بنی عدی بن عمرو

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب بنی عدی بن عمرو

این طایفه قحطانی[۱]، از فروعات قبیله خزاعه و از شاخه‌های قبیله بزرگ ازد‌اند که نسب از عدی بن عمرو بن ربیعة (لحی) بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌برند[۲]. مادر عدی را زنی از قبیله بنی اسد به نام تماضر بنت حارث بن ثعلبة بن دودان بن أسد گفته‌اند[۳]. از عدی فرزندانی به اسامی زمّان، کاهل و مازن متولد شدند[۴] که نسل بنی عدی بن عمرو از طریق آنان استمرار یافت. این طایفه را نیز بمانند دیگر فرزندان رَبیعه و أَفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر[۵]، بواسطه سکونت در تهامه و عدم همراهی با سایر تیره‌های ازد که به قصد سکونت در شام، به آن سو حرکت کردند، در کنار قبایل منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، عوف و عدیّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر، جملگی «خزاعی» خوانده‌اند[۶].[۷]

مواطن این قوم

موطن اصلی این قبیله را به مانند دیگر قبایل ازد، «مأرب» در جنوب یمن دانسته‌اند[۸]. گفته شده که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راه‌های تجاری یمن که شریان اصلی اقتصاد یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب سد مأرب[۹] در حدود قرن اول و دوم میلادی[۱۰] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، ازدیان از جمله خزاعه و طوایفش به رهبری عمرو بن عامر مزیقیاء جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، در نجد و تهامه وارد شدند[۱۱]. اما دیری نپایید که طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. گروهی از ایشان، در تهامه[۱۲] و حجاز، به‌ویژه شهرهای بزرگ آن، -مکه[۱۳]و مدینه[۱۴]- ساکن شدند و «خزاعی» خوانده شدند که طایفه بنی عدی بن عمرو از جمله ایشان بودند. از «بئر ابن شرحبیل» در میانه راه ذوخشب و مدینه هم، دیگر منطقه‌ای بود که سکونت برخی از مردمان این قوم در آن گزارش شده است[۱۵]. ضمن این که با ظهور اسلام و انجام فتوحات اسلامی، برخی از بنی عدوی‌ها، به مناطق فتح شده که شهر تازه تأسیس کوفه از جمله آن بود، کوچ کردند[۱۶] و در آن، مسکن گزیدند. مصر[۱۷] و ایران، خصوص شهرهای بیهق (سبزوار)[۱۸]، نیشابور[۱۹] و ری[۲۰] نیز، از دیگر سرزمین‌هایی بودند که از پس ظهور اسلام، موطن برخی از مردمان این قوم قرار گرفت[۲۱].[۲۲]

اسلام بنی عدی بن عمرو

به نظر می‌رسد که اسلام‌پذیری بنی‌عدی نیز بمانند برخی دیگر از قبایل، طی مراحل و گونه‌های مختلفی اتفاق افتاده باشد. از آنجا که موطن خزاعه -از جمله طایفه بنی عدی- مکه و اطراف آن بوده و خزاعیان ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید مردم این قبیله، بسیار زودتر از دیگر قبایل جاهلی عرب با پیامبر(ص) و دین نوظهورش آشنا شده بودند؛ از این‌رو جای تعحب نخواهد بود که در نخستین سال‌های بعثت نبی اکرم(ص)، برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. وجود چهره‌های پیشتاز این قوم در اسلام، از جمله حبشه عدویه همسر سفیان بن معمر بن حبیب بیاضی و ذکر او در شمار مهاجران به حبشه[۲۳] تأییدی بر این گفته است. علقمة بن قعواء بن عبید[۲۴] و نافع بن بدیل بن ورقاء[۲۵] هم، از دیگر عدویانی بودند که نامشان در شمار مسلمانان متقدم ذکر گردیده است. نافع بن بدیل پیش از سال چهارم هجری مسلمان شده بود. وی در واقعه بئر معونه (سال چهارم هجری)، همراه با سی و نه تن دیگر از مبلغان اسلام توسط بنی عامر به شهادت رسید[۲۶]. دیگر عدوی‌ها هم، به تناوب تا پیش از فتح مکه در سال هشتم هجرت[۲۷] و سپس همزمان یا بعد از فتح این شهر[۲۸]، اسلام پذیرفتند. اما به نظر می‌رسد پذیرش عمومی اسلام این قوم در پی نامه‌نگاری رسول خدا(ص) به بدیل بن ورقاء بن عبدالعزی و بسر بن سفیان و فرا خواندن آنها به اسلام[۲۹] اتفاق افتاده باشد. در این نامه، که حدود سه ماه پیش از فتح مکه و در جمادی‌الثانی سال هشتم هجری، -پس از اسلام علقمة بن علاثه و دو پسرش و هجرت ایشان به مدینه،- و به منظور دعوت قبیله خزاعه به آیین اسلام، خطاب به بُدیل بن ورقاء و بسر بن سفیان خزاعی نگارش یافته بود، پیامبر(ص) پس از ذکر سلام و اشاره به صفات پروردگار، به سپاس و ستایش از قوم خزاعه پرداخته، خزاعی‌ها را «گرامی‌ترین مردم تهامه» نامیدند. رسول خدا(ص) در این نامه، آنها را به عنوان نمایندگان خود در میان قبایل‌شان تعیین کردند و حمایت خویش را از ایشان اعلام فرمودند[۳۰].[۳۱]

بنی عدی بن عمرو و تعامل با دولت نبوی(ص)

حبی بنت حلیل بن حبشیه خزاعی از اجداد مادری پیامبر اکرم(ص) بود[۳۲]؛ این نسبت فامیلی در کنار هم‌پیمانی عبدالمطلب -جد پیامبر(ص)- با خزاعی‌ها[۳۳] موجب شده بود تا همه افراد خزاعه در تهامه، قرابت و همبستگی خاصی نسبت به بنی هاشم و به‌ویژه رسول خدا(ص) پیدا کنند، چندان که مؤمن و کافرشان، به رسول خدا(ص) گرایش داشته، پیامبر(ص) را رازدار خود می‌دانستند و هیچ خبری را از ایشان پنهان نمی‌کردند[۳۴]. در یک نگاه اجمالی در باب تعاملات رسول خدا(ص) با قبیله خزاعه و طوایفش می‌توان گفت به استثنای غزوه بنی‌المصطلق (در سال پنجم هجرت) که در آن بنی المصطلق -یکی از تیره‌های خزاعه- به رهبری حارث بن ابی‌ضرار خزاعی علیه رسول خدا(ص) وارد نبرد شد، از حدیبیه به این سو و شاید با زمینه‌های قبلی، خزاعه به هم‌پیمانی با حضرت محمد‌(ص) و به عبارتی حلف بنی‌عبدالمطلب پایبند ماندند. به همین دلیل، خزاعه در پیمان حدیبیه، بر اساس همان پیمان گذشته با عبدالمطلب، با پیامبر‌(ص) پیمان بست و دشمنان آنان که بنی‌بکر بودند، با قریش هم‌پیمان شدند. بنی عدی بن عمرو نیز به تبع قبیله مادری خود خزاعه، دل در گرو بنی عبدالمطلب و در رأس آنان نبی مکرم اسلام(ص) نهاده بودند و در مواقع متعدد، همیاری و همکاری خود با رسول خدا(ص) را به اثبات رسانده بودند. از جمله این موارد، واقعه حدیبیه (سال هشتم هجرت) است که خزاعی‌ها و طوایفش -از جمله بنی عدی بن عمرو- همیاری و پشتیبانی خود را به پیامبر(ص) آشکارا ابراز نمودند. نقل است که پس از استقرار رسول خدا(ص) در حدیبیه، بدیل بن ورقاه خزاعی و شماری از بزرگان قبیله خزاعه به نمایندگی از قریش به حضور پیامبر(ص) شتافتند[۳۵] و از علت آمدن حضرت به مکه پرسیدند و ایشان را از آمادگی قریش برای نبرد با او آگاه ساختند. خزاعی‌ها پس از آگاهی از علت آمدن نبی اکرم(ص) به مکه، نزد قریش رفتند تا آنان را از قصد رسول خدا(ص) باخبر سازند. اما قریش به سخنانشان اعتماد نکردند و آنها را متهم به سازش با پیامبر(ص) کرده، سخنان زشتی به آنها گفتند[۳۶].

در پی انعقاد صلح حدیبیه بین پیامبر(ص) و کفار قریش، و به موجب یکی از مفاد آن، دو طرف متعهد شدند که ده سال میان دو طرف آتش بس برقرار گردد[۳۷] و بر اساس بندی دیگر، به هر یک از قبایل، در هم‌پیمانی با قریش یا مسلمانان، آزادی عمل داده شده بود[۳۸]. از این‌رو، پس از انعقاد صلح، رسول ختمی مرتبت(ص) با خزاعه و قریش با بنی‌بکر بن عبدمناة هم‌پیمان شدند. اما این سازش، چندان نپایید و دو سال بعد، بنی‌بکر به کمک گروهی از قریش، شبانه بر خزاعیان ساکن در وَتیر، در جنوب مکه تاختند و به روایتی بیست تن از افراد آنان را کشتند. قبیله خزاعه هم که توان مقابله نداشتند، به مکه گریختند و به خانة بدیل بن ورقاء و رافع خزاعی، بنده آزادشده خودشان، پناه بردند[۳۹]. در پی این واقعه، که به منزله نقض صلح حدیبیه بود، عمرو بن سالم -رئیس خزاعیان- به همراه چهل تن از خزاعیان -که بدیل بن ورقاء نیز از جمله ایشان بود- برای دادخواهی و طلب یاری به حضور پیامبر(ص) رفتند و شرح ماوقع کردند[۴۰]. آنان ضمن یادآوری پیمان کهن خزاعه و عبدالمطلب در جاهلیت، از حضرت استمداد‌طلبیدند[۴۱]. پیامبر(ص) نیز به ایشان قول یاری و نصرت دادند[۴۲]. با اعلام عمومی جنگ از سوی حضرت، به تمام مسلمانان در همه قبایل، نامه نوشته شد و از آنان خواسته شد تا مردان جنگی خود را به مدینه بفرستند. پس از گردآمدن یاران، ایشان با سپاه خود، راهی مکه و نبرد با قریش و هم‌پیمانانش شد. بر پایه برخی گزارشات، در این فتح، خزاعه سه پرچم در دست داشتند که ابوشریح کعبی خزاعی یکی از پرچمداران آنان بود[۴۳]. علاوه بر ابوشریح کلبی، عبدالله بن بدیل بن ورقاء نیز از دیگر اشراف و بزرگان این قوم بود که در فتح مکه حضور داشت[۴۴]. از نکات قابل توجه دیگر در این واقعه، پناه بردن قریشیان در روز فتح مکه به خانه بدیل بن ورقاء و و مولی او رافع است[۴۵].

پس از فتح مکه، عدوی‌ها در کنار قبیله مادری خود خزاعه به رهبری عمرو بن سالم خزاعی در دیگر جنگ‌های رسول خدا(ص) نیز حضوری چشمگیر یافتند که از مهمترین آنها نبرد معروف تبوک است. در سال نهم هجری با ورود بازرگانان شامی به مدینه و اطلاع‌رسانی آنان مبنی بر این که هرقل نیروی وسیعی را با خود همراه ساخته است تا به مدینه حمله کند، رسول خدا(ص) مردم را برای جنگ با رومیان فرا خواند. ایشان افرادی را به برخی از قبایل اعزام نمودند تا با فراخوان آنها، سپاهی جهت نبرد با رومیان مهیا گردد. از جمله این فرستادگان، بُدیل بن ورقاء، عمرو بن سالم و بسر بن سفیان بودند که حضرت، ایشان را جهت جمع‌آوری نیرو به قبیلة کعب بن عمرو –از طوایف قبیله خزاعه- گسیل داشتند[۴۶]. آنان پس از گردآوری نیرو، همگی در جنگ تبوک حضور یافتند[۴۷]. علاوه بر ایشان، از عبدالله بن بدیل بن ورقاء هم در شمار دیگر بزرگان این قوم یاد شده است که نامش در ردیف شرکت‌کنندگان این جنگ به ثبت رسیده است[۴۸]. در این غزوه، علقمة بن فغواء (غفواء) بن عبید، راهنمایی سپاه حضرت را به سوی تبوک بر عهده داشت[۴۹].

در غزوه طائف هم، فرزندان عدی بن عمرو در کنار مهتر خود بدیل بن ورقاء خزاعی حضوری فعال داشتند. پس از پیروزی مسلمانان در این جنگ، پیامبر(ص)، بدیل را به سرپرستی اسرای این جنگ که در جعرانه گرد آمده بودند، منصوب فرمود[۵۰]. از عبدالله پسر بدیل بن ورقاء هم در شمار حاضران این نبرد یاد شده است[۵۱]. حجة الوداع هم از دیگر وقایع مهم دوران حیات رسول مکرم اسلام(ص) بود که برخی از چهره‌های بنام بنی عدی بن عمرو، همچون بدیل بن ورقاء در آن نقش داشتند[۵۲]. در این واقعه، وی پیام پیامبر(ص) را مبنی بر حرمت روزه در ایام تشریق (سه روز پس از عید قربان‌) به مردم رساند[۵۳].[۵۴]

نقش بنی عدی بن عمرو در فتوحات اسلامی

پس از رحلت پیامبر اکرم‌(ص)، بنی خزاعه و طوایفش همپای دیگر قبایل در فتوحات اسلامی -بخصوص فتوحات ایران- حضوری گسترده یافتند. از چهره‌های سرشناس این قوم در امر فتوحات، می‌توان به نام عبدالله بن بدیل بن ورقاء اشاره کرد که منابع از او به عنوان فرمانده نیروهای فاتح شهرهای همدان و اصفهان یاد کرده‌اند[۵۵]. گفته شده که عمر بن خطاب، پس از آگاهی یافتن از اهمیت شهر اصفهان، عبدالله بن بدیل خزاعی را در سال ۲۳ هجری جهت فتح اصفهان به این شهر فرستاد. عبدالله، پس از نبردی کوتاه با فاذوسفان که پیری سالخورده بود، اصفهان را با صلح گشود. او تا یک سال پس از فتح کامل این شهر، عامل خلیفه در این شهر بود[۵۶]. پس از این فتح، جمعی از خزاعیان با مهاجرت به اصفهان در این شهر سکنی گزیدند[۵۷]. عدوی‌ها همچنین، در فتح کرمان نیز نقش بسزایی داشتند. نقل است که عبدالله بن بدیل پس از فتح اصفهان به کرمان رفت و با فتح آنجا به «طبسین» که شامل دو دژ به نام‌های «طبس» و «کرین» بود و دروازه‌های خراسان به شمار می‌رفتند، رسید[۵۸]. فرزندان عدی بن عمرو همچنین، در فتوحات مصر نیز نقشی مهم ایفا نمودند؛ چندان که از ابوعمرو بن بدیل بن ورقاء خزاعی[۵۹] و ابو جهم عامر بن حذیفه عدوی به عنوان یکی از شاهدان فتح مصر یاد شده است[۶۰].[۶۱]

بنی عدی بن عمرو و تعامل با خلفای ثلاث

از بنی عدی و نقش آنها در دوران خلافت ابوبکر و عمر جز آنچه در ذیل فتوحات اسلامی از آن بحث شد، اطلاعی در دست نیست. آگاهی‌های ما از دوران خلافت عثمان نیز، بیشتر محدود به اخبار اواخر خلافت او و جریان اعتراضات مردمی علیه عثمان است. پس از به خلافت رسیدن عثمان و همراه شدن آن با دگرگونی سنت‌های رسول خدا(ص) و تغییر احکام الهی و نیز بدرفتاری با برخی اصحاب پیامبر(ص)، اعتراض شدید مردم در شهرهای مختلف برانگیخته شد؛ چندان که برخی گروه‌های معترض -از جمله خزاعی‌ها- از مصر و کوفه و بصره به مدینه سرازیر شدند[۶۲]. در این اعتراض، ابوعمرو بن بدیل بن ورقاء خزاعی یکی از رؤسای معترضان مصر علیه عثمان بود[۶۳]. ابو عمرو بن بدیل -که از اصحاب گرانقدر رسول خدا(ص) بود-[۶۴]، در ابتدا همراه با جمعی از بزرگان مصر در «سقیا» یا «ذی خشب» نامه‌ای به عثمان نوشتند و از او به جهت ایجاد این بدعت‌ها، اعتراض کرده او را در صورت ادامه این روند، تهدید به قیام کردند[۶۵]. با ادامه یافتن تحریفات خلیفه و بی‌توجهی او به امور اسلامی، سرانجام معترضان مصری در کنار مردمانی از بصره و کوفه دست به اعتراض زده، در حالی که تعداد آنها بین چهارصد تا هزار تن می‌رسید[۶۶]، در چهار گروه با چهار پرچم به فرماندهی کل ابوعمرو بن بدیل بن ورقاء –از اصحاب گرانقدر رسول خدا(ص)- و عبدالرحمن بن عدیس تجیبی[۶۷]، در شوال سال ۳۵ هجری از شهرهای خود خارج، و به سوی مدینه حرکت کردند[۶۸]. آنها ابتدا در نزدیکی مدینه در محلی به نام «ذی مروه» اجتماع کردند[۶۹] و اندکی بعد، به مدینه وارد شدند. آنان با رایزنی‌های انجام‌گرفته، ضمن ابلاغ اعتراضات خود به عثمان، تعهداتی را جهت اصلاح امور مسلمین از او اخذ نمودند و سپس، به شهرهای خود بازگشتند. اما در میانه راه، به یکی از غلامان عثمان که سوار بر شتری از شتران عثمان عازم مصر بود، برخوردند. آنان در بازرسی از او، نامه‌ای یافتند که در آن خطاب به عبدالله بن سعد بن ابی سرح -والی عثمان در مصر- از او خواسته شده بود تا با مخالفان به محض ورود به شدت برخورد کند. بر اساس این نامه، به عبدالله بن ابی سرح دستور داده شده بود تا به محض دریافت نامه، عمرو بن بدیل و عبدالرحمن بن عدیس را گردن بزند و دست و پای برخی دیگر را خلاف هم قطع کند[۷۰]. پس معترضان به سرعت به مدینه بازگشتند و با نشان دادن نامه به عثمان و دیگر مردمان، خواستار توضیح او شدند. عثمان ضمن رد نوشتن این نامه، بر پایبندی خود بر قول و قرارهایش با آنان –که عمل بر اساس کتاب خدا و سنت رسول(ص) و عمل در راستای رضای معترضان بود،- تأکید ورزید. اما توضیحات او معترضان را مجاب نکرد و آنان همچنان از بی‌اعتمادی خود به عثمان پای فشردند. این اقدام و دیگر اقدامات صورت گرفته از سوی دو طرف، مذاکرات را عملاً به بن بست کشاند تا این که سرانجام با بالا گرفتن کار، معترضان به منزل عثمان یورش آوردند و او را در عصر روز هیجدهم دیحجه سال ۳۵ هجری به قتل رساندند[۷۱]. برخی منابع از عمرو بن بدیل را به عنوان یکی از هجمه‌کنندگان بر عثمان یاد کرده‌اند. نقل است وی در این حمله، ضربتی بر عثمان وارد آورد و در پی آن، کنانة بن بشر تجیبی بر عثمان هجمه آورد و او را به ضرب شمشیرش هلاک کرد[۷۲]. نقل است که بعدها معاویة بن ابوسفیان آن دو را به همین بهانه دستگیر و سپس به شهادت رساند[۷۳].

با کشته شدن عثمان، مسلمانان با اشتیاق نزد علی(ع) رفته خواستار بیعت با ایشان شدند[۷۴]. در این بین تمایل و اشتیاق یمنی‌ها به خلافت امام(ع) به سبب بی‌عدالتی‌ها و تضییع حقوق‌شان در روزگار عثمان، به مراتب بیش از دیگران بود. در این میان، بزرگان و نام‌آورانی از قبایل مختلف با امام علی(ع) در مدینه بیعت کردند که محمد بن بدیل خزاعی و عبدالله بن بدیل خزاعی از جمله آنها بودند[۷۵]. آنان با حضرت بیعت کردند که با هر که جنگید، بجنگند و با هرکس صلح کرد، ایشان نیز صلح کنند و در جنگ، هرگز به آن حضرت پشت نکنند و در همه جنگ‌های امیرالمؤمنین(ع) همراهش باشند و حتی یک تن از ایشان از شرکت در جنگ خودداری نکند[۷۶].[۷۷]

بنی عدی و نقش‌آفرینی در ایام خلافت علی(ع)

همراهی در جنگ‌ها

هنوز از خلافت علی(ع) دیر زمانی نگذشته بود که نخستین شورش علیه حکومتش به سردمداری عایشه و طلحه و زبیر و همراهی گروه ناکثین شکل گرفت. علی(ع) با آنان به مقابله برخاست و در این راه، گروه‌هایی از قبیله خزاعه -که عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی و برادرش محمد از جمله ایشان بودند-[۷۸]، به یاری حضرت شتافتند. نقل است: هنگامی که عایشه برای جنگ با امیرالمؤمنین(ع) عازم بصره بود، عبدالله بن بدیل نزد او رفت و او را سوگند داد و گفت: مگر از تو نشنیدیم که از رسول خدا(ص) نقل می‌کردی که فرمود: «علی با حق است و حق با علی، و این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا کنار حوض بر من وارد شوند» عایشه گفت: چرا؛ من این حدیث را از رسول خدا(ص) شنیده و نقل کرده‌ام. عبدالله گفت: پس چرا می‌خواهی بر ضد حضرت علی(ع) قیام کنی؟ عایشه پاسخ داد: «مرا رها کنید، به خدا قسم، دوست می‌داشتم همۀ آنها یکدیگر را فنا و نابود می‌کردند»[۷۹] با آغاز جنگ، دو طرف سخت به ستیزه با هم پرداختند تا اینکه جنگ، پس از کشته شدن جمع زیادی از دو طرف، با پی شدن شتر عایشه توسط عبدالله بن بدیل خزاعی، مالک اشتر و دیگر بزرگان سپاه علی(ع) با شکست ناکثین خاتمه یافت[۸۰].

در جنگ صفین نیز که به سال ۳۷ هجری به وقوع پیوست، شمار زیادی از خزاعیان همراه با رهبرانشان -که بسیاری از آنان از صحابه رسول خدا‌(ص) بودند،- حضور یافتند. در این جنگ، بنی عدی بن عمرو همگام با دیگر خزاعیان، با چهره‌های سرشناس خود به میدان آمدند که از جمله آنان می‌توان از عبداللّه بن بُدَیل نام برد. وی به هنگام حرکت سپاه امام(ع) به صفین، در پاسخ به مانع‌تراشی‌های برخی عراقی‌ها که جنگ را به صلاح نمی‌دانستند همراه با تنی چند از سران لشکر امام(ع) به ایراد سخن پرداخت و گفت: «ای امیرالمؤمنین، همانا آن قوم (شامیان) اگر خدا را می‌خواستند و برای او عمل می‌کردند هرگز با ما مخالفت نمی‌نمودند، ولی آنها برای فرار از عدالت، و علاقه به انحصارطلبی، و حرص به قدرت، و بی‌علاقگی به این که مبادا دنیایشان از دست برود با ما می‌جنگند، و کینه‌هایی که در جان و خصومت و دشمنی که در سینه نهان دارند به سبب جنگ‌های صدر اسلام بوده که بر ضد آنان برپا کرده‌ای و در آن، پدران و خویشان و برادرانشان را به هلاکت رسانده‌ای، اینک برای انتقام از کشته‌های اجداد کفار خود با تو سر جنگ دارند». سپس رو به مردم کرد و گفت: «چه طور ممکن است معاویه با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کند؟ در حالی که علی(ع) در یک جنگ (در جنگ بدر) برادرش حنظله، و دایی‌اش ولید، و جد مادری‌اش عتبه را به هلاکت رسانده است؟ به خدا سوگند، گمان نمی‌برم که او بیعت کند و آنان هرگز مطیع شما نخواهند شد و راه راست را انتخاب نخواهند کرد مگر آن‌که نیزه‌های استوار ما، میان آنان به کار افتد، و شمشیرها سرهایشان را از تن جدا سازد و پیشانی‌هایشان به گرزهای آهنین شکافته شود و کارهایی سخت میان دو گروه صورت گیرد»[۸۱] به روز صفین، عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی فرمانده پیاده نظام سپاه کوفه بود[۸۲]. وی با آغاز جنگ، رشادت‌ها از خود نشان داد و در حالی که دو زره پوشیده و دو شمشیر آویخته بود، دلیرانه به دشمن حمله می‌برد و در حالی که رجز می‌خواند آنان را با تیغ می‌زد[۸۳]. از حضور پر رنگ و فعالانه او در صفین و نیز سخنان او در این جنگ در منابع سخن‌ها گفته شده است[۸۴]. در یکی از مواقف این جنگ، هنگامی که جناح چپ لشکر شام به جناح راست سپاه عراق یورش آورد، عبدالله و دیگر یاران عراقی‌اش به مقابله برخاستند. وی دلیرانه شمشیر می‌زد و پیش می‌رفت تا خود را به معاویه رساند و او را از جایگاهش به عقب راند. معاویه که از ترس جانش از مقر فرماندهی‌اش دور شده بود، کمی جلو آمد و مکرر به حبیب بن مسلمه فهری پیام می‌فرستاد و از او یاری و مدد می‌خواست. حبیب بن مسلمه با همه افراد تحت امرش در جناح چپ سپاه معاویه، به جناح راست سپاه عراق حمله کرد و مقاومت کرد تا این که جناح راست سپاه امام(ع) از هم گسیخت؛ تا جایی که فاصله‌اش تا عبدالله، تنها صد مرد جنگی از قاریان قرآن بود. عبدالله بن بدیل و یارانش، پشت به پشت هم داده بودند و از خود دفاع می‌کردند. آنان حاضر به عقب‌نشینی نبودند و همچنان به سوی خیمه معاویه به پیش می‌رفتند. عبدالله، مصمم به کشتن معاویه بود و آهنگ جایگاه او را داشت، در این هنگام، معاویه خطاب به سپاهش بانگ برداشت: ای وای بر شما، حال که از به کار بردن تیر و کمان و شمشیر عاجزید، با سنگ و پاره سنگ، عبدالله بن بدیل و همراهانش را بزنید. با این فرمان، نیروهای محافظ معاویه و جنگجویان اطرافش، با سنگ و پاره سنگ به ابن بدیل و یارانش حمله کردند و آن‌قدر سنگ زدند تا این که عبدالله به زمین افتاد و به شهادت رسید[۸۵]. شهادت عبدالله بن بدیل بن ورقاء، معاویه را بسیار شاد کرد. او عبدالله را شیری از شیران خزاعه می‌خواند و از این که کبش قوم -یعنی پهلوان سپاه امام(ع)- را کشته است، اظهار خوشحالی و مسرت می‌کرد[۸۶].

محمد بن بدیل[۸۷] و عبدالرحمن بن بدیل[۸۸] –برادران عبدالله بن بدیل- را هم از دیگر عدوی‌های حاضر در جنگ صفین و از شهدای این جنگ گفته‌اند. ابوشریح خزاعی نیز از چهره‌های سرشناس این قوم در صفین بود[۸۹]. آنان با رجزها و اشعاری که در میدان نبرد می‌خواندند، نقش مؤثری در تشویق عراقی‌ها به پایداری در جنگ و تشجیع آنان و نیز انتقال افکار خود داشتند.[۹۰]

کارگزاری

علاوه بر میادین نظامی، افرادی از این طایفه بنی عدی بن عمرو، یار و مددکار علی(ع) در امر امارت و کارپردازی‌های آن حضرت در امور سیاسی و اجتماعی بودند که از جمله این کارگزاران، می‌توان به نام عبدالرحمن بن بدیل خزاعی اشاره کرد. امیرالمؤمنین(ع)، عبدالرحمن را در سال ۳۶ هجری و به هنگام حرکت از مدینه به سوی عراق به امارت سرزمین ماهان (دینور و نهاوند) گماشت[۹۱].[۹۲].[۹۳]

بنی عدی و نقش آنان در تشیع ایران

درباره آمدن خزاعیان به ایران، تاریخ معینی نمی‌شناسیم. اجمالاً می‌توان گفت که در قرن پنجم و ششم به جز خاندان‌های متعلق به سادات، چند خاندان عرب شیعه در این زمان در خراسان و ری بودند که جماعتی از علما و فضلای شیعه وابسته به این خاندان‌هاست. از جمله این خاندان‌های مشهور شیعی که در ایران حضور داشتند، می‌توان به خاندان دعبل بن علی خزاعی که نسب از عبدالله بن بدیل بن ورقاء[۹۴] -صحابی گرانقدر رسول خدا(ص) و یار مخلص علی(ع) و شهید در صفین- می‌بردند، اشاره کرد. خاندان خزاعی نیشابور و ری هم که مؤلف کتاب «تاریخ بیهق» از آنان تحت عنوان بدیلیان بیهق یاد کرده نیز، از دیگر خاندان‌های شیعی معروف در ایران بوده‌اند که نسب از عبدالله بن بدیل می‌بردند[۹۵].[۹۶]

اعلام و رجال بنی عدی بن عمرو

از رجال و مشاهیر بسیار بنی عدی در جاهلیت و اسلام، علاوه بر چهره‌های ممتاز و بزرگی همچون بدیل بن ورقاء[۹۷] و پسرانش نافع[۹۸]، ابو عمرو[۹۹]، محمد[۱۰۰] و عبداللّه[۱۰۱]، و نیز ابوشریح خویلد بن عمرو بن صخر خزاعی[۱۰۲] و دیگر معاریفی که همگی در زمره اصحاب پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) قرار داشته، و در متن به نامشان پرداخته شد، می‌توان به نام عمرو بن فغواء خزاعی[۱۰۳]، سلمة بن بدیل بن ورقاء[۱۰۴]، سلمة بن ایاس[۱۰۵] و حیسمان بن ایاس بن عبدالله[۱۰۶] و به نقلی حیسمان بن حابس[۱۰۷] -از اشراف و بزرگان بنی خزاعه و بنی عدی بن عمرو[۱۰۸] و نیز از اصحاب رسول خدا(ص)- اشاره کرد. حیسمان همراه با مشرکین در جنگ بدر حضور یافته بود[۱۰۹] و همو نخستین کس بود که خبر شکست و کشته شدن بزرگان بدر را برای اهل مکه برده بود[۱۱۰]. ابوالمعلی زید بن مره عدوی[۱۱۱]، حسن بن غیلان[۱۱۲]، ابو هریره احمد بن عبدالله بن حسن عدوی[۱۱۳]، زید بن عمرو بن نفیل عدوی[۱۱۴] و پسرش سعید بن زید احد العشره[۱۱۵]، خارجة بن حذیفه عدوی[۱۱۶]، بشر بن عبدالله بن سلمة بن بدیل[۱۱۷]، بدیل بن عبدالله بن بشر بن بدیل بن ورقاء خزاعی[۱۱۸]، همگی از راویان و محدثان اهل سنت، جمال الدین ابوالفتوح حسین بن علی بن محمد خزاعی نیشابوری معروف به «ابوالفتوح رازی» مفسر و ادیب نامی عرب[۱۱۹]، محمد بن ضمرة بن عمرو بن نضله از اشراف عراق[۱۲۰] و ربیع بن عون بن خارجه عدوی که همراه با جمعی از مردم مصر، جهت بیعت با ولید بن یزید –خلیفه اموی- خارج شدند، هم، از دیگر معاریف و مشاهیر این قوم‌اند، که ذکری از ایشان در منابع و متون متقدم به میان رفته است[۱۲۱]. ضمن این که از موالیان آنها نیز می‌توان از ابو انس محمد بن انس عدوی مولی عمر بن خطاب و از راویان حدیث اهل سنت نام برد[۱۲۲].

از چهره‌های شاخص و ممتاز شیعی بنی عدی بن عمرو هم، علاوه بر عبدالله بن بدیل و برادرانش محمد و عبدالرحمن که به نامشان پرداخته شد، باید از بزرگانی چون حبیب بن بدیل بن ورقاء از اصحاب نبی اکرم(ص) و از راویان حدیث غدیر[۱۲۳]، عثمان بن بدیل از اصحاب صغار پیامبر(ص)[۱۲۴]، دعبل بن علی بن رزین خزاعی شاعر بنام شیعی و معاصر با دوران امامت امام رضا(ع)[۱۲۵] و مصنف کتاب «طبقات الشعراء» و کتاب «الوحده فی مثالب العرب و مناقبها»[۱۲۶]، اسماعیل بن علی بن علی بن رزین بن عثمان برادرزاده دعبل خزاعی و از محدثان معروف شیعی[۱۲۷] و صاحب کتاب «تاریخ الائمه» و «کتاب النکاح»[۱۲۸]، علی بن علی بن رزین برادر دعبل بن علی از محدثان و راویان شیعه[۱۲۹] و مخاطب نامه‌ای مفصل و مهم از سوی امام رضا(ع)[۱۳۰] و ابوالشیص محمد بن علی بن عبداللّه بن رزین خزاعی -شاعر عرب و پسر عموی دعبل-[۱۳۱] یاد کرد.[۱۳۲]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۳۵۶؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۶۵. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان ملیح بن عمرو بن عامر بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۹)
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۶-۲۵۷؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸؛ قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۳۵۶.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰.
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۳.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۳۹؛ قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۲۴۴.
  6. فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.
  7. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  8. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  9. ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج۱، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و....
  10. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.
  11. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.
  12. ر.ک: ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۲۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۰.
  13. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۳ و ۱۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۰۸-۴۰۹.
  14. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۸۴ و ج۱، ص۶۳۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۲۹.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۱.
  16. ر.ک: شیخ طوسی، رجال، ص۴۹.
  17. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۴ و ۲۵۵.
  18. ابن فندق، تاریخ بیهق، ص۱۳۵.
  19. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص۱۵.
  20. ر.ک: ابن شهر آشوب، معالم العلما، ص۱۵.
  21. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۵؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۵۰۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۵۶.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  23. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۴.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۱.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰.
  26. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۹.
  27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۷۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۳، ص۴۰۰.
  28. ر. ک ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۳.
  29. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۰. نیز ر.ک: شیخ طوسی، رجال، ص۴۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۹.
  30. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۴۹-۷۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹.؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۰.
  31. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  32. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۹.
  33. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۴۰.
  34. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۰۸.. نیز ر.ک: حرفوش، قبیلة خزاعة فی الجاهلیة و الاسلام، ص۱۱۷.
  35. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۱.
  36. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۷۸-۲۷۹؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۴.
  37. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴.
  38. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۱ـ۶۱۲؛ ابن هشام، السیره النبویة، ج۲، ص۷۸۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴.
  39. واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۷۸۳-۷۸۶.
  40. واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۷۸۹.
  41. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۰ـ۷۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۳۱ـ۳۳، ۳۶ـ۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۴۴ـ۴۵.
  42. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۴۰.
  43. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۱؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۶۸۸؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۳، ص۴۰۱.
  44. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۱۱؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۷۶.
  45. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۱؛ واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۷۸۳-۷۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴.
  46. واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۹۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰-۲۲۱.
  47. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۱.
  48. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۱۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۳.
  49. واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۹۹۹؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۸۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۵، ص۴۴۳.
  50. واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۹۲۳.
  51. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۱۱؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۷۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۳.
  52. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۱.
  53. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۰۹؛ حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۱۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۰۹.
  54. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  55. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۵۷.
  56. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰۴-۳۰۵.
  57. یعقوبی، البلدان، ص۵۰.
  58. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۹۴.
  59. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص۲۲۰.
  60. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۵.
  61. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  62. ابن شبه نمیری، تاریخ مدینة المنوره، ج۴، ص۱۲۸۱. نیز بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۸-۵۴۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۶۹-۳۷۰.
  63. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۴.
  64. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۶۹.
  65. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۶۹.
  66. ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۸-۵۴۹.
  67. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۶۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۷۰.
  68. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۵۸. بلاذری ضمن معرفی کنانة بن بشر به عنوان رییس اهل مصر در این خیزش، تعداد مصری‌ها را در این قیام ۴۰۰ یا ۵۰۰ یا ۷۰۰ یا ۹۰۰ برشمرده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۸-۵۴۹)
  69. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۵۹.
  70. شیخ مفید، الجمل، ص۷۱. بر اساس برخی از نقل‌ها، دستور به قطع دست او داده شده بود. (ابن شبه نمیری، تاریخ مدینة المنوره، ج۸، ص۱۳۰۷)
  71. نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵۶، ص۷۷.
  72. ابن ابی شیبه، المصنف، ج۸، ص۶۹۰؛ بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۰۹؛ ابن شبه نمیری، تاریخ مدینة المنوره، ج۴، ص۱۳۰۷-۱۳۰۸.
  73. بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۱۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۹، ص۳۹۹.
  74. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۲۷.
  75. شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۸-۱۰۹.
  76. شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۸-۱۰۹.
  77. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  78. شیخ مفید، الجمل، ص۵۰.
  79. شیخ مفید، الجمل، ص۲۳۱؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۳۲، ص۲۸۵.
  80. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۱.
  81. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۵-۱۸۰.
  82. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵ و ۲۰۸.
  83. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۵.
  84. ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ج۴، ص۲۴۵-۲۴۶؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۱۷۵-۱۷۶.
  85. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۹۶؛ ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۸.
  86. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۷.
  87. شیخ مفید، الجمل، ص۵۰.؛ شیخ طوسی، رجال، ص۴۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۸.
  88. شیخ طوسی، رجال، ص۷۰؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۸۲۳؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۸.
  89. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۸۲.
  90. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  91. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۴۸.
  92. اصغر منتظرالقائم و زهرا حسین هاشمی، نقش قبیله خزاعه در تغییرات اجتماعی سیاسی و فرهنگی جهان اسلام تا سال ۲۶۰ قمری، ص۱۴۳-۱۴۵.
  93. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  94. نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۶۱.
  95. رسول جعفریان، خزاعی‌ها و نقش آنان در تشیع ایران.
  96. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  97. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۴؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ ابن قانع، معجم الصحابه، ج۲، ص۸۰۳. ابن حزم از او با تعبیر: «کان أدهی العرب؛ او باهوش‌ترین اعراب بود» یاد کرده است. (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۹)
  98. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۳۰؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۸۹.
  99. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۶۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۷۰.
  100. شیخ طوسی، رجال، ص۴۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۸.
  101. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۴؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۶۷؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۲۸. برخی منابع، عبدالله بن بدیل را یکی از تابعین معرفی کرده‌اند. (ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۱۲؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال معروف بـه رجال الکشی، ج۲، ص۱۵۹)
  102. ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱۰، ص۳۷۱۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۶۲۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۷۳.
  103. ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱۰، ص۳۷۷۰-۳۷۷۱؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۳۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۵۹. ابونعیم از او با عنوان «عمرو بن ابی فغواء» (ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۳۹۳) و ابن اثیر از وی با نام و نسب «عمرو بن غقواء» نام برده‌اند. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۵۸)
  104. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۱۵۷؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۷۳.
  105. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۲۳.
  106. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۷؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳.
  107. واقدی، المغازی، ج‌۱، ص۹۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳.
  108. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۵۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۲۹.
  109. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۵۶.
  110. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳-۱۴.
  111. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۳۲۹.
  112. بیهقی، دلائل النبوه، ج۳، ص۱۱۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۲۹.
  113. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۴.
  114. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۵.
  115. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۵.
  116. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۵.
  117. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۶۱.
  118. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۲۸.
  119. ابن شهر آشوب، معالم العلما، ص۱۵.
  120. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۴؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳.
  121. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۵.
  122. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۵۵.
  123. ابن عقده کوفی، کتاب الولایه، ص۱۵۲؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۳۷، ص۱۸۲؛ امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۹۰.
  124. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۴۸. و به احتمال از شهدای نبرد صفین. ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۵.
  125. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۸۳۸؛ نجاشی، رجال، ص۱۶۱-۱۶۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۷، ص۲۴۵.
  126. نجاشی، رجال، ص۱۶۲.
  127. نجاشی، رجال، ص۳۲، علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص۳۱۶؛ ابن داوود حلی، رجال ابن داود، ص۳۰۰.
  128. نجاشی، رجال، ص۳۲.
  129. نجاشی، رجال، ص۲۷۶-۲۷۷.
  130. نجاشی، رجال، ص۲۷۷.
  131. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۵۳۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۱؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۳، ص۱۸.
  132. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.