بنی یربوع بن حنظله

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نام و نسب

بنی یربوع از قبایل عدنانی و از شاخه‌های قبیله بنی تمیم بوده، نسب از یربوع بن حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم می‌‌برند.[۱] یربوع فرزندانی به نام ثعلبه، حارث، عمرو و صبیر داشت که به "احمال" معروف بودند. علاوه بر آنها، فرزندی به نام ریاح و نیز پسرانی به نام کلیب، غدانه و عنبر که به جهت پیمان با ریاح به "عقداء" موسوم شده بودند، از دیگر فرزندان یربوع بن حنظله به شمار می‌‌روند. سرشاخه‌های قبیله بزرگ یربوع از این هشت فرزند، شکل گرفت و قبایل بنی ریاح، بنی ثعلبه، بنی حارث، بنی عمرو، بنی صبیر، بنی کلیب، بنی غدانه و بنی عنبر از آنها به وجود آوردند.[۲] از این سرشاخه‌ها، بطون متعدد دیگری متفرع شدندکه از جمله آنها می‌‌توان به نام طوایفی نظیر ثعلبة بن عنبر،[۳] سلیط بن حارث،[۴] جاریة بن سلیط،[۵] بنو عرین بن ثعلبه،[۶] الحُمَّره،[۷] الکباس،[۸] معاویه،[۹] هرمی،[۱۰] حمیری،[۱۱] همام[۱۲] و... اشاره کرد. احفاد و ذریه‌های این قبیله هنوز هم در جای جای بلاد عربی باقی مانده‌اند. طوایفی مانند عشائر العتاتبه، السلایط - که در بصره ساکنند - الزبیر، ذی قار و فروعات آنها[۱۳] و نیز طوایف البو عوسج و البو حسان که فروعات آنها را تا ۲۴ فرع برشمرده‌اند،[۱۴] از جمله این قبایل‌اند در عراق که نسب شان به یربوع بن حنظله می‌‌رسد. لازم به ذکر است که علاوه قبیله بنی یربوع بن حنظله، قبایل مشابه دیگری هم به نام بنی یربوع وجود دارد[۱۵] که عدم اشتباه و خلط نشدن مطالب آنها، دقتی مضاعف می‌‌طلبد.

مساکن و منازل

بنی یربوع عموماً همراه با قبیله مادری خود بنی حنظله، در یمامه از بخش‌های سرزمین وسیع نجد- در عربستان مرکزی - ساکن بودند.[۱۶] آنان افرادی صحرانشین بودند و با بادیه نشینی و ملزومات آن زندگی به سر می‌‌کردند.[۱۷] از سرزمین‌های اختصاصی آنان هم می‌‌توان به حزن[۱۸] و مناطق اطراف آن مانند البردان،[۱۹] همچنین ذو البیض[۲۰] و الرقم،[۲۱] الصمد،[۲۲] طلح،[۲۳] الغبیط،[۲۴] ملیحه،[۲۵] الإیاد،[۲۶] أعشاش،[۲۷] حضا – بین أفاق و أفیق از سرزمین‌های نجد- [۲۸] و الفرد[۲۹]یاد کرد. ضمن این که از آبهای آنان هم می‌‌توان به ثبیت،[۳۰] أنصاب،[۳۱] جدود[۳۲] و به نقلی الاجفر،[۳۳] بقاء، جوفاء و تلعه[۳۴] اشاره داشت. پس از فتوحات اسلامی، جمعی از آنان در شهرهای تازه تأسیس کوفه و بصره ساکن شدند[۳۵] و سپس به تدریج در شهرهای شرقی بلاد اسلامی، از جمله در استخر فارس، اصفهان،[۳۶] خراسان[۳۷] و نیز شام[۳۸] پراکنده شدند.[۳۹]

پیشینه تاریخی

تاریخ جاهلی

نزدیکی مساکن بنی یربوع به مرزهای حکومت حیره باعث شد تا قلمرو ملوک حیره در عراق، که سد حایل ساسانیان در برابر تجاوز قبایل عرب به شمار می‌‌آمد، دچار تاخت و تاز مکرر بنی یربوع قرار گیرد. چندان که در عرب، بیشترین غارتها بر ملوک حیره از سوی آنان انجام گرفت.[۴۰] از این رو، طی مصالحه‌ای، منصب «ردافه» که به منزلة وزارت و جانشینی شاه بود به بنی یربوع واگذار شد و به موجب آن، یک چهارم غنایم جنگی (مِرباع) به آنان تعلق گرفت.[۴۱] این منصب به ارث از نسلی به نسل دیگر می‌‌رسید و میان آنان دست به دست می‌‌شد. عتاب بن هرمی بن ریاح یربوعی نخستین کس بود که بدین مقام دست یافت.[۴۲] بعد، پسرش عوف بن عتاب و پس از او این منصب به یزید بن عوف بن عتاب - رادف منذر بن ماءالسماء - رسید.[۴۳] منذر، سپاهی را در نیمة اول قرن ششم میلادی به فرماندهی پسرانش قابوس و حسان به سوی طخفه – محل اقامت بنی یربوع - فرستاد. در جنگی که بین دو سپاه در این منطقه در گرفت، لشکر حیره هزیمت شدند و پسران منذر به اسارت در آمدند.[۴۴] ابن اثیر هم در کتابش، ضمن بیان توضیح درباره منصب ردافت، این واقعه را در زمان نعمان بن منذر و به نقلی پسرش منذر ذکر کرده، آورده است: نعمان به توصیه حاجب بن زراره دارمی تمیمی که از او خواسته بود تا منصب ردافت را به حارث بن بیبة بن قرط بن سفیان بن مجاشع دارمی واگذارد، وی موضوع را با بنی یربوع در میان گذاشت و از آنها خواست تا با این امر موافقت کنند. اما بنی یربوع از موافقت خودداری کردند. نعمان نیز به سبب سرپیچی آنان، لشکری از فرمانبرداران خود فراهم آورد و به فرماندهی پسرش قابوس و برادرش حسان سوی بنی یربوع فرستاد. در جنگی که بین دو سپاه در مکانی به نام طخفه در گرفت، لشکر حیره هزیمت شدند و قابوس و حسان به اسارت در آمدند. شکست خوردگان نزد نعمان رفتند و هنگامی به بارگاه او رسیدند که شهاب بن قیس بن کیاس یربوعی در حضورش بود. نعمان پس از دریافت خبر، به شهاب بن قیس گفت: «ای شهاب؛ پسر و برادر مرا دریاب. اگر آن دو را زنده یافتی، ردافت را به بنی یربوع باز می‌‌گردانم و کسانی را هم که کشته‌اند به ایشان می‌‌بخشم، اموالی را هم که برده‌اند به ایشان وا می‌‌گذارم و افزون بر آن دو هزار شتر نیز به آنها می‌‌دهم». شهاب رفت و آن دو را زنده، نزد شاه حیره آورد. نعمان نیز به عهد خود وفا کرد و متعرض ردافت شان نشد.[۴۵] این منصب، در بین بنی یربوع باقی ماند و آنان تا ظهور اسلام، همچنان عهده دار این منصب بودند.[۴۶]

همچنین، جمعی دیگر از یربوعیان، در سال ولادت پیامبر اسلام(ص)، کاروان هدایای وهرز - امیر یمن - را که به سوی ایران و کاخ پادشاهی خسرو انوشیروان در حرکت بود، در سرزمین بنی یربوع به غارت بردند. پادشاه ساسانی، پس از اطلاع از این امر، "آزاد فروز" - امیر بحرین - را مأمور دفع آنان کرد. آزاد فروز، بنی یربوع را پس از کشتن مردانشان و تبعید پسرانشان، از هَجَر به کُلاب - میان بصره و کوفه - کوچاند.[۴۷]

افزون بر ایرانیان و ملوک حیره، بنی یربوع، نبرد‌های دیگری را هم در جاهلیت در مواجهه با دیگر قبایل عرب تجربه کردند که از جمله آنان می‌‌توان از "یوم زرود" بین بنی یربوع و بنی تغلب،[۴۸] "یوم منعج" بین بنی یربوع و بنی کلاب،[۴۹] "یوم خو" بین بنی اسد و بنی یربوع،[۵۰] "یوم الجرف" بین بنی یربوع و بنی عبس،[۵۱] "یوم رأس العین" و غارت بنی ریاح بر بنی ابی ربیعة بن ذهل بن شیبان،[۵۲]"یوم ملیحه" - که بواسطه نزدیکی با اماکن اغشاش، الافاقه و الإیاد به "یوم اغشاش"، "یوم الافاقه" و "یوم الإیاد" نیز خوانده شده است، - بین بنی یربوع و بنی بکر بن وائل[۵۳] و "یوم القرعاء" بین بنی دارم بن مالک و بنی یربوع،[۵۴] نام برد. ضمن این که در "یوم المروت" که بین بنی حنظله با همراهی بنو اعمامشان - عمرو بن تمیم - با طایفه قشیر بن کعب - از شاخه‌های قبیله عامر بن صعصعه - در گرفت، از بنی یربوع نیز در آن ذکری به میان آمده است،[۵۵].[۵۶]

ادیان جاهلی

در منابع به ادیان جاهلی این قبیله اشاره ای نشده است اما به نظر می‌‌رسد که بنی یربوع هم بمانند دیگر قبایل عرب جاهلی، بت می‌‌پرستیده‌اند. بنی یربوع، به روزگار جاهلیت، در کنار قریش و خزاعه و کنانه، در شمار حُمْسی‌ها یا قبایل اهل حرم قرار داشتند و بدین سبب، در موسم حج از امتیازات خاصی بهره‌مند بودند.[۵۷] از جمله این امتیازات، ترک وقوف در عرفات بود. آنها، وقوف در عرفه و انجام مراسم آن را با اینکه می‌دانستند که از مشاعر دین ابراهیم(ع) است را ترک کرده وقوف در آن را برای سایر اعراب، فرض و واجب کردند؛[۵۸] آنان، ساکنان خارج از حرم را وادار می‌کردند که غذای خود را وارد حرم نکنند، بلکه باید از غذای اهل حرم استفاده کنند، در موقع طواف باید از لباس‌های مردم مکه که لباس ملی و قومی بود بهره بگیرند و اگر کسی توانایی خریدش را نداشت باید برهنه طواف می‌کرد.[۵۹] حمسی‌ها، هنگام انجام دادن اعمال حج، غذای روغنی نمی‌پختند و شیری اندوخته نمی‌کردند، مو و ناخن نمی‌گرفتند و روغن استعمال نمی‌کردند و با زنان معاشرت نمی‌کردند و خود را خوشبو نمی‌کردند و گوشت نمی‌خوردند و در خانه‌ای از خانه‌های مکه داخل نمی‌شدند و در حال انجام مناسک حج در خیمه‌های چرمی ساکن می‌شدند و...[۶۰]

همچنین در دوران پیش از اسلام، بنی تمیم برای نخستین بار در جهان عرب، عهده دار همزمان دو منصب مهم سرپرستی موسم حج و داوری عکاظ، گردید. از جمله کسانی که در این قبیله عهده دار همزمان این مناصب مهم گردیدند، ثعلبة بن یربوع بن حنظله بود که پس از سعد بن زیدمناة بن تمیم، حنظلة بن زید مناة بن تمیم، ذؤیب بن کعب بن عمرو بن تمیم و مازن بن مالک بن عمرو بن تمیم، به این مقام نائل آمد.[۶۱].[۶۲]

دوران ظهور اسلام

تعامل با پیامبر خاتم(ص)

از اسلام جمعی بنی یربوع و طوایف آن خبری در دست نیست. همچنین وفد مستقلی از سوی ایشان به مدینه گزارش نشده است. آنچه هست، وفدی است از بنی تمیم که –جز برخی منابع روایی شیعی[۶۳] - نامی از سران و بزرگان بنی یربوع در آن برده نشده است.[۶۴] با این حال افرادی از این قبیله به صورت انفرادی در بدو ورود اسلام به مدینه و حتی پیش از آن در جرگه مسلمین در آمدند که از جمله آنان می‌‌توان به نام افرادی نظیر حبیب بن خراش بن حبیبحلیف بنی سلم انصار - و غلامش صامت و نیز واقد بن عبدالله بن عبدمناف – هر سه از شاخه بنی ثعلبة بن یربوع - اشاره داشت که همگی در جنگ بدر حضور داشتند.[۶۵] واقد بن عبدالله هم، از مسلمانان نخستین بود که قبل از رفتن پیامبر(ص) به دار ارقم اسلام پذیرفته بود. وی را نخستین فرد از مسلمانان دانستند که فردی از مشرکین به نام عمرو بن حضرمی را در جریان سریه"النخله" کشت. اما این قتل چون در ماه حرام (اول رجب سال دوم هجری) اتفاق افتاد، مشرکان مکه به حضرت خرده گرفتند و پیام دادند که «شما ماه حرام را بزرگ می‌‌شمارید و گمان می‌‌کنید که جنگ در آن صلاح نیست، پس چه شده که یار شما یار ما را [در ماه حرام] کشته است؟» این ماجرا نزول آیه ۲۱۷ بقره «یسئلونک عن شهر الحرام»... را به همراه داشت.[۶۶] مالک بن نویره هم - که از اشراف و بزرگان جاهلیت و اسلام و در ردیف سلاطین به شمار می‌آمد - [۶۷] هم از دیگر کسانی است که نامش در شمار پیشگامان پذیرش اسلام از طایفه بنی یربوع در منابع به ثبت و ضبط رسیده است. به روایت اخبار شیعی،[۶۸] مالک در وفد بنی تمیم به همراه برادرش تمیم بن نویره نزد رسول خدا(ص) رفت و اسلام آورد.[۶۹] براء بن عازب می‌گوید: «خدمت رسول خدا(ص) بودیم که گروهی از بنی تمیم خدمت حضرت شرفیاب شدند و در میان آنان مالک بن نویره بود، وی پس از آن‌که به اسلام مشرف شد، عرضه داشت: یا رسول الله، ایمان را به من بیاموز؟ حضرت فرمود: «ایمان آن است که به یگانگی خدا و پیامبری من شهادت دهی و نماز پنجگانه (صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا) بجا بیاوری، ماه رمضان را روزه بداری، زکات بدهی، حج خانه خدا بروی، وصی و جانشین بعد از من - با دست مبارک اشاره به علی بن ابی طالب(ع) کرد - را دوست بداری، خونریزی نکنی، دزدی و خیانت مرتکب نشوی، اموال یتیم را نخوری، شراب و خمر ننوشی، به شریعت و احکام من وفادار باشی، حرام مرا حرام و حلال مرا حلال بدانی، و این که دربارۀ دیگران چه قوی و ضعیف چه بزرگ و کوچک از خود احقاق حق نمای». مالک بن نویره گفت: «یا رسول الله، من مردی فراموش کارم، دوباره ایمان را برایم تعریف کن». حضرت مجدداً شرایط ایمان را برای او مثل مطالب بالا تکرار کرد و او با انگشتان خود می‌‌شمرد تا سخن حضرت خاتمه یافت، سپس برخاست و دامن بر زمین می‌کشاند و می‌گفت: «به خدای کعبه ایمان را آموختم»؛ و چون از مردم دور شد حضرت به حاضران فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا اَلرَّجُلِ»؛ هر کس دوست دارد به مردی از اهل بهشت بنگرد، به این مرد (مالک بن نویره) نگاه کند»[۷۰] پس از گسترش دین مبین اسلام در بین مردم - از جمله در میان قبیله بنی یربوع بن حنظله - رسول خدا(ص)، در سال دهم هجرت، کارگزارانی را جهت جمع‌آوری زکات به شهرها و قبایل فرستاد. یکی از این افراد، مالک بن نویره بود که مأمور آخذ زکات از بنی یربوع گردید.[۷۱].[۷۲]

دوران پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)

وقایع موسوم به ارتداد قبایل

مالک بن نویره پس از رحلت پیامبر خدا(ص) و به سفارش آن حضرت، اعتقاد و ایمان راسخ به علی بن ابی طالب(ع) داشت و او را جانشین و خلیفه به حق پیامبر(ص) می‌دانست، پس از رحلت رسول خدا(ص)، او به همراه بنی تمیم به مدینه آمد تا ببیند جانشین و خلیفه پیامبر(ص) کیست؟ وی روز جمعه‌ای وارد مسجد شد و ابوبکر را بر منبر رسول خدا(ص) در حال خطبه خواندن دید، به او نگاهی کرد و گفت: «کسی که پیامبر خدا(ص) به جانشینی و دوستی او سفارش کرد - یعنی علی(ع) - چه شد؟» گفتند: «ای اعرابی، امر خدا بعد از رحلت آن حضرت چنین واقع شده است که ابوبکر خلیفه رسول خدا(ص) باشد». مالک بن نویره زیر بار نرفت و گفت: «هیچ حادثه‌ای که سبب خلافت ابوبکر و برکناری حضرت علی(ع) بشود واقع نشده و همانا شماها خیانت به خدا و رسول او گردید». سپس به طرف ابوبکر پیش رفت و فریاد برآورد: «چه کسی به تو اجازه داد که بر روی این منبر بروی در حالی که وصی رسول خدا(ص)، - یعنی علی بن ابی طالب(ع) - در این جا نشسته است؟» ابوبکر فریاد زد: این اعرابی که از عقب ادرار می‌کند (او را تشبیه به سگ کرد) را از مسجد پیامبر بیرونش کنید. قنفذ بن عمیر و خالد بن ولید، گردن مالک را گرفتند و کشان‌کشان از مسجد بیرونش انداختند.[۷۳] مالک بر شتر خود سوار شد و ضمن فرستادن صلوات بر رسول خدا(ص)، این ابیات را انشاد کرد: اطعنا رسول الله ما کان بیننا فیالعباد الله: مالأبی بکر؟ أیورثنا بکراً اذامات بعده و تلک لعمر الله قاصمه الظّهر...

تا زمانی که پیامبر در میان ما بود از او پیروی می‌کردیم و اکنون ای مردم ما را با ابو بکر چه‌کار، آیا بعد از مرگ او، ابو بکر وارث و جانشین او می‌شود، به خدا این کمرشکن است....[۷۴] - [۷۵] چون مالک نزد قوم خود برگشت، از پرداخت زکات به ابو بکر خودداری نمود و اموال جمع‌آوری شده را میان قوم خود قسمت کرد و گفت: فقلت‌خذوا اموالكم غير خائف و لا ناظر فيما يجى‌ء من الغد فان قام بالدين المحوق قائم اطعنا و قلنا الدين دين محمد «به قوم خود گفتم: اموال خود (صدقات) را پس بگیرید و هیچ نترسید و نه انتظار گزندی که فردا به شما برسد را نداشته باشید. سپس اگر در این دین مخلوط شده با کثافات، صاحب اصلی آن قیام کرد، ما اطاعت نموده و زکات خود را پرداخته و می‌گوئیم که دین، دین محمد(ص) است‌».[۷۶] به دنبال آن، و در پی درگیری‌های حکومت مدینه با متنبئین و مخالفان حکومت ابوبکر، خالد بن ولید (به سال دوازده هجری) برای مقابله با مالک به سوی سرزمین بطاح حرکت کرد. مالک و یارانش تسلیم خالد شدند و اظهار اسلام کردند، اما خالد، علی‌رغم شهادت ابوقتاده - صحابی پیامبر(ص) - بر مسلمانی مالک بن نویره، تصمیم به قتل مالک و جمعی از افراد قبیله وی (به اتهام ارتداد) گرفت. مالک چون از عزم خالد برای قتلش با خبر گردید، گفت: «آیا می‌‌خواهی مرا به قتل برسانی، در حالی که مسلمانم و به سوی قبله نماز می‌‌خوانم؟» اما خالد باز قسم یاد کرد که او را خواهد کشت.[۷۷] گفت وگوی مالک با خالد در حالی صورت می‌‌گرفت که همسر او نیز حضور داشت. ملک وقتی اصرار زیاد خالد را در کشتن خود دید، به انگیزه اصلی خالد اشاره کرد و گفت: يا خالدُ، بِهذا تَقْتُلُنى؟[۷۸] این در حالی است که برخی دیگر از شعرا هم در اشعار خود به این واقعیت که خالد از قبل، دل بسته همسر زیبای مالک بود، اشاره دارند. ابوزهیر سعدی در این باره چنین سروده است: عدا خالدٌ بغياً عليه لِعرسه و كانَ له فيها هوى قبلَ ذلكَ[۷۹]

خالد مالک و جمعی از افراد قبیله وی را کشت و همسرش را همان شب به زنی گرفت. قتل مالک و حوادث پیرامون آن، اعتراضات بسیاری از جمله عمر را در پی داشت.[۸۰] آنان ضمن سرزنش خالد به جهت ارتکاب این امر، از ابوبکر خواستند او را برکنار و مجازات کند. اما اقدام مؤثری از سوی ابوبکر صورت نگرفت.[۸۱] خودداری تمیم از تمکین در برابر خلافت، به ادعای پیامبری سجّاح دختر حارث به سوید بن عقفان از بنی یربوع در سال ۱۱ هجری منجر شد. اُمّ صادر سَجاح، زنی منسوب به دو قبیله بزرگ تمیم و تَغْلِب بود که پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، در میان بنی تغلب در جزیره، - ناحیه شمال عراق، - ادعای پیامبری کرد. او کاهن بود و مسیحیت را از نصارای بنی تغلب فرا گرفته بود و سخنانی با سجع کاهنان و به پندار خود، به تقلید قرآن می‌‌گفت و تعصبات قومی را برمی انگیخت. سجاح، طرفداران بسیاری از بنی تمیم و بنی تغلب از جمله برخی بزرگان مانند احنف بن قیس و حارثة بن بدر و شبث بن ربعی یربوعی[۸۲] را با خود همراه کرد[۸۳] و به یاری آنان، با برخی قبایل اطراف جنگید. او سپس همراه با دسته‌های زیادی از بنی تمیم و بنی حنیفه و نیز اعوان و انصار خود از ربیعه، و خویشان مادری خود از تغلب، بنی نمر و بنی شیبان از بلاد جزیره به فرماندهی هذیل بن عمران تغلبی به سوی مدینه حرکت کرد اما در "نِباج" (بین بصره و یمامه) شکست خورد و سرزمین بنی تمیم را ترک کرد. پس از این شکست، سجاح جهت حمله به یمامه و مسیلمه کذّاب - دیگر پیامبر دروغین که بخش اعظم قبایل یمامه را در سیطره داشت، - به سوی یمامه حرکت کرد. مسیلمه با سجاح دیدار کرد و با او متحد شد. سجاح پیغمبری او را پذیرفت و با وی ازدواج کرد تا به کمک قبایل خود بر همه عرب مسلط شوند. پیوند سجاح و مسیلمه سه روز بیشتر دوام نیاورد و در پی لشکرکشی خالد بن ولید و کشته شدن مسیلمه در نبرد یمامه، سپاه آنها پراکنده شد. سجاح بعد از شکست به جزیره نزد قبیله بنوتغلب بازگشت[۸۴] و به قولی، در همانجا درگذشت.[۸۵]برخی نیز از باز گشت او به اسلام پس از قتل مسیلمه سخن گفته‌اند[۸۶] و از زنده بودن او تا زمان حکومت معاویه خبر داده‌اند.[۸۷] گفته شده که در ایام حکومت معاویه، و پس از بیعت مردم کوفه با معاویه در "عام الجماعه" (سال ۴۱ هجری)، سجاح به همراه قبیله‌اش به کوفه رفت و در آنجا ساکن گردید.[۸۸] - [۸۹].[۹۰]

دوران فتوحات اسلامی

در جریان فتوحات اسلامی، بنی تمیم با تیره‌ها و شاخه‌های متعددش، نقش چشمگیری در فتوحات سرزمین‌های ایران و روم، ایفا نمودند.[۹۱] آنان به فتوحات سرزمین‌های شرقی توجهی ویژه مبذول داشتند که دلیل آن در برخی منابع، نزدیکی این مناطق به سکونتگاه‌هایشان و آشنایی آنان با این سرزمین‌ها به سبب ارتباطشان با شاهان ایرانی و آل منذر عنوان شده است.[۹۲] فرزندان تمیم سهم بسیار پر رنگی در نبرد قادسیه، به ویژه در لیلة القادسیه (لیلة الهریر)، که دو لشکر تا صبح با یکدیگر می‌جنگیدند، داشتند.[۹۳] آنان در فتح اصطخر - از شهرهای فارس - [۹۴] و خراسان[۹۵] شرکت جستند و گفته‌اند که فتح برخی از مناطق، چون موصل، حلوان، همدان، دورق (شادگان)،کاشان و... با فرماندهی سرداران تمیمی میسر شده است.[۹۶] از بنی یربوع – یکی از شاخه‌های بنی تمیم - نخستین بار در جریان فتوحات اسلامی در سال سیزدهم هجری و در زمان جنگ بویب سخن به میان آمده است. نقل است که در این سال، جمعی از بنی حنظله به رهبری ربعی بن حصین یربوعی - پدر شبث بن ربعی - جهت اعزام به فتوحات ایران، نزد عمر بن خطاب آمدند. عمر نیز، ربعی را بر آنان گماشت و ایشان را نزد سردار خود - مثنی بن حارثه - در بویب فرستاد.[۹۷] حضور فرزندان یربوع در فتح برخی مناطق اهواز،[۹۸] نهاوند،[۹۹] رامهرمز،[۱۰۰] شوشتر،[۱۰۱] اصفهان[۱۰۲] و خراسان[۱۰۳] از دیگر مواضعی است که تاریخ آن را در خود به ثبت و ضبط رسانده است. در یکی از این گزارشات، به نقل از اسید بن متشمس - برادرزاده احنف بن قیس - آمده: «با ابوموسی اشعری در جنگ اصفهان، شاهد فتح سرزمین‌هایی بودم که به‌دست عبدالله بن ورقاء ریاحی و عبدالله بن ورقاء اسدی انجام گرفت».[۱۰۴] لازم به ذکر است که در برخی از این فتوحات از جمله فتح نهاوند، افرادی از این قبیله عهده دار سمت فرماندهی بودند.[۱۰۵].[۱۰۶]

بنی یربوع و کارگزاری دستگاه خلافت

علاوه بر میادین نظامی برخی از یربوعی‌ها هم در زمان خلفای ثلاث، عهده دار امور حکومتی بودند که از آن جمله می‌‌توان به نام مالک بن حبیب یربوعی اشاره کرد که در دوران خلافت عثمان، از طرف او عهده دار امارت یکی از مناطق بلاد اسلامی به نام «ماه»[۱۰۷] گردید.[۱۰۸].[۱۰۹]

بنی یربوع و حکومت علی(ع)

انحرافات به وجود آمده و دور شدن از اسلام اصیل در زمان خلافت عثمان، اعتراضات بسیاری از دلسوزان را بر انگیخت و جمعی از آنان را از نقاط مختلف اسلامی نظیر کوفه و مصر راهی مدینه کرد. اجتماع معترضین که برخی از یربوعی‌ها مانند ضابیء بن حارث بن ارطاة[۱۱۰] هم در جمع آنان حضور داشتند، سرانجام به قتل عثمان و بیعت با علی(ع) به عنوان خلیفه مسلمین انجامید. بنی یربوع پس از به خلافت رسیدن امام علی(ع)، در مواجهه با وقایع و رخدادهای ایام حکومت آن حضرت، برخوردهای متفاوتی از خود بروز دادند. آنان در جنگ جمل، با وجود آنکه بسیاری از بنی اعمام ایشان از تیره بنی عمرو و بنی‌حنظله به تحریک طلحه و زبیر به ناکثین پیوسته بودند،[۱۱۱]آنان همگی بر طاعت علی(ع) وفادار ماندند.[۱۱۲] به علاوه آنکه برخی از تمیمی‌ها – از جمله برخی از یربوعی‌ها - هم، همراه با قبایل کنانه، اسد، رباب و مزینه، با سروری معقل بن یسار ریاحی در ذی قار خود را به سپاه حضرت رساندند[۱۱۳] که بنا بر نقل برخی منابع، ۵۰۰ تن از آنان در این جنگ به شهادت رسیدند.[۱۱۴] با این حال، بودند برخی از رؤسای این طایفه در کوفه - همچون شبث بن ربعی - که در این واقعه جانب ناکثین را گرفته، به مخالفت با امیر مؤمنان(ع) برخاستند و در کنار ابوموسی اشعری، مردم کوفه را از یاری حضرت(ع) برحذر داشتند.[۱۱۵]

گفته شده که امیرالمؤمنین(ع)، پس از ورود به کوفه در دوازدهم رجب سال ۳۶ هجری، در مسجد کوفه به منبر رفتند و ضمن سخنانی از خودداری برخی از افراد در مساعدت و یاری خویش خرده گرفتند و آنان را مورد نکوهش و سرزنش قرار دادند و از مستمعین و حضار در جلسه خواستند، آنها نیز به این افراد درشت بگویند تا به یاری حضرت تن در دهند. مالک بن حبیب یربوعی که رئیس پلیس(شرطه) حضرت در کوفه بود برخاست و گفت: «به خدا سوگند من درشتگویی و سخنان ناخوشایند گفتنن را برای آنان کم می‌دانم. سوگند به خدا اگر دستور دهید همه را خواهیم کشت». علی(ع) فرمود: «منزه است خدا، ای مالک، از اندازه درگذشتی و از حد تجاوز کردی و در تندروی غرقه شدی!» مالک گفت: «ای امیر مؤمنان اندکی ستمسختگیری) در برخی کارها آدمی را از سازش با دشمنان بی‌نیاز می‌سازد». علی(ع) فرمود: «ای مالک، چنین نیست؛ خداوند حکم خود را داده که قتل نفسی برابر نفسی است، پس چه جای بیدادگری باشد. او فرموده است: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا[۱۱۶] و اسراف در قتل آن است که کسی را که (هیچ یک از کسان) تو را نکشته است، بکشی و خداوند (ما را) از آن بازداشته و آن بیداد باشد».[۱۱۷]

یربوعی‌ها در کنار قبایل مادری خود - بنی حنظله و بنی تمیم - در جنگ صفین نیز حضوری چشمگیر داشتند. پیش از عزیمت به صفین، امیرالمؤمنین(ع) ضمن خطبه ای خواستار بسیج عمومی مردم در یاری خود و نبرد با معاویه شد. حضرت در انتهای این خطبه فرمودند که: «من، مالک بن حبیب یربوعی را به جای خود گماشته ام و به او دستور داده ام که هیچ [سرباز] جامانده ای را رها نکند مگر آنکه او را به شما ملحق سازد». در این هنگام معقل بن قیس ریاحی برخاست و گفت: «ای امیرمؤمنان؛ به خدا سوگند که کس جز سست اعتقاد بدگمان از تو عقب نمی‌ماند و جز منافقی دوروی، با تو تعلل و طفره روا نمی‌دارد به مالک بن حبیب بفرمای که جا ماندگان را گردن بزند». حضرت فرمود: «من دستور خود را به او داده ام و او انشاءالله در کار خود کوتاهی نمی‌کند».[۱۱۸] به وقت خروج سپاه از کوفه، مالک خود را به حضرت رساند و از این که از نعمت پیکار در راه خدا محروم شده است، اظهار ناراحتی کرد. امام(ع) در پاسخ فرمود: «هیچ ثوابی را جهادگران نمی‌برند جز این که تو نیز با آنان شریکی و سختی و گرفتاری تو در این جا بیشتر از آنهاست».[۱۱۹] مالک بن حبیب به امر حضرت، جانشین ایشان در کوفه شد و در نبود حضرت، به اداره امور شهر پرداخت. نقل است وی مردی را که از همراهی با سپاه امیرالمؤمنین(ع) گریخته بود، دستگیر کرد و سپس گردن زد. بدین سبب، قوم آن مرد نزد او فراهم آمدند و وی با صراحت قتل او را تأیید و آنان را از خود راند.[۱۲۰]

اما در میدان صفین و پیش از شروع جنگ، برخی از سران بنی یربوع همراه با عده‌ای دیگر از کوفیان به نمایندگی از سوی علی(ع)، نزد معاویه فرستاده شدند تا او را به سوی خدا و کتاب او و اطاعت از فرامین او دعوت کنند.[۱۲۱] با آغاز جنگ، و به وقت چینش سپاه و تعیین فرماندهان آنان، حضرت، شبث بن ربعی را به فرماندهی بنی‌حنظله برگزید.[۱۲۲]جنگ آغاز شد؛ تا این که در ادامه نبرد، و در پی مکر عمرو بن عاص و به نیزه کردن قرآنها، افرادی از سپاه امیرالمؤمنین(ع) - از جمله برخی از یربوعی‌ها - خواهان توقف فوری جنگ شده، خواستار حکمیت شدند.[۱۲۳] پس از پایان نبرد صفین، برخی از مردان بنی یربوع به همراه شمار زیادی از مردم بنی تمیم از سپاه امیرالمؤمنین(ع) جدا شدند و از خوارج، بلکه از سران ایشان گردیدند.[۱۲۴] شبث بن ربعی از جمله ایشان بود.[۱۲۵] اما اندکی بعد توبه کرد و دوباره به سپاه امام علی(ع) پیوست[۱۲۶] و از سوی امام(ع) فرماندهی جناح چپ لشکر کوفه را در جنگ نهروان بر عهده گرفت.[۱۲۷]

بعد از جنگ نهروان، بنی ناجیه مرتد شدند، از این رو علی(ع)، معقل بن قیس ریاحی را به نبرد آنها فرستاد. معقل، به جنگ آنها رفت و مردانشان را کشت و فرزندانشان را به اسارت گرفت.[۱۲۸] سپس حضرت، او را به جنگ با خوارج به سرکردگی خریت بن راشد سامی فرستاد. معقل، به نبرد با آنها پرداخت و ضمن در هم شکستن آنها، خریت و جمعی از یارانش را به هلاکت رساند.[۱۲۹] علاوه بر میادین جنگ، برخی از یربوعی‌ها در میدان کارگزاری حکومت علوی(ع) نیز، همیار و مددکار علی(ع) شدند که می‌‌توان به افرادی نظیر معقل بن قیس ریاحی[۱۳۰] و مالک بن حبیب یربوعی[۱۳۱] - صاحب شرطگان (رئیس پلیس) حضرت -  و خلید بن قرّه یربوعی فرماندار امیرالمؤمنین(ع) در خراسان[۱۳۲] نام برد.[۱۳۳]

بنی یربوع و حضور در وقایع مهم سده نخست اسلامی

پس از شهادت امام علی(ع)، برخی از سران قبایل همچون معقل بن قیس ریاحی در گرفتن بیعت از مردم برای امام حسن(ع) نقش مهمی ایفا نمودند.[۱۳۴] قیام حجر بن عدی هم از دیگر مواضعی است که در آن برخی از افراد بنی یربوع نقش آفرینی کردند. گفته شده زیاد بن ابیه - فرماندار معاویه در کوفه - پس از دستگیری حجر، زیاد شهادت نامه ای را علیه حجر و یارانش تنظیم کرد و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه در خواست کرد تا به امضای این شهادتنامه بپردازند. در ذیل این شهادت نامه، امضای برخی از یربوعی‌ها مانند عتاب بن ورقاء ریاحی[۱۳۵] هم، دیده می‌‌شود. واقعه کربلا نیز، شاهد مشارکت برخی از یربوعی‌ها در هر دو سوی میدان است. حر بن یزید ریاحی و شبث بن ربعی را باید چهره‌های شاخص بنی یربوع در سپاه امام حسین(ع) و لشکر عمر بن سعد دانست.[۱۳۶] حر، مردی شریف در میان قوم خود بود و از کسانی به شمار می‌رفت که هم عصر جاهلیت و هم دوران اسلام را درک کرده بود.[۱۳۷] عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه آگاه شد، حر بن یزید ریاحی را که از بزرگان و رؤسای قوم خود بود به حضور‌طلبید و او را با هزار سوار به رویارویی امام حسین(ع) فرستاد.[۱۳۸] کاروان امام حسین(ع) و حر بن یزید و سپاهیانش در منزلگاه «ذو حُسَم» برابر هم قرار گرفتند.[۱۳۹] وی راه را بر حضرت و اهل بیت شان بست تا اینکه از سوی عبیدالله مأموریت یافت تا ابا عبدالله الحسین(ع) و یارانش را در بیابان بی‌حصار و بدون آب فرود آورد.[۱۴۰] او هم کاروان امام(ع) را در موضعی نزدیک فرات به نام کربلا فرود آورد.[۱۴۱] در روز عاشورا و به هنگام آراستن لشکر توسط عمر بن سعد، حر بن یزید ریاحی به عنوان فرمانده بنی‌تمیم و بنی‌همدان انتخاب گرید.[۱۴۲] اما حر که خود را بین بهشت و جهنم می‌‌دید سرانجام بر اسب خود نهیب زد و به خیمه‌گاه امام(ع) پیوست.[۱۴۳]بر اساس نقل برخی از منابع، حر بن یزید ریاحی اولین نفری بود که از امام(ع) اذن میدان گرفت و به نبرد با دشمن برخاست. او شجاعانه جنگید تا این که به شهادت رسید.[۱۴۴] علاوه بر حر، پسرش علی بن حر بن یزید ریاحی[۱۴۵] و برادرش مصعب بن یزید ریاحی[۱۴۶] و نیز، برد بن زیاد[۱۴۷] و یحیی بن مبشر[۱۴۸] از دیگر یربوعی‌هایی به شمار آمدند که در کربلا به فیض شهادت رسیدند.

شبث بن ربعی هم از دیگر یربوعی‌های حاضر در میدان کارزار عاشوراست. وی را باید بلند پایه‌ترین شخصیت یربوعی حاضر در سپاه ابن سعد دانست. شبث که از رؤسای کوفه[۱۴۹] به شمار می‌‌رفت، پس از مرگ معاویه، با جریان شیعی کوفه همراه شد و به همراهی جمعی از اشراف کوفه، از امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه دعوت به عمل آورد. او در این نامه نوشته بود: «باغ و بستان سر سبز شده، میوه‌ها رسیده، نهرها لبریز گردیده است؛ لذا اگر مایلی، به سپاهی که برایت آماده شده، بپیوند».[۱۵۰] اما با آمدن ابن‌زیاد به شهر کوفه، شبث به او پیوست و به دستور او، به همراه جمعی از اشراف کوفه میان یاران مسلم بن عقیل رفت و آنها را از اطراف مسلم پراکنده ساخت.[۱۵۱] وی اندکی پس از فرود آمدن امام حسین(ع) و همراهانش در کربلا، به دستور عبیدالله بن زیاد راهی کربلا شد و به ابن‌سعد پیوست.[۱۵۲] شبث در روز عاشورا، از سوی عمر بن سعد عهده‌دار فرماندهی پیاده نظام گردید و در جنگ با فرزند رسول خدا(ص) مشارکت جست.[۱۵۳]

حضور در جمع یاران عبدالله بن زبیر[۱۵۴] و نیز امرای آنان،[۱۵۵] همچنین، مقابله با قیام مختار از دیگر مواردی است که در آن نامی از برخی رجال بنی یربوع به میان آمده است. از جمله این افراد بلکه از معروف‌ترین آنان، شبث بن ربعی یربوعی بود. شبث و بسیاری دیگر از اشراف کوفه، با آغاز قیام مختار، در حمایت از ابن‌مطیع –گماشته ابن‌زبیر در کوفه - وارد جنگ با مختار شدند او به همراه سه هزار نفر از سوی ابن‌مطیع به جنگ با مختار رفت اما کاری از پیش نبرد و شکست خورد.[۱۵۶] پس از شکست، وی همراه با ابن‌مطیع و دیگران به قصر پناه برد و زمان خروج ابن‌مطیع از کوفه جانشین او در قصر دارالإماره گردید.[۱۵۷] پس از به ثمر رسیدن قیام مختار، او و دیگر اشراف کوفه مترصد فرصتی مناسب بودند تا علیه مختار خروج کنند و قیامش را در هم بشکنند. سرانجام این فرصت با خروج ابراهیم بن مالک اشتر و یارانش از کوفه، جهت جنگ با عبیدالله بن زیاد فراهم شد. اما تلاشهای او و یارانش با بازگشت به موقع ابراهیم سودی نبخشید و آنان به سختی شکست خوردند.[۱۵۸] در این هنگام شبث بن ربعی نیز به مانند بسیاری از قتله کربلا به سوی بصره گریخت و در حالی که دم اسبش را بریده بود و گوشهای اسبش را شکافته بود و فریاد واغوثاه سر می‌داد وارد بصره شد و به مصعب بن زبیر پیوست.[۱۵۹] شبث، مصعب را تا شهادت مختار همراهی کرد؛ پس از آن نیز، مدتی با مصعب همراه بود و در جریان جنگ مصعب بن عمیر با خوارج مدتی عهده‌دار فرماندهی نگهبانان در کوفه بود.[۱۶۰]

پس از سرکوب زبیری‌ها و سیطره یافتن مجدد اموی‌ها بر سرتاسر بلاد اسلامی، یربوعی‌ها در حمایت از اموی‌ها در جنگ‌ها و مناصب مختلف حکومتی حضور یافتند. از جمله این جنگ‌ها، نبرد با خوارج بود. یربوعی‌ها در جریان واقعه خوارج، در هر دو سوی میدان حضور پر رنگ و فعالی داشتند. بسیاری از ایشان در شمار خوارج و از رؤسای آنان بودند چندان که زبیر بن ماحوز امیر خوارج و برادرانش عثمان، علی، عبدالله، عبیدالله فرزندان بشیر بن یزید معروف به ماحوز همگی از امرای ازارقه –از دسته جات خوارج - بودند.[۱۶۱] در مقابل این دسته از مردمان بنی یربوع، بعضی از ایشان مانند حارثة بن بدر بن ربیعه سلیطی[۱۶۲] و ایاس بن حصین[۱۶۳] نیز به نبرد با خوارج شهره بودند. حنظلة بن حرث یربوعی هم از دیگر افراد این قبیله بود که حجاج بن یوسف ثقفی –استاندار امویان در عراق - او را در جنگ با صفریه و شبیب بن یزید شیبانی بر پیادگان امیر کرد.[۱۶۴] از دیگر بزرگانی که حجاج را در امر نبرد با خوارج یاری نمودند، عتّاب بن ورقاء ریاحی بود. وی در زمان زبیری‌ها، فرماندار آنها در اصفهان[۱۶۵] و به نقلی اصفهان و ری بود.[۱۶۶] عتاب در آن ایام، به همراهی قومش بنی عنبر بن یربوع به نبرد پسر عم خود زبیر بن علی سلیطی خارجی رفت و در نبردی با او، وی را به هلاکت رسانده بود.[۱۶۷] مدتی بعد، حجاج او را به نبرد شبیب خارجی فرستاد، وی در نبرد با شبیب موسوم به "یوم سوق حکمه" مغلوب و سپس کشته شد.[۱۶۸] پس از او، پسرش خالد به امارت اصفهان رسید.[۱۶۹]

در کنار همراهی بنی یربوع با خلفای اموی و شرکت در نبرد با خوارج، گزارشاتی هم از حضور آنان در جنبش‌های علوی و غیر علوی عراق در مواجهه با عمال اموی به ثبت رسیده است که از جمله آن می‌‌توان به قیام مطر بن ناجیه ریاحی، اشاره کرد که ملهم از خروج ابن اشعث علیه حجاج در بصره بود. مطر، عبدالرحمان حضرمی - عامل حجاج - را از کوفه بیرون کرد و خود به جای او نشست، اما چندی بعد دستگیر و محبوس شد.[۱۷۰] حضور یربوعی‌ها در شورش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث نیز از دیگر مواضعی است که نامی از یربوعی‌ها به میان آمده است. از جمله یربوعی‌هایی که ابن اشعث را در قیامش یاری نمودند، ابوجوالق از بنی غسل بن عمرو یربوعی است. وی مردی شجاع بود چندان که برخی از شعرا در توصیف شجاعت او اشعاری سرودند.[۱۷۱] از دیگر یربوعی‌های که نامشان در شورش ابن اشعث در منابع به ثبت رسیده است می‌‌توان به نام سیار بن سلامه فقیه[۱۷۲] و عقیل بن سمیر[۱۷۳] اشاره کرد.

از دیگر وقایعی که ذکری از برخی رجال بنی یربوع به میان آمده است، مشارکت و همراهی با قبیله مادری – بنی تمیم - در منازعات خراسان است. درگیری‌های قبیله ای به‌ویژه در شهرهای بصره و کوفه و بعدها در خراسان، عمده‌ترین منازعات بنی تمیم در عهد اموی به شمار می‌‌رفت که قدمتی به اندازه تأسیس شهرهای کوفه و بصره داشت. از آغاز تأسیس کوفه و بصره، تمیمی‌ها از نخستین ساکنان این دو شهر بودند، اما شهرنشینی تمیمی‌ها به روحیۀ جنگجویی بدوی آنها پایان نداد و به نظر می‌رسد که در هر ماجرایی، آمادۀ صف‌آرایی بودند. پس از مرگ یزید در سال ۶۴ هجری، آتش نزاع میان تمیم و ازد - بر سر جانشینی یزید و امارت بصره - چنان زبانه کشید که حکمران شهر، عبیدالله بن زیاد ناچار از شهر گریخت و مسعود بن عمرو عتکی، بزرگ ازدیان به دست تمیمی‌ها کشته شد.[۱۷۴] - [۱۷۵] از آنجا که خراسان از لحاظ اداری تابع بصره بود، منازعات قبیله ای به خراسان نیز راه یافت. این نزاع‌ها که نخست میان تمیم و ربیعه و اندکی بعد، میان تمیم و ازد در گرفت، از اواخر دوره معاویه تا پایان دوره اموی با شدت تمام در مناطق خراسان ادامه یافت. در دوره حکمرانی قتیبة بن مسلم بر خراسان، اشتغال قبایل عرب و به‌ویژه تمیم به فتوحات در نواحی خراسان بزرگ و ماوراءالنهر، تا حدودی نزاعهای قبیلگی را فرو نشاند، اما با تیره شدن روابط قتیبه با تمیم، وکیع بن حسان بن ابی الاسود تمیمی - بزرگ تمیمی‌های خراسان - سر به شورش برداشت و در جنگی که درگرفت، قتیبه در سال ۹۶هجری (۷۱۵ میلادی) کشته شد و ولایت خراسان به طور موقت به وکیع رسید.[۱۷۶] با عزل وکیع به دست سلیمان بن عبدالملک، بار دیگر اختلافات شدت گرفت.[۱۷۷]

لازم به ذکر است که غالب حوادث مربوط به بنی یربوع ذیل نام قبیله تمیم یا بنی حنظله شاخه بالاتر بنی یربوع در تاریخ به ثبت رسیده است. و از آنجا که ترکیب حضور اعراب مسلمان در جریانات مختلف اسلامی – از جمله فتوحات، جنگ‌ها و قیامها - غالباً به شکل قبیله ای بوده، و منابع اشاره ای به ترکیب این قبایل نداشته یا به ذکر نام قبایل مهم آن، اکتفا کرده و از ارائه فهرست دقیق طوایف آن، در حوادث و رویدادهای پیش آمده، خودداری کرده‌اند، از این رو حضور قبایل فروتر در وقایع و رخدادها - جز در موارد خاص - فرصت شناسایی و تعریف نیافته، نقش آنان، در سایه سار اسامی بزرگ قبایل و سرشاخه‌های بالاترشان گم شده است. در این حین، دلیل حضور این قبایل را در وقایع و حوادث زمانه را باید از برخی قراین از جمله ذکر نام برخی مشاهیر آن قبایل در صحنه‌های مختلف جست که قبیله بنی یربوع از جمله آن است.[۱۷۸]

اعلام و رجال بنی یربوع

از قبیله بنی یربوع نیز چونان دیگر قبایل بزرگ عرب، بزرگان و شخصیت‌های بارز و ممتاز بسیاری در عرصه‌های مختلف علمی و سیاسی و اجتماعی - چه در جاهلیت و چه در اسلام - برخاستند که از جمله آنان می‌‌توان به نام اصحابی چون ابوسود حسان بن ابی وکیع]](قیس)،[۱۷۹] حبیب بن خراش بن حریث،[۱۸۰] سجار السلیطی،[۱۸۱] جمرة بنت عبدالله تمیمیه یربوعیه از صحابیات و روات حدیث،[۱۸۲]واقد بن عبدالله یربوعی،[۱۸۳] اشاره کرد. همچنین از چهره‌های نام آور شعر و ادب این قوم، علاوه بر نام شاعر شهیرشان، جَریر بن عطیة بن خطفی[۱۸۴] - که برخی او را اشعر شعرای عصرش گفته‌اند باید از اسامی بزرگانی چون همام بن ریاح بن یربوع،[۱۸۵] متمم بن نویره،[۱۸۶] سحیم بن وثیل بن عمرو،[۱۸۷] احوص بن عمرو بن عتاب،[۱۸۸] ابیرد بن معذر،[۱۸۹] کلحبة بن همیرة بن اقوم[۱۹۰] و ابوالزحف بن عطاء بن خطفی[۱۹۱] یاد کرد.[۱۹۲] این قوم همچنین، خاستگاه عرفاء و عباد بزرگی است که در رأس آنان می‌توان به نام فضیل بن عیاض یربوعی، عارف شهیر قرن اول و دوم هجری و ابواسحاق ابراهیم بن ادهم بن منصور بن زید بلخی، از عرفا و زهاد نیمه اول سده دوم قمری[۱۹۳] و نیز ابوسفیان عبیدالله بن سفیان اسدی غدانی[۱۹۴] اشاره کرد.

همچنین از میان چهره‌های برجسته بنی یربوع می‌‌توان به نام بسیاری از امرا و فرماندهان بزرگ این قبیله از جمله عتاب بن هرمی بن ریاح نخستین رادف ملوک حیره،[۱۹۵] ثعلبة بن یربوع بن حنظله رییس موسم حج و قضاء عکاظ[۱۹۶] و [[عتیبة بن حارث بن شهاب معروف به صیاد الفوارس و سمّ الفوارس[۱۹۷] در جاهلیت اشاره داشت. در دوره‌های اسلامی هم می‌‌توان از افرادی همچون عبدالله بن ورقاء ریاحی از فرماندهان فتح نهاوند[۱۹۸]خلید بن قرّه یربوعی[۱۹۹] - از کارگزاران علی(ع) و حکمران امام(ع) در خراسان -[۲۰۰] حارثة بن بدر بن حصن بن قطن والی مرو از سوی زیاد بن ابیه،[۲۰۱] ربیعة بن عسل فرماندار معاویه در هرات،[۲۰۲] عتاب بن ورقاء بن حارث امیر اصفهان،[۲۰۳]و پسرش خالد بن عتاب والی برخی ولایات،[۲۰۴] حبیب بن قره یربوعی والی بلخ،[۲۰۵] وکیع بن حسان بن قیس از بنی غدانة بن یربوع فاتک بنی تمیم و والی خراسان[۲۰۶] و... نام برد. از نام آوران دیگر این طایفه هم می‌‌توان به اسامی بزرگانی چون عتاب بن ورقاء ریاحی اجود کوفه،[۲۰۷] قعنب ریاحی فارس جاهلی،[۲۰۸] یزید بن قعنب بن عتاب[۲۰۹] و ابرد بن قرة بن نعیم از شجاعان عرب،[۲۱۰] و نیز اسید بن حناءة بن حذیفه سلیطی،[۲۱۱] جزء بن سعد بن عدی[۲۱۲] و محمد بن هشام بن محمد[۲۱۳] از اشراف و بزرگان بنی یربوع، اشاره کرد.

همچنین در منابع مختلف اسلامی به نام بسیاری از رجال علمی بنی یربوع پرداخته شده که احمد بن عبیدالله بن سهیل غدانی،[۲۱۴] ابوبکر عبدالله بن قاسم کلیبی،[۲۱۵] ظبیان بن محمد بن ظبیان کلیبی شیخ اهل حمص،[۲۱۶] ابومنهال سیار بن سلامه ریاحی،[۲۱۷] عمر بن عبدالوهاب ریاحی،[۲۱۸] حصین بن قیس ریاحی،[۲۱۹] زیاد الیربوعی[۲۲۰] و حصین بن سعید بن یسار بن سلامه ریاحی از اهالی بصره[۲۲۱] بخشی از این اسامی بسیار است. ضمن این که از جمع فقهایی که از بین این قوم برخاستند نیز می‌‌توان به نام سلمة بن ذؤیب[۲۲۲] و سیار بن سلامه فقیه[۲۲۳] اشاره کرد. از رجال شیعی این قوم هم باید از حسین بن احمد بن علی ریاحی[۲۲۴] و ابوعبدالله الریاحی - از راویان احادیث اهل بیت(ع)-[۲۲۵] مالک بن نویره،[۲۲۶] ابن الصباح الریاحی شاعر اهل بیت(ع)،[۲۲۷] معقل بن قیس ریاحی از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین(ع)[۲۲۸] و مالک بن حبیب، از اصحاب امیرمؤمنان(ع) و رئیس پلیس حضرت[۲۲۹] یاد کرد. ضمن این که خاندان آل الحر –که از نوادگان حر بن یزید ریاحی می‌‌باشند - با دهها عالم و محدث از جمله شیخ محمد بن حسن بن علی بن محمد بن حسین حر عاملی مؤلف کت معروف اب امل الآمل، شیخ عبدالسلام بن محمد حر عاملی، شیخ عزالدین حسین بن محمد بن مکی و.... از خاندان‌های مشهور علمی شیعی‌اند که نسب شان به بنی یربوع می‌‌رسد.[۲۳۰].[۲۳۱]

منابع

پانویس

  1. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۴.
  2. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۴ - ۲۲۷.
  3. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۴۶.
  4. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۵؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۴۱.
  5. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۵۷.
  6. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۷۵.
  7. از طوایف قبیله بنی ریاح. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۰.
  8. از تیره‌های قبیله ثعلبة بن یربوع. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۷۶.
  9. بطنی است از کلیب بن یربوع. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۱۷.
  10. بطنی از بنی ریاح. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۳؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۱۷.
  11. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۳.
  12. از شاخه‌های بنی ریاح بن یربوع. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۴.
  13. الذهبی، موسوعه بنی تمیم، ص۲۹۰.
  14. کورانی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۴، ص۱۱.
  15. از جمله این قبایل می‌‌توان به:
    1. یربوع بن سمال (کشداد) بن عوف بن امرئ القیس از قیس عیلان.
    2. یربوع بن غیظ بن مرة بن عوف از ذبیان.
    3. یربوع بن مازن بن حارث بن قطیعة بن عبس از غطفان.
    4. یربوع بن وائلة بن دهمان بن نصر بن معاویة بن بکر بن هوازن از قیس عیلان. (زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۷۸ - ۱۷۹)
    5. یربوع بن الدؤل از حنیفه. (کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۶۳).
  16. ابن سعید مغربی، نشوة الطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، ج۱، ص۴۴۸.
  17. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۷۸۹، ج۲، ص۱۰۴، ص۶۳،، ج۳، ص۸۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۰۴ فؤاد حمزه، قلب جزیرة العرب، ج۱، ص۱۴۰.
  18. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۴.
  19. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۱، ص۲۴۰.
  20. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۱، ص۲۹۵.
  21. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۲، ص۳۵۵.
  22. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۳، ص۸۴۱.
  23. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۳، ص۸۹۲.
  24. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶.
  25. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۴، ص۱۲۶۰؛ بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۵.
  26. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۱، ۱۶۲ و ۱۶۵. نیز ر. ک. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۸۷.
  27. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۱، ص۱۷۱؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۲۱.
  28. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۷۴.
  29. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۴۷.
  30. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۹۱.
  31. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۶۵.
  32. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۳، ص۱۰۴۴.
  33. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۸۷.
  34. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۲.
  35. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۲۲۶، ۲۶۳؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۶، ص۵۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۷؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۲، ۲۲۹.
  36. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۱. نیز ر. ک. طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۳؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۰۸.
  37. طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۳؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۰۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۶ - ۲۲۷.
  38. سمعانی، الانساب، ج۱۱، ص۱۴۲.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  40. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۵۱.
  41. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۴۹.
  42. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۵۱.
  43. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۵۱. نیز ر. ک. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۴ - ۱۵۵.
  44. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۵۱.
  45. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۴۹. نیز ر. ک. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۲ - ۱۵۳.
  46. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۳۰.
  47. طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۶۹ـ۱۷۰. نیز ر. ک. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۴، ص۱۱۳۲ـ۱۱۳۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۲۲۶.
  48. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۳۹
  49. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۱۳؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۶۲.
  50. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۲، ص۵۱۹.
  51. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۷ - ۱۵۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۲۸.
  52. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۲، ص۶۲۳.
  53. بکری، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج۴، ص۱۲۶۰.
  54. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۲۵.
  55. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۶۲.
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. ابن حبیب، المحبر، ص۱۷۸. نیز ر. ک. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۱ - ۲۱۲.
  58. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۲۷.
  59. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص.۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
  60. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۶؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۲۸ - ۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
  61. ابن حبیب، المحبر، ص۱۸۲.
  62. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  63. مانند: شاذان بن جبرئیل قمی، فضائل، ص۷۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۰، ص۳۴۳؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۸، ص۱۱۴.
  64. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۶۰ - ۵۶۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۸۷.
  65. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۸.
  66. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۵۰. نیز ر. ک. طبری، جامع البیان، ج۲، ص۴۶۴؛ ثعلبی، تفسیر ثعلبی، ج۲، ص۱۳۸ - ۱۳۹؛ بغوی، تفسیر بغوی، ج۱، ص۱۸۹.
  67. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۰.
  68. شاذان بن جبرئیل قمی، فضائل، ص۷۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۰، ص۳۴۳؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۸، ص۱۱۴.
  69. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۵۵؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۲۸۲.
  70. شاذان بن جبرئیل قمی، فضائل، ص۷۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۰، ص۳۴۳؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۸، ص۱۱۴.
  71. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۳۰.
  72. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  73. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۸، ص۱۱۴.
  74. قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤ منین، ج۱، ص۲۶۶ ـ ۲۶۸.
  75. کورانی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۴، ص۳۱ - ۳۲.
  76. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۰.
  77. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱.
  78. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۲۲۱؛ واقدی، کتاب الرده، ص۱۰۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۹ - ۲۰.
  79. واقدی، کتاب الرده، ص۱۰۷؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۲۲۱؛ امینی، الغدیر، ج۷، ص۱۶۰. نیز ر. ک. الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲ - ۲۲۳
  80. طبری، تاریخ الطبری، ج‌۳، ص۲۷۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج‌۶، ص۳۲۲.
  81. واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۰۳ـ۱۰۷؛ بَلاذری، فتوح البلدان، ص۹۸ـ۹۹؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱ـ۱۳۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۴۷، ۲۴۹، ۲۶۹، ۲۷۶ـ۲۸۰
  82. شبث اذان‌گوی مخصوص سجاح بود اما اندکی بعد توبه کرد و به صفوف مسلمانان پیوست. (مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۸؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۷۴.) علاوه بر اشعث، جنبة بن طارق بن عمرو هم از دیگر یربوعی‌هایی بود که موؤذنی سجاح را عهده دار بود. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۷)
  83. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۶۷ـ ۲۷۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۵، ص۲۹۹ و ج۲۱، ص۳۳؛ نیز نک‍: کلاعی، تاریخ الرده، ص۶۲.
  84. واقدی، الرده، ص۴۸ - ۴۹؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۶۷ - ۲۷۵.
  85. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۱۱۸.
  86. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۹۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴.
  87. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۹۸.
  88. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۶۹ - ۲۷۵؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۳۵۴ - ۳۵۷؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۹۹ـ۱۰۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۴۲. درباره سرنوشت او بعد از جنگ یمامه اختلاف وجود دارد. برخی نوشته‌اند که سجاح موفق به فرار شد و بعدها به بصره رفت و در همان جا از دنیا رفت. (بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱.) و بنا به نقلی کشته شده است. (ر. ک. مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۵)
  89. جهت مطالعه بیشتر درباره سجاح رجوع کنید: دانشنامه جهان اسلام، مقاله "رِدَّه"، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر؛ رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۷۳؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۲۷۳ - ۲۷۴.
  90. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  91. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۴۱؛ نیز نک‍: جعیط، الکوفة، نشأة المدینة العربیة الاسلامیة، ص۳۲؛ صالح احمد علی، التنظیمات الاجتماعیة و الاقتصادیة فی البصرة، ص۲۸ - ۲۹.
  92. عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۲.
  93. علامه عسگری، صد و پنجاه صحابی ساختگی، ج۲، ص۹۹ - ۱۱۴. رجوع کنید به طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۵۶۱ـ۵۶۲، ۵۶۵، ۵۷۷ ـ ۵۷۸.
  94. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۲۶؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۷۰ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۸۶ و ۴۰۷.
  95. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۹۰ - ۳۹۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۸۶ و ۴۰۷.
  96. رجوع کنید به عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۲ـ۱۰۳.
  97. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۶۴؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۵ـ۲۱۶
  98. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۸۶.
  99. در سال ۲۰ هجری به فرماندهی ابوموسی اشعری. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۳۹؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۵۹.
  100. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۸۵
  101. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۸۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۷؛ ثقفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۲.
  102. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۰۹.
  103. در سال ۵۵ هجری در زمان حکومت معاویه. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۹۷؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۵.
  104. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۸۶.
  105. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۳۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۸.
  106. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  107. از مناطق متعددی تحت عنوان ماه یاد شده است که یاقوت حموی به پنج مورد از آنها یعنی: ماه بصره، ماه کوفه، ماه دینار، ماه شهریاران و ماه بهراذان در کتابش اشاره کرده است. این که مالک بن حبیب حاکم کدامیک از این مواضع بوده، خبری یافت نشد.
  108. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۴۷.
  109. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  110. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲۴.
  111. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۰.
  112. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵.
  113. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۰۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۳۱ - ۲۳۲.
  114. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۳۹.
  115. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۸۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۸ - ۲۲۹.
  116. «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.
  117. شیخ مفید، الامالی، ص۱۲۷ - ۱۲۸؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴.
  118. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۳۲.
  119. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۳۳.
  120. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۴۰.
  121. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۰۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۷۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۸۷.
  122. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۱۷؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۲.
  123. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۹۷ - ۱۹۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۶؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۵.
  124. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۶۳؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۱، ص۵۵۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۶. نیز ر. ک. عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۹ - ۱۱۲.
  125. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۷، ۲۲۵ـ۲۲۶؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۲۱۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۳، ۲۲۵.
  126. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۲. و نیز رجوع شود به خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۱۵؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۸۵ و۹۱.
  127. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۵.
  128. ابن فقیه، البلدان، ص۲۴۴؛ ثقفی، الغارات، ج۱، ص۴۱۴ - ۴۱۷.
  129. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۴ - ۴۱۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۵.
  130. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۲۱.
  131. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۲۱؛ شیخ مفید، الامالی، ص۱۲۷ - ۱۲۸؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴.
  132. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۹۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۵۱.
  133. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  134. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵ - ۳۳.
  135. بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴.
  136. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۲، ۴۳۰، ۴۵۳، ۴۶۸.
  137. محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۲۰۳.
  138. مقدسی، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰؛ ابن العبری، تاریخ مختصرالدول، ص۱۱۰؛ ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۴۷.
  139. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۷۷–۷۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۶.
  140. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۸؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۶۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۱ - ۵۲.
  141. عبد الرزاق المقرم، مقتل الحسین(ع)، ص۱۹۲.
  142. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۰.
  143. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۹؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۹ - ۱۰.
  144. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۱.
  145. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، ج۵، ص۳۲۵
  146. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، ج۷، ص۴۲۹
  147. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۷۰.
  148. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۷۰.
  149. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۸؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹.
  150. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۳؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۸.
  151. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۸۱؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵۲ - ۵۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۱.
  152. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۸؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۹ - ۹۰.
  153. دینوری، الاخبار الطوال ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۲؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.
  154. بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۱؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۸۰ - ۵۸۱.
  155. عتّاب بن ورقاء ریاحی از سوی مصعب بن زبیر عهده دار امارت اصفهان گردید. (زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۲۰۰)
  156. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۲۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۰.
  157. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۲۹؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۵۹.
  158. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۴۲ - ۴۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۶۰ - ۲۶۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۱ - ۲۶۶.
  159. بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۲۷ - ۴۲۸؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۹۷ - ۱۹۸.
  160. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۹.
  161. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۵.
  162. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۵
  163. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۶
  164. ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۱۹۷.
  165. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۱.
  166. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۱.
  167. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۱.
  168. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۷؛ بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۱.
  169. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۷؛ بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۱.
  170. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۶۸.
  171. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۷، ص۳۱۷.
  172. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۵.
  173. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۵.
  174. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۰۸، ۵۱۶، ۵۲۶؛ نیز نک‍: ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۲۴ - ۳۲۵.
  175. مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  176. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۵۳.
  177. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۵۲۳ بب‍؛ نیز نک‍: ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۵۴.
  178. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  179. ابن قانع، معجم الصحابه، ج۴، ص۱۵۳۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۸۶.
  180. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۴۲؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۶.
  181. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۱۷۴.
  182. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۵۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۲۶۴.
  183. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۹۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۵۰.
  184. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲۳؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸۳.
  185. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۳.
  186. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۵۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۲۸۲.
  187. ب ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۴؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۶۴.
  188. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۷.
  189. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۶.
  190. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۴.
  191. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۵.
  192. سُکَّری (متوفی ۲۷۵) - راوی اشعار عرب - اشعار بنی یربوع را در کتابی گردآورده است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۸۵۶.)
  193. امینی هروی، فتوحات شاهی، ج‌۱، ص، ۴۱۶.
  194. سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۱۹.
  195. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۵۱.
  196. ابن حبیب، المحبر، ص۱۸۲.
  197. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۷۲.
  198. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۳۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۸.
  199. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۹۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۵۱.
  200. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۵۸.
  201. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۶.
  202. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲۴.
  203. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۷.
  204. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۷.
  205. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۰۲.
  206. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۶.
  207. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۸۸۱؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۱، ص۱۱۳.
  208. طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۷۰.
  209. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۵.
  210. بلااذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۵.
  211. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۵.
  212. بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۷۰.
  213. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۶.
  214. سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۱۹.
  215. سمعانی، الانساب، ج۱۱،ص ۱۴۲.
  216. سمعانی، الانساب، ج۱۱، ص۱۴۲.
  217. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۳۶۴.
  218. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۳۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ج۶، ص۱۲۲.
  219. عجلی، معرفة الثقات، ج۳، ص۳.
  220. عجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۷۵.
  221. ابن حبان، الثقات، ج۶، ص۲۱۳.
  222. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱۶؛ بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۳.
  223. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶۵.
  224. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، ج۳، ص۹۰.
  225. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۲، ص۲۰۵؛ نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، ج۸، ص۴۱۸.
  226. ر. ک. شاذان بن جبرئیل قمی، فضائل، ص۷۵؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۸، ص۱۱۴.
  227. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص۱۸۳.
  228. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، ج۷، ص۴۵۴ - ۴۵۵.
  229. شیخ مفید، الامالی، ص۱۲۷ - ۱۲۸؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴.
  230. شیخ حر عاملی، امل الأمل، مقدمه کتاب، ص۸ - ۱۳.
  231. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.