ولایت تکوینی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ')
خط ۷۳: خط ۷۳:
* [[علامه طباطبائی]] تأکید می‌کند حقّ‌التقوی چیزی نیست که همه افراد بتوانند آن را به دست آورند، زیرا ریشه در [[باطن]] و [[ضمیر انسان]] دارد. و در این مسیر [[باطنی]]، مواقف و معاهدی بس دشوار و خطرهایی [[ناپیدا]] هست، که جز افراد دانشمند، پی به آن مواقف نمی‌برند<ref> المیزان، ج۳، ص۳۶۷.</ref>.
* [[علامه طباطبائی]] تأکید می‌کند حقّ‌التقوی چیزی نیست که همه افراد بتوانند آن را به دست آورند، زیرا ریشه در [[باطن]] و [[ضمیر انسان]] دارد. و در این مسیر [[باطنی]]، مواقف و معاهدی بس دشوار و خطرهایی [[ناپیدا]] هست، که جز افراد دانشمند، پی به آن مواقف نمی‌برند<ref> المیزان، ج۳، ص۳۶۷.</ref>.
* البته راه رسیدن به این مرحله از [[ولایت]]، از نظر [[علامه طباطبائی]] [[معرفت نفس]] است؛ تا [[انسان]] نفس خویش را نشناسد نمی‌تواند بر آن چیره شود. درجات [[انسان‌ها]] از نظر استعداد متفاوت است، به همین سبب، [[طهارت]] نفس در آنها نیز مختلف است.
* البته راه رسیدن به این مرحله از [[ولایت]]، از نظر [[علامه طباطبائی]] [[معرفت نفس]] است؛ تا [[انسان]] نفس خویش را نشناسد نمی‌تواند بر آن چیره شود. درجات [[انسان‌ها]] از نظر استعداد متفاوت است، به همین سبب، [[طهارت]] نفس در آنها نیز مختلف است.
* [[علامه طباطبائی]]، [[هدف از خلقت انسان]] را [[تشریع دین]] و سپس [[تطهیر]] [[الهی]] معرفی کرده و یاد آورده است که همه افراد [[انسان]] به این کمال نمی‌رسند: نقطه نهایی [[هدف از خلقت]] [[انسان‌ها]] همان [[تشریع دین]]، و به دنبالش [[تطهیر]] [[الهی]] است. و این [[کمال انسانی]] مانند سایر [[کمالات]] که [[خدا]] و [[عقل]] به سوی آن [[دعوت]] می‌کنند چیزی نیست که تمامی افراد به آن برسند، و جز افرادی مخصوص به آن دست نمی‌یابند هرچند که از همه [[بشر]] [[دعوت]] شده تا به سوی آن حرکت کنند. پس [[تربیت]] یافتن به [[تربیت دینی]] تنها در افرادی مخصوص به نتیجه می‌رسد، و آنان را به [[درجه]] کامل از [[طهارت]] نفس می‌رساند، و مابقی را به بعضی از آن درجات می‌رساند که البته برحسب [[اختلاف مردم]] در استعداد، آن درجات نیز مختلف است. مسئله [[طهارت]] نفس، عیناً مانند داشتن [[تقوا]] در مرحله عمل است، که [[خدای تعالی]] تمامی افراد [[بشر]] را به آن [[دعوت]] کرده، و فرموده: {{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ}}<ref>«از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref> و لیکن [[حقّ]] [[تقوا]] که همان کمال آن و نهایت درجۀ آن است، جز در افرادی معدود حاصل نمی‌شود، و آنچه در مابقی [[مردم]] حاصل می‌شود درجات پایین‌تر از آن حد است، (الأمثل فالأمثل)، همه اینها به [[دلیل]] اختلافی است که [[مردم]] در [[فهم]] و [[طبیعت]] خود دارند<ref>المیزان، ج۳، ص۵۸.</ref>.
* [[علامه طباطبائی]]، [[هدف از خلقت انسان]] را [[تشریع دین]] و سپس [[تطهیر]] [[الهی]] معرفی کرده و یاد آورده است که همه افراد [[انسان]] به این کمال نمی‌رسند: نقطه نهایی [[هدف از خلقت]] [[انسان‌ها]] همان [[تشریع دین]]، و به دنبالش [[تطهیر]] [[الهی]] است. و این [[کمال انسانی]] مانند سایر [[کمالات]] که [[خدا]] و [[عقل]] به سوی آن [[دعوت]] می‌کنند چیزی نیست که تمامی افراد به آن برسند، و جز افرادی مخصوص به آن دست نمی‌یابند هرچند که از همه [[بشر]] [[دعوت]] شده تا به سوی آن حرکت کنند. پس [[تربیت]] یافتن به [[تربیت دینی]] تنها در افرادی مخصوص به نتیجه می‌رسد، و آنان را به [[درجه]] کامل از [[طهارت]] نفس می‌رساند، و مابقی را به بعضی از آن درجات می‌رساند که البته برحسب [[اختلاف مردم]] در استعداد، آن درجات نیز مختلف است. مسئله [[طهارت]] نفس، عیناً مانند داشتن [[تقوا]] در مرحله عمل است، که [[خدای تعالی]] تمامی افراد [[بشر]] را به آن [[دعوت]] کرده، و فرموده: {{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ}}<ref>«از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref> و لکن [[حقّ]] [[تقوا]] که همان کمال آن و نهایت درجۀ آن است، جز در افرادی معدود حاصل نمی‌شود، و آنچه در مابقی [[مردم]] حاصل می‌شود درجات پایین‌تر از آن حد است، (الأمثل فالأمثل)، همه اینها به [[دلیل]] اختلافی است که [[مردم]] در [[فهم]] و [[طبیعت]] خود دارند<ref>المیزان، ج۳، ص۵۸.</ref>.
* [[قرآن]] قاطعانه اعلام می‌دارد که تنها راه رسیدن [[انسان‌ها]] به این [[هدف]] این است که [[نفس انسان]] را به [[انسان]] بشناسانند، و به این منظور او را در [[علم]] و [[عمل]] [[تربیت]] کنند.
* [[قرآن]] قاطعانه اعلام می‌دارد که تنها راه رسیدن [[انسان‌ها]] به این [[هدف]] این است که [[نفس انسان]] را به [[انسان]] بشناسانند، و به این منظور او را در [[علم]] و [[عمل]] [[تربیت]] کنند.
* در [[ناحیه]] [[علم]]، به این قِسم که حقایق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا [[معاد]] به او [[تعلیم]] دهند، تا حقایق عالم، و هم نفس خود را، که مرتبط با حقایق و واقعیات عالَم است بشناسد و در این صورت شناختی [[حقیقی]] از نفس خود می‌یابد. و اما در [[ناحیه]] عمل، به این قسم که [[قوانین]] [[صالح]] [[اجتماعی]] را بر او [[تحمیل]] کنند تا [[شئون]] [[زندگی]] اجتماعی‌اش [[صالح]] گردد، و [[مفاسد]] [[زندگی اجتماعی]]، او را از برخورداری از [[علم]] و [[عرفان]] باز ندارد. و بعد از [[تحمیل]] آن [[قوانین]] یک سری [[تکالیف عبادی]] بر او [[تحمیل]] کنند، که بر اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن، نفسش و سویدای دلش متوجه [[مبدأ و معاد]] شود، و به عالم معنا و [[طهارت]] نزدیک و مشرّف گردد، و از [[آلودگی]] به مادیات و پلیدی‌های آن [[پاک]] شود<ref> المیزان، ج۳، ص۵۸.</ref>.
* در [[ناحیه]] [[علم]]، به این قِسم که حقایق مربوط به او را از مبدأ گرفته تا [[معاد]] به او [[تعلیم]] دهند، تا حقایق عالم، و هم نفس خود را، که مرتبط با حقایق و واقعیات عالَم است بشناسد و در این صورت شناختی [[حقیقی]] از نفس خود می‌یابد. و اما در [[ناحیه]] عمل، به این قسم که [[قوانین]] [[صالح]] [[اجتماعی]] را بر او [[تحمیل]] کنند تا [[شئون]] [[زندگی]] اجتماعی‌اش [[صالح]] گردد، و [[مفاسد]] [[زندگی اجتماعی]]، او را از برخورداری از [[علم]] و [[عرفان]] باز ندارد. و بعد از [[تحمیل]] آن [[قوانین]] یک سری [[تکالیف عبادی]] بر او [[تحمیل]] کنند، که بر اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن، نفسش و سویدای دلش متوجه [[مبدأ و معاد]] شود، و به عالم معنا و [[طهارت]] نزدیک و مشرّف گردد، و از [[آلودگی]] به مادیات و پلیدی‌های آن [[پاک]] شود<ref> المیزان، ج۳، ص۵۸.</ref>.
خط ۹۹: خط ۹۹:
* بنابراین، آنچه برای معرفت‌الله، نافع‌تر است، همان [[معرفت نفس]] است اما باید توجه کرد؛ کسانی که به [[معرفت نفس]] پرداخته‌اند، خود بر دو دسته‌اند<ref>المیزان، ج۶، ص۱۹۳- ۱۹۴.</ref>:
* بنابراین، آنچه برای معرفت‌الله، نافع‌تر است، همان [[معرفت نفس]] است اما باید توجه کرد؛ کسانی که به [[معرفت نفس]] پرداخته‌اند، خود بر دو دسته‌اند<ref>المیزان، ج۶، ص۱۹۳- ۱۹۴.</ref>:
# آنهایی که اشتغالشان از این باب است و می‌خواهند آثار [[غریب]] نفس را که از حِیطه اسباب و مسببات [[مادّی]] خارج است احراز نموده و به این وسیله راهی برای [[معیشت]] و یا اِعمال اَغراض دیگرِ خود پیدا کنند؛ مانندِ اساتید طلسمات، و تسخیرِ روحانیاتِ کواکب، و موکلین بر امور، و [[تسخیر]] [[جن]] و اِحضارِ [[ارواح]] [[انسانی]] و هم‌چنین مانند آنان که با [[دعا]] و افسون سروکار دارند.
# آنهایی که اشتغالشان از این باب است و می‌خواهند آثار [[غریب]] نفس را که از حِیطه اسباب و مسببات [[مادّی]] خارج است احراز نموده و به این وسیله راهی برای [[معیشت]] و یا اِعمال اَغراض دیگرِ خود پیدا کنند؛ مانندِ اساتید طلسمات، و تسخیرِ روحانیاتِ کواکب، و موکلین بر امور، و [[تسخیر]] [[جن]] و اِحضارِ [[ارواح]] [[انسانی]] و هم‌چنین مانند آنان که با [[دعا]] و افسون سروکار دارند.
# آنهایی که کار با خود نفس دارند، و می‌خواهند به وسیله دل‌کندن از [[امور مادّی]] و امور خارج از نفس و نیز به وسیله [[دل بستن]] به نفس سر از [[حقیقت]] آن درآورند، و در آن غور کنند، مانند طبقات و مسلک‌های مختلف تصوف. پس جا دارد این دسته دوم یعنی [[اهل عرفان]] [[حقیقی]] را نیز به دو [[طایفه]] تقسیم کنیم: طایفه‌ای از اینها این طریقه را تنها برای این جهت [[سلوک]] می‌کنند که به این طریقه علاقه‌مند هستند، البته از مختصری از [[معارف]] نفس هم بهره‌ای دارند، لیکن این [[معرفت]] برای آنان هیچ وقت به طور کامل و تمام[[دست]] نمی‌دهد، زیرا اینان از آنجایی که غیر از خودِ نفس، غرض دیگری از این [[معرفت]] ندارند، از همین جهت از [[آفریدگار]] نفس یعنی [[خدای تعالی]] که سبب [[حقیقی]] نفس است و زمام نفس در وجود و آثار وجودش به دست اوست غافلند، از این رو آن‌طور که باید، نتوانستند به [[معرفت]] النّفس نائل شوند.
# آنهایی که کار با خود نفس دارند، و می‌خواهند به وسیله دل‌کندن از [[امور مادّی]] و امور خارج از نفس و نیز به وسیله [[دل بستن]] به نفس سر از [[حقیقت]] آن درآورند، و در آن غور کنند، مانند طبقات و مسلک‌های مختلف تصوف. پس جا دارد این دسته دوم یعنی [[اهل عرفان]] [[حقیقی]] را نیز به دو [[طایفه]] تقسیم کنیم: طایفه‌ای از اینها این طریقه را تنها برای این جهت [[سلوک]] می‌کنند که به این طریقه علاقه‌مند هستند، البته از مختصری از [[معارف]] نفس هم بهره‌ای دارند، لکن این [[معرفت]] برای آنان هیچ وقت به طور کامل و تمام[[دست]] نمی‌دهد، زیرا اینان از آنجایی که غیر از خودِ نفس، غرض دیگری از این [[معرفت]] ندارند، از همین جهت از [[آفریدگار]] نفس یعنی [[خدای تعالی]] که سبب [[حقیقی]] نفس است و زمام نفس در وجود و آثار وجودش به دست اوست غافلند، از این رو آن‌طور که باید، نتوانستند به [[معرفت]] النّفس نائل شوند.
* از این دسته، [[طایفه]] دیگری هست که طریقۀ معرفت‌النّفس را از این نظر دنبال می‌کنند که معرفتِ خود، وسیله [[معرفت]] به پروردگارشان است. این طریقۀ معرفت‌النّفس همان معرفت‌النّفسی است که [[دین]] هم [[مردم]] را به آن [[دعوت]] نموده و آن را تا اندازه‌ای می‌پسندد. و این طریقه همین است که [[انسان]] به [[معرفت نفس]] خود از این نظر بپردازد که نفس را آیتی از [[آیات]] [[پروردگار]] خود، بلکه نزدیک‌ترین آیه‌های پروردگارش به خود می‌داند. * خلاصه نفس را وسیله و راهی بداند که به سوی [[پروردگار]] سبحان منتهی می‌شود: {{متن قرآن|إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى}}<ref>«به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست» سوره علق، آیه ۸.</ref>.
* از این دسته، [[طایفه]] دیگری هست که طریقۀ معرفت‌النّفس را از این نظر دنبال می‌کنند که معرفتِ خود، وسیله [[معرفت]] به پروردگارشان است. این طریقۀ معرفت‌النّفس همان معرفت‌النّفسی است که [[دین]] هم [[مردم]] را به آن [[دعوت]] نموده و آن را تا اندازه‌ای می‌پسندد. و این طریقه همین است که [[انسان]] به [[معرفت نفس]] خود از این نظر بپردازد که نفس را آیتی از [[آیات]] [[پروردگار]] خود، بلکه نزدیک‌ترین آیه‌های پروردگارش به خود می‌داند. * خلاصه نفس را وسیله و راهی بداند که به سوی [[پروردگار]] سبحان منتهی می‌شود: {{متن قرآن|إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى}}<ref>«به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست» سوره علق، آیه ۸.</ref>.
* کیفیت شروع به طی کردن این راه و رسیدن به [[انقطاع]]، در واقع مراعات کردن همان دستورهایی است که در [[شرع]] وارد شده است<ref>بیان این نکته ضرورت است که مسئله عرفان نفس، مسئله فکری و نظری نیست، بلکه مقصدی است عملی که جز با عمل نمی‌توان معرفت تام و کامل درباره آن به دست آورد، و اما علم‌النّفسی که فلاسفه قدیم، کتاب‌ها درباره آن تدوین کرده‌اند، علمی نیست که چیزی از این غرض را که اشاره شد تأمین کند. و هم‌چنین علم نفس تربیتی که متأخرین در همین تازگی‌ها کتاب‌هایی درباره آن نوشته‌اند، نیز در حقیقت شعبه‌ای است از فنّ اخلاق به سبک قدیم، و در ایفای غرض مذکور اثری ندارد. - و خدا راهنماست، المیزان، ج۶، ص۱۹۴.</ref>؛ همچون: [[توبه]]، اِنابه، [[محاسبه]]، [[مراقبه]]، صَمت، جُوع، [[خلوت]] و [[شب‌زنده‌داری]]<ref>محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه، ص۸۶.</ref>. از نظر [[علامه طباطبائی]]، سالک با عمل به [[دستورها]] و انجام [[عبادات]]، به [[مجاهدت]] با نفس می‌پردازد و با اندیشیدن و [[پند]] [[آموختن]]، [[عبادات]] و [[اعمال]] را مدد می‌رساند تا اینکه منجر به [[انقطاع]] کامل و [[غفلت]] از نفس و توجه تام به [[خداوند سبحان]] می‌گردد و طالعی از [[غیب]]، درخشیدن می‌گیرد، و به دنبال آن نفحاتِ [[الهی]] و جذبات رحمانی، پی‌ درپی فرا می‌رسند و موجب [[محبت]] و [[گرایش]] بیشتر به [[معبود]] که همان ذکر و یاد خداست می‌شوند. سپس برقی می‌درخشد که هیچ‌گاه فروکش نمی‌کند و جذبه‌ای طالع می‌گردد و اشتیاقی دست می‌دهد تا اینکه [[سلطان]] [[محبت]]، در [[دل]] استقرار می‌یابد و ذکر، بر نفس مستولی و چیره می‌گردد و به [[مقام]] جمع می‌رسد و امر پایان می‌یابد و همانا پایانِ هر چیز به سوی [[پروردگار]] توست<ref>محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه، ص۸۶.</ref>.
* کیفیت شروع به طی کردن این راه و رسیدن به [[انقطاع]]، در واقع مراعات کردن همان دستورهایی است که در [[شرع]] وارد شده است<ref>بیان این نکته ضرورت است که مسئله عرفان نفس، مسئله فکری و نظری نیست، بلکه مقصدی است عملی که جز با عمل نمی‌توان معرفت تام و کامل درباره آن به دست آورد، و اما علم‌النّفسی که فلاسفه قدیم، کتاب‌ها درباره آن تدوین کرده‌اند، علمی نیست که چیزی از این غرض را که اشاره شد تأمین کند. و هم‌چنین علم نفس تربیتی که متأخرین در همین تازگی‌ها کتاب‌هایی درباره آن نوشته‌اند، نیز در حقیقت شعبه‌ای است از فنّ اخلاق به سبک قدیم، و در ایفای غرض مذکور اثری ندارد. - و خدا راهنماست، المیزان، ج۶، ص۱۹۴.</ref>؛ همچون: [[توبه]]، اِنابه، [[محاسبه]]، [[مراقبه]]، صَمت، جُوع، [[خلوت]] و [[شب‌زنده‌داری]]<ref>محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه، ص۸۶.</ref>. از نظر [[علامه طباطبائی]]، سالک با عمل به [[دستورها]] و انجام [[عبادات]]، به [[مجاهدت]] با نفس می‌پردازد و با اندیشیدن و [[پند]] [[آموختن]]، [[عبادات]] و [[اعمال]] را مدد می‌رساند تا اینکه منجر به [[انقطاع]] کامل و [[غفلت]] از نفس و توجه تام به [[خداوند سبحان]] می‌گردد و طالعی از [[غیب]]، درخشیدن می‌گیرد، و به دنبال آن نفحاتِ [[الهی]] و جذبات رحمانی، پی‌ درپی فرا می‌رسند و موجب [[محبت]] و [[گرایش]] بیشتر به [[معبود]] که همان ذکر و یاد خداست می‌شوند. سپس برقی می‌درخشد که هیچ‌گاه فروکش نمی‌کند و جذبه‌ای طالع می‌گردد و اشتیاقی دست می‌دهد تا اینکه [[سلطان]] [[محبت]]، در [[دل]] استقرار می‌یابد و ذکر، بر نفس مستولی و چیره می‌گردد و به [[مقام]] جمع می‌رسد و امر پایان می‌یابد و همانا پایانِ هر چیز به سوی [[پروردگار]] توست<ref>محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه، ص۸۶.</ref>.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
* افعالی که از [[انسان]] سر می‌زند، ارتباطی با احوال درونی و ملَکات [[اخلاقی]] دارد، و از سرچشمه [[صفات]] [[نفسانی]] تراوش می‌کند، و در عین حال تأثیری متقابل در نفس دارد. پس [[افعال]] در عین اینکه آثار نفس و صفات نفس هستند، در نفس و صفات آن، اثر هم می‌گذارند. به عبارت دیگر، عمل [[آدمی]] مطابق و هم‌سنخ نفس او صادر می‌شود، هر [[قدر]] نفس دارای صفات کامل‌تری باشد، عمل دارای کیفیت بیشتری از [[حُسن]] می‌گردد و این همان وسعت عرضی است و بر اثر تکرار این‌گونه [[اعمال]]، ملَکات فاضله [[رسوخ]] بیشتری در نفس پیدا می‌کند و در نتیجه صدور این‌گونه [[اعمال]] دوام و بقای بیشتری می‌یابد و این همان وسعت طولی است<ref>المیزان، ج۲، ص۱۵۰.</ref>.
* افعالی که از [[انسان]] سر می‌زند، ارتباطی با احوال درونی و ملَکات [[اخلاقی]] دارد، و از سرچشمه [[صفات]] [[نفسانی]] تراوش می‌کند، و در عین حال تأثیری متقابل در نفس دارد. پس [[افعال]] در عین اینکه آثار نفس و صفات نفس هستند، در نفس و صفات آن، اثر هم می‌گذارند. به عبارت دیگر، عمل [[آدمی]] مطابق و هم‌سنخ نفس او صادر می‌شود، هر [[قدر]] نفس دارای صفات کامل‌تری باشد، عمل دارای کیفیت بیشتری از [[حُسن]] می‌گردد و این همان وسعت عرضی است و بر اثر تکرار این‌گونه [[اعمال]]، ملَکات فاضله [[رسوخ]] بیشتری در نفس پیدا می‌کند و در نتیجه صدور این‌گونه [[اعمال]] دوام و بقای بیشتری می‌یابد و این همان وسعت طولی است<ref>المیزان، ج۲، ص۱۵۰.</ref>.
* در ازای ملَکات و حسناتی که در نفس و [[جان]] سالک فی‌الله [[رسوخ]] می‌کند، [[بدن]] وی از هر لحاظ تحت [[فرمان]] و [[اراده]] نفسش در می‌آید، به طوری که نفس می‌تواند در حوزه بدنِ خود، [[اعمال]] خارق‌العاده‌ای انجام دهد، چنان‌که [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ}}<ref>شیخ صدوق، امالی، ص۲۹۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۷۸.</ref>؛ آنچه [[همت]] و [[اراده]] نفس در آن نیرومند گردد و مورد توجه جدّیِ نفس واقع شود، [[بدن]] از انجام آن [[ناتوانی]] نشان نمی‌دهد.
* در ازای ملَکات و حسناتی که در نفس و [[جان]] سالک فی‌الله [[رسوخ]] می‌کند، [[بدن]] وی از هر لحاظ تحت [[فرمان]] و [[اراده]] نفسش در می‌آید، به طوری که نفس می‌تواند در حوزه بدنِ خود، [[اعمال]] خارق‌العاده‌ای انجام دهد، چنان‌که [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ}}<ref>شیخ صدوق، امالی، ص۲۹۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۷۸.</ref>؛ آنچه [[همت]] و [[اراده]] نفس در آن نیرومند گردد و مورد توجه جدّیِ نفس واقع شود، [[بدن]] از انجام آن [[ناتوانی]] نشان نمی‌دهد.
* اگر [[روح]] و [[نیّت]]، [[قوی]] و [[اراده]]، نیرومند گردد، [[بدن]] به [[تبعیت]] از آن مبادرت خواهد کرد و هیچ‌گاه [[بدن]] در پرتو [[قدرت]] [[روح]]، [[احساس]] [[ضعف]] نمی‌کند، لیکن هرچه [[گرایش]] [[روح]] به عالَم [[قدس]] ضعیف‌تر بوده و [[نیّت]] و [[اراده]] [[قوی]] نباشد، [[احساس]] [[ضعف]] [[بدن]] بیشتر خواهد بود<ref>عبدالله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص۶۶.</ref>.
* اگر [[روح]] و [[نیّت]]، [[قوی]] و [[اراده]]، نیرومند گردد، [[بدن]] به [[تبعیت]] از آن مبادرت خواهد کرد و هیچ‌گاه [[بدن]] در پرتو [[قدرت]] [[روح]]، [[احساس]] [[ضعف]] نمی‌کند، لکن هرچه [[گرایش]] [[روح]] به عالَم [[قدس]] ضعیف‌تر بوده و [[نیّت]] و [[اراده]] [[قوی]] نباشد، [[احساس]] [[ضعف]] [[بدن]] بیشتر خواهد بود<ref>عبدالله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص۶۶.</ref>.
* اینکه در مورد [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[نقل]] می‌کنند هنگام [[نماز]]، تیرِ شکسته را از پای مبارک‌شان بیرون آوردند و ایشان [[احساس]] نکردند، ناظر بر [[کمالات]] عالیه ایشان نیست بلکه از زمره [[کمالات]] عادی است که از سایر [[اولیای الهی]] و حتی از افرادی که [[روح]] خود را در جهت محبوب‌های کاذب تقویت نموده‌اند، قابل [[مشاهده]] است؛ مثلاً: [[مادری]] که برای [[نجات]] [[فرزند]] خود از آب و [[آتش]] می‌گذرد و تیغ را و یا [[خون]] و درد را در پای خود [[احساس]] نمی‌کند، و یا حتی گاهی به [[دلیل]] شدت توجه، [[قطع]] پای خود را متوجه نمی‌شود، و یا فردی که برای رسیدن به یک [[هدف]]، چندین روز دست از [[غذا خوردن]] می‌کشد، از [[قدرت]] نفس و [[روح]] خود استفاده و [[تغذیه]] می‌نماید<ref>عبدالله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص۶۶.</ref>.
* اینکه در مورد [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[نقل]] می‌کنند هنگام [[نماز]]، تیرِ شکسته را از پای مبارک‌شان بیرون آوردند و ایشان [[احساس]] نکردند، ناظر بر [[کمالات]] عالیه ایشان نیست بلکه از زمره [[کمالات]] عادی است که از سایر [[اولیای الهی]] و حتی از افرادی که [[روح]] خود را در جهت محبوب‌های کاذب تقویت نموده‌اند، قابل [[مشاهده]] است؛ مثلاً: [[مادری]] که برای [[نجات]] [[فرزند]] خود از آب و [[آتش]] می‌گذرد و تیغ را و یا [[خون]] و درد را در پای خود [[احساس]] نمی‌کند، و یا حتی گاهی به [[دلیل]] شدت توجه، [[قطع]] پای خود را متوجه نمی‌شود، و یا فردی که برای رسیدن به یک [[هدف]]، چندین روز دست از [[غذا خوردن]] می‌کشد، از [[قدرت]] نفس و [[روح]] خود استفاده و [[تغذیه]] می‌نماید<ref>عبدالله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص۶۶.</ref>.
* بنابراین، اگر [[روح]] به به جهتی جهتی خاص توجه کند و [[اراده انسان]] در آن جهت خاص [[قوی]] و نیرومند گردد، آستانه‌های حسّی [[بدن]] به اندازه‌ای [[تغییر]] می‌کند که برای رسیدن به آن جهت خاص، دیگر چیزی را [[احساس]] نمی‌کند. برای نمونه: [[عشق]] و [[محبت]] کاذبی که زنانِ درباری [[مصر]] به [[حضرت یوسف]] {{ع}} پیدا کرده بودند، آنها را وادار کرد که چون [[یوسف]] {{ع}} را دیدند، به جای اینکه با کارد، میوه را پوست کَنند، دست‌های خود را بریده و [[احساس]] درد نکردند{{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ}}<ref>«چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref>.
* بنابراین، اگر [[روح]] به به جهتی جهتی خاص توجه کند و [[اراده انسان]] در آن جهت خاص [[قوی]] و نیرومند گردد، آستانه‌های حسّی [[بدن]] به اندازه‌ای [[تغییر]] می‌کند که برای رسیدن به آن جهت خاص، دیگر چیزی را [[احساس]] نمی‌کند. برای نمونه: [[عشق]] و [[محبت]] کاذبی که زنانِ درباری [[مصر]] به [[حضرت یوسف]] {{ع}} پیدا کرده بودند، آنها را وادار کرد که چون [[یوسف]] {{ع}} را دیدند، به جای اینکه با کارد، میوه را پوست کَنند، دست‌های خود را بریده و [[احساس]] درد نکردند{{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ}}<ref>«چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref>.
۲۱۸٬۸۵۷

ویرایش