بنی مالک بن جشم بن حاشد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نسب بنی مالک بن جشم

این طایفه در شمار اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های بزرگ بنی حاشد بن همدان هستند که نسب از مالک بن جشم بن حاشد بن جشم بن خیوان (خیران) بن نوف بن أوسله (همدان) می‌برند[۲]. مالک بن جشم، فرزندانی به نام‌های دافع، زید، ناشج، کثیر، عامر، قُعط معروف به «منتشر» (منسر) و ذو بارق مشهور به «جعونه» داشت[۳] که نسل او را در زمین توسعه دادند[۴]. از این طایفه، شاخه‌ها و بیوت متعددی متفرع شده که از جمله مهمترین آنان می‌توان به بنی خیوان بن زید بن مالک بن جشم[۵]، بنی قابض بن زید (یزید) بن مالک بن جشم[۶]، بنی خنذع بن ذوبارق بن مالک[۷]، بنی عذر بن سعد بن دافع بن مالک بن جشم[۸]، بنی وادعة بن عمرو بن عامر بن ناشج[۹]، بنی معمر بن حارث بن سعد بن عبدالله بن وادعة بن عمرو بن عامر بن دافع[۱۰]، بنی مرّ بن حارث بن سعد بن عبدالله بن وادعة بن عمرو بن عامر بن دافع[۱۱]، بنی مالک بن ربیعة بن عبدالله بن وادعه معروف به بنی البیضاء[۱۲]، بنی حارث بن عمرو بن ربیعة بن عبدالله بن وادعه[۱۳]، بنی جندع (خبذع) بن مالک بن ذوبارق[۱۴]، بنی نمار بن ناشج بن وادعه[۱۵]، بنی برمة بن مالک بن ناشج بن وادعه[۱۶]، بنی دأَلان بن سابقة بن ناشج بن دافع بن مالک بن جشم[۱۷]، بنی سبیع بن سبع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم[۱۸]، بنی حوث (عبدالله) بن سبع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم[۱۹]، بنی خارف (مالک) بن عبدالله بن کثیر بن مالک بن جُشم[۲۰]، بنی منسر (منتشر) بن مالک بن جشم بن حاشد معروف به «قعطیون»[۲۱]، بنی عامر بن مالک بن جشم بن حاشد[۲۲]، بنی حنش بن عمرو بن مالک بن کثیر بن مالک بن جشم[۲۳]، بنی عمرو ذوکبار بن سیف بن عمرو بن سبیع بن سبع[۲۴] و بنی یام بن أصبی[۲۵] و از بیوت معروف آن به آل مرب «ملوک حاشد»[۲۶] اشاره کرد.[۲۷]

مساکن و منازل بنی مالک

خاستگاه نخستین این طایفه یمن عنوان شده است. طوایفی از این قبیله همچون یام و شاکر و وادعه در منطقه‌ای میان صعده و نجران سکونت داشتند[۲۸]. مقدسی مخلاف‌های شاکر و وادعه و یام را سمت راست صنعاء عنوان کرده است[۲۹]. جمعی از مردم تیره شاکر هم در راه مکه و در مناطقی مانند بَرط، العَستان، جِدره، طَلاح، اکتاف، نُشور، قصران، الغلیل و نیز سه دره حلف، ضدح و قضیب -که به الغائط منتهی می‌شود و تأمین‌کننده آب سرزمین شاکر است- ساکن بودند[۳۰]. لواثله و لمیر هم از دیگر منازل بنی شاکر بود[۳۱]. ضمن آنکه در مَدَر هم، شاخه‌هایی از طوایف یام و بکیل و بنی خطیب بن اسعد مشترکاً منزل داشتند[۳۲]. مخلاف وادعه در منطقه نجد[۳۳] و روستاهای بقعه و عمران و مناطق بالادست وادی نجران[۳۴] و نیز، سنام الظاهر[۳۵] هم، سکونت‌گاه‌های بنی وادعة بن عمرو محسوب می‌شدند. شوکان، الجوز، الدَّران، الحمده، الجلالیّان، نفحه، نعامان و البیران - از سرزمین‌های آباد و حاصلخیز نجران، - هم دیگر سکونت‌گاه‌های بنی وادعه به شمار آمده‌اند[۳۶]. در حومه القشب نیز، بنی وادعه و بنی قعط و شکاک از قبائل حاشد و بکیل زندگی می‌کردند[۳۷]. الحفر و عصمان از آن بنی خارف و کوه سفیان در دوردست‌ترین بلاد وادعه سکونت‌گاه قوم بنی وادعه و رهم از بکیل بود[۳۸]. أثافت هم منزلگاه بنی کبار از طوایف بنی سبیع بود[۳۹]. در «السبیع» هم، جمعی از مردم بنی سبیع در کنار بنی عبد بن عبّاد السقل و بنی حرب و ادهمی‌ها ساکن بودند[۴۰].

مخلاف خَیوان هم از دیگر سرزمین‌های بنی مالک بن جشم بود که نام خود را از طایفه‌ای به همین نام –خیوان- گرفته بود[۴۱]. مخلاف یام هم از سکونت‌گاه‌های مردم بنی یام بود[۴۲]. ضمن این که صحرای نجران نیز دیگر منازل قوم بنی یام بود که پس از مدتی آنجا را ترک کرده، به نجد و اطراف آن رفتند[۴۳]. از بنی صلیح – از طوایف بنی یام - هم، در شمار مردم یمن و از ساکنان قلعه«حرار» نام برده شده است[۴۴].

پس از اسلام و در پی فتوحات اسلامی بسیاری از مردم بنی مالک بن جشم به سرزمین‌های مفتوحه از جمله شام[۴۵] و عراق[۴۶] به‌ویژه کوفه[۴۷] کوچیدند و در آن رحل اقامت افکندند. از مهمترین مواضع این قوم در کوفه می‌توان به «حَفَر السبیع»[۴۸] و محله «سبیع» که نام خود را از طایفه السبیع گرفته بود[۴۹]، یاد کرد. این محله در کوفه به «جبانه السبیع» معروف بود[۵۰]. آنان در این محله، مساجدی داشتند که از معروف‌ترین آنها می‌توان به مسجد ابواسحاق سبیعی اشاره کرد[۵۱]. بنی خارف هم از دیگر طوایف بنی مالک بودند که از دیارشان یمن به عراق مهاجرت کردند و در کوفه ساکن شدند[۵۲]. بنی مالک بن عذر بن سعد بن رافع[۵۳] و بنی مدرک بن عذر بن سعد بن رافع[۵۴] هم، ساکنان شام و عراق به شمار آمده‌اند. مؤلف کتاب «تاریخ کوفه» از برخی از طوایف بنی مالک در شمار بیست و چهار شاخه همدان که در کوفه ساکن شدند، یاد کرده است[۵۵].[۵۶]

تاریخ جاهلی بنی مالک

مردم همدان نیز، همراه با طوایف نامدار خود، همچون دیگر قبایل بدوی این دوره، در منازعه با دیگر اقوام عرب بودند چندان که آنها چالش و ستیزی طولانی را با برخی از قبایل از جمله بنی مراد تجربه کرده بودند[۵۷]. از جمله این نبردها، نزاعی است بین قبایل همدان به رهبری ابومسروق اجدع بن مالک وداعی و بنی‌مراد به ریاست فروة بن مسیک مرادی. این واقعه در ایام مقارن با ظهور اسلام رخ داد و به پیروزی همدانیان در این نبرد که به «یوم الردم»[۵۸] و به نقلی «یوم الرزم»[۵۹] موسوم است، انجامید. اخبار آل مرب و اقدامات آنها هم، از دیگر اخبار جاهلی این قوم در این دوره است. بر اساس این اخبار، زید بن مرب بن معدیکرب بن زود بن سیف بن عمرو بن سبیع پس از به قتل رساندن علقمة بن ذی قیفان، - پادشاه «بَون»، - به تاج و تخت رسید[۶۰]. گفته شده که در زمان او پادشاهی از پادشاهان یمن بر بنی تغلب حکومت می‌کرد. با مرگ او، جابر بن حی بن عدی بن عمرو و دیگر اشراف و بزرگان بنی تغلب نزد زید آمدند و از او درخواست کردند تا از قومشان، مردی را به پادشاهی ایشان برگزیند. زید، مردی از بنی سبیع و به نقلی دیگر از آل حذان به نام هانی را پادشاه آنان کرد. در راه بازگشت، هانی و سپاهش شرب خمر کردند و در حال مستی از جابر بن حیّ خواستند تا ناقه‌اش را عقال کند تا صبح فرا رسد. چون هانی و یارانش به خواب فرو رفتند، جابر جهت ممانعت از تصاحب آن، شترش را کور کرد و سپس افسارش را رها کرد و رفت. چون صبح شد، هانی و یارانش جویای شتر شدند اما قادر به مهار او نشدند. تغلبی‌ها از هانی خواستند تا بر شتران بنی تغلب سوار شود اما او امتناع کرد و گفت: بر زین شتر تغلبی نمی‌نشینم، اما جابر را سوار بر آن شتر ناآرام می‌کنم. همراهان جابر از هانی درخواست کردند از این کار منصرف شود، اما چون هانی نپذیرفت که فرد دیگری غیر جابر را بر آن سوار کند، پس به یکباره به هانی حمله بردند و خونش را به زمین ریختند و سپس به نزد قوم خود بازگشتند. زید چون از این امر اطلاع یافت، قبایل همدان و قبایل مذحج را بسیج کرد و به بنی تغلب حمله کرد. ربیعه و همپیمانان آنها از مضر در حالی که ربیعة بن حارث بن زهیر بن جشم بن بکر بن حبیب بن عمرو بن غنم بن تغلب و ابوکلیب و مهلهل آنان را همراهی می‌کردند، اجتماع کردند. سپاه زید بن مراب در منطقه‌ای به نام «جراد» با آنها رو در رو گردید و در جنگ سختی که بین دو طرف در گرفت، بنی تغلب و همپیمانانش شکست خوردند و تعدادی از آنها کشته و هفتاد نفر از ایشان به اسارت در آمدند. تغلبی‌ها جهت آزادی اسرای‌شان به حارث پادشاه کنده و أم أیاس بنت عوف بن محلم بن ذهل بن شیبان متوسل شدند. بدین ترتیب، با میانجیگری آنها، این اسرا آزاد شدند[۶۱]. آنگاه زید، به سبب حادثه‌ای که شنوءه و حجر بن عمران بن عمر برای او پیش آورده بودند، فوراً به حمله آنان برد و عده‌ای از آنان را کشت و بسیاری را به اسارت گرفت. پس مردی از آنان به نام مطرب بن مالک بن عنزة بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو جهت آزادی اسرا نزد زید آمد و او را با ابیاتی ستود[۶۲]. زید نیز، با پذیرش خواست او، همه اسرا را آزاد کرد و اموالی را که از آنان به غنیمت گرفته بود به ایشان باز گرداند و به آنها تضمین داد که دیگر، حمله‌ای علیه آنان صورت نخواهد داد. شنوءه و حجر بن عمران هم فرمانبرداری خود از زید را ضمانت کردند[۶۳]. از جمله اسرایی که آزاد شدند، هداد بن عمرو بن حمّان بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو – از شعرای جاهلی عرب - بود که با اشعاری به توصیف این واقعه پرداخت[۶۴].

از پیمان‌های جاهلی این قوم خبری به دست نیامده است؛ اما برخی گزارشات، از نگهبانی بیت محمد بن مالک - از خاندان‌های بنی ناشج - از قریشیانی که به یمن می‌رفتند خبر داده، آنان را از محافظان قریش در سرتاسر یمن گفته‌اند[۶۵]، که این امر می‌تواند گویای وجود پیمانی بین این دو قوم باشد. همچنین از ازدواج‌های جاهلی آنان -که به نوعی می‌توان از آن به عنوان قرارداد سیاسی اجتماعی آن دوران یاد کرد- می‌توان به پیوندهای ازدواج بین عمرو بن معدی کرب زبیدی و اجدع بن مالک چابک‌سوار همدان[۶۶] و نیز ازدواج عبدالمطلب با ام البنین بنت حمزة بن مالک سعد اشاره کرد[۶۷]. از دیگر اخبار جالب توجه این دوران، ادعای بنی یام –از شاخه‌های بنی مالک بن جشم - در کشتن ترسوهای قبیله خود است. نقل است که در میان این قوم ترسویی به نام «أنیب» بود که مردم قبیله جمع شده، او را طعمه نیزه‌های خود کردند و هلاکش کردند[۶۸].

از بعد مذهبی و عقیدتی، - چنانچه از اخبار آن دوران بر می‌آید، - آنان نیز چونان دیگر طوایف و قبایل همدان و دیگر اعراب جاهلی غالباً بت می‌پرستیدند. بت آنها در جاهلیت «یعوق» بود که عمرو بن لحیّ آن را به خیوان اهداء کرد[۶۹]. آنان این بت را در روستایی به نام «خیوان» نصب کرده بودند[۷۰] و از این جهت، آن بت را به نام آن روستا «خیوان» می‌گفتند[۷۱]. بت‌های «سواء»[۷۲] و «تألب» - که بت خاص بنی همدان محسوب می‌شد و در معبدی در شهر «رئام» نگهداری می‌شد - نیز، دیگر بت‌های این قوم بودند که مردم همدان عموماً به عبادت آن اشتغال داشتند[۷۳]. با این حال، بودند برخی از افراد بنی مالک بن جشم مانند اسلوم یامی که در دوران جاهلی تعفف پیشه کرده بودند و شراب و زنا را بر خود حرام نموده بودند[۷۴].[۷۵]

بنی مالک بن جشم و پذیرش اسلام

بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پیش از بازگشت رسول خدا(ص) از غزوه تبوک، عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل - از ملوک و فرمانروایان قبیله همدان - و دیگر ملوک حِمیَر که به اسلام گرویده بودند، موضوع را به زرعة بن سیف بن ذی یزن خبر داده، فردی به نام مالک بن مراره رهاوی را همراه با نامه‌ای نزد پیامبر(ص) فرستادند. پیامبر اکرم(ص) نیز پس از بازگشت از تبوک، در پاسخ، نامه‌ای به خط علی بن ابی طالب(ع)، خطاب به عمیر و سایر مسلمانان قبیله همدان و طوایف آن نوشت و ضمن ابراز خرسندی از اسلام آنان، ایشان را در امان خدا و رسولش دانست[۷۶]. سپس در عام‌الوفود (سال نهم هجرت) جمعی از سران قبیله همدان از جمله مالک بن نمط، ابوثور، مالک بن أیفع، ضمام بن مالک سلمانی و عمیرة بن مالک خارفی، در حالی که عمامه‌های عدنی بر سر بسته و لباس‌های فاخر پوشیده، بر مرکب و اسب‌های بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان رجز می‌خواند و رؤسای قبیله همدان را مدح، و اوضاع اقتصادی و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود، بر رسول خدا(ص) وارد شدند[۷۷] و از اسلام خود و مردم قبیله خبر دادند[۷۸]. پیامبر(ص) نیز، ضمن ستایش از قبیله همدان در این دیدار[۷۹]، فرمانی برای همدانیان از جمله عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود[۸۰]. اما در برخی دیگر از گزارشات، مسلمان شدن همه مردم یمن - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی(ع) به یمن در سال دهم هجری بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا(ص) در سال نهم هجری نخست خالد بن ولید را به یمن نزد بنی‌همدان گسیل داشت تا مردم را به دین اسلام دعوت کند. خالد با جمعی از مسلمانان، سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. پیامبر اکرم(ص)، علی بن ابی طالب(ع) را در پی خالد به این سرزمین فرستاد و فرمان داد که خالد بن ولید به مدینه برگردد و از اصحاب و یاران خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت امیرالمؤمنین(ع) بمانند و اگر تمایل نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین، نامه‌ای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین(ع) همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی(ع) به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، طایفه همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به جنگ با ایشان شدند. علی(ع) نیز سپاه خود را منظم کرد و شمشیر به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با شجاعت تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر(ص) را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از دعوت پیامبر اکرم(ص) آگاه نمود[۸۱]. گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان و طوایف آن چون از منظور و دعوت پیامبر(ص) مطلع شدند، همگی در یک روز به دست امیرالمؤمنین(ع) مسلمان شدند و حضرت، پیامبر(ص) را توسط نامه از این واقعه باخبر کرد[۸۲]. حضور حضرت علی(ع) در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته‌جمعی آنها در سال دهم هجری، سنگ بنای گرایش این قبیله و طوایف آن به سوی اهل بیت(ع) و تشیع بود. چندان که شاخه‌های بنی‌همدان جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت دشمنی با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که شیعه بودند - برای مدتی عثمانی گردیدند، همه شیعه بودند[۸۳].[۸۴]

بنی مالک و نقش‌آفرینی در سرکوب اسود عنسی

با خروج اسود عنسی در یمن و سیطره او بر صنعاء، عامر بن شهر همدانی - عامل رسول خدا(ص) بر همدان - نخستین کس بود که بر او اعتراض کرد[۸۵] و مردم را برای مقابله و مخالفت با او دعوت نمود[۸۶]. در مدینه نیز، پیامبر(ص) با دریافت این خبر، با نامه‌نگاری‌های پیوسته و فرستادن افراد مختلف به سوی قبایل یمنی، آنان را به مقابله با اسود عنسی فرا می‌خواند[۸۷]. با رسیدن نامه‌های رسول خدا(ص) به‌دست کارگزاران یمن و رؤسای قبایل، و ابراز آمادگی برخی از آنان برای دفع شورش اسود عنسی، مخالفت با اسود وارد مرحله جدیدی شد و عامر بن شهر همدانی با همراهی رؤسای «ذی زود» و «ذی مرّان» و «ذی الکلاع» و «ذی ظُلَیم» که بواسطه نامه‌نگاری‌های پیامبر(ص) به جمع مخالفان اسود عنسی پیوسته بودند، به مخالفت با این پیامبر دروغین برخاست[۸۸]. و سرانجام توانستند پیش از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، وی را به هلاکت برسانند.[۸۹]

بنی مالک بن جشم و فتوحات اسلامی

فتوحات اسلامی از حوادث مهم به وقوع پیوسته در صدر اسلام است که به نظر می‌رسد بنی مالک بن جشم نیز در آن چونان سایر قبایل عرب -خصوص قبیله مادری‌اش همدان- نقشی گسترده داشته است. اما چون در نقل گزارشات، - به ویژه اخبار فتوح، - حضور قبایل کوچک‌تر تحت شعاع حضور قبایل بزرگ‌تر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این‌رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچک‌تر از جمله قبیله بنی مالک بن جشم با وجود قبیله مادری‌شان، دیده نمی‌شود. از این‌رو حضور همدان در وقایع و حوادث پیش آمده به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های فروتر آن از جمله بنی مالک و بنی مرّان و... است. با این وصف، می‌توان چنین نتیجه گرفت که حضور همدان در هر چهار جبهه فتوحات شام و عراق و ایران و مصر به منزله مشارکت قبیله همدان با تمام طوایف خود از جمله بنی مالک در این جنگ‌ها است هر چند نامی از طایفه یا دیگر قبایل همسو و هم‌ریشه در این حوادث ذکری به میان نیامده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر، نامی از آنان در صفحه تاریخ ذکر نشده است. بر این اساس می‌توان بنی مالک در کنار بنی همدان و دیگر طوایف آن نقش مؤثری در جریان فتوحات اسلامی ایفا نمودند. آنان با شروع فتوحات اسلامی، - بمانند بسیاری دیگر از قبایل عرب، - پا به عرصه فتوحات گذاشتند و در تمامی میادین آن در هر چهار محور فتوحات شام و عراق و ایران و مصر نقش چشم‌گیری ایفا نمودند. با آغاز فتوحات شام و استمداد ابوعبیده جراح از ابوبکر برای اعزام نیروی بیشتر جهت فتح سرزمین‌های شمال شبه جزیره، «حمزة (حمره) بن مالک همدانی» همراه با سیصد سوار در جمع سپاهی شش هزار نفره به فرماندهی عمرو بن عاص به این منطقه اعزام شدند[۹۰]. تعداد همدانیانی که در این مرحله به شام اعزام شده‌اند را بیش از هزار تن گفته‌اند[۹۱]. بنی همدان و طوایف آن، در نبرد «یرموک» (۱۳ هجری)[۹۲] و نیز فتح «حمص» حضوری قابل توجه داشتند؛ چندان که بر اساس گزارش واقدی، در این جنگ ۲۳۵ تن از مسلمانان کشته شدند که جز ۳۰ نفر که مکی بودند، سایر آنها از دو قبیله بزرگ یمنی، همدان و حمیر بودند[۹۳]. این گزارش از حضور گسترده همدانیان و طوایف آن در این جنگ حکایت دارد[۹۴]. از جمله حاضران در فتوح شام و جنگ یرموک، ابوایوب مالکی از بنی مالک بن عذر همدان است. او از فرماندهان یکی از کرادیس (هنگ‌های) سپاه اسلام بود که به دستور عمرو بن عاص، همراه با سپاه تحت امر خود، جهت نبرد با رومیان در فلسطین فرستاده شد[۹۵]. علاوه بر شام، مردم همدان در فتوحات مصر نیز حضوری گسترده داشتند که در برخی منابع، به مواردی از آن پرداخته شده است[۹۶].

از مشارکت همدانی‌ها و طوایف آن از جمله بنی مالک بن جشم در فتوحات ایران - علی‌رغم حضور قابل توجهی که در آن داشتند، - خبر چندانی در دست نیست. با این حال، اخبار جسته گریخته استخراجی از لابلای متون و روایات تاریخی، ما را به حضوری گسترده از سوی آنان رهنمون می‌شود. از معدود اخباری که به مشارکت بنی مالک بن جشم و دیگر همدانی‌ها در این فتوحات اشاره دارند، می‌توان از حضور سعید بن قیس سبیعی همدانی و قبیله‌اش در آخرین مرحله جنگ قادسیه (۱۴ هجری) یاد کرد[۹۷]. حضور سعید بن قیس همدانی در نبرد نهاوند (۲۱ هجری) - که نیروهای مسلمان را نعمان بن مقرن مزنی فرماندهی می‌کرد - نیز، حاکی از مشارکت بنی مالکی‌ها در این فتح دارد. سعید بن قیس همدانی در این واقعه، علاوه بر چادری که برای خود داشت به همراه حذیفة بن یمان، عقبة بن عمرو، اشعث بن قیس و دیگران در برپایی چادر نعمان شرکت داشت[۹۸].[۹۹]

بنی‌مالک بن جشم و خلافت عثمان

در پی انحرافات گسترده در دوران خلافت عثمان و انتصاب فرمانداران فاسد و ناکارآمد، جمعی از بزرگان کوفه از جمله مالک اشتر، ثابت بن قیس، حارث بن عبدالله الاعور همدانی حوثی، زید و صعصعه فرزندان صوحان، نزد عثمان رفتند و ضمن انتقاد از رفتار سعید بن عاص - والی عثمان در کوفه - خواهان عزل وی از امارت این شهر شدند، که با مخالفت عثمان مجبور به بازگشت به کوفه شدند[۱۰۰]. همچنین، بر پایه گزارشی دیگر، تنی چند از بزرگان و قرّاء کوفه همچون مالک اشتر، زید بن صوحان و برادر او صعصعه، حارث بن عبدالله الاعور، جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد و عمرو بن حمق خزاعی و دیگران، به انتقاد علنی از عملکرد سعید بن عاص پرداختند. از این‌رو این گروه، به درخواست سعید و دستور عثمان، به شام تبعید شدند. حضور این معترضان در شام و افشاگری‌های آنان، معاویه را به شدت ترساند؛ وی، نگرانی خود را از این واقعه به توسط نامه به عثمان اطلاع داد. عثمان نیز دستور بازگرداندن این جمع را به کوفه صادر کرد. تداوم انتقادات این گروه، سعید بن عاص را به ستوه آورد و موجب شد تا بار دیگر شکوائیه‌ای به خلیفه نوشته، شکایت خود را نسبت به این امر ابراز کند. عثمان نیز دستور داد آنها را به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد روانه سازد[۱۰۱]. با فراخوان عاملان عثمان در بلاد و سرزمین‌های مختلف اسلامی به مدینه از سوی خلیفه - در سال یازدهم خلافت وی -[۱۰۲] مخالفان و معترضانی که در کوفه بودند، رفتن سعید بن عاص را مغتنم شمرده، طی نامه‌ای که به وسیله «هانی بن خطاب ارحبی همدانی» به سوی تبعیدیان حمص فرستاده شد، از تبعیدی‌ها جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آوردند تا بدین سبب از بازگشت سعید به کوفه جلوگیری نمایند. با آمدن مالک اشتر به کوفه، وی هانی بن ابی‌حیة بن علقمه وادعی همدانی را با هزار سوار برای حفاظت از راه کوهستانی به حلوان در ناحیه دینور فرستاد[۱۰۳]. وی همچنین مالک بن کعب ارحبی را با پانصد سوار، جهت جلوگیری از ورود سعید بن عاص روانه «عذیب» کرد. این گروه در میانه راه کوفه، با سعید و همراهانش برخوردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدینه نمودند. سپس معترضین، طی نامه‌ای به عثمان، خواستار گماشتن ابوموسی اشعری بر امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر شدند و این نامه را افرادی که یزید بن قیس ارحبی و مسروق بن اجدع همدانی از جمله آنان بودند، نزد عثمان فرستادند. عثمان نیز خواسته‌های معترضین را بالاجبار پذیرفت[۱۰۴].[۱۰۵]. از دیگر وقایع دوران خلافت عثمان که نام تنی چند از بزرگان بنی مالک و بنی همدان در آن به ثبت رسیده است می‌توان به حضور حارث بن عبدالله الاعور همدانی در کنار بزرگان دیگری چون کمیل بن زیاد، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه، مالک بن حارث اشتر نخعی، ثابت بن قیس نخعی و... به هنگام کشته شدن عثمان در مدینه اشاره کرد. آنان همگی به هنگام بیعت با امام علی(ع)، با ایشان عهد کردند که هر که، امام(ع) با او بجنگند، ایشان هم با او بجنگند و با هر کس که حضرت با او صلح کند، ایشان هم با او صلح کنند و در یاری دادن او، هرگز به دشمن پشت نکنند[۱۰۶].[۱۰۷]

بنی مالک بن جشم و خلافت امام علی(ع)

با کشته شدن عثمان، مهاجرین و انصار و نمایندگانی که از شهرهای دیگر در مدینه بودند، با شوق و شور بسیار به علی(ع) روی آوردند تا با ایشان بیعت کنند[۱۰۸]. در میان بیعت‌کنندگان و از اسامی بزرگان قبایل که در بیعت با علی(ع) در مدینه شرکت داشتند، می‌توان به نام حارث بن عبدالله الاعور همدانی حوثی اشاره کرد[۱۰۹]. با آغاز خلافت امام علی(ع)، نقش همدان و طوایف آن در تحولات تاریخ اسلام و تشیع بسیار پررنگ‌تر نیز شد؛ به گونه‌ای که اگر مخالفت مسروق بن اجدع وادعی با عمار یاسر -که از سوی امام علی(ع) به همراه امام حسن(ع) و عبدالله بن عباس برای جمع‌آوری نیرو به کوفه رفته بودندو متهم کردنشان به قتل عثمان،-[۱۱۰] را استثنا کنیم، افراد این قبیله بالاتفاق در همراهی با امام علی(ع) و حمایت از ایشان در جنگ جمل حضوری مؤثر داشتند. علاوه بر موضع بسیار قابل توجه عبد خیر خیوانی همدانی در برابر ابوموسی اشعری - که کوفیان را از یاری امام(ع) باز می‌داشت و حضور در جنگ را فتنه می‌خواند -[۱۱۱]، حضور همدانیان در جبهه نظامی و میدانی در این جنگ نیز، بسیار چشمگیر است. با به راه افتادن فتنه جمل، بسیاری از آنان - از جمله عمار بن ابی سلامه بن عبدالله بن عزار، -[۱۱۲] به فرماندهی سعید بن قیس همدانی سبیعی[۱۱۳]، در ذی قار به علی(ع) پیوستند و تا پایان این جنگ  حضرت را همراهی کردند[۱۱۴]. امام(ع) با آراستن لشکر خود در برابر ناکثین، برای هر قوم پرچمی بست و فرماندهی برای آنان قرار داد. ایشان سعید بن قیس سبیعی همدانی را بر قبایل همدان و حمیر امیر کرد و برای آنان پرچمی قرار داد[۱۱۵]. این در حالی است که در جبهه مخالف و در جمع جملیان نامی از افراد این قبیله دیده نشده است و این، خود دلیلی بر حمایت یکپارچه این قبیله از امیرالمؤمنین(ع) است. هنگامی که نبرد در اطراف شتر عایشه شدت گرفت و دو قبیله ازد و ضبّه در پای جمل پایداری نمودند، علی(ع) اجتماع بصریان را بر گرد شتر عایشه دید و خطاب به عمار و مالک اشتر و سعید بن قیس همدانی و دیگر بزرگان اصحاب خود فرمود: اینان تا هنگامی که این شتر در برابرشان پا برجاست، پایداری می‌کنند[۱۱۶]. بدین ترتیب گروهی از همدانیان به همراه جمعی از نخعیان جهت پراکنده ساختن مردم از اطراف شتر عایشه به دستور امام حمله بردند و با پی کردن این شتر، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند[۱۱۷].

اوج حمایت‌های همدانیان از خلافت امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین رقم خورد[۱۱۸]. با تصمیم امام(ع) جهت مقابله نظامی با معاویه، حارث الأعور همدانی به فرمان امام علی(ع) مردم را به حضور در اردوگاه نظامی نخیله فرا خواند[۱۱۹]. با فراخوان حضرت، مردان بسیاری از قبایل عرب از جمله همدان و طوایف آن در اردوگاه نخیله فراهم آمدند. حضور گسترده فرزندان همدان در این جنگ به اندازه‌ای بود که برخی، آنان را در شمار یکی از سه طایفه‌ای که بالاترین تعداد رزمندگان لشکر علی(ع) را در این نبرد داشتند، گفته‌اند[۱۲۰]. با آغاز این نبرد عظیم و در یکی از مواقف بزرگ این جنگ در روز پنج شنبه نهم صفر سال ۳۷ هجری، مالک اشتر همراه با هشتصد تن از جوانان همدانی در برابر هجمه سپاه شام که متشکل از قبایل لخم، عک، جذام و اشعر بودند، سخت پایداری نمودند. شامی‌ها هم به سختی مقاومت کردند به گونه‌ای که ۱۸۰ تن از همدانیان در این روز به شهادت رسیدند که از جمله آنان کریب بن شریح همدانی و پنج برادرش بودند[۱۲۱]. بدین‌سان همدانی‌ها به همراه مذحجی‌ها با مقاومت خود یکی از هولناک‌ترین معارک نبرد صفین را با پیروزی رقم زدند و افتخار بزرگی که مرهون فداکاری سعید بن قیس، کریب بن شریح، یزید بن قیس همدانی بود، برای خود آفریدند. پیروزی سپاه امام(ع) در روز نهم به گونه‌ای بود که مذحج و همدان و ربیعه تا سراپرده معاویه پیش رفتند[۱۲۲]. علی(ع) فداکاری همدانیان را در این جنگ ستود و آنان را «زره و نیزه» خود نامید[۱۲۳] و فرمود: «شما جز برای خدا یاری‌ام نکردید و جز خدا را اجابت نکردید». سعید بن قیس - فرمانده همدانیان در این جنگ - نیز در پاسخ گفت: «ما به ندای خدا و به دعوت تو پاسخ گفتیم و رسول خدا(ص) را در مرقدش یاری دادیم و همراه تو با هر که علیه تو بود جنگیدیم ما را به هر جا می‌خواهی ببر»[۱۲۴]. امام(ع) فرمود: «خدا بهشت را به همدان پاداش دهد؛ زیرا ایشان در روزهای سخت خوان آوارگان هستند» سپس اشعاری را در ستایش همدانی‌ها سرود[۱۲۵]. پس از پذیرش حکمیت از سوی علی(ع)، سعید بن قیس با گردآوردن لشکر همدانیان نزد حضرت، به ایشان عرضه داشت: «که اینان قوم من هستند و از فرمان تو سرپیچی نمی‌کنیم هر جا که می‌خواهی ما را ببر»[۱۲۶]. عمار بن ابی سلامه بن عبدالله بن عزار[۱۲۷] و عمرو بن حارث بن عمرو بن عبد یغوث پرچمدار صفین هم از دیگر بنی مالکی‌ها و همدانیانی بودند که در این جنگ حضور یافته بودند[۱۲۸]. از دیگر شخصیت‌های بنی مالک حاضر در صفین می‌توان از براء بن وفید از مردان بنی عذر – از شاخه‌های بنی مالک بن جشم - یاد کرد. وی از تیزهوشان و زهاد بنی عذر و از اصحاب معاویه و از دوستان عمرو بن عاص بود و همراه با آنان به صفین رفته بود. او زمانی که معاویه بر سپاه علی(ع) پیشی گرفت و زودتر به صفین وارد شد و آب فرات را بر اصحاب امام علی(ع) بست و مانع دسترسی ایشان به آب شد، وی را مورد عتاب قرار داد و گفت: «سبحان الله عظیم؛ آنگاه که بر فرات پیشی گرفتی، آنان را از آب باز داشتی! در میان لشکر [[[عراق]]]، غلامان و کنیزان و اجیرها و کسانی که گناهی مرتکب نشده‌اند هستند، و این والله، نخستین ستمکاری است. تو با این کار، به مردّدان بصیرت دادی و ترسوها را شجاع کردی و کسانی را که نمی‌خواهند با تو بجنگند، متقاعد به نبرد با خود کردی». در این هنگام، معاویه با خطاب قرار دادن عمرو بن عاص، از او خواست تا براء بن وفید، سپاه شام را علیه وی نشورانده، دوست همدانی خود را از این کار باز دارد. پس عمرو برخاست و براء را سرزنش کرد. براء هم با استناد به شعری به مذمت معاویه و عمرو بن عاص و بی‌وفایی آنان پرداخت و سپس در دل شب، سوار بر اسب خود شد و به سپاه علی(ع) پیوست. او همچنان با سپاه حضرت بود تا این که به شهادت رسید[۱۲۹].

فداکاری همدانیان و پیروی مخلصانه آنان از امیرالمؤمنین(ع) نتیجه شناخت عمیق آنان از اسلام و جایگاه و مقام معنوی والای آن حضرت دارد آن گونه که شهسوار و شاعر همدانی منذر بن ابی‌حمیصه وادعی در صفین به امام(ع) گفت: «عکی‌ها و اشعری‌ها از معاویه پاداش و مقرری خواستند و دینشان را به دنیا فروختند اما ما آخرت را بر دنیا برگزیدیم و پاداش نیکو با پایداری در جهاد در راه خداوند را درخواست کردیم». وی سپس اشعاری سرود و در یکی از ابیات آن چنین گفت: «ای صاحب ولایت و وصایت؛ از ما نیست کسی که در راه خدا دوستدار و پیرو تو نباشد»[۱۳۰]. این اشعار و سخنان به علاوه سخنان دیگر که مردان این قبیله بر زبان راندند جملگی حکایت از تشیع عمیق و خالصانه همدانیان دارد. با این حال، در جبهه مقابل و در سپاه شام هم جمعی از همدانیان مقیم اردن حضور داشتند که به فرماندهی حمرة بن مالک بن ذی المشعار در کنار معاویه به کارزار علیه امیرالمؤمنین(ع) و خویشان عراق خود پرداختند[۱۳۱]. حُمره و برادرش سعد در جریان حکمیت نیز از شهود انتخابی معاویه در حسن اجرای این واقعه بودند[۱۳۲]. همدانیان علی‌رغم تلفات سنگین و شهدای بسیار در جنگ صفین، علی(ع) را در جنگ نهروان نیز تنها نگذاشتند و ایشان را از حمایت‌های بی‌دریغ خود بی‌بهره نساختند[۱۳۳]. پس از نبرد صفین و اعلان نظر حکمین، علی(ع) بار دیگر سپاهی را فراهم آورد تا به نبرد با شامیان بپردازد. اما هنگامی که از آشوب و غارت خوارج و شهادت جمعی از یارانش به دست آنان باخبر گردید، با اصرار برخی از یاران، نخست به سوی خوارج رفت. با تلاش‌ها و سخنان امام(ع) بسیاری از خوارج متفرق شدند[۱۳۴] و تنها گروهی دو هزار و هشتصد نفره از آنان باقی ماندند که در نهم صفر سال ۳۸ هجری به سپاه امام علی(ع) تاختند[۱۳۵]. با پایداری سپاه امیرالمؤمنین(ع)، جز ده نفر از آنان، بقیه کشته شدند[۱۳۶]. همدانیان که به فرمان علی(ع) به فرماندهی سعید بن قیس همدانی جهت جنگ با شامیان بسیج شده بودند، در سرکوب خوارج نقشی برجسته داشتند[۱۳۷]. در جریان غارات معاویه هم، همدانیان نقش چشمگیری در تعقیب سپاهیان معاویه و بیرون راندن آنها از قلمرو علی(ع) ایفا نمودند. سعید بن قیس سبیعی همدانی یکی از فرماندهان امام(ع) بود که در این حوادث، مأموریت سرکوب غارات را بر عهده داشت[۱۳۸][۱۳۹]. امیرالمؤمنین(ع)، سعید بن قَیس هَمْدانی را در رأس سپاهی هشت هزار نفری به تعقیب سفیان بن عوف غامدی که به هیت و انبار حمله نمود، فرستاد. سفیان چون از حرکت سپاه سعید بن قیس مطّلع شد، به سوی معاویه بازگشت و سعید تا ناحیۀ عانات - در کرانه فرات - از پی سپاه او تاخت اما او را نیافت و بازگشت[۱۴۰].[۱۴۱]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۲.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۰۹؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴.
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵.
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵.
  9. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱. ابن حزم این نسب را «وادعة بن مزیقیاء عمرو بن عامر» عنوان کرده و از پیوستن این قوم از قبیله دیگر به همدان خبر داده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴).
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  12. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹. ابن کلبی این طایفه را به نقلی از حمیر برشمرده است.
  13. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹. ابن کلبی بنابر قولی، این طایفه را از حمیر برشمرده است.
  14. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۱۱.
  15. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  16. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  17. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  18. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۵.
  19. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۳.
  20. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  21. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  22. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  23. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  24. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  25. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۴۰۶.
  26. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  28. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۶.
  29. مقدسی، احسن التقاسیم و معرفة الاقالیم، ص۸۸.
  30. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۰.
  31. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۱.
  32. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  33. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰.
  34. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱.
  35. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  36. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۹.
  37. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  38. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  39. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  40. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۰.
  41. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  42. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰.
  43. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.
  44. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹.
  45. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶؛ ج۴۹، ص۳۷۸؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰؛ ج۴، ص۴۶۳.
  46. ر.ک: بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰ و ج۴، ص۴۶۳.
  47. ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۵ و ج۳، ص۱۸۷؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۲۳.
  48. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۵.
  49. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۷؛ حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۸۷.
  50. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  51. سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  52. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۲۴.
  53. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰.
  54. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۴۶۳.
  55. این بیست و چهار شاخه عبارتند از: حاشد، بکیل، حجور، قدم، أدران، أهنوم، راهب، شاور، خیوان، غدر، وادعة، یام، شبام، جشم، تغلب، مذکر، هبیرة، العزة، دعام، مرهبة، أرحب، شاکر، سفیان، ذبیان، بنو حریم، بنو صاع، بنو مدلج، بنو حملة، أسلم، الاقروح. (البراقی، تاریخ الکوفه، ص۲۲۶).
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۳.
  58. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۰.
  59. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
  60. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  61. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۶۱.
  62. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  63. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  64. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  65. صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۲.
  66. بنی همدان، روابط خصمانه‌ای با مذحج و طوایف آن داشتند؛ اما شگفت آن‌که در گیر و دار این رابطه تیره، پیوندهای ازدواج هم بین عمرو بن معدی کرب زبیدی و اجدع بن مالک چابک‌سوار همدان برقرار بود. (عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۷).
  67. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۴۲-۴۳.
  68. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲.
  69. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  70. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  71. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  72. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.
  73. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.
  74. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.
  75. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  76. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۹۴.
  77. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶-۵۹۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱.
  78. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.
  79. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.
  80. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۸.
  81. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۵.
  82. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.
  83. دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.
  84. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  85. ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۸۳.
  86. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۹.
  87. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۸۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۳۸.
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲.
  89. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  90. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ج۱، ص۶۳.
  91. ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۳۹.
  92. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۹۸.
  93. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۴۸.
  94. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع (قرن اول هجری قمری)، ص۶۸-۶۹.
  95. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۱۳. نیز ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۶۰۵ (وقایع سال ۱۵ هجری)؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۹۸.
  96. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۳۹.
  97. الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.
  98. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۲۹؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج۱، ص۵۴۲.
  99. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  100. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۴.
  101. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹-۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷-۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶-۳۸۷.
  102. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
  103. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۴-۵۳۵.
  104. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۵-۵۳۶.
  105. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۷۹-۸۱.
  106. شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.
  107. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  108. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۱.
  109. شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۹.
  110. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۲.
  111. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۶.
  112. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۴۰.
  113. نصر بن مزاحم او را از افرادی ذکر می‌کند که از این جنگ کناره گرفتند و به همین سبب مورد سرزنش امام(ع) واقع شدند. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۷.
  114. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۸؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۴۶.
  115. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۳.
  116. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۱.
  117. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
  118. ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۲، ۴۳۶؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۸۹.
  119. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  120. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۹۰.
  121. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  122. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.
  123. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴.
  124. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶.
  125. مضمون یکی از این اشعار بدین قرار است: همدانیان صاحبان دین و اخلاق نیکند. دین‌شان، شجاعت آنان و قهرشان بر دشمنان به هنگام رویارویی، آنان را زینت بخشیده است. اگر من دربان بهشت می‌بودم، به همدانیان می‌گفتم: به سلامت، به آن وارد شوید. ر.ک: ابن‌عبدربه، عقد الفرید، ج۴، ص۳۳۹؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۸۵؛ حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳-۷۵۴.
  126. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۵۲۰.
  127. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۴۰.
  128. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  129. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۴۷؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۲۲.
  130. لیس منا من لم یکن لک *** فی الله ولیاً یا ذالولا و الوصیّه؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۶.
  131. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶.
  132. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۳. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۴۳.
  133. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.
  134. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۰-۲۱۱.
  135. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۵.
  136. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.
  137. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.
  138. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  139. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع (قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۳-۱۴۰.
  140. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۷۰-۴۷۱؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  141. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.