جهاد علمی و فرهنگی در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

جهاد دارای انواع و اقسام چندی است وهر یک نیازجامعه انسانی است و نمی‌توان از آن غفلت داشت. ارزش و اعتبار هریک به سبب درجه اهمیت آنها نسبت به تحقق اهداف اصلی آفرینش انسان است. دراین میان جهاد اکبر یعنی جهاد تزکیه و خودسازی، از همه مهم‌تر و با ارزش‌تر است.

اما برای فراهم آوری بستر مناسب و امکان ورود به جهاد اکبر،مقدماتی لازم است که از آن به جهادهای اصغر و صغیر و کبیر یاد می‌‌شود.

پس از جهاد اکبر، جهادکبیر از درجه اهمیت و اعتبار بیشتری برخوردار است؛ زیرا جهاد کبیر درحوزه علمی و فرهنگی در راستای تحکیم اندیشه‌های سالم و رفتارهای هنجاری انجام می‌‌گیرد؛ از این رو در روایات جوهر سیاه قلم عالم از خون سرخ شهید برتر دانسته شده است.[۱] این تفضیل از آن روست که جهادهای مالی و جانی، زمینه‌سازی فرصتی برای گفتمان علمی وفرهنگی درجوامع بشری و رهایی بشر از گفتمان ستمگرانی است که با استبداد رای و خودکامگی، هرگونه اندیشه‌های رقیب را سرکوب کرده و ضد ارزش‌ها را جایگزین ارزش‌ها و هنجارهای رفتاری می‌‌کنند.[۲].

جهاد علمی و فرهنگی

جهاد، در لغت به معنای مشقت است[۳] و در اصطلاحات فقهی دربذل جان، مال و توان خویش در راه اعتلای کلمه اسلام و اقامه شعائر ایمان به کار رفته است.[۴] البته کاربردهای قرآنی واژه جهاد بیشتر درمعنای جنگ و تلاش‌های پرتوان و پر مشقت از سوی انسان برای تسلط به کار رفته است. این تسلط می‌‌تواند فرهنگی، فکری و روحی یا جانی و جسمی باشد. پس تنها درجنگ فیزیکی و سخت و یا حتی جنگ مقدس مؤمنان به کار نرفته است. از این رو از تلاش‌های فکری و فرهنگی کافران برای تسلط بر فکر و قلب مردم به عنوان جهاد تعبیر شده است.[۵]

درکاربردهای قرآنی، ازجنگ فیزیکی و جهاد سخت حتی اگر جنگ مقدس ربانیون با کافران باشد، بیشتر به مقاتله تعبیر شده است.[۶]

بنابراین، جهاد واژه‌ای با دامنه معنایی گسترده است و گستره آن هرگونه تلاش مشقت آمیز و سخت در راه رسیدن به هر هدفی را در برمی گیرد. براین اساس می‌‌توان از جهادهای مالی، اقتصادی، مادی، معنوی، علمی، فرهنگی، جانی، جسمی و مانند آن سخن گفت. این جهادها و تلاش‌های مشقت آمیز بشر اگر در راستای هدف آفرینش جهان و انسان باشد، به عنوان امری ارزشی و مقدس شناخته و معرفی می‌‌شود.[۷]

از این جهادهای گوناگون مؤمنان در راه اهداف آفرینش و خلقت بشر، به عنوان جهاد فی سبیل الله[۸] و مانند آن تعبیر می‌‌شود. جهادهای مالی و حتی جهاد جانی و شهادت در راه خدا را می‌‌توان جهاد کوچک در برابر جهادهای علمی و فرهنگی و خودسازی دانست؛ زیرا این جهادهای مالی برای تأمین امکانات جنگی و جهادی، یا حضور در جبهه‌های جنگ و شهادت در راه خدا، مقدمه آن است که فکر و اندیشه‌های بشری در یک فضای مناسب و مطلوب با گفتمان حق و حقیقت آشنا شود تا هرکسی بتواند در مسیر تحولهای کمالی خود، فرصت خودسازی و تزکیه نفس را بیابد و خدایی و ربانی شود.

از نظر فرهنگ اسلام و قرآن، جهادهای علمی و تزکیه، جهادهای کبیر و اکبر است. پیغمبر اکرم(ص) گروهی از مجاهدان اسلام را به سوی میدان جهاد فرستاد، هنگامی که از جهاد بازگشتند، فرمود: آفرین بر جمعیتی که جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اکبر بر دوش آنها مانده است؛ کسی عرض کرد: ای رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس.[۹] در بحارالانوار در ذیل همین حدیث چنین آمده است: سپس فرمود برترین جهاد، جهاد با نفسی است که در میان دوپهلو قرار گرفته است.[۱۰] در تفسیر قمی در ذیل آیه ۶ سوره عنکبوت: ﴿وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ[۱۱] می‌‌خوانیم: وَ مَنْ جٰاهَدَ قَالَ نَفْسُهُ عَنِ اَلشَّهَوَاتِ وَ اَللَّذَّاتِ وَ اَلْمَعَاصِي؛ یعنی، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذات نامشروع و گناهان است.[۱۲]

ابوذر می‌‌گوید: عرض کردم کدام جهاد برتر است؟ فرمود: «أنْ يُجاهِدَ الرّجُلُ نَفْسَهُ و هَواهُ»؛ برترین جهاد آن است که انسان با نفس و هواوهوس خویش جهاد کند.[۱۳] اینکه درمیان جهادهای گوناگون، جهاد نفس، برتر و افضل و با فضیلت‌تر دانسته شده، به این دلیل است که هدف آفرینش، این است که انسان از خود بگذرد و خدایی شود. تحقق این هدف که همان ظهور انسان در مظاهر الوهیت و ربوبیت است، در حقیقت رسیدن انسان با تخلیه و تحلیه نفس به مقام خلافت الهی و ولایت عظمی و امانت الهی است که ابلیس بدان رشک برده است. پس از جهاد نفس که جهاد اکبر دانسته شده است، جهاد کبیر قرار دارد که جهاد علمی و فرهنگی است. اگر در جهاد نفس، انسان به تزکیه و خودسازی قلب خود می‌‌پردازد و نفس را در مقام اعتدال نگه داشته و اجازه فجور به آن نمی‌دهد[۱۴] در جهاد کبیر، از نظر بینشی و نگرشی شرایط برای انسان فراهم می‌‌آید.

هیچ شک و تردیدی نیست که انسان بر مدار عقل و قلب می‌‌تواند حقایق هستی را بشناسد و بدان باور کند و ذهن و جانش با هستی همراه و هماهنگ شود. تلاشی که انسان در جهاد کبیر می‌‌کند، رهایی خود و دیگران از تسلط فکری و فرهنگی است و اجازه نمی‌دهد تا گفتمان باطل، بینش و نگرش او را سامان دهد و رفتارش را تحت کنترل درآورد و او را بنده فکری و فرهنگی خود سازد. در جهاداکبر، انسان به خودش اجازه نمی‌دهد تا هواهای نفسانی بر او چیره شود. بی‌گمان انسان زمانی می‌‌تواند به جهاد نفس بپردازد که فشارهای بیرونی کاسته شده یا از میان رفته باشد؛ در این صورت بهتر می‌‌تواند به جنگ و جهاد با هوای نفسانی خودش برود و زشتی‌ها و رذایل پست درونی را تخلیه و با فضایل اخلاقی، نفس را بیاراید و تحلیه نماید. پس پالایش نفس از زشتی‌ها در شرایطی فراهم می‌‌آید که از نظر بینشی و نگرشی در مسیر درست قرار گرفته باشد. خداوند در آیه ۵۲ سوره فرقان به صراحت از جهاد کبیر علمی و فرهنگی سخن به میان آورده است: ﴿فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا[۱۵].

علامه طبرسی در مجمع البیان ذیل این آیه می‌‌نویسد: از آیه شریفه این درس بزرگ دریافت می‌‌شود که برترین و پرشکوه‌ترین جهادها و تلاش‌ها در پیشگاه خدا، جهاد علمی و فکری و فرهنگی است؛ جهاد کسانی است که با روشنگری خویش بافته‌ها و ساخته‌ها و شبهات بداندیشان و گمراه گران را از اذهان و افکار می‌‌زدایند و مردم را با روح و جان دین خدا و هدف‌های بلند آن آشنا می‌‌سازند. علامه طباطبایی در ذیل همین آیه می‌‌افزاید: این جمله متفرع است بر معنای آیه قبلی و ضمیر «به» به شهادت سیاق آیات، به قرآن برمی گردد و کلمه «مجاهده» و نیز «جهاد» به معنای جد و جهد و به کار بردن نهایت نیرو در دفع دشمن است؛ و چون گفتیم ضمیر به قرآن برمی گردد معنا این می‌‌شود که: با قرآن با دشمنان جهاد کن، یعنی قرآن را بر آنان بخوان و معارف و حقایق آن را بر ایشان بیان کن و حجت را بر ایشان تمام نما. بنابراین، جهاد کبیر، جهاد عملی، فکری و فرهنگی است که پس از جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس در درجه برتری از دیگر جهادها قرار می‌‌گیرد و می‌‌بایست اهتمام بسیاری بر آن داشت؛ زیرا جهادی است که گفتمان درست فکری و فرهنگی را به جامعه ارایه می‌‌دهد و اجازه نمی‌دهد تا گفتمان باطل مستبدانه با سرکوب افکار و فرهنگ‌های عقلانی و عقلایی دیگر بر جامعه مسلط شود.[۱۶].

جهاد کبیر، گفتمان‌سازی سالم فکری و فرهنگی و رفتاری

هدف از جهاد کبیر، ایجاد فضای مناسبی است تا بشر در چارچوب عقلانیت و وحیانیت و فطرت سالم، بینش و نگرش درستی به دست آورد و رفتارهای هنجاری و ارزشی را در جامعه در پیش گیرد. از آیات سوره لقمان و پند و اندرزهای حکیمانه آن فرزانه ربانی چنین برمی آید که جهاد علمی و فرهنگی در حوزه‌های بینشی و نگرشی فضایی را برای افراد جامعه فراهم می‌‌آورد تا انسان‌ها در یک فضای سالم، گفتمان‌های رقیب را مورد ارزیابی و بررسی قرار دهند و بتوانند خود با انتخاب آزاد، راهی را برگزیند. اگر چنین فضایی برای همه افراد بشر و اعضای جامعه فراهم شود، آن گاه به طور طبیعی اکثریت مردم، به سبب کمال خواهی و کمال جویی و نقص گریزی، به سوی خدا و خدایی شدن گام بر می‌‌دارند و اصول فطرت و عقلانیت را به کار می‌‌گیرند و از رفتارهای زشت و نابهنجار عقلانی و عقلایی پرهیز کرده و در پی فرهنگ سالم و ارزشی می‌‌روند.

خداوند در آیه ۱۵ سوره لقمان یادآور می‌‌شود که جهاد علمی و فرهنگی از سوی حق و باطل، عقل و جهل همواره در جهان وجود داشته و خواهد داشت. همان اندازه که عاقلان و عالمان تلاش می‌‌کنند تا فکر و فرهنگ عقلانی و سالم بر جامعه و فکر و ذهن بشر حاکم شود، همان اندازه جاهلان و سفیهان تلاش می‌‌کنند تا فکر و فرهنگ باطل ایشان بر جامعه مسلط شود. انسان عاقل کسی است که براساس علم و دانش عمل می‌‌کند و از یاوه گویی و افکار و اندیشه‌های خرافی و جاهلانه پیروی و اطاعت نمی‌کند. در آیات سوره لقمان، به مسئله تهاجم و جنگ فرهنگی و علمی توجه خاصی مبذول شده است. از این آیات فهمیده می‌‌شودکه دشمن در اندیشه تسلط فکری و فرهنگی بر انسان و جامعه است و از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند. در مقابل، انسان‌های خردورز و مؤمن در جهاد علمی و فرهنگی با توجه به آموزه‌های عقلانی و وحیانی تلاش می‌‌کنند، تا افکار و رفتار انسان‌ها را در چارچوب عقلانیت و وحیانیت سامان دهند و اصول اخلاقی و هنجاری را که مورد پسند عقل و عقلاء است بر جامعه حاکم گردانند. در این آیات به صراحت از تفکرها و رفتارهای متضاد خلاف عقل وعقلانیت سخن به میان آمده و در مقابل به انسان‌های خردورز فرمان می‌‌دهد که فکر و فرهنگ هنجاری و معروف را بشناسند و در پی آن بروند.

از آن جایی که گفتمان اسلامی گفتمانی عقلانی با خاستگاه عقل و فطرت سالم است، نیازی نمی‌بیند که استبداد ورزد، اما گفتمان‌های علمی و فکری و فرهنگی کافران چون از چنین خاستگاهی برخوردار نیست و بیشتر مبتنی بر آمیزه‌ای از حق و باطل، شبهات و خرافات و گمانها است، دچار استبداد رای است و در سرکوب اندیشه رقیب تلاش می‌‌کند و اجازه نمی‌دهد تا گفتمان دیگری جز گفتمان باطل کفری شکل گیرد. این گونه است که فضای جامعه چنان آلوده می‌‌شود که کودکان با خاستگاه طبیعی و فطری کمال گرای خویش، دیگر از چنین خاستگاهی برخوردار نمی‌شوند و تربیت کودکان بر فکر کفر و رفتار فجورآمیز صورت می‌‌گیرد.[۱۷]

خداوند گزارش می‌‌کند که مستکبران جهان این گونه عمل می‌‌کنند. از این رو فرعون هر گونه پذیرش فکر و رفتار و آیین دیگری را اجازه نمی‌دهد و پذیرش هر فکر و آیینی را منوط به اذن خود می‌‌داند به گونه‌ای که در صورت تخطی، افراد را به سبب پذیرش فکر و رفتار و آیینی دیگر با شکنجه‌های سخت به قتل می‌‌رساند.[۱۸] از نظر فرعون، گفتمان استبدادی و استکبار او بهترین سبک زندگی است. بنابراین هرگونه گفتمان و فکر و رفتار و آیینی دیگر، باطل و نادرست بوده و به شدت مدعیان و پیروان آن مجازات وکشته و شکنجه می‌‌شوند.[۱۹].[۲۰].

ابزارهای جهاد کبیر

از آن جایی که جهاد کبیر، جهاد علمی و فکری و فرهنگی است، برخلاف جهادهای فیزیکی و سخت، ابزارهای نرمی لازم است که مورد استفاده قرار گیرد. در جنگ نرم، ابزارهای سخت چون قتل و شکنجه کارایی ندارد و حتی نتیجه عکس می‌‌دهد و به جای اینکه موجب تسلط فکری و فرهنگی گفتمانی شود، موجب نابودی و تزلزل آن می‌‌شود.

از آن جایی که هدف در جهاد کبیر، تسلط بر اذهان و قلوب است، لازم است تا از ابزارهایی استفاده شود که موجبات تسلط بر قلوب می‌‌شود. جهادگر در جهاد کبیر و جنگ نرم نمی‌خواهد تا جانی را بستاند و مالی را به غارت برد و یا کسی را برده کند، بلکه در این فکر است که کسی یا جامعه‌ای بنده خود کند تا بنده با همه وجودش در خدمت رب و یا ارباب باشد. جهادگران فرهنگی در گفتمان باطل برای تسلط و ولایت یابی بر ذهن و قلب بشر از هر ابزار باطل و حقی استفاده می‌‌کنند؛ زیرا هدف وسیله را برای آنان توجیه می‌‌کند. آنان از ابزارهای ضداخلاقی و ضدانسانی چون تمسخر و استهزاء و تهمت و افترا و نیز متشابهات و خرافات بهره می‌‌گیرند تا ذهن و قلب بشر را در اختیار گیرند. اما از آن جایی که مؤمنان در جهاد کبیر در اندیشه تسلط خوبی‌ها و هنجارها و افکار و اندیشه‌های عقلانی و عقلایی هستند، تنها مجاز می‌‌باشند تا از این ابزارها استفاده کنند و مجاز نیستند از امور خرافی و باطل یا رفتارهای ضداخلاقی و هنجاری برای تبیین و تسلط بر ذهن و قلب استفاده کنند لذا با محدودیت‌های ابزاری مواجه هستند.

در جهاد فرهنگی و علمی، لازم است تا باتوجه به استعداد و قابلیت‌های مخاطبان، از برهان عقلانی و موعظه‌ها و پندهای عقلایی استفاده کرد و با جدال احسن و گفتمان مناسب خردپسند ومقبول عقلایی، دیگران را نسبت به حقایق آگاه کرد و ایشان را از بندگی ارباب به بندگی خداوند یکتا و یگانه خواند.[۲۱] هدف از جهاد فکری و علمی و فرهنگی آن است که مؤمنان را از تهاجم فکری و فرهنگی دشمن حفظ کرد و با پاسخ گویی به شبهات و روشنگری و بصیرت زایی یا بصیرت افزایی، اجازه نداد تا رفتارهای نابهنجار آنان به شکل فرهنگ بر جامعه مسلط شود و با تخریب حقایق و هنجارهای ارزشی و فکری و فرهنگی، جامعه را دچار تردید کند. پس از کادرسازی و تقویت مبانی فکری و فرهنگی و اخلاقی جامعه ایمانی با بهره‌گیری از عالمان و اندیشمندان، می‌‌بایست نسبت به افکار و اندیشه‌ها و رفتارهای ضدبشری و اخلاقی کافران و دشمنان واکنش نشان داد و با برهان و استدلال و جدال احسن دشمن را خلع سلاح کرد.

بهره‌گیری از گفتمان سالم در همه حال[۲۲]، مراعات اعتدال و میانه روی در ارتباط با مردم و هدایت و راهنمایی آنان[۲۳] تأکید بر امور فطری و فطریات از جمله منفعت‌طلبی و ضرر گریزی[۲۴]، بهره‌گیری از برهان و دلیل عقلانی و عقلایی[۲۵]، بیان فلسفه زندگی و احکام[۲۶]، صراحت گویی[۲۷] و مانند آن از ابزارها و روش‌هایی است که می‌‌بایست در جهاد نرم و جهاد کبیر فکری و فرهنگی و عملی به کار گرفت.[۲۸].

بررسی اهمیت جهاد علمی و فرهنگی به عنوان محور اصلی رسالت پیامبران

جهادکبیر، جهاد فرهنگی است. خداوند در آیاتی از قرآن، مأموریت و رسالت پیامبران از جمله پیامبر گرامی اسلام(ص) را جهاد کبیر دانسته است که جهادی بزرگ در راستای تحقق اهداف آفرینش انسان است. جهاد فرهنگی، تلاشی انسانی برای انسان است؛ زیرا ارائه بینش و نگرش راستین به بشر جهت حرکت در بهترین هاست. انسان با فرهنگ انسانی می‌‌تواند سعادت و خوشبختی را تجربه کند. همه انواع و اقسام جهادهای دیگر از مالی و جانی، مقدمه ای برای ایجاد بستر مناسب جهت جهاد فرهنگی است؛ زیرا این امکان را به همگان می‌‌دهد تا انسانی بودن را بشناسد و آن را تجربه کنند. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های قرآنی در صدد تبیین این رسالت و مأموریت پیامبران از جمله حضرت محمد(ص) برآمده است.[۲۹]

جهادهای اصغر و صغیر سخت افزاری

هرچند که خداوند برای پیامبر(ص) مأموریت‌های چندی را در آیات قرآنی بیان کرده، ولی شکی نیست که از نظر اهمیت باید آنها را در مراتب و درجات مختلفی قرار داد. بنابراین برخی از مأموریت‌ها خود مقدمه واجب دیگر و مأموریت بالاتری است. از این رو می‌‌توان در یک دسته‌بندی کلی مأموریت‌ها و رسالت‌های پیامبر(ص) را در سه بخش مأموریت‌های ابتدایی و مقدمی، مأموریت‌های متوسط و میانی و مأموریت‌های غایی و نهایی قرار داد. به عنوان نمونه اگر ما هدف اصلی و مأموریت نهایی را متأله و ربانی شدن انسان‌ها قرار دهیم تا در مقام خلافت خداوند، متخلق به اخلاق و صفات و اسمای الهی شوند و در مقام مظهریت الهی و ربوبی قرارگیرند، تحقق این مهم مشروط به ایجاد مقدماتی است که به سبب وجوب خدایی شدن بشر، آن مقدمات نیز واجب می‌‌شود.

این مقدمات را می‌‌توان در دو دسته مقدمات شخصی و فردی و مقدمات جمعی و اجتماعی تقسیم کرد. چنان که انسان در مقام خلافت الهی نیز می‌‌بایست همچنان در دو نقش درونی و بیرونی ظاهر شود. به این معنا که انسان در مقام خلافت هم باید خود را به اتمام کمالات برساند؛ زیرا سیر وجودی و حرکت جوهری کمالی او حد یقف و پایانی ندارد، چون خداوند بی‌پایان است؟ از این رو خداوند نهایت سیر انسان را لقاءالله می‌‌داند که منتهای سیر می‌‌باشد و چون رسیدن به آن قله به معنای آغاز راه حرکت در ذات خداوند و حق مطلق است، هرگز پایانی برای سیر وجودی انسان متصور نیست.[۳۰] پس ورود به بهشت صفات و ذات و مانند آن به معنای پایان سیر وجودی انسان نیست که برخی تصور کرده‌اند و می‌‌پرسند پس از ورود به بهشت و پیمودن مراتب هشتگانه جهان آخرت و رسیدن به مقام فنای در رضوان الله اکبر[۳۱] آیا سیر وجودی هم برای انسان باقی می‌‌ماند که باید بپیماید؟ در پاسخ باید گفت آری، ولی در توهم و تخیل آدمی نمی‌گنجد و می‌‌بایست این مراتب هشتگانه آخرت را در بهشت اخروی پیمود تا مراحل بعدی و عوالم دیگر خدایی برای او روشن و آشکار شود و سیر خود را ادامه دهد که بی‌نهایت است.

این یک جنبه از مأموریت انسان در سیر وجودی است. اما برای انسان یک جنبه دیگری است که بی‌آن نمی‌تواند سیر وجودی خود را به اکمال و اتمام برساند؛ زیرا انسان به عنوان خلیفه الهی همانگونه که باید متخلق و متصف به صفات و اسمای الهی شود و خدایی گردد می‌‌بایست در مقام مظهریت در ربوبیت الهی، گام دیگری را بردارد. پس لازم است نسبت به دیگر موجودات و انسان‌ها مسئولیت پروردگاری و مظهریت در ربوبیت خود را به انجام برساند. اینجاست که هر چه از تخلق به اخلاق بهره می‌‌برد و سیر وجودی خویش را کامل می‌‌کند به همان میزان مسئولیت او نسبت به دیگران افزایش می‌‌یابد. این دیگران شامل انسان‌های دیگر و همه موجودات عرصه کائنات یعنی ماسوی الله است. از این رو ساده‌ترین مأموریت پروردگاری بشر در مقام مظهریت در ربوبیت و خلافت الهی، آبادانی زمین است تا زمین به کمال بایسته و شایسته خود ازطریق ربوبیت انسان برسد.[۳۲]

اما برای اینکه انسان به این مقام خلافت برسد، لازم است تا مقدماتی را فراهم آورد. البته از آن جایی که در فطرت انسانی مقدمات به صورت یک نرم افزار از پیش طراحی و نصب شده وجود دارد، انسان می‌‌بایست تنها آن را روشن کرده و به کار اندازد و در مسیر درست و راست به کار گیرد و سرگرم لعب و لهو و بازی با آن نشود. از این رو، لازم است تا با بهره‌گیری از عقل و فطرت خود، با نرم افزار وجود خویش آشنا شود و آن را به درستی به کارگیرد. اما از آن جایی که شیطنتی در درون به نام هواهای نفسانی و بیرون به عنوان ابلیس و شیاطین وجود دارند تا اجازه ندهند که انسان با نرم افزار وجودی خویش آشنا یا به درستی آن را به کارگیرد، خداوند افزون برپیامبر درونی فطرت و قلب و عقل سلیم، پیامبران بیرونی را ارسال می‌‌کند تا علاوه بر الهامات درونی، با وحی بیرونی انسان را در مسیر درست قرار دهند تا بتواند نرم افزار کمال بخش خود را به کار اندازد و به درستی از آن بهره گیرد و سیر وجودی کمالی خویش را بپیماید. بنابراین، مأموریت پیامبران در وهله نخست تعلیم و آموزش حقیقت نرم افزاری وجودی انسان و شیوه به‌کارگیری درست آن در مسیر مقصد نهایی یعنی خدایی و ربانی شدن است. گام دیگر در تکمیل این مأموریت، تزکیه است.[۳۳]

تزکیه در اینجا به معنای پاکسازی است؛ زیرا پیامبران به عنوان خلفای الهی، درمقام ربوبیت قرار داشته و تنها به آموزش و ارائه طریق بسنده نمی‌کنند، بلکه هدایت ایشان همواره دوجنبه ارائه و ایصال الی المطلوب را با خود دارد. از این رو تزکیه به معنای پاکسازی را نیز انجام می‌‌دهند و به عنوان وسایل رشدی و کمال رسانی مورد استفاده قرار می‌‌دهند. درهمین مسیر کمک رسانی به انسان، پیامبران، جهادهای متنوعی را تعریف می‌‌کنند تا زمینه مناسبی برای بشر فراهم آید تا بتواند تعلیم و آموزش ببیند و شناخت راست و درستی نسبت به هستی و اهداف خلقت و آفرینش پیدا کند و راه بهره‌برداری و چگونگی استفاده از نرم افزارهای وجودی خود را بیابد و با جهاد شخصی، خودسازی و تزکیه کند.

جهاد مالی و جانی برای این است که بستر ظلم‌های بیرونی و درونی از میان برداشته شود و فضای مناسبی برای حضور عادلانه عقل و قلب سلیم فراهم گردد و انسان بتواند در یک فضای اعتدالی، انتخاب راه کند. از این رو خداوند جهادهای مالی و جانی و حتی جنگ‌ها را برای فراهم آوری بستر مناسب رشدی برای جوامع بشری می‌‌داند و می‌‌گوید که اگر این جنگ و جهادها نبود همه گفتمان‌های انسانی و اخلاقی از میان می‌‌رفت و چیزی از کلیسا و کنیسه و مسجد نمی‌ماند.[۳۴] خداوند از جمله مأموریت‌های پیامبران و پیروان مؤمن ایشان پس از جهادهای مالی و جانی، جهاد فرهنگی می‌‌داند و از آن به «جهاد کبیر» تعبیر می‌‌کند. جهاد کبیر در حقیقت جهاد فرهنگی گفتمان‌سازی مطلوب اخلاقی و انسانی است. به این معنا که لازم است تا با ایجاد بصیرت و تغییر فضای فاسد و ناسالم بینشی و نگرشی، بینش‌ها و نگرش‌های درست و راستین ارایه شود و مردم با حقایق هستی و فلسفه وجودی خود و آفرینش آشنا شوند.[۳۵]

جهاد کبیر فرهنگی بستر جهاد اکبر خودسازی

هدف از جهاد کبیر که در برابر جهادهای صغیر و اصغر جانی و مالی قرار می‌‌گیرد، تغییر بینش‌ها و نگرش‌های مردم است. در حقیقت جهاد مالی که جهاد اصغر است، فراهم آوری امکانات مالی و سخت افزاری برای جهاد صغیر جانی است که آن نیز نوعی امکانات سخت افزاری و فیزیکی برای جهاد دیگری است که خداوند از آن به جهاد کبیر تعبیر کرده است؛ زیرا با حذف موانع از طریق دو جهاد اصغر و صغیر، شرایط برای جایگزین‌سازی عدالت به جای ظلم در همه ابعاد فراهم می‌‌آید. این گونه است که در فضای مناسب می‌‌توان مردم را به تحکیم بینش‌ها و نگرش‌های درست و یا تغییر بینش‌ها و نگرش‌های غلط و جایگزین‌سازی آن با بینش‌ها و نگرش‌های درست، دعوت کرد. بنابراین، جهاد کبیر که جهاد فرهنگی است، اجازه می‌‌دهد تا انسان با گفتمان واقعی و راستین خلقت و آفرینش آشنا شود و بستری مناسب برای جهاد اکبر به شکل خودسازی و تزکیه نفس فراهم آید. این تزکیه که در جهاد اکبر از آن یاد می‌‌شود، به معنای خودسازی و پاکسازی نفس از بینش‌ها و نگرش‌های غلط و نادرست و تخلیه از زشتی و تحلیه با خوبی‌ها و زیبایی هاست. در حقیقت جهاد درونی بخشی از نفس علیه بخش دیگر و مانع‌زدایی است؛ زیرا نفس به سبب دو وجهی بودن هر چند که در اعتدال و استوا ساخته و پرداخته شده است، ولی گرایش به دو جنبه و وجه مادی و الهی دارد. اگر جنبه مادی به شکل مطلق غلبه کند، انسان از حالت اعتدال بیرون رفته و جنبه الهی و وجه خدایی آن دفن می‌‌شود و زنگار و پرده بر آن کشیده می‌‌شود. اما اگر جنبه الهی و وجه خدایی چیره شود، به حکم عدالت و اعتدال ذاتی فطرت و عقل، اجازه نمی‌دهد که جنبه مادی چیره شود و ضمن پذیرایی مناسب از جنبه مادی و بهره‌گیری از آن برای رشد و کمال، جنبه روحانی و الهی را فعلیت می‌‌بخشد و به کمال مطلق می‌‌رساند.

اصولا جنبه وجه الهی مبتنی بر عدالت است و محور آن به سمت اعتدال می‌‌باشد و هرگز جنبه مادی را نادیده نمی‌گیرد و به آن ظلم و ستم روا نمی‌دارد. از این رو انسان‌های خدایی شده، انسان‌های متعادلی هستند که با رهبانیت و افراط‌گرایی به جنبه مادی، ظلم روا نمی‌دارند و می‌‌خورند و می‌‌پوشند و می‌‌آشامند و ازدواج می‌‌کنند و از طیبات و حلال‌های مادی دنیوی به خوبی استفاده می‌‌کنند. اما اگر هواهای نفسانی و جنبه مادی غلبه کند و چیره شود، آن گاه است که نفس، بی‌عدالتی و ظلم و فجور روا می‌‌دارد و راه اسراف و تبذیر در فکر و عمل را درپیش می‌‌گیرد و اجازه نمی‌دهد تا جنبه الهی نیز فعال شود بلکه آن را دفن می‌‌کند.[۳۶] بنابراین، جهاد اصغر مقدمه ای برای جهاد صغیر و آن نیز بستری برای جهاد کبیر یعنی جهاد فرهنگی است و جهاد فرهنگی نیز بستری برای جهاد اکبر تزکیه و خودسازی است.

و باید توجه داشت که جهادهای چهارگانه اصغر و صغیر و کبیر و اکبر یعنی جهاد مالی و جانی و فرهنگی و خودسازی، وظیفه و مأموریت پیامبران و مؤمنان است. البته به یک معنا می‌‌توان گفت که جهاد چهارم شخصی است و یک وظیفه عمومی و اجتماعی نیست؛ چراکه خودسازی یعنی تلاش شخص برای تزکیه نفس خویش است و ارتباط با دیگران پیدا نمی‌کند تا او را تزکیه کنند و بسازند؛ هر چند که دیگران با سه جهاد دیگر زمینه را برای او فراهم می‌‌آورند ولی کار اصلی همواره در دست خود شخص است که باید تزکیه نفس کند.[۳۷]

جهاد فرهنگی، جنگ نرم و جهاد در عرصه بینش‌ها و نگرش ها

چنان که گفته شد، جهاد کبیر که جهاد فرهنگی است و خداوند در آیه ۵۲ سوره فرقان به آن اشاره دارد، جهادی است که در راستای تحکیم فطرت و یا تغییر بینش‌ها و نگرش‌های انسانی انجام می‌‌شود. بنابراین، یک جهاد نرم افزاری است و می‌‌بایست آن را در محدوده جنگ نرم تعریف و تبیین کرد. اگر هدف از جهاد اصغر مالی، فراهم آوری ابزارهای جنگ و جهاد سخت است؛ و یا هدف در جهاد صغیر جانی، حذف موانع فیزیکی و ظالمانه است؛ در جهاد کبیر، آنچه محوریت دارد، حذف موانع نرم افزاری یعنی بینش‌ها و نگرش‌های غلط و نادرستی است که جامعه بر شخص تحمیل کرده است. در جهاد کبیر، تلاش می‌‌شود که فکرها تغییر کرده و اذهان و اندیشه‌ها مدیریت شود و در نهایت با تسلط بر قلوب، آنان از بردگی نفس و شیطان به بندگی خدا دعوت شوند و در مسیر خدایی شدن قرار گیرند. اگر در جهاد صغیر قدرت بدنی و جسمی و تعداد و نفرات و امکانات تأثیرگذار است؛ در جهاد کبیر فرهنگی، آنچه مهم و موثر است حضور نخبگان علمی و فرهنگی است تا با بیان حقایق و حل شبهات، بینش‌های مردم را تغییر داده و گرایش قلبی ایشان را به سمت حقیقت دگرگون سازند.

از این رو خداوند، در ذیل آیه ۵۲ سوره فرقان به پیامبر(ص) فرمان می‌‌دهد که با کافران، جهاد کبیر داشته باشد. در این آیه ابزار این جهاد کبیر، یک ابزار نرم معرفی شده است؛ زیرا چنان که علامه طبرسی می‌‌فرماید ضمیر در «به» به قرآن برمی گردد. پس آیه دلالت دارد که جهاد کبیر در نزد خداوند جهاد متکلمان در حل شبهات اهل باطل و دشمنان دین است[۳۸] بنابراین، خداوند در این آیه در تبیین جهاد کبیر آن را جهاد فرهنگی و جهاد نرم افزاری در محدوده جنگ نرم تعریف می‌‌کند؛ زیرا از پیامبر(ص) می‌‌خواهد تا با قرآن به جنگ کافران و دشمنان برود. این بدان معناست که در جهاد نرم می‌‌بایست روی اذهان و قلوب کار کرد و آنها را تحت سلطه درآورد. به عبارت دیگر مراد از این جهاد تغییر بینشی و نگرشی و گرایشی افراد است. پس می‌‌بایست با حل شبهات و ارایه فکر راستین و درست، بینش و شناخت درستی را به افراد انتقال داد و با تحت تأثیر قرار دادن عواطف و احساسات، گرایش قلوب آنان را دگرگون ساخت.

خداوند در آیاتی از جمله ۸۷ و ۸۸ سوره توبه[۳۹]، جهاد پیامبر(ص) را نشأت گرفته از درک صحیح و بینش عمیق آن حضرت نسبت به ارزش‌ها و حقایق می‌‌داند. بنابراین، همواره هدف از هر جهادی چه مادی و جانی، دست یابی به فضای مناسب گفتمانی برای ارایه بینش و نگرش صحیح و در راستای جهاد اکبر خودسازی و تزکیه نفس است.

بنابراین جهادهای مالی و جانی که جنگ سخت است، تنها در صورتی معنا و مفهوم می‌‌یابد که مانع‌زدایی انجام شود و بتوان شرایط را برای جنگ نرم فرهنگی فراهم آورد. پیامبر(ص) در همه جهادهای چهارگانه پیشتاز بوده[۴۰] و لذا پیروان ایشان نیز می‌‌بایست در همه عرصه‌های گوناگون جهادی پیشگام باشند. از آنچه بیان شد به خوبی روشن می‌‌شود که جهاد کبیر یا همان جهاد فرهنگی و علمی، از مهم‌ترین مأموریت پیامبران و مؤمنان و پیروان ایشان است و می‌‌بایست در عرصه گفتمان‌سازی و تغییر بینش‌ها، نگرش‌ها و گرایش‌ها از همه امکانات بهره گیریم و در این جنگ نرم تردیدی روا نداشته و در بذل علمی و جهاد فرهنگی کوتاهی نورزیم.[۴۱]

بررسی جایگاه علم رشدی در قرآن

علم ودانش، همه ارزش انسان است؛ زیرا آن چه موجب شد تا انسان مسجود فرشتگان قرارگیرد، علم و دانشی است که خداوند به انسان آموخته است. البته باید توجه داشت که حضرت آدم(ع) از سوی خداوند دارای علومی خاص از جمله علم حضوری و شهودی بود؛ اما فرزندان او برای دست یابی به علوم، نیازمند پیمودن مراحلی هستند که از آن به فرآیند عالم شدن تعبیر می‌‌شود؛ زیرا در فرزندان آدم این ظرفیت هست تا با استفاده از ابزارهای درونی و بیرونی، عالم و دانشمند شوند و بتوانند مسیررشدی و کمالی خود را بپیمایند. از نظر قرآن تنها علم و دانشی ارزشمند است که دانش رشدی باشد. نویسنده دراین مطلب بر آن است تا دیدگاه قرآن را درباره ارزش و جایگاه علم رشدی بیان کرده و نقش آن را در شدن‌های کمالی انسان و جامعه در دنیا و آخرت تبیین کند که از نظرتان می‌‌گذرد.[۴۲]

تحصیل دانش رشدی، جهادکبیر

هرچند که کالبد انسانی، از شکوه و زیبایی خاصی برخوردار است ولی تمام شرافت و ارزش انسانی درعلم و دانشی است که او را مسیر خدایی شدن قرار می‌‌دهد. از این رو خداوند پس از تعلیم اسماء به حضرت آدم(ع) به فرشتگان فرمان می‌‌دهد که بر آدم سجده کنند و مظهریت او را در اولوهیت و ربوبیت بپذیرند.[۴۳] علم و دانش به دو شکل اصلی حضوری و حصولی نمود می‌‌یابد. علم حصولی، دانش تصوری ذهنی است و آنچه معلوم شخص می‌‌باشد، تنها همین تصور ذهنی از مفاهیم و کلمات و حقایق بیرونی و خارجی است. اما علم حضوری، تحقق حقیقت درخود شخص است. هرعلم حضوری برای اینکه به دیگران انتقال یابد، لازم است تا به شکل علم حصولی ارایه شود و در قالب کلمات واشکال تبدیل شود. همچنین علم حصولی تا به شکل علم حضوری در نیاید، علم حقیقی نیست بلکه تنها تصوری ذهنی است که تاثیر و آثارچندانی ندارد. علم حصولی، به همان سادگی و آسانی که می‌‌آید به همان سادگی می‌‌رود و فراموش می‌‌شود، ولی علم حضوری چون شهود ذات انسان است بخشی از وجود شخص و سازه شخصیتی او می‌‌شود و دیگر از میان نمی‌رود.

علم، نقیض جهل و نادانی[۴۴] و به معنای دانش و آگاهی است.[۴۵] برخی در تعریف اصطلاح علم گفته‌اند: حقیقت علم، کشف امر خارج از ذهن به واسطه صورت ذهنی است[۴۶] که از راه حس، عقل و تجربه، حاصل می‌‌شود[۴۷] و در برابر آن علوم اعتباری است که مابه ازای خارجی ندارند، مانند اعتبار ریاست برای فردی.[۴۸] از تقسیمات علم، تقسیم آن به نظری و عملی است علم نظری، دانشی است که به دنبال آن کمالی حاصل شود، مانند علم به موجودات، علم عملی، دانشی است که با عمل کردن بر طبق آن، کمال، حاصل می‌‌شود، مانند علم به عبادات.[۴۹] علاوه بر علوم یاد شده که اکتسابی است، برخی علوم از راه مکاشفه وبدون واسطه و با اشراق الهی برای برخی نفوس حاصل می-شود که از آن به «علم لدنی» تعبیر شده است.[۵۰] کشف و شهودی که انسان از درد و رنج و غم و اندوه و یا آسایش و آرامش و شادی خود دارد، از علوم حضوری است. این علم همانند علم انسان به وجود و هستی خود جزو ذات انسان است. اگر جهان برای آدمی به شکل علم حضوری درآید، در حقیقت بخشی از وجود و ذات و شخصیت او شده است. در این صورت است که نوعی احاطه نسبت به معلوم یعنی جهان بیرونی خود خواهد داشت؛ زیرا در این صورت بیرون و درون یکی است و اتحاد عالم و معلوم و علم همان اتحاد عقل و عاقل و معقول در این جا تحقق می‌‌یابد. علمی که حضرت حق تعالی به حضرت آدم(ع) بخشیده بود، از نوع علم حضوری و شهودی بوده است.

هر انسانی می‌‌بایست در مسیر کمال خواهی خود، علم حضوری و شهودی را کسب کند؛ زیرا اگر علم حضوری تحقق نیابد، انسان دارای هیچ چیزی نخواهد بود و شرافتی برای او نیست. از این رو شرافت هر انسانی به میزان علم شهودی و حضوری است که دارا می‌‌شود یا می‌‌باشد. خداوند از انسان‌ها می‌‌خواهد تا با بهره‌گیری از ابزارها و منابع شناختی، از علم حصولی بهره مند شوند و با عبودیت و بندگی آن را به علم حضوری تبدیل کنند و یقین و کشف را تجربه نمایند، به گونه ای که همه معلومات حصولی شان به شکل معلومات حضوری، مشهود و مکشوف آنها شود.[۵۱]

هر کسی بتواند در مسیر درک هستی و جهان، معلومات حصولی بیشتری را کسب کرده و آن را به علم حضوری تبدیل کند، به کمال نزدیکتر شده است. از این رو حتی پیامبران بزرگ و اولوالعزم در تلاش بودند تا به علم حضوری که از آن به علم لدنی و علم رشدی تعبیر می‌‌شود، دست یابند. خداوند در آیات سوره کهف گزارش می‌‌کند که حضرت موسی(ع) در جست وجوی چنین علمی بود که به نزد حضرت خضر(ع) می‌‌رود و از او می‌‌خواهد تا به وی علم شهودی را بیاموزد. خضر به ایشان می‌‌فرماید که دست یابی به چنین علمی از طریق معمولی، شدنی نیست، بلکه می‌‌بایست ظرفیتی در شخص به وجود آید و انشراح و سعه صدری تحقق یابد تا جان بتواند به شهود باطن و ملوک دست یابد.[۵۲] خداوند دست یابی به دانش رشدی را جهاد کبیر می‌‌داند؛ به‌ویژه اگر این دانش افزون بر خودسازی برای جامعه‌سازی و تمدن‌سازی مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا کسی که به دانش رشدی در هر مرتبه و درجه دست یابد، این امکان را می‌‌یابد تا ضمن روشن کردن حقایق و راه کمال، شبهات و مشکلات و مسایل خود و جامعه را بدان حل کرده و با ارایه راهکارهای برون رفت از مشکلات و معضلات فردی و اجتماعی، انسان‌ها و جوامع را به سوی کمال هدایت کند.[۵۳].[۵۴]

تسلط بر جهان با علم

چنان که گفته شد شرافت انسان بلکه مسجود واقع شدن آدم به سبب علم او به اسماء و صفات الهی بوده است که خداوند در ذات آدم(ع) به ودیعت نهاد و آدم با انباء و خبردادنی از آن به فرشتگان، توانست ایشان را به سجده خود وادارد و بر آنان تسلط یابد. بنابراین آنچه موجب می‌‌شود که انسان بر جهان هستی مسلط شود، دارائی علمی اوست. هرچه دانش انسان به جهان بیشتر و کاملتر و از نظر کیفیت از حصولی به حضوری نزدیک‌تر باشد، تسلط او بر جهان بیشتر خواهد بود. باتوجه به جایگاه ویژه علم ازنظر قرآن جهت تسلط بر جهان، خداوند از انسان‌ها می‌‌خواهد تا با تفکر در جهان، حقیقت را بیابند و با تعقل کردن، مسیر درست را بپیمایند و در هنگام انتخاب مسیرها و راه‌ها آن راهی را انتخاب کنند که ختام آن مسک باشد. از این رو تفکر و تعقل و تدبر به عنوان فرآیندی در انسان شدن بارها مورد تأکید قرار می‌‌گیرد؛ زیرا انسانی که در جهان با ابزارها و منابع شناختی الهی تفکر می‌‌کند و در آن می‌‌اندیشد، این امکان را می‌‌یابد که حقیقت را در پس همه ظواهر بیابد و با انتخابی درست، خود را عقال زده و با اندیشه در پایان کار یعنی تدبر، گام‌های درست تحول‌ها و شدن‌های کمالی را بردارد. همه آنچه در چارچوب علم و عقل معنا می‌‌یابد، اموری است که تسلط انسان بر خود و جهان را معنا می‌‌بخشد. انسان با درنگ و تفکر در موجودات هستی می‌‌تواند نسبت به آنها شناخت درست و واقعی پیدا کند و آن گاه بتواند آنها را برای رسیدن به اهداف رشدی خود به کار گیرد و ضمن رساندن آن چیزها و امور به کمال بایسته و شایسته خودشان، از آنان برای خدایی شدن خود استفاده کند.

آیات بسیاری در قرآن بر این نکته تأکید دارد که انسان تنها با تفکر و تعقل و تدبر در موجودات هستی که از آن به آیات تکوینی خداوندی تعبیر می‌‌شود، می‌‌تواند به دانش و علمی برسد که او را برای ساختن خود و جهانی بهتر و برتر آماده می‌‌کند.[۵۵] ازنظر قرآن دانش نسبت به موجودات هستی این امکان را به انسان می‌‌دهد که حقیقت خود، جهان و فلسفه وجودی خود و جهان را بشناسد و بتواند با بهره‌گیری از آن دانش رشدی بر جهان تسلط یافته و رفاه و آسایش و آرامش را برای خود در دنیا و آخرت رقم زند.[۵۶]

علم، منشأ قدرت انسان است. بنابراین، هرچه انسان نسبت به موجودات از علم و دانش کاملتر و بهتری برخوردار باشد، تسلط و قدرت او نسبت به آن موجودات افزایش می‌‌یابد.[۵۷] خداوند گزارش می‌‌کند که چگونه می‌‌توان با علم و دانش چیزها را شناخت و بر آنها تسلط یافت و از قدرت آنها برای افزایش کیفی زندگی و آسایش و آرامش بهره برد. دانش انسان از راه تفکر در موجودات و رفتار آنان افزایش می‌‌یابد و هرچه این دانش افزایش یابد، به همان اندازه توانایی او برای تسلط بر جهان نیز افزایش می‌‌یابد و انسان در یک فضای بهتر و مناسبتری می‌‌تواند به زندگی و عبودیت ادامه دهد. بهره‌گیری از دانش کلاغ برای چگونگی دفن مردگان[۵۸] یا توجه یابی به خلقت شتر و استقامت و محافظت از جان خود در برابر گرسنگی و تشنگی و مانند آن تنها نمونه‌هایی است که خداوند در آیات قرآنی به عنوان نمونه ذکر می‌‌کند.

خداوند به انسان‌ها یادآور می‌‌شود که همه آسمان و زمین از خورشید و ماه و ستارگان تا کوه‌ها و دریاها و مانند آن تحت تسخیر و تسلط انسان است و انسان با تفکر و تعقل و تدبر می‌‌تواند آنها را بشناسد و از آنها برای افزایش عمر و بهبودی وضعیت زیستی خود بهره گیرد.[۵۹] ابزارهای حسی از چشم و گوش و زبان و قلب این امکان را به بشر می‌‌دهد تا در موجودات تفکر و تعقل و تدبر نماید و از رفتارهای آنان درس زندگی بیاموزد و وضعیت زیستی خود را بهبود بخشد.[۶۰] چگونگی تسلط بر آب‌های خروشان و بادها و توفان‌ها و زلزله‌ها و به‌کارگیری آنها در راستای بهبود زندگی بشر و جوامع انسانی، امری است که بارها در قرآن بدان توجه داده شده است.

انسان با کشتی‌سازی توانست از آب برای حمل ونقل استفاده کند و با سدسازی از سیل‌های ویرانگر برای آبادانی بیشتر زمین‌های بایر و خشک بهره برد. تأمل در دیگر موجودات هستی از خورشید و مانند آن می‌‌تواند فرصت‌های تازه ای به بشر بدهد تا زندگی همراه با آسایش و آرامش بهتری را تجربه کند؛ چنان که با صفحاتی گرمای خورشید را به انرژی مورد نیاز خود تبدیل می‌‌کند و در توسعه سبز و مناسب با محیط زیست از آن بهره می‌‌گیرد. انسان می‌‌بایست با تفکر و تعقل و تدبر بتواند راه‌های تسلط و تسخیر خود بر خورشید و ماه و دیگر ستارگان را نیز به دست آورد و از آنها برای رشد کمالی خود استفاده نماید. جهاد علمی در دو شکل، مقابله با آثار مخرب آیات تکوینی و تبدیل تهدیدها به فرصت‌ها، از جمله خواسته‌های خداوندی است که در قرآن به آن توجه داده شده و از آن به «جهاد کبیر» تعبیر شده است. البته باید توجه داشت که از نظر قرآن زمانی این تلاش‌ها به عنوان جهاد علمی و جهادکبیر خوانده می‌‌شود که همه این مجاهدت‌ها در راستای اهداف اصلی آفرینش یعنی کمال انسان و جهان به کار گرفته شود و انسان‌ها بتوانند از این طریق مظهر خداوندگاری و پروردگاری شوند و از سوی دیگر بتوانند در نقش خلافت الهی، خود و جهان را به کمال برسانند.[۶۱]

جهاد کبیر علمی و جهاد اکبر عملی

انسان تا زمانی که در دنیاست می‌‌بایست در حال مجاهدت باشد و تنها اندکی از انسان‌ها هستند که خدایی و متاله شده و در مقام مخلصین (به فتح لام) خلوص یافته و فراتر از مقام مخلصین (به کسر لام) که در حال تلاش برای خلوص یابی هستند، قرار می‌‌گیرند و مجاهدت ایشان رنگ و رویی دیگر می‌‌گیرد. در آیات قرآنی از جمله آیه ۲ سوره عنکبوت از امتحان و فتنه در طول زندگی بشر سخن به میان آمده است. محقق نراقی در کتاب جامع السعادات نقل می‌‌کند که اَلنّاسُ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العالمونَ وَ العالمونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العاملونَ وَ العاملونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ المخلِصونَ والمُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظیم؛ مردم همگی در هلاکت هستند مگر عاملان و از عاملان تنها عابدون از هلاک رسته‌اند و عابدون نیز همگی در هلاک هستند مگر مخلصون که ایشان نیز در خطر عظیم قرار دارند.[۶۲]

هر چند که این عبارت در مصباح الشریعه به امام صادق(ع) و در مجموعه ورام به پیامبر(ص) نسبت داده شده است، و برخی آن را حدیث نشمرده‌اند،‌ ولی گویا حقیقتی است که در آموزه‌های قرآنی و روایی دیگر وجود دارد؛ به وییه آنکه علامه مجلسی در بحار الانوار بر این باور است که عبارت «المُخلَصِين في خَطَرٍ عَظيمٍ» و «الْمُوقِنِينَ لَعَلَي‌ خَطَرٍ عَظِيمٍ» روایت است.[۶۳] به هر حال،‌ بر پایه سنت الهی امتحان و ابتلاء که در آیات قرآنی از جمله آیات ۲ و ۳ سوره عنکبوت و ۷ سوره کهف و ۳۱سوره محمد(ص) و مانند آن بیان شده، همه انسان‌ها بلکه امت‌ها و جوامع بشری گرفتار سنت امتحان و آزمون هستند. این آزمون نیز تا دم مرگ ادامه دارد و امتحانات نیز در نعمت و نقمت[۶۴] در شخص و دیگری[۶۵] و اشکال گوناگون در طول زندگی انجام می‌‌گیرد تا شاکله وشخصیت هر کسی شکل گیرد و شناخته و معلوم شود.[۶۶]

از نظر قرآن انسان در حرکت طبیعی خود به سوی خداوند و لقای او[۶۷] همواره در آزمون است و می‌‌بایست با مجاهدت وضعیت و آینده خود را بسازد و مشخص کند؛ زیرا آخرت جز میوه کشت و زراعت مزرعه دنیا نیست؛ هر چند که خداوند از فضل خویش بر ساخته‌های بهشتی‌ها از لحاظ کمیت و کیفیت می‌‌افزاید؛ ولی اصل و بنیاد بهشتی که بیابان است، مجاهدت‌های انسان در جهادهای اصغر و کبیر و اکبر است. مجاهدت در همه عرصه‌های لازم و ضروری است؛ زیرا انسان دارای دشمن‌های درونی و بیرونی از جنس خود یا دیگر است که می‌‌بایست بر آنها غلبه یافته و چیره شود تا بتواند مسیر کمالی را در سایه چراغ الهی عقل و فطرت و روح الهی ادامه دهد.

بر اساس آموزه‌های قرآنی، انسان دارای دو وجه حیوانی و الهی است. وجه حیوانی شخصیت انسانی متوجه همانند گیاهان و جانوران متوجه رشد و نمو جسمی است و وجه الهی به عنوان امانت الهی در نزد اوست تا این وجه حیوانی از آن به عنوان چراغ شناخت حق و باطل بهره برد و در مسیر فعلیت بخشی اسماء و صفاتی الهی ودیعت نهاده شده در نفس حرکت کند و متاله و خدایی شده و در مقام خلافت الهی، مظهر ربوبیت الهی شود. اما دشمن درونی انسان اجازه نمی‌دهد تا این چراغ الهی در نفس آدمی همواره پرفروغ روشن باشد؛ زیرا نفس انسانی به جهت حضور طبیعی در دنیا خواهان برآورده شدن خواسته‌های نفسانی خود است که در دو شکل شهوت و غضب بروز می‌‌کند. اسراف و زیاده‌طلبی نفس حیوانی، موجب فجور و تجاوز از حدود شده و با انجام گناهان و معصیت‌ها، چراغ پرفروغ الهی را دسیسه و دفن می‌‌کند یا فتیله آن را پایین می‌‌کشد تا قدرت تشخیص را از شخص سلب نماید.

در این میان وسوسه‌های دشمنی دیگر به عنوان ابلیس و شیاطینی که تحت ولایت اویند، به نفس حیوانی مدد می‌‌رساند و اجازه نمی‌دهد تا نفس در مسیر بالندگی و کمال طبیعی قرار گیرد. باید توجه داشت که بر اساس آموزه‌های قرآنی از جمله آیات ۷ تا ۱۰ سوره شمس، معصیت‌های انسان، قلب و قوه ادراکی بشر را تضعیف می‌‌کند و فتیله چراغ تشخیص آدمی نسبت به حق و باطل را پایین می‌‌کشد. این گونه است که ابلیس خیال، موهوماتی را به عنوان حق جا می‌‌دهد و در مقام عمل، شهوت و غضب عنان اختیار اراده آدمی را به دست می‌‌گیرد و بر گرده او سوار می‌‌شود. از این روست که افزون بر جهاد اصغر مبارزه با دشمنان کافر و مشرک بیرونی، انسان می‌‌بایست بیش‌تر مراقب و مواظب درون خودش باشد که دشمن‌ترین دشمنان در خانه دل آدمی سکونت دارد و هر دم از درون آدمی را به شبهه ای به سوی ناحق و باطل می‌‌کشاند و یا به شهوتی به فجور و فسوق سوق می‌‌دهد. پس جهاد کبیر علمی و جهاد اکبر تزکیه امری است که انسان همواره تا پایان عمر می‌‌بایست در دستور کار قرار دهد تا از هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی برهد و به توفیق الهی موفق به متاله و خدایی شدن شود.[۶۸]

جهاد کبیر در شبهه‌زدایی

جهاد علمی که در آیه ۵۲ سوره «فرقان» از آن به عنوان جهاد کبیر یاد کرده و فرموده است: ﴿وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا[۶۹]؛ جهاد علیه کسانی است که با شبهه افکنی و شبه‌سازی می‌‌کوشند مردم را از دین بیرون برده و باطل را به عنوان حق جلوه دهند و حق و حقیقت را لوث نمایند. خداوند در این آیه به پیامبرش فرمان می‌‌دهد تا با قرآن و وحی به جنگ دشمنانی در جبهه فرهنگی برود و پاسخ‌هایی برهانی به پرسش‌ها و شبهات بدهد و با جدال احسن راه فریب دشمنان را سد نماید. جهاد کبیر از نظر قرآن همانند جهاد اصغر در حوزه عمل اجتماعی و علیه دشمن بیرونی است. در جهاد اصغر علیه دشمن فیزیکی اقدام شده و جسم و مال و تمدن او تهدید می‌‌شود؛ اما در جهاد کبیر علیه تفکر و اندیشه او مبارزه می‌‌شود.[۷۰]

جهاد اوسط و اکبر در حوزه تزکیه

اما جهاد اوسط که جهاد علیه وهم و خیال است و یا جهاد اکبر که علیه شهوت و غضب است، در حوزه تزکیه نفس و علیه دشمن درونی است. در جهاد اوسط عقل انسان می‌‌بایست از اوهام و خیالات رهایی یابد و با برهان معارف را بشناسد و درک نماید؛ در جهاد اکبر نیز انسان قلب و وجه الهی خود را از بند شهوت و غضب بیرون می‌‌آورد. انسان‌ها گاه با آنکه در جهاد اوسط موفق هستند و توانسته‌اند خیالات و اوهام را کنار زنند و به قطع و یقین برسند، ولی در جهاد اکبر شکست می‌‌خورد و شهوت و غضب اجازه نمی‌دهد تا در مسیر حق و عدالت قرار گیرند. از این روست که خداوند از گروهی سخن به میان می‌‌آورد که با این به حقیقت قطع و یقین دارند، ولی لجاجت می‌‌ورزند و آن را تکذیب می‌‌کنند.[۷۱]

از نظر آموزه‌های قرآنی ایمان تنها با جهاد اوسط عقلی به دست نمی‌آید، بلکه می‌‌بایست یک جهاد اکبر قلبی نیز انجام گیرد؛ زیرا ایمان زمانی شکل می‌‌گیرد که قطع و یقین عقلی با همراهی عواطف و احساسات قلبی همراه شود و علم واراده در هم آمیزد. کسانی بسیاری هستند که علم قطعی دارند ولی در مقام عمل،‌عزم و اراده قوی ندارند و این گونه است که تحت سلطه شهوت نفسانی عمل می‌‌کنند و به جای ایمان به تکذیب حق می‌‌پردازند. انسان‌ها گاه حقایق را مانند دیدن نیش عقرب و مار می‌‌ببیند. اینان یقین دارند که مار زهر و سم دارد و اینها کشنده است، اما به دلیل این که پای عمل خود را به شهوت بسته است، توانایی فرار از مار و عقرب را ندارد. در حقیقت دو دستگاه علم و عمل وجود دارد؛ دستگاه علم مرتبط با عقل است و دستگاه عمل مرتبط با قلب و اراده آدمی است. انسانی می‌‌تواند از علم خود بهره برد که اراده خود را از بند شهوات آزاد کند و اختیار اراده و عمل خودش را داشته باشد. در نفس انسانی این دو دستگاه می‌‌بایست هماهنگ عمل کند تا انسان مسیر حق را بشناسد و بپیماید. در حوزه عقل با توجه با تفاوت مدرکات، ما از عقل نظری و عقل عملی سخن به میان می‌‌آوریم. عقل نظری به حوزه هست‌ها و نیست‌ها مرتبط است و درباره بود و نبود سخن می‌‌گوید ولی عقل عملی به حوزه بایدها و نبایدهای عملی توجه دارد.

وقتی عقل آدمی از اوهام و خیالات آزاد شد، در شناخت بود و نبودها به درستی عمل می‌‌کند و حق و باطل را می‌‌شناسد؛ ولی این عقل در مقام عملی نیز می‌‌بایست از شهوت‌ها آزاد شود تا بتواند در مقام بایدها و نبایدها به درستی عمل کند. البته میان عقل نظری و عملی ارتباط تنگاتنگی است؛ چراکه عقل نظری همان طوری که متولّی حکمتِ نظری است، متولّی حکمتِ عملی نیز است. اما باید چنان که قرآن در آیه ۱۴سوره نمل فرموده، میان علم و عمل جدایی است؛ چراکه شناخت، فهم و استدلال و برهان از مرز اراده و اختیار جداست. از این روست که کسانی هستند که با همه یقین و قطعی که به هست‌ها دارند و حقایق را می‌‌شناسند ولی به سبب این گرفتار شهوت و غضب هستند، تکذیب می‌‌کنند و حاضر به عمل مطابق علم خودشان نیستند. از این روست که به پیامبران خود می‌‌گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ[۷۲]

اینان به صراحتً به پیغمبر می‌گفتند: چه بگویی چه نگویی برای ما فرق نمی‌کند؛ زیرا شهوت و غضب اجازه نمی‌دهد تا حقی را که شناخته‌اند بپذیرند و آن را تصدیق کنند و اراده خود را مطابق آن به حرکت در آورند؛ زیرا مدیریت نفس او را نفس اماره به دست گرفته است؛ زیرا پذیرش هواهای نفس و عمل مطابق شهوت و غضب او را به فجور و گناه کشانده و این قلب مریض شده و دیگر مطابق عقل نظری و عملی، فکر و عمل نمی‌کند؛ بلکه بر اساس خواسته‌های نفسانی نفس امر کننده به بدی عمل می‌‌کند؛ زیرا مریض و بیمار شده است. بسیاری از مردم نسبت به خدا و قیامت به قطع و یقین رسیده‌اند و از نظر دستگاه عقلی و فهم مشکلی ندارند،‌ولی به سبب آنکه دستگاه علم و عمل از هم جداست، دستگاه عمل به سبب همان بیماردلی و ضعف اراده و یا تسلط شهوت و نفس حیوانی، مطابق فهم و ادراک دستگاه علمی رفتار نمی‌کند؛ چراکه فرمانروای کل قوای انسانی، شهوت است. از نظر قرآن جنگ میان قوای نفس انسانی همواره تا دم مرگ وجود دارد؛ زیرا در مقام اندیشه و عقل، وهم و خیال و در مقام عمل و اراده و قلب، شهوت و غضب حضور جدی دارد و حتی اگر انسان بتواند در جهاد اوسط در مقام عقل نظری موفق شود، در مقام جهاد اکبر و عقل عملی اگر نتواند بر شهوت و غضب غلبه کند، آن علم سودی نخواهد کرد و باز انسان به تکذیب پیامبران می‌‌پردازد و حق را منکر می‌‌شود و نمی‌پذیرد. پس همان‌گونه که در جبهه بیرونی با سه حالت مواجه هستیم در جبهه درونی نیز با سه حالت متفاوت درگیر هستیم. مجاهدات‌های انسانی در این شش جبهه درون و بیرون است که او را به موفقیت می‌‌رساند و شکست در هر جبهه ای تاثیر سوء در فکر و عمل و رفتار آدمی به جا خواهد گذاشت.

اگر کسی بتواند در جبهه جهاد اکبر نفس خود را رام و اسیر خود کند، این موفقیت بزرگی را کسب کرده است. در این حالت دیگر شیطان نیز نمی‌تواند با وسوسه‌های خود کاری را انجام دهد یا اراده او را سست و ضعیف نماید؛‌بلکه همانند پیامبر(ص) هم نفس خود و هم شیطان خود را مسلمان و منقاد خود می‌‌سازد و فریاد بر می‌‌دارد: اسلم شیطانی بیدی، شیطانم به دستم منقاد و مسلمان شد. در چنین حالتی است که تماس و مس شیطان نیز بی‌تاثیر خواهد بود؛ چراکه هم دشمن را به خوبی می‌‌ببیند و می‌‌شناسد و هم این که می‌‌داند چگونه او را از حریم خود براند و یا دور کند یا حتی به کار خود گیرد. خداوند در آیه ۲۰۱ سوره اعراف می‌‌فرماید که وقتی اهل تقوا با مس گروهی از شیاطین مواجه می‌‌شوند، یاد خداوند در دل‌هایشان زنده می‌‌شود و به بصیرت دشمن را شناسایی کرده و از آن اجتناب می‌‌کنند. انسان‌های معمولی هر چند که گاه معصیت می‌‌کنند ولی چون همواره یاد خدا را در دل دارند، خداوند به یاری ایشان می‌‌آید و چشم باطن ایشان را نسبت به دشمن آشنا و اراده ایشان را قوی می‌‌سازد تا بتوانند ازاین گردونه به توبه بگذرند. البته این جنگ در درون و بیرون انسان همواره تا دم مرگ ادامه دارد. به هرحال، انسان می‌‌بایست در جهاد اوسط در مقام شناخت حق و باطل از خیال و اوهام رهایی یابد تا حق را بشناسد و سپس در جهاد اکبر در مقام عمل بتواند بر شهوت و غضب خویش غلبه کرده و اراده و اختیار خودش را به دست گیرد و آن حق را تأیید کرده و مطابق آن عزم و اراده و عمل نماید.

از نظر قرآن ایمان ترکیبی از علم و عمل است. به این معنا که انسان باید حق را بشناسد و در مقام عمل نیز مطابق آن عمل کنند. البته حقیقت ایمان را می‌‌بایست در همان فعل و عمل آدمی جست؛ زیرا بسیارند که حق و حقایق قرآن را می‌‌شناسند ولی ایمان ندارند و مطابق آن فکر و عمل نمی‌کنند؛ چراکه ایمان فعلِ نفس است. به سخن دیگر ایمان از سنخ فعل است، نه از سنخ علم. اگر انسان اراده قوی و آزادی نداشته باشد، بلکه اراده او تحت اختیار غضب و شهوت باشد، این نمی‌تواند ایمان بیاورند. میان علم و عمل، این اراده فاصله است. از این رو، وقتی حقیقی را یافت و فهمید مختار است که بپذیرد یا نپذیرد و می‌تواند بگوید من قبول دارم یا قبول ندارم. تفاوت علم و عمل مانند تفاوت علم مأمور آتش‌نشانی است که شعله را کاملاً می‌بیند و وظیفه‌اش را انجام می‌دهد در حالی که هیچ تاثیری این آتش بر دلش نمی‌گذارد؛ اما صاحب مغازه یا خانه همین که شنید خانه و مغازه‌اش آتش گرفته است، سکته می‌کند؛ زیرا صِرف علمِ به احتراق تاثیری در حالات آدمی نمی‌گذارد بلکه آن تعلّق کارساز است.

پس میان نفس و ایمان آوری آن، این اراده انسانی فاصله است؛ زیرا انسان می‌تواند با اینکه صد درصد به مطلبی یقین دارد آن را قبول نکند و پَس بزند؛ زیرا دو دستگاه است که هر چند در بسیاری از مواقع با هم هماهنگ‌اند، ولی از هم جدا هستند؛ از این روست که نگاه می‌‌کند و می‌‌بیند و می‌‌فهمد، ولی نمی‌پذیرد. کسی که اراده و اختیار عملی خود را به دست شهوت داده است، همانند کسی که توان دیدن دارد که اتومبیلی به سمت او می‌‌آید ولی چون پای فرار ندارد و آن را به شهوت بسته یا شکسته است، نمی‌تواند از آن بگریزد. عقل عملی همانی است که با آن خدا عبادت و بهشت به دست می‌‌آید: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ، وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»، ولی چون شهوت حاکم شده است دست عقل عملی بسته است و فتوای عقل نظری را در حقانیت و درستی چیزی نمی‌پذیرد.[۷۳]

جدایی علم و اراده در انسان

پس علم و اراده در انسان جداست و دو دستگاه مجزاست که می‌‌بایست با هم هماهنگ باشد تا انسان درست را بشناسد و مطابق آن حرکت و عمل کند. عقلِ نظری درگیر با وهم و خیال است و اگر برهان در او قوی شود، مسیر شناختی درست را می‌‌یابدو عقل عملی گرفتار شهوت و غضب است. برای فهم این مطلب مثالی می‌‌زنیم. از نظر عقل نظری هیچ فرقی بین این رنگها نیست؛ ولی عقل عملی این گونه عمل نمی‌کند و در مقام اجرا هر کسی با توجه به سلیقه‌اش رنگی را انتخاب می‌‌کند و رنگی را بر رنگی ترجیح می‌‌دهد. با آنکه نفس انسانی یکی است،‌ ولی قوای آن به گونه ای عمل می‌‌کند که به نظر می‌‌رسد که جدا از هم هستند. از این روست که در درون نفس یکتا و یگانه هر کسی جنگی از قوای موجود در آن در حال انجام است.

وهم و خیال با مغالطه صوری و لفظی و معنوی می‌‌کوشند تا جلوی عقل نظری را بگیرند و نگذارند به برهان دسترسی پیدا کند. از این رو با شبهات و اموری برهان نما، نمی‌گذارد تا برهان دیده شود و او را گرفتار خطای علمی می‌‌کند. در مقام عمل و اراده نیز نمی‌گذارند که عقل عملی در بایدها و نبایدهایی که شناخته به درستی عمل کند و شهوت و غضب می‌‌کوشند تا او را به بیراهه برند و جلوی عمل خوب او را بگیرند. این همه در نفس آدمی رخ می‌‌دهد که موجودی مجرد و دارای قوای متعددی است. اگر نفس الهی بتواند همه اینها را هدایت و هماهنگ کند آن گاه است که انسان مسیر درست را می‌‌شناسد و می‌‌پیماید. وقتی عقل نظری و عملی حق را شناخت و فتوا داد که این خوب است و فایده دارد، آن گاه اراده بر شهوت و غضب غلبه کرد، در آن صورت است که انسان موفقیت پیدا می‌‌کند که عبدالرحمان شود و جنان بهشت را به دست آورد.

اما بسیاری از مردم در جنگ نفس شکست می‌‌خورند، و با آنکه حتی ادله برهانی بر قطع حقیقتی دارند، این نفس است که معبود و مالوه می‌‌شود و به قول امیرمؤمنان علی(ع) تحت حکومت شهوت و غضب قرار می‌‌گیرد: کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هویً أمیر. در این صورت است که هواهای نفس آدمی خود معبود آدمی می‌‌شود، در حالی که علم بر خلاف آن دارد: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۷۴] چرا شخص گرفتار اضلال کیفری خداوند شده است؛ زیرا گرفتار فسق[۷۵] و فجور شده و با آن وجه الهی خود را دسیسه و دفن کرده است.[۷۶] چنین شخصی از روی علم و عمد دروغ می‌‌گوید و بی‌وفایی می‌‌کند و پیمان شکنی دارد و ظلم و جور می‌‌کند.

به هر حال، عقلِ نظری نفس انسانی درگیر وهم و خیال است، و عقل عملی نفس انسانی نیز گرفتار شهوت و غضب است؛ در این میان دستگاه الهامی و الهی است که می‌‌کوشد تا عقل را به سمت برهان و قلب را به سوی اعمال خوب سوق دهد. اما دشمنان درونی و بیرونی نیز بیکار نیستند. از شیوه‌های مبارزه و مخالفت‌های دشمنان پیامبران در طول تاریخ می‌‌توان دریافت که برخی از اینها در کدام مرحله گرفتار بودند. از این روست که بهانه‌های انسان در برابر خداوند و پیامبران، گاهی عقلانی و کلامی است؛ و گاه دیگر، اخلاقی، یا سیاسی و یا اجتماعی است.[۷۷]

مقام مخلصین، مقام لسان الله

در میان انسان‌ها تنها مخلصان هستند که خدایی و متاله شده و از همه این گرفتاری‌ها رسته‌اند. اینان به سبب آنکه در مقام متاله و مظهریت در ربوبیت هستند، در مقامی هستند که هم خدا را خوب می‌‌شناسند و هم خوب او را بیان و توصیف می‌‌کنند. البته باید توجه داشت که مخلصان در مقام فنا هستند؛ از این رو قول و فعل آنان همان قول و فعل خداوند است و می‌‌توانند اسوه حسنه تمام و کمالی باشند که چون و چرا ندارند[۷۸] و اطاعت آنان عین اطاعت خداوند است.[۷۹] زیرا فعل و قول آنان عین قول و فعل خداوند است.[۸۰] نکته ای که خوب است در پایان یاد آور شویم آنکه خداوند همواره در آیات قرآنی، اجازه نمی‌دهد که کسی او را توصیف کند، و به ظاهر تنها مخلصان از این قاعه مستثنا هستند؛‌ ولی باید توجه داشت که این توصیف مخلصان نیز همان توصیف خداوند از خودش است؛ زیرا قول ایشان همان وحی است[۸۱] پس قولی غیر از قول خداوند در توصیف ندارند و این خداوند است که خود را از طریق زبان آنان توصیف می‌‌کند چنان که از طریق درخت برای موسی(ع) توصیف کرده است.[۸۲]

انسانی که به قرب نوافل به مقام فنا رسیده است، به گونه ای می‌‌شود که خداوند و بنده یکی است و سخن خدا و بنده نیز یکی می‌‌شود.[۸۳] پس در این مقام «کنته لسانه الّذی یتکلّم به» این خداوند که خود را وصف و توصیف می‌‌کند و واصف و موصوف یکی است. در چنین مقامی دیگر سخن از بی‌عصمتی لغو و باطل است. پس در همه هستی ایشان عصمت است و طهارت ذاتی ایشان و رهایی از هر گونه رجس و پلیدی برایشان اثبات شده است.[۸۴]

منابع

پانویس

  1. مداد العلماء افضل من دماء الشهدا
  2. منصوری، خلیل، جهاد کبیر در قرآن.
  3. معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۴۸۶، «جهد»
  4. جواهر الکلام، ج ۲۱، ص۳
  5. ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من باز می‌گردد پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید می‌آگاهانم» سوره لقمان، آیه ۱۵.
  6. ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶؛ ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راه‌ماندگان و کمک‌خواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  7. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۳۵؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «ای مؤمنان! چون با دسته‌ای (از دشمن) رویاروی شدید استوار باشید و خداوند را بسیار یاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره انفال، آیه ۴۵، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ * لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «آنان که ایمان آورده‌اند و هجرت کرده‌اند و در راه خداوند با مال و جان خود، جهاد ورزیده‌اند، نزد خداوند بلند پایگاه‌ترند و آنانند که رستگارند * اما پیامبر و کسانی که با وی ایمان آورده‌اند با مال و جان جهاد کرده‌اند و آنانند که نیکی‌ها از آن آنهاست و آنانند که رستگارند * همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و دارایی‌هاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند بنا به وعده‌ای راستین که بر عهده او در تورات و انجیل و قرآن است و وفادارتر از خداوند به پیمان خویش کیست؟ پس به داد و ستدی که کرده‌اید شاد باشید و آن است که رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۲۰ و ۸۸ و ۱۱۱؛ ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید» سوره صف، آیه ۱۱.
  8. ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «و چون کسانی نباشید که از دیار خویش با سرمستی و برای نمایش به مردم بیرون می‌آیند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند و خداوند به آنچه انجام می‌دهند نیک داناست» سوره انفال، آیه ۴۷؛ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ «آنان که ایمان آورده‌اند و هجرت کرده‌اند و در راه خداوند با مال و جان خود، جهاد ورزیده‌اند، نزد خداوند بلند پایگاه‌ترند و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۲۰.
  9. وسائل الشیعه، جلد ۱۱، صفحه ۱۲۲، باب اول، جهادالنفس
  10. بحارالانوار، جلد ۶۷، صفحه ۶۵
  11. «و هر کس بکوشد تنها برای خویش می‌کوشد، بی‌گمان خداوند از جهانیان بی‌نیاز است» سوره عنکبوت، آیه ۶.
  12. >تفسیر قمی، جلد ۲، صفحه ۱۴۸ و بحارالانوار، جلد ۶۷، صفحه ۶۵
  13. میزان الحکمه، جلد۲، صفحه ۱۴۱
  14. ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا *فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا *قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا *وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،* بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،* و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰.
  15. «پس، از کافران فرمان نبر و به (حکم) آن (قرآن) با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.
  16. منصوری، خلیل، جهاد کبیر در قرآن.
  17. ﴿إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا «که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه می‌کنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمی‌آورند» سوره نوح، آیه ۲۷.
  18. ﴿قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ «فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم به او ایمان آورده‌اید؟ بی‌گمان این نیرنگی است که در این شهر به کار برده‌اید تا مردم آن را از آن بیرون برانید، به زودی خواهید دانست» سوره اعراف، آیه ۱۲۳؛ ﴿قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى «فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن» سوره طه، آیه ۷۱.
  19. ﴿يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ «ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.
  20. منصوری، خلیل، جهاد کبیر در قرآن.
  21. ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  22. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا «آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی» سوره نساء، آیه ۶۳ و ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵
  23. ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹؛ ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ «و اگر روی بگردانند، بگو: (همه) شما را یکسان آگاه گردانیدم و نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا دور؟» سوره انبیاء، آیه ۱۰۹.
  24. ﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «بگو آیا به جای خداوند، چیزی را می‌پرستید که برای شما نه زیان دارد و نه سود؛ و خداوند است که شنوای داناست» سوره مائده، آیه ۷۶ و ﴿قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ «بگو آیا به جای خداوند کسی را (به پرستش) بخوانیم که نه به ما سود می‌رساند و نه زیان می‌زند و پس از آنکه خداوند ما را راهنمایی کرده است به (عقاید) گذشته خود بازگردانده شویم؟ چونان کسی که شیطان‌ها او را در زمین، سرگشته و سرگردان کرده‌اند در حالی که او را همراهانی است که به راهیابی فرا می‌خوانندش که نزد ما بیا؛ بگو: تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و فرمان یافته‌ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم» سوره انعام، آیه ۷۱.
  25. ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ«چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند» سوره آل عمران، آیه ۸۶؛ ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ «آیا آنانکه از سوی پروردگارشان برهانی دارند با آن کسانی که کردار ناپسندشان را (در چشم آنها) آراسته‌اند و از هوا و هوس‌های خود پیروی کرده‌اند، برابرند؟» سوره محمد، آیه ۱۴.
  26. نحل، آیه ۱۲۵ و آیات دیگر
  27. ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴، ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ * مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیام‌رسانی روشن بر عهده فرستاده ماست * بر پیامبر جز پیام رسانی نیست و خداوند آنچه را آشکار می‌دارید و آنچه را نهان می‌کنید می‌داند» سوره مائده، آیه ۹۲-۹۹.
  28. منصوری، خلیل، جهاد کبیر در قرآن.
  29. منصوری، خلیل، از جهاد کبیر فرهنگی تا جهاد اکبر خودسازی.
  30. انشقاق، آیه۶، نجم، آیه۴۲
  31. ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ «به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند و کینه‌جویی نکرده‌اند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کرده‌اند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۴.
  32. ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱.
  33. آل عمران، آیه ۱۴۶، بقره آیه۱۵۱، جمعه آیه۲
  34. بقره، آیه ۲۵۱؛ حج، آیه ۴۰
  35. منصوری، خلیل، از جهاد کبیر فرهنگی تا جهاد اکبر خودسازی.
  36. ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَاا «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰ و آیات دیگر قرآن
  37. منصوری، خلیل، از جهاد کبیر فرهنگی تا جهاد اکبر خودسازی.
  38. مجمع البیان، علامه طبرسی، ج ۷ و ۸، ص۲۷۳
  39. ﴿رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ * لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «راضی شده‌اند که با واپس‌ماندگان (جهاد، از زنان و کودکان) باشند و بر دل‌هایشان مهر نهاده شده است از این رو در نمی‌یابند * اما پیامبر و کسانی که با وی ایمان آورده‌اند با مال و جان جهاد کرده‌اند و آنانند که نیکی‌ها از آن آنهاست و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۸۷-۸۸.
  40. فرقان، آیه ۵۲؛ توبه، آیه ۸۸
  41. منصوری، خلیل، از جهاد کبیر فرهنگی تا جهاد اکبر خودسازی.
  42. منصوری، خلیل، از علم حصولی تا علم حضوری.
  43. بقره، آیات ۳۰ و ۳۱
  44. ترتیب العین، ج ۲، ص۱۲۷۴، «علم»
  45. لغت نامه، دهخدا، ج ۱۰، ص۱۴۱۵۹، «علم»
  46. المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱، ص۵۰؛ ج ۸، ص۵۳
  47. همان، ج ۸، ص۴۷-۵۰
  48. همان، ص۵۳
  49. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۵۸۰، «علم»
  50. التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج ۲، ص۱۸۷-۱۹۱
  51. ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
  52. کهف، آیات ۶۵ و ۶۶؛ انعام، آیه ۷۵
  53. ﴿فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا «پس، از کافران فرمان نبر و به (حکم) آن (قرآن) با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.
  54. منصوری، خلیل، از علم حصولی تا علم حضوری.
  55. بقره، آیه۲۳۰؛ انعام، آیات۹۷ و ۱۰۵ و آیات دیگر
  56. انعام، آیه۹۱؛ کهف، آیه۶۶؛ اعراف، آیه۱۸۸، اسراء، آیه۱۰۷؛ حج، آیه۵۴
  57. بقره، آیه۲۴۷؛ نمل، آیه۴۰
  58. ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
  59. اعراف، آیه۵۴؛ نحل، آیات ۱۲و ۷۹
  60. مائده، آیه۳۱
  61. منصوری، خلیل، از علم حصولی تا علم حضوری.
  62. نراقی، جامع السعادات، نجف، مطبعه النعمان، ج ۱، ص۲۲۰؛ مجلسی، بحار، بیروت، الوفا، ۱۴۰۳ ق، ج ۷۰، ص۲۴۵
  63. مجلسی، بحار، بیروت، الوفا، ۱۴۰۳ ق، ج ۷۰، ص۲۴۵
  64. زمر، ایه ۴۹؛ فجر، آیات ۱۵ و۱۶
  65. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا «و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه بی‌گمان آنان خوراک می‌خورند و در بازارها راه می‌رفتند و شما را مایه آزمون یکدیگر کردیم (تا ببینیم) آیا شکیب می‌ورزید؟ و پروردگار تو بیناست» سوره فرقان، آیه ۲۰.
  66. بقره، آیه ۱۵۵؛ کهف، ایه ۷ و ایات دیگر
  67. ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  68. منصوری، خلیل، دشمنان عقل و نفس انسانی.
  69. «پس، از کافران فرمان نبر و به (حکم) آن (قرآن) با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.
  70. منصوری، خلیل، دشمنان عقل و نفس انسانی.
  71. ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  72. «گفتند: چه اندرز دهی چه ندهی برای ما برابر است» سوره شعراء، آیه ۱۳۶.
  73. منصوری، خلیل، دشمنان عقل و نفس انسانی.
  74. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  75. ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ «خداوند پروا ندارد که به پشه یا فراتر از آن مثلی بزند، پس آنان که ایمان دارند می‌دانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند می‌گویند: «خداوند از این مثل، چه می‌خواهد؟»؛ با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
  76. شمس، ایات ۷ تا ۱۰
  77. منصوری، خلیل، دشمنان عقل و نفس انسانی.
  78. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  79. آل عمران، ایات ۳۲ و ۱۳۲
  80. نجم، ایه ۴؛‌انفال، ایه ۱۷
  81. ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى «آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۴.
  82. قصص، آیه ۳۰؛ صافات، ایات ۱۵۹ و ۱۶۰
  83. ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷.
  84. منصوری، خلیل، دشمنان عقل و نفس انسانی.