انسان در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث انسان است. "انسان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل انسان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • انسان اصلش از إِنْسیان است، زیرا لغت‌شناسان عربی، مصغّر آن را اُنیسیانْ دانسته‌اند. یای آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت می‌کند و به سبب کثرت استعمال، حذف شده است[۱] در وجه تسمیه انسان به این نام گفته شده است: با توجه به این که انسان اصلش انسیان بوده و آن هم از نسیان است، و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد[۲] یا بدان جهت انسان نامیده شد که می‌تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و الفت برقرار کند[۳][۴].
  • اصطلاحات انسان، بشر و آدم، هر سه تقریباً بر افراد انسان صدق می‌کند، لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین اهل لغت، کلمه انسان و بشر عَلَمْ برای نوع انسان به کار رفته است، لکن اکثر اهل لغت واژه آدم را عَلَمْ برای شخص گرفته‌اند. برخی هم آن را مثل انسان و بشر برای نوع به کار برده‌اند. در قرآن هر کجا کلمه بشر به کار رفته، منظور جسم ظاهری، پوست و بدن انسان است، و هر کجا کلمه انسان به کار رفته است مراد باطن، کمالات و استعدادهای درونی او است[۵]. کلمه انسان در قرآن شصت و پنج بار، و کلمه بشر سی و پنج بار و کلمه آدم بیست و پنج باربه کار رفته است[۶].
  • بحث از ماهیت انسان در منابع کلامی‌ نیز به تناسبی ذیل بحث از تکلیف و این که مکلف در انسان چیست؟ مورد بحث واقع شده است[۷]. و برخی این بحث را ذیل مبحث معاد، به تناسب بحث از این که در معاد چه چیزی از انسان بازگشت می‌کند، مورد بحث قرار داده‌اند[۸][۹].

اقوال در حقیقت انسان

  • دانشمندان اسلامی‌ درباره حقیقت و ماهیت انسان، آراء مختلفی ارائه کرده‌اند که خلاصه آنها این است که حقیقت انسان یا جسم است یا عرض، و یا مجرّد از جسم و عرض است یا مرکب از آنها به ترکیب ثنائی یا ثلاثی[۱۰] بنابراین می‌توان دیدگاه‌ها در حقیقت انسان را به چهار قول به تفصیل ذیل برگرداند[۱۱]:

قول اوّل: جسم یا جسمانی بودن

  • برخی حقیقت انسان را جسم یا جسمانی دانسته‌اند، و این، دیدگاه اکثر متکلمان است[۱۲]. این طایفه نیز در این که کدام یک از ابعاد جسمانی انسان، حقیقت او را تشکیل می‌دهد، دچار اختلاف شده‌اند، برخی آن را همین بنیه و هیکل مخصوص و قابل مشاهده، دانسته‌اند[۱۳]. چرا که عقلا در مقام اشاره و تخاطب، یا خبر دادن از خودشان، به همین هیکل مخصوص اشاره می‌کنند[۱۴]. و احکام و افعال مربوط به انسان و ادراک، همه به همین بنیه ظاهری برمی‌گردد[۱۵].
  • به عبارت دیگر، انسان در صورت صحت این بدن و اعتدال مزاجش، قادر به درک و فهم و انجام کارهایش خواهد بود و در صورت فساد و به هم خوردن اعتدال مزاج، تمامی‌ فعالیت‌های او از بین خواهد رفت، پس قوام انسانیت انسان به بدن و اعتدال مزاجش برمی‌گردد[۱۶]. سید مرتضی و اکثر معتزله، این قول را پذیرفته‌اند[۱۷][۱۸].
  • برخی از قائلان به جسم بودن حقیقت انسان، آن را اجزای اصلی در بدن دانسته‌اند که از اوّل تا آخر عمر ثابت مانده و زیادت و نقصان نمی‌پذیرد. نظّام بر این باور است که انسان جسم لطیفی است در بدن و در اعضا سریان دارد.ابن راوندی گفته است: انسان جزء تجزیه ناپذیر در قلب است[۱۹]. چرا که در صورت مرکب بودن، ممکن است در بعضی از آن علم و در برخی دیگر جهل، حلول بکند. برخی از پزشکان بر این باورند که انسان عبارت است از خون، چرا که با خروج خون از بدن، زندگی انسان منتفی می‌شود. برخی دیگر نیز آن را روح بخاری دانسته‌اند که از لطایف اخلاط اربعه حاصل شده و جایگاهش در اعضای اصلی بدن عقل، مغز و کبد بوده و از آن جا به سایر اعضای بدن ساری و جاری می‌شود[۲۰]. و عده‌ای دیگر انسان را خود اخلاط چهارگانه دانسته‌اند[۲۱].
  • ملاحظه: دیدگاه جسم یا جسمانی پنداشتن انسان، به دلایل گوناگون عقلی و نقلی مورد نقد دانشمندان واقع شده است[۲۲]:
  • دلیل اوّل: بدیهی است که اجزای این بدن در حال تبدل بوده و دائماً در اثر نموّ یا ذبول، در حال زیادت و نقصان است، و روشن است که امر متبدّل و متغیر غیر از امر ثابت و باقی است، بنابراین انسان نمی‌تواند مجموع این جثّه باشد[۲۳]. به عبارتی این بدن در حال تغییر و تبدیل است، در حالی که انسان در همه حالات، خود را ثابت و باقی می‌یابد[۲۴]. پس حقیقت انسان، همین بدن متغیر نیست[۲۵].
  • دلیل دوم: انسان وقتی که فکرش متوجه یک کار مخصوص می‌شود، در چنین حالتی از تمامی‌اجزا و اعضای بدنش غافل می‌شود، لکن از نفس خود غافل نیست، چرا که در چنین حالتی به راحتی می‌گوید من می‌بینم و می‌شنوم، غضبناک یا خوشحال هستم، بنابراین انسان در چنین حالتی به نفس خود عالم، و از تمامی‌بدن و اجزای آن، غافل است، پس حقیقت انسان غیر از بدن و اعضای آن است[۲۶][۲۷].
  • دلیل سوم: هر یک از ما بالبداهه، اجزای بدن را به خودمان اضافه کرده و می‌گوییم: چشم من، سر من، گوش من، دست و پای من و..؛ بدیهی است که مضاف غیر از مضافٌ الیه است، بنابراین حقیقت انسان و این من که مضاف الیه واقع شده است، غیر از اعضای بدن است که به آن اضافه شده است، والاّ اتّحاد مضاف با مضافٌ الیه لازم می‌آید[۲۸][۲۹].
  • دلیل چهارم: خداوند در سوره آل عمران آیه۱۶۹ می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[۳۰] در این آیه با توجه به این که بدن انسان مرده است، لکن خداوند می‌فرماید که انسان زنده است، و در پیش خدا روزی می‌خورد، بنابراین، حقیقت انسان غیر از این بدنی است که مرده و به خاک تبدیل می‌شود[۳۱][۳۲].
  • دلیل پنجم: باز خداوند متعال در سوره انعام آیه ۶۱ می‌فرماید: ﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ[۳۳] در این آیه خداوند بیان می‌کند در حالی که بدن انسان مرده است، لکن آنها به سوی خدا برگردانیده می‌شوند. پس آنچه را که به سوی خدا می‌برند، غیر از بدن مرده است[۳۴][۳۵].
  • علاوه بر ادلّه نقلی و عقلی، کاوش های تاریخی در سیره فرقه ها و ادیان جهان،از هند و روم، عرب و عجم، یهود و نصاری و... بر این مطلب دلالت می‌کند که مردم از طرف مردگان خود صدقه داده و برای آنان دعای خیر کرده و به زیارت آنها می‌روند، حال اگر آنها بعد از مرگ بدن، باقی نمانند همه این کارها لغو و عبث خواهد بود. پس اجماع امت های گوناگون بر این کارها، ناشی از فطرت اصیل و سلیم آنان بوده و همه اینها گواه آن است که انسان غیر از این جسد بوده و حقیقت آن مرگ پذیر نیست[۳۶][۳۷].

قول دوم: عرض بودن

  • عده‌ای دیگر از متکلمان، حقیقت انسان را عَرَض دانسته‌اند و عبارتشان در این باره مختلف است: برخی آن را مزاج انسانی دانسته‌اند، و برخی دیگر، خطوط اعضا و شکل انسانی پنداشته‌اند که از اوّل تا آخر عمر باقی است، طایفه ای دیگر آن را حیات تصور کرده‌اند که قائم به بدن است، چرا که با رفتن حیات، مرگ تحقّق می‌یابد[۳۸][۳۹].
  • ملاحظه: قول به عرض بودن انسان نیز غیر معقول است، چرا که اوّلاً انسان متصف به علم، قدرت، تدبّر و تصرف است، و متصف به این اوصاف قطعاً جوهر است نه عرض، [۴۰]. ثانیاً: اعراض در خارج، وجود مستقل نداشته، و نحوه وجودشان قائم به وجود جوهر است، بلکه وجود اعراض از شئون وجود جواهری است که موضوعاتشان هست[۴۱] و در نقد دیدگاه اوّل بیان شد که بدن جسمانی که موضوع این عوارض است، در حال تغییر و تبدیل بوده و نمی‌تواند حقیقت انسان باشد، به دلیل این که حقیقت انسان ثابت و باقی است[۴۲][۴۳].

قول سوم: مرکب از جسم و عرض

  • عده‌ای گفته‌اند که انسان مجموعی مرکب از جسم و عرض است، [۴۴] و گاهی انسان را مرکب از بدن و روح دانسته‌اند، به طوری که بدن را جسمی‌ کثیف و روح را جسمی‌ لطیف شمرده‌اند که صفات نفسانی راجع به جسم لطیف است و صفات بدنی راجع به جسم کثیف. ظهور و تحقق هر دو نوع صفات، مشروط به امتزاج و اختلاط هر دو جسم است و بعد از تفرّق و مرگ هیچ کدام از صفات، باقی نمی‌ماند[۴۵][۴۶].
  • ملاحظه: با تأمّل در ادلّه‌ای که برای بطلان قول اوّل و دوم بیان گردید، این دیدگاه نیز باطل می‌شود، و نیازی به تکرار آن نیست[۴۷].

قول چهارم: مرکب از بدن و نفس مجرّد

  • عده‌ای انسان را مرکب از بدن و نفس مجرّد می‌دانند و قائلان به این دیدگاه نیز دو طایفه هستند: برخی از آنان حقیقت انسان را مرکب از نفس مجرد و بدن دانسته و بر این باورند که هیچ یک از نفس و بدن به طور جداگانه نمی‌تواند مصداق انسان باشد، تقوّم حقیقت انسان از نفس و بدن، شبیه تقوّم جسم به مادّه و صورت است، لکن انسان بر دو معنا اطلاق می‌شود: یکی انسان محسوس و دیگری انسان معقول، در انسان محسوس، بدن، به جای مادّه است و نفس به جای صورت؛ و در انسان معقول، نفس به جای مادّه است و جهات کمالات مکتسبه به واسطه بدن، به جای صورت؛ و هر فرد از افراد انسان، به حسب معنای اوّل، انسان است، اما انسان به معنای دوم "انسان معقول" تنها شامل بعضی از افراد انسان که انسان کامل است، خواهد بود[۴۸]. طایفه‌ای دیگر از دانشمندان اکثر فلاسفه و برخی از متکلمان امامیه همچون شیخ مفید و نوبختیان [۴۹] بر این باورند که هر چند انسان مرکب از دو بُعد بدن و نفس مجرّده می‌باشد، لکن حقیقت انسان را همان نفس مجرد و روح او تشکیل می‌دهد که نه جسم است و نه جسمانی، بلکه بالقوه عاقل بوده و تعلّق تدبیری به بدن دارد [۵۰] و این حقیقت هرگز نمی‌میرد، لکن بعد از مرگ بدن، از او جدا شده و باقی می‌ماند[۵۱][۵۲].
  • آیات زیادی از قرآن و روایات معصومان(ع) به همین مطلب دلالت می‌کنند که به برخی از آن اشاره می‌شود. خداوند در سوره مؤمنون، مراحل خلقت انسان را به صراحت بیان کرده و در ضمن به مرحله نهایی و گوهر وجود او نیز اشاره می‌کند: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ[۵۳][۵۴].
  • علامه طباطبائی در ذیل آیه فوق بیان می‌کند: کلمه انشاء به معنای ایجاد چیزی و تربیت آن است، در این جمله سیاق را از خلقت به انشاء تغییر داده است، و این بدان جهت است که دلالت کند بر این که آنچه به وجود آوردیم حقیقت دیگری است غیر از آنچه در مراحل قبلی بود. اوصافی که خدا در مرحله اخیر به آن داده و آن را انسان کرده است، نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بود و نه همجنس آن، در انشای اخیر او را صاحب حیات، قدرت و علم کرده، به ا و جوهره ذاتی داد که سنخ آن در مراحل قبلی یعنی در نطفه، علقه، مضغه و عظام پوشیده به لحم نبود. همچنان که در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و حیات نبود. پس در مرحله اخیر چیزی به وجود آمده است که کاملاً مسبوق به عدم بوده و هیچ سابقه ای نداشت. البته مرحله اخیر با مراحل قبلی نوعی اتحاد و تعلّق دارد تا آن را در راه رسیدن به مقاصدش به کار گیرد[۵۵][۵۶].
  • آیه دیگری که بر اثبات مطلب اقامه شده، آیه دهم از سوره سجده است: ﴿وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ[۵۷][۵۸].
  • علامه طباطبائی در ذیل آیه فوق بیان می‌کند که: کلمه ﴿يَتَوَفَّاكُم دلالت می‌کند که روح تمام حقیقت انسانی است که به من از آن تعبیر می‌شود. نه آن چنان که برخی گمان می‌کنند روح تمام حقیقت انسان نیست، بلکه جزئی از انسان است، یا روح حالت یا صفت عارضی برای انسان است. دلیل مطلب این است که استبعاد کفار مبتنی بر آن است که حقیقت انسان همان بدنی است که بعد از مرگ متلاشی شده و در زمین نابود می‌شود. لکن پاسخ خداوند متعال مبتنی بر آن است که حقیقت انسان عبارت از روح و نفس است، و از آنجا که فرشته مرگ آن را به تمام و کمال گرفته و نگه می‌دارد چیزی از روح از بین نمی‌رود[۵۹].
  • آیه دیگری که برای اثبات مطلب، بیان شده، آیه بیست و هشتم از سوره فجر است: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً[۶۰][۶۱].
  • فخر رازی در ذیل آیه فوق می‌نویسد: خطاب ﴿ارْجِعِي، به نفس مطمئنه در حال مرگ، متوجه است، و این بیانگر آن است که آنچه بعد از مرگ جسد و بدن به سوی خدا رجوع می‌کند هم زنده است و هم از خدا راضی و خدا هم از او راضی است. و آن چیزی که راضی است غیر از انسان نمی‌تواند باشد، بنابراین انسان بعد از مرگ جسد، باقی است و زنده و باقی غیر از مرده است، پس حقیقت انسان غیر از بدن و جسد است[۶۲][۶۳].
  • در کلام نورانی از امام علی(ع) وارد شده که حضرت فرمودند: "حقیقت انسان همان عقل اوست[۶۴] و نیز امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرماید: "اساس و رکن انسان عقل است، و عقل انسان عبارت از زیرکی، درایت، صیانت و علم است، و آدمی‌به سبب عقل کامل می‌شود و عقل، دلیل و راهنما و کلید امور اوست[۶۵][۶۶].
  • از مجموع مطالب یاد شده می‌توان نتیجه گرفت که روح و بدن در نظر اسلام در واقع مخالف همدیگرند، حیات اصالتاً از آن روح است و تا روح به بدن تعلق دارد، بدن نیز از وی کسب حیات می‌کند و هنگامی‌که روح از بدن قطع علاقه می‌کند، بدن از کار می‌افتد و روح همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد[۶۷]. بنابراین انسانیت انسان و اصالت او به روح او بستگی دارد که با فاسد شدن بدن از بین نمی‌رود و ادراک لذت و الم از سوی انسان متوقف بر داشتن بدن نیست[۶۸]. و با توجه به این که آن چه در حقیقت انسان اصیل است روح او بوده و برای بدن هیچ سهمی‌ جز به گونه تبعی و اعتباری در حقیقت آدمی‌ نمی‌توان قائل شد، می‌توان نتیجه دیگری گرفت و آن این که ویژگی‌های تبعی و خصوصیت‌های مربوط به حوزه غیر حقیقی انسان، هیچ تمایزی را به لحاظ جنسیت در وجود او اثبات نمی‌کند. بنابر این همه خطابات قرآن در محورهای کلی همچون معرفت، ایمان، معدلت، صلاح، هدایت، هجرت، عبادت، حتی ولایت و دیگر کمالات ملکوتی که مؤمنان را به اوج قله‌های عظمت و عرفان می‌خواند، اگر چه طبق فرهنگ محاوره با صیغه ها و ضمیرهای مذکر آمده باشد، حقیقت انسان را دربر می‌گیرد و هیچ نگاهی به زن یا مرد بودن او ندارد[۶۹][۷۰].

جهان‌بینی توحیدی و جایگاه انسان

۱. مقام خلافت الهی؛ بارزترین مقامی‌ که خداوند برای انسان مقدّر فرموده است، مقام خلافت الهی است؛ چنان که در قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ [۷۲][۷۳].

۲. مقام کرامت و افضلیت انسان: خداوند درباره کرامت و افضلیت انسان بر سایر موجودات در سوره اسراء آیه هفتادم، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً[۹۳]. آیه شریفه در مورد اثبات کرامت و برتری انسان بر سایر مخلوقات است، پیرامون کرامت و افضیلت انسان، چند مسئله باید مورد بحث قرار گیرد: آیا انسان به طور مطلق بر همه مخلوقات حتی فرشتگان به طور مطلق برتری دارد؟ یا برتری انسان بر سایر مخلوقات مطلق نبوده و تحت شرایط خاصی است؟ مضافاً بر این معیار کرامت و برتری در انسان چیست؟[۹۴].

ادلّه برتری ملائکه بر انسان

ادلّه برتری انسان بر فرشته

۳. برخورداری از فطرت الهی]: یکی دیگر از شایستگی‌های والای انسان این است که خداوند او را به لحاظ خلقت و ساختار درونی خداشناس و خداجو آفریده است. چنان که در سوره روم می‌فرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۱۴۷]. در آیه شریفه الف و لام در الدین برای عهد بوده و مراد از آن دین اسلام است، یعنی آن دینی که بایستی به سوی آن اقامه وجه کنی، همان دینی است که خلقت بدان دعوت و فطرت الهی] به سویش هـدایت می‌کنـد. بـرای ایـن که دین چیزی به غیر از سنّت حیات و راه و روشی کـه انسـان را به سوی سعادت و کمال رهنمون می‌کند، نیست و سـعادت خـواهی و آرمان طلبی در هـر موجودی بالخصوص انسان، فطری آنهاست، بنابراین نقش فطرت در انسان به منزله هادی و راهنما به سوی سعادت و کمال که غرض از خلقت اوست خواهد بود[۱۴۸] البته درباره فطرت بحث های گوناگونی مطرح است که بایستی به مدخل مربوط مراجعه شود[۱۴۹].

۴. حامل امانت الهی: یکی دیگر از خصوصیات منحصر به فردی که قرآن برای انسان مطرح می‌کند آن است که انسان دارای قابلیت ها و استعدادهای برای قبول و حمل امانت الهی بوده و آن را پذیرفته است، چنان که خداوند در این رابطه می‌فرماید: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا[۱۵۰] مراد از آسمان‌ها و زمین در آیه اهل آسمانها و زمین، یعنی فرشتگان و قدسیان است[۱۵۱][۱۵۲].

۵. برخورداری از آزادی و حق انتخاب: آزادی و برخورداری از حقّ اختیار و انتخاب یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ الهی برای بشر بوده و از کمالات ذاتی اوست، قرآن برخورداری انسان از آزادی تکوینی را با تعبیراتی همچون ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا [۱۵۸] و ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۱۵۹] و ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۶۰]، بیان می‌کند. آدمی‌ هر‌چند به لحاظ تکوین و ساختار وجودی آزاد بوده و حقّ اختیار و انتخاب دارد، لکن در حوزه تشریع، اخلاق و قانون، و هم به لحاظ حکم عقلی، موظف و مکلف است که آنچه را که مایه سعادت و تعالی واقعی خود و جامعه است بیان کرده و در حوزه عمل نیز بر اساس عدالت و حکمت رفتار کند، چرا که پیش از این نیز بیان شد هر موجودی مخصوصاً انسان، کمال خواهی و حرکت به سوی سعادت فطری و ذاتی اوست، بنابراین قلمرو اختیار و آزادی انسان در حوزه تشریع محدود به مواردی بود که سعادت واقعی او را تأمین کند. اتفاقاً شکوفایی آزادی تکوینی نیز در گرو آن است که انسان در قلمرو تشریع و اخلاق از بهترین و متعالی ترین الگوهای رفتاری و عملی تبعیت کند. و این همان گام نهادن در آزادی معنوی و واقعی است، و از این روست که امیرمؤمنان(ع) گذشتن از دنیای به ظاهر شیرین و رنگین را نیازمند آزادگی می‌خواند: "آیا آزاده‌ای یافت می‌شود که از این پس مانده دهان و دندان گذشتگان چشم بپوشد، همانا جان‌های شما را جز بهشت، بهایی نیست، مبادا به غیر این بهای ملکوتی، خود را بفروشید"[۱۶۱]. بنابراین کسانی که به بهانه آزادی به هر گونه آلودگی تن داد، و چهره واقعی خویش را مسخ می‌کند هرگز طعم آزادی واقعی را نچشیده، بلکه دچار بدترین نوع بردگی هستند، و بدین جهت است که امام علی(ع) شهوترانان را خوارتر و گرفتارتر از بردگان زر خرید می‌دانند، " عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُ‏ مِنْ‏ عَبْدِ الرِّقِ‏" [۱۶۲][۱۶۳].

اومانیسم و جایگاه انسان

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۱؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.
  2. تاج العروس، ج۴، ص ۱۰۲؛ لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۲ـ ۲۳۱.
  3. تفسیر صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۰۱.
  4. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  5. قاموس قرآن، ص ۳۸ و ۱۳۲ و ۱۹۲.
  6. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  7. اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  8. تلخیص المحصل، ص ۳۷۸، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۶.
  9. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  10. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۰؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.
  11. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  12. التفسیر الکبیر، جزء ۲۱، ص ۴۰؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۸.
  13. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  14. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ المغنی، ص ۳۱۱.
  15. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  16. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  17. اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳، اللوامع الالهیه، ص ۴۴۱.
  18. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  19. شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۹.
  20. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۸؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۹؛ اللوامع الالهیه، ص ۴۴۲.
  21. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  22. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  23. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰، انوار الحکمة، ص ۲۷۰
  24. تلخیص المحصّل، ص ۳۷۱؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۴.
  25. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  26. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.
  27. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  28. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.
  29. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  30. و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند؛ سوره آل عمران، آیه:۱۶۹.
  31. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۴۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۷.
  32. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  33. و او بر بندگان خویش چیره است و بر شما نگهبانانی می‌فرستد تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند و آنان کوتاهی نمی‌ورزند؛ سوره انعام، آیه:۶۱.
  34. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۱.
  35. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  36. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۲.
  37. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  38. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۴؛ تلخیص المحصّل، ص ۳۷۹؛ المغنی، ص ۳۱۰.
  39. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  40. التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۴.
  41. نهایة الحکمه، ص ۳۲.
  42. معارج القدس فی مدارج معرفة النفس، ص ۲۴.
  43. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  44. تلخیص المحصّل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷.
  45. گوهر مراد، ص ۵۹۸.
  46. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  47. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  48. گوهر مراد، ص ۵۹۹.
  49. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳.
  50. شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۸؛ الکافی با تعلیقه علاّمه شعرانی، پاورقی، ج۹، ص ۱۰۱.
  51. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  52. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  53. و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم.سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار نهادیم. سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱۲ - ۱۴.
  54. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  55. المیزان، جزء۱۵، ص ۱۸؛ شیعه در اسلام، ص ۲۰۸.
  56. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  57. و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم، آفرینش تازه‌ای خواهیم داشت؟ بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند.بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گمارده‌اند جان شما را می‌ستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید؛ سوره سجده، آیه:۱۰- ۱۱.
  58. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  59. المیزان، ج۷، ص ۱۳۰
  60. ای روان آرمیده!به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!؛ سوره فجر، آیه: ۲۷- ۲۸.
  61. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  62. التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۱.
  63. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  64. " أَصْلَ‏ الْإِنْسَانِ‏ لُبُّهُ‏ ‏‏ "؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص ۱۰۸؛ امالی، ص ۲۴۰.
  65. " دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ‏ الْعَقْلُ‏، وَالْعَقْلُ‏ مِنْهُ‏ الْفِطْنَةُ وَالْفَهْمُ‏ وَالْحِفْظُ وَالْعِلْمُ‏، وَبِالْعَقْلِ‏ يَكْمُلُ‏، وَهُوَ دَلِيلُهُ‏ وَمُبْصِرُهُ‏ وَمِفْتَاحُ‏ أَمْرِه‏‏‏ "؛ الکافی، ج۱، ص ۲۵؛ بحارالانوار، ج۱، ص ۹۰.
  66. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  67. شیعه در اسلام، ص ۲۰۷.
  68. تفسیر بیضاوی، ج۲، ص ۱۱۴.
  69. حیات حقیقی انسان در قرآن، ص ۱۸۴.
  70. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  71. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  72. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؛ سوره بقره، آیه:۳۰.
  73. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  74. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  75. امامت و انسان کامل، ص ۳۲ و ۷۳.
  76. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  77. المیزان، ج۱، ص ۱۷۹.
  78. المیزان، ج۱۷، ص ۲۹۶.
  79. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  80. صورت و سیرت انسان در قرآن، ص ۲۹۱.
  81. تفسیر اختصاصی صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۶۰؛ اثنی عشری، ج۱، ص ۱۰۷؛ منهج الصادقین، ج۱، ص ۱۵۵؛ کنزالدقائق، ج۱، ص ۳۲۱.
  82. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  83. تسنیم، ج۳، ص ۵۵ و ۵۶.
  84. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  85. اوست که شما را در زمین، جانشین (امّت‌های پیشین) کرد پس هر کس کافر شود، کفرش به زیان (خود) اوست و کفر کافران نزد پروردگارشان جز بیزاری نمی‌افزاید و کفر کافران جز بر زیانشان نمی‌افزاید؛ سوره فاطر، آیه:۳۹.
  86. اسرار الآیات، ص ۱۰۸.
  87. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  88. مجمع البیان، ص ۷۳.
  89. تسنیم، ج۳، ص ۶۱.
  90. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  91. تسنیم، ج۳، ص ۱۱۶.
  92. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  93. و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه:۷۰.
  94. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  95. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  96. الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.
  97. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  98. الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.
  99. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  100. المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.
  101. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  102. مواهب علیه، ج۲، ص ۴۳۶؛ منهج الصادقین، ج۵، ص ۲۹۸.
  103. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  104. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  105. و هر کس که در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست و آن کسان که نزد اویند از پرستش وی سر باز نمی‌زنند و خسته نمی‌شوند؛ سوره انبیاء، آیه:۱۹.
  106. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  107. در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند؛ سوره قمر، آیه:۵۵.
  108. تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.
  109. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  110. تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.
  111. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  112. تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.
  113. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  114. تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.
  115. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  116. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  117. المیزان، ج۱، ص ۲۰۳.
  118. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  119. تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص ۵۱.
  120. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  121. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  122. الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۰؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۵۱.
  123. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  124. المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.
  125. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  126. سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مومنون، آیه:۱۴.
  127. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  128. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  129. از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند؛ سوره اسراء، آیه:۸۵.
  130. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  131. انسان کامل، ص ۲۸.
  132. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  133. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  134. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  135. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  136. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  137. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  138. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  139. خداوند بر آن است تا بر شما آسان گیرد و آدمی را ناتوان آفریده‌اند؛ سوره نساء، آیه:۲۸.
  140. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  141. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  142. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  143. هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم؛ سوره نساء، آیه:۸۰.
  144. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  145. شرح فصول الحکم، الجزء الثانی، ص۹۵۸.
  146. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  147. بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه:۳۰.
  148. المیزان، ج۱۶، ص ۱۸۷.
  149. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  150. ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است؛ سوره احزاب، آیه:۷۲.
  151. انوار درخشان، ج۱۲، ص ۱۷۷؛ اثنی عشری، ج۱۰، ص ۴۹۸ و مواهب علیه، ج۳، ص ۴۹۴.
  152. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  153. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  154. المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.
  155. المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.
  156. المیزان، ج۶، ص ۶۷.
  157. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  158. ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس؛ سوره انسان، آیه:۳.
  159. و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است آن آتش؛ سوره کهف، آیه:۲۹.
  160. در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن «5» ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.
  161. " أَلَا حُرٌّ يَدَعُ‏ هَذِهِ‏ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا."؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.
  162. بحارالانوار، ج۶۸، ص ۶۹.
  163. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  164. ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید؛ سوره انشقاق، آیه:۶.
  165. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  166. الاهیات مسیحی، ص ۸۸.
  167. اومانیسم، ص۲۸؛ گفتمان مدرنیته، ص ۱۷.
  168. اومانیسم، ص۳۱.
  169. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  170. اومانیسم، ص ۳۸.
  171. اومانیسم، ص ۳۹.
  172. اومانیسم، ص ۴۳.
  173. اومانیسم، ص ۴۳.
  174. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  175. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  176. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  177. تسنیم، ج۳، ص ۱۴۱.
  178. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  179. ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است؛ سوره حجرات، آیه:۱۳.
  180. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.
  181. و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است؛ سوره عنکبوت، آیه:۶۹.
  182. شجاعی، احمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۰.