بنی شکامة بن شبیب: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۳۱: خط ۳۱:


==بنی شکامه و واقعه [[ارتداد قبایل]]==
==بنی شکامه و واقعه [[ارتداد قبایل]]==
از [[اخبار]] دوران [[اسلامی]] این [[قوم]] می‌‌توان از نقش‌آفرینی آنها در جریان موسوم به ارتداد قبایل یاد کرد. از حضور آنان در جریان رده در [[یمن]] خبر مستقلی در دست نداریم اما از شاخه عراقی این [[طایفه]] می‌‌توان به [[ارتداد]] [[اکیدر بن عبدالملک]] در [[دومة الجندل]] اشاره کرد. اکیدر بن عبدالملک - [[حاکم]] دومة الجندل - پس از دریافت خبر [[رحلت نبی خاتم]]{{صل}}، از [[پرداخت مالیات]] و وجه المصالحه ای که در ایام [[حیات پیامبر]]{{صل}} ملزم به پرداختش گردیده بود، سر باز زد. او سپس از دومة الجندل خارج شد و به محلی در جزیره رفت و بنایی به نام «دومة الجندل» در آن بنا نمود. [[ابوبکر]] در [[سال دوازدهم هجری]]، به [[خالد بن ولید]] که در [[عین التمر]] بود، [[نامه]] نوشت تا به سوی اکیدر [[حرکت]] کند. خالد پس از [[فراغت]] یافتن از [[نبرد]] با جمعی از [[شورشیان]] این منطقه، [[عویم بن کاهل اسلمی]] را [[جانشین]] خود در آن منطقه کرد و سپس خود، به طرف دومة الجندل حرکت کرد. وی اکیدر را دستگیر کرده، به [[قتل]] رساند. اما برادرش [[حریث بن عبد الملک]] همچنان بر [[اسلام]] خود [[استوار]] ماند.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
از [[اخبار]] دوران [[اسلامی]] این [[قوم]] می‌‌توان از نقش‌آفرینی آنها در جریان موسوم به ارتداد قبایل یاد کرد. از حضور آنان در جریان رده در [[یمن]] خبر مستقلی در دست نداریم اما از شاخه عراقی این [[طایفه]] می‌‌توان به [[ارتداد]] [[اکیدر بن عبدالملک]] در [[دومة الجندل]] اشاره کرد. اکیدر بن عبدالملک - [[حاکم]] دومة الجندل - پس از دریافت خبر [[رحلت نبی خاتم]]{{صل}}، از [[پرداخت مالیات]] و وجه المصالحه ای که در ایام [[حیات پیامبر]]{{صل}} ملزم به پرداختش گردیده بود، سر باز زد. او سپس از دومة الجندل خارج شد و به محلی در جزیره رفت و بنایی به نام «دومة الجندل» در آن بنا نمود.<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰؛ صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۵۲.</ref> [[ابوبکر]] در [[سال دوازدهم هجری]]، به [[خالد بن ولید]] که در [[عین التمر]] بود، [[نامه]] نوشت تا به سوی اکیدر [[حرکت]] کند. خالد پس از [[فراغت]] یافتن از [[نبرد]] با جمعی از [[شورشیان]] این منطقه، [[عویم بن کاهل اسلمی]] را [[جانشین]] خود در آن منطقه کرد و سپس خود، به طرف دومة الجندل حرکت کرد. وی اکیدر را دستگیر کرده، به [[قتل]] رساند.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۷۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۹۵-۳۹۶.</ref> اما برادرش [[حریث بن عبد الملک]] همچنان بر [[اسلام]] خود [[استوار]] ماند.<ref>صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۵۲.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


==بنی شکامه و حضور در [[فتوحات اسلامی]]==
==بنی شکامه و حضور در [[فتوحات اسلامی]]==

نسخهٔ ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۶

نسب بنی شکامه

این طایفه در شمار اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های بنی اشرس بن کنده هستند که نسب از شُکامَة بن شبیب بن سکون بن اشرس بن کندة بن عفیر می‌‌برند.[۲] شکامة بن شبیب از همسر بنی اسدی‌اش - غاضرة بنت مالک بن ثعلبه -[۳] دارای پسرانی به نام‌های سلمه، ربیعه و نصر گردید[۴] که طایفه بزرگ بنی شکامه بر اساس آنان و فرزندانشان، بنیان نهاده شد.[۵] از بنی شکامه، فروعات و شعب بسیاری متفرع شده است که از جمله آنها می‌‌توان به اسامی طوایفی چون بنی سلمة بن شکامه،[۶] بنی غفیلة بن عوف،[۷] بنی ابامة بن سلمه،[۸] بنی ملیح بن عمرو[۹] و بنی معاویة بن عامر[۱۰] اشاره کرد. برخی از نقل‌ها هم حاکی از آن است که بعد از مرگ شکامه، همسرش غاضره همراه با فرزند خردسال خود نصر، نزد قوم خود بازگشت. بدین ترتیب، نصر، به بنی اسد پیوست و نسب از بنی اسد گرفت و به ایشان منتسب گشت. اما برادران او سلمه و ربیعه، در میان اقوام پدری ماندند و بدین‌سان، طایفه بنی شکامه بر پایه فرزندانشان شکل گرفت[۱۱].[۱۲]

منازل و مساکن بنی شکامه

مردم طایفه بنی شکامه اصالتی یمنی داشتند. آنان نیز به احتمال، همراه با دیگر کندیان، در حضرموت و در قسمت مرکزی آن و در شمال غربی دره حضرموت، در کنار قبیله بنی صدف - از تیره‌های قبیله کِنده - و شاخه‌هایی از قبایل حِمیَر و همدان سکونت داشتند.[۱۳] حیره،[۱۴] بحرین[۱۵] و منطقه دومة الجندل در جوف نجد هم از دیگر منازلی بود که در آن جمعی از مردم بنی شکامة بن شبیب سکونت داشتند.[۱۶] پس از پذیرش اسلام و در پی فتوحات اسلامی، علاوه بر یمن، جمعی از آنان به بلاد دیگر از جمله یمامه، اردن[۱۷] و حمص[۱۸] مهاجرت کرده در آن رحل اقامت افکندند. عمان نیز از دیگر مناطقی بود که پذیرای جمع کثیری از مردم طوایف بنی شکامه بود.[۱۹].[۲۰]

تاریخ جاهلی این قوم

چنین به نظر می‌‌رسد که در جریان مهاجرت کندی‌ها به مناطق شمالی‌تر شبه جزیره عربستان در اواسط قرن پنجم میلادی، جمع زیادی از مردم بنی شکامه نیز در این کوچ حضور داشتند. به احتمال، آنان نیز در کنار دیگر کندیان، به خاندان آکل المرار در تأسیس و استمرار دولت کنده و وقایع و رخدادهای آن ایام سهیم بودند.[۲۱] آنها همچنان با این دولت همراه بودند تا این که پس از آغاز جنگ داخلی بین فرزندان حارث بن عمرو و کشتاری که منذر از بازماندگان آنان به راه انداخت،[۲۲] فرمانروایی از کندیان و آل آکل المرار منقرض شد[۲۳] و باقیمانده کِندیان به مساکن نخستین خود در حَضرموت بازگشتند.[۲۴] اما با توجه به حاکمیت اکیدِر بن عبدالملک بر دومة الجندل تا زمان اسارتش به دست خالد بن ولید در جریان جنگ تبوک (در سال نهم هجری[۲۵] چنین برمی‌آید که برخی از سکونی‌ها و طایفه نامدارش بنی شکامه، در شمال باقی ماندند و در دومة‌الجندل حکومتی مبتنی بر رفتارهای قبیله‌ای برپا کردند. از متن ابن‌هشام[۲۶] و واقدی[۲۷] برمی‌آید برادران اکیدر بن عبدالملک سکونی از کنده که پادشاه دومة الجندل بود در امر حکومت با وی شریک بودند و اکیدر تنها عنوان پادشاهی داشته است.[۲۸].[۲۹]

مناسبات سیاسی - اجتماعی جاهلی بنی شکامه

علاوه بر نبردهای جاهلی، پیمان‌ها و احلاف نیز بخشی از برنامه‌های قبایل از جمله بنی سکون و طایفه نامدارش بنی شکامه در حفظ بقاء و صیانت از منافع خود بود. شکامه ای‌ها در کنار قبیله مادری خود کنده و بنی سکون، در راستای تحکیم قدرت خود در یمن، پیمانهایی را با برخی قبایل منعقد نمودند. هر چند از احلاف مستقل بنی شکامه با دیگر قبایل همجوار خبری به دست ما نرسیده است اما می‌‌توان به دیگر مؤلفه‌های مهم اجتماعی نظیر ازدواج‌های جاهلی که در واقع کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی داشتند و پشتوانه ای برای استحکام روابط فیما بین قبائل، محسوب می‌‌شدند، به عنوان عاملی مهم در فراهم‌سازی زمینه‏های امنیت و آسایش خاطر آنان، در دست یافتن به اهداف مورد نظر، نگریست. بنی شکامه در کنار دیگر طوایف بنی کنده، در جهت رفع تهدیدها و خطرات و نیز پشتوانه‌سازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل ساکن یمن و عراق، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. از جمله این ازدواج‌ها می‌‌توان به پیمان‌های سببی شکامة بن شبیب با غاضره بنت مالک بن ثعلبة بن دودان بن اسد از بنی خزیمه،[۳۰] ربیعة بن شکامه با دره بنت نصر بن ربیعة بن لخم از بنی لخم[۳۱] و نیز اسماء بنت ثمامة بن ربیعة بن شکامه با مردم بن عوف بن ذبیان از اشراف و بزرگان قبیله بنی اسد بن وبرة بن تغلب[۳۲] اشاره کرد. پیمان زناشویی صهباء دختر حرب بن امیه - خواهر ابوسفیان - با بشر بن عبدالملک - برادر اکیدر - هم از دیگر ازدواج‌هایی بود که بین بنی شکامه و قریش اتفاق افتاد. بشر بن عبدالملک که، تجارت‌هایی با مکه و به‌ویژه با ابوسفیان و ابوقیس بن عبدمناف انجام می‌‌داد،[۳۳] با این ازدواج، جایگاه خود را در حجاز مستحکم‌تر کرد و قریش هم در سایه این پیمان، امنیت نسبی کاروان‌های تجاری خود را در حیره و شام تأمین کرد. بشر از این ازدواج، صاحب دو دختر شد که یکی از آنان بعدها به ازدواج حارث بن عمرو بن حرجه فزاری در آمد.[۳۴] روابط دوستانه بنی امیه با این خاندان در دوره‌های اسلامی نیز ادامه یافت؛ چندان که از یزید بن معاویه، به عنوان یکی از دامادهای حریث بن عبدالملک - برادر دیگر بشر بن عبدالملک - یاد شده است.[۳۵] علاوه بر یزید، از اشراف بنی‌کلب هم به عنوان دامادهای حریث نام برده شده است.[۳۶] گذشته از ارتباطات سیاسی، بشر بن عبدالملک اعلم خطباء یمن و الانبار به شمار می‌‌رفت. او این فن را از خطباء حرم آموخته بود.[۳۷] بشر، را همچنین انتقال دهنده خط عربی شمالی موسوم به «الجَزم»[۳۸] به شبه جزیره عربستان از جمله حجاز و مکه گفته‌اند. او به بزرگان حجاز که تا آن زمان با خط عربی جنوبی موسوم به مسند مکاتبه می‌‌کردند، این خط را آموزش داد. وی این نوع کتابت را نزد مرامر بن مره (مروه) و اسلم بن جدره (جَزَره) آموخت[۳۹] و سپس به مکه رفت و ضمن ازدواج با صهباء بنت حرب - خواهر ابوسفیان - آن را به ابوسفیان و برخی از رجال مکه آموخت.[۴۰] او این خط عربی[۴۱] را که نخستین بار توسط قومی از قبیله طی در بقّه - موضعی در شام بر کرانه فرات - ابداع گردید،[۴۲] به مردم الانبار نیز آموزش داد.[۴۳] او همچنین به اهل حیره نیز کتابت آموخت[۴۴] و سپس به طائف رفت و آن را به غیلان بن سلمه ثقفی نیز آموزش داد.[۴۵] وی با سفر به بادیه مضر عروة بن زرارة کاتب را نیز از نعمت نوشتن این خط برخوردار کرد و پس آن گاه در سفر به شام، این خط را به آنها هم آموخت.[۴۶].[۴۷]

ادیان جاهلی بنی شکامه

در این که در میان قبایل یمنی از جمله بنی شکامه چه دینی وجود داشته، گزارش دقیقی وجود ندارد. اما آنچه که مسلم است این است که در زمان دولت حمیریان، مردم یمن بت پرست بودند؛[۴۸] چندان که از «الْجَلسد» به عنوان یکی از بت‌های معروف کندیان در منطقه حضرموت[۴۹] و معبود حضرمیان[۵۰] و بنی شکامة بن شبیب بن سکون یاد شده است.[۵۱] حفظ و نگهداری این بت بر عهده بنی شکامه و سپس یکی از بیوت آنها به نام بنی علّاق بود.[۵۲] پس از مسیحی شدن پادشاهان روم و تلاش آنان در گسترش مسیحیت، آیین مسیحیت نیز در بین کندیان - بخصوص کندیان حاضر در حیره و نجد- نفوذ و گسترش یافت تا آنجا که در اوایل ظهور اسلام، تعداد قابل ملاحظه ای از کندیان و طوایف آن، از جمله برخی شخصیتهای برجسته کندی مسیحی شده بودند.[۵۳] بنا بر نقل گزارشات تاریخی، زمانی که پیامبر خدا(ص) در سال نهم قمری، خالد بن ولید را سراغ اکیدر بن عبدالملک در دومة الجندل فرستاد، اکیدر، پادشاه کندیان در این منطقه، فردی مسیحی بوده است.[۵۴] - بشر بن عبدالملک - برادر اکیدر - هم از دیگر نصرانیان بود. وی در حالی که نصرانی بود به حیره رفت و مدتی را در آنجا روزگار گذراند.[۵۵].[۵۶]

بنی شکامه و تعامل با نبی اکرم(ص)

اسلام بنی شکامه

از اسلام مردم این قوم اطلاعی در دست نیست؛ اما به نظر می‌‌رسد که اسلام آنها نیز همانند دیگر طوایف کندی و سکونی به سال نهم هجرت اتفاق افتاده باشد. در این سال، نمایندگانی از تجیب یا همان بنی سکون - که سیزده مرد بودند و زکات اموال خود را نیز همراه آورده بودند، - به حضور پیامبر(ص) آمدندو با ایشان دیدار کردند. پیامبر(ص) از دیدارشان شاد شد و به بلال دستور داد از ایشان به خوبی پذیرایی کند و جوایز بهتری در قیاس با دیگر قبایل به ایشان بپردازد. بلال همچنین کرد و به آنها بیشتر از آنچه به نمایندگان دیگر جایزه داده می‌‌شد، جایزه داد.[۵۷].[۵۸]

سریه اکیدر بن عبدالملک

تجار عرب، از ظلم و ستم اکیدر بن عبدالملک به رسول خدا(ص) شکایت داشتند؛[۵۹] از این رو رسول خدا(ص) پس از بازگشت از نبرد طائف، از ذی الحجه تا رجب سال نهم هجری در مدینه ماند، سپس عازم تبوک شد.[۶۰] پس از رسیدن به تبوک، ایشان ابتدا با یحنة بن رؤبه - فرمانروای ایله، - و سپس اهالی جُربا و أذرُح با قرار گرفتن جزیه صلح کرد. پس از آن خالد بن ولید را همراه چهارصد و بیست سوار به سوی اکیدر بن عبدالملک فرستاد.[۶۱] خالد گفت: یا رسول الله من چگونه می‌‌توانم با این عده کم تا وسط سرزمین‌های کلب بروم؟ حضرت فرمود: تو او را در حال شکار گاو خواهی یافت و او را خواهی گرفت.[۶۲] خالد، شبانگاه نزدیک قلعه‌های اکیدر رسید و اکیدر را همراه برادرش «حسان» در حال شکار یافت که به تعقیب گاوان بودند، اکیدر اسیر و برادرش حسان کشته شد.[۶۳] خالد بن ولید، به اکیدر امان داد و با او عهد کرد که او را نکشد و نزد رسول خدا(ص) بفرستد، به شرط آنکه دومة الجندل را بر او بگشاید. اکیدر چنان کرد و خالد نیز بر سر دو هزار شتر، هفتصد اسب، چهارصد زره و چهارصد نیزه با او صلح کرد.[۶۴]

خالد، قبای حسان - برادر اکیدر -[۶۵] را پس از قتلش از تنش بیرون آورد و به عنوان غنیمت جنگی، نزد رسول خدا(ص) فرستاد. این قبا، مسلمانان را متعجب کرد؛ از این رو با دست‌ کشیدن روی آن و لمس کردنش، از لطافت آن اظهار تعجب می‌کردند. اما پیامبر(ص) با یادآوری نعمات بهشتی، دستمال‌های سعد در بهشت را از آن بهترتر و لطیف‌تر معرفی کردند.[۶۶] چندی بعد، خالد نیز همراه با اکیدر به مدینه آمد. حضرت، با او براساس دادن جزیه، قرارداد صلحی بست و او را به محل حکومت خویش برگرداند.[۶۷] اما در اینکه اکیدر در این دیدار، مسلمان شد یا نه، اختلاف است. برخی بر این باورند که او مسلمان شد،[۶۸] و نامه رسول خدا(ص)[۶۹] به اکیدر که در آن، او را به نماز و دادن زکات سفارش کرده، شاهدی بر این مدعا عنوان کردند.[۷۰] دلیل دیگر هم، نقل ارتداد او بعد از رحلت نبی خاتم(ص) است؛[۷۱] چراکه اگر مسلمان نبود، ذکر کلمه ارتداد برای او معنا نداشت. در مقابل برخی هم گفته‌اند: او بر کیش خود باقی ماند و جزیه را پذیرفت.[۷۲].[۷۳]

بنی شکامه و واقعه ارتداد قبایل

از اخبار دوران اسلامی این قوم می‌‌توان از نقش‌آفرینی آنها در جریان موسوم به ارتداد قبایل یاد کرد. از حضور آنان در جریان رده در یمن خبر مستقلی در دست نداریم اما از شاخه عراقی این طایفه می‌‌توان به ارتداد اکیدر بن عبدالملک در دومة الجندل اشاره کرد. اکیدر بن عبدالملک - حاکم دومة الجندل - پس از دریافت خبر رحلت نبی خاتم(ص)، از پرداخت مالیات و وجه المصالحه ای که در ایام حیات پیامبر(ص) ملزم به پرداختش گردیده بود، سر باز زد. او سپس از دومة الجندل خارج شد و به محلی در جزیره رفت و بنایی به نام «دومة الجندل» در آن بنا نمود.[۷۴] ابوبکر در سال دوازدهم هجری، به خالد بن ولید که در عین التمر بود، نامه نوشت تا به سوی اکیدر حرکت کند. خالد پس از فراغت یافتن از نبرد با جمعی از شورشیان این منطقه، عویم بن کاهل اسلمی را جانشین خود در آن منطقه کرد و سپس خود، به طرف دومة الجندل حرکت کرد. وی اکیدر را دستگیر کرده، به قتل رساند.[۷۵] اما برادرش حریث بن عبد الملک همچنان بر اسلام خود استوار ماند.[۷۶].[۷۷]

بنی شکامه و حضور در فتوحات اسلامی

از حوادث مهم به وقوع پیوسته در صدر اسلام، فتوحات اسلامی است که به نظر می‌‌رسد بنی شکامه نیز در آن، چونان سایر قبایل عرب - خصوص قبیله مادری‌اش کنده - نقشی فعال و گسترده داشتند. اما چون در نقل گزارشات به ویژه اخبار فتوح، حضور قبایل کوچکتر تحت شعاع حضور قبایل بزرگتر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچکتر از جمله قبیله بنی شکامه با وجود قبیله مادری شان، دیده نمی‌شود. با این حال، معدود اخبار و گزارشات به دست آمده از این قوم، از حضور جمع زیادی از آنان در فتوحات اسلامی به‌ویژه در وقایع مربوط به فتوحات ایران حکایت دارد. بر اساس برخی نقلها، قوای نظامی طوایف بنی کنده به فرماندهی حصین بن نمیر سکونی - که نسب از بنی شکامه می‌‌برد - و معاویة بن حدیج در فتح ایران از جمله نبرد بزرگ قادسیه (سال ۱۴ هجری) مشارکت داشتند. طبری و ابن اثیر هم در تشریح وقایع این فتح، از اعزام لشکری ۴۰۰۰ نفره به فرماندهی سعد بن ابی وقاص جهت انجام فتوحات به عراق - که حصین بن نمیر و معاویة بن حدیج و گروهی چهار صد نفره از جوانان قبیله سَکون از جمله آن بودند، - خبر داده‌اند.[۷۸]

بنی شکامه و حکومت امام علی(ع)

از نقش این طایفه در دوران حکومت امام علی(ع) خبر چندانی در دست نیست. تنها خبر قابل توجهی که در آن به نقش برخی سران این قوم در حوادث این دوران اشاره دارد، نامه نگاری‌های متقابل معاویه و برخی سران کندی مصر از جمله حصین بن نمیر است. نقل است که معاویه پیش از حرکت به سوی صفین، در پاسخ به نامه نگاری‌های مخفیانه مصریان مخالف امام علی(ع) از جمله معاویة بن خدیج و حصین بن نمیر سکونی، طی نامه ای از آنها خواست چنانچه قیس بن سعد - فرماندار امام علی(ع) در مصر - جهت پیوستن به صفین دست به اقدامی زد، در غیاب او دست به شورش بزنند و آن سامان را به نفع معاویه به تصرف درآورند.[۷۹]

بنی شکامه و تعامل با حکام اموی

شکامی‌ها در کنار دیگر رجال بنی سکون ارتباط وثیق و عمیقی با دولت بنی امیه در تمام ادوار آن داشتند. چندان که علاوه بر همکاری با معاویة بن ابوسفیان در رو در رویی با دولت علوی(ع) - که پیش از این، به شرح آن پرداخته شد، - یاری رساندن به یزید بن معاویه در خلق حوادث بزرگی چون شهادت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش در واقعه عظیم عاشورا و نیز در هم کوبیدن قیام مردم مدینه در حره و تخریب کعبه معظمه را می‌‌توان از مهمترین جلوه‌های همکاری مردم این قوم با امرای دولت اموی است. بی‌گمان چهره برجسته بنی شکامه در این حوادث، حصین بن نمیر است. وی در جریان مقابله عبیدالله بن زیاد با مسلم بن عقیل، از سوی وی عهده دار رییس پلیسی کوفه شد و از سوی او، مسئول جستجوی خانه به خانه کوفه جهت یافتن وی شد. حضور در میدان کربلا هم، از دیگر مواقعی است که نامی از حصین بن نمیر سکونی در آن به ثبت و ضبط رسیده است. نقل است که پس از فرود آمدن امام در کربلا و رسیدن عمر بن سعد به این سرزمین، عبیدالله بن زیاد به درخواست او، نیروی نظامی فراوانی را به یاری عمر بن سعد گسیل داشت. او از حصین بن نمیر نیز خواست تا با افراد تحت فرماندهی خود به کربلا برود و تحت فرماندهی عمر بن سعد قرار گیرد. حصین بن نمیر در روز عاشورا، فرماندهی چهار هزار نفر از لشکریان عمر بن سعد را بر عهده داشت. گفته شده که اندکی پس از حمله ناموفق عمرو بن حجاج زبیدی و شمر بن ذی الجوشن به جناحین لشکر امام(ع) در این روز، سپاه کوفه، هجومی همه جانبه را علیه سپاه امام(ع) آغاز کرد و از هر سو به امام حسین(ع) و یارانش حمله برد. در پی این حمله، یاران امام(ع) به مقابله برخاسته، به شدّت با آنان درگیر شدند. در این حمله، سواره‌نظام سپاه امام(ع) با وجود اینکه اندک بودند و تعدادشان از سی و دو نفر فراتر نمیرفت به قدری از خود رشادت نشان دادند که سپاه عظیم کوفه را به ستوه در آوردند؛ به گونهای که عزرة بن قیس - فرمانده سواره‌نظام لشکر عمر بن سعد - مجبور گردید که از عمر بن سعد کمک بطلبد. عمر بن سعد، حصین بن نمیر را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه با پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد. آنان چون به نزدیک سپاه امام(ع) و یارانش رسیدند، به تیر باران یاران امام(ع) پرداختند. چیزی نگذشت که اسبهای سپاه امام(ع) از پا درآمدند و سوارانشان مجروح گردیدند؛ پس آنان از اسبها پیاده شده ساعتی جنگ سختی کردند.

حضور در واقعه حره نیز از دیگر مواقف تاریخ است که در آن از بنی شکامه و برخی از رجال نامدارش سخن به میان آمده است. در پی شورش مردم مدینه در سال ۶۳ هجری، یزید، سپاهی را به فرماندهی «مسلم بن عقبه مری» به مدینه اعزام نمود. یزید پیش از اعزام این سپاه، در توصیه‌های خود به فرمانده‌ سپاه، به او تأکید کرد چنانچه ایشان بر مردم مدینه فائق آمدند، جان و مال و ناموس مردم آن شهر را بر شامیان حلال کنند. در این مأموریت، برخی از مردم بنی شکامه نیز شرکت داشتند که حصین بن نمیر سکونی از جمله ایشان بود. حصین در این جنگ علاوه بر فرماندهی اهالی «حمص»، جانشینی مسلم بن عقبه در فرماندهی کل سپاه را نیز برعهده داشت. مسلم بن عقبه پس از فراغت از شورش مدینه، جهت سرکوب شورش عبدالله بن زبیر رهسپار مکه گردید؛ اما در میانه راه بیمار شد و چون مرگش را نزدیک دید، سران سپاه را نزد خود خواند و حصین بن نمیر سکونی را بنا بر توصیه یزید، جانشین خویش اعلام کرد. پس از دفن مسلم بن عقبه در «مشلّل»، حصین بن نمیر با سپاهش به سوی مکه ادامه مسیر داد و پس از رسیدن به این شهر، شصت و چهار روز ابن زبیر را در محاصره خود گرفت و با منجنیق شهر را در هم کوبید. در حالی که جنگ به اوج خود رسیده بود، در اول ربیع‌الاخر سال ۶۳ هجری، خبر مرگ یزید در رسید و جنگ متوقف گردید. حصین که از امرای رده نخست نظامی امویان بود، دریافت که با مرگ یزید، اوضاع به نفع ابن‌زبیر تغییر خواهد کرد. از این رو به ابن‌زبیر پیشنهاد داد تا همراه او به دمشق برود و برای او بیعت بگیرد؛ به طوری که دو نفر هم با او مخالفت نکنند. اما ابن‌زبیر با درک وفاداری شامیان به بنی امیه، پیشنهاد حصین را رد کرد. حصین نیز بعد از این واقعه، از محاصره‌ مکه دست کشید و به دمشق بازگشت.

اموری چون بیعت با مروان بن حکم در سال ۶۴ هجری و مشارکت در استحکام دولت او هم، از دیگر عملکردهای مهم بنی شکامه در قبال دولت بنی امیه به شمار رفته است. شکامی‌ها و در رأس شان حصین بن نمیر، پس از مرگ معاویة بن یزید در سال ۶۵ هجری همراه با برخی دیگر از رجال بزرگ اموی نظیر عبیدالله بن زیاد به حمایت از مروان بن حکم پرداختند. پس از رسیدن مروان به حکومت، حصین بن نمیر از جمله شکامی‌ها و کندی‌هایی بود که با وی در الجابیه بیعت کرد و سپس همراه با او، جهت نبرد با حامیان حکومت عبدالله بن زبیر و در رأس شان ضحاک بن قیس فهری و نعمان بن بشیر انصاری به سوی دمشق حرکت کردند. سکونی‌ها - که بنی شکامه از شاخه‌های آن محسوب می‌‌شد، - در نبرد سرنوشت ساز مرج راهط، در کنار قبایل کلب و غسان و سکاسک عمده یاران مروان را تشکیل می‌‌دادند. در این پیکار، حصین بن نمیر فرماندهی سواره‌نظام لشکر شام بر عهده داشت.

قلع و قمع جنبش توابین نیز از دیگر مواقف تاریخ صدر اسلام است که نام برخی از بنی شکامه ای‌ها - به‌ویژه حصین بن نمیر - در آن به ثبت و ضبط رسیده است. عبدالملک بن مروان در بدو رسیدن به قدرت، با دریافت خبر قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی، عبیدالله بن زیاد را مأمور سرکوب این جنبش در عراق کرد. عبیدالله نیز در رأس سپاهی ۳۰۰۰۰ نفری متوجه آنها شد. وی در «رقه»، پیش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهی پنج تن از امراء سپاه خود که حصین بن نمیر سکونی از جمله ایشان بود، به سوی آنها فرستاد. این گروه در «عین الورده» با سپاه توابین رو به رو شد. در جنگی که بین آنها در گرفت، بر اساس نقلی، سلیمان بن صرد با تیر یزید بن حصین بن نمیر به شهادت رسید و به تبع گروه توابین نیز در هم شکسته شدند و جز عده ای معدود، بقیه به شهادت رسیدند. حصین بن نمیر همچنین، در سپاهی که عبدالملک بن مروان خلیفه اموی در سال ۶۶ هجری به فرماندهی عبیدالله بن زیاد جهت سرکوب قیام مختار بن ابی‌عبیده ثقفی تدارک دیده بود، حضور داشت. مختار نیز سپاهی را به سرداری ابراهیم اشتر تجهیز نمود و به مقابله آنان فرستاد. دو سپاه در منطقه‌ای به نام «خازر» در نزدیکی موصل به هم رسیدند و با هم به نبرد پرداختند. در این درگیری، لشکر شام هزیمت شد و ابن‌زیاد و تنی چند از بزرگان شام از جمله حصین بن نمیر که فرماندهی جناح راست سپاه شام را در این پیکار بر عهده داشت، به هلاکت رسیدند. ابراهیم بن اشتر سر عبیدالله، حصین بن نمیر، شرحبیل بن ذی‌الکلاع و جمعی از فرماندهان شامی را از تن جدا کرد و برای مختار فرستاد و بدن آنان را سوزاند. علاوه بر حصین بن نمیر، فرزندان و فرزندزادگان او نیز، ید طولایی در یاری و خدمت به دولت بنی امیه داشتند چندان که از یزید بن حصین بن نمیر و پسرش معاویة بن یزید، به عنوان کارگزاران دولت اموی و از والیان حمص در ادوار مختلف یاد شده است.[۸۰]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۰۶؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۰۳.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱ و ۱۸۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۰۶.
  3. وی از تبار بنی اسد بن خزیمه بود. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۰۶)
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۰۶.
  5. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۸۲.
  6. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۹؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۳۷.
  7. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۳۹؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۳، ص۱۷۱۱؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۲۹. نیز ر.ک: سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۳۸۷.
  8. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۵۲.
  9. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۴۱.
  10. ر.ک: ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۲۵۸.
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۶. نیز ر.ک: قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۰۶.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  13. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵-۸۸.
  14. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۹.
  15. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۳۱.
  16. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۳۱ و ۵۸۲.
  17. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳،ص۱۶۳.
  18. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۸. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۸۱. نیز ر.ک: بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳،ص۱۶۳.
  19. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۹.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  21. کندی‌ها در قرن پنجم میلادی با مهاجرت به نجد و یمامه در شمال و مرکز شبه جزیره عربستان، دولت عربی جوانی را شکل دادند، که میان دو دولت دست نشاندۀ ایران و روم یعنی لخمیان و غسانیان قرار داشت. (ر.ک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۳۱۹)
  22. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۵.
  23. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸.
  24. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثالث، ص۳۱۹ و ۳۷۸؛ ابن حبیب بغدادی، المُحَبِّر، ص۳۷۰؛ ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ص۶۵؛ فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۱۰۷.
  25. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۶.
  26. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۶.
  27. واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۲۰.
  28. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۹۷-۱۰۱.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  30. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۶.
  31. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۹.
  32. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۶۴۵.
  33. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱.
  34. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.
  35. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  36. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰.
  37. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  38. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲-۴۵۳.
  39. ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  40. ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲. نیز ر.ک: ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹. ابن حزم و ابن درید از خواهر ابوسفیان با نام "ضهیاء بنت حرب" یاد کرده‌اند.
  41. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰.
  42. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰-۱۹۱.
  43. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰-۱۹۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  44. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹.
  45. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  46. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  48. عبدالرحمن عبدالواحد، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۹.
  49. یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۰۰.
  50. یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۰۰.
  51. اسامه اختیار، مقاله کنده، الموسوعة العربیه.
  52. یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۰۰.
  53. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۸.
  54. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۲۵؛ ابن سعد، ج۲، ص۱۲۶؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۵۰.
  55. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱.
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳. نیز ر.ک: ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۰۸-۳۰۹.
  58. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  59. ابن حبیب بغدادی، محبر، ص۱۱۳.
  60. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۱؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۷.
  61. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۳۳.
  62. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۲۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۲۰۲.
  63. ابن هشام، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۹۵۲؛ ابن ابی شیبه، المصنّف، ج۸، ص۴۹۶.
  64. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۶.
  65. و به قولی قبای اکیدر، بنگرید: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۵۳.
  66. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۵۳؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۲۷.
  67. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۱۱ و ج۲، ص۱۲۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۰۸.
  68. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۶۳؛ صفدی، وفیات الاعیان، ج۹، ص۳۵۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۱۹۸.
  69. برای متن نامه، پنگرید: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۸۸.
  70. احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۱۳.
  71. بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۷۳.
  72. نووی، شرح مسلم، ج۱۴، ص۵۰.
  73. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  74. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰؛ صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۵۲.
  75. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۷۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۹۵-۳۹۶.
  76. صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۵۲.
  77. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  78. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  79. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  80. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.