معاد در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
===شبهه رجعت===
===شبهه رجعت===
یکی دیگر از اشکالات، مسئله [[رجعت]] است که چگونه [[روح]] که از [[بدن]] خارج شده است، بار دیگر به همان بدن یا بدن دیگری در این [[دنیا]] بر می‌گردد و این خود نوعی [[تناسخ]] است. به [[باور]] [[امام خمینی]]، [[رجعت]] از قسم تناسخ نیست؛ زیرا در رجعت مسلّم نیست که آن [[ارواح]] به همان بدن اول خود [[رجوع]] می‌کنند یا بدن‌هایی انشا می‌شود و ممکن است مسئله رجعت رجوع به بدن‌های مثالی باشد که در [[عالم ملک]] ظاهر می‌شوند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۳–۱۹۵.</ref> چنان‌که استاد ایشان، [[محمد علی شاه‌آبادی]]،<ref>شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۰۷.</ref> قائل به این نظر بوده است.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۴–۱۷۵.</ref>.<ref>[[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری، سید علی]]، [[معاد - احمدی امیری (مقاله)|مقاله «معاد»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.</ref>
یکی دیگر از اشکالات، مسئله [[رجعت]] است که چگونه [[روح]] که از [[بدن]] خارج شده است، بار دیگر به همان بدن یا بدن دیگری در این [[دنیا]] بر می‌گردد و این خود نوعی [[تناسخ]] است. به [[باور]] [[امام خمینی]]، [[رجعت]] از قسم تناسخ نیست؛ زیرا در رجعت مسلّم نیست که آن [[ارواح]] به همان بدن اول خود [[رجوع]] می‌کنند یا بدن‌هایی انشا می‌شود و ممکن است مسئله رجعت رجوع به بدن‌های مثالی باشد که در [[عالم ملک]] ظاهر می‌شوند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۳–۱۹۵.</ref> چنان‌که استاد ایشان، [[محمد علی شاه‌آبادی]]،<ref>شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۰۷.</ref> قائل به این نظر بوده است.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۴–۱۷۵.</ref>.<ref>[[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری، سید علی]]، [[معاد - احمدی امیری (مقاله)|مقاله «معاد»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.</ref>
==[[معادشناسی]]==
یکی دیگر از اصول [[جهان‌بینی اسلامی]] که از ارکان [[ایمانی]] و [[اعتقادی]] [[دین اسلام]] است، اصل [[ایمان]] به [[زندگی]] جاوید و [[حیات اخروی]] است. ایمان به [[عالم آخرت]] [[شرط مسلمانی]] است؛ یعنی اگر کسی این ایمان را از دست بدهد و [[انکار]] کند از زمره [[مسلمانان]] خارج است.
تمامی [[پیامبران الهی]] پس از اصل [[توحید]] این اصل مهم را به [[مردم]] [[تذکر]] داده و یادآوری کرده‌اند و ایمان به آن را از مردم خواسته‌اند. این اصل در اصطلاح [[متکلمان اسلامی]] به نام «[[معاد]]» معروف شده است.
صدها [[آیه]] در [[قرآن کریم]] درباره عالم پس از [[مرگ]] و [[روز قیامت]] و کیفیت [[حشر]] اموات و [[میزان]] و حساب و ضبط [[اعمال]] و [[بهشت و جهنم]] و [[جاودانگی]] عالم آخرت و سایر مسائلی که به عالم پس از مرگ مربوط می‌شود بحث کرده است.
از نظر قرآن کریم، [[حیات انسان]] بلکه دوره [[جهان]]، در مجموع به دو دوره اول و پایان‌پذیر (دوره [[دنیا]])، و دوره آخر و پایان‌ناپذیر (دوره [[آخرت]]) تقسیم می‌شود. هم‌اکنون دوره اول [[حیات]] را طی می‌کنیم و به دوره دوم و [[روز]] دوم که از ما پنهان است، نرسیده‌ایم. [[سعادت]] ما در هر دو دوره به این وابسته است که به آخرت «ایمان» پیدا کنیم. این ایمان ما را متوجه عکس‌العمل اعمالمان می‌کند و می‌فهمیم که اعمال و [[رفتار]] ما از کوچک‌ترین [[اندیشه‌ها]] و [[گفتارها]] و کردارها و خلق‌وخوی‌ها گرفته تا بزرگ‌ترین آنها مانند خود ما روز اول و روز آخر دارند. چنین نیست که در روز اول پایان یابند و معدوم گردند، بلکه باقی می‌مانند و در روزی دیگر به می‌حساب آنها رسیدگی می‌شود. پس [[کوشش]] کنیم که خود را و اعمال و نیات خود را [[نیکو]] سازیم و از اندیشه‌ها و [[کارهای بد]] [[پرهیز]] نماییم و به این ترتیب همواره در راه [[نیکی]] و نیک‌خویی و [[نیک‌رفتاری]] گام برداریم. اما سعادت ما در آن روز از آن جهت بسته به این [[ایمان]] است که مایه [[حیات]] سعادت‌آمیز یا شقاوت‌آلود [[انسان]] در آن [[جهان]]، [[اعمال]] و [[رفتار]] او در این جهان است. این است که [[قرآن کریم]] [[ایمان به آخرت]] یا [[روز]] آخر را برای [[سعادت بشر]] یک امر حتمی و لازم می‌شمارد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، صص ۵۰۱ و ۵۰۲.</ref>.<ref>[[محمد صفر جبرئیلی|جبرئیلی، محمد صفر]]، [[اسلام‌شناسی (کتاب)|اسلام‌شناسی]] ص ۴۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۳ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۷

مقدمه

نفس، امری مجرد است که از سنخ اجسام و جسمانیات نیست و ویژگی آن متمایز از آنهاست و مجردات برخلاف اجسام و جسمانیات، فاسد نشدنی هستند؛ زیرا فساد از آن ماده‌ای است که قابلیت فساد دارد و امر مجرد چنین ماده‌ای ندارد. بنابراین نفس با خراب شدن بدن و مفارقت از آن فاسد و خراب نمی‌شود؛ بلکه در عالم دیگری باقی می‌ماند و این معاد روحانی است که قبل از قیامت برای آنها حاصل است تا آنکه به بدن ملحق می‌شوند[۱].

پس تردیدی در بقای نفس نیست؛ اما شخصیت نفس متفاوت از شخصیت جسم و بدن انسانی است؛ بلکه نفس شخصیت بدن را حفظ و فرماندهی می‌کند چنانکه در دنیا و عالم طبیعت با اینکه بدن به تدریج در تحلیل و تبدیل و تغیر و تجدد است، ولی شخصیت صورت جسمیه به واسطه نفس محفوظ است که در عین تغیر و تجدد بدن، وحدت و شخصیت آن باقی است و از آنجا که در مراتب طبیعت به واسطه نفس، شخصیت جسم به هم نمی‌خورد، همچنین به واسطه همین نفس است که در صورت تبدل صورت جسمیه از عالم طبیعت به عالم دیگر، شخصیت جسم محفوظ است و همان‌طور که شخصیت و وحدت بدن با وجود تغییرات بدن در طبیعت باقی است، همچنین حرکت از یک عالم به عالم دیگر نیز یک تغیر است که از مرتبه‌ای به مرتبه دیگر در وجود جوهری حاصل می‌شود و در هر دو عالم، نفس و در نتیجه شخصیت جسم نیز باقی است؛ هر چند ماده آن با ماده بدن دنیوی فرق می‌کند[۲]؛ به این صورت که انسان هر عملی را که انجام دهد، اثری از آن عمل در نفس او باقی مانده و در جوهر وجود انسانی، اثری از خود به یادگار می‌گذارد و هرچه بیشتر تکرار شود، بروز اثر بیشتر می‌گردد و به تدریج با آن عمل انس حاصل گردیده و در نتیجه، جرأت بر آن بیشتر می‌شود. برای نمونه اگر فعل شهوانی از اول که با فعل کوچکی شروع شده، به تدریج تکرار گردید و کدورت نفس زیادتر شود، قوه شهوت تربیت می‌یابد و ظهور و بروز پیدا کرده و بر سایر قوا غلبه نموده و فعلیت کامل می‌یابد؛ در نتیجه در داخل مملکت انسانی، یک سلطان قاهر و غالب و قوی به وجود می‌آید و همه قوا را تحت تسخیر و سیطره خود قرار می‌دهد، و وقتی نفس به عالم آخرت منتقل می‌شود، همین قوه شهوت ماده آخرت است[۳] و وقتی که قوه شهویه، ماده؛ یعنی مبدأ فعّاله آخرتی شخص شود، این مبدأ به فعالیت خود شدت داده و بدن مناسب خود را ایجاد می‌کند و در مقابل ماده آخرتی سعادتمندان، قوه عاقله است که قوای دیگر همگی تحت سیطره او هستند و حتی شهوت را هم عقلانی می‌کند و بر اساس میزان عقلانیت اداره می‌شود و در نهایت ماده بدن اخروی می‌شود، و بالاتر از این مرتبه، مرتبه‌ای است که قوه عاقله به رنگ الهی درآید و قوه عشق، به کمال مطلق الهی برسد، به‌طوری که هرچه انجام دهد رنگ و بوی الهی دهد که در این صورت این قوه، ماده بدن اخروی می‌شود و بدن اخروی با صورت جسمیه ساخته می‌شود[۴].

بنابراین در عالم آخرت از ناحیه نفس به مناسبت ملکاتی که تحصیل کرده است بدن ایجاد می‌شود. اگر کسی در دنیا به راه راست و مستقیم الهی گام برداشته و ملکاتی که بر اساس افعالش تحصیل کرده است از اخلاق انسانی باشد، بدن انسان با بهترین صور - که همین شکل انسانی است - ایجاد می‌شود و اگر آدمی باشد که همیشه درنده و یا شهوت‌ران بوده و این خُلق‌ها در او ملکه شده باشد در آخرت صورتی مناسب با خود می‌آفریند[۵].[۶]

مقدمه

مسئله معاد در تمام ادیان الهی به عنوان یکی از اصول اعتقادی معرفی شده است. قرآن کریم در آیات بسیاری از معاد و بازگشت انسان­ها به جهان آخرت سخن گفته است. متکلمان و حکمای اسلامی کوشیده‌اند مباحثی مانند: چگونگی حشر، میزان، حساب، صراط و بازگشت به عالم آخرت را از راه ظواهر کتاب و سنت بیان کنند.

ملاصدرا از جمله حکیمانی است که معاد و چگونگی آن را از راه تطبیق برهان با متون شریعت اثبات کرده است.

امام خمینی معاد را ضرورت همه ادیان می‌داند که برهان بر آن قائم است و در آثار خود به بیان مباحث معاد پرداخته و به پیروی از ملاصدرا معاد جسمانی را در نگاه فلسفی اثبات شدنی می‌داند و به مباحثی چون تأثیر معاد بر زندگی انسان، مواقف روز قیامت، حقیقت صراط و نامه اعمال اشاره کرده است. ایشان حقیقت معاد را از دیدگاه عرفانی بازگشت موجودات و مظاهر به اصل خود و رجوع از عالم کثرت به همان اسمی می‌داند که مبدأ ظهور آن موجودات است.

امام خمینی از جمله آثار اعتقاد به معاد را حفظ انسان از لغزش‌ها و سبب استقامت در هدف و زوال ترس می‌داند، چنان‌که فراموشی آخرت و معاد را سبب سستی عزم انسان در اصلاح و حرکت به سوی مقصد می‌داند.[۷]

معناشناسی

«معاد» به معنای محل یا زمان رجوع[۸] یا هر چه به آن رجوع شود[۹] یا مصدر میمی به معنای بازگشتن است.[۱۰] همچنین گاهی به معنای گردیدن و صیرورت به کار می‌رود.[۱۱] در اصطلاح کلامی، بازگشت از فنا به هستی و رجوع اجزای بدن به اجتماع پس از تفرق یا بازگشت روح به بدن[۱۲] یا بازگشت به حیات پس از مرگ[۱۳] است. در اصطلاح فلسفی، رجوع نفوس بشری به عالم خود[۱۴] یا بازگشت موجودات به نشئه و عالمی است که از آن خارج شده‌اند.[۱۵] در اصطلاح عرفانی نیز بازگشت تعینات به حقیقت اصلی خود و تجلی حق‌تعالی به وحدت حقیقیه است.[۱۶] امام خمینی معاد را در اصطلاح فلسفی و کلامی رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت[۱۷] و در اصطلاح عرفانی رجوع مظاهر به حق‌تعالی[۱۸] می‌داند.

معاد با واژگانی مانند «آخرت»، «حشر» و «قیامت» مرتبط است. آخرت به عالم پس از دنیا گفته می‌شود، به اعتبار بعدیت آن یا به اعتبار دوربودن و متأخربودن آن از مردم؛[۱۹] اما معاد به اعتبار رجوع مردم به عالمی است که از آن خارج شده‌اند[۲۰] و قیامت به اعتبار برخاستن مردم برای جزا و حساب است[۲۱] و حشر به اعتبار اخراج جماعتی از محل خود با زور و جبر است.[۲۲].[۲۳]

پیشینه

سرنوشت انسان پس از مرگ از دغدغه‌های مهم بشر بوده است. در برخی ادیان غیر آسمانی، مرگ پایان حیات شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با غذا و تزیینات[۲۴] و مومیایی‌ کردن مردگان جهت سالم‌ ماندن بدن[۲۵] گواه بر اعتقاد آنها به معاد است؛ چنان‌که برخی پیروان این ادیان، معاد را از راه تناسخ و بازگشت روح در بدن‌های دیگر تبیین می‌کنند و معتقدند روح انسان‌ها پس از مرگ به بدن حیوان یا نبات تعلق می‌گیرد؛[۲۶] همچنین برخی پیروان شرایع نیز به تناسخ قائل شده‌اند؛[۲۷] اما اندیشمندان اسلامی تناسخ را رد کرده‌اند.[۲۸]

در تمام ادیان الهی، مسئله معاد یکی از اصول اعتقادی معرفی شده است.[۲۹]دین زردشت نیز از حیات اخروی سخن به میان آورده است و بنابر آموزه‌های آن چون جهان هستی به آخر برسد، رستاخیز عام روی می‌دهد و در آن روز خوبی‌ها و بدی‌های افراد را شماره می‌کنند.[۳۰] از دیدگاه یهودیان، مرگ پایان حیات نیست، بلکه به معنای پایان ارتباط روح و بدن است و در همه افراد یکسان صدق می‌کند.[۳۱] در آیین مسیحیت معاد به دو صورت جسمانی و روحانی تصویر شده است[۳۲] در دین اسلام، بحث معاد پس از مسئله توحید و نبوت، از مهم‌ترین مسائل و از اصول آن شمرده می‌شود. قرآن کریم در آیات بسیاری از معاد و بازگشت انسان‌ها ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ[۳۳]، ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى[۳۴] و برانگیخته‌ شدن پس از مرگ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ[۳۵]، ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ[۳۶]، ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ[۳۷] و چگونگی آن ﴿مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ[۳۸] سخن گفته است و به استبعاد منکران معاد پاسخ داده است که می‌گفتند چگونه این استخوان‌های پوسیده دوباره جمع‌آوری می‌شوند ﴿ وَقَالُواْ أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا قُل كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا أَوْ خَلْقًا مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ قَرِيبًا [۳۹]، ﴿ قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ قُل لِّمَنِ الأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ [۴۰]، ﴿ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ [۴۱] در روایات نیز از چگونگی معاد[۴۲] و آثار اعتقاد به آن[۴۳] سخن به میان آمده است.

معاد از دیدگاه برخی متکلمان از اصول دین شمرده می‌شود و برخی آن را اصلی مستقل[۴۴] و برخی آن را داخل در عدل[۴۵] دانسته‌اند. متکلمان کوشیده‌اند ویژگی‌های معاد، مانند چگونگی حشر،[۴۶] عالم برزخ،[۴۷] نشانه‌های روز قیامت، نفخ صور،[۴۸] میزان، حساب و صراط[۴۹] را از راه ظواهر کتاب و سنت بیان کنند. حکمای الهی نیز به تحلیل عقلی مباحث معاد در شریعت پرداخته‌اند[۵۰] و در مواردی که عقل را از ادراک برخی مسائل عاجز دیدند، به حکم تعبد آن را پذیرفته‌اند.[۵۱] ملاصدرا ازجمله حکیمانی است که معاد و چگونگی آن را از راه تطبیق برهان با متون شریعت اثبات کرده است.[۵۲] از مباحث مهم معاد که متکلمان و حکما در آن اختلاف داشته‌اند، معاد جسمانی است که با مباحث انتقادی شدیدی همراه بوده است. اهل معرفت نیز مباحث معاد را از دیدگاه عرفانی و بیان حقیقت آن بررسیده‌اند و از طریق ظهور و بطون در تجلیات الهی حل کرده‌اند[۵۳] اندیشمندان اسلامی مسئله معاد را ضمن الهیات به معنای اخص بحث کرده [۵۴] و کتاب‌های مستقلی نیز به آن اختصاص داده‌اند که ازجمله آنها می‌توان به «استدراکات البعث و النشر» بیهقی، «الاضحویة فی المعاد» و «المبدأ و المعاد» ابن‌سینا و «رسالة الحشریه» و نیز «المبدأ و المعاد» ملاصدرا اشاره کرد.

امام خمینی معاد را ضرورت همه ادیان می‌داند که برهان بر آن قائم است[۵۵] و آن را از اصول ایمان و فطریات بشری می‌شمارد.[۵۶] ایشان در آثار خود، به‌ویژه در آثار فلسفی، به بیان مباحث معاد می‌پردازد و به پیروی ملاصدرا معاد جسمانی را از دیدگاه فلسفی اثبات‌ شدنی می‌داند[۵۷] و از این طریق به شبهات معاد جسمانی،[۵۸] مانند چگونگی تحمل عذاب‌های سخت اخروی[۵۹] پاسخ می‌دهد و باور دارد معاد و حشر برای موجودات دیگر نیز محقق است؛ اما معاد موجودات دیگر به واسطه انسان کامل است؛[۶۰] همچنین ایشان به مباحث دیگری، چون راه‌های اثبات معاد، [۶۱] تأثیر معاد در زندگی انسان،[۶۲] مواقف روز قیامت،[۶۳] حقیقت صراط[۶۴] و نامه اعمال[۶۵] اشاره کرده است.[۶۶]

حقیقت معاد

برخی متکلمان از آنجاکه تجرد نفس را نمی‌پذیرند، حقیقت معاد را بازگشت اجزای انسان از راه جمع آنها در همین عالم[۶۷] یا اعاده معدوم[۶۸] می‌دانند و بعضی نیز به بازگشت اجزای اصلی انسان قائل‌اند.[۶۹] برخی حکما حقیقت معاد را بازگشت نفوس بشری به موضعی که پس از مرگ به آن منتقل می‌شوند، می‌دانند[۷۰] که باطن این عالم است و حق‌تعالی آن را انشا می‌کند[۷۱] برخی نیز حقیقت معاد را ظهور حقیقت اشیا پس از مخفی‌بودن آن شمرده‌اند.[۷۲] عارفان حقیقت معاد را رجوع به اسمای کلی الهی می‌دانند؛ زیرا مبدأ اشیا همان اسمای کلی الهی است و همچنان‌که ظهور مظاهر از تجلی اسمای کلی آغاز گشت، معاد اشیا نیز به رجوع این اشیا به اسمای کلی خاص خود است.[۷۳]

امام خمینی این نظر را که معاد در همین عالم طبیعت است، خلاف ضرورت تمام شرایع می‌داند، و بر این باور است که لازمه چنین سخنی انکار معاد است؛ زیرا معاد در همه شرایع رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت است.[۷۴] ایشان در اصطلاح فلسفی حقیقت معاد را به معنای فساد اجزای مادی و جمع‌شدن آن در همین عالم طبیعت نمی‌داند؛ زیرا این تغییر و تبدیل و جمع اجزا بازگشت به نشئه دیگر نیست؛ در حالی‌که ضرورت تمام شرایع این است که معاد رجوع به نشئه دیگر فوق طبیعت است.[۷۵] افزون بر اینکه ایشان تمسک به ظواهر قرآن را در اینکه معاد در رجوع به طبیعت ظهور دارد، مردود می‌داند و باور دارد اگرچه برخی آیات قرآن دلالت ضعیفی بر این مطلب دارند، ولی این مخالف حکم عقل است و این آیات در مقام بیان چگونگی معاد و ماهیت آن نیستند.[۷۶]

امام خمینی حقیقت معاد را از دیدگاه عرفانی بازگشت موجودات و مظاهر به اصل خود[۷۷] و رجوع از عالم کثرت به همان اسمی می‌داند که مبدأ ظهور آن موجودات است، اگرچه مرجع کل، همان هویت الهی است؛ ولی از آنجاکه هویت الهی بدون حجاب اسما بر موجودات تجلی نمی‌کند، رجوع همه موجودات به اسما خاص خود خواهد بود.[۷۸] از این رجوع و قبض موجودات به مقام مالکیت مطلقه حق تعبیر می‌شود.[۷۹] به باور ایشان، از آنجاکه موجودات به منزله قوا و ابزار انسان کامل شمرده می‌شوند، همان‌گونه که آفرینش موجودات، به واسطه رب انسان کامل از حضرت غیب صورت می‌گیرد، معاد و رجوع آنها از حضرت شهادت نیز توسط انسان کامل صورت می‌گیرد؛[۸۰] چنان‌که برخی فقرات زیارت جامعه (ایاب الخلق الیکم: بازگشت مردم به سوی شماست) به این نکته اشاره می‌کند و این سرّی از اسرار توحید است؛ زیرا رجوع به انسان کامل رجوع به الله است؛ بدین سبب که انسان کامل، فانی فی‌الله و باقی به بقای اوست و خود از اسمای حسنا و اسم اعظم الهی است.[۸۱].[۸۲]

اثبات امکان و ضرورت

قرآن کریم از راه‌های مختلفی بر معاد و امکان آن استدلال کرده است؛ مانند:

  1. لزوم عبث در خلق موجودات بدون معاد ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ[۸۳]، ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۸۴]؛ [۸۵]
  2. قدرت خداوند بر معاد موجودات همانند اصل آفرینش؛ زیرا کسی که قدرت بر ایجاد نخستین داشته است، قادر بر اعاده آن نیز هست ﴿ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ [۸۶]؛ ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ[۸۷][۸۸]
  3. لزوم جزای بندگان بر اساس قسط و عدل ﴿إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ[۸۹]؛ [۹۰]

اندیشمندان اسلامی با بهره‌گیری از دو راه نقلی و عقلی به اثبات معاد پرداخته‌اند:

  1. طریق نقلی، مانند خبر دادن انبیای الهی،[۹۱] خبر دادن آیات قرآن ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ[۹۲]؛ ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ[۹۳] و اجماع همه اهل کتاب و مسلمانان؛[۹۴]
  2. طریق عقلی، مانند:
    1. برهان حکمت: خداوند موجودات را در راه استکمال قرار داده است که در این مسیر هر یک به کمال لایق خود می‌رسند و برای این استکمال، هدف و غایتی است که آن معاد و عالم آخرت است؛ وگرنه این استکمال لغو و بی‌نتیجه خواهد بود؛[۹۵]
    2. برهان حرکت جوهری: همه موجودات از طریق حرکت جوهری که در ذات و جوهر آنها موجود است، به سوی مبدأ عالم حرکت می‌کنند و برای این حرکت غایتی است که آن معاد است.[۹۶] همچنین براهین دیگری نیز مانند برهان عدالت و برهان فطرت بر معاد اقامه شده است.

امام خمینی نیز معاد را از راه نقلی، عقلی و فطری اثبات‌شدنی می‌داند و معتقد است از جهت نقلی، ثبوت معاد از نگاه آیات و روایات امری ضروری است[۹۷] از دیدگاه ایشان، قرآن کریم نیز از راه دلیل عقلی به اثبات معاد پرداخته است. استدلال برخی آیات ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ [۹۸] از راه برهان لمی است که حد وسط، علت غایی است و این دسته از ادله از محکم‌ترین دلیل‌هاست.[۹۹] به باور امام خمینی، آیاتی مانند ﴿وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۱۰۰] از راه علت فاعلی، تأکید می‌کند بر اینکه معاد و بعث بر خداوند از آفریدن آسمان‌ها و زمین آسان‌تر است؛ زیرا آفریدن موجوداتی که در ایجاد تنها به علت فاعلی و ابداع نیاز دارند، از موجودات طبیعی، مانند آسمان‌ها و زمین که افزون بر علت فاعلی، به علت قابلی و استعداد نیز نیازمندند، آسان‌تر است. از این‌رو آفریدن در عالم آخرت که در آن علت قابلی و تحول استعدادها نیست، آسان‌تر است.[۱۰۱]

امام خمینی از جهت عقلی براهین متعددی برای ضرورت معاد برشمرده است؛ ازجمله:

  1. حرکت جوهری: اثبات معاد از راه ترقیات وجودی و حرکت جوهری و بیان تطورات و غایات انسان محکم‌ترین ادله اثبات معاد است؛[۱۰۲]
  2. تجرد نفس: از آثار تجرد نفس این است که فساد در آن راه نمی‌یابد؛ زیرا فساد نیازمند به ماده است که از لوازم اجسام است؛ پس این نفوس مجرده پس از فساد بدن و جدایی از آن باقی می‌مانند و فنایی ندارند، بلکه باقی در عالم دیگرند؛ البته با این راه، اصل معاد اثبات می‌شود؛[۱۰۳]
  3. عدالت در جزا: محدود بودن عالم طبیعت برای جزا و پاداش اعمال افراد اقتضا می‌کند عالم دیگری باشد تا افراد در آن عالم جزا داده شوند؛ زیرا چه‌بسا افراد جنایاتی در دنیا انجام می‌دهند که عذاب آن در دنیا ممکن نیست و این نشان می‌دهد عالم دیگری است که این جزا در آن ممکن می‌شود.[۱۰۴]

امام خمینی معاد را از جهت فطری قابل اثبات می‌داند و بر این باور است که در فطرت انسان حب و عشق به بقا و تنفر از فنا و نابودی هست و این عشق فعلی، معشوق فعلی نیاز دارد که همان عالم آخرت است که فنا در آن راه ندارد. این عشق و محبت به امر موهوم نیست؛ زیرا امر موهوم، امر ناقصی است و انسان طالب کمال مطلق است.[۱۰۵].[۱۰۶]

باور به معاد

آثار اعتقاد به معاد

قرآن کریم اعتقاد به معاد را دارای نتایج اخروی و دنیوی می‌داند. ازجمله نتایج اخروی آن ایجاد انگیزه به انجام اعمال صالح ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۱۰۷] دوری از گناهان ﴿قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا[۱۰۸] دوری از دل‌بستن به دنیا ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۱۰۹] و تسلیم‌ بودن در برابر اوامر الهی و خضوع و خشوع در برابر آن ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ [۱۱۰] است و ازجمله نتایج دنیوی آن پرورش انسان‌دوستی، مانند ایثار، گذشت، ﴿وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۱۱] حمایت از محرومان و کمک به دیگران﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَلا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ [۱۱۲] است. روایات نیز به یادآوری معاد و مرگ سفارش فراوان کرده و آن را سبب زهد در دنیا[۱۱۳] و حفظ انسان از وقوع در معاصی[۱۱۴] شمرده‌اند؛ همچنین یاد مرگ را سبب از میان‌رفتن لذت‌ها، مکدرشدن شهوات و قطع آرزوها دانسته‌اند.[۱۱۵] اندیشمندان اسلامی نیز باور به معاد را مانع پیروی از هوای نفس و فرورفتن در شهوات،[۱۱۶] ارتکاب گناهان و تضییع حقوق دیگران[۱۱۷] می‌شمارند و انکار آن را سبب فرورفتن در علایق دنیوی می‌دانند.[۱۱۸]

امام خمینی باور معاد و بازخواست در عالم آخرت را سبب حفظ انسان از لغزش‌ها می‌داند[۱۱۹] و یادآور شده است اگر کسی احتمال دهد همه اعمال او ثبت و ضبط می‌شود و گفتار و کردار او حساب و عقابی دارد و خود را در محضر حق‌تعالی مشاهده کند، نمی‌تواند نسبت به گناهان بی‌باک باشد،[۱۲۰] بلکه خود را برای عالم آخرت آماده می‌کند[۱۲۱] و به درمان رذایل اخلاقی و طهارت قلب خود می‌پردازد.[۱۲۲] همچنین باور به آخرت سبب استقامت در هدف و زوال ترس می‌شود؛[۱۲۳] زیرا معتقد به معاد می‌داند مسافری است که به سوی مقصدی سفر می‌کند که در این سفر پرخطر به زاد و توشه نیاز دارد و بدون آن به هلاکت می‌افتد و نمی‌داند چه زمان، وقت کوچ‌کردن از این عالم است؛ پس لازم است دایم مشغول جمع زاد و راحله باشد و لحظه‌ای غفلت نکند؛[۱۲۴] چنان‌که فراموشی آخرت سبب می‌شود انسان عزم و اراده اصلاح خود و حرکت به سوی مقصد را از دست بدهد.[۱۲۵].[۱۲۶]

چگونگی معاد

چگونگی معاد به دو صورت معاد روحانی و جسمانی مطرح شده است. معاد روحانی به معنای تحمل جزا و پاداش از ناحیه نفس است که امری مجرد و روحانی است؛ اما در معاد جسمانی جزا و پاداش بر بدن وارد می‌شود که امری جسمانی است. بحث از چگونگی معاد در ادیان الهی مطرح بوده است. در برخی کتب آسمانی چنان‌که امام خمینی نیز به آن اشاره کرده[۱۲۷] آمده است که در قیامت انسان‌ها روحانی و شبیه به فرشتگان می‌شوند.[۱۲۸] اندیشمندان اسلامی نیز در چگونگی معاد اختلاف دارند. برخی متکلمان[۱۲۹] و برخی فقیهان چنان‌که ظاهر سخن آنان نشان می‌دهد[۱۳۰] تنها به جسمانی‌ بودن معاد قائل‌اند و ارسطو و پیروان او از مشائین به روحانی‌ بودن آن قائل شده‌اند.[۱۳۱] قائلان به معاد روحانی بر این باورند که نفوس انسانی، پس از مرگ، از بدن و مواد عنصری جدا می‌شوند و سعیدان و کاملان به عالم اعلا و عالم عقل متصل می‌شوند؛ اما افراد شقیّ و ناقص از این اتصال محجوب می‌مانند و نفوس آنها متحمل عذاب و جهنم می‌شوند.[۱۳۲] بیشتر حکما به روحانی و جسمانی‌بودن معاد قائل‌اند.[۱۳۳]

امام خمینی، مانند برخی حکمای دیگر[۱۳۴] معاد را جسمانی و روحانی می‌داند و باور دارد انسان با همین بدن جسمانی اما به گونه‌ای خاص در برزخ و آخرت حضور می‌یابد.[۱۳۵] به باور ایشان، تعلق روح به این بدن پس از مرگ در حقیقت همان توجه به نفس خود است که در هنگام سکرات از آن غافل شده بود و بدین معنا نیست که در آن بدنی که دور انداخته بود، دوباره داخل شود؛ زیرا بسیاری از اجزای بدن در طول حیات نیز تحلیل رفته و آن را به دور انداخته است، بلکه نفس به همراه بدن حقیقی و اخروی خود خواهد بود و نسبت نفس به این بدن طبیعی، مانند دیگر اجسام است؛ البته شرع به اعتبار اینکه این بدن در گذشته، بدن مؤمن بوده، برای آن احترامی قائل شده است؛[۱۳۶] اما روحانیت معاد بدین سبب است که وقتی نفس انسان قوی شود و علاقه آن به بدن تمام شود و به حق‌تعالی بازگردد، برای او سعادت و بهجتی است که در وصف نیاید.[۱۳۷]

به باور امام خمینی، صورت باطنی انسان بر اساس اخلاق و ملکاتی است که کسب می‌کند که اگر ملکات شیطانی باشد، به همان صورت شیطانی و اگر ملکات و اخلاق نیکو باشد، به صورت‌های نیکو در قیامت محشور می‌شود و این هیئات در همین دنیا به همراه او موجود است[۱۳۸] و با خروج نفس از این بدن، آن صورت باطنی و غیبی که حقیقت انسان به آن است، پس از مرگ باقی می‌ماند و در برزخ و قیامت با آن صورت و ملکات محشور می‌شود؛[۱۳۹] زیرا بدن در آخرت ظل و سایه روح است. از این جهت صور غیبی تابع ملکاتی است که نفس کسب کرده است؛ برای مثال اگر نفس دارای تکبر باشد که ناشی از ضعف و کوچک‌ بودن نفس است در آخرت بدن به صورت حیوان کوچک و بی‌مقداری ظهور می‌کند.[۱۴۰].

حکمای مشاء و اشراق که قائل به تجرد نفوس ناطقه‌اند، معتقدند نفوس اهل سعادت پس از مرگ به مبادی عالیه و عالم عقول متصل می‌شوند و لذت‌ها و بهجت‌های عقلی و روحانی دارند؛[۱۴۱] اما نفوس افراد متوسط، از آنجاکه علاقه‌ای به بدن ندارند، پس از تحمل عذاب به مجردات می‌پیوندند.[۱۴۲] ابن‌سینا بر این باور است که نفوس افراد مستضعف و جاهل، به اجرام سماوی و مانند آن تعلق می‌گیرند.[۱۴۳] شیخ اشراق بر این باور است که نفوس افراد متوسط و افراد شقی به مُثل معلقه و عالم مثال منفصل می‌پیوندند و لذت‌های جسمانی و عذاب‌های آن را در آن عالم تحمل می‌کنند[۱۴۴] و ممکن است نفوس اشقیا، به اجرام دخانی تحت فلک قمر تعلق یابند.[۱۴۵]

به باور امام خمینی، ابن‌سینا نتوانسته تجرد خیالی و برزخی را اثبات کند و قوه خیال را مادی می‌دانست؛ از این‌رو از اثبات معاد روحانی برای همه مردم عاجز شد و آن را تنها برای کاملانی که به مرتبه قوه عاقله دست یافته‌اند، اثبات کرد؛ در حالی‌که انسان‌ها با حرکت جوهری به مرتبه برزخی نایل می‌شوند[۱۴۶] و از حالت مادیت محض که در حالت جنینی است، به مرحله متوسطی می‌رسند که در این مرحله نفس دارای تجرد برزخی می‌گردد و مستقل می‌شود. در این مرحله، نفس قوای ادراکی و تحریکی می‌یابد و این قوا از آنجاکه شئون نفس می‌شوند، به استقلال نفس، مستقل خواهند شد و وقتی نفس از عالم طبیعت خارج می‌شود، این قوا نیز نفس را همراهی می‌کنند. در نتیجه در عالم دیگر، حواس پنج‌گانه و قوای دیگر به همراه نفس موجود است؛[۱۴۷] زیرا قوای ادراکی که در انسان است، حقیقت برزخی نفس است و تا زمانی که انسان در عالم طبیعت است، ادراک این قوا مشروط به شرایطی است؛ چنان‌که دیدن به چشم نیاز دارد؛ اما زمانی که نفس از عالم طبیعت خارج شد، این قوا که لوازم ذاتی نفس است، در آن موجود است و به واسطه قوه خیال و قوای ظاهری ادراک‌های مختلف و التذاذهای برزخی خواهد داشت.[۱۴۸].[۱۴۹]

رابطه نفس و بدن

یکی از مباحث مهمی که در درک درست معاد و جسمانی‌بودن آن دخالت دارد، چگونگی ارتباط نفس با بدن در دنیا و چگونگی اتحاد این دو می‌باشد. امام خمینی، مانند دیگر حکما[۱۵۰] رابطه نفس و بدن را رابطه‌ای تدبیری می‌داند که نفس برای رسیدن به کمالات لایق خود، بدن را تدبیر می‌کند؛[۱۵۱] اما چگونگی این رابطه مورد اختلاف است. برخی آن را رابطه‌ای حلولی می‌دانند که نفس در بدن حلول کرده است[۱۵۲] و برخی نیز آن را تعلق اضافی می‌شمارند.[۱۵۳] از دیدگاه حکمت متعالیه، رابطه نفس و بدن، رابطه‌ای انضمامی نیست که نفس و بدن دو حقیقت جدا باشند که به هم منضم شده باشند، بلکه رابطه آنها اتحادی است؛ مانند تعلق صورت به ماده.[۱۵۴]

از دیدگاه ملاصدرا، نفس در آغاز وجود، حکم صورت برای ماده جسمانی را دارد و پس از طی مراحلی با حرکت جوهری به مقام تجرد می‌رسد؛ بنابراین نفس در آغاز حدوث، جسمانی و در بقا روحانی است[۱۵۵] و این بدن، نفس را با خروج از دنیا همراهی می‌کند و همچنان‌که نفس اشتداد وجودی دارد، بدن نیز در حال حرکت و کمال وجودی است و از مرتبه‌ای به مرتبه دیگر ترقی می‌کند؛ مانند حرکت نطفه به علقه و جنین. خروج بدن از مرتبه طبیعی به مرتبه برزخی نیز یک نوع اشتداد وجودی است که موجود از ضعف و نقص عالم طبیعت بیرون می‌رود و صاف و لطیف می‌شود؛[۱۵۶] البته بدنی که متحد با نفس است، حقیقت بدن است که منطبق بر بدن مادی، مثالی و اخروی می‌شود. از این‌رو تبدل بدن زیانی به تشخص آن و اتحاد آن با بدن طبیعی نمی‌زند و بدن طبیعی که پس از مرگ آن را رها می‌کند، مانند زوایدی است که تعلق بالعرض به نفس دارد و بدن حقیقی همان است که پس از مرگ نیز باقی می‌ماند؛[۱۵۷] زیرا بدن طبیعی در عالم دنیا از لوازم ذات نفس یا ذاتیات نفس نیست. از این‌رو این بدن طبیعی با حرکت جوهری و اشتداد وجودی به بدن برزخی تبدیل می‌شود؛[۱۵۸] اما در عالم آخرت بدن ظهور کامل نفس است و جسم اخروی به ظهور تام نفس قائم است. از این جهت جسم در آخرت قوی‌تر خواهد بود و تحمل عذاب‌های شدید را دارد.[۱۵۹].[۱۶۰]

نظریه معاد جسمانی

اثبات معاد جسمانی

قائلان به معاد جسمانی، به ظواهر برخی آیات که دلالت می‌کند بر اینکه انسان‌ها از قبرها برانگیخته می‌شوند ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ[۱۶۱]، ﴿بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ[۱۶۲]، ﴿أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ[۱۶۳] استناد کرده‌اند؛[۱۶۴] زیرا قبر جایگاه جسم انسان‌هاست و آیاتی که دلالت می‌کنند بر اینکه خداوند اعضای بدن انسان، مانند استخوان‌های پوسیده ﴿ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ [۱۶۵]؛ [۱۶۶] بلکه سرانگشتان آنها را جمع می‌کند ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ[۱۶۷]، ﴿بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ[۱۶۸] [۱۶۹] و همچنین روایاتی که ظهور در جمع‌ شدن اعضای پوسیده انسان و برانگیخته‌شدن از قبرها دارد،[۱۷۰] بر جسمانی‌ بودن معاد دلالت می‌کنند. برخی متکلمان در توجیه ظاهر شریعت در جسمانی‌بودن معاد، باور دارند معاد جسمانی در حقیقت جمع اجزای باقی‌مانده انسان و به همان صورت بدن سابق است.[۱۷۱] امام خمینی این توجیه را مستلزم انکار معاد می‌داند؛ زیرا معاد از دیدگاه ادیان الهی رجوع به یک نشئه دیگر است؛ در حالی‌که این توجیه رجوع به نشئه دیگر را نفی می‌کند. افزون بر اینکه این بدن، عین بدن سابق نیست، بلکه مثل آن است. همچنین لازمه این گفته همانند اعتقاد به تناسخ باطل است؛ زیرا نفس پس از انقطاع از بدن، دوباره به بدن بازمی‌گردد.[۱۷۲]

برخی متکلمان برای تصحیح حشر و معاد جسمانی، قائل به جواز اعاده معدوم شدند؛ بدین معنا که خداوند همه موجودات را معدوم می‌کند و سپس همان موجودات را برای رسیدن به نتایج اعمال خود زنده می‌سازد؛[۱۷۳] اما از دیدگاه حکما و برخی متکلمان امامیه، [۱۷۴] اعاده معدوم امری محال است. امام خمینی نیز استحاله آن را امری واضح می‌داند؛ زیرا لازم می‌آید عدم میان شیء و خود آن فاصله شود.[۱۷۵]

ملاصدرا را می‌توان از نخستین کسانی دانست که توانست جسمانی‌بودن معاد را از راه برهان اثبات کند. ایشان با استفاده از اصول و مقدمات بسیاری معاد جسمانی را اثبات کرده است؛ ازجمله:

  1. اصالت وجود؛
  2. تشخص در وجود؛
  3. تشکیک در وجود؛
  4. قوام حقیقت شیء مرکب به صورت آن؛
  5. هویت و تشخص‌داشتن بدن به نفس، نه به جرم آن؛
  6. تجرد قوه خیال؛
  7. حصول صور خیالی بدون مشارکت ماده و جهت قابلی؛
  8. جامع اکوان متعدده، طبیعی، مثالی و عقلی‌بودن انسان؛[۱۷۶]
  9. عارض‌شدن مرگ به واسطه کمال نفس و قطع تعلق از بدن، نه اضمحلال آن.[۱۷۷]

ایشان با استفاده از این مقدمات نتیجه می‌گیرد اشخاص در معاد، با همان نفس و بدنی که در دنیا داشتند، محشور می‌شوند؛[۱۷۸] اما خصوصیات بدن از وضع و مقدار، در تشخص بدن دخلی ندارد و تبدل آنها ضرری به تشخص آن نمی‌زند.[۱۷۹] به باور ملاصدرا، نفس در قیامت کبرا، از طریق قوه خیال خود و با انشای بدن و بدون مشارکت ماده، آن را در عالم خارج ایجاد می‌کند[۱۸۰] زیرا نفس به جهت قوت آن در آخرت و قلّت موانع و شواغل، قدرت ایجاد و تصرف را در خارج دارد.[۱۸۱] این بدن در آخرت، بدنی خارجی و جسمانی است، اگرچه خصوصیات بدن، مانند مقدار و وضع تغییر کرده باشد؛ زیرا تبدل این امور عرضی، پس از اینکه صورت نفسانی آن باقی باشد، در بقای شخصیت یک شخص تأثیر ندارد.[۱۸۲]

نظر ملاصدرا مورد نقد برخی حکما واقع شده است. برخی این نظر را منطبق بر ظاهر شریعت نپنداشته [۱۸۳] و غایت آن را اثبات نوعی معاد مثالی دانسته‌اند.[۱۸۴] برخی نیز گفته‌اند از آنجاکه نفس اصل و بدن فرع آن است، فرع به اصل، یعنی نفس بازمی‌گردد.[۱۸۵] امام خمینی با نقل مقدمات مطرح‌ شده ملاصدرا، جسمانی‌ بودن معاد را قبول می‌کند؛ اما این بیان ملاصدرا را که بدن مخلوق نفس است، نمی‌پذیرد و باور دارد بدن در نشئه آخرت، معلول نفس نیست و این امر مستلزم دور است؛ زیرا نفس و بدن جدا از هم نیستند و نفس خود آن بدن است و یک شیء نمی‌تواند علت خود باشد.[۱۸۶]

امام خمینی تقریر دیگری از معاد به دست می‌دهد که در آن به مقدمات متعدد ملاصدرا در اثبات معاد جسمانی نیاز ندارد. ایشان تنها از راه حرکت جوهری نفس و بدن، معاد جسمانی را اثبات می‌کند.[۱۸۷] به باور ایشان، تشخص نفس در طول حیات آن از زمان کودکی تا پیری متبدل نمی‌شود و تنها با حرکت جوهری ترقی وجودی می‌یابد و این بدن نیز تا زمانی که در دنیاست، امتداد جوهری دارد و این حقیقت پیوسته در حال حرکت است و از قوه به فعل و از مرتبه ضعیف به مرتبه قوی‌تر منتقل می‌شود و تا زمانی که در عالم طبیعت است، جسم طبیعی است که به همراه هیولا و ماده است و با خروج از عالم طبیعت، جسم طبیعی، قشر خود را ـ که به منزله پوست آن بدن لطیف است ـ از دست می‌دهد و به جسمی لطیف و خالص بدل می‌شود[۱۸۸] و در این حال، حرکت امتدادی جوهری متوقف می‌شود؛ زیرا اگر این حرکت در عالم مثال نیز ادامه یابد و جسم از عالم مثال هم بگذرد و به موجودی مجرد تبدیل شود، معاد دیگر روحانی خواهد بود؛ در حالی‌که حرکت تنها در نشئه طبیعت وجود دارد؛[۱۸۹] حتی انبیای کمّل(ع) نیز که به مرتبه ادراک عقلانی رسیده‌اند و توجه به مراتب طبیعت و برزخ ندارند، از آنجاکه دارای سیر تدریجی طبیعی‌اند، با خروج از عالم طبیعت نیز بدن برزخی را به همراه خود دارند؛ زیرا این بدن از لوازم ذاتی و مراتب نفس است؛ همچنان‌که قوایی، مانند خیال، بصر، سمع و ذوق نیز در بدن برزخی وجود دارد و هیچ‌گاه روحانی و عقلانی محض نخواهد بود؛[۱۹۰] بنابراین معاد جسمانی و روحانی بدین معنا است که شخص در آخرت، افزون بر عذاب‌ها و لذت‌های عقلانی، دارای عذاب‌ها و لذت‌های جسمانی و حسی نیز باشد و با همان بدنی که داشته است، به کیفر و پاداش برسد.[۱۹۱].[۱۹۲]

توجیه عقلی معاد جسمانی

بدن انسانی در آخرت بعینه خواهد آمد و آن نشئه، غیر از این نشئه در مراتب شدت وجودی است و آنچه در صفت اهل جنّت وارد شده گفته ما را تأیید می‌کند در تبدل ابدان که إنهم جرد مرد أبناء ثلاثین سنة و إن أول زمرة یدخلون الجنة علی صورة القمر لیلة البدر ثم الذین یلونهم کأشد کوکب دری فی السماء إضاءة و إن ضرس الکافر یوم القیامة مثل احد و فخذه مثل البیضاء و مقعده من النار مسیرة ثلاث مثل الربذه و فی روایة: إنّ غلظ جلد الکافر اثنان و أربعون ذراعا و إن مجلسه فی جهنم ما بین مکة و المدینة و فی روایة اخری: إن الکافر یسحب لسانه الفرسخ و الفرسخین یتوطئوه[۱۹۳].[۱۹۴]

تبیین کیفیت معاد جسمانی

معلوم است که شخصیت و عینیت انسان با همین ناخن و مو و فضولات بدنی نمی‌باشد، چنانکه زید مثلاً به کسی در اوایل بلوغ، احسانی نمود، اگر آن شخص در سن هشتاد سالگی در مقابل زید به پاداش احسانش عرض تشکر نماید، این‌طور نیست که به شخصی غیر آن محسن و منعم احترام کرده باشد؛ بلکه به عین همان شخص تشکر خود را اظهار کرده است، و یا اگر در اول بلوغ به زید مقروض بود و در هشتاد سالگی قرضش را به او ادا می‌کند، چنین نیست که هنوز بدهکار او باشد زیرا این شخص دیگری است که الآن به او پول می‌دهد، بلکه با ادای دین در همان آغاز، بدهی این فرد به خود زید پرداخت شده است، با اینکه زید انسانی است که از روز اوّلی که به دنیا آمده، غذاهایی خورده و جزء بدنش شده است و از طرف دیگر دائماً اجزائش تحلیل رفته است، به طوری که اگر حال او بررسی شود مشاهده می‌شود که زید، موجودی است که دائماً پوست و گوشت و استخوان و خون و مغز و مو و ناخن او تحلیل می‌رود و مثل یک ماری است که پیوسته از پوست خود بیرون می‌آید، منتهی جای این اجزاء تحلیل رفته را، دائماً به واسطه غذا پر می‌کند، و دائماً این موجود بالقوه از قوه به فعلیت درمی‌آید و روشن است که اینگونه نیست که عزرائیلی در لحظه آخر حاضر شده و او را در لحظه مرگ قبض روح کند بلکه گویی آرام آرام از طبیعت کنده می‌شود و به سوی نشئه آخرت حرکت می‌کند.

حاصل سخن اینکه انسان، موجودی است که پیوسته از این نشئه به طرف آن نشئه، ذاتاً و جوهراً بیرون می‌رود؛ ولی دائماً صفای وجودی و شدت و لطافت جوهری پیدا می‌کند، همین انسان مادی و طبیعی است که پیوسته به مدارج طبیعت ارتقا پیدا می‌کند؛ چنانکه از خاک ترقی کرده و بعد از ترقیاتی به صورت منی در رحم قرار می‌گیرد و از خون و علقه و مضغه و گوشت و استخوان و مغز، ارتقای ذاتی پیدا می‌کند و دارای جسم و بدن شده و صورتی پیدا کرده است، و همین‌طور صفای ذاتی و لطافت جسمی، روز افزون است تا به فعلیت کامل می‌رسد، و از یک طرف هم فضولات بدنی و جسمی از هر عضوی دور انداخته می‌شود و این بدن را تحلیل می‌دهد، با اینکه شخصیت، همان شخصیت و جسم، همان جسم است. پس این موجود، متدرّج الخروج از طبیعت به سوی صفای وجودی و شدت کمالی است که پیوسته از مرتبه‌ای به مرتبه‌ای می‌رود و همین جسم و بدن هم یک وجهه باطنی داشته که به صفای جسمی و لطافت بدنی کم کم تبدیل می‌شود، و با اینکه نظام وجود یک رشته متصلی است، اما این موجود طبیعی از کدورت و ظلمت و ضعف و نقص، رو به کمال وجودی می‌رود؛ به‌طوری که در نظام وجود به نظر می‌رسد مرتبه پست آن، با مرتبه وسطی دو حقیقت است؛ چون مشوب به عدم و ظلمت است و به جایی می‌رسد که از کدورت، صاف و از ضعف، خالی می‌شود و گویا دو عالم جدا از هم می‌باشند که از آخر مرتبه طبیعت به اولین مرتبه بالاتر تبدل پیدا می‌کند.

در این حال، جسم طبیعی به جسم صاف و لطیفی تبدل پیدا کرده و این پوست و قشر کلفت و خشن را که بدن ظاهری محسوس ما باشد، یک دفعه می‌اندازد و چون این رفض، نمایان است و ما آن را می‌بینیم، می‌گوییم: جسم و بدن، اینجا ماند و افتاد و روح قبض شد و رفت، و لذا می‌گویند: در حشر، معاد جسمانی به چه کیفیت خواهد بود، غافل از اینکه بدن و جسم در حشر در نهایت و غایت لطافت است به طوری که حس بصری نمی‌تواند آن را رؤیت کند و آنچنان تعلق به روح دارد که ابداً از آن تعصّی ندارد و خودش هم دارای عرض و طول و عمق است؛ چنانکه اگر همین حس لمسی را که در بدن هر شخصی هست بیرون کشند به اندازه پاها و بازوها و سینه و قلب و سر و صورت و چشم و گوش یک چیزی بیرون خواهد آمد، منتهی شاید ما آن را با این دیده نبینیم؛ چنانکه الآن که در بدن هست ما آن را نمی‌بینیم و با دست حس لمس را از بس لطیف بوده و مایل به تجرد می‌باشد درک نمی‌کنیم[۱۹۵].[۱۹۶]

عینیت بدن عنصری با بدن اخروی

از دیدگاه ملاصدرا، جسمانی‌بودن معاد بدین معناست که این بدن عنصری در دنیا، عین همان بدن اخروی خواهد بود و آنچه در معاد محشور می‌شود، عین همان بدن دنیوی است؛ به گونه‌ای‌که اگر کسی آن را مشاهده کند، اذعان می‌کند این همان شخصی است که در دنیا بوده است و این معنا مطابق با شریعت و نصوص قرآنی است و باور به بازگشت بدنی مثل این بدن در حقیقت انکار معاد جسمانی است.[۱۹۷] این بدن، جوهری عینی و خارجی دارد و از قسم صور خیالی که در نفس حلول کند یا صور مثالی که در اجرام فلکی مشاهده می‌شود یا مُثل عقلی یا مفهومات عقلی نیست،[۱۹۸] اگرچه این جسمیت در آخرت از حیث شکل و مقدار ممکن است با جسم دنیوی مختلف باشد؛ چنان‌که نقل شده است که دندان کافر مانند کوه احد است؛ اما از حیث ذات و صورت (جسمیه) متحد با بدن دنیوی است؛ چنان‌که بدن شخص واحد در کودکی عین همان بدن در پیری است، با اینکه مواد و هیئات آن بدن تغییر کرده است.[۱۹۹]

امام خمینی نیز بر این باور است که بدن اخروی عین همان بدن دنیوی است؛ البته این عینیت بدین معناست که تشخص و شخص این بدن باقی می‌ماند و شخص این بدن، خود دربردارنده صورت جسمیه و ماده (هیولی) است و ماده آن در عالم طبیعت دایم در حال تبدل است و عناصر مادی در آن جایگزین می‌شود و با اینکه بدن به‌تدریج در حال تبدل و تغیر است، تشخص صورت جسمیه آن محفوظ است و حافظ تشخص صورت جسمیه در طول این تبدلات، نفس است و زمانی که این صورت جسمیه با مرگ، ماده خود (بدن عنصری) را از دست بدهد، صورت جسمیه آن باقی می‌ماند؛[۲۰۰] زیرا حقیقت جسمیت منوط به داشتن ماده نیست، بلکه در برزخ نیز جسمیت وجود دارد و اشخاص با بدن برزخی التذاذهای جسمی دارند و این‌چنین نیست که بدن با انقطاع از عالم طبیعت مقداری از وجود طبیعی را رها کند و مابقی در عالم مثال و عالم عقل باقی بماند، بلکه مراد این است که مراتب بالاتر، حقایق مراتب پایین‌تر را در خود دارند و حقایق مثالی و عقلی خالص‌تر است و حقایق جسم مادی را دارند؛[۲۰۱] بنابراین جسم طبیعی در سیر کمالی خود در حال تجدد و ترقی است و از جسم طبیعی به جسم برزخی و ملکوتی تبدیل می‌شود و به آن درجه جسمیت که معتدل‌ترین اجسام طبیعی است، می‌رسد؛ ولی در عین حال شخصیت این جسم ثابت و محفوظ است و این جسم همان جسم عالم طبیعت است که به عالم دیگر منتقل شده است.[۲۰۲] از این جهت است که اگر کسی در آغاز حیات خود با بدن مادی کاری انجام دهد، با تحلیل و تبدل این بدن و عناصر آن در طول عمر، این فعل به او انتساب دارد؛ زیرا انسان دارای یک هویت واحد است که با تغییر و تبدلات بدن عنصری، شخصیت آن محفوظ است.[۲۰۳].[۲۰۴]

دفع برخی شبهات

شبهه آکل و مأکول

یکی از شبهه‌های رایج در معاد که به شبهه آکل و مأکول معروف است این است که چگونه این بدن جسمانی در معاد محشور می‌شود؛ در حالی‌که این بدن دایم در حال زوال و تبدل است و ممکن است در طول سالیان دراز متبدل شود و عناصر آن در بدن‌های افراد مختلف، با تغذیه از گیاهان و حیواناتی که از همین اجساد خاک شده است، قرار گیرد[۲۰۵] بنابر تقریر امام خمینی از جسمانی‌ بودن معاد، این شبهه دفع می‌شود؛ زیرا آنچه محشور می‌شود و باقی می‌ماند، آن جسم مثالی و حقیقت جسم و صورت جسمیه است که دائم با نفس همراه است و عین بدن است و فنا نمی‌پذیرد، بلکه آن ماده و قشری که به همراه بدن بود، زایل می‌شود و این ماده مانند غلافی است که از بدن جدا می‌شود.[۲۰۶]

برخی متکلمان در پاسخ به این شبهه با استناد به برخی روایات[۲۰۷] معتقدند پس از پوسیده‌ شدن بدن، قسمتی از استخوان ستون فقرات (عجب الذنب) باقی می‌ماند و از اجزای موجود دیگر نمی‌شود.[۲۰۸] برخی اندیشمندان مفاد روایت را به نفس[۲۰۹] و برخی به قوه خیال[۲۱۰] تفسیر کرده‌اند که پس از مرگ باقی‌اند.[۲۱۱]

امام خمینی سخنان متکلمان را سست و بی‌پایه می‌داند؛ زیرا همه اجزای انسان می‌پوسد و از میان می‌رود. افزون بر اینکه با جمع اجزا نیز بدنی که جمع می‌شود، مثل بدن سابق است و عین آن نخواهد بود.[۲۱۲] طبق آنچه در معاد جسمانی گفته شد، جسم با تبدل و حرکت جوهری به جسم مثالی ترقی می‌کند و به مرتبه‌ای کامل‌تر منتقل می‌شود که در اصل جسمیت با جسم مادی متحد است؛ اما از آن صاف‌تر و قوی‌تر است؛ بنابراین مسئله تحمل عذاب‌ها در عالم آخرت نیز حل می‌شود؛ زیرا این جسم مادی تحمل عذاب‌های آخرت را ندارد؛ اما وقتی جسمیت از زواید پالایش شد و خالص گشت، شدت احساس و تحمل آن قوی می‌شود؛ زیرا یکی از اسباب اختلاف شدت و ضعف عذاب در قوت و ضعف ادراک است.[۲۱۳]

شبهه رجعت

یکی دیگر از اشکالات، مسئله رجعت است که چگونه روح که از بدن خارج شده است، بار دیگر به همان بدن یا بدن دیگری در این دنیا بر می‌گردد و این خود نوعی تناسخ است. به باور امام خمینی، رجعت از قسم تناسخ نیست؛ زیرا در رجعت مسلّم نیست که آن ارواح به همان بدن اول خود رجوع می‌کنند یا بدن‌هایی انشا می‌شود و ممکن است مسئله رجعت رجوع به بدن‌های مثالی باشد که در عالم ملک ظاهر می‌شوند؛[۲۱۴] چنان‌که استاد ایشان، محمد علی شاه‌آبادی،[۲۱۵] قائل به این نظر بوده است.[۲۱۶].[۲۱۷]

معادشناسی

یکی دیگر از اصول جهان‌بینی اسلامی که از ارکان ایمانی و اعتقادی دین اسلام است، اصل ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی است. ایمان به عالم آخرت شرط مسلمانی است؛ یعنی اگر کسی این ایمان را از دست بدهد و انکار کند از زمره مسلمانان خارج است. تمامی پیامبران الهی پس از اصل توحید این اصل مهم را به مردم تذکر داده و یادآوری کرده‌اند و ایمان به آن را از مردم خواسته‌اند. این اصل در اصطلاح متکلمان اسلامی به نام «معاد» معروف شده است. صدها آیه در قرآن کریم درباره عالم پس از مرگ و روز قیامت و کیفیت حشر اموات و میزان و حساب و ضبط اعمال و بهشت و جهنم و جاودانگی عالم آخرت و سایر مسائلی که به عالم پس از مرگ مربوط می‌شود بحث کرده است.

از نظر قرآن کریم، حیات انسان بلکه دوره جهان، در مجموع به دو دوره اول و پایان‌پذیر (دوره دنیا)، و دوره آخر و پایان‌ناپذیر (دوره آخرت) تقسیم می‌شود. هم‌اکنون دوره اول حیات را طی می‌کنیم و به دوره دوم و روز دوم که از ما پنهان است، نرسیده‌ایم. سعادت ما در هر دو دوره به این وابسته است که به آخرت «ایمان» پیدا کنیم. این ایمان ما را متوجه عکس‌العمل اعمالمان می‌کند و می‌فهمیم که اعمال و رفتار ما از کوچک‌ترین اندیشه‌ها و گفتارها و کردارها و خلق‌وخوی‌ها گرفته تا بزرگ‌ترین آنها مانند خود ما روز اول و روز آخر دارند. چنین نیست که در روز اول پایان یابند و معدوم گردند، بلکه باقی می‌مانند و در روزی دیگر به می‌حساب آنها رسیدگی می‌شود. پس کوشش کنیم که خود را و اعمال و نیات خود را نیکو سازیم و از اندیشه‌ها و کارهای بد پرهیز نماییم و به این ترتیب همواره در راه نیکی و نیک‌خویی و نیک‌رفتاری گام برداریم. اما سعادت ما در آن روز از آن جهت بسته به این ایمان است که مایه حیات سعادت‌آمیز یا شقاوت‌آلود انسان در آن جهان، اعمال و رفتار او در این جهان است. این است که قرآن کریم ایمان به آخرت یا روز آخر را برای سعادت بشر یک امر حتمی و لازم می‌شمارد[۲۱۸].[۲۱۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. امام خمینی، اربعین حدیث، ص۱۹۹.
  2. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۲۱۳.
  3. البته ماده در اینجا به اصطلاح، مبدا فعال است نه ماده انفعالیه که هیولای اولای عالم طبیعت باشد؛ زیرا این را ماده عالم طبیعت گویند، و ماده به معنای مبدأ، مصطلح است؛ چنانکه عرفا، ظلّ منبسط را مادة المواد عالم گویند.
  4. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۰۸.
  5. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۷۱.
  6. محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۶.
  7. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  8. راغب، مفردات راغب، ۵۹۴.
  9. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۱۸۱.
  10. زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۵/۱۳۴.
  11. ابن‌منظور، لسان العرب، ۳/۳۱۷.
  12. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹.
  13. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۸۲؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۶۲۰.
  14. ابن‌سینا، رسائل، ۲۳۹.
  15. ابن‌سینا، الاضحویه، ۸۹؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.
  16. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۱.
  17. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.
  18. امام خمینی، حدیث جنود، ۱۴۸.
  19. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۱/۵۸.
  20. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.
  21. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۶/۱۵.
  22. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۳/۹۲.
  23. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  24. جایدستر، شور جاودانگی، ۲۳–۲۴؛ لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۶۹–۷۱.
  25. لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۷۰.
  26. بیرونی، تحقیق ما للهند، ۳۹–۴۴؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۳۶۶؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۴۰.
  27. حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۱۹۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۵–۶.
  28. صدوق، الاعتقادات، ۶۳؛ آمدی، آبکار الافکار فی اصول الدین، ۴/۳۱۳–۳۱۴؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۵۷.
  29. کتاب مقدس، اعمال رسولان، ب۳، ۲۱؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۱۲؛ ناس، تاریخ ادیان، ۴۶۳–۴۶۷.
  30. ناس، تاریخ ادیان، ۴۶۴.
  31. کتاب مقدس، مزامیر، ب۳۱، ۵ و ب۸۹، ۴۸.
  32. ر، انجیل متی، ب۵، ۲۸–۳۰؛ انجیل لوقا، ب۱۲، ۴–۵.
  33. «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است و در هر نمازگاهی روی خود را (به سوی او) راست گردانید و او را در حالی که دین را برای وی ناب می‌سازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز می‌گردید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
  34. «شما را از آن آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و بار دیگر از همان برمی‌آوریم» سوره طه، آیه ۵۵.
  35. «ای مردم! اگر در رستخیز تردیدی دارید (بنگرید که) ما شما را از خاکی آفریدیم آنگاه از نطفه‌ای سپس از دلمه خونی سرانجام از گوشتپاره‌ای به اندام یا بی‌اندام تا (حق را) برایتان روشن داریم و در زهدان‌ها آنچه را بخواهیم تا زمانی معیّن استوار می‌داریم سپس شما را که کودکی شده‌اید بیرون می‌آوریم سپس تا به برنایی برسید؛ و جان برخی از شما را می‌گیرند و برخی دیگر را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند و زمین را سترون می‌بینی و چون بدان آب فرو فرستیم فرا می‌جنبد و برمی‌آید و هر گونه گیاه شادابی می‌رویاند» سوره حج، آیه ۵.
  36. «و (به یاد آور) روزی را که از هر امّتی گواهی برانگیزیم آنگاه به کافران نه اجازه (پوزش) داده می‌شود و نه پوزش آنان پذیرفته می‌گردد» سوره نحل، آیه ۸۴.
  37. «امروز ای گنهکاران (از مؤمنان) جدا گردید!» سوره یس، آیه ۵۹.
  38. «آفرینش و برانگیختن شما (همگی) جز همانند (آفرینش) یک تن نیست؛ بی‌گمان خداوند شنوایی بیناست» سوره لقمان، آیه ۲۸.
  39. «و گفتند: آیا هنگامی که استخوان‌هایی شویم و خاکستری با آفرینشی تازه برانگیخته می‌شویم؟ بگو: سنگ باشید یا آهن، یا آفریده‌ای از آن دست که در دل‌هایتان بزرگ می‌نماید (باز هم پس از مرگ برانگیخته می‌شوید)؛ خواهند گفت: چه کس ما را (پس از مردن) باز می‌گرداند؟ بگو: همان که نخست بار شما را آفرید؛ آنگاه به سوی تو (به انکار) سر خواهند جنباند و می‌گویند که: در چه هنگام خواهد بود؟ بگو بسا که نزدیک باشد!» سوره اسراء، آیه ۴۹-۵۱.
  40. «گفتند: آیا چون ما بمیریم و خاک و استخوان شویم برانگیخته خواهیم شد؟ «۱» به ما و پدرانمان پیش از این نیز این وعده را داده‌اند؛ این (سخنان) جز افسانه‌های پیشینیان نیست. بگو: اگر می‌دانید، زمین و هر که در آن است از کیست؟» سوره مؤمنون، آیه ۸۲-۸۴.
  41. «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوان‌هایی را که پوسیده است زنده می‌گرداند؟ بگو: همان کس که آن را نخست آفرید زنده‌اش می‌گرداند و او به (حال) هر آفریده‌ای داناست. همان که از درخت سبز برای شما آتشی (سرخ) پدید آورده است که از آن (چیزی) می‌افروزید. و آیا آن کس که آفریننده آسمان‌ها و زمین است توانا نیست که مانند آنان را بیافریند؟» سوره یس، آیه ۷۸-۸۰.
  42. مجلسی، بحار الانوار، ۷/۳۳–۴۱.
  43. نهج البلاغه، ح۴۱، ۵۱۰.
  44. مجلسی، مرآة العقول، ۱۱/۱۱۵؛ طباطبایی، ۸/۱۷۴.
  45. فاضل مقداد، الانوار الجلالیه، ۱۰۰.
  46. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۱۰۰.
  47. فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ۵۴۵.
  48. فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۸۹.
  49. آمدی، آبکار الافکار فی اصول الدین، ۴/۳۴۲.
  50. ابن‌سینا، الاضحویه، ۸۹ و ۱۴۳؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۳۳.
  51. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۴۲۳.
  52. ملاصدرا، زاد المسافر، ۱۷–۲۲.
  53. فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن‌فارض، ۱/۱۱۷؛ آملی، سیدحیدر، انوار الحقیقه، ۳۱۹–۳۲۰.
  54. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۴۲۳؛ حلی، کشف المراد، ۳۹۹.
  55. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۱۳–۴۱۴؛ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۸؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۵.
  56. امام خمینی، حدیث جنود، ۹۸.
  57. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۳۹ و ۵۵۳.
  58. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۳.
  59. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۱۵.
  60. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۹ و ۲۶۳.
  61. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۹۹–۲۰۰.
  62. امام خمینی، جهاد اکبر، ۵۰.
  63. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۷۰–۲۷۱؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۵۹.
  64. امام خمینی، چهل حدیث، ۹۸ و ۳۶۰؛ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۳۵ و ۸/۳۲۷–۳۲۹.
  65. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۴۳.
  66. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  67. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۰۴.
  68. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹–۲۹۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷/۴۷–۴۸.
  69. حلی، کشف المراد، ۴۰۶–۴۰۷؛ ابوالفتوح، مفتاح الباب، چاپ شده در ضمن الباب الحادی عشر مع شرحیه، ۲۰۹–۲۱۰.
  70. ابن‌سینا، الاضحویه، ۸۹.
  71. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۱۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۵۷، ۱۶۲.
  72. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۲/۳۰۷.
  73. آملی، سید حیدر، تفسیر المحیط، ۳/۲۹۲؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۵۷۰.
  74. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.
  75. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.
  76. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹–۵۹۲.
  77. امام خمینی، حدیث جنود، ۱۴۸.
  78. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۲–۲۹۳.
  79. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۲–۲۹۳؛ امام خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۷–۱۰۸.
  80. امام خمینی، تعلیقه فوائد، ۲۰؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۷۱.
  81. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۳.
  82. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  83. «و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره دخان، آیه ۳۸.
  84. «ما آن دو را جز به حقّ نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره دخان، آیه ۳۹.
  85. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۸/۱۴۶.
  86. «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوان‌هایی را که پوسیده است زنده می‌گرداند؟ بگو: همان کس که آن را نخست آفرید زنده‌اش می‌گرداند و او به (حال) هر آفریده‌ای داناست. همان که از درخت سبز برای شما آتشی (سرخ) پدید آورده است که از آن (چیزی) می‌افروزید. و آیا آن کس که آفریننده آسمان‌ها و زمین است توانا نیست که مانند آنان را بیافریند؟» سوره یس، آیه ۷۸-۸۰.
  87. «آیا در نیافته‌اند که چگونه خداوند آفریدن (آفریدگان) را می‌آغازد و سپس آن را باز می‌گرداند؛ بی‌گمان این، بر خداوند آسان است» سوره عنکبوت، آیه ۱۹.
  88. ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۶/۲۴۴.
  89. «بازگشت همه شما بنا به وعده راستین خداوند، به سوی اوست؛ بی‌گمان او آفرینش را می‌آغازد آنگاه آن را باز می‌گرداند تا به آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند، دادگرانه پاداش دهد و آنان که کافرند برای کفری که می‌ورزیده‌اند نوشابه‌ای از آب جوشان» سوره یونس، آیه ۴.
  90. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۷/۱۹۶–۱۹۷.
  91. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۷/۲۰۲.
  92. «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است و در هر نمازگاهی روی خود را (به سوی او) راست گردانید و او را در حالی که دین را برای وی ناب می‌سازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز می‌گردید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
  93. «و آنان را که کفر ورزیدند دسته‌دسته به سوی دوزخ گسیل می‌کنند تا چون به آن رسند درهای آن گشوده شود و نگهبانان آن به آنها بگویند: آیا پیامبرانی از میان خودتان نیامده بودند که آیات پروردگارتان را بر شما می‌خواندند و شما را به دیدار امروزتان هشدار می‌دادند؟» سوره زمر، آیه ۷۱.
  94. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۱۲؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۴/۱۵۸.
  95. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۳۹–۴۴۰؛ جوادی آملی، تسنیم، ۲۴/۵۰۱.
  96. ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۳۶۴–۳۶۵.
  97. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۰؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲ و ۱۸۶.
  98. «و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم. سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار نهادیم. سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است.سپس بی‌گمان شما پس از این خواهید مرد. آنگاه به یقین شما در روز رستخیز برانگیخته خواهید شد» سوره مؤمنون، آیه ۱۲-۱۶.
  99. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶.
  100. «و اوست که آفریدن (آفریدگان) را می‌آغازد سپس آن را باز می‌آورد و این بر او آسان‌تر است و در آسمان‌ها و زمین مثل برتر، او راست و او پیروزمند فرزانه است» سوره روم، آیه ۲۷.
  101. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۷–۵۲۰.
  102. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶–۵۱۷.
  103. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۹۹–۲۰۰.
  104. امام خمینی، صحیفه، ۵/۵۰۵ و ۸/۲۴۶.
  105. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۴–۱۸۷؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱.
  106. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  107. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  108. «گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد» سوره طه، آیه ۷۲.
  109. «و زندگی دنیا جز بازیچه و سرگرمی نیست و بی‌گمان برای کسانی که پرهیزگاری می‌ورزند سرای واپسین نیکوتر است؛ آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه 32.
  110. «از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بی‌گمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵-۴۶.
  111. «و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشته‌اند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده‌اند، دوست می‌دارند و در دل به آنچه به مهاجران داده‌اند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمی‌گزینند هر چند خود نیازمند باشند. و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره حشر، آیه ۹.
  112. «آیا آن کس را که (روز) پاداش و کیفر را دروغ می‌شمارد دیده‌ای؟ او همان کسی است که یتیم را می‌راند و (مردم را) به سیر کردن مستمند برنمی‌انگیزد» سوره ماعون، آیه ۱-۳.
  113. کلینی، الکافی، ۲/۱۳۱ و ۸/۱۷۲.
  114. نهج البلاغه، ح۱۹۴، ۵۴۶.
  115. نهج‌البلاغه، خ۹۸، ۱۳۵.
  116. ملاصدرا، کسر الاصنام، ۲۴۱.
  117. نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۱۸؛ طباطبایی، تفسیر المیزان، ۴/۱۱۱–۱۱۲.
  118. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۵/۳۱.
  119. امما خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۷؛ امام خمینی، صحیفه، ۴/۴۰۲.
  120. امام خمینی، جهاد اکبر، ۵۰.
  121. امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۲.
  122. امام خمینی، حدیث جنود، ۳۷۴.
  123. امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۶۵.
  124. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۷۵.
  125. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۷۴.
  126. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  127. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۷۲.
  128. کتاب مقدس، متی، ب۲۲، ۲۴–۳۱.
  129. فخر رازی، المحصل، ۵۳۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶/۲۷۸ و ۷/۵۰.
  130. کاشف‌الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ۱/۵۹.
  131. شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۳/۵۴۸.
  132. شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۳/۵۴۸–۵۴۹.
  133. میرداماد، القبسات، ۴۳۷؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۰۲–۴۰۳.
  134. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۳۱؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۰۰؛ میرداماد، مصنفات، ۲/۹۷.
  135. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۴–۴۰۵.
  136. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۰.
  137. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۲۲.
  138. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۳۴ و ۴۷۷.
  139. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۵.
  140. امام خمینی، حدیث جنود، ۳۵۰–۳۵۱.
  141. ابن‌سینا، الاشارات، ۱۴۰؛ شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۲۶.
  142. ابن‌سینا، الاضحویه، ۱۵۲–۱۵۳؛ شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۳۰.
  143. ابن‌سینا، الاشارات، ۱۴۱.
  144. شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۲۹–۲۳۱.
  145. شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۱/۹۰؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۵۰.
  146. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷–۴۲۸ و ۴۳۶.
  147. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۳۶–۴۳۷.
  148. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۹–۴۱۱.
  149. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  150. ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۲/۹، ۱۸۷–۱۹۶؛ شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۳/۱۶۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۹.
  151. امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۶۱.
  152. افلوطین، تاسوعات، ۳۲۵؛ فارابی، الجمع بین رأی الحکیمین، ۴۴.
  153. شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۱/۴۹۶ و ۳/۱۶۹.
  154. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۰۹ و ۹/۲، ۱۰۷؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۶۶–۱۶۸.
  155. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۴۵–۳۴۷ و ۹/۸۵؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۶۴–۶۶ و ۴۱۳؛ مقاله نفس.
  156. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۴۰–۵۴۱.
  157. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۹۹.
  158. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۱.
  159. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۱۵.
  160. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  161. «آیا آدمی می‌پندارد هرگز استخوان‌های (پوسیده) او را فراهم نمی‌آوریم؟» سوره قیامه، آیه ۳.
  162. «چرا، (فراهم می‌آوریم) در حالی که تواناییم که (نقش‌های) سرانگشتان او را (نیز) سامان بخشیم» سوره قیامه، آیه ۴.
  163. «آیا نمی‌داند (چه بر سرش می‌آید) آنگاه که: آنچه در گورهاست، زیر و رو گردد» سوره عادیات، آیه ۹.
  164. ابوالفتوح، مفتاح الباب، چاپ شده در ضمن الباب الحادی عشر مع شرحیه، ۲۰۸.
  165. «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوان‌هایی را که پوسیده است زنده می‌گرداند؟ بگو: همان کس که آن را نخست آفرید زنده‌اش می‌گرداند و او به (حال) هر آفریده‌ای داناست. همان که از درخت سبز برای شما آتشی (سرخ) پدید آورده است که از آن (چیزی) می‌افروزید. و آیا آن کس که آفریننده آسمان‌ها و زمین است توانا نیست که مانند آنان را بیافریند؟» سوره یس، آیه ۷۸-۸۰.
  166. مجلسی، بحار الانوار، ۵۴/۲۵۹.
  167. «آیا آدمی می‌پندارد هرگز استخوان‌های (پوسیده) او را فراهم نمی‌آوریم؟» سوره قیامه، آیه ۳.
  168. «چرا، (فراهم می‌آوریم) در حالی که تواناییم که (نقش‌های) سرانگشتان او را (نیز) سامان بخشیم» سوره قیامه، آیه ۴.
  169. آمدی، آبکار الافکار فی اصول الدین، ۴/۲۶۲–۲۶۶.
  170. نهج البلاغه، خ۸۲، ۹۳.
  171. فخر رازی، الاربعین، ۲/۵۵–۵۶؛ فخر رازی، المحصل، ۵۵۵–۵۵۶؛ حلی، کشف المراد، ۴۰۶.
  172. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۳۷.
  173. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۸۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹.
  174. ابن‌سینا، التعلیقات، ۱۴۹؛ ابن‌میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۴۷؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۵۰۲–۵۲۰.
  175. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۷–۵۲۸.
  176. الحکمة المتعالیه، ۹/۱۸۵–۱۹۴.
  177. ملاصدرا، زاد المسافر، ۲۳.
  178. الحکمة المتعالیه، ۹/۱۹۷–۱۹۸.
  179. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۲۶۶–۲۶۷؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۹۵.
  180. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۹۲–۱۹۳.
  181. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۲۰۱–۲۰۴.
  182. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۹۹.
  183. رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۱۶۶–۱۶۷.
  184. (آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۲/۴۶۰.
  185. مدرس تهرانی، مجموعه مصنفات حکیم موسی آقاعلی مدرس طهرانی، ۲/۹۱–۹۲.
  186. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۵.
  187. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۳۹–۵۴۲.
  188. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۱ و ۵۴۱–۵۴۲.
  189. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۷۵.
  190. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۰–۴۱۱.
  191. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۵.
  192. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  193. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۲۱۶.
  194. محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۸.
  195. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۴۱ - ۵۴۰.
  196. محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۹.
  197. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۷۶؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۰۵–۶۰۶.
  198. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۹۵–۳۹۶ و ۴۲۷.
  199. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۳۷–۳۳۸؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۳۱–۳۳.
  200. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۱۲–۲۱۳.
  201. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۸–۴۰۹.
  202. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۰۵–۲۰۶.
  203. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۴۰–۵۴۱ و ۵۷۷.
  204. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  205. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۷ و ۵۹۳.
  206. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۰۷ و ۵۹۳.
  207. احمد بن‌حنبل، مسند الامام‌احمد بن‌حنبل، ۲/۴۹۹؛ مسلم، صحیح مسلم، ۸/۲۱۰.
  208. غزالی، مجموعة رسائل الامام‌الغزالی، ۵۲۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۹۴.
  209. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۳۱۲.
  210. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۲۱.
  211. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۸ و ۶۰۳.
  212. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۱ و ۵۲۸.
  213. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۳۷.
  214. امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۳–۱۹۵.
  215. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۰۷.
  216. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۴–۱۷۵.
  217. احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
  218. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، صص ۵۰۱ و ۵۰۲.
  219. جبرئیلی، محمد صفر، اسلام‌شناسی ص ۴۵.