نماز در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==جزئیت [[بسمله]] و قرائت آن در [[نماز]]== | ==جزئیت [[بسمله]] و قرائت آن در [[نماز]]== | ||
[[وهابیان]] ادعا میکنند: [[شیعیان]] در نمازهای یومیه بسمله {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} را با [[صدا]] (جهر) قرائت میکنند، درحالیکه سایر | [[وهابیان]] ادعا میکنند: [[شیعیان]] در نمازهای یومیه بسمله {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} را با [[صدا]] (جهر) قرائت میکنند، درحالیکه سایر فرقههای اسلامی یا بسمله را در نماز نمیخوانند یا اگر آن را میخوانند با صدای آهسته (إخفات) قرائت میکنند؛ بنابراین کار [[شیعه]] در قرائت بسمله یا در به جهر خواندن آن، خود [[بدعت]] دیگری است که بیانگرِ انفصال و بریدگی شیعه از [[امت]] بزرگ [[اسلامی]] است!! | ||
===پاسخ=== | ===پاسخ=== | ||
در پاسخ به چند نکته اشاره میشود: | در پاسخ به چند نکته اشاره میشود: | ||
'''نکته نخست''': مسئله فوق یک مسئله جزئی [[فقهی]] است. [[اختلاف]] فتوایی در مباحث فقهی و فرعی نه تنها بین شیعه و [[اهل سنت]] امری انکارناپذیر است، بلکه صدها مسئله را میتوان برشمرد که [[مذاهب چهارگانه اهل سنت]] نیز در آنها اختلاف دارند. | '''نکته نخست''': مسئله فوق یک مسئله جزئی [[فقهی]] است. [[اختلاف]] فتوایی در مباحث فقهی و فرعی نه تنها بین شیعه و [[اهل سنت]] امری انکارناپذیر است، بلکه صدها مسئله را میتوان برشمرد که [[مذاهب چهارگانه اهل سنت]] نیز در آنها اختلاف دارند. پر واضح است هیچکس اینگونه [[اختلافات]] فقهی را که بر اساس اختلاف مبانی [[علمی]] پدید میآید، به عنوان بدعت یا انفصال و بریدگی از دیگر [[مذاهب]] قلمداد نمیکند، بلکه اختلافات علمی از [[روز]] شکلگیری این مذاهب تاکنون میان دانشمندان جریان داشته و اساساً کسی آنها را اختلاف جدی تلقی نمیکرده و نمیکند. به علاوه آنکه شکوفایی علمی و ارتقاء [[دانش]] مرهون همین تضارب آرا بوده و هست. | ||
پر واضح است هیچکس اینگونه [[اختلافات]] فقهی را که بر اساس اختلاف مبانی [[علمی]] پدید میآید، به عنوان بدعت یا انفصال و بریدگی از دیگر [[مذاهب]] قلمداد نمیکند، بلکه اختلافات علمی از [[روز]] شکلگیری این مذاهب تاکنون میان | |||
'''نکته دوم''': جواز خواندن بسمله در نماز، در واقع مبتنی بر مسئله فرعیِ دیگری است و آن اینکه آیا اساساً بسمله در [[سورههای قرآن]]، جزء [[سوره]] شمرده شده یا تنها برای فاصله انداختن بین [[سورهها]] آمده است؟ در این رابطه بین دانشمندان [[اسلام]] اختلاف است. [[بدیهی]] است اگر بسمله جزء سوره، باشد، خواندن آن در نماز هیچ منعی ندارد. | '''نکته دوم''': جواز خواندن بسمله در نماز، در واقع مبتنی بر مسئله فرعیِ دیگری است و آن اینکه آیا اساساً بسمله در [[سورههای قرآن]]، جزء [[سوره]] شمرده شده یا تنها برای فاصله انداختن بین [[سورهها]] آمده است؟ در این رابطه بین دانشمندان [[اسلام]] اختلاف است. [[بدیهی]] است اگر بسمله جزء سوره، باشد، خواندن آن در نماز هیچ منعی ندارد. | ||
فقهای پیروِ [[اهل بیت]]{{عم}} بالاتفاق قائلاند {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} جزء سوره بوده و در ابتدای هر سوره -غیر [[سوره توبه]]- قرار دارد<ref>المحرر الوجیز، ج۱، ص۵۰.</ref>. | فقهای پیروِ [[اهل بیت]]{{عم}} بالاتفاق قائلاند {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} جزء سوره بوده و در ابتدای هر سوره -غیر [[سوره توبه]]- قرار دارد<ref>المحرر الوجیز، ج۱، ص۵۰.</ref>. | ||
میان اهل سنت نیز عدهای با [[تمسک]] به سخنان [[ابن عباس]]، [[ابن مبارک]] و [[اهل مکه]] مانند [[ابن کثیر]] و [[اهل کوفه]] مانند عاصم و کسایی و [[اصحاب]] [[شافعی]]<ref>روح المعانی، ج۱، ص۴۱.</ref>، همانند [[شیعیان]] [[بسمله]] را جزء [[سوره]] میدانند. | میان اهل سنت نیز عدهای با [[تمسک]] به سخنان [[ابن عباس]]، [[ابن مبارک]] و [[اهل مکه]] مانند [[ابن کثیر]] و [[اهل کوفه]] مانند عاصم و کسایی و [[اصحاب]] [[شافعی]]<ref>روح المعانی، ج۱، ص۴۱.</ref>، همانند [[شیعیان]] [[بسمله]] را جزء [[سوره]] میدانند. | ||
در | در منابع روایی اهل سنت نیز میتوان به روایاتی برخورد کرد که بیانگر آن است بسمله جزء سوره بوده و مانند [[آیات]] دیگر نازل شده است؛ از جمله: | ||
# [[ابن عباس]] میگوید: {{عربی|كان النبي{{صل}} لا يعرف فصل السورة – و في لفظ: خاتمة السورة - حتى ينزل عليه [[بسم الله]] [[الرحمان]] الرحيم}}<ref>سنن ابی داود، ج۱، ص۲۰۹؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۳؛ الدر المنثور، ج۱، ص۷.</ref>؛ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فاصله و پایان [[سورهها]] را نمیدانست تا این که {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} بر او نازل میشد». بزّار و [[طبرانی]] در تتمه [[روایت]] افزودهاند: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} نازل میشد، [[پیامبر]]{{صل}} میدانست که سوره به اتمام رسیده و سوره دیگری آغاز شده است»<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۷.</ref>. | # [[ابن عباس]] میگوید: {{عربی|كان النبي{{صل}} لا يعرف فصل السورة – و في لفظ: خاتمة السورة - حتى ينزل عليه [[بسم الله]] [[الرحمان]] الرحيم}}<ref>سنن ابی داود، ج۱، ص۲۰۹؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۳؛ الدر المنثور، ج۱، ص۷.</ref>؛ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فاصله و پایان [[سورهها]] را نمیدانست تا این که {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} بر او نازل میشد». بزّار و [[طبرانی]] در تتمه [[روایت]] افزودهاند: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} نازل میشد، [[پیامبر]]{{صل}} میدانست که سوره به اتمام رسیده و سوره دیگری آغاز شده است»<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۷.</ref>. | ||
# [[سعید بن جبیر]] گفته است: «[[مسلمانان]] در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} پایان سوره را نمیدانستند تا اینکه [[بسم الله الرحمن الرحیم]] نازل میشد، متوجه میشدند که سوره به پایان رسیده است و سوره دیگری شروع شده است»<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۷.</ref>. | # [[سعید بن جبیر]] گفته است: «[[مسلمانان]] در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} پایان سوره را نمیدانستند تا اینکه [[بسم الله الرحمن الرحیم]] نازل میشد، متوجه میشدند که سوره به پایان رسیده است و سوره دیگری شروع شده است»<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۷.</ref>. |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۹
جزئیت بسمله و قرائت آن در نماز
وهابیان ادعا میکنند: شیعیان در نمازهای یومیه بسمله ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را با صدا (جهر) قرائت میکنند، درحالیکه سایر فرقههای اسلامی یا بسمله را در نماز نمیخوانند یا اگر آن را میخوانند با صدای آهسته (إخفات) قرائت میکنند؛ بنابراین کار شیعه در قرائت بسمله یا در به جهر خواندن آن، خود بدعت دیگری است که بیانگرِ انفصال و بریدگی شیعه از امت بزرگ اسلامی است!!
پاسخ
در پاسخ به چند نکته اشاره میشود:
نکته نخست: مسئله فوق یک مسئله جزئی فقهی است. اختلاف فتوایی در مباحث فقهی و فرعی نه تنها بین شیعه و اهل سنت امری انکارناپذیر است، بلکه صدها مسئله را میتوان برشمرد که مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در آنها اختلاف دارند. پر واضح است هیچکس اینگونه اختلافات فقهی را که بر اساس اختلاف مبانی علمی پدید میآید، به عنوان بدعت یا انفصال و بریدگی از دیگر مذاهب قلمداد نمیکند، بلکه اختلافات علمی از روز شکلگیری این مذاهب تاکنون میان دانشمندان جریان داشته و اساساً کسی آنها را اختلاف جدی تلقی نمیکرده و نمیکند. به علاوه آنکه شکوفایی علمی و ارتقاء دانش مرهون همین تضارب آرا بوده و هست.
نکته دوم: جواز خواندن بسمله در نماز، در واقع مبتنی بر مسئله فرعیِ دیگری است و آن اینکه آیا اساساً بسمله در سورههای قرآن، جزء سوره شمرده شده یا تنها برای فاصله انداختن بین سورهها آمده است؟ در این رابطه بین دانشمندان اسلام اختلاف است. بدیهی است اگر بسمله جزء سوره، باشد، خواندن آن در نماز هیچ منعی ندارد. فقهای پیروِ اهل بیت(ع) بالاتفاق قائلاند ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ جزء سوره بوده و در ابتدای هر سوره -غیر سوره توبه- قرار دارد[۱]. میان اهل سنت نیز عدهای با تمسک به سخنان ابن عباس، ابن مبارک و اهل مکه مانند ابن کثیر و اهل کوفه مانند عاصم و کسایی و اصحاب شافعی[۲]، همانند شیعیان بسمله را جزء سوره میدانند. در منابع روایی اهل سنت نیز میتوان به روایاتی برخورد کرد که بیانگر آن است بسمله جزء سوره بوده و مانند آیات دیگر نازل شده است؛ از جمله:
- ابن عباس میگوید: كان النبي(ص) لا يعرف فصل السورة – و في لفظ: خاتمة السورة - حتى ينزل عليه بسم الله الرحمان الرحيم[۳]؛ پیامبر اکرم(ص) فاصله و پایان سورهها را نمیدانست تا این که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ بر او نازل میشد». بزّار و طبرانی در تتمه روایت افزودهاند: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ نازل میشد، پیامبر(ص) میدانست که سوره به اتمام رسیده و سوره دیگری آغاز شده است»[۴].
- سعید بن جبیر گفته است: «مسلمانان در زمان رسول خدا(ص) پایان سوره را نمیدانستند تا اینکه بسم الله الرحمن الرحیم نازل میشد، متوجه میشدند که سوره به پایان رسیده است و سوره دیگری شروع شده است»[۵].
- طلحة بن عبید الله میگوید: رسول خدا(ص) فرمود: «من ترك بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فقد ترك آية من كتاب الله»؛ هرکس ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را ترک نماید، در حقیقت آیهای از کتاب خدا را ترک نموده است»[۶].
- انس میگوید: «روزی رسول خدا(ص) در میان ما بود که در این حال، کمی چرت زدند، آنگاه سر خود را با تبسم بلند کرد، محضرشان عرض کردیم: چه چیز موجب لبخندتان شد؟ فرمود همین حالا سورهای بر من نازل شد و چنین خواند: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ﴾[۷][۸].
- ابن عباس میگوید: «از علی بن ابیطالب(ع) پرسیدم: چرا ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ در سوره برائت نوشته نشده است؟ فرمود: زیرا ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ امان است و سوره برائت با شمشیر نازل شده است»[۹].
چنانکه ملاحظه میشود تعبیر به «نزول» درباره بسمله در این روایات به خوبی بیانگر آن است که بسمله جزء سوره بوده و هر بار همراه سوره نازل میشده است.
شایان توجه اینکه برخی از علمای اهل سنت در جزئیت بسمله قائل به تواتر شدهاند، جلالالدین سیوطی مینویسد: «روایات -به تواتر معنوی- دلالت دارند بر اینکه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ جزء آیات هر سوره قرآن است»[۱۰].
برخی از شافعیها گفتهاند: «﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ فقط در سوره حمد جزء آیات قرآن است و این قول مانند قول اول، احمد بن حنبل است»[۱۱].
مالک ابو عمرو و یعقوب گفتهاند: «﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾، آیه مستقلی است و جزء سوره حمد یا دیگر سورهها نیست، بلکه برای تیمن و تبرک و برای مشخص نمودن اول سورهها و جدا نمودن دو سوره از هم نازل شده و این دیدگاه بین حنفیه مشهور است»[۱۲].
فخر رازی مینویسد: «به نقل متواتر ثابت شده است که ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ کلامی است که خدا آن را بر محمّد(ص) نازل کرده و در مصحف به خط قرآن ثبت گردیده است»[۱۳].
همچنین گفته است: «هر چیز که قرآن نیست، به خط قرآن ثبت نشده است. آیا ملاحظه نمیکنید که اینان (خلفا و اصحاب) نگذاشتهاند که نام سورهها و علائم (اعشار و اخماس) یعنی دهگان و پنجگان آیهها در قرآن نوشته شود؟ هدفشان این بود که غیر قرآن، با قرآن، مخلوط نگردد. و اگر ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ از قرآن نبود، جزء خطوط قرآن ثبت نمیگردید. اینکه همه آنان آن را جزء خط قرآن ثبت کردهاند، میفهمیم که ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ از قرآن است[۱۴].
سیوطی در متواتر بودن جزئیت ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ این نکته را بیان میکند که در مصحفهای ثبت شده چیزی خارج از قرآن نمینوشتند. وی در ادامه به کسانی که معتقد هستند ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ به خاطر فاصله انداختن بین سورههاست، خطاب میکند: «اولاً چنین کاری فریبکاری است؛ ثانیاً اگر چنین بود باید بسمله بین سوره برائت و انفال هم نوشته میشد»[۱۵].
بنابر این اگر این نکته پذیرفته شود که بسمله هم مانند بقیه آیات جزء قرآن بوده و از آسمان نازل شده است دیگر قول به عدم جواز قرائت آن در نماز وجهی ندارد.
نکته سوم: به یقین آنچه میان دو جلد قرآن کریم قرار دارد، جزء قرآن است. این که گفته شده ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ جزء قرآن نیست و فقط برای جداسازی سورهها آمده است، سخن بیاساسی است؛ زیرا اوّلاً این سخن در مورد سوره حمد صادق نیست؛ زیرا بسمله در سوره حمد، در تمام قرآنهای موجود در بلاد اسلامی به صورت مستقل به عنوان اولین آیه، شمارهگذاری شده است که بیانگر آن است، نزد همه دانشمندان اسلام، بسمله سوره حمد، یک آیه مستقل بوده و جزء سوره به شمار میآید؛ ثانیاً: اگر بسمله به عنوان جداسازی بین سورهها است، پس چرا این جداسازی در سوره برائت انجام نگرفته است؟ اگر گفته شود این به خاطر ارتباط محتوایی سوره توبه با سوره قبل از آن یعنی سوره انفال است، پاسخش آن است چنین سخنی قابل قبول نیست؛ زیرا هیچ ارتباطی بین مفهوم آخرین آیات سوره انفال و نخستین آیات سوره برائت وجود ندارد، از آن طرف بسیاری از سورههای قرآن است که با یکدیگر ارتباط محتوایی دارند ولی بین آنها آیه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ فاصله انداخته است.
نکته چهارم: تنها در دو روایت آمده است که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را نباید در نماز قرائت کرد:
- روایت قتاده از انس بن مالک که میگوید: «با رسول خدا(ص)، ابوبکر، عمر و عثمان نماز خواندم و از هیچیک نشنیدم که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را بخوانند»[۱۶].
- روایت ابن عبد الله بن مغفل یزید بن عبد الله است که گفته است: «پدرم هنگامی که از من شنید ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را میگویم، گفت: فرزندم! این کار را نکن؛ زیرا مبغوضترین امور نزد اصحاب رسول خدا(ص) همان بدعتگذاری است. من با رسول خدا(ص)، ابوبکر، عمر و عثمان نماز خواندهام و از هیچ یک از آنان نشنیدم که ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را بخوانند، پس تو هم آن را نخوان و هنگامی که خواستی قرائت کنی، بگو ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۷][۱۸].
در پاسخ باید دانست که این دو روایت از روایات شاذ و نادرند و اکثر روایات برخلاف آن است از جمله روایت ابن عباس، ابوهریره، ام سلمه که دلالت دارند بر این که رسول خدا(ص) همواره ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را قرائت میکرد و آن را یک آیه از فاتحه الکتاب به حساب میآورد، ابن عمر مرتباً میگفت: «اگر قرائت نمیشود چرا نوشته میشود؟[۱۹]» سیوطی روایتی از امیرمؤمنان علی(ع) نقل میکند که میفرمود: «هرکس ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را قرائت نکند حق آن را ناتمام گذاشته است. همچنین میفرمود: تمام و کمال سبع مثانی ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ است»[۲۰]. در روایتی امسلمه میگوید: «پیامبر اکرم(ص) سوره حمد را بدین صورت قرائت میکرد: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ...﴾ تا آخر سوره»[۲۱]. ابن عباس میگوید: «روش پیامبر(ص) این بود که نمازش را با ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ آغاز میکرد»[۲۲]. در روایتی نافع میگوید: «عمر وقتی میخواست نمازش را شروع کند، ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را در ام القرآن (سوره حمد) و سورهای که بعد از آن میخواند، قرائت میکرد»[۲۳].
ابوهریره نقل میکند: «رسول خدا(ص) وقتی برای مردم نماز جماعت میخواند، با ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ شروع میکرد. همچنین میگوید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ آیهای از کتاب الله است. برای اثبات آن، فاتحه الکتاب را بخوانید، خواهید دید که ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ آیه هفتم آن است»[۲۴]. وی در روایتی دیگر میگوید: «پیامبر خدا(ص) فرمود: وقتی حمد را قرائت میکنید ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را قرائت کنید زیرا حمد، ام القرآن، أم الکتاب و سبع المثانی است و ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ یکی از آیات آن است»[۲۵]. جالب توجه آنکه قرائت بسمله در نماز به صورت یک سیره مستمره میان مسلمانان صدر اسلام رایج بود به گونهای که برابر اسناد تاریخی هنگامی که معاویه در یکی از نمازهایش آن را ترک کرد، مورد اعتراض قرار گرفت که آیا آن را سرقت کردهای یا فراموش نمودهای؟[۲۶]
نکته پنجم: در ارتباط با جهر به ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾، گفتنی است برابر فقه پیروان اهل بیت(ع) بر مردان واجب است که در نمازهای یومیه، بسمله را با صدای بلند قرائت کنند. جالب توجه آنکه این نکته تنها بر اساس فقه شیعه نیست بلکه در روایات اهل سنت نیز وارد شده است. هر چند روایات اهل سنت در این مسئله به صورت متعارض رسیده است ولی کم نیست روایاتی که بر وجوب قرائت بسمله به صورت جهر در نماز دلالت میکند. از جمله برابر روایت جبرئیل در مقام تعلیم نماز به پیامبراکرم(ص) بسم الله را بلند خواند. نعمان بن بشیر - طبق نقل دارقطنی میگوید: رسول خدا(ص) فرمود: «أمني جبرئيل عند الكعبة فجهر بـ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾»؛ «جبرئیل در نزد کعبه امامت مرا داشت و ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را بلند خواند»[۲۷]. در روایتی از امیرمؤمنان علی(ع) میخوانیم: «كان النبي(ص) يجهر بـ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ في السورتين جميعاً»؛ «پیامبر(ص) ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را با صدای جهر در هر دو سوره (حمد و سوره) میخواند»[۲۸]. در روایتی دیگر انس بن مالک میگوید: صليت خلف النبي(ص) و خلف أبي بكر و خلف عمرو خلف عثمان و خلف عليّ كلهم كانوا يجهرون بقرائة ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾؛ «من پشت سر پیامبر(ص)، ابوبکر، عمر، عثمان و علی(ع) نماز خواندم همه آنها ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را با صدای بلند (جهر) میخواندند»[۲۹].
همچنین عایشه نقل میکند: ان رسول الله(ص) كان يجهر بـ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾؛ «رسول خدا(ص) ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را با صدای بلند میخواند»[۳۰]. در روایتی دیگر از ابوهریره منقول است: كان رسول الله(ص) يجهر بـ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ في الصلوة؛ «رسول خدا(ص) ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را در نماز با صدای بلند میخواند»[۳۱]. فخر رازی در تحلیلی مینویسد: إن عليا(ع) كان يبالغ في الجهر بالتسمية فلما وصلت الدولة إلى بني أمية بالغوا في المنع من الجهر سعيا في إبطال آثار علي(ع)؛ «علی در بلند خواندن ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ اصرار داشت؛ ولی هنگامی که حکومت به بنی امیه رسید آنها از بلند خواندن ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ در نماز به شدت منع میکردند، تا آثار علی(ع) را از بین ببرند»[۳۲].
از شهادت این دانشمند بزرگ اهل سنّت، سیاسی بودن حکم به اخفای ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ یا حذف آن روشنتر میشود. در جای دیگر از این کتاب بعد از آنکه از محدث معروف بیهقی نقل میکند که عمر بن خطاب، ابن عباس، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر همگی ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را بلند میخواندند، میافزاید: أما أن علي بن أبي طالب كان يجهر بالتسمية فقد ثبت بالتواتر و من اقتدى في دينه بعلي بن أبي طالب فقد اهتدى، و الدليل عليه قول رسول الله(ص): «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَارَ»؛ «اما علی بن ابیطالب(ع) ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را بلند میخواند و این مطلب به صورت متواتر به اثبات رسیده است و هر کس در دین خود به علی بن ابیطالب(ع) اقتدا کند، به تحقیق هدایت یافته است، دلیل بر این مطلب سخن رسول خدا(ص) است که عرض کرد: خداوندا! حق را همراه علی قرار ده و بر محور وجود او به گردش درآور»[۳۳]. اینها تنها بخشی از حقایقی است که در منابع روایی و تفسیری دانشمندان پرآوازه اسلام آمده است؛ بنابراین نمیتوان در این مسئله شیعه را که تابع اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است، مورد اعتراض قرار داد. اگر قرار باشد اعتراضی صورت پذیرد، باید این اعتراض متوجه کسانی باشد که از دیدن این حقایق چشمپوشی کرده و میکنند!
نکته ششم: صحیح مسلم از قتاده نقل میکند که انس میگوید: صليت مع رسول الله(ص) و أبي بكر و عمر و عثمان فلم أسمع أحدا منهم يقرء ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾؛ «با رسول خدا(ص)، ابوبکر، عمر و عثمان نماز خواندم از هیچ یک از آنان نشنیدم که ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را بخوانند»[۳۴]. چنانچه ملاحظه میشود در این حدیث درباره قرائت علی(ع) سخنی به میان نیامده است! حیرتآور است، یک فرد معیّن مانند انس یک بار با صراحت میگوید پشت سر پیامبر(ص) و سه خلیفه نخستین و علی(ع) نماز خواندم، همه ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را با صدای بلند میخواندند؛ ولی همین شخص در جای دیگر مدعی میشود پشت سر حضرت رسول(ص) و سه خلیفه نخستین نماز خواندم، هیچ یک از آنان ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را نمیخواندند تا چه رسد به صدای بلند و جهر. این تعارض گفتاری از یک نفر، نشان میدهد که دست جاعلان حدیث برای خنثی کردن حدیث نخست به جعل حدیث دوم و نسبت دادن آن به انس در کار بوده است، البته سازنده این حدیث توجه داشت که نمیتوان موضوع عدم قرائت بسمله را به علی(ع) نسبت داد؛ زیرا جهر به ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ از سوی آن حضرت چنان شهرت داشت که راهی برای مخالفت با آن وجود نداشت، از این رو تنها نام سه خلیفه نخست، در این حدیث جعلی آمده و نامی از حضرت امیر در آن نیست.
در روایتی دیگر از عبدالله بن مغفل نقل شده است که میگوید: سمعني أبي و أنا أقرء ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ فقال: أي بني محدث؟ صليت خلف رسول الله(ص) و أبي بكر و عمر و عثمان فلم أسمع أحدا منهم جهر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾؛ «پدرم شنید من بسم الله را [در نماز] میخوانم گفت: بدعت میگذاری؟ من پشت سر رسول خدا(ص)، ابوبکر و عثمان نماز خواندم، هیچ یک را ندیدم ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را بلند بخواند»[۳۵]. در این نقل نیز سخنی از نماز علی(ع) به میان نیامده است. در المعجم الأوسط طبرانی نیز میخوانیم که ابن عباس گفت: كان رسول الله(ص) إذا قرء ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ هزء منه المشركون و قالوا محمّد يذكر إله اليمامة – و كان مسيلمة يسمى ﴿الرَّحْمَنِ﴾ فلما نزلت هذه الآية أمر رسول الله(ص) أن لا يجهر بها؛ «هنگامی که رسول خدا(ص) ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را میخواند مشرکان مسخره میکردند؛ زیرا ﴿الرَّحْمَنِ﴾ نام مسیلمه مدعی الوهیت در سرزمین یمامه بود و میگفتند منظور محمّد همان خدای یمامه است، به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) دستور داد این آیه را بلند نخوانند!»[۳۶]. ولی آثار جعل در این حدیث کاملاً هویداست؛ زیرا اوّلاً: کلمه ﴿الرَّحْمَنِ﴾ در قرآن تنها در ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ نیامده بلکه در ۵۶ مورد دیگر نیز آمده است. تنها در سوره مریم در ۱۶ آیه این نام مبارک تکرار شده است، اگر نقل فوق صحیح باشد، پس دیگر سورههای قرآن را نیز نباید خواند، تا مبادا مشرکان، مسلمانان را مسخره کنند. ثانیاً: مشرکان، همه آیات قرآن را به استهزا میگرفتند، چنانکه در آیات متعدد قرآن، از جمله آیه ۱۴۰ سوره نساء آمده است: ﴿إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ﴾[۳۷].
همچنین برابر نص قرآن مشرکان اذان را نیز به استهزا میگرفتند، چنان که در آیه ۵۸ مائده آمده است: ﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا﴾[۳۸]. حال که چنین است، آیا پیامبر اکرم(ص) باید دستور دهد که مسلمانان اذان را ترک کنند یا آهسته بگویند تا مبادا مشرکان آن را استهزا کنند؟! همچنین مشرکان شخص پیامبر(ص) را استهزا میکردند: ﴿وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا﴾[۳۹]، حال که چنین است آیا کسی میگوید که پیامبر اکرم(ص) باید از دیدهها پنهان گردد تا مورد استهزا قرار نگیرد؟ گذشته از همه اینها، خداوند به پیامبرش با صراحت میگوید ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دور خواهیم کرد: ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾[۴۰].
ثالثاً: مسیلمه کسی نبود که به حساب آید بلکه وی کوچکتر از آن بود که پیامبراکرم(ص) به خاطر این که نام او رحمان بود، آیات قرآن را پنهان کند یا آهسته بخواند، به خصوص این که ادّعاهای مسیلمه در سال دهم هجری انعکاس یافت، زمانی که اسلام در کمال قوّت و قدرت بود. این حقایقِ روشن نشان میدهد جاعلان این حدیث در کار خود بسیار ناشیانه عمل کردهاند. رابعاً: در حدیثی که ابن ابیشیبه در کتاب المصنف آورده، آمده است: «ابن عباس میگفت: الجهر بـ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ قرائة الأعراب؛ «﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را با صدای بلند خواندن از عادات عربهای بیابانی بوده است»[۴۱]. این در حالی است که در حدیث دیگری داریم که علی بن زید بن جدعان میگوید: «عبادله» (عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر) هر سه نفر ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را با صدای بلند میخواندند[۴۲]. از آن بالاتر جهر به ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ سیره علی بن ابیطالب(ع) بوده و این در تمام کتب شیعه و اهل سنت مشهور است.
«بسمله» آیهای از آیات قرآن بوده، همراه دیگر آیات نازل شده و جزء هر سوره است؛ بنابراین با توجه به این نکته و بر اساس سیره رسول خدا(ص) و اصحاب آن حضرت، قرائت آن در ابتدای حمد و ابتدای هر سوره در نماز مشکلی ندارد.[۴۳].
شبهه وهابیان در جمع خواندن نماز
وهابیان ادعا میکنند: چرا شیعیان همانند عموم مسلمانان نمازهایشان را در پنج وقت اقامه نمیکنند؟ آنان با حذف نمازهای عصر و عشا عملاً از پیکره امت اسلام جدا شده، برای خویش زمانهای دیگری را انتخاب کردهاند. این کار نوعی مخالفت با عموم مسلمانان و تکروی محسوب میگردد و اساساً چنین کاری خلاف سیره پیامبر اکرم(ص) است.
پاسخ
در پاسخ به چند نکته اشاره میشود:
نکته نخست: مسئله فوق یک مسئله فقهی جزئی است و اختلاف در آن امری معمول و عادی است. افزون بر آنکه شیعیان به حذف نمازهای عصر و عشاء مبادرت نکردهاند بلکه این نمازها را به صورت جمع همراه با نمازهای ظهر و مغرب به جا میآورند. از نگاه فقهای شیعه چنین مطلبی دقیقاً بر اساس آیات و روایات بوده و با اجازه شارع مقدس اسلام است.
نکته دوم: روشنترین آیهای که در قرآن درباره اوقات نمازهای یومیه آمده است تنها به سه وقت برای اقامه نماز اشاره دارد و آن عبارت است از: ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا﴾[۴۴]. چنانکه ملاحظه میشود، در این آیه با تعبیرِ «قرآن الفجر» به زمان نماز صبح اشاره گردیده، ولی نسبت به چهار نماز دیگر به صورت کلی و مطلق از هنگام زوال ظهر تا نیمه شب اشاره شده است. از این اطلاق استفاده میشود که از اول ظهر تا دل شب، وقت این چهار نماز است. اگر از طریق روایات دلیل خاصی نبود که باید نماز ظهر و عصر را پیش از غروب و نماز مغرب و عشا را بعد از غروب خواند، اطلاق آیه دلالت میکرد که از اول ظهر تا دل شب، وقت مشترک این چهار نماز است. البته از آنجا که دلیل خاصی آمده است که نماز ظهر و عصر را باید پیش از غروب و نمازهای مغرب و عشا را پس از آن خواند، اطلاق آیه در خصوص این مورد تقیید میخورد؛ ولی در بقیه موارد که دلیل خاصی بر آن وارد نشده است، همچنان آیه بر اطلاقش باقی است؛ بنابراین بر اساس اطلاق آیه، از ابتدای ظهر تا غروب، وقت مشترک نمازهای ظهر و عصر و از مغرب تا نصف شب وقت مشترک نمازهای مغرب و عشا است؛ البته جزئیات دیگری هم هست که در روایات آمده است.
روشن است اگر چنین چیزی از آیه استفاده شود در آن صورت نتیجه طبیعی این ظهور، جواز جمع بین نمازهای ظهر و عصر؛ همچنین بین نمازهای مغرب و عشا است. فخر رازی با اذعان به همین نکته فرضهایی را در نظر میگیرد و در برخی از آن فرضها جمع بین این نمازها را به مقتضای آن جایز شمرده و مینویسد: «اگر غَسَق را به معنی تاریکی دل شب بگیریم، با توجه به کلمه (إلی) که به معنای انتهای غایت است، چنین به دست میآید که خواندن این چهار نماز از زوال ظهر تا قبل از ناپدید شدن شفق (نیمه شب)، جایز است»[۴۵]. ابن عاشور - از مفسران معاصر اهل سنت - نیز ضمن اعتراف ضمنی به این حقیقت بر این باور است که از آیه استفاده میشود وقت این نمازها امتداد دارد. وی مینویسد: «امتداد داشتن وقت نماز نوعی توسعه بر نمازگزار است و با آسان بودن دین سازگار است»[۴۶]. جالب آنکه «آلوسی» - از دیگر مفسران بنام اهل سنت - ضمن اذعان به این حقیقت تلاش بسیاری کرد تا بتواند خدشهای بر نظر فقهای شیعه در این مسئله وارد نماید؛ ولی آخرالامر مجبور شد چنین بنگارد: نعم ما ذهبوا إليه مما يؤيده ظواهر بعض الأحاديث الصحيحة[۴۷]؛ «آنچه فقهای شیعه در باب جواز جمع خواندن نمازهای ظهر و عصر، و نمازهای مغرب و عشاء قائلاند، ظواهر برخی از احادیث صحیح، همان را تأیید میکند»[۴۸]. آنگاه وی تعدادی از احادیث را یادآور میشود.
نکته سوم: بر اساس فقه شیعه، خواندن نماز در پنج وقت به صورت جداگانه نه تنها مشکلی ندارد بلکه دارای فضیلت است[۴۹]؛ ولی کسی از فقهای شیعه در این مسئله قائل به وجوب نشده است. توضیح بیشتر آنکه از منظر فقهای اهل بیت، نمازهای ظهر، عصر، مغرب و عشا هر یک دارای دو نوع وقت هستند وقت خاص و وقت مشترک. وقت خاص نماز ظهر، از آغاز ظهر شرعی (وقت زوال) است تا مقدار زمانی که بتوان در آن چهار رکعت نماز به جا آورد. وقت خاص نماز عصر، زمانی است که از آن لحظه تا وقت غروب، تنها به اندازه مدت خواندن نماز عصر فرصت باشد. وقت مشترک بین دو نماز ظهر و عصر، از انتهای وقت خاص نماز ظهر، تا ابتدای وقت خاص نماز عصر است. در تمام این وقت مشترک میتوانیم نماز ظهر و عصر را با هم و بدون فاصله بخوانیم. وقت خاص نماز مغرب، از آغاز مغرب شرعی است تا مقدار زمانی که سه رکعت نماز خوانده شود و در این مدت محدود، تنها نماز مغرب را میتوان اقامه کرد. وقت خاص نماز عشا، زمانی است که از آن لحظه تا نیمه شب شرعی، تنها به اندازه خواندن نماز عشا فرصت باشد. در این مدت کوتاه، تنها نماز عشا را میتوانیم به جا آوریم. وقت مشترک بین دو نماز مغرب و عشا، از انتهای وقت خاص نماز مغرب تا ابتدای وقت خاص نماز عشا ادامه دارد. در طول این مدت مشترک، میتوانیم نماز مغرب و عشا را با هم و بدون فاصله بخوانیم.
ولی اهل تسنن عمدتاً معتقدند: از اول ظهر شرعی (وقت زوال) تا آنگاه که سایه هر چیز به اندازه خود آن چیز گردد به نماز ظهر اختصاص دارد و نباید نماز عصر، در این مدت خوانده شود و از آن پس تا موقع مغرب وقت نماز عصر است. همچنین معتقدند از اول غروب تا هنگام زوال شفق از مغرب، به نماز مغرب اختصاص دارد و نباید نماز عشاء در این مدت خوانده شود و از هنگام زوال شفق مغرب تا نیمه شب شرعی، وقت نماز عشا است[۵۰]. نتیجه اینکه بنا بر نظر فقهای شیعه، پس از فرا رسیدن ظهر شرعی، میتوانیم نماز ظهر را بخوانیم و بلافاصله به خواندن نماز عصر بپردازیم یا نماز ظهر را تا نزدیک اول وقت خاص نماز عصر، به تأخیر اندازیم، به گونهای که نماز ظهر را پیش از فرارسیدن وقت خاص نماز عصر به پایان رسانیم و سپس نماز عصر را بخوانیم و بدینسان، بین نماز ظهر و عصر، جمع نماییم، گرچه مستحب است نماز ظهر را پس از زوال و نماز عصر را هنگامی که سایه هر چیز به اندازه خود آن گردد، به جا آوریم. همچنین میتوانیم هنگام فرا رسیدن مغرب شرعی، نماز مغرب را ادا نماییم و بیدرنگ پس از آن، به خواندن نماز عشا بپردازیم یا نماز مغرب را تا نزدیک وقت خاص نماز عشا به تأخیر اندازیم به طوری که نماز مغرب را پیش از فرا رسیدن وقت خاص نماز عشا به پایان برسانیم و سپس به خواندن نماز عشا مبادرت ورزیم. بدینسان، بین نماز مغرب و عشا جمع کنیم، گرچه مستحب است نماز مغرب را پس از مغرب شرعی و نماز عشا را بعد از زوال شفق از جانب مغرب به جا آوریم؛ ولی در مقابل، فقهای اهل سنت، جمع بین دو نماز ظهر و عصر یا دو نماز مغرب و عشا را به گونهای که بیان شد، در همه جا و همه وقت، جایز نمیدانند، تنها در چند صورت نماز جمع را مجاز میشمارند که عبارتاند از:
- جمع بین دو نماز مزدلفه و عرفه: همه فقها جمع بین این دو نماز را افضل میدانند چه شیعه و چه سنی.
- جمع بین دو نماز در سفر: بیشتر فقهای اهل سنت (جز ابوحنیفه و حسن و نخعی) قائل به جواز جمع بین دو نماز در سفر هستند.
- جمع بین دو نماز در غیر سفر به خاطر عذر: فتوای مشهور فقهای اهل سنت در صورت عذر، جواز جمع بین نمازها است. تنها ابوحنیفه جمع را مطلقاً جایز ندانسته است مگر در حج در عرفه و مزدلفه[۵۱].
بنابراین تمام اختلاف بین شیعه و اهل سنت در مسئله جمع بین دو نماز، مربوط به حال اختیار است که علمای شیعه آن را جایز دانسته در حالی که علمای اهل سنت آن را جایز نمیدانند.
نکته چهارم: جمع خواندن نمازهای مذکور در حال اختیار به صورت گسترده در منابع روایی اهل سنت نیز مورد تأیید قرار گرفته است. حتی این روایات در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز به گونهای واضح و روشن وارد شده تا آنجا که مسلم در صحیحش بابی تحت عنوان «باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر[۵۲]» آورده است. این روایات به خوبی بیانگر صحّت نظر فقهای شیعه است. در اینجا به برخی از این روایات اشاره میشود: برابر نقل بخاری[۵۳] و مسلم[۵۴] از ابن عباس روایت شده است که گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) صَلَّى بِالْمَدِينَةِ سَبْعاً وَ ثَمانِياً: الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ»؛ «رسول خدا(ص) در مدینه [بدون آنکه در سفر باشد] نمازهای ظهر و عصر را و نیز مغرب و عشا را به هشت رکعت و هفت رکعت خوانده است». روشن است که مجموع نمازهای ظهر و عصر، هشت رکعت و مجموع نمازهای مغرب و عشا، هفت رکعت است. همچنین بسیاری از دانشمندان از جمله مسلم و مالک بن انس و ابوداود در کتابهایشان از ابن عباس نقل کردهاند: «صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ(ص) الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ جَمِيعاً مِنْ غَيْرِ خَوْفٍ وَ لَا سَفَرٍ»؛ «رسول خدا(ص) نماز ظهر و عصر را با هم و نیز نماز مغرب و عشاء را با هم خواندند در حالی که نه ترسی وجود داشت و نه در سفر بود»[۵۵]. قابل توجه آنکه البانی - از علمای وهابی معاصر - این روایت را صحیح دانسته است[۵۶]. در روایتی دیگر که در منابع مهمی چون صحیح مسلم و جامع ترمذی و سنن نسائی و بیهقی آمده است حتی به فلسفه جواز نماز جمع نیز اشاره شده است. برابر این نقل ابن عباس روایت میکند: جمع رسول الله(ص) بين الظهر و العصر و المغرب و العشاء بالمدينة في غير خوف و لا مطر. قال: قلتُ لابن عباس: لِم فعل ذلك؟ قال كی لا يحرج أمته؛ «رسول خدا(ص) در مدینه میان نماز ظهر و عصر، و نماز مغرب و عشا جمع کرد، در حالیکه نه ترسی بود و نه بارانی میآمد. راوی میگوید از ابن عباس علت این کار را جویا شدم، گفت: به این دلیل که امتش به سختی نیفتد»[۵۷]. البانی این روایت را نیز صحیح دانسته است[۵۸].
نکته قابل توجهی که در این روایت است این است که پرهیز از مشقت بر امت به عنوان حکمت جمع خواندن نماز شمرده شده است، چیزی که به ویژه در این عصر میتواند با رعایت آن، مسلمانان بیشتری را به نماز فراخواند و از وقفههای متوالی بین کسب و کار، تحصیل و اشتغال جلوگیری کرد. همچنین ابن قدامه آورده است: «پیامبر(ص) برای راحتی امتش، بدون خوف و در هوای غیربارانی، نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را با هم خواند»[۵۹]. در روایتی دیگر، عبداله بن شقیق از ابوهریره پرسید: «آیا درست است که پیامبر(ص) بین نماز مغرب و عشاء و نماز ظهر و عصر جمع کرد؟ گفت: بلی درست است»[۶۰]. نتیجه آنکه؛ خواندن نمازها در پنج نوبت برابر فتوای فقهای شیعه و اهل سنت صحیح است؛ ولی بر اساس این روایات، جمع خواندن نمازها در عصر پیامبر(ص) امر متداولی بوده است و آن حضرت حکمت آن را نیز، راحتیِ امتش اعلام کرده است. حال جای این پرسش باقی است که چرا فقهای اسلام علیرغم تأیید این روایات برای راحتی مردم اجازه نمیدهند تا آنان نیز از این ارفاق شرعی بهرهمند گردند؟ چرا آنان اجازه نمیدهند، مردم به جای ترک کسب و کار در پنج نوبت، تنها در سه نوبت نمازها را اقامه کنند و از این ارفاق شرعی محروم نگردند؟!
نکته پنجم: هر چند عموم مسلمانان امروزه در پنج وقت نماز میخوانند ولی از حیث فتوایی میان آنان اتفاق نظر وجود ندارد. شافعیها در سفر، و نیز در باران و برف و به خاطر تاریکی شدید، باد، ترس و مرض قائل به جمع بین نمازها هستند. نزد مالکیها نیز مشهور آن است که در سفر، بیماری، باران، گلآلود بودن، تاریکی آخر ماه و در عرفه و مزدلفه برای حجاج، جمع بین نمازها جایز است. حنابله هم در موارد ذیل فتوا به جواز جمع بین نمازها دادهاند:در عرفه و مزدلفه، در حال سفر، بیماری، برای زن شیرده، زن مستحاضه، برای کسی که بیاختیار بول از او خارج میشود، برای کسی که از طهارت آبی یا تیمم عاجز است و کسی که عاجز از شناخت وقت است، همچنین برای خائف از نفس یا مال یا آبرو، خائف از ضرر در زندگی، و در حال برف، باران، سرما، باد و گلآلود بودن زمین[۶۱].
جمع بین نمازهای ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا، مطابق با اطلاق آیه قرآن بوده و روایات فریقین، سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و صحابه آن حضرت نیز همین مطلب را تأیید میکند. حکمت جمع نمازها نیز برابر روایات همان ارفاق بر امت و راحتی آنها است که به خصوص در زمان حاضر امری بسیار لازم و ضروری است؛ بنابراین، نباید امت اسلام را از چنین آسایش محروم ساخت!![۶۲].
جماعت خواندن نماز تراویح
چرا شیعیان بر خلاف سایر مسلمانان، نسبت به نماز تراویح بیاعتنایند و در نماز جماعت آن، شرکت نمیکنند؟
پاسخ
پیشاپیش یادآور میشود اختلاف در مسائل فقهی نه تنها بین شیعه و اهل سنت امری عادی و طبیعی است، بلکه بین مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز اینگونه اختلافات در زمینههای گوناگون فقهی، امری انکارناپذیر است. ولی برخیها با انگشتگذاشتن روی اینگونه اختلافات جزئی در صددند تا شیعیان را مخالف نماز و اجماع امت معرفی کنند. در این سالها از جمله مسائلی که دستمایه تبلیغ علیه شیعه قرار گرفته است، موضوع عدم شرکت شیعیان در جماعت نماز تراویح است. در این مجال، دلائل اعراض شیعه از شرکت در جماعت این نماز، ضمن چند نکته تبیین میشود:
نکته نخست: «تراویح» در لغت جمع «ترویحه» از «راحة» به معنای آسایش و آرامش مشتق شده است. ترویحه در اصل به معنای راحت نشستن است؛ ولی برای جلسه استراحتی که بعد از چهار رکعت نوافل شبهای ماه رمضان قرار دارد، به کار میرود؛ زیرا نمازگزاران پس از چهار رکعت نافله، مقداری استراحت میکنند. مجموع این نمازها را که به بیست رکعت میرسد، تراویح میگویند. ابن منظور با اشاره به این نکته میگوید: و الترويحة في شهر رمضان: سميت بذلك لاستراحة القوم بعد كل أربع ركعات و في الحديث صلاة التراويح لأنهم كانوا يستريحون بين كل تسليمتين[۶۳]. در واقع معنای لغوی با تناسبی ویژه به معنای شرعی آن، منتقل شده و در آن حقیقت متشرعه شده است، به گونهای که وقتی در عرف مسلمانان «تراویح» بدون قرینه به کار میرود، نماز نافله در شبهای ماه رمضان به ذهن تبادر میشود.
نکته دوم: مشروعیت و جواز نمازهای مستحبی در شبهای ماه مبارک رمضان، مورد قبول همه فقهای مذاهب اسلامی است و اختلاف مهمی درباره اصل آن وجود ندارد. شمسالدین سرخسی، از فقهای حنفی، در این زمینه میگوید: و الأمة أجمعت على شرعيتها و جوازها؛ «امت بر مشروعیت و جواز آن اجماع دارند»[۶۴]. نووی شافعی آن را به اجماع علما، از سنت دانسته است[۶۵]. صاحب جواهر، از فقهای شیعه نیز، در مورد نمازهای مستحبی ماه رمضان میگوید: «قول مشهور در فتاوا و روایات، مستحب بودن این نافله است، بلکه این قول از جهت نقل میان اصحاب مشهور و از نظر تحصیل شهرت به گونهای است که نزدیک به اجماع است و به طور کلی، جز صدوق مخالفی در این مسئله نیافتیم»[۶۶]. بنابراین، در اصل مشروعیتِ نوافل ماه رمضان، بین فقهای مذاهب اسلامی - اعم از شیعه و سنی -اختلافی نیست. البته شیعیان آن را به عنوان نوافل ماه رمضان، و اهل سنت آن را به عنوان نماز تراویح میشناسند.
نکته سوم: اهل سنت در عدد این نافلهها اختلاف شدید دارند. این اختلاف بدان جهت است که نصّ صریحی از پیامبر گرامی(ص) در این خصوص نرسیده است. مشهور آن را بیست رکعت دانسته، برخی دیگر تعداد آن را سیوشش رکعت گفتهاند و برخی دیگر بیستوسه رکعت و گروهی شانزده رکعت، گروه دیگر سیزده رکعت، بعضی بیستوچهار، و بعضی سیوچهار، و بالأخره عدهای چهلویک رکعت برشمردهاند. ابن قدامه - از فقهای معروف اهل سنت - میگوید: نظر ابوعبدالله، در این خصوص بیست رکعت است که همین قول را، ثوری، ابوحنیفه و شافعی برگزیدهاند. مالک آن را سیوشش رکعت دانسته و پنداشته از دیرزمان چنین معمول بوده است. وی به عمل اهل مدینه استناد کرده است[۶۷]. محمّد بن نصر مروزی درباره تعداد رکعات این نماز روایات و اقوال متعددی را آورده که در هر یک، عددی متفاوت برای نماز تراویح ذکر میکنند. بنا بر نقل او، در زمان پیامبر اکرم(ص) هشت رکعت؛ در زمان عمر بن خطاب ۱۱، ۱۳، ۲۰ یا ۲۳ رکعت و در زمان عمرو بن عبدالعزیز با پانزده سلام (سی رکعت) و در نقلی دیگر ۳۶ رکعت خوانده میشده است. از دیگر صحابه و تابعین و علماء نیز تعداد رکعات را ۱۶، ۲۰، ۲۴، ۲۸، ۳۶، ۳۸، ۳۹، ۴۰ و ۴۱ رکعت نقل میکند و در نهایت کلام شافعی را نقل میکند که میگوید: مردم را در مدینه دیدم که ۳۹ رکعت میخواندند؛ اما بیست رکعت نزد من محبوبتر است و در مکه هم اینگونه میخوانند، البته در اینباره محدودیتی نیست؛ چراکه نافله است[۶۸]. قسطلانی - از دیگر فقهای اهل سنت - میگوید: «معروف آن است که نماز تراویح بیست رکعت با ده سلام و پنج ترویحه (استراحت) است؛ بنابراین، هر ترویحه چهار رکعت است با سلام به جز وتر که سه رکعت است». وی درباره سخن عایشه که گوید: «پیامبر(ص) در رمضان و دیگر ماهها بر یازده رکعت نمیافزود» میگوید: اصحاب این سخن را حمل به وتر نمودهاند[۶۹]. سرخسی - از دانشمندان اهل سنت - میگوید: «به جز وتر، به نظر ما بیست رکعت است و مالک گوید: سنت، سیوشش رکعت است»[۷۰].
عبد الرحمان جزیری مینویسد: «تعداد رکعات نماز تراویح، به هشت رکعتی که پیامبر(ص) با مردم خواند، محدود نیست؛ زیرا آنان بقیه نماز را در خانههایشان تکمیل میکردند. عمل عمر نشان میدهد که این نماز بیست رکعت است؛ زیرا عمر در اواخر عمرش مردم را در مسجد برای خواندن بیست رکعت جمع کرد و صحابه هم با او موافقت کردند. آری! در دوره خلافت عمر بن عبدالعزیز، تعداد رکعات این نماز به سیوشش رکعت افزایش یافت و هدف او از این افزودن این بود که اهل مکه با اهل مدینه در فضل یکسان شوند؛ زیرا اهل مکه پس از هر چهار رکعت از رکعات نماز تراویح، یک دور، گرد خانه خدا طواف میکردند؛ از این رو عمر بن عبدالعزیز صلاح دید که به جای هر دور طواف، چهار رکعت به رکعات نماز تراویح افزوده شود»[۷۱]. این تشتّت و اختلاف شدید، نشان میدهد دستهای زیادی در تعداد رکعات این نماز دخالت کرده است.
نکته چهارم: قول مشهور میان اهل سنت، جواز اقامه این نماز به صورت جماعت است و در عمل هم، طیّ قرون متمادی طبق این عقیده رفتار کردهاند. البته میان آنها این اختلاف وجود دارد که آیا اقامه این نماز به صورت جماعت افضل است یا به صورت فرادی؟ شافعی گفته است: نماز تراویح به صورت فرادی، بیشتر مورد علاقه من است[۷۲]. در این زمینه میان علمای شافعی دو قول وجود دارد. ابوالعباس و ابواسحاق و عموم شافعیها معتقدند اقامه نماز تراویح به صورت جماعت در هر صورتی افضل است[۷۳]؛ اما گروهی دیگر مطابق ظاهر سخن شافعی اعتقاد دارند که نماز تراویح به صورت فرادی به دو شرط، از صورت جماعت آن افضل است:
- در مورد کسی که قرآن حفظ میکند و از کسالت آن نمیترسد؛
- عدم شرکت فرد در جماعت، باعث اختلال در نماز جماعت نشود.
اگر یکی از این شروط نباشد، جماعت افضل است[۷۴]. نووی - از دانشمندان اهل سنت - گفته است: علما اتفاق نظر دارند که نماز تراویح مستحب است و اختلافشان در این است که آیا اقامه آن به صورت فرادی و در خانه افضل است یا اقامه آن به جماعت و در مسجد؟ شافعی و جمهور اصحاب او و ابوحنیفه و احمد و برخی از علمای مالکی و دیگران اعتقاد دارند که اقامه آن به جماعت افضل است، همچنان که عمربن الخطاب و صحابه چنین عمل کردهاند و سیره مستمره مسلمانان بر این روال بوده است؛ زیرا این عمل از شعائر آشکار و به نماز عید شبیه است؛ اما مالک، ابویوسف و برخی دیگر از علمای شافعی و دیگران معتقدند اقامه این نماز به صورت فرادی و در منزل افضل است؛ زیرا پیامبر(ص) فرموده است: «أَفْضَلَ الصَّلَاةِ صَلَاةُ الْمَرْءِ فِي بَيْتِهِ إِلَّا الْمَكْتُوبَةَ»؛ «بهترین نمازِ مرد غیر از نماز واجب، نمازی است که به صورت فرادی و در منزلش به جا آورده شود»[۷۵]. چنانکه ملاحظه میشود، به جز شیعیان برخی دیگر از پیروان مذاهب اهل سنت نیز اعتقادی به جماعت خواندن نماز تراویح ندارند؛ بنابراین، متهم کردن شیعه در این خصوص وجهی ندارد.
نکته پنجم: برای پیروان مذهب حق، همین کافی است که پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص)، به چنین عملی اقدام نکرده باشد. اگر به جماعت خواندن این نمازها مشروع بود، چرا پیامبر اکرم(ص) در طول حیاتش به آن اقدام نکرده است؟ همین نکته بر عدم مشروعیت چنین عملی کفایت میکند و اگر شیعیان از شرکت در جماعت نماز تراویح امتناع میورزند به تبعیت از پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) است.
یادآور میشود در جوامع روایی اهل سنت تنها سه روایت آمده است که بیانگر آن است این نماز در عصر پیامبر(ص) به جماعت اقامه شده است؛ آن سه روایت عبارتاند از: روایت نخست: مسلم از زید بن ثابت نقل کرده است که «احتجر رسول الله(ص) حجيرة بخصفة أو حصير فخرج رسول الله(ص) يصلي فيها، قال فتتبع إليه رجال و جاءوا يصلون بصلاته، قال: ثم جاءوا ليلة فحضروا و أبطأ رسول الله عنهم، قال: فلم يخرج إليهم فرفعوا أصواتهم و حصبوا الباب، فخرج إليهم رسول الله(ص) مغضبا، فقال لهم رسول الله: ما زال بكم صنيعكم حتى ظننت أنه سيكتب عليكم، فعليكم بالصلاة في بيوتكم، فإن خير صلاة المرء في بيته إلا الصلاة المكتوبة»؛ «رسول خدا از لیف خرما یا حصیر اتاقکی ساخت. آنگاه درون آن رفت تا نماز بخواند. عدهای از مردم به دنبال او وارد اتاقک شدند تا با او نماز بخوانند. پس از آن شب دیگر به آنجا آمدند؛ ولی رسول خدا(ص) تأخیر کرد و برای نماز حاضر نشد. مردم که این وضعیت را دیدند صدای خویش را بلند کرده، به شدت در خانه پیامبر(ص) را کوبیدند. رسول خدا(ص) خشمگین بیرون آمد و به آنان فرمود: آنقدر اصرار بر کار خویش دارید که فکر کردم به زودی از جانب خدا چیزی بر شما واجب شود. بر شما باد به نماز خواندن در خانههایتان؛ زیرا بهترین نماز - به جز نماز واجب - نمازی است که در خانه خوانده شود»[۷۶].
این حدیث نشان میدهد مسلمانان یک بار این نماز را بدون اذن پیامبر(ص) به جماعت به جا آوردند؛ ولی چون شب دیگر آمدند تا دوباره این نمازها را به جماعت بخوانند، رسول خدا(ص) تأخیر کرد و از خانهاش خارج نشد؛ از این رو صداهای خود را بالا برده، به در کوبیدند. رسول خدا(ص) با عصبانیت از خانه خارج شد و آن مطالب را بیان کرد.
روایت دوم: بخاری از عروة بن زبیر از عایشه، نقل کرده است که رسول خدا(ص) یک شب در مسجد نماز خواند و مردم به او اقتدا کردند. شب بعد نیز نماز خواند و مردم زیادی برای نماز اجتماع کردند؛ ولی چون در شب سوم و چهارم نیز جمع شدند تا با پیامبر(ص) نماز بخوانند، پیامبر(ص) از خانه خارج نشد. چون صبح شد، فرمود: عمل شما را دیدم و هیچ چیز مانع خارج شدن من از خانه نشد، مگر اینکه ترسیدم این کار بر شما واجب شود. این حادثه در ماه رمضان اتفاق افتاد[۷۷]. این حدیث را مسلم نیز در صحیحش، نقل کرده است[۷۸].
روایت سوم: بخاری از عروه نقل کرده که عایشه به او خبر داده است که رسول خدا(ص) در دل شب از خانهاش خارج شد و در مسجد نماز خواند و عدهای به او اقتدا کردند. صبح آن روز مردم با هم در این مورد صحبت کردند و برای شب بعد عده بیشتری برای نماز آمدند و با او نماز خواندند. صبح روز بعد نیز مردم درباره این موضوع با هم صحبت کردند و برای شب سوم عده بیشتری برای نماز خواندن پشت سر پیامبر اجتماع کردند. در شب چهارم، مسجد گنجایش نمازگزاران را نداشت تا اینکه پیامبر(ص) برای نماز صبح به مسجد آمد. پس از اقامه نماز صبح به مردم رو کرد و پس از ادای شهادت به یگانگی خدا فرمود: «أما بعد، فإنه لم يخف على مكانكم و لكني خشيت أن تفرض عليكم فتعجزوا عنها»؛ «آمدن شما به اینجا بر من مخفی نبود؛ اما من ترسیدم که این عمل بر شما واجب شود و شما از عهده آن برنیایید». آنگاه رسول خدا(ص) وفات کرد و مردم همچنان بر همین روال عمل میکردند[۷۹]. این حدیث را مسلم نیز در صحیحش نقل کرده است[۸۰]. این روایت هم نشان میدهد پیامبر به این کار راضی نبودند. بیهقی از ابوذر روایت کرده است: «با رسول خدا روزه گرفتیم؛ ولی او نوافل شبهای ماه رمضان را با ما نخواند تا اینکه هفت شب به پایان ماه رمضان باقی ماند. آنگاه نمازها را تا یکسوم شب با ما اقامه کرد. آنگاه در شب سوم این نمازها را با ما نخواند و در شب پنجم این نمازها را تا پاسی از شب با ما خواند. عرض کردیم: ای رسول خدا(ص)! اگر بقیه شب را همچنان نافله بخوانیم چه حکمی دارد؟ پیامبر(ص) فرمود: کسی که تا وقتی امام نماز میخواند، با او نماز بخواند، نماز یک شب کامل به حساب او نوشته میشود، سپس این نمازها را با ما نخواند تا اینکه سه روز به پایان ماه مانده بود. در سه شب مانده به پایان ماه، این نمازها را با ما خواند و خانوادهاش را فراخواند و با ما به قدری نماز خواند که ترسیدیم سحر شود[۸۱]. طبق این روایت، پیامبر(ص) در شب بیستوچهارم (یا طبق قول برخی دیگر شب بیستوسوم[۸۲]) و بیستوششم و بیستوهفتم، برای نماز تراویح از خانه خارج شد.
نقد و بررسی روایات
این روایات، عمده روایاتی است که در این زمینه وارد شده؛ اما تمسک به مضمون این روایات برای اثبات استحباب اقامه جماعت در نماز تراویح به دلایل ذیل مشکل است:
۱. تعارض و اختلاف در این روایات: این روایات در سه مورد با هم تعارض و اختلاف دارند:
مورد اول: در این روایات در مورد مقدار شبهایی که پیامبر(ص) آنها نوافل را به جماعت اقامه کرده است، تعارض وجود دارد که نشان میدهد راویان این جریان، واقعیت را به طور دقیق ضبط نکردهاند.
مورد دوم: در این روایات در مورد ترتیب شبها اختلاف است؛ زیرا طبق تصریح بخاری شبهایی که پیامبر(ص) نماز تراویح را به جماعت خوانده، متوالی بوده؛ ولی مطابق تصریح روایت ابوذر، این شبها متوالی نبوده است.
مورد سوم: در این روایات درباره تاریخ این شبها نیز اختلاف است. آنچه از اکثر این روایات فهمیده میشود این است که پیامبر(ص) در اوایل ماه رمضان با آنها نماز تراویح را به جا آورده، در صورتی که صریح روایت ابوذر این است که پیامبر(ص) این نماز را در دهه آخر ماه رمضان به جماعت خوانده است. با توجه به این اختلافها چگونه میتوان به مضامین این روایات اطمینان کرد؟!
۲. وابسته نبودن تشریح احکام به تمایل و رغبت مردم: این سخن پیامبر(ص) که «... خشيت أن تفرض عليكم فتعجزوا عنها»؛ «ترسیدم که این عمل بر شما واجب شود و شما از عهده آن برنیایید»، نشان میدهد تشریع احکام شرعی، تابع استقبال و عدم استقبال مردم از یک عمل است؛ یعنی اگر مردم به عملی رغبت نشان دهند ممکن است آن عمل واجب شود، در صورتی که تشریع احکام، تابع تمایل یا عدم تمایل مردم نیست، بلکه تابع ملاکات واقعی است.
۳. ناسازگاری این روایات با دیگر روایات: صاحبان صحاح و سنن از اَنَس بن مالک روایت کردهاند که در شب معراج بر پیامبر(ص) پنجاه نماز واجب شد، سپس از این مقدار کم شد تا اینکه به پنج کاهش یافت. آنگاه ندایی رسید که ای محمّد! این حکم تغییر نمیکند و برای تو با همین پنج نماز، ثواب پنجاه نماز است[۸۳]. عسقلانی میگوید: خطّابی، اصل این نکته را که پیامبر(ص) از واجب شدن نماز تراویح میترسید، زیر سؤال برده است؛ زیرا در حدیث اسراء آمده است: «خداوند فرمود نمازهای واجب پنجاه بوده که به پنج تغییر یافته و این حکم تغییر نمیکند»؛ بنابراین اگر تعداد نمازهای واجب تغییر نمیکند، چگونه ممکن است از زیاد شدن آنها ترسی وجود داشته باشد[۸۴]. قسطلانی نیز در ارشاد الساری از صاحب شرح التقریب، توجیهاتی را در این خصوص ذکر کرده است ولی با این حال گفته است که این، یک مسئله مشکلی است و کسی را سراغ ندارم که از راز آن پرده برداشته باشد[۸۵]. به هر حال، بر فرض که مضامین این روایات صحیح باشد، صرفاً دلالت میکند که اقامه جماعت در نماز تراویح به همان مقداری که در عصر رسول الله(ص) بوده است (یعنی ۸ رکعت) مجاز است، در حالی که اهل سنت تشریع این عمل را به تمام رکعات افزوده شده تعمیم دادهاند.
نکته ششم: بر اساس روایات صحیح در دوران زندگانی پیامبر(ص) و خلیفه اول و دو سال اول از خلافت خلیفه دوم، برای نوافل ماه رمضان جماعتی تشکیل نشد، بلکه مسلمانان این نمازها را در خانهها یا مساجد به صورت فرادی میخواندند؛ اما پس از گذشت دو سال از خلافت خلیفه دوم، او به این فکر افتاد که نمازگزاران پراکنده در مسجد را جمع کند تا این نماز را با یک امام به صورت جماعت بخوانند. روایاتی که مسلم و بخاری در این زمینه نقل کردهاند، مؤید این مطلب است. بنا بر نقل بخاری، ابن شهاب میگوید: «پس از رحلت رسول خدا(ص) و در عصر خلافت ابوبکر و آغاز خلافت عمر، رفتار مسلمانان بر همین روال بود»[۸۶]. مسلم این حدیث را در صحیحش نقل کرده است[۸۷]. شارحان این حدیث، جمله «پس از رحلت رسول خدا(ص) و خلافت ابوبکر رفتار مسلمانان بر همین روال بود» را چنین تفسیر کردهاند که مسلمانان در این دوران، این نماز را به صورت جماعت نمیخواندند و رسول خدا(ص) مردم را برای به جماعت خواندن این نماز جمع نمیکرد[۸۸]. قسطلانی هم گفته است: عبارت «مردم بر همین روال عمل میکردند»؛ یعنی نماز تراویح را به جماعت نمیخواندند و در زمان خلافت ابوبکر هم، چنین بود[۸۹]. نووی نیز در شرح عبارت فوق گفته است: «این عبارت که «پس از رحلت پیامبر(ص) مردم بر همین روال عمل میکردند»، یعنی در طول حیات پیامبر(ص) هر فرد نوافل رمضان را در خانهاش و به صورت فرادی اقامه میکرد تا اینکه مقداری از خلافت عمر سپری شد، آنگاه عمر مردم را جمع کرد تا این نمازها را پشت سر ابی بن کعب بخوانند. از آن وقت به بعد، مردم این نماز را به صورت جماعت میخواندند»[۹۰].
نووی از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل کرده است: «شبی در ماه رمضان با عمر بن الخطاب از خانه بیرون آمده با هم به مسجد رفتیم. مردم را دیدیم که به صورت پراکنده، گروهی فرادی نماز میخوانند و گروهی هم به فردی اقتدا کردهاند. عمر گفت: به نظر من اگر مردم با یک امام نماز میخواندند، بهتر بود؛ سپس بر این کار مصمم شد و مردم را به نماز خواندن با ابی بن کعب گرد آورد. آنگاه شبی دیگر با او از خانه خارج شده، به مسجد آمدیم، دیدیم که مردم نماز تراویح را با ابی بن کعب میخوانند. عمر گفت: نعمت البدعة هذه؛ «این کار چه بدعت خوبی است»، نمازی که بعد از خواب آن را برپا دارند، بهتر است از آنکه قبل از خواب آن را به جا آورند. مراد عمر این بود که نماز تراویح را آخر شب بخوانند و مردم آن را اول شب میخواندند[۹۱]. عبارتِ «این کار چه بدعت خوبی است» نشان میدهد به جماعت خواندن این نماز، از بدعتهای خلیفه بوده و به شرع ارتباطی ندارد. گروهی از علما نیز به این مطلب تصریح کردهاند. قسطلانی - از علمای اهل سنت - میگوید: «این نماز را عمر بدعت نامید؛ زیرا پیامبر اکرم(ص) دستور نداده بود به جماعت بخوانند. همچنین در عهد ابوبکر، در اول شب نبود و همه شب اقامه نمیشد و عدد رکعات آن این مقدار نبوده است»[۹۲]. عینی هم گفته است: «عمر این عمل را بدعت نامید؛ زیرا رسول خدا(ص) جواز این عمل را صادر نکرد و در زمان ابوبکر هم این کار انجام نگرفت و رسول خدا(ص) به انجام آن مایل نبود»[۹۳].
ابن قدامه گفته است: «تراویح را به عمر نسبت دادهاند؛ زیرا مردم را مأمور ساخت با ابی بن کعب به جماعت بخوانند و او چنین کرد»[۹۴]. ابن سعد و طبری و ابن اثیر گفتهاند: «این موضوع در سال چهاردهم بود که در مدینه برای مردم امام قرار داد، یکی برای مردان و دیگری برای زنان»[۹۵]. ابن التین، ابن عبدالبر، کحلانی و زرقانی نیز همین مطلب را گفتهاند. کحلانی درباره این سخن عمر که گفته است: این بدعت خوبی است، میگوید: «بدعت هیچگاه پسندیده نیست بلکه همواره گمراهی و ضلالت است»[۹۶]. ابن سعد در شرح حال عمر مینویسد: «عمر اولین کسی بود که نماز تراویح را وضع کرد و مردم را برای به جماعت خواندن آن گرد آورد و این مطلب را به سرزمینهای مختلف مملکت اسلامی بخشنامه کرد.این جریان در سال چهاردهم هجری روی داد»[۹۷].
ابن عبدالبر در شرح حال عمر چنین نوشته است: «عمر اولین فردی بود که ماه روزه را به نمازهای مستحبیِ دستهجمعی، نورانی کرد»[۹۸]. ولید بن شحنه هنگام ذکر وفات عمر در ضمن حوادث سال بیستوسوم هجری مینویسد: «او اولین کسی بود که خرید و فروش امّ ولد را منع کرد... و اولین کسی بود که مردم را گرد آورد تا نماز تراویح را با یک امام بخوانند»[۹۹]. اینک جای این سؤال باقی است که با توجه به اینکه هیچ انسانی - حتی رسول خدا(ص) -حق وضع قانون و تشریع احکام را ندارد و رسول خدا(ص) هم اگر چیزی را میفرماید، حکم خدا را ابلاغ میکند، آیا وضع و تشریع خلیفه، در مشروعیت این کار کافی است؟! بر اساس عقیده شیعه، احکامی که خداوند تشریع کرده از طریق وحی به پیامبر اکرم(ص) میرسیده و تنها اوست که حامل وحی الهی بوده و با ارتحال ایشان باب وحی، تشریع و وضع احکام شرعی بسته شده است و هیچ فردی پس از اکمال شریعت حق هیچگونه دخل و تصرف در احکام الهی را ندارد.
شوکانی در این زمینه میگوید: «حق این است که سخن صحابی حجت نیست؛ زیرا خداوند غیر از حضرت محمّد(ص) شخص دیگری را برای این امت مبعوث نکرده است و صحابه و دیگران به صورت مساوی موظفاند که از شرع او و کتاب و سنت پیروی کنند و هر کس بگوید: در دین خدا به غیر از کتاب و سنت با چیز دیگری هم میتوان اقامه حجت کرد، چیزی را در مورد دین خدا گفته که ثابت نشده و شرعی را اثبات کرده که خداوند به آن فرمان نداده است»[۱۰۰].
از آنچه گذشت روشن شد که شیعیان، اصل مشروعیت و فضیلت نوافل رمضان را انکار نمیکنند بلکه آنچه مورد انکار آنان است به جماعت خواندن این نمازها است. چنانکه برخی از علمای اهل سنت، از جمله شافعی، جماعت خواندن آن را مکروه دانسته و بعضی هم در خانه خواندن آن را به صورت فرادی بهتر از خواندن آن به جماعت در مساجد دانستهاند. همچنین روشن شد شیعیان با این اعتقاد که تنها خداوند صاحب تشریع است و پیامبر مبلّغ آن است، شرکت در جماعت چنین نمازی را مشروع نمیدانند؛ زیرا هیچ نصی از پیامبر(ص) در اینباره ثابت نشده است. بر اساس روایات، کسانی که به این کار دستور دادهاند، خود آن را «بدعت» نامیدهاند. بدیهی است بدعت، سزاوار تبعیت نیست؛ هرچند نام آن را بدعت ممدوح بنامند؛ زیرا حقیقت، با نامگذاری عوض نمیشود.[۱۰۱].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ المحرر الوجیز، ج۱، ص۵۰.
- ↑ روح المعانی، ج۱، ص۴۱.
- ↑ سنن ابی داود، ج۱، ص۲۰۹؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۳؛ الدر المنثور، ج۱، ص۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۷.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ص۹۰؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۹؛ ج۲، ص۴۳؛ الدر المنثور، ج۱، ص۷.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده * ما به تو «کوثر» دادیم» سوره فاتحه، آیه ۱-۲.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ «سألت علي بن أبي طالب(ع)، لِمَ لم تكتب في براءة: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾؟ قال: لأن ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ أمان، وبراءة نزلت بالسيف»؛ الدر المنثور، تفسیر توبه.
- ↑ الإتقان، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ الإتقان، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ روح المعانی، ج۱، ص۴۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۹۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۹۷.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۸۰.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۲۷۸، ۲۷۳، ۱۷۷؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۲؛ السنن الکبری، نسایی، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۸۵.
- ↑ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۳.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۷.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ سنن الترمذی، ج۲، ص۴۴؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸.
- ↑ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۲.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۲۳۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۹. حاکم مینویسد: عن أنس بن مالك: صلى معاوية بالمدينة صلاة، فجهر فيها بالقرائة، فقرأ فيها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لأم القرآن و لم يقرأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ للسورة التي بعدها حتى قضى تلك القرائة، فلما سلم ناداه. ذلك من سمع المهاجرين و الأنصار من كل مكان: يا معاوية! أسرقت الصلاة أم نسيتَ؟ فلما صلى بعد ذلك قرأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ للسورة التي بعد أم القرآن.
- ↑ سنن الدارقطنی، ج۱، ص۳۰۹
- ↑ سنن الدارقطنی، ج۱، ص۳۰۲.
- ↑ المستدرک، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۲۳.
- ↑ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۴۷؛ سنن الدارقطنی، ج۱، ص۳۰۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۲.
- ↑ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۵۲.
- ↑ المعجم الأوسط، ج۵، ص۸۹.
- ↑ «چون شنیدید آیات خداوند (از سوی کسانی) انکار و ریشخند میشود با آنان منشینید» سوره نساء، آیه ۱۴۰.
- ↑ «و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی میگیرند» سوره مائده، آیه ۵۸.
- ↑ «و چون کافران تو را ببینند، جز به ریشخند نمیگیرندت» سوره انبیاء، آیه ۳۶.
- ↑ «ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۵.
- ↑ المصنف، ج۲، ص۸۹.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۲۱.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۵۹۷.
- ↑ «نماز را از هنگام بازگشت خورشید (در نیمه روز) تا تاریکی شب بپا دار! و (نیز) نماز صبح را که نماز صبح با گواهی (فرشتگان) است» سوره اسراء، آیه ۷۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۳۸۴.
- ↑ التحریر والتنویر، ج۱۴ و ۱۴۴: لأن امتداد وقت الصلاة توسعة على المصلي و هي تناسب تيسير الدين.
- ↑ روح المعانی، ج۸، ص۱۲۷.
- ↑ الخلاف، ج، ص۲۵۷؛ المهذب، ج، ص۶۹؛ الوسیلة إلی نیل الفضیلة، ص٨١.
- ↑ ر.ک: المجموع محیی الدین نووی، ج۳، ص۲۱.
- ↑ ر.ک: المجموع محیی الدین نووی، ج۳، ص۲۱.
- ↑ ر.ک: الفقه علی المذاهب الأربعة، کتاب الصلاة، الجمع بین الصلاتین.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۵۱؛ الموطا، ص۷۳، ح۳۲۷؛ سنن ابوداود، ج۱، ص۲۷۱، ح۱۲۱۰ و ۱۲۱۱؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۱۶۶.
- ↑ إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج۳، ص۱۷۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۵۲؛ سنن الترمذی، ج۱، ص۱۲۱؛ ح۱۸۷؛ سنن ابوداود، ج۱، ص۲۷۲، ح۱۲۱۱.
- ↑ إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج۳، ص۳۵ و ۳۶.
- ↑ المغنی، ج۲، ص۱۲۱.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ ر.ک: الفقه علی المذاهب الأربعة، ج۱، ص۴۳۸ - ۴۴۲.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۶۲۵-۶۳۳.
- ↑ لسان العرب، ج۲، ص۴۶۲.
- ↑ المبسوط، ج۲، ص۱۳۱.
- ↑ المجموع شرح المهذب، ج۴، ص۳۱.
- ↑ جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج، ص۱۸۲.
- ↑ المغنی، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ ر.ک: قیام رمضان، ص۵۱ - ۵۷.
- ↑ إرشاد الساری، ج۳، ص۴۲۶.
- ↑ المبسوط، ج۲، ص۱۳۱.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ المجموع شرح المهذّب، ج۲، ص۵.
- ↑ المجموع شرح المهذّب، ج۴، ص۳۲.
- ↑ المجموع شرح المهذّب، ج۴، ص۳۱.
- ↑ المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج۶، ص۳۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۵۳۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۲، ص۵۰.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ السنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۶۹۶؛ این روایت را شوکانی در نیل الاوطار، ج۳، ص۵۰، نقل کرده و گفته: پنج تن از صاحبان صحاح آن را روایت کردهاند؛ ولی ترمذی آن را صحیح هم دانسته است.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۳۰۹.
- ↑ سنن الترمذی، ج۱، ص۲۸۹؛ صحیح البخاری، ج۱، ص۷۸.
- ↑ فتح الباری، ج۳، ص۱۳.
- ↑ ارشاد الساری، ج۳، ص۴۲۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۴۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۵۲۳.
- ↑ فتح الباری، ج۴، ص۲۵۲.
- ↑ ارشاد الساری، ج۳، ص۴۲۵.
- ↑ المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج۶، ص۴۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۴۵.
- ↑ ارشاد الساری، ج۳، ص۴۲۶.
- ↑ عمدة القاری، ج۱۱، ص۱۲۶.
- ↑ المغنی، ج۲، ص۱۲۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۸۱؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۰۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۹.
- ↑ ر.ک: سبل السلام، ج۲، ص۱۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۸۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۴۵، ش۱۸۷۸.
- ↑ روض المناظر فی علم الأوائل والأواخر، ص۱۰۹؛ ر.ک: النص والاجتهاد، ص۲۵۲.
- ↑ ارشاد الفحول، ج۲، ص۱۸۸.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۶۳۵-۶۴۹.