وکلاء و نواب و سفراء در برابر نهاد وکالت چه وظایفی داشتند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
وکلاء و نواب و سفراء در برابر نهاد وکالت چه وظایفی داشتند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / غیبت امام مهدی / عصر غیبت صغری / نهاد وکالت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

وکلاء و نواب و سفراء در برابر نهاد وکالت چه وظایفی داشتند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ نخست

رحیم لطیفی

حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی، در کتاب «پرسمان نیابت» در این‌باره گفته است:

«برخی از وظایف کارگزاران نهاد، در بررسی زمینه‌ها و اهداف پیدایش نهاد وکالت قابل دستیابی است چنانکه برخی دیگر آن که در طول وظایف رهبری و مشترک با آن است در همانجا قابل دستیابی است، چون وظایف وکلاء نواحی با وکلای ارشد و نواب اربعه اندکی فرق دارد، لازم است در این بخش به بررسی عمومی وظایف اعضاء نهاد به صورت اجمالی پرداخته می‌شود.

ابوعبدالله حسن وجناء، یکی از ده وکیلی که زیرنظر سفیر دوم کار می‌کرد و بعد از او زیرنظر سفیر سوم به کار خود ادامه داد، جهت تثبیت جایگاه سفیر سوم تلاش می‌کرد، مثلاً، محمد بن فضل موصلی را برای پذیرش سفارت به بغداد آورد تا شاهد کارهای خارق عادت به‌دست حسین بن روح باشد[۲].

سفیر دوم در روزهای پایانی زندگی شماری از وکلای سرشناس بغداد را گرد هم آورد طی آن به معرفی حسین بن روح نوبختی به عنوان سفیر سومین پرداخت تا نهاد سفارت بعد از او از هم نپاشد. احمد بن اسحاق قمی و شماری از وکلای بغداد طی تلاش هماهنگ تردید حسن بن نضر قمی که از وکلای برجسته قم بود را نسبت به مقام سفارت عثمان بن سعید برطرف کردند، در نتیجه ناحیه قم را در دامان نهاد وکالت نگهداشتند[۳].

از آنجا که خلفای عباسی پی بهانه و دستاویزی بودند، تا امام (ع) و شیعیان را مورد تهاجم قرار دهد، لذا پنهان کاری نخستین رسالت نهاد و اعضاء آن بود، در همین راستا مفضل بن عمر جعفی در مدینه از طرف امام کاظم (ع) و به جای او پاسخگو و مرجع مردم بود[۴].

آمدوشد شیعیان نزد امام هادی (ع) و عسکری (ع) پرخطر و دشوار بود تا آنجا که سخن به اشارت بود، عامل انسجام نواحی شیعه و پاسخگویی مراجعین و… همانا وکلاء بودند. در آغاز دوران غیبت صغری، وکلاء با در پیش گرفتن سیاست به ظاهر متضاد، توانستند از طرفی دشمن را سردرگم و وجود حضرت حجت (ع) را حفظ و از طرفی شیعیان را از سرگردانی بیرون کنند.

وکلاء و سفرا یکپارچه از ذکر نام و نشان حضرت حجت خودداری می‌کردند تا آنجا که دشمن خیال کرد حضرت عسکری (ع) بدون به جا گذاشتن فرزندی از دنیا رفته‌اند[۵]، و از طرفی در میان شیعیان به معرفی او پرداختند تا آنجا که تمام گروه‌های انشعابی را به محور شیعه اثنی عشری گرد آوردند. کار حفاظتی وکلاء گاهی تا سرحد برخورد فیزیکی با عوامل خطر کشیده می‌شد مثلا، فارس بن حاتم قزوینی وکیل امام هادی (ع) در مرکز نهاد (سامرا) به انحراف گرایید، دیگر وکیل حضرت در آن ناحیه (علی بن جعفر هانی) با او برخورد کرد، تنش تا آنجا بالا گرفت که روحیه شیعیان به سردی گرایید، امام (ع) ابتداء او را عزل کرد و چون به انحراف خود پافشاری می‌کرد و سخنان بدعت‌آمیز می‌گفت چاره جز حذف فیزیکی او نبود[۶].

  1. دریافت وجوهات و هدایا: به جز موارد نادر که شیعیان اموال را به خود امام (ع) می‌رسانیدند، در دیگر موارد این وکلاء بودند که اقدام به دریافت اموال می‌کردند لذا امام نهم (ع) به علی بن مهزیار وکیل اهواز دستور دریافت خمس از مردم را می‌دهند[۸]. امام عسکری (ع) گروهی از شیعیان یمن را که می‌خواستند وجوهات را به شخص امام تحویل دهند، به وکیل خاص خود ارجاع دادند[۹] وکلاء در برابر دریافت وجوهات رسید می‌دادند مگر در مواردی که خطر امنیتی وجود داشت[۱۰]. امام هشتم (ع) به محمد بن اسماعیل بن بزیع که دینارهایی را به عنوان زکات و هدیه آورده بود رسید صادر فرمودند[۱۱]. از آنجا که برخی از پرداخت کنندگان اموال در پی کسب اطمینان بودند گاهی به‌دست امامان و یا وکلاء کارهای خارق عادتی بروز می‌کرد و همین امر در عصر غیبت صغری نشان حقانیت سفیر و باب تلقی می‌شد[۱۲]. به عنوان نمونه، سفیر دوم از وجود پارچه در میان کالاهای ارسالی به حامل خبر می‌دهد که خودش بی‌خبر بوده است[۱۳].
  2. ارسال اموال به مرکز نهاد: همه وکلاء و کاربران در فرستادن و انتقال اموال به رهبری و مرکز نهاد، از اصل رعایت امانت و امنیت پیروی می‌کردند. معلی بن خنیس وکیل امام صادق (ع) در مدینه به خاطر جمع‌آوری وجوهات توسط منصور شهید شد[۱۴]، امام هادی (ع) به حاملین اموال از قم دستور دادند اموال را در فلان جا آورده و به روی شتری که می‌بینید بگذارید و رها کنید تا اموال به‌دست ما برسد[۱۵]. مرحوم شیخ حر عاملی، علتِ فراوانی پرداخت خمس را مدیون وجود وکلاء می‌دانند: علت فراوانی پرداخت خمس در این عصر (عصر غیبت) وجود وکلایی است که پرداخت وجوه شرعی به آنان لازم بود[۱۶]. انتقال اموال گاهی به‌دست بازرگانان و در قالب تجارت و گاهی به‌دست افرادی که حتی خودشان آگاهی نداشتند صورت می‌گرفت[۱۷].
  3. پخش اموال به نیازمندان و صرف آن در مصالح همگانی: مشروحِ مواردِ مصرف وجوهات طی پرسش جداگانه بیان خواهد شد[۱۸]. نهاد با بهره مندی از توان مالی به درماندگان، بینوایان، بازماندگانِ شهدای راه امامت و حفظ و تقویت شیعیان کمک می‌کردند. امام صادق (ع) اموالی را تحت اختیار کارگزاران قرار می‌داد تا با صرف آن مشکلات شیعیان را برطرف کنند[۱۹] سرپرستی موقوفات یکی از وظایف وکلاء بود که مربوط خدمت‌رسانی و امور مالی می‌شد، در جای جای سرزمین اسلامی دوستداران اهل بیت زمین‌های زراعی، باغ‌ها، دکان‌ها و… را وقف امامان اهل بیت کرده بودند[۲۰]. پدر علی بن ابراهیم نقل می‌کند: حضور امام جواد (ع) بودم که صالح بن محمدبن سهل متولی اوقاف قم وارد شد و گفت: ای مولای من ده هزار {درهم یا دینار} به من حلال کن چون آنها را انفاق کرده ام[۲۱]. موارد دیگری از پخش اموال در پاسخ از پرسش نیاز ائمه به اموال بیان می‌گردد.

عبدالرحمن بن حجاج بجلی[۲۲] که از وکلای برجسته امام ششم و هفتم و هشتم بودند، به دستور امام (ع) به روشنگری و راهنمایی امت مشغول بودند، امام صادق (ع) به او می‌فرمود: با اهل مدینه سخن بگو دوست دارم اشخاصی مانند تو را در میان شیعیان ببینم[۲۳].

امام هشتم (ع) زکریا بن آدم اشعری قمی[۲۴] را به عنوان شخصی که مرجع علمی و دینی هست معرفی می‌کند[۲۵] چنانکه صفوان بن یحیی وکیل او و امام نهم (ع) دارای جایگاه والای علمی بوده است و حدود سی کتاب نوشته است[۲۶]. امام هادی (ع) و عسکری (ع) عثمان بن سعید را به عنوان مرجع دینی معرفی می‌کنند[۲۷]، همین عثمان بعدها به مقام اولین سفیر حضرت مهدی (ع) نایل می‌شود.

ابوسهل نوبختی پیرامون جایگاه علمی وکلاء سخنی دارد: امام عسکری (ع) پس از شهادت خود، کسانی را به جای گذاشته است که مورد اعتمادند و از حلال و حرام می‌گویند نامه‌های شیعیان را دریافت و پاسخ می‌گویند[۲۸]. سفیر سوم از پرسشی پیرامونِ علتِ شهادت امام حسین (ع) و سلطه ظاهری دشمن پاسخ می‌گوید: که خداوند حجت را بر مردمان با فرستادن پیشوایانی از صنف و جنس خود آدمیان تمام کرد هر چند انبیاء و رهبران الهی برخوردار از نیروی معجره بودند اما گاهی غالب و گاهی مغلوب بودند تا جوهر صفات اخلاقی آنها مانند صبر و رضا و… آشکار شود و مردمان در دام غلو نیفتند و بدانند که پیشوایان آنها مخلوق‌اند نه خالق و...[۲۹].

یکی از وظایف عمده ارشادی وکلاء که با وظیفه رهبری نهاد مشترک است ایستادگی در برابر‌اندیشه‌های انحرافی و مدعیان دروغین مقام امامت، نیابت و سفارت می‌باشد، توضیح این بخش طی پرسش جداگانه خواهد آمد[۳۰]. علی بن مهزیار وکیل اهواز از جانب امام هشتم (ع) و نهم (ع)، برای ارشاد و هدایت علی بن اسباط کوفی که به فطحیه گرویده بود کتابی نوشت در منابع معتبر، شمار آثار او تا سی کتاب ذکر شده است[۳۱].

اهمیت نقش ارتباطی در دوران حبس و غیبت امامان مانند عصر عسکریین بسیار هویدا است، ایجاد ارتباط میان امام (ع) و مراجعین گاهی از طریق نامه‌نگاری، گاهی به‌وسیله فرستادن پیک گاهی با خرق عادت و گاهی که شرایط مناسب بود و یا پرسش و مشکل جدی بود با دیدار یار انجام می‌شد. در بیشتر موارد زمینه‌سازی و آغاز کار ارتباط به عهده وکلاء و کارگزاران بود[۳۲]، چنانکه ارتباط وکلاء با شخص امام نیز از ظرافت‌های ویژه‌ای برخوردار و نیازمند زمینه‌سازی‌هایی بود. بیان همه موارد ارتباطی در گنجایش این نوشتار نیست و با توجه به گستردگی مناطق شیعه‌نشین و گونه‌های ارتباطی تنها به ذکر چند نمونه بسنده می‌شود.

امام صادق (ع) و کاظم (ع) هرگونه ارتباط و دریافت اموال را از راه ارتباطی مفضل جعفی می‌پذیرفتند[۳۳]. امام کاظم (ع) از وکیلش در مکه (خالد بن نجیح) دلجویی کرده و پیشاپیش از سرنوشت عده از یاران او خبر می‌دهد؛ در سالی که وَبا بر مکه سایه افکنده بود خالد به امام (ع) گفت: عثمان بن عیسی بسیار بیمار است و از هشت نفر دیگر نام می‌برد، حضرت دستور خروج چهار نفر را صادر و در مورد بقیه سکوت می‌کنند که بعد معلوم می‌شود آن چهار نفر زنده مانده بقیه مردند[۳۴].

امام هشتم (ع) با اینکه از مدینه دور افتادند اما ارتباط را از دست ندادند، ایشان توسطِ محمد بن عیسی به مدینه کمک‌هایی را فرستادند تا میان اهل بیت و نیازمندان آنجا توزیع کند[۳۵].

علی بن اسباط از مصر به مدینه آمد تا امام نهم (ع) را زیارت و اوصاف او را به مردم و دیارش نقل کند[۳۶] نقش مهم ارتباطی در عصر امام عسکری و حضرت حجت (ع) بسیار پررنگ و با اهمیت است امام عسکری (ع) در مدینه از علویان (طالبیون) کارگزارانی داشت که برخی آنها بعد از وفات حضرت وجود فرزند او را منکر شدند لذا از طرف امام (ع) تنها به آن دسته اجازه کارِ وکالت داده شد که باور به وجود فرزند برای حضرت داشتند[۳۷].

گروهی از اهالی قم به دنبال ارتباط مستقیم به ملاقات حضرت حجت رسیدند و از تحیر و سردرگمی در امر امامت بیرون شدند[۳۸]. در مواردی وکلاء با استفاده از راه‌های خارج از روند طبیعی، با مراجعین ارتباط برقرار می‌کردند[۳۹]. مسرور طباخ که از تنگدستی به حسن بن راشد شکوه کرده و به بغداد آمده بود ناگاه با فردی برخورد می‌کند که کیسه پولی به او می‌دهد که روی آن اسم خود را مشاهده می‌کند[۴۰].

در مواردی که ضرورت بود وکلاء مراجعین را به محضر امام هدایت می‌کردند، به عنوان نمونه شیخ صدوق در دو جا داستان شخصِ هندی که ندیم پادشاه هند بوده را نقل می‌کند که در نزد شاه سخن از پیامبر اکرم (ع) و جانشین او شد جهت تحقیق به کابل و بلخ و سرانجام به مدینه رسیدند یحی بن محمد عریضی وکیل ناحیه مدینه آنها را خدمت امام عصر راهنمایی کرد و مشکل آنها حل شد[۴۱].

در عصر غیبت صغری دستگاه عباسی با ترفند شیطانی به شماری از گماردگان خود مبالغی را داد تا در چهره شیعیان و به عنوان وجوهات به نمایندگان شیعه تحویل و دستاویز به‌دست آورند، در کمترین فرصت شبکه ارتباطی نهاد تمام کارگزاران را متوجه خطر ساخت که حتی دستگاه عباسی در یک مورد هم موفق نشد[۴۲].

صدور توقیع از جانب ائمه و ایصال آن به صاحبان اصلی‌اش توسط وکلاء یکی دیگر از ابزارهای ارتباطی است که طی پرسش مستقل به آن پرداخته می‌شود[۴۳].

نهاد در طول حیات خود توانست جان امامان و شیعیان را از فتنه‌ها و آشوب‌های دوران حفظ کند به یکپارچگی شیعیان بیافزاید، خط سیر امامت و وظایف مردم نسبت به آن را روشن نگه‌دارد. نصربن قاموس لخمی بیست سال کارهای نهاد را انجام می‌داد حتی خودش هم منصب وکالت خود را نمی‌دانست[۴۴]. معلی بن خنیس وکیل امام صادق (ع) در مدینه، توسط دستگاه منصور عباسی دستگیر شد، اتهام او این بود که وی از جانب امام صادق (ع) مأمور شده تا از میان شیعیان اموال و خراج گردآورد و به مصرف قیام[۴۵] "محمد نفس زکیه" برساند![۴۶]

منصور در سال ۱۴۷ ق دستور احضار امام صادق (ع) را صادر کرد، منصور امام را متهم کرد که امامت مردم عراق را پذیرفته و از آنها کمک دریافت می‌کند[۴۷]. در گفتگویی که میان محمد بن اسماعیل بن جعفر و هارون الرشید انجام شد سخن از این بود که امام موسی کاظم (ع) خراج و مالیات جمع می‌کند و این به معنی دو خلافت در یک قلمرو است[۴۸].

علی بن یقطین وکیل امام کاظم (ع) چهار سال در زندان هارون در بغداد ماند[۴۹]. موارد ذکر شده به خوبی چهره سیاسی و مبارزاتی نهاد وکالت را به تصویر می‌کشد. معلی بن خنیس خود را به کشتن داد اما اسامی شیعیان امام صادق (ع) را فاش نساخت و جان آنها را نجات داد[۵۰].

صدور توقیع از جانب حضرت حجت (ع) و هشیاری وکیل ناحیه محمد بن احمد قطان توطئه بزرگی را شکست و جان وکلاء و نمایندگان نهاد را نجات داد؛ عبیدالله بن سلیمان وزیر به شماری از گماردگان خود پول داد تا در لباس شیعیان به وکلاء مراجعه کند و بعد از شناسایی آنها نهاد را متلاشی کند، توقیعی صادره تا اطلاع ثانوی تمام وکلاء را از دریافت هرگونه وجهی بازداشت[۵۱].

احمد بن محمد دینوری پس از شهادت امام عسکری (ع) از طرف مردم دینور وظیفه می‌یابد تا پیرامون جانشین راستین او کاوش کند وی پس از آمدن به بغداد با مدعیانِ دروغین نیابت برخورد می‌کند و سرانجام به دیدار ابوجعفر عمری (نایب راستین) می‌رسد[۵۴]. آنجا که امام عسکری (ع) بخاطر نگهداری جان حضرت حجت (ع) از معرفی جانشین خود در مجالس عمومی سکوت می‌کنند حتی اموال خود را برای مادرش وصیت و او را وصی می‌گیرند، وظیفه خطیر وکلاء نمایان می‌شود و به حق در انجام این وظیفه پیروز شدند چون از طرفی دستگاه حکومت خیال کرد امام عسکری (ع) بدون به جا ماندن فرزندی و جانشینی از دنیا رفته[۵۵] و از طرفی شیعیان به ولادت و حضور امام عصر (ع) به یقین رسیدند[۵۶].

در پاسخ از پرسش وظایف و نقش رهبری گفته شد که زمینه‌سازی ورود به روزگار غیبت در صدر برنامه‌های سه امام آخری قرار داشت، بی‌گمان ائمه این مهم را با همیاری وکلاء به ویژه نواب خاص به انجام رسانیدند که مشروح این قسمت در پاسخ از زندگی نواب خاص خواهد آمد[۵۷].

پرسش‌های وابسته

  1. مراد از نهاد یا نظام وکالت در مباحث مهدویت چیست؟ (پرسش)
  2. بحث از نیابت و نهاد وکالت چه ضرورتی دارد؟ (پرسش)
  3. واژه وکالت در لغت و اصطلاح مهدویت چیست؟ (پرسش)
  4. وکالت و وکیل به چه معناست؟ (پرسش)
  5. اهداف سازمان وکالت چیست؟ (پرسش)
  6. پیشینه فعالیت سازمان وکالت چیست؟ (پرسش)
  7. مهم‌ترین وکلای امامان کدامند و منطقه فعالیت آنها چیست؟ (پرسش)
  8. پیشینه گستره جغرافیایی سازمان وکالت چیست؟ (پرسش)
  9. آیا امام مهدی‏ غیر از سفرا وکیل نیز داشته است؟ (پرسش)
  10. چه ویژگی‌هایی برای وکیلان لازم و ضروری است؟ (پرسش)
  11. علل ایجاد سازمان وکالت چیست؟ (پرسش)
  12. وظایف و مسئولیت‌های سازمان وکالت چیست؟ (پرسش)
  13. عناصر گوناگون سازمان وکالت چیست؟ (پرسش)
  14. ساختار سازمان وکالت چیست؟ (پرسش)
  15. نهاد وکالت کدام مناطق و سرزمین‌های اسلامی را زیر پوشش داشت؟ (پرسش)
  16. جایگاه و وظایف رهبر نهاد وکالت چه بوده است؟ (پرسش)
  17. وکلاء و نواب و سفراء در برابر نهاد وکالت چه وظایفی داشتند؟ (پرسش)
  18. ویژگی‌ها و شرایط برای وکیلان چیست؟ (پرسش)
  19. زمینه‌های پیدایش نهاد وکالت چه بوده است؟ (پرسش)
  20. انگیزه تأسیس نهاد وکالت چه بوده است؟ (پرسش)
  21. آیا در تاریخ و فرق اسلامی سازمان یا نهاد مشابه نهاد وکالت وجود داشته است؟ (پرسش)
  22. برخورد دولت و نزدیکان دستگاه عباسی با نهاد وکالت چگونه بود؟ (پرسش)
  23. با وجود سخت‌گیری‌های دستگاه عباسی نهاد وکالت چگونه و با چه ابزار و شیوه‌هایی به اهداف نهاد جامه عمل می‌پوشانیدند؟ (پرسش)
  24. آیا نهاد وکالت افراد نفوذی در درون دستگاه عباسی داشته است؟ (پرسش)
  25. وکلای امام مهدی چه کسانی هستند؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

  1. پوشش حفاظتی سفرا از دید دستگاه حکومت به عهده وکلاء پایین‌تر بوده است. شیرازی، کلمة الامام المهدی، ص ۱۱۳.
  2. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۱۵، ح۲۶۴.
  3. کلینی، الاصول من‌الکافی، ۵۱۸،۱، ۵۱۷ باب مولد الصاحب، ح۴؛ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۷۰، ۳۶۷، ح۴۰، ۳۳۵.
  4. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۴۷، ح۲۹۹، ۲۹۸.
  5. "قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) حِينَ وُلِدَ الْحُجَّةُ زَعَمَ الظَّلَمَةُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَنِي لِيَقْطَعُوا هَذَا النَّسْلَ فَكَيْفَ رَأَوْا قُدْرَةَ اللَّهِ وَ سَمَّاهُ الْمُؤَمَّلَ" طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۲۳، ح۱۸۶ و ص ۲۳۱، ح۱۹۷، ۱۹۸.
  6. "وَ كَانَ فَارِسٌ فَتَّاناً يَفْتِنُ النَّاسَ وَ يَدْعُو إِلَى الْبِدْعَةِ، فَخَرَجَ مِنْ أَبِي الْحَسَنِ (ع): هَذَا فَارِسٌ لَعَنَهُ اللَّهُ يَعْمَلُ مِنْ قِبَلِي فَتَّاناً دَاعِياً إِلَى الْبِدْعَةِ، وَ دَمُهُ هَدَرٌ لِكُلِّ مَنْ قَتَلَهُ" طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ۸۰۷،۲، ح۱۰۰۶.
  7. صدر، تاریخ الغیبة‌الصغری، ص ۲۳۸.
  8. عاملی، وسایل‌الشیعه، ۳۴۹،۶ باب ۸، ح۵.
  9. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۶، ح۳۱۷.
  10. محمد بن علی اسود می‌گوید اموالی را به دستور سفیر دوم به حسین بن روح تحویل دادم ولی رسید برایم نداد از او رسید خواستم او به سفیر اول شکایت کرد سفیر اول فرمود رسید درخواست نکن از این پس همواره اموال را تحویل می‌دادم و رسیدی دریافت نمی‌کردم. ر.ک: طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۷۰، ح۳۳۸.
  11. "عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ: بَعَثْتُ إِلَى الرِّضَا (ع) بِدَنَانِيرَ مِنْ قِبَلِ بَعْضِ أَهْلِي وَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُخْبِرُهُ أَنَّ فِيهَا زَكَاةً خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ وَ الْبَاقِيَ صِلَةٌ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ قَبَضْتُ وَ بَعَثْتُ إِلَيْهِ بِدَنَانِيرَ لِي وَ لِغَيْرِي وَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مِنْ فِطْرَةِ الْعِيَالِ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ قَبَضْتُ" (عاملی، وسایل‌الشیعه، ۱۹۴،۶ باب ۳۵، ح۶).
  12. طبری، الاحتجاج، ۵۵۵،۲ رقم ۳۴۸.
  13. "وَ عَنْ أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ أَبِي جَعْفَرٍ الْعَمْرِيِّ أَنَّهُ حُمِلَ إِلَى أَبِيهَا مِنْ قُمَّ مَالٌ يُنْفِذُهُ إِلَى صَاحِبِ الْأَمْرِ (ع) فَأَوْصَلَ الرَّسُولَ مَا دُفِعَ إِلَيْهِ وَ جَاءَ لِيَنْصَرِفَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ بَقِيَ شَيْ‏ءٌ وَ أَيْنَ هُوَ قَالَ لَمْ يَبْقَ شَيْ‏ءٌ إِلَّا وَ قَدْ سَلَّمْتُهُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ امْضِ إِلَى فُلَانٍ الْقَطَّانِ الَّذِي حَمَلْتَ إِلَيْهِ الْعِدْلَيْنِ مِنَ الْقُطْنِ فَافْتُقْ أَحَدَهُمَا الَّذِي عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ كَذَا وَ كَذَا فَإِنَّهُ فِي جَانِبِهِ فَتَحَيَّرَ الرَّجُلُ فَوَجَدَ كَمَا قَالَ" (راوندی، الخرایج و الجرایح، ۱۱۱۳،۳، ح۲۹).
  14. پور سید آقایی، تاریخ عصر غیبت، ص ۱۹۸.
  15. "عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّيِّ وَ مُحَمَّدٍ الطَّلْحِيِّ قَالا حَمَلْنَا مَالًا مِنْ خُمُسٍ وَ نَذْرٍ وَ هَدَايَا وَ جَوَاهِرَ اجْتَمَعَتْ فِي قُمَّ وَ بِلَادِهَا وَ خَرَجْنَا نُرِيدُ بِهَا سَيِّدَنَا أَبَا الْحَسَنِ الْهَادِيَ (ع) فَجَاءَنَا رَسُولُهُ فِي الطَّرِيقِ أَنِ ارْجِعُوا فَلَيْسَ هَذَا وَقْتَ الْوُصُولِ فَرَجَعْنَا إِلَى قُمَّ وَ أَحْرَزْنَا مَا كَانَ عِنْدَنَا فَجَاءَنَا أَمْرُهُ بَعْدَ أَيَّامٍ أَنْ قَدْ أَنْفَذْنَا إِلَيْكُمْ إِبِلًا عِيراً فَاحْمِلُوا عَلَيْهَا مَا عِنْدَكُمْ وَ خَلُّوا سَبِيلَهَا قَالَ فَحَمَلْنَاهَا وَ أَوْدَعْنَاهَا اللَّهَ فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ قَدِمْنَا عَلَيْهِ فَقَالَ انْظُرُوا إِلَى مَا حَمَلْتُمْ إِلَيْنَا فَنَظَرْنَا فَإِذَا الْمَنَائِحُ كَمَا هِيَ" مجلسی، بحارالانوار، ۱۸۵،۵۰، ح۶۲.
  16. صدر، تاریخ الغیبة الصغری، ۱۹۹.
  17. "وَ تَحَدَّثَ الرَّجُلُ بِمَا رَآهُ وَ أَخْبَرَهُ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ عَنْ عَجِيبِ الْأَمْرِ الَّذِي لَا يَقِفُ إِلَيْهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ إِمَامٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ السَّرَائِرَ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ وَ لَمْ يَكُنْ هَذَا الرَّجُلُ يَعْرِفُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ إِنَّمَا أُنْفِذَ عَلَى يَدِهِ كَمَا يُنْفِذُ التُّجَّارُ إِلَى أَصْحَابِهِمْ عَلَى يَدِ مَنْ يَثِقُونَ بِهِ..." طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۹۶، ح۲۴۹.
  18. در پاسخ به این پرسش که امامان چه نیازی به وجوهات و اموال داشتند با اینکه به خزائن الهی متصل بودند؟
  19. امام به مفضل فرمود: "إِذَا رَأَيْتَ بَيْنَ اثْنَيْنِ مِنْ شِيعَتِنَا مُنَازَعَةً فَافْتَدِهَا مِنْ مَالِي" کلینی، الاصول من‌الکافی، ۲۰۹،۲، ح۳.
  20. طوسی، کمال‌الدین، ص ۵۰۴، ح۳۵: محمد صیدلانی وکیل موقوفات واسط بوده است.
  21. کلینی، الاصول من‌الکافی، ۵۴۸،۱، باب الفیءوالانفال، ح۲۷.
  22. وی از قبیله بَجیله و از چهار امام (باقر، صادق، کاظم و رضا) روایت دارد از وکلای امام صادق است که امکام فرمود ای عبدالرحمن با اهل مدینه مناظره کن که دوست دارم مردانی مانند تو شناخته شوند در سلسله بیش از پانصد، حواقع شده امام کاظم او را اهل بهشت خوانده است (ر.ک: مقاله سید مهدی حائری، دائرة المعارف تشیع، ج۱۱۲، ص ۱۱۶).
  23. طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ۷۴۱،۲، ح۸۳۰: "يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ كَلِّمْ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي رِجَالِ الشِّيعَةِ مِثْلُكَ".
  24. او ثقه، جلیل، بلند مرتبه و دارای جایگاهی نزد امام رضا بود کتابی بنام مسائل امام رضا دارد (رجال نجاشی ۱۲۳،۱) روایت شده که وی به امام رضا عرض کرد که قصد خروج از قم را دارد چون سفیهان آن سامان زیاد شده است امام فرمود: این کار را نکن چون خدا بواسطه تو بلاء را از اهل قم دور می‌کند همان طوری که از اهل بغداد بواسطه ابوالحسن دور می‌کند (رجال ابن داود ۹۲،۱) شیخ عباس قمی، الکنی و القاب، بخش ۸۷، ص ۸) از شیخ بهائی از منزلت زکریا سؤال شد فرمود او از شیخ صدوق افضل و اجل است چون اخبار در مدح زکریا فراوان است (شیخ عباس قمی، الکنی و القاب، بخش ۳۳، ص ۲) مرقدش در قبرستان شیخان قم است (صادق حسین زاده، طبیب دل‌ها، ۱۶،۲).
  25. "عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (ع) شُقَّتِي بَعِيدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي؟ فَقَالَ: مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا" طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ۸۵۸،۲، ح۱۱۱۲.
  26. "و قد توكل للرضا و أبي جعفر... و صنف ثلاثين كتاباً..." رجال‌النجاشی، ص ۱۹۷ باب الصاد (۵۲۴).
  27. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۴، ح۳۱۵: احمد قمی می‌گوید از امام خواستم کسی را معرفی کند تا گفتار و دستورات او را پیروی کنم امام هادی (ع) عثمان عمری را معرفی کرد بعد از شهادت امام به حضرت عسکری (ع) مراجعه کردم او نیز همین شخص را معرفی کرده است.
  28. کمال‌الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص ۹۲ مقدمه کتاب.
  29. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۵۰۷، باب ۴۵، ح۳۷.
  30. واکنش رهبری و اعضاء نهاد در برابر انحراف چه بوده است‌؟
  31. طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص ۸۲۵، ح۱۰۳۸؛ رجال‌النجاشی، ص ۲۵۳ رقم ۶۶۴.
  32. شیرازی، کلمة الامام المهدی، ص ۱۱۳.
  33. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۴۷، المحمودون من وکلاء، ح۲۹۹: "مُوسَى بْنِ بَكْرٍ: فَلَمْ أَكُنْ أَرَى شَيْئاً يَصِلُ إِلَيْهِ إِلَّا مِنْ نَاحِيَةِ الْمُفَضَّلِ"
  34. راوندی، الخرایج و الجرایح، ۷۱۴،۲ باب ۱۵، ح۱۲.
  35. مامقانی، تنقیح‌المقال، ۳ ، رقم ۱۱۲۱۱، ص ۱۶۷.
  36. کلینی، الاصول من‌الکافی، ۴۹۴،۱ باب مولد ابی‌جعفر (ع)، ح۴.
  37. کلینی، الاصول من‌الکافی، ۵۱۸،۱ باب مولدالصاحب، ح۷؛ جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۱۵۱؛ جباری، سازمان وکالت، ص ۷۴.
  38. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۴۷۶ باب ۴۳، ح۲۶.
  39. جباری، سازمان وکالت، ص ۸۸.
  40. "إِنَّ مَسْرُوراً الطَّبَّاخَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ لِضِيقَةٍ أَصَابَتْنِي، فَلَمْ أَجِدْهُ فِي الْبَيْتِ، فَانْصَرَفْتُ، فَدَخَلْتُ مَدِينَةَ أَبِي جَعْفَرٍ، فَلَمَّا صِرْتُ فِي الرَّحْبَةِ، حَاذَانِي رَجُلٌ لَمْ أَرَ وَجْهَهُ، وَ قَبَضَ عَلَى يَدِي وَ دَسَّ فِيهَا صُرَّةً بَيْضَاءَ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا عَلَيْهَا كِتَابَةٌ فِيهَا اثْنَا عَشَرَ دِينَاراً وَ عَلَى الصُّرَّةِ مَكْتُوبٌ: مَسْرُورٌ الطَّبَّاخُ" (راوندی، الخرایج و الجرایح، ۶۹۷،۲ فی اعلام الامام، صاحب‌الزمان، ح۱۲).
  41. "عَنْ غَانِمٍ، ثُمَّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ مَلِكِ الْهِنْدِ فِي قِشْمِيرَ... فَتَذَاكَرْنَا يَوْماً مُحَمَّداً (ص) وَ قُلْنَا: نَجِدُهُ فِي كُتُبِنَا فَاتَّفَقْنَا عَلَى أَنْ أَخْرُجَ فِي طَلَبِهِ وَ أَبْحَثَ عَنْهُ، فَخَرَجْتُ وَ مَعِي مَالٌ فَقَطَعَ عَلَيَّ التُّرْكُ وَ شَلَّحُونِي فَوَقَعْتُ إِلَى كَابُلَ وَ خَرَجْتُ مِنْ كَابُلَ إِلَى بَلْخٍ... فَدَعَا الْأَمِيرُ الْحُسَيْنَ بْنَ إِسْكِيبَ..." (طوسی، کمال‌الدین، ص ۴۳۷ باب من شاهد القائم (ع)، ح۵ و نیز، ص ۴۹۵ باب ۴۵ ذکر التوقیعات، ح۴.
  42. "الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَلَوِيُّ قَالَ: كَانَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَاءِ روزحسنى وَ آخَرُ مَعَهُ فَقَالَ لَهُ هُوَ ذَا يَجْبِي الْأَمْوَالَ وَ لَهُ وُكَلَاءُ وَ سَمَّوْا جَمِيعَ الْوُكَلَاءِ فِي النَّوَاحِي وَ أُنْهِيَ ذَلِكَ إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْوَزِيرِ فَهَمَّ الْوَزِيرُ بِالْقَبْضِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ السُّلْطَانُ اطْلُبُوا أَيْنَ هَذَا الرَّجُلُ فَإِنَّ هَذَا أَمْرٌ غَلِيظٌ فَقَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ سُلَيْمَانَ نَقْبِضُ عَلَى الْوُكَلَاءِ فَقَالَ السُّلْطَانُ لَا وَ لَكِنْ دُسُّوا لَهُمْ قَوْماً لَا يُعْرَفُونَ بِالْأَمْوَالِ فَمَنْ قَبَضَ مِنْهُمْ شَيْئاً قُبِضَ عَلَيْهِ قَالَ فَخَرَجَ بِأَنْ يَتَقَدَّمَ إِلَى جَمِيعِ الْوُكَلَاءِ أَنْ لَا يَأْخُذُوا مِنْ أَحَدٍ شَيْئاً وَ أَنْ يَمْتَنِعُوا مِنْ ذَلِكَ وَ يَتَجَاهَلُوا الْأَمْرَ فَانْدَسَّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ رَجُلٌ لَا يَعْرِفُهُ وَ خَلَا بِهِ فَقَالَ مَعِي مَالٌ أُرِيدُ أَنْ أُوصِلَهُ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ غَلِطْتَ أَنَا لَا أَعْرِفُ مِنْ هَذَا شَيْئاً فَلَمْ يَزَلْ يَتَلَطَّفُهُ وَ مُحَمَّدٌ يَتَجَاهَلُ عَلَيْهِ وَ بَثُّوا الْجَوَاسِيسَ وَ امْتَنَعَ الْوُكَلَاءُ كُلُّهُمْ لِمَا كَانَ تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ" (کلینی، الاصول من‌الکافی، ج ۱، ص ۵۲۵ باب مولدالصاحب، ح۳۰).
  43. در پاسخ از پرسش حقیقت توقیع و معنی آن.
  44. "نصر بن قابوس اللخمي‏: فروي أنه كان وكيلا لأبي عبد الله عشرين سنة و لم يعلم أنه وكيل و كان خيرا فاضلا" (طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۴۷، المحمودون من وکلاء، ح۳۰۲.
  45. در پاسخ از پرسش مواردِ مصرف اموال وکالت می‌آید که یکی از موارد مصرف وجوهات مالی مبارزه با نظام طاغوت بود.
  46. "عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَيْسٍ يَنَالُ دَرَجَتَنَا، وَ إِنَّ الْمَدِينَةَ مِنْ قَابِلٍ يَلِيهَا دَاوُدُ بْنُ عُرْوَةَ، وَ يَسْتَدْعِيهِ وَ يَأْمُرُهُ أَنْ يَكْتُبَ لَهُ أَسْمَاءَ شِيعَتِنَا فَيَأْبَى فَيَقْتُلُهُ وَ يَصْلِبُهُ فِينَا، وَ بِذَلِكَ يَنَالُ دَرَجَتَنَا، فَلَمَّا وَلِيَ دَاوُدُ الْمَدِينَةَ مِنْ قَابِلٍ أَحْضَرَ الْمُعَلَّى وَ سَأَلَهُ عَنِ الشِّيعَةِ فَقَالَ: مَا أَعْرِفُهُمْ فَقَالَ: اكْتُبْهُمْ لِي وَ إِلَّا ضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَقَالَ: بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي؟! وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ تَحْتَ أَقْدَامِي مَا رَفَعْتُهَا عَنْهُمْ، فَأَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِهِ وَ صَلْبِهِ...". مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۷، ص۱۸۱. "قَالَ وَ رُوِيَ أَنَّ الْمَنْصُورَ لَمَّا أَرَادَ قَتْلَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ اسْتَدْعَى قَوْماً مِنَ الْأَعَاجِمِ لَا يَفْهَمُونَ وَ لَا يَعْقِلُونَ، فَخَلَعَ عَلَيْهِمُ الدِّيبَاجَ وَ الْوَشْيَ، وَ حَمَلَ إِلَيْهِمُ الْأَمْوَالَ، ثُمَّ اسْتَدْعَاهُمْ وَ كَانُوا مِائَةَ رَجُلٍ وَ قَالَ لِلتَّرْجُمَانِ: قُلْ لَهُمْ: إِنَّ لِي عَدُوّاً يَدْخُلُ عَلَيَّ اللَّيْلَةَ فَاقْتُلُوهُ إِذَا دَخَلَ، قَالَ: فَأَخَذُوا أَسْلِحَتَهُمْ وَ وَقَفُوا مُتَمَثِّلِينَ لِأَمْرِهِ فَاسْتَدْعَى جَعْفَراً وَ أَمَرَهُ أَنْ يَدْخُلَ وَحْدَهُ، ثُمَّ قَالَ لِلتَّرْجُمَانِ: قُلْ لَهُمْ: هَذَا عَدُوِّي فَقَطَعُوهُ فَلَمَّا دَخَلَ (ع) تَعَاوَوْا عُوَى الْكَلْبِ، وَ رَمَوْا أَسْلِحَتَهُمْ، وَ كَتَّفُوا أَيْدِيَهُمْ إِلَى ظُهُورِهِمْ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ مَرَّغُوا وُجُوهَهُمْ عَلَى التُّرَابِ، فَلَمَّا رَأَى الْمَنْصُورُ ذَلِكَ خَافَ عَلَى نَفْسِهِ وَ قَالَ: مَا جَاءَ بِكَ؟ قَالَ: أَنْتَ، وَ مَا جِئْتُكَ إِلَّا مُغْتَسِلًا مُحَنِّطاً، فَقَالَ الْمَنْصُورُ: مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ مَا تَزْعُمُ ارْجِعْ رَاشِداً فَرَجَعَ جَعْفَرٌ (ع) وَ الْقَوْمُ عَلَى وُجُوهِهِمْ سُجَّداً فَقَالَ لِلتَّرْجُمَانِ: قُلْ لَهُمْ: لِمَ لَا قَتَلْتُمْ عَدُوَّ الْمَلِكِ؟ فَقَالُوا: نَقْتُلُ وَلِيَّنَا الَّذِي يَلْقَانَا كُلَّ يَوْمٍ وَ يُدَبِّرُ أَمْرَنَا كَمَا يُدَبِّرُ الرَّجُلُ وُلْدَهُ، وَ لَا نَعْرِفُ وَلِيّاً سِوَاهُ؟ فَخَافَ الْمَنْصُورُ مِنْ قَوْلِهِمْ، وَ سَرَّحَهُمْ تَحْتَ اللَّيْلِ ثُمَّ قَتَلَهُ (ع) بِالسَّمِّ" (مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۷، ص۱۸۱).
  47. جباری، سازمان وکالت، ص۳۲۵ و ص۳۶۵.
  48. "أَنَّ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَعْفَرٍ... قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ خَلِيفَتَانِ فِي الْأَرْضِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ بِالْمَدِينَةِ يُجْبَى لَهُ الْخَرَاجُ وَ أَنْتَ بِالْعِرَاقِ يُجْبَى لَكَ الْخَرَاجُ، فَقَالَ: وَ اللَّهِ، فَقَالَ: وَ اللَّهِ، قَالَ: فَأَمَرَ لَهُ بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ، فَلَمَّا قَبَضَهَا وَ حُمِلَ إِلَى مَنْزِلِهِ، أَخَذَتْهُ الرِّيحَةُ فِي جَوْفِ لَيْلَتِهِ فَمَاتَ، وَ حُوِّلَ مِنَ الْغَدِ الْمَالُ الَّذِي حُمِلَ إِلَيْهِ" (طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص۵۴۰، ح۴۷۸).
  49. "علي بن يقطين بن موسى البغدادي‏... و هو محبوس في سجن هارون، بقي فيه أربع سنين‏" (رجال‌النجاشی، ص ۲۷۳، رقم ۷۱۵).
  50. "فَلَمَّا وَلِيَ دَاوُدُ الْمَدِينَةَ مِنْ قَابِلٍ أَحْضَرَ الْمُعَلَّى وَ سَأَلَهُ عَنِ الشِّيعَةِ فَقَالَ مَا أَعْرِفُهُمْ فَقَالَ اكْتُبْهُمْ لِي وَ إِلَّا ضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَقَالَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ تَحْتَ أَقْدَامِي مَا رَفَعْتُهَا عَنْهُمْ فَأَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِهِ وَ صَلْبِهِ" (طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص ۶۷۸، ح۷۱۳؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۷، ص ۱۸۱).
  51. "الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَلَوِيُّ قَالَ: كَانَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَاءِ روزحسنى وَ آخَرُ مَعَهُ فَقَالَ لَهُ: هُوَ ذَا يَجْبِي الْأَمْوَالَ وَ لَهُ وُكَلَاءُ وَ سَمَّوْا جَمِيعَ الْوُكَلَاءِ فِي النَّوَاحِي وَ أُنْهِيَ ذَلِكَ إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْوَزِيرِ، فَهَمَّ الْوَزِيرُ بِالْقَبْضِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ السُّلْطَانُ: اطْلُبُوا أَيْنَ هَذَا الرَّجُلُ فَإِنَّ هَذَا أَمْرٌ غَلِيظٌ، فَقَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ سُلَيْمَانَ: نَقْبِضُ عَلَى الْوُكَلَاءِ فَقَالَ السُّلْطَانُ: لَا وَ لَكِنْ دُسُّوا لَهُمْ قَوْماً لَا يُعْرَفُونَ بِالْأَمْوَالِ، فَمَنْ قَبَضَ مِنْهُمْ شَيْئاً قُبِضَ عَلَيْهِ، قَالَ: فَخَرَجَ بِأَنْ يَتَقَدَّمَ إِلَى جَمِيعِ الْوُكَلَاءِ أَنْ لَا يَأْخُذُوا مِنْ أَحَدٍ شَيْئاً وَ أَنْ يَمْتَنِعُوا مِنْ ذَلِكَ وَ يَتَجَاهَلُوا الْأَمْرَ، فَانْدَسَّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ رَجُلٌ لَا يَعْرِفُهُ وَ خَلَا بِهِ فَقَالَ: مَعِي مَالٌ أُرِيدُ أَنْ أُوصِلَهُ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ: غَلِطْتَ أَنَا لَا أَعْرِفُ مِنْ هَذَا شَيْئاً، فَلَمْ يَزَلْ يَتَلَطَّفُهُ وَ مُحَمَّدٌ يَتَجَاهَلُ عَلَيْهِ وَ بَثُّوا الْجَوَاسِيسَ وَ امْتَنَعَ الْوُكَلَاءُ كُلُّهُمْ لِمَا كَانَ تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ" (کلینی، الاصول من‌الکافی، ۱ ، ص ۵۲۵، باب مولدالصاحب، ح۳۰.
  52. مظفر، تاریخ الشیعه، ص ۴۷.
  53. عاملی، شیعه در تاریخ، ص ۱۲۰.
  54. مجلسی، بحارالانوار، ۳۰۰،۵۱، ح۱۹ تاریخ‌الامام الثانی‌عشر باب معجزاته.
  55. "عَنْهُ (ع) فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطَانِ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ (ع) مَضَى وَ لَمْ يُخَلِّفْ وَلَداً وَ قَسَّمَ مِيرَاثَهُ وَ أَخَذَهُ مَنْ لَا حَقَّ لَهُ وَ صَبَرَ عَلَى ذَلِكَ وَ هُوَ ذَا عِيَالُهُ يَجُولُونَ وَ لَيْسَ..." طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۰، ح۳۲۲.
  56. ر.ک: طوسی، الغیبة، ص ۲۴۳، ح۲۰۹ اثبات ولادة صاحب‌الزمان؛ کلینی، الاصول من‌الکافی، ۳۳۰،۱، ح۱؛ جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۱۴۵.
  57. لطیفی ، رحیم، پرسمان نیابت، ص۱۰۵-۱۲۵.