غلو

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از غُلات شیعه)

غلوّ به معنای زیاده‌روی و تجاوز از قدر و منزلت هر چیز، در اصطلاح یعنی انسان چیزی را که به آن اعتقاد دارد، از حد خود بالاتر ببرد. غالی در اصطلاح شیعه شخصی است که مقامات و فضائلی را درباره اهل بیت (ع) ادعا می‌کند که واقعیت ندارند و اهل بیت(ع) هم آنها را مطرح نکرده‌اند، مانند ادعای نبوت و الوهیت. جهل و ناآگاهی مردم و احساس محبت زیاد نسبت به اهل‌بیت از عوامل اصلی گرایش افراد به غلو بوده است، هرچند موضع امامان شیعه در مقابل جریان غلات، همواره مخالفت شدید و ابراز برائت از ایشان و پرهیز دادن شیعیان از تعامل با آنها بوده است.

معناشناسی

غلوّ به معنای زیاده‌روی، افراط، ارتفاع، بالارفتن و تجاوز از قدر و منزلت هر چیز است، لذا وقتی قیمت کالایی بالا می‌رود به آن غالی (گران) گویند، همچنین هرگاه مایعی بجوشد و در حد خود نگنجد، می‌گویند: غَلَیان کرده است[۱].[۲]غالی نیز به کسی می‌گویند که زیاده‌روی کرده و دچار افراط شده است. در مقابل آن "قالی" به کسی می‌گویند که دچار تفریط شده است. کلام امیر مؤمنان (ع) شاهد خوبی بر این معناست: "دو گروه درباره من هلاک شدند، دوستی که افراط ورزید و دشمنی که تفریط نمود"[۳].[۴]

و در اصطلاح یعنی انسان چیزی را که به آن اعتقاد دارد، از حد خود بالاتر ببرد. غالی در اصطلاح شیعه شخصی است که مقامات و فضائلی را درباره اهل بیت (ع) ادعا می‌کند که واقعیت ندارند و خود اهل بیت (ع) هم آنها را مطرح نکرده‌اند، مانند ادعای نبوت و الوهیت و تفویض برای امامان. گاهی غلوّ در دین است، گاهی در محبت اهل بیت، گاهی نسبت به امیر المؤمنین (ع). برای نمونه شخصی از امام باقر (ع) پرسید: غالی کیست؟ امام باقر (ع) فرمود: «قومی هستند که درباره ما مطالبی می‌گویند که ما درباره خود نگفته‌ایم»[۵].[۶]

پیشینه افکار غلوآمیز

بر اساس مطالعات تاریخ ادیان، از دیرباز در فرهنگ‌ها و ادیان مختلف، غلو و رفتارها و باورهای غلوآمیز وجود داشته است. به عنوان نمونه به پرستش فرعون در مصر قدیم، پرستش ارواح پیشینیان در چین باستان، پرستش امپراتور در ژاپن، بت‌پرستی و پرستش موجوداتی همچون آفتاب، ماه، ستارگان و حیوانات و خدانگاشتن مسیح می‌توان اشاره کرد. در قرآن[۷] مواردی از غلو در ادیان پیش از اسلام ذکر شده است.

بنا به مستندات تاریخی، در اسلام نیز باورهای غلوآمیز درباره شخصیت‌های دینی به خصوص برخی صحابه، از همان صدر اسلام وجود داشته است. گرچه تمرکز مباحث در کتاب‌های «ملل و نحل» و نیز در مباحث کلامی بر غالیان منتسب به شیعه و عقاید غلوآمیز نسبت به امامان شیعه بوده است[۸].

گروه‌های غالی در شیعه

مهم‌ترین گروه‌های غالیان که در دوره امامان شیعه فعالیت داشتند عبارت‌اند از: «سبائیه» (منسوب به عبد الله بن سبأ)، «کیسانیه» (منسوب به کیسان)، «مغیریه» (منسوب به مغیرة بن سعید بجلی)، «بیانیه» (منسوب به بیان بن سمعان تمیمی)، «منصوریه» (منسوب به ابومنصور عجلی)، «خطابیه» (منسوب به ابوالخطاب) و «بشیریه» (منسوب به محمد بن بشیر). بعضی از این گروه‌ها، خود به چند فرقه منشعب شدند؛ به عنوان مثال از خطابیه فرقه‌هایی همچون «بزیعیه»، «عمیریه» و«معمریه» پدید آمد. همچنین برخی گروه‌های غالی با نام عقاید خود معروف شده‌اند؛ مانند «اثنینیه» که به دلیل اعتقاد به امامت پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) بدین نام معروف شدند. برخی گروه‌های غالیان نیز در دوره «غیبت صغرا» تشکیل شدند؛ از جمله: «نُمیریه»، «شَلمَغانیه»، «هلالیه» و «بلالیه»[۹].

نگرش‌های غلوآمیز

نگرش‌های غلوآمیز و افراطی دارای گونه‌های مختلفی است:

  1. غلو در مورد مقامات اهل بیت (ع) و ویژگی‌های معنوی و ظاهری ایشان[۱۰] که نتیجه‌اش تخریب جایگاه اهل بیت (ع) به عنوان بندگان صالح و برگزیده خداوند و هادیان به سوی سعادت بود[۱۱].
  2. تصور کفایت محبت به اهل بیت (ع) برای نجات انسان و جواز ارتکاب هر گناهی به صرف محبت آن بزرگواران؛ درحالی که خود اهل بیت‌(ع) از طریق عبودیت خداوند متعال و تقوا و عمل به چنین مقاماتی رسیده‌اند و پیروان خودشان را به عمل و کسب تقوا امر می‌کرده‌اند[۱۲].
  3. جعل کرامت دروغین برای اهل بیت (ع)؛ عده‌ای از دوستان نادان اهل بیت (ع) با تمسک به این اندیشه نادرست که در دستگاه با عظمت اهل بیت (ع) استفاده از هر ابزاری حتی نامشروع؛ برای جلب محبت مردم مجاز است و برخی دشمنان به قصد تخریب چهره ایشان داستان‌هایی را پیرامون کرامات اهل بیت (ع) جعل کردند.
  4. نسبت کفر به قاصران در ولایت اهل بیت (ع)؛ عده‌ای گمان می‌کنند اگر کسی نسبت به اهل بیت (ع) با آنها هم عقیده نباشد ولو محب اهل بیت (ع) باشد و به خاطر قصور فکری، به امامت اهل بیت (ع) اعتقاد نداشته باشد؛ از جرگه مسلمین خارج است و باید از آنها بیزاری جست[۱۳].
  5. کافی دانستن روایات اهل بیت (ع) در کسب معارف دینی؛ از جمله افراط‌های خطرناک نسبت به اهل بیت (ع) جریان اخباری‌گری افراطی بود که گمان می‌کردند تنها حجت شرعی، روایات اهل بیت (ع) است و ظواهر قرآن فقط برای معصومین حجت است و غیر ایشان حق مراجعه به قرآن را ندارند. عقل نیز حجیت شرعی ندارد و اجتهاد و تقلید از مجتهدین نامشروع است[۱۴].[۱۵]

عقاید غالیان

مهم‌ترین عقاید غلوآمیز نزد فرقه‌های مختلف بدین قرار است:

  1. الوهیت و خدابودن امامان شیعه و برخی اشخاص دیگر به عنوان مثال سبائیه، بشاریه و ازدریه به خدا بودن علی (ع) عقیده داشتند، خطابیه امام صادق (ع) را خدا می‌دانستند و نمیریه به الوهیت امام هادی (ع) معتقد بودند.
  2. حلول روح خدا یا جزء الهی در اشخاص: به عنوان مثال بیانیه ادعا می‌کردند که روح خدا در امام علی (ع) و پس از او در محمد بن حنفیه و سپس در ابوهاشم و سرانجام در بیان بن سمعان حلول کرده است یا شلمغانیه معتقد بودند که روح خدا در آدم و پس از او در دیگر انبیا و اوصیا تا امام عسکری (ع) و سرانجام در شلمغانی حلول کرده است.
  3. تناسخ: به عنوان نمونه بشیریه به تناسخ عقیده داشتند و بر این باور بودند که ائمه همگی یک شخص بوده‌اند که از جسمی به جسم دیگر منتقل شده‌اند. سبائیه، کیسانیه، جناحیه، معمریه و بشاریه نیز به تناسخ باور داشتند.
  4. تفویض: به عنوان مثال تفویضیه بر این باور بودند که خدا، پیامبر (ص) و امام علی (ع) را آفریده و امر خلقت، رزق دادن، میراندن و زنده‌کردن سایر موجودات را به آنها واگذار کرده است.
  5. رجعت: مثلاً مغیریه قائل به بازگشت همه مردگان به دنیا بود.
  6. اباحه‌گری: جناحیه، منصوریه، معمریه، بشاریه، بشیریه و برخی دیگر از گروه‌های غالی همه محرمات را بر خود حلال می‌دانستند. بعضی از این گروه‌ها تا آنجا زیاده‌روی می‌کردند که ازدواج با محارم یا پسران را نیز جایز می‌دانستند یا به اشتراک اموال و زنان حکم می‌کردند.
  7. تأویل آیات قرآن: بیشتر فرقه‌های عالی برای اثبات باورهای خود به تأویل ناروای آیات قرآن روی می‌آوردند[۱۶].

عوامل گرایش به غلو

جهل و ناآگاهی مردم و احساس محبت زیاد نسبت به اهل‌بیت از عوامل اصلی گرایش افراد به غلو بوده است. در کنار این عوامل، سودجویی و سوء استفاده رهبران غلات از باورهای دینی مسلمانان و نیز منافع سیاسی حکومت‌ها نیز در گسترش غالیان مؤثر بوده است[۱۷].

مقابله ائمه(ع) با غلات

موضع امامان شیعه در مقابل جریان غلات، همواره مخالفت شدید و ابراز برائت از ایشان و پرهیز دادن شیعیان از تعامل با ایشان بوده است؛ گرچه به دلیل محدودیت‌های سیاسی ـ اجتماعی، در مواردی شیعیان از نظر مخالف ایشان مطلع نمی‌شدند و غلات در سایه همین بی‌اطلاعی به فعالیت و ترویج عقاید خود می‌پرداختند. در علل‌الشرایع از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «خداوند لعنت کند غلات و مفوضه را. آنها عصیان و نافرمانی خداوند را کوچک شمردند و به او کافر شدند و شرک به خدا ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کننده مردمان بودند و نسبت به اقامه واجبات و ادای حقوق بی‌مبالات بودند». همچنین در روایتی در عیون اخبارالرضا غلات از جمله کفار و اهل تفویض از جمله مشرکان دانسته شده‌اند. در همان منبع از امام علی (ع) روایت شده است: «درباره من دو گروه هلاک می‌گردند و مرا گناهی نیست. یک گروه آنهایی که در محبت من افراط می‌کنند و گروه دیگر کسانی که نسبت به من بغض بی‌دلیل دارند. من بیزاری می‌جویم به سوی خدا از کسانی که غلو می‌کنند در حق ما و ما را از حد خودمان تجاوز می‌دهند مانند بیزاری جستن عیسی بن مریم از نصارا».

همچنین در منابع شیعی، روایات بسیاری از امامان شیعه متضمّن لعن و طرد و اعلام برائت از غلات و رهبرانشان وارد شده است. از جمله از امام صادق (ع) درباره مغیرة بن سعید روایت شده است: «خدا لعنت کند مغیرة بن سعید را. او بر پدرم دروغ می‌بست. و خدا بر او گرمی آتش را چشانید. خدا لعنت کند هر کسی را که کلامی را می‌گوید که ما آن را نمی‌گوییم و از رحمت خدا به دور باد کسی که ما را از عبودیت و بندگی خداوندی که ما را خلق کرده است و بازگشت ما به او و جان ما در دست اوست محروم و زایل می‌نماید و ما را به جای خدا معرفی می‌کند».

امامان شیعه می‌کوشیدند با غلات از طریق آوردن برهان و بیان عقاید صحیح مبارزه کنند. در مواردی که این روش مؤثر نبود، حتی به اقدامات شدید علیه آنان دستور می‌دادند. در روایتی از امام هادی (ع) درباره یکی از غلات معاصر وی به نام فارس بن حاتم قزوینی آمده است: «هرکس مرا از دست او راحت کند و او را بکشد، من بهشت را برای او تضمین می‌کنم»[۱۸].

غلات و شیعیان

شاید برای برخی که در تاریخ، مطالعاتی دارند این سؤال به وجود آمده باشد که چرا در برخی از منابع تاریخی، غلات از شمار شیعیان ذکر شده‌اند؟

در پاسخ باید گفت که اولاً در روزگاران اخیر، این مسأله بیشتر از سوی مستشرقان و غربیان که معمولاً اطلاعات اسلامی خود را از منابع مخالف شیعه می‌گیرند، دامن زده شده است. آنان پیوند نزدیکی بین عقاید شیعه و دیدگاه‌های غلات زده‌اند و تا آنجا پیش رفته‌اند که شیعه بودن را مترادف غالی بودن دانسته‌اند، به عنوان مثال در دائرة المعارف اسلام ذیل کلمه «غلات» آمده است: «تفکر مربوط به غیبت امام (مهدویت) برای نخستین بار توسط غلات مطرح شد و نیز مسأله «عصمت امام» و مخالفت با ابوبکر و عمر را برای اولین بار، غلات مطرح کردند»[۱۹].

و یا مستشرقی که کتاب "تاریخ شیعه" را نوشته است مهمترین طوایف و فرقه‌های شیعه را «سبائیه» و «کیسانیه» دانسته است و وقتی به بررسی تاریخ شیعه می‌پردازد تنها از دو طایفه فوق و سایر غلات یاد می‌کند و از فرقه‌های دیگر همچون امامیه و زیدیه هیچ نامی نمی‌برد. وی در خصوص مذهب شیعه می‌گوید: «شیعه از حزب سیاسیی که اموی‌ها آن را در «بحرورا» مغلوب کردند متفرع شد و توسعه پیدا کرد تا توانست اقدام به یک جنبش سیاسی و اجتماعی و دینی و جهانی کند!»[۲۰].

بنابراین، اولاً آوردن نام غلات در ردیف شیعیان کار مستشرقین و غربی‌ها بوده است. ثانیاً نسبت دادن غلات به شیعه ناشی از این است که غلات عموماً تفکرات و اندیشه‌های خود را در مورد ائمه شیعه ابراز کرده‌اند؛ لذا همین باعث شده که آنها را در شمار شیعیان آورند. ثالثاً نسبت غلات به شیعه، همواره در طول تاریخ، حربه‌ای در دست مخالفان شیعه بوده است. آنان هرگاه که خواسته‌اند شیعه را بکوبند و اندیشه‌های والای این مذهب را بایکوت نمایند، از این تهمت بهره جسته‌اند. در این ماجرا دو گروه دخالت داشته‌اند: دسته اول، حکام جور و سلاطین و پادشاهان ستمگر بوده‌اند که برای سرکوبی شیعیان و خاموش کردن ندای حق‌طلبی آنان، غلات را به شیعه نسبت می‌دادند و دسته دوم، علمای مخالف شیعه بودند که برای غیر اسلامی نشان دادن افکار شیعه و رواج مذهب خود به این تهمت، دست می‌زدند[۲۱].

آثار سوء غلو

غلو دارای آثار و عوارض منفی و مخرب فراوانی است:

  1. نخستین اثر آن، شریک قرار دادن برای خداوند متعال است؛ زیرا غالیان، اولیای الهی را شریک صفات خدا و همپایه خدا قرار می‌دهند.
  2. دومین اثر غلو، اساطیری نمودن ذهن و زبان مردمان است که این امر سبب می‌شود مردم، بر بال اوهام و خیالات قرار گیرند و از واقعیات به دور بمانند.
  3. سومین اثر منفی غلو، القای شخصیت کاذب به کسانی است که مورد مدح و ستایش غالیان قرار می‌گیرند که به نوعی آنان را از خود تهی نموده و از مسیر خودشناسی دور میسازند.
  4. چهارمین اثر غلو، آلوده نمودن محیط فرهنگی به اباطیل و خرافات و غیر واقعی جلوه دادن چهره‌های واقعی است. در واقع غالیان، سراب را آب و آب را سراب می‌نمایانند[۲۲].

حکم شرعی غالی

غلات، اگر غلوشان در ربوبیت و یا بالا بردن بندگان به مرتبه خدایی و یا شریک بودن با او باشد، بدون شک، کافر و مشرک هستند؛ چنانکه اعتقاد به نبوت و پیامبری امامان (ع) نیز موجب کفر و معتقدان به آن کافراند؛ لکن اعتقاد به تفویض، بر خلاف ضرورت دین است و بر معتقد به آن، حکم منکر ضروری جاری می‏‌شود[۲۳].

ظاهر کلام جمعی از فقها ثبوت کفر غلات به سبب انکار ضروری است[۲۴]؛ لکن برخی گفته‌اند: اگر غلات منکر وجود خدا باشند، حکم آنان حکم بت پرستان است؛ اما اگر منکر وجود خدا نباشند، لکن معتقد به حلول خدا در ائمه (ع) یا اتحاد باشند، منکر ضروری به شمار رفته و محکوم به حکم آن‌اند[۲۵].[۲۶]

حد غلو

برای هر چه روشن‌تر شدن حد غلو، به‌ویژه در حق ائمه(ع) عموماً و حضرت علی(ع) خصوصاً، لازم است در آغاز، اشاره‌ای به تقسیم‌بندی‌های غلو و غلات کنیم.

در یک تقسیم‌بندی، غلو به سه نوع: غلو در ذات، غلو در صفات، غلو در فضایل، تقسیم می‌شود[۲۷].

  1. غلو در ذات، آن است که به گونه‌ای درباره اشخاصی مانند پیامبر و ائمه(ع) غلو کنیم که آنها را از حد ذات خود خارج کرده، به مقام الوهیت و ربوبیت برسانیم، و یا آن‌که قائل به حلول جزء الهی در آنان شویم، و یا آن‌که ائمه(ع) را از مقام خود یعنی امامت خارج کرده، به مقام نبوت برسانیم و قائل به نبوت ایشان شویم و یا آن‌که به تناسخ‌گراییده، قائل به حلول روح انبیا(ع) و پیامبر اکرم(ص) در ائمه(ع) یا اشخاص دیگر بشویم[۲۸].
  2. غلو در صفات، آن است که ائمه(ع) را در همان حد ذات و مقام خود، یعنی بشر و امام نگه داریم، ولی صفات و ویژگی‌ها و اعمالی را که اولاً و بالذات مخصوص خداوند است به آنان نسبت دهیم؛ مانند اعتقاد به اینکه خداوند، خلقت[۲۹] موجودات و روزی دادن به آنها را به ائمه اطهار(ع) تفویض کرده است[۳۰].
  3. غلو در فضایل، آن است که در نسبت دادن صفات و فضایل غیر مخصوص به خداوند، درباره پیامبر و ائمه(ع) غلو نماییم؛ مانند اینکه معجزات فراوانی به ایشان نسبت دهیم و یا آن‌که آنان را دارای علوم فراوانی که عادتاً برای بشر غیر ممکن است، بدانیم[۳۱].

در تقسیم‌بندی دیگری، غلات به دو گروه ملحد و مفوضه تقسیم شده‌اند. گروه اول را «غلات برون گروهی» و گروه دوم را «غلات درون گروهی» نیز نامیده‌اند. تکیه عمده این تقسیم‌بندی بر جداسازی بین غلو و تفویض است. منظور از غلو در این تقسیم‌بندی، همان غلو در ذات است که ذکر آن در تقسیم‌بندی پیشین گذشت. با توجه به طرد و تکفیر آن از سوی جامعه شیعه و به‌ویژه ائمه(ع)، این گروه را غلات ملحد و غلات برون گروهی خوانده‌اند. این گروه، ائمه(ع) را در عرض خداوند قرار می‌دهند؛ برخلاف گروه دوم که ائمه(ع) را در طول خداوند قرار داده‌اند. با توجه به اینکه این گروه از غلات همچنان در مذهب تشیع مانده‌اند و از سوی شیعیان تکفیر نشده‌اند، با تعبیر «غلات درون گروهی» از آنها یاد می‌شود[۳۲].

مبتکر این تقسیم‌بندی، هنگام تعریف گروه دوم، آنان را به گونه‌ای تعریف می‌کند که با صفات غالیان در تقسیم قبلی منطبق می‌شود؛ اما نمونه‌هایی می‌آورد که از نوع دوم و نوع سوم تقسیم قبلی است؛ چنان‌که می‌گوید: مفوضه معتقد بودند که پیامبر و ائمه، اولین و تنها مخلوقاتی بودند که مستقیماً به دست قدرت حق از ماده‌ای متفاوت با سایر بشر آفریده شدند. آنگاه خداوند قدرت و مسئولیت امور عالم خلقت را به ایشان واگذار فرمود. پس هر چه در جهان روی می‌دهد از آنان است. آنان به این ترتیب تمام کارهایی را که علی الاصول به خدا نسبت داده می‌شود ـ مثل خلق و رزق و میراندن و نظایر آن ـ انجام می‌دهند، آنان می‌توانند حکمی شرعی را تشریح یا نسخ کنند و حلال را حرام یا حرام را حلال نمایند. آنان بر همه چیز از جمله غیب آگاهند. برخی از مفوضه می‌گفتند که ائمه نیز مانند پیامبر، وحی دریافت می‌کنند. آنان نه تنها زبان همه انسان‌ها را می‌فهمند، بلکه زبان پرندگان و حیوانات را هم می‌شناسند. آنان دارای توانایی غیر محدود و علم نامحدود بوده و خالق همه چیزند و روح آنان در همه جا حضور دارد[۳۳].

به نظر می‌رسد در این عبارات بین صفات خدایی و صفات فوق بشری، خلط شده است. بدین‌گونه که هر صفتی که از حد بشر عادی خارج باشد، مساوی با صفات خدایی دانسته شده است. ویژگی‌هایی همچون آگاهی فی الجمله از غیب (و نه علم غیب کلی ذاتی بالفعل) و یا ارتباط با وحی و دانستن همه زبان‌ها و نیز زبان حیوانات، گرچه از حد بشر عادی خارج است، از صفات ویژه خدایی نیز قلمداد نمی‌شود و عقل و نقل، داشتن این صفات را برای افرادی غیر از خداوند نفی نمی‌کنند؛ زیرا از نظر عقلی دارا بودن این صفات، مستلزم هیچ محذور عقلی نیست و از نظر نقل، صرف نظر از روایات، می‌توان از آیات قرآنی نیز امکان اطلاع بشر را از غیب فی الجمله[۳۴] و یا مرتبط بودن غیر پیامبران را با خداوند از طریق وحی[۳۵] و نیز دانستن زبان حیوانات را[۳۶] اثبات نمود. بنابراین به علت تفکیک واضح مرزها در تقسیم‌بندی اول و نیز تفاوت بحث در نوع دوم و سوم، این تقسیم‌بندی را ملاک قرار داده، بر مبنای آن سخن خود را ادامه می‌دهیم[۳۷].

غلو در ذات

غلو در ذات به دلایل عقلی و نقلی محال دانسته شده است؛ زیرا عقل بطلان رسیدن بشر محدود محاط را به حد رب نامحدود محیط، بالضروره درک می‌نماید و آن را از بدیهیات اولیه می‌شمارد؛ همچنان‌که نقل و در بالاترین مرتبه آن قرآن، با تأکید بر بشر بودن پیامبران، تصور هر نوع الوهیت و ربوبیت را در آنان باطل می‌شمرد. نیز بخش‌های دیگر این اعتقاد، یعنی حلول[۳۸] و تناسخ[۳۹] از سوی متکلمان و فلاسفه با دلایل عقلی رد شده و در روایاتی مسئله تناسخ طرح و رد شده است، و حتی قائل به آن را کافر دانسته‌اند[۴۰]. ائمه(ع) در طول حیات خود به شدت با گروه‌های معتقد به این نوع غلو برخورد کرده و آنها را مطرود، لعین و کافر اعلام فرموده و شیعیان خود را از اختلاط با آنان نهی کرده‌اند[۴۱]؛ حتی گاه به قتل آنان به صورت مخفیانه نیز فرمان داده‌اند[۴۲]. فقهای شیعه به پیروی از امامان خود قائل به کفر چنین غالیانی شده‌اند[۴۳].[۴۴]

غلو در صفات

بررسی غلو در صفات، به آسانی قسم اول نیست؛ زیرا اولاً، روایاتی که حاوی یا لااقل موهم به این نوع غلو باشد، در میان روایات شیعه یافت می‌شود؛ ثانیاً عقل و نقل به صراحتی که در نوع اول دیدیم، در مورد نفی آن حکم صادر نمی‌کنند؛ ثالثاً روایات ائمه(ع) در نفی این نوع از غلو، به شدت روایات نوع پیشین نیست. علاوه بر آن‌که ممکن است در جهت صدور این روایات، بعضی از توجیهات همچون «صدور تقیه‌ای» مطرح شود؛ رابعاً از سوی فقهای شیعه ادعای اجماعی در تکفیر این نوع از غالیان وجود ندارد؛ خامساً با مطالعه و بررسی عقاید عوام شیعه و بلکه گاه علما، می‌توان اعتقاد به بعضی از مصادیق این نوع غلو را مشاهده کرد؛ به گونه‌ای که حتی نافی آنها را متهم به تقصیر و گاه خروج از دایره تشیع می‌کنند[۴۵].

اثبات غلو

برای اثبات غلو در عقیده به ولایت تکوینی کلیه بر جهان و علم غیب کلی و تشریع، نیاز به مقیاس‌هایی قطعی و مورد قبول همه مسلمانان است که عقل و نقل، اصلی‌ترین آنهاست. دلیل عقلی بر بطلان این‌گونه باورها، آن است که لازمه آنها جانشینی وجود محدود بشری در جای وجود نامحدود الهی در علم و فعل است؛ زیرا در این هنگام باید بشر محدود، نامحدود گردد و یا آن‌که وجود نامحدود الهی در ظرف وجود محدود بشری جای گیرد؛ یعنی اجتماع نقیضین. استناد به عموم قدرت الهی در این گونه موارد نیز چاره‌ساز نیست؛ زیرا قدرت الهی به اموری تعلق می‌گیرد که از جهت عقلی، امکان آن وجود داشته باشد، نه به امور محال عقلی، مانند اجتماع نقیضین. همچنین مخلوق بودن بشر و تقید آفرینش او به ظرف زمانی خاص، بهترین دلیل بر عدم تسلط علمی و فعلی او بر زمان قبل از آفرینشش می‌باشد که این خود موجب تخصیص در کلیت تفویض، تشریع و علم غیب خواهد بود؛ در حالی که مدعا کلیت هر سه بود.

افزون بر اینها، چنین غلوی در بعضی از شاخص‌های خود مانند تفویض، به کنار گذاشتن خداوند از صحنه هستی می‌انجامد که مساوی با شرک در خالقیت است، و به اصطلاح توحید افعالی خداوند خدشه می‌پذیرد. شاید به همین جهت است که امام رضا(ع) فرموده اند: «الْمُفَوِّضَةُ مُشْرِكُونَ»[۴۶].

دلیل نقلی، قرآن کریم و روایات موثوق الصدور ـ نه به معنای روایاتی که راویان آنها ثقه هستند ـ است. در قرآن کریم آیات فراوانی است که در آنها خداوند امور تکوینی عالم مانند آفرینش، رزق، میراندن و زنده کردن را به خود نسبت داده است و نیز آیاتی است که بر توحید افعالی دلالت دارند. از این رو، جایی برای عقیده به تفویض باقی نمی‌ماند. در این باره، به ذکر آیه‌ای بسنده می‌کنیم: در روایتی از امام رضا(ع) که در رد قول مفوضه است، می‌خوانیم: «... خداوند آفریننده همه چیز است و او است که می‌گوید: «خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می‌میراند، سپس زنده می‌کند. آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده‌اید، چیزی از این کارها را می‌توانند انجام دهند؟ او منزه و برتر است از آنچه همتای او قرار می‌دهند»[۴۷]. امام در استدلال یاد شده اشاره می‌کند که این اعتقاد، به مشرک بودن مفوضه منجر می‌شود.

در بخش علم نیز می‌توانیم به دو دسته از آیات قرآن استدلال کنیم: دسته اول آیاتی است که علم غیب را به طور کلی و یا در بعضی از مصادیق آن منحصر به خداوند دانسته است؛ دسته دوم آیاتی است که علم غیب پیامبر اکرم(ص) و پیامبران دیگر را نیز منتفی دانسته است. بعضی از آیات دسته اول چنین است:

  1. ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۴۸].
  2. ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۴۹].
  3. ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۵۰].
  4. ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۵۱].

پاره‌ای از آیات دسته دوم بدین قرارند:

  1. ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۵۲].
  2. ﴿وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ[۵۳].
  3. ﴿قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ[۵۴].
  4. ﴿تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ[۵۵].

آری، آیاتی هست که حکایت از اعطای علم غیب الهی از سوی خداوند به بعضی از افراد دارد؛ مانند دو آیه زیر:

  1. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۵۶]
  2. ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۵۷].

نیز ممکن است آیاتی که از تعلیم مطالب غیبی به پیامبر اکرم(ص) حکایت می‌کنند[۵۸]، به عنوان مخصص آیات قبلی ذکر شوند؛ اما باید دانست که سخن درباره علم غیب کلی فعلی است، نه علم غیب اجمالی. این گونه آیات تنها دلالت بر علم اجمالی پیامبران بر مقداری از اسرار غیبی می‌کند. چنین آیاتی با این محتوا نمی‌توانند، آیات دسته نخست را تخصیص زده، بر علم غیب کلی رسولان دلالت کنند. علاوه بر آن، اگر بخواهیم به عموم دو آیه پیشین استدلال کنیم، باید بپذیریم که غیر از پیامبر اکرم(ص)، بعضی از پیامبران دیگر نیز علم غیب می‌دانستند؛ در حالی که مفوضه به چنین امری ملتزم نمی‌شود.

در بخش تشریع به معنای اول (آوردن دین جدید) می‌توان از آیاتی که در آنها سخن از ختم نبوت به وسیله پیامبر اکرم(ص)[۵۹] و نیز آیاتی که در آنها سخن از مردود بودن هر دینی غیر از اسلام به میان آمده[۶۰]، برای رد این قول استفاده کرد. اما بطلان تشریع به معنای دوم، یعنی واگذاری اختیار مطلق در قانون‌گذاری و تحلیل حرام و تحریم حلال به پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) از دیدگاه قرآن واضح‌تر از آن است که بخواهیم به تفصیل بدان بپردازیم؛ زیرا فقط آیات فراوانی که خداوند در آنها با استفاده از الفاظی همچون «شرع»[۶۱] و مشتقات «کتب»[۶۲] و مشتقات «حرم» و «حل»[۶۳]، تشریع و جعل احکام را به خود نسبت داده است[۶۴]، دلالت روشنی بر عدم واگذاری مطلق آن به دیگری می‌کنند. گرچه در بعضی از آیات، جعل مواردی از احکام مانند تحریم بعضی از خوردنی‌ها به یعقوب(ع) نسبت داده شده است[۶۵]، هیچ آیه‌ای در قرآن به اختیار مطلق افراد در امر قانون‌گذاری اشاره ندارد.

آیاتی مانند ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۶۶] و نیز ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۶۷] که در بعضی از روایات تفویض به آنها اشاره شده[۶۸]، به دیگر مصادیق تفویض مربوط است؛ از جمله: تشریع بر طبق مصالح و مفاسد، قانون‌گذاری برای اداره جامعه، تفویض زمان بیان قانون‌گذاری به پیامبر و ائمه(ع). از بررسی و مطالعه احادیثی که در آنها به این گونه آیات اشاره شده است، همین برمی‌آید.

علامه مجلسی در مقام رد این نوع تشریح، ضمن اشاره به بطلان عقلی آن، به شواهد دیگری مانند انتظار پیامبر اکرم(ص) برای وحی در مورد نزول احکام و نیز آیه ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۶۹][۷۰].[۷۱]

جستارهای وابسته

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. کتاب العین، ج۴، ص۴۴۶؛ مجمع البحرین، جا، ص۳۱۸؛ مصباح المنیر، ج۲، ص۴۵۲؛ المحیط فی اللغة، ج۵، ص۱۲۹؛ معجم مفردات الفاظ القرآن، ص۳۷۷؛ لسان العرب، ج۹، ص۱۱۳؛ تاج العروس، ج۱۰، ص۲۶۹.
  2. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۴۱.
  3. «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلاَنِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ»، نهج البلاغه، حکمت ۴۶۹.
  4. کوشا، محمد علی؛ مقاله «غلو»؛ دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  5. اصول کافی، ج۲، ص۷۵.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۳۱۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۴۷.
  7. از جمله در: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند؛ بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه آنان را که روی زمینند هلاک گرداند کسی در برابر او چه اختیاری دارد؟ و فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است؛ هر چه را بخواهد می‌آفریند و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۷؛ ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۸؛ ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ «یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰؛ ﴿أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَاثًا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيمًا «آیا پروردگارتان شما را به (داشتن) پسران برگزید و برای خود از فرشتگان دخترانی برگرفت؟ بی‌گمان شما سترگ سخنی می‌گویید» سوره اسراء، آیه ۴۰.
  8. لهراسبی، احمد، مقاله «غلو»، فرهنگ سوگ شیعی، ص ۳۵۹.
  9. لهراسبی، احمد، مقاله «غلو»، فرهنگ سوگ شیعی، ص ۳۵۹.
  10. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج۲۵، ص۳۴۶.
  11. صدوق، محمد بن علی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی تهرانی، ص۳۶۴؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، تحقیق حسین استاد ولی، ص۲۰۲؛ ر.ک: آیت الله خامنه‌ای، ۵/۵/۱۳۸۴.
  12. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۷۴، ۴۶۴؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۹۰-۹۳؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۶۷.
  13. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۴۲-۴۳؛ حسینی بهشتی، سید محمد، اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، ص۳۲؛ آیت الله خامنه‌ای، ۲۳/۲/۱۳۸۸.
  14. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۱۶۸-۱۶۹.
  15. فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۲۴۷.
  16. لهراسبی، احمد، مقاله «غلو»، فرهنگ سوگ شیعی، ص ۳۵۹.
  17. لهراسبی، احمد، مقاله «غلو»، فرهنگ سوگ شیعی، ص ۳۵۹.
  18. لهراسبی، احمد، مقاله «غلو»، فرهنگ سوگ شیعی، ص ۳۵۹.
  19. دائرة المعارف اسلام، لیدن، ۱۹۳۸.
  20. فلوتن، تاریخ شیعه یا علل سقوط بنی امیه، ص۱۲۷.
  21. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۳۲۶.
  22. کوشا، محمد علی؛ مقاله «غلو»؛ دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  23. العروة الوثقی، ج۱، ص۱۴۰؛ التنقیح (الطهارة)، ج۲، ص۷۳ ـ ۷۴؛ بحوث فی شرح العروة، ج۳، ص۳۰۶ ـ ۳۰۷؛ کتاب الطهارة (امام خمینی)، ج۳، ص۴۶۰.
  24. شرائع الاسلام، ج۱، ص۴۲؛ ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۳۹؛ البیان، ص۹۱؛ الرسائل العشر (حلّی)، ص۱۴۶.
  25. کتاب الطهارة (شیخ انصاری)، ج۵، ص۱۵۰؛ مصباح الفقیه، ج۷، ص۲۹۰ ـ ۲۹۲؛ مستمسک العروة، ج۱، ص۳۸۶.
  26. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۵، ص۶۰۱-۶۰۲.
  27. آیت‌الله خویی نیز شبیه این تقسیم‌بندی را بدون اشاره به عنوان آنها دارد. (ر.ک: تبریزی غروی، میرزا علی، التنقیح فی شرح العروه الوثقی تقریراً لبحث آیت‌الله العظمی السید ابو القاسم الموسوی الخوئی، ج۲، ص۷۵-۷۳)
  28. آیت‌الله خویی در مقام اشاره به این نوع از غلو و حکم فقهی آن چنین می‌نگارد: فمنهم [من الغلاة] من يعتقد الربوبية لامير المؤمنين أو أحد الائمة الطاهرين(ع) فيعتقد بانه الرب الجليل وانه الاله المجسم الذي نزل إلى الارض وهذه النسبة لو صحت وثبت اعتقادهم بذلك فلا اشكال في نجاستهم وكفرهم لانه انكار لالوهيته سبحانه لبداهة انه لا فرق في انكارها بين دعوى ثبوتها لزيد أو للاصنام وبين دعوى ثبوتها الأمير المؤمنين(ع) لاشتراكهما في انكار الوهيته تعالى وهو من احد الاسباب الموجبة للكفر. (التنقیح، ج۲، ص۷۳)
  29. درست است که در بعضی از آیات قرآن، نسبت خلق به بعضی از بندگان خدا مانند حضرت عیسی(ع) داده شده است (آل عمران، آیه ۴۹ و مائده، آیه ۱۱۰) اما باید توجه داشت که اولاً در آن آیات اصلی‌ترین مرحله آفرینش که دمیدن روح است، با اذن خداوند ذکر شده است و ثانیاً منظور از واگذاری خلق در بحث غلو، خلق کلی است نه خلق به صورت موجبه جزئیه، که در این آیات مطرح است.
  30. آیت‌الله خویی ضمن اشاره به این قسم و بعضی از مصادیق آن آن را باطل دانسته، آیات قرآنی را دلیل بر بطلان این قول می‌داند. همچنین اعتقاد به تفویض را، باعث انکار ضروری اسلام می‌داند. اما درباره کفر آنها، مسئله را مبتنی بر آن می‌داند که آیا انکار ضروری خود باعث کفر می‌شود یا آن‌که در صورتی که منجر به تکذیب پیامبر اکرم(ص) شود، موجب کفر می‌گردد. همچنین ایشان اشعار بسیاری از شاعران عرب و فارس را که در مدح ائمه(ع) سروده‌اند، از این نوع غلو می‌داند. عبارت ایشان چنین است: ومنهم [من الغلاة] من ينسب اليه الاعتراف بالوهيته سبحانه الا انه يعتقد أن الامور الراجعة إلى التشريع والتكوين كلها بيد امير المؤمنين او احدهم(ع) فيرى انه المحيي والمميت وانه الخالق والرازق وانه الذي أيد الانبياء السالفين سرا وأيد النبي الاكرم(ص) جهراً. واعتقادهم هذا وان كان باطلا واقعاً وخلاف الواقع حقا حيث ان الكتاب العزيز بدل على ان الامور الراجعة إلى التكوين والتشريع كلها بيد الله سبحانه الا انه ليس مماله موضوعية في الحكم بكفر الملتزم به، نعم الاعتقاد بذلك عقيدة التفويض لان معناه ان الله سبحانه كبعض السلاطين والملوك قد عزل نفسه عما يرجع إلى تدبير مملكته وفوض الأمور الراجعة إليها إلى احد وزرائه وهذا كثيرا ما يترائى في الاشعار المنظومة بالعربية او الفارسية حيث ترى أن الشاعر يسند إلى أمير المؤمنين(ع) بعضا من هذه الامور. وعليه فهذا الاعتقاد انكار الضروري فان الامور الراجعة إلى التكوين والتشريع مختصة بذات الواجب تعالى فيبتني كثر هذه الطائفة على ما قدمناه من ان انكار الضروري هل يستتبع الكفر مطلقا أو انه انما يوجب الكفر فيما اذا رجع إلى تكذيب النبي(ص) كما اذا كان عالما بأن ما يتكره ثبت بالضرورة من الدين فنحكم بكفرهم على الاول واما على الثاني فيفصل بين من اعتقد بذلك لشبهة حصلت أو بسبب ماورد في بعض الادعية وغيرها مما ظاهره أنهم(ع) مفوضون في تلك الامور من غير ان يعلم باختصاصها الله سبحانه وبين من اعتقد بذلك مع العلم بان ما يعتقده مما ثبت خلافه بالضرورة من الدين بالحكم بكفره في الصورة الثانية دون الاولى. (التنقیح، ج۲، ص۷۴-۷۳)
  31. آیت الله خویی ضمن اشاره به این قسم و بعضی از مصادیق آن، آن را موجب کفر و انکار ضروری ندانسته و بلکه اعتقاد به بعضی از مصادیق آن را فی الجمله لازم شمرده است. بنابراین، به نظر ایشان، در بعضی از موارد این نوع، غلو صدق نمی‌کند. عبارت ایشان چنین است: ومنهم [من الغلاة] من لا يعتقد بربوبية أمير المؤمنين(ع) ولا بتفويض الامور اليه وانما يعتقد أنه(ع) وغيره من الأئمة الطاهرين ولاة الأمر وأنهم عاملون الله سبحانه وأنهم اكرم المخلوقين عنده فينسب إليهم الرزق والخلق ونحوهما لا بمعنى اسنادها اليهم(ع) حقيقة لأنه انما يعتقد ان العامل فيها حقيقة هو الله بل كاسناد الموت إلى ملك الموت والمطر إلى ملك المطر والاحياء إلى عيسى(ع) كما ورد في الكتاب العزيز: ﴿وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وغيره مما هو من اسناد فعل من افعال الله سبحانه إلى العاملين له بضرب من الاسناد و مثل هذا الاعتقاد غير مستتبع للكفر ولا هو انكار للضروري فعد هذا القسم من أقسام الغلو نظير ما نقل عن الصدوق (قده) عن شيخه ابن الوليد ان نفي السهو عن النبي(ص) أول درجة الغلو والغلو بهذا المعنى الاخير مما لا محذور فيه بل لا مناص عن الالتزام به في الجملة. (التنقیح، ج۲، ص۷۴ و ۷۵)
  32. مدرسی، سید حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، ص۳۴-۲۹.
  33. مدرسی، سید حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، ص۴۰ و ۳۹.
  34. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶۲۷-.
  35. مانند وحی به مادر حضرت موسی (سوره طه، آیه ۳۸ و سوره قصص، آیه ۷)، وحی خداوند به حواریون حضرت عیسی (سوره مائده، آیه ۱۱۱) و ارتباط ملائکه با حضرت مریم (سوره آل عمران، آیه ۴۵ و ۴۲)
  36. مانند علم حضرت سلیمان به زبان حیوانات که در آیات سوره نمل (آیه ۱۸: تکلم با مورچه، آیه ۲۰ و پس از آن: تکلم با هدهد) به آنها اشاره شده است.
  37. صفری فروشانی، نعمت‌الله، مقاله «غلو»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۳۸۰.
  38. ر.ک: مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۱، ص۱۳۸.
  39. ر.ک: علامه حلی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجمی زنجانی، ص۱۲۶؛ معرفت، محمدهادی، وقفه عند نظریه التناسخ، ص۱۴۳؛ علامه طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص٢٠٩.
  40. بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۷۳ و ج۴، ص۳۲۱ و ۳۲۰.
  41. ر.ک: بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۲۶-۲۶۲ که حاوی ۹۳ روایت درباره مقابله ائمه(ع) با غلات و نیز دیدگاه آنها درباره غلو است. نیز ر.ک: آراء أئمه الشیعه فی الغلاه.
  42. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۸۰۷، ش۱۰-۶.
  43. ر.ک: نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج۶، ص۵۰۵۱. در آنجا ادعای اجماع بر نجاست و کفر چنین غالیانی شده است.
  44. صفری فروشانی، نعمت‌الله، مقاله «غلو»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۳۸۴.
  45. صفری فروشانی، نعمت‌الله، مقاله «غلو»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۳۸۴.
  46. بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۲۸.
  47. بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۲۸، ح۱. آیه مورد اشاره امام در این روایت، آیه ۴۰ سوره روم است.
  48. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  49. «و نهان آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و همه کارها بدو باز گردانده می‌شود پس او را بپرست و بر او توکل کن و پروردگارت از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست» سوره هود، آیه ۱۲۳.
  50. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  51. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
  52. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
  53. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  54. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
  55. «و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانسته‌ای، تو آنچه در درون من است می‌دانی و من آنچه در ذات توست نمی‌دانم، بی‌گمان این تویی که بسیار داننده نهان‌هایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
  56. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶۲۷-
  57. «خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  58. مانند آیه: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ [«این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹] و آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ [«(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره یوسف، آیه ۱۰۲].
  59. مانند آیه ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰].
  60. مانند آیه ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  61. شوری، آیه ۲۱ و ۱۳.
  62. مانند سوره بقره آیات ۱۸۷، ۱۸۳، ۱۸۰، ۱۷۸ و سوره مائده، آیات ۴۵ و ۳۲.
  63. این گونه آیات، فراوان است و با مراجعه به المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم ماده «حرم» و «حل» به راحتی می‌توان به آنها دسترسی پیدا کرد.
  64. برای اطلاع از موارد تفصیلی این گونه آیات، می‌توان به کتب آیات الاحکام مراجعه کرد.
  65. منظور، آیه ۹۳ از سوره آل عمران است که می‌فرماید: ﴿كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ «همه خوردنی‌ها برای بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه اسرائیل (- یعقوب) پیش از آنکه تورات فرو فرستاده شود، بر خویش حرام کرده بود» سوره آل عمران، آیه ۹۳. به مقتضا و دلالت صریح این آیه، بعد از نزول تورات از سوی خداوند، این حکم نسخ شده است.
  66. «آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  67. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  68. اصول کافی، ج۲، ص۹-۲، ح۹، ۶-۱.
  69. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  70. عبارت او چنین است: وهذا باطل لا يقول به عاقل فان النبي(ص) كان ينتظر الوحي اياما كثيرة لجواب سائل ولا يجيبه من عنده وقد قال تعالى وما ينطق....
  71. صفری فروشانی، نعمت‌الله، مقاله «غلو»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۳۸۹.