بحث:اثبات عصمت امام در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۱۱: خط ۳۱۱:
# [[پرونده:Jawahir-kalam-2.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲''']]
# [[پرونده:Jawahir-kalam-2.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
== پانویس ==
{{پانویس}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۵

ادله روایی

  1. حدیث ثقلین: «همانا میان شما در حقیقت گرانبها را به امانت می‌نهم. آگاه باشید! اگر به آن دو چنگ بزنید و اطاعتشان کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم. آن دو هرگز از یکدیگر جدایی نمی‌پذیرند تا روز قیامت و کنار حوض کوثر بر من وارد شوند»[۱]. رسول خدا (ص) اسراری را بیان داشت: اولاً هم‌شأنی و همراهی همیشگی عترت با قرآن که عین وحی و دارای عصمت است، می‌طلبد که عِدل دیگر یعنی عترت نیز دارنده عصمت باشد تا هم‌شأنی و جدایی‌ناپذیری تحقق یابد. ثانیاً تأکید به چنگ زدن به آن دو در فرض عدم عصمت، دستور به باطل و معصیت خواهد بود. ثالثاً غیرمعصوم نتوانسته خود را نجات دهد، چگونه می‌تواند دیگران را از گمراهی برهاند. رابعاً نمی‌گوید: من دستور می‌دهم که اهل بیت (ع) را عِدل قرآن بدانید، که پدیده‌ای اعتباری باشد یا حقیقتی را انشاء و تأسیس کند، بلکه می‌فرماید: اهل بیت عِدل قرآن هست؛ یعنی خبر از حقیقت و إخبار از واقعیت. همچنین شهادت به عصمت اهل بیت وحجیت سخن و سیره آنان داده؛ همان‌گونه که شهادت به عصمت و حجیت قرآن داده.
  2. حدیث نبوی معیت: «عَلِيٌّ‏ مَعَ‏ الْقُرْآنِ‏ وَ الْقُرْآنُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍّ‏ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۲] همراهی همیشگی و همه‌شئونی قرآن و امام و تفکیک ناپذیری آنها را بیان می‌کند. عصمت و هم‌سنخی علم امام و قرآن جزئی از معادله هم علالی و هم‌سنگی است؛ یعنی غیرمعصوم نمی‌تواند با قرآن در همه مراتب و شئون برابری و همراهی کند.
  3. علی (ع) به عصمت خویش و خاندان رسالت تصریح می‌کند: «به یقین، خداوند ما اهل‌بیت را از هرگونه گناه ظاهری و باطنی پاک کرده، و از هر نوع پستی و پلیدی مصون داشته است»[۳].
  4. از امام سجاد (ع) روایت شده: «کسی به جز معصوم امام نبوده و عصمت نشانه‌ای در آفرینش ظاهری نیست که بدان شناخته شود. بدین رو معصوم باید به نص شناخته شود. به او گفته شد: ای پسر رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ فرمود: معصوم کسی است که به ریسمان الهی یعنی قرآن چنگ زده و این دو، تا روز رستاخیز از یکدیگر جدا نگردند. امام به سوی قرآن رهنمون می‌شود و قرآن مردم را به امام فرا می‌خواند»[۴].
  5. در صحیفه سجادیه نیز که مورد اهتمام و اعتبار برخی شبهه افکنان است، مشابه همین عبارات را می‌یابیم: «وَ طَهَّرْتَهُمْ‏ مِنَ‏ الرِّجْسِ‏ وَ الدَّنَسِ‏ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ‏»[۵]؛ «اهل بیت را از گناه و آلودگی، مطهرو معصوم داشتی و با اراده‌ات آنان را پاکیزه کردی».
  6. امام رضا (ع) از پیامبر (ص) روایت می‌کند: «هرکس شاد می‌شود که... پس باید نسبت به علی و امامان از نسل او پیروزی و محبت ورزد؛ زیرا آنان برگزیدگان خداوند عزوجل و بندگان خالص و اختیارشده او هستند. آنان معصوم از هرگونه گناه و خطایند»[۶]. این روایت افزون بر عصمت، لزوم نصب و نص امام را نیز یاد می‌آورد. جدایی ناپذیری عصمت از امامت در اندیشه امام هشتم با واژگانی دیگر نیزبازتابیده است: «امام، مطهر از همه گناهان و مبرا از همه معایب و دارنده علمی اختصاصی است که حلم نامیده می‌شود»[۷].
  7. امام صادق (ع): «کسی که گناهی ریز یا درشت مرتکب شده، شایستگی امامت را ندارد، هر چند که پس از آن توبه کرده باشد. امام جز معصوم نیست و عصمت جز با تصریح و اعلان خدای عزّوجل بر زبان پیامبرش (ص) شناخته نمی‌شود؛ زیرا عصمت در ظاهر خلقت نیست که همانند سیاهی و سفیدی و نظیر آن دیده شود؛ عصمت امری است پنهان که جز با شناساندن خدای دانای و غیب عزّوجل، معلوم نمی‌شود»[۸].
  8. غیر معصوم هر آن، خود در معرض لغزش است و دیگران را به لبه پرتگاه می‌کشاند. از این‌رو، امام صادق (ع) یاد آورد: «خداوند عزّوجل اطاعت کسی را که بندگانش را گمراه می‌کند، واجب نمی‌کند و کسی را که کفر ورزیده و بندگی شیطان کرده، برای رسالتش برنمی‌گزیند و بر مخلوقاتش حجتی اختیار نمی‌کند؛ مگر آنکه معصوم باشد»[۹].
  9. امام صادق (ع): «امیرالمؤمنین (ع) پدر ذریه پیامبر (ص) است و قرار دادن امامت در امیرالمؤمنین، نهادن آن است در ذریه معصوم پیامبر»[۱۰].
  10. امام صادق (ع) در روایتی مشهور و در تبیین نسبت شخصیت امام علی (ع) با پیامبر (ص) می‌فرماید: «هر فضیلتی که برای محمد (ص) ثابت است برای علی نیز هست و محمد (ص) بر همه خلایق برتری دارد. انکار و مخالفت علی در هر امر ریز و درشت، هم‌وزن شرک به خداست»[۱۱]. بی‌گمان یکی از فضایل پیامبر، عصمت است که علی نیز شریک اوست. برتری غیرمعصوم بر دیگران نیز مردود است و مخالفت غیرمعصوم در معصیت و خطا، عین صواب است، نه موجب شرک.
  11. برخی از منابع اهل سنت هم به عصمت اهل بیت (ع) باور دارند: امام علی (ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «فَأَنْزِلُوهُمْ‏ بِأَحْسَنِ‏ مَنَازِلِ‏ الْقُرْآنِ‏»[۱۲]؛ عترت رسول خدا را در بهترین منزل‌های قرآن قرار دهید. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی در شرح نهج‌البلاغه می‌نویسد: «زیر این گفتار سرّی است عظیم؛ چون حضرت به مکلّفین امر کرده که عترت در بزرگداشت و اطاعت و تبعیّت، جاری مجرای قرآن و به منزله و محل آن قرار دهند. اگر اشکال کنی که این سخن دلالت دارد بر عصمت اهل بیت، رأی اصحاب شما در این مسأله چیست؟ در جواب می‌گویم: ابو محمد بن متویه در کتاب الکفایه تصریح نموده که علی (ع) معصوم است. ادله و نصوص بر عصمت علی و بر علم غیب و اطلاع وی بر باطن نیز دلالت دارد. این ویژگی به علی اختصاص دارد و صحابه دیگر را از آن بهره‌ای نیست. تفاوت میان "زید معصوم است" و "زید واجب العصمة است" ظاهر است، بر اساس آنکه علی امام است و از شرائط امام آن است که معصوم باشد. اعتبار اول مذهب ماست (اهل سنت) و اعتبار دوم مذهب امامیه است»[۱۳][۱۴]

دلیل‌های نقلی عصمت

آیات قرآن: علاوه بر دلیل‌های عقلی، دلیل‌هایی دیگر از آیات قرآن و روایات مبنی بر لزوم عصمت حجت‌های الهی اقامه شده است که در این بخش به بررسی آیات قرآن در این باره می‌پردازیم. چنان‌که پیش‌تر بیان شد، «عصمت» از مباحث مشترک میان فرقه‌های مختلف مسلمانان است، با این تفاوت که اهل تسنن آن را ذیل مباحث نبوت مطرح می‌کنند و شیعیان علاوه بر نبوت، در امامت نیز به آن می‌پردازند. با این نگاه آیات قرآنیِ مربوط به «عصمت» را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:

  1. آیاتی که بیان‌گر عصمت انبیاء است؛
  2. آیاتی که تنها عصمت پیامبر اکرم(ص) را بیان می‌کنند؛
  3. آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان نظر دارند؛
  4. آیاتی که مربوط به عصمت امامان است.

البته چون بحث ما در امامت است، آیات مربوط به انبیاء را در فصل شبهات عصمت مطرح خواهیم کرد و در ادامه به بررسی اقسام دیگر آیات خواهیم پرداخت.[۱۵].

آیاتی که بیانگر عصمت پیامبر اکرم است

برخی از آیات قرآن کریم تنها بیانگر عصمت حضرت خاتم الانبیاء(ص) هستند و به عصمت انبیاء دیگر و یا اوصیاء الهی نظر ندارند. خدای تعالی در سوره نجم به بیان اوصاف حضرت محمد مصطفی(ص) می‌پردازد و ضمن نفی گمراهی از ایشان، تمام سخنان حضرتش را مستند به وحی الهی می‌داند. در آیات دوم تا چهارم این سوره می‌خوانیم: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۱۶] هریک از این سه آیه به روشنی بیان‌گر عصمت پیامبر اکرم(ص) هستند.

خدای تعالی در آیه‌ای دیگر نسیان و فراموشی را نیز از رسول گرامی اسلام(ص) نفی می‌کند و می‌فرماید: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۱۷]. هم‌چنین در آیه‌ای دیگر به صورت مطلق به اطاعت از دستورات پیامبر اکرم(ص) امر می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱۸]. چنان‌که پیش‌تر بیان شد، مقام آمریت مطلق لزوماً نیازمند عصمت است، پس این آیه نیز با اثبات آن مقام برای پیامبر اکرم(ص)، عصمت ایشان را ثابت می‌کند.[۱۹].

آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان نظر دارد

یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء ایشان دلالت دارد «آیه تطهیر» است. در این آیه از اراده خداوند بر دور کردن پلیدی از اهل بیت(ع) و پاک گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است. آیه تطهیر که مهم‌ترین آیه در اثبات عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء الهی(ع) است، به جهت اهمیت آن در مبحث عصمت امامان(ع) به بررسی تفصیلی آن پرداخته و بحث آن را به آن بخش موکول می‌کنیم. آیه دیگر در این باره، آیه‌ای است که خدای تعالی می‌فرماید: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۲۰].

بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت‌کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست این که حق را کاملاً بشناسد تا هیچ‌گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد، و دوم اینکه همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. بنابراین امتی که خداوند آنها را برای هدایت و دادگری بر اساس حق برگزیده است، معصوم هستند و می‌دانیم که تنها پیامبران و اوصیاء ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این آیه یقیناً بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء حضرتش(ع) دلالت دارد و بلکه از یک نگاه به عصمت همه انبیاء الهی و اوصیاء ایشان نیز دلالت می‌کند که به جهت پرهیز از طولانی شدن بحث از پرداختن به این موضوع صرف نظر می‌کنیم.

آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را بیان می‌کند، آیه یکصد و سوم سوره آل عمران است. خدای تعالی در این آیه با امر بر اعتصام و تمسک به حبل خویش می‌فرماید: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۲۱]. چنان‌که می‌بینیم، در این آیه بندگان خدا به صورت مطلق به اعتصام بر حبل خداوند امر شده‌اند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب خطا و عصیان شوند محال است. پس آیه فوق بی‌شک بر عصمت حبل الله دلالت دارد و چون در سنت رسول اکرم(ص) -که تنها مفسر و تبیین کننده کتاب است- اوصیاء پیامبر اکرم(ص) به عنوان مصداق حبل الله معرفی شده‌اند[۲۲]، پس این آیه بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء ایشان اشاره دارد.

آیه دیگر، آیه شریفه انذار است. خداوند در این آیه می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۲۳]. این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دلالت دارد؛ زیرا - چنان که پیش از این نیز اشاره شد -انذار و هدایت دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که وظیفه انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد، باید معصوم باشد. روشن است که خطاب خداوند در این آیه به پیامبر اکرم(ص) است و خداوند پیامبر خویش را منذر می‌خواند و بر اساس سنت صحیح و صریح نبوی، «هاد» در این آیه را حضرت امیرالمؤمنین(ع) قصد کرده است[۲۴]. در نتیجه آیه فوق نیز به عصمت پیامبر اکرم(ص) و وصیّ ایشان نظر دارد. خدای تعالی در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۲۵].

پُرواضح است که این فقط معصوم است که هرگز در سخن گفتن بر خدا پیشی نمی‌گیرد و همواره بر اساس امر و فرمان خداوند عمل می‌کند، و از آنجا که در سنت نبوی، پیامبر و اهل بیت او(ع) مصداق ﴿عِبَادٌ مُكْرَمُونَ معرفی شده‌اند؛ لذا این آیه شریفه نیز بی‌شک به عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء حضرتش دلالت دارد. آیه مبارکه زیر نیز بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) دلالت دارد. خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[۲۶]. آیه دیگر آیه مودّت است. از این آیه نیز می‌توان عصمت رسول خدا(ص) و امامان اهل بیت(ع) را استفاده نمود که بحث تفصیلی پیرامون آن را به محل خود وامی‌گذاریم.[۲۷].

آیاتی که مربوط به عصمت امامان الهی است

آیه یکم: «آیه عهد»

یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الهی دلالت دارد، آیه مبارکه عهد است. در این آیه خداوند انتصاب حضرت ابراهیم(ع) را به امامت تبیین و نیز رسیدن این مقام والا را به ظالمان نفی می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۸]. آیه ذکر شده یکی از مهم‌ترین دلایلِ شرط عصمت برای امام است. از همین رو است که امامان اهل بیت(ع) برای اثبات لزوم عصمت امام به این آیه استناد و استدلال کرده‌اند. عالمان شیعه نیز به تبعیت از پیشوایان معصوم خود در بحث از عصمت امام به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداخته‌اند. مرحوم طبرسی در این باره می‌نویسد: إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، ومن ليس بمعصوم فقد يكون ظالما، إما لنفسه، و إما لغيره[۲۹]؛ اصحاب ما بر اساس این آیه استدلال می‌کنند که شخصی امام نمی‌شود مگر آن‌که از زشتی‌ها معصوم باشد؛ زیرا خدای سبحان رسیدن عهد خودش - که امامت است - به ظالم را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به یقین ظالم است، یا به نفس خود ظلم کرده، یا به غیر از خودش.

از جمله نکات فراوانی از آیه عهد به دست می‌آید، این نکته مهم است که امامت به جعل و گزینش خداوند و عهد الهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط می‌شود، نفی امامت ظالم است؛ از این رو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب درباره معنای «ظلم» می‌نویسد: الظلمة عدم النور و جمعها ظلمات... و يعبر بها عن الجهل والشرك والفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند أهل اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... والظلم يقال في مجاوزة الحق الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير وفي الذنب الصغير، ولذلك قيل لآدم في تعديه وفي ابليس ظالم وإن كان بين الظالمين بون بعيد.

قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: الأول: ظلم بين الانسان و بين الله تعالى و أعظمه الكفر والشرك والنفاق... والثاني: ظلم بينه و بين الناس... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه[۳۰]؛ ظلمت عدم نور و جمع آن ظلمات است.... از جهل و شرک و فسق نیز به ظلمت تعبیر می‌شود، چنان که از ضد این امور به نور تعبیر می‌شود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از عالمان، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به تجاوز از حق - که حول نقطه مرکز دایره می‌گردد - ظلم گفته می‌شود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم[۳۱]، در هر صورت ظلم نامیده می‌شود و بر این اساس در گناه کوچک و بزرگ استعمال می‌گردد، از همین رو تعدی حضرت آدم نیز ظلم دانسته شده[۳۲] و ابلیس ظالم نامیده شده است. هر چند که بین آن دو ظلم فاصله‌ای بسیاری وجود دارد. برخی از حکما گفته‌اند که ظلم سه دسته است: نخست ظلمی که بین انسان و خدای تعالی رخ می‌دهد و بزرگ‌ترین ظلم از این قبیل کفر و شرک و نفاق است،... دوم ظلمی که انسان نسبت به سایر مردم روا می‌دارد... و سوم ظلمی که انسان به نفس خود می‌کند.

با توجه به آیات قرآن نیز می‌توان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در قرآن بیان شده عبارتند از:

  1. شرک. خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۳۳].
  2. کفر. درباره کافران آمده است: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۴].
  3. افترا و دروغ بستن به خدا. خدای تعالی در این باره می‌فرماید: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۵].
  4. حکم نکردن به آن چه خداوند نازل فرموده است. ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۶].
  5. تجاوز و تعدی از حدود الهی. ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۷].
  6. ظلم به نفس (گناه و معصیت). ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۳۸]. ظالم به نفس در مقابل محسن آمده است و می‌دانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
  7. ترک اولیٰ. ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۳۹]؛

و به این درخت نزدیک نشوید که از ستم‌کاران خواهید بود. بر اساس آیه عهد که می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۴۰]، هر آن چه مصداق ظلم باشد از امام الهی نفی می‌شود. در ادامه به بررسی و بیان عالمان در ذیل این آیه می‌پردازیم.[۴۱].

بیان میرزای نائینی درباره دلالت آیه عهد بر لزوم عصمت امام

در اصول این بحث مطرح است که آیا لفظ مشتق فقط در «متلبس به مبدأ» حقیقت است و مصداق دارد، یا اگر از تلبّس خارج شد باز هم صدق می‌کند؟ به عبارت دیگر اگر عنوانی موضوع یک حکم واقع شود لازم است همواره آن موضوع برای ترتب حکم محفوظ باشد یا نه؟ برخی از عناوین به صرف تحقق برای ترتب حکم کافی هستند و برخی نه. به عنوان مثال در آیه شریفه ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا[۴۲]. پس به محض این که عنوان سارق بر کسی صدق کند، حکم (قطع دست) بر او بار می‌شود؛ هر چند که این عنوان در زمان‌های بعد بر او صدق نکند.

مرحوم نائینی در همین مبحث می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۴۳] قضیه حقیقیه است و از بدو خلقت تا قیامت مصداق دارد. به مقتضای قاعده، در قضیه حقیقیه صرف تلبس به مبدأ کفایت نمی‌کند و بقای بر تلبس نیز شرط است؛ مگر در مواردی که قرینه وجود داشته باشد. در آیه مورد بحث قرینه وجود دارد و آن عظمت مقام و جلالت شأن امامت است به طوری که میان امامت و عبادت اوثان تناسبی نیست. پس هر کس -اگر چه برای یک لحظه- بت یا تندیسی را عبادت کرده باشد شایستگی تصدی مقام امامت را نخواهد داشت[۴۴].[۴۵].

بیان مرحوم آخوند خراسانی

امام صادق(ع) در روایتی پس از ذکر طبقات پیامبران و رسولان[۴۶]، درباره مصداق ظالم - در آیه عهد - می‌فرماید: «مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ هر کس بت یا تندیسی را عبادت کرده باشد هرگز امام نمی‌شود.

مرحوم آخوند خراسانی در بحث مشتق به مناسبت این روایت را مطرح کرده و به بررسی کیفیت استدلال امام پرداخته است[۴۷]. مرحوم آخوند معتقد است که اگر عنوانی موضوع حکم قرار گرفت، آن حکم بر آن موضوع بار می‌شود، هر چند موضوع باقی نباشد؛ زیرا حکم وابسته به عنوان است. ایشان به همین موضوع اشاره کرده در مورد آیه شریفه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ می‌فرماید: «از استدلال امام به دست می‌آیدکه اگر شخصی متلبس به عبادت اوثان شد- اگر چه برای یک لحظه - لیاقت و اهلیت امامت را نخواهد داشت»[۴۸].[۴۹].

بیان علامه طباطبائی

ایشان در تفسیر المیزان می‌نویسد: إن المراد بالظالمين في قوله تعالى ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مطلق من صدر عنه ظلم ما، من شرك أو معصية، و إن كان منه في برهة من عمره، ثم تاب و صلح. وقد سئل بعض أساتيذنا رحمة الله عليه عن تقريب دلالة الآية على عصمة الإمام. فأجاب: أن الناس بحسب القسمة العقلية على أربعة أقسام: من كان ظالما في جميع عمره، ومن لم يكن ظالما في جميع عمره، ومن هو ظالم في أول عمره دون آخره، ومن هو بالعكس. هذا و إبراهيم(ع) أجل شأنا من أن يسئل الإمامة للقسم الأول والرابع من ذريته، فبقي قسمان، وقد نفى الله أحدهما، وهو الذي يكون ظالما في أول عمره دون آخره، فبقي الآخر، وهو الذي يكون غير ظالم في جميع عمره[۵۰]؛ مراد از ظالمان در آیه شریفه ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مطلق کسانی است که ظلمی از آنان صادر شده باشد مثل شرک یا گناه، هر چند آن ظلم در قسمتی از عمرش بوده و پس از آن توبه کرده و صالح شده باشد.

از یکی از اساتید ما در مورد کیفیت دلالت آیه بر عصمت امام سؤال شد. ایشان پاسخ داد: مردم بر طبق تقسیم عقلی چهار دسته‌اند.یا در تمام عمر ظالم بوده‌اند و یا در تمام عمر ظالم نبوده‌اند. یا در ابتدای عمر ظالم بوده‌اند نه در آخر عمر، و دسته چهارم این که بر عکس آن باشد یعنی در ابتدای عمر ظلمی از وی سر نزده و در آخر عمر ظالم شده است شأن حضرت ابراهیم(ع) بالاتر از آن است که امامت را برای دسته نخست و چهارم از ذریه خود درخواست کند. پس دو قسم باقی می‌ماند که خداوند امامت یکی از آن دو را نفی کرده است. این نفی مربوط به دسته‌ای است که در ابتدای عمر ظالم بوده و در آخر عمر از ظلم دست برداشته‌اند. در نتیجه دسته دیگری باقی می‌ماند و آن دسته‌ای است که در تمام عمر ظلمی از آنان سر نزده باشد. حاصل آن‌که آیه عهد به روشنی بر عصمت امام از ابتدای عمر تا آخر آن دلالت دارد و خداوند کسی را که در طول عمر خود حتی برای یک لحظه مرتکب ظلم شده باشد را شایسته امامت ندانسته و به این مقام نایل نمی‌کند.[۵۱].

آیه دوم: «أولو الأمر»

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۵۲]. این آیه شریفه به آیه «اولو الامر» معروف و یکی از دلیل‌های محکم قرآنی بر لزوم عصمت است. برخی از دلیل‎های قرآنی ضمن معرفی شخص معصوم، معنای عصمت را نیز مشخص می‌کند. به عبارت دیگر هم در صدد تعیین کبرا است و هم در صدد تعیین مصداق آن کبرا. برخی دیگر تنها خود عصمت را با قطع نظر از مصداق بیان می‌کنند. اگر در ذیل این آیه روایاتی را که به معرفی «اولو الامر» پرداخته‌اند مطرح کنیم[۵۳]، بحث در هر دو جهت تمام می‌شود، یعنی هم بحث کبروی عصمت تمام است و هم افراد و مصادیقی که معصوم هستند معرفی می‌شوند؛ اما چون بحث ما عمومیت دارد و طرف بحث عموم اهل سنّت هستند و روایات ما نیز قابل پذیرش آنان نیست؛ به همین جهت ناچاریم که فقط به بررسی جنبه عصمت در آیه شریفه پرداخته و از پرداختن به مصادیق آن خودداری کنیم. کلمه «اطیعوا» که به صیغه امر آمده به طور قطع دلالت بر وجوب دارد،؛ چراکه مستحب دانستن اطاعت خدا و رسول بی‌معناست. لیکن باید توجه داشت که اطاعت از خدا و رسول به حکم عقل لازم است، از همین رو این گونه اوامر مولوی نیستند، بلکه ارشاد به حکم عقلند.

به هر حال امر خداوند به اطاعت مطلق از هر کسی، چه مولوی باشد و چه ارشادی، بر لزوم و وجوب اطاعت از او دلالت دارد. خداوند در این آیه به اطاعت مطلق و بی‌قید و شرط از رسول امر کرده است[۵۴].

یعنی اطاعت از خداوند متعال و فرستاده‌اش مقید به زمان و یا مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از اولو الامر نیز همین‌طور است. پس بر اساس این آیه باید به عصمت اولو الأمر ملتزم شویم؛ چراکه اگر «ولی امر» از روی سهو، خطا و نسیان به معصیت امر کند؛ مثلاً بگوید این خمر را بنوشید باید از او اطاعت کنیم، در حالی که نوشیدن آن از سوی خداوند نهی شده است، در نتیجه عدم عصمت اولو الامر به اجتماع نقیضین منجر می‌شود و اجتماع نقیضین نیز محال است. به عبارتی واضح‌تر خداوند از یک سو به اطاعت مطلق از «اولو الامر» دستور داده است و آنان نیز به شرب خمر امر می‌کنند. در واقع این خداوند است که به شرب خمر امر کرده است و از سوی دیگر خدای تعالی از شرب خمر نهی فرموده است، در نتیجه این همان تناقض آشکار است و چنین تناقضی باطل است، از همین رو باید پذیرفت که «اولو الامر» لزوماً باید معصوم باشند و بر خلاف دستور خدا حکمی ندهند. با این بیان «ولی امر» به حرام فرمان نمی‌دهد و سهو، خطا و نسیان بر او عارض نمی‌گردد.

فخر رازی که در فلسفه، کلام، تفسیر و علم اصول مهارت خاصی دارد و اهل سنت او را امام المفسّرین می‌دانند، در تفسیر خود به دلالت آیه بر عصمت «اولو الامر» اقرار می‌‌کند[۵۵]. هر چند نیازی به اعتراف او نیست و هر کسی که مقدمات و مبادی ادبیات و عقائد را آموخته باشد به راحتی می‌تواند این حقیقت را از آیه استظهار کند. پس آیه شریفه بر عصمت اولوالامر دلالت دارد از سوی دیگر همه اهل سنت به اتفاق معترفند که ابوبکر معصوم نیست و کسی که معصوم نباشد بالتبع اولوالامر نیز نخواهد بود.[۵۶].

اشکال فخر رازی

فخر رازی پس از این که به دلالت آیه بر عصمت اقرار می‌کند می‌نویسد: «خیلی بعید است که مراد از اولوالامر در این آیه امامانی باشد که روافض (شیعیان) مدعی عصمت آنان هستند؛ زیرا برای اطاعت از امامان شیعه لازم است آنان را بشناسیم و دستورات آنها به ما رسیده باشد. وی در ادامه می‌افزاید: فلو أوجب علينا طاعتهم قبل معرفتهم كان هذا تكليف ما لا يطاق[۵۷]؛ اگر پیش از آن‌که ایشان را بشناسیم اطاعت آنان بر ما واجب باشد، تکلیف «ما لایطاق» لازم می‌آید. به عبارتی اطاعت مشروط به شناخت است و لازمه شناخت دسترسی داشتن به آنان است، در حالی که نه دسترسی به آنان داریم و نه معرفت به آنان، و آن‌گاه که معرفت نبود، چگونه می‌توان گفت اطاعت از آنان واجب است؟ در نتیجه اگر اطاعت آنها بر ما واجب باشد، این وجوب تکلیفی است که مکلّفین قادر به انجام آن نیستند و امر به تکلیفی که قدرت بر انجام آن نباشد، قبیح و از خدای حکیم محال است. وی سپس «امت اسلامی» را مصداق «اولو الامر» معرفی می‌کند و مدعی می‌شود بر اساس این آیه «امت اسلامی» باید به طور مطلق از «امت اسلامی» پیروی کنند! این کلام به قدری سخیف است که نیازمند طرد و نفی نیست. اما در پاسخ این سخن وی که «معرفت امامی که در دست‌رس نباشد ممکن نیست» دو پاسخ می‌توان ابراز داشت:

پاسخ نقضی: محدثانی هم‌چون مسلم، احمد و بسیاری از بزرگان اهل سنت به الفاظ گوناگون از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند که: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۵۸]. بر اساس این حدیث، در هر زمانی باید با امام آن زمان بیعت کرد و اگر کسی بدون بیعت و معرفت آن امام از دنیا برود، مرگ او مرگ جاهلیت است. حال از فخر رازی می‌پرسیم که اگر معرفت امام میسّر و امام در دست‌رس نبود، چرا پیامبر اکرم مسلمانان را به معرفت او مکلف کرده است؟ علاوه بر آن مگر شناخت همیشه با در دست‌رس بودن ملازمه دارد؟ مگر اکنون که به رسول خدا(ص) معتقدیم و او را می‌شناسیم، ایشان در دست‌رس ما است؟ پس شناخت راه‌های مختلفی دارد و منحصر به شناخت حضوری نیست و می‌توان از شنیدن سخنان، سیره و دستورات آن فرد، وی را شناخت و از همین راه از او پیروی کرد.

پاسخ حلّی: افزون بر آن، باید توجه داشت که پیش از هر بحثی باید صحت ادعای فخر رازی اثبات شود. آیا واقعاً امّت به ائمه اطهار(ع) دسترسی نداشته‌اند؟ و با فرض عدم دسترسی به امامان(ع)، آیا سبب این عدم توفیق ائمه بوده‌اند یا خود مردم موجب این محرومیت شده‌اند؟ آیا امیرالمؤمنین(ع) که بیست‌وپنج سال خانه‌نشین بودند، خود این خانه‌نشینی را انتخاب کردند یا مردم در چنین خانه‌نشینی دخیل بودند؟ مگر نه این بود که امام کاظم(ع) سال‌ها در زندان به سر بردند و مگر نه این است که امام زمان(ع) غائب از انظار هستند. چه کسی مقصر است؟! آری، حاکمان جائر، عالمان خدمت‌گذار به آنها و مردمانی که نسبت به این امور بی‌تفاوت بوده‌اند همان مقصران اصلی‌اند. ابو حنیفه را در مقابل امام صادق(ع) عَلَم کردند. به مالک بن انس دستور نوشتن کتاب «موطأ» دادند و با هدف کم‌رنگ کردن مقام علمی ائمه(ع)، به تبلیغ مالک بن انس و ابو حنیفه پرداختند و حال آنکه هر دو از شاگردان امام صادق(ع) بودند و شافعی نیز شاگردِ شاگرد امام صادق(ع).

البته معرفت امام برای اهلش ممکن و میسر بوده و هرگز تکلیف مالا یطاق نبوده است. حاکمان جور با کمک چنین عالمانی دست نشانده، فقه چهارگانه‌ای را برای مسلمانان تأسیس کردند تا درِ خانه اهل بیت(ع) بسته شود. اما با این وجود، رسیدن به امام در هر زمان و اخذ احکام از ایشان ناممکن نبوده است، از این رو کسانی خدمت حضرات ائمه شاگردی کرده و کسب فیض نموده‌اند. در زمان کنونی نیز امکان رسیدن به خدمت امام وجود دارد، هر چند شرط و شروط فراوانی دارد، ولی افرادی خدمت امام زمان(ع) شرف حضور یافته و دستورات الهی را از آن جناب دریافت می‌کنند. از همین روست که هر کس نگرفت، خودش کوتاهی کرده است. در نتیجه باید گفت: این فاصله‌ای که میان اکثر امت و اهل بیت رسول الله(ص) افتاده از طرف خداوند و ائمه(ع) نبوده است و کوتاهی و تقصیر همواره از جانب مردم به وجود می‌آید. پس معرفت ممکن بوده و حاصل شده است؛ چراکه این معرفت برای بزرگان شیعه به وجود آمد و فقه شیعی را با این عظمت تأسیس کردند و همه فتاوای ایشان مستند به روایات اهل بیت(ع) است.[۵۹].

آیه سوم: «همراهی با صادقین»

خداوند در سوره توبه می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۶۰]. همراهی به دو صورت تصور می‌شود: گاهی جسمی است، مثلاً «زید» با «بَکر» در فلان سفر همراه شد. و گاهی همراهی به معنای پیروی در فکر و عقیده است، مثلاً فلان شخص با ابوبکر است و فلانی با علی بن ابی‌طالب(ع). یعنی از نظر اطاعت و موافقت همراهی می‌کند و به اصطلاح در خط او است. این نوع همراهی حتی در صورتی که آن شخص رهبرش را ندیده باشد ممکن است. حتی ممکن است یکی در شرق عالم باشد و دیگری در غرب عالم؛ اما در عقیده، فکر و برنامه عملی با یکدیگر همراه باشند. شیعیان در قرن حاضر با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب هستند، با این که آن حضرت را ندیده و به خدمتش نرسیده‌اند، و از طرفی دیگر معتقدان به ابوبکر با ابوبکر همراهند، گرچه پانزده قرن گذشته است. پس «همراهی» در آیه مبارکه به معنای دوم است. وقتی خداوند متعال امر به همراهی با «صادقین» را به صورت مطلق و بدون قید آورده است، پس باید آنها معصوم باشند. حال برای شناخت «صادقین» در این آیه به سراغ روایات اهل سنت می‌رویم،؛ چراکه بحث ما با اهل سنت است.

راویان حدیث «صادقین»: راویانی که حدیث صادقین را روایت کرده‌اند و یا در کتاب‌های خویش آورده‌اند بسیارند که مشهورترین آنها عبارتند از:

  1. مالک بن انس، امام فرقه مالکیّه (متوفای ۱۷۹)؛
  2. ابو یوسف یعقوب بن یوسف فَسَوی (متوفای ۲۷۷)؛
  3. ابوبکر محمد بن عمر جعابی بغدادی (متوفای ۳۵۵)؛
  4. ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی (متوفای ۴۱۰)؛
  5. ابو اسحاق ثعلبی (متوفای ۴۲۷)؛
  6. ابونعیم اصفهانی (متوفای ۴۴۳)؛
  7. ابو القاسم ابن عساکر، صاحب تاریخ مدینة دمشق (متوفای ۵۷۳)؛
  8. ابو حجاج جمال الدین مزّی (متوفای ۷۴۲)؛
  9. جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱)؛
  10. قاضی شوکانی (متوفای ۱۲۵۰)؛
  11. شهاب الدین آلوسی، صاحب تفسیر (متوفای ۱۲۷۰).

بررسی متن احادیث: احادیثی که در ذیل آیه یاد شده آمده با متن‌های مختلفی وارد شده‌اند. از جمله آنها روایتی است که حافظ مزّی به سند خودش از امام صادق(ع) این‌گونه نقل می‌کند: مراد از «صادقین» در آیه شریفه، محمد و علی(ع) هستند[۶۱]. حاکم حسکانی (درگذشته۴۷۰) در کتاب شواهد التنزیل به سند خود و به همان سندی که ابو الحجاج مزّی نقل نموده است از امام صادق(ع) این‌گونه روایت می‌کند: منظور از «صادقین» در آیه، محمد و علی(ع) هستند[۶۲]. حسین بن حکم حِبَری (متوفای سال ۲۸۶) - که از بزرگان علم حدیث و تفسیر به شمار می‌رود- به سند خود از عبدالله بن عباس نقل می‌کند که مراد از صادقین فقط علی بن ابی طالب(ع) است[۶۳].

ابو یوسف یعقوب بن سفیان نیز با سند از عبدالله بن عمر روایت کرده: عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۶۴]؛ يَعْنِي مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ‌[۶۵]؛ ابن عمر گفت: مراد از آیه ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ همراهی با محمد و اهل بیت اوست. همین خبر را حاکم حسکانی به سند خود از طریق یعقوب بن سفیان و از قول عبدالله بن عمر روایت کرده است[۶۶].

کلام فخر رازی: فخر رازی پس از اقرار به دلالت این آیه بر عصمت، دست از بی‌انصافی برنداشته و با بی‌اعتنایی به روایات ذیل آیه، درباره مصداق «صادقین» می‌گوید: إنه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين، و متى وجب الكون مع الصادقين، فلابد من وجود الصادقين في كل وقت، و ذلك يمنع من إطباق الكل على الباطل؛ و متى امتنع اطباق الكل على الباطل، وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين، فهذا يدل على أن إجماع الأمة حجة؛ پروردگار متعال به همراهی با راستگویان امر کرده است و چون قرآن برای همیشه و هر زمان نازل شده است در نتیجه باید راستگویان در همه زمان‌ها وجود داشته باشند و راستگویان همان اجماع و اتفاق تمامی مسلمین است که هیچ‌گاه بر باطل اجماع نمی‌شود و تا زمانی که اتفاق بر باطل ممتنع باشد، هر گاه بر چیزی اتفاق نظر شد، آن چیز حق است و همین دلیل است بر حجیت اجماع. چشم‌پوشی از روایات مذکور و تعصب بی‌جا سبب گشته که وی گرفتار مهمل‌گویی و پریشان‌بافی گردد. فخر رازی در ادامه نظر شیعه را درباره معنای آیه مبارکه مطرح می‌کند و با وجود این که این نظریه با سنت و روایات نبوی تطابق کامل دارد، متأسفانه باز هم به بهانه ناممکن شمردن شناخت امام شیعیان، از پذیرش حقیقت سر باز زده و تعصب وی مانع قبول و اعتراف به حق گردیده است[۶۷].[۶۸].

آیه چهارم: «آیه تطهیر»

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۶۹]. آیه تطهیر از بهترین ادله امامت اهل بیت(ع) است به طوری که اگر هیچ دلیلی غیر از این آیه نبود، همین آیه به تنهایی امامت و ولایت اهل بیت(ع) را به اثبات می‌رساند. در ادامه به بررسی محتوا، معانی واژه‌های به کار برده شده و دلالت آیه بر عصمت امامان اهل بیت(ع) می‌پردازیم.

معنای واژگان آیه

معنای ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ: آیه شریفه تطهیر به روشنی بر عصمت دلالت دارد و مراد از اهل بیت در این آیه، فقط پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین، صدیقه طاهره و حسنین(ع) هستند. با توجه به موارد استعمال «إنما»، روشن است که این واژه از ادوات حصر است و به جهت دلالت بر حصر وضع شده است، بنابراین اگر در موردی افاده حصر نکند و یا افاده حصر اضافی کند به حکم قرینه خواهد بود. مراد از ﴿يُرِيدُ اللَّهُ نیز با اراده تشریعی خداوند است و یا اراده تکوینی. می‌دانیم که خواست تشریعی خداوند آن است که همه بندگان به اختیار از پلیدی‌ها اجتناب کنند و پاکیزه گردند. پس اراده تشریعی بر پاک بودن بندگان به افراد خاصی اختصاص ندارد و افراد خاصی اراده نشده‌اند و مخاطب اراده تشریعی عموم مکلفین‌اند، در حالی که خداوند سبحان در آیه تطهیر از اراده خویش بر پاک ساختن اشخاص معین و محدودی خبر می‌دهد؛ از این رو نمی‌توان گفت در این آیه اراده تشریعی مورد نظر است، بلکه یقیناً مراد آیه خبر دادن از اراده تکوینی خدای متعال بر پاک گردانیدن اهل بیت(ع) است. اراده تکوینی اراده‌ای است که به فعل و ترک دیگری ربطی ندارد و مربوط به خود اراده کننده است، مثل اینکه انسان اراده می‌کند بخوابد یا نخوابد؛ برود یا نرود؛ بنشیند یا بایستد. اما اراده‌ای که انجام یا ترک آن به خواسته غیر وابسته باشد اراده تشریعی است. مانند پدری که به فرزندش بگوید: «این کار را انجام بده». و مولایی از عبد خود بخواهد که کاری را انجام دهد یا ترک کند.

بنابراین احکامی که خداوند برای بندگان وضع کرده است، چه برای یک نفر[۷۰]، چه برای عموم مردم و یا گروه خاصی از آنان در راستای اراده تشریعی او هستند؛ مانند آیه: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ[۷۱]. اما اراده تکوینی آن است که خداوند چیزی یا کسی را به هر نحو که بخواهد جعل کند و بیافریند.

خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۷۲]. در آیه شریفه تطهیر نیز واژه «اراده» متعلق به خداوند است و اوست که طهارت اهل بیت را اراده فرموده و آنها را طاهر قرار داده است، نه اینکه از اهل بیت خواسته که طهارت داشته باشند. دلیل دیگر اراده تکوینی آیه، دلالت آیه بر عصمت اهل بیت(ع) می‌باشد؛ چراکه عصمت اکتسابی نیست؛ زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ[۷۳].

و در جای دیگر می‌فرماید: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۷۴]. پس وقتی حقیقت عصمت به لطف و فضل پروردگار عنایتی باشد نه اکتسابی، احتمال این که اراده در اینجا اراده تشریعی باشد از میان می‌رود[۷۵].

معنای ﴿لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ: «اذهاب» از باب افعال است، یعنی خداوند متعال در ابتدای خلقت اهل بیت(ع) اراده کرده است که پلیدی را از ایشان دور سازد. اذهاب در اینجا به معنای «دفع» است نه «رفع».

معنای «الرجس»: کلمه «رجس» که در فارسی به معنای پلیدی است، مصادیق فراوان و دامنه وسیعی دارد و تمام پلیدی‌های مادی و معنوی را دربر می‌گیرد. راغب اصفهانی در این باره می‌نویسد: الرجس: الشيء القذر...، والرجس يكون على أربعة أوجه: إما من حيث الطبع، و إما من جهة العقل، و إما من جهة الشرع، و إما من كل ذلك كالميتة، فإن الميتة تعاف طبعا و عقلا و شرعا[۷۶]؛ پلید چیزی چرکین و آلوده است... و پلیدی چهار وجه دارد: گاهی طبیعت آدمی آن چیز را پلید می‌داند. گاهی عقل، در مواردی دین و در برخی موارد هم از هر سه جهت در چیزی پلیدی وجود دارد، به مانند مردار که طبیعت، عقل و دین دوری از آن را لازم می‌دانند. پس هرچه که موجب تنفر و کوچکی شخصیت فرد شود «رجس» نامیده می‌شود.

معنای ﴿يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: این کلمات بر دفع پلیدی به معنای وسیع تأکید دارد،یعنی خداوند با تأکید خبر می‌دهد که اهل بیت(ع) به هیچ رجس و پلیدی آلوده نشده‌اند. پس اهل بیت به اراده تکوینی خداوند از همه پلیدی‌ها منزه و از همه پلیدی‌ها در امانند و این همان، حقیقت عصمت است. دلالت آیه بر عصمت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه برخی از اهل سنت نیز به آن اعتراف کرده‌اند[۷۷].

«اهل بیت» چه کسانی هستند؟ در بررسی کاربرد اهل بیت در اصطلاح قرآن و سنت، روشن می‌شود که اهل بیت معنای خاصی پیدا کرده و معرّف افراد مشخصی است. هر چند «آیه تطهیر» در سیاق آیات مربوط به زنان رسول خداست، ولی ربطی به زنان رسول خدا ندارد و مراد از اهل بیت افراد دیگری هستند. «اهل» در لغت عرب به خانواده و همسر مرد گفته می‌شود و به همین معنی در قرآن مجید بکار رفته است: ﴿وَسَارَ بِأَهْلِهِ[۷۸]. «أزواج» عنوان دیگری است که فقط به همسران شخص گفته می‌شود. با توجه به برخی متون حدیث کسا، عنوان «ازواج» جدا و غیر از عنوان «اهل بیت» دانسته شده است. بر اساس پاره‌ای از احادیث، وقتی بانوی بزرگوار امّ‌سلمه که از پیامبر پرسید: أ لست من اهل البيت؟ و با این پرسش از پیامبر درخواست کرد تا داخل کساء شود و مصداق آیه تطهیر گردد، پیامبر فرمودند: «إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ‌(ص)‌»[۷۹]؛ تو در مسیر خیر و عاقبت به خیر هستی ولی از «اهل بیت» نیستی و از همسران رسول خدا می‌باشی.

بنابراین از نظر رسول خدا(ص) دو عنوان «ازواج» و «اهل بیت» با هم متفاوت و از یکدیگر جدا هستند و جدایی و تفصیل نیز قاطع شرکت است. پس مراد از «أهل بیتِ» رسول الله(ص) غیر از «ازواج» ایشان می‌باشد. با بررسی استعمالات این عنوان در کتاب، سنت، کلمات صحابه، تابعین، علما و شعرای مختلف در طول تاریخ، روشن می‌شود که عنوان «اهل البیت» فقط برای خمسه طیّبه و ذریه ایشان «عَلَم» شده است. مسلم در صحیح خود به روایتِ دو تن از مشایخ خود چنین نقل می‌کند: «قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ غَدَاةً وَ عَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ‌، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ- ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۸۰]»[۸۱]؛ عایشه گفت: صبحگاهان رسول خدا در حالی که رواندازی پشمی و سیاه رنگ بر خود قرار داده بود، حرکت کرد. چیزی نگذشت که حسن بن علی آمد، حضرت او را داخل آن رو انداز نمود، و سپس حسین آمد و او نیز داخل شد، فاطمه آمد و سپس و او را نیز داخل کرد، سپس علی آمد و او را داخل کرد، آن‌گاه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا. این روایت به سندهای گوناگون در منابع اهل سنت از صحاح و غیر صحاح روایت شده است و سند حدیثی را که احمد نقل می‌کند مورد تأیید و تصحیح رجال‌شناسان است[۸۲].

احمد بن حنبل به سند خود از ام سلمه درباره شأن نزول را آیه تطهیر چنین نقل می‌کند: «فاطمه زهرا(س) برای پدرش غذایی تهیه کرده بود و این غذا را برای پیامبر(ص) آورد آن‌گاه پیامبر به وی فرمود: همسر و دو پسر خود را نیز دعوت کن؛ حسین، حسن و علی(ع) آمدند و در کنار یکدیگر به خوردن غذا مشغول شدند و بر زیراندازی که جای خواب رسول خدا بود حلقه زدند. عبائی که بافته شده سرزمین خیبر بود در کنار ایشان قرار داشت. در آن هنگام که من در اتاق خود مشغول خواندن نماز بودم، آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ نازل شد. امّ‎سلمه در ادامه می‌گوید: «فَأَخَذَ فَضْلَ الْكِسَاءِ فَغَشَّاهُمْ بِهِ ثُمَّ أَخْرَجَ يَدَهُ فَأَلْوَى بِهَا إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ- اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ خَاصَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً»؛ رسول خدا کنار عبا را گرفته و به روی خود و این عده انداختند. آن‌گاه دستشان را از زیر عبا بیرون آورده و با اشاره به آسمان، چنین دعا کردند: خدایا این افراد اهل بیت و مخصوصان من هستند؛ پس از آنها پلیدی را دور دار و پاکی ویژه‌ای را به ایشان إعطا بفرما.

در این هنگام سرم را داخل اتاق کردم و از رسول خدا پرسیدم: آیا من جزء شما هستم و مشمول این آیه می‌شوم؟ پیامبر فرمود: شما عاقبت خوبی دارید، عاقبت شما ختم به خیر است»[۸۳]. احمد بن حنبل علاوه بر این سند، با سه سند دیگر این قضیه را در مسند آورده است[۸۴]. نزدیک به همین معنا را ترمذی به نقل از ام سلمه روایت می‌کند که عرضه داشت: «وَ أَنَا مِنْهُمْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ؟ قَالَ: أَنْتِ عَلَى مَكَانِكِ وَ أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ»[۸۵]؛ آیا من نیز با آنان هستم؟ پیامبر فرمود: تو دارای جایگاه و مکانت خود هستی و عاقبت خوبی داری.

حاکم نیشابوری در مستدرک به سندش از امّ‌سلمه چنین روایت می‌کند: پیامبر پس از نزول آیه تطهیر، به دنبال علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) فرستادند و آنان را جمع کرده و فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ‌»؛ خدایا اینان اهل بیت من هستند. در آن هنگام امّ‌سلمه می‌گوید: يا رسول الله، ما أنا من أهل البيت؟ ای رسول خدا، آیا من در عنوان اهل بیت داخل هستم؟

پیامبر فرمود: «إنك أهلي خير، و هؤلاء أهل بيتي»[۸۶]؛ شما از خوبانِ اهل من هستی، و اینان نیز اهل بیت من هستند. از این حدیث نیز معلوم می‌شود عنوان «اهل بیت» با عنوان «اهل پیامبر» تفاوت دارد. حاکم پس از نقل این روایت در تأیید آن می‌گوید: هذا حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه[۸۷]؛ این حدیث بنا بر مبانی بخاری در کتاب خود صحیح است.

عالمان اهل سنت هم‌چون احمد بن حنبل، مسلم، ترمذی[۸۸]، ابن حبان و ذهبی[۸۹] به صحت این حدیث تصریح دارند[۹۰]. و جالب اینجاست که حتی ناصبیِ متعصبی هم‌چون ابن تیمیه نیز به صحت این حدیث اعتراف می‌کند و می‌نویسد: وأما حديث الكساء فهو صحيح[۹۱].

در روایت دیگری ترمذی از انس بن مالک نقل می‌کند: «رسول خدا از آن تاریخ که آیه تطهیر نازل شد، به مدت شش ماه درِ خانه صدیقه طاهره فاطمه(س) را به هنگام نماز می‌زد و می‌فرمود: {{متن حدیث|الصَّلَاةَ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ‌، ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۹۲]؛ ای اهل بیت، هنگام نماز فرا رسیده است و شمایید آن اهل بیت که همواره خدا اراده کرده است که هر گونه پلیدی را از شما دور کند.

سعد بن ابی‌وقاص و «آیه تطهیر»: بر اساس برخی منابع تاریخی، آن‌گاه که معاویه به قدرت رسید دستور داد همگان به امیرالمؤمنین(ع) ناسزا گویند و چون سعد بن ابی‌وقاص از این کار خودداری کرد، معاویه از وی پرسید: چرا به علی بن ابی‌طالب دشنام نمی‌دهی؟ نسائی -به سند خود - جواب سعد بن ابی‌وقّاص را چنین نقل می‌کند: قال: لا أسبه ما ذكرت ثلاثاً قالهن رسول الله(ص) لأن يكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم[۹۳] لا أسبه ما ذكرت حين نزل الوحي عليه، فأخذ عليا و ابنيه و فاطمة فأدخلهم تحت ثوبه ثم قال: رب هؤلاء أهل بيتي و أهلي، و لا أسبه ما ذكرت حين خلفه في غزوة غزاها... و لا أسبه ما ذكرت يوم خيبر[۹۴]؛ سعد در پاسخ معاویه گفت: به علی جسارت نمی‌کنم تا زمانی که سه فرمایش از رسول خدا را به خاطر دارم که اگر یکی از آنها درباره من بود، از باارزش‌ترین نعمت‌ها برای من بهتر بود: نخست در آن زمان که بر پیامبر وحی نازل شد، علی و دو پسرش را به همراه فاطمه به زیر پارچه‌ای داخل نمود، سپس گفت: پروردگارا، اینان اهل بیت و اهل من هستند؛ دوم جانشینی علی در مدینه بجای رسول خدا در واقعه جنگ تبوک که پیامبر به او گفت: جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه هارون است به موسی و سوم پرچمداری روز خیبر که پیامبر گفت: فردا، پرچم را به کسی خواهم داد که خدا محبوب خدا و رسول است و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، و در حالی که علی دچار چشم‌درد بود، با آب دهان رسول خدا مداوا شد و خیبر را فتح نمود.

ابن حجر مکی و «آیه تطهیر»: ابن حجر مکی که از سنّیان متعصّبی است که کتاب صواعق محرقه را در ردّ شیعه نگاشته، می‌نویسد: الآية الأولى: قال الله تعالى ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا أكثر المفسرين على أنها نزلت في علي و فاطمة و الحسن و الحسين[۹۵]؛ آیه نخست: آیه تطهیر است که بسیاری از مفسران معقتدند که در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است.

آیه تطهیر از دیدگاه طبری: تفسیر طبری نزد اهل سنت از معتبرترین کتاب‌های تفسیری است[۹۶]. وی در ذیل آیه تطهیر احادیثی را نقل می‌کند که بر اساس آنها، آیه تطهیر هیچ ربطی به زنان رسول خدا(ص) ندارد[۹۷].[۹۸].

عصمت و مسئله جبر

در مسئله جبر و اختیار، مسلمانان به سه دسته تقسیم می‌شوند:

  1. معتزله قائل به تفویضند، یعنی معتقدند که خداوند متعال اعمال بندگان را به خودشان واگذار کرده است.
  2. اشاعره و پیروان آنان نیز قائل به جبرند و معتقدند که اعمال بندگان، اعمال خدا است و هر آن چه از عبد سر می‌زند از خدا سر زده است[۹۹].
  3. در مقابل این دو قول، شیعیان به پیروی از پیشوایان خود هم تفویض و هم جبر را مردود می‌دانند و به «امر بین الأمرین» قائلند. در احادیث از امامان اهل بیت(ع) آمده است:

«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ‌»[۱۰۰]؛ نه جبر است و نه اختیار، بلکه امری است میان این دو. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا اعتقاد به اراده تکوینی خداوند بر عصمت اهل بیت(ع)، با قول «أمر بین الأمرین» سازگار دارد یا خیر؟ و اگر عصمت اهل بیت(ع) به اراده تکوینی خداوند باشد، آیا معصوم بودن فضیلتی برای اهل بیت خواهد بود؟

در پاسخ به این شبهه می‌گوییم، اگر نزول آیه تطهیر برای اهل بیت فضیلت نبود، حضرت امّ‌سلمه آرزو نمی‌کرد که به زیر کسا داخل گردد و در زمره اهل بیت باشد. اگر اراده خدا بر پاک ساختن اهل بیت(ع) فضیلت نبود، بزرگان صحابه – هم‌چون سعد بن ابی‌وقاص- نمی‌گفتند که اگر نصیب ما می‌شد از دنیا و مافیها بهتر بود. اگر نزول آیه در شأن اهل بیت(ع) فضیلت نبود، خود اهل بیت افتخار نمی‌کردند که این آیه در حقشان نازل شده است[۱۰۱]. اگر فضیلت نبود، عالمان بزرگ فریقین، چه در گفتار و چه در اشعار خود این موضوع را به عنوان یکی از فضائل و مناقب اهل بیت(ع) برنمی‌شمردند. پس اراده خداوند بر پاک گردانیدن اهل بیت(ع) قطعاً برای ایشان فضیلت است و جبری در کار نیست. توضیح مطلب این است که اهل بیت مخلوق خدایند و خداوند پیش از آفرینش آنان از حالات آنان و عملکردشان در این دنیا آگاه بوده است، چنان‌که می‌فرماید: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۱۰۲].

و چون می‌دانست که آنان در دنیا هیچ‌گونه معصیت و خطایی نخواهند داشت، پس اراده کرد که آنان را از ابتدا چنین قرار دهد. آیه مبارکه: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۰۳]. نیز شاهد دیگری بر این حقیقت است. بر اساس ظاهر آیه، امامت از پیش برای امامان هدایت‌گر جعل شده و سبب جعل این مقام برای ایشان صبر و یقین آنان بوده است، در حالی که امامان الهی در این دنیا صبر و یقین خود را به منصه ظهور گزارده‌اند.

حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) در خطبه فدکیه، علم خداوند به عمل بندگان و علم او به آینده را سبب همین گزینش می‌داند[۱۰۴]. پس معلوم می‌شود که خداوند به علم سابق خویش از یقین و شکیبایی ایشان در دنیا آگاه بوده و به همین جهت از پیش مقام امامت و هدایت امت را برای ایشان جعل کرده است، چنان که اگر معلمی در ابتدای امر استعداد شاگردی را کشف کند و یقین داشته باشد که وی در امتحانات آخر سال قبول خواهد شد، همان وقت به او نمره قبولی می‌دهد و او را به مرتبه بالاتر منتقل می‌کند. پس موفقیت این شاگرد به اختیار خود است؛ اما کسی که رتبه او را ارتقا داد معلمش بوده است.[۱۰۵].

آیه پنجم: «اهل ذکر»

﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۰۶]. این آیه نیز بر عصمت دلالت می‌کند. در این آیه به «سؤال» از «اهل ذکر» امر شده است. امر به سؤال، یعنی پذیرش جواب و عمل به آن از ائمه(ع) نیز روایت شده که باید به آنها رجوع کنند و مسائل خود را از ایشان بپرسند، ولی بر ائمه(ع) واجب نیست بر هر پرسشی پاسخ بدهند[۱۰۷]. اما آن‌گاه پاسخ به سؤالی داده شد، عمل بر اساس آن واجب خواهد شد و این وجوب عمل بر عصمت اهل ذکر دلالت دارد؛ چراکه به صرف احتمال خطا، فراموشی و یا سهو در پاسخ امام، عمل کردن به آن نیز جایز نخواهد بود و در نتیجه امر پروردگار به سؤال کردن از آنان لغو خواهد شد.[۱۰۸].

منابع

پانویس

  1. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۱۳.
  2. الجمل، ص۴۱۸؛ الأمالی (للطوسی)، ص۴۶۰.
  3. المسترشد، ص۴۰۰؛ البرهان، ج۴، ص۴۴۹.
  4. معانی الاخبار، ص۱۳۲.
  5. الصحیفة السجادیة، ص۲۱۶.
  6. الأمالی (للصدوق)، ص۵۸۳؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۵۷؛ إثبات الهداة، ج۲، ص۵۶؛ بحارالأنوار (ط بیروت)، ج۲۵، ص۱۹۳.
  7. الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
  8. الخصال، ج۱، ص۳۱۰؛ معانی الأخبار، ص۱۳۱.
  9. التوحید (للصدوق)، ص۴۰۷؛ الخصال، ج۲، ص۶۰۸.
  10. الخصال، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۰.
  11. الکافی، ج۱، ص۱۹۶.
  12. نهج‌البلاغه، خطبه ۸۷، ص۱۲۰.
  13. شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۷۶.
  14. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳-۴۶.
  15. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۴.
  16. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  17. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری» سوره اعلی، آیه ۶.
  18. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  19. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۴.
  20. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.
  21. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  22. تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیر المؤمنین(ع) (ابن عقدة)، ص۱۸.
  23. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  24. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۹ – ۱۳۰.
  25. «بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  26. «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
  27. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۵.
  28. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  29. تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.
  30. المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ – ۳۱۶.
  31. درباره امیر مؤمنان(ع) گفته شده است که: قتل في محراب عبادته لشدة عدالته؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیان‌گر آن است که امیر مؤمنان کم‌ترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت المال در لحظاتی که امام(ع) مشغول کار دیگری می‌شدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»؛ شما بر این کار قادر نیستید، لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج البلاغة نامه۳، ص۷۰؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۶، ص۲۰۵.
  32. ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کم‌ترین تجاوز از حق -که مصداق آن ترک اولی است - و بیشترین انحراف از آن -که مصداقش کفر و شرک است- می‌شود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم(ع) نسبت داده شده است نباید منافاتی با عصمت ایشان داشته باشد؛ چراکه عصمت انبیاء با دلایل عقلی و نقلی فراوان اثبات شد و هیچ تردیدی در آن نیست؛ پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم چیزی جز ترک اولی نخواهد بود؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای پیامبران و اولیاء خدا تجاوز از حق به حساب می‌آید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. اما علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «عصیان» هم داده شده است ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى. در این مورد هم باید گفت «عصیان» معنایی بیشتر از ترک طاعت ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر(ع) نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شده‌اند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی ظواهر آیات و روایات با دلایل قطعی در تعارض بود باید از ظهور آیات و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیل‌هایی قطعی بر نفی تجسیم خداوند وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت خدای تعالی به دست می‌آید. در اینجا بر اساس اصل یاد شده باید از ظهور رفع ید و یا آن را تأویل کرد. در مورد عصمت انبیاء نیز ادله قطعی فراوانی وجود دارد، از این رو هر جا ظاهر آیه یا روایتی بر عدم عصمت پیامبران دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.
  33. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  34. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  35. «پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.
  36. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
  37. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  38. «و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
  39. «به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵ و سوره اعراف، آیه ۱۹
  40. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  41. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۹.
  42. «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.
  43. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  44. أجود التقریرات، ج۱، ص۸۱ – ۸۲.
  45. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۹۴.
  46. امام صادق(ع) می‌فرماید: «الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمُرْسَلُونَ عَلى أَرْبَعِ طَبَقَاتٍ: فَنَبِيٌّ مُنَبَّأٌ فِي نَفْسِهِ لَايَعْدُو غَيْرَهَا؛ وَ نَبِيٌّ يَرى فِي النَّوْمِ، وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ، وَ لَا يُعَايِنُهُ فِي الْيَقَظَةِ، وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلى أَحَدٍ، وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مِثْلُ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ عَلى لُوطٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ؛ وَ نَبِيٌّ يَرى فِي مَنَامِهِ، وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ‌، وَ يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ قَدْ أُرْسِلَ إِلى طَائِفَةٍ قَلُّوا أَوْ كَثُرُوا كَيُونُسَ- قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لِيُونُسَ: ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ قَالَ: يَزِيدُونَ ثَلَاثِينَ أَلْفاً، وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ؛ وَ الَّذِي يَرى فِي نَوْمِهِ‌، وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ، وَ يُعَايِنُ فِي الْيَقَظَةِ، وَ هُوَ إِمَامٌ مِثْلُ أُولِي الْعَزْمِ، وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ(ع) نَبِيّاً، وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتّى قَالَ اللَّهُ‌: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً، لَايَكُونُ إِمَاماً»؛ الکافی، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵، ح۱.
  47. این مطلب در ضمن بحث مشتق در زمره مباحث اصولی مطرح می‌شود. برای نمونه ر.ک: محاضرات فی أصول الفقه، ج۱، ص۲۸۶؛ نهایة الأفکار، ج۱، ص۱۳۹.
  48. کفایة الأصول، ج۱۱، ص۴۹. نگارنده در کتاب تحقیق الأصول، جلد ۱، صفحه ۳۹۷ به بعد، به تفصیل این موضوع را بررسی کرده است.
  49. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۹۵.
  50. تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  51. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۹۶.
  52. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانیکه از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  53. در ذیل این آیه از معصوم روایت شده است: «هم اولو الأمر الذين أمر الله بطاعتهم»؛ أهل بیت(ع) مصداق اولو الأمر هستند همان‌ها که خداوند مردم را به اطاعت از ایشان امر کرده است؛ ر.ک: تفسیرالبرهان، ج۲، ص۱۱٣؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۷؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۹۳.
  54. اطاعت از پدر و مادر بنا به آیه شریفه ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا واجب است؛ چراکه اطاعت اوامر و نواهی پدر و مادر از مصادیق احسان و مهربانی به آنهاست؛ اما اطاعت از آنها اطلاق ندارد، بلکه مقیّد است به این که آنها امر به حرام نکرده باشند. به عبارت دیگر، به نص صریح قرآن که اطاعت پدر و مادر تا آنجا وجوب دارد که امر به حرام نکرده باشند، از این‌رو ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا اگر پدر و مادر، تو را بر شرک به خدا که آن را به حق نمی‌دانی وادار کنند، در این صورت دیگر آنها را اطاعت مکن. اگر اطاعت از پدر و مادر اطلاق داشت، باید معتقد به عصمت آنها می‌شدیم.
  55. گفتنی است که اشاره به بیان فخر رازی به جهت قانع کردن اهل سنت و کسانی که پیرو فخررازی هستند، آورده شده است. وی در ذیل این آیه می‌نویسد: الآية دالة على أن الأنبياء(ع) معصومون عن المعاصي، والذنوب لأنها دلت على وجوب طاعتهم مطلقاً، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد و إنه محال؛ تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۶۱.
  56. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۹۷.
  57. تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۴۶.
  58. این حدیث با این الفاظ در شرح المقاصد فی علم الکلام، جلد ۲، صفحه ۲۷۵ آمده است و در بقیه منابع اهل سنت با الفاظی مختلف به آن اشاره شده است. مثلاً در مسند أحمد: ج۳، ص۴۴۶ و التاریخ الکبیر، ج۶، ص۴۴۵، ش۲۹۴۳ به این صورت آمده است: «من مات و ليست عليه طاعة مات ميتة جاهلية». در مسند أحمد، ج۴، ص۹۶؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۸؛ مسند أبی داوود، ص۲۵۹؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۸۸؛ مسند الشامیین، ج۲، ص۴۳۹، ش۱۶۵۴؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۹، ص۱۵۵؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰۳، ش۴۶۴ و ج۶، ص۶۵، ش۱۴۸۶۳ و علل الدار قطنی، ج۷، ص۶۳، ش۱۲۱۴ نیز آمده است: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». در الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۴۴؛ المعجم الأوسط، ج۱، ص۷۹ و کنز العمال، ج۱، ص۱۰۳، ش۴۶۳ نیز این‌گونه آمده است: «من مات و لا بيعة عليه مات ميتة جاهلية». در صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۸، ص۱۵۶؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۵؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۳۵؛ کنز العمال، ج۶، ص۵۲، ش۱۴۸۱۰ و تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۳۰ نیز با این الفاظ آمده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». و یا در صحیح ابن حبان: ج۱۰، ص۴۳۴ آمده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».
  59. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۰۰.
  60. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  61. تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۴.
  62. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۱، ش۳۵۰. با تحقیق و بررسیِ تک تک راویان این سند می‌توان گفت همه آنها مورد وثوق رجال شناسان اهل سنت هستند.
  63. عن ابن عباس في قوله تعالى ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ، نزلت في علي بن أبي طالب خاصة؛ تفسیر الجبری، ص۲۷۵.
  64. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  65. مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۸۸. کتاب تفسیر «یعقوب بن سفیان» در دسترس نیست، از این رو دلیل این حدیث را به واسطه کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل کردیم و سند این حدیث نیز صحیح است.
  66. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵، ش۳۵۷.
  67. تفسیر الرازی، ج۱۶، ص۲۲۰ – ۲۲۱.
  68. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۰۳.
  69. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  70. مثل احکامی که اختصاص به شخص رسول الله(ص) دارد که در فقه معین شده است، از جمله واجب بودن مستحبات نافله شب و غیره بر آن حضرت.
  71. «خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  72. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  73. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند.».. سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  74. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  75. به نظر ما شبهه این که عصمت اکتسابی باشد، ناشی از این است که برای عصمت مراتب قائل شویم، همان‌طوری که برخی از بزرگان، حضرتِ سلمان محمدی را نیز معصوم شمرده‌اند (دلائل الصدق، ج۵، ص۲۵۱)؛ ولی اصل مبنا را نمی‌توان پذیرفت.
  76. المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۸.
  77. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۰؛ تفسیر الرازی، ج۲۵، ص۲۰۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۶، ص۲۳۷؛ تفسیر الألوسی، ج۲۲، ص۱۲.
  78. «و خانواده‌اش را (با خود) برد» سوره قصص، آیه ۲۹.
  79. تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۱۱، ش۲۱۷۳۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۳؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲، ص۸۲، ش۷۰۲؛ مناقب علی بن أبی طالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۳۰۱، ص۴۷۸؛ جامع الأصول، ج۹، ص۱۵۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۷ با اندکی اختلاف الفاظ.
  80. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  81. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰.
  82. برخی از عالمان بزرگ سنی معتقدند که احمد بن حنبل به صحت تمامی احادیث کتاب مسندش ملتزم شده است؛ ر.ک: نیل الأوطار، ج۱، ص۱۲؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۱۰؛ خصائص مسند أحمد (مدینی)، ص۱۶ - ۱۷؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۶.
  83. مسند أحمد، ج۶، ص۲۹۲؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۴۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۵؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۷؛ منهاج السنة، ج۷، ص۴۹ - ۱۵۰؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴، ش۲۶۶۶. گفتنی است که امّ‌سلمه بزرگ بانویی است که قدر و منزلت ویحتی در میان شیعیان ناشناخته مانده است. به خاطر فراوانی تقوا، فضیلت و علاقه وافر ایشان به اهل بیت، احترام بر آن بانو بر همه ما واجب است.
  84. مسند أحمد، ج۱، ص۳۳۰ - ۳۳۱، ج۴، ص۱۰۷، ج۶، ص۳۲۳.
  85. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۳۵۸ و ص۳۲۸، ش۳۸۷۵.
  86. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶. این روایت نیز دارای سندهای گوناگون است.
  87. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶.
  88. ترمذی پیرامون این حدیث می‌نویسد: هذا حديث حسن صحيح، وهو أحسن شيء روى في هذا الباب؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۶۱، ح۳۹۶۳. همچنین ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۰، ص۳۴۷.
  89. تلخیص المستدرک، ج۲، ص۴۵۱؛ أعلام النبلاء، ج٢، ص١٢٢.
  90. برای دیدن نظر این عالمان پیرامون صحت حدیث ر.ک: الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۶.
  91. منهاج السنة، ج۵، ص۶.
  92. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۲۵۹؛ همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۸؛ مسند أحمد، ج۳، ص۲۵۹؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۵۹، ح۳۹۷۸؛ مسند أبی داوود، ص۲۷۴؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۲۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۶، ح۲۶۷۱؛ أسد الغابة، ج۵، ص۵۲۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۱۳۴؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۲۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۶۴۶، ش۳۷۶۳۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸، ش۶۳۷؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۵۷۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ مناقب علی بن أبی طالب(ع) وما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۳۰۴، ش۴۸۸؛ إمتاع الأسماع، ج۵، ص۳۸۷؛ تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۹، ش۲۱۷۲۹.
  93. این جمله در عرب ضرب المثلی است که بیانگر ارزش و اهمیت موضوع است.
  94. خصائص أمیر المؤمنین(ع) (نسائی): ۸۱ - ۸۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۲۲ - ۱۲۳، ش۸۴۳۹. همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸ - ۱۰۹. گفتنی است که برخی از اهل سنت در این حدیث دست به تحریفات عجیبی زده‌اند.
  95. الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۲۱.
  96. طبری مورد تجلیل اهل تسنن و نزد آنان محترم است از همین رو بر طبق قاعده باید روایت و حرف وی را بپذیرند اما تعصب بیش از حد برخی باعث برخورد دوگانه با طبری شده است. به عنوان مثال ابن تیمیه در منهاج السنة دچار تناقض‌گویی شده و گاه ضمن تجلیل از طبری به کلام وی استدلال و او را مقبول و مورد اعتماد معرفی می‌کند. برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۱، ص۶۶؛ ج۲، ص۲۸۶؛ ج۴، ص۴۱ و ج۶، ص۲۹. اما در جایی که طبری سخنی برخلاف نظر او می‌گوید و یا حدیثی نقل می‌کند که مورد استناد و استدلال شیعه است، وی را نفی و طرد می‌کند (برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۱۰۲ و ۱۵۲). این برخورد دوگانه علاوه یر تعصب، نشان دهنده بی‌مبنائی ابن تیمیه است؛ ولی ما در بحث‌های خود به قواعد و موازین مناظره التزام و تعهد داریم، و سنیان چاره‌ای ندارند جز این که استدلال ما به روایات معتبر -که در کتب عالمان مورد وثوق اهل تسنن نقل شده است- را بپذیرند.
  97. تفسیر الطبری، ج٢٢، ص۸ - ١٢.
  98. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۰۷-۱۱۸.
  99. ر.ک: فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۰؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۷۷.
  100. الهدایة، ص۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۰، ح۱۳؛ الإعتقادات فی دین الإمامیة، ص۲۹؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص۲۰۶؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۱۴؛ الإحتجاج، ج۲، ص۱۹۸؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۱۲، ح۱۸ و برخی منابع دیگر.
  101. امام حسن مجتبی(ع) در خطبه‌ای در برابر معاویه به این شرافت اشاره کرده، فرمودند، «نَحْنُ أَهْلُ الْبَيْتِ نَبِیِّکُم أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً»؛ تذکرة خواص الأمة، ص۱۹۸.
  102. «آیا آنکه آفریده است نمی‌داند؟ با آنکه او نازک‌بین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
  103. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  104. ر.ک: بلاغات النساء، ص۱۵.
  105. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۱۸.
  106. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  107. الکافی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، ح۳.
  108. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۲۰.