حروف مقطعه در علوم قرآنی
مقدمه
حروف مقطعه که گاه در برخی روایات از آنها به حروف تهجی یاد شده است،[۱] حروفیاند در آغاز ۲۹ سوره قرآن که با نامشان خوانده میشوند؛ برای نمونه، «الم» به صورت «الف، لام، میم» قرائت میشود.
این حروف که پس از «بسمله» قرار گرفتهاند در ۲۴ مورد یک آیه مستقل و در آغاز سوره شوری (حم، عسق) دو آیه و در ۶ مورد دیگر جزء آیه نخست سوره شمرده میشوند[۲].
بعضی محققان، حروف مقطعه را با فواتح سور یکی دانسته و از آنها به «فواتح سُوَر» یاد کردهاند؛[۳] اما زرکشی این عنوان را در معنای عام خودش ـ یعنی سرآغاز سورهها ـ به کار برده است که تنها بخشی از فواتح سور حروف مقطعه خواهند بود[۴].
شمار این حروف ۸۷ است و بیاحتساب حروف تکراری، ۱۴ یعنی نصف حروف الفبای عربی است (به این شرح: أ، ل، م، ص، ر، ک، ه، ی، ع، ط، س، ح، ق، ن) که به صورت یک حرفی (ن، ق، ص)، دو حرفی (طه، یس، طس، حم)، سه حرفی (الم، الر، طسم)، ۴ حرفی (المر، المص) و ۵ حرفی (کهیعص، حم عسق) کنار هم قرار گرفتهاند. ازاین میان، «الم» در آغاز ۶ سوره بقره، سوره آلعمران، سوره عنکبوت، سوره روم، سوره لقمان و سوره سجده، «الر» در ابتدای ۵ سوره یونس، سوره هود، سوره یوسف، سوره ابراهیم و سوره حجر، «طسم» در شروع دو سوره شعراء و سوره قصص و «حم» در آغاز سورههای حوامیم (سوره غافر، سوره فصلت، سوره شوری، سوره زخرف، سوره دخان، سوره جاثیه و سوره احقاف) تکرار شده است که بر این اساس این سورهها را حوامیم خواندهاند.
بعضی مفسران و محققان از این حروف، عبارتهای «عَلیٌّ صراطُ حقٍّ نُمْسِکُه»،[۵] «صِراطُ علیٍّ حقٌّ نُمْسِکُه»،[۶] «نَصُّ حکیمٌ قاطعٌ له سِرٌّ»[۷] و... را ساختهاند. آلوسی این گونه عبارت ساختن از حروف مقطعه را از لطایف و ظرایف این حروف دانسته و به همکیشان خود پیشنهاد میدهد که در مقابل جمله یاد شده که از شیعیان است، جمله «طَرِّقْ سمْعَک النَّصیحةَ» یا «صَحَّ طَریقُکَ مع السّنة» را بسازند که مشتمل بر همان حروف است. [۸] البته در این جمله پیشنهادی آلوسی، به جای «ه» حرف «ة» آمده که از حروف مقطعه نیست.
همه سورههای در بردارنده حروف مقطعه، جز دو سوره بقره و آل عمران، نیز سوره رعد که اختلافی است، از سورههای مکی قرآناند. به هر روی، بحث از حروف مقطعه و بیان مراد از آنها به عنوان یکی از آیات قرآن، بحثی تفسیری است ـ از این رو همه مفسران در تفاسیر خود در این زمینه به بحث پرداختهاند ـ اما از دو جهت از مباحث علوم قرآنی به شمار میآید:
- آیا این حروف در حوزه متشابهات قرآن قرار میگیرند یا نه؟
- یکی از انواع فواتح سور به شمار میآیند، از این رو کتب علوم قرآنی عهدهدار بحث درباره آنها شدهاند[۹].
پیشینه
حروف مقطعه به جهت طبیعت رمزآمیز بودنشان از مباحث نسبتاً جنجالی درباره قرآن کریم از صدر اسلام تاکنون بوده و در این زمینه هیچ تفسیر صحیحی از رسول خدا (ص) به دست ما نرسیده است؛[۱۰] البته کلبی از ابیصالح از امهانی و او از رسول خدا (ص) در تفسیر «کهیعص» روایتی نقل کرده [۱۱] که در منابع معتبر نقل نشده است و مفسران نیز به آن اعتنایی نکردهاند. پس از آن حضرت از امام علی (ع)، ابنعباس، ابنمسعود و ابوبکر احادیثی در این باره نقل شده است. روایاتی نیز از امام باقر، امام صادق و امام رضا (ع) در بیان مقصود از حروف مقطعه به دست رسیدهاند. نیز در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) حدیث مفصّلی از آن امام (ع) مشتمل بر بیان چند وجه تفسیری برای این حروف نقل شده است که اعتبار سند این تفسیر مورد گفتوگوی محققان است و دیدگاه بیشتر ایشان بر مجهول بودن راویان این تفسیر و بیاعتباری روایات آن استوار است[۱۲].
صدوق، نزدیک به همه روایات منقول از امامان معصوم (ع) در این موضوع را که ۷ تاست، در کتاب معانی الاخبار خود گردآورده است. [۱۳] در طبقه پس از صحابه نیز مفسران تابعی و اتباع آنها اظهارنظرهایی داشتهاند. دیدگاههای موجود درباره حروف مقطعه بیشتر در گذشته یعنی عصر صحابه و تابعان تا نزدیک نیمههای قرن سوم هجری ریشه دارد و از آن پس، کار مفسران گردآوری و نقل همه دیدگاهها و احیانا نقض و ابرام و ترجیح برخی آنها بر دیگر وجوه بوده است؛ با این حال، دورههای بعدی نیز از اظهار نظر نو خالی نبوده و در دوره معاصر هم نظریههای جدیدی در این باره بیان شدهاند[۱۴].
منابع
به شکل کلی، منابع این بحث در سه بخش جای میگیرند:
- تفاسیر که بیشتر ذیل آیه نخست سوره بقره بحث کردهاند، جز دیدگاههای اختصاصی درباره بعضی حروف مقطعه - همچون سوره یس، سوره ق، سوره طه و... - که ذیل آیه مربوط آمدهاند؛ همچون تفاسیری مثل المیزان ذیل آیه ﴿حم﴾ و التفسیر الحدیث ذیل آیه ﴿ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾[۱۵] بحث کردهاند و به ندرت، مفسری در مقدمه تفسیر از این حروف بحث کرده است؛ همانند معرفت در التفسیر الاثری الجامع [۱۶]
- کتب علوم قرآنی که بعضی با عنوان فواتح سور [۱۷]، برخی ذیل مکی و مدنی [۱۸]، دستهای ذیل عنوان محکم و متشابه[۱۹] و گروهی به صورت مستقل [۲۰] از این حروف بحث کردهاند.
- کتب مستقل و مقالاتی که با عناوین گوناگون و متنوع درباره حروف مقطعه سامان یافتهاند[۲۱].
تفاسیر
همانگونه که اشاره شد، از اساسیترین منابع بحث از حروف مقطعه تفاسیرند؛ اما شیوه بحث مفسران یکسان نیست: برخی با اشاره کلی و اجمالی به وجود آرای مختلف، این حروف را از اسرار الهی و آیات متشابه قرآن شمرده و از هرگونه اظهارنظر درباره مقصود این حروف خودداری کردهاند و در مقابل، با قطع نظر از تفاسیری همچون تفسیر قمی و عیاشی که به نقل روایات شیعی پرداختهاند، «طبری» کهنترین تفسیری است که دیدگاههای مختلف را نقل و بررسی کرده و از مجموع آنها چند دیدگاه را موجّه شمرده [۲۲] و شماری دیگر را نقد کرده است؛ اما مبسوطترین بحث پیرامون حروف مقطعه شاید از آنِ سید مرتضی ذیل تفسیر سوره بقره باشد که گسترده به نقل دیدگاههای گذشتگان و نقد و بررسی آنها پرداخته است. با وجود روایتی مبنی بر اشتمال حروف مقطعه بر اسم اعظم خدا که تنها پیامبر و امامان معصوم از آن آگاهاند؛[۲۳] وی احتمالاً برپایه این مبنای تفسیری که همه آیات قرآن باید برای مخاطب معلوم و مفهوم باشند، دیدگاه «نام سور» بودن حروف مقطعه و سپس قَسَم بودن آنها را ترجیح داده و دیگر دیدگاهها را به نقد کشیده است. [۲۴] تأثیر اندیشه سید بر مفسران بعدی به ویژه شیخ طوسی و طبرسی انکارناپذیر است.
شیخ طوسی در التبیان و پس از وی طبرسی در مجمع البیان نیز به تفصیل دیدگاهها را نقل کرده و نام سوره بودن حروف مقطعه را ترجیح دادهاند. [۲۵] برخی تفاسیر که گسترده دیدگاهها را نقل و احیاناً نقد کردهاند بدین شرحاند: کشاف زمخشری، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر) فخر رازی، الکشف و البیان، ثعلبی نیشابوری، المحرر الوجیز ابن عطیه، تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر، الجامع لاحکام القرآن قرطبی، روض الجنان ابوالفتوح رازی و از معاصران: روح المعانی آلوسی، المیزان علامه طباطبایی، من وحی القرآن سید محمد حسین فضلالله، الفرقان صادقی تهرانی و از همه گستردهتر تسنیم جوادی آملی، التحریر و التنویر ابن عاشور تونسی و تفسیر القرآن الکریم سید مصطفی خمینی[۲۶].
کتب علوم قرآنی
نخستین کتاب از این دست را باید مجاز القرآن ابوعبیده معمر بن مثنی و سپس مشکل تأویل القرآن ابن قتیبه دانست. ابوعبیده ضمن اشاره به بحث اعراب و شیوه قرائت این حروف، به اختصار به چند وجه اشاره کرده [۲۷] و ابنقتیبه از این منظر از آن بحث کرده است که این حروف از متشابهات قرآن بوده و مایه طعن بر قرآن کریم شدهاند. [۲۸] از دیگر کتب، قانون التأویل ابن العربی مالکی است. از کتب علوم قرآنی دورههای بعدی، البرهان فی علوم القرآن تألیف بدرالدین زرکشی در نوع هفتم ذیل عنوان «اسرار فواتح سور»، با تفکیک میان وجوه تفسیری از ویژگیهای آنها مبسوط و گسترده بحث کرده است و پس از وی سیوطی در الاتقان ذیل عنوان «محکم و متشابه» کوشیده است همه دیدگاهها درباره این حروف را گرد آورد. در دوره معاصر، زرقانی در مناهل العرفان، بنت الشاطی در الاعجاز البیانی، صبحی صالح در علوم القرآن، محمد هادی معرفت در التمهید و حکیم در علوم القرآن و بسیاری دیگر از محققان علوم قرآنی به نقد و بررسی دیدگاههای مختلف پرداختهاند[۲۹].
کتب مستقل
تألیفات مستقل فراوانی در موضوع حروف مقطعه سامان یافتهاند که بیشتر مربوط به دوره معاصرند: اسرار الحروف و یلیه الحروف المقطعة فی القرآن از کاظم محمد علی شکر، الصراط المستقیم فی الحروف المقطعة فی القرآن الکریم از همو، مختصر البیان فی فواتح سور القرآن از حسن یونس حسن عبید، الفتح المبین فی تفسیر فواتح السور من القرآن الکریم از جمیل بن کمال الدیبا، اسرار الحروف النورانیة لفواتح السور من القرآن الکریم از جهینه الحموی، فواتح سور القرآن از حسین نصّار، التفسیر العصری لاوائل حروف السور از محمد عبدالسلام عمر، الهیر وغلیفیة تفسّر القرآن الکریم از سعد عبدالمطلب العدل، خواطر حول الاعجاز العلمی لدلالات الحروف المقطعة فی القرآن الکریم از محمود محمد شعبان، الحروف المقطعة فی القرآن الکریم از عبدالجبار حمد شراره، حروف مقطعه به فارسی بدون نام مؤلف، الحروف النورانیة فی فواتح السور القرآنیه از عبدالقادر محمد منصور، حول فواتح بعض السور از رمضان عبدالتواب، اعجاز القرآن از رشاد خلیفه و ترجمه آن با نام اعجاز قرآن، تحلیل آماری حروف مقطعه از سید محمد نقی آیت اللهی و فن الاختزال فی القرآن الکریم از سلیم الجابی. [۳۰]
مقالاتی نیز درباره حروف مقطعه به نگارش درآمدهاند؛ از جمله بحث اجمالی در حروف مقطعه از حسنزاده آملی،[۳۱] حروف مقطعه قرآن و نماد اندیشی دینی از مقصود فراستخواه [۳۲] و اعجاز عددی قرآن در نقد آرای رشاد خلیفه از عباس یزدانی. [۳۳]
مستشرقان نیز درباره حروف مقطعه نظریههایی داشتهاند؛ از جمله نولدکه در تاریخ قرآن و بلاشر در کتاب در آستانه قرآن [۳۴] به تحلیل این حروف پرداختهاند. صبحی صالح در علوم القرآن بخشی از مشهورترین دیدگاههای مستشرقان در این موضوع را به نقد گرفته است. [۳۵] مقالهای را نیز در نقد برخی آرای مستشرقان با عنوان اضواء علی بعض الدراسات الاستشراقیه (الحروف المقطعة فی القرآن الکریم نموذجا) عبدالجبار شراره [۳۶] تألیف کرده است[۳۷].
دیدگاهها درباره مدلول حروف مقطعه
درباره مدلول حروف مقطعه دو دیدگاه اساسی هست:
- هیچ مدلول روشن و شناخته شدهای ندارند. این دیدگاه در میان مفسران فریقین، طرفدارانی دارد.
- مدلول شناخته شده دارند. این دیدگاه جانبداران بیشتری در میان مفسران فریقین دارد.
مدلول نداشتن حروف مقطعه
در این باره دو گرایش مشهور هست که یکی در میان مفسران اهل سنت طرفدارانی دارد و دیگری در میان مفسران امامیه شهرت دارد:
۱. گروهی از مفسران معتقدند حروف مقطعه اسراری هستند که خدای سبحان علم به آنها را به خود اختصاص داده و هیچ کس حتی پیامبر اکرم (ص) را از آن آگاه نساخته است، از اینرو هیچ کس نمیتواند به معنا و مدلول این حروف دست یابد.
این دیدگاه را قرطبی در تفسیرش نقل کرده و به خلفای اربعه و ابن مسعود و برخی از تابعان نسبت داده[۳۸] و سیوطی نیز همین دیدگاه را پذیرفته است. [۳۹]
طبرسی نیز از بعضی نقل میکند که معتقدند حروف مقطعه از آیات متشابهیاند که خدا علم آنها را برای خود برگزیده است و هیچکس جز خدا از تأویلشان آگاه نیست. سپس مینویسد: این دیدگاه از ائمه (ع) نیز روایت شده است و عامه از امام امیرمؤمنان نقل کردهاند که فرمود: هر کتاب، صفوهای (برگزیدهای) دارد و صفوه قرآن کریم حروف تهجّی (مقطعه) است. شعبی نیز میگوید: برای خدا در هر کتابی سرّی است و سرّ خدا در قرآن حروف مقطعه در آغاز سورههاست. [۴۰] ابوحیان نیز ضمن اشاره به اختلاف مفسران در این مسئله که آیا آیهای از قرآن تفسیر ناشدنی است یا نه، این دیدگاه را برمیگزیند که حروف مقطعه از متشابهاتی است که علم آنها به خدا اختصاص دارد و دیگر کلام او آیات محکم است[۴۱].
این دیدگاه اشکالات چندی دارد:
- پذیرش آن، مستلزم لغو بودن نزول حروف مقطعه است، چون اگر این حروف هیچ مدلولی نداشته باشند، نزولشان هیچ فایدهای نخواهد داشت و با این فرض، معنا ندارد خدای والا چیزی را نازل و ذهن و فکر مخاطبان را به آن مشغول سازد، در حالی که آنان آن را نمیفهمند.
- در این فرض جا داشت که مخاطبان پیامبر (ص) به جهت عدم فهم این حروف، درباره آنها از رسول خدا (ص) پرسش میکردند و آن حضرت مردم را آگاهی میدادند که این حروف از اسراری است که علم به آنها به خدا اختصاص دارد، در نتیجه مردم را از پرداختن به تفسیر این حروف و اظهار نظر درباره آنها صریحا منع میکردند.
- بر پایه نقل فخر رازی، متکلمان این دیدگاه را نپذیرفته و معتقدند جایز نیست خدا در کتابش چیزی نهد که خلق آن را نمیفهمند؛ زیرا خدای والا مردم را به تدبر در کتابش و استنباط احکام و معارف از آن امر کرده است و این دو، بیاحاطه به معنای آیات قرآن مقدور نیستند[۴۲].
به نظر میرسد که مفسران صحابی و تابعان، همچون ابن مسعود و خلفای اربعه حتی شعبی [۴۳] مرادشان از انحصار و اختصاص علم حروف مقطعه به خدا، نهی عموم مردم و همه مفسران از تفسیر این حروف بوده باشد؛ نه نفی علم به این حروف حتّی از رسول خدا (ص)، بنابراین حصر در کلام آنان حصر اضافی و نسبی است نه مطلق؛ اما مفسران متأخر همچون ابوحیان و سیوطی و دیگران، بیتوجه به اضافی بودن حصر یادشده، علم به حروف مقطعه را حتی از رسول خدا (ص) نیز نفی کردهاند،[۴۴] چنانکه ابنفارس نیز میگوید: مقصود باورمندان این دیدگاه آن است که حروف مقطعه اسراریاند که فقط خدا و راسخان در علم، آنها را میدانند[۴۵].
۲. حروف مقطعه اسراری میان خدا و پیامبرش هستند که خدا آنها را از خلق پوشانده است و جز آن حضرت، کسی به آن اسرار آگاه نیست. البته در دیدگاه شیعی، امام علی (ع) و دیگر امامان معصوم شیعه با تعلیم خاص رسول خدا (ص) به همه علوم قرآن از جمله حروف مقطعه آگاهی دارند. مطابق این گرایش نیز حروف مقطعه هیچگونه مدلول شناخته شدهای نداشته و صرفا حامل اسراری برای پیامبر (ص) و اهلبیت آن حضرت (ع) هستند.
طباطبایی از طرفداران این گرایش، با توجه به دیدگاه خود در تأویل، که آن را از قبیل حقایق خارجی میداند،[۴۶] معتقد است همه حروف مقطعه دارای تأویل هستند؛ اما تصریح میکند که این حروف هیچگونه مدلول لفظی روشنی ندارند. [۴۷] محمد هادی معرفت گوید: بیشتر اهل نظر این گرایش را پذیرفتهاند که حروف مقطعه رمز و اشارهایاند که جز اولیای مقرّب، کسی را بدانها راه نیست. [۴۸] وی مستند این گرایش را روایتی از امام صادق (ع) میداند که سید رضی الدین بن طاوس از حقائق التفسیر ابوعبدالرحمان سلمی نقل کرده که در آن آمده است که «الم» رمز و اشارهای میان خدا و حبیب او محمد (ص) است؛ خواسته است تا کسی جز او بر آن آگاه نگردد و آن را به صورت حروف درآورده است تا آن رموز را از چشم اغیار دور نگه دارد. [۴۹] این روایت در نسخه فعلی حقائق التفسیر نیست؛[۵۰] همچنین از روایاتی که «الم» و دیگر حروف مقطعه را اسم اعظم خدا میدانند که تنها رسول خدا (ص) و امام معصوم میتوانند آنها را ترکیب کنند، [۵۱] میتوان گرایش یاد شده را برداشت کرد.
این گرایش در تفسیر حروف مقطعه که مورد تأیید بسیاری از مفسران امامیه است، گرچه از خدشه نخست (لغو بودن نزول حروف مقطعه) مصون است، مستلزم آن است که هیچیک از مخاطبان پیامبر (ص) ـ اعم از مشرکان و مسلمانان ـ دریافتی از حروف مقطعه نداشته باشند و این کافی است تا مشرکان بر قرآن و پیامبر عیب بگیرند و مسلمانان نیز معنا و تفسیر آن را از رسول خدا (ص) بپرسند، در نتیجه لازم بود رسول خدا (ص) در پاسخ مسلمانان و رد بر مشرکان بفرماید که حروف مقطعه، اسم اعظم خدا و سرّی میان خدا و رسولش است[۵۲].
مدلول داشتن حروف مقطعه
این دیدگاه بسیار در میان فرقههای اسلامی طرفدار دارد. ابنالعربی گوید: اگر اعراب مدلول متعارفی از این حروف نمیفهمیدند، نخستین کسانی بودند که آن را بر پیامبر (ص) خرده میگرفتند؛ اما مشاهده میکنیم که آن حضرت «حم» و «ص» و... را بر آنان تلاوت کرد؛ ولی بر آن حضرت خرده نگرفته و آن را انکار نکردند، بلکه با صراحت در برابر فصاحت و بلاغت آن سر تسلیم فرود آوردند، در حالی که آنان آرزومند یافتن یک اشتباه و لغزش در قرآن بودند، پس این مسئله گویاست که حروف مقطعه نزد آنان امری شناخته شده بود، به گونهای که با آنها بیگانگی حس نمیکردند[۵۳].
مفسران درباره مدلول حروف مقطعهاختلاف دارند و تفسیرهای متنوعی از آن بیان داشتهاند که مهمترین و مشهورترین آنها بدین شرحاند:
أ. این حروف، همچون حروف استفتاحاند که سوره با آنها آغاز میشود و با این حروف، اتمام سوره پیشین و آغاز سوره جدید دانسته میشود. احمد بن یحیی ثعلب گفته است: عرب هرگاه کلامی را شروع کند، دأب و عادت آنان این است که جز آن کلامی که میخواهند بیان کنند، لفظی در آغاز سخن بیاورند تا تنبیهی برای مخاطب باشد که سخن نخست تمام و کلام جدید آغاز شده است[۵۴]. برای این تفسیر دو اشکال برشمردهاند:
- این شیوه نمیتواند در همه سورههای قرآن کریم جاری شود، در نتیجه معنا ندارد که حروف مقطعه آورده باشد تا پایان برخی از سورهها را اعلام کند و اساسا بسیاری از سورههای قرآنی یکجا نازل شدهاند و هنگام نزول، آغاز و انجام آنها معلوم بوده است.
- چنانکه در روایات اسلامی آمده است،[۵۵] آیه شریفه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۵۶] چنین کارکردی داشته، بنابراین به حروف مقطعه نیازی نبوده است[۵۷].
ب. این حروف، نامهای سورههایی هستند که در سرآغازشان آمدهاند؛[۵۸] برای نمونه «الم» نام سوره بقره، «کهیعص» نام سوره مریم و «ن» نام سوره قلم است. این نظریه را بیشتر متکلمان و گروهی از لغویان پذیرفته و شیخ طوسی، زمخشری و بسیاری از مفسران پس از وی از این دیدگاه دفاع کردهاند [۵۹] و فخر رازی آن را مختار بیشتر متکلمان دانسته است[۶۰].
از جمله اشکالات این دیدگاه را آن دانستهاند که وضع اسم برای سورهها برای آن است که سورهها از یکدیگر باز شناخته شوند و این منظور با نامیدن چند سوره با «الم» یا «حم» و... ناسازگار است. در پاسخ گفتهاند که نامگذاری چند چیز به یک نام، در صورتی که هریک با علامتی جدا گردد، مانعی ندارد، چنانکه در نامگذاری اعلام و اشخاص بسیار روی میدهد،[۶۱] از این رو درباره سورههایی که حروف مقطعه آنها مشابهاند، بخشی از آیه پس از آنها به مثابه بخش تکمیلی نام سوره نقش ایفا میکند، بنابراین نام سوره بقره ﴿الم ذَلِكَ الْكِتَابُ ﴾[۶۲] و نام سوره آل عمران، ﴿ الم اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾[۶۳] است.
شهید حکیم مینویسد: اشکال این نظریه آن است که این حروف به صورت مقطّع و با ذکر نامهایشان خوانده میشوند (الف، لام، میم) نه مسمّاهایشان (أ، ل، م) و این شکل قرائت آنها مناسب آن نیست که نام سوره باشند؛ کیفیت کنونی قرائت با این وضع تناسب دارد که ذکر خود این حروف در نظر بوده باشد؛ نه اینکه نامهایی برای چیزهای دیگر باشند[۶۴].
بنت الشاطی مینویسد: این سخن که حروف مقطعه نام سوره باشند، بدان معنا نیست که این حروف حقیقتا نامهای سورههای قرآناند، بلکه مقصود این است که سورههای آغاز شده با این حروف به نام همان حروف (و از باب حکایت) نامگذاری شدهاند؛ نظیر آنکه کسی بگوید فلانی «قِفا نَبْکِ» و «عَفَتِ الدیار» را روایت میکند و مقصودش این است که دو قصیدهای را نقل میکند که با این دو جمله آغاز میشوند[۶۵].
گویا مراد وی چنین است که بیشتر مفسران معتقدند که حروف مقطعه نام سورهاند؛ اما اشتهار این حروف به نام سوره در دورههای پس از عصر نزول رخ داده است، در نتیجه این نکته پذیرفته است که حروف مقطعه کارکرد نام سوره پیدا کردهاند؛ اما این با تفسیر و معنای این حروف ربط ندارد. به علاوه، افزون بر حروف مقطعه، آغاز بسیاری از سورههای دیگر نیز نام آن سورهها به شمار میرفتهاند؛ مانند سوره ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[۶۶]، سوره ﴿وَالضُّحَى﴾[۶۷]، ﴿وَالْفَجْرِ﴾[۶۸]، ﴿لَمْ يَكُنْ﴾ و....[۶۹].
ج. حروف مقطعه نامهایی برای قرآناند؛ مانند «کتاب»، «فرقان» و «ذکر». این دیدگاه شایع را از گروهی از تابعان مانند قتاده، مجاهد و ابنجریج نقل کردهاند[۷۰].
در نقد دیدگاه یاد شده بعضی گفتهاند که هیچ مستند شایسته اعتمادی ندارد. [۷۱] افزون بر آن، توزیع حروف مقطعه در آغاز ۲۹ سوره قرآن به گونهای است که ذهن خواننده و شنونده قرآن نمیتواند میان حروف مقطعه و نام بودن برای قرآن ربط برقرار کند. [۷۲] بله، به نظر میرسد گویا خاستگاه این دیدگاه نادرست، سخن بعضی تابعان درباره «الم» سوره بقره است که آن را نام قرآن معرفی کردهاند؛ با این گمان که در آغاز سوره بقره «الم» مبتدا و ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ﴾ خبر آن باشد؛[۷۳] اما در دورههای بعد، مفسران بیتوجه به این تحلیل ادبی و از روی خطا این دیدگاه را به همه حروف مقطعه تعمیم دادهاند.
د. حروف مقطعه به مثابه حروف تنبیهی هستند که برای جلب توجه مشرکان در سرآغاز برخی سورهها قرار گرفتهاند. در واقع، پس از آنکه مشرکان مکه درصدد برآمدند با هیاهو و سوت و کف زدن بر طنین تلاوت رسول خدا (ص) چیره آیند و مانع گوش فرا دادن مردم به آن و اثرپذیری آنان شوند: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ﴾[۷۴] خدا این نظم بدیع (حروف مقطعه) را ـ بر خلاف حروف تنبیه رایج میان عرب ـ نازل کرد، تا نگاه مشرکان را به خود جلب کند، درنتیجه به آیات وحی گوش فرا دهند. این دیدگاه، امری معقول و با فضای دشمنی مشرکان مکه با رسول خدا (ص) سازگار و هماهنگ است، چنانکه قرآن کریم نیز از آن خبر داده است ﴿وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ﴾[۷۵]؛ ولی اشکالش این است که برپایه این استدلال، حروف مقطعه باید تنها با سورههای مکی نازل میشدند و جا نداشت با سور مدنی بقره و سوره آلعمران و سوره رعد (که برخی آن را مدنی میدانند) فرود آیند؛ زیرا دشمنی مشرکان با پیامبر (ص) در مکه بود نه مدینه، بنابراین نظر یاد شده نیز برای تفسیر حروف مقطعه شایستگی ندارد[۷۶].
آری، تبیین دیگری از این دیدگاه هست که اشکال یادشده را ندارد؛ بعضی گفتهاند: این حروف از قبیل اصواتیاند که در ندا برای توجه دادن مخاطب به کار میروند و قرآن اینها را به کار برد تا از راه نامأنوس بودن چنین کلماتی همگان را برانگیزد، چون در این صورت، الفاظ متداول تنبیه کنار گذاشته شده و به جای آنها از ادات دیگری استفاده شده است و چنین چیزی بیشباهت با گفتار انسانهاست. همین امر سبب میشود اثر بیشتری در جلب نگاه شنونده داشته باشد[۷۷].
درباره مخاطبِ چنین تنبیهی اختلاف است؛ بعضی گفتهاند: چون خدای والا میدانسته است که پیامبر (ص) در عالم بشری سرگرم است، هنگام نزول وحی، جبرئیل را با این حروف فرستاده است تا حضرت با شنیدن آنها از جبرئیل، نگاهش جلب شود و آنگاه به وحی گوش فرا دهد. اینان در توجیه سخن خود گفتهاند: خدا برای آگاه کردن پیامبر (ص) از کلمات معروف تنبیه ـ همچون «اَلا» و «اَما» ـ استفاده نکرد؛ زیرا این واژگان از الفاظ رایج در زبان مردماند و قرآن سخنی است که با هیچ سخنی شباهت ندارد، از این رو مناسب آن بود که برای تنبیه از الفاظ غیر رایج بهره گیرد تا در نواختن گوشپیامبر (ص) رساتر باشد. [۷۸] برخی معتقدند که مخاطب این حروف مشرکاناند؛ زیرا مشرکان هنگامی که قرآن را میشنیدند با ایجاد سر و صدا در پی بیاثر ساختن آن برمیآمدند تا مبادا بانگ پیامبر (ص) به گوش مردم برسد و کلام وحی را بشنوند، از این رو خدا این نظم بدیع را نازل کرد تا مشرکان از آن شگفتزده شوند و تعجب آنان انگیزه گوش فرا دادن به آیات وحی شود[۷۹].
ه. گزینش حروف مقطعه به جهت معرفی حروفی است که کلام از آن ترکیب میشود، از اینرو نیمی از حروف الفبا (۱۴ حرف) را یاد کرده و از هر جنس از حروف هجا نیز نصف آن را آورده است: از حروف حلق سه حرفِ «ح، ع، ه»، از حروف بالای حلق دو حرف «ق، ک»، از دو حرف شَفَوی، حرف «م»، از حروف مهموس حرفهای «س، ح، ک، ص، ه»، از حروف شدید حرفهای «أ، ط، ق، ک»، از حروف مُطْبقه حرفهای «ط، ص»، از حروف مجهور حرفهای «أ، م، ل، ع، ر، ط، ق، ی، ن»، از حروف مُنْفَتِح حرفهای «أ، م، ر، ک، ه، ع، س، ح، ق، ی، ن»، از حروف مُستعلی حرفهای «ق، ص، ط»، از حروف منخفض حرفهای «أ، ل، م، ر، ک، ه، ی، ع، س، ح، ن» و از حروف قَلقله حرفهای «ق، ط» آمدهاند.
از سویی خدا حروف مقطعه را به صورت یک حرفی مانند «ن، ص، ق»، دو حرفی نظیر «حم، طه، طس»، سه حرفی مانند «الم، الر، طسم»، ۴ حرفی همچون «المص، المر» و ۵ حرفی نظیر «کهیعص» آورده است. رازش این است که کلمات در زبان عربی به همین شیوه از یک، دو، سه، ۴ و ۵ حرف ترکیب شدهاند و واژهای با بیش از ۵ حرف در زبان عربی نیست.
به عقیده باقلانی، این دیدگاه در تفسیر حروف مقطعه ـ یعنی گزینش نیمی از هریک از دستههای مختلف حروف و گردآوردن آن در میان حروف مقطعه ـ از ادله اعجاز قرآن کریم و در حکم خبر دادن از غیب است؛ زیرا پی بردن به صفات حروف و تقسیمبندیشان سالها پس از نزول قرآن به دست دانشمندان انجام گرفته و در زمان نزول، خبری از این تقسیمات نبوده است. [۸۰] زمخشری نیز این وجه را از لطایفی دانسته است که دلیلی الزامآور شمرده میشود[۸۱].
درباره این دیدگاه گفتنی است که گزینش دقیق و سنجیده حروف مقطعه به صورتی که ذکر شد، از لطایف اعجابانگیز قرآن کریم و استخدام این حروف در آغاز سورههاست و از امتیازات قرآن کریم به شمار میرود؛ اما نمیتوان آن را تفسیر حروف مقطعه شمرد؛ همچنین این بسیار سادهانگارانه و ناپذیرفته است که غرض از نزول حروف مقطعه معرفی صفات حروفی دانسته شود که مخاطبان قرآن هیچ آشنایی با آنها نداشتند و در سالها و قرنهای پسین آنها را خواهند شناخت.
و. حروف مقطعه در آغاز سورهها نشانهای برای اهل کتاب بودهاند که رسالت پیامبر اسلام (ص)حق است؛ زیرا پیامبران بنیاسرائیل خبر داده بودند که به زودی کتابی بر محمد (ص) پیامبر آخرالزمان نازل میشود که در آغاز برخی سورههای آن حروف مقطعه قرار دارند[۸۲].
این دیدگاه در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) در ضمن روایت مفصلی در تفسیر حروف مقطعه آمده [۸۳] و صدوق نیز با سند خود از راویان آن تفسیر از امام عسکری (ع) نقل کرده است[۸۴].
بر فرض که نسبت این تفسیر به معصوم صحیح و ثابت باشد، تنها میتواند اشاره به یکی از کارکردهای جانبی این حروف باشد؛ اما قطعا مقصود اصلی از نزول حروف مقطعه امر دیگری است؛ زیرا نزول حروف مقطعه با فرود آمدن نخستین سورههای قرآن (سوره قلم) همراه بوده است و بیشتر هم در آغاز سور مکیاند؛ زمانی که هنوز اهل کتاب هیچ مواجههای با قرآن نداشته یا کمتر رو به رو شده بودند. افزون بر اینکه اگر پیامبران بنیاسرائیل به امتهایشان از اشتمال آخرین کتاب الهی بر حروف مقطعه خبر داده باشند، به معنای معرفی یکی از نشانههای این کتاب است؛ نه آنکه غرض از نزول این حروف ایجاد نشانه برای اهل کتاب باشد.
ز. حروف مقطعه سوگندهای الهیاند. بر اساس روایتی از ابن عباس، این حروف نامهایی برای خدا هستند که در آغاز سورهها به آنها سوگند یاد شده است؛[۸۵] اما به باور زرکشی، خدا به این حروف سوگند یاد کرده است تا ثابت کند قرآنی که حضرت محمد (ص) میخواند، کتابی نازل شده از سوی خداست و این سوگند، نشانه ارزش و منزلت این حروف است؛ حروفی که ماده بیان و اصول سخنان مردم در محاوراتشاناند. [۸۶] این دیدگاه، ادعایی بیدلیل است. افزون بر این، هیچ یک از ادوات قسم هم با این حروف دیده نمیشوند؛ همچنین تقدیر گرفتن سوگند بیهیچ قرینه برخلاف اصل است و شاهدی در کلام عرب ندارد.
ح. حروف مقطعه رموزی هستند که مطابق حساب جُمّل (ابجد) بر زمان بقا و دوام دین اسلام دلالت دارند. مستند این دیدگاه، روایتی درباره حیی بن اخطب است که در منابع فریقین آمده است.
در منابع اهل سنت، این حدیث را ابن اسحاق به نقل از ابوصالح از ابن عباس از جابر بن عبداللّه بن ربّاب نقل کردهاند که ابویاسر بن اخطب همراه مردانی از یهود رسول خدا (ص) را دیدند، در حالی که آن حضرت آغاز سوره بقره را میخواند: ﴿الم ذَلِكَ الْكِتَابُ﴾[۸۷] او بیدرنگ نزد برادرش حُیَیّ بن اخطب که در میان مردانی از یهود بود، آمد و گفت: آیا میدانید؟ به خدا سوگند! من از محمد (ص) شنیدم که چنین تلاوت میکرد: ﴿الم ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾! حُیَی گفت: آیا تو خود شنیدی؟ ابویاسر گفت: آری. در این هنگام، حیی با آن گروه یهودی که گِردش را گرفته بودند، به سوی رسول خدا (ص) روان شدند و به آن حضرت گفتند: آیا به یاد نداری که از جمله آنچه بر تو نازل شده است، چنین تلاوت کرده باشی: ﴿الم ذَلِكَ الْكِتَابُ﴾؟ رسول خدا (ص) فرمود: آری. گفتند: به یقین، خدا پیش از تو پیامبرانی را برانگیخته است که نمیدانیم برای پیامبری مدت فرمانرواییاش را و زمان درنگ امتش را بیان کرده باشد جز تو: الف برابر با یک، لام برابر با ۳۰، میم برابر با ۴۰ و مجموع آنها ۷۱ سال است. اکنون، آیا ما به دین پیامبری درآییم که زمان فرمانرواییاش و اجل امتش ۷۱ سال است؟ سپس پرسید: ای محمد! آیا حرف دیگری با این سه حرف هست؟ رسول خدا (ص) فرمود: آری، آن «المص» است. حیی گفت: این سنگینتر و بیشتر است: الف برابر با یک، لام برابر با ۳۰، میم برابر با ۴۰، صاد برابر با ۹۰ و مجموع آنها ۱۶۱ است؛ آیا جز این، حروف دیگری هست؟ فرمود: آری «الر». حیی گفت: این سنگینتر و بیشتر است: الف برابر یک، لام برابر با ۳۰، راء برابر با ۲۰۰ و مجموع آنها ۲۳۱ است؛ آیا جز این، حروف دیگری هست؟ فرمود: آری «المر». حیی گفت: این یکی، سنگینتر و درازتر است: این حروف برابر با ۲۷۱ است. سپس افزود: همانا امر تو بر ما مشتبه شد و ما ندانستیم که آیا زمانی اندک به تو داده شده است یا بسیار؟ برادرش ابویاسر گفت: شاید هم همه این اعداد برای محمّد (ص) جمع شده باشند.
ابنجریر و ابنالمنذر نیز این روایت را با همین طریق آوردهاند و ابن جریر با سند دیگری نیز به صورت معضل (حدیثی که دو راوی پشت سر هم از سلسله سندش حذف شده باشند) آن را گزارش کرده است[۸۸].
در منابع شیعی نیز مشابه این حدیت را شیخ صدوق با سند خود از محمد بن قیس از امام باقر (ع) نقل کرده است. [۸۹] ذیل این روایت آمده است که امام باقر (ع) به محمد بن قیس فرمود: آیه ﴿مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ﴾[۹۰] درباره این گروه نازل شده است. هر چند این دیدگاه را برخی مفسران همچون ابوالعالیه، [۹۱] خویی و سهیلی پذیرفتهاند.
بیشتر مفسران بر این دیدگاه اشکالاتی گرفته و آن را رد کردهاند[۹۲]:
- در منابع اهل سنت، حدیث مزبور ضعیف شمرده شده است. [۹۳] ابن کثیر گوید: این حدیث، افزون بر ضعف، بیش از آنکه مستندی بر اثبات و صحت این دیدگاه باشد، دلیل محکمی بر رد آن است،[۹۴] زیرا حیی و برادرش خود به نادرستی تأویلاتشان اعتراف کردند.
- بر فرض پذیرش این روایت، هیچگونه تأییدی از رسول خدا (ص) درباره تفسیر حیی بن اخطب در آن نیست. به علاوه، سخن آن یهودی در تفسیر آیه نیز ادعایی بیدلیل است، بنابراین باید تفسیر حروف مقطعه بر اساس حساب ابجد را تفسیری باطل و نادرست دانست. [۹۵] ابن حجر در نقد این دیدگاه گفته است: این دیدگاه باطل است و شایسته اعتماد نیست؛ زیرا این نوع حساب، داخل در سحر است. ابن عباس نیز از حساب ابجد نهی کرده است و در شریعت اسلام هم حساب مزبور مبنا و مستندی ندارد[۹۶].
بنت الشاطی این تفسیر را از اسرائیلیاتِ مردود خوانده و مینگارد: شاید همه روایاتی که از تفسیر حروف مقطعه بر اساس حساب ابجد حکایت دارند، به رغم تفاوت در مدلول، از داستان حیی بن اخطب سرچشمه گرفته باشند؛[۹۷] همچنین مینویسد: از همین تفسیر یهودی مسلک بود که عقیده به حساب جُمّل یا ابجد به کتب تفسیر راه یافت و به صورتهای مختلف در کنار دیگر اسرائیلیات، کتاب به کتاب نقل شد وگرنه بعید است اعراب امّی به حساب جُمّل روی آورده و همانند حیی بن اخطب حروف مقطعه را برپایه حروف ابجد فهمیده و تفسیر کرده باشند[۹۸].
علامه طباطبایی نیز جریان حیی را بیارتباط با آیه ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ﴾[۹۹] دانسته است[۱۰۰].
درباره نقدهای یاد شده گفتنیهایی هست:
- ذیل روایت صدوق از امام باقر (ع) آیه شریفه ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ﴾[۱۰۱] ناظر به ماجرای حیی و برادرش ابویاسر دانسته شده است؛ خواه این داستان را سبب نزول آیه بپذیریم یا حادثه مستقلی بدانیم که رخ داده و امام (ع) ـ بر فرض صحت روایت ـ آن را یکی از مصادیق تأویل ناصحیح آیات شناسانده باشند. به هر روی، دیدگاه علامه طباطبایی ریشه در مبنای ایشان درباره حروف مقطعه دارد که آنها را خارج از موضوع آیه ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ﴾[۱۰۲] میداند که آیات قرآن را به دو بخش محکم و متشابه قسمت کرده است[۱۰۳].
- نهایت دلالت روایت مذکور، رد تفسیر و تأویل حروف مقطعه بر مدت بقا و دوام دین اسلام است؛ اما هیچ نادرستی حساب ابجد و پیوند حروف مقطعه با این حساب را نمیرساند. به دیگر سخن، مانعی وجود ندارد که حروف مقطعه، هم معنا و مدلول روشنی برای نخستین مخاطبان خودشان داشته باشند، هم معانی و مدلولهایی مطابق حروف ابجد که تنها برای اهلش یعنی رسول خدا (ص) و ائمه اهل بیت (ع) روشن باشد.
ادعای ابنحجر نیز که حساب جُمّل را در شمار علم سحر خوانده، بیدلیل است و پذیرفته نیست، پس این سخن ابنکثیر درست نیست که گفته است: کسانی که پنداشتهاند حروف مقطعه بر شناخت اجلها و مدتها دلالت دارند و از آنها زمان حوادث و فتنهها و اخبار آینده استخراج میشوند، ادعای نادرستی کردهاند و مستند آن روایتی ضعیف است[۱۰۴].
ط. از جمله دیدگاههای مشهور درباره حروف مقطعه رمزی بودن این حروف است. این دیدگاه، چند دیدگاه جزئیتر در بردارد که بیشتر بر روایات تفسیری استوارند.
۱. مهمترین دیدگاه در این زمینه که پشتوانهای روایی در منابع فریقین دارد، این حروف را رمزی از اسماء و صفات خدا میداند. در منابع امامیه، روایتی را صدوق با سند خود از سفیان ثوری از امام صادق (ع) نقل کرده است که امام (ع) حروف مقطعه را بیشتر به صفات خدا تفسیر و تأویل کردند؛ برای نمونه، «الم» در آغاز سوره بقره را به "أنا اللّه الملك" و در شروع سوره آل عمران را به "أنا اللّه المجيد"، «المر» را به "أنا اللّه المحيي الميت الرازق"، «الر» را به "أنا اللّه الرؤوف"، «المص» را به "أنا اللّه المقتدر الصادق" و... تفسیر کردند[۱۰۵].
در منابع اهل سنت، روایتی را سیوطی از کلبی از ابوصالح از ام هانی از رسول خدا (ص) گزارش کرده است که حضرت «کهیعص» را به "کافٍ هادٍ امینٌ عالمٌ صادقٌ" تفسیر کردند. [۱۰۶] دیگر روایات اهلسنّت بیشتر از ابن عباس و بعضی از برخی مفسران تابعی و یک روایت نیز از ابنمسعود نقل شده است؛[۱۰۷] برای نمونه، از ابنعباس گزارش شده است که «الم» به معنای "أنا اللّه اعلم"، «الر» به معنای "أنا اللّه أری" و «المص» به معنای "أنا اللّه اَفْضَل" است[۱۰۸].
طرفداران این دیدگاه در اثبات نظر خود میگویند: بسنده کردن به یکی از حروف کلمه و حذف بقیه حروف آن، به شکلی که آن یک حرف رمز کلمه باشد، در زبان عربی امری رایج است، چنانکه در مصرعِ "قُلتُ لها قِفی فَقالَتْ قاف" حرف «قاف» به فعل وقفتُ اشاره دارد؛ نیز در بیت "بِالْخَیرِ خَیراتٌ وَاِنْ شَرّاً فا وَلا اُریدُ الشَّرَّ اِلاّ اَنْ" تا دو حرف «فا» و «تا» از دو کلمه «فَشَرٌّ» و «تَشاءُ» گرفته شدهاند؛ همچنین در بیت ناداهُمْ ألا ألْجِموا ألا تا قالوا جمیعا کلهم ألا فا حرف «تا» به «تَرْکبونَ» و حرف «فا» به «فَارْکَبوا» اشاره دارد[۱۰۹].
۲. روایاتی، حروف مقطعه را رموز و نشانههایی برای اسمای الهی، اسمای پیامبر (ص) و فرشتگان میدانند، چنان که ضحاک درباره «الم» گفته است که «الف» به «اللّه »، «لام» به «جبرئیل» و «میم» به «محمد (ص)» اشاره دارد. در روایاتی از فریقین آمده است که برخی از حروف مقطعه رمزی از نام یا صفات رسولاند:
در روایت سفیان ثوری از امام صادق (ع) «طه» و «یس» از نامهای پیامبر (ص) معرفی شدهاند: «طه» به معنای "يا طالب الحق الهادي إليه، ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى" و «یس» به معنای "يا أيها السامع للوحي والقرآن الحكيم، انك لمن المرسلين" است؛[۱۱۰] نیز در روایتی از امام باقر (ع) «یس» و «ن» از نامهای پیامبر (ص) خوانده شدهاند[۱۱۱].
در آثار اهل سنت نیز آرای مشابهی دیده میشوند: مطابق نقل سیوطی، بعضی «طه» و «یس» را به «یا رجل»، یا، «یا محمد»، یا «یا انسان» و برخی آن را دو اسم از نامهای پیامبر (ص) تفسیر کردهاند؛ دستهای «یس» را به «یا سیدالمرسلین» و گروهی «ن» را یکی از نامهای پیامبر (ص) تفسیر کردهاند[۱۱۲].
در همین زمینه، دیدگاه ابن ملوکه تونسی شایسته توجه است که گفته است: حروف مقطعه سرآغاز سورهها همگی رموزی از اسماء و اوصاف خاص رسول خدا (ص) هستند؛ برای نمونه، «الف» کنایه از آن دسته از نام و صفات رسول خداست که با حرف «الف» آغاز میشوند؛ مانند احمد و ابوالقاسم؛ و «لام» کنایه از صفاتی چون «لبُّ الوجود» است و «میم» کنایه از محمد و مبشر و منذر. البته پیش از همه این حروف، حرف ندایی هم مقدّر است، چون این حرف ندا در «یس» ظاهر شده است[۱۱۳].
۳. دسته سوم روایاتیاند که برخی از حروف مقطعه را رمزی از پدیدههای دنیایی یا آخرتی شمردهاند: در حدیث سفیان ثوری از امام صادق (ع) «ق» نام کوهی افسانهای موسوم به کوه قاف معرفی شده که گرداگرد زمین را فرا گرفته است و «ن» جویباری در بهشت و «ص» چشمهای جاری از زیر عرش است که رسول خدا (ص) در شب معراج از آن وضو گرفته است؛[۱۱۴] نیز تفسیر «ص» به نام دریایی که عرش خدا بر آن قرار دارد، یا نام دریایی که مردگان با آن زنده میشوند و تفسیر «ن» به ماهی [۱۱۵] نمونههایی دیگر از این دسته احادیثاند.
این سه دسته روایات و دیدگاههای جانبی آنها در رمزی شمردن حروف مقطعه اشتراک دارند و همچنان که اشاره شد، تلاش شده است که شواهدی از کلام عرب نیز دلیل این دیدگاهها بیان شود؛ اما برای پذیرش این دیدگاه یا باید سخن معصوم را تعبدا بپذیریم یا قاعدهای کلی نشان دهیم؛ برای نمونه گفته شود که هریک از حروف مقطعه رمزی است که به آن دسته از صفات خدا اشاره دارد که با آن حرف شروع میشوند؛ لکن این را هیچ مفسری ادعا نکرده است و به گفته برخی محققان،[۱۱۶] آنچه در این زمینه گفته شده است، گمانهایی است که مبنای علمی نداشته و برخی اساسا موهوماند؛ مانند تفسیر «ق» به کوه افسانهای قاف یا تفسیر «ص» به دریایی که پایههای عرش خدا روی آن قرار دارد، در حالی که عرش خدا مادی نیست.
افزون بر این، در این فرض، حروف مقطعه از اسرار پوشیده بر انسانهایند، در نتیجه فهم آنها برای اعراب معاصر و مخاطب پیامبر (ص) دشوار وناممکن بوده است،[۱۱۷] بنابراین کلیت این دیدگاه پذیرفتنی است؛ اما رمزگشایی این حروف را باید معصوم انجام دهد. به هر روی، دست آخر میتوان گفت که این تفسیر از حروف مقطعه از دلالتهای ثانوی و باطنی این حروف است.
ی. دیدگاه مشهور دیگر آن است که مجموع حروف مقطعه، اسم اعظم خدا را شکل میدهند که در سرآغاز ۲۹ سوره پراکندهاند؛ ابنعطیه گفته است: حروف مقطعه اسم اعظم خداست؛ ولی ما کیفیت ترکیب آن را نمیدانیم؛[۱۱۸] همچنین برپایه گزارش طبری که سند آن را نیز صحیح شمرده است، ابن مسعود حروف مقطعه را اسم اعظم خدا [۱۱۹] و ابنعبّاس نیز ـ مطابق نقل سدی ـ آن را یکی از اسمهای اعظم خوانده است[۱۲۰].
برپایه دیدگاهی نزدیک به دیدگاه یادشده حروف مقطعه به صورت فعلیاش در قرآن، از نامهای خداست یا با ترکیب شماری از آنها اسمی از نامهای خدا به وجود میآید، چنانکه ابنعباس گوید: «الر» و «حم» و «ن» حروف نام «الرحمن» اند که جدا جدا در آغاز سورههای مختلف آمدهاند؛[۱۲۱] یا فخررازی به استناد این سخن امام علی (ع) «یا کهیعص، یا حم عسق» گفته است که این حروف به همین صورت، اسماء الهیاند. [۱۲۲] این دیدگاه با روایاتی از امامان معصوم تأیید میشود: ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل میکند که «الم» یکی از حروف اسم اعظم خداست که جدا جدا در قرآن مجید آمده است و فقط پیامبر (ص) و امام میتوانند اسم اعظم را با ترکیب این حروف به دست آورند[۱۲۳].
این حدیث در تفسیر علی بن ابراهیم قمی به نقل از امام باقر (ع) آمده است؛ با این تفاوت که مطابق نقل قمی حروف مقطعه خطاب به پیامبر (ص) و امام نازل شدهاند؛ نیز در ذیل آن آمده است که هرگاه آنان خدا را با این نام بخوانند دعایشان مستجاب میشود[۱۲۴].
پیشتر بیان شد که احتمالاً این روایات، یکی از مستندات دیدگاهی است که حروف مقطعه را اسرار میان خدا و پیامبر (و امامان معصوم) میشناساند، در نتیجه دیدگاه همه مفسران امامیه است و گویا از سوی هیچ مفسر امامی انکار نشده است؛ لکن شاید بتوان گفت تنها اشکال دیدگاه یاد شده آن است که چگونه حروف مقطعه برای مخاطبان پیامبر (ص) مفهوم نبوده است؛ ولی آنان هیچ به وجود آنها در قرآن کریم اعتراض یا انکاری نداشته و درباره معنای آنها نیز از رسول خدا چیزی نپرسیدهاند.
ک. از دیگر دیدگاههای مشهور این است که سورهها با این حروف آغاز شدهاند تا به مردم آگاهی دهند که قرآن کریم که همگان از هماوردی با آن درماندهاند، از همین حروف الفبای معمول و متداول در میان مردم تألیف شده است؛ همین حروفی که پیوسته با آن سخن میگویند، ولی اهل فصاحت و بلاغت از آوردن همانندی برای قرآن عاجزند و این ناتوانی آنان بر اعجاز قرآن دلالت دارد. [۱۲۵] این دیدگاه، مشهورترین و مقبولترین دیدگاه نزد مفسران و محققان متقدّم و متأخر به ویژه ادبایی همچون قطرب، مبرد، زمخشری، طبرسی و فخر رازی است. فخررازی گوید: این دیدگاه را مبرّد بیان کرده است و گروه فراوانی از محققان آن را برگزیدهاند[۱۲۶].
بنتالشاطی نیز پس از نقل و نقد آرای گوناگونی در تفسیر حروف مقطعه، به تفصیل از این نظریه دفاع و آن را یکی از جنبههای اعجاز بیانی قرآن معرفی کرده است.
وی میگوید هر سورهای که با حروف مقطعه آغاز شده است، میبایست در آن از تأیید قرآن به عنوان آیت خدا و از اعجاز و عظمت آن سخن به میان آمده باشد، همچنان که با استقراء در ۲۹ سوره مشتمل بر حروف مقطعه این نکته روشن میشود. [۱۲۷] این دیدگاه در میان مفسران اهل سنت و برخی مفسران شیعه به ویژه مفسران با مسلک ادبی، طرفداران بسیاری داشته و شاید رایجترین تفسیر و کماشکالترین دیدگاهها باشد؛ لکن درخور تأمل است که اگر همه حروف مقطعه را به صورت مجموعی ـ که نیمی از حروف الفبا را به صورت بسیار دقیق و لطیف در برمیگیرند ـ یا به ترتیب مصحف در نظر بگیریم جای بحث ندارد؛ اما چنانچه سورههای حروف مقطعهدار را به لحاظ ترتیب نزول بررسی کنیم، محدود کردن دلالت این حروف مقطعه بدین معنا پذیرفته نخواهد بود و نفس آدمی به صرف تفسیر اخیر آرام نمیگیرد بلکه انتظار دارد جز این، معنا یا معانی دیگری در این حروف نهفته باشد.
ل. شماری از وجوه یادشده در تفسیر حروف مقطعه مراد از نزول این حروفاند. ابن فارس و بعضی دیگر این وجه را برگزیده و گفتهاند: خدای والا در آغاز برخی سورهها حروف مقطعه نهاد تا هر یک از این حروف بر معانی فراوان دلالت کند نه یک معنا، پس این حروف چند کارکرد دارند:
- نقش حروف افتتاح و تنبیه را ایفا میکنند.
- رموزی مأخوذ از صفات خدایند.
- خدا آنها را برای دلالت بر اسم سوره برگزیده است.
- برای دلالت بر اجل اقوامی و روزی مقدّر برای اقوامی دیگرند، در عین حال، از صفات خدا و ناظر به انعام و فضل و مجد خدا گرفته شدهاند.
- برای اِسکات مشرکان و جلب توجه آنها به گوش فرا دادن به قرآناند.
- برای اعلام این مطلب به عرباند که قرآنِ دالّ بر نبوّت حضرت محمّد (ص) و کتابی که آنان از آوردن مثل آن عاجزند، از همین حروف الفبای رایج در میان آنها تألیف شده است.
ابنفارس، این دیدگاه را جامع همه تأویلات در تفسیر حروف مقطعه شمرده است؛[۱۲۸] اما در این دیدگاه نیز اشکالات پیشین هست. به علاوه، بسیار بعید است که نخستین مخاطبان پیامبر (ص) هنگام نزول آیات قرآن از حروف مقطعه همه این معانی را دریافت میکردند.
به نظر میرسد برای حروف مقطعه باید تفسیری ظاهری به دست داد که برای همه مردم و اهل زبان فهم و درکپذیر باشد، تا اشکال لغو بودن نزول حروف مقطعه برای عموم مخاطبان و اشکال ابنالعربی را به دنبال نداشته باشد؛ ابنالعربی گوید که اگر اعراب مدلول متعارفی از حروف مقطعه در ذهن نداشتند، نخستین کسانی بودند که وجود آن را در قرآن بر پیامبر (ص) عیب میگرفتند؛ اما مشاهده میکنیم که رسول خدا (ص) «حم» فصلت و «ص» و جز این را بر آنها تلاوت میکرد و آنان خرده نگرفته و به انکار آن نپرداختند، بلکه در برابر فصاحت و بلاغت آن سر تسلیم فرود آوردند. این در حالی است که آنان آرزومند یافتن یک خطا و لغزش در قرآن بودند، بنابراین روشن میشود که حروف یاد شده نزد ایشان امری شناخته شده بوده و با آن بیگانگی حس نمیکردند. [۱۲۹]
این تفسیر ظاهری را میتوان همان دیدگاه مفسران اهل ادب در تفسیر این حروف دانست؛ یعنی نزول حروف مقطعه برای اعلام این مطلب بوده است که قرآن کریم از همین حروف الفبا ترکیب و تألیف شده است؛ اما در لایهای عمیقتر، همانگونه که روایات بیان داشتهاند، حروف مقطعه حامل تأویلات و اسراری برای پیامبر (ص) و جانشینان معصوم آن حضرت هستند که دیگران از فهم و درک آن عاجزند و هرگونه اظهار نظری از سوی هرکس بیاستناد به سخن معصوم گمانی بیش نیست که شایسته اعتماد و پیروی کردن نیست، بنابراین فهم این اسرار توقیفی است. اکنون با پذیرش این نظر، اشاره به اسم اعظم خدا یا ناظر بودن احتمالی به اسما و صفات الهی یا آجال اقوام و امتها، میتواند بخشی از اسرار پوشیده حروف مقطعه باشد که تنها معصومان میدانند. برخی از وجوه گذشته را نیز باید از فواید، ویژگیها یا نقش دیگر حروف مقطعه ارزیابی کرد؛ نه تفسیر اصلی و غرض از نزول این حروف؛ مانند کارکرد این حروف در جلب توجه مشرکان و به شکل کلی، همه مخاطبان؛ یا اسم سورهها؛ نیز گزینش نیمی از حروف مقطعه و صفات مختلف حروف؛ لکن انکار شدنی نیست که میان حروف مقطعه در آغاز هر سوره با مضامین همان سوره پیوند خاصی میتواند برقرار باشد [۱۳۰] که ممکن است بخشی از آن برای افهام درکپذیر باشد[۱۳۱].
تشابه یا عدم تشابه حروف مقطعه
از مسائل اساسی درباره حروف مقطعه، متشابه بودن یا عدم تشابه آنهاست: در این زمینه میان مفسران اسلامی اختلاف هست؛ اما رایجترین نظر در میان فریقین، متشابه بودن این حروف است. [۱۳۲] در مقابل این دیدگاه، همه کسانی که تفسیری روشن از حروف مقطعه به دست دادهاند، بالطبع این حروف را از دایره متشابهات خارج میدانند.
بر این اساس باید گفت آن دسته از مفسرانی که حروف مقطعه را از اسراری دانستهاند که خدا علم آنها را برای خود برگزیده است و همه آنان که حروف مقطعه را از اسرار میان خدا و رسول خدا (ص) و سپس اهلبیت آن حضرت دانستهاند (دیدگاه مشهور میان امامیه) معتقد به متشابه بودن حروف مقطعهاند، از این رو بسیاری از مفسران شیعه به استناد روایات ائمّه معصومین (ع) این حروف را از متشابهات شمردهاند؛[۱۳۳] همچنین دیدگاهی که حروف مقطعه را ناظر به اسم اعظم خدا یا رموزی دال بر صفات و اسمای الهی یا اسمای پیامبر (ص) و فرشتگان یا اشاره به حساب جُمّل میداند ناگزیر بایستی این حروف را متشابه خوانند، همچنان که در برخی روایات به این نکته تصریح شده است[۱۳۴].
در این میان، دیدگاه علامه طباطبایی شایسته توجه است؛ وی با اینکه دیدگاه مشهور میان مفسران امامیه را پذیرفته است که حروف مقطعه اسراری میان خدا و پیامبر و امامان معصوم هستند، این حروف را از دایره آیات متشابه بیرون و اصولاً این حروف را بیگانه از آیه ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾[۱۳۵] میداند. این دیدگاه در واقع در مفهوم خاص «تشابه» و «تأویل» در نظر ایشان ریشه دارد[۱۳۶].
دیگر آنکه بعضی از مفسران اهلسنت تشابه این آیات را از نوع تشابه حقیقی گرفتهاند که خدای والا علم آن را به خود اختصاص داده است و همه انسانها حتی رسول خدا (ص) نیز به آنها علم ندارند؛ اما برخی از آنان تشابه این حروف را نسبی و راسخان در علم به ویژه پیامبر (ص) را عالم به تأویل آنها دانستهاند؛[۱۳۷] لکن در باور مفسران امامیه هیچ آیهای از قرآن کریم تشابه حقیقی ندارد و علم تمام قرآن نزد راسخان درعلم حقیقی یعنی رسول خدا (ص) و امامان معصوم به ودیعت نهاده شده است؛ اما برپایه دیدگاه اخیر در تفسیر حروف مقطعه باید چند مطلب را یاد کرد:
- در مدلول ظاهری حروف مقطعه هیچگونه تشابه اصلی، ذاتی و بالفعل برای مخاطبان اولیِ پیامبر (ص) وجود نداشته است.
- مدلول ظاهری، نوعی تشابه نسبی و عرضی داشته است؛ به این معنا که این حروف قابلیت داشتهاند که دستاویز کژدلان قرار گرفته و تأویلات نادرستی از آنها انجام گیرد، همچنان که مطابق روایت منسوب به امام باقر (ع) این تأویل نادرست را پس از هجرت به مدینه حییبناخطب انجام داده است.
- مدلول باطنی حروف مقطعه که در واقع حامل اسراری برای راسخان حقیقی در علم یعنی آگاهان به همه معارف و دانشهای قرآن، ـ رسول خدا (ص) و امامان اهلبیت (ع) ـ بوده است، برای دیگران متشابه و تفسیرناپذیر است؛ زیرا اگر برای جز آنان تفسیر کردنی باشد، دیگر از اسرار نیست[۱۳۸].
منابع
پانویس
- ↑ نک: مجمعالبیان، ج ۱، ص۱۱۲.
- ↑ نک: الفرقان، ج ۱، ص۱۵۷.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۹۶۷؛ الاعجاز البیانی، ص۱۲۵ - ۱۲۷؛ نک: مباحث فی علوم القرآن، ص۲۳۴.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۲۵۳ ـ ۲۵۵.
- ↑ غرائب القرآن، ج ۱، ص۱۳۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۲۵۶.
- ↑ الصافی، ج ۱، ص۹۱.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۲۵۶؛ تفسیر بقاعی، ج ۱، ص۳۰.
- ↑ نک: روح المعانی، ج ۱، ص۱۰۷.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۵۸۷-۵۸۸.
- ↑ نک: فتحالقدیر، ج ۱، ص۳۲؛ التفسیر الحدیث، ج ۱، ص۳۶۲.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۵۹.
- ↑ نک: آشنایی با تفاسیر قرآن، ص۲۰ - ۲۸؛ مکاتب تفسیری، ج ۱، ص۷۹ - ۹۸.
- ↑ معانیالاخبار، ص۲۱ به بعد. .
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰.
- ↑ «نون؛ سوگند به قلم و آنچه برنگارند» سوره قلم، آیه ۱.
- ↑ التفسیر الاثری، ج۱، ص۱۸۱ به بعد.
- ↑ نک: البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۵۵- ۲۶۹.
- ↑ مناهل العرفان، ج۱، ص۲۲۶- ۲۳۴.
- ↑ نک: الاتقان، ج۱، ص۶۵۸.
- ↑ علوم القرآن، حکیم، ص۴۳۷؛ علوم القرآن، زرزور، ص۱۵۱؛ مباحث فی علوم القرآن، ص۲۳۴.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص۵۸۹.
- ↑ جامعالبیان، ج ۱، ص۱۲۹ - ۱۴۲.
- ↑ نک: تفسیر قمی، ج ۱، ص۳۰؛ نورالثقلین، ج ۱، ص۲۶.
- ↑ نک: رسائل المرتضی، ج ۳، ص۲۹۸ - ۳۰۷.
- ↑ نک: التبیان، ج ۱، ص۴۸؛ مجمعالبیان، ج ۱، ص۱۱۲ ـ ۱۱۴.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص۵۸۹-۵۹۰.
- ↑ نک: مجاز القرآن، ج ۱، ص۲۸.
- ↑ تأویل مشکل القرآن، ص۲۹۹ ـ ۳۱۰.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص۵۹۰.
- ↑ نک: بیّنات، ش ۱۱، ص۲۴ ـ ۳۳، «فن اختزال در قرآن کریم بحثی درباره حروف مقطعه».
- ↑ نک: کیهان اندیشه، ش ۵۲، ص۳۷ ـ ۵۶، «معراج قرآن و معارج انسان».
- ↑ نک: بینات، ش ۱، ص۶۵ ـ ۷۷، «حروف مقطعه قرآن و نماداندیشی دینی».
- ↑ نک: کیهان اندیشه، ش ۶۷، ص۶۲ ـ ۸۴، «اعجاز عددی و نظم ریاضی قرآن».
- ↑ در آستانه قرآن، ص۱۶۴ به بعد. .
- ↑ مباحث فی علوم القرآن، ص۲۴۱ - ۲۴۳.
- ↑ التوحید، ش ۸۱، ص۳۳ الی ۳۹.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ۵۹۰-۵۹۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۱۰۸ ـ ۱۰۹؛ ر. ک: تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۸.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۵۸.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص۱۱۲.
- ↑ البحرالمحیط، ج ۱، ص۶۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۲۶۱ ـ ۲۶۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۱۰۸ ـ ۱۰۹.
- ↑ البحر المحیط، ج ۱، ص۵۸ ـ ۶۱؛ الاتقان، ج ۱، ص۶۵۸.
- ↑ نک: البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۲۶۲ ـ ۲۶۴.
- ↑ المیزان، ج ۳، ص۲۴ - ۲۷؛ ج ۱۸، ص۸. .
- ↑ نک: المیزان، ج ۱۸، ص۸.
- ↑ علوم قرآنی، ص۳۳۶.
- ↑ سعد السعود، ص۲۱۷.
- ↑ نک: حقائق التفسیر، ج ۱، ص۲۳ به بعد. .
- ↑ نک: معانی الاخبار، ص۲۳؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص۳۰.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۵۹۱-۵۹۴.
- ↑ قانون التأویل، ص۲۱۳؛ ر. ک: الاتقان، ج ۱، ص۶۶۴.
- ↑ نک: التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۷.
- ↑ علوم القرآن، حکیم، ص۴۴۲ ـ ۴۴۳.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۱۹؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص۲۰؛ التفسیر الاثری، ج ۱، ص۳۲۳ ـ ۳۲۴.
- ↑ الکشاف، ج ۱، ص۲۱.
- ↑ التبیان، ج ۱، ص۴۹؛ المنار، ج ۱، ص۱۲۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۸.
- ↑ التبیان، ج ۱، ص۴۹.
- ↑ «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست» سوره بقره، آیه ۱-۲.
- ↑ «سوره آل عمران، الف، لام، میم خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده بر خویش استوار نیست» آیه ۱-۲.
- ↑ علوم القرآن، حکیم، ص۴۴۱.
- ↑ الاعجاز البیانی، ص۱۲۹.
- ↑ «بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.
- ↑ سوره ضحی، آیه ۱.
- ↑ سوره فجر، آیه ۱.
- ↑ نک: صحیح البخاری، ج ۶، ص۹۹، ۱۰۳، ۱۰۸، ۱۱۵.
- ↑ نک: جامعالبیان، ج ۱، ص۱۲۹ و ۱۳۳؛ البحرالمحیط، ج ۱، ص۵۸.
- ↑ ر. ک: علوم القرآن، حکیم، ص۴۳۹ ـ ۴۴۰.
- ↑ نک: تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۶.
- ↑ نک: جامعالبیان، ج ۱، ص۱۲۰؛ املاء ما منّ به الرحمن، ج ۱، ص۱۰.
- ↑ «و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.
- ↑ «و نیز درختی را که از طور سینا بیرون میآید که (دانه) روغنی و نانخورشی برای خورندگان میرویاند» سوره مؤمنون، آیه ۲۰.
- ↑ من وحی القرآن، ج ۱، ص۱۰۱.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۶۴؛ الاعجاز البیانی، ص۱۲۹.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۶۴.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۶۴.
- ↑ اعجاز القرآن، ص۶۸ ـ ۷۰.
- ↑ الکشاف، ج ۱، ص۲۹ ـ ۳۰.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۶۶.
- ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، ص۶۳. .
- ↑ معانی الاخبار، ص۲۴ ـ ۲۸؛ نک: تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، ص۶۲ ـ ۶۷؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص۱۴ ـ ۱۸.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص۱۳۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۶.
- ↑ البرهان، ج ۱، ص۲۶۳.
- ↑ «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱-۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص۱۳۸ ـ ۱۴۲؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص۲۲ ـ ۲۴.
- ↑ معانی الاخبار، ص۲۳ ـ ۲۴.
- ↑ «برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ البحر المحیط، ج ۱، ص۵۹.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۳۳.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ المنار، ج ۱، ص۱۲۲ ـ ۱۲۳.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۸.
- ↑ نک: المیزان، ج ۱۸، ص۱۳؛ التحریر والتنویر، ج ۱، ص۲۰۶.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۶۶۲ ـ ۶۶۴.
- ↑ الاعجاز البیانی، ص۱۳۱ ـ ۱۳۳.
- ↑ الاعجاز البیانی، ص۱۳۲.
- ↑ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۸، ص۱۲ ـ ۱۳.
- ↑ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ نک: المیزان، ج ۱۸، ص۸.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۸.
- ↑ نک: معانی الاخبار، ص۲۲.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۶۵۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۵ - ۷؛ التفسیر الاثری، ج ۱، ص۱۸۵ به بعد. .
- ↑ جامعالبیان، ج ۱، ص۱۳۱؛ ج ۱۱، ص۱۰۵؛ ج ۸، ص۱۵۲.
- ↑ التبیان، ج ۱، ص۴۷ - ۴۸؛ مجمعالبیان، ج ۱، ص۱۱۴؛ نک: الاتقان، ج ۱، ص۶۶۰.
- ↑ معانی الاخبار، ص۲۲؛ المیزان، ج ۱۸، ص۱۳ ـ ۱۴.
- ↑ نک: مجمعالبیان، ج ۸، ص۶۴۷؛ خصال، ج ۲، ص۴۲۶؛ البرهان، ج ۳، ص۷۴۷؛ ج ۴، ص۵۶۴ ـ ۶۲۵، ۶۲۶.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۶۶۶ ـ ۶۶۷.
- ↑ ر. ک: التحریر والتنویر، ج ۱، ص۲۰۵ ـ ۲۰۶.
- ↑ معانی الاخبار، ص۲۲.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۶۶۷.
- ↑ نک: علوم القرآن، حکیم، ص۴۳۹ ـ ۴۴۰.
- ↑ الاعجاز البیانی، ص۱۳۵ ـ ۱۳۶.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۶۱.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص۱۳۰.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۶۱.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۶۵۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۵.
- ↑ معانی الاخبار، ص۲۳.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص۳۰.
- ↑ نک: التحریر والتنویر، ج ۱، ص۲۱۰.
- ↑ نک: التفسیر الکبیر، ج ۱، ص۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۸.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۱۴۲ - ۱۶۷.
- ↑ نک: البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۲۶۴ ـ ۲۶۵.
- ↑ قانون التأویل، ص۲۱۳.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۲۵۷ - ۲۵۹. نک: المیزان، ج ۱۸، ص۶ - ۹.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ ۵۹۴-۶۰۶.
- ↑ الاعجاز البیانی، ص۱۳۵ ـ ۱۳۶.
- ↑ تفسیر الصافی، ج ۱، ص۹۰؛ تفسیر اثنی عشری، ج ۱، ص۵۰؛ تفسیر مبین، ص۳.
- ↑ معانی الاخبار، ص۲۳ - ۲۴؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص۲۲۳؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۲۶.
- ↑ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۸، ص۸. .
- ↑ نک به: التفسیر الواضح، ج ۱، ص۱۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۱۵۴.
- ↑ دشتی، سید محمود دشتی، مقاله «حروف مقطعه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ۶۰۶-۶۰۸.