بنی‌اشعر در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اشعریان، خاندانی قحطانی تبار از بلاد یمن بودند که به واسطه اینکه نیای بزرگ ایشان «نبت» هنگام تولد، تنی پُر مو داشت به اشعر یعنی پُر مو شهرت یافتند. آنان در پی بعثت نبوی (ص) به آن حضرت ایمان آوردند و در اسلام جایگاهی رفیع یافتند. در دوره اسلامی، شماری از اشعریان به کوفه کوچ کردند و در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عراق و پس از آن در تحولات جهان اسلام نقش برجسته‌ای ایفا کردند. سپس به دلایلی که به روشنی معلوم نیست به قم کوچ کردند و پس از به دست گرفتن اداره امور این منطقه، به مدت بیش از دو قرن در همه زمینه‌ها و به ویژه در تحوّلات مذهبی این سرزمین، نقش ‌آفرین شدند. این خاندان به تشیع معروف بوده و از میان آنها رجال و دانشمندان شیعی فراوانی برخاسته‌اند.

مقدمه

اشعریان، خاندانی قحطانی تبار از بلاد یمن بودند که بواسطه این که نیای بزرگ ایشان «نبت» هنگام زادن، تنی پُر مو داشت به اشعر یعنی پُر مو شهرت یافتند. آنان در پی بعثت نبوی (ص) به آن حضرت ایمان آوردند و در اسلام جایگاهی رفیع یافتند. در دوره اسلامی، شماری از اشعریان به کوفه کوچ کردند و در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عراق و پس از آن در تحولات جهان اسلام نقش برجسته‌ای ایفا کردند. اما اندکی بعد، بسیاری از آنان به دلایلی که به روشنی معلوم نیست به قم کوچیدند و پس از به دست گرفتن اداره امور این منطقه، به مدت بیش از دو قرن در همه زمینه‌ها و به ویژه در تحوّلات مذهبی این سرزمین، نقش ‌آفرین شدند. این خاندان به تشیع معروف بوده و از میان آنها رجال و دانشمندان شیعی فراوانی برخاسته‌اند.

نسب‌نامه اشعر

اشعر قبیله‌ای است مشهور در یمن از نسل کهلانیان و منتسب به «نَبْت بن اُدَدبن زَید بن یَشْجُب بن عریب بن زَید بن کَهلان بن سَبأ».[۱] و چون «نبت» به وقت زادن از مادر، پُر مو از آن روی وی را «اشعر» گفته‌اند.[۲] از این قبیله قحطانی، فروعات و شاخه‌های بسیار متفرع شده است که از جمله آن می‌‌توان به قبایل «جماهر»، «ارغم»، «ادغم»، «جده»، «عبدشمس» و «عبد ثریا» اشاره کرد.[۳]

سکونت‌گاه اشعریان در ایام جاهلیت

منزل این قبیله در تهامه یمن بود که همراه با برخی دیگر از قبایل یمنی، در آن سکنی گزیده بودند. جایگاه آنها در غرب سراة در دره «ملح» قرار داشت[۴] و از شهرهای آنان «زَبید» و قریه آن «الحُصیب» [۵] و بندر آن «غَلافِقَة»[۶] و شهرهای القَحْمَة،[۷] حَیْس و الکَدْراء در دره سهام[۸] بود.[۹] از مناطقی مانند «رمع» نیز به عنوان مساکن اشعریان یاد شده است.[۱۰] جغرافی‌دانان «رکب» -از شاخه‌های اشعر- را از ساکنان شرق و جنوب «زبید» گفته‌اند[۱۱] و از سکونت گروهی از اشعریان با بنی واقد از قبیله ثقیف در زبید و روستای آن «الحصیب» خبر داده‌اند.[۱۲] «الکدراء» نیز منزل مشترک عک و اشعر به شمار آمده است.[۱۳] ضمن آنکه از دیگر مکان‌هایی که اشعریان در آن سکونت داشتند، «قمحه» بود که بر کرانه دریای احمر قرار گرفته بود. در «قمحه»، اشاعره به همراه خولان و همدان مشترکاً سکونت داشتند.[۱۴]

برخی از اشعریان نیز در سرزمین «الشعور» واقع در بین وادی ملح و منطقه تباشعه سکونت داشتند.[۱۵] پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و فرا رسیدن موسم فتوحات اسلامی، جز اندکی از اشعریان که در یمن باقی ماندند[۱۶] ما بقی آنان در مناطق فتح شده همچون عراق، شام، مصر، ایران و اندلس پراکنده شدند و در آن رحل اقامت افکندند.[۱۷]

حیات سیاسیاجتماعی اشعر در جاهلیت

منابع تاریخی از دوران جاهلیت این قبیله جز برخی سر نخ‌ها که از حیات سیاسی و اجتماعی و دینی اشعریان در عصر جاهلیت به‌دست آمده، تصویر روشنی ارائه نداده‌اند. اشعریان در زمان جاهلیّت در منطقه یمن زندگی می‌‌کردند[۱۸] و در سراسر آن سرزمین، نفوذ و جایگاه خاصی داشتند. آنان پیش از اسلام در بین قبایل عرب، به صفات جوانمردی، شرافت، نیکویی و... معروف بودند و چنان بودند که گویی در اموال و املاک و منازل و دارایی خود با مردم سهیم بودند.[۱۹] این قبیله در راستای حفظ منافع و حیات اجتماعی خود، چونان دیگر قبایل عرب شبه جزیره در جاهلیت، احلاف و پیمانهایی را با دیگر قبایل همجوار منعقد ساختند که از جمله آن می‌‌توان به ائتلاف قبیله اشعر با قبایلی نظیر «عک» و خثعم اشاره کرد.

جایگاه اشعریان در یمن متصل به «عک» بود؛ از این رو ارتباط وثیقی با آنان برقرار نموده بودند. به نظر می‌‌رسد که ائتلافی که بین عک و اشعر برقرار بوده، بیشتر سببی بوده و رابطه خویشاوندی هم بین آنها برقرار بوده است. این استنباط به واسطه همپیمانی‌های متعدد این دو قبیله نیز تأیید می‌‌گردد؛ از جمله این همپیمانی‌ها اتحاد قبایل عک و اشعر با قبیله خثعم در حادثه اصحاب فیل است.[۲۰] همچنین حضور مشترک عکی‌ها در کنار نمایندگان اشعری به هنگام وفود بر پیامبر اعظم (ص) را از دیگر همگامی‌های این دو قبیله می‌‌توان ذکر کرد.[۲۱] این همگامی به لحاظ سیاسی پیوندهایی را بین این دو قبیله بوجود آورده بود به طوری که در دوران اسلامی نیز صحنه‌هایی از حیات مشترک سیاسی بین اشعریان و عک ترسیم شده است.

از مهمترین وقایعی که قبیله اشعر در ایام جاهلیت در آن نقش داشتند یاری دادن آنها به ابرهه در حمله به مکه در سال ۵۷۰ میلادی است. ابرهه در این سال، به کمک نجاشی سپاهی را که بیشتر آن را قبایل عک و اشعر و خثعم تشکیل می‌‌دادند، به قصد حمله به کعبه و ویرانی آن تجهیز نمود. با بسیج این لشکر، آنان در حالی که اشعاری را با این مضمون: مکه شهری است که از میان خواهد رفت آن را فیل‌ها و اشعری‌ها از میان خواهند برد، می‌‌خواندند به سوی مکه حرکت کردند.[۲۲] با رسیدن این سپاه به مکه، مقدمه لشکر ابرهه تعداد زیادی از دامهای قریش از جمله ۲۰۰ شتر عبدالمطلب را به غارت بردند. این امر موجب شد تا عبدالمطلب جهت طلب کردن شتران خود نزد ابرهه برود. دیدار با عبدالمطلب موجب شد تا اشعری‌ها شب را در کمال ناراحتی به سر کنند. افراد قبیله خثعم و اشعر از کار خود ابراز ندامت کرده، به پا خواستند و تیرها و نیزه‌های خود را شکستند و از شرکت در خرابی کعبه منصرف شدند. بدین جهت گفته شده که در واقعه فیل، هیچ یک از مردم خثعم و اشعر کشته نشدند و در این مورد اشعاری هم نقل کرده‌اند.[۲۳] از حضور اشعریان در حادثه فیل چنین بر می‌‌آید که آنان وابستگی زیادی با عک و خثعم داشتند به‌ویژه با عک که در بیشتر حوادث سیاسی – اجتماعی هویت یکسان داشتند. ویژگی دیگر نیروی جنگی آنها بود که شجاعت و کارآزمودگی آنها به عنوان تکیه گاه برای آنان در مواجهه با متخاصمین محسوب می‌‌شد. این قضیه در دوران اسلامی با شرکت وسیع آنان در زمان فتوح نیز به چشم می‌‌خورد.[۲۴]

حیات دینی اشعریان در عصر جاهلیت

قبیله اشعر نیز بمانند بسیاری دیگر از قبایل جزیرة العرب در عصر جاهلیت بت می‌‌پرستیدند. آنان بتی مخصوص به نام «المنطبق» داشتند که همراه با سلف و عک آن را می‌‌پرستیدند.[۲۵] آنان به هنگام زیارت کعبه، نزد بت خود می‌‌ایستادند و در پیشگاه آن نیایش می‌‌کردند سپس تا ورود به کعبه تلبیه می‌‌گفتند. تلبیه عک و اشعر "نحج للرحمان بيتاً عجباً مستراً مضبباً محجباً" بود. [۲۶] همچنین قبیله بنی ذخران بن وائل بن جماهر – از تیره‌های قبیله اشعر- بتی داشتند در سرزمین یمن به نام «نسر» که آن را بغایت تعظیم می‌‌کردند و گوسفندان خود را به هنگام ذبح، روی بدو می‌‌کردند و برای آن خازنی نیز قرار داده بودند.[۲۷]

اسلام اشعریان

دربارۀ زمان گرویدن اشعریان به اسلام اطلاع دقیقی در دست نیست. برخی منابع نخستین کسی از اینان که به اسلام گروید، را مالک بن عامر دانسته‌اند که به هنگام انتشار خبر بعثت پیامبر اسلام (ص) در حجاز علی‌رغم مخالفت شدید طایفه‌اش، به حضور پیامبر اسلام (ص) در مکه رسید و اسلام آورد. پیامبر اسلام (ص) به گرمی از او استقبال کرد و برای زیادت نسلش دعا فرمود. سپس مالک به سوی قوم خود بازگشت و در میان آنان به تبلیغ اسلام پرداخت.[۲۸] تا این که در سال هفتم هجری به هنگام جنگ خیبر و همزمان با بازگشت جعفر و دیگر مهاجران از حبشه، جماعتی از طایفه اشعریان به سرپرستی ابوموسی عبدالله بن قیس اشعری به حضور پیامبر اسلام (ص) رفتند و به آن حضرت ایمان آوردند. پیامبر (ص) با آنان دیدار کرد و ایشان را در غنائم به دست آمده از آن جنگ، شریک کرد.[۲۹] این در حالی است که برخی دیگر از منابع، از اسلام عمومی این قوم در سال نهم هجری معروف به عام الوفود، خبر داده، قبیله اشعر را از اولین قبایل جنوبی دانستند که در سال نهم هجری حضور پیامبر (ص) رسیدند و به آن حضرت ایمان آوردند. البته پیش از آن نیز خبرهایی از گرویدن برخی از آنان در سال هفتم هجری به دین مبین اسلام در دست است. بر اساس این اخبار، در این سال، پنجاه نفر از اشعری‌ها و دو نفر از مردم عک با کشتی و از راه دریا به جده رفته و در حالی که این بیت را می‌‌خواندند: «فردا با دوستان محبوب و ارجمند – یعنی محمد و یارانش - دیدار می‌‌کنیم»، از آنجا به مدینه رفتند.[۳۰] آنان چون به مدینه رسیدند پیامبر (ص) را در حال فتح خیبر دیدند و با آن حضرت دیدار کردند و مسلمان شدند.[۳۱]

همچنین روایات متعددی از مهاجرت اشعریان به حبشه یا همزمانی اسلام آنها با این واقعه، در منابع وجود دارد که عمده این روایات توسط خاندان عبدالله بن قیس بن سلیم هصار مشهور به ابوموسی اشعری نقل شده‌اند. بر اساس این روایات، اسلام این قبیله قبل از سال هفتم هجری دانسته شده حتی برخی از آنان، افرادی چون ابوموسی اشعری[۳۲] را در شمار نخستین مسلمانان قبیله اشعر و از مهاجران به حبشه ذکر کرده آورده‌اند که وی در ایام بعثت نبوی (ص) به مکه رفت و در این شهر پس از همپیمانی با سعید بن عاص بن امیه ملقب به ابواحیحه، به رسول خدا (ص) ایمان آورد و سپس به حبشه هجرت کرد.[۳۳] این در حالی است که بسیاری از منابع در مهاجرت او به حبشه تردید کرده، آورده‌اند که او به همراه برادرش و گروهی از اشعریان در مکه اسلام آورد و سپس به سرزمین خود بازگشت[۳۴] و سپس در سال هفتم هجری همراه با گروهی از قومش نزد پیامبر (ص) رفتند.[۳۵]

برخی نیز ذکر نشدن نام او در آثار «موسی بن عقبه»، «ابن اسحاق» و «ابومعشر مدنی» را دلیل بر عدم مهاجرت ابوموسی به حبشه عنوان کرده،[۳۶] گفته‌اند که وی در سال هفتم هجرت با جمعی از اشعریان راهی مدینه شد و چون رفتن او به مدینه با بازگشت دو کشتی از مهاجران حبشه به سرپرستی جعفر بن ابی‌ طالب مصادف شده بود، وی را از مهاجران به حبشه پنداشته‌اند.[۳۷] در هر حال، اشعریان پس از فتح خیبر به حضور نبی اکرم (ص) رسیدند و با آنکه در جنگ حضور نداشتند، پیامبر (ص) برای آنان سهمی از غنایم این جنگ در نظر گرفت.[۳۸] و چون رحلت فرمودند به رعایت حقوق اشعریان از درآمد خیبر وصیت کردند.[۳۹]

مردم قبیله اشعر بعد از پذیرش اسلام در جنگ‌ها رشادت‌های بسیار از خود نشان دادند چندان که همراه با عبید بن سلیم بن حضار، معروف به «ابوعامر»،[۴۰] -رییس این قبیله و نامدارترین چهرۀ اشعریان در زمان رسول خدا (ص)- در فتح مکّه و نبرد حنین شرکت جستند.[۴۱] آنان در سال نهم هجری ضمن حضور در نبرد حنین، فرماندهی بخشی از سپاه اسلام را علیه قبیله هوازن برعهده گرفتند. بنابر نقل واقدی در کتاب مغازی، چون لشکر هوازن هزیمت شد هر قومی از ایشان به گوشه‌ای خزیدند و مالک بن عوف –پیشوای مردم هوازن- با همراهانش به طائف گریختند و گروهی دیگر به جانب نخله و اوطاس گریختند.[۴۲] رسول خدا (ص) ابوعامر اشعری را به تعقیب افرادی که به اوطاس گریخته بودند فرستاد و برای او پرچمی بست.[۴۳] ابوعامر در جنگ با این گروه رشادت بسیار از خود نشان داد و پس از به هلاکت رساندن نُه تن از مردم هوازن،[۴۴] سرانجام بر اثر ضربت یا تیری که بر او زده شد از پای در آمد. او قبل از شهادت، ابوموسی اشعری را بر سپاه امیر کرد و پرچم را بدو سپرد.[۴۵] ابوموسی جنگ با هوازن را پی گرفت و سرانجام موفق شد ضمن پیروزی بر قوای هوازن، قاتل ابوعامر را نیز به هلاکت برساند.[۴۶] علاوه بر حنین، برخی از مورخان، از حضور برخی رجال اشعری در تبوک خبر داده‌اند.[۴۷]

علاوه بر میادین نبرد، در صحنه امور کارگزاری امور دولت نبوی (ص) نیز مردم اشعر نقشی فعال ایفا نمودند. پس از سیطره اسلام بر یمن، پیامبر (ص) جهت اداره و پیشبرد امور مختلف نمایندگانی را به یمن فرستادند. ابوموسی اشعری یکی از یمنیانی بود که رسول خدا (ص) او را به عنوان نماینده ایشان در امور دینی به یمن اعزام کرد. رسول خدا (ص) در ابتدا او را همراه با معاذ بن جبل جهت آموزش امور دینی و تعلیم قرآن به یمنی‌ها به این سرزمین اعزام کرد[۴۸] و سپس در دوره‌های بعد، وی را به عنوان فرماندار خود در برخی از نواحی یمن به انجام امور گماشت. برخی منابع، وی را عامل پیامبر (ص) بر مأرب معرفی کرده و بیان داشته‌اند که وی در سال دهم هجری و پیش از حجة الوداع بر مأرب امارت یافت و تا دوران خلیفه اول بر این سمت باقی ماند.[۴۹] برخی دیگر نیز او را فرماندار حضرت بر «زبید» و «عدن» و «ساحل» دانسته اند[۵۰] و آورده‌اند که وی در ایام حیات نبی اکرم (ص) و در سال دهم تا یازدهم هجری عامل این مناطق بوده است.[۵۱]

جریان رده و اشعریان

در اوایل دوران خلافت خلیفه اول در یمن خیزش‌هایی علیه دولت مدینه شکل گرفت که از جمله آنها آشوب سیاسی قبایل «عک» و «اشعر» در تهامه بود. این شورش توسط طاهر بن ابی هاله تمیمی نماینده دولت مدینه در عک و اشعر در سرزمین تهامه و با همکاری و مشارکت نیروهای مخالف محلی درهم شکسته شد.

در بیان چگونگی این واقعه، اطلاعات دقیقی در کتب رده ذکر نشده است اما در برخی منابع چنین گفته شده که: نخستین قبیله‌ای که پس از رحلت نبی مکرم (ص) از دین برگشتند قبایل عک و اشعر بودند. چون مردم عک از درگذشت رسول خدا (ص) با خبر شدند جمعی از آنان فراهم آمدند و پس از پیوستن گروهی از اشعریان به آنان، در اعلاب[۵۲] بر راه ساحل مستقر شدند. در آنجا جمعی دیگر نیز به آنان پیوستند اما سالاری نداشتند. طاهر بن ابی هاله پس از اطلاع از این خبر، ماجرا را به خلیفه نوشت و سپس سوی آنها روان شد. در جنگی که بین او و یارانش با شورشیان در گرفت، سپاه عک و اشعر شکست خوردند و بسیاری از آنان کشته شدند.[۵۳]

در گزارشاتی که از این خیزش در دست است نکات مبهمی وجود دارد که موضوع رهبری این شورش از آن جمله است. وجود این نکات مبهم این گمان را تقویت می‌‌کند که این شورش بمانند دیگر خیزش‌های یمن پس از رحلت نبوی (ص) چندان نیرومند و قوی نبوده تا بتواند بر اقتدار اسلامی در تهامه ضربه‌ای وارد نماید. عدم گستردگی و ضعف خیزش عک و اشعر چندان نمود داشت که طاهر بن ابی هاله تمیمی را بر آن داشت تا بدون درخواست نیروی کمکی از مدینه و تنها با بهره‌گیری از نیروهای محلی به سرکوبی آنان مبادرت ورزد. شاید بتوان شرکت اشعری‌ها در شورش تهامه را نوعی همکاری و همگامی قبیه اشعر با عک تعبیر کرد که این همراهی در جهات مختلف دیده می‌‌شود.[۵۴]

اشعریان و شرکت در فتوحات اسلامی

اشعریان در دوره فتوحات از ارکان سپاه اسلام به شمار می‌رفتند. یکی از سرداران سپاه سعد بن ابی وقاص در نبرد قادسیه و فتح مدائن، مالک بن عامر اشعری بود. مالک به هنگامی که ایرانیان پُل را خراب کردند، سوار بر اسب از فرات گذشت و سپاه اسلام را با اقدام جسورانه خود از فرات عبور داد. [۵۵] علاوه بر مالک، پسران و عموزادگان او نیز در فتوحات این منطقه حضور داشتند. ابوموسی اشعری از دیگر سرداران قبیله اشعری بود. وی که در سال ۱۷ هجری از سوی عمر بن خطاب به امارت بصره منصوب شده بود،[۵۶] در امر فتوحات همتی مضاعف به خرج داد چندان که بخشی از نواحی مرکزی ایران از جمله دینور، ماسبذان، مهرانقذف، صمیر، اصفهان، قم، کاشان، اهواز و اصطخر[۵۷] و نیز بخش‌هایی از فارس، جبال و کرمان و حرّان و نصیبین[۵۸] به وسیله او فتح شد. علاوه بر آن، شهرهایی چون نهاوند معروف به «ماه بصره»،[۵۹] رامهرمز، شوشتر،[۶۰] رها، شمشاط[۶۱] و ری[۶۲] نیز از جمله مناطقی بودند که فتح آن را به او منسوب کرده‌اند. ضمن این که از شهرهای جندی شاپور، شوش،[۶۳] طالقان، دماوند،[۶۴] هم در شمار مناطقی یاد شده است که بواسطه صلح به‌دست او فتح شده است. مالک بن عامر اشعری هم که یکی از فرماندهان سپاه او در این مناطق بود، در فتح نواحی شمالی ساوه تا مرز دیلم، به همراه فرزندش سائب نقش‌آفرینی کرد.[۶۵] اشعریان پس از فتح این بخش از سرزمین ایران تا زمان استقرار اسلام در عراق و رونق گرفتن وضع کوفه، در آن باقی ماندند و با مردم این نواحی ارتباط برقرار کردند. گفته‌اند: سائب بن مالک بن عامر اشعری، اول کسی بود که پس از فتح قم، وارد این شهر شده و با مردم آن ارتباط یافت. [۶۶] اشعریان پس از فتوحات این نواحی به کوفه رفته، و در آنجا مستقر شدند.[۶۷]

اشعریان و اسکان در شهرهای اسلامی

اشعریان پس از انجام فتوحات، در مناطق فتح شده پراکنده شدند و بسیاری از آنان در مناطقی همچون عراق، شام، مصر، ایران ساکن شدند.[۶۸] ضمن این که گروهی از آنان پس از فتح اندلس در این سرزمین از جمله اشبیلیه سکنی گزیدند.[۶۹]

اما نامدارترین اشعریان در بصره و کوفه و به طور کلی در عراق ساکن شدند و نقش آفرین برخی از حوادث و امور سیاسی عراق و ایران در مبارزه با امویان شدند. از جمله شهرهایی که مردم این قبیله در آن توطن اختیار کردند، کوفه است. قبل از بنیان نهادن شهر کوفه، قبایل مختلفی در فتوحات شرکت داشتند. این قبایل در جنگ تحت نظام اعشار اداره می‌‌شدند به این معنا که سعد بن ابی وقاص، لشکر خود را به ده قسدت تقسیم می‌‌کرد و برای هر قسمت فرماندهی انتخاب می‌‌نمود و در هر قسمت که به نام عشر خوانده می‌‌شد، دو یا چند قبیله یا تیره‌هایی از قبایل مختلف، فعالیت می‌‌کردند. پس از شهرنشین شدن لشکریان، سعد بن وقاص به دستور عمر بن خطاب، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تأسیس کرد. به این ترتیب که از نسب‌شناسان عرب دعوت کرد، قبایل و تیره‌هایی را که به هم نزدیک بودند در یک گروه قرار دهند. او کل جمعیت عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمت به نام سبع خوانده می‌‌شد و برای هر سبع، فرماندهی تعیین شد.[۷۰] این نظام در سال ۳۶ هجری و در پی واقعه جمل، توسط امیرالمؤمنین (ع) تغییر یافت و قبایل بر اساس نظم دیگری چینش شدند. در این نظام، قبیله اشعر همراه با قبایل مذحج و طی در یک گروه قرار گرفتند.[۷۱] چینش قبایل کوفه در زمان فرمانداری زیاد بن ابیه در سال ۵۰ هجری باز هم تغییر یافت و بر اساس نظام ارباع شکل گرفت. در نظام ارباع، کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم می‌‌شدند. هریک از این قسمت‌ها توسط فرماندهانی که زیاد انتخاب کرده بود، اداره می‌‌شد. این فرماندهان به ترتیب عبارت بودند از: عمرو بن حریث، خالد بن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن قیس اشعری.[۷۲]

اشعریان و خلافت عثمان

از نقش این قبیله در دوران خلافت عثمان جز اندکی خبری در دست نیست. از جمله این اخبار خبر شهادت سعد بن مالک بن عامر اشعری از بزرگان و اشراف اشعری کوفه به شراب‌خواری ولید بن عقبه، امیر کوفه، نزد عثمان بن عفان است.[۷۳] درخواست ساکنان کوفه از عثمان جهت گماشتن ابوموسی اشعری به امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر در پی اخراج سعید بن عاص –عامل عثمان در کوفه- و در نتیجه فرمانداری ابوموسی بر این شهر مهم تا قتل عثمان[۷۴] از دیگر گزارشاتی است که مبین نقش قبیله اشعر در این زمان است.

با قتل عثمان در ۳۵ هجری، اختلافات به‌وجود آمده در میان مسلمانان و نزاع علوی ـ عثمانی، دامن خاندان اشعری را نیز گرفت و افراد این قبیله چونان سایر امّت اسلامی، به سه گرایش سیاسی[۷۵] موجود آن زمان منشعب شدند: گروه نخست تحت رهبری ابوموسی اشعری، به تبعیت از امثال عبدالله بن عمر، از هر دو گروه علویان و عثمانیان کناره گرفت.[۷۶] این شاخه دوام چندانی نیافت و با حاکمیت بعدی عثمانیان به رهبری معاویه، در این جریان هضم و جزو شاخه تسنّن این خاندان گردید.

گروه دوم اشعریانی بودند که پیش از آن و در زمان فتوحات، در شام ساکن شده بودند. این گروه در صفّین از هواداران معاویه بودند و جنگاوری‌هایی نیز از خود نشان دادند.[۷۷]

گروه سوم به رهبری مالک بن عامر، در کوفه شاخه علوی و تشیّع بودند. این گروه بعد‌ها در کوفه و قم، از هوادران و معتقدان تشیّع امامی شدند.[۷۸]

قبیله اشعر و حکومت علی (ع)

در جریان حکومت علی (ع) نیز، اشعریان شام و عراق - در هر دو سوی میدان و در حمایت و مخالفت با علی (ع) - حضوری فعال داشتند. گرچه در جنگ جمل منابع تاریخی از حضور قبیله اشعر یادی نکرده‌اند، اما توصیه سائب بن مالک بن عامر به پدر زن خود -ابو موسی اشعری- برای یاری دادن به حضرت علی (ع) در جمل[۷۹] می‌تواند حاکی از حضور سائب به همراه برخی دیگر از هم قبیله‌هایش در این نبرد باشد. در این جنگ تنی چند از اصحاب پیامبر (ص) و یارانشان به همراه عایشه –همسر رسول گرامی اسلام- بیعت‌ خود با امیرالمؤمنین (ع) را نقض کردند و جهت پیاده کردن نیات شوم خود به سوی بصره حرکت کردند. امام علی (ع) که برای تحقق نخستین برنامه‌هایشان، یعنی از میان برداشتن معاویه از ولایت شام و در دست گرفتن امور آن بلاد، اقدام می‌کرد، با دریافت اخبار عراق به طرف بصره حرکت کرد. علی (ع) مردم کوفه را برای حضور در سپاه خود فرا خواند. لکن ابوموسی اشعری، والی کوفه، با این استدلال که جنگ فقط در «دار الحرب» برای مسلمان جایز است، مردم را از پیوستن به سپاه امیرالمؤمنین (ع) باز می‌داشت. اما با حضور مالک در این شهر و خطابه سفیران امام (ع) در بین مردم، افکار پوسیده والی کوفه رنگ باخت و مردم گروه گروه به سپاه حضرت پیوستند.[۸۰]

در جنگ صفین نیز اشعریان بخشی از یاران وفادار حضرت را تشکیل می‌دادند. چندان که در این جنگ، علی (ع) بر اساس تقسیم‌بندی قبایل کوفه، کوفیان را در هفت لشکر جای داد و برای هر کدام فرماندهی تعیین نمود و فرماندهی قبیله مذحج و اشعر را به نضر بن زیاد حارثی سپرد.[۸۱] از چهره‌های معروف این قبیله در جنگ صفین، مالک بن عامر اشعری است که صاحب کتاب تاریخ قم به حضور وی در صفین و همراهی او با حضرت علی (ع) تصریح کرده است.[۸۲]

از دیگر چهره‌های بنام اشعریان در این جنگ، ابوموسی اشعری است. وی در ادامه جنگ صفین و با وقوع فتنه قرآن بر سر نیزه کردن، از سوی عناصر منحرف و ساده اندیش - با وجود مخالفت‌های علی (ع) - به عنوان حکم انتخاب گردید و رأی به عزل علی (ع) از خلافت داد.

در جنگ صفین، اشعریان شام نیز، حضور چشمگیری در سپاه معاویه داشتند.[۸۳] چندان که بر اساس برخی گزارشات، مالک اشتر همراه با هشتصد تن از جوانان همدانی، در یکی از معارک این جنگ -در روز پنج شنبه نهم صفر سال ۳۷ هجری- در برابر هجمه وسیع سپاه شام که متشکل از قبایل لخم، عک، جذام و اشعر بودند، سخت پایداری نمودند، آنان را وادار به عقب‌نشینی کردند.[۸۴] این حضور، عتاب و سرزنش منذر بن ابی‌ حمیصه وادعی -شهسوار و شاعر همدانی- بر اشعریان را موجب گردید. وی در صفین، آنان و نیز عکی‌ها را بواسطه فروختن دین‌شان به دنیا و همراهی با معاویه مورد ملامت قرار داده بود.[۸۵]

نقش اشعریان در مواجهه با جنبش‌های سیاسی-اجتماعی دوران اموی

از حضور قبیله اشعر و مردمانش در حوادث و وقایع تاریخی پس از شهادت حضرت علی (ع) تا سال ۶۵ هجری -از جمله ایام حکومت امام حسن (ع) و قیام عظیم عاشورا و قیام توابین- اطلاع چندانی در دست نیست. شاید انتخاب ابوبرده پسر ابوموسی اشعری از سوی زیاد بن ابیه جهت فرماندهی یکی از قسمت‌های نظام ارباعی کوفه که زیاد برای اداره بهتر این شهر در سال پنجاه هجری برقرار کرده بود[۸۶] و نیز شهادت ابوبرده علیه حجر بن عدی و امضاء شهادت‌نامه دروغین زیاد بن ابیه مبنی بر کفر حجر بن عدی[۸۷] که منجر به شهادت حجر بن عدی و جمعی از یارانش در مرج عذراء گردید[۸۸] را بتوان از معدود گزارشاتی دانست که حکایت از حضور این قبیله و بزرگان آنها در وقایع مهم این ایام دارد.

اما در پی قیام مختار و حضور برخی از چهره‌های ممتاز این قبیله در این قیام، بار دیگر نام این قبیله را در صفحات تاریخ برجسته و نمایان کرد. در سال ۶۵ هجری، سائب بن مالک اشعری به جمع یاری کنندگان قیام مختار پیوست و یکی از سران سپاه و از مشاوران نزدیک او گردید.[۸۹] وی همچنان در یاری مختار و اعتلای قیامش تلاش نمود تا این که سرانجام در رمضان ۶۷ هجری در نبرد با سپاه مصعب بن زبیر، همراه با مختار و برخی دیگر از بزرگان کوفه به شهادت رسید.[۹۰] حضور گروهی از خاندان مالک بن عامر در قیام ضد اموی عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، ـ یکی از سرداران سپاه حجاج ـ علیه او که در فاصله سال‌های ۸۰ تا ۸۴ هجری به وقوع پیوست،[۹۱] هم از دیگر وقایع و رخدادهای مهمی است که نقش اشعریان را در خود منعکس نموده است.

قبیله اشعر و هجرت به قم

بر اساس برخی روایات تاریخی، جانب‌داری اشعریان از قیام ضد اموی عبدالرحمن بن اشعث، آنان را مغضوب حجّاج واقع ساخته، آنها را مجبور به ترک کوفه و هجرت به قم نمود.[۹۲] اما گزارش دیگر، بدرفتاری احوص اشعری با روستاییان ایرانی زیر دست خود در سال ۹۳ هجری را علت خشم حجّاج بر وی و در نتیجه زندانی شدن او توسط این حاکم خونخوار عنوان کرده، آورده است که احوص با وساطت برادرش عبدالله، که نزد حجّاج ارج و قربی داشت، آزاد شد. پس از آن، عبدالله از بیم آنکه رأی حجّاج برگردد و احوص مجدّداً زندانی شود، چاره کار را خروج از کوفه دید که سرانجام منجر به سکونت آنان در قم شد.[۹۳] در روایت سومی هم کشته شدن محمّد بن سائب به‌دست حجّاج و تحت تعقیب قرار گرفتن فرزندان او و دیگر اعضای خاندان اشعری علت کوچ ایشان دانسته شده است.[۹۴]

ظاهراً عبدالله و احوص بن سعد نخستین اشعریانی بودند که به قم رفتند و در آنجا سکنی گزیدند. از آن پس عموزادگان خود، فرزندان سائب را هم به آنجا دعوت کردند و آنان نیز به قم آمدند.[۹۵] هر چند تاریخ این واقعه دقیقاً روشن نیست، اما به گفتۀ صاحب تاریخ قم، این کوچ در سال ۹۴ هجری روی داده است.[۹۶] همچنین دانسته نیست که هدف اصلی عبدالله و احوص قم بوده است، یا جای دیگر. به یک روایت،[۹۷] اشعریان قصد نواحی آذربایجان داشتند تا از آنجا به ارمنیه و یا خراسان بروند؛ زیرا که عموزادگان ایشان (احتمالاً نه از نسل اشعر) در آن مناطق صاحب نفوذ و ثروت بودند. برخی نیز گفته‌اند[۹۸] آنان قصد داشتند به اصفهان بروند، اما مردم قم از آنها خواستند که در برابر حملات موسمی دیلمیان به این نواحی، از آنان دفاع کنند و ایشان با اجابت این درخواست، در قم ساکن شدند. ظاهراً این نکته که قم و نواحی آن پیش از آن به وسیلۀ ابوموسی و مالک بن عامر اشعری فتح شده بود، در تمایل این اشعریان یا مردم قم به اقامت آنان در این سرزمین بی‌تأثیر نبوده است، چه، اشعریان هواخواهانی در این سامان داشتند.[۹۹] به روایتی، حاکم همدان، اشعریان را در ناحیۀ قم اسکان داد و آنجا را به آنان فروخت.[۱۰۰] در هر حال، ظاهراً این گروه نخستین عربانی هستند که در قم ساکن شدند. مقارن ورود اشعریان همه یا اغلب مردم قم دین زردشتی داشتند.[۱۰۱] اشعریان نخست با اشراف محلّی قم، که هنوز زرتشتی بودند، از در صلح درآمدند، اما پس از مدتی، رشد سریع نفرات و توان سیاسی ـ اجتماعی آنان، موجب نگرانی زرتشتیان شد [۱۰۲] مجوسیان با توجه به وحشتی که از پیشرفت و نفوذ روز افزون اشعریان داشتند، در صدد نقض‌پیمان خود برآمدند و از آنان خواستند که منطقه قم را ترک کنند.[۱۰۳] این اقدام زرتشتیان درست زمانی بود که خروج ابومسلم خراسانی علیه مروان حمار -آخرین خلیفه امویان- شروع شده بود. سپاهی به فرماندهی قحطبه از سوی او برای تسخیر اصفهان که قم نیز از توابع آن بود، اعزام شد و فراریان بنی امیه مورد تعقیب قرار گرفتند.[۱۰۴]

وقتی استقامت مسالمت‌آمیز اشعریان، بومیان مجوسی را متقاعد نساخت، احوص در مدت ایامی که عبدالله برای خروج این طایفه از قم تعیین کرده بود، تدبیری بیندیشید و نقشه خود را به هنگامی که بزرگان مجوسی در حصارهای مخصوص برای جشن چهارشنبه‌سوری و مراسم آتش افروزی آن اجتماع کرده بودند، به اجرا درآورد. این حرکت احوص، به کشته شدن سران قوم مجوس و تسلیم شدن جماعت آنان به مسلمانان منجر شد. با وقوع این ماجرا، آتشکده قم خاموش گردید و زرتشتیان آن تابع اسلام و اشعریان شدند.[۱۰۵]

مسلمانان عرب پس از پیروزی بر مجوسیان، منطقه ویژه‌ای از قم را برای سکونت خود انتخاب کردند و با رعایت آثار و معماری‌های اسلامی، شهر جدیدی را در آنجا به وجود آوردند که در منابع تاریخی و تحقیقات برخی از محققّان، حدود و ثغور و مشخصات آن بیان شده است.[۱۰۶] مقدسی در این مورد می‌نویسد: «وقتی بین مسلمانان عرب و مجوسیان قمی اتفاق (اختلاف) افتاد، بزرگان عرب اجتماع جماعت خود در یک محل را مصلحت دیده، شهر جدید دارای مساجد، منابر (و دیگر آثار اسلامی) را بنا کرده و برای حفظ امنیت دور آن را بارو (حصار) کشیدند».[۱۰۷] به این ترتیب، شهر جدید قم در کنار شهر قدیم ساخته شد و تمام مسلمانان عرب که تأسیس کنندگان اصلی این شهر بودند و دیگر مسلمانان تازه وارد، اعم از علما و سادات و غیر اینها و همچنین بومیان تازه مسلمان را در خود جای داد و در مدت کوتاهی مرکز فعالیت‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، مذهبی و... گردیده، پایگاه مهم تشیع در جهان اسلام و مرکز نشر علوم اهل بیت (ع) شناخته شد.

خبر غلبه اعراب بر مجوسیان قم و تسلط آنان بر اوضاع این منطقه، در بلاد اسلامی انتشار یافت. اشعریان ساکن در عراق و برخی دیگر از بلاد اسلامی و همین طور طوایف مختلفی از مسلمانان با شنیدن این خبر، رو به سوی قم آوردند و در جای جای این منطقه استقرار یافتند.[۱۰۸] گفته شد که پس از استقرار اشعریان در قم، دیگر عموزادگان و اقربای آنان رو به این منطقه آوردند و در مناطق مختلف ایران چون قم، کاشان، ساوه، آوه، قزوین، و... جای گرفتند.

طایفه اشعری، مردمی سخت‌کوش و استواری بودند. آنان با اتّکا به نیروهای فراوان مالی و انسانی که در اختیار داشتند، امور منطقه را به دست گرفتند و در زمان کوتاهی تحولات اعجاب برانگیزی به وجود آوردند. اشعریان در زمان کوتاهی قم را سامان داده، برای آن محله، میدان، نظام‌آبرسانی و... به وجود آورده، دشت‌های اطراف آن را آباد ساخته، روستاها، مزارع و راه‌های ارتباطی به وجود آوردند که همه آنها به نام آنان مشهور است.[۱۰۹]

صاحب کتاب «گنجینه آثار قم» در توصیف نقش‌آفرینی‌های اشعریان می‌گوید: «قم پس از استقرار اشعریان در بین چند حصار، و اتصال آنها به یکدیگر و تشکیل یک شهر در این سرزمین، به طور اعجاب‌آوری در طول یک قرن گسترش یافت. مردم قم، آن چنان اهمیّت و عظمتی پیدا کردند که از آغاز دوره خلافت عباسی در سال ۱۳۲ هجری تا اواخر دوره خلافت هارون، از پرداخت باج و خراج حکومتی خودداری کردند»[۱۱۰]

اشعریان قم پیوسته با خلفا و حاکمتن ظالم مخالفت می‌کردند. آنان از اوّل دوران عباسیان تا اواخر قرن دوم هجری که اصفهان و نواحی آن از جمله قم، دور از پایتخت حکومت بود، از پرداختن مالیات خودداری ورزیدند، و هیچ یک از خلفای عباسی هم متعرض آنان نشدند.[۱۱۱] تا اینکه هارون در سال ۱۸۴ هجری برای زیر فشار قرار دادن شیعیان و پیروان امام کاظم (ع) -پس از شهادت آن حضرت- و مقابله با کانون ضد عباسی، عبدالله بن کوشید قمی را به حکومت اصفهان برگزید و وصول خراج پنجاه ساله قم را از او درخواست کرد. عبدالله به واسطه برادرش عاصم بن کوشید که عامل وی در قم بود، مردم قم را تحت فشار قرار داد و تمام اموال آنان را به عنوان خراج معوّقه قبضه کرد. و چون اموال مردم برای خراج معوّقه کفاف نمی‌کرد و عاصم هم پیوسته بر فشار خود می‌افزود، عاقبت مردم ستمدیده بر او شوریدند و او را طعمه شمشیر خود ساختند. هلاکت عاصم در قم، سبب عزل عبدالله از حکومت اصفهان گردید. به هنگامی که عبدالله در دارالاماره برای اتفاقات گذشته توجیهاتی می‌آورد و به هارون التماس می‌کرد که او را به مسئولیت خود برگرداند، حمزة بن یسع اشعری، مرد با مکنت اشعریان وارد مجلس شد و با بیان مطالب قابل قبولی درباره قمیان و شرح احوال آنان، خلیفه را بر تعدیات عبدالله و عاصم متقاعد کرد.[۱۱۲] و از او خواست که قم از اصفهان جدا شود و به عنوان شهر مستقل در آن منبری نصب، و اجازه اقامه نماز جمعه و عیدان در آن داده شود. در این صورت، اگر خلیفه از خراج معوقه قم صرف نظر کند، وی متعهّد به پرداخت خراج و مالیات سالانه آن خواهد بود. هارون با خواسته حمزه موافقت کرد و او را به ولایت قم برگزید. سپس حسن بن تحتاخ طالقانی قمی را برای تعیین مساحت قم و مبلغ خراج آن همراه وی عازم این منطقه کرد. از این دوره، حاکمیت قانونی این طایفه (اشعری) شروع شد. حمزة بن یسع و بعد پسرش علی بن حمزه، تا سال ۱۹۲ هجری و سپس عامر بن عمران بن عبدالله تا سال ۱۹۳ هجری (که همگی از شاخه مالک بن عامر و اشعریان شیعی قم بودند) یکی پس از دیگری، ولایت قم را برعهده گرفتند.[۱۱۳] البته مردم قم و در رأس آنان اشعریان، به جهت پیروی از اهل بیت (ع) و مخالفت با دشمنان آنها، به مخالفت با خلفا برخاسته، از پرداختن مالیات به آنان امتناع کردند و از این‌رو، قمی‌ها کارگزاران خلیفه را به داخل شهر راه نمی‌دادند و حاکمان و قضات را از میان مردم خودشان تعیین می‌کردند.[۱۱۴] به گفتۀ اشعری قمی، اشعریان ۲۸۰ سال در قم بودند و سالیانی را با عزت و اقتدار زیستند، اما پس از چندی میانشان اختلاف افتاد و بر ضد هم برخاستند و لاجرم به سُستی‌ گراییدند و سرانجام قدرت و شوکت خود را در قم از دست دادند.[۱۱۵]

اشعریان و نقش آنان در تحولات فرهنگی سده‌های نخست اسلامی

این طایفه ایفاگر نقش برجسته‌ای در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عراق و پس از آن در تحولات جهان اسلام بودند؛ لکن بنا بر طبیعت حوادث و رخدادها، دچار دسته‌بندی سیاسی آن دوران شدند و به دو جبهه مخالف تقسیم گردیدند. ابوموسی اشعری، عموزاده مالک بن عامر، به جبهه خلفا پیوست و در دوره خلافت عمر بن خطاب، فرماندهی سپاهیان او را به عهده گرفت و بخشی از نواحی ایران را فتح کرد و بعدها پس از معزول شدن ولید بن عقبه از امارت کوفه، به جای او به امارت نشست. او در دوران خلافت امیرمؤمنان علی (ع) تنها شخص از منصوبان عثمان بود که به پیشنهاد مالک اشتر در مسئولیت خود باقی ماند، ولی بعدها با مواضع سیاسی امیرمؤمنان (ع) مخالفت کرد و از آن حضرت در جنگ جمل و صفین دوری جست، مردم را از شرکت در این نبردها نهی کرد و در جریان حکمیت بر خلاف نظر صریح امام (ع)، به نمایندگی از سپاه عراق برگزیده شد و عاقبت با نیرنگ عمرو بن عاص -نماینده معاویه- امام علی (ع) را از خلافت خلع و معاویه را به جای آن حضرت نصب کرد.[۱۱۶] این شاخه از اشعریان که ابوموسی و اطرافیان او را در بر می‌گیرد، بیشتر در کوفه و بصره استقرار یافتند و پست‌ها و مناصبی را در آن نواحی به دست گرفتند و بیشتر شخصیت‌های این تیره، از مشایخ حدیث شناخته‌ شده‌اند. با وجود اینکه این شاخه، عموزادگان شاخه مالک اشعری هستند، ولی به هر حال در میان آنان اثری از «تشیع» دیده نمی‌شود.[۱۱۷]

اما مالک بن عامر اشعری و فرزندانش بر خلاف ابوموسی، گرایشی شیعی داشتند چندان که مالک بن عامر، جد و بزرگ این خاندان، همراه علی (ع) در نبرد صفین شرکت کرد و علیه «قاسطین» مبارزه نمود. فرزند او سائب بن مالک نیز، در کوفه به «شیخ شیعه» معروف بود. وی در جنگ جمل در شمار یاران امام علی (ع) قرار گرفت و پدر زنش –ابوموسی اشعری - را نیز به یاری آن حضرت دعوت ‌کرد.[۱۱۸] او در کوفه به عبدالله بن مطیع ـ امیر کوفه- که می‌خواست به فرمان عبدالله بن زبیر در تقسیم خراج بر اساس سیره خلفای سابق عمل کند، اعتراض و درخواست کرد که به سیره علی (ع) عمل کند.[۱۱۹] سائب یکی از پنج نفری بود که در زندان عبیدالله بن زیاد از مردم برای مختار بیعت می‌گرفت و در سال ۶۷ هجری به هنگام قیام مختار، یکی از سران سپاه و از مشاوران نزدیک او بود و پس از پیروزی مختار بر کوفه، خطبه‌ای ایراد کرد که با عبارت «يا شيعة آل رسول» شروع می‌شد. او در جنگ مختار با عبدالله بن زبیر و برادرش مصعب بن زبیر، در کنار مختار بود و عاقبت در سال ۶۷ هجری پس از شکست مختار از سپاه مصعب، و به محاصره درآمدن در دارالاماره کوفه، در طی نبردی قهرمانانه‌ به شهادت رسید.[۱۲۰] این شاخه از بنی اشعر، بنا بر دلایلی، در اواخر قرن اول هجری به قم وارد شدند. ورود آنان به قم، نفوذ و گسترش اسلام و عقاید شیعی را باعث شد. اینان چندی پس از درآمدن به قم تشیع خود را آشکار کردند و به تبلیغ آن اهتمام ورزیدند[۱۲۱] و خیلی زود قم را به صورت یکی از پایگاه‌های تشیع در آوردند. از میان اینان عالمان و فقیهان و محدثان و متکلمان بزرگی برخاستند که نامدارترین آنان تا پایان دورۀ امامت و آغاز غیبت کبری کم‌و بیش با امامان عصر خود ارتباط داشتند و از آنان حدیث نقل می‌کردند و گاه برخی از آنها نمایندگی امام عصر خود را در قم رسماً بر عهده داشتند و از این راه‌ها یاری‌های فراوان به امامان (ع) و فکر و فرهنگ شیعی کردند، خاصه که اشعریان نفوذ و قدرت خود را در جاهای دیگر نیز گسترانیدند. مثلاً حمزة بن یسع اشعری علاوه بر امارت قم، حکومت قزوین را هم داشت و نیز ساوه، فراهان، تفرش و کاشان هم به تدریج به قلمرو اشعریان افزوده شد.[۱۲۲] به هر حال، از امامان شیعه هم سخنان ستایش‌آمیزی در مورد اشعریان قم و به ویژه تنی چند از آنان نقل شده است.[۱۲۳] اصولاً خاندان اشعری از آغاز از نیک‌نام‌ترین خاندان‌های عرب مسلمان به شمار می‌آمدند و احادیث بسیاری از پیامبر اکرم (ص) در فضایل این خاندان در پیش از اسلام و بعد از آن در منابع شیعه[۱۲۴] و سنّی[۱۲۵]نقل شده است.[۱۲۶] حتی گفته‌اند آیاتی از قرآن دربارۀ اشعریان نازل شده است.[۱۲۷] اشعریان قم به لحاظ اعتقادی و کلامی هم از منزلت خاصی در سیر تفکر شیعی امامی برخوردارند. از شاخص‌ترین عقاید آنان، حساسیت خاص در مورد غلو و غلات است. آنان کوچک‌ترین سخن غلوآمیزی را دربارۀ امامان (ع) بر نمی‌تافتند. از این رو، بسیاری از راویان را که به زعم آنان در زمرۀ غلات بودند، توثیق نمی‌کردند. حتی گاه با آنان به خشونت رفتار می‌کردند؛ به عنوان نمونه می‌توان به تبعید احمد بن محمد ابن خالد برقی از قم به وسیلۀ احمد بن محمد بن عیسی اشعری اشاره کرد.[۱۲۸] ظاهراً به همین دلیل است که اشعریان قم را «سنت‌گرا» خوانده‌اند.[۱۲۹] البته اندیشۀ معتدلانۀ «قمیون»، مورد انتقاد برخی از نامداران شیعی از جمله شیخ مفید بوده است.[۱۳۰]

اشعریان قم همچنین به سبب تشیع چندان با دستگاه خلافت اموی و عباسی سازگار نبودند. آنان غالباً والی غیر شیعی و نیز قاضی منصوب از جانب خلیفه را نمی‌پذیرفتند و به شهر راه نمی‌دادند.[۱۳۱] آنان به سختی حاضر می‌شدند به حکومت مرکزی خراج دهند و در آن زمان که به اضطرار تن به این کار می‌دادند، باز خمس و وجوهات شرعی را به امام خود می‌پرداختند.[۱۳۲] در واقع اشعریان قم، عملاً در امور خود مستقل بودند و با دستگاه خلافت گاه کشمکش داشتند و این کشمکش‌ها گه گاه منجر به شورش‌ها و درگیری‌های حاد می‌شد که تفصیل آن در منابع تاریخی انعکاس یافته است.[۱۳۳]

رجال و مفاخر اشعریان

افزون بر ابوموسی اشعری و مالک‌ بن‌ عامر (جدّ اشعریان قم) که برخی وی را نخستین‌ مسلمان اشعری معرفی کرده‌اند،[۱۳۴] نامدارترین چهرۀ اشعریان در زمان پیامبر (ص) ابوعامر اشعری است که در فتح مکه و حنین شرکت کرد و در نبرد اخیر به شهادت رسید.[۱۳۵] فرزند او عامر بن ابی عامر هم از اصحاب بود و ضمن شرکت در چند پیکار، نقل روایاتی را هم بدو منسوب کرده‌اند.[۱۳۶] فرزند او مالک بن عامر نیز از نامداران صدر اسلام بود و در پیکار مسلمانان با ایرانیان شرکت کرد و نخستین کسی است که در فتح مداین با اسب از فرات گذشت.[۱۳۷]

از دیگر اشعریان مشهور صدر اسلام، ابوبرده عامر بن قیس -برادر ابوموسی اشعری- است. وی که از اصحاب و از راویان حدیث نبوی بود، بعدها در کوفه ساکن شد.[۱۳۸] برادر دیگر او ابورهم بن قیس هم در شمار صحابه قرار داشت که در شام اقامت گزید.[۱۳۹] سعد بن مالک اشعری، از بزرگان کوفه و اشراف این طایفه که در زمان خلافت عثمان بر شراب‌خواری ولید بن عقبه امیر کوفه نزد خلیفه شهادت داد،[۱۴۰] و نیز، سائب بن مالک معروف به «شیخ شیعه» در کوفه[۱۴۱] و از سران سپاه و از مشاوران نزدیک او[۱۴۲] و پسرش محمد بن سائب[۱۴۳] از دیگر چهره‌های برجسته این قبیله می‌‌باشند. علاوه بر آن مؤلف تاریخ قم، نام بیش از یکصد تن از اعقاب عبدالله، احوص و نعیم، فرزندان سعد بن مالک بن عامر و اعقاب سائب بن مالک بن عامر، را برشمرده است که از ائمّه معصومین (ع) روایت نقل کرده‌اند.[۱۴۴] این در حالی است که در آماری دیگر، مجموع محدّثان و فقهای اشعری، ۸۳ تن ذکر شده‌اند که ۴ نفر از اصحاب امام باقر (ع)، ۱۶ نفر از اصحاب امام صادق (ع)، ۱۴ نفر صحابی امام کاظم (ع)، ۲۱ نفر صحابی امام رضا (ع)، ۲۰ نفر صحابی امام جواد (ع)، ۱۵ نفر صحابی امام هادی (ع)، ۱۳ نفر صحابی امام حسن عسکری (ع)، و ۳ نفر از مرتبطان و صاحبان مکاتبه با امام زمان (ع) بوده‌اند. [۱۴۵]

در کتب تاریخ قم و رجال نجاشی به نام جمع کثیری از راویان و محدثان اشعری اشاره شده است که از جمله آنان می‌‌توان از: مالک بن احوص اشعری،[۱۴۶] موسی بن عبدالله اشعری،[۱۴۷]عیسی بن عبدالله اشعری،[۱۴۸] عمران بن عبدالله اشعری،[۱۴۹] یسع بن عبدالله اشعری،[۱۵۰] عبدالرحمان بن عبدالله اشعری،[۱۵۱] محمّد بن عبدالله اشعری،[۱۵۲] ابوبکر بن عبدالله اشعری،[۱۵۳] شعیب بن عبدالله اشعری،[۱۵۴] حمزة بن یسع بن عبدالله اشعری،[۱۵۵]ابوجریر زکریّا بن ادریس اشعری،[۱۵۶] زکریّا بن آدم اشعری،[۱۵۷] علی بن آدم اشعری،[۱۵۸] عامر بن عمران اشعری،[۱۵۹] ابراهیم بن یسع اشعری،[۱۶۰] اسحاق بن سعد اشعری،[۱۶۱] زکریا بن مالک بن احوص اشعری، مشهور به «بنین بن ابی‌خالد»،[۱۶۲] سعد بن مالک بن احوص اشعری،[۱۶۳] محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری،[۱۶۴]احمد بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری،[۱۶۵] موسی بن آدم اشعری،[۱۶۶] اسماعیل بن عیسی بن عبدالله اشعری،[۱۶۷] اسماعیل بن سعد اشعری،[۱۶۸] آدم بن علی بن آدم اول اشعری،[۱۶۹]سعد بن عامر بن سعد بن مالک بن احوص اشعری،[۱۷۰] محمد بن عامر بن سعد بن مالک بن احوص اشعری،[۱۷۱] عیسی بن حسن اشعری،[۱۷۲] محمّد بن علویه بن سعد اشعری،[۱۷۳]علی بن محمّد بن خزرج اشعری،[۱۷۴] جعفر بن محمّد بن سعد اشعری،[۱۷۵] مزاحم بن علی اشعری،[۱۷۶] ابوطاهر بن حمزة بن یسع اشعری،[۱۷۷] ابوسهل بن ابی‌طاهر اشعری،[۱۷۸] ابوالحسین بن ابی‌سهل اشعری،[۱۷۹] طاهر بن ابی‌طاهر اشعری،[۱۸۰] محمد بن احمد بن علی بن آدم اشعری،[۱۸۱] عبدالله بن آدم اشعری،[۱۸۲] یسع بن عامر بن عمران اشعری،[۱۸۳] سهل بن یسع بن عبدالله اشعری،[۱۸۴] حسن بن سعد بن احوص اشعری،[۱۸۵]حسن بن علی بن آدم اشعری،[۱۸۶] ابوجعفر محمّد بن علی بن محبوب اشعری،[۱۸۷] ابوخلف سعد بن عبدالله اشعری،[۱۸۸]احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک بن احوص اشعری،[۱۸۹] احمد بن ابی‌زاهر اشعری،[۱۹۰] موسی بن احمد بن محمّد بن علی بن عیسی طلحی،[۱۹۱] ابراهیم بن علی بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری،[۱۹۲]علی بن ابراهیم بن علی بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری،[۱۹۳] محمّد بن علی بن ابراهیم بن علی بن محمّد بن عیسی بن عبدالله اشعری،[۱۹۴] یاد کرد[۱۹۵][۱۹۶]

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۷؛ هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۶۸؛ سمعانی، الانساب، ج۱، ص۶۴۲.
  2. قلقشندی، صبحی الاعشی، ج۵، ص۱۶۸؛ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۴۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۷.
  3. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۷؛ ابن عبد ربه، عقد الفرید، ص۳۱۴.
  4. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۸ و ۲۴۴.
  5. یعقوبی، البلدان، ص۹۸.
  6. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۰(ذیل کلمه زبید) و ج۴، ص۲۰۸ (ذیل کلمه غلافقه).
  7. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۱۱(ذیل کلمه القحمه).
  8. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۴۱(ذیل کلمه کدراء).
  9. منتظر القائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۸۲-۸۳.
  10. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۶.
  11. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۶.
  12. ابوالفداء، تقویم البلدان، ص۱۲۲.
  13. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۶.
  14. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۷، ص۲۲.
  15. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۸؛ نشریه پژوهش‌های تاریخی اسلام و ایران، مقاله «نقش سیاسی اجتماعی قبیله اشعر در ابتدای گسترش اسلام»، اصغرمنتظر القائم و قاسم خردمندی، ص۶.
  16. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰
  17. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۷ و ۳۹۸؛ بری، القبائل العربیة فی المصر فی القرون الثلاثة الاولی، ص۲۲۳.
  18. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۹۴.
  19. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۸۴-۷۹۴.
  20. محمد بن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۱.
  21. البته به نظر می‌‌رسد با توجه به این که عک هیأت نمایندگی مشخصی را به مدینه منوره نفرستاده است، عک تابع اشعر بوده باشد. منتظر القائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۸۳.
  22. همدانی، سیرت رسول الله، ج۱، ص۶۱؛ بیهقی، دلائل النبوه، ص۵۵.
  23. همدانی، سیرت رسول الله، ج۱، ص۶۴.
  24. نشریه پژوهش‌های تاریخی اسلام و ایران، مقاله «نقش سیاسی اجتماعی قبیله اشعر در ابتدای گسترش اسلام»، اصغرمنتظر القائم و قاسم خردمندی، ص۹.
  25. ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ۲۱۲.
  26. یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۳۴.
  27. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۶.
  28. ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۴۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰؛ یحیی بن حسین، غایة الامانی، ص۷۱.
  29. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۱۶۶؛ ابن حجر، الاصابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۶؛ بخاری، صحیح بخاری، ج۷، ص۴۸۴
  30. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۸.
  31. شهاب الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی، ج۳، ص۳۱.
  32. برخی مالک‌ بن‌ عامر (جدّ اشعریان قم) را نخستین‌ مسلمان اشعری می‌دانند که در پی وقایعی غیبی و معجزه‌آسا، در آغاز نبوّت به دیدار نبیّ اکرم (ص) آمد و اسلام آورد. (اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۴۶-۷۴۸)
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۵؛ ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۰۶؛ ابن حجر، الاصابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۹۵. بلاذری ابوموسی را در شمار مهاجرت کنندگان به حبشه در هجرت دوم یاد کرده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۱)
  34. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۵؛ ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۴۵.
  35. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ص۶۷۸؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۲۰
  36. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۵. ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۲۵۱؛ نشریه پژوهش‌های تاریخی اسلام و ایران، مقاله «نقش سیاسی اجتماعی قبیله اشعر در ابتدای گسترش اسلام»، اصغرمنتظر القائم و قاسم خردمندی، ص۱۲.
  37. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۵؛ ابن خیاط، کتاب الطبقات، ص۳۴۷. در این باب روایات دیگری هم نقل شده از جمله این که ابن سعد در روایتی از یزید بن عبدالله بن ابی برده از ابوموسی اشعری آورده است که ابوموسی و دو تن از برادرانش در جمع پنجاه و چند نفری بودند که با قوم خود از دیار خود مهاجرت کردند و کشتی آنان را به حبشه برد. جعفر با جمعی از مسلمانان هنوز در آنجا بودند. آنها با جعفر و سایر مسلمانان به هنگام فتح خیبر سوار بر یک کشتی به مدینه رفتند و حضرت رسول (ص) ایشان را در غنایم خیبر سهیم کرد. (همدانی، سیرت رسول الله، ج۱، ص۸۴۴) و فرمود: شما دو بار هجرت کردید یکی به حبشه و نزد نجاشی و دیگر به مدینه و نزد من. (ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ص۳۸۲)
  38. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۰۵
  39. واقدی، المغازی، ترجمه محمود مهدوی، ص۵۳۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ص۶۷۸؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۱۴
  40. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۷۰۴.
  41. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۹۰
  42. واقدی، المغازی، ترجمه محمود مهدوی، ص۶۹۷
  43. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمود توکلی، ص۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۳۳۸
  44. ابونعیم، ذکر اخبار اصفهان، ص۱۷۵؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۱۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۵۷
  45. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۵۴. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۶۴-۲۶۵.
  46. همدانی، سیرت رسول الله، ج۱، ص۹۲۱؛ نشریه پژوهش‌های تاریخی اسلام و ایران، مقاله «نقش سیاسی اجتماعی قبیله اشعر در ابتدای گسترش اسلام»، اصغرمنتظر القائم و قاسم خردمندی، ص۱۴-۱۵.
  47. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۶۴.
  48. ابونعیم، ذکر اخبار اصفهان، ص۲۵۶؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۵۵۶.
  49. ابن حبیب، المحبر، ص۱۲۶؛ گنجی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج، ص۳۰۳.
  50. ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۴۶. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۱۵.
  51. ابن حجر، الاصابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۵۹؛ ابن خلدون، العبر، ص۴۴؛ نشریه پژوهش‌های تاریخی اسلام و ایران، مقاله «نقش سیاسی اجتماعی قبیله اشعر در ابتدای گسترش اسلام»، اصغرمنتظر القائم و قاسم خردمندی، ص۱۶-۱۷.
  52. سرزمینی از آن قبیله عک بین مکه و ساحل. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۲۲.
  53. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۵۳۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۱۲۵۹.
  54. نشریه پژوهش‌های تاریخی اسلام و ایران، مقاله «نقش سیاسی اجتماعی قبیله اشعر در ابتدای گسترش اسلام»، اصغرمنتظر القائم و قاسم خردمندی، ص۲۱.
  55. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۷۰؛ همدانی، فتوح البلدان، ج۸، ص۳۰۴.
  56. خلیفه بن خیّاط، تاریخ، ص۷۴.
  57. حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۵۰، همدانی، فتوح البلدان، ج۸، ص۳۰۴.
  58. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۸۲۰-۸۲۱.
  59. فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۵، ص۱۹۴.
  60. خلیفه بن خیّاط، تاریخ، ص۷۸؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۳، ص۱۶۹.
  61. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۹۳.
  62. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۵۰؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۳، ص۳۰۷.
  63. خلیفه بن خیّاط، تاریخ، ص۷۷؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۳، ص۱۶۹..
  64. فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۵، ص۱۹۸.
  65. حسن بن محمد، تاریخ قدیم قم، ص۲۶۰ و ۲۸۱.
  66. حسن بن محمد، تاریخ قدیم قم، ص۲۸۹؛ خضری، تاریخ تشیع، ج۲، ص۱۶۶.
  67. جعفریان، تاریخ تشیع، ج۲، ص۱۶۶.
  68. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۷ و ۳۹۸؛ بری، القبائل العربیة فی المصر فی القرون الثلاثة الاولی، ص۲۲۳.
  69. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۸.
  70. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.
  71. ر. ک: لویی، خطط الکوفه و شرح خریطها، ص۳۳.
  72. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.
  73. اشعری قمی، تاریخ قم، ۲۹۰-۲۹۱.
  74. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۶.
  75. ر. ک. طه حسین، علی و فتنة بزرگ قتل عثمان، ص۴۴ و ۴۵.
  76. ر. ک. احمدی، حکومت علوی و جریان‌های اجتماعی، ص۴۱۱-۴۱۳؛ سلیمانی، ضرورت بازنگری در نقش جریان اعتزال در حکومت امیر مؤمنان (ع)، ص۱۱۳-۱۲۸.
  77. ر. ک. نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمة پرویز اتابکی، ص۵۹۴ و ۵۹۵.
  78. ر. ک. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۷۹ و ۷۸۰؛ فصلنامه علمی شیعه‌شناسی، مقاله «اشعریان و تأسیس نخستین دولت‌شهر شیعه»، علی‌محمّد حیدر سرلک و مهدی مهریزی.
  79. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۹.
  80. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۱۳.
  81. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۶۶.
  82. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۷۱.
  83. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۵، ص۳۱.
  84. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  85. او خطاب به امام (ع) چنین گفت: «عکی‌ها و اشعری‌ها از معاویه پاداش و مقرری خواستند و دینشان را به دنیا فروختند اما ما آخرت را بر دنیا برگزیدیم و پاداش نیکو با پایداری در جهاد در راه خداوند را درخواست کردیم». نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۳۴.
  86. ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.
  87. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج۲، ص۲۴۴.
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.
  89. ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹، ۱۱ و ۹۱؛ ابن اعثم، الفتوح، ص۶ و ۱۰۸؛ اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۸۰.
  90. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۹۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۰۷.
  91. ابوالفداء، تقویم البلدان، ص۴۷۳.
  92. ابوالفداء، تقویم البلدان، ص۴۷۳.
  93. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۵ و ۲۴۶.
  94. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۰؛ فصلنامه علمی شیعه‌شناسی، مقاله «اشعریان و تأسیس نخستین دولت‌شهر شیعه»، علی‌محمّد حیدر سرلک و مهدی مهریزی.
  95. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۲-۲۶۳.
  96. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۲.
  97. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۴.
  98. نک‍: اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۱.
  99. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۰-۲۶۱.
  100. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۳.
  101. ارباب قمی، تاریخ دار الایمان قم، ص۱۸- ۱۹؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله «اشعریان»، حسن یوسفی اشکوری.
  102. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۵۱-۲۵۷
  103. حسن بن محمد، تاریخ قدیم قم، ص۲۵۹؛ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص۳۲؛ تاریخ قم، ناصر الشریعه، ص۳۵.
  104. عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص۳۲؛ علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، ص۱۲۵.
  105. حسن بن محمد، تاریخ قدیم قم، ص۲۵۹؛ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص۳۲؛ تاریخ قم، ناصر الشریعه، ص۳۵.
  106. عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص۳۳؛ علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، ص۱۲۵.
  107. مدرسی، قم نامه، ص۷۴.
  108. مدرسی، قم نامه، ص۷۴.
  109. ر. ک: مقدمه تاریخ قم، محمدرضا انصاری، انتشارات آیت‌الله مرعشی، ص۳۹؛ جعفریان، تاریخ تشیع، ج۲، ص۱۷۶؛ فرهنگ کوثر، مقاله آغاز تشیع در قم، «حسین فقیهی».
  110. عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص۱۵۱.
  111. عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص۱۵۱؛ علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، ص۱۲۵.
  112. عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص۱۵۱؛ علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، ص۱۲۵؛ اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۸۵.
  113. حسن بن محمد، تاریخ قدیم قم، ص۱۷، ۳۹، ۱۰۲و ۲۴۱.
  114. حسن بن محمد، تاریخ قدیم قم، ص۱۷، ۳۹، ۱۰۲و ۲۴۱؛ فرهنگ کوثر، مقاله آغاز تشیع در قم، «حسین فقیهی».
  115. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۰-۲۴۱.
  116. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.
  117. ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۹۹؛ فرهنگ کوثر، مقاله آغاز تشیع در قم، «حسین فقیهی».
  118. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۹
  119. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۹.
  120. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۹؛ ر. ک: اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۰؛ تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر وقایع سال‌های ۶۶ و ۶۷؛ فرهنگ کوثر، مقاله آغاز تشیع در قم، «حسین فقیهی».
  121. به گزارش قمی نخستین کسی که تشیع این طایفه را علنی کرد و به ترویج آن اهتمام ورزید، موسی بن عبدالله بن سعد اشعری بود. وی که از اصحاب امام صادق (ع) (مهاجر، رجال الاشعریین من المحدّثین و اصحاب الائمه (ع)، ص۱۸۰) بود، به ترویج آشکار و بدون تقیّة مذهب تشیّع امامی در قم پرداخت و پس از آن، تشیّع امامی مذهب رسمی اشعریان قم شد. (اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۷۸ و ۷۷۹).
  122. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۳، ۲۷۹.
  123. نک: مثلاً نجاشی، رجال، ص۹۱، ۱۷۴، جم‍؛ کشی، معرفة الرجال، ص۶۲۳-۶۲۵، جم‍؛ علامۀ حلی، رجال، ص۱۵، ۷۵.
  124. ر. ک. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۶۴-۷۷۵.
  125. بخاری، الصحیح، ص۴۸۷ و ۴۸۸.
  126. نک: مسلم، صحیح، ج۲، ص۱۹۴۴-۱۹۴۵؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۶۴.
  127. اشعری قمی، تاریخ قم، ۲۷۲-۲۷۷؛ سیوطی، الخصائص الکبری، ج۲، ص۳۶-۳۷.
  128. نک: قهپایی، مجمع الرجال، ج۱، ص۱۳۸.
  129. نک: دانشنامه، ج ۹، ص۱۲۲۴.
  130. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ج۵، ص۱۳۵-۱۳۶.
  131. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۱.
  132. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۷۹.
  133. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله «اشعریان»، حسن یوسفی اشکوری.
  134. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۴۶-۷۴۸.
  135. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۵۷- ۳۵۸.
  136. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۵۸.
  137. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۶۹.
  138. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۵۷- ۳۵۸؛ خلیفه، کتاب الطبقات، ج۱، ص۱۵۶.
  139. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۳۴؛ دربارۀ شماری دیگر از اشعریان مشهور این دوره، نک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۵۹ و ج۷، ص۴۴۱-۴۴۳؛ خلیفه، کتاب الطبقات، ج۱، ص۱۵۷، ۲۹۸- ۲۹۹؛ ابن‌درید، الاشتقاق، ص۴۱۷- ۴۱۸؛ سمعانی، الانساب، ج۱، ص۲۶۶؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله «اشعریان»، حسن یوسفی اشکوری.
  140. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۸۰.
  141. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۸۰.
  142. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۹؛ ر. ک: اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۰؛ تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر وقایع سال‌های ۶۶ و ۶۷.
  143. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۰، و چاپ جدید حاشیه کتاب، ص۶۸۰.
  144. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۷۷و ۷۷۸.
  145. حسینیان مقدّم و دیگران، حسینیان مقدّم، حسین و دیگران، تاریخ تشیّع: دولت‌ها، خاندان‌ها و آثار علمی و فرهنگی شیعه، ج۲، ص۱۷۴ و ۱۷۵.
  146. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۸۲ و ۷۲۹.
  147. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۴۴ و ۷۷۹.
  148. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۸۱.
  149. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۷، ۶۸۳ و ۷۸۱.
  150. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۶۷، ۱۲۷ و ۶۸۳.
  151. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۷.
  152. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۷.
  153. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۶۸۳.
  154. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۲ و ۱۸۲.
  155. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۸۲.
  156. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۸۱.
  157. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۸۱.
  158. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  159. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۴۰۹ و ۶۸۳.
  160. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۸۹.
  161. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  162. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۸۲.
  163. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۸۸، ۱۲۷، ۱۵۵ و ۱۸۱.
  164. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  165. نجاشی، رجال نجاشی، ش۱۹۸.
  166. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  167. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  168. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  169. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  170. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸، ۲۸۶ و ۲۸۷.
  171. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۸.
  172. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۴۱۰.
  173. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۴۱۰.
  174. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۴۱۰.
  175. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۴۱۰.
  176. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۵۷۹.
  177. نجاشی، رجال نجاشی، ش۱۲۵۶.
  178. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۹۸ و ۵۸۶.
  179. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۲۱۳.
  180. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۳.
  181. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۳.
  182. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۲۳.
  183. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۱۷.
  184. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۷۷؛ نجاشی، رجال نجاشی، ش۴۹۴.
  185. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۶۸.
  186. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۶۴، ۶۷ و ۱۲۳.
  187. نجاشی، رجال نجاشی، ش۹۴۰.
  188. نجاشی، رجال نجاشی، ش۴۶۷.
  189. نجاشی، رجال نجاشی، ش۲۲۵.
  190. نجاشی، رجال نجاشی، ش۲۱۵.
  191. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۳۳۶.
  192. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۵۹.
  193. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۳۳ و ۱۵۸.
  194. اشعری قمی، تاریخ قم، ص۱۳۶، ۱۵۸ و ۱۵۹.
  195. فصلنامه علمی شیعه‌شناسی، مقاله «اشعریان و تأسیس نخستین دولت‌شهر شیعه»، علی‌محمّد حیدر سرلک و مهدی مهریزی.
  196. علی‌ محمّد حیدر سرلک و مهدی مهریزی، مقاله "اشعریان و تأسیس نخستین دولت‌شهر شیعه"، فصلنامه علمی شیعه شناسی؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سید کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1372؛ اصغر منتظر القائم و قاسم خردمندی؛ مقاله "نقش سیاسی اجتماعی قبیله اشعر در ابتدای گسترش اسلام"، نشریه پژوهش های تاریخی ایران و اسلام، بهار و تابستان 1388، شماره 4؛ حسین فقیهی، مقاله "آغاز تشیع در قم2"، فرهنگ کوثر، سال 1388، شماره 77.