شبهات ختم نبوت
بررسی و نقد شبهات قرآنی مخالفان
«خاتمیت» از بزرگترین چالشهای مخالفان جاودانگی شریعت اسلام است. در این میان بابیت و بهائیت، از آنجا که آیین خود را در ردیف ادیان آسمانی و استمرار دعوت پیامبران الهی از جمله پیامبر اسلام(ص) میدانند، بیشترین حجم فعالیتشان را صرف بیان شبهات بر آیات و روایاتی کردهاند که بر پایانپذیری سلسله نبوت و رسالت دلالت دارد و یا با ارائه تفاسیر غیر مشهور، آیات را به گونهای معنا نمودهاند که با ظهور ادیان دیگر پس از اسلام تعارضی نداشته باشد[۱].
شبهه اول: عدم ارتباط خاتمیت با شأن نزول آیه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾
بیان شبهه
منکران و مخالفان، برای رد دلالت آیه ۴۰ احزاب[۲] بر ختم نبوت، بر شأن نزول انگشت نهاده و با بیان عدم ارتباط میان نزول و بحث خاتمیت حضرت(ص)، به صورت ذیل، شبهه وارد میکنند.
در قرآن کریم ذکر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ تنها در آیه ۴۰ سوره احزاب آمده است. عموم مسلمین بر آنند که عبارت ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به معنای آخرین فرستاده خداست و رابطه خدا با بشر، منقطع و باب وحی الهی مسدود گشته است. بسیار عجیب به نظر میرسد که چنین مسئله مهمی، مربوط به تغییر سنت الهی و قطع سلسله رسالت و وحی الهی، بعد از ۱۲۴ هزار پیامبر، توسط خداوند رحمن و رحیم، برای هدایت و تربیت بشر همیشه محتاج، فقط و فقط با ذکر یک عبارت ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ در کل قرآن شریف که حجت باقیه و امالکتاب شریعت مقدس حضرت رسول(ص) میباشد؛ آن هم در سوره و آیهای که شأن نزول آن هیچ ربطی به مسئله مسدود شدن فیض الهی ندارد و کاملاً متفاوت است! همچنین در نگاه نخست به آیه مزبور، این سؤال در ذهن مطرح میگردد که اگر برداشت رایج از ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ (پایاندهنده پیامبران) صحیح باشد، ربط عبارت ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ با قسمت اول آیه که مربوط به زندگی خصوصی پیامبر است، چیست؟ و چرا نکتهای به این اهمیت که سرنوشت آتی یک امت را رقم میزند، در قرآن تنها یک بار، آن هم در عبارتی چنین بیربط و چند پهلو گنجانده شده است؟ این واقعیت که محمد(ص) هیچ فرزند پسری نداشته، به اینکه دیگر پیامبری نخواهد آمد، چه ربطی دارد؟[۳] به هر حال هیچ ربط منطقی بین نفی ابوت حضرت محمد و خاتم النبیین بودن آن حضرت وجود ندارد[۴]. لذا این باور که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر آسمانی است و تا ابد پیامبر دیگری ظاهر نخواهد شد، صرفاً ناشی از عدم درک صحیح قرآن شریف و سو و سوء تعبیر آیات آن است[۵].[۶]
جواب شبهه
سنت جاهلی زمان پیامبر اینگونه بود که فرزندخوانده تماماً حکم فرزند را داشت؛ یعنی ارث میبرد و همسرش نیز بر پدر او حرام میگشت، در حالی که میدانیم میان فرزندخوانده با فرزند واقعی، تفاوت جوهری وجود دارد. حضرت رسول اکرم(ص)، مأمور گردید این روش غلط را به وسیله ازدواج با زینب بنت جحش که سابقاً همسر پسر خواندهاش (زید بن حارثه) بود عملاً از میان بردارد؛ چراکه اثر آن به مراتب بیش از زبان و جعل قانون میبود.
این اقدام، موجی از اعتراض و انتقاد از جانب مخالفان پدید آورد و حضرتش مورد طعنه و تمسخر قرار گرفت. خداوند برای سرکوبی این افکار آیه ۴۰ سوره احزاب را نازل فرمود: ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾[۷].
با توجه به آنچه گفته شد؛ میتوان در جواب اشکال از آیه چنین گفت که صدور آیه، رابطه نَسَبی و دنیایی میان نبی اکرم(ص) و زید بن حارثه را قطع میکند و ذیل آیه به اثبات ارتباط معنوی ناشی از رسالت و خاتمیت میپردازد و این چنین میان ابتدا و انتهای آیه، پیوند برقرار میشود.
آنچه به نظر میرسد این است که با توجه به پیشینه وراثت در انبیایی چون ابراهیم، زکریا و داوود(ع) چنین زمینهای در باور جامعه وجود داشت که «نبوت» نیز به فرزند پیامبر قابل انتقال باشد؛ لذا زمانی که خداوند در آیه بیان میدارد محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست، طبیعی است چنین سؤالی به وجود آید که پس وصایت حضرت چه خواهد شد و پیامبر پس از او کیست؟ در این جاست که خداوند میفرماید: پیامبر شما خاتم پیامبران است و نیاز به فرزند ذکور ندارد تا پس از او به این مقام برسد. پس قرآن در بیانی بلیغ و کوتاه، به دو اشتباه اشاره میکند: یکی شیوه ناستوده و غلط احکام فرزندخواندگی، چون ارث و حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده و دیگری حکمی که فرعاً بر این سنت بار میشود؛ یعنی به ارث بردن مقام نبوت.
همچنین برای برقراری ارتباط میان یک آیه و شأن نزولش، همین که بخشی از آیه، گویای آن باشد، کفایت میکند. در آیه مطروحه نیز بخش ابتدایی ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ﴾ درباره شأن نزول و فرازهای پس از آن، توصیف مقامات پیامبر اسلام(ص) و توجه به خاتمیت حضرت است[۸].
شبهه دوم: زینت پیامبران، نه خاتم پیامبران(ع)
بیان شبهه
مبلغان بهائی، واژه خاتم را در آیه مزبور به «مُهر» و یا «انگشتری» معنا میکنند و ادعا دارند که پیامبر اسلام(ص) به منزله انگشتر پیامبران، یعنی زینت آنها بوده است نه آخرین ایشان[۹]. استدلال این گروه چنین است:
"روحی روشنی" در کتاب خاتمیت[۱۰] خویش برای اثبات معنای «زینت» برای لفظ خاتَم، ابتدا به کلامی از همکیشان خود استناد میکند و چنین بیان میدارد که حاجی احمد حمدی در کتاب تبیان و برهان، خاتَم را به معنای زینت گرفته است. سپس برای تأیید این مطلب، جمله شوکانی را در تفسیر فتح القدیر بیان میدارد: و قرء الجمهور خاتم بكسر التاء و قرأ عاصم بفتحها و معنى القراءة الأولى: انه ختمهم، أي جاء آخرهم. و معنى القراءة الثانية: أنه صار كالخاتم لهم الذي يتختمون به و يتزينون بكونه منهم[۱۱].
بنابراین تفسیر بهائیت از معنای ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ این است که پیامبر اسلام(ص) از لحاظ کمالات و مقامات به جایی رسیده است که زینت سایر پیامبران به شمار میآید، همانگونه که انگشتر، زینت انگشت محسوب میگردد[۱۲].[۱۳]
جواب شبهه
عجیب است که بهائیان برای استدلال به مطلبی، از میان صدها مفسر و دهها کتاب مرجع و دست اول، به چند عدد رجوع نموده و تنها آن مقدار از ادله را که میتواند شاهد مدعی ایشان باشد، مطرح میکنند! بهائیان تفکر خاتمیت را، زاییده برداشت سطحی علما دانسته و میکوشند ارتباط این فکر را از زمان معصومین(ع) قطع دارند. به نظر میرسد این شبهه از جنبههای متعدد مخدوش است:
۱. واژه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ هر گونه تلفظ شود (به کسر و یا فتح تاء) از مشتقات ختم، محسوب میشود و معنای این ماده «پایان» است. استعمال تعابیری چون «ختم قرآن»[۱۴]، اطلاق «مجلس ختم»[۱۵] به مجلس ترحیم اموات و نیز کاربرد وصف «خاتم اوصیاء» در حق آخرین امام معصوم(ع)، همه و همه در راستای مفهوم رایج از «ختم و خاتم» است.
لغتدانان شهیری چون ابن فارس[۱۶]، جوهری[۱۷]، زجاج[۱۸]، ازهری[۱۹]، واحدی نیشابوری[۲۰]، نحاس[۲۱]، بستانی[۲۲] و... «خاتَم» را به معنای «پایان شیء» دانستهاند.
معنای دیگری که به مرور زمان برای این واژه استعمال شده است «انگشتر» میباشد. بدین صورت که در ابتدا، «خاتم» بر انگشتری که با آن، نامه را مهر میکردند، اطلاق میگشته و از روی مجاز، گاهی به دیگر انگشترها هم «خاتم» میگفتهاند.
پس این کلمه دو معنا را حمل میکند: معنای موضوع له آن که «وسیله ختم و پایان شیء» است و دیگر، «انگشتر» که بر اثر کثرت استعمال در زمره معانی خاتم در آمده است.
۲. افزون بر آنچه در واژهشناسی کلمه «خاتَم» گفته شد، فهم متواتر مسلمانان از صدر اسلام تاکنون از معنای ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ این بوده که پس از ظهور حضرتش، پیامبری نخواهد آمد و شریعت اسلام، آخرین شریعت مُنزَل بر بشر است.
مفسران و متکلمان بزرگ اسلامی همگام با واژهشناسان بر مسئله خاتمیت نبی اکرم(ص) اتفاق نظر دارند و این باور از بدیهیات آیین مقدس اسلام به شمار میرود به گونهای که هر فرد بیگانه، پس از تماس با جامعه اسلامی، این حقیقت را به خوبی در مییابد و لمس میکند و این خود نشانه ضروری بودن مسئله خاتمیت پیامبر اسلام(ص) است.
درباره استناد بهائیان به کلام علامه شوکانی نیز باید گفت: علمای اسلام در خصوص این مسئله اتفاق نظر دارند و اگر کسی معنای دیگری را مطرح داشته است، نه برای این است که به خاتمیت اعتقاد ندارد، بلکه احتمالات را ذکر کرده؛ هم احتمالات موافق و هم احتمالات دیگر را. علامه از جمله معتقدین به خاتمیت است و اگر در تفسیر معنای آیه، زینت را بیان داشته است، جمله او در مورد اینکه از انگشتر به عنوان مُهر استفاده میکردند تا پایاننامه و استناد آن را به شخص نویسنده اثبات کنند، ساکت است.
۳. بنابر آنچه گفته شد معنای اصلی «خاتم» جز پایان شیء نیست و استعمال آن به معنای «انگشتر» یا «زینت» مَجاز خواهد بود. بر فرضی که واژه «خاتم» در معنای حقیقی خود به کار نرفته باشد و از آن معنای مجازی اراده شود، باز مدعای مزبور درست نیست؛ زیرا هرگز دیده نشده است که «خاتم» را مجازاً بر انسانی اطلاق و از آن معنای «زینت» اراده کنند! بدیهی است اگر کسی بخواهد لفظی را در غیر معنای حقیقی آن به کار برد: اولاً: باید در معنای رایج و متعارف آن باشد یا لااقل مورد پسند ذوق سلیم باشد. ثانیاً: برای استعمال در معنای مجازی، قرینه و نشانهای باشد که شنونده و خواننده به مقصود نویسنده پی برد، حال آنکه در اینجا هیچ نشانهای موجود نیست[۲۳].
شبهه سوم: معنای دیگری بر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾
بیان شبهه
برخی «خاتم النبیین» در آیه ۴۰ احزاب را در معنای حقیقی آن به کار بردهاند، اما دلیل خاتمیت را از طریق دیگر زیر سؤال بردهاند و آن اینکه همانگونه که پیامبر(ص) فرمود: «من اولین انسان و نخستین پیامبر هستم» میتواند بگوید که «من آخرین انسان و آخرین پیامبر هستم» عین عبارت چنین است: چه مقدار از نفوس که به سبب عدم بلوغ به این مطلب، به ذکر «خاتم النبیین» محتجب شده، از جمیع فیوضات محجوب و ممنوع شدهاند؛ با اینکه خود آن حضرت فرمود: «أَمَّا النَّبِيُّونَ فَأَنَا». همچنین فرمود: «منم آدم، نوح، موسی و عیسی» چنان که ذکر شد، بعد از آنکه بر آن جمال ازلی پیامبر اسلام صادق میآید، با اینکه فرمود: «منم آدم اول» همین قسم صادق میآید که بفرمایند: «منم آدم آخر»، همچنان که بدء انبیا را که آدم باشد، به خود نسبت دادهاند، همین قسم ختم انبیا هم به آن جمال الهی نسبت داده میشود و این بسی واضح است که بعد از آنکه بدء النبیین بر آن صادق است، همان قسم ختم النبیین صادق آید[۲۴].
پاسخ به شبهه
پاسخ: بطلان مطالب یاد شده ناگفته پیداست؛ زیرا در قرآن کریم تصریح شده است که محمد(ص) «خاتم النبیین» است، ولی در سراسر قرآن هرگز پیامبر اسلام(ص) نخستین پیامبر معرفی نشده است، بلکه برعکس، در قرآن مجید اشاره شده است که محمد(ص) نخستین پیامبری نیست که برای هدایت خلق فرستاده شده است؛ چنان که میفرماید: «من پیامبر نوظهوری نیستم»[۲۵].
در کتب روایی نیز دیده نشده است که پیامبر اسلام(ص) فرموده باشد: من نخستین کسی هستم که از سوی خدا برانگیخته شدهام، بلکه همانگونه که در بحثهای قبلی ذکر شد، در آثار فراوانی، پیامبر(ص) فرموده است: «أَنَا آخِرُ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ»[۲۶]، «أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۲۷].[۲۸]
شبهه چهارم: ختم نبوت، نه ختم رسالت
بیان شبهه
مخالفان خاتمیت در توجیهی دیگر میکوشند با جمود به واژگان «نبی» در آیه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ و حدیث «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» نشان دهند آنچه را آیه و حدیث نفی میکند، بعثت پیامبری دیگر است؛ نه ارسال رسولی دیگر! طرفداران فرقه بابیه و بهائیه، با استمساک به برداشتهای اینچنینی از آیه و روایت، به گونه پیش رو، استدلال میکنند.
گلپایگانی در کتاب خود، با ترجمه نبوت به پیشگویی و یا خوابگزاری و دیدن رؤیای صادقه معتقد است نبوت در پیامبران قبل از اسلام به معنای دیدن خوابهای صادقه و گرفتن پیام الهی در آن است. بنابراین، ختم نبوت یعنی «بسته شدن باب دریافتها و الهامات در خواب». بدین ترتیب پس از پیامبر اسلام(ص) دیگر باب دریافت وحی الهی در خواب به اتمام رسیده و دوران دریافت مستقیم وحی و مشافهه با فرشته وحی در عالم بیداری فرارسیده است!
باب نبوت، یعنی نزول الهام به رؤیا مختوم و مسدود گشت و روح فُؤاد در صدر و ارباب سداد، سمت احاطه و کلیت گرفت و حقایق روحانیه که بر انبیای بنیاسرائیل به رؤیا افاضه میشد، بر ائمه اسلام به رؤیت و مشاهدت مبذول گشت و معنی حدیث «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» و حدیث صحیح «عُلَمَاءُ أُمَّتِي أَفْضَلُ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ» واضح و مکشوف شد[۲۹].
روحی روشنی نیز در کتاب خاتمیت مینویسد: بزرگترین حجابی که مانع عرفان و ایقان مسلمین گردیده و آنها را از شاطی بحر عرفان و معرفت حضرت رحمان محروم کرده، کلمه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ و حدیث «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» است؛ در صورتی که معنای آن نه آن چنان است که مسلمین پنداشتهاند و آیه قرآن مجید و احادیث به هیچ وجه دلالت بر عدم تجدید شریعت نمینماید[۳۰].
وی سپس با استناد به کتاب درج لئالی هدایت نوشته اشراق خاوری و فرائد گلپایگانی و کتاب تبیان و برهان احمد حمدی چنین نتیجه میگیرد که «نبی» در لغت به معنای «غیبگو» است؛ لذا به انبیایی اطلاق میشود که شریعت تازه نداشتند، لیکن «رسول» در مورد پیغمبرانی کاربرد مییابد که مستقیماً به وسیله امواج روحانی و اشعه رحمانی با ذات منبع لا یدرک الهی ارتباط داشته و دارای کتاب و شریعت جدید میباشند. او در همین باره مینویسد: مقصود از «رسول» کسی است که من عندالله، مأمور تشریع شرع جدید باشد و «نبی» کسی است که مأمور ترویج و نگاهبانی شریعت قبل باشد؛ به عبارت دیگر «رسول» آن است که دارای کتاب باشد و «نبی» آن است که کتابی از طرف خدا بر او نازل نشود[۳۱].
بنابر آنچه آمد، غرضورزان میکوشند از این آیه و حدیث چنین استفاده کنند که تنها بعث نبی، پس از پیامبر اکرم(ص) نفی و انکار شده است نه ارسال پیامبر رسول. افزون بر آن، با تعریف واژگان «نبی» به پیامبری که شأنش تنها تبلیغ و حراست از شریعت پیشین است و «رسول» به پیامبری که خود کتاب آسمانی دارد، استدلال میکنند که چون «باب» و «بهاء» ـ به زعم ایشان ـ شریعت مستقل آسمانی داشتهاند؛ لذا مشمول آیه و روایت خاتم نمیشوند[۳۲].
جواب شبهه
توهمی که در معنای واژگان «نبی» و «رسول» برای مخالفان پیش آمده، موجب این ادعا گردیده که چون در قرآن واژه «خاتم المرسلین» و مشابه آن استعمال نشده است پس آمدن رسول دیگر پس از پیامبر اسلام(ص) امکانپذیر است. برای رفع این برداشت، ابتدا به بررسی معنای دو واژه و سپس نسبت میان آنان میپردازیم:
حوزه معنایی واژگان «نبی» و «رسول»
کسی نمیتواند بدون هیچ منبع و مستندی، الفاظ و اصطلاحات را معنا و از آنان نتیجهگیری کند. برای یافتن معانی هر لفظ باید به زباندانان و کارشناسان مطلع مراجعه کرد. از دیدگاه لغتدانان برای «نبی» دستکم سه معنا ذکر شده است:
- کسی که خبر مهم و عظیمی دارد (از ماده نبأ)؛
- کسی که مقام بلند و شأن رفیعی دارد (از ماده النباوة و النبوة)؛
- کسی که راهی روشن برای هدایت مردم است.
معنای اول میان صاحبنظران از شهرت بیشتری برخوردار است. لذا کلمه «نبی» در لغت الأنباء عن الله معنا شده؛ یعنی کسی که مُخبر از سوی خداوند است، حال چه مستقلاً صاحب شریعت باشد یا از شریعت دیگری پیروی کند؛ زیرا ملاک در صدق نبوت او، خبری است که به واسطه وحی از جانب خداوند میآورد.
واژه «رسول» نیز اینگونه تعریف شده است: صاحب مقائیس اللغه درباره معنای ماده «ر، س، ل» مینویسد: الراء و السين و اللام اصل واحد مطرد منقاس يدل على الانبعاث و الإمتداد[۳۳]. همچنین این کلمه در معانی «فرستادن پشت سر هم»[۳۴]، «حامل پیام»[۳۵] و نیز «رسالت»[۳۶] به کار میرود.
قرآن کریم نیز با صراحت میفرماید: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ * وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۳۷]. لذا تخصیص وحی رؤیایی به انبیای تابع و استمساک به این دلیل برای تأویل ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ اشتباه است؛ زیرا آیه صد و یکم سوره صافات[۳۸] تصریح دارد که در خواب، بر حضرت ابراهیم(ع) وحی شد و بر قربانی فرزندش اسماعیل مأموریت یافت در حالی که ایشان شریعت مستقلی داشت و شریعت پیش از خود را نسخ کرده بود؛ لذا این سخن که پس از پیامبر اسلام(ص)، پیامبر صاحب شریعت مستقل نخواهد آمد، ولی آمدن رسول مبلغ شریعت گذشته اشکال ندارد، سخنی صحیح نیست[۳۹].
استعمالات قرآنی «نبی» و «رسول»
با نگاهی به کاربردهای قرآنی واژگان «نبی» و «رسول» در حیطه پاسخ به شبهه مورد نظر چنین به دست میآید:
- «نبی» صفت خاص پیغمبران است و به غیر از ایشان اطلاق نمیشود، ولی «رسول» شامل هر فرستادهای میشود؛ برای مثال: فرشتگان[۴۰]، جبرئیل[۴۱] و دو نفر از فرستادگان حضرت(ع)[۴۲] در قرآن با وصف «رسول» معرفی شدهاند. از این رو برای اعلام انقطاع وحی باید از واژه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ استفاده شود، نه «خاتم الرسل»؛ زیرا کلمه نبی است که معنای «وحی و نبوت» را بر دوش میکشد و واژه رسول چنین بار معنایی را ندارد.
- در بعضی آیات «نبی» وصف «رسول» قرار گرفته است: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ... فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ...﴾[۴۳].
- در قرآن کریم، در مورد تعدادی از پیامبران همانند: حضرت لوط[۴۴]، حضرت الیاس[۴۵]، حضرت یونس[۴۶] و حضرت اسماعیل(ع)[۴۷] که کتاب و شریعت مستقلی نداشتهاند، وصف «رسول» به کار برده شده است.
- هر گاه در جملهای کلمه «رسول» در کنار «نبی» قرار گیرد همانند آیه ۵۲ سوره حج ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ﴾[۴۸] ممکن است دو واژه، دارای دو معنای متفاوت باشند، ولی دلیلی وجود ندارد که در این موارد، همان تعریف ارائه شده از سوی برخی نویسندگان مورد نظر قرار گیرد، بلکه تفاوت آنها را میتوان در مقام و مراتب رسالت و نبوت دانست که بر حسب روایات مقام و مرتبه رسالت برتر از منزلت نبوت است[۴۹].[۵۰]
نسبتشناسی مفهومی واژگان «نبی» و «رسول»
در این باره، دو دیدگاه رایجتر است:
۱. معروف و مشهور است که مفهوم «نبی» اعم از «رسول» است؛ در این صورت مفهوم «نبوت» در مفهوم «رسالت» أخذ گردیده و یکی از اجزای آن به شمار میآید. شیخ مفید[۵۱]، تفتازانی[۵۲]، ابن کثیر دمشقی[۵۳] و... از کسانی هستند که بر این دیدگاه همنظرند.
۲. جمعی دیگر از اندیشمندان اسلامی، اعم بودن مفهوم «نبی» از «رسول» را انکار کردهاند. علامه طباطبائی از زمره مفسرانی است که با شواهد قرآنی ثابت میکند قول نخست با آیات قرآنی سازگاری ندارد و اعم بودن معنای «نبی» نسبت به «رسول» صحیح نیست. از دیدگاه ایشان:
اولاً: برخی آیات بیانگر آن است که مأموریت تبلیغ و هدایت مردم به دو گروه «نبی» و «رسول» داده شده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ﴾[۵۴].
در این آیه، نبی در مقابل رسول و هر دو از فرستادگان الهی معرفی شدهاند، حال آنکه ارسال، بدون مأموریت و رساندن پیام معنا ندارد.
ثانیاً: بر اساس آیه ۵۱ سوره مریم، عمومیت مفهوم «نبی» از «رسول» قابل اشکال است: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۵۵]. اگر مفهوم نبی اعم از رسول میبود، به مقتضای مدح و توصیف، میبایست قبل از رسول آورده میشد؛ چراکه در مقام مدح و تمجید، ترقی از خاص به عام مطلوب نیست[۵۶].
بنابراین بر اساس کاربردهای قرآنی و ادبی، میان مفاهیم «نبی» و «رسول»، تشابه و اشتراکی وجود ندارد و ختم یکی (به لحاظ مفهومی) مستلزم ختم دیگری نمیباشد، بلکه نفی و ختم یکی از آنها همراه با انتفای دیگری، نیازمند دلیل است[۵۷].
پاسخ نقضی
علاوه بر آنچه در مباحث پیش آمد، «اصل خاتمیت» کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسسان فرقه بهائیت و مبلغان مشهور آن، قرار گرفته است و همین امر، راه را بر هر گونه سفسطه و توجیه ناروای بهائیان از آیه چهلم سوره احزاب مبنی بر پایانپذیری سلسله نبوت، مسدود میدارد.
این اصل اساسی را بر مبنای سخنان منکران بیان میداریم: سید باب در ابلاغیه معروف به اَلف (هزار) که قسمتی از آن در کتاب اسرار الآثار آمده، چنین اعتراف میدارد: [خداوندا] من در هیچ شأنی جز به آنچه در قرآن بر حبیب خود، محمد رسول خدا و خاتم پیامبران فرستادهای، اعتقاد ندارم[۵۸]. بدینسان باب نیز، لقب یگانه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ را برای محمد مصطفی(ص) قائل است.
حسین علی بهاء نیز در عبارات زیر که در کتابها و الواح گوناگون وی آمده، علاوه بر اطلاق عناوینی چون «خاتم رسل»[۵۹]، «خاتم انبیاء»[۶۰] و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۶۱] بر وجود گرامی پیامبر اسلام(ص)، «خاتمیت» را به معنای «انتها» و «اتمام سلسله نبوت و رسالت» توسط ایشان دانسته است: الصلاة و السلام على سيد العالم و مربي الأمم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و على آله و اصحابه دائماً ابداً سرمداً[۶۲]. سلام و درود همیشگی و ابدی بر سرور جهان و مربی امتها، کسی که نبوت و رسالت به او انتها یافت و بر خاندان و یاوران وی یاد.
شوقی افندی (پیشوای سوم بهائیان) از بهاءالله درباره عظمت ظهور ایشان چنین نقل میکند: «از ختمیت خاتم، مقام این یوم ظاهر و مشهود»[۶۳].
حال جای این سؤال اساسی از بهائیان است که اولاً: تناقض آشکار میان کلام بهاء و جانشین وی، عباس افندی، چگونه قابل جمع است؟ ثانیاً: حسین علی بهاء و مقدم بر او علی محمد باب با چه مجوزی پس از گذشت دوازده قرن و اندی از ظهور اسلام، احکام و مقررات این دین جاودانه را منسوخ شمردهاند و مدعی کتاب آسمانی جدید و شریعت تازه (بیان در «بیاییه» و اقدس در «بهائیت») جایگزین قرآن و اسلام گشتهاند؟! آن هم بدینگونه که هنوز چند سال از خشک شدن قلم «بیان» از سوی علی محمد نگذشته بود که بهاء، رسماً با نسخ احکام آن، کتاب آسمانی جدیدی با عنوان «اقدس» را رونمایی میکند؟![۶۴].[۶۵]
شبهه پنجم: شبهات استمرار نبوت و رسالت پس از پیامبر اسلام(ص)
مخالفان خاتمیت، علاوه بر اشکال بر آیه چهلم سوره احزاب[۶۶] که دُرّ دلایل قرآنی در اثبات ختم نبوت و رسالت حضرت رسول اکرم(ص) است، با استمساک به برخی از آیات و روایات که به زعم خود، حاکی از استمرار نبوت و رسالت پس از پیامبر اسلام(ص) است، چنین برداشت میکنند که وعده خداوند آن است که پیامبرانی جدیدالظهور را به رسالت برگزیند پس ادعای اتمام نبوت و رسالت، ناتمام و قابل نقض میباشد.
الف) شبهه تداوم نبوت با استناد به آیه ۳۵ سوره اعراف
آیه کریمه چنین میفرماید: ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۶۷]. ابتدا نحوه استدلال بهائیت بر این آیه و سپس نقد آن ارائه میشود.
بیان شبهه
این شبهه به صورتهای گوناگون بیان شده است که برخی از تقریرات قدیم و جدید بهائیان چنین است: چگونه مسلمانان ادعا میکنند رسول اکرم(ص) خاتم پیامبران الهی بوده و پس از او پیامبران دیگری نمیآیند، با اینکه قرآن مجید تصریح میکند نبوت و پیامبری ختم نشده و پس از آن حضرت، پیامبران دیگری خواهند آمد. در این آیه شریفه، از لفظ ﴿يَأْتِيَنَّكُمْ﴾ که فعل مضارع است و دلالت بر زمان آینده دارد، استفاده میشود که پس از رسول اکرم(ص) پیامبران دیگری خواهند آمد و آن حضرت آخرین پیامبر الهی نیست[۶۸]. اینکه برخی گفتهاند عبارت یا عنوان ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ گویای خطاب خداوند به آدمیان اولیه است، نه مسلمین؛ هرگز قابل قبول نیست؛ زیرا چند آیه پیش از این میفرماید که ای بنی آدم! ای مسلمین! به هنگام ورود به مسجد أخذ زینت نمایید. عین آیه چنین است: ﴿يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[۶۹].
نویسنده کتاب بهاءالله در قرآن نیز همسو با گلپایگانی، با مقایسه آیه مورد بحث و مشابه آن در سوره بقره[۷۰] مینویسد: اعتقاد به پایان یافتن دوران وحی از سوی پروردگار، زندانی است گسترده و استوار که بر روح عامه مسلمانان تسلط یافته و عشق به تفکر و حس کنجکاوی را در آنها به کلی از میان برده است.... ترکیب ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ﴾ دو بار در قرآن مجید به کار رفته: یک بار بر زبان حضرت آدم و یک بار بر زبان محمد؛ در هر دو مورد خدا به بندگانش تعهد میدهد که ظهور پیامبران از جانب یزدان ادامه خواهد داشت...[۷۱].
او پس از بحث درباره ساختار ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ﴾ در هر دو آیه و گزینش برخی از ترجمهها برای تأیید کلام خود، ترجمه مسلمین از آیه ۳۵ سوره اعراف را نامعقول و نتیجه جمود نسبت به عقاید و افکار اجدادی میداند و با چنین پرسشی کلام را به پایان میرساند: پروردگار با دو واژه خاص، میثاق و تعهد خود را به امتهایی که پس از حضرت آدم زندگی میکردند با ارسال پیامبرانی مانند رسول اکرم تحقق بخشید. آیا معقول است که تصور کنیم معنای همان دو واژه، یعنی ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ﴾ در اشاره به همان تعهد، پس از ظهور رسول اکرم، ناگهان تغییر یافت؟[۷۲].[۷۳]
جواب شبهه
منشأ این اشکال عدم توجه به موارد ذیل است:
نکات ادبی آیه
اولاً: کلمه ﴿إِمَّا﴾ در آیه مورد بحث، مرکب از «إن شرطیه» و «ماء زائده یا کافه» است که حرف شرط را از عمل کردن باز میدارد؛ از همین رو فعل ﴿يَأْتِيَنَّكُمْ﴾ مؤکد به نون تأکید ثقیله شده و قطعی الوقوع است. پس دیگر دلالتی بر زمان حال و آینده ندارد، همان طور که ﴿فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ﴾[۷۴] از دلالت بر زمان منسلخ شدهاند.
ثانیاً: بزرگترین دلیل بر اینکه آیه درصدد خبر دادن از آمدن پیامبرانی غیر از پیامبر اسلام(ص) نیست، کاربرد واژه «اِن» است که «قطعی نبودن کار» را میرساند. اگر درصدد خبر دادن بود، میبایست از کلمه «اِذا» که دلالت بر قطعیت دارد، استفاده میشد و چون موضوع آمدن پیامبران از موضوعات بسیار مهم است، صحیح نیست خبر دادن از آن با شک و تردید همراه باشد، همان طور که سایر امور مهم و قطعی با بیانهای جزمی و مؤکد میآید. مثلاً درباره معاد میفرماید: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ...﴾[۷۵].
ملاحظه میشود که چگونه از وجود رستاخیز به صورت قطع و یقین خبر میدهد. کوتاه سخن آنکه در آیه مورد بحث میفرماید: فلاح و رستگاری برای کسانی است که به پیامبر خود اقتدا کرده و از او به هیچ وجه تخطی نمیکنند، اما این که این جریان مربوط به چه زمانی است، آیه در این باره بیانی ندارد.
ثالثاً: ساختار فعل مضارع بر زمان آینده دلالت ندارد، بلکه بر زمان حال و ثبات دلالت میکند و با قرینه معین میشود که آیا مختص حال است یا آینده یا هر دو [پس برداشت بدون قرینه از این فعل صحت علمی ندارد.
خطاب در آیه
منشأ اصلی ایراد شبهه، عدم توجه مستشکل به نوع خطاب در آیه مورد بحث و آیات پیشین است: در کتابهای علوم قرآنی، خطابات قرآن به گونههای مختلف مورد بحث و دستهبندی قرار گرفته است[۷۶]. از یک منظر تقسیم بدین گونه است:
- خطابات مربوط به زمان نزول قرآن و پس از آن: طرف خطاب در این گروه، گاه شخصی خاص همانند پیامبر(ص)[۷۷]، گاه مسلمانان[۷۸] و یا انسانهای حین نزول و پس از آن تا روز رستاخیز میباشند[۷۹].
- خطابات مربوط به دوران پیش از نزول قرآن: در این قسم، خداوند حکایتگر مطالب برای پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان است و مخاطب این خطابها نیز مختلف میباشد. مورد خطاب، گاه فردی خاص[۸۰]، قومی خاص[۸۱] و یا تمام ابنای بشر از آغاز خلقت تا روز رستاخیز است.
خطاب در آیه مورد بحث، آخرین نوع از دسته دوم است؛ یعنی مخاطب، تمام افراد بشر هستند نه جامعه مسلمانان. با نگاهی به آیات پیشین به دست میآید که این آیه، حاکی از خطابی است که در آغاز آفرینش انسان و در حالی که مخاطب تمام افراد بشر هستند، صادر شده است[۸۲].
ب) شبهه استمرار رسل با استناد به آیه پانزدهم سوره غافر
بیان شبهه
اگر کسی در آیه کریمه که در سوره مؤمن فرموده تأمل نماید، بر انحراف قوم از حقایق قرآنی شهادت میدهد: ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ﴾[۸۳] یعنی اوست خداوند رفیع الدرجات ذوالعرش که القا خواهد فرمود روح مقدس وحی را از عالم امر به هر که میخواهد از عباد خود تا اینکه در یومالتلاق، نذیر قوم گردد و خلق را از عذاب و سختیای که مترتب است، انذار و تخویف فرماید. هر کس که از قواعد عربی مطلع و مستحضر باشد، میفهمد که کلمه ﴿يُلْقِي الرُّوحَ﴾ به لفظ مستقل نازل شده؛ یعنی بشارت به حادثهای در آینده است، نه اخبار از امور گذشته و صریح است بر اینکه انزال روحالأمین و بعثت نذیر مبین، منوط به اراده و مشیت اوست که هر وقت اراده فرماید نذیری مبعوث خواهد فرمود و هر زمان که مقتضی باشد به شریعتی جدید، عالَم را تازه و جدید خواهد کرد[۸۴].
کارشناس برنامه تلویزیونی بهائیت نیز با روش تطبیقی آیات این مطلب را چنین شرح میدهد: در ﴿يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾[۸۵] و یا ﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ﴾[۸۶] مضمون چنین است که خداوند بر هر کس اراده نماید روحالأمین (فرشته وحی) را نازل میفرماید. در جای دیگر از قرآن که بحث از ظهور رسول الهی در هر دوره و اعراض مخالفان است، میفرماید: خداوند مقام رسالت را به هر انسانی که بخواهد، میبخشد[۸۷].[۸۸]
جواب شبهه
آنچه که نقطه تمرکز استدلال مخالفین خاتمیت قرار گرفته، فراز ﴿يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ﴾ است. بنابراین برای زدودن ابهام عارضی از چهره آیه، بررسی معنای واژگان جمله مزبور لازم و ضروری میباشد. ﴿يُلْقِي﴾، ﴿الرُّوحَ﴾ و ﴿مِنْ أَمْرِهِ﴾ کلمات مورد بررسی ماست:
بررسی مفردات آیه
﴿يُلْقِي﴾: از ماده اِلقاء به معنای افکندن چیزی است به طوری که بتوان آن را دید؛ سپس این معنا در مورد انداختن هر چیزی به کار میرود[۸۹]. این واژه به صورت استعاره در معنای اعطاء[۹۰] یا نزول به کار میرود. در آیه مورد بحث، مفسران بسیاری، ﴿يُلْقِي﴾ را به معنای ينزّل[۹۱] دانستهاند.
﴿الرُّوحَ﴾: «روح» در لغت به معنای چیزی است که مبدأ حیات و زندگی است[۹۲] و جاندار به وسیله آن قادر به احساس و حرکت ارادی میباشد[۹۳].
در این که مراد از روح در آیه مورد بحث چیست، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد: «قرآن»[۹۴]، «مقام نبوت»[۹۵]، «فرشته وحی»[۹۶] و «رحمت»[۹۷] از تفاسیر صورت گرفته در این زمینه است. لیکن بسیاری از مفسرین این واژه را «وحی»[۹۸] معنا کردهاند. به این سبب که انسان با وحی از موت کفر نجات مییابد و داخل در حیات معنوی میشود[۹۹] و یا به این دلیل که وحی، انسان را از موت جهالت نجات داده و به حیات معرفت رهنمون میدارد[۱۰۰].
با توجه به معانی واژگان، معنای آیه چنین خواهد بود: او، درجات (بندگان صالح) را بالا میبرد (و) صاحب عرش (است). روح را[۱۰۱] به فرمانش بر هر کدام از بندگانش که بخواهد، نازل میکند تا مردم را از روز ملاقات دهد[۱۰۲].
ارزیابی وجوه مختلف شبهه
۱. با توجه به دیدگاههای مختلف وارد شده در مورد «روح»، دیگر معانی وارده چون «رحمت» و... ارتباطی با بعثت پیامبر جدیدالظهور ندارد و نمیتوان این تفسیر را به تنهایی بر آیه تحمیل کرد.
۲. اگر مراد از «روح»، وحی یا مقام نبوت یا کتاب آسمانی باشد، همان طور که در شبهه پیش بیان شد، «فعل مضارع» در این قبیل آیات، معنای زمان آینده را ندارد، بلکه فقط و فقط استناد فعل به فاعل و توصیف فاعل را به آن کار میرساند. آیه مورد بحث این حقیقت را بازگو میکند که گزینش فردی به منصب رسالت و نزول وحی بر او از معیارهای مورد نظر کافران پیروی نمیکند[۱۰۳] و مبتنی به صلاح حضرت حق است. همانند مضمون آیه ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ...﴾[۱۰۴] که در بردارنده زمان مشخص نیست و به حکمت الهی اشاره دارد[۱۰۵].
شبهه ششم: پایانپذیری دوران امتها
بهائیان برای مشروعیت بخشیدن به آیین خود ناگزیرند ابتدا با ترجمه دلخواه از آیات کلامالله مجید به اثبات مقطعی بودن دین اسلام بپردازند تا بتوانند به زعم خود، در مرحله بعد، با نفی خاتمیت حضرت رسول(ص)، شریعت علی محمد باب و بهاء را رنگی الهی و شرعی بخشند.
آیه مورد نظر بهائیان در طرح این ادعا چنین است: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[۱۰۶].
بیان شبهه
گلپایگانی با استناد به آیات ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾[۱۰۷] و ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ...﴾[۱۰۸] بیان میدارد که دین اسلام همانند سایر ادیان، عمر محدودی دارد و پس از سپری شدن مدت آن، پیامبر و امت دیگری خواهند آمد و دوام و استمرار و پیوستگی رسالت انبیاء پس از پیامبر اسلام(ص) را از این آیات شاهدیم[۱۰۹].
بهائیت در تفسیر آیه، امت را به معنای جماعت پیرو یک آیین، یا «خود آیین» دانسته[۱۱۰] و با قلمفرسایی در نوشتارهای گوناگون چنین بیان میدارد که امت اسلام نیز تاریخ انقضایی داشته است. این اعتقاد را در کتابهای جدید ایشان چنین مییابیم: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ...﴾ اگر هر امتی مدت عمری داشته باشد، در این صورت در زمان معین باید با مرگ روبهرو شود. آیا خداوند، عهد خود را در فرستادن پیامبران جدید جهت تعلیم دادن سهم فزایندهای از خزانه معرفتش به ما، نقض خواهد کرد؟ هرگز خدای مهربان، بندگانش را ترک نخواهد کرد و به حال خود رهایشان نخواهد ساخت. بنا بر سنت همیشگی و پایدار خداوند، مرگ همیشه با موهبت زندگی جدیدی همراه است و پیامبران به همین سبب ظاهر شدهاند... پس خالق هستی بلافاصله بعد از اعلام مرگ روحانی هر «امتی» ـ از جمله امت اسلام ـ بشارتی به ما میدهد. او ما را مطمئن میسازد که ما را در آن شرایط وخیم در چنگال مرگ رها نخواهد کرد. به ما وعده میدهد که پیامبران جدیدی خواهد فرستاد تا حیات روحانی را مجدداً به به ما بازگردانند[۱۱۱].
در این شبهه، استدلال نویسندگان بهائی، بر دو مبنای اصلی زیر استوار است:
- «امت» به معنای پیروان یک دین است؛
- «اجل» به معنای انقضای دوران و مرگ روحانی یک جامعه است. به نظر ایشان با استناد به آیات کلامالله مجید، هر یک از ادیان زمانی تعیین شده دارند که پس از انقضای آن، لاجرم به دینی دیگر منتهی میشوند. این اتفاق برای اسلام نیز رخ داده است. پس اصرار مسلمانان بر مقوله خاتمیت نبی اکرم(ص) بیمعناست[۱۱۲].
جواب شبهه
همانند مباحث قبل، با بررسی واژگان آیه، تفسیر صحیح از آیه نمایان میگردد.
۱. اُمة: این واژه، اسمی عربی از اصل و ریشه «اُ، م، م» به معنای «قصد و آهنگ»[۱۱۳] است که وجوه مختلف آن در معانی گوناگونی از قبیل: شریعت[۱۱۴]، دین[۱۱۵]، جماعت[۱۱۶]، طریق[۱۱۷]، زمان[۱۱۸]، صنف حیوانات[۱۱۹]، یک نسل از مردم[۱۲۰] و... به کار رفته است.
استعمالات قرآنی این واژه به صورت مفرد، مضاف و جمع ۶۴ بار در ۶۲ آیه و در ۲۵ سوره است که بر دو معنای کلی قابل تطبیق است:
جماعتی با نقاط مشترک: گاه این قدر مشترک میان آنها:
- اتحاد دین و آیین است. مانند آیات شریفه: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۱۲۱] و ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۲۲].
- اتحاد زمان و مکان است. مانند آیات کریمه: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[۱۲۳] و ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ﴾[۱۲۴].
- اتحاد در پیوندهای خویشاوندی است. مثل آیه: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا﴾[۱۲۵].
دین و طریقه: آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[۱۲۶].
در این دو آیه، مراد از امت، «دین و طریقه» میباشد؛ یعنی در هر عصری، وقتی پیامبری از سوی خدا بر مردمی فرستاده میشد، گروهی از آنان در برابر دعوت انبیاء(ع)، ایستادگی کرده و از گرویدن به حقیقت امتناع میورزیدند، به این دلیل که ما بر راه و آیین پدران خودمان پابرجاییم و از آن افکار تبعیت میکنیم. معانی دیگر واژه امت را نیز میتوان به این دو معنا بازگرداند.
۲. اجل: اجل، مفرد «آجال» واژهای عربی است و در معانی مختلفی چون «مدت شیء»[۱۲۷]، «غایت و زمان مرگ»[۱۲۸]، «سررسید بدهی و مهلت هر کار»[۱۲۹] و «وقت معین و محدود»[۱۳۰] به کار میرود.
اکنون ببینیم در آیه مورد بحث، «امت» در کدام یک از دو معنا به کار رفته است و مقصود از «اجل داشتن امت» چه میباشد؟
بهائیان با نظر به معنای دوم امت، از آیه چنین برداشت کردهاند که برای هر شریعت و دینی، زمانی مقرر و معین وجود دارد که در نهایت به سر خواهد رسید؛ دین اسلام نیز در پرتو همین قانون قرار دارد و قول به جاودانگی و خاتمیت آن، با آیات قرآن ناسازگار است!
به طور مسلم، این سخن از جنبههای مختلف قابل نقض است و به دلایل ذیل، مقصود از امت، «جماعتی است که در امری از امور با هم اشتراک دارند» زیرا:
اولاً، از لحاظ ادبی، پس از فراز ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ...﴾، بلافاصله ضمیر جمع به کار میبرد و میفرماید: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ﴾[۱۳۱]؛ اگر مقصود از امت، طریقه و آیین بود، لازم بود از ضمیر مفرد مؤنث استفاده کرده و بفرماید: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ﴾. از این رو معلوم میگردد که مقصود از واژه «امت»، همان جمعیت و گروه است.
ثانیاً، این آیه به یک سنت تکوینی و طبیعی (فنا و نیستی ملتها) اشاره دارد، نه تشریعی؛ یعنی ملتهای جهان، همانند افراد، دارای مرگ و حیاتند، ملتهایی از روی زمین برچیده میشوند و به جای آنها، ملتهایی دیگر قرار میگیرند با این تفاوت که مرگ ملتها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریای شهوات و فرورفتن در امواج تجملپرستی و تنپروری است. بررسی فنای تمدنهایی چون تمدن بابل، فراعنه مصر، قوم سبأ و کلدانیان، آشوریان و مسلمانان اندلس این حقیقت را نشان میدهد که در لحظه فرارسیدن نابودی حتی نتوانستند ساعتی پایههای لرزان حکومتهای خویش را نگه دارند[۱۳۲]. این حقیقتی است که قرآن از آن به «مداوله» تعبیر میکند که به معنای انتقال و جابهجا شدن است[۱۳۳].
پس علت آنکه نفرمود برای هر فردی لكل أحد أجل و از «امت» استفاده کرد، این است که با ذکر جماعت، نشان دهد که عمرهای افراد یک دوره به هم نزدیک است و دیگر آنکه پس از آمدن رسول و اقامه و اتمام حجت، ملتها مستوجب هلاکت خواهند شد[۱۳۴].
ثالثاً، سیاق آیات قبل و بعد چنین است که خداوند میفرماید: استفاده از زینتهای مادی بر مؤمنان حرام نیست، ولی اگر از حد گذشت و بر اطاعت خدا غلبه یافت، چنین امتی اجلش فرارسیده و چون سبب تامه عذاب فرا رسد لحظهای پیش و پس نخواهد شد.
در حالی که امت اسلام در سال ۱۲۶۰ نه تنها هلاک نشد، بلکه از نظر تعداد، بیشتر و از نظر بیداری، هوشیارتر شد؛ حال آنکه این مردمان بهائیاند که سرانشان از بین رفتند.
رابعاً، به عقیده بهائیان، خداوند اراده کرده که اجل و عمر امت اسلام هزار سال باشد؛ در صورتی که این حکم مغایر عقل است؛ زیرا عقل، زمانی به نابودی چیزی حکم میکند که وجودش از عدمش کمتر اهمیت دارد و این خود دارای علل و عوامل خاصی مثل گناه و غیره است و سپری شدن هزار سال تأثیری در آن ندارد. همچنین این حکم مخالف آیاتی از قرآن کریم است که تحول و دگرگونی امتها و افراد را در اختیار آنان و بر حسب اعمالشان میداند که خودشان فراهم آوردهاند[۱۳۵].
خامساً، برای تفسیر واژگان و آیات قرآنی و برداشت صحیح از آنان، نیازمند قراین مؤید و متقن هستیم. حال جای این پرسش از مستشکل است که شما با کدام دلیل فهمیدهاید که معنای «امت» (در این آیه) دین و شریعت است در حالی که تفاسیر معتبر قدیم و حال، این واژه را «جمعیت و گروه» معنا کردهاند! و آیات و روایات بسیاری نیز بر نقض کلام شما گواهی میدهد؟
بر فرض که قبول کنیم آیه در مورد عمر دین و آیین باشد، از کجای آن میتوان دریافت که عمر و اجل اسلام سر آمده؟؛ چراکه قرینهای بر تأیید این گفتار وجود ندارد و در نهایت با ضمیمه آیات و روایات تصریح کننده بر خاتمیت پیامبر(ص) میتوان چنین گفت که مدت عمر دین و امت اسلام با عمر بشریت امتداد دارد و با از بین رفتن همه انسانها و برپاشدن قیامت، اجل اسلام و امت آن نیز به سر خواهد آمد[۱۳۶].
شبهه هفتم: تنافی خاتمیت با حیات برخی انبیاء(ع)
مخالفان خاتمیت در هجمهای دیگر به این اصل اعتقادی مسلمانان، در صدد بیان این مطلبند که بنا بر منصوصات دینی، برخی از انبیاء چون حضرت عیسی، خضر و الیاس(ع) زنده هستند؛ حال چطور میتوان این مطلب را با «ختم نبوت» جمع بست؟ بهائیت که پیشگام این عرصه بوده است با پررنگ کردن حضور حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان، مبنای خاتمیت را بدینگونه به چالش میکشد:
بیان شبهه
گلپایگانی معتقد است اگر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ را آخر النبيين معنا کنیم، با اعتقاد دیگر مسلمانان مبنی بر آمدن حضرت عیسی(ع) منافات دارد: واعجب! تناقضی که در عقاید منکرین مشاهده میشود این است که از یک طرف کلمه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ را حمل میکنند بر این که نبی دیگری ظاهر نخواهد شد و از طرف دیگر متفقند که عیسی بشخصه و اوصافه قیام خواهد نمود. چه اگر عیسی بشخصه و اوصافه نزول فرماید، البته او نبی باشد که برای هدایت و حکومت مبعوث شده و دیگر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ و «لَا نَبِيَّ بَعْدِي» معنا ندارد. بلی، بعضی علما گفتهاند که عیسی پس از نزول، به شریعت اسلامیه حکم خواهد فرمود؛ پس اگر سؤال نمایی به چه دلیل به این خیط باطل متمسک شدهاید، در جواب عاجز بینی و علی فرض المحال اگر به شریعت اسلامیه حکم فرماید، آیا وصف «نبی الله» از آن حضرت محو گردد؟ ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۱۳۷].[۱۳۸]
جواب شبهه
درباره حدیث مذکور باید گفت: درست است که بر حضور حضرت عیسی(ع) در آخر این امت اشاره دارد، لیکن قیام ایشان به شریعت تازه، از کجای حدیث قابل استنباط است؟ چراکه آمدن حضرت، در هر زمان و مکانی و همراهی ایشان با هر امتی نه عقلاً مستلزم شریعتی جدید است و نه شرعاً.
همچنین از جهت عقلی: رسالت و آوردن شریعت از لوازم مقدمات شخصیه حضرت عیسی(ع) نیست تا گفته شود چون در زمانی حامل شریعت خاص بوده، اگر در مکان و زمان دیگری پیدا شد، لازم است باز هم داعی به شریعت مخصوص خود گردد و الا مسیح نخواهد بود! به طور مثال، اگر شخصی از جانب پادشاهی، سالهای قبل سِمَت سفارت داشته است و اکنون خبر دهند که همان شخص به سمت مشاور ولیعهد منصوب شده، آیا هیچ عاقلی چنین برداشت میکند که چون قبلاً سفیر بوده پس در مأموریت جدید هم، به همین پست مشغول میشود و گرنه همان شخص نخواهد بود؟
و نیز از جهت نقلی: آنچه در منابع دینی مسلم است این است که حضرت عیسی(ع) بیش از دو هزار سال قبل، از جانب خدای تعالی مأمور به آوردن شریعتی شد و بعد به حکمت الهی به آسمانها صعود کرد و تا بعثت حضرت رسول اکرم(ص) مردم به پیروی از آیین او مکلف بودند و لیکن با ظهور دین اسلام و نبوت حضرت ختمی مرتبت(ص) شریعت عیسی نسخ گردید.
بنا بر آنچه گفته شد جواب شبههافکنان به حیات برخی انبیاء(ع) و یا نزول حضرت عیسی(ع) به صورتهای ذیل است:
اولاً: مراد از خاتمیت حضرت رسول اکرم(ص)، عدم بعثت پس از ایشان است و انبیای مورد نظر چون حضرت مسیح(ع)، قبل از پیامبر(ص) مبعوث شدهاند.
ثانیاً: با مبعوث شدن پیامبر(ص)، فقط تشریع شریعت جدید و وحی تشریعی پایان پذیرفت و این همان معنای «خاتمیت» است و انبیای یادشده هیچ یک این دو ویژگی را نداشتند.
ثالثاً: آنچه مورد نفی قرآن است آمدن پیامبر یا پیامبرانی با دین جدید است و آنکه پیامبری در رکاب حضرت حجت(ع) و مروج دین او باشد، منافاتی با قول به خاتمیت ندارد[۱۳۹].
منابع
پانویس
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۴۴.
- ↑ ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ مقاله «تأملی در آثار اسلامی پیرامون مبحث خاتمیت» برگرفته از سایت آیین بهائی.
- ↑ کریستوفر باک، تفسیر قرآن در کتاب ایقان، ص۹۱۴.
- ↑ گفتگوی ماهوارهای شبکه بهائی با موضوع: تجدید و تکامل ادیان؛ مجری: دکتر معین افغانی، کارشناس: دکتر نصرت الله محمد حسینی.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۴۴.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۴۶.
- ↑ مصطفی حسینی طباطبائی، ماجرای باب و بهاء، ص۱۷۰.
- ↑ روحی روشنی، خاتمیت، ص۲۲.
- ↑ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۳۲۹.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: جزوه «محمد، خاتم الانبیاء» از محمد ابراهیم خان، ص۴۴-۳۵.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۴۹.
- ↑ به معنای «خواندن و به پایان رسانیدن کل قرآن».
- ↑ به اعتبار قرائت یک دوره کامل از قرآن توسط حضار مجلس ترحیم برای شخص متوفی.
- ↑ ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۸.
- ↑ ابراهیم بن البری الزجاج، معانی القرآن و اعرابه، ج۴، ص۲۳۰.
- ↑ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.
- ↑ علی بن احمد واحدی نیشابوری، الوسیط، ج۳، ص۴۷۴.
- ↑ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ المعلم بطرس بستانی، محیط المحیط، ص۳۱۷.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۵۰؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۶۲.
- ↑ میرزا حسین علی بها، ایقان، ص۱۳۶.
- ↑ ﴿قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ﴾ «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
- ↑ محمد بن یزید بن ماجه، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۲، ص۱۳۵۹.
- ↑ محمد بن عبدالله بن عزئی مالکی، عارضة الأحوذی فی شرح صحیح الترمذی، با حواشی شیخ جمال مرعشلی، ج۵، ص۴۷، حدیث ۲۲۱۹.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۶۵.
- ↑ ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص۱۸۱.
- ↑ روحی روشنی، خاتمیت، ص۵.
- ↑ روحی روشنی، خاتمیت، ص۱۶.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۵۷؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱ ص ۵۶.
- ↑ اصل ماده «ر، س، ل» دلالت بر برانگیخته شدن و کشیدن دارد. احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۳۹۲.
- ↑ اسماعیل بن حماد صاحب، المحیط فی اللغه، ج۸، ص۳۰۳.
- ↑ محمود بن عمر زمخشری، مقدمة الأدب، ص۴۸.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۷، ص۲۴۰.
- ↑ «که این (قرآن) بازخوانده فرستادهای گرامی است * و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان میآورید * و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند میپذیرید» سوره حاقه، آیه ۴۰-۴۲.
- ↑ ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ «(ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۶۱؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۵۶.
- ↑ ﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ﴾ «و او بر بندگان خویش چیره است و بر شما نگهبانانی میفرستد تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند و آنان کوتاهی نمیورزند» سوره انعام، آیه ۶۱ و ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُولَئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ «ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را دروغ شمارد کیست؟ آنان کسانی هستند که بهرهشان از آن نوشته (که در لوح محفوظ است) بدیشان خواهد رسید تا چون فرستادگان ما که جانشان را میستانند، نزدشان فرا رسند (و به آنان) گویند: کجاست آنچه به جای خداون» سوره اعراف، آیه ۳۷.
- ↑ ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾ «که این (قرآن) بازخوانده فرستادهای گرامی است» سوره تکویر، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ﴾ «آن هنگام که دو تن را نزد آنها فرستادیم و آنان را دروغگو شمردند و ما با سوّمی، (آن دو را) پشتیبانی کردیم، آنگاه گفتند که ما نزد شما فرستاده شدهایم» سوره یس، آیه ۱۴.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند... پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید.».. سوره اعراف، آیه ۱۵۷-۱۵۸.
- ↑ ﴿وَإِنَّ لُوطًا لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ «و نیز لوط از پیامبران بود» سوره صافات، آیه ۱۳۳.
- ↑ ﴿وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ «و نیز الیاس از پیامبران بود» سوره صافات، آیه ۱۲۳.
- ↑ ﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ «و نیز یونس از پیامبران بود» سوره صافات، آیه ۱۳۹.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ ر.ک: عزالدین رضانژاد، خاتمیت و جامعیت دین اسلام در آثار امام خمینی، فصلنامه اندیشه تقریب، ویژهنامه شماره ۲، سال سوم، ص۱۰۵.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۶۴.
- ↑ محمد بن نعمان (شیخ مفید)، مصنفات الشیخ المفید، ج۴، ص۴۵.
- ↑ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۶.
- ↑ اسماعیل بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۱.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۶۶.
- ↑ اسدالله مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ «یومی از ایام در ارض طاء [طهران] که مقر سلطنت ایران است، مشی مینمودم. بغتتاً از کل جهات، حنین مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابری که در مدن و دیار آن اقلیم است، اصغاء شد و به این کلمات ذاکر الهي، الهي، خاتم رسل و سيد كل، رسول الله روح ماسويه فداه، ما را از برای ذکر و ثنای تو ترتیب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سب و لعن حضرت مقصود مشغولند، الهی، الهی، ما را نجات بخش». اشراقات و چند لوح دیگر، ص۲۴۶- ۲۴۷ (مندرج در سایت کتابخانه بهائی.
- ↑ اشراقات و چند لوح دیگر، ص۲۵۲ «در خاتم انبیاء تفکر نما، بر آن حضرت وارد شد آنچه که افئده مقربین و اکباد مخلصین را گداخت.»...
- ↑ حسین علی بهاء، آثار قلم أعلی، ج۵، ص۲۱، در وصف قرآن میگوید: كتاب قدس حفيظ الذي نزل على محمد رسول الله و خاتم النبيين و جعله حجة باقية من عنده و هدى و ذکرى للعالمين.
- ↑ اشراقات، ص۲۹۳.
- ↑ شوقی افندی، دور بهائی، ص۱۸-۱۹.
- ↑ ر.ک: گروه پژوهش و نگارش بهائیپژوهی، فرجام فرخنده (پژوهشی در اصالت خاتمیت)، ج۱، تهران: انتشارات گوی، ۱۳۹۲، ص۷۷-۷۴؛ عزالدین رضانژاد، خاتمیت: نفی مسلک و بهاء، ماهنامه زمانه، سال ششم، ش۶۱، مهر: ۱۳۸۶، ص۷۳-۷۴.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۱۷۴؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۶۱.
- ↑ ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ «ای فرزندان آدم! چون فرستادگانی از خودتان- که آیات مرا بر شما میخوانند- نزدتان آیند (به آنان ایمان آورید و پروا پیشه کنید) آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
- ↑ ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص۱۳۶، به نقل از جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۱۱۲.
- ↑ «ای فرزندان آدم! در هر نمازگاهی زیور خود را بردارید و بخورید و بیاشامید و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.
- ↑ ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ «گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ هوشیدر، مطلق، بهاءالله در قرآن، ص۱۱۹-۱۱۸. مندرج در سایت: www.aeenebahai.org.
- ↑ هوشیدر، مطلق، بهاءالله در قرآن، ص۱۲۴ و نیز ر.ک: محمد ابراهیمخان، محمد خاتم انبیاء، ص۷۳ تا ۷۹. برگفته از سایت آیین بهائی.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۸۰؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۶۸.
- ↑ «ای فرزندان آدم! چون فرستادگانی از خودتان- که آیات مرا بر شما میخوانند- نزدتان آیند (به آنان ایمان آورید و پروا پیشه کنید) آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
- ↑ «و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّهای در آسمانها و زمین از (دید) او دور نمیماند و خردتر و کلانتر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳.
- ↑ محمد بن عبدالله زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۴۹؛ محمدابراهیم حفناوی، دراسات اصولیه فی القرآن الکریم، ص۲۳۰؛ نورالدین عتر، علوم القرآن الکریم، ج۴، ص۲۱۲؛ ولی الله نقی پور، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، ص۴۹۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾ «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید» سوره نساء، آیه ۱.
- ↑ ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ «فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز!» سوره بقره، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ «ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آورید» سوره بقره، آیه ۴۰.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۸۳-۱۹۴؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۷۰؛ نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما، ص ۶۲-۷۱.
- ↑ «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) میفرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
- ↑ ابوالفضل گلپایگانی، کتاب الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلائل و البرهان، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) میفرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
- ↑ «فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو میفرستد که بیم دهید: هیچ خدایی جز من نیست بنابراین از من پروا کنید» سوره نحل، آیه ۲.
- ↑ به نقل از گفتگوی ماهوارهای شبکه بهائیت با موضوع تجدید و تکامل ادیان، مجری دکتر معین افنانی، کارشناس: دکتر نصرتالله محمد حسینی.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۹۵؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۷۵.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۷۴۶.
- ↑ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۲۴، ص۱۶۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج۲۴، ص۳۳؛ نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، ج۳، صص ۲۰۰؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۷۱؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۶۲؛ علی بن محمد خازن، لباب التأویل، ج۴، ص۷۰؛ احمد ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان، ج۸، ص۲۷۰؛ مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۳، ص۷۰۸؛ عبدالکریم خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج۱۲، ص۱۲۱۴؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر، ج۲۴، ص۹۱؛ محمد بن عمر نووی الجاوی، مراح لبید للکشف معنی القرآن، ج۲، ص۳۴۴.
- ↑ محمد بن یعقوب فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج۱، ص۳۰۷.
- ↑ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۱۹۵.
- ↑ محمد سبزواری نجفی، ارشاد الأذهان الی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۴.
- ↑ محمد جریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج۲۴، ص۳۳؛ سیدعبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۳۶۲؛ سیدعباس سیدکریمی حسینی، تفسیر علیین، ج۱، ص۴۶۹.
- ↑ نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، ج۳، ص۲۰۰؛ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۳۱۸.
- ↑ علی بن محمد ماوردی، النکت و العیون، ج۵، ص۱۴۷.
- ↑ علی بن أحمد واحدی نیشابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۴، ص۷؛ فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۷، ص۴۹۹؛ ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۲۱۱؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۱۷؛ محمد صادق تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۶۸؛ حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثناعشری، ج۱۱، ص۲۹۰؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر المبین، ج۱، ص۶۱۹؛ علیرضا میرزاخسروانی، تفسیر خسروی، ج۷، ص۲۸۰؛ سیدمحمدحسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۲۰، ص۲۵؛ ناصر مکارم شیرازی، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج۱۵، ص۲۲۰.
- ↑ عبدالله بن محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۰۰.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۶۲.
- ↑ وحی و مقام نبوت و یا رحمت....
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۹۷-۲۰۰.
- ↑ اهل کتاب و مخالفان دیگر در زمینه رسالت پیامبر(ص) و وحی بر او ایرادات فراوانی میگرفتند: گاه میگفتند رسول باید از طائفه بنیاسرائیل باشد، گاه بهانه میگرفتند که چرا قرآن همانند تورات و انجیل نزولی یک باره ندارد و....
- ↑ «و هنگامی که نشانهای (از سوی خداوند) نزدشان آید میگویند ما هرگز ایمان نمیآوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۲۰۱؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۷۸؛ نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما، ص ۶۲-۷۱.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس میروند و نه پیش میافتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ «و هر امّتی را پیامبری است که چون پیامبرشان بیاید میان آنان به دادگری داوری میشود و به آنان ستم نخواهد رفت» سوره یونس، آیه ۴۷.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس میروند و نه پیش میافتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص۵۴.
- ↑ مقاله خاتمیت (پژوهشی در ریشهها و پایههای اعتقاد به پایان یافتن ارتباط خداوند با انسان) برگرفته از: www.allbahainews.wordpress.
- ↑ محمد ابراهیم خان، محمد: خاتم انبیاء، ص۶۲ و ۷۳.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۲۳۱-۲۳۴.
- ↑ محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۱، ص۶۰؛ محمد بن ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۵۲؛ علی بن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۱۰، ص۵۷۱؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۴۹؛ فؤاد أفرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۱۲۷.
- ↑ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۷.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۷.
- ↑ نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ محمد بن مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۶، ص۲۶.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۸۶.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۴.
- ↑ عبدالله بن محمد أزدی، کتاب الماء، ج۱، ص۷۰.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس میروند و نه پیش میافتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ «و چون به آب مدین رسید بر آن، گروهی را دید که (گوسفندان خود را) آب میدادند» سوره قصص، آیه ۲۳.
- ↑ «و آنان را به دوازده سبط که هر یک امتی بود بخش کردیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۰.
- ↑ «(نه،) بلکه گفتند: ما به راستی پدرانمان را بر آیینی یافتهایم و ما نیز در پی آنان رهجوییم * و بدینگونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافتهایم و آثار آنان را پی میگیریم» سوره زخرف، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۶۲۱؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۴۴۷.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۶، ص۱۷۸؛ عبدالله بن محمد أزدی، کتاب الماء، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۱۱.
- ↑ محمد بن احمد أزهری، تهذیب اللغة، ج۱۱، ص۱۳۲؛ علی بن اسماعیل بن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، ج۷، ص۴۸۷.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۶۵؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۴۳.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس میروند و نه پیش میافتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ تلخیص از: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۶، ص۱۵۸-۱۵۷.
- ↑ یعقوب جعفری، سیری در علوم قرآن، ص۲۹۳.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۶۴۱.
- ↑ محمد علی اسدی نسب، نقد و بررسی شبهات قرآنی بهائیت، ص۱۴۲.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۲۳۴-۲۳۸.
- ↑ «یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی میکند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده میشوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۲۴۲.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۲۴۴.