تفاوت علم غیب خدا و معصوم چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۴۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

تفاوت علم غیب خدا و معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

تفاوت علم غیب خدا و معصوم(ع) چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • آیا میان علم غیب خدا و غیر خدا تفاوتی وجود دارد؟
  • تفاوت علم غیب خدا و معصوم در چیست؟

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

تفاوت‌های علم غیب خدا و معصوم

باتوجه به معنای غیب در قرآن و احادیث، روشن شد که در فرهنگ کتاب و سنت تنها به علمی که مختص خداوند است، "علم به غیب" گفته می‌شود و علم معصومین هرچند لدنی و ویژه است اما چون تعلیمی و اعطایی از جانب خداست به آن "علم غیب" گفته نمی‌شود و اگر در موردی به علم ویژه ائمه(ع) علم غیب اطلاق شده از باب مسامحه یا اختیار معنای لغوی و عرفی بوده است.

علاوه برآنچه گفته شد می‌توان به تفاوت‌های روشنی میان علم غیب خدای متعال و علم ویژه معصومین اشاره نمود از جمله:

تفاوت اصلی: استقلالی و تبعی بودن

طبق تصریح قرآن مجید، برخی از رسولان برگزیده، به اذن و مشیئت الهی از برخی امور غیبی آگاهی می‌‌یابند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۱۳]، لکن تفاوت‌های فراوانی بین علم غیب خداوند و علم غیب معصوم وجود دارد؛ ‌زیرا بشر با محدودیت‌هایی روبروست که او را از دسترسی به بسیاری از علوم خاص الهی باز می‌‌دارد، اما علم خداوند به غیب، با یکتاییِ مخصوص به ذات او همراه است. علم معصوم شریک علم خداوند نیست، بلکه در طول علم خداوند قرار دارد و به عبارتی علم امام برگرفته از خداوند است. همۀ علوم و از جمله علم غیب مختص به خداست: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۱۴] و هیچکس‌ و هیچ‌ موجودی - به صورت ذاتی و استقلالی - به آن‌ راه‌ ندارد. روشن است که تمام‌ علوم عنایت شده از جانب‌ خدا به‌ غیر،‌ در واقع، افاضه الهی و تعلیم از ناحیۀ او بوده‌ و واسطۀ دریافت علم خداوند، وحی، الهام، تحدیث و برخی راه های دیگر است[۱۵].

بنابراین تفاوت اصلی علم غیب معصوم با علم غیب خداوند در این است که علم غیب خداوند ذاتی است، اما علم غیب معصوم ناشی از تعلیم و اعطای الهی است. به عبارتی دیگر علم غیب خدا عین ذات اوست، لکن علم معصوم زائد بر ذات و اکتسابی است. دانشمندان شیعی[۱۶] هم بر این نکته تاکید کرده‌اند که علم امامان به غیب ذاتی نیست[۱۷].

تفاوت‌های دیگر

علاوه بر تفاوت ذکر شده، تفاوت‌های دیگری هم میان این دو علم غیب وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. علم خدا ازلی و ابدی است؛ بدین‌معنا که از ابتدا بوده و تا ابد نیز خواهد بود[۱۸].
  2. علم خدا قدیم و سابق بر تحقق اشیاء است، اما علم امام موهبتی از جانب خداست و هر لحظه در حال افزایش، لذا علم ایشان حادث (نبوده و پس از آن بود شده) است[۱۹].
  3. علم خدا غیر محدود، اما علم برگزیده الهی متناهی و محدود است[۲۰]

باتوجه به تفاوت‌هایی که گفته شد، روشن می‌‎‍‌‌شود علم برگزیدگان الهی اولاً: ذاتی و استقلالی نیست؛ بلکه تبعی و تعلیمی است، ثانیاً: ازلی و ابدی نیست، ثالثاً: قدیم نیست؛ بلکه حادث است، رابعاً: مطلق نیست و دارای حد و مرز است؛ یعنی محدود به تعلیم الهی است و نه نامحدود[۲۱].

نکته

باید توجه داشت برای خداوند غیب و شهادتی مطرح نیست، بلکه همۀ هستی در محضر اوست: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ[۲۲] لکن در مقایسه با مخلوقات است که برای خداوند، علم غیب متصور است، در حالی که برای معصومان(ع) علم غیب و شهادت مطرح است و لذاست که معصوم در عمل کردن به علم غیب و دسترسی به آن محتاج به اجازه خداوند متعال است[۲۳].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله نجفی لاری؛
آیت‌الله سید عبدالحسین نجفی لاری در دو کتاب «المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته» و «آگاهی‌های آسمانی» در این‌باره گفته‌است:
  • «تفاوت‌های فراوانی بین علم باری‌ تعالی و علم فعلیِ امام(ع) هست؛ از جمله از جهت قدم و حدوث و سبق و عدم و علیت و معلولیت و عینیت با ذات و عدم آن و غیر آن که دیگر مجالی برای توهم اتحاد بین دو علم و لزوم شرک باقی نخواهد گذاشت»[۲۴].
  • بین علم فعلی خداوند و علم فعلی امام، از جهت قدیم و حادث بودن، علت و معلول بودن، عین ذات و غیر آن بودن و سایر جهات دیگر، تفاوت‌های زیادی وجود دارد، لذا مجالی نمی‌ماند که کسی توهم کند که بین علم خدا و علم امام اتحاد وجود دارد و یا گمان کند که فعلی دانستن علم امام(ع) مستلزم شرک و یا غلو می‌باشد»[۲۵].
۱. علامه امینی؛
علامه عبدالحسین امینی در کتاب «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب» در این‌باره گفته‌ است:
  • «همه انبیا و اولیاء و مؤمنان طبق نص قرآن مجید دارای علم غیب هستند، و برای هر کدامشان بهره مخصوصی است اما دانش همه آنها، در هر مرحله‌ای که قرار داشته باشد، باز از لحاظ کم و کیف محدود و عرضی است نه ذاتی، و مسبوق به عدم است نه ازلی و برای آن ابتدا و انتهائی است نه سرمدی و از خدا گرفته شده که: پیش او کلیدهای غیب است کسی از آنها جز او آگاهی ندارد؛ پیامبر و وارث علمش در میان امتش در عمل کردن بر طبق علم غیبشان در موارد بلاها و مرگ‌ها و حوادث، و همچنین در اعلام آنها به مردم، نیازمند به اجازه و فرمان خدا هستند. علم و عمل و اعلام آن به مردم، سه مرحله هستند که هیچ کدام از آنها ارتباط با مرحله دیگر ندارد، هیچ گاه علم به چیزی مستلزم عمل کردن به آن و یا اعلام آن به مردم نیست، و برای هر کدام از آنها جهات مقتضی و عوامل منع کننده‌ای است که باید مراعات گردد. اصلا مقایسه میان علم ذاتی مطلق و علم عرضی محدود، و علمی که چگونگی نمی‌پذیرد و زمان و مکان ندارد با علم محدود و مقید، و علم ازلی و ابدی با علم حادث و موقت، و علم اصیل با علم از دیگران کسب شده، غلط است چنانکه شاید علم پیامبران با دانش دیگر افراد بشر، مقایسه شود، زیرا با آنکه علم همه آنها در امکان شریک است، اما به خاطر اختلاف در راه آن و خصوصیاتی که در آنها وجود دارد آن دو را از هم متمایز و جدا می‌سازد، بلکه نمی‌شود میانم علم مجتهد و علم مقلد در مورد احکام شرعی اگر چه مقلد به همه آنها احاطه داشته باشد، مقایسه نموده، زیرا راه تحصیل آن دو با هم فرق زیاد دارد».
  • «دانستیم که انبیا اولیا و مؤمنان طبق نص قرآن علم غیب دارند و برای هر کدام بهره مخصوصی است؛ اما دانش همه آنها در هر مرحله‌ای که قرار داشته باشد، از لحاظ کم و کیف، محدود و عرضی است نه ذاتی و مسبوق به عدم؛ نه این که ازلی و ابدی باشد، بلکه از خدا گرفته شده است. پیامبر(ص) و وارث علم او علی(ع) در عمل کردن بر طبق علم غیبشان در موارد گوناگون، نیازمند به اجاره و فرمان خدا هستند. شاید کسی بگوید که در بعضی آیات، مطلقاً علم غیب را برای خداوند می‌دانند؛ مانند: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ در جواب می‌گوییم که در علم غیب، اولاً و بالذات در حیطه علم خداوند است و کسی به آن آگاهی ندارد و خداوند در این آیات سخن کسانی را نفی می‌کند که می‌گویند ما به طور مستقل به غیب آگاهی داریم و این آیات نافی آیاتی نیستند که به افاضه علوم غیبی به رسول خدا و پیامبران برگزیده‌اش و مؤمنان اشاره دارند و اصلاً افرادی مثل پیامبران و امامان شیعه ادعایی در رابطه با علم غیب به صورت مستقل ندارند»[۲۶].
۲. علامه طباطبایی؛
علامه محمد حسین طباطبایی در کتاب «مرزبان وحی و خرد» در این باره گفته است:
«حقیقت معنای‌ علم‏، چیزی‌ جز "حضور معلوم نزد عالم" و "احاطه وجودی‌ عالم نسبت به معلوم" و چیزی‌ جز "انکشاف" و "حضور" نیست، ولی‌ این حقیقت واحد، از نظر مراتب و درجات وجودی‌ تفاوت‏های‌ بسیار دارد؛ در یک مرتبه واجب الوجود است و در مرتبه دیگر ممکن الوجود، در یک مرتبه جوهر است و در مرتبه دیگر عَرَض، خداوند عالم بالوجوب است و انسان عالم بالامکان، خداوند قدیم العلم است و انسان حادث العلم، او عالم است به کلی‌ و جزئی‌ و گذشته و حاضر و به غیب‏ و شهود: ﴿لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ[۲۷] و انسان عالم است به قسمت بسیار محدودی‌، علم او بالذات است و علم انسان بالغیر، تفاوت آن علم و این علم، تفاوت نامتناهی‌ با متناهی‌ است»[۲۸].
۳. آیت‌الله قاضی طباطبایی؛
آیت‌الله سید محمد علی قاضی طباطبایی در مقدمه کتاب «بررسی‌های اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:
«به جهت رفع اشتباه از بعضی اذهان ساده و سطحی فرق میان علم خداوند تعالی و علم امام(ع) و فعلیت آن در این جا مشروحا بیان می‌‏شود:
  1. علم خدا قدیم و علم امام(ع) حادث و موهوبی از جانب خداست.
  2. علم خدا به نحو علیت و معلولیت است و علم امام(ع) به نحو انکشاف است.
  3. علم خدا عین ذات اوست، علم امام(ع) زائد بر ذات اوست.
  4. علم خدا ازلی است، علم امام(ع) در ازل نبود مسبوق به عدم است.
  5. علم خدا محتاج به توجه نیست، علم امام(ع) محتاج به توجه است.
  6. علم خدا لایتناهی و غیر محدود است، علم امام(ع) متناهی و محدود است.
بلی؛ نسبت به علم سایر بشر اگر از علم امام(ع) لایتناهی تعبیر شود مانع ندارد و ممکن است فرق‏‌های دیگری نیز وجود داشته باشد ولی پس از دقت تمامی آنها به فرق‏‌هایی که ذکر شد بر می‏‌گردد. با در نظر گرفتن آنچه از فرق میان علم خدا و امام نگارش یافت شرک و غلوی در بین تصور کردن ناشی از عدم فهم مطلب و بی علمی و از نقطه نظر به واقع نرسیدن است» [۲۹].
۴. آیت‌الله طیب؛
آیت‌الله سید عبدالحسین طیب در کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌است:

«شیعه قائل است به اینکه علم غیب مختص بخدا است و نبی و امام(ع) آنچه می‌دانند بوحی الهی است که او به آنها خبر داده و این مطابق صریح قرآن است می‌فرماید ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۳۰]، ﴿وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ‏ [۳۱] مرجع تمام جن و انس و تمام افعال و اعمال آنها در روز قیامت به‌سوی او است در پیشگاه احدیت و مورد سؤال و حساب می‌شود « إِنْ خَيْراً فَخَيْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَر» ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ‏ [۳۲] نه بمعنی آنکه عرفاء و صوفیه گفتند که ملحق بذات باری شوند بلکه رجوع بحکم الهی و ثواب و عقاب او ﴿فَاعْبُدْهُ وظیفه عبد عبودیت است که مقصد اصلی خلقت است ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ‏ [۳۳]، « وَ تَوَكَّلْ‏ عَلَيْه‏» مقام توکل از شئونات توحید افعالی است کسی که معتقد باشد که تمام امور تحت مشیّت الهی است نه خود و نه دیگران و نه اسباب ظاهریه کاریست تا مشیّت او تعلق نگیرد، تسلیم می‌شود و واگذار می‌کند باو و اعتماد باو پیدا می‌کند و اینست معنی توکل ﴿وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ [۳۴] غفلت از عوارض است و خداوند محل حوادث نیست و علم او عین ذات است و غیر متناهی است.»[۳۵].

«علم غیبی که مختص به اوست علمی است که از حد ممکن خارج است و غیر محدود است مثل علم ذات به ذات که مقام غیب الغیوبی است و اما علمی که از ناحیه او افاضه می‌شود بر بعضی که بر دیگران غیب است بر مستفیض غیب نیست مثل علم حضرت رسالت و ائمه طاهرین به جمیع ما سوی اللَّه سر تا سر ممکنات گذشته و آینده و دون آنها، علومی که به سایر انبیاء و ملائکه افاضه شده که بر دیگران غیب است و هم چنین به مؤمنین مثل علم بظهور بقیة اللَّه و رجعت ائمه و خصوصیات معاد»[۳۶].
۵. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته‌ است: «همۀ علوم‌ و از جمله‌ علم‌ غیب‌ مختصّ به‌ خداست‌ و هیچکس‌ و هیچ‌ موجودی را در آن‌ راه‌ نیست‌‌، ولکن‌ بالاستقلال‌ و بالاصالة‌‌، و تمام‌ علومی که‌ از جانب‌ خدا به‌ غیر عنایت‌ شده‌ است‌ افاضه‌ از ناحیۀ او بوده‌ و تمام‌ موجودات‌ هر یک‌ در حدّ خود و به‌ نوبۀ خود دارای علم‌ هستند ولکن‌ تَبعاً و به‌ افاضۀ خدا و به‌ اعطاء او‌. و در این‌ صورت‌ بین‌ آیاتی که‌ علم‌ غیب‌ را منحصر به‌ خدا می‌داند‌، و بین‌ آیۀ کریمه‌ که‌ رسولان‌ را عالم‌ به‌ غیب‌ می‌داند و بر غیب‌ راه‌ می‌دهد هیچگونه‌ تنافی و تضادّی نیست‌‌. و نظیر این‌ استقلال‌ و تبعیّت‌‌، یا ذاتی و عرضی‌، و یا اصلی و ظِلّی‌، در عبارات‌ قرآن‌ کریم‌ بسیار آمده‌ است‌‌. همچون‌ آیۀ: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنفُسَ،[۳۷] که‌ دلالت‌ بر حصر دارد‌؛ با آیه: ﴿حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا، [۳۸] و همچون‌ آیۀ: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا،[۳۹] که‌ در این‌ آیه‌ علاوه‌ بر خدا‌، عزّت‌ را برای رسول‌ خدا و برای مؤمنین‌ معیّن‌ نموده‌ است‌ و بنابراین‌ علم‌ غیب‌ برای رسولان‌ خداوند أمری ضروری و حتمی است‌ و منافات‌ با اختصاص‌ آن‌ به‌ خدا ندارد‌»[۴۰].
۶. آیت‌الله صافی گلپایگانی؛
آیت‌الله لطف‌الله صافی گلپایگانی در کتاب «گفتمان مهدویت» در این‌باره گفته‌است: «فرق بین علم غیب خدا و علم آن بزرگواران این است که علم خدا بالذات است ولی علم پیغمبر(ص) و امام(ع) غیر ذاتی است، یعنی از طرف خداوند به آنها اعطا شده است. خدا در همه صفات کمالیه یکتا و بی‌همتا و بی‌نیاز از غیر است ولی پیغمبر(ص) و امام(ع) در علم و در همه صفات کمالیه دیگری که دارند محتاج به خدایند و در یک کلام، چه در ناحیه وجود یا در صفات هرچه دارند همه را از خدا دارند. همه قائم به او، عالم و قادر و موجود به او هستند»[۴۱].
۷. آیت‌الله نوری همدانی؛
آیت‌الله حسین نوری همدانی در کتاب «خوارج از دیدگاه نهج البلاغه» در این‌باره گفته است: «فرق بین علم غیب خدا و علم آن بزرگواران این است که علم خدا بالذات است ولی علم پیغمبر(ص) و امام(ع) غیر ذاتی است، یعنی از طرف خداوند به آنها اعطاء شده است. خدا در همه صفات کمالیه یکتا و بی‌همتا و بی‌نیاز از غیر است ولی پیغمبر و امام در علم و در همه صفات کمالیه دیگری که دارند محتاج به خدایند و در یک کلام چه در ناحیه وجود یا در صفات هر چه دارند همه را از خدا دارند. قائم به او و عالم و قادر و موجود به او هستند»[۴۲].
۸. حجج الاسلام و المسلمین برنجکار و شاکر؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار و محمد تقی شاکر در مقاله «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران» در این‌باره گفته‌اند: «بی‌شک میان بنده در هر جایگاهی که باشد و خداوند فرق بسیار زیادی است؛ ‌زیرا قیود امکانی بشر در علم او همواره ملحوظ است؛ ‌اما علم الهی به غیب با یکتایی مخصوص به ذات او همراه است. مقایسه میان علم ذاتی مطلق و علم عرضی محدود، ‌و علمی که چگونگی نمی‌پذیرد و زمان و مکان ندارد، ‌با علمی که محدود و مقید است، و نیز علم ازلی و ابدی با علم حادث و موقت و علم اصیل با علمی که از دیگری کسب شده، غلط است؛ ‌چرا که علم غیب ذاتی و مطلق، مخصوص خداوند علیم است و از صفات ذاتی اوست. پس می‌توان گفت علم خداوند متعال: (۱): ذاتی است؛ (۲): مطلق است؛ (۳): زمان ندارد؛ (۴): مکان ندارد؛ (۵): ازلی است؛ (۶): ابدی است؛ (۷): اصیل است؛ (۸): چگونگی نمی‌پذیرد؛ (۹): پیش از معلومات است. بدین‌سان، سزاوار نیست گمان شود که انبیا در صفت علم، ‌شریک خداوند هستند؛ نیز صحیح نیست گفته شود ‌علم به غیب و یا علم حضوری داشتن انبیا نوعی شرک و غلو به‌ حساب می‌آید؛ ‌زیرا اوصاف این دو علم مختلف است. حضور معلوم نزد انبیا و آگاهان از غیب همانند ائمه اطهار (ع) تنها به معنای وضوح و انکشاف بالفعل معلوم برای اوست. به عبارت دیگر علم خدا ذاتی است، اما علم ایشان دانشی عرضی است که خدا به آنها عطا کرده است؛ ‌محدود می‌باشد و امکان بداء در آن وجود دارد. ‌پس هیچ مجالی برای ادعای اتحاد این دو علم باقی نمی‌ماند[۴۳]»[۴۴].
٩. حجت الاسلام و المسلمین لطیفی؛
حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی، در مقاله «علم غیب معصوم» در این‌باره گفته‌ است:
  1. نزول ملائکه همیشگی است پس معلوم می‌شود پس از خاتمیت، امام(ع) میزبان ملائکه و دریافت‌کننده اخبار و علوم است؛
  2. این عطای علوم به اذن ربّ است؛
  3. این عطای علوم، وسیع و گسترده است ﴿مِّن كُلِّ أَمْرٍ» [۴۶].
۱٠. حجت الاسلام و المسلمین لقمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد لقمانی، در مقاله «شبهه‌زدایی از قیام امام حسین» در این‌باره گفته‌ است:
«تفاوت اصلی علم غیب پیامبر و امام با علم الهی، در آن است که علم خداوند، ذاتی است، ولی علم پیامبر و امام، ناشی از تعلیم و اعطای الهی است»[۴۷].
۱١. حجت الاسلام و المسلمین برنجکار؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار در دومین دوره مدرسه تابستانی کلام امامیه در این‌باره گفته است:

«علم امام(ع) با علم الهی از چند جهت تفاوت دارد:

  1. علم خدا ذاتی و علم امام(ع) اکتسابی است البته نه اکتسابی مثل سایر انسان‌ها بلکه اکتسابی در مقابل ذاتی خداوند.
  2. علم خداوند قدیم است و در اندیشه دینی هیچ چیز غیر خدا قدیم نیست در حالی که علم امام(ع) حادث است و لحظه به لحظه هم افزایش می‌یابد.
  3. علم امام(ع) مقید است در حالی که علم خداوند مطلق است. در روایات چنین آمده که خداوند دو علم دارد. علم ذاتی و مکنونی که بدا هم از آن نشأت می‌گیرد و علمی که آن را به ملائکه و حججش آموخته است. از سوی دیگر مطابق روایات امام(ع) به اموری که در آن بدا رخ می‌دهد علم ندارد. به عنوان نمونه امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: اگر آیه ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۴۸] نبود، تمام آنچه تا قیامت رخ خواهد داد را می‌گفتم. در حالی که علم خدا قطعا شامل این امور هم می‌شود. همچنین عقلا محال است که امام به ذات حق تعالی علم داشته باشد. پس چند دسته از علوم از گستره علم امام خارج می‌شود و علم امام به همین دلیل مقید خواهد بود»[۴۹].
۱٢. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» و مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت در این‌باره گفته‌ است:
  • «بی شک میان بنده در هر جایگاهی باشد و خداوند فرق بسیار زیادی است، زیرا قیود امکانی بشر در علم او همواره ملحوظ است، اما علم الهی به غیب با یکتائی مخصوص به ذات او همراه است. مقایسۀ میان علم ذاتی مطلق و علم عرضیِ محدود، و علمی که چگونگی نمی‌پذیرد و زمان و مکان ندارد، با علمی که محدود و مقید است و علم ازلی و ابدی با علم حادث و موقت و علم اصیل با علمی که از دیگری کسب شده است غلط می‌باشد چرا که علم غیب ذاتی و مطلق مخصوص خداوند علیم است و از صفات ذاتی اوست. لذا سزاوار نیست گمان شود که انبیا (ع) در صفت علم، شریک خداوند هستند و صحیح نیست گفته شود، علم به غیب و یا علم حضوری داشتن انبیاء نوعی شرک و غلو به حساب می‌آید، زیرا اوصاف این دو علم مختلف است، علم خدا قدیم و پیش از معلومات است و عین ذات اوست و علت معلومات می‌باشد، اما علم به غیب و یا علم حضوری پیامبر یا امام علمی حادث، پس از معلومات و مغایر با ذات ایشان می‌باشد و علت معلومات نیست. حضور معلوم نزد انبیاء و آگاهان از غیب همانند ائمه اطهار (ع) تنها به معنای وضوح و انکشاف بالفعل معلوم برای اوست و علم خدا ذاتی است اما علم ایشان دانشی عرضی است که خدا به آنها عطا کرده است پس هیچ مجالی برای ادعای اتحاد و شرکت این دو علم باقی نمی‌ماند. اگر گفته شود پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) علم غیب نمی‌دانند و مراد آن باشد که بالذات و مستقلاً نمی‌دانند صحیح است و اگر گفته شود ایشان به تعلیم الهی بهره‌مند از غیبند نیز صحیح است»[۵۰].

از آنجا که علم یکی از صفات الهی می‌باشد، از این رو بی جهت نیست به اجمال به بیان تفاوت صفات خدا و توصیف غیر او به نعت و صفتی پرداخته شود. صفات و نعمت‌هایی که برای خداوند سبحان جاری می‌شود با توصیفاتی که برای غیر خدا بیان می‌شود متفاوت می‌باشند. این تفاوت از جهت معنا نیست یعنی اینگونه نیست که مثلاً علم که خدا به آن متصف می‌شود، معنایی غیر از علمی باشد که انسان به آن متصف می‌گردد بلکه این اختلاف از جهت کیفیت جری و اتصاف می‌باشد. یعنی علم به عنوان نمونه: واجب دارد ممکن، ذاتی و اکتسابی، مطلق و مرسل از قیود، و یا مقید و محدود، عین ذات است و بدون تعدد بین وصف و موصوف و یا زائد بر ذات است و عارض بر او و... آنچه لایق ساحت الهی است به دلایل روشن و براهین صحیح بخش‌هایی از این اقسام است. بر این مبنا آیاتی که اشاره شد، دلالت بر اختصاص علم غیب به خداوند متعال به گونۀ مناسب ساحت الهی دارد، و آن علم واجب، ذاتی، مرسل و مطلق از حدودی است که کسی شریک در آن نیست و علمی که امکان نعت و توصیف غیر ذات الهی به آن وجود نداد؛ هر چند این بیان منافاتی با این ندارد که غیر خدا متصف به علم امکانی، کسبی، محدود، زاید بر ذات موصوف و عارض بر او داشته باشد؛ و بی شک موجب نقض حصر و اختصاص نمی‌گردد، چرا که غیبی که مختص به خداوند است همانا آن نوع از علمی است که چیزی در آن مشارکت ندارد بلکه امکان مشارکت در آن ممتنع می‌باشد زیرا تعدد واجب و شرک را به دنبال خواهد داشت. از این رو آیاتی که دلالت می‌کنند علم به غیب مختص خداوند سبحان است را باید به علم غیبی که عین ذات خداست و چیزی آن را محدود نمی‌نماید و قیدی آن را مقید نمی‌کند حل نمود یعنی همان علمی که لایق ساحت قدس الهی است و الّا آگاهی و شهودی که ذاتی نباشد، و محدود و مقید و عرضی باشد اختصاصی به خداوند متعال ندارد بلکه هر کس که ادراک داشته باشد و قدرت ارتباط با خارج و عالم هستی برایش فراهم باشد امکان چنین آگاهی محدود و عرضی برایش فراهم می‌باشد.

حضرت(ع) با تقسیم علم الهی به دو قسم، یک قسم از علم الهی را علم خاص خداوند می‌شمرد که کسی از آن مطلع نشده است که همان مواردی است که در خطبه نهج البلاغه حضرت آن را علم غیب می‌شمرد؛ پس مقصود از علم غیب در روایت نهج البلاغه با توجه به این حدیث و احادیث مشابه فراوان دیگر علم خاص الهی است که آگاهی از آن مورد نفی قرار گرفته است. اما قسم دوم علم، علمی است که در اختیار همگان قرار نمی‌گیرد بلکه مقربان الهی از آن بهره‌مند می‌شوند و این همان علمی است که برای خود ثابت می‌دانند که تحقق آن به تعلیم و اذن خداوند میسر می‌گردد»[۵۱].

  • «علم از صفات ذات خداوند است. و تفاوت میان علم خدا با علم ما سوی الله همانند تفاوت میان آفرینشگر هستی با آفریده شدگان است که اولی وجود مستقل و بالذات دارد و دومی وجود تبعی و عرضی. بی‌شک میان بنده در هر جایگاهی باشد و خداوند فرق بسیار زیادی است، زیرا قیود امکانی بشر در علم او همواره ملحوظ است، اما علم الهی به غیب با یکتائی مخصوص به ذات او همراه است . مقایسۀ میان علم ذاتی مطلق وعلم عرضیِ محدود، و علمی که چگونگی نمی‌پذیرد و زمان و مکان ندارد، با علمی که محدود و مقید است و علم ازلی و ابدی با علم حادث و موقت و علم اصیل با علمی که از دیگری کسب شده است غلط می‌باشد چرا که علم غیب ذاتی و و مطلق مخصوص خداوند علیم است واز صفات ذاتی اوست.
پس می‌توان گفت علم خداوند متعال: ۱.ذاتی است ۲. مطلق است ۳. زمان ندارد ۴. مکان ندارد ۵. ازلی است ۶. ابدی است ۷. اصیل است ۸. چگونگی نمی پذیرد ۹. پیش از معلومات است ۱۰. علت معلومات می‌باشد. لذا سزاوار نیست گمان شود که انبیاء در صفت علم، شریک خداوند هستند و صحیح نیست گفته شود، علم به غیب و یا علم حضوری داشتن انبیاء نوعی شرک و غلو به حساب می‌آید، زیرا اوصاف این دو علم مختلف است. حضور معلوم نزد انبیاء و آگاهان از غیب همانند ائمه اطهار(ع) تنها به معنای وضوح و انکشاف بالفعل معلوم برای اوست و علم خدا ذاتی است اما علم ایشان دانشی عرضی است که خدا به آنها عطا کرده است، محدود می‌باشد و امکان بداء در آن وجود دارد، پس هیچ مجالی برای ادعای اتحاد و شرکت این دو علم باقی نمی‌ماند. [۵۲] اگر گفته شود پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) علم غیب نمی‌دانند و مراد آن باشد که بالذات و مستقلاً نمی‌دانند صحیح است و اگر گفته شود ایشان به تعلیم الهی بهره‌مند از غیب‌اند نیز صحیح است[۵۳]»[۵۴].
۱٣. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در این‌باره گفته‌‌اند: «ائمه(ع) بین علم خود و علم خداوند تفاوت قائل می‌شوند و علم غیب خود را از نوع علم اختصاصی خداوند نمی‌دانند؛ بنابراین، در روایات، از دو گونه علم سخن آمده است. طبق دو روایتی که صفار نقل می‌کند، علم خداوند به خاص و عام تقسیم می‌شود. علم عام همان ‌است که به پیامبران و اوصیا و امامان داده شده است؛ اما علم خاص مختص ذات مقدس الهی است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. کلینی هم روایات بسیاری در این باره آورده که نشان‌دهندۀ تفاوت علم خداوند با علم پیامبر و امام است و به علم عام و خاص خداوند اشاره می‌کند. براساس ‌این روایات، اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است. ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی می‌کند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره می‌کند، علم غیب غیر مطلق و مقید مراد اوست. از همین روست که گاه، در روایاتی، مطالب متفاوتی دربارۀ علم غیب ائمه(ع) می‌بینیم که البته علل آن، در خود روایات بیان شده است. چند نمونه از آنها را در ادامه می‌خوانیم. در روایتی از ابوبصیر نقل می‌کند که به تصریح امام باقر(ع)، ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسان‌های معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث می‌شود. نیز روایاتی به همین مضمون نقل کرده است. از خود روایت روشن می‌شود که منظور امام از نداشتن علم غیب همان غیب اختصاصی خداوند است که در روایت پیش، به آن اشاره شد و غیوبی لحظه به لحظه، به آنها ارائه می‌شود که دیگران از آنها محروم‌اند. کلینی نقل می‌کند که مردی از اهالی فارس از امام رضا(ع) پرسید: آیا شما علم غیب می‌دانید؟ و ایشان از قول امام باقر(ع) فرمود: گاهی علم الهی برای ما گسترده می‌شود. در این موارد، علم غیب می‌دانیم و گاهی علم الهی از نظر ما برچیده می‌شود. در این موارد، علم غیب نمی‌دانیم. علم الهی، راز خدای عزّ و جلّ است که با جبرئیل می‌گوید، جبرئیل به محمد می‌گوید و محمد نیز، به هرکسی که بخواهد، می‌گوید. پس علم غیب امام به علومی مربوط می‌شود که از مرحلۀ تقدیر گذشته و از خزانۀ اختصاصی خداوند خارج شده و به فرشتگان، پیامبران و امامان رسیده باشد. در روایات، علم غیب به خاص و عام تقسیم شده است. فقط خداوند از علم خاص آگاهی دارد و علم امام از علوم عام الهی است»[۵۵].
۱٤. حجت الاسلام و المسلمین دیاری بیدگلی، آقای قاسمی و خانم نیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی دیاری بیدگلی، آقای حسین قاسمی و خانم عصمت نیری در مقاله «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی» در این‌باره گفته‌اند: «قیود و محدودیت‌ها در ناحیه علم امام(ع) مانع از شرک می‌شود. علم امام(ع) یا پیامبر(ص) به دلیل محدودیت‌های بسیار، قابل مقایسه با خداوند نیست؛ به علاوه این علم، در طول علم خداوند و برگرفته از آن است نه در عرض آن، بنابراین مستلزم شرک نیست. به طور خلاصه، فرق بین علم ذاتی مطلق و علم عرضی محدود. هیچ یک از علمای شیعه، هیچ انسانی، حتی پیامبر(ص) و امامان(ع)، را در هیچ صفتی شبیه خدا نمی‌دانند، و اگر اعتقاد به علم غیب درباره آنها دارند همان مصداق آموختن از صاحب علم است. به تعبیر دیگر، همان‌گونه که همه چیز ما از سوی خدا است، و در تمام شئون هستی خود نیازمند و وابسته به او هستیم، علم غیب پیامبر(ص) و امامان(ع) نیز از سوی خدا و وابسته به علم او است»[۵۶]
۱٥. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:
  1. «علم الهی قدیم و سابق بر معلومات است، ولی علم حضوری انبیا و اولیا حادث و بعد از معلومات او است. این مطلبی است که متکلمین و فلاسفه اثبات کرده‌اند، به طوری که صاحب شرح مواقف در شرحش بر کلام "ایجی" در تقسیم علم حادث به ضروری و کسبی گفته است: تقیید علم به حدوث برای این است که علم الهی را از آن خارج کند؛ چرا که علم الهی قدیم است و به ضرورت و کسب توصیف نمی‌شود.
  2. علم الهی عین ذات و علت برای معلومات می‌باشد، اما علم بشری غیر ذاتی و عرضی و احاطه علم‌شان بر معلومات بر وجه علیت و معلولیت نیست، چون این معنی از خصایص ذات واجب الوجود است و ممکن با این خصایص مشارکت ندارد[۵۷].
نتیجه: علم حضوریِ بشری به معنای انکشاف است، یعنی در نزدش به طور فعلی متجلی و منکشف است که در طول علم و اراده الهی است و این یک موهبت و عطیّه الهی است»[۵۸].
١٦. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نسیم عباس نقوی در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم پیامبر و ائمه به غیب» در این‌باره گفته‌ است:

«فرق‌های علم خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع):

  1. علم خدا از خودش است و موهوبی نیست و علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) موهوبی و از جانب خداوند است.
  2. علم خدا عین ذات است علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) زائد بر ذات است.
  3. علم خداوند ازلی است علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) در ازل نبوده و مسبوق به عدم است.
  4. علم خدا متحاج به توجه نیست علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) علیهم محتاج به توجه است.
  5. علم خداوند نامحدود است و علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) محدود است»[۵۹].
١٧. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«هیچ یک از صاحب نظرانی که معتقدند علم امام قابل تعمیم است، نگفته‌اند علم امام همچون علم خداوند است و هرچه خدا می‌داند، آنها نیز به همان کمیت و کیفیت آگاهی دارند، بلکه همگی تصریح دارند بر اینکه، از جهات گوناگون بین علم الهی با علم ائمه(ع) تفاوت است. بی‌شک علم خداوند، قدیم و پیش از معلومات است و عین ذات اوست و این علم ازلی، علت پدید آمدن تمامی معلومات و مخلوقات است، ولی علم امام در هیچ یک از این خصوصیات، شریک علم خداوند نیست، چرا که علم امام، حادث، عرضی و به تعلیم الهی است، و مغایر با ذات اوست؛ پس سزاوار نیست، کسی گمان کند که امام در این صفت شریک خداوند است، زیرا اوصاف این دو علم گوناگون است[۶۰].

سید عبدالحسین نجفی لاری می‌نویسد: تفاوتهای فراوانی بین علم باری‌تعالی و علم فعلیِ امام هست؛ از جمله از جهت قدم و حدوث و سبق و عدم و علیت و معلولیت و عینیت با ذات و عدم آن و غیر آن که دیگر مجالی برای توهم اتحاد بین دو علم و لزوم شرک باقی نخواهد گذاشت[۶۱].

کمال‌الدین ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه تصریح می‌کند که منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند، علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و علم غیب بدون تعلیم، به خدا اختصاص دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند، به تعلیم الهی بوده است . مراد ما از علم غیبی که آن را برای ائمه(ع) نفی می‌کنیم، علمی است که بدون واسطه و اسباب باشد و ذاتی باشد نه مستفاد، و این فقط مخصوص خداست بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص ۱۴۰.3.</ref>»[۶۲].
١٨. آقای دکتر بشارتی؛
آقای دکتر علی محمد بشارتی در کتاب «رضوان معارف» در این باره گفته است:

«ائمه(ع) مظهر اسماء و صفاتند. اگر علم را از صفات ذاتی خداوند بدانیم و پروردگار را عالم مطلق به همه هستی بپذیریم، چه تفاوتی بین علم خداوند و علم ائمه(ع)وجود دارد؟

گفتنی است که:
  1. علم خداوند مطلق است؛ یعنی اکتسابی نیست و محدود نمی‌شود.
  2. این علم از جنس دانش بشری نیست، بلکه مخصوص آن فرمانفروای بی‌رقیب و بی‌بدیل، پروردگار متعال است.
  3. این علم دایمی و بلاشرط است. یعنی عاملی و حاجبی نمی‌تواند این علم گسترده را محدود کند.

اما علم ائمه(ع) به رغم گستردگی و ویژگی:

  1. تماماً از ناحیه خداست.
  2. گستره علم آنها در چارچوب اصول و ضوابط خاص است.
  3. دایمی و همیشگی نیست.

در مورد سوم در کتاب، شر یف کافی آمده است از امام صادق(ع) پرسیدند آیا امام دارای علم غیب است؟ امام در پاسخ فرمودند: خیر؛ اما امام هرگاه بخواهد برچیزی آگاهی یابد خداوند او را به آن آگاه می‌کند[۶۳]. بدیهی است این موضوع با بیان "سَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏" سازگار است. زیرا اگر از امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و یا هر یک از ائمه(ع) چیزی پرسیده می‌شد، اگر جواب نزدشان بود، بلافاصله پاسخ می‌دادند و گرنه با یک لحظه مکث، پاسخ دقیق را مطرح می‌کردند»[۶۴].

تفاوت علم ائمه(ع) با علم خداوند:

گفتیم که علم خداوند مطلق است. یعنی فاصله‌ای بین علم و خدا وجود ندارد، زیرا علم خداوند از ذات خداست بعضی گفته‌اند علم خداوند جزء ذات خداست. از آن جایی که در خداوند جسمیت راه ندارد، جزء هم که از عوارض جسم است، در مورد خدا درست نیست.

اما در مورد دیگران این‌گونه نیست. یعنی فاصله است بین تحقق فعل و اطلاع از وقوع فعل. در این مسیر و در این فاصله هر اتفاقی ممکن است روی دهد؛ از جمله:

اصلا صلاح نیست خبر منتشر شود.

بخشی از خبر منتشر شود.

خبر با تأخیر منتشر شود.

خبر به صورت اجمال و ایجاز منتشر شود.

خبر به صورت اجمال فقط به بعضی افراد برسد.

در هر کدام از موارد فوق که در آیات و روایات رد آن موجود است، مشاهده می‌کنیم که علم مطلقا در اختیار خداست؛ این فقط و فقط خداست که تصمیم می‌گیرد که:

  1. از وقوع فعل دیگران هم مطلع شوند.
  2. چه کسانی مطلع شوند.
  3. تا چه اندازه از ماجرا با اطلاع گردند.
این البته علم به فعل افراد است. حال آن که علوم دیگر غیر از اطلاع از پنهانی‌های دیگران در اختیار ائمه(ع) است. ناگفته نماند که در مورد همه علوم هم مطلقیت متعلق به خداست، ولی اگر ائمه(ع) بخواهند در اختیارشان قرار می‌گیرد»[۶۵].
١٩. آقای نقوی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای سید انیس‌الحسن نقوی در پایان‌نامه کارشناسی خود با عنوان «علم غیب ائمه معصومین(ع)» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«آگاهی و علم به غیب داشتن ائمه(ع) بر دو گونه تصور می‌شود:

  1. بدون تعلیم الهی آگاه باشند
  2. خداوند آگاه به امامان(ع) تعلیم کرده باشد توسط پیامبر گرامی(ص) یا از راه دیگر به آنان تعلیم کرده باشد.

دانشمندان شیعه همگی تصریح کرده‌اند که آگاهی امامان(ع) از غیب ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست.

الف) تفاوت از دیدگاه متفکران مسلمان؛ اقوال دانشمندان شیعه درباره تصریح این که علم غیب ائمه(ع) ذاتی نیست":

  1. علی طبرسی در تفسیرش "مجمع البیان": من یک نفر از علماء شیعه سراغ ندارم که به جز خدای تعالی کسی را عالم به غیب ذاتی بداند زیرا علم غیب مخصوص آن خدایی است که به علم ذاتی همه معلومات را می‌داند و این صفات قدیم خدای سبحان است که عالم به ذات است هیچ یک از خلق او در این علم با وی شریک نیست و کسی که چنین عقیده‌ای داشته باشد از ملت اسلام خارج است اما آن چه از اخبار غیبه از شیعه و سنی از امیر المومنین(ع) نقل کرده‌اند... "در این جا شیخ طبرسی از ائمه(ع) که احادیث که در آن ذکر غیب است ذکر فرمودند" همگی خبرهایی است از پیامبر(ص) به آنها رسیده است و پیامبر(ص) را نیز خداوند متعال بر آن مطلع ساخته است.
  2. بهاء الدین شریف لاهیجی در تفسیر خودش: علم آن چه غایب است در آسمان‌ها و زمین یعنی علم به امور غائبه که مستفاد از غیر نشود مخصوص جناب الهی است و اما اخبار ائمه(ع) به امور مخفی و غیبی آن علمی‌است که از حضرت رسالت(ص) پناه که منبع وحی است استفاده کرده‌اند.
  3. مکارم شیرازی در تفسیر نمونه: آگاهی در اسرار گذشته و آینده مخصوص خداوند است، آیات مختلف قرآن نیز بر این حقیقت گواهی او در این صفت تنها است و هیچ کس شبیه و مانند او نیست. و اگر می‌بینید در پاره‌ای از آیات قرآن بخشی از علم غیب به پیامبران نسبت داده شده و یا در آیات و روایات فراوانی درباره پیامبر(ص) و ائمه(ع) می‌خوانیم که آنها آگاهی از حوادث آینده و از اسرار نهان خبر می‌دادند باید دانست که آن هم به تعلیم الهی است.
  4. علامه امینی در کتاب غدیر: انبیا و اولیا همه به نص قرآنی غیب را می‌داند و برای هر یکی سهم مخصوص است علم آنها عارضی است ذاتی نیست و حادث است.
  5. یکی از علما اهل سنت ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می‌نویسد: ما انکار نمی‌کنیم در بین مردم افرادی باشند که از غیب خبر دهند ولی این هم منسوب به خداوند می‌شود که او را قادر ساخته است اما اگر خبر غیب دهند مدعی نبوت نباشند باید بررسی کنیم که مخبر کیست اگر او صالح و متقی از صالحین و متقین باشد باور می‌کنیم که این اخبار کرامت است که خداوند ظاهر کرده است تا از دیگران او را جدا و ممیز کند مانند این که در حق علی(ع) همین طور است.

پس کسی که به پیروان مکتب اهل بیت تهمتی می‌زنند که امامان(ع) یا پیروان آنان در صفت قدیم علم خداوند امامان(ع) خود را شریک می‌دانند به سبب عناد این کار را کرده‌اند یا درک صحیح از مطالب اسلام و قرآن ندارند.

ب) تفاوت از دیدگاه قرآن: برای این که آیات در قرآن در مورد علم غیب داشتن غیر از خدا دو دسته است که با هم ظاهراً و در ابتدا معارض به نظر می‌رسد هر دو دسته آیات را بیان می‌کنیم و وجه جمع را ذکر می‌نماییم.

آیات دسته اول:آیات علم غیب را مخصوص به ذات باری تعالی بیان می‌کند: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۶۶]؛﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۶۷]؛ ﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ[۶۸]. و غیر از این آیات دیگر بیانگر این مطلب است که علم غیب مخصوص به خداوند متعال است.

آیات دسته دوم: آیاتی بیان‌گر این مطلب است که غیر از خدا هم علم غیب دارند. و این بیان می‌کند علم غیب مخصوص به خداوند نیست البته علم آنان به غیب ذاتی نیست بلکه اکتسابی از علم خداوند متعال است؛ گفتار حضرت عیسی(ع) با بنی اسرائیل: ﴿يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ[۶۹]؛ ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء[۷۰]؛ ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۷۱]؛ ﴿فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ [۷۲]﴿أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۷۳]. در تفسیر قمی‌ در ذیل آیه ﴿أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ از امام باقر(ع) روایت آورده که فرمود: حضرت عیسی(ع) همواره به بنی اسرائیل می‌گفت من فرستاده خدا به سوی شمایم و من برایتان از گل چیزی به شکل مرغ می‌سازم و سپس در آن می‌دمم به اذن خدا مرغ می‌شود و من اکمه و ابرص را شفا می‌دهم بنی اسرائیل گفتند به نظر ما این کارها که می‌کنی جز سحر نمی‌باشد اگر می‌خواهی تو را در دعوت تصدیق کنیم معجزه‌ای بیاور تا برای ما یقین به نبوت حاصل شود فرمود: به من بگویید اگر شما را خبر دهم که بدان چه خورده‌اید و به آن چه در خانه‌های خود ذخیره کرده‌اید، آن گاه صدق دعوی من یقین می‌کنید، گفتند: آری، آن گاه یک یک آنان می‌فرمود: تو فلان و فلان چیزی را خوردی و فلان و فلان نوشیده‌ای و فلان و فلان چیز را برداشتی بعضی قبول می‌کردند و ایمان می‌آوردند و بعضی دیگر همچنان کفر می‌ورزیدند.

وجه جمع:با تصریح آیات دسته دوم معنای آیات اولی این است که در علم غیب ذاتی کسی شریک خداوند نیست و جز خداوند متعال کس دیگری علم غیب استقلالی و ذاتی ندارد و مفاد آیات دسته دوم است که علم غیب مخصوص به خداوند نیست بلکه غیر از خدا هم علم به غیب دارند ولی علم غیب آنان تبعی و عرضی است. با این تفصیل روشن شد تعارض بین آیات نیست بلکه آیاتی که دلالت می‌کند علم به غیب مخصوص به خداوند متعال است ناظر به علم ذاتی و قدیم و غیر اکتسابی است و آیاتی که دلالت می‌کند غیر از خدا هم علم به غیب دارند ناظر به این جهت است که علم ایشان ذاتی و قدیمی‌ نیست بلکه اکتساب از خداوند علام الغیوب است»[۷۴].
٢٠. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید عبدالرحیم موسوی حصینی، در کتاب «آگاهی امامان از غیب» در این‌باره گفته‌ است: «علم عطا شده به امام خواه از راه الهام یا نجوای در گوش یا آموختن از پیامبر که دامنه آن تا آگاهی از غیب نیز گسترش می‌یابد، غیر از علمی است که به خداوند سبحان اختصاص دارد. علم خداوند از غیر او و حتی از فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل نیز پوشیده و پنهان است که همان علم غیب مطلق است. از این رو علمی که خداوند به پیامبر می‌دهد، یا به صورت آموزش غیر طبیعی است، مانند کتاب‌های آسمانی (الهی) که توسط فرشته وحی بر پیامبران نازل می‌شود و به حسب نوع رسالت هر پیامبر، احکام و اخباری را درباره حوادث گذشته، حال و حتى آینده در بردارد. ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ[۷۵] و یا به صورت عملی است مانند معجزاتی که به دست پیامبر انجام می‌شود. پیامبر فقط بر بعد عملی این معجزات احاطه دارد و ممکن است از حقیقت علمی آن آگاه نباشد. اما گاهی نیز به آن دست می‌یابد مانند زنده کردن مردگان که جزو غیب مختص به خداوند است اما مانعی ندارد که خدا آن را به برخی از پیامبرانش عطا کند. مثل حضرت ابراهیم: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى[۷۶] یکی از فرق‌های علم امام با علم خداوند این است که علم خدا قدیم است و قبل از معلومات وجود داشته و عین ذات خدا است، اما علم حضوری امام این ویژگی را ندارد بلکه حادث است و بعد از معلومات پدید آمده است و عین ذات امام نیست بلکه وجود این علم در نزد امام به معنای آشکار و معلوم بودن امور برای او است. اعتقاد به اشتراک و اتحاد بین علم خدا و علم امام، شرک و غلو است و خود ائمه نیز به آن قایل نیستند چه رسد به پیروان ایشان. کوتاه سخن اینکه علم خدا ذاتی است اما علم امام عرضی است و خداوند به او بخشیده است پس بین آنها اتحادی نیست»[۷۷].
٢١. آقای رضوانی (پژوهشگر حوزه علمیه قم)؛
آقای علی اصغر رضوانی، در کتاب «علم و سلطه غیبی اولیا» در این‌باره گفته است:

«احمد رضا قادری بریلوی در این باره می‌گوید:

  1. اینکه علم خدا ذاتی و علم خلق دادنی است.
  2. علم خدا واجب لذاته و علم خلق ممکن لذاته است.
  3. علم خدا ازلی سرمدی و قدیم حقیقی و علم مخلوق حادث است؛ زیرا تمام مخلوقات حادث می‌باشند، و صفت بر موصوفش مقدم نمی‌گردد.
  4. علم خدا غیر مخلوق و علم خلق مخلوق است.
  5. علم خدا غیر مقدور و علم خلق مقدور و مغلوب می‌باشد.
  6. علم خدا واجب البقاء و علم خلق جایز الفناست.
  7. در علم خدا تغییر ممتنع است ولی در علم خلق تبدّل ممکن می‌باشد»[۷۸].
۲٢. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است: «از مجموع فرمایشات علامه مجلسی استفاده می‌شود که وی بر اساس روایات، علم ائمه(ع) را بسیار گسترده می‌داند و تفاوتی از جهت قلمرو، میان علم الهی و علم آنان قایل نیست، هرچند تفاوت‌های دیگری بین علم خداوند و علم امام هست از جمله حتمی بودن علم الهی و حتمی نبودن (قابل بداء) علم امام، ذاتی بودن علم باری تعالی، و عرضی بودن علم امام، قدیم بودن علم خداوند و حادث بودن علم امام و غیر اینها»[۷۹].
۲٣. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای منصف علی مطهری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است:
  1. علم خداوند از خودش است و موهوبی نیست و علم امام موهوبی و از جانب خداوند است.
  2. علم خداوند به نحو علیت و معلولیت است و علم امام به نحو انکشاف است.
  3. علم خداوند عین ذات است و علم امام زائد بر ذات است.
  4. علم خداوند ازلی است و علم امام ازلی نبوده و مسبوق به عدم است.
  5. علم خدا محتاج به توجه نیست علم امام محتاج به توجه است.
  6. علم خداوند نامحدود است و علم امام محدود است»[۸۰].
۲۴. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«اعتقاد ما نسبت به علم غیب معصومان(ع) این است كه آنها با اراده الهی عالم به غیب می‌باشند و چنین اعتقادی كه علم غیب آنها به صورت استقلالی باشد مورد قبول ما نیست، بنابر این شرك در صورتی بوجود خواهد آمد كه ما علم غیب آنها را مستقل از علم الهی بدانیم و إلا اگر علم غیب معصومان(ع) در طول علم الهی و با اذن خداوند باشد هیچ گونه شركی به وجود نخواهد آمد.

و لذا حضرت عیسی(ع) می‌فرمایند من مردگان را به اذن خدا زنده می‌كنم و كور مادر زاد را شفا می‌بخشم اما تمام اینها با اذن واجازه خداوند است. واگر اهل بیت(ع) در روز قیامت شفاعت می‌نمایند، بدون اذن الهی صورت نخواهد گرفت. برخی گمان برده‌اند كه اشتراك معصوم با خداوند در داشتن علم غیب موجب غلو در حق معصوم و زمینه‌ساز نوعی شرك می‌شود، در پاسخ می‌توان گفت: اثبات مراحل پائینی برخی صفات الهی برای مخلوقات مایه هیچ گونه شرك و غلو نیست انسان‌ها به قدر وسعت وجودی خود واجد صفات كمالی رحمت، علم، قدرت و.... هستند و این امر هیچ‌گونه شرك را برنمی‌انگیزد، چون تفاوت میان این داشتن و داشتن الهی، اصولاً قابل مقایسه نیست، همین طور علم غیب معصوم با علم غیب الهی، فرق دارد. مهم‌ترین فرق‌های آن از قرار ذیل است:

  1. علم غیب خداوند بالذات است؛ یعنی خارج از ذات نیست. اما علم غیب امامان و انبیاء(ع) بالغیر و مأذون از جانب خداوند است، لذا قرآن مجید به صراحت علم غیب بالذات و مستقل را از غیر خدا نفی می‌كند.
  2. علم غیب الهی، قدیم و سابق بر همه مخلوقات و معلومات است، ولی علم غیبی انبیا و ائمه(ع) در ظرف وجودی خود آنان شكل گرفته و حادث است.
  3. علم غیب الهی عین ذات او است، ولی علم غیبی انبیاء و ائمه(ع) زاید بر ذات آنان است.
  4. علم غیب الهی مانند اصل علم الهی منشأ پیدایش اشیاء است (علم عنایی) در مقام فاعلیت است، اما علم غیب انبیا و ائمه(ع) چنین نیست.
  5. اصولاً برای خداوند غیب و شهادتی مطرح نیست، بلكه همه هستی درمحضر اوست و در مقایسه با مخلوقات، علم غیبی برای خداوند متصور است، در حالی كه برای معصومان(ع) به واقع غیب و شهادت مطرح است. بنابراین احدی در علم غیب، شریك خداوند نخواهد بود.
  6. علم غیب خداوند كه عین ذات اوست، همچون ذات او بی‌نهایت و نامحدود است، هیچ استثناء و قیدی ندارد، ‌اما علم غیب معصومان(ع) زاید بر ذات و همچون ذات آنان محدود است به آن حد و مقداری كه خداوند خواسته باشد. « وَلا یحِیطُونَ بِشَیءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ » لذا شبهه فوق ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات و نیز عدم توجه به آیات دیگر است.
وجود این فرق‌های اساسی میان علم غیب الهی با علم غیب پیامبر(ص) و امام(ع)، زمینه هر گونه غلو و شرك را بر طرف می‌سازد، چنانكه در علم عقاید مسلّم است كه داشتن وجود و اوصاف و برخی مقامات كه به اذن الهی، مستند به خالقیت الهی و در طول قدرت الهی باشد هیچ‌گونه شرك و غلوی محسوب نمی‌شود و مرز میان شرك و توحید همین جاست كه اثبات هر گونه وجود یا صفت یا مقامی در برابر خداوند و در عرض صفات الهی شرك است»[۸۱].
۲۵. آقای رنجبر (پژوهشگر وبگاه راسخون)؛
آقای جواد رنجبر، در مقاله «کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام» در این‌باره گفته‌ است:
«علم پروردگار قدیم و پیش از معلوماتش است؛ دوم این که علم خداوند عین ذاتش است؛ و علت تمام معلومات بوده و سبب موجودیت کل مخلوقات است؛ اما علم امام حادث و بعد از معلوماتش است و عین ذاتش نیست؛ و علت معلومات و موجودات هم نمی‌باشد. همانا حضوری بودن علم نزد امام به معنای انکشاف است؛ یعنی، معلومات نزدش به طور فعلی متجلّی و منکشف است، نه این که، بعداً خواهد دانست»[۸۲].
۲۶. آقای موسوی؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی» در این‌باره گفته است:
«علامه طباطبائی به بیان این مسئله می‌پردازد و عرضه می‌دارد که بین علم خداوند و علم امام (ع) تفاوت‌های زیادی وجود دارد و یکسان دانستن این دو علم را ناشی از جهل می‌پندارد. ایشان به بیان مفصل تفاوت علم خداوند و امام(ع) می‌پردازد که به دلیل آن که توضیح کامل آن از حوصله این تحقیق خارج است به معرفی سرفصل‌های تفاوت آن می‌پردازیم. علامه طباطبائی در بیان تفاوت علم خداوند و علم امام(ع) به شش تفاوت اشاره می‌کند. این موارد عبارتند از:
۱. علم خداوند قدیم است؛ اما علم امام(ع) حادث و موهوبی از جانب خدا است.
۲. علم خداوند به نحو علیت و معلولیت است؛ اما علم امام(ع) به نحو انکشاف.

۳. علم خداوند عین ذات اوست؛ ولی علم امام(ع) زائد بر ذات اوست.

۴. علم خداوند ازلی است؛ امام علم امام(ع) از ازل نبود و مسبوق به عدم است.

۵. علم خداوند محتاج به توجه نیست؛ اما علم امام(ع) محتاج به توجه است.

۶. علم خدا لایتناهی و نامحدود است؛ اما علم امام(ع) متناهی و محدود است[۸۳]»[۸۴].
۲٧. خانم پارسانسب (پژوهشگر دانشكده اصول دين)؛
خانم گل‌افشان پارسانسب در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا» در این‌باره گفته‌ است: «اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتی و استقلالی است بنابراین غیر او مستقلاً هیچگونه آگاهی از غیب ندارند و هر چه دارند از ناحیه خداست، با الطاف و عنایت اوست و جنبه تبعی دارد شاهد این جمع همان آیۀ ۲۶ سوره جن است که می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۸۵]. اسرار غیب دو گونه است: قسمتی مخصوص به خداست و هیچکس جز او نمی‌داند مانند قیام قیامت و اموری از قبیل آن و قسمتی از آن را به انبیاء و اولیاء می‌آموزد چنانکه در نهج البلاغه در ذیل همان خطبه‌ای که اشاره کردیم می‌فرماید: "علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه بر شمرده است می‌باشد آنجا که می‌فرماید: آگاهی از زمان قیامت مخصوص خداست و اوست که باران را نازل می‌کند و آنچه در رحم مادران است می‌داند و هیچکس نمی‌داند فردا چه می‌کند و یا در چه سرزمینی می‌میرد سپس امام(ع) در شرح این معنی افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحم‌ها قراردارد آگاه است، پسر یا دختر؟ زشت یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقی؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟ ... اینها علوم غیبی است که غیر از خدا کسی نمی‌داند و غیر از آن علومی است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است. ممکن است بعضی از انسان‌ها علم اجمالی به وضع جنین یا نزول باران مانند آن پیدا کند اما علم تفصیلی و اگاهی بر جزئیات این امور مخصوص ذات پاک خداست. خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است ولی انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیاری از اسرار غیب را ندانند اما هنگامی که اراده کنند خداوند به آنان تعلیم می‌دهد و البته این اراده نیز با اذن و رضای خدا انجام می‌گیرد. بنابراین جمع، آیات و روایاتی که می‌گوید آنها نمی‌دانند اشاره به نداستن فعلی است و آنها که می‌گوید می‌دانند اشاره به امکان دانستن آن است»[۸۶].
۲٨. پژوهشگران وبگاه پرسمان.
پژوهشگران «وبگاه پرسمان» وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «خداوند از ازل عالم است به اینکه چه پدیده‌اى با چه اوصاف و ویژگى‌هایى، تحت تأثیر علت تامّه‌اش موجود است. علم خداوند به پدیده‌هاى هستى، علم با واسطه علم به صورت آنها نیست؛ بلکه خود پدیده‌ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند، به حقایق عالم هستى، همان گونه که در متن واقع موجودند، تعلق مى‌گیرد. علم خداوند، علم حضورى به واقع عینى است. از سوى دیگر چون در مرتبه وجودى خداوند، زمان و مکان معنا ندارد، علم او به پدیده هاى عالم هستى، در بستر زمان نیست؛ بلکه گذشته و حال و آینده یک جا و یکسان نزد او حاضر است. اما براى ما که موجودات زمانى و محصور به زمان هستیم و تحقق عینى حوادث و پدیده‌ها را از دریچه زمان مى‌نگریم، برخى از حوادث در گذشته بوده و یا در آینده موجود خواهد شد. بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش، بدین معنا است که حقایق و حوادث هستى، همراه با بستر زمانى شان گذشته، حال و آینده یک جا نزد او حاضر است. به همین جهت این علم خداوند، موجب تغییر آنها نیست. علم خداوند، علم به متن واقع و حضور عین واقع، در نزد او است؛ یعنى، علم او به مخلوقات و پدیده‌هاى هستى، به همان صورت که در متن واقع موجودند، تعلق مى‌گیرد. علم خداوند به افعال اختیارى انسان نیز بر همین منوال است؛ یعنى، خداوند از ازل به افعالى که براساس اراده و اختیار انسان از او صادر مى‌شود، علم دارد و علم الهى به این واقعیات عینى - همان‌گونه که در خارج موجودند - تعلق مى‌گیرد و به همین جهت، این علم به خودى خود موجب جبر یا تغییر واقع عینى تحقّق فعل اختیارى به دنبال تحقق علت تامه‌اش نمى‌شود. امام علاوه بر علم عادى - که براى نوع بشر قابل تحصیل است - از علم لدنى و خدادادى علم غیب نیز بهره‌مند است. امام به حسب علو رتبه وجودى‌اش، با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل است و از حقایق حوادث عالم - همان‌گونه که در متن واقع هستند - آگاه مى‌باشد؛ یعنى، علم غیب امام، از سنخ علم الهى و متصل به آن منبع است. این دانش، علم به واقع عینى است و معنا ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. براساس علم غیب، حقایق حوادث عالم، از جمله افعال اختیارى خود امام، همراه با علت تامه‌اش - که علم عادى و اراده از اجزاى این علت است - نزد او حاضر است و این حضور، حضور بى‌واسطه عین معلوم و واقع عینى نزد امام است. بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیارى خود را - مانند خوردن میوه مسموم و یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه - از منظرى بالاتر منظر علم الهى مى‌نگرد. به همین جهت از آنجا که علم غیب امام، تأثیرى در حوادث عالم ندارد - چون به معناى حضور عین وقایع نزد عالم است - امام عکس العملى نشان نمى‌دهد و براساس علم عادى خود عمل مى‌کند و به همین علت، این علم براى امام تکلیف‌آور نیست؛ چون علمى موجب تکلیف است که مکلّف بتواند براساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد. افزون بر این، وقتى امام با لطف و اذن خدا به مرتبه اعلاى کمال و علو وجودى مى‌رسد و با منبع علم الهى تماس مى‌یابد، در اوج مقام فنا در ذات حق است. او در این مقام خود را نمى‌بیند و خود را نمى‌پسندد. او فقط خدا را مى‌بیند و تنها مشیت الهى را مى‌پسندد. در این مقام، چون اراده و مشیت او را - براساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر - در تحقّق حوادث و پدیده‌هاى هستى مى‌یابد، خواسته‌اى برخلاف آن ندارد. از دیگر سو، تلاش براى تغییر این حوادث از جمله شهادت خود، قطع نظر از اینکه تأثیرى ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاءاللَّه نیز سازگار نیست»[۸۷].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا در میان مخلوقات فقط انسان عالم به غیب می‌شود؟ (پرسش)
  2. آیا آیه ۳۰ سوره بقره مثبت علم غیب فرشتگان است؟ (پرسش)
  3. اگر فرشتگان علم غیب ندارند پس از کجا می‌دانستند که انسان‌ها روی زمین جنگ و خونریزی برپا خواهند کرد؟ (پرسش)
  4. آیا انسان آگاه از غیب باید عصمت داشته باشد؟ (پرسش)
  5. چه کسی غیر از خدا عالم به غیب است؟ (پرسش)
  6. آیا همه پیامبران علم غیب داشته‌اند؟ (پرسش)
  7. آیا همه امامان علم غیب داشته‌اند؟ (پرسش)
  8. آیا پیامبران پیش از آغاز وحی و نبوت و امامان پیش تصدی امامت از علم غیب برخوردار بوده‌اند؟ (پرسش)
  9. آیا آگاهی از غیب و پیشگویی حوادث به معنای وجود سناریوی آماده و در نهایت جبر انسان نیست؟ (پرسش)
  10. اگر امام معصوم علم غیب دارد پس چرا قرآن علم غیب را از بشر نفی می‌کند؟ (پرسش)
  11. آیا امام معصوم عالم به غیب است؟ (پرسش)
  12. امام معصوم از چه زمانی صاحب علم غیب می‌شود؟ (پرسش)
  13. آیا غیر معصوم می‌تواند از غیب آگاهی یابد؟ (پرسش)
  14. آیا غیر معصوم می‌تواند پیشگویی کند؟ (پرسش)
  15. آیا پیشگویی‌هایی که افراد غیر معصوم انجام داده‌اند نقض آیات انحصار علم غیب نیستند؟ (پرسش)
  16. آیا علم غیب پیامبران از لحاظ مرتبه یکسان است؟ (پرسش)
  17. آیا مقام علم غیب به غیر معصوم داده می‌شود؟ (پرسش)
  18. شرایط دستیابی غیر معصوم به علم غیب چیست؟ (پرسش)
  19. غیر معصوم از چه راهی می‌تواند به غیب آگاهی یابد؟ (پرسش)
  20. ادراک کدام علوم غیبی برای غیر معصوم ممکن است؟ (پرسش)
  21. آیا غیر معصوم وظیفه دارد به دنبال فراگیری علوم غیبی باشد؟ (پرسش)
  22. وظایف علمی و عملی غیر معصوم در قبال علوم غیبی چیست؟ (پرسش)
  23. در صورت آگاهی از برخی علوم غیبی آیا غیر معصوم اجازه انتقال آن به دیگران را دارد؟ (پرسش)
  24. آیا آگاهی غیر معصوم از غیب با حکمت الهی در امتحان او منافات ندارد؟ (پرسش)
  25. با توجه به اینکه علم غیب غیر خدا ویژه رسولان برگزیده است آگاهی غیر معصوم از برخی امور غیبی چه توجیهی دارد؟ (پرسش)
  26. آیا از راه غیر مشروع می‌توان به علم غیب دست یافت؟ (پرسش)
  27. با توجه به عقیده بداء آیا بهره‌مندی انسان از علم غیب به معنای برتری مخلوق بر خالق نیست؟ (پرسش)
  28. آیا از نظر اسلام امکان دارد روزی دستگاهی اختراع شود که قادر باشد ما را به گذشته یا آینده ببرد؟ (پرسش)
  29. آیا آگاهی از سرنوشت به نفع انسان یا به ضرر اوست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ​ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  14. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند سوره انعام، آیه ۵۹.
  15. ر.ک نجفی لاری، سیدعبدالحسین، المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته، ص۲۹؛ حسینی طهرانی، سیدمحمد حسین، امام‌شناسی، ج ۱۲، ص۲۲۴؛ برنجکار، رضا، شاکر، محمدتقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص۶۸؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ عرفانی، محمدنظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۲۱۴؛ پارسانسب، گل افشان، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمۀ زهرا(س)، ص۴۲ و ۴۳؛ لطیفی، رحیم، علم غیب معصوم، ماهنامۀ معارف، ش ۴۸.
  16. مانند: شریف لاهیجی در تفسیر لاهیجی، ج۲، ص۴۸۹؛ ابن میثم در شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص۱۴۰، طبرسی در مجمع البیان، علامۀ امینی در الغدیر و....
  17. ر.ک: لقمانی، احمد، شبهه‌زدایی از قیام امام حسین(ع)، فصلنامۀ فرهنگ کوثر، ش ۵۲، ص۶۶ و ۶۷؛ موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص۱۹۰؛ نقوی، سیدانیس الحسن، علم غیب ائمۀ معصومین(ع)، ص۴۵ ـ ۵۰.
  18. ر.ک: محمد حسین مظفر|مظفر، محمد حسین، ‌علم الامام (کتاب)|علم الامام، ص۲۸؛ رضا برنجکار|برنجکار، رضا، محمد تقی شاکر|شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸؛ هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران ماهنامه پرسمان، چند پاسخ درباره چگونگی علم امام، ماهنامه پرسمان، ش۲۵، ص۴.
  19. ر.ک: موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص ۱۹۰؛ موسوی حصینی، سیدعبدالرحیم، آگاهی امامان از غیب، ص ۴۱ و ۴۲.
  20. ر.ک: مطهری، منصف علی، علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص ۱۰۵؛ نادم، محمدحسن، افتخاری، سیدابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، فصلنامۀ شعه پژوهی، ش ۲، ص ۶۷؛ بشارتی، علی محمد، رضوان معارف، ص ۷۱.
  21. ر.ک: نادم، محمدحسن، افتخاری، سیدابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، فصلنامۀ شعه پژوهی، ش ۲، ص ۶۷؛ بشارتی، علی محمد، رضوان معارف، ص ۷۱.
  22. «دانای نهان و آشکار است» سوره انعام، آیه ٧٣.
  23. ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ص ۱۰۸ و ۱۱۴؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، «مرزبان وحی و خرد»، ص ۳۳۳؛ عرفانی، محمدنظیر، «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین»، ص ۲۱۴.
  24. المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته، ص ۲۹.
  25. آگاهی‌های آسمانی، ص ۳۶.
  26. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ص۱۰۸ و ۱۱۴.
  27. همسنگ ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین از دید او دور نمی‌ماند؛ سوره سبأ: ۳.
  28. مرزبان وحی و خرد، ص۳۳۳.
  29. بررسی‌های اسلامی
  30. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  31. و همه کارها بدو باز گردانده می‌شود؛ سوره هود، آیه: ۱۲۳.
  32. ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم؛ سوره بقره، آیه: ۱۵۶.
  33. و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند؛ سوره ذاریات، آیه: ۵۶.
  34. و پروردگارت از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست؛ سوره هود، آیه: ۱۲۳.
  35. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۴۸.
  36. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۵۸.
  37. «خداوند است‌ که‌ جان‌‌ها را می‌گیرد»؛ سوره زمر، آیه ۴۲
  38. «و تا زمانی که‌ چون‌ مرگ‌ به‌ نزدیکی از شما بیاید رسولان‌ و فرستادگان‌ ما او را قبض‌ روح‌ می‌کنند»‌. سوره انعام، آیه ۶۱.
  39. «و از برای خداست‌ عزّت‌ و از برای رسول‌ او و از برای مؤمنین‌‌، ولکن‌ منافقین‌ نمی‌دانند»‌؛ سوره نساء، آیه ۱۳۹.
  40. امام‌شناسی ج۱۲، ص ۲۲۴.
  41. گفتمان مهدویت.
  42. خوارج از دیدگاه نهج البلاغه
  43. محمد حسین مظفر، علم امام، ص ۲۸.
  44. مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸.
  45. فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند؛ سوره قدر، ۴.
  46. علم غیب معصوم (ع)، ماهنامه معارف، شماره ۴۸.
  47. شبهه‌زدایی از قیام امام حسین، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره ۵۲، ص۶۶ و ۶۷.
  48. خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می‌کند؛ سوره رعد: ۳۹.
  49. پایگاه مطالعات کلام امامیه
  50. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۳۸.
  51. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۴۱.
  52. مرحوم مظفر، ص۲۸.
  53. لاری ر.ک مجموعۀ مقالات علم امام ص۲۵۵.
  54. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  55. منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۷، فصلنامه شیعه‌پژوهی شماره۲.
  56. بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی
  57. علم الائمة المعصومین عند الشیعه، خلیل رزق، ص ۴۰.
  58. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۹۰.
  59. علم پیامبر و ائمه به غیب (پایان‌نامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]، ص۱۰.
  60. محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص۱۱ و ۱۲.
  61. سید عبدالحسین نجفی لاری، المعارف السلمانیة بمراتب الخلفاء الرحمانیة، ص ۲۹.
  62. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۵.
  63. "وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ‏ اللَّهُ‏ ذَلِكَ‏‏"؛ کافی، ج۱، ص۲۵۷.
  64. رضوان معارف، ص۷۱.
  65. رضوان معارف، ص۱۸۱.
  66. و کلید خزائن غیب نزد خداست کسی جز به آن آگاه نیست؛ سوره انعام، آیه: ۵۹.
  67. (ای رسول ما) بگو که در همه آسمان ها و زمین جز خدا کسی از علم غیب آگاه نیست؛ سوره نمل، آیه ۶۵
  68. و اگر من از غیب (جز آن چه بوحی می‌دانم) آگاه بودن بر خیر خود همیشه می‌افزودم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  69. بعد از من رسولی می‌آید نامش احمد است؛ سوره صف، آیه: ۶.
  70. خلق هیچ مرتبه علم او احاطه نتواند کرد مگر به آن چه او خواهد؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  71. این از اخبار غیب است که وحی می‌کنیم به سوی تو؛ سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  72. وقتی رسول به آن زن این خبر راداد آن زن گفت رسول تو را کی واقف ساخت رسول گفت خدا علیم و خبیر مراا واقف ساخت؛ سوره تحریم؛ آیه: ۳.
  73. به شما از غیب خبر می‌دهم که در خانه هاتان چه می‌خورید و چه ذخیره می‌کنید؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  74. علم غیب ائمه معصومین(ع)؛ ص۴۵ - ۵۰.
  75. «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت»؛ سوره بقره، آیه ۲۵۳.
  76. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟»؛ سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  77. آگاهی امامان از غیب، ص ۴۱ و ۴۲.
  78. علم و سلطه غیبی اولیا، ص۶۷تا۷۲.
  79. سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۳۱.
  80. علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۱۰۵.
  81. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۲۱۴.
  82. کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام.
  83. محمد حسین طباطبائی، بررسی‌های اسالمی، قم: نشر بوستان کتاب، ۱۲۸۸ ،ج. ۱ ،صص. ۱۸۹ -۱۹۱.
  84. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی، ص۸۸.
  85. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶.
  86. گل‌افشان پارسانسب، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا، ص۴۲ - ۴۳.
  87. وبگاه پرسمان.