←پذیرش صلح
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
===پذیرش صلح=== | ===پذیرش صلح=== | ||
در برابر [[امام حسن]]{{ع}} راهی جز پذیرش [[صلح]] باقی نماند و [[خلافت]] را در مقطعی از [[زمان]] به معاویه وانهاد. با دقّت در بندها و مواد [[پیماننامه]] صلح، روشن میشود که آن [[بزرگوار]] هیچگونه امتیازی برای معاویه قائل نشد و او را به عنوان [[خلیفه]] و [[فرماندار]] [[مسلمانان]] به رسمیت نشناخت، بلکه [[رهبری]] [[امّت]] را [[حق]] قانونی خویش دانست و بر ادعاهای معاویه در این زمینه، خط بطلان کشید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۶.</ref> | در برابر [[امام حسن]]{{ع}} راهی جز پذیرش [[صلح]] باقی نماند و [[خلافت]] را در مقطعی از [[زمان]] به معاویه وانهاد. با دقّت در بندها و مواد [[پیماننامه]] صلح، روشن میشود که آن [[بزرگوار]] هیچگونه امتیازی برای معاویه قائل نشد و او را به عنوان [[خلیفه]] و [[فرماندار]] [[مسلمانان]] به رسمیت نشناخت، بلکه [[رهبری]] [[امّت]] را [[حق]] قانونی خویش دانست و بر ادعاهای معاویه در این زمینه، خط بطلان کشید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۶.</ref> | ||
===مواد پیماننامه=== | |||
[[منابع تاریخی]]، پیرامون پیماننامه صلح به صراحت مطلبی یادآور نشدهاند تا در خصوص پایان یافتن یکی از مراحل بسیار مهمّ [[تاریخ اسلام]]، به ویژه در دورههای نخست، سندی [[تاریخی]] تلقّی شود و علّتی در خور ملاحظه و معقول نیز برای این کوتاهی و [[سهلانگاری]] نمیبینیم. | |||
منابع گوناگون به بیان برخی از متون تاریخی در این زمینه پرداخته و از بیان بعضی خودداری کرده است که از مجموع این مطالب میتوان کیفیت شروطی را که [[امام]]{{ع}} در [[صلح با معاویه]] پیشنهاد کرد، ترسیم نمود. برخی [[پژوهشگران]] با تنظیم این مواد، آنها را در قالب موادی پنجگانه یادآور شدهاند، ما نیز به همان نحو به بیان آنها خواهیم پرداخت و با تکیه بر آن، از بیان نام منابعی که حاشیهای به نقل آنها پرداخته خودداری میورزیم<ref>به کتاب صلح امام حسن{{ع}} از آل یاسین، ص۲۵۹ مراجعه شود مؤلف در نقل این موضوع به کتب اصلی و منابع تاریخی چون طبری و ابن اثیر و ابن قتیبه و مقاتل و دیگر کتب، تکیه کرده است.</ref>، مواد یاد شده به این شرح است: | |||
# واگذاری خلافت به معاویه مشروط به اینکه بر مبنای [[قرآن]] و [[سنّت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} و شیوه خلفای شایسته عمل نماید. | |||
# پس از معاویه، خلافت به امام حسن{{ع}} برسد و اگر حادثهای برای آن حضرت رخ داد [[برادر]] بزرگوارش حسین{{ع}} پذیرای این [[مسئولیت]] گردد و معاویه حق سپردن [[خلافت]] را به دیگری ندارد. | |||
# معاویه، دست از [[ناسزاگویی]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در [[قنوت]] [[نماز]] بردارد و از علی{{ع}} جز به [[نیکی]] یاد نکند. | |||
# موجودی پنج میلیون درهمی [[بیت المال]] [[کوفه]] باید استثناء شود و واگذاری خلافت شامل آن نمیگردد. معاویه باید متعهّد شود سالانه دو میلیون درهم برای [[امام حسن]]{{ع}} بفرستد و در [[هدایا]] و [[بخشش]]، [[خاندان]] [[بنی هاشم]] را بر خاندان [[عبد شمس]] [[برتری]] داده و از [[خراج]] دار ابجر (دارابگرد) میان [[فرزندان]] هریک از مسلمانانی که در [[جنگ جمل]] و [[صفّین]] در رکاب [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدهاند، یک میلیون درهم تقسیم نماید. | |||
# [[مردم]] در هرکجا و از هر [[نژادی]] اعمّ از [[سرزمین شام]] و [[عراق]] و [[حجاز]] و [[یمن]]، در [[آرامش]] و [[امنیت]] کامل بسر برند و معاویه از لغزشهای آنان بگذرد و هیچ [[مسلمانی]] را به [[جرم]] گذشتهاش، تحت پیگرد قرار ندهد و از عراقیان کینهای به [[دل]] نداشته باشد. [[یاران]] امیر المؤمنین{{ع}} در هرجا به سر برند، از امنیت برخوردار باشند. هیچکس به [[پیروان]] آن حضرت نباید [[ناسزا]] گوید و یاران و طرفداران [[امام علی]]{{ع}} بر [[جان]] و [[اموال]] و [[زنان]] و فرزندان خویش ایمن باشند، هیچگونه تعقیبی در مورد آنان صورت نگیرد و کسی [[حق]] تعرّض به آنها نداشته باشد و هرکس به حق خود برسد و [[مسئولیت]] عواقب هرگونه تعرّضی به یاران امیر المؤمنین{{ع}} به عهده معاویه باشد. | |||
نسبت به امام حسن و برادرش حسین{{عم}} و هیچ یک از خاندان [[نبی اکرم]]{{صل}} توطئهای در [[نهان]] و آشکار صورت نپذیرد و هیچ یک از طرفداران حضرت را در سراسر [[گیتی]] از معاویه بیمناک نسازند. | |||
برخی [[پژوهشگران]] ماده چهارم این [[پیماننامه]] را به این عنوان که با [[مقام]] و [[منزلت]] [[امام مجتبی]]{{ع}} سازگار نیست ساخته و پرداخته [[امویان]] یا [[عباسیان]] دانستهاند که با این کار خواستهاند چهره [[مقدس]] [[اهل بیت]]{{عم}} به ویژه امام [[حسن مجتبی]]{{ع}} را مخدوش سازند<ref>زندگانی امام حسن{{ع}}، ص۲۲۳.</ref>. و [[اللّه]] أعلم. | |||
مطالب یاد شده مواد پنجگانهای بود که [[تاریخ]] آنها را به عنوان پایه و اساس [[قرارداد صلح]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و معاویه به دست داده است و یا حداقل مبنای شروطی را که [[امام]]{{ع}} بر معاویه [[املاء]] نمود، تشکیل میدهد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۷.</ref> | |||
===علل و اسباب [[صلح]] به [[روایت]] تاریخ=== | |||
۱. [[شیخ صدوق]] [[رضی]] [[اللّه]] عنه در «[[علل الشرایع]]» به سند خود از [[ابو سعید]] عقیص روایت کرده که از امام حسن{{ع}} جویا شد با اینکه حضرت از بر [[حق]] بودن خود و [[گمراهی]] و [[ستمگری]] معاویه [[آگاهی]] داشت، چه چیز سبب صلح آن [[بزرگوار]] با معاویه شد؟ | |||
امام{{ع}} به او پاسخ داد: ابو سعید! آیا من [[حجّت خدا]] بر بندگانش و پیشوای آنان پس از پدرم به شمار نمیآیم؟ | |||
ابو سعید میگوید: عرض کردم: آری، همینگونه است. | |||
امام{{ع}} فرمود: | |||
آیا من همان فردی نیستم که [[رسول اکرم]]{{صل}} درباره من و برادرم فرمود: حسن و حسین دست به [[قیام]] بزنند یا نزنند، امام و پیشوایند؟ | |||
عرض کردم: آری چنین است. | |||
حضرت فرمود: | |||
{{متن حدیث|فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ، وَ أَنَا إِمَامٌ إِذَا قَعَدْتُ، يَا أَبَا سَعِيدٍ! عِلَّةُ مُصَالَحَتِي لِمُعَاوِيَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} لِبَنِي ضَمْرَةَ وَ بَنِي أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَكَّةَ حِينَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَيْبِيَةِ، أُولَئِكَ كُفَّارٌ بِالتَّنْزِيلِ وَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ كُفَّارٌ بِالتَّأْوِيلِ، يَا أَبَا سَعِيدٍ! إِذَا كُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَمْ يَجِبْ أَنْ يُسَفَّهَ رَأْيِي فِيمَا أَتَيْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ، وَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَيْتُهُ مُلْتَبِساً، أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ{{ع}} لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى{{ع}} فِعْلَهُ؟ | |||
لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِكْمَةِ عَلَيْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِيَ. | |||
هَكَذَا أَنَا، سَخِطْتُمْ عَلَيَّ بِجَهْلِكُمْ بِوَجْهِ الْحِكْمَةِ فِيهِ، وَ لَوْ لَا مَا أَتَيْتُ لَمَا تُرِكَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِلَ}}<ref>علل الشرایع، ص۲۰۰.</ref>. بنابراین، من اگر دست به قیام بزنم یا نزنم از [[مقام امامت]] و [[پیشوایی]] برخوردارم. ابو سعید! سبب [[مصالحه]] من با معاویه دقیقا همان علت مصالحه رسول اکرم{{صل}} با [[قبایل]] ضمره و [[اشجع]] و [[مردم]] [[مکه]] در بازگشت از [[حدیبیه]] است، با این تفاوت که [[مردم]] [[مکه]] به [[قرآن]] [[کفر]] میورزیدند ولی معاویه و هوادارانش به [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] کافرند. [[ابو سعید]]! اگر من از سوی [[خدای متعال]]، [[امام]] و [[پیشوا]] باشم، نباید تشخیص من در [[صلح]] یا [[جنگ]] بیاهمیت و ناچیز تلقّی شود، هرچند [[راز]] و [[حکمت]] کاری که انجام دادهام بر مردم پوشیده باشد. ملاحظه نمیکنی [[حضرت خضر]]{{ع}} زمانی که کشتی را سوراخ کرد و آن [[نوجوان]] را به [[قتل]] رساند و [[دیوار]] را مرمّت نمود، مورد [[خشم]] [[موسی]] قرار گرفت؟ سببش این بود که راز و حکمت ماجرا بر موسی پوشیده بود ولی زمانی که [[خضر]]{{ع}} وی را در جریان قرار داد، موسی از آن کارها [[خرسند]] شد. من نیز چنینم، شما چون از راز و رمز کاری که من انجام دادهام بیخبرید بر من خشم گرفتهاید. اگر این کار را انجام نداده بودم شیعهای روی [[زمین]] باقی نمیماند و همه [[قتل عام]] میشدند. [[طبرسی]] در «[[احتجاج]]»<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۹.</ref> شبیه این سبب را از [[امام مجتبی]]{{ع}} [[روایت]] کرده است. | |||
۲. [[زید بن وهب جهنی]] آورده است: پس از مجروح شدن امام مجتبی{{ع}} در [[مدائن]]، از آن حضرت پرسیدم در این شرایط، چه موضعی اتخاذ خواهد کرد. | |||
امام{{ع}} پاسخ داد: | |||
به [[خدا]] [[سوگند]]! معاویه را بهتر از افرادی میدانم که مدعی [[پیروی]] از منند ولی در صدد کشتنم برآمدند، زندگیام را [[چپاول]] کردند و اموالم را ستاندند. به خدا سوگند! اگر با معاویه درگیر شوم، همین افراد گردنم را گرفته و مرا [[تسلیم]] وی خواهند کرد. به خدا سوگند! اگر با [[عزّت]] و [[شرف]] تن به [[صلح با معاویه]] بدهم بهتر از آن است که مرا به [[اسارت]] گرفته و به قتل برساند و یا بر من [[منّت]] بنهد که این کار تا پایان [[دنیا]] لکه [[ننگ]] و عاری بر تارک [[بنی هاشم]] بماند و معاویه و دودمانش همواره بر زنده و مرده ما منّت داشته باشند<ref>احتجاج طبرسی، ص۱۴۸.</ref>. | |||
۳. [[سلیم بن قیس هلالی]] میگوید: وقتی معاویه به [[کوفه]] آمد، [[امام حسن]]{{ع}} در حضور وی بر فراز [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] چنین فرمود: | |||
[[مردم]]! معاویه مدعی شده که من او را شایسته [[خلافت]] دانسته ولی در خودم چنین [[شایستگی]] نمیبینم. معاویه [[دروغ]] گفته، من در [[کتاب الهی]] ([[قرآن]]) و بر زبان [[نبی اکرم]]{{صل}} از خود مردم به آنان سزاوارترم. به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر مردم به من دست [[بیعت]] بدهند و اطاعتم کرده و از من [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کنند. [[آسمان]]، [[باران]] خویش و [[زمین]] [[برکات]] خود را بر آنان ارزانی خواهد داشت و تو، ای معاویه! [[طمع]] خلافت در سر نمیپروراندی. [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده است: هرگاه امّتی زمام امور خود را به مردی بسپارند که [[برتر]] از او را میان خود سراغ داشته باشند، امورشان همواره رو به [[تباهی]] خواهد رفت، تا به [[سرنوشت]] گوسالهپرستان دچار شوند<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۲.</ref>. | |||
۴. [[علامه]] [[قندوزی]] در «[[ینابیع المودة]]» در مورد [[صلح امام حسن]]{{ع}} آورده که حضرت در جمع مردم خطبهای ایراد کرد که در آن آمده است: | |||
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ - جَلَّ ذَكَرَهُ وَ عَزَّ اسْمَهُ - هَدَاكُمْ بِجَدِّي وَ أَنْقَذَكُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ خَلَّصَكُمْ مِنَ الْجَهالَةِ، وَ أَعَزَّكُمْ بِهِ بَعْدَ الذِّلَّةِ، وَ كَثَّرَكُمْ بِهِ بَعْدَ الْقِلَّةِ، وَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ نَازَعَنِي حَقّاً هُوَ لِي دُونَهُ، فَنَظَرْتُ لِصَلَاحِ الْأُمَّةِ وَ قَطْعِ الْفِتْنَةِ، وَ قَدْ كُنْتُمْ بَايَعْتُمُونِي عَلَى أَنْ تُسَالِمُوا مَنْ سَالَمَنِي وَ تُحَارِبُوا مَنْ حَارَبَنِي، فَرَأَيْتُ أَنْ أُسَالِمَ مُعَاوِيَةَ وَ أَضَعَ الْحَرْبَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ، وَ قَدْ صَالَحْتُهُ وَ رَأَيْتُ أَنْ حَقْنَ الدِّمَاءِ خَيْرٌ مِنْ سَفْكِهَا، وَ لَمْ أُرِدْ بِذَلِكَ إِلَّا صَلَاحَكُمْ وَ بَقَاءَكُمْ {{متن قرآن|وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref>«و نمیدانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد» سوره انبیاء، آیه ۱۱۱.</ref>}}؛ | |||
مردم! شما به خوبی آگاهید که خدای عز و جل شما را به وسیله جدّ بزرگوارم [[رسول خدا]]{{صل}} [[هدایت]] نمود و از [[گمراهی]] [[نجات]] داد و از [[جهل و نادانی]] [[رهایی]] بخشید و پس از [[خواری]] و [[ذلّت]]، [[عزّت]] عطا کرد و تعداد اندکتان را فزونی داد. معاویه با من در مورد حقی در [[نزاع]] و [[کشمکش]] است که [[حق]] من است نه حق معاویه. من به [[مصلحت]] [[مسلمانان]] و از بین رفتن [[فتنه]] و [[آشوب]] اندیشیدم. شما با این شرط با من دست [[بیعت]] دادید که با هرکه از در [[صلح]] با من درآید، صلح کنید و با هرکس سر [[جنگ]] با من داشت، [[نبرد]] نمایید. ازاینرو، تشخیص دادم با معاویه [[مصالحه]] کنم و جنگ بین خود و او را پایان بخشم. به همین دلیل با او از در صلح درآمدم و دیدم جلوگیری از ریختن [[خون]] مسلمانان بهتر از [[خونریزی]] است و در این کار فقط به مصلحت و بقای شما اندیشیدم نمیدانم شاید این کار آزمایشی برای شما و مایه بهرهگیری تا مدتی معین است. | |||
۵. در روایتی از [[سید مرتضی]]- [[رحمة]] [[اللّه]] علیه- آمده است که [[حجر بن عدی]] پس از موافقت [[امام]]{{ع}} با صلح، با [[اعتراض]] به آن حضرت گفت: شما، [[مؤمنان]] را روسیاه کردی» [[امام حسن]]{{ع}} در پاسخ [[حجر]] فرمود: | |||
اینگونه نیست که هرکسی آنچه را تو [[دوست]] داری، دوست داشته باشد و یا دیدگاهش نظیر تو باشد، من این کار را تنها به جهت در [[امان]] ماندن شما انجام دادم. | |||
سید مرتضی سپس اشاره کرده که [[پیروان]] امام{{ع}} با اعتراض به صلحی که آن [[بزرگوار]] انجام داد مراتب [[تأسف]] خود را از تصمیم آن حضرت ابراز نمودند از جمله [[سلیمان بن صرد خزاعی]] به امام گفت: «از بیعت شما با معاویه همواره در شگفتیم، در صورتی که شما چهل هزار [[جنگجو]] از [[مردم کوفه]] با خود داری که همه [[مستمری]] دریافت میکنند و بر در خانههایشان آماده ایستادهاند. همین تعداد را نیز [[فرزندان]] و پیروانشان تشکیل میدهند. طرفداران شما از [[مردم بصره]] و [[حجاز]] نیز به این عده افزوده میشوند. گذشته از این، شما در این [[پیمان]] [[نامه]]، نه تعهّدی برای خود گرفتی و نه سهمی از [[عطایا]] و بخششها. اکنون که به انجام این کار [[همت]] گماردهای بنابراین لازم بود شخصیتهای [[مشرق]] و [[مغرب]] را بر معاویه [[گواه]] بگیری و با نوشتاری از او [[تعهد]] بگیری که پس از وی [[خلافت]] از آن تو باشد، در این صورت کار بر ما آسانتر بود، ولی معاویه شروطی را بین تو و خود برقرار کرد که بدانها [[وفا]] ننمود و پس از امضای قرار داد، بیدرنگ در حضور همگان اعلام کرد: | |||
«من شروطی را پذیرفتهام و وعدههایی دادهام که [[آتش]] [[جنگ]] فرو نشیند و [[فتنه]] و [[آشوبها]] بخوابد و آنگاه که [[خداوند]] ما را [[یکپارچگی]] و [[الفت]] بخشید همه این شروط را زیرپا مینهم». | |||
به [[خدا]] [[سوگند]]! معاویه در این سخنان منظوری غیر از شما و قرار داد [[صلح]] میان خود و شما نداشت و بدینترتیب، [[پیمانشکنی]] نمود. اگر [[دوست]] داری کارها را از سر بگیری، خود را نهانی مهیای جنگ نما. آنگاه که به [[کوفه]] میآیی به من [[اجازه]] بده فرمانروای معاویه را از آن سامان بیرون برانم و آشکارا وی را برکنار سازم و خود نیز، او را [[عزل]] نما، خداوند [[خیانت]] پیشگان را دوست ندارد». سایر افراد نیز مانند سلیمان سخن گفتند. | |||
[[امام]]{{ع}} به او پاسخ داد: | |||
{{متن حدیث|أَنْتُمْ شِيعَتُنَا وَ أَهْلُ مَوَدَّتِنَا، فَلَوْ كُنْتُ بِالْحَزْمِ فِي أَمْرِ الدُّنْيَا أَعْمَلَ، وَ لِسُلْطَانِهَا أَرْكَضَ وَ أَنْصَبَ، مَا كَانَ مُعَاوِيَةُ بِأَبْأَسَ مِنِّي بَأْساً، وَ لَا أَشَدَّ شَكِيمَةً وَ لَا أَمْضَى عَزِيمَةً وَ لَكِنِّي أَرَى غَيْرَ مَا رَأَيْتُمْ، وَ مَا أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ إِلَّا حَقْنَ الدِّمَاءِ فَارْضُوا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِ وَ الْزَمُوا بُيُوتَكُمْ وَ أَمْسِكُوا}}<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱- ۲۸.</ref>؛ | |||
شما [[پیروان]] و [[دوستداران]] ما هستید. من اگر به [[دنیا]] میپرداختم کوشاتر و لایقتر از دیگران بودم. معاویه هیچگاه استوارتر و جدّیتر و سختکوشتر از من نبوده است، ولی دیدگاه من غیر از نظریه شماست من با کاری که انجام دادم تنها خواستم از [[خونریزی]] جلوگیری به عمل آورم. بنابراین، شما نیز به [[قضای الهی]] تن در دهید و زمام خود را به او بسپارید و در خانههایتان بنشینید و [[سکوت]] [[اختیار]] کنید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۹.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |