جنگ بدر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۹۱: خط ۹۱:


سپس رسول خدا{{صل}}، لشکرکشی‌هایی را بر ضد برخی از [[قبایل]] ساکن در [[شرق]] و جنوب مدینه آغاز کرد. از آن جمله، [[حمله]] به قبیله‌های "[[محارب]]" و "[[ثعلبه]]" در ذی‌اَمَرّ، "[[بنی سلیم]]" در [[بحران]] و "[[بنی هلال]]" در ذات عمق را می‌توان نام برد. بیشتر این قبایل، از هم پیمانان [[مشرکان قریش]] به شمار می‌آمدند و برخی از کاروان‌های [[قریش]]، از میان [[سرزمین]] آنان عبور می‌کرد.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۰.</ref>
سپس رسول خدا{{صل}}، لشکرکشی‌هایی را بر ضد برخی از [[قبایل]] ساکن در [[شرق]] و جنوب مدینه آغاز کرد. از آن جمله، [[حمله]] به قبیله‌های "[[محارب]]" و "[[ثعلبه]]" در ذی‌اَمَرّ، "[[بنی سلیم]]" در [[بحران]] و "[[بنی هلال]]" در ذات عمق را می‌توان نام برد. بیشتر این قبایل، از هم پیمانان [[مشرکان قریش]] به شمار می‌آمدند و برخی از کاروان‌های [[قریش]]، از میان [[سرزمین]] آنان عبور می‌کرد.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۰.</ref>
==پیش از آغاز [[نبرد]]==
در هفدهم [[ماه رمضان]] [[سال]] دوم از [[هجرت]] [[غزوه بدر]] پیش آمد، غزوه بدر اولین [[جنگ]] مهمی است که [[مشرکان]] علیه [[اسلام]] به پا کرده‌اند.
به [[پیامبر]] خبر رسیده بود که [[ابوسفیان]] با یک کاروان بزرگ تجارتی که حامل اموالی به قیمت پنجاه هزار دینار طلا بود، از «غزه» به سوی [[مکه]] در حرکت است. به دست آوردن این کاروان هم لطمه بزرگی به [[قدرت]] و سطوت مکیان بود و هم [[تلافی]] [[غارت]] [[اموال]] [[مهاجران]] بعد از [[مهاجرت]] از مکه محسوب می‌شد. پیامبر [[مسلمانان]] را برای به دست آوردن این کاروان [[بسیج]] فرمود. مسلمانان به [[امید]] دستیابی به اموالی به این بزرگی با [[خوشحالی]] و [[راحتی]] [[خیال]] از [[شهر]] بیرون رفتند.
مسلمانان می‌دانستند که کاروان مکیان برای [[داد و ستد]] به [[بدر]] می‌آید یا دست کم از آنجا گذر می‌کند. احتمالاً مسلمانان تا نزدیک ناحیه بدر، نمی‌دانستند که به جای کاروان [[تجاری]]، با [[سپاه مشرکان مکه]] رو به رو می‌شوند؛ و [[گمان]] نمی‌بردند که جنگ بزرگی پیش رو باشد. [[جمعیت]] آنان چندان نبود. [[اسلحه]] کافی و دو اسب بیشتر نداشتند.
ابوسفیان که خبر از این [[حمله]] به دست آورده بود. راه کاروان خویش را [[تغییر]] داده و از دسترسی مسلمانان به دور شد. خبر حرکت مسلمانان به سوی کاروان [[قریش]] به مکه رسید و مکه را به جنب و [[جوش]] جدی انداخت. [[ابوجهل]] در تمامی مراحل [[تجهیز]] این [[سپاه]] و نیز [[تشویق]] مشرکان به جنگ با پیامبر در مراحل بعدی، نقشی اساسی داشت. خواه و ناخواه [[مردم]] مکه آماده شدند که به مقابله مسلمانان بیایند در حدود هزار نفر از [[شهر مکه]] با [[آمادگی]] کامل خارج شدند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۱۱.</ref>
==[[مشورت پیامبر]] برای چگونگی [[مقابله با دشمن]]==
پیامبر قبل از جنگ در حالی که هنوز با [[دشمن]] برخورد نکرده بود با یارانش به [[مشورت]] پرداخت. فرمود: بگویید که چه کنیم؟ اولین کسی که برخاست تا جواب خواسته پیامبر را بگوید [[ابوبکر]] بود. [[مورخان]] و [[سیره]] نویسان از نقل کامل سخنان [[ابوبکر]] [[امتناع]] می‌کنند و تنها این عبارت را نقل می‌کنند که او سخن گفت، سخن به خوبی گفت<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۶۱۵؛ المغازی، ج۱، ص۴۸؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۶.</ref> اما منابع معتبر و درجه یک نقل کرده‌اند که [[پیامبر]] از او روی گردانید<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۰۳.</ref>. دوباره فرمود: بگویید چه کنیم؟ این بار [[عمر]] برخاسته و طبق نقل همان [[مورخان]] و [[سیره]] نویسان او هم سخن گفت و سخن به خوبی گفت!
واقدی [[سیره‌نویس]] مشهور می‌گوید: او اضافه کرد: اینان قریش‌اند و [[عزت]] پایدارشان. از روزی که [[عزیز]] بوده‌اند، هرگز [[ذلیل]] نشده‌اند. از روزی که [[کافر]] شده‌اند، هرگز [[ایمان]] نیاورده‌اند. به [[خدا]] قسم هرگز عزتشان را از دست نخواهند داد، با تو به [[سختی]] خواهند جنگید! برای چنین [[جنگی]] آماده باش، شرایط لازم آن را فراهم کن<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸؛ دلائل النبوة، ج۳، ص۱۰۷؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. پیامبر پس از شنیدن سخنان عمر همان [[رفتاری]] را کرد که در مقابل سخنان ابوبکر انجام داد. از او هم روی گردانید<ref>{{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} شَاوَرَ حِينَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ}}؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۰۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۶۳؛ سبل الهدی، ج۹، ص۱۱۰.</ref>. آیا سخن ابوبکر هم به همین شکل، [[مأیوس]] کننده و برای [[لشکر اسلام]] خوف‌آور بوده است که پیامبر از او هم به همین شکل روی برگردانید؟
طبق نقل [[قرآن]]، [[مسلمانان]] اصولاً [[اعتماد به نفس]] و [[روحیه]] کافی جهت مقابله با [[کفار]] [[قریش]] را نداشتند<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ}} «و بی‌گمان خداوند در «بدر» شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳.</ref>. این دو تن در واقع سخن‌گوی بسیاری از کسانی بود که در این [[لشکرگاه]] حضور داشتند. قریش در تمام [[جزیرة العرب]] عنوان و [[هیبت]] و بزرگی داشت و هیچ‌گاه نشده بود که [[شکست]] بخورد. [[قریش]] پس از [[شکست]] [[سپاه]] «[[ابرهه]]» یک اعتبار بی‌اندازه‌ای کسب کرده بود و به یک [[قدرت]] غیرقابل [[منازعه]] ولو خیالی تبدیل شده بود. و این خود [[رعب]] و [[ترس]] بسیاری در دل‌های [[مسلمانان]] ایجاد می‌کرد.
برای بار سوم فرمود: بگویید چه کنیم؟ این بار «[[مقداد]]» برخاست و گفت: یا [[رسول الله]]! آنچه پروردگارت به تو امر کرده عمل کن، ما با تو هستیم. به خدای [[سوگند]] آنچه را که [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]] گفتند: که تو و پروردگارت بروید و [[نبرد]] کنید، ما اینجا نشسته‌ایم<ref>اشاره است به آیه: {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}} «تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref>، ما نخواهیم گفت. بلکه ما می‌گوییم: تو و پروردگارت رهسپار شوید و نبرد کنید که ما هم همراه شما نبرد می‌کنیم و در راست و چپ و پیشاپیش تو خواهیم جنگید و اگر ما را تا دریای احمر هم عقب برانند، همراه تو خواهیم آمد. چهره [[پیامبر]] با شنیدن سخنان مقداد، درخشید و بسیار [[خشنود]] شد و برایش [[دعای خیر]] کرد<ref>صحیح البخاری، ش۳۹۵۲؛ المغازی، ج۱، ص۴۸؛ امتاع الإسماع، ج۱، ص۹۳.</ref>. [[رسول خدا]] باز از [[مردم]] نظر خواست. این بار [[سعد بن معاذ]] برخاست و گفت: یا رسول الله؛ گویا به ما نظر داری؟ گفت: آری، سعد گفت: ما به تو [[ایمان]] آورده‌ایم و تو را [[تصدیق]] کرده‌ایم و [[شهادت]] داده‌ایم که آنچه آورده‌ای [[حق]] است. پس هرچه خواهی [[فرمان]] بده که ما [[اطاعت]] می‌کنیم. قسم به کسی که تو را به حق [[مبعوث]] کرد؛ اگر ما را فرمان دهی که به این دریا فرو [[رویم]]، تا آخرین نفر با تو خواهیم آمد و در [[جنگ با دشمنان]] [[صبر]] می‌کنیم؛ باشد که [[خداوند]] [[چشم]] تو را به دیدن [[فداکاری]] ما روشن کند<ref>{{عربی|فقام سعد بن معاذ فقال: لكأنّك تريدنا يا رسول اللّه‌؟ قال: أجل قال: فقد آمنّا بك، و صدّقناك، و شهدنا أنّ ما جئت به هو الحقّ، و أعطيناك على ذلك عهودنا و مواثيقنا على السمع و الطاعة فامض يا رسول اللّه لما أردت فو الّذي بعثك بالحقّ لو استعرضت بنا هذا البحر فخضته لخضناه معك، ما تخلّف منّا رجل واحد و ما نكره أن تلقى بنا عدوّنا غدا إنّا لصبر عند الحرب صدق عند اللقاء لعلّ اللّه يريك منّا ما تقرّ به عينك فسر بنا على بركة اللّه، ففرح رسول الله{{صل}} و بسطه}}؛ مغازی، ج۱، ص۴۸؛ سیرة النبویة، ج۱، ص۶۱۵.</ref>.
[[مشاوره]] بدین شکل پایان یافت و [[انصار]] - که طبق [[بیعت عقبه]] - تنها می‌بایست از [[پیامبر]] در [[شهر]] خودشان [[دفاع]] کنند، چون به آن [[حضرت]] [[ایمان]] آورده و [[پیامبری]] ایشان را پذیرفته بودند، تردیدی نداشتند که همه جا با آن حضرت باشند و با تمام توان [[یاری]] کنند و دست از ایشان بر ندارند و ایشان را در [[جنگ بدر]] [[همراهی]] کردند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۱۲.</ref>
==استقرار طرفین در کنار چاه‌های [[بدر]]==
بر خلاف [[مشرکین]]، آن شب [[خواب]] [[راحتی]] چشمان [[مسلمانان]] را فرا گرفت و تا صبح خوابیدند؛ به جز [[رسول خدا]] که تا صبح زیر درختی به [[نماز]] و [[عبادت]] مشغول بود. در تمام این مدت [[دعا]] می‌کرد و به [[خدای متعال]] عرض می‌کرد: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي اللَّهُمَّ إِنْ تَهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةُ لَا تُعْبَدُ فِي الْأَرْضِ}}؛ بار خدایا وعده‌ای که به من داده‌ای را اتمام نما. پروردگارا اگر این [[سپاه اسلام]] از بین بروند، کسی در روی [[زمین]] به عبادت تو نخواهد برخاست! و آن قدر دست خود را به طرف [[آسمان]] بلند نگه داشت و خدای خویش را می‌خواند که رَداء از شانه [[مبارک]] آن حضرت به زمین افتاد<ref>صحیح البخاری، ش۳۹۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۷۲؛ سبل الهدی، ج۴، ص۳۷؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۳، ص۲۵۹؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۲۱.</ref>.
[[مورخان]] و [[سیره‌نویسان]] معتقدند پیامبر و یارانش زودتر از [[مشرکان]] بر چاه‌های بدر مسلط شده، دو [[چاه]] آن را پر کرده و دیگری را برای خود نگه داشتند<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۶۲۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۹؛ المغازی، ج۱، ص۵۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۲۲؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۶۷.</ref>. البته اجازه می‌دادند که قریشان بیایند و از چاه، باقی مانده آب را بردارند. در حالی که [[آیات قرآن]] سخنی برخلاف [[تاریخ]] نویسان می‌گوید.؛ چراکه احتیاج [[پیامبر]] و یارانش به آب و [[نزول]] [[باران]] از [[آسمان]] و ساخت حوض‌هایی توسط [[مسلمانان]] برای شرب و [[وضو]] و... بیانگر این است که مسلمانان به چاه‌های [[بدر]] دسترسی نداشته و [[دشمن]] زودتر بر آب مسلط شده و اجازه استفاده را به ایشان نمی‌داده است.
در [[سوره مبارکه انفال]] [[آیه]] ۱۱ [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که (خداوند) خوابی سبک را بر شما فرا می‌پوشاند تا از سوی او آرامشی (برای شما) باشد و از آسمان آبی فرو می‌باراند تا شما را بدان پاکیزه گرداند و پلیدی شیطان را از شما بزداید و دل‌هایتان را نیرومند سازد و گام‌ها (یتان) را بدان استوار دارد» سوره انفال، آیه ۱۱.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۱۴.</ref>
==سقایت [[جانشین پیامبر]] برای [[سپاه اسلام]]==
طبق [[آیه شریفه]] [[قرآن]] و بنا به گفته [[مفسران]] بزرگ، مسلمانان در [[جنگ]] به آب احتیاج داشتند؛ اما دشمن زودتر به منطقه بدر آمده و بر سر چاه‌های آب آن منطقه جای گرفته بود<ref>الکشاف (زمخشری)، ج۲، ص۲۰۳؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۱۵، ص۴۸۶؛ تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۶۱؛ تفسیر ابی السعود، ج۴، ص۲۴؛ تفسیر روح المعانی آلوسی، ج۵، ص۲۰۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۲؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۹۲؛ الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۴۳؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۵، ص۳۴.</ref>. و این چیزی بود که سپاه اسلام را تحت فشار قرار می‌داد.
به همین دلیل است که برخی [[محدثان]] نقل می‌کنند: [[رسول خدا]] در شب بدر در جمع [[یاران]] خویش فرمود: {{متن حدیث|مَنْ يَسْتَقِي لَنَا مِنَ الْمَاءِ}}: چه کسی برای ما آب می‌آورد؟ در آن شرایط دشوار چه کسی می‌توانست این کار را انجام دهد؟ کار مشکلی بود. آورنده آب باید به چاهی در میان [[لشکر]] [[دشمن]] قرار داشت برود و چاه‌های آب، دوردست و عمیق بود<ref>چاه‌هایی که در صحراهای عربستان وجود داشت دهانه‌های بزرگ و عمق زیادی داشت.</ref> و شب (هفدهم و هجدهم و نوزدهم ماه) تاریک بود. هیچ کس از آن مردان [[جنگی]]، [[جسارت]] این کار را نداشت. جز [[امیرالمؤمنین]] کسی پاسخ مثبت به آن [[حضرت]] نداد و داوطلب نشد.
امیرالمؤمنین{{ع}} از جای برخاست و مشکی برداشت و به لب چاه‌های [[بدر]] که در دست دشمن بود، آمد. او باید یک نفره از میان لشکر دشمن عبور کرده و در آن شب تاریک یا کم [[نور]]، خطرات بسیار این راه را به تن بخرد، بعد به داخل [[چاه]] عمیق رفته و [[مشک]] را پر از آب کند. چاه‌های صحرای [[عربستان]] عمیق و وسیع بود و رفتن به داخل آن بسیار خطرناک بود. امیرالمؤمنین{{ع}} بر سر آن چاه عمیق و تاریک آمد، داخل آن شده و مشک را پر از آب کرد.
[[امام]] به سوی اردوگاه [[مسلمانان]] برگشت. در راه باد شدیدی وزید که امیرالمؤمنین به ناچار نشست تا باد گذشت. آن‌گاه برخاسته به راه افتاد، هنوز چندان راه نیامده بود که باد شدید دیگری وزیدن گرفت، به حدی که باز هم امیرالمؤمنین ناچار شد بنشیند، برای بار سوم نیز همین ماجرا تکرار شد، چون به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد، آن حضرت سبب دیرآمدن او را پرسید. علی{{ع}} جریان بادهای شدیدی را که سه بار وزیده بود و او را مجبور به نشستن کرده بود به عرض رسانید، رسول خدا{{صل}} به او فرمود: نخستین باد [[جبرئیل]] بود که با هزار [[فرشته]] برای [[نصرت]] و [[یاری]] ما فرود آمدند، بر تو [[سلام]] کردند و بار دوم و سوم نیز [[میکائیل]] و [[اسرافیل]] بودند که آن دو نیز هر کدام با هزار [[فرشته]] فرود آمدند و بر تو [[سلام]] کردند<ref>فضائل الصحابة (احمد بن حنبل)، ج۲، ص۶۱۳، ش۱۰۴۹؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۳۷؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۹، ص۱۷۲؛ کنزل العمال، ج۵، ص۲۷۳؛ المناقب، ج۲، ص۲۴۱؛ احتجاج (طبرسی)، ج۱، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۱۵.</ref>
==[[رؤیای صادقه]] [[جانشین پیامبر]] در شب [[حمله]]==
از دیگر حوادث شب [[بدر]]، رؤیایی است که [[امیرالمؤمنین]] در آن شب دیده است. خود آن [[حضرت]] این گونه می‌فرماید: یک شب قبل از ([[جنگ]]) بدر، [[خضر]]{{ع}} را در [[خواب]] دیدم و به او گفتم: چیزی به من بیاموز که با آن بر [[دشمنان]]، [[نصرت]] پیدا کنم.گفت: بگو: {{متن حدیث|يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ}} چون صبح شد، آن را برای [[پیامبر خدا]] باز گفتم. فرمود: «ای علی! [[اسم اعظم]] به تو آموخته شده است. در [[روز]] بدر، پیوسته این جمله بر زبانم بود<ref>توحید (صدوق)، ص۸۹؛ عدة الداعی، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۱۶.</ref>
==آغاز [[نبرد]]==
===مقایسه توان نظامی دو [[لشکر]]===
شب گذشت و فردای روز جنگ آمد. در جانب [[اسلام]] [[سیصد و سیزده نفر]]، کمی بیشتر یا کمتر همراه [[پیامبر]] آمده بودند؛ اما آنها برای جنگ نیامده بودند بلکه به دنبال کاروان تجارتی [[قریش]] آمده بودند؛ لذا نه تعدادشان کافی بود و نه وسایل [[جنگی]] لازم در دست داشتند. یک یا دو اسب و هفتاد شتر بیشتر نداشتند<ref>تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۷۹.</ref>؛ اما [[دشمن]] قرشی در حدود نهصد و پنجاه نفر مرد جنگی<ref>در نیمه راه قبیله بنو زهره در حدود سیصد نفر به ریاست أخنس ابن شریق از جمع قریشیان جدا شده و به مکه بازگشت. السیرة النبویة، ج۱، ص۶۱۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱.</ref> و هفت صد شتر و صد اسب و شش صد [[زره]] به همراه داشت که با وسایل لازم و کافی برای این جنگ آمده بودند<ref>المغازی، ج۱، ص۳۹؛ سبل الهدی، ج۴، ص۷۵؛ الکامل، ج۲، ص۱۱۸.</ref>. [[مشرکان]] با فشار [[روانی]] [[ابوجهل]] برای جنگ آماده شده بودند.
[[ابوجهل]] همه سران مخالف [[جنگ]] را متهم به [[ترس]] کرده و بدین وسیله توانسته بود آنان را برای جنگ با [[مسلمانان]] به صحنه بیاورد<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۶۲۳؛ المغازی، ج۱، ص۶۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۴.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۱۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۸

جنگ بدر یا "بدرالکبری" نخستین و مهم‌ترین جنگ میان مسلمانان و کافران قریش است که در هفدهم ماه رمضان سال دوم هجری واقع شد. در این جنگ، مسلمانان علی‌رغم کم تعداد بودنشان به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان از جمله ابوجهل کشته یا اسیر شدند. از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و دلاوری مسلمانان به‌ویژه علی (ع) و حمزه سیدالشهداء، بود. در قرآن کریم از این غزوه یاد شده و نمونه‌ای از امدادهای الهی دانسته شده است.

دو غزوه دیگر نیز به نام بدر خوانده می‌شوند:بدر الاُولی و بدر صغرا (بدر الموعد)؛ اما مراد از جنگ یا غزوه بدر در منابع تاریخی بدر الکبری است.

مقدمه

غزوۀ بدر، نخستین و مهم‌ترین جنگ میان مسلمانان و کافران قریش است که در روز جمعه هفدهم رمضان سال دوم هجری واقع شد. به این جنگ، بدرالقتال، بدرالکبری و بدرالعظمی نیز گفته شده و خداوند در قرآن از آن نام برده است: ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۱] و با عنایتی خاص آن را به طور گسترده در سوره‌هایی مانند انفال و آل عمران مطرح کرده و نکاتی دربارۀ آن بیان شده است. قرآن روز بدر را ﴿يَوْمَ الْفُرْقَانِ[۲] یعنی روز جدایی حق از باطل نامیده و آن را آیتی برای مردم دانسته است: ﴿قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ[۳]. خداوند در این جنگ به وضوح وعده پیروزی دین خود بر مشرکان و قطع ریشه کافران را به رسولش‌داده است: ﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ[۴].[۵]

جنگ بدر در منطقه بدر منسوب به "بدر بن یخلد بن نضر بن کنانه" میان مکه و مدینه واقع شده است که جایگاهی برای گردهمایی اعراب به شمار می‌رفت و بازار آن هر سال از آغاز ماه ذیقعده به مدت ۸ روز بر پا می‌شد و تعدادی چاه آب در آنجا بود. هم اکنون منطقه بدر به شهری در ۱۵۵ کیلومتری مدینه تبدیل شده که فاصله‌ای در حدود ۳۱۰ کیلومتر با مکه و حدود ۴۵ کیلومتر با ساحل دریای سرخ دارد[۶].

علل جنگ بدر

پیش از جنگ بدر مسلمانان چند سریّه و غزوه داشتند که هدف از آنها ضربه زدن به قریش و تصرف کاروان‌های تجاری آنان بود، هر چند که جز سریه نخله، هیچ یک نتیجه‌ای نداشت. در این سریّه که در ماه حرام و به فرماندهی عبداللّه‌ بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، با کشته شدن یک تن از مشرکان (عمرو بن حضرمی) و اسارت دو تن، کاروان تجاری به غنیمت گرفته شد[۷]. قریش این شکست را مایۀ سرافکندگی خود در میان قبایل عرب می‌دانست و طالب خون‌بهای عمرو بن حضرمی بود. این موضوع نقش قابل توجهی در وقوع جنگ بدر داشت[۸].

علاوه بر اینکه، وقتی خبر حرکت کاروان تجاری قریش که از مکه عازم شام بود، به مدینه رسید؛ موقعیت مناسبی بود که رسول خدا(ص) اموال کاروان تجاری قریش را مصادره کند؛ زیرا آنان اموال مهاجران را توقیف کرده بودند و در صورت اصرار و لجبازی، اموال آنان را به عنوان غنیمت بین مهاجران تقسیم کنند. پیامبر(ص) با ۱۵۰ نفر از صحابه کاروان تجاری قریش را تا ذات العشیره تعقیب کرد، اما با کاروان تجاری رو به رو نشد تا بتواند اموال کاروان را مصادره کند[۹].

ابوسفیان با هشدارهایی که دریافت کرد می‌دانست در بازگشت، مسلمانان در کمین کاروان او خواهند نشست، از این‌رو، از سرزمین تبوک، ضمضم بن عمرو را برای جلب کمک قریش، به مکه اعزام کرد و به او گفت: "بزرگان مکه و صاحبان کالا را باخبر کن تا برای نجات کاروان از حملۀ مسلمانان اقدام کنند"[۱۰]. او نیز طبق سفارش ابوسفیان، هنگام ورود به مکه، گوش‌های شتر خود را برید، بینی آن را شکافت، جهازش را برگرداند، پیراهن خود را از جلو و عقب چاک زد و روی شتر ایستاد. فریاد زد: "ای قریش! خسارت! خسارت! اموال شما که همراه ابوسفیان است در معرض حمله محمد(ص) و یارانش است؛ کمک کنید". مشرکان با دیدن این صحنه و فریادهای ضمضم به جنبش درآمدند. ابوجهل نیز بر بام کعبه، مکیان را برای نجات اموالشان تشویق می‌کرد؛ اما خواب بدی که عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز پیش از ورود ضمضم دیده و در مکه شایع شده بود چنان وحشتی در میان مکیان افکنده بود که تا رسیدن به بدر پیوسته از آن یاد می‌کردند. با این حال ترس از دست رفتن کاروانی که تقریبا همۀ قریش در آن سرمایه گذاری کرده بودند و حفظ آن، برایشان جنبه حیثیتی داشت و هشدارها و ترغیب‌های بزرگانی از قریش برای نجات کاروان، همه را واداشت که یا خود به جنگ بیایند یا کسی را به جای خود بفرستند[۱۱].[۱۲]

خروج مسلمانان از مدینه

با بازگشت کاروان از غزه به سوی مکّه، خداوند پیامبرش را برای خروج از مدینه برای پیروزی بر کاروان یا سپاه مشرکان فرمان داد[۱۳]. رسول خدا(ص) نیز این مطلب را اعلام کرد. دربارۀ خروج از مدینه بین مسلمانان گفت و گوهای فراوانی شد و گروهی از مردم با این بیان که گمان نمی‌کنند جنگی روی دهد، عدم همراهی خود را توجیه کردند. برخی هم ‌گفتند ما گروهی اندک هستیم و بیرون رفتن به صلاح نیست. بخشی از اصحاب هم شرکت در این نبرد را با مرگ خویش برابر می‌دانستند: ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ[۱۴].

زمان خروج از مدینه به اختلاف روز شنبه، یکشنبه و دوشنبه، هشتم یا دوازدهم ماه رمضان گفته شده است؛ اما بر اساس تقویم تطبیقی هشتم ماه رمضان و روزهای یکشنبه و دوشنبه نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا آن زمان مصادف با روز سه شنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱۲ رمضان. بنابراین، پیامبر(ص) در دوازدهم ماه رمضان از مدینه خارج شد و در سُقْیا فرود آمد و کم سالان را به مدینه بازگرداند و شامگاه همان روز از سقیا خارج شدند[۱۵].

خروج قریش از مکه

خواب بدی که عاتکه دختر عبدالمطلب دیده و در مکه شایع شده بود چنان وحشتی در میان مکیان افکنده بود که تا رسیدن به بدر پیوسته از آن یاد می‌کردند. او خواب دیده بود که مردی وارد مکه شد و گفت که تا سه روز دیگر شما به کشتارگاه خویش می‌روید. آن مرد سه بار مطلب خود را بر کعبه و کوه ابوقبیس فریاد زد و بعد سنگی به زیر افکند که هر ذره آن داخل خانه‌ای از قریش ـ جز بنی‌هاشم و بنی‌زهره ـ شد. این خواب، سایۀ ترس و دودلی را چنان بر سر گروهی از بزرگان قریش انداخته بود که برخی چون حارث بن عامر با یقین به مرگ خود، بخشی از اموالش را میان فرزندانشان قسمت کرد؛ همچنین هراس عجیبی امیه‌ بن خلف را فرا گرفته بود، زیرا که سعد بن معاذ پیش‌تر سخن پیامبر(ص) را درباره کشته شدنش، به او گزارش داده و ازاین‌رو به شدت نگران بود. عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، حکیم بن حزام، ابوالبختری، علی بن امیه و عاص بن مُنَبَّه نیز رغبتی به جنگ نداشتند و ازاین‌رو ابوجهل و عقبة بن ابی معیط این افراد را ترسو می‌خواندند و بر طبل جنگ می‌نواختند و به سخنان خردمندان و خیرخواهان قریش از جمله حکیم بن حزام که آنان را از رفتن باز می‌داشتند گوش نمی‌دادند. مشرکان با تعداد ۹۵۰ یا ۱۰۰۰ نفر با نوازندگان و آوازه خوانان و با ساز و برگ تمام و تکبر و غروری خاص از مکه بیرون آمدند و ۱۰۰ اسب را نیز برای خودنمایی یدک می‌کشیدند[۱۶].[۱۷]

استقرار دو سپاه در بدر

وقتی ابوسفیان نزدیک مدینه رسید ترس شدیدی او را گرفت و با یافتن آثار شتران دو تن از جاسوسان پیامبر(ص) در بدر، مسلم دانست که پیامبر(ص) با نیروهایش برای دستیابی به کاروان از مدینه خارج خواهند شد، از همین رو بلافاصله مسیر کاروان را از منطقه بدر به سوی کنار دریای سرخ تغییر داد و توانست از محدودۀ آنان خارج شود و پیکی نیز به سوی سپاه قریش فرستاد تا آنان را از ماجرا باخبر کند و به بازگشت به مکه فراخواند[۱۸]. در جحفه (چند منزلی بدر) پیام به سپاه قریش رسید؛ ولی آنان بازگشت را مایۀ سرافکندگی خود می‌دانستند و می‌خواستند با قدرت‌نمایی، ضعفی را که از سریه نخله بر آنان تحمیل شده بود جبران کنند تا در میان قبایل عرب بار دیگر سرافکنده نشوند، ازاین‌رو تصمیم گرفتند سه روز در بدر برای قدرت نمایی خود به عیش و نوش و نوازندگی بپردازند. تنها بنی‌زهره با سخنان و حیله اخنس بن شریق (از همپیمانان بنی زهره) توانستند از سپاه جدا شده، به مکه بازگردند. بنو عدی نیز گروه دیگری بودند که با تغییر مسیر خود به سوی دریا، به مکه بازگشتند[۱۹].

پیامبر(ص) پس از پیمودن منازلی، وقتی به نزدیک بدر رسید جبرئیل خبر نزدیک شدن سپاه قریش را به رسول‌خدا(ص) داد و ایشان اصحاب خود را به مشورت‌‌طلبید. ابوبکر و عمر سخنانی گفتند که کاملاً بر ترس و ناامیدی از قدرت مسلمانان در برابر قریش دلالت داشت؛ اما مقداد از مهاجران گفت: ای رسول خدا(ص) ما چون قوم یهود نیستیم که به موسی گفتند: تو و خدایت بروید و بجنگید و ما اینجا نشسته‌ایم، بلکه ما از راست و چپ و پیش و پس تو می‌جنگیم. باز رسول خدا(ص) خواستار نظر اصحاب شد. خطاب پیامبر(ص) در حقیقت متوجه انصار بود، آنان بیشترین جمعیت سپاه پیامبر(ص) را تشکیل می‌دادند لکن بر اساس پیمان خود با پیامبر(ص) متعهد دفاع از رسول خدا(ص) در خارج از مدینه نبودند، ازاین‌رو سعد بن معاذ رئیس اوس که متوجه این موضوع شده بود به نمایندگی از انصار سخنان پرشوری گفت و اطاعت انصار را از فرمان پیامبر(ص) اعلام کرد. رسول خدا(ص) از سخنان مقداد و سعد بن معاذ بسیار خوشحال شد و فرمود: خداوند به من وعده پیروزی بر یکی از دو گروه (تجاری یا سپاه اعزامی مکه) را داده است: ﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ[۲۰]، به خدا سوگند هم‌اکنون محل کشته شدن آنان را می‌بینم و حتی آن را به اصحاب خود نشان داد. مسلمانان با سخنان پیامبر(ص) متوجه فرار کاروان تجاری شدند و آنان که تا آن هنگام پرچم جنگ نبسته بودند، پرچم‌های جنگ را برافراشته، و به راه افتادند و شامگاه هفدهم ماه رمضان در بدر فرود آمدند. مسلمانان از لشکرگاه قریش بر اثر وجود تپه‌های شنی که میان آنان بود خبر نداشتند. پیامبر(ص) چند نفر از جمله علی(ع)، را برای کسب خبر به سوی چاهی که در نزدیک آنان بود فرستاد. آنان با ساقیان قریش برخورد و دو تن از آنان را اسیر کردند. پس از بازجویی معلوم شد سپاه قریش با شمار ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر که اغلب بزرگان قریش را همراه دارد در پشت تپه‌های شنیِ منطقه اردو زده‌اند. پیامبر(ص) فرمود: "مکه جگرگوشه‌های خود را به سوی شما روانه کرده است"[۲۱]. پیامبر(ص) از یاران خود دربارۀ محلّی که فرود آمده بودند مشورت خواست. حباب بن منذر انصاری پیشنهاد کرد تا در کنار چاه‌های بدر فرود آیند و دیگر چاه‌ها را پُر کنند. جبرئیل فرود آمد و نظر حباب بن منذر انصاری را تأیید کرد و او را حباب ذوالرأی خواندند، از این‌رو اردوگاه خود را در کنار چاه‌های بدر قرار داد[۲۲].

مؤرخان و مفسران دربارۀ اینکه کدام‌ یک از دو سپاه زودتر به بدر رسیدند اختلاف وجود دارند؛ مؤرخانی چون واقدی و ابن‌اسحاق گفته‌اند مسلمانان زودتر به بدر رسیدند و چاه‌های آب را گرفتند؛ ولی مفسران، ورود سپاه قریش را پیش از مسلمانان دانسته‌اند، از همین روست که وقتی در شب بدر مسلمانان خوابیدند و صبح نیاز به آب پیدا کردند نتوانستند غسل کنند و شیطان آنان را بر اثر وضعیت بدی که پیدا کرده بودند وسوسه می‌کرد. خداوند بدین منظور و نیز جهت محکم کردن زمین زیر پای آنان باران فرستاد: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ[۲۳]. ساختن حوض‌های آب نیز پس از این باران بود، زیرا آن‌قدر آب در آبراه‌ها جاری شد که این حوض‌ها را برای جمع‌آوری آب‌ها ساختند. خداوند در آن شب برای آرامش مسلمانان، خواب را بر آنان مسلط کرد و در آن شب در حالی که همه اصحاب به خواب رفته بودند رسول خدا(ص) در کنار درختی تا هنگام صبح به عبادت پرداخت[۲۴].

نابرابری نیروها

پیامبر اکرم(ص) زمانی که تعداد کم یاران خود و کثرت سپاه قریش را دید از خدا کمک خواست، ازاین‌رو در روز بدر هنگامی که لحظاتی خواب بر ایشان مستولی شد، خداوند دشمنان را در نظر او کم شمار جلوه داد و فرمود: ﴿إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُو[۲۵]رِ. این اندک نمایی دو جانبه بود[۲۶] چنانکه برخی از صحابه می‌گفتند: مشرکان ۷۰ یا ۱۰۰ نفرند و ابوجهل نیز وقتی مسلمانان را دید گفت: یاران محمد لقمه‌ای بیش نیستند[۲۷]. این کم نمایی باعث تقویت ارادۀ مسلمانان شد و فرمان تشویق کردن مؤمنان به جنگ و پایداری ۲۰ نفر از مسلمانان در برابر ۲۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر در برابر ۱۰۰۰ نفر از مشرکان به هنگام جنگ بدر به پیامبر(ص) داده شد: ﴿يَأَيهَُّا النَّبىِ‏ُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَبرُِونَ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَينْ‏ِ وَ إِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُون[۲۸]؛ ولی این حکم تخفیف داده شد و دستور پایداری ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ در آیه بعد صادر شد: {{متن قرآن|الَْانَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَينْ‏ِ وَ إِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَينْ‏ِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّبرِِينَ[۲۹]. رسول خدا(ص) در خطابه‌ای مسلمانان را به جنگ تشویق و به ثواب ترغیب و بارها برای پیروزی مسلمانان دعا کرد و می‌فرمود: "خدایا! اگر این گروه اندک کشته شوند دیگر کسی تو را عبادت نخواهد کرد"[۳۰]. رسول خدا(ص) آن‌قدر دعا کرد که ردای مبارکش از دوشش افتاد[۳۱].

نبرد تن به تن

زخم زبان‌های تند و پیوسته ابوجهل و قریش به عتبه، او را وا داشت تا در جنگی که خود برای خاموشی آن تلاش می‌کرد، نخستین کسی باشد که به همراه پسرش ولید و شیبه پا به میدان نهند و جنگ تن به تن را آغاز کنند. پیامبر(ص) که گویا کراهت داشت انصار در نخستین درگیری، طرفِ قریش باشند حمزه، علی (ع) و عبیدة بن حارث را به میدان فرستاد[۳۲]. حمزه، عتبه را کشت و علی(ع)، ولید را و عبیده با کمک حمزه و علی(ع) شیبه را کشتند. کشته شدن این سه تن ضربه سختی به قریش بود؛ ولی ابوجهل با سخنان خود به مردم اطمینان می‌داد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: لَنَا الْعُزَّی وَ لَا عُزَّی لَکُم‏ و منادی پیامبر(ص) گفت: اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَی لَکُم‏[۳۳]. پیامبر(ص) با برداشتن مشتی خاک و پاشیدن آنها به سوی کافران فرمود: رؤیتان سیاه باد خدایا! دلهایشان را سرشار از ترس و قدم‌هایشان را سست و لرزان کن[۳۴].

آغاز حمله عمومی

حمله عمومی با به هلاکت رسیدن مبارزان قریش، آغاز شد. پیامبر(ص) به رزمندگان دستور داد تا وقتی دشمن، آنان را محاصره نکرده، دست به شمشیر نبرند و فقط با تیراندازی، جلوی پیشروی دشمن را بگیرند. رسول خدا(ص) مقابل لشکر مسلمانان آمد و با چوب دستی، صفوف سربازان را منظم کرد. سپس دستور حمله عمومی را صادر فرمود و جنگ میان صفوف مسلمانان و مشرکان شروع شد شعار مسلمانان در این جنگ "یا منصور امت" و "اَحَدٌ اَحَد" بود[۳۵]. زمانی نگذشت که آثار شکست در لشکر دشمن ظاهر شد و پا به فرار گذاشتند. پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز در جنگ، شرکت فعالی داشت؛ به گونه‌ای که از حضرت علی(ع) نقل شده است: "در روز بدر، آن گاه که کارزار بر ما سخت می‌شد، ما به رسول خدا(ص) پناه می‌آوردیم و آن حضرت، خود در کارزار، شرکت داشت و کسی نزدیک‌تر از او به مشرکان نبود"[۳۶].[۳۷]

امدادهای غیبی در بدر

برخی از امدادهای الهی در بدر عبارت است از: مسلط شدن خواب بر مؤمنان برای آرامش؛ فرو فرستادن باران برای طهارت و محکم شدن زمین رملی زیر پای آنان برای مناسب شدن موقعیت جغرافیایی و جنگی، تقلیل نیروهای دو سپاه، در نگاه یکدیگر به گونه‌ای که موجب تقویت روحیۀ مسلمانان و مغرور شدن و تضعیف روحیۀ مشرکان گردید و نیز حضور فرشتگان در بدر: ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ[۳۸]. این آیه بر حضور ۱۰۰۰ فرشته از ابتدای جنگ دلالت دارد که در ادامۀ جنگ به ۳۰۰۰ افزایش یافت: ﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ[۳۹]. همچنین خداوند به مؤمنان وعده داده بود که چنانچه صبر و تقوا پیشه کنند این تعداد به ۵۰۰۰ افزایش یابد: ﴿بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ[۴۰]. از امیرمؤمنان(ع) نیز روایت شده که در بدر سه تند باد وزید که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هریک با ۱۰۰۰۰ نفر حاضر شدند. جبرئیل در کنار پیامبر(ص) و میکائیل در سمت راست سپاه و اسرافیل در جناج چپ سپاه مستقر شدند[۴۱].

از دیگر امدادهای غیبی که نقشی بسیار مهم در شکست مشرکان داشت وحشت و هراسی بود که خداوند بر دل مشرکان افکند: ﴿إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ[۴۲]. برخی این وحشت را ناشی از صداهای مهیبی می‌دانند که همانند ریختن سنگ در طشت بود. خداوند این کمک‌ها را بشارتی به مسلمانان و مایۀ قوت و اطمینان و تسکین قلب آنان دانسته است: ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۴۳]. ازاین‌رو بجاست که خداوند تیر انداختن و کشتن مشرکان را به خود نسبت دهد[۴۴].

کشته شدن ابوجهل

پیامبر(ص) که منتظر خبر کشته شدن ابوجهل بود و او را رأس پیشوایان کفر و فرعون امت نامیده بود با شنیدن خبر قتل او بسیار خوشحال شد و فرمود: "خدایا! وعده خود را محقق ساختی"[۴۵].[۴۶]

تعداد کشته ها

جنگ بدر با شهادت ۱۴ تن از مسلمانان (۶ تن از مهاجران و ۸ تن از انصار) و با کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن همین تعداد از مشرکان که سران آنها نضر بن حارث، عقبة بن ابی‌معیط، سهیل بن عمرو، عباس و ابوالعاص بودند. ۳۵ تن از گشته‌های قریش، به دست علی(ع) به هلاکت رسیدند و بسیاری از مشرکان در بیابان‌های اطراف پراکنده شده، برای فرا رسیدن شب و رهایی از دست مسلمانان لحظه شماری می‌کردند[۴۷].

پس از پایان جنگ، پیامبر گرامی اسلام(ص)امر فرمود تا چاه‌های بدر را گود کنند و جسد کشته‌های مشرکان را در آنها بریزند. آن‌گاه رسول خدا(ص) بر لب چاه آمد و خطاب به آنان فرمود: "ای عُتبه! ای شیبه! ای ابوجهل! من آنچه را خدایم وعده داده بود، درست یافتم، آیا شما آنچه را خداوند وعده داده بود یافتید؟ چه بد خویشاوندی برای پیامبرتان بودید. شما مرا تکذیب و از شهرم بیرون کردید؛ در حالی که دیگران مرا پناه دادند"[۴۸]. جنگ بدر که بیش از نصف روز طول نکشید یکی از مهم‌ترین رخدادهای صدر اسلام را رقم زد، چنان که پیامبر(ص) درباره آن فرمود: "هیچ‌گاه شیطان کوچک‌تر و در مانده‌تر از روز عرفه نبوده، مگر در روز بدر"[۴۹].[۵۰]

غنایم بدر

غنایم کلی جنگ عبارت بود از ۱۵۰ شتر، ۱۰ اسب و مقداری چرم و پارچه و ابزار جنگی. هر کس، افزون بر آنچه از وسایل شخصی کشتگان به دست آورده بود از غنایم کلی نیز سهمی می‌طلبید. آیات اول سوره انفال به بیان حکم این موضوع پرداخته و بیان می‌کند که اصحاب پیوسته از پیامبر(ص) درباره غنایم می‌پرسیدند: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۵۱]. این آیه غنایم کلی را مخصوص خدا و رسولش قرار داده تا هر چه بخواهند تصمیم بگیرند و خطاب به مسلمانان تأکید می‌کند اگر مؤمنان حقیقی باشید باید از خدا و رسولش اطاعت کنید. بدین ترتیب کسانی که از این غنایم برده بودند موظف به بازگرداندن آنها شدند. باقی غنایم برای مجاهدان بود و پیامبر(ص) نیز آنها را میانشان قسمت کرد. رسول خدا(ص) برای کسانی که در مدینه و قبا جانشین خود کرده بود سهمی پرداختند. سعد بن عباده نیز که بر اثر مارگزیدگی نتوانست همراهی کند ولی انصار را برای حضور در بدر تشویق کرده بود سهمی به او داده شد. بدین ترتیب مسلمانان که هنگام خروج از مدینه تنها یک یا دو اسب و ۷۰ شتر داشتند و هر دو یا سه یا ۴ نفر از یک شتر استفاده می‌کردند. هنگام بازگشت، هر یک بر یک یا دو شتر سوار بود و برهنگان جامه پوشیده و به زاد و توشه قریش دست یافته، سیر شده بودند و چون فدیه آزادی اسیران را نیز گرفتند هر فقیری ثروتمند شد و این استجابتِ همان دعای پیامبر(ص) بود که هنگام حرکت از سقیا به سوی بدر گفت: "خدایا! ایشان گروه پیادگان‌اند، سوارشان کن، برهنه‌اند آنان را بپوشان، گرسنه‌اند، سیرشان کن و نیازمندند، به فضل خود بی نیازشان فرمای"[۵۲].[۵۳]

بازتاب جنگ بدر در مدینه

جنگ بدر در مدینه، هم در میان مسلمانان و هم در میان یهودیان و منافقان، بازتاب گسترده‌ای داشت. این پیروزی چنان عظیم و مهم بود که نه تنها مسلمانان بلکه عمده منافقان و یهودیان سخن زید بن حارثه و عبداللّه‌ بن رواحه را که پیش از رسیدن سپاه به مدینه خبر پیروزی را به مدینه رساندند باور نمی‌کردند و می‌گفتند آنان نمی‌دانند چه می‌گویند. حتی سخنان زید بن حارثه را ناشی از هراسی که از شکست مسلمانان بر او عارض شده می‌دانستند. این تعجب از آن رو بود که مردم مدینه با نام برخی از بزرگان قریش در میان اسامی کشته‌شدگان مواجه شدند. مردم از جمله بزرگان خزرج با شنیدن این خبر به روحا آمدند و پیروزی بدر را به پیامبر(ص) شادباش گفتند و کسانی که در این غزوه حاضر نشده بودند از رسول خدا(ص) عذرخواهی کردند[۵۴]. یهودیان و منافقان نیز وقتی اسیران را با دست‌های بسته دیدند خوار و زبون شدند. حتی با توجه به غنایم مسلمانان چنان احساس حقارت کردند و آرزو کردند با پیامبر در بدر حضور می‌داشتند تا غنیمتی به دست می‌آوردند. از پیامدهای دیگر جنگ بدر در مدینه نگرانی انصار نسبت به همپیمانان یهودی خود بود و ازاین‌رو به آنان گفتند: پیش از اینکه همانند آنچه بر قریش در بدر وارد شد بر شما بیاید اسلام را بپذیرید[۵۵].

بازتاب جنگ بدر در مکه

بازتاب جنگ بدر در مکه بسیار گسترده‌تر از مدینه بود. خبر شکست مشرکان را حَیْسُمان بن حابس خزاعی به مکه رساند. مکیان نیز همانند مردم مدینه در اولین برخورد با این رویداد مهم سخن او را به شدت انکار و او را به هزیان گویی متهم می‌کردند. این ناباوری چنان بود که صفوان بن امیه که در حجر اسماعیل نشسته بود می‌گفت: درباره من از او سؤال کنید. پرسیدند: آیا از صفوان خبری داری؟ حیسمان گفت: او در حجر اسماعیل است؛ ولی پدر و برادرش را در میان کشته شدگان دیدم. اما وقتی قریش به مکه بازگشت و همه چیز روشن شد، ابوسفیان برای برافروخته نگه داشتن خشم مشرکان نسبت به مسلمانان آنان را از هر گونه گریستن و نوحه و مرثیه سرایی بر کشتگان و از هر گونه خوشی و لذت‌جویی برحذر داشت[۵۶]. برخی که نمی‌توانستند برای کشته شدگانشان عزاداری نکنند به بیرون مکه رفته، در آنجا نوحه سرایی می‌کردند؛ اما وقتی کعب بن اشرف یهودی به مکه آمد و مرثیه سرایی کرد دیگران نیز اشعار او را خوانده، گریه و زاری را آشکار کردند. مکه یک ماه در غم و اندوه فرو رفته بود و هیچ خانه‌ای نبود مگر اینکه بر کشتگان خود مرثیه می‌خواند. مصیبت سنگین بدر بر مکیان نه تنها در سال بعد، جنگ احد را در پی داشت، بلکه کینه‌ای در دل بزرگان قریش به خصوص امویان نهاده بود که حتی پس از مسلمان شدن هرگاه فرصتی دست می‌داد کینه خود را به گونه‌های مختلف آشکار می‌کردند. در این میان اهل‌بیت پیامبر و انصار بیشتر آماج این کینه‌ها بودند، اوج این دشمنی در واقعه کربلا نسبت به اهل‌بیت(ع) ظاهر شد، چنان که یزید در اشعار خود صریحاً به انتقام‌جویی از کشته‌های بدر اعتراف کرد[۵۷].

بازتاب جنگ بدر در خارج از حجاز

بازتاب این جنگ افزون بر مدینه و مکه، به خارج از مرزها کشیده شد. در حبشه نجاشی از این خبر مسرور شد و خبر آن را به مسلمانان مهاجر در حبشه رساند[۵۸].[۵۹]

جایگاه بدریون

مقام بدری‌ها در روایاتِ ناظر به برخی آیات و نیز سخنان صحابه جایگاه مهم و ویژه‌ای یافت به طوری که برخی که در بدر حاضر نشده بودند آرزو می‌کردند در جنگ بدر شرکت می‌‌کردند تا همانند آنان ثواب و اجر ‌داشتند[۶۰]. در اعتقادات اهل سنت بدریان از دیگر صحابه جایگاه برتری دارند و گناهان گذشته و آینده آنان بخشوده شده و خداوند هیچ یک از اصحاب بدر را عذاب نخواهد کرد[۶۱] و بهشت بر آنها واجب شده است[۶۲]. البته اشکال‌هایی بر این مطالب وارد است و به نظر می‌رسد برخی خواسته‌اند با بهره‌گیری از مسئله مقام بدریان، مخالفت برخی صحابه پیامبر را در برابر امام علی(ع) در دوران خلافتش را توجیه کنند[۶۳].

اصحاب بدر از نظر اقتصادی و اجتماعی نیز جایگاهی ممتاز داشتند؛ خلیفه دوم در دیوان مالی برای آنان امتیاز خاصی قائل شد و سهم هر یک از آنان را ۵۰۰۰ درهم در سال قرار داد[۶۴]. از نظر موقعیت اجتماعی در جایگاهی ممتاز قرار داشتند و حضور نیروهای بدری در هر سپاه و گروه و حزبی امتیاز ویژه برای تأیید آن گروه و حزب به شمار می‌رفت و این از باورهای اجتماعی در قرن اول بود. سعید بن قیس ارحبی برای تشویق نیروهای خود برای جنگ با معاویه و اثبات درست بودن راهی که برگزیده‌اند، در سخنان خود به حضور ۷۰ بدری در سپاه و در رأس آنان امیرمؤمنان(ع) اشاره کرد و متذکر شد که با این تعداد دیگر هیچ‌گونه شبهه‌ای در حقانیت خود نداشته باشند[۶۵].

با توجه به این جایگاه ویژه اصحاب بدر نزد مسلمانان، کتاب‌های فراوانی در این باره نوشته شده است مانند:

  1. کتاب من شهد صفین مع علی من البدریین از هشام بن محمد بن سائب کلبی؛
  2. هالة البدر فی عدد اهل بدر از محمد بن احمد بن عثمان ذهبی؛
  3. روضة المحبین لأسماء الصحابة البدریین اثر محمد بن مصطفی البنانی المصری [۶۶].

جنگ بدر

جنگ بدر در سال دوم و نوزده ماه پس از هجرت رخ داد. این جنگ، نخستین جنگ مهم میان مسلمانان و قریش بود که برخلاف انتظار مسلمانان، با پیروزی ایشان به انجام رسید و راه تجاری و بازرگانی قریش دچار خطر جدی شد. در این جنگ که مسلمانان ابتدا به منظور تصرف کاروان تجاری قریش بیرون آمده بودند، در میانه راه آگاه شدند که کاروان نظامی قریش در راه است. عده‌ای از مسلمانان همان‌گونه که آیات الهی﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ[۶۷] ترسیم کرده است، از درگیری با قریش اکراه داشتند، اما سرانجام جنگ به وقوع پیوست و با وجود اینکه نیروهای دشمن، سه برابر نیروهای مسلمان بود، مسلمانان پیروز شدند. بر اساس آیات الهی ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۶۸]، حضور فرشتگان در این جنگ برای تقویت روحیه مسلمانان و ایجاد رعب و وحشت در دل کفار بود و بر اساس اطلاعات منابع تاریخی، قاتل هر یک از هفتاد کشته قریش در میان مسلمانان مشخص بود[۶۹].

جنگ بدر از نظر سیاسی و مذهبی دارای اهمیت بود و تأثیرات بسیاری در داخل و خارج از مدینه داشت. این پیروزی که انتظارش نمی‌رفت، بر یهودیان و منافقان مدینه گران آمد. آنان برای جلوگیری از رشد و گسترش اسلام، تبلیغات گسترده‌ای بر ضد رسول خدا(ص) به راه انداختند. چنان که این شکست، بر نگرانی اعراب و قبایلی که در اطراف مدینه و در مسیر راه تجاری مکه به شام می‌زیستند، افزود؛ زیرا خود را از درآمد حاصل از عبور و مرور کاروان‌های تجاری قریش به شام محروم می‌دیدند. از اینرو، به کارشکنی و غارت علیه رسول خدا(ص) پرداختند. همچنین به لحاظ سیاسی، این نبرد روشن ساخت که رسول خدا(ص) برای مکه خطری جدی به شمار می‌رود. ضمن آنکه شکست ناشی از آن، به شدت حیثیت مکیان را خدشه‌دار ساخت و در نتیجه، هیبت و بزرگی آنان در برابر دیگر عشایر، تضعیف شد. از سوی دیگر، جنگ بدر در نگاه مسلمانان به عنوان حقانیت آرمانشان و سندی بر حقیقت رسالت محمدی جلوه گر شد، آن هم پس از همه آن سختی‌هایی که متحمل شده بودند.

پس از جنگ بدر، رسول خدا(ص)، پاک‌سازی جبهه داخلی را در مدینه آغاز کرد. ایشان برای این کار، ابتدا از کسانی آغاز کرد که با زبانشان موجب گسترش شایعات و بر هم زدن امنیت مدینه می‌شدند. در این راستا، ابتدا "عصماء دختر مروان" و پس از آن "ابوفک یهودی" و "کعب بن اشرف" که افراد را بر ضد رسول خدا(ص) شورانده و در هجو مسلمانان اشعاری سروده بودند، به قتل رسیدند[۷۰].

سپس رسول خدا(ص)، لشکرکشی‌هایی را بر ضد برخی از قبایل ساکن در شرق و جنوب مدینه آغاز کرد. از آن جمله، حمله به قبیله‌های "محارب" و "ثعلبه" در ذی‌اَمَرّ، "بنی سلیم" در بحران و "بنی هلال" در ذات عمق را می‌توان نام برد. بیشتر این قبایل، از هم پیمانان مشرکان قریش به شمار می‌آمدند و برخی از کاروان‌های قریش، از میان سرزمین آنان عبور می‌کرد.[۷۱]

پیش از آغاز نبرد

در هفدهم ماه رمضان سال دوم از هجرت غزوه بدر پیش آمد، غزوه بدر اولین جنگ مهمی است که مشرکان علیه اسلام به پا کرده‌اند. به پیامبر خبر رسیده بود که ابوسفیان با یک کاروان بزرگ تجارتی که حامل اموالی به قیمت پنجاه هزار دینار طلا بود، از «غزه» به سوی مکه در حرکت است. به دست آوردن این کاروان هم لطمه بزرگی به قدرت و سطوت مکیان بود و هم تلافی غارت اموال مهاجران بعد از مهاجرت از مکه محسوب می‌شد. پیامبر مسلمانان را برای به دست آوردن این کاروان بسیج فرمود. مسلمانان به امید دستیابی به اموالی به این بزرگی با خوشحالی و راحتی خیال از شهر بیرون رفتند.

مسلمانان می‌دانستند که کاروان مکیان برای داد و ستد به بدر می‌آید یا دست کم از آنجا گذر می‌کند. احتمالاً مسلمانان تا نزدیک ناحیه بدر، نمی‌دانستند که به جای کاروان تجاری، با سپاه مشرکان مکه رو به رو می‌شوند؛ و گمان نمی‌بردند که جنگ بزرگی پیش رو باشد. جمعیت آنان چندان نبود. اسلحه کافی و دو اسب بیشتر نداشتند.

ابوسفیان که خبر از این حمله به دست آورده بود. راه کاروان خویش را تغییر داده و از دسترسی مسلمانان به دور شد. خبر حرکت مسلمانان به سوی کاروان قریش به مکه رسید و مکه را به جنب و جوش جدی انداخت. ابوجهل در تمامی مراحل تجهیز این سپاه و نیز تشویق مشرکان به جنگ با پیامبر در مراحل بعدی، نقشی اساسی داشت. خواه و ناخواه مردم مکه آماده شدند که به مقابله مسلمانان بیایند در حدود هزار نفر از شهر مکه با آمادگی کامل خارج شدند.[۷۲]

مشورت پیامبر برای چگونگی مقابله با دشمن

پیامبر قبل از جنگ در حالی که هنوز با دشمن برخورد نکرده بود با یارانش به مشورت پرداخت. فرمود: بگویید که چه کنیم؟ اولین کسی که برخاست تا جواب خواسته پیامبر را بگوید ابوبکر بود. مورخان و سیره نویسان از نقل کامل سخنان ابوبکر امتناع می‌کنند و تنها این عبارت را نقل می‌کنند که او سخن گفت، سخن به خوبی گفت[۷۳] اما منابع معتبر و درجه یک نقل کرده‌اند که پیامبر از او روی گردانید[۷۴]. دوباره فرمود: بگویید چه کنیم؟ این بار عمر برخاسته و طبق نقل همان مورخان و سیره نویسان او هم سخن گفت و سخن به خوبی گفت!

واقدی سیره‌نویس مشهور می‌گوید: او اضافه کرد: اینان قریش‌اند و عزت پایدارشان. از روزی که عزیز بوده‌اند، هرگز ذلیل نشده‌اند. از روزی که کافر شده‌اند، هرگز ایمان نیاورده‌اند. به خدا قسم هرگز عزتشان را از دست نخواهند داد، با تو به سختی خواهند جنگید! برای چنین جنگی آماده باش، شرایط لازم آن را فراهم کن[۷۵]. پیامبر پس از شنیدن سخنان عمر همان رفتاری را کرد که در مقابل سخنان ابوبکر انجام داد. از او هم روی گردانید[۷۶]. آیا سخن ابوبکر هم به همین شکل، مأیوس کننده و برای لشکر اسلام خوف‌آور بوده است که پیامبر از او هم به همین شکل روی برگردانید؟

طبق نقل قرآن، مسلمانان اصولاً اعتماد به نفس و روحیه کافی جهت مقابله با کفار قریش را نداشتند[۷۷]. این دو تن در واقع سخن‌گوی بسیاری از کسانی بود که در این لشکرگاه حضور داشتند. قریش در تمام جزیرة العرب عنوان و هیبت و بزرگی داشت و هیچ‌گاه نشده بود که شکست بخورد. قریش پس از شکست سپاه «ابرهه» یک اعتبار بی‌اندازه‌ای کسب کرده بود و به یک قدرت غیرقابل منازعه ولو خیالی تبدیل شده بود. و این خود رعب و ترس بسیاری در دل‌های مسلمانان ایجاد می‌کرد.

برای بار سوم فرمود: بگویید چه کنیم؟ این بار «مقداد» برخاست و گفت: یا رسول الله! آنچه پروردگارت به تو امر کرده عمل کن، ما با تو هستیم. به خدای سوگند آنچه را که بنی اسرائیل به موسی گفتند: که تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید، ما اینجا نشسته‌ایم[۷۸]، ما نخواهیم گفت. بلکه ما می‌گوییم: تو و پروردگارت رهسپار شوید و نبرد کنید که ما هم همراه شما نبرد می‌کنیم و در راست و چپ و پیشاپیش تو خواهیم جنگید و اگر ما را تا دریای احمر هم عقب برانند، همراه تو خواهیم آمد. چهره پیامبر با شنیدن سخنان مقداد، درخشید و بسیار خشنود شد و برایش دعای خیر کرد[۷۹]. رسول خدا باز از مردم نظر خواست. این بار سعد بن معاذ برخاست و گفت: یا رسول الله؛ گویا به ما نظر داری؟ گفت: آری، سعد گفت: ما به تو ایمان آورده‌ایم و تو را تصدیق کرده‌ایم و شهادت داده‌ایم که آنچه آورده‌ای حق است. پس هرچه خواهی فرمان بده که ما اطاعت می‌کنیم. قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرد؛ اگر ما را فرمان دهی که به این دریا فرو رویم، تا آخرین نفر با تو خواهیم آمد و در جنگ با دشمنان صبر می‌کنیم؛ باشد که خداوند چشم تو را به دیدن فداکاری ما روشن کند[۸۰].

مشاوره بدین شکل پایان یافت و انصار - که طبق بیعت عقبه - تنها می‌بایست از پیامبر در شهر خودشان دفاع کنند، چون به آن حضرت ایمان آورده و پیامبری ایشان را پذیرفته بودند، تردیدی نداشتند که همه جا با آن حضرت باشند و با تمام توان یاری کنند و دست از ایشان بر ندارند و ایشان را در جنگ بدر همراهی کردند.[۸۱]

استقرار طرفین در کنار چاه‌های بدر

بر خلاف مشرکین، آن شب خواب راحتی چشمان مسلمانان را فرا گرفت و تا صبح خوابیدند؛ به جز رسول خدا که تا صبح زیر درختی به نماز و عبادت مشغول بود. در تمام این مدت دعا می‌کرد و به خدای متعال عرض می‌کرد: «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي اللَّهُمَّ إِنْ تَهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةُ لَا تُعْبَدُ فِي الْأَرْضِ»؛ بار خدایا وعده‌ای که به من داده‌ای را اتمام نما. پروردگارا اگر این سپاه اسلام از بین بروند، کسی در روی زمین به عبادت تو نخواهد برخاست! و آن قدر دست خود را به طرف آسمان بلند نگه داشت و خدای خویش را می‌خواند که رَداء از شانه مبارک آن حضرت به زمین افتاد[۸۲].

مورخان و سیره‌نویسان معتقدند پیامبر و یارانش زودتر از مشرکان بر چاه‌های بدر مسلط شده، دو چاه آن را پر کرده و دیگری را برای خود نگه داشتند[۸۳]. البته اجازه می‌دادند که قریشان بیایند و از چاه، باقی مانده آب را بردارند. در حالی که آیات قرآن سخنی برخلاف تاریخ نویسان می‌گوید.؛ چراکه احتیاج پیامبر و یارانش به آب و نزول باران از آسمان و ساخت حوض‌هایی توسط مسلمانان برای شرب و وضو و... بیانگر این است که مسلمانان به چاه‌های بدر دسترسی نداشته و دشمن زودتر بر آب مسلط شده و اجازه استفاده را به ایشان نمی‌داده است.

در سوره مبارکه انفال آیه ۱۱ خدای متعال می‌فرماید: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ[۸۴].[۸۵]

سقایت جانشین پیامبر برای سپاه اسلام

طبق آیه شریفه قرآن و بنا به گفته مفسران بزرگ، مسلمانان در جنگ به آب احتیاج داشتند؛ اما دشمن زودتر به منطقه بدر آمده و بر سر چاه‌های آب آن منطقه جای گرفته بود[۸۶]. و این چیزی بود که سپاه اسلام را تحت فشار قرار می‌داد.

به همین دلیل است که برخی محدثان نقل می‌کنند: رسول خدا در شب بدر در جمع یاران خویش فرمود: «مَنْ يَسْتَقِي لَنَا مِنَ الْمَاءِ»: چه کسی برای ما آب می‌آورد؟ در آن شرایط دشوار چه کسی می‌توانست این کار را انجام دهد؟ کار مشکلی بود. آورنده آب باید به چاهی در میان لشکر دشمن قرار داشت برود و چاه‌های آب، دوردست و عمیق بود[۸۷] و شب (هفدهم و هجدهم و نوزدهم ماه) تاریک بود. هیچ کس از آن مردان جنگی، جسارت این کار را نداشت. جز امیرالمؤمنین کسی پاسخ مثبت به آن حضرت نداد و داوطلب نشد.

امیرالمؤمنین(ع) از جای برخاست و مشکی برداشت و به لب چاه‌های بدر که در دست دشمن بود، آمد. او باید یک نفره از میان لشکر دشمن عبور کرده و در آن شب تاریک یا کم نور، خطرات بسیار این راه را به تن بخرد، بعد به داخل چاه عمیق رفته و مشک را پر از آب کند. چاه‌های صحرای عربستان عمیق و وسیع بود و رفتن به داخل آن بسیار خطرناک بود. امیرالمؤمنین(ع) بر سر آن چاه عمیق و تاریک آمد، داخل آن شده و مشک را پر از آب کرد.

امام به سوی اردوگاه مسلمانان برگشت. در راه باد شدیدی وزید که امیرالمؤمنین به ناچار نشست تا باد گذشت. آن‌گاه برخاسته به راه افتاد، هنوز چندان راه نیامده بود که باد شدید دیگری وزیدن گرفت، به حدی که باز هم امیرالمؤمنین ناچار شد بنشیند، برای بار سوم نیز همین ماجرا تکرار شد، چون به نزد رسول خدا(ص) آمد، آن حضرت سبب دیرآمدن او را پرسید. علی(ع) جریان بادهای شدیدی را که سه بار وزیده بود و او را مجبور به نشستن کرده بود به عرض رسانید، رسول خدا(ص) به او فرمود: نخستین باد جبرئیل بود که با هزار فرشته برای نصرت و یاری ما فرود آمدند، بر تو سلام کردند و بار دوم و سوم نیز میکائیل و اسرافیل بودند که آن دو نیز هر کدام با هزار فرشته فرود آمدند و بر تو سلام کردند[۸۸].[۸۹]

رؤیای صادقه جانشین پیامبر در شب حمله

از دیگر حوادث شب بدر، رؤیایی است که امیرالمؤمنین در آن شب دیده است. خود آن حضرت این گونه می‌فرماید: یک شب قبل از (جنگ) بدر، خضر(ع) را در خواب دیدم و به او گفتم: چیزی به من بیاموز که با آن بر دشمنان، نصرت پیدا کنم.گفت: بگو: «يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ» چون صبح شد، آن را برای پیامبر خدا باز گفتم. فرمود: «ای علی! اسم اعظم به تو آموخته شده است. در روز بدر، پیوسته این جمله بر زبانم بود[۹۰].[۹۱]

آغاز نبرد

مقایسه توان نظامی دو لشکر

شب گذشت و فردای روز جنگ آمد. در جانب اسلام سیصد و سیزده نفر، کمی بیشتر یا کمتر همراه پیامبر آمده بودند؛ اما آنها برای جنگ نیامده بودند بلکه به دنبال کاروان تجارتی قریش آمده بودند؛ لذا نه تعدادشان کافی بود و نه وسایل جنگی لازم در دست داشتند. یک یا دو اسب و هفتاد شتر بیشتر نداشتند[۹۲]؛ اما دشمن قرشی در حدود نهصد و پنجاه نفر مرد جنگی[۹۳] و هفت صد شتر و صد اسب و شش صد زره به همراه داشت که با وسایل لازم و کافی برای این جنگ آمده بودند[۹۴]. مشرکان با فشار روانی ابوجهل برای جنگ آماده شده بودند.

ابوجهل همه سران مخالف جنگ را متهم به ترس کرده و بدین وسیله توانسته بود آنان را برای جنگ با مسلمانان به صحنه بیاورد[۹۵].[۹۶]

منابع

پانویس

  1. «و بی‌گمان خداوند در «بدر» شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد پس، از خداوند پروا کنید، باشد که سپاس گزارید» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳.
  2. سوره انفال، آیه ۴۱.
  3. «قطعاً در برخورد ميان دو گروه، براى شما نشانه ‏اى [و درس عبرتى‏] بود. گروهى در راه خدا مى‏ جنگيدند، و ديگر [گروه‏] كافر بودند كه آنان [مؤمنان‏] را به چشم، دو برابر خود مى‏ ديدند و خدا هر كه را بخواهد به يارى خود تأييد مى ‏كند، يقيناً در اين [ماجرا] براى صاحبان بينش عبرتى است» سوره آل عمران، آیه ۱۳.
  4. «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند به شما وعده می‌فرمود که (پیروزی بر) یکی از دو دسته از آن شما باشد و شما دوست می‌داشتید که آن دسته بی‌جنگ‌افزار از آن شما گردد اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند» سوره انفال، آیه ۷.
  5. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴؛ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۲.
  6. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۶۴.
  7. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۵۲ ـ ۲۵۴؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۳ـ۱۶.
  8. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  9. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۲؛ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۲.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۰.
  11. المغازی، ج ۱، ص ۳۳.
  12. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۳.
  13. سوره انفال، آیه: ۶-۷.
  14. «چنان که پروردگارت تو را از خانه‌ات به درستی بیرون آورد با آنکه بی‌گمان دسته‌ای از مؤمنان ناخرسند بودند. با تو درباره حقّ پس از آشکار شدن آن چالش می‌ورزیدند گویی آنان را به سوی مرگ می‌رانند و آنان می‌نگرند» سوره انفال، آیه ۵ ـ ۶
  15. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۴.
  16. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵؛ تفسیر عبدالرزاق، ج ۲، ص ۱۲۴؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۹؛ التبیان، ج ۵، ص ۱۳۳.
  17. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  18. المغازی، ج ۱، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۳۹؛ نویری، نهایة الإرب فی فنون الأدب، ج۱۷، ص۲۰.
  19. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۵-۱۳۶.
  20. «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند به شما وعده می‌فرمود که (پیروزی بر) یکی از دو دسته از آن شما باشد و شما دوست می‌داشتید که آن دسته بی‌جنگ‌افزار از آن شما گردد اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند» سوره انفال، آیه ۷.
  21. المغازی، ج ۱، ص ۵۱ ـ ۵۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۶-۶۱۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۳۶ -۴۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰؛ ابو الربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص)، الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۳۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۴۳.
  22. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۵.
  23. «(یاد کن) آنگاه را که (خداوند) خوابی سبک را بر شما فرا می‌پوشاند تا از سوی او آرامشی (برای شما) باشد و از آسمان آبی فرو می‌باراند تا شما را بدان پاکیزه گرداند و پلیدی شیطان را از شما بزداید و دل‌هایتان را نیرومند سازد و گام‌ها (یتان) را بدان استوار دارد» سوره انفال، آیه ۱۱.
  24. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  25. «(یاد کن) آنگاه را که خداوند آنان را به تو در خوابت «اندک» نشان داد و اگر آنان را «بسیار» نشان داده بود سست می‌شدید و در کار (جنگ) اختلاف می‌یافتید ولی خداوند (شما را) در امان داشت که او به اندیشه‌ها داناست» سوره انفال، آیه ۴۳.
  26. سوره آل عمران، آیه۱۳.
  27. التبیان، ج ۵، ص ۱۳۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج ۱، ص ۳۵۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص ۲۶؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۲۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۴۷؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۳۴.
  28. «اى پيامبر، مؤمنان را به جهاد برانگيز. اگر از [ميان‏] شما بيست تن، شكيبا باشند بر دويست تن چيره مى‏شوند، و اگر از شما يكصد تن باشند بر هزار تن از كافران پيروز مى‏ گردند، چرا كه آنان قومى‏ اند كه نمى‏ فهمند.سوره انفال، آیه: ۶۵.
  29. «اكنون خدا بر شما تخفيف داده و معلوم داشت كه در شما ضعفى هست. پس اگر از [ميان‏] شما يكصد تن شكيبا باشند بر دويست تن پيروز گردند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفيق الهى بر دو هزار تن غلبه كنند، و خدا با شكيبايان است»؛ سوره انفال، آیه: ۶۶.
  30. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۷۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۵۹، ۸۱.
  31. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  32. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲.
  33. سبل الهدی، ج ۴، ص ۳۶؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۸۰.
  34. ر.ک: عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۷؛ هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  35. المغازی، ج ۱، ص ۷۲؛ الطبقات، ج ۲، ص ۱۰؛ السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۲۸۷.
  36. مسند احمد، ج ۱، ص ۸۶، ۱۲۶؛ مسند ابی یعلی، ج ۱، ص ۳۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۳۲۴.
  37. ر.ک: عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۷-۱۳۸؛ هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  38. «(یاد کن) آنگاه را که از پروردگارتان فریادخواهی می‌کردید و به شما پاسخ داد که من با هزار فرشته پیاپی امدادگر شما خواهم بود» سوره انفال، آیه ۹.
  39. «(یاد کن) آنگاه را که به مؤمنان می‌گفتی: آیا بسنده‌تان نیست که خداوند با سه هزار فرشته فرو فرستاده (از سوی خود) شما را یاری رساند؟» سوره آل عمران، آیه ۱۲۴.
  40. «چرا؛ (بی‌گمان بسنده است و) اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید و آنان چنین شتابان به سوی شما آیند خداوند شما را با پنج هزار فرشته نشانگذار یاری خواهد رساند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۵.
  41. ر.ک: تفسیر ابن‌کثیر، ج ۳، ص ۷۵۲؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۸۲۸؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۵۲ ـ ۵۶.
  42. «(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردن‌ها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.
  43. «و خداوند آن را جز مژده‌ای (برایتان) قرار نداد و اینکه دلتان بدان آرام یابد و یاری جز از سوی خداوند نیست که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۱۰.
  44. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  45. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۹۱؛ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۲۲؛ الامالی، ص ۳۱۰.
  46. ر.ک: عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۸؛ هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  47. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶ ۷۰-۷۱۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۷۱؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۱۱۹.
  48. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۳۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱۲، ص۱۶۲.
  49. الموطأ، ج ۱، ص ۴۲۲؛ المصنف، صنعانی ج۴، ص ۳۷۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۷۷ ـ ۷۸.
  50. ر.ک: عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۸-۱۳۹؛ هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  51. «از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
  52. المغازی، ج ۱، ص ۲۷؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۶۴.
  53. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  54. السیرة النبویه، ج۲، ص ۳۰۰ ـ ۳۰۲؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۲۱ ـ ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ اسباب النزول، ص ۸۵.
  55. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  56. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۰۰ ـ ۳۰۲؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۲۰-۱۲۳.
  57. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  58. المغازی، ج ۱، ص ۱۲۰؛ الکافی، ج ۲، ص ۱۲۱.
  59. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  60. تفسیر مجاهد، ج ۱، ص ۱۳۷؛ جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۴۵ ـ ۱۴۶.
  61. جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۶۱.
  62. تفسیر عبدالرزاق، ج ۳، ص ۲۸۷؛ صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۹؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۸۰.
  63. جوامع الجامع، ج ۲، ص ۱۸.
  64. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۰۵۱؛ الطبقات، ج ۱، ص ۱۲؛ ج ۳، ص ۲۹۶.
  65. وقعة صفین، ص ۲۳۶، ۲۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج ۵ ص ۱۸۸، ۱۹۱.
  66. ر.ک: هدایت‌پناه، محمد جعفر، بدر / غزوه، دائرةالمعارف قرآن کریم.
  67. «چنان که پروردگارت تو را از خانه‌ات به درستی بیرون آورد با آنکه بی‌گمان دسته‌ای از مؤمنان ناخرسند بودند» سوره انفال، آیه ۵.
  68. «و خداوند آن را جز مژده‌ای (برایتان) قرار نداد و اینکه دلتان بدان آرام یابد و یاری جز از سوی خداوند نیست که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۱۰.
  69. واقدی، ج۱، ص۱۴۷.
  70. کلامی، ج۱، ص۳۶۷ و ۵۸۳.
  71. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۰.
  72. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۱۱.
  73. السیرة النبویة، ج۱، ص۶۱۵؛ المغازی، ج۱، ص۴۸؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۶.
  74. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۰۳.
  75. المغازی، ج۱، ص۴۸؛ دلائل النبوة، ج۳، ص۱۰۷؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۸۸.
  76. «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) شَاوَرَ حِينَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۰۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۶۳؛ سبل الهدی، ج۹، ص۱۱۰.
  77. ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ «و بی‌گمان خداوند در «بدر» شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳.
  78. اشاره است به آیه: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ «تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.
  79. صحیح البخاری، ش۳۹۵۲؛ المغازی، ج۱، ص۴۸؛ امتاع الإسماع، ج۱، ص۹۳.
  80. فقام سعد بن معاذ فقال: لكأنّك تريدنا يا رسول اللّه‌؟ قال: أجل قال: فقد آمنّا بك، و صدّقناك، و شهدنا أنّ ما جئت به هو الحقّ، و أعطيناك على ذلك عهودنا و مواثيقنا على السمع و الطاعة فامض يا رسول اللّه لما أردت فو الّذي بعثك بالحقّ لو استعرضت بنا هذا البحر فخضته لخضناه معك، ما تخلّف منّا رجل واحد و ما نكره أن تلقى بنا عدوّنا غدا إنّا لصبر عند الحرب صدق عند اللقاء لعلّ اللّه يريك منّا ما تقرّ به عينك فسر بنا على بركة اللّه، ففرح رسول الله(ص) و بسطه؛ مغازی، ج۱، ص۴۸؛ سیرة النبویة، ج۱، ص۶۱۵.
  81. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۱۲.
  82. صحیح البخاری، ش۳۹۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۷۲؛ سبل الهدی، ج۴، ص۳۷؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۳، ص۲۵۹؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۲۱.
  83. السیرة النبویة، ج۱، ص۶۲۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۹؛ المغازی، ج۱، ص۵۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۲۲؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۶۷.
  84. «(یاد کن) آنگاه را که (خداوند) خوابی سبک را بر شما فرا می‌پوشاند تا از سوی او آرامشی (برای شما) باشد و از آسمان آبی فرو می‌باراند تا شما را بدان پاکیزه گرداند و پلیدی شیطان را از شما بزداید و دل‌هایتان را نیرومند سازد و گام‌ها (یتان) را بدان استوار دارد» سوره انفال، آیه ۱۱.
  85. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۱۴.
  86. الکشاف (زمخشری)، ج۲، ص۲۰۳؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۱۵، ص۴۸۶؛ تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۶۱؛ تفسیر ابی السعود، ج۴، ص۲۴؛ تفسیر روح المعانی آلوسی، ج۵، ص۲۰۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۲؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۹۲؛ الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۴۳؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۵، ص۳۴.
  87. چاه‌هایی که در صحراهای عربستان وجود داشت دهانه‌های بزرگ و عمق زیادی داشت.
  88. فضائل الصحابة (احمد بن حنبل)، ج۲، ص۶۱۳، ش۱۰۴۹؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۳۷؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۹، ص۱۷۲؛ کنزل العمال، ج۵، ص۲۷۳؛ المناقب، ج۲، ص۲۴۱؛ احتجاج (طبرسی)، ج۱، ص۱۲۹.
  89. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۱۵.
  90. توحید (صدوق)، ص۸۹؛ عدة الداعی، ص۲۷۹.
  91. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۱۶.
  92. تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۷۹.
  93. در نیمه راه قبیله بنو زهره در حدود سیصد نفر به ریاست أخنس ابن شریق از جمع قریشیان جدا شده و به مکه بازگشت. السیرة النبویة، ج۱، ص۶۱۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۱.
  94. المغازی، ج۱، ص۳۹؛ سبل الهدی، ج۴، ص۷۵؛ الکامل، ج۲، ص۱۱۸.
  95. السیرة النبویة، ج۱، ص۶۲۳؛ المغازی، ج۱، ص۶۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۴.
  96. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۱۶.