صلح امام حسن مجتبی: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
===پذیرش صلح=== | ===پذیرش صلح=== | ||
در برابر [[امام حسن]]{{ع}} راهی جز پذیرش [[صلح]] باقی نماند و [[خلافت]] را در مقطعی از [[زمان]] به معاویه وانهاد. با دقّت در بندها و مواد [[پیماننامه]] صلح، روشن میشود که آن [[بزرگوار]] هیچگونه امتیازی برای معاویه قائل نشد و او را به عنوان [[خلیفه]] و [[فرماندار]] [[مسلمانان]] به رسمیت نشناخت، بلکه [[رهبری]] [[امّت]] را [[حق]] قانونی خویش دانست و بر ادعاهای معاویه در این زمینه، خط بطلان کشید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۶.</ref> | در برابر [[امام حسن]]{{ع}} راهی جز پذیرش [[صلح]] باقی نماند و [[خلافت]] را در مقطعی از [[زمان]] به معاویه وانهاد. با دقّت در بندها و مواد [[پیماننامه]] صلح، روشن میشود که آن [[بزرگوار]] هیچگونه امتیازی برای معاویه قائل نشد و او را به عنوان [[خلیفه]] و [[فرماندار]] [[مسلمانان]] به رسمیت نشناخت، بلکه [[رهبری]] [[امّت]] را [[حق]] قانونی خویش دانست و بر ادعاهای معاویه در این زمینه، خط بطلان کشید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۶.</ref> | ||
===مواد پیماننامه=== | |||
[[منابع تاریخی]]، پیرامون پیماننامه صلح به صراحت مطلبی یادآور نشدهاند تا در خصوص پایان یافتن یکی از مراحل بسیار مهمّ [[تاریخ اسلام]]، به ویژه در دورههای نخست، سندی [[تاریخی]] تلقّی شود و علّتی در خور ملاحظه و معقول نیز برای این کوتاهی و [[سهلانگاری]] نمیبینیم. | |||
منابع گوناگون به بیان برخی از متون تاریخی در این زمینه پرداخته و از بیان بعضی خودداری کرده است که از مجموع این مطالب میتوان کیفیت شروطی را که [[امام]]{{ع}} در [[صلح با معاویه]] پیشنهاد کرد، ترسیم نمود. برخی [[پژوهشگران]] با تنظیم این مواد، آنها را در قالب موادی پنجگانه یادآور شدهاند، ما نیز به همان نحو به بیان آنها خواهیم پرداخت و با تکیه بر آن، از بیان نام منابعی که حاشیهای به نقل آنها پرداخته خودداری میورزیم<ref>به کتاب صلح امام حسن{{ع}} از آل یاسین، ص۲۵۹ مراجعه شود مؤلف در نقل این موضوع به کتب اصلی و منابع تاریخی چون طبری و ابن اثیر و ابن قتیبه و مقاتل و دیگر کتب، تکیه کرده است.</ref>، مواد یاد شده به این شرح است: | |||
# واگذاری خلافت به معاویه مشروط به اینکه بر مبنای [[قرآن]] و [[سنّت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} و شیوه خلفای شایسته عمل نماید. | |||
# پس از معاویه، خلافت به امام حسن{{ع}} برسد و اگر حادثهای برای آن حضرت رخ داد [[برادر]] بزرگوارش حسین{{ع}} پذیرای این [[مسئولیت]] گردد و معاویه حق سپردن [[خلافت]] را به دیگری ندارد. | |||
# معاویه، دست از [[ناسزاگویی]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در [[قنوت]] [[نماز]] بردارد و از علی{{ع}} جز به [[نیکی]] یاد نکند. | |||
# موجودی پنج میلیون درهمی [[بیت المال]] [[کوفه]] باید استثناء شود و واگذاری خلافت شامل آن نمیگردد. معاویه باید متعهّد شود سالانه دو میلیون درهم برای [[امام حسن]]{{ع}} بفرستد و در [[هدایا]] و [[بخشش]]، [[خاندان]] [[بنی هاشم]] را بر خاندان [[عبد شمس]] [[برتری]] داده و از [[خراج]] دار ابجر (دارابگرد) میان [[فرزندان]] هریک از مسلمانانی که در [[جنگ جمل]] و [[صفّین]] در رکاب [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدهاند، یک میلیون درهم تقسیم نماید. | |||
# [[مردم]] در هرکجا و از هر [[نژادی]] اعمّ از [[سرزمین شام]] و [[عراق]] و [[حجاز]] و [[یمن]]، در [[آرامش]] و [[امنیت]] کامل بسر برند و معاویه از لغزشهای آنان بگذرد و هیچ [[مسلمانی]] را به [[جرم]] گذشتهاش، تحت پیگرد قرار ندهد و از عراقیان کینهای به [[دل]] نداشته باشد. [[یاران]] امیر المؤمنین{{ع}} در هرجا به سر برند، از امنیت برخوردار باشند. هیچکس به [[پیروان]] آن حضرت نباید [[ناسزا]] گوید و یاران و طرفداران [[امام علی]]{{ع}} بر [[جان]] و [[اموال]] و [[زنان]] و فرزندان خویش ایمن باشند، هیچگونه تعقیبی در مورد آنان صورت نگیرد و کسی [[حق]] تعرّض به آنها نداشته باشد و هرکس به حق خود برسد و [[مسئولیت]] عواقب هرگونه تعرّضی به یاران امیر المؤمنین{{ع}} به عهده معاویه باشد. | |||
نسبت به امام حسن و برادرش حسین{{عم}} و هیچ یک از خاندان [[نبی اکرم]]{{صل}} توطئهای در [[نهان]] و آشکار صورت نپذیرد و هیچ یک از طرفداران حضرت را در سراسر [[گیتی]] از معاویه بیمناک نسازند. | |||
برخی [[پژوهشگران]] ماده چهارم این [[پیماننامه]] را به این عنوان که با [[مقام]] و [[منزلت]] [[امام مجتبی]]{{ع}} سازگار نیست ساخته و پرداخته [[امویان]] یا [[عباسیان]] دانستهاند که با این کار خواستهاند چهره [[مقدس]] [[اهل بیت]]{{عم}} به ویژه امام [[حسن مجتبی]]{{ع}} را مخدوش سازند<ref>زندگانی امام حسن{{ع}}، ص۲۲۳.</ref>. و [[اللّه]] أعلم. | |||
مطالب یاد شده مواد پنجگانهای بود که [[تاریخ]] آنها را به عنوان پایه و اساس [[قرارداد صلح]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و معاویه به دست داده است و یا حداقل مبنای شروطی را که [[امام]]{{ع}} بر معاویه [[املاء]] نمود، تشکیل میدهد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۷.</ref> | |||
===علل و اسباب [[صلح]] به [[روایت]] تاریخ=== | |||
۱. [[شیخ صدوق]] [[رضی]] [[اللّه]] عنه در «[[علل الشرایع]]» به سند خود از [[ابو سعید]] عقیص روایت کرده که از امام حسن{{ع}} جویا شد با اینکه حضرت از بر [[حق]] بودن خود و [[گمراهی]] و [[ستمگری]] معاویه [[آگاهی]] داشت، چه چیز سبب صلح آن [[بزرگوار]] با معاویه شد؟ | |||
امام{{ع}} به او پاسخ داد: ابو سعید! آیا من [[حجّت خدا]] بر بندگانش و پیشوای آنان پس از پدرم به شمار نمیآیم؟ | |||
ابو سعید میگوید: عرض کردم: آری، همینگونه است. | |||
امام{{ع}} فرمود: | |||
آیا من همان فردی نیستم که [[رسول اکرم]]{{صل}} درباره من و برادرم فرمود: حسن و حسین دست به [[قیام]] بزنند یا نزنند، امام و پیشوایند؟ | |||
عرض کردم: آری چنین است. | |||
حضرت فرمود: | |||
{{متن حدیث|فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ، وَ أَنَا إِمَامٌ إِذَا قَعَدْتُ، يَا أَبَا سَعِيدٍ! عِلَّةُ مُصَالَحَتِي لِمُعَاوِيَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} لِبَنِي ضَمْرَةَ وَ بَنِي أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَكَّةَ حِينَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَيْبِيَةِ، أُولَئِكَ كُفَّارٌ بِالتَّنْزِيلِ وَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ كُفَّارٌ بِالتَّأْوِيلِ، يَا أَبَا سَعِيدٍ! إِذَا كُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَمْ يَجِبْ أَنْ يُسَفَّهَ رَأْيِي فِيمَا أَتَيْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ، وَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَيْتُهُ مُلْتَبِساً، أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ{{ع}} لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى{{ع}} فِعْلَهُ؟ | |||
لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِكْمَةِ عَلَيْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِيَ. | |||
هَكَذَا أَنَا، سَخِطْتُمْ عَلَيَّ بِجَهْلِكُمْ بِوَجْهِ الْحِكْمَةِ فِيهِ، وَ لَوْ لَا مَا أَتَيْتُ لَمَا تُرِكَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِلَ}}<ref>علل الشرایع، ص۲۰۰.</ref>. بنابراین، من اگر دست به قیام بزنم یا نزنم از [[مقام امامت]] و [[پیشوایی]] برخوردارم. ابو سعید! سبب [[مصالحه]] من با معاویه دقیقا همان علت مصالحه رسول اکرم{{صل}} با [[قبایل]] ضمره و [[اشجع]] و [[مردم]] [[مکه]] در بازگشت از [[حدیبیه]] است، با این تفاوت که [[مردم]] [[مکه]] به [[قرآن]] [[کفر]] میورزیدند ولی معاویه و هوادارانش به [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] کافرند. [[ابو سعید]]! اگر من از سوی [[خدای متعال]]، [[امام]] و [[پیشوا]] باشم، نباید تشخیص من در [[صلح]] یا [[جنگ]] بیاهمیت و ناچیز تلقّی شود، هرچند [[راز]] و [[حکمت]] کاری که انجام دادهام بر مردم پوشیده باشد. ملاحظه نمیکنی [[حضرت خضر]]{{ع}} زمانی که کشتی را سوراخ کرد و آن [[نوجوان]] را به [[قتل]] رساند و [[دیوار]] را مرمّت نمود، مورد [[خشم]] [[موسی]] قرار گرفت؟ سببش این بود که راز و حکمت ماجرا بر موسی پوشیده بود ولی زمانی که [[خضر]]{{ع}} وی را در جریان قرار داد، موسی از آن کارها [[خرسند]] شد. من نیز چنینم، شما چون از راز و رمز کاری که من انجام دادهام بیخبرید بر من خشم گرفتهاید. اگر این کار را انجام نداده بودم شیعهای روی [[زمین]] باقی نمیماند و همه [[قتل عام]] میشدند. [[طبرسی]] در «[[احتجاج]]»<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۹.</ref> شبیه این سبب را از [[امام مجتبی]]{{ع}} [[روایت]] کرده است. | |||
۲. [[زید بن وهب جهنی]] آورده است: پس از مجروح شدن امام مجتبی{{ع}} در [[مدائن]]، از آن حضرت پرسیدم در این شرایط، چه موضعی اتخاذ خواهد کرد. | |||
امام{{ع}} پاسخ داد: | |||
به [[خدا]] [[سوگند]]! معاویه را بهتر از افرادی میدانم که مدعی [[پیروی]] از منند ولی در صدد کشتنم برآمدند، زندگیام را [[چپاول]] کردند و اموالم را ستاندند. به خدا سوگند! اگر با معاویه درگیر شوم، همین افراد گردنم را گرفته و مرا [[تسلیم]] وی خواهند کرد. به خدا سوگند! اگر با [[عزّت]] و [[شرف]] تن به [[صلح با معاویه]] بدهم بهتر از آن است که مرا به [[اسارت]] گرفته و به قتل برساند و یا بر من [[منّت]] بنهد که این کار تا پایان [[دنیا]] لکه [[ننگ]] و عاری بر تارک [[بنی هاشم]] بماند و معاویه و دودمانش همواره بر زنده و مرده ما منّت داشته باشند<ref>احتجاج طبرسی، ص۱۴۸.</ref>. | |||
۳. [[سلیم بن قیس هلالی]] میگوید: وقتی معاویه به [[کوفه]] آمد، [[امام حسن]]{{ع}} در حضور وی بر فراز [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] چنین فرمود: | |||
[[مردم]]! معاویه مدعی شده که من او را شایسته [[خلافت]] دانسته ولی در خودم چنین [[شایستگی]] نمیبینم. معاویه [[دروغ]] گفته، من در [[کتاب الهی]] ([[قرآن]]) و بر زبان [[نبی اکرم]]{{صل}} از خود مردم به آنان سزاوارترم. به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر مردم به من دست [[بیعت]] بدهند و اطاعتم کرده و از من [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کنند. [[آسمان]]، [[باران]] خویش و [[زمین]] [[برکات]] خود را بر آنان ارزانی خواهد داشت و تو، ای معاویه! [[طمع]] خلافت در سر نمیپروراندی. [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده است: هرگاه امّتی زمام امور خود را به مردی بسپارند که [[برتر]] از او را میان خود سراغ داشته باشند، امورشان همواره رو به [[تباهی]] خواهد رفت، تا به [[سرنوشت]] گوسالهپرستان دچار شوند<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۲.</ref>. | |||
۴. [[علامه]] [[قندوزی]] در «[[ینابیع المودة]]» در مورد [[صلح امام حسن]]{{ع}} آورده که حضرت در جمع مردم خطبهای ایراد کرد که در آن آمده است: | |||
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ - جَلَّ ذَكَرَهُ وَ عَزَّ اسْمَهُ - هَدَاكُمْ بِجَدِّي وَ أَنْقَذَكُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ خَلَّصَكُمْ مِنَ الْجَهالَةِ، وَ أَعَزَّكُمْ بِهِ بَعْدَ الذِّلَّةِ، وَ كَثَّرَكُمْ بِهِ بَعْدَ الْقِلَّةِ، وَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ نَازَعَنِي حَقّاً هُوَ لِي دُونَهُ، فَنَظَرْتُ لِصَلَاحِ الْأُمَّةِ وَ قَطْعِ الْفِتْنَةِ، وَ قَدْ كُنْتُمْ بَايَعْتُمُونِي عَلَى أَنْ تُسَالِمُوا مَنْ سَالَمَنِي وَ تُحَارِبُوا مَنْ حَارَبَنِي، فَرَأَيْتُ أَنْ أُسَالِمَ مُعَاوِيَةَ وَ أَضَعَ الْحَرْبَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ، وَ قَدْ صَالَحْتُهُ وَ رَأَيْتُ أَنْ حَقْنَ الدِّمَاءِ خَيْرٌ مِنْ سَفْكِهَا، وَ لَمْ أُرِدْ بِذَلِكَ إِلَّا صَلَاحَكُمْ وَ بَقَاءَكُمْ {{متن قرآن|وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref>«و نمیدانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد» سوره انبیاء، آیه ۱۱۱.</ref>}}؛ | |||
مردم! شما به خوبی آگاهید که خدای عز و جل شما را به وسیله جدّ بزرگوارم [[رسول خدا]]{{صل}} [[هدایت]] نمود و از [[گمراهی]] [[نجات]] داد و از [[جهل و نادانی]] [[رهایی]] بخشید و پس از [[خواری]] و [[ذلّت]]، [[عزّت]] عطا کرد و تعداد اندکتان را فزونی داد. معاویه با من در مورد حقی در [[نزاع]] و [[کشمکش]] است که [[حق]] من است نه حق معاویه. من به [[مصلحت]] [[مسلمانان]] و از بین رفتن [[فتنه]] و [[آشوب]] اندیشیدم. شما با این شرط با من دست [[بیعت]] دادید که با هرکه از در [[صلح]] با من درآید، صلح کنید و با هرکس سر [[جنگ]] با من داشت، [[نبرد]] نمایید. ازاینرو، تشخیص دادم با معاویه [[مصالحه]] کنم و جنگ بین خود و او را پایان بخشم. به همین دلیل با او از در صلح درآمدم و دیدم جلوگیری از ریختن [[خون]] مسلمانان بهتر از [[خونریزی]] است و در این کار فقط به مصلحت و بقای شما اندیشیدم نمیدانم شاید این کار آزمایشی برای شما و مایه بهرهگیری تا مدتی معین است. | |||
۵. در روایتی از [[سید مرتضی]]- [[رحمة]] [[اللّه]] علیه- آمده است که [[حجر بن عدی]] پس از موافقت [[امام]]{{ع}} با صلح، با [[اعتراض]] به آن حضرت گفت: شما، [[مؤمنان]] را روسیاه کردی» [[امام حسن]]{{ع}} در پاسخ [[حجر]] فرمود: | |||
اینگونه نیست که هرکسی آنچه را تو [[دوست]] داری، دوست داشته باشد و یا دیدگاهش نظیر تو باشد، من این کار را تنها به جهت در [[امان]] ماندن شما انجام دادم. | |||
سید مرتضی سپس اشاره کرده که [[پیروان]] امام{{ع}} با اعتراض به صلحی که آن [[بزرگوار]] انجام داد مراتب [[تأسف]] خود را از تصمیم آن حضرت ابراز نمودند از جمله [[سلیمان بن صرد خزاعی]] به امام گفت: «از بیعت شما با معاویه همواره در شگفتیم، در صورتی که شما چهل هزار [[جنگجو]] از [[مردم کوفه]] با خود داری که همه [[مستمری]] دریافت میکنند و بر در خانههایشان آماده ایستادهاند. همین تعداد را نیز [[فرزندان]] و پیروانشان تشکیل میدهند. طرفداران شما از [[مردم بصره]] و [[حجاز]] نیز به این عده افزوده میشوند. گذشته از این، شما در این [[پیمان]] [[نامه]]، نه تعهّدی برای خود گرفتی و نه سهمی از [[عطایا]] و بخششها. اکنون که به انجام این کار [[همت]] گماردهای بنابراین لازم بود شخصیتهای [[مشرق]] و [[مغرب]] را بر معاویه [[گواه]] بگیری و با نوشتاری از او [[تعهد]] بگیری که پس از وی [[خلافت]] از آن تو باشد، در این صورت کار بر ما آسانتر بود، ولی معاویه شروطی را بین تو و خود برقرار کرد که بدانها [[وفا]] ننمود و پس از امضای قرار داد، بیدرنگ در حضور همگان اعلام کرد: | |||
«من شروطی را پذیرفتهام و وعدههایی دادهام که [[آتش]] [[جنگ]] فرو نشیند و [[فتنه]] و [[آشوبها]] بخوابد و آنگاه که [[خداوند]] ما را [[یکپارچگی]] و [[الفت]] بخشید همه این شروط را زیرپا مینهم». | |||
به [[خدا]] [[سوگند]]! معاویه در این سخنان منظوری غیر از شما و قرار داد [[صلح]] میان خود و شما نداشت و بدینترتیب، [[پیمانشکنی]] نمود. اگر [[دوست]] داری کارها را از سر بگیری، خود را نهانی مهیای جنگ نما. آنگاه که به [[کوفه]] میآیی به من [[اجازه]] بده فرمانروای معاویه را از آن سامان بیرون برانم و آشکارا وی را برکنار سازم و خود نیز، او را [[عزل]] نما، خداوند [[خیانت]] پیشگان را دوست ندارد». سایر افراد نیز مانند سلیمان سخن گفتند. | |||
[[امام]]{{ع}} به او پاسخ داد: | |||
{{متن حدیث|أَنْتُمْ شِيعَتُنَا وَ أَهْلُ مَوَدَّتِنَا، فَلَوْ كُنْتُ بِالْحَزْمِ فِي أَمْرِ الدُّنْيَا أَعْمَلَ، وَ لِسُلْطَانِهَا أَرْكَضَ وَ أَنْصَبَ، مَا كَانَ مُعَاوِيَةُ بِأَبْأَسَ مِنِّي بَأْساً، وَ لَا أَشَدَّ شَكِيمَةً وَ لَا أَمْضَى عَزِيمَةً وَ لَكِنِّي أَرَى غَيْرَ مَا رَأَيْتُمْ، وَ مَا أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ إِلَّا حَقْنَ الدِّمَاءِ فَارْضُوا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِ وَ الْزَمُوا بُيُوتَكُمْ وَ أَمْسِكُوا}}<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱- ۲۸.</ref>؛ | |||
شما [[پیروان]] و [[دوستداران]] ما هستید. من اگر به [[دنیا]] میپرداختم کوشاتر و لایقتر از دیگران بودم. معاویه هیچگاه استوارتر و جدّیتر و سختکوشتر از من نبوده است، ولی دیدگاه من غیر از نظریه شماست من با کاری که انجام دادم تنها خواستم از [[خونریزی]] جلوگیری به عمل آورم. بنابراین، شما نیز به [[قضای الهی]] تن در دهید و زمام خود را به او بسپارید و در خانههایتان بنشینید و [[سکوت]] [[اختیار]] کنید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۹.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۷
صلح امام حسن مجتبی (ع) از حوادث مهم تاریخی است که بر اساس شرایط نابسامان اجتماعی، دشمنی معاویه و کمبود یاران؛ برای حفظ اسلام و شیعیان و آشکار ساختن چهره پلید معاویه و جلوگیری از موروثی کردن خلافت و تعرض دشمنان خارجی انجام گرفت. هرچند حکمت آن برای برخی از یاران هم روشن نبود، ولی آن حضرت بارها از ضرورت آن برای حفظ مصالح شیعیان سخن گفتند.
مقدمه
یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام صلح امام حسن مجتبی (ع) است. از همان زمان برخی این واقعه را دستاویزی برای متهم کردن امام به سازشکاری نمودهاند. منتها باید دانست بدون در نظر گرفتن مقدمات، شرایط و زمینههای تحقق یک واقعۀ تاریخی نمیتوان قضاوت و داوری صحیح و عادلانه در مورد آن داشت[۱].
دلایل صلح امام حسن (ع)
برای روشن شدن دلایل صلح امام مجتبی (ع)، این واقعه از دو جهت باید مورد بررسی قرار گیرد: نخست شرایط نابسامان اجتماعی آن روزگار که امام را به صلح واداشت[۲] و دیگر اینکه بر اساس مقام والای امامت و برخورداری از دانش آسمانی، همواره بهترین راه را برمیگزینند و اطاعت از او بی چون چرا واجب است[۳].
شرایط اجتماعی آن روزگار
دربارۀ وضعیت اجتماعی و آشفتگی آن، موارد مختلفی را میتوان بیان کرد که مجموع آن عاملی برای صلح گردید:
- وجود جاسوسان و منافقان: برخی از کسانی که با امام بیعت کردند، جاسوسانی بودند که با معاویه ارتباط و نامهنگاری مخفیانه داشتند. ایشان در شایعهافکنیها و ترویج روحیه تردید و نفاق میان مردم نقش مهمی را ایفا کردند. گروهی از سران قبایل کوفه، پنهانی به معاویه اظهار اطاعت و فرمانبرداری کردند و او را برای حرکت به کوفه تشویق نمودند و قول دادند وقتی معاویه نزدیک شد، امام حسن (ع) را تسلیم معاویه کنند یا به طور ناگهانی آن جناب را بکشند”[۴].
- عدم حمایت مردم: با توجه به حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و اختلافات و جنگهای واقع شده، عدهای در شناخت حق و باطل متحیر بودند. از یک سو تحت تأثیر تبلیغات منفی، میشنیدند که معاویه، امام علی و فرزندانش را شریک قتل عثمان و خود را خونخواه او معرفی میکند و از سویی دیگر، فضایل امیر مؤمنان و فرزندانش را مسئلهای غیر قابل انکار میدانستند. تحیّر و شک درباره جناح حق و باطل، انگیزه آنها را برای جنگ تضعیف مینمود و به ادامه آن رضایت نداشتند. به گونهای که وقتی امام، پیشنهاد صلح معاویه را با آنها در میان گذاشت، از هر سو فریاد رضایت از صلح برآوردند: “بدانید معاویه به ما پیشنهادی داده که عزت و عدالت در آن نیست. اگر برای مرگ آمادهاید، دعوت او را رد میکنیم و با شمشیرها پاسخ او را میدهیم و نزد خداوند او را محاکمه میکنیم، اما اگر زندگی دنیا را میخواهید، پیشنهادش را بپذیریم و رضایت شما را به دست آوریم. سپس مردم از هر سو فریاد زدند: ما طالب زندگی هستیم”[۵]. بسیاری از مسلمان اصیل و شیعیان راستین در رکاب امیرمؤمنان (ع) به شهادت رسیده بودند[۶] و بیشتر افرادی که ادعای حمایت از امام مجتبی را سر دادند، در این حمایت چندان محکم نبودند. عبیدالله بن عباس، فرمانده لشکر و بسیاری از خواص امام در مقابل وعدههای معاویه لغزیدند و به دشمن ملحق شدند. امام حسن (ع) با توجه به نکات ذکر شده و با دیدن سستی یاران خود، به ناچار صلح را پذیرفت. لذا وقتی از امام درباره علت صلح پرسیدند، فرمود: “این مردم تصور میکنند شیعه و پیر و من هستند، در حالی که نقشه قتل مرا میکشند و اموالم را غارت میکنند. به خدا اگر از معاویه پیمانی برای حفظ جانم بگیرم بهتر از این است که در میان یاران خود در امان نباشم.... به خدا اگر با معاویه میجنگیدم، مرا دستبسته به او تحویل میدادند”[۷]. بنابراین یکی از عوامل مهم صلح امام و کنارهگیری ایشان از حکومت را میتوان سستی و دنیازدگی بیشتر مردم و کمبود یاران و مدافعان واقعی دانست که با توجه به روحیه پایین لشکر امام، جنگ با معاویه نه تنها اثر مثبتی نداشت، بلکه باعث شهادت همین تعداد اندک پیروان حقیقی امام میشد. امام در پاسخ به برخی اصحاب، دلیل صلح خود را حفظ و سلامت آنها میداند: «إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ مَا فَعَلْتُ إِلَّا إِبْقَاءً عَلَيْكُمْ» (محمد بن علی ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۵).
- ناآگاهی مردم شام: شام در سال چهارده هجری قمری فتح شد و از همان ابتدا به دست حاکمان اموی اداره میشد. مردم این دیار، نه پیامبر اسلام (ص) را دیدند و نه با اصحاب بافضیلت ایشان آشنا بودند. تصور آنها از اسلام، همان مطالبی بود که توسط بنیامیه ارائه میشد. این قوم، افرادی مانند معاویه، مروان بن حکم و عمروعاص را به عنوان صحابیان رسول گرامی اسلام (ص) میشناختند. مردم تحت تأثیر تبلیغات و فریبهای این خاندان، مطیع و مرید معاویه بودند و حمایت از او را دفاع از اسلام و سبب بهشتی شدن خویش میدانستند؛ لذا در جنگها با جان و دل در کنار او شرکت داشتند؛ معاویه به مرد کوفی گفت: “به علی بگو من با صد هزار نفر که فرق شتر نر و ماده را نمیدانند، به جنگ با او میآیم”[۸].[۹]
دانش الهی امام
امام معصوم (ع) از دانش الهی بهرهمند است و آنچه انجام میدهد به فرمان خداوند است از این رو سرپیچی از فرمان او روا نیست و مؤمنین باید بدون چون و چرا از امام پیروی کنند. با چنین ایمانی به امام معصوم (ع)، شیعیان معتقدند صلح امام حسن (ع) دارای مصلحت و منفعتهای بسیار مهم بوده است و ندانستن مصلحتها و منفعتها به معنای ناصواب بودن تدبیر امام (ع) نیست. چنانچه پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «حسن و حسین اماماند چه بنشینند و چه قیام کنند»[۱۰]. شیعیان با الهام از چنین روایاتی، مطیع بیچون و چرای امام معصوماند چه همانند حسن بن علی (ع) راه صلح را مصلحت زمان خویش بداند و چه همانند حسین بن علی (ع) برخیزد و راهی دیگر را مصلحت بشمارد.
بر اساس روایات هم تنها راه درست در آن روزگار صلح بوده است؛ چنانچه امام مجتبی (ع) در روایتی به آن تصریح فرموده است: «به خدا سوگند اگر من با معاویه میجنگیدم، مردم مرا تسلیم او میکردند... به خدا سوگند، آنچه من کردم، برای شیعیان بهتر است از هر آنچه خورشید بر آن میتابد و غروب میکند. آیا نمیدانید من امام شمایم و فرمانبرداریام بر شما فریضه است؟ آیا نشنیدهاید پیامبر خدا مرا یکی از دو سالار جوانان بهشتی دانسته است؟ پس شک مکنید من برای مصلحت امت و پاسداشت خون آنان به صلح تن دادم»[۱۱].[۱۲]
همچنین آن حضرت در پاسخ به أبوسعید عَقِیصَا که او را به مداهنه با معاویه متهم کرد، فرمود: «آیا بعد از پدرم من حجت خدا بر مردم و امام ایشان نیستم؟ عرضه داشتیم: چرا؟ فرمود: آیا مگر من نه آن کسی هستم که رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین دو امام بوده چه قیام کرده و چه بنشینند؟ عرض کردم: آری همین طور است. فرمود: پس من امام بوده چه قیام کنم و چه بنشینم. آنگاه فرمود: ای اباسعید به همان علتی که پیامبر خدا (ص) با بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مکه هنگام برگشت از حدیبیه صلح فرمودند، من نیز با معاویه صلح نمودهام، آنها که رسول خدا (ص) با ایشان صلح فرمود به نص کتاب کافر بودند و معاویه و اصحابش به مقتضای تأویل قرآن کافر هستند. ای ابا سعید وقتی من امام از جانب خدا بودم نباید رأی مرا تخطئه کنی و عملی را که انجام دادهام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد میباید بپذیری اگر چه حکمت کردار من بر تو مخفی و مشتبه باشد. مگر نمیبینی جناب خضر (ع) وقتی کشتی را شکافت و جوان را کشت و دیوار را تعمیر کرد و به پا داشت موسی به غضب آمد و از کردارش سخت برآشفت، جهت غضبناک شدن موسی این بود که حکمت عمل خضر بر او مخفی بود تا آنکه خضر (ع) آن را بازگو کرد و موسی راضی گشت. عمل و کردار من نیز همین طور است، یعنی از عمل و فعل من خرسند نبوده بلکه غضبناک هستید زیرا حکمت آن بر شما پنهان است و آن این است، اگر من غیر از این میکردم یک نفر از شیعیان ما روی زمین باقی نمیماند مگر آنکه او را میکشتند»[۱۳].[۱۴]
نتایج صلح امام (ع)
رهاورد صلح امام حسن (ع) عبارت بود از: حفظ جان و مال و آبروی شیعیان؛ آشکار ساختن چهرۀ پلید معاویه و حفظ خلافت از لغزیدن به نظام موروثی و در امان داشتن کشور اسلامی از طمع و تعرض دشمنان خارجی[۱۵].
پس از این ماجرا امام حسن (ع) به همراه امام حسین (ع) کوفه را ترک کرده و ساکن مدینه شدند و تا پایان عمر در مدینه ساکن بودند[۱۶].
مصلحت در صلح امام حسن(ع)
مسیر جهادی امام حسن(ع) در تعقیب سیاست امامت پدر بدانجا انجامید که با خیانت سران سپاه و سستی نیروها، دیگر امکان ادامه سیاست جهاد نظامی غیر ممکن شد. اینک انحرافی دیگر و این بار به شیوهای مرگبار که همه اهداف امامت را تهدید میکرد، در برابر امام(ع) ظاهر شده بود. تهدید و توطئهای که با قدرت نظامی، امکان مقابله با آن وجود نداشت؛ زیرا نتیجه اقدام نظامی و رویارویی مستقیم چیزی جز واگذاری سرنوشت اسلام و امامت به دست دشمن نبود. نجات اسلام و امت در برابر این تهدید جدی جز آن نبود که روش سیاسی در پیش گرفته شود و با افشای ماهیت باندی که رهبری اسلام و امت را مدعی بود آسیبپذیری اسلام و امت را به حداقل رسانید.
ماهیت عملکردی که از آن به صلح امام حسن(ع) تعبیر میشود، راهحل نوینی را در شرایط بنبست نظامی کشور ارائه میدهد که میتوان بدان وسیله مصلحت نجات اسلام و امت را جامعه عمل پوشانید[۱۷].[۱۸]
علل و نتایج صلح
مرحلهای که امام حسن مجتبی(ع) در آن با معاویة بن ابو سفیان از در صلح و آشتی درآمد، یکی از دشوارترین، بغرنجترین، حساسترین و دردآورترین مراحل زندگی آن حضرت به شمار میآمد، بلکه سراسر زندگی خاندان نبی اکرم(ص) چنین بود. صلح امام حسن(ع) با توجه به موضع قهرمانانه این امام معصوم و دگرگونیها و اعتراضات و توجهات گوناگونی که طی قرون گذشته، حتی عصر حاضر، در این زمینه صورت پذیرفته، از مهمترین رخدادهای تاریخ اسلام تلقی میشود. پژوهشگران مسلمان در تشریح و تجزیه و تحلیل این صلح، کتابهای متعددی به نگارش درآوردهاند و دوست و دشمن در این زمینه داوری کردهاند. پژوهشگرانی فرزانه و معاصر، نظیر مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و شیخ راضی آل یاسین، شیخ باقر شریف قرشی، در بیان زندگی امام مجتبی(ع) و صلحی که حضرت در جهت حفظ و حراست از دین اسلام بدان تن در داد، دست به تألیف کتب بسیار ارزندهای زدهاند. اکنون سخن را با بیان نکاتی تاریخی در مورد این صلح آغاز، سپس به نقل سخنان گهربار امام مجتبی(ع) در علل و اسباب نهفته فراسوی پذیرش صلح وی همت میگماریم و آنگاه به تجزیه و تحلیل آن خواهیم پرداخت.
اتمام حجّت
به گفته مورّخان؛ امام حسن مجتبی(ع) که شاهد خیانتها و نفاق لشکریان و اطرافیان خود بود، افزون بر آنکه امیدی بر پایداری و استقامت آنان در رویارویی با دشمن نداشت و با اینکه از آز و طمع و خواستههای آنان پرده برداشته شد، ولی امام(ع) جهت اتمام حجّت بر آنان، در جمعشان به ایراد سخن پرداخت و فرمود: وای بر شما! به خدا سوگند! معاویه به وعدههایی که در برابر کشتن من به شما داده عمل نخواهد کرد. تصوّر من این است که حتی اگر دست در دست معاویه نهم و تسلیمش شوم، اجازه نخواهد داد من به آیین جدّم رسول خدا(ص) عمل کنم. البته من به تنهایی قادرم خدای عز و جل را پرستش کنم ولی گویی میبینم فرزندانتان بر در خانههای فرزندان آنها چون گدایان ایستاده و تقاضای آب و نان دارند در صورتی که این نعمتها را خداوند به آنان ارزانی داشته است و بنی امیه حتی از دادن آب و نان نیز به آنان خودداری میکنند. با انجام این اعمال ناپسند از رحمت خدا دور باشند و مرگشان باد، ستمکاران پی خواهند برد که به کجا باز خواهند گشت»[۱۹].
امام(ع) دیگر بار، پیش از پذیرش پیشنهاد صلح معاویه برای آگاهی از نظرات و مقاصد یارانش، با آنان اتمام حجت نمود و پس از حمد و ثنای خدای متعال فرمود: به خدا سوگند! خواری و ذلت و تعداد اندک سپاه، ما را از نبرد شامیان باز نداشت، بلکه با توان و بردباری با آنان میجنگیدیم ولی این توان و بردباری با پدید آمدن دشمنیها فرتوت گشت و به ناشکیبایی تبدیل شد، آنگاه که شما همراه با ما به جنگ صفین میرفتید دینتان در نزد شما مقدم بر دنیایتان بود ولی اکنون دنیای شما مقدم بر دینتان میباشد. در آن زمان هریک پشتیبان یکدیگر بودیم ولی امروز بر ضد ما قیام کردهاید. شما اینک میان دو کشته قرار دارید، کشتهای در صفین که بر آن گریه و زاری میکنید و کشتهای در نهروان که به خونخواهی آنها برخاستهاید. آنان که بر کشتههای صفین میگریند، دست از یاری شستند و کسانی که به خونخواهی برخاستهاند، دست به شورش و آشوبطلبی زدهاند. پس از آن، پیشنهاد صلح معاویه را، بر آنان عرضه کرد و فرمود: معاویه ما را به پیشنهادی فراخوانده که در آن نه سربلندی و افتخاری است و نه انصاف، یاران! اگر واقعاً زندگی را ترجیح میدهید، پیشنهادش را بپذیریم و بر آن صبر و بردباری کنیم و اگر پذیرای شهادتید، جانمان را در راه خدا نثار کنیم، و معاویه را به محاکمه الهی بکشانیم[۲۰]. راوی میافزاید: «مردم یکصدا اعلان داشتند: ما میخواهیم بمانیم و زندگی کنیم»[۲۱].[۲۲]
پذیرش صلح
در برابر امام حسن(ع) راهی جز پذیرش صلح باقی نماند و خلافت را در مقطعی از زمان به معاویه وانهاد. با دقّت در بندها و مواد پیماننامه صلح، روشن میشود که آن بزرگوار هیچگونه امتیازی برای معاویه قائل نشد و او را به عنوان خلیفه و فرماندار مسلمانان به رسمیت نشناخت، بلکه رهبری امّت را حق قانونی خویش دانست و بر ادعاهای معاویه در این زمینه، خط بطلان کشید.[۲۳]
مواد پیماننامه
منابع تاریخی، پیرامون پیماننامه صلح به صراحت مطلبی یادآور نشدهاند تا در خصوص پایان یافتن یکی از مراحل بسیار مهمّ تاریخ اسلام، به ویژه در دورههای نخست، سندی تاریخی تلقّی شود و علّتی در خور ملاحظه و معقول نیز برای این کوتاهی و سهلانگاری نمیبینیم. منابع گوناگون به بیان برخی از متون تاریخی در این زمینه پرداخته و از بیان بعضی خودداری کرده است که از مجموع این مطالب میتوان کیفیت شروطی را که امام(ع) در صلح با معاویه پیشنهاد کرد، ترسیم نمود. برخی پژوهشگران با تنظیم این مواد، آنها را در قالب موادی پنجگانه یادآور شدهاند، ما نیز به همان نحو به بیان آنها خواهیم پرداخت و با تکیه بر آن، از بیان نام منابعی که حاشیهای به نقل آنها پرداخته خودداری میورزیم[۲۴]، مواد یاد شده به این شرح است:
- واگذاری خلافت به معاویه مشروط به اینکه بر مبنای قرآن و سنّت رسول اکرم(ص) و شیوه خلفای شایسته عمل نماید.
- پس از معاویه، خلافت به امام حسن(ع) برسد و اگر حادثهای برای آن حضرت رخ داد برادر بزرگوارش حسین(ع) پذیرای این مسئولیت گردد و معاویه حق سپردن خلافت را به دیگری ندارد.
- معاویه، دست از ناسزاگویی امیر المؤمنین(ع) در قنوت نماز بردارد و از علی(ع) جز به نیکی یاد نکند.
- موجودی پنج میلیون درهمی بیت المال کوفه باید استثناء شود و واگذاری خلافت شامل آن نمیگردد. معاویه باید متعهّد شود سالانه دو میلیون درهم برای امام حسن(ع) بفرستد و در هدایا و بخشش، خاندان بنی هاشم را بر خاندان عبد شمس برتری داده و از خراج دار ابجر (دارابگرد) میان فرزندان هریک از مسلمانانی که در جنگ جمل و صفّین در رکاب امیر مؤمنان(ع) به شهادت رسیدهاند، یک میلیون درهم تقسیم نماید.
- مردم در هرکجا و از هر نژادی اعمّ از سرزمین شام و عراق و حجاز و یمن، در آرامش و امنیت کامل بسر برند و معاویه از لغزشهای آنان بگذرد و هیچ مسلمانی را به جرم گذشتهاش، تحت پیگرد قرار ندهد و از عراقیان کینهای به دل نداشته باشد. یاران امیر المؤمنین(ع) در هرجا به سر برند، از امنیت برخوردار باشند. هیچکس به پیروان آن حضرت نباید ناسزا گوید و یاران و طرفداران امام علی(ع) بر جان و اموال و زنان و فرزندان خویش ایمن باشند، هیچگونه تعقیبی در مورد آنان صورت نگیرد و کسی حق تعرّض به آنها نداشته باشد و هرکس به حق خود برسد و مسئولیت عواقب هرگونه تعرّضی به یاران امیر المؤمنین(ع) به عهده معاویه باشد.
نسبت به امام حسن و برادرش حسین(ع) و هیچ یک از خاندان نبی اکرم(ص) توطئهای در نهان و آشکار صورت نپذیرد و هیچ یک از طرفداران حضرت را در سراسر گیتی از معاویه بیمناک نسازند. برخی پژوهشگران ماده چهارم این پیماننامه را به این عنوان که با مقام و منزلت امام مجتبی(ع) سازگار نیست ساخته و پرداخته امویان یا عباسیان دانستهاند که با این کار خواستهاند چهره مقدس اهل بیت(ع) به ویژه امام حسن مجتبی(ع) را مخدوش سازند[۲۵]. و اللّه أعلم. مطالب یاد شده مواد پنجگانهای بود که تاریخ آنها را به عنوان پایه و اساس قرارداد صلح میان امام حسن(ع) و معاویه به دست داده است و یا حداقل مبنای شروطی را که امام(ع) بر معاویه املاء نمود، تشکیل میدهد.[۲۶]
علل و اسباب صلح به روایت تاریخ
۱. شیخ صدوق رضی اللّه عنه در «علل الشرایع» به سند خود از ابو سعید عقیص روایت کرده که از امام حسن(ع) جویا شد با اینکه حضرت از بر حق بودن خود و گمراهی و ستمگری معاویه آگاهی داشت، چه چیز سبب صلح آن بزرگوار با معاویه شد؟ امام(ع) به او پاسخ داد: ابو سعید! آیا من حجّت خدا بر بندگانش و پیشوای آنان پس از پدرم به شمار نمیآیم؟ ابو سعید میگوید: عرض کردم: آری، همینگونه است. امام(ع) فرمود: آیا من همان فردی نیستم که رسول اکرم(ص) درباره من و برادرم فرمود: حسن و حسین دست به قیام بزنند یا نزنند، امام و پیشوایند؟ عرض کردم: آری چنین است.
حضرت فرمود: «فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ، وَ أَنَا إِمَامٌ إِذَا قَعَدْتُ، يَا أَبَا سَعِيدٍ! عِلَّةُ مُصَالَحَتِي لِمُعَاوِيَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِبَنِي ضَمْرَةَ وَ بَنِي أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَكَّةَ حِينَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَيْبِيَةِ، أُولَئِكَ كُفَّارٌ بِالتَّنْزِيلِ وَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ كُفَّارٌ بِالتَّأْوِيلِ، يَا أَبَا سَعِيدٍ! إِذَا كُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَمْ يَجِبْ أَنْ يُسَفَّهَ رَأْيِي فِيمَا أَتَيْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ، وَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَيْتُهُ مُلْتَبِساً، أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ(ع) لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى(ع) فِعْلَهُ؟ لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِكْمَةِ عَلَيْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِيَ. هَكَذَا أَنَا، سَخِطْتُمْ عَلَيَّ بِجَهْلِكُمْ بِوَجْهِ الْحِكْمَةِ فِيهِ، وَ لَوْ لَا مَا أَتَيْتُ لَمَا تُرِكَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِلَ»[۲۷]. بنابراین، من اگر دست به قیام بزنم یا نزنم از مقام امامت و پیشوایی برخوردارم. ابو سعید! سبب مصالحه من با معاویه دقیقا همان علت مصالحه رسول اکرم(ص) با قبایل ضمره و اشجع و مردم مکه در بازگشت از حدیبیه است، با این تفاوت که مردم مکه به قرآن کفر میورزیدند ولی معاویه و هوادارانش به تأویل و تفسیر قرآن کافرند. ابو سعید! اگر من از سوی خدای متعال، امام و پیشوا باشم، نباید تشخیص من در صلح یا جنگ بیاهمیت و ناچیز تلقّی شود، هرچند راز و حکمت کاری که انجام دادهام بر مردم پوشیده باشد. ملاحظه نمیکنی حضرت خضر(ع) زمانی که کشتی را سوراخ کرد و آن نوجوان را به قتل رساند و دیوار را مرمّت نمود، مورد خشم موسی قرار گرفت؟ سببش این بود که راز و حکمت ماجرا بر موسی پوشیده بود ولی زمانی که خضر(ع) وی را در جریان قرار داد، موسی از آن کارها خرسند شد. من نیز چنینم، شما چون از راز و رمز کاری که من انجام دادهام بیخبرید بر من خشم گرفتهاید. اگر این کار را انجام نداده بودم شیعهای روی زمین باقی نمیماند و همه قتل عام میشدند. طبرسی در «احتجاج»[۲۸] شبیه این سبب را از امام مجتبی(ع) روایت کرده است.
۲. زید بن وهب جهنی آورده است: پس از مجروح شدن امام مجتبی(ع) در مدائن، از آن حضرت پرسیدم در این شرایط، چه موضعی اتخاذ خواهد کرد. امام(ع) پاسخ داد: به خدا سوگند! معاویه را بهتر از افرادی میدانم که مدعی پیروی از منند ولی در صدد کشتنم برآمدند، زندگیام را چپاول کردند و اموالم را ستاندند. به خدا سوگند! اگر با معاویه درگیر شوم، همین افراد گردنم را گرفته و مرا تسلیم وی خواهند کرد. به خدا سوگند! اگر با عزّت و شرف تن به صلح با معاویه بدهم بهتر از آن است که مرا به اسارت گرفته و به قتل برساند و یا بر من منّت بنهد که این کار تا پایان دنیا لکه ننگ و عاری بر تارک بنی هاشم بماند و معاویه و دودمانش همواره بر زنده و مرده ما منّت داشته باشند[۲۹].
۳. سلیم بن قیس هلالی میگوید: وقتی معاویه به کوفه آمد، امام حسن(ع) در حضور وی بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند چنین فرمود: مردم! معاویه مدعی شده که من او را شایسته خلافت دانسته ولی در خودم چنین شایستگی نمیبینم. معاویه دروغ گفته، من در کتاب الهی (قرآن) و بر زبان نبی اکرم(ص) از خود مردم به آنان سزاوارترم. به خدا سوگند! اگر مردم به من دست بیعت بدهند و اطاعتم کرده و از من حمایت و پشتیبانی کنند. آسمان، باران خویش و زمین برکات خود را بر آنان ارزانی خواهد داشت و تو، ای معاویه! طمع خلافت در سر نمیپروراندی. رسول خدا(ص) فرموده است: هرگاه امّتی زمام امور خود را به مردی بسپارند که برتر از او را میان خود سراغ داشته باشند، امورشان همواره رو به تباهی خواهد رفت، تا به سرنوشت گوسالهپرستان دچار شوند[۳۰].
۴. علامه قندوزی در «ینابیع المودة» در مورد صلح امام حسن(ع) آورده که حضرت در جمع مردم خطبهای ایراد کرد که در آن آمده است: «أَيُّهَا النَّاسُ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ - جَلَّ ذَكَرَهُ وَ عَزَّ اسْمَهُ - هَدَاكُمْ بِجَدِّي وَ أَنْقَذَكُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ خَلَّصَكُمْ مِنَ الْجَهالَةِ، وَ أَعَزَّكُمْ بِهِ بَعْدَ الذِّلَّةِ، وَ كَثَّرَكُمْ بِهِ بَعْدَ الْقِلَّةِ، وَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ نَازَعَنِي حَقّاً هُوَ لِي دُونَهُ، فَنَظَرْتُ لِصَلَاحِ الْأُمَّةِ وَ قَطْعِ الْفِتْنَةِ، وَ قَدْ كُنْتُمْ بَايَعْتُمُونِي عَلَى أَنْ تُسَالِمُوا مَنْ سَالَمَنِي وَ تُحَارِبُوا مَنْ حَارَبَنِي، فَرَأَيْتُ أَنْ أُسَالِمَ مُعَاوِيَةَ وَ أَضَعَ الْحَرْبَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ، وَ قَدْ صَالَحْتُهُ وَ رَأَيْتُ أَنْ حَقْنَ الدِّمَاءِ خَيْرٌ مِنْ سَفْكِهَا، وَ لَمْ أُرِدْ بِذَلِكَ إِلَّا صَلَاحَكُمْ وَ بَقَاءَكُمْ ﴿وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ﴾[۳۱]»؛ مردم! شما به خوبی آگاهید که خدای عز و جل شما را به وسیله جدّ بزرگوارم رسول خدا(ص) هدایت نمود و از گمراهی نجات داد و از جهل و نادانی رهایی بخشید و پس از خواری و ذلّت، عزّت عطا کرد و تعداد اندکتان را فزونی داد. معاویه با من در مورد حقی در نزاع و کشمکش است که حق من است نه حق معاویه. من به مصلحت مسلمانان و از بین رفتن فتنه و آشوب اندیشیدم. شما با این شرط با من دست بیعت دادید که با هرکه از در صلح با من درآید، صلح کنید و با هرکس سر جنگ با من داشت، نبرد نمایید. ازاینرو، تشخیص دادم با معاویه مصالحه کنم و جنگ بین خود و او را پایان بخشم. به همین دلیل با او از در صلح درآمدم و دیدم جلوگیری از ریختن خون مسلمانان بهتر از خونریزی است و در این کار فقط به مصلحت و بقای شما اندیشیدم نمیدانم شاید این کار آزمایشی برای شما و مایه بهرهگیری تا مدتی معین است.
۵. در روایتی از سید مرتضی- رحمة اللّه علیه- آمده است که حجر بن عدی پس از موافقت امام(ع) با صلح، با اعتراض به آن حضرت گفت: شما، مؤمنان را روسیاه کردی» امام حسن(ع) در پاسخ حجر فرمود: اینگونه نیست که هرکسی آنچه را تو دوست داری، دوست داشته باشد و یا دیدگاهش نظیر تو باشد، من این کار را تنها به جهت در امان ماندن شما انجام دادم. سید مرتضی سپس اشاره کرده که پیروان امام(ع) با اعتراض به صلحی که آن بزرگوار انجام داد مراتب تأسف خود را از تصمیم آن حضرت ابراز نمودند از جمله سلیمان بن صرد خزاعی به امام گفت: «از بیعت شما با معاویه همواره در شگفتیم، در صورتی که شما چهل هزار جنگجو از مردم کوفه با خود داری که همه مستمری دریافت میکنند و بر در خانههایشان آماده ایستادهاند. همین تعداد را نیز فرزندان و پیروانشان تشکیل میدهند. طرفداران شما از مردم بصره و حجاز نیز به این عده افزوده میشوند. گذشته از این، شما در این پیمان نامه، نه تعهّدی برای خود گرفتی و نه سهمی از عطایا و بخششها. اکنون که به انجام این کار همت گماردهای بنابراین لازم بود شخصیتهای مشرق و مغرب را بر معاویه گواه بگیری و با نوشتاری از او تعهد بگیری که پس از وی خلافت از آن تو باشد، در این صورت کار بر ما آسانتر بود، ولی معاویه شروطی را بین تو و خود برقرار کرد که بدانها وفا ننمود و پس از امضای قرار داد، بیدرنگ در حضور همگان اعلام کرد: «من شروطی را پذیرفتهام و وعدههایی دادهام که آتش جنگ فرو نشیند و فتنه و آشوبها بخوابد و آنگاه که خداوند ما را یکپارچگی و الفت بخشید همه این شروط را زیرپا مینهم». به خدا سوگند! معاویه در این سخنان منظوری غیر از شما و قرار داد صلح میان خود و شما نداشت و بدینترتیب، پیمانشکنی نمود. اگر دوست داری کارها را از سر بگیری، خود را نهانی مهیای جنگ نما. آنگاه که به کوفه میآیی به من اجازه بده فرمانروای معاویه را از آن سامان بیرون برانم و آشکارا وی را برکنار سازم و خود نیز، او را عزل نما، خداوند خیانت پیشگان را دوست ندارد». سایر افراد نیز مانند سلیمان سخن گفتند.
امام(ع) به او پاسخ داد: «أَنْتُمْ شِيعَتُنَا وَ أَهْلُ مَوَدَّتِنَا، فَلَوْ كُنْتُ بِالْحَزْمِ فِي أَمْرِ الدُّنْيَا أَعْمَلَ، وَ لِسُلْطَانِهَا أَرْكَضَ وَ أَنْصَبَ، مَا كَانَ مُعَاوِيَةُ بِأَبْأَسَ مِنِّي بَأْساً، وَ لَا أَشَدَّ شَكِيمَةً وَ لَا أَمْضَى عَزِيمَةً وَ لَكِنِّي أَرَى غَيْرَ مَا رَأَيْتُمْ، وَ مَا أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ إِلَّا حَقْنَ الدِّمَاءِ فَارْضُوا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِ وَ الْزَمُوا بُيُوتَكُمْ وَ أَمْسِكُوا»[۳۲]؛ شما پیروان و دوستداران ما هستید. من اگر به دنیا میپرداختم کوشاتر و لایقتر از دیگران بودم. معاویه هیچگاه استوارتر و جدّیتر و سختکوشتر از من نبوده است، ولی دیدگاه من غیر از نظریه شماست من با کاری که انجام دادم تنها خواستم از خونریزی جلوگیری به عمل آورم. بنابراین، شما نیز به قضای الهی تن در دهید و زمام خود را به او بسپارید و در خانههایتان بنشینید و سکوت اختیار کنید.[۳۳]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۴.
- ↑ پیشوایان ما، ۱۱۷- ۱۰۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۰۰.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۲، ص۱۲.
- ↑ علی بن محمد ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۹۱؛ همچنین ر.ک: حسن دیلمی، اعلام الدین، ۲۹۳
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن (ع)، ترجمه سیدعلی خامنهای، ص۷۱.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۲؛ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: علی قائمی، در مکتب کریم اهل بیت، ص۲۳۱-۲۵۱؛ علی نظری منفرد، قصه صلح خونین، ص۱۷۴-۱۸۶.
- ↑ حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص ۱۸۳؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۴.
- ↑ «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِمَامَا حَقٍّ قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛ بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۶۶.
- ↑ «وَیْحَکُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اللَّهِ الَّذِی عَمِلْتُ خَیْرٌ لِشِیعَتِی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنِّی إِمَامُکُمْ وَ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص...»؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹، ۲۱ و ۵۶.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۰۱.
- ↑ «یَا أَبَا سَعِیدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَیْهِمْ بَعْدَ أَبِی (ع) قُلْتُ بَلَی قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِی وَ لِأَخِی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَی- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ...»؛ علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۱۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۱۶؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۹.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۰۰.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۸۷- ۲۸۸.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۱۵۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۵۵۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۲؛ تذکرة الخواص ابن جوزی، ص۱۱۲.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۹۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۹۶.
- ↑ به کتاب صلح امام حسن(ع) از آل یاسین، ص۲۵۹ مراجعه شود مؤلف در نقل این موضوع به کتب اصلی و منابع تاریخی چون طبری و ابن اثیر و ابن قتیبه و مقاتل و دیگر کتب، تکیه کرده است.
- ↑ زندگانی امام حسن(ع)، ص۲۲۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۹۷.
- ↑ علل الشرایع، ص۲۰۰.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۹.
- ↑ احتجاج طبرسی، ص۱۴۸.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۲.
- ↑ «و نمیدانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد» سوره انبیاء، آیه ۱۱۱.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱- ۲۸.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۹۹.