نص بر امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = نص بر امام
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = نص بر امام
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[نص بر امام]]''' است. "'''[[نص بر امام]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[نص بر امام در قرآن]] - [[نص بر امام در کلام اسلامی]] - [[نص بر امام در معارف و سیره فاطمی]] - [[نص بر امام در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[نص بر امام در قرآن]] - [[نص بر امام در حدیث]] - [[نص بر امام در کلام اسلامی]] - [[نص بر امام در عرفان اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[نص بر امام (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="فpadding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
*چگونگی‌ انتقال‌ نص‌ به‌ مؤمنان‌ از مسائل‌ بسیار مهم‌ اندیشه دینی‌ و کلامی‌ [[امامیه‌]] در سده ۳ ق‌ بوده‌ است‌. [[امامیه‌]] برای‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌ [[امامت]]، همواره‌ بر نصب‌ [[امام]] از سوی‌ [[امام]] پیشین‌ که‌ البته‌ بنابر آموزه "نص‌" مبتنی‌ بر علم‌ آنان‌ به‌ اراده الهی‌ است‌، تأکید می‌کردند <ref>نک: ابن‌ قبه‌، «نقض‌ کتاب‌...»، بند ۵۰، «النقض‌»، بند ۴.</ref>. این‌ انتصاب‌ نیز باید متواتر، یعنی‌ از طرق‌ متعدد و به‌ صورتی‌ باشد که‌ احتمال‌ بر تبانی‌ راویان‌ بر جعل‌، و در نتیجه‌ ساختگی‌ بودن‌ ادعای‌ [[امامت]]، عادتاً ممکن‌ نباشد <ref>ابن‌ قبه‌، «نقض‌ کتاب‌»، بندهای‌ ۱۸، ۲۲، ۳۵؛ نیز نک: ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌، ص۹۴ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌).</ref>. [[صفار قمی‌]] بر این‌ مضمون‌ که‌ [[امامان]]{{عم}} از سوی‌ [[پیامبر|رسول‌ اکرم‌]]{{صل}} در وصیت‌ بر [[امام]] جانشین‌ خود آگاهی‌ یافته‌اند، تأکید کرده‌ است‌ <ref>صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص‌ ۴۷۰-۴۷۳</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
هرچند [[تعیین تنصیصی امام]] از سوی [[خداوند]]، مانند نصب نبی، به استناد [[ادله]] متواتر [[نقلی]] و اشارات [[قرآنی]] ثابت شده است، ولی نتیجه‌ای که از [[برهان لطف]] به دست می‌آید، علاوه بر [[اثبات]] اصل [[امامت عامّه]]، [[ضرورت نصب امام]] از سوی [[پروردگار]] را نیز شامل می‌شود. متکلمین امامیه بر اساس [[قاعده لطف]]، تقریرهای گوناگونی بر این مسئله بیان کرده‌اند که در ادامه به برخی اشاره می‌شود:
*در میان‌ متکلمان‌ امامی‌ اواخر سده ۳ ق‌ بیش‌ از همه‌ [[ابن‌ قبه رازی‌]] بر درونمایه نظام‌ نص‌ الهی‌ و محوری‌ بودن‌ صلاحیت‌ و شایستگی‌ [[امام]] در آن‌ و نفی‌ نسب‌ و نظام‌ پدر و فرزندی‌ در امر [[امامت]] تأکید کرده‌ است‌. برجسته‌ شدن‌ نقش‌ دینی‌ [[امام]] به‌ عنوان‌ مرجعیت‌ انحصاری‌ تأویل‌ قرآن‌ و تفسیر شریعت‌ و نفی‌ هرگونه‌ روشهای‌ ظنی‌ در آن‌، راه‌ را برای‌ نظریه نص‌ الهی‌ هموار کرد. وی‌ با بهره‌گیری‌ از مضمون‌ حدیث‌ ثقلین‌، به‌ ضرورت‌ عقل‌ استدلال‌ می‌کند: [[امام]] کسی‌ است‌ که‌ جامع‌ علم‌ دین‌، و نسبت‌ به‌ کتاب‌ خدا امین‌ است‌ و از این‌ رو، در تعیین‌ [[امام]]، فضل‌ و علم‌ ملاک‌ است‌، نه‌ صِرف‌ قرابت‌ با [[پیامبر]]{{صل}} و نسب‌ [[امام]]. از این‌ رو، و بر پایه آموزه "نص‌"، شرط اساسی‌ شناخت‌ [[امام]]، نصب‌ او از سوی‌ [[امام]] پیشین‌ است‌ که‌ در خود، مضمون‌ اصلی‌ "نص‌"، یعنی‌ شایستگی‌ و فضیلت‌ [[امام]] را باید ظاهر سازد. بدین‌ سان‌، در کنار ادعای‌ وصیت‌، مشاهده علم‌ و فضیلت‌ [[امام]] می‌تواند منعکس‌ کننده حقیقت‌ "نص‌" باشد. برخی‌ احادیث‌ نیز که‌ در کتابهای‌ حدیثی‌ همان‌ دوره‌ و اندکی‌ بعد روایت‌ شده‌، همین‌ آموزه‌ را منعکس‌ می‌کند <ref>نک:  نشوان‌ حمیری‌، الحورالعین‌، به‌ کوشش‌ کمال‌ مصطفی‌، ص۱۴۶؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص۴۸۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۷۸، ۲۸۵؛ نعمانی‌، محمد، الغیبه، ص۲۴۲؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، الخصال‌، ۴۲۸؛ نیز نک: مجلسی‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ۱۱۵- ۱۷۵.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
*درباره نظام‌ پدر و فرزندی‌ باید گفت‌ که‌ گرچه‌ لزوماً آموزه نص‌ مقتضی‌ موروثی‌ بودن‌ [[امامت]] نبود، ولی‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ طبق‌ باور شیعه‌، خداوند امامت را در خاندان‌ [[پیامبر]]{{صل}} و طبق‌ عقیده [[امامیه‌]]، در نسل‌ [[امام علی]]{{ع}} و [[فاطمه زهرا]]{{س}} قرار داده‌ است‌، طبعاً مسأله قرابت‌ و نظام‌ وصیت‌ به‌ مفهوم‌ موروثی‌ آن‌ به‌ میان‌ می‌آمد <ref>نک: فضل‌ بن‌ شاذان‌، «العلل‌»، ضمن‌ ج‌ ۲ عیون‌ اخبار الرضای‌ ابن‌ بابویه‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ حسینی‌ لاجوردی‌، ص۱۰۲.</ref>. از سوی‌ دیگر ملاحظه‌ می‌شود که‌ عموم‌ [[امامیه‌]] جدا از فطحیه‌ معتقد بودند که‌ [[امامت]] پس‌ از حسنین‌{{عم}} در دو برادر جمع‌ نمی‌شود و این‌ اعتقاد را نیز به‌ شکل‌ حدیث‌ روایت‌ می‌کردند <ref>مثلاً نک: ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، ص۱۸۸- ۱۸۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۸۵-۲۸۶؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌الدین‌، به‌ کوشش‌ حسین‌ اعلمی، ۴۱۴-۴۱۷، ۴۲۶؛ در مورد عقیده فطحیه‌، نک: نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۶۵ -۶۶، ۹۳-۹۴.</ref>، بنابراین‌، به‌ طور طبیعی‌ مسأله انتقال‌ [[امامت]] از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر "گرچه‌ لزوماً آموزه نص‌ مقتضی‌ چنین‌ طرحی‌ نبود" مطرح‌ می‌شد. [[امامت]] در اندیشه امامی‌ معتدل‌ با توجه‌ به‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌، صرفاً در شکل‌ پدر و فرزندی‌ انتقال‌ می‌یافت‌ و اگر [[امام]] تنها یک‌ فرزند پسر داشت‌، [[امامت]] از دیدگاه‌ آنان‌ به‌ طور قطع‌ و یقین‌ در او متعین‌ بود <ref>نک: ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌)، ص۹۷؛ ابن‌ هیثم‌، جعفر، المناظر، به‌ کوشش‌ ویلفرد مادلونگ‌ و پاول‌ واکر، ص۳۶؛ در زمینه روایاتی‌ از [[امامان]]{{عم}}، نک: کلینی‌، همانجا؛ ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمد رضا حسینی‌ جلالی ص:‌۱۸۸-۱۸۹، ۱۹۱؛  کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، الخصال‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ص۳۲۳، ۴۲۶.</ref>. با این‌ وصف‌، روایاتی‌ در کافی‌ نقل‌ شده‌ که‌ می‌تواند مؤید نظریه موروثی‌ بودن‌ [[امامت]] باشد، ولی‌ ظاهراً این‌ احادیث‌ تحت‌ تأثیر تفکر غلات‌ و مفوضه‌ تدوین‌ شده‌ است‌ <ref>نک: کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۸۴- ۲۸۵؛ نیز نک: کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، همانجا؛ قس‌: ابن‌ قبه‌، «النقض‌»، بند ۴.</ref>. با این‌ وصف‌، برخی‌ دیگر از نویسندگان‌ غیر امامی‌ با توجه‌ به‌ کیفیت‌ انتقال‌ [[امامت]] در اندیشه [[امامیه‌]]، گفته‌اند که‌ [[امامیه‌]] اساساً به‌ موروثی‌ بودن‌ مقام‌ [[امامت]] قائلند <ref>نک: «الرد علی‌ الروافض‌»، منسوب‌ به‌ قاسم‌ رسی‌، ضمن‌ نسخه خطی‌ شم ۱۰۱ کتابخانه برلین‌، ۱۰۴، ۱۰۵؛ نیز بغدادی‌، عبدالقادر، اصول‌الدین‌، ص۲۸۵؛ نشوان‌ حمیری‌، الحورالعین‌، به‌ کوشش‌ کمال‌ مصطفی‌، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
*نظر [[ابن‌ قبه رازی‌]] درباره طبیعت‌ مقام‌ امامت، او را در زمره امامیان‌ معتدل‌ قرار می‌دهد. او ضمن‌ اینکه‌ [[امام]] را بنده صالح‌ و شایسته خداوند می‌داند، تصریح‌ می‌کند که‌ [[امام]] صرفاً عالم‌ به‌ کتاب‌ خدا و سنت‌ است‌ و از نسبت‌ دادن‌ [[علم غیب]] به‌ [[امامان]]{{عم}} امتناع‌ می‌کند، چه‌ معتقد است‌ که‌ تنها غلات‌ چنین‌ عقیده‌ای‌ را ابراز می‌کنند <ref>نک: نقض‌ کتاب‌ الاشهاد لابی‌زیدالعلوی، بندهای‌ ۲۵، ۳۴، ۵۵.</ref>. با اینهمه‌، ابن‌ قبه‌ امکان‌ اینکه‌ خداوند برای‌ اثبات‌ امامت [[امام]]، معجزه‌ای‌ را بردست‌ وی‌ ظاهر کند، منتفی‌ نمی‌داند <ref>نک: ابن‌ قبه‌، محمد، مسأله فی‌ الامامه، بندهای‌ ۵ -۷؛ نیز نک:  اشعری‌، علی‌، مقالات‌ الاسلامیین‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ج۲، ۱۲۵؛ شیخ‌ طوسی‌، محمد، الاقتصاد، ۱۸۹</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
* در سده ۴ ق‌/۱۰م‌، با وجود اختلافها و شکافهای‌ نه‌ چندان‌ وسیع‌ در میان‌ گرایشهای‌ مختلف‌ امامیان‌، اشتراک‌ نظر در اصول‌ و مبانی‌ تفکر دینی‌ امامی‌ مشاهده‌ می‌شود؛ از جمله این‌ مسائل‌، اتفاق‌ همگی‌ دوازده‌ امامیان‌ بر وجود "نص‌ الهی‌" بر [[امامت]] و [[عصمت امام]]{{ع}} و مرجعیت‌ [[امام]]{{ع}} در مسائل‌ دینی‌ بود. به‌ هر حال‌، بنابر اعتقاد [[امامیه‌]]، [[امام]]{{ع}} منصوص‌ و معصوم‌ که‌ وجود او در هر عصری‌ ضروری‌ بود، فردی‌ تلقی‌ می‌شد که‌ به‌ عنوان‌ عالم‌ترین‌ کس‌ از خاندان‌ [[پیامبر]]{{صل}}، تفسیر شریعت‌ و تعلیم‌ حلال‌ و حرام‌ و تشخیص‌ حق‌ از باطل‌ و حفظ شریعت‌ از تحریفات‌ و بدعتها و تضمین‌ اصالت‌ آن‌ برعهده او بود<ref>خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی، ص‌۲۰۵، ۲۳۰، ۲۳۴.</ref> این‌ عقیده‌ به‌ عنوان‌ سنت‌ فکری‌ و دینی‌ محافل‌ عمده امامیه‌ در سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌، در منظومه کلامی‌ امامیه‌ در دوره پس‌ از حضور [[امامان]]{{عم}} مورد عنایت‌ قرار گرفت‌ و از این‌ رو، نقش‌ [[امام]]{{ع}} در مرجعیت‌ دینی‌ جامعه مؤمنان‌ در مقایسه‌ با نقش‌ سیاسی‌ [[امام]]{{ع}} از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار گردید <ref>صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص۳۳۱-۳۳۲؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۱۷۰، ۱۷۲، ۱۷۸؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌، ص ۲۰۳، ۲۰۵، ۲۲۱.</ref> با توجه‌ به‌ آنچه‌ یاد شد، مقام‌ مذهبی‌ و علمی‌ [[امام]]{{ع}} بیشتر مورد کاوش‌ و نظریه‌ پردازی‌ متکلمان‌ امامی‌ واقع‌ شد. نظریه عصمت [[امام]]{{ع}} در همین‌ راستا مورد توجه‌ متکلمانی‌ چون‌ [[هشام‌ بن‌ حکم‌]] قرار گرفت‌ و بحثهای‌ بسیاری‌ را بر اساس‌ تعلیمات‌ [[امامان]]{{عم}} و به‌ ویژه‌ [[امام صادق]]{{ع}} درپی‌ داشت‌<ref>ابن‌ بابویه‌، محمد، معانی‌ الاخبار، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ص۱۳۳-۱۳۶، احتمالاً به‌ نقل‌ از ابن‌ قبه رازی‌، نیز ۱۳۲-۱۳۳؛ خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی‌، ص۲۳۴، ۲۳۵.</ref> در برابر نفوذ گرایشهای‌ غالیانه‌ به‌ جامعه شیعه امامی‌، جریانی‌ از [[امامیه‌]] که‌ بعدها در شکل‌گیری‌ امامیه سده ۴ ق‌ تأثیر بسیاری‌ داشت‌، ایستادگی‌ کردند و در عین‌ حال‌ که‌ از مرجعیت‌ دینی‌ انحصاری‌ [[امامان]]{{عم}} دفاع‌ می‌کردند، درصدد بودند که‌ تفسیری‌ به‌ دور از غلو ارائه‌ دهند <ref>خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی‌، ص۲۲۸، ۲۳۶.</ref>. در یک‌ سر این‌ جریان‌ شخصیتی‌ چون‌ [[عبدالله‌ بن‌ ابی‌ یعفور]] قرار داشت‌. وی‌ [[امامان]]{{عم}} را علمایی‌ ابرار و اتقیا می‌خواند که‌ طاعتشان‌ واجب‌ است‌<ref>کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ طوسی، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۲۴۷، ۴۲۷، نیز نک: ۲۴۶-۲۴۷: برای‌ مخالفت‌ گروه‌ او با غلات‌.</ref>. در باب‌ سرچشمه علم‌ [[امامان]]{{عم}}، اختلاف‌ نظر وجود داشت‌، ولی‌ نظری‌ که‌ در برابر غلات‌ و مفوضه‌ مطرح‌ شد، این‌ بود که‌ [[امامان]]{{عم}} بر اساس‌ برخوردار بودن‌ از علم‌ آبا و اجداد خود که‌ از [[پیامبر]]{{صل}} به‌ میراث‌ رسیده‌ بود و با در اختیار داشتن‌ کتابهای‌ آنان‌، تنها مرجع‌ تفسیر شریعتند<ref>قاضی‌ نعمان‌، دعائم‌ الاسلام‌، به‌ کوشش‌ آصف‌ بن‌ علی‌ اصغر فیضی‌، ج۱، ص ۶۴؛ مجلسی‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۵ - ۲۶، ۳۳-۵۳؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۲۹۵-۲۹۶، ۲۹۹.</ref>. حتی‌ برخی‌ بر این‌ باور بودند که‌ [[امام]]{{ع}} هر عصر مسائل‌ پیش‌ آمده‌ را بر اساس‌ قواعد و کلیات‌ مذکور در این‌ کتابها از طریق‌ استنباط فروع‌ از اصول‌، استخراج‌ می‌کند و چون‌ خداوند [[امام]]{{ع}} را از خطا در احکام‌ شریعت‌ محفوظ نگاه‌ می‌دارد، همواره‌ وی‌ مصیب‌ خواهد بود و اطاعت‌ از او واجب‌ است‌<ref> نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۷۵-۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ۹۶- ۹۸؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۳۸۷-۳۹۰.</ref>. در برابر، گروهی‌ از [[امامیه‌]] در همان‌ دوره‌ به‌ امکان‌ اکتساب‌ علم‌ از طریق‌ اعجاز و خرق‌ عادت‌ معتقد بودند <ref>صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۲۳۸؛  نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ۹۵-۹۶، ۹۸-۹۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۳۲۱ - ۳۲۲، ۳۸۳-۳۸۴؛ شیخ‌ مفید، محمد، الارشاد، ۳۱۷-۳۱۹.</ref>. به‌ هر حال‌، گرچه‌ در باب‌ سرچشمه علم‌ [[امامان]]{{عم}} و نیز طبیعت‌ مقام‌ [[امام]] و حدود وجودی‌ او اختلاف‌ نظر وجود دارد، ولی‌ نباید فراموش‌ کرد که‌ جریان‌ اصلی‌ امامیه‌ که‌ بیشتر توسط متکلمان‌ دوره حضور رهبری‌ می‌شد، از عقاید مفوضه‌ که‌ بازماندگان‌ غلات‌ دوره‌های‌ پیش‌تر بودند و اساساً در باب‌ [[امامت]]، نظر دیگری‌ داشتند، دوری‌ می‌کردند و سخت‌ با آن‌ مخالف‌ بودند<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
*مرکزیت‌ جامعه [[امامیه‌]] در بغداد در قرن‌ ۳ق‌، در برابر مفوضه امامی‌‌ مذهب‌ موضع‌ می‌گرفت‌ و درصدد بود که‌ منظومه دینی‌ امامیه‌ را از عقاید غالیانه‌ بزداید. آنان‌ با ردّ انتساب‌ [[علم‌ غیب‌]] به‌ [[امامان]]{{عم}} و یا قدرت‌ فوق‌ بشری‌ و یا انتساب‌ خلق‌ و رزق‌ به‌ [[ائمه‌]]{{عم}} و تکذیب‌ این‌ باورها، بر عنایت‌ خاص‌ الهی‌ به‌ [[امامان]]{{عم}} و برکات‌ وجودی‌ آنان‌، تأکید می‌کردند<ref>کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۵۳۹ - ۵۴۱؛ طبرسی‌، احمد، الاحتجاج‌، به‌ کوشش‌ محمد باقر خرسان‌، ج ۲، ص۲۸۸-۲۸۹؛ شیخ‌ طوسی‌، محمد، الغیبه، ۱۷۸</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
*هرچند [[تعیین تنصیصی امام]] از سوی [[خداوند]]، مانند [[نصب نبی]]، به استناد [[ادله]] [[متواتر]] [[نقلی]] و اشارات [[قرآنی]] ثابت شده است، ولی نتیجه‌ای که از [[برهان لطف]] به دست می‌آید، علاوه بر [[اثبات]] اصل [[امامت عامّه]]، [[ضرورت نصب امام]] از سوی [[پروردگار]] را نیز شامل می‌شود. [[متکلمین امامیه]] بر اساس [[قاعده لطف]]، تقریرهای گوناگونی بر این مسئله بیان کرده‌اند که در ادامه به برخی اشاره می‌شود:
===بیان [[علامه مجلسی]]===
*[[علامه مجلسی]]، در ابتدا با بیانی عمومی و اجمالی ابراز می‌دارد: همه ادلّه وارده بر [[ضرورت نصب نبی]]، [[وجوب نصب امام]] را نیز ثابت می‌سازد. و از آنجا که به [[اجماع امّت]]، [[انتخاب]] [[نبی]] در [[اختیار]] [[مردم]] نیست، [[نصب وصیّ نبی]] - که نازل منزله اوست - نیز در [[اختیار]] [[مردم]] نیست؛ چنان‌که [[کفّار]] به [[رسول خدا]]{{صل}} می‌گفتند: چرا [[قرآن]] بر ما نازل نمی‌شود و یا [[فرشته وحی]]، [[آیات الهی]] را بر ما فرو نمی‌آورد{{متن قرآن|أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا}}<ref> «یا چنان که می‌پنداری، آسمان را پاره‌پاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری یا خانه‌ای زرّین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشته‌ای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۲-۹۳.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ}}<ref>«و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>
*و [[خداوند]] به آنان پاسخ می‌دهد: {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>
*یعنی هر ظرفی استعداد قبول مظروفی متناسب با خود دارد و [[خداوند]] بر [[قلب]] مخلوقات خود آگاه‌تر است و قابلیّت‌های هرکس را به خوبی می‌شناسد. و با توجّه به اینکه [[شأن]] [[رسالت]] و [[امامت]]، از جهت [[ارتباط با عالم غیب]] یکی است، همان [[دلیل]] تنصیصی بودن [[رسالت]]، عیناً برای [[نصب امام]] از سوی [[خداوند]] نیز قابل ابراز است<ref>حق الیقین (ط. اسلامیه، بی‌تا)، ص۳۸.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۱۰-۲۱۱.</ref>.
===بیان [[فاضل مقداد]]===
*بر اساس بیان [[فاضل مقداد]]، متکلّم شهیر [[شیعه]]، مبنای [[قاعده لطف]] به [[مقام آسمانی امام]] باز می‌گردد و اینکه [[امام]] می‌باید بعد از [[پیامبر]]، [[فرامین الهی]] را از [[خداوند]] دریافت نماید و [[احکام]] [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]] را [[تبیین]] کند. تشخیص [[عصمت امام]]، امری [[باطنی]] است و [[بشر]] عادّی هرگز [[قادر]] نیست بر ضمائر و بواطن افراد و [[میزان]] [[طهارت]] آنان [[آگاهی]] یابد. بنابراین، اگر بر [[امّت]] [[واجب]] باشد که خود [[امام]] را [[انتخاب]] نماید، [[امر]] به [[تکلیف مالایطاق]] است و صدور چنین فرمانی از [[حکیم]] عقلاً [[قبیح]] است و از [[خداوند]] [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود.
*[[فاضل مقداد]]، وجه اوّل از [[برهان]] خود را چنین بیان می‌دارد: {{عربی|كل ما وجب كونه معصوما و أفضل وجب كونه منصوصا عليه، لكن المقدّم حقّ فالتالي مثله، أما حقيه المقدّم فقد تقدّمت، و أما بيان الشرطيه فلأن العصمه أمر خفي لايطلع عليها غير علام الغيوب، و كذا الأفضليه؛ لأن كثره الثواب لها مدخل في الأفضليه و لايعلم كثرته إلا الله، فيجب" نصبه عليه، و الا لكان تكليفنا باتباعه مع عدم النصّ تكليفا بالمحال}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۳۴.</ref>.
*ماحصل [[برهان]] [[فاضل مقداد]]، مرکّب از قیاسی شرطی است که از طریق [[اثبات]] مقدّم، [[تالی]] ثابت می‌شود؛ به این ترتیب که: اگرامام باید [[معصوم]] و [[افضل افراد امّت]] باشد، این [[عصمت]] و [[افضلیّت]] باید [[منصوص]] از طرف [[خداوند]] باشد. از آنکه [[افضلیّت]] و [[عصمت امام]] قبلاً ثابت شده، [[منصوص بودن]] او نیز ثابت می‌گردد؛ زیرا:
#[[عصمت]] به معنای خاص، که [[برائت]] از [[گناهان]] صغیره و کبیره را می‌طلبد، امری [[باطنی]] است و تنها خداوندی که عالم به [[اسرار]] و بواطن [[قلوب]] است، به آن [[آگاه]] است و در نتیجه، [[بندگان]] [[قدرت]] شناسایی [[امام]] [[معصوم]] را ندارند؛
#[[امام]] باید [[افضل امّت]] در [[کمالات]] [[توحیدی]] باشد و کمال و [[افضلیّت]] در [[ثواب]] و [[تقرّب به خداوند]] نیز امری [[باطنی]] است؛ خصوصاً که [[خداوند]] در [[قرآن]]، ملاک [[فضیلت]] را اموری [[باطنی]] از قبیل [[تقوا]]، [[خشیت الهی]]، [[علم]]، [[عقل]] و [[معرفت به دین]] بیان فرموده است؛ چنان‌که [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[عقل]] و رابطه آن با [[دین]] و [[معرفت]] فرمودند: {{متن حدیث| إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ}}<ref>تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ه.ق)، ص۵۴.</ref>.
*و چون تشخیص [[مراتب عقل]] و [[تقوی]] به [[علم الهی]] است، تنها [[خداوند]] می‌تواند [[افضل]] افراد [[امّت]] را در هر زمان تشخیص دهد و به [[امامت]] بر [[خلق]] [[منصوب]] نماید. این [[استدلال]]، درکلمات [[اهل‌بیت]]{{عم}} به صورت [[برهان]] و با بیان‌های مختلف [[تبیین]] شده است که در این جا تنها به یک مورد از آنها اشاره می‌گردد: {{متن حدیث|قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ{{ع}} قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ}}<ref>«بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.</ref>}}<ref>معانی الأخبار (ط. دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ ه.ق.)، ص۱۳۲.</ref>.
*با توجه به مبانی [[عقلی]] که در [[برهان]] اشاره شد، بیان [[امام]]{{ع}} به چند نکته پیرامون [[عصمت]] [[مقام امامت]] اشاره دارد:
#اعتصام از ریشه "ع‌ - ص‌ - م"، اشاره به ملازمت در تمسّک به چیزی دارد. با توجّه به آنکه [[حبل‌الله]] [[قرآن]] است، بنابراین [[معتصم به قرآن]] یعنی کسی که به طور کامل تسلّط بر [[قرآن]] داشته، ملازمت بر ظاهر و [[باطن]] [[کتاب الهی]] دارد. مصداق چنین مقامی، فردی است که از سوی [[خداوند]] [[آگاه]] به [[اسرارالهی]] و [[علوم غیبی]] است. بنابراین، چنین فردی نمی‌تواند به [[انتخاب مردم]] باشد؛ بلکه [[خداوند]] با [[تنصیص]] خود او را به [[مردم]] معرفی می‌نماید.
#"[[حبل الله]]" حقیقتی ذو مراتب است که [[انسان]] را به عالی‌ترین مراتب [[قرب الهی]] می‌رساند. به این ترتیب، مصداق کامل [[معتصم به حبل الله]] (یعنی [[قرآن]])، کسی است که به عالی‌ترین مرتبه [[قرآن]] نائل شده باشد. با توجه به آنکه [[حقیقت قرآن]] در [[لوح محفوظ]] و [[کتاب مکنون]] است، بنابراین [[امام]] باید از جمله افرادی باشد که از [[کتاب مکنون]] مطلع است؛ [[خداوند]] در [[قرآن]] این افراد را [[مطهرین]] به [[طهارت]] خود می‌داند<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: برهان حبل الله، از براهین قرآنی همین مجموعه.</ref> و می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ}}<ref>«که این قرآنی ارجمند است در نوشته‌ای فرو پوشیده که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.</ref>
*بنابراین:
#[[امام]] [[مطهر]] به [[طهارت الهی]] است.
#[[آگاه به اسرار غیب]] و [[کتاب مکنون]] و [[باطن قرآن]] می‌باشد. [[بدیهی]] است که چنین شخصیّتی، تنها با [[انتخاب]] و [[انتصاب]] [[خداوند]] به چنان [[مقام]] ارجمندی می‌رسد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۱۱-۲۱۳.</ref>.
===بیان دیگری از [[فاضل مقداد]]===
*[[فاضل مقداد]]، بیان دیگری در [[وجوب تنصیص]] [[مقام امامت]] دارد که آن نیز از نتایج [[برهان لطف]] است؛ ماحصل سخن او چنین است:
*۱. به تصریح [[قرآن]]، [[محبت رسول خدا]]{{صل}} نسبت به [[امّت]] خویش، بیش از [[محبّت]] [[والدین]] نسبت به فرزندشان است؛ خصوصاً این که [[پیامبر]] [[رحمت]]{{صل}} برای [[سعادت]] همه افراد [[بشر]] به شدّت حریص بود:{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>.
*و [[خداوند]] نیز او را بر این امر [[تأیید]] می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و با مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.</ref>
*[[اصرار]] [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[هدایت مردم]] تا به آنجا بود که حتی اگر [[کفّار]] [[دعوت]] [[توحیدی]] حضرتش را نمی‌پذیرفتند، از شدّت غصّه و [[ناراحتی]] حالت [[بیماری]] به ایشان[[دست]] می‌داد؛ لذا [[خداوند]] به ایشان تسلّی می‌دهد و می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا}}<ref>«بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.</ref>
*۲. این [[پیامبر]] [[دلسوز]] و حریص، هرآنچه [[نیاز]] [[امّت]] در [[مسیر کمال]] و [[رستگاری]] بود به ایشان عرضه داشت و حتی ارش خدش و [[احکام]] استنجاء - کنایه از جزئیات ریز [[احکام]] [[امور دنیوی]] - را هم بیان فرمود. حال چگونه ممکن است که مسئله‌ای حیاتی چون [[امامت]] را که از حساس‌ترین مسائل عالم [[اسلام]] است، فروگذار کرده باشد؟! موضوعی که به [[شهادت]] [[تاریخ]]، درباره هیچ حکمی از [[احکام اسلام]] به [[قدر]] آن [[نزاع]] نشده و [[خون]] بر [[زمین]] نریخته است. آیا ممکن است که [[رسول خدا]]{{صل}} نفیاً یا اثباتاً چنین مسئله مهمی را رها کرده باشد؟! و حتی اگر [[انتخاب امام]] به [[اختیار]] [[امّت]] بود، لازم می‌آمد که [[پیامبر]]{{صل}} بیان صریحی نسبت به آن می‌فرمود؛ چنان‌که درباره سایر [[احکام دینی]] که در [[اختیار]] [[امّت]] است، بیانات صریح وارد شده؛ احکامی از قبیل [[تعیین]] مواقیت [[امتثال]] [[واجبات]] موسّع، وقت ادای نمازهای یومیه، [[انتخاب امام]] [[جماعت]]، زمان [[ازدواج]] یا [[طلاق]] [[همسر]] و امور دیگری که [[احکام شرعی]] برآن بار می‌شود. این در حالی است که در مسئله [[امامت]]، [[پیامبر]]{{صل}} خلاف آن را تصریحاً بیان فرمود و هرگز [[نصّ]] صریحی که دلالت بر [[انتخاب]] از طریق [[شورا]] و یا [[اجماع]] [[امّت]] و یا [[انتخاب]] [[اهل حلّ و عقد]] و یا به [[نصّ]] [[امام]] قبلی و اموری از این قبیل باشد، بیان نفرمود. لذا باید پرسید که [[امّت]] بنا بر چه [[حجّت شرعی]]، در [[انتخاب امام]] به نظر خود عمل نموده است؟
*بیان [[فاضل مقداد]] در این رابطه چنین است: {{عربی|علم من سيره النّبي{{صل}} كونه أشفق على الأمة من الوالد على الولد، و يؤيده قوله تعالي:{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. {{عربی|و لما كان شفقته عليهم في أشياء لا نسبه لها إلى الإمامة كوظائف الاستنجاء و غيرها، و كان إذا سافر عن المدينه يوما أو يومين يستخلف فيها من يقوم مقامه، فيلزم من هذه سيرته أن ینصّ لهم على ما هو أعم نفعاً و أعظم فائده و أشد احتياجاً إليه، و هو نصب إمام، و هو المطلوب}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۳۴.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۱۳-۲۱۵.</ref>.
===بیان [[علامه مجلسی]] پیرامون [[سیره نبوی]]{{صل}} در [[تنصیص]] [[امام]]===
*[[علامه مجلسی]] در تقریر این [[برهان]] چنین می‌گوید: [[سیره رسول اکرم]]{{صل}} در زمان [[حیات]] خود بر آن بود که در هر امر گروهی، خواه در [[تبلیغ]] و یا [[جهاد]]، سرکرده یا [[فرماندهی]] [[تعیین]] می‌فرمود. ایشان در [[جنگ موته]] که فاصله منطقه [[نبرد]] با [[مدینه]] زیاد بود و امکان برقراری [[ارتباط]] با [[رسول خدا]]{{صل}} وجود نداشت، سه نفر را به ترتیب به عنوان [[فرمانده]] و [[جانشینان]] وی [[تعیین]] کردند تا در صورت [[شهادت]] هریک، [[سپاه]] بدون [[رهبر]] نماند. در این صورت، چگونه ممکن است که [[رسول خدا]]{{صل}} برای گروهی اندک، [[رهبری]] را به صورت [[تنصیصی]] [[تعیین]] نماید، ولی برای کلّ [[امّت]] بعد از خود امامی را معین نفرماید؟! و یا تصریحاً راه و [[روش تعیین امام]] و [[رهبر]] را معلوم نکرده و در نتیجه، [[امّت]] را به حال خود واگذارده باشد<ref>حق الیقین (ط. اسلامیه)، ص۳۷.</ref>؟!<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۱۵.</ref>.
===بیان [[ملا مهدی نراقی]]===
*[[ملا مهدی نراقی]]، بعد از [[اثبات عصمت]] و [[افضلیّت امام]] بر همه افراد [[امّت]] بنا بر [[برهان لطف]]، تقریر دیگری از [[وجوب نصب امام]] از سوی [[پروردگار]] را بیان می‌دارد. در اینجا به [[دلیل]] شیوایی، عین عبارات ایشان را [[نقل]] می‌کنیم:
*"بیان اوّل اینکه هرگاه [[نصب امام]] در دست [[مردم]] باشد، [[عزل]] او هم در دست ایشان خواهد بود. پس لازم می‌آید که هر وقت خلاف توقّع [[مردم]] از [[امام]] به عمل آید، [[قدرت]] داشته باشند که او را [[عزل]] کنند و این معنی مخالف رتبه [[امام]] است. (چنان‌که درباره [[رسول خدا]]{{صل}} نیز چنین حقّی را ندارند و [[شأن امامت]] و [[رسالت]] در [[برهان لطف]] یکی است.)
*بیان دوم اینکه دانستی که [[شیعه]] و [[سنّی]] هر دو متّفقند که [[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامّه]] بر [[مسلمانان]] در امور [[دین]] و دنیای ایشان، بر [[سبیل]] [[نیابت]] و [[خلیفگی]] از جانب [[پیغمبر]]{{صل}}. و شکی نیست که [[خلیفه]] بودن شخصی از جانب دیگری وقتی است که آن دیگری، آن شخص را [[خلیفه]] کند؛ و هر گاه دیگران او را [[خلیفه]] کنند، صادق نخواهد آمد که او [[خلیفه]] آن شخص است. پس [[خلیفه]] [[پیغمبر]]{{صل}} وقتی [[خلیفه]] او خواهد بود که [[پیغمبر]]{{صل}} او را [[خلیفه]] کند و هرگاه [[امّت]] او را [[خلیفه]] کنند، صادق نخواهد آمد که او [[خلیفه پیغمبر]]{{صل}} است<ref>أنیس الموحّدین (ط. الزهراء، ۱۳۶۹ ه.ش)، ص۱۴۶.</ref>.(خصوصاً که [[خداوند]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} را "نفس [[نبی]]" نامید و چگونه ممکن است دیگری را به جای [[پیامبر]]{{صل}} قرار دهند در حالی که "نفس [[نبی]]" نباشد.)"<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۱۶.</ref>.


==دیدگاه [[ابن قبه رازی]] درباره [[نصّ]]==
=== بیان [[علامه مجلسی]] ===
*[[ابن قبه رازی]] [[نصّ]] را بر [[امام]] [[واجب عقلی]] می‌داند<ref>ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.</ref> و [[معتقد]] است تنها [[راه]] [[اثبات امامت]] [[نصّ]] می‌باشد. وی [[نصّ]] را اولین [[مؤلفه]] [[اثبات امامت]] هر [[امام]] بر می‌شمرد<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.</ref> و در نقد تئوری‌های غیر امامی می‌گوید که [[اهل سنت]] از جمله [[معتزله]] و [[مرجئه]] [[امام]] را از طریق [[اهل حلّ و عقد]] [[امّت]] [[انتخاب]] می‌کنند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.</ref>. آنان [[امام]] را بر اساس نظر شورایی بر می‌گزیند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۴.</ref> و هیچ ادعایی ندارند که به امر [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] به چنین کاری زده‌اند<ref>ابن قبه رازی رازی، النقض علی ابوالحسن علی بن احمد بن بشار، ص۵۹.</ref>.
[[علامه مجلسی]]، در ابتدا با بیانی عمومی و اجمالی ابراز می‌دارد: همه ادلّه وارده بر ضرورت نصب نبی، [[وجوب نصب امام]] را نیز ثابت می‌سازد. و از آنجا که به [[اجماع امّت]]، [[انتخاب]] [[نبی]] در [[اختیار]] [[مردم]] نیست، نصب وصیّ نبی - که نازل منزله اوست - نیز در [[اختیار]] [[مردم]] نیست؛ چنان‌که [[کفّار]] به [[رسول خدا]] {{صل}} می‌گفتند: چرا [[قرآن]] بر ما نازل نمی‌شود و یا فرشته وحی، [[آیات الهی]] را بر ما فرو نمی‌آورد: {{متن قرآن|أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا}}<ref> «یا چنان که می‌پنداری، آسمان را پاره‌پاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری یا خانه‌ای زرّین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشته‌ای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۲-۹۳.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ}}<ref>«و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref> و [[خداوند]] به آنان پاسخ می‌دهد: {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>، یعنی هر ظرفی استعداد قبول مظروفی متناسب با خود دارد و [[خداوند]] بر [[قلب]] مخلوقات خود آگاه‌تر است و قابلیّت‌های هرکس را به خوبی می‌شناسد. و با توجّه به اینکه [[شأن]] [[رسالت]] و [[امامت]]، از جهت ارتباط با عالم غیب یکی است، همان [[دلیل]] تنصیصی بودن [[رسالت]]، عیناً برای [[نصب امام]] از سوی [[خداوند]] نیز قابل ابراز است<ref>حق الیقین (ط. اسلامیه، بی‌تا)، ص۳۸.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)| ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref>
*[[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است نظریه نقش [[امت]] در [[اختیار]] [[امام]] [[فاسد]] است و این [[پیامبر]]{{صل}} بود که [[خلیفه]] خود را [[انتخاب]] کرد<ref>ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] در [[تبیین]] نظریه [[نصّ]] [[معتقد]] است امر [[امامت]] مقامی است که با صرف [[قرابت]] و خویشی به [[دست]] نمی‌آید<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.</ref>. وی [[نصّ]] را [[دلیل]] فارقی توصیف می‌کند که [[امامیه]] برای [[انتخاب امام]] از میان [[عترت]] در [[اختیار]] دارد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۶.</ref>. او این مؤلفه را ملاک اصلی [[امامیه]] برای [[انتخاب امام]] معرفی می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.</ref> و [[معتقد]] است [[امامیه]] نصوصی را در [[اختیار]] دارد که تصریح به [[امامت ائمه]] کرده و به وجودشان [[بشارت]] داده شده است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۳.</ref>. وی [[امامیه]] را از گروه‌هایی می‌داند که معتقدند هر [[امام]] تصریح به [[امامت]] [[امام]] بعد از خود می‌نماید<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵ و ۱۲۰.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] در چرایی [[وجوب]] [[نصّ]] از سوی [[خداوند]] [[معتقد]] است که بنابر [[اعتقاد]] [[امامیه]] زمانی که [[عصمت]] بر [[امام]] لازم شد، ناگزیر [[فرد]] [[معصوم]] کسی است که [[پیامبر]] به نام و نشان او تصریح نموده باشد؛ زیرا [[عصمت]] صفتی ظاهری نیست که [[مردم]] آن را با چشم ببینند و تشخیص دهند. از این‌رو بر [[خداوند]] علام‌الغیوب [[واجب]] است از طریق رسولش به آن تصریح نماید. بر این اساس باید گفت [[امام]] به [[منصب امامت]] نمی‌رسد، مگر با وجود [[نص]]<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref>.
==منابع==
#[[پرونده: 1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی ''']]
#[[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]


==جستارهای وابسته==
=== بیان [[فاضل مقداد]] ===
{{پرسش‌های وابسته}}
بر اساس بیان [[فاضل مقداد]]، متکلّم شهیر [[شیعه]]، مبنای [[قاعده لطف]] به مقام آسمانی امام باز می‌گردد و اینکه [[امام]] می‌باید بعد از [[پیامبر]]، [[فرامین الهی]] را از [[خداوند]] دریافت نماید و [[احکام]] [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]] را [[تبیین]] کند. تشخیص [[عصمت امام]]، امری [[باطنی]] است و [[بشر]] عادّی هرگز قادر نیست بر ضمائر و بواطن افراد و [[میزان]] [[طهارت]] آنان [[آگاهی]] یابد. بنابراین، اگر بر [[امّت]] [[واجب]] باشد که خود امام را [[انتخاب]] نماید، [[امر]] به تکلیف مالایطاق است و صدور چنین فرمانی از [[حکیم]] عقلاً [[قبیح]] است و از خداوند [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود.
{{ستون-شروع|3}}
* [[هدایت]]
* [[ولایت]] ([[ولایت تکوینی]]؛ [[ولایت تشریعی]]؛ [[ولایت امر]])
* [[خلافت]]
* [[شهادت]]
* [[ملک]]
* [[حکم]]
* [[وراثت]] ([[وراثت زمین]]؛ [[وراثت کتاب]])
* [[حجت]]
* [[تمکین فی الارض]]
* [[امت وسط]]
* [[اصطفا]]
* [[اجتبا]]
* [[امامت در قرآن]]
* [[آیات امامت]]
* [[امامت در حدیث]]
* [[امامت در کلام اسلامی]]
* [[امامت در حکمت اسلامی]]
* [[امامت در عرفان اسلامی]]
* [[امامت از دیدگاه برون‌دینی]]
* [[امامت امامان دوازده‌گانه]]
* [[شؤون امام]]
* [[صفات امام]]
* [[راه تعیین امام]]
* [[امامان دوازده‌گانه]]
* [[امامت امام على]]
* [[امامت امام حسن مجتبى]]
* [[امامت امام حسين]]
* [[امامت امام سجاد]]
* [[امامت امام باقر]]
* [[امامت امام صادق]]
* [[امامت امام كاظم]]
* [[امامت امام رضا]]
* [[امامت امام جواد]]
* [[امامت امام هادى]]
* [[امامت امام حسن عسکری]]
* [[امامت امام مهدى]]
* [[امامان از اهل بیت پیامبر خاتم]]
{{پایان}}
{{پایان}}


=='''[[:رده:آثار نص بر امام|منبع‌شناسی جامع نص بر امام]]'''==
[[فاضل مقداد]]، وجه اوّل از [[برهان]] خود را چنین بیان می‌دارد: {{عربی|كل ما وجب كونه معصوما و أفضل وجب كونه منصوصا عليه، لكن المقدّم حقّ فالتالي مثله، أما حقيه المقدّم فقد تقدّمت، و أما بيان الشرطيه فلأن العصمه أمر خفي لايطلع عليها غير علام الغيوب، و كذا الأفضليه؛ لأن كثره الثواب لها مدخل في الأفضليه و لايعلم كثرته إلا الله، فيجب" نصبه عليه، و الا لكان تكليفنا باتباعه مع عدم النصّ تكليفا بالمحال}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۳۴.</ref>.
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های نص بر امام|کتاب‌شناسی نص بر امام]]؛
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های نص بر امام|مقاله‌شناسی نص بر امام]]؛
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های نص بر امام|پایان‌نامه‌شناسی نص بر امام]].  


ماحصل [[برهان]] [[فاضل مقداد]]، مرکّب از قیاسی شرطی است که از طریق [[اثبات]] مقدّم، [[تالی]] ثابت می‌شود؛ به این ترتیب که: اگرامام باید [[معصوم]] و [[افضل افراد امّت]] باشد، این [[عصمت]] و [[افضلیّت]] باید [[منصوص]] از طرف [[خداوند]] باشد. از آنکه [[افضلیّت]] و [[عصمت امام]] قبلاً ثابت شده، [[منصوص بودن]] او نیز ثابت می‌گردد؛ زیرا:
# [[عصمت]] به معنای خاص، که [[برائت]] از [[گناهان]] صغیره و کبیره را می‌طلبد، امری [[باطنی]] است و تنها خداوندی که عالم به [[اسرار]] و بواطن [[قلوب]] است، به آن [[آگاه]] است و در نتیجه، [[بندگان]] [[قدرت]] شناسایی [[امام]] [[معصوم]] را ندارند؛
# [[امام]] باید [[افضل امّت]] در [[کمالات]] [[توحیدی]] باشد و کمال و [[افضلیّت]] در [[ثواب]] و [[تقرّب به خداوند]] نیز امری [[باطنی]] است؛ خصوصاً که [[خداوند]] در [[قرآن]]، ملاک [[فضیلت]] را اموری [[باطنی]] از قبیل [[تقوا]]، [[خشیت الهی]]، [[علم]]، [[عقل]] و [[معرفت به دین]] بیان فرموده است؛ چنان‌که [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[عقل]] و رابطه آن با [[دین]] و [[معرفت]] فرمودند: {{متن حدیث| إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ}}<ref>تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۵۴.</ref>.


==پانویس==
و چون تشخیص مراتب عقل و [[تقوی]] به [[علم الهی]] است، تنها [[خداوند]] می‌تواند [[افضل]] افراد [[امّت]] را در هر زمان تشخیص دهد و به [[امامت]] بر [[خلق]] [[منصوب]] نماید. این [[استدلال]]، درکلمات [[اهل‌بیت]] {{عم}} به صورت [[برهان]] و با بیان‌های مختلف [[تبیین]] شده است که در این جا تنها به یک مورد از آنها اشاره می‌گردد: {{متن حدیث|قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ {{ع}} قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ}}}}<ref>«بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.</ref>.<ref>معانی الأخبار (ط. دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ ﻫ.ق)، ص۱۳۲.</ref>.
{{یادآوری پانویس}}
 
با توجه به مبانی [[عقلی]] که در [[برهان]] اشاره شد، بیان [[امام]] {{ع}} به چند نکته پیرامون [[عصمت]] [[مقام امامت]] اشاره دارد:
# اعتصام از ریشه "ع‌ - ص‌ - م"، اشاره به ملازمت در تمسّک به چیزی دارد. با توجّه به آنکه [[حبل‌الله]] [[قرآن]] است، بنابراین معتصم به قرآن یعنی کسی که به طور کامل تسلّط بر [[قرآن]] داشته، ملازمت بر ظاهر و [[باطن]] [[کتاب الهی]] دارد. مصداق چنین مقامی، فردی است که از سوی [[خداوند]] [[آگاه]] به اسرارالهی و [[علوم غیبی]] است. بنابراین، چنین فردی نمی‌تواند به انتخاب مردم باشد؛ بلکه [[خداوند]] با [[تنصیص]] خود او را به [[مردم]] معرفی می‌نماید.
#"[[حبل الله]]" حقیقتی ذو مراتب است که [[انسان]] را به عالی‌ترین مراتب [[قرب الهی]] می‌رساند. به این ترتیب، مصداق کامل معتصم به حبل الله (یعنی [[قرآن]])، کسی است که به عالی‌ترین مرتبه [[قرآن]] نائل شده باشد. با توجه به آنکه حقیقت قرآن در [[لوح محفوظ]] و [[کتاب مکنون]] است، بنابراین [[امام]] باید از جمله افرادی باشد که از [[کتاب مکنون]] مطلع است؛ [[خداوند]] در [[قرآن]] این افراد را مطهرین به [[طهارت]] خود می‌داند<ref>برای مطالعه بیشتر ر. ک: برهان حبل الله، از براهین قرآنی همین مجموعه.</ref> و می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ}}<ref>«که این قرآنی ارجمند است در نوشته‌ای فرو پوشیده که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.</ref>.
 
بنابراین:
# [[امام]] [[مطهر]] به طهارت الهی است.
# آگاه به اسرار غیب و [[کتاب مکنون]] و باطن قرآن می‌باشد. بدیهی است که چنین شخصیّتی، تنها با [[انتخاب]] و [[انتصاب]] [[خداوند]] به چنان مقام ارجمندی می‌رسد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)| ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۲۱۱-۲۱۳.</ref>.
 
=== بیان دیگری از [[فاضل مقداد]] ===
[[فاضل مقداد]]، بیان دیگری در وجوب تنصیص [[مقام امامت]] دارد که آن نیز از نتایج [[برهان لطف]] است؛ ماحصل سخن او چنین است:
 
۱. به تصریح [[قرآن]]، [[محبت رسول خدا]] {{صل}} نسبت به [[امّت]] خویش، بیش از [[محبّت]] والدین نسبت به فرزندشان است؛ خصوصاً این که [[پیامبر]] [[رحمت]] {{صل}} برای [[سعادت]] همه افراد [[بشر]] به شدّت حریص بود:{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref> و [[خداوند]] نیز او را بر این امر [[تأیید]] می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و با مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.</ref>.
 
اصرار [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[هدایت مردم]] تا به آنجا بود که حتی اگر [[کفّار]] [[دعوت]] [[توحیدی]] حضرتش را نمی‌پذیرفتند، از شدّت غصّه و [[ناراحتی]] حالت [[بیماری]] به ایشان[[دست]] می‌داد؛ لذا [[خداوند]] به ایشان تسلّی می‌دهد و می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا}}<ref>«بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.</ref>.
 
۲. این [[پیامبر]] دلسوز و حریص، هرآنچه [[نیاز]] [[امّت]] در مسیر کمال و [[رستگاری]] بود به ایشان عرضه داشت و حتی ارش خدش و [[احکام]] استنجاء ـ کنایه از جزئیات ریز [[احکام]] [[امور دنیوی]] ـ را هم بیان فرمود. حال چگونه ممکن است که مسئله‌ای حیاتی چون [[امامت]] را که از حساس‌ترین مسائل عالم [[اسلام]] است، فروگذار کرده باشد؟! موضوعی که به [[شهادت]] [[تاریخ]]، درباره هیچ حکمی از [[احکام اسلام]] به [[قدر]] آن [[نزاع]] نشده و [[خون]] بر [[زمین]] نریخته است. آیا ممکن است که [[رسول خدا]] {{صل}} نفیاً یا اثباتاً چنین مسئله مهمی را رها کرده باشد؟! و حتی اگر [[انتخاب امام]] به [[اختیار]] [[امّت]] بود، لازم می‌آمد که [[پیامبر]] {{صل}} بیان صریحی نسبت به آن می‌فرمود؛ چنان‌که درباره سایر احکام دینی که در [[اختیار]] [[امّت]] است، بیانات صریح وارد شده؛ احکامی از قبیل تعیین مواقیت [[امتثال]] [[واجبات]] موسّع، وقت ادای نمازهای یومیه، [[انتخاب امام]] جماعت، زمان [[ازدواج]] یا [[طلاق]] [[همسر]] و امور دیگری که [[احکام شرعی]] برآن بار می‌شود. این در حالی است که در مسئله [[امامت]]، [[پیامبر]] {{صل}} خلاف آن را تصریحاً بیان فرمود و هرگز [[نصّ]] صریحی که دلالت بر [[انتخاب]] از طریق [[شورا]] و یا [[اجماع]] [[امّت]] و یا [[انتخاب]] [[اهل حلّ و عقد]] و یا به [[نصّ]] [[امام]] قبلی و اموری از این قبیل باشد، بیان نفرمود. لذا باید پرسید که [[امّت]] بنا بر چه [[حجّت شرعی]]، در [[انتخاب امام]] به نظر خود عمل نموده است؟
 
بیان [[فاضل مقداد]] در این رابطه چنین است: {{عربی|علم من سيره النّبي {{صل}} كونه أشفق على الأمة من الوالد على الولد و يؤيده قوله تعالي:}} {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. {{عربی|و لما كان شفقته عليهم في أشياء لا نسبه لها إلى الإمامة كوظائف الاستنجاء و غيرها، و كان إذا سافر عن المدينه يوما أو يومين يستخلف فيها من يقوم مقامه، فيلزم من هذه سيرته أن ینصّ لهم على ما هو أعم نفعاً و أعظم فائده و أشد احتياجاً إليه، و هو نصب إمام، و هو المطلوب}}<ref>اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۳۴.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)| ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۲۱۳-۲۱۵.</ref>
 
=== بیان [[علامه مجلسی]] پیرامون [[سیره نبوی]] {{صل}} در [[تنصیص]] [[امام]] ===
[[علامه مجلسی]] در تقریر این [[برهان]] چنین می‌گوید: [[سیره رسول اکرم]] {{صل}} در زمان [[حیات]] خود بر آن بود که در هر امر گروهی، خواه در [[تبلیغ]] و یا [[جهاد]]، سرکرده یا [[فرماندهی]] تعیین می‌فرمود. ایشان در [[جنگ موته]] که فاصله منطقه [[نبرد]] با [[مدینه]] زیاد بود و امکان برقراری ارتباط با [[رسول خدا]] {{صل}} وجود نداشت، سه نفر را به ترتیب به عنوان [[فرمانده]] و [[جانشینان]] وی تعیین کردند تا در صورت [[شهادت]] هریک، [[سپاه]] بدون [[رهبر]] نماند. در این صورت، چگونه ممکن است که [[رسول خدا]] {{صل}} برای گروهی اندک، [[رهبری]] را به صورت تنصیصی تعیین نماید، ولی برای کلّ [[امّت]] بعد از خود امامی را معین نفرماید؟! و یا تصریحاً راه و [[روش تعیین امام]] و [[رهبر]] را معلوم نکرده و در نتیجه، [[امّت]] را به حال خود واگذارده باشد<ref>حق الیقین (ط. اسلامیه)، ص۳۷.</ref>؟!<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)| ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۲۱۵.</ref>
 
=== بیان [[ملا مهدی نراقی]] ===
[[ملا مهدی نراقی]]، بعد از [[اثبات عصمت]] و [[افضلیّت امام]] بر همه افراد [[امّت]] بنا بر [[برهان لطف]]، تقریر دیگری از [[وجوب نصب امام]] از سوی [[پروردگار]] را بیان می‌دارد. در اینجا به [[دلیل]] شیوایی، عین عبارات ایشان را [[نقل]] می‌کنیم:
# "بیان اوّل اینکه هرگاه [[نصب امام]] در دست [[مردم]] باشد، عزل او هم در دست ایشان خواهد بود. پس لازم می‌آید که هر وقت خلاف توقّع [[مردم]] از [[امام]] به عمل آید، [[قدرت]] داشته باشند که او را عزل کنند و این معنی مخالف رتبه [[امام]] است. (چنان‌که درباره [[رسول خدا]] {{صل}} نیز چنین حقّی را ندارند و شأن امامت و [[رسالت]] در [[برهان لطف]] یکی است.)
# بیان دوم اینکه دانستی که [[شیعه]] و [[سنّی]] هر دو متّفقند که [[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامّه]] بر [[مسلمانان]] در امور [[دین]] و دنیای ایشان، بر [[سبیل]] [[نیابت]] و خلیفگی از جانب [[پیغمبر]] {{صل}}. و شکی نیست که [[خلیفه]] بودن شخصی از جانب دیگری وقتی است که آن دیگری، آن شخص را [[خلیفه]] کند؛ و هر گاه دیگران او را [[خلیفه]] کنند، صادق نخواهد آمد که او [[خلیفه]] آن شخص است. پس [[خلیفه]] [[پیغمبر]] {{صل}} وقتی [[خلیفه]] او خواهد بود که [[پیغمبر]] {{صل}} او را [[خلیفه]] کند و هرگاه [[امّت]] او را [[خلیفه]] کنند، صادق نخواهد آمد که او [[خلیفه پیغمبر]] {{صل}} است<ref>أنیس الموحّدین (ط. الزهراء، ۱۳۶۹ ه. ش)، ص۱۴۶.</ref>.(خصوصاً که [[خداوند]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} را "نفس [[نبی]]" نامید و چگونه ممکن است دیگری را به جای [[پیامبر]] {{صل}} قرار دهند در حالی که "نفس [[نبی]]" نباشد)"<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)| ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۲۱۶.</ref>.
 
== دیدگاه [[ابن قبه رازی]] درباره [[نصّ]] ==
[[ابن قبه رازی]] [[نصّ]] را بر [[امام]] واجب عقلی می‌داند<ref>ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.</ref> و [[معتقد]] است تنها راه [[اثبات امامت]] [[نصّ]] می‌باشد. وی [[نصّ]] را اولین مؤلفه [[اثبات امامت]] هر [[امام]] بر می‌شمرد<ref>ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.</ref> و در نقد تئوری‌های غیر امامی می‌گوید که [[اهل سنت]] از جمله [[معتزله]] و [[مرجئه]] [[امام]] را از طریق [[اهل حلّ و عقد]] [[امّت]] [[انتخاب]] می‌کنند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.</ref>. آنان [[امام]] را بر اساس نظر شورایی بر می‌گزیند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۴.</ref> و هیچ ادعایی ندارند که به امر [[پیامبر]] {{صل}} [[دست]] به چنین کاری زده‌اند<ref>ابن قبه رازی رازی، النقض علی ابوالحسن علی بن احمد بن بشار، ص۵۹.</ref>.
 
[[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است نظریه نقش [[امت]] در [[اختیار]] [[امام]] [[فاسد]] است و این [[پیامبر]] {{صل}} بود که [[خلیفه]] خود را [[انتخاب]] کرد<ref>ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.</ref>.
 
ابن قبه رازی در [[تبیین]] نظریه [[نصّ]] [[معتقد]] است امر [[امامت]] مقامی است که با صرف [[قرابت]] و خویشی به [[دست]] نمی‌آید<ref>ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.</ref>. وی [[نصّ]] را [[دلیل]] فارقی توصیف می‌کند که [[امامیه]] برای [[انتخاب امام]] از میان [[عترت]] در [[اختیار]] دارد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۶.</ref>. او این مؤلفه را ملاک اصلی [[امامیه]] برای [[انتخاب امام]] معرفی می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.</ref> و [[معتقد]] است [[امامیه]] نصوصی را در [[اختیار]] دارد که تصریح به [[امامت ائمه]] کرده و به وجودشان [[بشارت]] داده شده است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۳.</ref>. وی [[امامیه]] را از گروه‌هایی می‌داند که معتقدند هر [[امام]] تصریح به [[امامت]] [[امام]] بعد از خود می‌نماید<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵ و ۱۲۰.</ref>.
 
ابن قبه رازی در چرایی [[وجوب]] [[نصّ]] از سوی [[خداوند]] [[معتقد]] است که بنابر [[اعتقاد]] [[امامیه]] زمانی که [[عصمت]] بر [[امام]] لازم شد، ناگزیر [[فرد]] [[معصوم]] کسی است که [[پیامبر]] به نام و نشان او تصریح نموده باشد؛ زیرا عصمت صفتی ظاهری نیست که [[مردم]] آن را با چشم ببینند و تشخیص دهند. از این‌رو بر [[خداوند]] علام‌الغیوب [[واجب]] است از طریق رسولش به آن تصریح نماید. بر این اساس باید گفت [[امام]] به [[منصب امامت]] نمی‌رسد، مگر با وجود [[نص]]<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref>
 
== اعتقاد به نص بر امام در قرون مختلف ==
چگونگی‌ انتقال‌ نص‌ به‌ مؤمنان‌ از مسائل‌ بسیار مهم‌ اندیشه دینی‌ و کلامی‌ [[امامیه‌]] در سده ۳ ق‌ بوده‌ است‌. [[امامیه‌]] برای‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌ [[امامت]]، همواره‌ بر نصب‌ [[امام]] از سوی‌ [[امام]] پیشین‌ که‌ البته‌ بنابر آموزه "نص‌" مبتنی‌ بر علم‌ آنان‌ به‌ اراده الهی‌ است‌، تأکید می‌کردند<ref>نک: ابن‌ قبه‌، «نقض‌ کتاب‌...»، بند ۵۰، «النقض‌»، بند ۴.</ref>. این‌ انتصاب‌ نیز باید متواتر، یعنی‌ از طرق‌ متعدد و به‌ صورتی‌ باشد که‌ احتمال‌ بر تبانی‌ راویان‌ بر جعل‌ و در نتیجه‌ ساختگی‌ بودن‌ ادعای‌ [[امامت]]، عادتاً ممکن‌ نباشد<ref>ابن‌ قبه‌، «نقض‌ کتاب‌»، بندهای‌ ۱۸، ۲۲، ۳۵؛ نیز نک: ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌، ص۹۴ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌).</ref>. [[صفار قمی‌]] بر این‌ مضمون‌ که‌ [[امامان]] {{عم}} از سوی‌ [[پیامبر|رسول‌ اکرم‌]]{{صل}} در وصیت‌ بر [[امام]] جانشین‌ خود آگاهی‌ یافته‌اند، تأکید کرده‌ است‌<ref>صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص‌ ۴۷۰-۴۷۳.</ref>.
 
در میان‌ متکلمان‌ امامی‌ اواخر سده ۳ ق‌ بیش‌ از همه‌ [[ابن‌ قبه رازی‌]] بر درونمایه نظام‌ نص‌ الهی‌ و محوری‌ بودن‌ صلاحیت‌ و شایستگی‌ [[امام]] در آن‌ و نفی‌ نسب‌ و نظام‌ پدر و فرزندی‌ در امر [[امامت]] تأکید کرده‌ است‌. برجسته‌ شدن‌ نقش‌ دینی‌ [[امام]] به‌ عنوان‌ مرجعیت‌ انحصاری‌ تأویل‌ قرآن‌ و تفسیر شریعت‌ و نفی‌ هرگونه‌ روش‌های‌ ظنی‌ در آن‌، راه‌ را برای‌ نظریه نص‌ الهی‌ هموار کرد. وی‌ با بهره‌گیری‌ از مضمون‌ حدیث‌ ثقلین‌، به‌ ضرورت‌ عقل‌ استدلال‌ می‌کند: [[امام]] کسی‌ است‌ که‌ جامع‌ علم‌ دین‌ و نسبت‌ به‌ کتاب‌ خدا امین‌ است‌ و از این‌ رو، در تعیین‌ [[امام]]، فضل‌ و علم‌ ملاک‌ است‌، نه‌ صِرف‌ قرابت‌ با [[پیامبر]] {{صل}} و نسب‌ [[امام]]. از این‌ رو، و بر پایه آموزه "نص‌"، شرط اساسی‌ شناخت‌ [[امام]]، نصب‌ او از سوی‌ [[امام]] پیشین‌ است‌ که‌ در خود، مضمون‌ اصلی‌ "نص‌"، یعنی‌ شایستگی‌ و فضیلت‌ [[امام]] را باید ظاهر سازد. بدین‌ سان‌، در کنار ادعای‌ وصیت‌، مشاهده علم‌ و فضیلت‌ [[امام]] می‌تواند منعکس‌ کننده حقیقت‌ "نص‌" باشد. برخی‌ احادیث‌ نیز که‌ در کتابهای‌ حدیثی‌ همان‌ دوره‌ و اندکی‌ بعد روایت‌ شده‌، همین‌ آموزه‌ را منعکس‌ می‌کند <ref>نک: نشوان‌ حمیری‌، الحورالعین‌، به‌ کوشش‌ کمال‌ مصطفی‌، ص۱۴۶؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص۴۸۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۷۸، ۲۸۵؛ نعمانی‌، محمد، الغیبه، ص۲۴۲؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، الخصال‌، ۴۲۸؛ نیز نک: مجلسی‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ۱۱۵- ۱۷۵.</ref>.
 
درباره نظام‌ پدر و فرزندی‌ باید گفت‌ که‌ گرچه‌ لزوماً آموزه نص‌ مقتضی‌ موروثی‌ بودن‌ [[امامت]] نبود، ولی‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ طبق‌ باور شیعه‌، خداوند امامت را در خاندان‌ [[پیامبر]] {{صل}} و طبق‌ عقیده [[امامیه‌]]، در نسل‌ [[امام علی]] {{ع}} و [[فاطمه زهرا]] {{س}} قرار داده‌ است‌، طبعاً مسأله قرابت‌ و نظام‌ وصیت‌ به‌ مفهوم‌ موروثی‌ آن‌ به‌ میان‌ می‌آمد <ref>نک: فضل‌ بن‌ شاذان‌، «العلل‌»، ضمن‌ ج‌ ۲ عیون‌ اخبار الرضای‌ ابن‌ بابویه‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ حسینی‌ لاجوردی‌، ص۱۰۲.</ref>. از سوی‌ دیگر ملاحظه‌ می‌شود که‌ عموم‌ [[امامیه‌]] جدا از فطحیه‌ معتقد بودند [[امامت]] پس‌ از حسنین‌{{عم}} در دو برادر جمع‌ نمی‌شود و این‌ اعتقاد را نیز به‌ شکل‌ حدیث‌ روایت‌ می‌کردند<ref>مثلاً نک: ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، ص۱۸۸- ۱۸۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۸۵-۲۸۶؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌الدین‌، به‌ کوشش‌ حسین‌ اعلمی، ۴۱۴-۴۱۷، ۴۲۶؛ در مورد عقیده فطحیه‌، نک: نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۶۵ -۶۶، ۹۳-۹۴.</ref>، بنابراین‌، به‌ طور طبیعی‌ مسأله انتقال‌ [[امامت]] از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر "گرچه‌ لزوماً آموزه نص‌ مقتضی‌ چنین‌ طرحی‌ نبود" مطرح‌ می‌شد. امامت در اندیشه امامی‌ معتدل‌ با توجه‌ به‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌، صرفاً در شکل‌ پدر و فرزندی‌ انتقال‌ می‌یافت‌ و اگر [[امام]] تنها یک‌ فرزند پسر داشت‌، امامت از دیدگاه‌ آنان‌ به‌ طور قطع‌ و یقین‌ در او متعین‌ بود<ref>نک: ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌)، ص۹۷؛ ابن‌ هیثم‌، جعفر، المناظر، به‌ کوشش‌ ویلفرد مادلونگ‌ و پاول‌ واکر، ص۳۶؛ در زمینه روایاتی‌ از [[امامان]] {{عم}}، نک: کلینی‌، همانجا؛ ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمد رضا حسینی‌ جلالی ص‌۱۸۸-۱۸۹، ۱۹۱؛ کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، الخصال‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ص۳۲۳، ۴۲۶.</ref>. با این‌ وصف‌، روایاتی‌ در کافی‌ نقل‌ شده‌ که‌ می‌تواند مؤید نظریه موروثی‌ بودن‌ [[امامت]] باشد، ولی‌ ظاهراً این‌ احادیث‌ تحت‌ تأثیر تفکر غلات‌ و مفوضه‌ تدوین‌ شده‌ است‌<ref>نک: کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۸۴- ۲۸۵؛ نیز نک: کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، همانجا؛ قس‌: ابن‌ قبه‌، «النقض‌»، بند ۴.</ref>. با این‌ وصف‌، برخی‌ دیگر از نویسندگان‌ غیر امامی‌ با توجه‌ به‌ کیفیت‌ انتقال‌ [[امامت]] در اندیشه [[امامیه‌]]، گفته‌اند که‌ [[امامیه‌]] اساساً به‌ موروثی‌ بودن‌ مقام‌ [[امامت]] قائل‌اند<ref>نک: «الرد علی‌ الروافض‌»، منسوب‌ به‌ قاسم‌ رسی‌، ضمن‌ نسخه خطی‌ شم ۱۰۱ کتابخانه برلین‌، ۱۰۴، ۱۰۵؛ نیز بغدادی‌، عبدالقادر، اصول‌الدین‌، ص۲۸۵؛ نشوان‌ حمیری‌، الحورالعین‌، به‌ کوشش‌ کمال‌ مصطفی‌، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref>.
 
نظر [[ابن‌ قبه رازی‌]] درباره طبیعت‌ مقام‌ امامت، او را در زمره امامیان‌ معتدل‌ قرار می‌دهد. او ضمن‌ اینکه‌ [[امام]] را بنده صالح‌ و شایسته خداوند می‌داند، تصریح‌ می‌کند که‌ امام صرفاً عالم‌ به‌ کتاب‌ خدا و سنت‌ است‌ و از نسبت‌ دادن‌ [[علم غیب]] به‌ [[امامان]] {{عم}} امتناع‌ می‌کند، چه‌ معتقد است‌ که‌ تنها غلات‌ چنین‌ عقیده‌ای‌ را ابراز می‌کنند<ref>نک: نقض‌ کتاب‌ الاشهاد لابی‌زیدالعلوی، بندهای‌ ۲۵، ۳۴، ۵۵.</ref>. با اینهمه‌، ابن‌ قبه‌ امکان‌ اینکه‌ خداوند برای‌ اثبات‌ امامت امام، معجزه‌ای‌ را بردست‌ وی‌ ظاهر کند، منتفی‌ نمی‌داند<ref>نک: ابن‌ قبه‌، محمد، مسأله فی‌ الامامه، بندهای‌ ۵ -۷؛ نیز نک: اشعری‌، علی‌، مقالات‌ الاسلامیین‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ج۲، ۱۲۵؛ شیخ‌ طوسی‌، محمد، الاقتصاد، ۱۸۹.</ref>
 
در سده ۴ ق‌/۱۰م‌، با وجود اختلاف‌ها و شکاف‌های‌ نه‌ چندان‌ وسیع‌ در میان‌ گرایش‌های‌ مختلف‌ امامیان‌، اشتراک‌ نظر در اصول‌ و مبانی‌ تفکر دینی‌ امامی‌ مشاهده‌ می‌شود؛ از جمله این‌ مسائل‌، اتفاق‌ همگی‌ دوازده‌ امامیان‌ بر وجود "نص‌ الهی‌" بر [[امامت]] و [[عصمت امام]] {{ع}} و مرجعیت‌ [[امام]] {{ع}} در مسائل‌ دینی‌ بود. به‌ هر حال‌، بنابر اعتقاد [[امامیه‌]]، [[امام]] {{ع}} منصوص‌ و معصوم‌ که‌ وجود او در هر عصری‌ ضروری‌ بود، فردی‌ تلقی‌ می‌شد که‌ به‌ عنوان‌ عالم‌ترین‌ کس‌ از خاندان‌ [[پیامبر]] {{صل}}، تفسیر شریعت‌ و تعلیم‌ حلال‌ و حرام‌ و تشخیص‌ حق‌ از باطل‌ و حفظ شریعت‌ از تحریفات‌ و بدعتها و تضمین‌ اصالت‌ آن‌ برعهده او بود<ref>خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی، ص‌۲۰۵، ۲۳۰، ۲۳۴.</ref> این‌ عقیده‌ به‌ عنوان‌ سنت‌ فکری‌ و دینی‌ محافل‌ عمده امامیه‌ در سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌، در منظومه کلامی‌ امامیه‌ در دوره پس‌ از حضور [[امامان]] {{عم}} مورد عنایت‌ قرار گرفت‌ و از این‌ رو، نقش‌ [[امام]] {{ع}} در مرجعیت‌ دینی‌ جامعه مؤمنان‌ در مقایسه‌ با نقش‌ سیاسی‌ [[امام]] {{ع}} از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار گردید<ref>صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص۳۳۱-۳۳۲؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۱۷۰، ۱۷۲، ۱۷۸؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌، ص ۲۰۳، ۲۰۵، ۲۲۱.</ref> با توجه‌ به‌ آنچه‌ یاد شد، مقام‌ مذهبی‌ و علمی‌ امام بیشتر مورد کاوش‌ و نظریه‌ پردازی‌ متکلمان‌ امامی‌ واقع‌ شد. نظریه عصمت امام {{ع}} در همین‌ راستا مورد توجه‌ متکلمانی‌ چون‌ [[هشام‌ بن‌ حکم‌]] قرار گرفت‌ و بحث‌های‌ بسیاری‌ را بر اساس‌ تعلیمات‌ [[امامان]] {{عم}} و به‌ ویژه‌ [[امام صادق]] {{ع}} درپی‌ داشت‌<ref>ابن‌ بابویه‌، محمد، معانی‌ الاخبار، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ص۱۳۳-۱۳۶، احتمالاً به‌ نقل‌ از ابن‌ قبه رازی‌، نیز ۱۳۲-۱۳۳؛ خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی‌، ص۲۳۴، ۲۳۵.</ref> در برابر نفوذ گرایش‌های‌ غالیانه‌ به‌ جامعه شیعه امامی‌، جریانی‌ از [[امامیه‌]] که‌ بعدها در شکل‌گیری‌ امامیه سده ۴ ق‌ تأثیر بسیاری‌ داشت‌، ایستادگی‌ کردند و در عین‌ حال‌ که‌ از مرجعیت‌ دینی‌ انحصاری‌ امامان {{عم}} دفاع‌ می‌کردند، درصدد بودند که‌ تفسیری‌ به‌ دور از غلو ارائه‌ دهند<ref>خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی‌، ص۲۲۸، ۲۳۶.</ref>. در یک‌ سر این‌ جریان‌ شخصیتی‌ چون‌ [[عبدالله‌ بن‌ ابی‌ یعفور]] قرار داشت‌. وی‌ امامان {{عم}} را علمایی‌ ابرار و اتقیا می‌خواند که‌ طاعتشان‌ واجب‌ است‌<ref>کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ طوسی، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۲۴۷، ۴۲۷، نیز نک: ۲۴۶-۲۴۷: برای‌ مخالفت‌ گروه‌ او با غلات‌.</ref>. در باب‌ سرچشمه علم‌ امامان {{عم}}، اختلاف‌ نظر وجود داشت‌، ولی‌ نظری‌ که‌ در برابر غلات‌ و مفوضه‌ مطرح‌ شد، این‌ بود که‌ امامان {{عم}} بر اساس‌ برخوردار بودن‌ از علم‌ آبا و اجداد خود که‌ از [[پیامبر]] {{صل}} به‌ میراث‌ رسیده‌ بود و با در اختیار داشتن‌ کتاب‌های‌ آنان‌، تنها مرجع‌ تفسیر شریعتند<ref>قاضی‌ نعمان‌، دعائم‌ الاسلام‌، به‌ کوشش‌ آصف‌ بن‌ علی‌ اصغر فیضی‌، ج۱، ص ۶۴؛ مجلسی‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۵ - ۲۶، ۳۳-۵۳؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۲۹۵-۲۹۶، ۲۹۹.</ref>. حتی‌ برخی‌ بر این‌ باور بودند که‌ [[امام]] {{ع}} هر عصر مسائل‌ پیش‌ آمده‌ را بر اساس‌ قواعد و کلیات‌ مذکور در این‌ کتابها از طریق‌ استنباط فروع‌ از اصول‌، استخراج‌ می‌کند و چون‌ خداوند امام {{ع}} را از خطا در احکام‌ شریعت‌ محفوظ نگاه‌ می‌دارد، همواره‌ وی‌ مصیب‌ خواهد بود و اطاعت‌ از او واجب‌ است‌<ref> نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۷۵-۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ۹۶- ۹۸؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۳۸۷-۳۹۰.</ref>. در برابر، گروهی‌ از [[امامیه‌]] در همان‌ دوره‌ به‌ امکان‌ اکتساب‌ علم‌ از طریق‌ اعجاز و خرق‌ عادت‌ معتقد بودند<ref>صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۲۳۸؛ نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ۹۵-۹۶، ۹۸-۹۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۳۲۱ - ۳۲۲، ۳۸۳-۳۸۴؛ شیخ‌ مفید، محمد، الارشاد، ۳۱۷-۳۱۹.</ref>. به‌ هر حال‌، گرچه‌ در باب‌ سرچشمه علم‌ [[امامان]] {{عم}} و نیز طبیعت‌ مقام‌ امام و حدود وجودی‌ او اختلاف‌ نظر وجود دارد، ولی‌ نباید فراموش‌ کرد که‌ جریان‌ اصلی‌ امامیه‌ که‌ بیشتر توسط متکلمان‌ دوره حضور رهبری‌ می‌شد، از عقاید مفوضه‌ که‌ بازماندگان‌ غلات‌ دوره‌های‌ پیش‌تر بودند و اساساً در باب‌ [[امامت]]، نظر دیگری‌ داشتند، دوری‌ می‌کردند و سخت‌ با آن‌ مخالف‌ بودند.
 
مرکزیت‌ جامعه [[امامیه‌]] در بغداد در قرن‌ ۳ق‌، در برابر مفوضه امامی‌‌ مذهب‌ موضع‌ می‌گرفت‌ و درصدد بود که‌ منظومه دینی‌ امامیه‌ را از عقاید غالیانه‌ بزداید. آنان‌ با ردّ انتساب‌ [[علم‌ غیب‌]] به‌ [[امامان]] {{عم}} و یا قدرت‌ فوق‌ بشری‌ و یا انتساب‌ خلق‌ و رزق‌ به‌ [[ائمه‌]]{{عم}} و تکذیب‌ این‌ باورها، بر عنایت‌ خاص‌ الهی‌ به‌ [[امامان]] {{عم}} و برکات‌ وجودی‌ آنان‌، تأکید می‌کردند<ref>کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۵۳۹ - ۵۴۱؛ طبرسی‌، احمد، الاحتجاج‌، به‌ کوشش‌ محمد باقر خرسان‌، ج ۲، ص۲۸۸-۲۸۹؛ شیخ‌ طوسی‌، محمد، الغیبه، ۱۷۸</ref>.<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>
 
== اختلاف شیعه و اهل سنت در نص بر امام ==
[[خداوند]] در [[قرآن]] به [[اطاعت از اولی الامر]]، [[امر]] فرموده؛ از آنجا که نمی‌توان از همه کسانی که مدعی ولایتند، [[اطاعت]] کرد. پس [[مسلمانان]] باید به دنبال [[شناسایی]] [[اولی الامر]] باشند<ref>ر.ک: [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)| معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۰۹.</ref>.
 
مهمترین [[اختلاف]] [[شیعه]] و [[اهل سنت]] در بحث [[امامت]]، مربوط به [[نص الهی]] و انتخاب مردمی است<ref>ر.ک: [[عبدالحسین خسروپناه]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)| کلام نوین اسلامی ج۲]]، ص۴۰۱.</ref>. در نظر شیعه، تنها [[راه تعیین امام]] آن است که [[پیامبر]] یا شخصی که امامتش ثابت شده است به امامت او تصریح نمایند. با توجه به [[عصمت امام]]، [[سنت]] امامت همچون [[سنت پیامبر]]، معتبر است پس اگر [[امام]]، شخصی را برای امامت پس از خود معرفی کند، در [[حکم]] معرفی [[خدا]] و پیامبرش خواهد بود<ref>ر.ک: [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)| معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۸۲.</ref>.
 
عالمان اهل سنت در این مسئله نظرات متفاوتی دارند:
# [[بیعت اهل حل و عقد]]: گروهی از بزرگان، [[امامت]] شخصی را بپذیرند. حتی اگر تنها یکی از [[اهل حل و عقد]] با شخصی [[بیعت]] کند کافی است.
# [[غلبه]] قهرآمیز "نظامی": حتی اگر شخص [[فاسق]]، [[ظالم]]، یا [[جاهل]] با توسل به زور بر مسند حکومت نشست، امام [[جامعه اسلامی]] می‌باشد<ref>ر.ک: [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)| معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۵۰ - ۱۵۱.</ref>.
 
نظریه اول "بیعت اهل حل و عقد" و [[اجماع]]، گرفتار [[مصادره]] به مطلوب است زیرا براساس توجیه وضع موجود و [[مشروعیت]] بخشیدن به [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[حاکمان]] دیگر، راه‌هایی را معرفی کرده‌اند. ضمناً، این [[استدلال]]، چیزی جز دور [[باطل]] نیست چون دلیل [[حقانیت]] [[ابوبکر]] را اجماع می‌دانند و از طرفی دلیل [[حجیت اجماع]] را [[نحوه انتخاب ابوبکر]] می‌دانند که دور باطل است<ref>ر.ک: [[عبدالحسین خسروپناه]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)| کلام نوین اسلامی ج۲]]، ص۴۰۴.</ref>.
 
شیعه، امامت را یک مقام [[دنیوی]] نمی‌دند، بلکه منصبی [[الهی]] برای [[حفظ شریعت]] است که ویژگی‌هایی مثل [[عصمت]] و [[علم لدنی]] و [[افضلیت]] در آن شرط است که جز [[خداوند]] و [[پیامبر]] و [[امام]] پیشین، کسی از آنها [[آگاه]] نیست. مثلاً، [[معصوم]] یعنی کسی که دارای [[ملکه]] [[اجتناب از گناه]] و خطاست و این ملکه امری درونی و پنهانی است<ref>ر.ک: [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۵۲؛ [[عبدالحسین خسروپناه]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)| کلام نوین اسلامی ج۲]]، ص۴۰۴ - ۴۰۵.</ref>. همچنین [[تعیین امام]]، لطفی است از جانب خداوند بر [[بندگان]] و هر لطفی، بر خداوند [[واجب]] و لازم است. بنابراین، [[خدای متعال]]، امام را خود تعیین می‌فرماید<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۲۷۰.</ref>.
 
اساساً با وجود [[نصب از طرف خدا]] که [[ولایت]] در اصل، از آنِ او است، نوبت به [[انتخاب]] [[دشواری]] نمی‌رسد. [[حضرت علی]]{{ع}}: "یکی گفت: پسر [[ابوطالب]]! تو بر این امر بسیار [[حرص]] می‌ورزی. گفتم: نه! به [[خدا]] قسم شما حریص‌ترند... من حقی را که از آنهم بود، [[طلب]] کردم و شما مرا از رسیدن به [[حق]] خود باز می‌دارید". حضرت، [[حق حاکمیت]] را برای [[امامان]] پس از خود نیز قائل است: "... [[آل محمد]]، پایه [[دین]] و ستون تعیین‌اند... [[حق ولایت]]، خاص ایشان است...".
 
در عین حال، شرایط به گونه‌ای است که [[اقدام]] برای تصدی ولایت را به [[اصلاح]] [[مسلمانان]] نمی‌بیند: "به صبر ‌گراییدم... میراثم ربودۀ این و آن و من بدان نگران". این بیانات نشان می‌دهد که حضرت نه در [[مقام]] بیان [[اولویت]] خویش، بلکه بیانگر حق [[قطعی]] خود است. اما [[امام علی]]{{ع}} در مقابل [[معاویه]] به گونه‌ای دیگر [[استدلال]] می‌کند: "مردمی که با [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] [[بیعت]] کردند، بیعت مرا نیز پذیرفتند. پس کسی که حاضر است، نمی‌تواند دیگری را انتخاب کند و غایب هم نمی‌تواند اقدام حاضران را نپذیرد..." زیرا حضرت در مواجهه با فردی مانند معاویه، تنها از طریق [[اجتماع]] به شیوه [[سلف]] و معمول، می‌تواند استدلال کند<ref>ر.ک: [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۱۲ - ۱۱۵.</ref>.
 
همچنین تمامی [[امامان]] با بیان [[پیامبر]] و یا بیان [[امام]] پیشین [[شناسایی]] می‌شوند. از آنجا که امامان، نه به کسب و [[اجتهاد]]، که به [[الهام]] و [[تربیت الهی]]، به این [[مقام]] می‌رسند، سن، اثری در [[تعیین امام]] ندارد. مانند [[نبوت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} و [[حضرت یحیی]]{{ع}} در کودکی.
 
موقعیت [[علمی]] امامان در حضور [[عالمان]] و [[اندیشمندان]]، که همیشه با [[پیروزی امام]] همراه بود و بروز [[کرامات]] از ایشان، برای [[شیعیان]] هیچ‌گونه تردیدی باقی نمی‌گذارد<ref>ر.ک: [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۲۱ - ۱۲۳.</ref>.
 
== شبهه: [[امام علی]]{{ع}} و عدم [[اعتقاد]] به [[نص بر امامت]] ==
یکی از نویسندگان وهابی مدعی است: [[حضرت علی]]{{ع}} هرگز چنین [[معتقد]] نبوده و ادعا نکرده است که [[مشروعیت]] خلافتش بر آیند و نتیجه آن نصوصی است که [[شیعیان]] درباره او تصور می‌کنند<ref>فیصل نور، امامت در پرتو نصوص، ص۷۸.</ref>.
 
=== پاسخ شبهه ===
ایجاد این شبهه از دو حال خارج نیست: یا از بی‌اطلاعی شخص شبهه افکن از [[تاریخ]] [[اسلامی]] است یا خود را به [[نادانی]] می‌زند. آن‌گونه که پیش از این اشاره شد، امام علی{{ع}} بارها به مسئله [[امامت]] خویش تصریح داشته است که قسمتی از آنها در همین مقاله در تبیین موضوع بیان شد؛ [[علامه امینی]] بخشی از مستندات [[واقعه غدیر]] را در مجموعه ده جلدی [[الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب]] تدوین کرده که در دسترس همگان است و اگر کسی بدون [[حب]] و [[بغض]] و بی‌طرفانه به این [[دلایل]] و شواهد بنگرد، قطعاً به این نتیجه خواهد رسید که هیچ مسئله‌ای از مسائل اسلامی به اندازه [[امامت امام علی]]{{ع}}توسط شخص [[پیامبر]]{{صل}} و امام علی{{ع}} بازگو و تبیین نگردیده است<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۰۱.</ref>.
 
==== احتجاج امام علی{{ع}} به [[آیه ولایت]] ====
[[محدث]] حافظ [[ابراهیم بن محمد جوینی]] می‌نویسد: در دوران [[خلافت عثمان]] روزی در [[مسجد]]، میان [[انصار]] و [[مهاجران]]، درباره [[فضائل]] هر یک بحث در گرفت. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، [[قریش]] تمام فضائلی را که از [[رسول خدا]]{{صل}} درباره آنان بیان شده بود، نقل کردند. از سران [[مهاجر]] در جلسه، افرادی مثل [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[هاشم بن عتبه]]، [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر]] حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به [[اسلام]] و پیامبر{{صل}} و نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند [[ابی بن کعب]]، [[زید بن ثابت]]، [[ابوایوب انصاری]]، [[ابوهیثم بن تیهان]]، [[قیس بن سعد بن عباده]]، [[جابر بن عبدالله]]، [[انس بن مالک]] و [[زید بن ارقم]] حضور داشتند.
 
پس از پایان گفت‌و‌گو آنان از [[امام علی]]{{ع}} تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. [[امام]] نیز پس از ذکر آیاتی از [[قرآن]]، از جمله [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> فرمودند: «[[مردم]] از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسیدند: ای رسول خدا{{صل}} آیا این [[آیات]] درباره بعضی از [[مؤمنان]] نازل شده است یا اینکه شامل همه می‌شود. آن‌گاه [[خداوند]] رسولش را [[مأمور]] کرد تا متولیان امور [[امت]] را به آنان بشناساند و [[ولایت]] را برای آنان شرح دهد؛ همان‌طور که [[نماز]] و [[زکات]] و [[حج]] آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا{{صل}} مرا در [[غدیر خم]] به عنوان امام مردم [[منصوب]] کرد»<ref>جوینی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۰۲.</ref>
 
==== احتجاج امام علی{{ع}} به [[حدیث غدیر]] ====
١. امام علی{{ع}} در [[جنگ جمل]]، پس از [[اندرز]] و [[نصیحت]] مخالفان، خطاب به [[طلحه]] فرمود: {{متن حدیث|نشدتك اللّه هل سمعت رسول اللّه{{صل}} يقول: «من كنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال: فلم تقاتلني‌؟ قال‌: لم أذكر. قال: فانصرف [[طلحة]]}}<ref>اخطب خوارزم، المناقب، ص۱۸۲.</ref>. تو را به [[خدا]] قسم می‌دهم، آیا شنیدی که رسول خدا{{صل}} گفت: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا هر کس علی را [[دوست]] دارد دوستش دار، و [[دشمن]] بدار کسانی که علی را [[دشمنی]] می‌کنند»؟ گفت: «آری». امام فرمود: «پس چرا با من می‌جنگی»؟ طلحه که پاسخی نداشت، با گفتن فراموش کردم به سوی لشکرش باز گشت.
 
٢. امام علی{{ع}} در [[احتجاج]] دیگری، کسانی را که [[شاهد]] [[واقعه غدیر]] بودند، به [[شهادت]] فرا خواند که در ادامه به برخی از [[روایت‌ها]] در این زمینه اشاره می‌کنیم:
# ابن أثیر در ترجمه أحوال [[ناجیة بن عمرو]] از طریق [[أبو نعیم]] و [[أبوموسی]] مدائنی با سلسله سند خود از [[عمرو بن عبدالله بن یعلی بن مرة]]، از پدرش از جدش، یعلی، [[روایت]] می‌کند: شنیدم [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} و چون علی{{ع}} به [[کوفه]] وارد شد، [[مردم]] را به سؤال با سوگند‌طلبید و ده و اندی نفر بر خاستند و [[شهادت]] دادند که در بین آنها [[أبو أیوب أنصاری]]، صاحب منزلی که رسول خدا در [[مدینه]] در آن وارد شدند و دیگر ناجیة بن عمرو [[خزاعی]]، بودند<ref>{{عربی|قال: سمعت رسول الله{{صل}} يقول: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}، فلما قدم على الكوفة نشد الناس فانتشد له بضعة عشر رجلا، فيهم أبو أيوب صاحب منزل رسول الله{{صل}} و ناجية بن عمرو الخزاعي}}؛ (ابن اثیر، اسد الغابة، ج۵، ص۲۸۱).</ref>.
# [[ابونعیم اصفهانی]] با سند متصل خود از [[عمیرة بن سعد]] آورده است که او گفت: من [[شاهد]] بودم که علی{{ع}} بر فراز [[منبر]]، [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} را با [[سوگند]] به [[خدا]] مورد استفهام قرار داده بود و میان آنها [[أبوسعید]] و [[أبوهریره]] و [[أنس بن مالک]] بودند و ایشان دور منبر بودند و علی{{ع}} گفت: {{متن حدیث|نَشَدتُكُمْ بِاللّهِ هَلْ سَمِعْتُم رَسُولَ اللّهِ{{صل}} يَقُولُ: مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ؟ فَقاموا كُلُّهُم فَقَالوا: اللّهُمَّ نَعَمْ وَقَعَدَ رَجُلٌ فَقالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَقُومَ؟ قالَ: يَا أمِيرَ المُؤمِنينَ، كَبِرتُ وَنَسيتُ! فَقالَ: اللّهُمَّ إنْ كَانَ كاذِباً فَاضْرِبهُ بِبَلاءٍ حَسَنٍ. قَالَ فَما مَاتَ حَتَّى رَأَيْنَا بَيْنَ عَيْنَيهِ نُكتَةً بَيْضَاءَ لَا تُوارِيهَا العِمَامَةُ}}<ref>ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج۵، ص۲۶.</ref>. من شما را به خدا قسم می‌دهم: آیا شنیدید که رسول خدا{{صل}} می‌گفت: «هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست»؟ همه برخاستند و گفتند: آری! بار پروردگارا. و یک مرد نشست و برنخاست. حضرت به او گفت: «چرا برنخاستی»؟! گفت: «ای أمیر [[مؤمنان]]، پیر شدم و فراموش کرده‌ام». حضرت گفت: «بار پروردگارا، اگر این مرد [[دروغ]] می‌گوید، او را به بلای نیکویی [[مبتلا]] کن»! راوی [[روایت]]، که [[عمیرة بن سعد]] است، می‌گوید: «آن مرد نمرد مگر اینکه ما در بین دو چشم او نقطه سفیدی دیدیم که [[عمامه]] سرش آن را نمی‌پوشانید».
# [[احمد بن حنبل]] از [[علی بن حکیم أودی]]، از [[شریک]]، از [[أبو اسحاق]]، از [[سعید بن وهب]] و از زید بن یثیع روایت کرده است که آن دو نفر گفتند: {{متن حدیث|نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ فِي الرَّحْبَةِ: مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ يوم غدير خم إلا قام! قال: فقام من قبل سعید ستة، و من قبل زید ستة، فشهدوا انهم سمعوا [[رسول الله]]{{صل}} یقول لِعَلِيٍّ عنه يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ: «أَ لَيْسَ اللَّهُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: بَلَى قَالَ: أَللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}<ref>ابن حنبل، المسند، ج۱، ص۱۱۸.</ref>. علی در [[رحبه]]، حاضران را [[سوگند]] داد که هر کس در [[روز غدیر خم]] سخنی در [[حق]] من از رسول الله{{صل}} شنیده است از جا برخیزد. در این هنگام شش تن از کنار سعید و شش تن از کنار زید برخاستند و [[گواهی]] دادند که آنان در آن [[روز]] از [[رسول خدا]]{{صل}} در محل [[غدیر]] شنیدند، خطاب به [[مردم]] فرمود: «آیا [[خداوند]] از [[مؤمنان]] به خودشان سزاوار نیست»؟ حاضران گفتند: «آری! [[خدا]] بر همگی آنان اولویت دارد». رسول خدا{{صل}} فرمود: «بار خدایا هر که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست؛ بار خدایا [[دوست]] بدار کسی که او را دوست دارد و [[دشمن]] باش با کسی که با او [[دشمنی]] ورزد». [[ابن کثیر دمشقی]] با همین ألفاظ از أحمد بن حنبل روایت کرده است<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۰.</ref>.
# [[ابن حنبل]] در روایتی دیگر از [[عبدالرحمان بن أبی لیلی]] نقل می‌کند: {{متن حدیث|قال: شهدت عليا في الرحبة ينشد الناس: انشد الله من سمع رسول الله{{صل}} يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه، لما قام فشهد! قال عبد الرحمن: فقام اثنا عشر بدريا كأني أنظر إلى أحدهم، فقالوا: نشهد أنا سمعنا رسول الله{{صل}} يقول يوم غدير خم: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجي امهاتهم؟! فقلنا: بلى يا رسول الله! قال: فمن كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه}}<ref>ابن حنبل، المسند، ج۴، ص۳۷۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۱ و ۲۱۲.</ref>. در این [[روایت]] می‌بینیم که راوی می‌گوید: دوازده نفر [[شاهد]]، همه [[بدری]] بودند؛ یعنی صحابه‌ای که به [[فضیلت]] [[غزوه بدر]] نائل شده بودند و مثل اینکه همین الآن که دارم من بیان می‌کنم، چشمانم دارد یک نفر از آنها را می‌بیند؛ یعنی حتی کیفیت [[رؤیت]] و خصوصیت آن نیز مشخص است.
# أحمد بن حنبل با سند دیگر از [[أبوطفیل]] روایت می‌کند که علی{{ع}} [[مردم]] را در [[رحبه]] جمع کرد و سپس به ایشان گفت: «من با [[قسم به خدا]] از هر [[مرد]] [[مسلمانی]] که از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده است آنچه را که در [[روز غدیر خم]] گفته است، می‌خواهم که برخیزد». سی نفر برخاستند. [[فضل بن دکین]] ([[أبونعیم]]) می‌گوید: جماعت کثیری از مردم برخاستند و [[شهادت]] دادند، در وقتی که رسول خدا{{صل}} دست علی را گرفته بود و به مردم می‌گفت: {{متن حدیث|أَ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} أبوطفیل می‌گوید: من از آن محفل خارج شدم و از گفتار أمیرالمؤمنین{{ع}} گویا در نفس من شبهه‌ای بود. [[زید بن ارقم]] را [[ملاقات]] کردم و به او گفتم: من شنیدم که علی{{ع}} چنین و چنان می‌گفت». زید گفت: «چرا [[انکار]] می‌کنی؟! من خودم از رسول خدا{{صل}} شنیدم که این کلمات را درباره علی{{ع}} می‌گفت»<ref>هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.</ref>. باید دانست که [[زید بن أرقم]] خودش در آن مجلس از منکران و [[کتمان]] کنندگان بوده است. از این رو به [[نفرین]] حضرت نابینا شد؛ چنان که خودش می‌گفت: «این کوری، دعای علی است که مرا گرفته است». ولی بعد از آن مجلس بارها در مکان‌های متفاوت خودش برای افرادی که [[تاریخ]] ضبط کرده‌اند، [[حدیث غدیر خم]] را [[روایت]] کرده است.
# [[نسائی]] با سند متصل خود از [[سعد بن وهب]] روایت کرده است: {{متن حدیث|قال علي كرم الله وجهه في الرحبة: انشد بالله من سمع رسول الله{{صل}} يوم غدير خم يقول: إن [[الله]] و رسوله ولي المؤمنين، و من كنت وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره...!}}<ref>نسائی، خصائص أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب{{ع}}، ص۲۶.</ref>. علی{{ع}} در [[رحبه]] گفت: من با [[سوگند]] به [[خدا]] می‌خواهم که هر که از [[رسول خدا]]{{صل}} این جملات را شنیده است، [[گواهی]] دهد... سعید گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند» و [[زید بن منیع]] گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند و [[شهادت]] دادند».
# همچنین نسائی از [[علی بن محمد بن علی]]، از [[خلف]] بن [[تمیم]]، از إسرائیل، از [[أبو اسحاق]]، از [[عمرو بن ذی مر]] روایت می‌کند: {{متن حدیث|قال: شهدت عليا بالرحبة ينشد أصحاب محمد أيكم سمع رسول الله{{صل}} يقول يوم غدير خم ما قال؟ فقام اناس فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله{{صل}} يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و أحب من أحبه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و تفرق بين المؤمن و الكافر}}<ref>نسائی، خصائص أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب{{ع}}، ص۱۷.</ref>.
 
بنابراین [[امام]]{{ع}} بارها با بیان‌های مختلف به موضوع [[امامت]] خود تأکید کرده‌اند؛ البته با ملاحظه اوضاع و شرایط آن [[زمان]] که دشمنان اسلام در کمین نشسته بودند تا از [[اختلافات]] [[مسلمین]] برای [[پیشرفت]] نیات شوم خودشان استفاد کنند. پس این سخن، که [[امام علی]]{{ع}} خود مدعی امامت نبوده، [[کذب]] محض است و آنچه در تاریخ به ما رسیده است، خلاف مدعای [[وهابیت]] است<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۰۳.</ref>.
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:426310763.jpg|22px]] [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی ج۲''']]
# [[پرونده:1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی ''']]
# [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]
# [[پرونده:IM009896.jpg|22px]] [[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۱۷''']]
# [[پرونده:1368903.jpg|22px]] [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|'''معارف اسلامی ج۲''']]
# [[پرونده:Imamat.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|'''امامت‌پژوهی''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{امامت‌شناسی}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:تعیین امام]]
[[رده:نص بر امام]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۵

مقدمه

هرچند تعیین تنصیصی امام از سوی خداوند، مانند نصب نبی، به استناد ادله متواتر نقلی و اشارات قرآنی ثابت شده است، ولی نتیجه‌ای که از برهان لطف به دست می‌آید، علاوه بر اثبات اصل امامت عامّه، ضرورت نصب امام از سوی پروردگار را نیز شامل می‌شود. متکلمین امامیه بر اساس قاعده لطف، تقریرهای گوناگونی بر این مسئله بیان کرده‌اند که در ادامه به برخی اشاره می‌شود:

بیان علامه مجلسی

علامه مجلسی، در ابتدا با بیانی عمومی و اجمالی ابراز می‌دارد: همه ادلّه وارده بر ضرورت نصب نبی، وجوب نصب امام را نیز ثابت می‌سازد. و از آنجا که به اجماع امّت، انتخاب نبی در اختیار مردم نیست، نصب وصیّ نبی - که نازل منزله اوست - نیز در اختیار مردم نیست؛ چنان‌که کفّار به رسول خدا (ص) می‌گفتند: چرا قرآن بر ما نازل نمی‌شود و یا فرشته وحی، آیات الهی را بر ما فرو نمی‌آورد: ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا[۱]، ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ[۲] و خداوند به آنان پاسخ می‌دهد: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۳]، یعنی هر ظرفی استعداد قبول مظروفی متناسب با خود دارد و خداوند بر قلب مخلوقات خود آگاه‌تر است و قابلیّت‌های هرکس را به خوبی می‌شناسد. و با توجّه به اینکه شأن رسالت و امامت، از جهت ارتباط با عالم غیب یکی است، همان دلیل تنصیصی بودن رسالت، عیناً برای نصب امام از سوی خداوند نیز قابل ابراز است[۴].[۵]

بیان فاضل مقداد

بر اساس بیان فاضل مقداد، متکلّم شهیر شیعه، مبنای قاعده لطف به مقام آسمانی امام باز می‌گردد و اینکه امام می‌باید بعد از پیامبر، فرامین الهی را از خداوند دریافت نماید و احکام قرآن و سنّت نبوی را تبیین کند. تشخیص عصمت امام، امری باطنی است و بشر عادّی هرگز قادر نیست بر ضمائر و بواطن افراد و میزان طهارت آنان آگاهی یابد. بنابراین، اگر بر امّت واجب باشد که خود امام را انتخاب نماید، امر به تکلیف مالایطاق است و صدور چنین فرمانی از حکیم عقلاً قبیح است و از خداوند فعل قبیح صادر نمی‌شود.

فاضل مقداد، وجه اوّل از برهان خود را چنین بیان می‌دارد: كل ما وجب كونه معصوما و أفضل وجب كونه منصوصا عليه، لكن المقدّم حقّ فالتالي مثله، أما حقيه المقدّم فقد تقدّمت، و أما بيان الشرطيه فلأن العصمه أمر خفي لايطلع عليها غير علام الغيوب، و كذا الأفضليه؛ لأن كثره الثواب لها مدخل في الأفضليه و لايعلم كثرته إلا الله، فيجب" نصبه عليه، و الا لكان تكليفنا باتباعه مع عدم النصّ تكليفا بالمحال[۶].

ماحصل برهان فاضل مقداد، مرکّب از قیاسی شرطی است که از طریق اثبات مقدّم، تالی ثابت می‌شود؛ به این ترتیب که: اگرامام باید معصوم و افضل افراد امّت باشد، این عصمت و افضلیّت باید منصوص از طرف خداوند باشد. از آنکه افضلیّت و عصمت امام قبلاً ثابت شده، منصوص بودن او نیز ثابت می‌گردد؛ زیرا:

  1. عصمت به معنای خاص، که برائت از گناهان صغیره و کبیره را می‌طلبد، امری باطنی است و تنها خداوندی که عالم به اسرار و بواطن قلوب است، به آن آگاه است و در نتیجه، بندگان قدرت شناسایی امام معصوم را ندارند؛
  2. امام باید افضل امّت در کمالات توحیدی باشد و کمال و افضلیّت در ثواب و تقرّب به خداوند نیز امری باطنی است؛ خصوصاً که خداوند در قرآن، ملاک فضیلت را اموری باطنی از قبیل تقوا، خشیت الهی، علم، عقل و معرفت به دین بیان فرموده است؛ چنان‌که رسول خدا (ص) درباره عقل و رابطه آن با دین و معرفت فرمودند: « إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ»[۷].

و چون تشخیص مراتب عقل و تقوی به علم الهی است، تنها خداوند می‌تواند افضل افراد امّت را در هر زمان تشخیص دهد و به امامت بر خلق منصوب نماید. این استدلال، درکلمات اهل‌بیت (ع) به صورت برهان و با بیان‌های مختلف تبیین شده است که در این جا تنها به یک مورد از آنها اشاره می‌گردد: «قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»[۸].[۹].

با توجه به مبانی عقلی که در برهان اشاره شد، بیان امام (ع) به چند نکته پیرامون عصمت مقام امامت اشاره دارد:

  1. اعتصام از ریشه "ع‌ - ص‌ - م"، اشاره به ملازمت در تمسّک به چیزی دارد. با توجّه به آنکه حبل‌الله قرآن است، بنابراین معتصم به قرآن یعنی کسی که به طور کامل تسلّط بر قرآن داشته، ملازمت بر ظاهر و باطن کتاب الهی دارد. مصداق چنین مقامی، فردی است که از سوی خداوند آگاه به اسرارالهی و علوم غیبی است. بنابراین، چنین فردی نمی‌تواند به انتخاب مردم باشد؛ بلکه خداوند با تنصیص خود او را به مردم معرفی می‌نماید.
  2. "حبل الله" حقیقتی ذو مراتب است که انسان را به عالی‌ترین مراتب قرب الهی می‌رساند. به این ترتیب، مصداق کامل معتصم به حبل الله (یعنی قرآن)، کسی است که به عالی‌ترین مرتبه قرآن نائل شده باشد. با توجه به آنکه حقیقت قرآن در لوح محفوظ و کتاب مکنون است، بنابراین امام باید از جمله افرادی باشد که از کتاب مکنون مطلع است؛ خداوند در قرآن این افراد را مطهرین به طهارت خود می‌داند[۱۰] و می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۱۱].

بنابراین:

  1. امام مطهر به طهارت الهی است.
  2. آگاه به اسرار غیب و کتاب مکنون و باطن قرآن می‌باشد. بدیهی است که چنین شخصیّتی، تنها با انتخاب و انتصاب خداوند به چنان مقام ارجمندی می‌رسد[۱۲].

بیان دیگری از فاضل مقداد

فاضل مقداد، بیان دیگری در وجوب تنصیص مقام امامت دارد که آن نیز از نتایج برهان لطف است؛ ماحصل سخن او چنین است:

۱. به تصریح قرآن، محبت رسول خدا (ص) نسبت به امّت خویش، بیش از محبّت والدین نسبت به فرزندشان است؛ خصوصاً این که پیامبر رحمت (ص) برای سعادت همه افراد بشر به شدّت حریص بود:﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ[۱۳] و خداوند نیز او را بر این امر تأیید می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۱۴].

اصرار رسول خدا (ص) بر هدایت مردم تا به آنجا بود که حتی اگر کفّار دعوت توحیدی حضرتش را نمی‌پذیرفتند، از شدّت غصّه و ناراحتی حالت بیماری به ایشاندست می‌داد؛ لذا خداوند به ایشان تسلّی می‌دهد و می‌فرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا[۱۵].

۲. این پیامبر دلسوز و حریص، هرآنچه نیاز امّت در مسیر کمال و رستگاری بود به ایشان عرضه داشت و حتی ارش خدش و احکام استنجاء ـ کنایه از جزئیات ریز احکام امور دنیوی ـ را هم بیان فرمود. حال چگونه ممکن است که مسئله‌ای حیاتی چون امامت را که از حساس‌ترین مسائل عالم اسلام است، فروگذار کرده باشد؟! موضوعی که به شهادت تاریخ، درباره هیچ حکمی از احکام اسلام به قدر آن نزاع نشده و خون بر زمین نریخته است. آیا ممکن است که رسول خدا (ص) نفیاً یا اثباتاً چنین مسئله مهمی را رها کرده باشد؟! و حتی اگر انتخاب امام به اختیار امّت بود، لازم می‌آمد که پیامبر (ص) بیان صریحی نسبت به آن می‌فرمود؛ چنان‌که درباره سایر احکام دینی که در اختیار امّت است، بیانات صریح وارد شده؛ احکامی از قبیل تعیین مواقیت امتثال واجبات موسّع، وقت ادای نمازهای یومیه، انتخاب امام جماعت، زمان ازدواج یا طلاق همسر و امور دیگری که احکام شرعی برآن بار می‌شود. این در حالی است که در مسئله امامت، پیامبر (ص) خلاف آن را تصریحاً بیان فرمود و هرگز نصّ صریحی که دلالت بر انتخاب از طریق شورا و یا اجماع امّت و یا انتخاب اهل حلّ و عقد و یا به نصّ امام قبلی و اموری از این قبیل باشد، بیان نفرمود. لذا باید پرسید که امّت بنا بر چه حجّت شرعی، در انتخاب امام به نظر خود عمل نموده است؟

بیان فاضل مقداد در این رابطه چنین است: علم من سيره النّبي (ص) كونه أشفق على الأمة من الوالد على الولد و يؤيده قوله تعالي: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ[۱۶]. و لما كان شفقته عليهم في أشياء لا نسبه لها إلى الإمامة كوظائف الاستنجاء و غيرها، و كان إذا سافر عن المدينه يوما أو يومين يستخلف فيها من يقوم مقامه، فيلزم من هذه سيرته أن ینصّ لهم على ما هو أعم نفعاً و أعظم فائده و أشد احتياجاً إليه، و هو نصب إمام، و هو المطلوب[۱۷].[۱۸]

بیان علامه مجلسی پیرامون سیره نبوی (ص) در تنصیص امام

علامه مجلسی در تقریر این برهان چنین می‌گوید: سیره رسول اکرم (ص) در زمان حیات خود بر آن بود که در هر امر گروهی، خواه در تبلیغ و یا جهاد، سرکرده یا فرماندهی تعیین می‌فرمود. ایشان در جنگ موته که فاصله منطقه نبرد با مدینه زیاد بود و امکان برقراری ارتباط با رسول خدا (ص) وجود نداشت، سه نفر را به ترتیب به عنوان فرمانده و جانشینان وی تعیین کردند تا در صورت شهادت هریک، سپاه بدون رهبر نماند. در این صورت، چگونه ممکن است که رسول خدا (ص) برای گروهی اندک، رهبری را به صورت تنصیصی تعیین نماید، ولی برای کلّ امّت بعد از خود امامی را معین نفرماید؟! و یا تصریحاً راه و روش تعیین امام و رهبر را معلوم نکرده و در نتیجه، امّت را به حال خود واگذارده باشد[۱۹]؟![۲۰]

بیان ملا مهدی نراقی

ملا مهدی نراقی، بعد از اثبات عصمت و افضلیّت امام بر همه افراد امّت بنا بر برهان لطف، تقریر دیگری از وجوب نصب امام از سوی پروردگار را بیان می‌دارد. در اینجا به دلیل شیوایی، عین عبارات ایشان را نقل می‌کنیم:

  1. "بیان اوّل اینکه هرگاه نصب امام در دست مردم باشد، عزل او هم در دست ایشان خواهد بود. پس لازم می‌آید که هر وقت خلاف توقّع مردم از امام به عمل آید، قدرت داشته باشند که او را عزل کنند و این معنی مخالف رتبه امام است. (چنان‌که درباره رسول خدا (ص) نیز چنین حقّی را ندارند و شأن امامت و رسالت در برهان لطف یکی است.)
  2. بیان دوم اینکه دانستی که شیعه و سنّی هر دو متّفقند که امامت عبارت است از ریاست عامّه بر مسلمانان در امور دین و دنیای ایشان، بر سبیل نیابت و خلیفگی از جانب پیغمبر (ص). و شکی نیست که خلیفه بودن شخصی از جانب دیگری وقتی است که آن دیگری، آن شخص را خلیفه کند؛ و هر گاه دیگران او را خلیفه کنند، صادق نخواهد آمد که او خلیفه آن شخص است. پس خلیفه پیغمبر (ص) وقتی خلیفه او خواهد بود که پیغمبر (ص) او را خلیفه کند و هرگاه امّت او را خلیفه کنند، صادق نخواهد آمد که او خلیفه پیغمبر (ص) است[۲۱].(خصوصاً که خداوند امیرالمؤمنین علی (ع) را "نفس نبی" نامید و چگونه ممکن است دیگری را به جای پیامبر (ص) قرار دهند در حالی که "نفس نبی" نباشد)"[۲۲].

دیدگاه ابن قبه رازی درباره نصّ

ابن قبه رازی نصّ را بر امام واجب عقلی می‌داند[۲۳] و معتقد است تنها راه اثبات امامت نصّ می‌باشد. وی نصّ را اولین مؤلفه اثبات امامت هر امام بر می‌شمرد[۲۴] و در نقد تئوری‌های غیر امامی می‌گوید که اهل سنت از جمله معتزله و مرجئه امام را از طریق اهل حلّ و عقد امّت انتخاب می‌کنند[۲۵]. آنان امام را بر اساس نظر شورایی بر می‌گزیند[۲۶] و هیچ ادعایی ندارند که به امر پیامبر (ص) دست به چنین کاری زده‌اند[۲۷].

ابن قبه رازی معتقد است نظریه نقش امت در اختیار امام فاسد است و این پیامبر (ص) بود که خلیفه خود را انتخاب کرد[۲۸].

ابن قبه رازی در تبیین نظریه نصّ معتقد است امر امامت مقامی است که با صرف قرابت و خویشی به دست نمی‌آید[۲۹]. وی نصّ را دلیل فارقی توصیف می‌کند که امامیه برای انتخاب امام از میان عترت در اختیار دارد[۳۰]. او این مؤلفه را ملاک اصلی امامیه برای انتخاب امام معرفی می‌کند[۳۱] و معتقد است امامیه نصوصی را در اختیار دارد که تصریح به امامت ائمه کرده و به وجودشان بشارت داده شده است[۳۲]. وی امامیه را از گروه‌هایی می‌داند که معتقدند هر امام تصریح به امامت امام بعد از خود می‌نماید[۳۳].

ابن قبه رازی در چرایی وجوب نصّ از سوی خداوند معتقد است که بنابر اعتقاد امامیه زمانی که عصمت بر امام لازم شد، ناگزیر فرد معصوم کسی است که پیامبر به نام و نشان او تصریح نموده باشد؛ زیرا عصمت صفتی ظاهری نیست که مردم آن را با چشم ببینند و تشخیص دهند. از این‌رو بر خداوند علام‌الغیوب واجب است از طریق رسولش به آن تصریح نماید. بر این اساس باید گفت امام به منصب امامت نمی‌رسد، مگر با وجود نص[۳۴].[۳۵]

اعتقاد به نص بر امام در قرون مختلف

چگونگی‌ انتقال‌ نص‌ به‌ مؤمنان‌ از مسائل‌ بسیار مهم‌ اندیشه دینی‌ و کلامی‌ امامیه‌ در سده ۳ ق‌ بوده‌ است‌. امامیه‌ برای‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌ امامت، همواره‌ بر نصب‌ امام از سوی‌ امام پیشین‌ که‌ البته‌ بنابر آموزه "نص‌" مبتنی‌ بر علم‌ آنان‌ به‌ اراده الهی‌ است‌، تأکید می‌کردند[۳۶]. این‌ انتصاب‌ نیز باید متواتر، یعنی‌ از طرق‌ متعدد و به‌ صورتی‌ باشد که‌ احتمال‌ بر تبانی‌ راویان‌ بر جعل‌ و در نتیجه‌ ساختگی‌ بودن‌ ادعای‌ امامت، عادتاً ممکن‌ نباشد[۳۷]. صفار قمی‌ بر این‌ مضمون‌ که‌ امامان (ع) از سوی‌ رسول‌ اکرم‌(ص) در وصیت‌ بر امام جانشین‌ خود آگاهی‌ یافته‌اند، تأکید کرده‌ است‌[۳۸].

در میان‌ متکلمان‌ امامی‌ اواخر سده ۳ ق‌ بیش‌ از همه‌ ابن‌ قبه رازی‌ بر درونمایه نظام‌ نص‌ الهی‌ و محوری‌ بودن‌ صلاحیت‌ و شایستگی‌ امام در آن‌ و نفی‌ نسب‌ و نظام‌ پدر و فرزندی‌ در امر امامت تأکید کرده‌ است‌. برجسته‌ شدن‌ نقش‌ دینی‌ امام به‌ عنوان‌ مرجعیت‌ انحصاری‌ تأویل‌ قرآن‌ و تفسیر شریعت‌ و نفی‌ هرگونه‌ روش‌های‌ ظنی‌ در آن‌، راه‌ را برای‌ نظریه نص‌ الهی‌ هموار کرد. وی‌ با بهره‌گیری‌ از مضمون‌ حدیث‌ ثقلین‌، به‌ ضرورت‌ عقل‌ استدلال‌ می‌کند: امام کسی‌ است‌ که‌ جامع‌ علم‌ دین‌ و نسبت‌ به‌ کتاب‌ خدا امین‌ است‌ و از این‌ رو، در تعیین‌ امام، فضل‌ و علم‌ ملاک‌ است‌، نه‌ صِرف‌ قرابت‌ با پیامبر (ص) و نسب‌ امام. از این‌ رو، و بر پایه آموزه "نص‌"، شرط اساسی‌ شناخت‌ امام، نصب‌ او از سوی‌ امام پیشین‌ است‌ که‌ در خود، مضمون‌ اصلی‌ "نص‌"، یعنی‌ شایستگی‌ و فضیلت‌ امام را باید ظاهر سازد. بدین‌ سان‌، در کنار ادعای‌ وصیت‌، مشاهده علم‌ و فضیلت‌ امام می‌تواند منعکس‌ کننده حقیقت‌ "نص‌" باشد. برخی‌ احادیث‌ نیز که‌ در کتابهای‌ حدیثی‌ همان‌ دوره‌ و اندکی‌ بعد روایت‌ شده‌، همین‌ آموزه‌ را منعکس‌ می‌کند [۳۹].

درباره نظام‌ پدر و فرزندی‌ باید گفت‌ که‌ گرچه‌ لزوماً آموزه نص‌ مقتضی‌ موروثی‌ بودن‌ امامت نبود، ولی‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ طبق‌ باور شیعه‌، خداوند امامت را در خاندان‌ پیامبر (ص) و طبق‌ عقیده امامیه‌، در نسل‌ امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) قرار داده‌ است‌، طبعاً مسأله قرابت‌ و نظام‌ وصیت‌ به‌ مفهوم‌ موروثی‌ آن‌ به‌ میان‌ می‌آمد [۴۰]. از سوی‌ دیگر ملاحظه‌ می‌شود که‌ عموم‌ امامیه‌ جدا از فطحیه‌ معتقد بودند امامت پس‌ از حسنین‌(ع) در دو برادر جمع‌ نمی‌شود و این‌ اعتقاد را نیز به‌ شکل‌ حدیث‌ روایت‌ می‌کردند[۴۱]، بنابراین‌، به‌ طور طبیعی‌ مسأله انتقال‌ امامت از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر "گرچه‌ لزوماً آموزه نص‌ مقتضی‌ چنین‌ طرحی‌ نبود" مطرح‌ می‌شد. امامت در اندیشه امامی‌ معتدل‌ با توجه‌ به‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌، صرفاً در شکل‌ پدر و فرزندی‌ انتقال‌ می‌یافت‌ و اگر امام تنها یک‌ فرزند پسر داشت‌، امامت از دیدگاه‌ آنان‌ به‌ طور قطع‌ و یقین‌ در او متعین‌ بود[۴۲]. با این‌ وصف‌، روایاتی‌ در کافی‌ نقل‌ شده‌ که‌ می‌تواند مؤید نظریه موروثی‌ بودن‌ امامت باشد، ولی‌ ظاهراً این‌ احادیث‌ تحت‌ تأثیر تفکر غلات‌ و مفوضه‌ تدوین‌ شده‌ است‌[۴۳]. با این‌ وصف‌، برخی‌ دیگر از نویسندگان‌ غیر امامی‌ با توجه‌ به‌ کیفیت‌ انتقال‌ امامت در اندیشه امامیه‌، گفته‌اند که‌ امامیه‌ اساساً به‌ موروثی‌ بودن‌ مقام‌ امامت قائل‌اند[۴۴].

نظر ابن‌ قبه رازی‌ درباره طبیعت‌ مقام‌ امامت، او را در زمره امامیان‌ معتدل‌ قرار می‌دهد. او ضمن‌ اینکه‌ امام را بنده صالح‌ و شایسته خداوند می‌داند، تصریح‌ می‌کند که‌ امام صرفاً عالم‌ به‌ کتاب‌ خدا و سنت‌ است‌ و از نسبت‌ دادن‌ علم غیب به‌ امامان (ع) امتناع‌ می‌کند، چه‌ معتقد است‌ که‌ تنها غلات‌ چنین‌ عقیده‌ای‌ را ابراز می‌کنند[۴۵]. با اینهمه‌، ابن‌ قبه‌ امکان‌ اینکه‌ خداوند برای‌ اثبات‌ امامت امام، معجزه‌ای‌ را بردست‌ وی‌ ظاهر کند، منتفی‌ نمی‌داند[۴۶]

در سده ۴ ق‌/۱۰م‌، با وجود اختلاف‌ها و شکاف‌های‌ نه‌ چندان‌ وسیع‌ در میان‌ گرایش‌های‌ مختلف‌ امامیان‌، اشتراک‌ نظر در اصول‌ و مبانی‌ تفکر دینی‌ امامی‌ مشاهده‌ می‌شود؛ از جمله این‌ مسائل‌، اتفاق‌ همگی‌ دوازده‌ امامیان‌ بر وجود "نص‌ الهی‌" بر امامت و عصمت امام (ع) و مرجعیت‌ امام (ع) در مسائل‌ دینی‌ بود. به‌ هر حال‌، بنابر اعتقاد امامیه‌، امام (ع) منصوص‌ و معصوم‌ که‌ وجود او در هر عصری‌ ضروری‌ بود، فردی‌ تلقی‌ می‌شد که‌ به‌ عنوان‌ عالم‌ترین‌ کس‌ از خاندان‌ پیامبر (ص)، تفسیر شریعت‌ و تعلیم‌ حلال‌ و حرام‌ و تشخیص‌ حق‌ از باطل‌ و حفظ شریعت‌ از تحریفات‌ و بدعتها و تضمین‌ اصالت‌ آن‌ برعهده او بود[۴۷] این‌ عقیده‌ به‌ عنوان‌ سنت‌ فکری‌ و دینی‌ محافل‌ عمده امامیه‌ در سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌، در منظومه کلامی‌ امامیه‌ در دوره پس‌ از حضور امامان (ع) مورد عنایت‌ قرار گرفت‌ و از این‌ رو، نقش‌ امام (ع) در مرجعیت‌ دینی‌ جامعه مؤمنان‌ در مقایسه‌ با نقش‌ سیاسی‌ امام (ع) از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار گردید[۴۸] با توجه‌ به‌ آنچه‌ یاد شد، مقام‌ مذهبی‌ و علمی‌ امام بیشتر مورد کاوش‌ و نظریه‌ پردازی‌ متکلمان‌ امامی‌ واقع‌ شد. نظریه عصمت امام (ع) در همین‌ راستا مورد توجه‌ متکلمانی‌ چون‌ هشام‌ بن‌ حکم‌ قرار گرفت‌ و بحث‌های‌ بسیاری‌ را بر اساس‌ تعلیمات‌ امامان (ع) و به‌ ویژه‌ امام صادق (ع) درپی‌ داشت‌[۴۹] در برابر نفوذ گرایش‌های‌ غالیانه‌ به‌ جامعه شیعه امامی‌، جریانی‌ از امامیه‌ که‌ بعدها در شکل‌گیری‌ امامیه سده ۴ ق‌ تأثیر بسیاری‌ داشت‌، ایستادگی‌ کردند و در عین‌ حال‌ که‌ از مرجعیت‌ دینی‌ انحصاری‌ امامان (ع) دفاع‌ می‌کردند، درصدد بودند که‌ تفسیری‌ به‌ دور از غلو ارائه‌ دهند[۵۰]. در یک‌ سر این‌ جریان‌ شخصیتی‌ چون‌ عبدالله‌ بن‌ ابی‌ یعفور قرار داشت‌. وی‌ امامان (ع) را علمایی‌ ابرار و اتقیا می‌خواند که‌ طاعتشان‌ واجب‌ است‌[۵۱]. در باب‌ سرچشمه علم‌ امامان (ع)، اختلاف‌ نظر وجود داشت‌، ولی‌ نظری‌ که‌ در برابر غلات‌ و مفوضه‌ مطرح‌ شد، این‌ بود که‌ امامان (ع) بر اساس‌ برخوردار بودن‌ از علم‌ آبا و اجداد خود که‌ از پیامبر (ص) به‌ میراث‌ رسیده‌ بود و با در اختیار داشتن‌ کتاب‌های‌ آنان‌، تنها مرجع‌ تفسیر شریعتند[۵۲]. حتی‌ برخی‌ بر این‌ باور بودند که‌ امام (ع) هر عصر مسائل‌ پیش‌ آمده‌ را بر اساس‌ قواعد و کلیات‌ مذکور در این‌ کتابها از طریق‌ استنباط فروع‌ از اصول‌، استخراج‌ می‌کند و چون‌ خداوند امام (ع) را از خطا در احکام‌ شریعت‌ محفوظ نگاه‌ می‌دارد، همواره‌ وی‌ مصیب‌ خواهد بود و اطاعت‌ از او واجب‌ است‌[۵۳]. در برابر، گروهی‌ از امامیه‌ در همان‌ دوره‌ به‌ امکان‌ اکتساب‌ علم‌ از طریق‌ اعجاز و خرق‌ عادت‌ معتقد بودند[۵۴]. به‌ هر حال‌، گرچه‌ در باب‌ سرچشمه علم‌ امامان (ع) و نیز طبیعت‌ مقام‌ امام و حدود وجودی‌ او اختلاف‌ نظر وجود دارد، ولی‌ نباید فراموش‌ کرد که‌ جریان‌ اصلی‌ امامیه‌ که‌ بیشتر توسط متکلمان‌ دوره حضور رهبری‌ می‌شد، از عقاید مفوضه‌ که‌ بازماندگان‌ غلات‌ دوره‌های‌ پیش‌تر بودند و اساساً در باب‌ امامت، نظر دیگری‌ داشتند، دوری‌ می‌کردند و سخت‌ با آن‌ مخالف‌ بودند.

مرکزیت‌ جامعه امامیه‌ در بغداد در قرن‌ ۳ق‌، در برابر مفوضه امامی‌‌ مذهب‌ موضع‌ می‌گرفت‌ و درصدد بود که‌ منظومه دینی‌ امامیه‌ را از عقاید غالیانه‌ بزداید. آنان‌ با ردّ انتساب‌ علم‌ غیب‌ به‌ امامان (ع) و یا قدرت‌ فوق‌ بشری‌ و یا انتساب‌ خلق‌ و رزق‌ به‌ ائمه‌(ع) و تکذیب‌ این‌ باورها، بر عنایت‌ خاص‌ الهی‌ به‌ امامان (ع) و برکات‌ وجودی‌ آنان‌، تأکید می‌کردند[۵۵].[۵۶]

اختلاف شیعه و اهل سنت در نص بر امام

خداوند در قرآن به اطاعت از اولی الامر، امر فرموده؛ از آنجا که نمی‌توان از همه کسانی که مدعی ولایتند، اطاعت کرد. پس مسلمانان باید به دنبال شناسایی اولی الامر باشند[۵۷].

مهمترین اختلاف شیعه و اهل سنت در بحث امامت، مربوط به نص الهی و انتخاب مردمی است[۵۸]. در نظر شیعه، تنها راه تعیین امام آن است که پیامبر یا شخصی که امامتش ثابت شده است به امامت او تصریح نمایند. با توجه به عصمت امام، سنت امامت همچون سنت پیامبر، معتبر است پس اگر امام، شخصی را برای امامت پس از خود معرفی کند، در حکم معرفی خدا و پیامبرش خواهد بود[۵۹].

عالمان اهل سنت در این مسئله نظرات متفاوتی دارند:

  1. بیعت اهل حل و عقد: گروهی از بزرگان، امامت شخصی را بپذیرند. حتی اگر تنها یکی از اهل حل و عقد با شخصی بیعت کند کافی است.
  2. غلبه قهرآمیز "نظامی": حتی اگر شخص فاسق، ظالم، یا جاهل با توسل به زور بر مسند حکومت نشست، امام جامعه اسلامی می‌باشد[۶۰].

نظریه اول "بیعت اهل حل و عقد" و اجماع، گرفتار مصادره به مطلوب است زیرا براساس توجیه وضع موجود و مشروعیت بخشیدن به خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و حاکمان دیگر، راه‌هایی را معرفی کرده‌اند. ضمناً، این استدلال، چیزی جز دور باطل نیست چون دلیل حقانیت ابوبکر را اجماع می‌دانند و از طرفی دلیل حجیت اجماع را نحوه انتخاب ابوبکر می‌دانند که دور باطل است[۶۱].

شیعه، امامت را یک مقام دنیوی نمی‌دند، بلکه منصبی الهی برای حفظ شریعت است که ویژگی‌هایی مثل عصمت و علم لدنی و افضلیت در آن شرط است که جز خداوند و پیامبر و امام پیشین، کسی از آنها آگاه نیست. مثلاً، معصوم یعنی کسی که دارای ملکه اجتناب از گناه و خطاست و این ملکه امری درونی و پنهانی است[۶۲]. همچنین تعیین امام، لطفی است از جانب خداوند بر بندگان و هر لطفی، بر خداوند واجب و لازم است. بنابراین، خدای متعال، امام را خود تعیین می‌فرماید[۶۳].

اساساً با وجود نصب از طرف خدا که ولایت در اصل، از آنِ او است، نوبت به انتخاب دشواری نمی‌رسد. حضرت علی(ع): "یکی گفت: پسر ابوطالب! تو بر این امر بسیار حرص می‌ورزی. گفتم: نه! به خدا قسم شما حریص‌ترند... من حقی را که از آنهم بود، طلب کردم و شما مرا از رسیدن به حق خود باز می‌دارید". حضرت، حق حاکمیت را برای امامان پس از خود نیز قائل است: "... آل محمد، پایه دین و ستون تعیین‌اند... حق ولایت، خاص ایشان است...".

در عین حال، شرایط به گونه‌ای است که اقدام برای تصدی ولایت را به اصلاح مسلمانان نمی‌بیند: "به صبر ‌گراییدم... میراثم ربودۀ این و آن و من بدان نگران". این بیانات نشان می‌دهد که حضرت نه در مقام بیان اولویت خویش، بلکه بیانگر حق قطعی خود است. اما امام علی(ع) در مقابل معاویه به گونه‌ای دیگر استدلال می‌کند: "مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، بیعت مرا نیز پذیرفتند. پس کسی که حاضر است، نمی‌تواند دیگری را انتخاب کند و غایب هم نمی‌تواند اقدام حاضران را نپذیرد..." زیرا حضرت در مواجهه با فردی مانند معاویه، تنها از طریق اجتماع به شیوه سلف و معمول، می‌تواند استدلال کند[۶۴].

همچنین تمامی امامان با بیان پیامبر و یا بیان امام پیشین شناسایی می‌شوند. از آنجا که امامان، نه به کسب و اجتهاد، که به الهام و تربیت الهی، به این مقام می‌رسند، سن، اثری در تعیین امام ندارد. مانند نبوت حضرت عیسی(ع) و حضرت یحیی(ع) در کودکی.

موقعیت علمی امامان در حضور عالمان و اندیشمندان، که همیشه با پیروزی امام همراه بود و بروز کرامات از ایشان، برای شیعیان هیچ‌گونه تردیدی باقی نمی‌گذارد[۶۵].

شبهه: امام علی(ع) و عدم اعتقاد به نص بر امامت

یکی از نویسندگان وهابی مدعی است: حضرت علی(ع) هرگز چنین معتقد نبوده و ادعا نکرده است که مشروعیت خلافتش بر آیند و نتیجه آن نصوصی است که شیعیان درباره او تصور می‌کنند[۶۶].

پاسخ شبهه

ایجاد این شبهه از دو حال خارج نیست: یا از بی‌اطلاعی شخص شبهه افکن از تاریخ اسلامی است یا خود را به نادانی می‌زند. آن‌گونه که پیش از این اشاره شد، امام علی(ع) بارها به مسئله امامت خویش تصریح داشته است که قسمتی از آنها در همین مقاله در تبیین موضوع بیان شد؛ علامه امینی بخشی از مستندات واقعه غدیر را در مجموعه ده جلدی الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب تدوین کرده که در دسترس همگان است و اگر کسی بدون حب و بغض و بی‌طرفانه به این دلایل و شواهد بنگرد، قطعاً به این نتیجه خواهد رسید که هیچ مسئله‌ای از مسائل اسلامی به اندازه امامت امام علی(ع)توسط شخص پیامبر(ص) و امام علی(ع) بازگو و تبیین نگردیده است[۶۷].

احتجاج امام علی(ع) به آیه ولایت

محدث حافظ ابراهیم بن محمد جوینی می‌نویسد: در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد، میان انصار و مهاجران، درباره فضائل هر یک بحث در گرفت. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خدا(ص) درباره آنان بیان شده بود، نقل کردند. از سران مهاجر در جلسه، افرادی مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر(ص) و نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابوایوب انصاری، ابوهیثم بن تیهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبدالله، انس بن مالک و زید بن ارقم حضور داشتند.

پس از پایان گفت‌و‌گو آنان از امام علی(ع) تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن، از جمله آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...[۶۸] فرمودند: «مردم از رسول خدا(ص) پرسیدند: ای رسول خدا(ص) آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است یا اینکه شامل همه می‌شود. آن‌گاه خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد؛ همان‌طور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا(ص) مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد»[۶۹].[۷۰]

احتجاج امام علی(ع) به حدیث غدیر

١. امام علی(ع) در جنگ جمل، پس از اندرز و نصیحت مخالفان، خطاب به طلحه فرمود: «نشدتك اللّه هل سمعت رسول اللّه(ص) يقول: «من كنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال: فلم تقاتلني‌؟ قال‌: لم أذكر. قال: فانصرف طلحة»[۷۱]. تو را به خدا قسم می‌دهم، آیا شنیدی که رسول خدا(ص) گفت: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا هر کس علی را دوست دارد دوستش دار، و دشمن بدار کسانی که علی را دشمنی می‌کنند»؟ گفت: «آری». امام فرمود: «پس چرا با من می‌جنگی»؟ طلحه که پاسخی نداشت، با گفتن فراموش کردم به سوی لشکرش باز گشت.

٢. امام علی(ع) در احتجاج دیگری، کسانی را که شاهد واقعه غدیر بودند، به شهادت فرا خواند که در ادامه به برخی از روایت‌ها در این زمینه اشاره می‌کنیم:

  1. ابن أثیر در ترجمه أحوال ناجیة بن عمرو از طریق أبو نعیم و أبوموسی مدائنی با سلسله سند خود از عمرو بن عبدالله بن یعلی بن مرة، از پدرش از جدش، یعلی، روایت می‌کند: شنیدم رسول خدا(ص) می‌فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» و چون علی(ع) به کوفه وارد شد، مردم را به سؤال با سوگند‌طلبید و ده و اندی نفر بر خاستند و شهادت دادند که در بین آنها أبو أیوب أنصاری، صاحب منزلی که رسول خدا در مدینه در آن وارد شدند و دیگر ناجیة بن عمرو خزاعی، بودند[۷۲].
  2. ابونعیم اصفهانی با سند متصل خود از عمیرة بن سعد آورده است که او گفت: من شاهد بودم که علی(ع) بر فراز منبر، اصحاب رسول خدا(ص) را با سوگند به خدا مورد استفهام قرار داده بود و میان آنها أبوسعید و أبوهریره و أنس بن مالک بودند و ایشان دور منبر بودند و علی(ع) گفت: «نَشَدتُكُمْ بِاللّهِ هَلْ سَمِعْتُم رَسُولَ اللّهِ(ص) يَقُولُ: مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ؟ فَقاموا كُلُّهُم فَقَالوا: اللّهُمَّ نَعَمْ وَقَعَدَ رَجُلٌ فَقالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَقُومَ؟ قالَ: يَا أمِيرَ المُؤمِنينَ، كَبِرتُ وَنَسيتُ! فَقالَ: اللّهُمَّ إنْ كَانَ كاذِباً فَاضْرِبهُ بِبَلاءٍ حَسَنٍ. قَالَ فَما مَاتَ حَتَّى رَأَيْنَا بَيْنَ عَيْنَيهِ نُكتَةً بَيْضَاءَ لَا تُوارِيهَا العِمَامَةُ»[۷۳]. من شما را به خدا قسم می‌دهم: آیا شنیدید که رسول خدا(ص) می‌گفت: «هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست»؟ همه برخاستند و گفتند: آری! بار پروردگارا. و یک مرد نشست و برنخاست. حضرت به او گفت: «چرا برنخاستی»؟! گفت: «ای أمیر مؤمنان، پیر شدم و فراموش کرده‌ام». حضرت گفت: «بار پروردگارا، اگر این مرد دروغ می‌گوید، او را به بلای نیکویی مبتلا کن»! راوی روایت، که عمیرة بن سعد است، می‌گوید: «آن مرد نمرد مگر اینکه ما در بین دو چشم او نقطه سفیدی دیدیم که عمامه سرش آن را نمی‌پوشانید».
  3. احمد بن حنبل از علی بن حکیم أودی، از شریک، از أبو اسحاق، از سعید بن وهب و از زید بن یثیع روایت کرده است که آن دو نفر گفتند: «نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ فِي الرَّحْبَةِ: مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ يوم غدير خم إلا قام! قال: فقام من قبل سعید ستة، و من قبل زید ستة، فشهدوا انهم سمعوا رسول الله(ص) یقول لِعَلِيٍّ عنه يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ: «أَ لَيْسَ اللَّهُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: بَلَى قَالَ: أَللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۷۴]. علی در رحبه، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنی در حق من از رسول الله(ص) شنیده است از جا برخیزد. در این هنگام شش تن از کنار سعید و شش تن از کنار زید برخاستند و گواهی دادند که آنان در آن روز از رسول خدا(ص) در محل غدیر شنیدند، خطاب به مردم فرمود: «آیا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوار نیست»؟ حاضران گفتند: «آری! خدا بر همگی آنان اولویت دارد». رسول خدا(ص) فرمود: «بار خدایا هر که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست؛ بار خدایا دوست بدار کسی که او را دوست دارد و دشمن باش با کسی که با او دشمنی ورزد». ابن کثیر دمشقی با همین ألفاظ از أحمد بن حنبل روایت کرده است[۷۵].
  4. ابن حنبل در روایتی دیگر از عبدالرحمان بن أبی لیلی نقل می‌کند: «قال: شهدت عليا في الرحبة ينشد الناس: انشد الله من سمع رسول الله(ص) يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه، لما قام فشهد! قال عبد الرحمن: فقام اثنا عشر بدريا كأني أنظر إلى أحدهم، فقالوا: نشهد أنا سمعنا رسول الله(ص) يقول يوم غدير خم: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجي امهاتهم؟! فقلنا: بلى يا رسول الله! قال: فمن كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»[۷۶]. در این روایت می‌بینیم که راوی می‌گوید: دوازده نفر شاهد، همه بدری بودند؛ یعنی صحابه‌ای که به فضیلت غزوه بدر نائل شده بودند و مثل اینکه همین الآن که دارم من بیان می‌کنم، چشمانم دارد یک نفر از آنها را می‌بیند؛ یعنی حتی کیفیت رؤیت و خصوصیت آن نیز مشخص است.
  5. أحمد بن حنبل با سند دیگر از أبوطفیل روایت می‌کند که علی(ع) مردم را در رحبه جمع کرد و سپس به ایشان گفت: «من با قسم به خدا از هر مرد مسلمانی که از رسول خدا(ص) شنیده است آنچه را که در روز غدیر خم گفته است، می‌خواهم که برخیزد». سی نفر برخاستند. فضل بن دکین (أبونعیم) می‌گوید: جماعت کثیری از مردم برخاستند و شهادت دادند، در وقتی که رسول خدا(ص) دست علی را گرفته بود و به مردم می‌گفت: «أَ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» أبوطفیل می‌گوید: من از آن محفل خارج شدم و از گفتار أمیرالمؤمنین(ع) گویا در نفس من شبهه‌ای بود. زید بن ارقم را ملاقات کردم و به او گفتم: من شنیدم که علی(ع) چنین و چنان می‌گفت». زید گفت: «چرا انکار می‌کنی؟! من خودم از رسول خدا(ص) شنیدم که این کلمات را درباره علی(ع) می‌گفت»[۷۷]. باید دانست که زید بن أرقم خودش در آن مجلس از منکران و کتمان کنندگان بوده است. از این رو به نفرین حضرت نابینا شد؛ چنان که خودش می‌گفت: «این کوری، دعای علی است که مرا گرفته است». ولی بعد از آن مجلس بارها در مکان‌های متفاوت خودش برای افرادی که تاریخ ضبط کرده‌اند، حدیث غدیر خم را روایت کرده است.
  6. نسائی با سند متصل خود از سعد بن وهب روایت کرده است: «قال علي كرم الله وجهه في الرحبة: انشد بالله من سمع رسول الله(ص) يوم غدير خم يقول: إن الله و رسوله ولي المؤمنين، و من كنت وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره...!»[۷۸]. علی(ع) در رحبه گفت: من با سوگند به خدا می‌خواهم که هر که از رسول خدا(ص) این جملات را شنیده است، گواهی دهد... سعید گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند» و زید بن منیع گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند و شهادت دادند».
  7. همچنین نسائی از علی بن محمد بن علی، از خلف بن تمیم، از إسرائیل، از أبو اسحاق، از عمرو بن ذی مر روایت می‌کند: «قال: شهدت عليا بالرحبة ينشد أصحاب محمد أيكم سمع رسول الله(ص) يقول يوم غدير خم ما قال؟ فقام اناس فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله(ص) يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و أحب من أحبه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و تفرق بين المؤمن و الكافر»[۷۹].

بنابراین امام(ع) بارها با بیان‌های مختلف به موضوع امامت خود تأکید کرده‌اند؛ البته با ملاحظه اوضاع و شرایط آن زمان که دشمنان اسلام در کمین نشسته بودند تا از اختلافات مسلمین برای پیشرفت نیات شوم خودشان استفاد کنند. پس این سخن، که امام علی(ع) خود مدعی امامت نبوده، کذب محض است و آنچه در تاریخ به ما رسیده است، خلاف مدعای وهابیت است[۸۰].

منابع

پانویس

  1. «یا چنان که می‌پنداری، آسمان را پاره‌پاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری یا خانه‌ای زرّین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشته‌ای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۲-۹۳.
  2. «و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  3. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  4. حق الیقین (ط. اسلامیه، بی‌تا)، ص۳۸.
  5. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.
  6. اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۳۴.
  7. تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۵۴.
  8. «بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.
  9. معانی الأخبار (ط. دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ ﻫ.ق)، ص۱۳۲.
  10. برای مطالعه بیشتر ر. ک: برهان حبل الله، از براهین قرآنی همین مجموعه.
  11. «که این قرآنی ارجمند است در نوشته‌ای فرو پوشیده که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
  12. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۲۱۱-۲۱۳.
  13. «بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
  14. «و با مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.
  15. «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
  16. «بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
  17. اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۳۴.
  18. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵.
  19. حق الیقین (ط. اسلامیه)، ص۳۷.
  20. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۲۱۵.
  21. أنیس الموحّدین (ط. الزهراء، ۱۳۶۹ ه. ش)، ص۱۴۶.
  22. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۲۱۶.
  23. ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.
  24. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.
  25. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.
  26. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۴.
  27. ابن قبه رازی رازی، النقض علی ابوالحسن علی بن احمد بن بشار، ص۵۹.
  28. ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.
  29. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.
  30. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۶.
  31. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.
  32. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۳.
  33. ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵ و ۱۲۰.
  34. ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۱۳۶.
  35. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۶۱-۱۶۳.
  36. نک: ابن‌ قبه‌، «نقض‌ کتاب‌...»، بند ۵۰، «النقض‌»، بند ۴.
  37. ابن‌ قبه‌، «نقض‌ کتاب‌»، بندهای‌ ۱۸، ۲۲، ۳۵؛ نیز نک: ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌، ص۹۴ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌).
  38. صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص‌ ۴۷۰-۴۷۳.
  39. نک: نشوان‌ حمیری‌، الحورالعین‌، به‌ کوشش‌ کمال‌ مصطفی‌، ص۱۴۶؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص۴۸۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۷۸، ۲۸۵؛ نعمانی‌، محمد، الغیبه، ص۲۴۲؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، الخصال‌، ۴۲۸؛ نیز نک: مجلسی‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ۱۱۵- ۱۷۵.
  40. نک: فضل‌ بن‌ شاذان‌، «العلل‌»، ضمن‌ ج‌ ۲ عیون‌ اخبار الرضای‌ ابن‌ بابویه‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ حسینی‌ لاجوردی‌، ص۱۰۲.
  41. مثلاً نک: ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، ص۱۸۸- ۱۸۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۸۵-۲۸۶؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌الدین‌، به‌ کوشش‌ حسین‌ اعلمی، ۴۱۴-۴۱۷، ۴۲۶؛ در مورد عقیده فطحیه‌، نک: نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۶۵ -۶۶، ۹۳-۹۴.
  42. نک: ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌)، ص۹۷؛ ابن‌ هیثم‌، جعفر، المناظر، به‌ کوشش‌ ویلفرد مادلونگ‌ و پاول‌ واکر، ص۳۶؛ در زمینه روایاتی‌ از امامان (ع)، نک: کلینی‌، همانجا؛ ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمد رضا حسینی‌ جلالی ص‌۱۸۸-۱۸۹، ۱۹۱؛ کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، الخصال‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ص۳۲۳، ۴۲۶.
  43. نک: کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ۲۸۴- ۲۸۵؛ نیز نک: کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، همانجا؛ قس‌: ابن‌ قبه‌، «النقض‌»، بند ۴.
  44. نک: «الرد علی‌ الروافض‌»، منسوب‌ به‌ قاسم‌ رسی‌، ضمن‌ نسخه خطی‌ شم ۱۰۱ کتابخانه برلین‌، ۱۰۴، ۱۰۵؛ نیز بغدادی‌، عبدالقادر، اصول‌الدین‌، ص۲۸۵؛ نشوان‌ حمیری‌، الحورالعین‌، به‌ کوشش‌ کمال‌ مصطفی‌، ص۱۵۳-۱۵۴.
  45. نک: نقض‌ کتاب‌ الاشهاد لابی‌زیدالعلوی، بندهای‌ ۲۵، ۳۴، ۵۵.
  46. نک: ابن‌ قبه‌، محمد، مسأله فی‌ الامامه، بندهای‌ ۵ -۷؛ نیز نک: اشعری‌، علی‌، مقالات‌ الاسلامیین‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ج۲، ۱۲۵؛ شیخ‌ طوسی‌، محمد، الاقتصاد، ۱۸۹.
  47. خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی، ص‌۲۰۵، ۲۳۰، ۲۳۴.
  48. صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ص۳۳۱-۳۳۲؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۱۷۰، ۱۷۲، ۱۷۸؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌، ص ۲۰۳، ۲۰۵، ۲۲۱.
  49. ابن‌ بابویه‌، محمد، معانی‌ الاخبار، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ص۱۳۳-۱۳۶، احتمالاً به‌ نقل‌ از ابن‌ قبه رازی‌، نیز ۱۳۲-۱۳۳؛ خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی‌، ص۲۳۴، ۲۳۵.
  50. خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ محمد حجازی‌، ص۲۲۸، ۲۳۶.
  51. کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ طوسی، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۲۴۷، ۴۲۷، نیز نک: ۲۴۶-۲۴۷: برای‌ مخالفت‌ گروه‌ او با غلات‌.
  52. قاضی‌ نعمان‌، دعائم‌ الاسلام‌، به‌ کوشش‌ آصف‌ بن‌ علی‌ اصغر فیضی‌، ج۱، ص ۶۴؛ مجلسی‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۵ - ۲۶، ۳۳-۵۳؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۲۹۵-۲۹۶، ۲۹۹.
  53. نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۷۵-۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ۹۶- ۹۸؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۳۸۷-۳۹۰.
  54. صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، ۲۳۸؛ نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ۹۵-۹۶، ۹۸-۹۹؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۳۲۱ - ۳۲۲، ۳۸۳-۳۸۴؛ شیخ‌ مفید، محمد، الارشاد، ۳۱۷-۳۱۹.
  55. کشی‌، محمد، معرفه الرجال‌، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، ص۵۳۹ - ۵۴۱؛ طبرسی‌، احمد، الاحتجاج‌، به‌ کوشش‌ محمد باقر خرسان‌، ج ۲، ص۲۸۸-۲۸۹؛ شیخ‌ طوسی‌، محمد، الغیبه، ۱۷۸
  56. انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
  57. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۰۹.
  58. ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۴۰۱.
  59. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۸۲.
  60. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۵۰ - ۱۵۱.
  61. ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۴۰۴.
  62. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۵۲؛ عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۴۰۴ - ۴۰۵.
  63. ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۲۷۰.
  64. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۱۲ - ۱۱۵.
  65. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۲۱ - ۱۲۳.
  66. فیصل نور، امامت در پرتو نصوص، ص۷۸.
  67. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۰۱.
  68. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  69. جوینی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۲.
  70. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۰۲.
  71. اخطب خوارزم، المناقب، ص۱۸۲.
  72. قال: سمعت رسول الله(ص) يقول: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، فلما قدم على الكوفة نشد الناس فانتشد له بضعة عشر رجلا، فيهم أبو أيوب صاحب منزل رسول الله(ص) و ناجية بن عمرو الخزاعي؛ (ابن اثیر، اسد الغابة، ج۵، ص۲۸۱).
  73. ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج۵، ص۲۶.
  74. ابن حنبل، المسند، ج۱، ص۱۱۸.
  75. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۰.
  76. ابن حنبل، المسند، ج۴، ص۳۷۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۱ و ۲۱۲.
  77. هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.
  78. نسائی، خصائص أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)، ص۲۶.
  79. نسائی، خصائص أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص۱۷.
  80. مقاله «ائمه و ادعای امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۰۳.