ولایت در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ولایت از واژه‌های پرکاربرد در کلام اسلامی است که در حوزه امامت و رهبری نقش به‌سزایی را در معناشناسی و تبیین قلمرو ولایت صاحبان ولایت (پیامبران و ائمه معصومین(ع) ایفا می‌نماید. این واژه که به معنای سرپرستی، تدبیر، تصرف در امور مخلوقات، قانون‌گذاری و جعل احکام است، در کلام اسلامی به ولایت تکوینی و تشریعی تقسیم می‌شود. ولایت به معانی مذکور، منحصراً ویژه پروردگار است؛ اما از آنجایی که اجرای تدبیر و قوانین در میان بشر نیازمند به یک مجری از جنس خود آنهاست، خداوند مرتبه‌ای از ولایت تکوینی و تشریعی خویش را به برخی از بندگان برگزیده‌اش که شایستگی دریافت ولایت الهیه را دارند،‌ افاضه نموده‌ است. سرآمد چنین انسان‌هایی، پیامبران و اوصیای‌ آنها و امامان معصوم(ع) هستند. آنان در قلمروهایی که برایشان مشخص شده به اذن الهی، بر انسان‌ها ولایت دارند. بنابراین، ولایت آنان در طول ولایت ذاتی و مطلقه الهی است. از این رو، اطاعت از آنان در حقیقت اطاعت از خداوند محسوب می‌گردد. مراتب پایین‌تر ولایت نیز برای برخی دیگر همچون، فقها، حاکمان، پدر و جد پدری ثابت است.

معناشناسی

ولایت

تبیین معنای کلامی ولایت از طریق شناخت معنای لغوی آن میسور خواهد بود.

معنای لغوی

واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده‌؛ اما ساختار افعال ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:

  1. وَلِیَه یَلِیهِ، به کسر لام در هر دو مورد.
  2. وَلَیَ یَلِی، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ[۱].

برای واژه «وَلْی» دو معنا ذکر کرده‌اند: یکی به معنای قرب و نزدیک شدن و دیگری به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد[۲] که می‌توان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد[۳].

اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته می‌شود: ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة[۴] منتهی «وِلایت» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» ضدّ «عدوّ» است[۵]. ولایت به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، نصرت، محبّت، دوستی، قرابت و خطّه و بلاد سلطان، به‌کار برده می‌شود. در اینکه کدام یک از این معانی، معنای حقیقی کلمۀ ولایت به فتح واو و یا به کسر واو می‌باشد، اختلاف است[۶]. برخی واژه شناسان، سرپرستی و تصدی امر را معنای حقیقی این کلمه می‌دانند[۷].

معنای اصطلاحی

متکلمان واژه‌ «ولایت» را به معنای «سرپرستی و صاحب اختیار و تصرف» گرفته‌اند که اطاعت، از لوازم معنای آن است. نمونه‌ آن را در تبیین معنای کلمه «ولی» که یکی از مشتقات ریشه «وَلْیْ» است مشاهده می‌کنیم. مثلا علامه حلی ذیل آیه ولایت درباره معنای «ولی» می‌گوید: ولی به معنی کسی ‌است که حق تصرف دارد و خداوند آن را برای حضرت ثابت کرده همان طوری‌ که آن را برای خود و پیامبر ثابت کرده است[۸].

به هر حال گسترده‌ترین کاربرد مصطلح ولایت در متون عربی و محاورات عرفی همان «امامت» و «حاکمیت سیاسی» است. به گونه‌ای که هرگاه این واژه بدون قید و قرینه استعمال شود، به ولایت سیاسی، امارت و حاکمیت انصراف دارد که مقصود همان مدیریت و تنظیم امور کلان اجتماعی است[۹].

واژه‌های همسو

نبوت

واژۀ «نبوت» از نظر لغوی در چهار معنا استعمال شده است: خبر، ارتفاع، طریق و صوت خفی[۱۰]. و در اصطلاح، به معنای دریافت خبر از سوی خداوند به صورت وحی است که برای هدایت افراد بشر برای پیامبر می‌رسد[۱۱] و نبی در اصطلاح علم کلام، بر شخصی اطلاق می‌شود که از راه وحی پیامی را از خدای متعال دریافت می‌کند و آن را به مردم می‌رساند[۱۲]. پیامبر(ص) دارای دو بُعد ولایت و نبوت است. با توجه به آیه ولایت[۱۳]، ولایت ایشان از ولایت الهی سرچشمه می‌گیرد. از نظر علم کلام، به نظر می‌رسد نبوت و ولایت پیامبر هر کدام مستقل است ولی از نظر عرفانی، عرفا در پیوند همدیگر سخن گفته‌اند[۱۴].

امامت

«امام» از ریشۀ «أم» به معنای اصل، مرجع، جماعت و دین است و امام به معنای هر کسی است که به او اقتدا می‌شود و در کارها و امور پیشوا بوده و مقدم می‌گردد؛ از این رو پیامبر(ص) امام پیشوایان و خلیفه امام امت و قرآن امام مسلمانان است[۱۵]. متکلمان برای واژه «امامت» تعریف‌های مختلف و متفاوتی ذکر کرده‌اند که در یک جمع بندی می‌توان آن را به تعریف عام و خاص تقسیم‌بندی کرد. تعریف عام آنکه شامل نبوت هم می‌شود این است: الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی أمور الدین والدنیا[۱۶]، این تعریف چون قید خلافة و نیابة عن النبی را ندارد، شامل مقام نبوت هم می‌شود. در دستۀ دیگر از تعاریف قیود بیشتری به کار رفته است: «امامت ریاست عام و فراگیر در امور دین و دنیای مردم برای یک شخص به نیابت از پیامبر ثابت است»[۱۷]؛ این تعریف و امثال آنکه قیود در آنها به کار رفته[۱۸]، تعریف خاص امامت است و نشان می‌دهد که امام جانشین پیامبر است. با توجه به همه تعاریف، تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر(ص) مورد قبول همۀ فرق اسلامی است[۱۹].

خلافت

واژه «خلیفه» از ریشه «خلف» اخذ شده و حروف «خ ل ف» به معنای چیزی است که در پشت چیز دیگری قرار دارد. یکی از واژه شناسان می‌گوید: خلیفه کسی است که به جای شخص پیش از خود می‌‌نشیند و جای او را می‌گیرد[۲۰]. واژه‌ «خلافة» نیز که مصدر این ریشه است، به معنای نیابت و جانشینی از غیر می‌آید، حال ممکن است آن شخص منوب عنه، غایب باشد، یا از دنیا رفته، یا ناتوان باشد و همچنین ممکن است جانشینی به خاطر ترفیع جایگاه و بزرگداشت جانشین، صورت گرفته باشد[۲۱]. از بررسی معنای لغوی خلیفه به دست می‌آید که خلافت و جانشنینی در دو فرایند زیر محقق می‌شود: نخست شخصی بر کنار شده و شخص دیگر جانشین او می‌گردد. دوم آنکه شخصی تدبیر و اداره کاری را از سوی شخص دیگر برعهده گیرد. در هر دو صورت همان سلطه و حقی که برای فرد اول بود، برای او نیز ثابت می‌شود. و در اصطلاح متکلمان شیعه «خلافت» به معنای نیابت از خدا و پیامبر او در میان امت است. پس بدون نیابت از کسی که دارای حکم و امر است، کسی نمی‌تواند خلیفه باشد[۲۲] برخی از عالمان اهل سنت نیز گفته‌اند: "حقیقت خلافت، همان نیابت از صاحب شرع در حفظ دین و سیاست دنیاست"[۲۳]. از آنجایی که خلافت، به معنای نیابت از پیامبر در عموم مصالح مسلمانان است، مثل اقامه دین و حفظ مسلمانان، پیروی نمودن از او بر همه واجب و مخالفت با او حرام است[۲۴] و طبعا قلمرو ولایت او، همان قلمرو ولایت پیامبر جز دریافت وحی، خواهد بود.

وزارت

واژه‌ «وزارت» اسم مصدر از ریشه «وزر» است[۲۵]؛ چنانچه کلمۀ «وزیر» نیز از این ریشه مشتق شده است[۲۶]. حروف «و ز ر» دو معنای اصلی دارد: یکی ملجأ و پناهگاه و دیگری سنگینی در یک چیز. «وَزرَ» به معنای ملجأ و «وِزرْ» به معنای دوم است[۲۷]. بدین مناسبت است که وزیر را «وزیر» گفته‌اند؛ چون او کسی است که بر رأی او در امور اعتماد می‌شود، به او پناه برده می‌شود. به وزیر پادشاه که وزیر گفته‌اند بدین جهت است که او تدبیر مملکت را از سوی پادشاه بر دوش می‌کشد[۲۸] و او را بر امور ممکت داری کمک می‌کند[۲۹].

در اصطلاح کلامی نیز همین دو معنا در واژه «وزارت» مد نظر است. به گفته ابن خلدون، وزارت که همان خطوط اصلی سلطنت و رتبه‌های پادشاهی است، بر مطلق اعانت و همکاری دلالت دارد؛ چون وزات از موازره به معنای معاونت می‌آید و اگر از «وَزرَ» گرفته شده باشد به معنای سنگینی است. گویا وزیر سنگینی کار را بر دوش می‌کشد، در این صورت باز هم به همان مطلق معاونت بر می‌گردد[۳۰].

متکلمان و مفسران درباره معنای وزارت، در آیه ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي[۳۱] و روایاتی که جمله "وزیری"[۳۲] از سوی پیامبر در مورد امیرمؤمنان(ع) وارد شده، همین دو معنا را اعمال کرده‌اند[۳۳]؛ چنانچه ابوالصلاح حلبی آن را به معنای خلافت گرفته و به آیه مذکور استدلال نموده است[۳۴]. یکی از عالمان شیعه ذیل روایت اهل سنت که ابوبکر و عمر را وزیر رسول خدا(ص) معرفی کرده می‌گوید: "وزارت در لغت به معنای معاونت است. معاونت رسول خدا(ص) تنها در دو جهت است: یکی اداء رسالت و ابلاغ دین به مردم و دیگری مجاهدت در مقابل کافران و دشمنان دین. آن دو نفر در این دو جهت هیج سهمی نداشتند و تنها امیرمؤمنان(ع) بود که حضرت را یاری نمود[۳۵].

وصایت

واژه‌ «وصایت»، مصدر باب «وَصَی یَصِی‏» است[۳۶]. حروف (و، ص، ی) در اصل بر وصل و پیوند چیزی بر چیزی دیگر دلالت می‌کند[۳۷]. اما وصایت که به فتح واو نیز خوانده شده در لغت، به معنای نائب گرفتن شخصی غیر از خود است تا بعد از مردنش در آنچه که خودش تصرف می‌کند، حق تصرف داشته باشد. مثل اخراج و استیفای حق، یا ولایت بر کودک و مجنون[۳۸]. برخی که «وصایت را مرادف «ایصاء» دانسته‌اند آن را به درخواست نمودن چیزی از غیر معنا کرده‌اند تا آن را در زمان غیبت او یا بعد از وفاتش انجام دهد[۳۹]. با توجه به کلام لغویان که ذکر شد، ارتباط این واژه به کلمه «ولایت» روشن می‌شود و آن اینکه در وصایت نیز یک نوع ولایت دادن از سوی موصی برای وصی وجود دارد و به او اجازه می‌دهد تا در محدوده تصرفات او، تصرف نماید.

وصایت در ابعاد فقهی، اخلاقی و کلامی کاربرد دارد و از نظر کلامی به معنای تعیین جانشین پیامبر و امامان است[۴۰]. از آنجایی‌که امام به عنوان وصی پیامبرتعیین شده، طبعا همه اختیارات پیامبر را در امور دینی و دنیایی مردم دارند.

اقسام ولایت

واژه «ولایت» را از جهات مختلف می‌توان تقسیم کرد:

به لحاظ رتبی (ذاتی و جعلی)

با در نظر داشتن رتبه و مراتب این مفهوم، ولایت دارای اقسام زیر است که برای خداوند ذاتی و برای غیر خدا عرضی خواهد بود.

ولایت مطلقه الهی

مطلق در مقابل مقید[۴۱]، به معنای رها، آزاد و عام[۴۲] است. مقصود از ولایت مطلقه در اینجا این است که ولایت الهی بدون قید و شرط و گستره شمول آن وسیع است. این نوع ولایت، اصیل و مستقل و ویژه خداوند متعال است[۴۳]. برخی آیات قدرت مطلقه الهی را دلیل انحصار ولایت الهی می‌داند و می‌فرماید: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۴].

انسان به عنوان جزئی از موجودات آفرینش، تحت حاکمت مطلقه الهی و مشمول ولایت و تدبیر اوست. با این تفاوت که موجودات دیگر به صورت تکوینی، ولی انسان با اراده و اختیار خود ولایت الهی را می‌پذیرد. به همین جهت برخی از تحت ولایت الهی خارج شده و در زمره اولیاء شیطان قرار می‌گردند[۴۵].

ولایت انبیاء الهی

همان‌طوری‌که در ولایت مطلقه الهی گفته شد، ولایت خداوند اصلی و ذاتی است؛ اما ولایت سایر صاحبان ولایت، از جمله ولایت انبیاء الهی، عارضی، جعلی و اعطایی از سوی خداوند است و در طول ولایت الهی قرار می‌گیرد.

ولایت پیامبر خاتم(ص)

ولایت حضرت پیامبر اکرم(ص) نیز از ولایت مطلقه الهی سرچشمه می‌گیرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۶]. براساس این آیه شریفه، ولایت پیامبر(ص) در طول ولایت الهی است که از سوی خداوند به ایشان اعطا گردیده است[۴۷].

ولایت امامان معصوم(ع)

در آیه ولایت ـ ۵۵ سوره مائده ـ، ولایت امام معصوم نیز بیان شده است: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۸]. عطف این جمله بر ماقبل ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، می‌رساند که ولایت امام نیز ولایت اعطایی از سوی خداوند و از جنس ولایت الهی است.

در آیه دیگر نیز می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۴۹].[۵۰]

ولایت فقیه

در این باره که «ولایت فقیه» بحث کلامی است یا فقهی، میان عالمان و دانشمندان اختلاف نظر است. معیار تشخیص کلامی یا فقهی بودن یک مسأله، موضوع آن است. اگر موضوع مسأله، فعل خداوند باشد کلامی و اگر بایدها و نباید و مربوط به فعل مکلف باشد، فقهی خواهد بود. با این معیار می‌توان بحث ولایت فقیه را نیز تشیخص داد.

ولایت فقیه هر دو معیار را دارد. از آنجایی‌که اثبات ولایت فقیه و برهانی که بر آن اقامه می‌شود، مربوط به علم کلام است، کلامی؛ اما از آن جهت که بر فقیه جامع الشرایط واجب است وظیفه‌اش را انجام و سایر ملکفین نیز باید در زمینه‌های احکام، قضاوت و لایت شرعی از او متابعت نمایند، مسألۀ فقهی است[۵۱].

بنابراین، ولایت فقیه هنگامی‌ مطرح می‌شود که مردم در شناخت امور زندگی و اجتماعی خود به امام معصوم(ع) دسترسی نداشته باشند؛ یعنی ولایت فقیه، در حقیقت، نیابت عامّ از امام معصوم(ع) را دارد و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. این بدان سبب است که حضور کامل دین در جامعۀ انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است و ضرورت وجود حکومت اسلامی، محدود به عصر پیامبر(ص) یا روزگار حضور امام معصوم(ع) نیست[۵۲]. بدین جهت ولایت فقیه یکی از مهم‏ترین مسائل جامعۀ شیعی است؛ به گونه‌‏ای که اندیشۀ سیاسی پیروان مکتب اهل بیت(ع) در عصر غیبت کبری با آن گره خورده است.

نکته‌ لازم به ذکر آن است که مشروعیت ولایت فقیه همانند ولایت معصومین از راه نصب است؛ با این تفاوت که معصومین(ع) به نصب خاص الهی برگزیده شده‌اند، اما فقهاء به نصب عام، واجد چنین مقامی می‌شوند و نصب عام بدین معناست که شرایط و ویژگی‌های ولی فقیه، بدون تعیین مصداق آن در سخن معصومین آمده است[۵۳].

ولایت حاکم

مقصود از حاکم، فقیه جامع الشرایطی است که در نزاع‌ها و اختلاف‌های بین مؤمنان قضاوت می‌کند[۵۴]. بر این اساس، فقیه جامع‌الشرایط علاوه بر صدور فتوا به‌عنوان مرجع تقلید، وظیفه صدور حکم به عنوان حاکم شرع را نیز دارد[۵۵].

ولایت پدر و جد پدری

پدر و جد پدری از جمله کسانی‌ هستند که بر افرادی که در کتب فقهی نامبرده شده، ولایت دارند[۵۶]. مقصود از ولایت پدر و جدّ پدری، همان مسئؤلیّتی شرعی است که شارع مقدّس به‌منظور نگهداری، مواظبت، تربیت و اداره امور مالی و غیر مالیِ کودک یا سفیه و یا مجنون، به پدر و جدّ پدری اعطا کرده است[۵۷].

ولایت زنان

ولایت زنان را می‌توان در دو حوزه مطرح کرد:

  1. حوزه نخست ولایت زنان بر امور نفسی خود که از جمله آن رضایت در ازدواج است. هرچند اذن ولی در نکاح شرط است ولی از آن طرف رضایت خود او نیز اهمیت دارد و این دلیل بر آن است که او بر امور نفسانی خویش ولایت دارد[۵۸]
  2. حوزه دوم، رهبری، قضاوت و مشارکت در امور کلان کشور است. طرفداران جواز ولایت زن، به سیره عقلاء و عموم برخی روایات تمسک کرده‌اند[۵۹]، اما در مقابل، مخالفین به چهار آیه از جمله: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء، احادیث متعددی مثل احادیث باب القضاء، روایاتی مانند «المراه ریحانه و لیست قهرمانه» یا روایاتی که حکومت زنان را از علائم فساد زمان می‌شمرد و روایتی‌که جامعه‌ای را که زن بر آن حاکم باشد، موفق یا رستگار نمی‌داند (صحیحه حمران بن اعین) استناد کرده‌اند.

از جمله ادله مخالفین ولایت زن، مذاق شریعت است که این خواسته‌ها و دستورات از احکام گوناگون شارع در مورد زنان مثل تاکید بر جدایی زن و مرد اجنبی و خانه نشینی زن و یا روایاتی که از نقصان عقل و رأی زن سخن گفته و یا اطاعت از زن و مشورت با او را نهی می‌کند، به دست می‌‌آید[۶۰].

به لحاظ نوعی

ولایت به لحاظ نوعی، تکوینی است یا تشریعی؛ چراکه امور جهان حقیقی است یا اعتباری. امور حقیقی اموری است که عمل اختیاری انسان در بود و نبود آنها دخیل نباشد و منظور از امور اعتباری اموری است که در حوزه حیات انسانی یافت می‌شود، به گونه‌ای که اگر انسان نباشد نباشد از آنها خبری نیست. مانند ملکیت، ریاست، زوجیت و اموری از این سنخ که انسان برای گذران زندگی خود آنها را اعتبار کرده است[۶۱].

ولایت تکوینی

ولایت تشریعی

ولایت تشریعی

واژۀ «تشریع» مصدر باب شَرَّعَ یشَرِّعُ است. ثلاثی مجرد آن «شَرَعَ» و کلمه «شَرْع» مصدر اوست که به معنای راه آشکار می‌آید[۶۲]. برای واژه‌ «شریعت» دو معنا ذکر کرده‌اند: یکی راه رسیدن به آب (آبشخور). دوم به معنای امور دینی (احکام حلال و حرام، واجبات و مستحبات و...) است که خداوند برای بندگان تشریع کرده است[۶۳]. برخی می‌گویند: علت اینکه احکام دینی شریعت نامیده می‌شود به جهت تشبیه به آبشخور است؛ چون دستورات الهی آبشخور حیات انسان‌اند هرکس به آن دست پیدا کند، سیراب و پاکیزه می‌شود[۶۴]. برخی مفسران احتمال داده‌اند معنای دوم از معنای اول گرفته شده باشد؛ زیرا راه آب در اثر زیادی رفت و آمد روشن و معلوم است[۶۵]. واژه‌ «تشریع» نیز در اصل به معنای «خیلی بالا بردن» چیزی است[۶۶] و در جایی که آب نهر بسیار بالا آمده باشد که حیوانات به راحتی از آن آب بخورند، به کار می‌رود و به صورت ضرب المثل می‌گویند: اهون السقی التشریع؛ راحت‌ترین آب دادن تشریع است[۶۷]. اما این کلمه امروزه به معنای قانون‌گذاری است[۶۸] و بیشتر در مورد قانون‌گذاری در حوزه دین به کار می‌رود. «ولایت تشریعی»، آن است که شخصی زمام امور شرعی را در دست داشته و هرگونه که بخواهد در آن تصرف نماید. اطاعت چنین شخصی به عنوان صاحب اختیار واجب و فرمانبردای از دستورات او در امور دینی، سیاسی، اجتماعی و اداری و همه اموری که پیرامون حیات انسان پدید می‌آید، لازم است. چنین ولایتی، ذاتاً ویژه خداوند است[۶۹]، ولی از آنجایی‌که عالم، عالم واسطه است، خداوند این نوع از ولایتش را نیز برای برخی اولیاء شایسته‌اش افاضه می‌نماید و ولایت تشریعی او از این طریق اثبات می‌شود[۷۰]. برخی مفسران «هدایت و ارشاد و توفیق» را نیز از مصادیق ولایت تشریعی گرفته‌اند که بر همه بشر عرضه می‌شود ولی تنها مؤمنان آن را می‌پذیرند؛ از این جهت خداوند فرموده: خداوند ولی مؤمنان و متقیان است[۷۱].

ولایت تشریعی خداوند

ولایت تشریعی به معنای سرپرستی بر تمام شؤون و قوانین زندگی انسان، به طور ذاتی و استقلالی از آن خداست؛ همان‌طوری‌که ولایت تکوینی بر عالم هستی از آن خداست؛ اما تفاوت اراده تکوینی و تشریعی در آن است که اراده تکوینی خداوند تخلف‌بردار نیست برخلاف اراده تشریعی که احتمال تخلف در آن وجود دارد؛ چون در اراده تشریعی خداوند بین اراده مولی و فعل خارجی که توسط مکلف انجام می‌شود فاصله است و خداوند عمل را از مکلف خواسته است. از سوی دیگر، انسان فاعل مختار است گاهی تمرد می‌کند و گاهی اطاعت لذا تخلف محقق می‌شود[۷۲].

ولایت تشریعی پیامبر و ائمه

ولایت تشریعی را خداوند برای پیامبر و ائمه(ع) نیز قرار داده است؛ چون وجود یک حاکم در رأس جامعه انسانی ضروری است، اما از طرفی، شأن وجود خداوند اقتضا نمی‌کند که مستقیما بر مردم حکومت کند، از این رو باید از جنس مُوَلّی علیه[۷۳] ولایت بر مردم را از سوی خداوند بر عهده بگیرد[۷۴]. بدین جهت پیامبر(ص) بر امت اسلامی ولایت دارد که آنان را به سوی خداوند رهنمون ساخته و در میان آنان حکم نماید و در تمام شؤون آنان داوری نماید. در نتیجه اطاعت ایشان بر همه علی الاطلاق واجب است؛ چون ولایت او همان ولایت الهی است[۷۵].

ولایت تشریعی یعنی واگذاری ولایت اجرای تشریعیات و عمل به آنها از سوی خداوند می‌تواند در دو عنوان زیر تقسیم ‌شود:

ولایت بر تشریع

این واژه به معنای «حق قانونگذاری و جعل و تشریع احکام و پایه‌گذاری قوانین حیات بشری» منحصر به خداوند متعال است[۷۶]. ولایت به این معنا، به «توحید در تقنین و تشریع» بر می‌گردد[۷۷] که شاخه‌ای از توحید در ربوبیت است[۷۸]. این ولایت که در محدوده قوانین است در مقام امتثال قابل تخلف و عصیان خواهد بود؛ یعنی ممکن است افراد بشر قوانین این قانون‌گذاری را اطاعت کند و یا از آن تخلف نماید[۷۹].

ولایت در تشریع

این نوع ولایت، که تکویناً اعتباری و قراردادی است، در محدوده شریعت و تابع قانون آن است. برای اجرای قوانین الهی تکویناً لازم است تا افرادی اعم از معصوم و غیر معصوم این ولایت را از سوی خداوند بر عهده داشته باشند[۸۰]. خداوند این نوع ولایت را برای معصومین در حوزه‌های زیر تفویض نموده است:

  1. تفویض تدبیر[۸۱]؛
  2. تفویض تبیین احکام[۸۲].

یکی از اقسام ولایت تشریعی، ولایت بر تشریع به معنای قانون‌گذاری و جعل دستور و انشای حکم است. بر اساس آیه ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ[۸۳]، حق تقنین و وضع احکام ویژه خداوند است؛ اما اگر خداوند به برخی اجازه دهد که بتواند در مواردی احکام وضع کند، حق ولایت بر تشریع را برای او داده است[۸۴]. قلمرو ولایت بر تشریع، فعل خداوند (شارع حقیقی) است و از آن به عنوان "ارادة التشریع" تعبیر می‌شود، از این حیث با وجود اینکه از امور اعتباری و قراردادی است از نوع ولایت تکوینی شمرده می‌شود[۸۵].

اثبات این نوع از ولایت تشریعی برای پیامبران و ائمه(ع) مورد اختلاف علماء است و هرکدام برای اثبات و یا احیانا نفی آن استدلال کرده‌اند؛ اما پیش از ذکر ادله توجه به دو نکته الزامی است:

  1. محل اختلاف و نزاع، حق قانون‌گذاری و تشریع در احکام کلی و دایمی (اعم از اولی و ثانوی) است نه وضع قوانین حکومتی[۸۶].
  2. در بحث حق تشریع برای غیر خداوند سه نظریه وجود دارد:
    1. یکم: برخی معتقدند، پیامبر و امام، شأن جعل حکم شرعی را ندارند و این حق تنها ویژۀ خداوند است[۸۷].
    2. دوم: برخی دیگر ولایت تشریعی را تنها برای خداوند متعال و به‌طور جزئی برای پیامبر اکرم(ص) پیش از اتمام دین ثابت می‌دانند[۸۸].
    3. سوم: به باور برخی، امامان معصوم(ع) خود مصدر تشریع بوده و احکامی جدید را پس از پیامبر اکرم(ص) وضع می‌کنند[۸۹]. نگاهی به منابع حدیثی برخی محدثان امامیه همانند محمد بن حسن صفار[۹۰]، محمد بن یعقوب کلینی[۹۱] می‌توان دریافت که آنها نیز طرفدار نظریه ولایت بر تشریع پیامبر و امامان(ع) بوده‌اند.

ادله اثبات ولایت تشریعی امامان(ع)

ادله پرشماری وجود دارد که می‌تواند مورد استناد باورمندان به برخورداری امامان(ع) از شأن ولایت تشریعی قرار گیرد. این ادله را می‌توان به ادله قرآنی و روایی تقسیم‌بندی کرد:

  1. ادله قرآنی: آیه ولایت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۹۲]؛ این آیه می‌تواند شائبه از جعل حکم تشریعی را با این بیان برای امامان ثابت کند: ولایت خداوند عام است و شامل حوزه‌های تکوین و تشریع می‌شود. از طرفی، ولایت خداوند، پیامبر و امامان ﴿الذین آمنوا در سیاق واحد بیان شده‌اند. پس قلمرو ولایت آنان یکسان است در نتیجه آنها نیز شأن تشریع احکام را دارند[۹۳].[۹۴]
  2. ادله روایی:
    1. تفویض امر دین به امام: روایاتی‌که تفویض امر دین را به امام بیان می‌کنند دو دسته اند: یک دسته از روایت می‌گویند، امر تشریع دین را به پیامبر واگذار کرده است. مثل معین کردن سهم جد میت[۹۵]، وضع دیه چشم، وضع حکم حرمت شراب[۹۶] و غیر این موارد. دسته دوم می‌گویند، آنچه را خداوند به پیامبر واگذار کرده، به امامان نیز واگذار کرده است[۹۷].[۹۸]
    2. تحقق جعل احکام از سوی امامان: در برخی روایات تعبیرهایی به کار رفته که تشریع حکم توسط امام از آنها استفاده می‌شود. برای نمونه از امام جواد(ع) در نامه‌ای به سند صحیح نقل شده که خطاب به علی بن مهزیار می‌فرماید: "من امسال بر آنها خمس را فقط در طلا و نقره‌ای که یک سال از به دست آوردنشان گذشته است، واجب کردم و آن (خمس) را نه در لباس واجب کردم و نه در ظرف‌ها و نه حیوانات و نه خدمتگزاران و نه سودی که در تجارت به دست آورده‌اند و نه املاک جز یک ملک که به‌زودی برای تو امر آن [یک ملک که بر آن خمس واجب کردم] را تفسیر خواهم کرد. [و این کار] تخفیفی است از جانب من به شیعیانم و منّتی است از جانب من بر آنها، به خاطر اینکه سلطان اموال آنها را می‌دزدد به این خاطر بدی‌هایی در ذات آنها است"[۹۹]؛ در این روایت کلمه «اوجبت» به کار رفته و از آن تشریع حکم استفاده می‌شود. همچنین روایات دیگری که مفید جعل احکام توسط ائمه است[۱۰۰].
    3. سیره امامان در موضوعات جدید: در دوران ائمه طاهرین(ع) موضوعات جدیدی پدید آمد که نمونه آن زیارت قبور ائمه است. مثل سفارش آن بزرگواران به زیات حضرت سید الشهداء[۱۰۱] و یا امام رضا (ع) که در لسان روایات بیان شده است. ممکن است مسأله زیارت قبور چون موضوع نوظهور است، حکم تشریعی از سوی امامان محسوب شود[۱۰۲]

ادله منکران ولایت بر تشریع امامان(ع)

منکران ولایت تشریعی ائمه(ع) نیز به آیات و روایاتی استدلال کرده‌اند:

  1. ادله قرآنی: آیه اولی الأمر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[۱۰۳]. در قسمت نخست آیه، وجوب اطاعت از خدا، پیامبر و اولی الأمر که مصداق آن ائمه هستند، به صورت یکسان بیان شده است. اما در قسمت دوم که بحث حل نزاع پیش آمده، مرجع تنها خداوند و رسول معرفی شده است. این نکته نشان می‌دهد که خدا و پیامبر شأن تشریع احکام را دارند ولی ائمه ندارند از این رو، آنها حق وضع حکم جدید و یا نسخ حکم را ندارند. تنها چیزی که از طریق نفوذ ولایت شان انجام می‌دهند، کشف حکم الهی و پیامبر است[۱۰۴].
  2. روایات: استناد به مضمون روایات متعددی است که امام هر آنچه می‌گوید از قرآن و سنت نبوی است و از نزد خود چیزی اضافه نمی‌کند. برای نمونه:
    1. امام باقر(ع) به جابر فرمود: "به خدا سوگند اگر ما بر اساس نظر خود با مردم سخن گوییم و یا گفته باشیم، یقینا از هلاک شدگان خواهم بود و به وسیله آنچه از رسول خدا نسل اندر نسل به ما رسیده با مردم سخن می‌گوییم"[۱۰۵].
    2. همچنین در روایت دیگر سماعه می‌گوید: به امام ‌کاظم(ع) عرض‌ کردم: «آیا همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیغمبرش موجود است یا شما این مطالب را از علم خودتان می‌گویید»؟ فرمود: «همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیغمبرش است».[۱۰۶].[۱۰۷]

به هر روی، در برخورداری پیامبر و امام از ولایت تشریعی به معنای اجرای تشریعیات کسی اختلاف ندارند؛ نزاع در ولایت تشریعی به معنای وضع قانون وحکم شرعی است و در این باره سه نظریه وجود داشت. نظریه اول نفی این ولایت از پیامبر و ائمه، نظریه دوم اثبات حق جزئی این نوع ولایت برای پیامبر و نظریه سوم اثبات آن برای ائمه طاهرین(ع) بود.

ولایت فقیه

این اصطلاح ترکیبی از دو کلمۀ «ولایت» و «فقیه» است. بدین جهت ابتدا باید معنای هر کدام را مشخص نمود و آنگاه تعریفی از آن به دست آورد. همانطوری‌که در بحث لغوی بیان شد، واژه «ولایت» معانی متعددی دارد ولی در این ترکیب، معنای سرپرستی[۱۰۸] و حکومت آن مراد است که با عالم تشریعیات ارتباط دارد؛ یعنی حاکمیت فقیه به نیابت از امام معصوم(ع) بر جامعۀ اسلامی. بنابراین مفاهیم دیگر آن همچون محبت، نصرت، مودت، سرپرستی و ولایت تکوینی، اصلاً محل بحث نیست[۱۰۹]. واژه‌ «فقیه» از ریشه «فقه» گرفته شده که به معنای فهم و دانایی است[۱۱۰]. مقصود از «فقیه» در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع الشرایطی است که دارای این سه ویژگی باشد: «اجتهاد مطلق»، «عدالت مطلق»، و «قدرت مدیریت و استعداد رهبری»[۱۱۱]. در مجموع ولایت فقیه به معنای حاکمیت فقیه جامع‌الشرایط بر جامعه اسلامی و سرپرستی کلیه شؤون زندگی اجتماعی، توسط ایشان است[۱۱۲].

قلمرو ولایت

ولایت تشریعی (به معنای حق تصرف) در حقیقت منحصر به خداوند است، برخی مراتب آن برای بعضی انبیاء، پیامبر اسلام(ص)، امامان معصوم(ع) و در عصر غیبت برای فقیه عادل آگاه به مسائل زمان نیز ثابت است[۱۱۳].

منشأ ولایت

از جمله مباحث مهم وابسته به موضوع «ولایت»،‌ تحقیق و توجه به منشأ و سبب ولایت است؛ سبب یا اسبابی که ولایت را برای صاحبان آن در خارج محقق می‌سازد. این مسأله را می‌توان در دو فرضیه‌ «ولایت خداوند»‌ و «ولایت غیر خدا» تبیین کرد.

مراتب ولایت

ویژگی‌های صاحبان ولایت

مقصود از صاحبان ولایت، پیامبران و ائمه طاهرین(ع) هستند؛ از این رو، برخی ویژگی‌های مهم آنان را که در اعطای ولایت تکوینی و تشریع آنها نقش دارد و شایستگی آنها را ثابت می‌کند، به صورت مختصر مرور می‌کنیم.

نصب الهی

نخستین ویژگی آنها این است که نبوت یا امامتشان الهی است. درباره انتصاب الهی پیامبران تمام فِرق اسلامی اتفاق نظر دارند و آیات قرآن کریم نیز این مطلب را بیان می‌کند. از جمله این آیه که می‌فرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۱۱۴]؛ «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».. اما انتصاب الهی امام از دیدگاه شیعه و اهل سنت اختلافی است. شیعه آن را انتصابی و اهل سنت انتخابی می‌دانند. نصب الهی امامت، از آیاتی چند استفاده می‌شود که از میان آنها می‌توان آیات: «ابتلاء»[۱۱۵]، «ولایت»[۱۱۶] و «اولی الامر»[۱۱۷]» را نام برد. جز آیات قرآن، روایات فریقین نیز بر انتصاب الهی پیامبر و امام دلالت دارند[۱۱۸].

علم الهی

آیات زیادی از جمله آیه ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۱۹]، علم ذاتی الهی را بازگو می‌نماید. علم الهی یعنی خداوند به همه چیز عالِم است، این آگاهی اول از ذات خودش شروع شده و بعد شامل ظاهر و باطن و آغاز و پایان همۀ موجودات می‌‌شود. به بیان دیگر علم خداوند، علم حضوری به تمام موجودات عالم است و خداوند برای آگاهی پیدا کردن به موجودات عالم نیازی به ابزار و وسیله ندارد؛ چراکه سیطرۀ این دانش به قدری وسیع و گسترده است که نه تنها به ابزار و وسایل احتیاجی ندارد، بلکه هیچگونه اشتباه و خطایی هم برای این علم قابل تصور نیست[۱۲۰]. اما علم پیامبران و امامان(ع)، ذاتی نیست؛ بلکه نشأت گرفته از علم الهی است که در این آیه منعکس شده است: ﴿مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ[۱۲۱].

عصمت

یکی دیگر از ویژگی‌های ولی، عصمت او از هرگونه خطا، اشتباه و آلودگی است. خواجه نصیر طوسی در شرح تجرید می‌گوید: در پیامبر عصمت شرط است به دلیل اینکه اطمینان به گفته‌های او حاصل شود، در این صورت است که غرض حاصل می‌شود[۱۲۲]. این عقیده شیعه است، ولی گروهی از مسلمانان عصمت را برای انبیا در برخی موارد قائل نیستند[۱۲۳].

از دیدگاه شیعه عصمت پیامبر خاتم(ص) و ائمه طاهرین(ع) از دلائل فراوانی ثابت می‌شود. از جمله آیه تطهیر می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۲۴]؛ به همین جهت شیخ مفید از علمای بزرگ شیعه می‌گوید: "عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند"[۱۲۵].

افضلیت

یکی دیگر از ویژگی‌های صاحبان ولایت، افضلیت آنها بر سایرین است.

  1. افضلیت انبیا: به اعتقاد شیعه، پیامبران الهی باید بر همه مردم زمان و عصرشان برتری داشته باشند؛ زیرا آنها به عنوان پیام آوران وحی الهی، مأموریت ویژه‌ای برای تبلیغ پیام دین به مردم و ولایت تشریعی در هدایت انسان‌ها دارند. بدین جهت از هر نگاهی باید برتر از دیگران باشند وگرنه تفضیل مفضول قبیح است[۱۲۶].
  2. افضلیت پیامبر خاتم: علاوه بر اینکه متعقدیم پیامبر خاتم(ص) بر سایر افراد امت خود برتری دارد، بر این باوریم که آن حضرت بر سایر انبیا نیز برتری دارد و اساساً خداوند همانند ایشان در میان مخلوقات الهی، شخص برتری را نیافریده است[۱۲۷]. در روایتی‌که از ایشان نقل شده، خود را برتر از پیامبران و مرسلین و فرشتگان مقرب الهی[۱۲۸] و در روایت دیگر برتر از فرزندان آدم معرفی نموده است[۱۲۹].
  3. افضلیت امام: افضلیت امام گاهی در مقایسه با دیگر افراد امت اسلام مطرح می‌شود. در این فرض، اعتقاد بر آن است که آنها برترین افراد اهل زمان و سید قوم‌شان هستند و در احراز مقام عصمت و کمالات، همانند انبیاء(ع) هستند[۱۳۰]. البته اهل سنت با این دیدگاه شیعه اختلاف نظر دارند و افضلیت را شرط نمی‌دانند[۱۳۱].

گاهی برتری امامان در مقایسه با پیامبران الهی است. در این فرض نیز بر اساس برخی آیات[۱۳۲] و روایات[۱۳۳]، بر آنان برتری دارند.

منابع

  1.   امام خمینی، ولایت فقیه
  2.   مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳
  3.   صافی گلپایگانی، لطف‌الله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی
  4.   مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت
  5.   مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت
  6.   مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی
  7.   جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۷
  8.   جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن
  9.   جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن
  10.   جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه
  11.   فرهنگ شیعه
  12.   محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
  13.   اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
  14.   جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی
  15.   فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی
  16.   نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام
  17.   مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی
  18.   ضرابی‌ها، محمد ابراهیم، مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌های اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷
  19.   نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، فصلنامه تخصصی طهورا، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵
  20.   فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، مطالعات اسلامی، فلسفه و کلام، سال ۴۷، شماره ۹۴، بهار و تابستان ۱۳۹۴
  21.   امیدی فرد، عبدالله، حق تشریع، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم، سال هشتم، شماره دوم

پانویس

  1. وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  2. الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل‏، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  3. از این رو کلمه «ولایت» غیر از مفهوم قرب، معنای ارتباط، پیوند پیدا کردن، با هم جوش خوردن و رابطه پیدا کردن را نیز می‌رساند. در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم می‌شود و یکی در دیگری تصرف می‌کند یا هر دو در هم تصرف می‌کنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده می‌شود. مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت، ص۲۶۴.
  4. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.
  5. فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به‌ هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. واژه‏‌هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت، ص۳۸.
  6. ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی ، ص۱۸۱.
  7. وحقیقته تولی الأمر؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳.
  8. والولی هو المتصرف، وقد أثبت له الولایة فی الآیة، کما أثبتها الله تعالی لنفسه ولرسوله(ص)؛ حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، ص۱۱۷.
  9. جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۶۴.
  10. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۷۸۸.
  11. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن، ص۴۴؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج ۳، ص۸۷؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۷ ـ ۲۸.
  12. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶.
  13. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  14. ضرابیها، محمد ابراهیم، مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌های اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷.
  15. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.
  16. بحرانی،‌ مثیم بن علی بن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة،‌ ص۴۱.
  17. الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدین والدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی(ص)، علامه حلی،‏ الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰، با شرح: فاضل مقداد، ابوالفتح بن مخدوم حسینی.
  18. والإمامة ریاسة عامة فی أمر الدین والدنیا خلافة عن النبی علیه الصلاة والسلام، تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۷۲.
  19. لاهیجی، عبد الرزاق، گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.
  20. فراهیدی، خلیل، معجم مقایس اللغة، ج۲، ص۲۱۰.
  21. و الْخِلَافَةُ النّیابة عن الغیر إمّا لغیبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشریف المستخلف. و علی هذا الوجه الأخیر استخلف اللّه أولیاءه فی الأرض، اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۳.
  22. الخلافة نیابة عن اللّه و رسوله فی الأمّة، فلا تکون بدون إنابة من له الحکم و الأمر، مظفر، شیخ حسن، دلائل الصدق، ج۷، ص۱۰.
  23. ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۱۸.
  24. (الْخِلَافَةُ) هِیَ النِّیَابَةُ عنه فی عُمُومِ مَصَالِحَ الْمُسْلِمِینَ من إقَامَةِ الدِّینِ وَصِیَانَةِ الْمُسْلِمِینَ بِحَیْثُ یَجِبُ علی کَافَّةِ الْخَلْقِ الِاتِّبَاعُ لهم وَیَحْرُمُ علیهم مُخَالَفَتُهُمْ، صعیدی عدوی مالکی، علی، حاشیة العدوی علی شرح کفایة الطالب الربانی، ج ۱، ص۱۴۸.
  25. [الوَزارة]: لغةٌ فی الوِزارة، بکسر الواو. و هی مصدر الوزیر، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۱۱، ص۷۱۴۵.
  26. الوزیر فی اللغة اشتقاقهُ من الوزر، و الوزر تهذیب اللغة، ج‏۱۳، ص۱۶۶.
  27. وزر: الواو و الزاء و الراء أصلانِ صحیحان: أحدهما* الملجأ، و الآخَر الثِّقَل فی الشَّی‏ء. الأوَّل الوَزَر: الملجأ. قال اللَّه تعالی: ﴿كَلاَّ لا وَزَرَ.. [و] الوِزْر: حِمْل الرَّجل إذا بَسَطَ ثوبَه فجعل فیه المتاعَ و حَمَله، و لذلک سمِّی الذَّنْب وِزْراً، معجم مقاییس اللغة، ج‏۶، ص۱۰۸.
  28. و الوزر: الجَبل الذی یُعتَصم به لیُنجی من الهلکة و کذلک وزیرُ الخلیفة معناه الذی یَعتمِد علی رأیه فی أمورِه و یلتَجی‏ء إلیه.... قیل لوَزِیر السلطان وزیرُ، لأنّه یَزِر عن السّلطان أَعْباءَ تدبیر المملکة، أی: یَحْمل ذلک. و قد وَزَرْتُ الشی‏ءَ أَزِره وَزْرا، أی:حملتَه، تهذیب اللغة، ج‏۱۳، ص۱۶۶.
  29. [وزیر] الملک: الذی یؤازره علی الأمور، و قیل: سمی وزیراً لتحمله أثقال الملک. قال اللَّه تعالی: ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۱۱، ص۷۱۴۵.
  30. (الوزارة) و هی أم الخطط السلطانیّة و الرتب الملوکیّة، لأنّ اسمها یدلّ علی مطلق الإعانة؛ فإنّ الوزارة مأخوذة إمّا من الموازرة و هی المعاونة، أو من الوزر و هو الثّقل کأنّه یحمل مفاعله أوزاره و أثقاله، و هو راجع إلی المعاونة المطلقة، ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۲۳۶.
  31. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹.
  32. از جمله در حدیث یوم الدار آمده است: «هذا أخی و وارثی و وصیی و وزیری و خلیفتی فیکم بعدی»، صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۰.
  33. برای نمونه مرحوم طبرسی از مفسران شیعه می‌گوید: وإنما سمی الوزیر وزیرا لأنه یعین الأمیر علی ما هو بصدده من الأمور، أخذ من المؤازرة التی هی المعاونة. وقیل: إنما سمی وزیرا لأنه یتحمل الثقل عن الأمیر من الوزر الذی هو الثقل. وقیل: لأنه یلتجئ الأمیر إلیه فیما یعرض له من الأمور من الوزر الذی هو الملجأ، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹.
  34. و الوزارة فی عرف النبوة خلافة بغیر إشکال بدلیل قوله ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي أی خلیفة و إماما باتفاق المفسرین و لأن اللفظ الذی تضمن الوزارة و الأخوة هو اللفظ الذی تضمن الخلافة، حلبی، ابو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۹۴.
  35. وأما ما زعموا من قولهم أن أبابکر وعمر وزراء رسول الله(ص) فلسنا نعرف الوزارة فی اللغة إلا المعونة لا غیر فمعونة رسول الله صلا تکون إلا من جهتین لا ثالث لهما، فی المعونة فی التأدیة والابلاغ إلی الناس من دین الله الذی جاء به من عنده... والوجه الثانی هو المعونة بمجاهدة الکفار ومحاربتهم...، ابوالقاسم الکوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج۲، ص۲۶.
  36. و الوِصَایَةُ و الوِصَاءَةُ: مَصْدَرُ الوَصِیِّ، المحیط فی اللغة، ج‏۸، ص۲۱۷.
  37. الواو و الصاد و الحرف المعتلّ: أصلٌ یدلُّ علی وَصلِ شی‏ءٍ بشی‏ء. و وَصَیْتُ الشَّی‏ءَ: وصَلْتُه، ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۶، ص۱۱۶.
  38. و الاسم «الْوِصَایَةُ» بالکسر و الفتح، و هی استنابة الْمُوصِی غیره بعد موته فی التصریف فیما کان له التصرف فیه من إخراج حق و استیفائه أو ولایة علی طفل أو مجنون یملک الولایة علیه، طریحی، مجمع البحرین، ج‏۱، ص۴۴۰.
  39. و (الوِصایة) بالکسر: مصدر الوَصیّ. و قیل: (الإیصاء) طلب شی‏ء من غیره لیفعله علی غیْبٍ منه حالَ حیاته و بعد وفاته، مطرزی، ناصر الدین، المغرب فی ترتیب المعرب، ج‏۲، ص۳۵۸.
  40. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۵۵.
  41. و المُطْلَق من الروی: خلاف المقید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۷، ص۴۱۳۳.
  42. و قال ابن الأعرابی: یقال: هو طَلِیقٌ و طُلُقٌ و طَالِقٌ و مُطْلَق إذا خُلِّی عَنْهُ، تهذیب اللغة، ج‏۹، ص۱۸.
  43. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۲.
  44. «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  45. ﴿وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا، «و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
  46. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  47. فرهنگ شیعه، ص ۴۶۱.
  48. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  49. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  50. فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
  51. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۴۱.
  52. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۹.
  53. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۹۷؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۲۶۳.
  54. مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹.
  55. کاشف الغطاء، النور الساطع، ج۱، ص۳۸۹- ۳۹۵.
  56. أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.
  57. لأن ولایة الأب والجد شرعیة، بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۴۱۶.
  58. ومهما یکن من خلاف فی ولایة المرأة، فإنه یجب علی الولی أن یبدأ بأخذ رأی المرأة. ویعرف رضاها قبل العقد، إذ أن الزواج معاشرة دائمة وشرکة قائمة بین الرجل والمرأة ولا یدوم الوئام ویبقی الود والانسجام ما لم یعلم رضاها ومن ثم منع الشرع إکراه المرأة ـ بکرا کانت أو ثیبا ـ علی الزواج وإجبارها علی من لارغبة لها فیه وجعل العقد علیه قبل استئذانها غیر صحیح ولها حق المطالبة بالفسخ إبطالا لتصرفات الولی المستبد إذا عقد علیها، شیخ سید سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۲۹.
  59. برای اطلاع بیشتر: ر ک، نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، طهورا، فصلنامه تخصصی، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵، ص۶۹-۷۵.
  60. ر.ک: نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، ص۷۶-۹۴.
  61. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۴۳۳.
  62. الشَّرْعُ: نهج الطّریق الواضح؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۰.
  63. و الشَّرِیْعَةُ و الشِّراعُ و المَشْرَعَةُ و المَشْرُعَةُ: مَوْضِعٌ یُهَیَّأُ للشُّرْب‏...و الشَّرِیْعَةُ و الشِّرْعَةُ: ما شَرَعَ اللَّهُ لِعبادِه من أمْر الدِّین؛ صاحب بن عباد، اسماعیل، المحیط فی اللغة، ج‏۱، ص۲۸۶.
  64. قال بعضهم: سمّیت الشَّرِیعَةُ شَرِیعَةً تشبیها بشریعة الماء من حیث إنّ من شرع فیها علی الحقیقة المصدوقة روی و تطهّر؛ راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۰.
  65. و لعل الشریعة بالمعنی الثانی مأخوذ من المعنی الأول لوضوح طریق الماء عندهم بکثرة الورود و الصدور؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۳۵۰.
  66. [التشریع‏]: شَرَّع الشی‏ءَ: إِذا رفعه جدّاً؛ حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۶، ص۳۴۴۶.
  67. التَّشریع: إیرادُ الإبلِ شَریعَةً لا یُحتاجُ معها، أی مع ظهورِ مائِها إلی نَزْعٍ بالعَلَقِ، ولا سَقْیٍ فی الحَوضِ، وفی المثَل: أَهْوَنُ السَّقْیِ التَّشْریعُ، وذلک لأنّ مُورِدَ الإبلِ إذا وَرَدَ بها الشَّریعَةَ لم یَتْعَبْ فی إسْقاءِ الماءِ لها، کما یتعبُ إذا کان الماءُ بعیداً؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۱، ص۲۴۱.
  68. التَّشْرِیع ـ [شرع‏]: قانون گذاری؛ سُلْطَةُ التَّشْریع: هیأت قانون گذاری. فرهنگ ابجدی الفبایی عربی فارسی، ص۲۳۱.
  69. الولایة التشریعیة تعریفها: هی کون زمام الأمور الشرعیة بید شخص یمکنه التصرف به متی أراد وشاء، فیکون الولی مالکا ومتسلطا علی الغیر فی نفسه وماله. وینتج عن ذلک وجوب طاعة الولی، وامتثال أوامره فی الحیاة الدینیة، الإداریة والسیاسیة والاجتماعیة، بل وکل الأشیاء والأمور التی تحصل فی محیط حیاة الانسان بشکل لو لم یکن الانسان لما طرحت هذه الأمور أصلا.... والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی؛ سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد(ع)، ص۲۷۹.
  70. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۷، ص۳۱-۳۲، (نقل مضمون کلام ایشان).
  71. و ذکر تعالی أیضاً لنفسه الولایة علی المؤمنین فیما یرجع إلی أمر دینهم من تشریع الشریعة و الهدایة و الإرشاد و التوفیق و نحو ذلک کقوله تعالی: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ، سوره بقره، آیه ۲۵۷؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۶، ص۱۳.
  72. جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۱۷.
  73. یعنی کسانی که مورد سرپرستی قرار گرفته‌اند که مقصود مردم هستند.
  74. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۷،‌ ۳۱-۳۴.
  75. و یجمع الجمیع أن له(ص) الولایة علی الأمة فی سوقهم إلی الله و الحکم فیهم و القضاء علیهم فی جمیع شئونهم فله علیهم الإطاعة المطلقة فترجع ولایته(ص) إلی ولایة الله سبحانه بالولایة التشریعیة، طباطبایی، محمد‌حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۶، ص۱۴.
  76. إنّ حقّ التقنین و التشریع - هو الآخر - مختص باللّه فی نظر القرآن الکریم فلیس لأحد سوی «اللّه» حقّ التقنین و التشریع و جعل الأحکام و سنّ القوانین للحیاة البشریة؛ سبحانی، جعفر، الفکر الخالد فی بیان العقائد، ص۵۲.
  77. التوحید فی التقنین والتشریع: إنه لا مقنن ولا مشرع إلا هو، ولیس لأحد حق التشریع، سبحانی، شیخ جعفر، رسائل ومقالات، ص۱۷.
  78. التوحید فی التشریع من فروع التوحید فی الربوبیة؛ مکی عاملی شیخ حسن، الإلهیات علی هدی الکتاب والسنة والعقل، تقریر بحث الشیخ السبحانی، ص۴۲۵.
  79. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۴.
  80. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۴-۱۲۵.
  81. با توجه به روایت ‌«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی نَبِیِّهِ صأَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُم‏»، کلینی، الکافی، ج‏۱، ص۲۶۶، تفویض امر خلق، همان تفویض تشریع به معنای تفویض در کیفیت تدبیر انسان‌هاست که شامل تعلیم و تلاوت، تهذیب و تزکیه و امور سیاسی حکومتی است. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۸، ص۱۰۴-۱۰۵.
  82. به این معنا که خداوند به معصومین(ع) توانایی تفسیر قرآن داده و به آنها اجازه بیان احکامی الهی را عنایت فرموده است. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۱، ص۳۸-۳۹.
  83. انعام، آیه ۵۷.
  84. فصلنامه، امامت پژوهی، گونه‌های ولایت تشریعی امامان در روایات، ص۱۰۸، سال سوم، شماره ۹.
  85. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۵.
  86. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۶۸.
  87. سید مرتضی عنوان یک فصل کتابش را این‌گونه آورده است: فی القول فی أنه لا یجوز أن یفوض الله تعالی إلی النبی(ص) أو العالم أن یحکم فی الشرعیات بما شاء، إذا علم أنه لا یختار إلا الصواب. پس از آن می‌گوید: اعلم أن الصحیح أن ذلک لا یجوز...، علم الهدی، سید مرتضی، الذریعة إلی أصول الشریعة، ج۲، ص۶۵۸؛ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۷۰-۲۷۴.
  88. ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهة (کتاب البیع)، ص۵۵۰. همچنین، ر.ک: صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویت، ج۱، ص۷۱؛ جعفر سبحانی، ولایت تشریعی و تکوینی، ص۲۰-۲۲؛ محمد باقر ملکی میانجی، بدائع الکلام، ص۱۰۳ و ۱۰۴.
  89. آقابزرگ طهرانی، توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد، ص۳۴. نیز، ر.ک: شهاب الدین مرعشی نجفی، القصاص علی ضوء القرآن و السنة، ج۱، ص۱۱۳؛ سید محمد صدر آنجا که به دنبال بیان اعتقادات است، می‌نویسد: وکذلک الإیمان... بعصمة المعصومین وبأنهم مصدر التشریع، سید محمد صدر، ماوراء الفقه، ج۱۰، ص۲۸۸.
  90. ایشان در کتابش عناوینی همچون باب التفویض إلی رسول الله(ص)، باب فی أن ما فوض إلی رسول الله صفقد فوض إلی الأئمة(ع)، باب فی الأئمة انهم یوفقون ویسددون فیما لا یوجد فی الکتاب والسنة آورده است. صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۸.
  91. ایشان نیز بابی را با این عنوان آورده است: بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَی رَسُولِ اللَّه صوإِلَی الأَئِمَّةِ(ع)فِی أَمْرِ الدِّینِ، کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۵.
  92. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  93. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۱.
  94. در نقد این برداشت گفته‌اند، هرچند اطلاق آیه، ولایت تشریعی را برای امام ثابت می‌کند اما باید دید که مانعی برای آن وجود دارد یا خیر؟ تنها مانع آن آموزه ختم نبوت تشریعی و تبلیغی است. بنابراین، سخن از حق تشریع امامان به میان آوردن خواسته یا ناخواسته ما را به نقض ختم نبوت می‌کشاند در نتیجه نمی‌توان آن بزرگواران را از حق تشریع دین برخوردار دانست. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۹۳-۹۴؛ علاوه بر آن، پذیرفتن این معنا منافات با اکمال دین دارد که در آیهسوم سوره مائده بیان شده‌است؛ زیرا با پذیرفتن آنکه امام عصر(ع) می‌تواند احکامی را وضع نماید که تا کنون در اسلام نبوده معنایش آن است که هنوز اسلام به کمال خود نرسیده است. امیدی فرد، عبدالله، حق تشریع، ص۲۲۰.
  95. «وإِنَّ اللَّه عَزَّ وجَلَّ فَرَضَ الْفَرَائِضَ ولَمْ یَقْسِمْ لِلْجَدِّ شَیْئاً وإِنَّ رَسُولَ اللَّه صأَطْعَمَه السُّدُسَ فَأَجَازَ اللَّه جَلَّ ذِکْرُه لَه ذَلِکَ»، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۷.
  96. «وَضَعَ رَسُولُ اللَّه صدِیَةَ الْعَیْنِ ودِیَةَ النَّفْسِ وحَرَّمَ النَّبِیذَ وکُلَّ مُسْکِرٍ»، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۷.
  97. یک نمونه از روایات این است: «أَبُو عَبْدِ اللَّه(ع)لَا واللَّه مَا فَوَّضَ اللَّه إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِه إِلَّا إِلَی رَسُولِ اللَّه صوإِلَی الأَئِمَّةِ»، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۸.
  98. در نقد این روایات باید گفت: اولا همانطوری ‌که در نقد آیه ولایت اشاره شد، مسأله ختم نبوت مانع جدی برای پذیرش اطلاق این دوسته از روایات بر اثبات ولایت تشریعی امام است. بدین جهت تشریع دین از گستره اطلاق روایات خارج می‌شود. ثانیا: ذیل آیه اولوالامر ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، «و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹. نیز مانع دیگری برای این روایات خواهد بود. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۷.
  99. «وَإِنَّمَا أَوْجَبْتُ عَلَیْهِمُ الْخُمُسَ فِی سَنَتِی هَذِهِ فِی الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ الَّتِی قَدْ حَالَ عَلَیْهَا الْحَوْلُ وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ فِی مَتَاعٍ وَ لَا آنِیَةٍ وَ لَا دَوَابَّ وَ لَا خَدَمٍ وَ لَا رِبْحٍ رَبِحَهُ فِی تِجَارَةٍ وَ لَا ضَیْعَةٍ إِلَّا ضَیْعَةً سَأُفَسِّرُ لَکَ أَمْرَهَا تَخْفِیفاً مِنِّی عَنْ مَوَالِیَّ وَ مَنّاً مِنِّی عَلَیْهِمْ لِمَا یَغْتَالُ السُّلْطَانُ مِنْ أَمْوَالِهِم‏»، طوسی، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، ج‏۴، ص۱۴۱.
  100. در نقد روایت این نکته حایز اهمیت است که حکم موقت را صادر فرموده است؛ چون سخن از وجوب خمس در همان سال است. آنچه موجب می‌شود که برای امام شأن ولایت تشریعی تصور کرد، صدور حکم دائمی است که در این روایت چنین چیزی به چشم نمی‌خورد. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۸.
  101. برای نمونه این روایت را بنگیرید: «حَدَّثَنِی أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو أَیُّوبَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عُثْمَانَ الْخَزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع)قَالَ: مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ(ع)فَإِنَّ إِتْیَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ- یُقِرُّ لِلْحُسَیْنِ(ع)بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۲۱.
  102. در بررسی این گونه روایات باید گفت:‌ گاهی در لسان روایات به زیارت دستور داده شده اما این لزوما به معنای جعل حکم به وسیله امام نیست، چه بسا حکم قبلا جعل شده و امام اکنون از آن خبر می‌دهد. گاهی در لسان روایات، ثواب زیارت بیان شده است. در این صورت نمی‌توان آن را به معنای جعل حکم گرفت بلکه بیان ثواب قرینه است که این عمل، مطلوب و محبوب شارع است. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۹-۸۰.
  103. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  104. وأما اولوا الامر فهم کائنین من کانوا لا نصیب لهم من الوحی وإنما شأنهم الرأی الذی یستصوبونه فلهم افتراض الطاعة نظیر ما للرسول فی رأیهم وقولهم ولذلک لما ذکر وجوب الرد والتسلیم عند المشاجرة لم یذکرهم بل خص الله والرسول فقال فإن تنازعتم فی شئ فردوه إلی الله والرسول... ومن هنا یظهر أن لیس لاولی الامر هؤلاء کائنین من کانوا أن یضعوا حکما جدیدا ولا أن ینسخوا حکما ثابتا فی الکتاب والسنة وإلا لم یکن لوجوب ارجاع موارد التنازع إلی الکتاب والسنة والرد إلی الله والرسول معنی علی ما یدل علیه قوله ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا فقضاء الله هو التشریع وقضاء رسوله إما ذلک وإما الأعم وإنما الذی لهم أن یروا رأیهم فی موارد نفوذ الولایة وأن یکشفوا عن حکم الله ورسوله فی القضایا والموضوعات العامة. وبالجملة لما لم یکن لاولی الامر هؤلاء خیرة فی الشرائع ولا عندهم إلا ما لله ورسوله من الحکم أعنی الکتاب والسنة لم یذکرهم الله سبحانه ثانیا عند ذکر الرد بقوله فإن تنازعتم فی شئ فردوه إلی الله والرسول فلله تعالی إطاعة واحدة وللرسول واولی الامر إطاعة واحدة ولذلک قال ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۸۸- ۳۸۹.
  105. «حدثنا أحمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن أبی حمزة الثمالی عن جابر قال أبو جعفر(ع) یا جابر والله لو کنا نحدث الناس أو حدثناهم برأینا لکنا من الهالکین ولکنا نحدثهم باثار عندنا من رسول الله صلی الله علیه وآله یتوارثها کابر عن کابر نکنزها کما یکنز هؤلاء ذهبهم وفضتهم»، صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۲۰.
  106. «حدثنا أحمد بن محمد عن البرقی عن إسماعیل بن مهران عن سیف بن عمیرة عن أبی المعزا عن سماعة عن أبی الحسن(ع) قال قلت له کل شئ تقول به فی کتاب الله وسنته أو تقولون فیه برأیکم قال بل کل شئ نقوله فی کتاب الله وسنة نبیه»، صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات ص۳۲۱.
  107. منظور از روایت اول این است که اهل بیت از پیش خود چیزی به مردم نمی‌گویند و آنچه می‌گویند سخن خداست نه اینکه مراد نفی ولایت تشریعی باشد. روایت دوم نیز شبیه همین مطلب را بیان می‌کند.
  108. مقصود از واژه «ولایت» در بحث ولایت فقیه، آخرین معنای مذکور یعنی «سرپرستی» است. جوادی آملی، عبد الله، ولایت فقیه، ص۱۲۲.
  109. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت، ص۳۹ ـ ۴۶.
  110. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، مادۀ فقه.
  111. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۶.
  112. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۲۲۳؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص۱۸۴.
  113. والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی، بید انه سبحانه أسندها إلی أولیائه وأنبیائه،... ولایة الله التشریعیة علی أقسام، وإن شئت قلت علی مظاهر: فولایة النبی وآله الأطهار مظهر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الفقهاء والعلماء مظهر أخر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الوالدین علی الأولاد مظهر منها أیضا، وولایة الزوج علی زوجته وقیومیته کذلک، سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد(ع)، ص۲۸۱.
  114. «خدا بهتر مى‏‌داند رسالتش را كجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  115. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  116. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  117. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ؛ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  118. این ادله در مدخل «راه تعیین امام» بحث شده است و نیاز به تکرار ندارد.
  119. «بگو: آیا خداوند را از دینتان آگاه می‌کنید؟ در حالی که خداوند آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است می‌داند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره حجرات، آیه ۱۶.
  120. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۴۶.
  121. «خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  122. و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق الآملی)، ص۴۷۱.
  123. ونعتقد أن الأنبیاء معصومون قاطبة وکذلک الأئمة ـ علیهم جمیعا التحیات الزاکیات ـ وخالفنا فی ذلک بعض المسلمین فلم یوجبوا العصمة فی الأنبیاء فضلا عن الأئمة، خرازی، محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۱، ص۲۴۷.
  124. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  125. العصمة من اللّه تعالی لحججه هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بها عن الذنوب و الغلط فی دین اللّه تعالی و العصمة [تفضل من اللّه] تعالی علی من علم أنّه یتمسک بعصمته، مفید، محمد بن محمد. تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۸.
  126. یجب ان یکون الأنبیاء اعلم وأفضل أهل زمانهم، لان تفضیل المفضول قبیح، قاضی ابن البراج، عبد العزیز، جواهر الفقه، ص۲۴۸.
  127. ویجب أن یعتقد أن الله تعالی لم یخلق خلقا أفضل من محمد(ص)، شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ص۲۳.
  128. «أنا سید الأنبیاء والمرسلین وأفضل من الملائکة المقربین»، شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص۳۷۴.
  129. «أنا سید ولد آدم»، شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۶۳.
  130. ویعتقد إمامته وفرض طاعته وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه وأنهم فی العصمة والکمال کالأنبیاء(ع)، شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۳۲.
  131. المبحث الثانی: فی أن الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته. اتفقت الإمامیة علی ذلک... وخالف فیه الجمهور، فجوزوا تقدیم المفضول علی الفاضل. وخالفوا مقتضی العقل ونص الکتاب، فإن العقل یقبح تقدیم المفضول وإهانة الفاضل، ورفع مرتبة المفضول، وخفض مرتبة الفاضل، والقرآن نص علی إنکار ذلک، فقال تعالی: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ، نهج الحق وکشف الصدق ـ العلامة الحلی ـ ص۱۶۸.
  132. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ، (بقره/۱۲۴)؛ این آیه دلالت می‌کند که حضرت ابراهیم پس از رسیدن به مقام نبوت، به امامت دست یافت، بنابراین، مرتبه امامت برتر از مرتبه نبوت و امام برتر از نبی است. همچنین آیه مباهله می‌تواند دلیل دیگری باشند؛ چون در این آیه امام علی(ع) نفس پیامبر(ص) خوانده شده از آنجا که پیامبر اسلام افضل از همه انبیاست، نفس پیامبر نیز برتر از آنان است. (پژوهشکده حج و زیارت، موسوعه رد شبهات، رحمت الله ضیایی، مقاله برتری ائمه بر انبیاء ص۵۹-۶۲).
  133. نمونه از روایات این است که پیامبر فرمود: «من أراد أن یری آدم فی علمه ونوحا فی طاعته وإبراهیم فی خلته وموسی فی قربته وعیسی فی صفوته فلینظر إلی علی بن أبی طالب». یکی از عالمان شیعه به نام محمود بن حسن خصیمی در دلالت این روایت بر افضلیت امیرمؤمنان گفته است: فالحدیث دل علی أنه اجتمع فیه ما کان متفرقا فیهم وذلک یدل علی أن علیا أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد(ص)؛ این روایت دلالت دارد که این صفاتی‌که در پیامبران به طور پراکنده موجود است، یکجا در وجود علی گرد آمده است. به همین دلیل، آن حضرت از همه پیامبران جز پیامبر خاتم، برتری دارد. بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۱.