بنی معاویة الاکرمین بن حارث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نسب بنی معاویة الاکرمین

این طایفه در شمار اعراب کهلانی[۱] و از شاخه‌های بنی معاویة بن کنده‌اند که نسب از معاویة الاکرمین بن حارث بن معاویة بن حارث بن معاویة بن ثور بن مرتّع بن معاویة بن کندة بن عفیر می‌‌برند[۲]. معاویة الاکرمین از همسری به نام هند بنت ربیعة بن وهب بن حارث الأکبر پسرانی به نام‌های ربیعه، عاتک و مثل داشت[۳] که نسل او را در زمین منتشر کردند. از بنی معاویة الاکرمین که از آنها با نسبت «المعاوی» یاد می‌‌شود[۴]، فروعات و شاخه‌های بسیاری منشعب گردیده‌اند که از مهمترین آنان می‌‌توان از بنی عدی بن ربیعه[۵] بنی وهب بن ربیعه[۶]، بنی ابوکرب بن ربیعه[۷]، بنی امرؤالقیس بن ربیعه[۸]بنی مالک بن ربیعه[۹] بنی جبلة بن عدی[۱۰]، بنی حارث بن عدی[۱۱] بنی مرة بن حجر بن عدی[۱۲]، بنی شجرة بن معاویة بن ربیعه[۱۳]، بنی مجر بن عمرو[۱۴]، بنی الارقم بن نعمان[۱۵] بنی أبوالخیر بن وهب[۱۶]، بنی امری‌ء القیس بن حارث[۱۷] معروف به «بنی الذائد»[۱۸]، بنی بهدلة بن المثل[۱۹]، بنی حجر بن وهب[۲۰]، بنی خمر بن عمرو[۲۱]، بنی شیبان بن عاتک[۲۲]، بنی طمح بن حارث[۲۳]، بنی عمرو بن نعمان[۲۴] بنی مالک بن حارث[۲۵] مشهور به «بنی هند»[۲۶]، بنی أشاة[۲۷]، بنی معن بن عدن، بنی جریر بن عدن، بنی حجر بن عدن، بنی ماء السماء بن عدن بن مالک[۲۸]، بنی الیحیانیة بن خیار[۲۹] و... و بیوتی چون الصّمّه یا همان بنی السّیر بن سعد بن جابر[۳۰] و بیت بنی عمرو بن مسعود بن عدن[۳۱] یاد کرد.

منازل و مساکن بنی معاویة الاکرمین

بنی معاویة الاکرمین و طوایف آن اصالتی یمنی داشتند و در مناطقی مانند غمر ذی کنده - که در بیست مایلی مکه قرار داشت - [۳۲] ساکن بودند این منطقه پیوسته به نام کندیان مشهور و معروف بود و چهار قبیله صدف، تجیب، عباد و بنی معاویه کنده در آن سکونت داشتند[۳۳]. حضرموت هم که در پیش و پس از اسلام، بطون عمده‌ای از کندیان را - عمدتاً در قسمت شرقی یمن - در خود جا داده بود، از مناطق اصلی کندیان و نیز طوایف بنی معاویة الاکرمین به شمار می‌رفت[۳۴]. اما پس از اسلام و در پی فتوحات اسلامی علاوه بر یمن و به طور خاص منطقه حضرموت[۳۵]، جمعی از آنان به حجاز[۳۶]، و نیز در سرزمین‌های مفتوحه از جمله عراق به ویژه کوفه[۳۷]، بصره[۳۸] شام[۳۹]، حمص[۴۰]، جزیره[۴۱] و رهاء[۴۲] مهاجرت کردند. دومة الجندل[۴۳] و مرو[۴۴] نیز از دیگر منزلگاه‌های این قوم بود که در آن جمعی از مردم بنی مالک بن حارث سکونت داشتند. فروعات این طایفه اعم از شاخه‌های بنی عدی بن ربیعه، بنی وهب بن ربیعه، بنی ابوکرب بن ربیعه، بنی امرؤالقیس بن ربیعه، بنی مالک بن ربیعه[۴۵]، بنی حارث بن عدی[۴۶] بنی جبلة بن عدی[۴۷]، بنی امرؤالقیس بن حارث[۴۸]، بنی مجر بن عمرو[۴۹]، بنی مرة بن حجر[۵۰]، بنی حجر[۵۱]، بنی شجرة بن معاویه[۵۲]، بنی بهدلة بن مثل[۵۳] بنی ارقم[۵۴] و بنی ابوالخیر[۵۵] در کوفه مساجدی مختص به خود داشتند که نشان از انبوهی جمعیت این طایفه در این شهر دارد.

از منازل متأخرتر بنی وهب - از شاخه‌های بنی معاویة الاکرمین - هم می‌‌توان به عمان اشاره کرد. به نقل از برخی منابع، فرزندان سعد بن ارقم - از شاخه‌های طایفه بنی ارقم - از جمله این وهبی‌ها بودند که به عمان مهاجرت کردند. بنی حاضر بن سعد - از جمله بنی کاوس بن حاضر - هم، از دیگر ارقمی‌های مهاجر به عمان بودند که در «سونی» و «عینی» - از بخش‌های رستاق یحمد - ساکن شدند ضمن این که بنی رفد بن حاضر را نیز از ساکنان «جبال کنده» در عمان گفته‌اند[۵۶]. به گزارش عوتبی صحاری، سکونت بنی رفد در این سرزمین، تا زمان وی (قرن پنجم) همچنان ادامه داشته است. علاوه بر آن، «شوکه» هم از منزلگاههای بنی منّاع بن ملدّ و «وادی مدحی» و «روستای بنی یحیی بن عبدالله بن محمد» و دیگر مناطق عمان هم از منزلگاه‌های جمعی از مردم این قوم به شمار رفته است. عوتبی صحاری در ادامه از سکونت بنی سعد بن ارقم در «کرشا» خبر داده، و از بنی سعید بن سعد به عنوان ساکنان «دوت» یاد کرده است. وی سپس پس از ذکر بنی حبیب به عنوان ساکنان اولیه «حتّی»، آنان را همراه با بنی ازدک از ساکنان متفرق کوههای کنده برشمرده، می‌‌افزاید: در حال حاضر تعداد زیادی از آنها در «مدح» ساکنند[۵۷]. علاوه بر آن، منطقه نخل نیز سکونتگاه بیت بنی عمرو بن مسعود بود. در منطقه فداء، بیت الصّمّه و در یکدم و أهل العیون هم، بنی معن بن عدن ساکن بودند. بنی سیار بن عبداللّه هم در سمد در منطقه نزوی در کنار بنی اعمام خود بنی الیحیانیة بن خیار ساکن بودند[۵۸].[۵۹]

تاریخ جاهلی بنی معاویة الاکرمین

پس از مرگ حارث بن عمرو - بزرگترین و مشهورترین ملوک دولت بنی کنده، - و با به راه افتادن جنگ داخلی بین فرزندان حارث، و در پی آن با کشتاری که منذر از بازماندگان آنها به راه انداخت[۶۰]، فرمانروایی از آنان منقرض شد[۶۱] و باقیمانده کِندیان از حیره و نجد، به مساکن نخستین خود در حَضرموت بازگشتند[۶۲]. در پی این واقعه، حکومت از نسل بنی آکل المرار خارج شد و به دست بنی جبلة بن عدی بن ربیعه - از طوایف بنی‌معاویة الاکرمین بن حارث - افتاد[۶۳]. معدیکرب بن جبله، جدّ اشعث، که از ملوک قدرتمند عرب به شمار رفته و توسط «اعشی» شاعر مشهور، در قصاید چهارگانه‌اش ستوده شده است، از جمله پادشاهان این تیره[۶۴] است که عهده‌دار ریاست این قبیله گردید[۶۵]. پس از کشته شدن او، فرزندش قیس الاشجّ[۶۶] حاکم بر کندیان شد و چون بواسطه خیانتش به بنی مراد، در جنگ با آنان کشته شد[۶۷]، پسرش معدیکرب معروف به «اشعث»[۶۸] به ریاست کندیان دست یافت[۶۹]. اشعث در صدد خونخواهی پدر برآمد، ولی به اسارت در آمد و مجبور شد تا جهت آزادی خود، سه‌هزار شتر فدیه بپردازد[۷۰]. اشعث در نوبه دیگر، با شکستن پیمان صلح و حسن همجواری خود با بنی حارث بن کعب - یکی از طوایف بزرگ مَذحِج - حمله برد اما در این جنگ نیز شکست خورد و بار دیگر اسیر شد و تعهد کرد تا برای آزادی خود دویست ماده شتر جوان فدیه دهد، ولی صد شتر پرداخت و از پرداخت ما بقی آن طفره رفت[۷۱] در توضیح دقیق‌تر این ماجرا، نقل شده که پس از کشته شدن پدر اشعث بن قیس به دست بنی مراد - از شاخه‌های مذحج - اشعث به قصد انتقام خون پدر خروج کرد. بنی کنده تحت سه لواء: یکی لواء مطلع بن هانی بن حجر بن شرحبیل بن حارث معروف به کبش بن هانی، دیگری لواء قشم بن یزید بن ارقم و سومی لواء اشعث خارج شدند. آنان با بنی معقّل از طایفه بنی حارث بن کعب - از بزرگترین شاخه‌های قبیله مذحج - روبرو شدند. در جنگی که بین آنها رخ داد کبش و قشعم و نیز فرزندان فروة بن زرارة بن ارقم کشته شدند و اشعث به اسارت سپاه مذحج در آمد[۷۲]. کبش یا همان مطلع بن هانی بن حجر بن شرحبیل بن حارث، از تک سواران این قوم در ایام جاهلی بود[۷۳] و به هنگام وقوع جنگ‌ها در پیشتاز قومش بود و در طلیعه سپاه قومش حاضر بود[۷۴]. در این جنگ همچنین فروة بن زرارة بن ارقم بن نعمان و پسرش کشته شدند[۷۵] و قیس بن فروة بن زراره - پسر دیگر فروة بن ارقم - هم که از دیگر شرکت کنندگان در این جنگ بود پس از کشته شدن پدر و برادرش به انتقام خون آنها خروج کرد[۷۶]. مشارکت برخی از مردم بنی حجر در نبرد «یوم الصفا» و کشته شدن سعید بن عمرو بن نعمان به دست یکی از افراد بنی حجر بن وهب - از طوایف بنی معاویة الاکرمین - به نام معاویة بن حجر[۷۷] هم، از دیگر اخبار جاهلی این قوم برشمرده شده است. ازدیگر اخبار دوران جاهلی بنی معاویه می‌‌توان به خبر ازدواج قیس با هند دختر شراحیل بن زید بن شرحبیل - قتیل یوم الکلاب - و شعرسرایی برخی از شعرا در این باب[۷۸]، اشاره کرد.[۷۹]

اسلام بنی معاویة الاکرمین

مردم این طایفه در سال دهم هجری مسلمان شدند و در پی آن جمعی از ایشان - از جمله منذر بن عدی بن منذر بن عدی بن حجر بن وهب[۸۰]، جبلة بن سعید بن اسود بن سلمة بن حجر[۸۱]، قیس بن سعد بن ارقم بن نعمان کندی[۸۲]، جبلة بن ابی کرب بن قیس بن حجر بن وهب[۸۳]، معدان بن ربیعة بن سلمة بن ابی الخیر - برادرزاده عبدالله بن سلمه - [۸۴] سلمة بن معاویة بن وهب بن قیس بن حجر بن قیس معروف به ابوقرّه کندی[۸۵] و اسود بن سلمة بن حجر بن وهب و پسرش یزید، - [۸۶] با حضور در هیأت اعزامی کنده به مدینه رفتند و اعلان مسلمانی نمودند. به نظر می‌‌رسد این افراد در شمار شصت نفر کندی[۸۷] باشند که در این سال، اشعث را در سفر به مدینه همراهی می‌‌کردند. بر اساس برخی گزارشات، در سال دهم هجرت، اشعث بن قیس به همراه شصت نفر از سواران قبیله کِنْدَه[۸۸] از شاخه معاویة الاکرمین - از جمله چهار نفر از بزرگان بنی عمروبن معاویه به نام‌های مِخْوَس، مشرح، جَمد و أَبْضَعه - در حالی که با تبختر و غرور خاصی خود را آراسته بودند و جبه‌های حریر سیاه حاشیه دار پوشیده و دیباهای زربفت که جقه‌های زرین داشت بر تن کرده بودند، به مدینه رفته، وارد مسجد النبی(ص) شدند. رسول خدا(ص) فرمودند: «مگر شما مسلمان نشده اید. گفتند: چرا، فرمودند: پس اینها چیست که بر تن کرده‌اید». در پی دستور پیامبر(ص) به کندن این لباس‌ها از تن، آنان لباس‌های حریر خود را از تن در آوردند و بر زمین انداختند و سپس با رسول خدا(ص) به گفتگو پرداختند[۸۹]. این گروه پس از اعلان مسلمانی، عازم سرزمین خود شدند. در زمان بازگشت، حضرت به هر یک از آنان ده اوقیه و به اشعث دوازده اوقیه عطا فرمود[۹۰].

علاوه بر شخصیت‌های یاد شده، از حجر بن عدی و برادرش هانی بن عدی بن معاویة بن جبله کندی[۹۱]، شریح بن مکدد بن مره[۹۲]، حارث بن هانی بن ابی شمر بن جبلة بن عدی[۹۳]، یزید بن کبش بن هانی[۹۴]، هانی بن حارث بن جبله[۹۵]، حارث بن فروة بن شیطان[۹۶] بن خدیج بن امرؤالقیس بن حارث[۹۷]، قیس بن عبدالله بن بکر[۹۸]، معدی کرب بن شرحبیل بن شیطان[۹۹]، إیاس بن شرحبیل بن قیس[۱۰۰] معدی کرب بن حارث بن لحی بن شرحبیل[۱۰۱]، حارث بن سعید بن قیس بن حارث بن شیبان[۱۰۲]، سعد (سعید) بن شرحبیل بن قیس بن حارث بن شیبان[۱۰۳]، أماناة بن قیس بن حارث[۱۰۴] و پسرش یزید[۱۰۵]، شهاب بن اسماء بن مر[۱۰۶] حارث بن قیس بن حارث[۱۰۷]، ابوالاسود بن یزید بن معدیکرب[۱۰۸]، عدی بن همام بن مره[۱۰۹] شرحبیل بن معدیکرب بن معاویه، - پسر عمو یا به نقلی عموی اشعث بن قیس - معروف به «عفیف کندی»[۱۱۰] - [۱۱۱] [[هانی بن حجر بن معاویة بن جبلة بن عدی[۱۱۲]، إبراهیم بن حجر بن معدی کرب أعرج - خواهرزاده اشعث بن قیس - [۱۱۳] ابراهیم بن قیس کندی - برادر اشعث بن قیس - [۱۱۴] سیف بن قیس بن معدی کرب[۱۱۵] و بشیر بن أودج بن أبی کرب بن جبله و برادرش قیس بن أودج[۱۱۶] هم، به عنوان دیگر وفود کنندگان بر پیامبر(ص) و احتمالاً از همراهان اشعث بن قیس در وفد به مدینه نام برده شده است. سلمة بن اسود بن شجرة بن معاویه کندی[۱۱۷] و عبدالله بن ابی کرب بن اسود بن شجرة بن معاویه کندی مکنی به «ابولینه»[۱۱۸] هم از دیگر رجال این قوم در وفد کندیان به مدینه بودند[۱۱۹]. این در حالی است که ابن کلبی (م ۲۰۴) در تشریح طوایف و شاخه‌های بنی کنده، پسران عبداللّه بن سلمة بن اسود بن شجره، محصن بن علس بن شجرة، شجره و علس پسران اسود بن شجره و أبو لینه عبداللّه بن أبی کرب بن اسود بن شجره را در شمار هفتاد مردی ذکر کرده است که همراه با اشعث بن قیس در وفد کنده شرکت داشتند[۱۲۰].[۱۲۱]

بنی معاویة الاکرمین و جریان موسوم به رده

پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، مسلمانان منطقه حَضَرمَوت یمن (قبیله کِنده و طوایف آن) به دو گروه تقسیم شدند. برخی علاوه بر پذیرش اسلام و اقامه نماز، زکات می‌‌پرداختند، اما عده ای دیگر از پرداخت زکات خودداری کردند[۱۲۲]. با اعلام دریافت زکات از سوی زیاد بن لَبید که از سوی پیامبر(ص) و سپس ابوبکر، عامل جمع‌آوری زکات در این منطقه بود، مردم، برخی با خشنودی و برخی با ناخشنودی، زکات اموال خود را تحویل می‌‌دادند. نقل است روزی جوانی یکی از شتران مورد علاقه خود را به عنوان «زکات» تحویل داد، اما چندی بعد با توسّل به یکی از بزرگان کنده، به نام حارثه بن سراقه، از زیاد خواست که آن را پس دهد و شتر دیگری بگیرد[۱۲۳]حارثه تقاضای جوان را به زیاد رساند، اما زیاد با ردّ درخواست وی، او را متّهم به کفر نمود[۱۲۴]. او وقتی سرسختی زیاد را دید، خود شتر را گرفت و به جوان برگرداند و به او گفت: «اگر کسی با تو سخنی گفت، بینی او را با شمشیر بزن» حارثه انگیزه خود را از مخالفت آشکار کرد و با صراحت گفت: ما در زمان حیات پیامبر(ص)، فرمانبر او بودیم. امروز نیز اگر مردی از اهل بیت او جانشینش گردد، از او فرمان خواهیم برد. اما ابن ابی قحافه (ابوبکر) بر عهده ما هیچ بیعت و طاعتی ندارد. او با سرودن اشعاری، نافرمانی خود و قبیله‌اش را به ابوبکر اعلام کرد: اَطَعْنا رسولَ اللّهِ اذ كانَ وسطَنا فيا عجباً ممّن يُطيع ابابكر *** و ما لبني تيم بن مُرّة اِمرَةٌ علينا و لاتلكَ القبائلُ من الأسر *** لِانَّ رسولَ اللّهِ اَوْجَبَ طاعةً و اولي بمااستولي عليهِم من الأمر[۱۲۵] اشعث نیز قبیله خود را به وحدت و یکپارچگی فرا خواند و گفت: از دادن زکات خودداری کنید؛ زیرا من می‌‌دانم عرب از قبیله «بنی تیم» (ابوبکر) پیروی نخواهد کرد و بنی هاشم را رها نمی‌کند. سپس ضمن اشعاری بر این نکته تأکید کرد که: اگر قریش آل محمد(ص) را کنار بگذارد و فرمانروایی را به ابوبکر بدهد، ما قبیله کنده از او به فرمانروایی شایسته تریم[۱۲۶][۱۲۷]

زیاد بن لَبید با مشاهده این وضعیت، نزد قبیله بنی ذهل بن معاویه از قبایل کنده رفت و آنها را به پیروی از ابوبکر دعوت نمود. یکی از بزرگان آنها به نام حارث بن معاویه در جواب او گفت: تو ما را به سوی مردی (ابوبکر) دعوت می‌‌کنی که هیچ عهدی بر ما یا شما ندارد. چرا شما اهل بیت پیامبر(ص) را کنار گذاشتید، درحالی که به خلافت سزاوارترند، در حالی که قرآن می‌‌فرماید: «وَ اُولوا الْاَرحامِ بَعضُهم اولی ببعض فی کتابِ اللهّ»[۱۲۸]شما خلافت را از اهل بیت پیامبر(ص) دور نکردید، مگر به خاطر حسادتی که به آنها داشتید. من نمی‌توانم باور کنم که پیامبر(ص) از دنیا برود و کسی را برای پیروی منصوب نکرده باشد. از پیش ما برو؛ زیرا تو به چیزی دعوت می‌‌کنی که رضای خدا در آن نیست. او در اشعاری، اعتقادات خود را به صراحت بیان کرد. علاوه بر حارث، عرفجه بن عبدالله نیز سخنانی مشابه او بیان کرد و گفت: زیاد را بیرون کنید؛ زیرا صاحب او (ابوبکر) شایسته خلافت نیست و مهاجران و انصار به امور امّت از خود پیامبر(ص) آگاه‌تر نیستند. ابوبکر خلافت را به ستم تصاحب کرده، چون از نزدیکان پیامبر(ص) نیست و باید آن را رها کند[۱۲۹][۱۳۰]

کندیان با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر قبیله ای از قبایل کنده می‌‌رسید، آنان را به پیروی از خلیفه دعوت می‌‌کرد، اما همگان دعوت او را ردّ می‌‌کردند. زیاد بن لبید به مدینه رفت و ابوبکر با تجهیز سپاهی چهارهزار نفره او را بار دیگر به حضرموت فرستاد. در پی آن، برخی از تیره‌های قبیله کنده، به ریاست اشعث بن قیس، اظهار پشیمانی کردند و حاضر به پرداخت زکات شدند؛ زیرا از هجوم دشمن دیرینه شان، قبیله مَذحِج، واهمه داشتند و نمی‌توانستند هم زمان در دو جبهه بجنگند. اما خبر سرکوب برخی از تیره‌های کنده به دست زیاد بن لبید، باعث خشم اشعث بن قیس شد و وی به همراه برخی تیره‌ها، نزدیک شهر «تَریم» با زیاد به مقابله برخاست. سپس زیاد و مهاجر بن امیه مخزومی را، که با لشکری به یاری وی شتافته بود، در تریم محاصره کرد. ابوبکر ناگزیر نامه ای به اشعث نوشت و کوشید با او سازش کند و حتی برای دلجویی آنان گفت، عامل خود (زیاد) را برکنار می‌‌کند. در اجتماع کندی‌ها و در گفتگویی که در جمع کندیان در این باره صورت گرفت، یکی از کندیان شمشیری بر سر فرستاده ابوبکر زد و او را به هلاکت رساند. این امر، ابوقرده حجری را به خشم آورد و وی، ضمن شماتت اشعث، کشتن فرستاده بی‌گناه را امری زشت و قبیح برشمرد و سپس برخاسته، قوم خویش را خطاب قرار داد و گفت: «برگردید و اینجا نمانید که رأی درست از نظر من، ترک این مرد است و گرنه منتظر عقوبت باشید». سپس راه خویش گرفت و رفت[۱۳۱]. برخی دیگر از منابع، در بیانی متناقض، خبر از همراهی ابوقرده با شورشیان داده، آورده‌اند: پس از قتل فرستاده ابوبکر، بعضی از کندیان خطاب به بعض دیگر از محاصره پسرعموهایمان در قلعه نجیر گفتند و تسلیم کردن شان را ننگی بزرگ برای خود دانستند. در پی این سخنان، قبایل کنده آماده نبرد با مسلمانان شدند. از جمله آنها ابوقره کندی بود. او در حالی که ابیاتی را انشاد می‌‌کرد، همراه با قومش به جمع کندیان معترض پیوست[۱۳۲]. پس از کشته شدن فرستاده ابوبکر، تریم همچنان در محاصره اشعث ماند. برخی صحابه پیشنهاد کردند که یک سال آنها را از پرداخت زکات معاف دارد، اما ابوبکر مخالفت کرد و گفت: می‌‌خواهد علی(ع) را به جنگ با آنان اعزام کند. این مسأله با مخالفت عمر روبه رو شد و در نهایت، عکرمة بن ابی جهل به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد فرستاده شد[۱۳۳]. عکرمه، اشعث را شکست داد و پس از اسارت، او را به مدینه فرستاد. در مدینه، اشعث عصیان خود را نه به انگیزه ارتداد و خودداری از پرداخت زکات، بلکه بر اثر اقدام زیاد به ستم و قتل دانست و تقاضا کرد برای رهایی خود و دیگر اسرای یمنی فدیه بپردازد؛ همچنین، کسانی را که در یمن اسیر بودند، آزاد کند و یاور مسلمانان باشد. در مقابل، ابوبکر، خواهرش امّ فَروه را به همسری وی درآورد. ابوبکر نیز خواستهای وی را پذیرفت و به او احسان نمود[۱۳۴][۱۳۵]

علاوه بر آن از معروف بن قیس بن شرحبیل[۱۳۶]، یزید بن أماناة[۱۳۷]، بشیر بن أودج بن أبی کرب بن جبله و برادرش قیس بن أودج هم در شمار دیگر معترضان حکومت ابوبکر و از تحصن کنندگان و کشته شدگان یوم النّجیر[۱۳۸] نام برده شده است[۱۳۹]. اعشی شاعر و دخترش عمرده هم از دیگر مخالفان و معترضان دولت ابوبکر به شمار رفته‌اند[۱۴۰]. همچنین در این واقعه جمعی از زنان کنده را به جهت ابراز شادی از وفات پیامبر(ص) دست بریدند که ملکه بنت اماناة بن قیس بن حارث از جمله آنان بود. این زنان پس از دریافت خبر رحلت رسول خدا(ص) ضمن شاد شدن از این واقعه، حنا بستند و به زدن دف پرداختند. بر این زنان که تعدادشان شش نفر گزارش شده، بیست و اندی دیگر از زنان حضرموت از مناطق مختلف هم اضافه شدند و به دنبال آنان چنین کردند[۱۴۱]. امرؤالقیس بن عابس بن کندی خبر آنان را در ضمن اخبار دیگر کنده به ابوبکر رساند و ابو بکر طی نامه ای دستور قطع دستان این زنان را صادر کرد و آنان نیز با حمله به اجتماع این زنان، چنین کردند[۱۴۲]. بر اثر این واقعه، بیشتر این زنان کشته شدند و برخی از آنان به کوفه مهاجرت کردند[۱۴۳].[۱۴۴]

بنی معاویة الاکرمین و فتوحات اسلامی

بنی معاویة الاکرمین در کنار دیگر طوایف خود نقشی فعال در فتوحات اسلامی ایفا نمودند که حضور در جنگ‌های قادسیه (۱۴ هجریمدائن (۱۵ هجری)، جلولا (۱۶ هجری)، نهاوند (۲۱ هجری) و یرموک (۱۳هجری) از جمله آن است. حجر بن عدی[۱۴۵]، شرحبیل بن سمط بن اسود بن جبله[۱۴۶] و اشعث بن قیس را از حاضران جنگ قادسیه[۱۴۷] برشمرده‌اند. عمرو بن حسان بن معاویة بن وهب بن قیس بن حجر کندی را هم از شرکت کنندگان در جنگ بزرگ قادسیه (سال ۱۳ هجری) و یوم ساباط - قریه ای نزدیک مدائن - گفته‌اند[۱۴۸]. قیس بن فروة بن زرارة بن ارقم بن نعمان نیز از دیگر افراد این طایفه بود که در فتوح عراق از جمله فتح «بلنجر»[۱۴۹] حضور داشت[۱۵۰]. وی در جنگی که سلمان بن ربیعه باهلی فرمانده آن را بر عهده داشت، از امرای سپاه سلمان بود[۱۵۱] و در یکی از مواقف این جنگ کشته شد[۱۵۲]. از جبیر (جبر) بن قشعم بن یزید بن ارقم بن نعمان هم به عنوان یکی دیگر از شرکت کنندگان و حاضران در فتوح عراق یاد کرده‌اند[۱۵۳]. علاوه بر نبرد قادسیه، حجر بن عدی در جنگ جلولاء نیز نقش مؤثری داشت[۱۵۴]. وی در این جنگ با دو هزار سپاهی به کمک لشکر اسلام رفت[۱۵۵] و در جنگ با پارسیان، فرماندهی جناح چپ لشکر عمرو بن مالک بن نجبه[۱۵۶] را عهده دار بود[۱۵۷]. حجر در فتوحات شام از جمله فتح مرج عذراء- از مناطق دمشق - نیز مشارکت داشت. حجر را فاتح «مرج عذراء»[۱۵۸] گفته‌اند[۱۵۹] و آورده‌اند وی، نخستین کسی بود که در این منطقه تکبیر گفت و ندای توحید سر داد[۱۶۰]. اشعث بن قیس هم از دیگر بنی معاویه‌های حاضر در فتوحات بود که علاوه بر نبرد قادسیه، در مدائن، جلولاء، نهاوند و یرموک نیز مشارکت داشت[۱۶۱]. او در جنگ یرموک، یک چشم خود را از دست داد[۱۶۲]. اشعث بن قیس، در نبرد فتح نهاوند در سال ۲۱ هجری، فرمانده جناح راست سپاه اسلام بود؛[۱۶۳] ضمن این که او در فتح اصفهان (۲۳ هجری) نیز همراه با کندیان نقشی قابل توجه داشت[۱۶۴]. او همچنین، در دوران خلافت عثمان، آذربایجان را بار دیگر فتح شد و با اهالی آنجا مصالحه کرد[۱۶۵]. شرحبیل بن سمط بن اسود بن جبله و حارث بن هانی بن ابی شمر بن جبلة بن عدی را نیز از دیگر بنی معاویه‌هایی گفته‌اند که نامشان در تاریخ به عنوان یکی از شرکت کنندگان در فتوحات اسلامی به ثبت و ضبط رسیده است. شرحبیل بن سمط را از حاضران در فتح حمص در سال ۱۵ هجری دانسته‌اند و گفته‌اند او مقسّم منازل آن در زمان فتح بود[۱۶۶]. حارث بن هانی بن ابی شمر هم، از حاضران یوم ساباط - روستایی نزدیک مدائن - بود. گفته شده زمانی که سعد بن ابی وقاص - فرمانده کل سپاه اسلام - از قادسیه به مدائن می‌‌رفت به منطقه ساباط رسید. اما به ناگاه به محاصره دشمن در آمد و از مسلمانان کمک‌طلبید. یمنی‌های حاضر در منطقه و در رأس آنها حجر بن عدی به کمک او شتافتند و او را از محاصره نجات دادند[۱۶۷].[۱۶۸]

منابع

پانویس

  1. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۶.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۸. نیز ر.ک: ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۲۳۰.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  4. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۲۳۰.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  9. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  12. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.
  13. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱. نیز ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۰۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۸۷.
  14. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۸. نیز ر.ک: ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۷۸؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۶. این نسب در کتاب «معجم قبائل العرب» به نقل از کتاب «المشتبه» ذهبی، به اشتباه «المجر بن سلمه» عنوان گردیده است. (عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۴۰)
  15. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۸. این نسب در کتاب «جمهرة انساب العرب»، ارقم بن نعمان بن عمرو بن وهب بن ربیعة بن معاویة بن حارث بن معاویة بن ثور بن مرتع بن معاویة بن کنده عنوان گردیده است. (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۶)
  16. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷.
  17. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۸ و ۱۶۰. نیز ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۵۱.
  18. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۲.
  19. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۸. نیز ر.ک: ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۱۹۱.
  20. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۳۴۵.
  21. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۸. نیز ر.ک: ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۴۶۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۶، ص۳۶۹.
  22. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۲۲۰. ضمن این که ابن اثیر نیز در ذکر نسب برخی از شخصیت‌های این قوم از آنها به بنی شیبان بن فاتک یاد کرده است. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۶ و ج۱، ص۳۹۵ و ج۲ ص۲۳۹)
  23. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۸؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۷. نیز رو ک. ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۳.
  24. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۸.
  25. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۱۵۴.
  26. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۸. نیز ر.ک: ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۹.
  27. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳. در کتاب «الاشتقاق» این نام، «بنی أشاءه» ذکر شده است. (ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۴)
  28. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۲.
  29. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۲.
  30. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۲.
  31. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۲.
  32. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۶ - ۱۶۹.
  33. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۶ - ۱۶۹.
  34. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۸. ابن کلبی از عمرو (افحل) بن ابوکرب بن قیس بن سلمه به عنوان کسی که کنده را از غمر ذی کنده به حضرموت وارد کرده، نام برده است. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰)
  35. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۸۷. ر.ک: ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸۴ - ۱۸۵.
  36. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۸۹.
  37. ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹، ۱۴۶، ۱۴۷، ۱۴۹ و ۱۵۳؛. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۵ - ۴۲۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۰، ص۱۴۱.
  38. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۷۰.
  39. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۱۵۷ و ج۲، ص۵۸۹. ر.ک: ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۹۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷۲، ص۳۰۲.
  40. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵ و ج۷۲، ص۳۰۲.
  41. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹، ۱۴۶، ۱۴۷، ۱۴۹ و ۱۵۳؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۰، ص۱۴۱.
  42. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳. ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹، ۱۴۶، ۱۴۷، ۱۴۹ و ۱۵۳. نیز ر.ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۰، ص۱۴۱. ابن کلبی و ابن اثیر در شرح چگونگی این سکونت نوشته‌اند: هر گاه مردم عراق بر معاویه وارد می‌‌شدند از ترس این که افکارشان بر مردم عراق تأثیر بگذارد، آنها را در جزیره ساکن می‌‌کرد. بر این اساس، پس از ورود بنی ارقم به شام، معاویه آنها را در نصیبین منزل داد و اقطاعاتی برای آنها در نظر گرفت. سپس نامه ای به آنها نوشت با این دلیل که من از جان شما به جهت عقرب های(یا سرما و سختی‌های زیاد) منطقه بیم دارم در رها منزل داد و اقطاعاتی برای ایشان انجام داد. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۳)
  43. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۳۲. نیز ر.ک: ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۹.
  44. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۳۴۰. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۴.
  45. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  46. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹. داشتن مسجد اختصاصی حکایت از انبوهی جمعیت این طایفه در کوفه دارد.
  47. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۹.
  48. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۸.
  49. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۸. وجود این مسجد اختصاصی، خود، گواه بر جمعیت قابل توجه این قوم در کوفه است.
  50. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷.
  51. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷ - ۱۴۸؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵.
  52. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱.
  53. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۰؛ البراقی، تاریخ الکوفه، ص۱۴۰.
  54. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷ - ۱۴۸؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵.
  55. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷ - ۱۴۸؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۵.
  56. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۱.
  57. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۱.
  58. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۲.
  59. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  60. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۵
  61. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸
  62. ابن حبیب بغدادی، المُحَبِّر، ص۳۷۰؛ ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ص۶۵؛ فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۱۰۷.
  63. مجهول، مجمل التواریخ و القصص ص۱۷۹؛ حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۳۵۷؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
  64. نکته حائز اهمیت این است که هر چند از روؤسای کنده در پیش از اسلام با نام ملوک کنده یاد شده اما در حقیقت این پادشاهان از پادشاهی جز نامی نداشتند. اینان عنوان ملک را از اجدادشان به ارث می‌بردند و به آن افتخار می‌جستند و آن‌گونه که از رفتار امرؤالقیس شاعر و اشعث بن قیس برمی‌آید جاه‌طلبی آنان را وامی‌داشت تا با این عنوان بر رقبای خود برتری جویند. در واقع اینان مالک دره‌ها بودند و به طور مستقل بر قلعه‌ها و سرزمین‌های خود حکومت می‌کردند و در قبیله خود ملک خوانده می‌شدند، به طوری که ابن‌سعد می‌گوید: به این علت به آنان پادشاه می‌گفتند که دره‌هایی داشتند و مالک آنچه در آنها قرار داشت، بودند. (ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ح۵، ص۱۳)
  65. قفطی، تاریخ الحکماء، ترجمه بهین دارایی، ص۴۹۹.
  66. قیس بن معدی‌کرب به خاطر زخمی که سرش در یکی از جنگ‌ها برداشته بود، به «اشج» معروف بود، (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.)
  67. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴۵.
  68. چون موهای سرش همواره ژولیده بود به او «اشعث» می‌‌گفتند. (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۳۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۳۹.)
  69. ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۱۴۵.
  70. ابو علی اسماعیل بن القاسم القالی البغدادی، ذیل الامالی و النوادر، ص۱۴۶.
  71. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، ص۲۸۱. در توضیح مختصرچگونگی وقوع این جنگ، نقل شده که بنی کنده تحت سه لواء: یکی لواء مطلع بن هانی بن حجر بن شرحبیل بن حارث معروف به کبش بن هانی، دیگری لواء قشم بن یزید بن ارقم و سومی لواء اشعث خارج شدند. آنان با بنی مقل از طایفه بنی حارث بن کعب - از بزرگترین شاخه‌های قبیله مذحج - روبرو شدند. در جنگی که بین آنها رخ داد کبش و قشعم و نیز فرزندان فروة بن زرارة بن ارقم کشته شدند و اشعث به اسارت سپاه مذحج در آمد (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۵ - ۱۴۶.) این واقعه توجه نابغه را به خود جلب کرد چندان که در وصف این واقعه چنین سرود: بعد كبش بن هاني‌ء و بني فر وة و الأشعث بن قيس أسيرا *** بعد كبش بن هاني‌ء و بني فر حيث أضحت خيارهم منحورا} (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶)
  72. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۵ - ۱۴۶. این واقعه توجه نابغه را به خود جلب کرد چندان که در وصف این واقعه چنین سرود: بعد كبش بن هاني‌ء و بني فر وة و الأشعث بن قيس أسيرا *** بعد كبش بن هاني‌ء و بني فر حيث أضحت خيارهم منحورا (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶)
  73. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۵۱. ابن درید از او با نام کبس یاد کرده او را از تک سواران جاهلی نام برده است. (ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۵)
  74. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶.
  75. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۴۰۳.
  76. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۴۰۳.
  77. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۲
  78. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۳.
  79. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  80. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۴؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۴۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۹۳.
  81. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۶۶
  82. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۶۱.
  83. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۲۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۶۷.
  84. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۳۹.
  85. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۲۹.
  86. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۲۷. نیز هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۴.
  87. ابن سعد این تعداد را ده و اندی نفر عنوان کرده است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸)
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴.
  89. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۲؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵
  90. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸.
  91. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۶۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۱.
  92. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۷۳ - ۲۷۴.
  93. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۲۰؛ اصابه۱/۶۹۶
  94. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶.
  95. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج‌۴، ص۶۰۴ - ۶۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۴۰۸.
  96. او را بواسطه زیبایی خیره کننده‌اش شیطان می‌‌گفتند. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۰)
  97. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۸۵.
  98. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ و با اندکی اختلاف در نسب: ابن امین، الاستدراک علی الاستیعاب، ج۱، ص۷۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۳۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۷۰.
  99. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۵۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۴۰
  100. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۸۳.
  101. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷. ابن حجر از او با نسبت معد یکرب بن حارث بن شرحبیل بن حارث کندی یاد کرده است.(ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۱۳۹)
  102. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۲۲۰.
  103. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۹.
  104. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۰. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۱. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۶ شیبان بن فاتک گفت.
  105. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۴.
  106. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۹۳.
  107. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۸۵.
  108. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۲.
  109. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۳۹۶.
  110. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۴؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۴۱. او را به جهت تحریم شراب بر خود در جاهلیت «عفیف» لقب دادند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰)
  111. از عفیف کندی روایت شده که: در زمان جاهلیت که تجارت می‌کردم یک بار برای خرید عطر و سایر لوازم به مکه رفتم و به خانه عباس بن عبدالمطلب وارد شدم. روزی در مسجد نشسته بودیم که ناگاه مردی را دیدیم که از باب صفا وارد شد؛ رنگ رویش به سرخی می‌گرائید و موهایی مجعد داشت و بینی‌اش بلند و کشیده، دندان‌هایش براق و پسندیده، چشم هایش سیاه و گشاده، کف دست‌ها و رویش بسیار زیبا بود و با او جوانی بسیار زیبا بود که تقریبا در سن بلوغ به سر می‌برد. پس از آن دو، زنی وارد شد که زیبایی‌هایش را در پوشش قرار داده بود. آن سه کنار حجرالاسود آمدند و اول آن مرد بر حجر دست کشید و بعد آن جوان و سپس آن زن نیز چنین کردند. سپس خانه را هفت شوط طواف کردند و همین که ظهر شد، مردان در مقابل کعبه به نماز ایستادند و سپس آن زن نیز آمد و پشت سرشان به نماز ایستاد. آن جوان رکوع کرد و پسر هم رکوع کرد و زن هم از آنها پیروی کرد. وقتی آن جوان به سجده رفت، آن پسر و زن هم سجده کردند و به این گونه نماز را به جا آوردند. از عباس پرسیدم: ایشان کیستند و این چه کار شگفتی است که انجام می‌دهند؟ عباس گفت: «آن جوان، برادر زاده‌ام فرزند عبدالله بن عبدالمطلب است و معتقد است که پروردگارش که آفریننده آسمانها و زمین است او را به این آیین فرمان داده و این دین، در روی زمین، جز این سه نفر پیرو ندارد و آن پسر نیز برادر زاده‌ام فرزند ابوطالب است و آن زن خدیجه دختر خویلد همسر آن جوان است که دعوی پیامبری می‌کند». عفیف پس از مسلمان شدن، افسوس می‌خورد که چرا آن روز به او نگرویدم وگرنه دومین مردی بودم که مسلمان می‌شدم. (شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۹؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج۱، ص۱۷۹)
  112. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۴۰۹.
  113. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱. ابن حجر از او با نام و نسب «ابراهیم بن قیس بن حجر بن معدیکرب کندی» یاد کرده است. (ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶)
  114. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۶۰.
  115. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۹۲: ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۰.
  116. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.
  117. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۷۱.
  118. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۱۸۶.
  119. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱.
  120. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲.
  121. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  122. دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر.
  123. واقدی، کتاب الردّه، ص۱۶۹ - ۱۷۰.
  124. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۳۳۲.
  125. واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۰؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۷.
  126. واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱ - ۱۷۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۷ - ۴۸.
  127. سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگ‌های ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)»، علی غلامی دهقی، ص۳۴.
  128. سوره انفال، آیه ۷۵.
  129. واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱ - ۱۷۶.
  130. سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگ‌های ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)»، علی غلامی دهقی، ص۳۴. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۷ - ۲۳۰.
  131. واقدی، الرده، ص۱۹۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۴ - ۵۵.
  132. واقدی، الرده، ص۲۰۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۶۴.
  133. واقدی، کتاب الردّه، ص۱۹۶ - ۱۹۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.
  134. واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۷۸ـ۲۱۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۱۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۴۹ـ۶۸.
  135. دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲ - ۲۲۳.
  136. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۳۹.
  137. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۱.
  138. النّجیر دژی است در یمن نزدیک حضرموت. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۷۲.)
  139. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳ و ۱۶۰.
  140. ابن خلدون، تاریخ خلدون، ج۲، ص۳۳۲.
  141. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸۴ - ۱۸۵.
  142. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸۶ - ۱۸۸. و با اختلاف بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۶ - ۱۰۷.
  143. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸۸.
  144. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  145. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲.
  146. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۳؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۳۸.
  147. عمر بن احمد بن ابی جواده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۸۹۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۱۸.
  148. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۱۱۱. نیز هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۵۳.
  149. «بَلَنجَر»شهری است در بلاد خزر پشت باب الأبواب، که توسط سلمان بن ربیعه فتح شد. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۸۹.
  150. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۴۰۳.
  151. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۴۰۳.
  152. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۹.
  153. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۳۱.
  154. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۲۱۰.
  155. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۲۱۱.
  156. دینوری، الأخبار الطوال، ص۱۲۸.
  157. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۲۱۰ - ۲۱۱؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶۰.
  158. از نواحی دمشق، (ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۹۱.)
  159. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۲. ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۴.
  160. ابن حبیب، المحبر، ص۲۹۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۲. (ابن حجر در ادامه می‌نویسد: «مقدر شده بود که ایشان در همین منطقه که فتح کرده بود به شهادت برسد و دفن گردد». امین عاملی، اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۷۰)
  161. عمر بن احمد بن ابی جواده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۸۹۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۱۸.
  162. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۶۱؛ بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۶۰.
  163. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۶۴.
  164. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴۳.
  165. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۰۱ - ۴۰۳.
  166. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۳
  167. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۲۰.
  168. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت