محمد بن ابیحذیفه قرشی در تاریخ اسلامی
مقدمه
«محمد»، فرزند ابوحذیفة بن عتبه، کنیهاش ابوالقاسم و از رجال برجسته قریش است که نسبش به عبدالشمس میرسد[۱]. برخی وی را از اصحاب پیامبر (ص) شمردهاند [۲]. وی پس از مهاجرت ابوحذیفه و مادرش به حبشه در زمان رسول خدا (ص)، در آن سرزمین چشم به جهان گشود. مادر او سهله، دختر سهیل بن عمر عامری بود[۳]. ابوحذیفه، پدر وی، از صحابه و اولین مسلمانان بود که در جنگ یمامه به شهادت رسید. سپس عثمان بن عفان که از خویشان او محسوب میشد، سرپرستی محمد را بر عهده گرفت[۴].
محمد، که از شخصیتهای خوشنام و مشهور مسلمانان است، با آنکه پسر دایی معاویه بود و در خانه عثمان بزرگ شد، از هواداران و یاران با وفای امام علی (ع) شد و حتی پس از دستگیری و تا زمان شهادت به دست سربازان معاویه مدافع سرسخت امیرمؤمنان علی (ع) باقی ماند و خواستههای معاویه را نپذیرفت[۵]. امام صادق (ع) در حدیثی، او را یکی از پنج قرشی که در جنگ صفین کنار امام علی (ع) مبارزه میکردند، دانسته است[۶].[۷]
محمد بن حذیفه و رفتن به مصر
در زمان خلافت عثمان، محمد بن ابی حذیفه از او اجازه خواست تا به مصر برود و در جنگ دریایی صواری شرکت کند. عثمان با قبول خواست او سپاهی را نیز همراه وی به آن سرزمین فرستاد. محمد در کنار عبدالله بن سعد ابی سرح، والی عثمان در مصر، در جنگ دریایی با رومیان شرکت کرد ولی کم کم بین آن دو اختلاف پیش آمد. تعبد و رفتار حق جویانه محمد، مردم مصر را به حمایت از وی واداشت. او با هم فکری محمد بن ابی بکر به انتقاد از ابن ابی سرح و عثمان که او را به ولایت مصر گماشته بود، پرداخت. او سوابق عبدالله بن سعد را فاش کرده، به مردم میگفت: عثمان کسی را به زمام داری شما فرستاده که پیامبر اکرم (ص) در روز فتح مکه ریختن خون او را مباح دانسته و بر کفر وی آیه نازل شده است.
محمد بن ابی حذیفه و محمد بن ابی بکر انتقاد از عثمان و شیوه زمام داریاش را ادامه داده و به گونهای مسائل را آشکار کردند، که عبدالله بن سعد احساس خطر و در نامهای به عثمان از آن دو شکایت کرده و گفت که آنان مردم را در این سرزمین بر ضد تو تحریک کرده، به شورش وا میدارند. عثمان در جواب حاکم خود در مصر نوشت: من از محمد بن ابی بکر به احترام پدرش و عایشه میگذرم و محمد بن ابی حذیفه نیز فرزند برادر و پسر خوانده و تربیت شده من و فرخ قریش (جوجهی قریش) است، لذا او را هم خواهم بخشید. عبدالله در پاسخ عثمان نوشت: این جوجهای است که پر و بالش بزرگ شده و آماده پرواز است. کنایه از اینکه بزودی قیام خواهد کرد.
سپس عثمان برای راضی کردن ابن حذیفه، سی هزار درهم و یک بار شتر لباس برای او فرستاد. اما این رفتار عثمان نتیجه عکس داد و محمد آنها را به مسجد برد و به مردم گفت: "ای مسلمانان، آیا نمینگرید که عثمان چگونه میخواهد مرا از دینم منحرف کند و برای من رشوه میفرستد". پس مردم او را احترام و عثمان را سرزنش و با محمد به عنوان رئیس خود بیعت کردند[۸].
محمد بن ابی حذیفه همچنان اهل مصر را علیه عثمان بر میانگیخت و به سوی مدینه میفرستاد تا اینکه با گرد آمدن مردم شهرهای دیگر در آن جا، عثمان در محاصره قرار گرفت. در این هنگام محمد بر ضد حاکم مصر قیام کرده، او را از آنجا بیرون کرد و با مردم نماز خواند و امور آنان را به دست گرفت[۹]، البته بنابر نقل دیگری، عبدالله، عقبة بن عامر را جانشین خود قرار داد و با تعدادی از امرای مصر به سوی عثمان حرکت کرد و در نبود وی، محمد قیام کرد و اوضاع را به دست گرفت [۱۰].
برخی از مورخان اولین زمامدار امام علی (ع) را در مصر محمد بن ابی حذیفه دانستهاند[۱۱]. ولی این سخن درست به نظر نمیرسد، زیرا بعد از کشته شدن عثمان و بیعت مسلمانان با امام علی (ع)، آن حضرت، سعد بن عباده را به زمامداری مصر برگزید و او از مصریان برای خلافت امام بیعت گرفت. چنانکه سخن ابن ابی سرح درباره محمد نیز این مطلب را تأیید میکند؛ او که از حکومت مصر رانده شده بود، در تحوم مصر منتظر رأی عثمان بود، وقتی خبر کشته شدن او و بیعت مردم با علی (ع) و گمارده شدن سعد بن عباده را برای ولایت مصر شنید، زمامداری را متاعی دنیوی و هدیه خویشاوندی میشمرد؛ گفت: ابن ابی حذیفه علیه پسر عموی خود قیام کرد و با آنکه عثمان وی را بزرگ کرده، به او خوبی کرده بود، مردم را برای کشتن او آماده کرد و اینک که علی به خلافت رسیده حتی یک ماه او را از حکومت مصر بهرهمند نکرد و علی (ع) کسی را بر او ولایت داد که در خویشاوندی، به او وعثمان دورتر بود[۱۲].[۱۳]
متهم ساختن محمد بن ابی حذیفه
بنی امیه تلاش کردهاند تا علت انقلاب علیه عثمان را فریب مردم جلوه داده، جنایات خود در حق یاران امام علی (ع) را توجیه کنند؛ لذا دربارهی تحریک مردم مصر، محمد را به فریب کاری متهم کرده و گفتهاند که وی نامههایی را از زبان همسران پیامبر (ص) در انتقاد از عثمان جعل میکرد و آنها را به گروههایی که از مدینه باز میگشتند، میداد. سپس مسلمانان را به گرد آمدن در مسجد فرا میخواند تا به استقبال آنان برود و آنها با شوق شنیدن اخبار مدینه، نامههای جعلی را گوش کنند. جاعل این داستان میگوید، در آن نامهها به گونهای از عثمان، انتقاد و به مسلمانانشکوه شده بود که مؤمنان در مسجد به گریه و دعا پرداخته و برخی نیز به سوی مدینه حرکت میکنند[۱۴].
در این اتهام، به گونهای داستان سرایی شده که گویا تنها محمد مردم را علیه عثمان به شورش فرا خوانده، حال آنکه شواهد تاریخی فراوان از جمله شرکت مسلمانان دیگر شهرها در این امر و نیز سکوت و حمایت نکردن مردم مدینه و اصحاب پیامبر (ص) از خلیفه، نشانگر نارضایتی عمومی و عمیق است و افزون بر آن، برخی از اصحاب برجسته و حتی کسانی که بعد از کشته شدن عثمان، خون خواه او شدند، در انقلاب علیه وی نقش اساسی داشتند. همچنان که گفتگوی محمد در زمان اسارتش با معاویه درباره علی (ع) و عثمان، به خوبی بیانگر این واقعیت است که در پیخواهد آمد.
اتهام دیگری که برای توجیه رفتار محمد بر ضد خلیفه و زمامدار وی مطرح کردهاند، دادن نسبت شراب خواری به وی و اجرای حد بر او به دست عثمان است[۱۵].
بنی امیه این دروغ را برای چند هدف ساختهاند؛ یکی آنکه اختلاف و بیزاری وی از عثمان را امری شخصی جلوه دهند، همان طور که ما دربارهی بیعت نکردن عبدالله بن عمر با امیر مؤمنان (ع) میگوییم. دوم آنکه تعبد وی، که موجب رغبت مردم به او شده، از آثار تربیتی عثمان و توبه وی قلمداد شود و در نهایت، اگر خلیفه منصبی حکومتی به وی نسپرده، از این جهت است که او را شایسته نمیدانسته، و به علت گرایش وی به علی (ع) نبوده است.
اما این اتهامات بر دامن پاک شخصیتی وارسته و پیرو حق و عدالت چون ابنحذیفه خدشهای وارد نمیکند، چرا که پیشاپیش امام علی (ع) پاکی وی را تأیید کرده و فرمودهاند: «اَلْمَحَامِدَةَ تَأْبَى أَنْ يُعْصَى اللَّهُ...»؛ محمدها از نافرمانی خدا پرهیز میکنند. در این روایت، آن حضرت (ع)، محمد بن ابی حذیفه را یکی از آنان نامید[۱۶].[۱۷]
محمد بن ابی حذیفه و دفاع از امیرالمؤمنین علی (ع)
پس از آنکه امام علی (ع) به شهادت رسید، روزی معاویه به اطرافیان خود گفت: آیا به سراغ آن مرد نادان، محمد بن ابی حذیفه بفرستیم و او را سرزنش کرده، او را از گمراهیاش آگاه کنیم و از او بخواهیم که به علی دشنام دهد؟ اهل مجلس گفتند: آری. پس معاویه کسی را فرستاد تا او را از زندان بیرون آورده، نزد وی ببرد. معاویه به وی گفت: "ای محمد بن ابی حذیفه، آیا زمان آن نرسیده که از مسیر غلط خویش و یاری علی بن ابی طالب کذاب دست برداری؟ آیا تو نمیدانی که عثمان مظلومانه کشته شد و عایشه، طلحه و زبیر برای خونخواهی او قیام کردند و علی برای کشتن عثمان دسیسه کرد و ما امروز خونخواه او هستیم؟"
محمد در جواب گفت: "ای معاویه، تو به خوبی میدانی که همانا من از همه در خویشاوندی به تو نزدیک ترم و تو را بهتر میشناسم". معاویه گفت: "آری". پس محمد گفت: به خدایی که معبودی جز او نیست، من کسی را نمیشناسم که از تو بیشتر در ریختن خون عثمان، شریک و زیادتر از تو مردم را تحریک کرده باشد، زیرا زمانی که عثمان، تو و امثال تو را به زمامداری رساند؛ مهاجران و انصار از او خواستند تا تو را بر کنار کند، اما وی نپذیرفت. لذا با او آن کردند که به تو خبر دادهاند. و به خدا قسم، هیچ کس از آغاز تا پایان، در کشتن عثمان جز طلحه، زبیر و عایشه دخالت نداشت. آنان بودند که علیه عثمان به انجام گناهان کبیره شهادت داده، مردم را بر ضد او برانگیختند و عبدالرحمن بن عوف، ابن مسعود، عمار و دیگر انصار همه با آنان در این کار شرکت کردند.
معاویه گفت: "اینگونه بود". سپس محمد گفت: "به خدا سوگند، من به یقین شهادت میدهم که از وقتی که تو را میشناسم، قبل و بعد از اسلام، بر خلق و خوی یکسانی بودهای و اسلام، نه کم و نه زیاد، چیزی بر تو نیفزوده است. همانا نشان آن در تو این است که مرا برای دوستی با علی (ع) سرزنش میکنی، حال آنکه همه نمازگزاران و روزهگیران برای جنگ با تو به همراه علی (ع) قیام کردند و فرزندان منافقان و مشرکان آزاد شده مکه با تو قیام کردند. تو آنان را با دینشان فریفتی و آنان برای دستیابی به دنیای خویش تو را فریب دادند. به خدا قسم، آنچه کردی از خودت پنهان نیست و بر آنان نیز که خود را برای خشم خدا در طاعت تو رها کردهاند، مخفی نمانده است. به خدا سوگند، همواره علی را برای خدا و رسولش دوست دارم و کینه تو را تا زمانی که زنده ام برای خدا و رسولش، در دل دارم".
معاویه در جواب گفت: "من تو را همچنان در گمراهی میبینم". سپس دستور داد او را به زندان برگردانند. او هنگام برگشت به زندان، این آیه میخواند: ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ﴾[۱۸][۱۹].[۲۰]
دستگیری محمد بن ابی حذیفه
درباره زمان و چگونگی دستگیری و زندانی شدن محمد، مطالب متفاوتی نقل شده؛ کشی، به نقل از راویان اهل سنت مینویسد که وی بعد از شهادت علی (ع) دستگیر شد و به زندان معاویه افتاد [۲۱]. واقدی مینویسد که اسارت او پیش از رسیدن قیس بن سعد به مصر واقع شده، و او در عریش کشته شد[۲۲]. ولی این قول با توجه به شرکت محمد در جنگ صفین[۲۳] و نیز گفتگوی معاویه با وی زمانی که در زندان او بود[۲۴]، پذیرفتنی نیست. همچنین گزارش محبوس بودنش با بیعت مصریان با علی (ع) که بدون هیچ مزاحمتی به مصر رسید، سازگار نیست [۲۵]. لذا این نقل را میتوان پذیرفت که عمروعاص پس از جنگ صفین برداری به سمت علوم مصر حرکت کرد و ابن ابی حذیفه برای رویارویی با او با لشکری به سوی او رفت و از ورودش به مصر جلوگیری کرد. از این رو عمروعاص از در فریب وارد شده، به او پیغام داد که از بسیاری از کارهای معاویه راضی نیست و میداند که علی به خلافت شایستهتر است، لذا قصد دارد به بیعت با علی باز گردد و با این حیله قرار گذاشت تا در عریش همدیگر را ملاقات کنند. و هر کدام تنها صد نفر شمشیر به دست همراه داشته باشند. سپس موضوع قرار را به معاویه نیز خبر داد. عمروعاص در پی این قرار، فریبکارانه به سوی عریش حرکت کرد و سپاه وی با فاصله به دنبال او رفتند و در نهانگاهها کمین کردند. ابن ابی حذیفه با قرار دادن حکم بن صلت به جای خود، به همراه جمعی از یاران خود به سوی وعدهگاه رفت و در کمین افتاد که به قصر عریش پناه برد و پس از محاصره قصر و حمله لشکر دشمن با منجنیق به قصر مجبور به تسلیم شد. بعد از دستگیری، عمروعاص وی را نزد معاویه فرستاد و او محمد را به زندان انداخت[۲۶].
البته برخی نیز این گونه نقل میکنند که عمروعاص پس از به شهادت رساندن محمد بن ابی بکر و تسلط بر مصر به جستجوی محمد بن ابی حذیفه دوست او پرداخت و او را دستگیر کرد و با آنکه به او امان داده بود، او را به فلسطین به نزد معاویه فرستاد[۲۷].
در این واقعیت که در ایام حمله به مصر و شهادت محمد بن ابی بکر، ابن ابی حذیفه نیز در آنجا بوده، تردیدی نیست اما اینکه چه مقامی داشته، مشخص نیست[۲۸].[۲۹]
سرانجام محمد بن ابی حذیفه
برخی مورخان درگذشت محمد را در زندان دانستهاند[۳۰] ولی دیگران در نقلی مفصل، فرار وی از زندان و دستگیری دوباره و شهادت او را ثبت کردهاند؛ نقل شده، در زندان بر او سخت میگرفتند تا او از امام علی (ع) تبری جسته، به آن حضرت دشنام دهد ولی وی مقاومت میکرد [۳۱]. دختر عمه وی زن معاویه بود که برای او غذا تهیه میکرد و به زندان میفرستاد. لذا روزی کاردی را داخل غذا برای او فرستاد تا با آن بندهای خود را بریده، از زندان فرار کند. البته برخی گفتهاند، محمد پس از شهادت حجر بن عدی از زندان فرار کرد.
وقتی خبر فرار محمد به معاویه رسید؛ او از مأموران خود خواست که محمد را یافته، دستگیر کنند و عبدالله بن عمرو خثعمی این مأموریت را پذیرفت. به تعقیب وی پرداخت و او به سمت حوارین رفت و در مسیر به دروگرهایی برخورد و از آنان سراغ شخصی فراری را گرفت. آنان پیش از آن، مرکبهای خود را به سبب باران، به سمت غاری در کوه جبل الخلیل رانده و آنها رم کرده، برگشته بودند. از این رو جویای علت شده و شخصی را در غار دیده بودند. لذا وقتی ویژگیهای وی را بیان کردند، خثعمی متوجه شد که آن فرد، محمد است. پس به سوی غار رفت و او را دستگیر کرد. خثعمی که مردی عثمانی و کینهتوز بود، با این گمان که معاویه به جهت خویشاوندی با محمد، وی را نخواهد کُشت، همانجا آن یار وفادار علی (ع) را مظلومانه گردن زده، به شهادت رساند [۳۲]. البته رانا کشته شدن محمد را به افراد دیگری همچون مالک بن هبیره و رشدین، غلام معاویه نیز نسبت دادهاند[۳۳]. از این رو میتوان گفت که آنان همراه خثعمی و تحت امر وی بودهاند و بدین جهت آنان نیز مدعی انجام آن جنایت شدهاند.
در حدیثی از پیامبر (ص) نقل شده که آن حضرت فرمودهاند: کسانی از یاران یا امت من در کوه الخلیل و قطران کشته خواهند شد[۳۴]. و چون محمد بن ابی حذیفه در جبل الخلیل شهید شد، برخی از مورخان این سخن نبی اکرم (ص) را درباره محمد و یاران وی دانستهاند.[۳۵]
محمد بن ابی حذیفه در سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین
برابر نقلی، محمد بن ابی حذیفه، کارگزار امیرالمؤمنین علی(ع)، در مصر بوده است. بررسی اقوال، در این باره خواهد آمد، ولی پیش از آن لازم است به موقعیت جغرافیای سیاسی مصر، اشارهای کنیم و سپس به معرفی کارگزار مصر در زمان عثمان و اعتراضهای مردم علیه وی بپردازیم. رهبری این اعتراضها را ابن ابی حذیفه به عهده داشت؛ وی پس از سرپرستی امارت مصر پس از کشته شدن عثمان، به دستور معاویه، به زندان افتاد و چندی بعد به شهادت رسید.
مصر شامل حوضۀ سفلای رود نیل در شمال آفریقا و نیز شبه جزیره سینا، در شمال دریای سرخ است. وجود دریا و شاخههای مصبی رود پر برکت نیل در آبادی و جمعیت زیاد مصر نقش اساسی دارد. رود نیل، از هزاران سال پیش از میلاد، اثر مهمی در زندگی مردم مصر، آب و هوا و زراعت این منطقه داشته و موجب پیدایش و استمرار تمدن عظیمی در اراضی دره این رود، گشته است. مصر، در عهد کبوجیه (کمبوجیه)، به دست ایرانیان فتح شد و مدتها در عهد هخامنشیان، مستعمره ایران بود، تا آنکه اسکندر آن را گشود. در زمان خسرو پرویز در سالهای ۶۱۵ و ۶۱۶م. مصر به تصرف ایران درآمد ولی با شکست خسرو پرویز از هرقل، دوباره از تصرف ایران خارج شد و پس از چندی در سال ۲۴ق. به دست مسلمانان گشوده شد[۳۶].
ابن اسحاق و واقدی فتح مصر را در سال ۲۰ هجری دانستهاند[۳۷]. اولین حاکم مصر بعد از فتح آن در زمان خلیفۀ دوم، عمرو عاص بود که عثمان به سال ۲۷ او را برکنار کرد و عبدالله بن سعد بن ابی سرح، سرپرستی سپاه اسلام را به عهده گرفت و استاندار مصر گردید[۳۸].[۳۹]
عبدالله بن سعد بن ابی سرح، کارگزار مصر در دوران عثمان
عبدالله، پیش از فتح مکه مسلمان شد و پس از هجرت به مدینه جزو کاتبان وحی بود. وی در آیات قرآن تصرف میکرد و چون آیه نازل شد: ﴿أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۴۰] او نوشت: "إن الله عليم حكيم" رسول خدا(ص) او را نصیحت میکرد که آن گونه که آیات نازل شده است، بنویس؛ ولی او پاسخ میداد که هر دو صحیح است و در ضمن به منافقان میگفت: «من، مشابه آنچه نازل شده آیات را مینویسم و به من اعتراض نمیشود».
وی به روش خود ادامه میداد تا زمانی که این آیه درباره خیانت او نازل شد[۴۱]: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا﴾[۴۲]. با افشای توطئه وی، ناگزیر ارتداد نهان خود را آشکار کرد و از مدینه به مکه گریخت و اطلاعاتی را از جامعه اسلامی، به مشرکان منتقل کرد. از جمله: نام تازه مسلمانانی را که در مکه در حال تقیه به سر میبردند به آنها گفت، مانند غلامی یهودی که با شنیدن سوره یوسف از پیامبر، اسلام را برگزیده بود، اما به سبب جو خفقان و هولانگیز مکه، اسلام خود را کتمان میداشت. از این رو مشرکان به شکنجه غلام پرداخته، تا آنچه را که میخواستند گفت (کفر به خدا). بعد از فتح مکه، غلام، جریان توطئه عبدالله را به رسول خدا(ص)، گزارش داد. پیامبر او را خرید و از قید بردگی رها ساخت و زنی از خانوادههای شریف برای او گرفت[۴۳].
پیامبر، در روز فتح مکه، با اینکه دستور داده بود کسی که در خانه خود را ببندد، یا به کعبه پناه برد و یا سلاح بر زمین نهد و یا به خانه ابوسفیان برود، در امان خواهد بود، شش مرد و چهار زن از مشرکان و منافقان را مهدورالدم دانست و اعلام کرد اینان اگر چه به پرده کعبه بیاویزند، باید آنان را کشت؛ عبدالله بن سعد بن ابی سرح، از آنان بود[۴۴].
«عثمان» که برادر رضاعی عبدالله بود، وی را برای شفاعت نزد رسول خدا(ص) برد. او، بر پیامبر سلام کرد. حضرت، روی برگرداند. آنگاه روبه روی حضرت قرار گرفت و سلام کرد. حضرت، باز روی خویش را برگرداند. این عمل، سه بار تکرار شد. سپس حضرت به عثمان فرمود: آری و به درخواست شفاعت عثمان پاسخ مثبت داد. بعد از آن، حضرت به اصحاب خود فرمود: من سکوت نکردم، مگر برای این که شخصی حرکت کند و عبدالله را گردن بزند. یاران عرض کردند: چرا به ما اشاره نکردید؟ پیامبر فرمود: «سزاوار نیست پیامبر با چشم اشاره کند»[۴۵].
هنگامی که عثمان به خلافت رسید، عبدالله را در سال بیست و پنج هجری مسئول فتح آفریقا کرد و پس از فتح آن به دست عبدالله، خمس غنایم جنگ اول را به او بخشید[۴۶]. وی تا اواخر سال سی و پنجم هجری، امیر و حاکم مصر بود، تا اینکه محمد بن ابی حذیفه، او را از مصر اخراج کرد.[۴۷]
اعتراض به عثمان
مورخان نوشتهاند: اولین اعتراض محمد بن ابی بکر و محمد بن ابی حذیفه به عثمان، در هنگام جنگ صواری به فرماندهی عبدالله بن سعد، در سال سی و یک هجری بوده است. آن دو، به اظهار کاستیهای عثمان و بدعتهای وی پرداختند و گفتند: او، با عمر و ابوبکر نیز، مخالفت کرده و افرادی مانند عبدالله بن سعد را به کار گمارده؛ همو که رسول خدا(ص) ریختن خونش را مباح دانسته بود و همو که آیه قرآن در کفر او نازل گردیده است. او کسانی را که رسول خدا(ص) تبعید کرده بود، بازگرداند و به اذیت یاران آن حضرت پرداخت و افرادی مانند سعید بن عاص و عبدالله بن عامر را به امارت گمارده است.
عبدالله، آن دو را تهدید کرد[۴۸] و بعد از بازگشت به مصر، در نامهای به عثمان نوشت که محمد بن ابی حذیفه و محمد بن ابی بکر به فساد و توطئه پرداختهاند. عثمان، در پاسخ عبدالله نوشت: «فرزند ابوبکر را به خاطر پدرش و عایشه بخشیدم. اما محمد بن ابی حذیفه، فرزند من و فرزند برادرم است. من او را تربیت کردهام و او جوجه قریش است». عبدالله به عثمان نوشت: این جوجه پَر در آورده و به زودی پرواز خواهد کرد. عثمان هدیهای شامل سی هزار درهم، همراه لباس و شتر برای محمد فرستاد. محمد بعد از دریافت هدیه عثمان، آنها را به مسجد برد و به مردم گفت: «ای مسلمانان! نمیبینید که چگونه عثمان میخواهد در دین من خدعه کند. به من رشوه داده است».
این اعتراض محمد، موقعیت وی را تثبیت کرد و بعد از آن، عثمان در نامهای به محمد نوشت: «تو احسان مرا ارج ننهادی، در حالی که کمترین کار تو باید شکر احسان باشد[۴۹]».
هدیه عثمان، محمد را از اعتراض به وی باز نداشت. برخی که نخواستهاند درستی اعتراض محمد بن ابی حذیفه را به عثمان بپذیرند و برایشان دشوار بوده که بپذیرند یکی از تربیت یافتگان عثمان به وی اعتراض کرده است، مطالب بیاساسی را در انگیزه اعتراض ابن ابی حذیفه ذکر کرده اند:
- از آنجا که عثمان حاضر نشد امارت منطقهای را به محمد واگذارد، وی علیه عثمان قیام کرد و علت مخالفت محمد بن ابی بکر را طمع و غضب وی دانستهاند.
- برخی[۵۰] پا را فراتر نهاده و گفتهاند که ابن ابی حذیفه شراب خورده بود و عثمان او را حد زد؛ از این رو به عبادت روی آورد و بعد از مدتی، ولایت منطقهای را از عثمان تقاضا کرد و چون عثمان به وی پاسخ منفی داد، علیه وی قیام کرد[۵۱].
در واقع این گروه، شراب خواری محمد را دلیل رد درخواست وی از جانب عثمان دانستهاند و اینکه عثمان او را برای امارت صالح ندانسته است، ولی باید یادآور شد این ادعایی بیش نیست زیرا محمد شخصی مؤمن و قاری قرآن بوده عثمان هیچگاه پایبند اصول نبوده، والی وی در کوفه در حال مستی نماز صبح را به جای دو رکعت چهار رکعت خواند!.[۵۲]
قیام مردم مصر علیه عثمان به رهبری ابن ابی حذیفه
در سال سی و چهار هجری، اعتراضها علیه عثمان اوج گرفت. مردم کوفه، سعید بن عاص را از شهر بیرون کردند و مخالفان عثمان با یکدیگر به نامه نگاری پرداختند[۵۳]. اعتراض به عثمان در مصر که از جنگ صواری شروع شده بود، ادامه داشت. بنا به نقل سیوطی، گروهی از مردم از والی مصر (عبدالله بن سعد) به عثمان شکایت کردند. عثمان در نامهای عبدالله را تهدید و از انجام کارهای خلاف بازداشت. عبدالله بن سعد نه تنها به مضمون نامۀ خلیفه عمل نکرد، بلکه برخی از شاکیان را آن قدر کتک زد که مردند. این کار وی، باعث اعتراض بیشتر مردم مصر گردید. حدود هفتصد نفر به مدینه رفتند و از اعمال ابن ابی سرح و عثمان به انتقاد پرداختند. پس از انجام برخی مذاکرات، قرار شد که والی مصر برکنار و محمد بن ابی بکر جانشین وی گردد. مردم مصر، پس از انتصاب والی جدید از سوی عثمان، روانه مصر شدند. در نیمه راه، به غلام عثمان برخوردند. وی نامهای به همراه داشت که در آن، دستور محرمانهای برای عبدالله بن سعد در خصوص آزار و اذیت مصریان معترض بود. آنان از نیمه راه برگشتند و دیگر بار به اعتراض پرداختند که در نهایت باعث کشته شدن عثمان گردید[۵۴].
برخی نیز علت حضور مردم مصر را در مدینه اعتراض به کارهای خلاف عثمان ذکر کردهاند. محمد بن ابی بکر و محمد بن ابی حذیفه مردم مصر را به قیام بر ضد عثمان تحریص و ترغیب میکردند. محمد بن ابی بکر، همراه گروهی به مدینه میرود و ابن ابی حذیفه[۵۵] در مصر باقی میماند.
عبدالله که متوجه حرکت مصریان گردید، نامهای به عثمان نوشت و او را از قصد مردم مصر آگاه ساخت که مصریان، به ظاهر، به قصد عمره میآیند، اما هدف آنان برکناری و کشتن توست.
عثمان با ورود مصریان به مدینه، برای مردم سخنرانی کرد و گفت: آنان در پی آشوب و فتنهاند و میخواهند مرا از بین ببرند. به خدا سوگند، اگر من از میان شما بروم، هر یک از آنان آرزو خواهد کرد که عمر من، به جای یک روز، یک سال اضافه شود[۵۶]. عبدالله برای تعقیب مردم مصر به دستور عثمان، آن شهر را ترک کرد[۵۷] و عقبة بن عامر جهنی و بنابر قولی سائب بن هشام عامری را، به جای خود گمارد و مسئولیت خراج را به سلیمان بن عتر تحبیبی واگذارد. این واقعه، در ماه رجب سال سی و پنج هجری رخ داد[۵۸]. محمد بن ابی حذیفه، در ماه رجب قیام کرد و عقبة بن عامر را از فسطاط مصر، راند و مردم را به خلع و بر کناری عثمان فرا خواند[۵۹].
طرفداران عثمان، افرادی مانند: معاویة بن حدیج، خارجة بن حذافه، بسر بن ارطات و مسلمة بن مخلد، با ابن ابیحذیفه به مخالفت برخاستند و سلمة بن مخزمه تحبیبی را نزد عثمان فرستاده، وی را از کارهای ابن ابی حذیفه آگاه ساختند. عثمان، برای اصلاح امور، سعد بن ابی وقاص را به مصر فرستاد[۶۰]. او، چون نزدیک مصر رسید، مردم با وی به مخالفت برخاسته، پس از سرزنش او و کتک زدن و آسیب به وی، خیمه را بر سرش فرود آوردند. سعد، ناگزیر بازگشت. زمانی که عبدالله بن سعد، تصمیم گرفت وارد مصر شود، مانع او شدند. از این رو، به عسقلان رفت و تا هنگام مرگ عثمان در عسقلان به سر برد[۶۱]. طرفداران عثمان، پس از قتل وی، در «خربتا» جمع شده و با علی(ع) بیعت نکردند و تصمیم به خونخواهی عثمان، به رهبری مسلمة بن مخلد گرفتند؛ ولی با حضور قیس بن سعد در مصر، از درگیری منصرف شدند[۶۲].
برابر نقل کِندی و مقریزی، این گروه مخالف با حضرت علی(ع) و طالب خون عثمان، با معاویة بن حدیج، بر خون خواهی عثمان بیعت کردند و به منطقه صعید مصر، رفتند. ابن ابی حذیفه، لشکری به جنگ آنان فرستاد که شکست خورد. ابن حدیج پس از آن به «برقه» رفت و سپس به اسکندریه بازگشت. دوباره ابن ابی حذیفه لشکری برای جنگ با وی فرستاد. این جنگ در «خربتا»، در گرفت، ولی پیروزی در پی نداشت. معاویه به قصد فسطاط، حرکت کرد و در ماه شوال، در «سلمنت» فرود آمد. در آنجا طرفداران ابن ابی حذیفه جلو او را گرفتند. آنان تصمیم گرفتند که جنگ را ترک کنند و ابن ابی حذیفه را گروگان بر این امر قرار دادند. محمد بن ابی حذیفه، حکم بن صلت را به عنوان جانشین خود در مصر برگزید و همراه گروهی که از جمله آنان ابن عدیس و عدهای از قاتلان عثمان بودند، مصر را ترک کرد. هنگامی که به سرزمین «لُدّ» رسیدند، معاویه آنان را دستگیر و به شام برد، ولی آنان از زندان دمشق فرار کردند. پس از آن، تحت تعقیب امیر فلسطین، قرار گرفتند و در ذی حجه سال سی و شش هجری، به شهادت رسیدند[۶۳]. بعد از شهادت محمد بن ابی حذیفه بود که قیس، در ربیع الاول سال سی و هفت هجری، وارد مصر شد.[۶۴]
زمان دستگیری و شهادت محمد بن ابی حذیفه
در اینکه محمد بن ابی حذیفه مدتی در زندان معاویه بوده، تردیدی نیست. برابر منابع شیعه وی در زندان به شهادت رسیده و برابر منابع اهل سنت، بعد از فرار از زندان به شهادت رسیده است. ولی در زمان دستگیری و چگونگی آن و هنگام شهادتش اقوال گوناگونی نقل شده که به اختصار به آن میپردازیم.
- محدث قمی در سفینة البحار مینویسد: او پس از شهادت امیر المؤمنین(ع) دستگیر و در زندان به شهادت رسید[۶۵].
- از واقدی نقل شده که ابن ابی حذیفه در سال ۳۶ به شهادت رسیده، بدین گونه که معاویه و عمرو عاص، به مصر نیرو فرستادند و در منطقه عین شمس، فرود آمدند. سپس محمد را که در عریش، به قصری پناه برده بود، با منجنیق مجبور به فرود نموده و دستگیر کردند[۶۶]. از استیعاب استفاده میشود که وی برای جنگ با معاویه و عمرو عاص به عریش مصر رفته است و حکم بن صلت بن مخرمة بن مطلب قرشی مطلبی را جانشین خود در مصر قرار داده است[۶۷]. وی همراه سی نفر به عریش رفت و توسط معاویه دستگیر و زندانی شدند[۶۸]. ولی این با برخی از واقعیتهای تاریخی ناهماهنگ است؛ زیرا برابر آنچه در کتاب وقعة صفین آمده، در آغاز همکاری عمرو عاص و معاویه، ابن ابی حذیفه از زندان فرار کرده بود. منقری مینویسد: بعد از فرستادن جریر بن عبدالله، از طرف علی(ع) به سوی معاویه، برای گرفتن بیعت، قبل از جنگ صفین، معاویه صلاح را در آن دید که از عمرو عاص کمک بخواهد. عمرو عاص هم پذیرفت و متوجه بود که معاویه به او نیاز دارد. وقتی که عمرو بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: ای ابو عبدالله امشب سه خبر به ما رسیده که چاره آن را نمیدانیم. عمرو گفت: آن چیست؟ پاسخ داد: محمد بن ابی حذیفه در زندان را شکسته و خود و همراهانش فرار کردهاند، در حالی که او از آفتهای دین است؛ قیصر روم، نیرو آماده کرده که بر من غلبه کند؛ علی در کوفه آماده حرکت به جانب من شده است. عمرو گفت: اینها هیچ کدام مهم نیست. اما نسبت به فرزند حذیفه، چه اشکال دارد که گروهی بفرستی که او را دستگیر کنند یا بکشند. حتی اگر به او دست نیافتند، ضرری متوجه تو نیست. اما قیصر روم، برای او هدایایی از کنیزکان زیباروی و ظرفهای طلا و نقره بفرست و از او رها کردن دشمنی را بخواه. اما نسبت به علی، ای معاویه بدان که عرب هیچگاه تو و او را مساوی نمیداند، او در جنگ نصیبی دارد که دیگران ندارند. او، صاحب خلافت است. مگر اینکه با او از روی ظلم درگیر شوی. بعد از اینکه عمرو، شب را نزد معاویه ماند و معاویه مصر را به عنوان طعمه همکاری او قرار داد و در این زمینه قراردادی را امضا کردند، دوباره درباره این سه موضوع، از او نظر خواست. عمرو گفت: نظر همان است که گفتم. از این رو معاویه، مالک بن هبیره کندی را در تعقیب محمد بن ابی حذیفه فرستاد و وی محمد را به قتل رساند...[۶۹].
- محمد بن ابی حذیفه، در مصر بود، تا این که محمد بن ابی بکر به شهادت رسید. وی همراه تعدادی از یاران خود، به عمرو عاص حمله کرد. عمرو، در آغاز به وی امان داد، سپس با نیرنگ او را دستگیر کرد و به نزد معاویه فرستاد و پس از مدتی از زندان فرار کرد[۷۰].
- برخی نقل کردهاند: وی تا هنگام شهادت حجر بن عدی، در زندان بوده و بعد از فرار از زندان، به شهادت رسیده است[۷۱].
- محمد، پس از اینکه قیس بن سعد به ولایت مصر رسید، از شهر خارج شد تا در مدینه خود را به علی(ع) برساند. معاویه که متوجه حرکت محمد شد، در راه کمین گذاشت و او را دستگیر و زندانی کرد[۷۲].
به نظر میرسد که این قول بیشتر با واقعیت سازگار و هماهنگ است؛ زیرا هم با کارگزاری قیس در آغاز خلافت علی(ع) هماهنگی دارد و هم با درگیر نشدن معاویه قبل از جنگ صفین با علی(ع) و نیز با آنچه از منقری نقل شد که در آغاز همکاری عمرو با معاویه، ابن ابی حذیفه از زندان فرار کرده بود. شاید علت حساسیت معاویه این بوده که برای وی غیر قابل تحمل بود که شخصی از خاندان بنی امیه که در خانه عثمان تربیت شده است، مردم مصر را علیه عثمان تحریک کرده باشد و حالا برای طرفداری و حمایت از علی(ع) به مدینه برود؛ از این رو او را دستگیر و زندانی کرد.
روزی معاویه دستور داد محمد را از زندان نزد او آوردند. به او گفت: «آیا وقت آن نرسیده که آگاه شوی و از گمراهی گذشته خود - که حمایت از علی بن ابی طالب(ع) بود - بازگردی؟ آیا نمیدانی که عثمان مظلوم کشته شد و عایشه، طلحه و زبیر به خون خواهی وی برخاستند؟ آیا نمیدانی علی بود که مردم را علیه عثمان شوراند و ما امروز در صدد خون خواهی عثمان هستیم؟» محمد گفت: تو میدانی که من خویشاوند نزدیک تو هستم و تو را از دیگران بیشتر میشناسم؟ معاویه گفت: آری. محمد بن ابی حذیفه گفت: قسم به خدایی که جز او معبودی نیست، کسی را نمیشناسم که بیش از تو در خون عثمان و تحریک مردم علیه وی شرکت داشته باشد. وقتی که عثمان تو و امثال تو را به کار گمارد، مهاجر و انصار، خواهان برکناری تو شدند؛ اما عثمان نپذیرفت و در نتیجه، مردم آن گونه که شنیدی با عثمان رفتار کردند. به خدا قسم، در آغاز و انتها، در کشتن عثمان کسی شریک نبود، جز طلحه، زبیر و عایشه؛ شریکان اینان عبدالرحمان بن عوف، ابن مسعود، عمار و تمام انصار بودند؛ زیرا عبدالرحمان در شورای خلافت به نفع عثمان رأی داد با این که صلاحیت نداشت و به خاطر اذیت و آزار عبدالله بن مسعود و عمار (و ابوذر) و انصار؛ مردم به عثمان بدبین شدند. بنابراین اعمال گذشته عثمان و طرفدارانش این وضعیت را ایجاد کرد. محمد بن ابی حذیفه آن گاه خطاب به معاویه، چنین گفت: قسم به خدا، گواهی میدهم از آن زمانی که تو را میشناسم، چه در جاهلیت و چه در اسلام، بر یک خلق و خوی هستی و اسلام، چیز اندک یا زیاد، بر تو نیفزوده است و نشانه آن نیز در وجودت روشن و آشکار است و نیاز به استدلال نیست. تو مرا به خاطر دوستی علی(ع) سرزنش میکنی! همراهان علی روزهداران و عابدان مهاجر و انصار بودند[۷۳]. اما همراهان تو، فرزندان منافق و رها شدگان بودند که در دین آنان خدعه کردی و آنان برای دنیایت، نیرنگ ورزیدند (و به خاطر آن به تو روی آوردند). قسم به خدا، ای معاویه! آنچه انجام دادی بر تو پنهان نیست و آنچه آنان انجام دادند بر آنان پنهان نیست؛ زیرا با اطاعت از تو، سزاوار سخط و عذاب الهی گردیدند. به خدا قسم، همیشه علی(ع) را به خاطر خدا، دوست میدارم و تو را تا زمانی که زنده هستم، به خاطر خدا و رسولش دشمن میدارم. معاویه پس از شنیدن این سخنان، گفت: تو را هنوز بر گمراهی میبینم! آنگاه برابر دستور معاویه، او را به زندان، بازگرداندند. محمد در زندان این آیه شریفه را میخواند: ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ﴾[۷۴]. تا این که در زندان از دنیا رفت[۷۵].
بنابر نقل مورخان ابن ابی حذیفه از زندان فرار کرد. شاید معاویه زمانی که از جذب محمد ناامید شد، در صدد کشتن او برآمد و چون کشتن وی را که از خاندان بنی امیه بود، در زندان به صلاح نمیدید زیرکانه زمینه فرارش را فراهم کرد. وقتی که معاویه ناراحتی مردم شام را از فرار ابن ابی حذیفه مشاهده کرد، گفت: چه کسی او را برای من میآورد؟ مردی به نام عبیدالله بن عمرو بن ظلام که شجاع و از طرفداران عثمان بود، گفت: من او را تعقیب میکنم، آنگاه همراه عدهای به دنبال ابن ابی حذیفه رفت و در حوارین[۷۶] به او رسید. اما محمد به غاری پناه برده بود. تعقیب کنندگان وی را از غار بیرون آوردند و در همان جا گردنش را زده و او را به شهادت رساندند[۷۷]. رحمت خدا بر او باد.[۷۸]
تحقیق در امارت ابن ابی حذیفه بر مصر
ابوالقاسم محمد بن ابی حذیفة بن عتبة بن عبد شمس، قرشی، عبشی، در حبشه متولد شد. مادرش سهله دختر سهیل بن عمرو و پسر دایی معاویه بود. بعد از مرگ پدرش (در جنگ یمامه) عثمان کفالتش را به عهده گرفت، تا این که بزرگ شد و بعدها به مصر رفت و مردم را علیه عثمان شوراند[۷۹].
شیخ طوسی و ابن داوود وی را از یاران علی(ع) و کارگزار او بر مصر دانستهاند[۸۰].
در سفینة البحار در معرفی او آمده است: محمد، پسردایی معاویه و از انصار امیر المؤمنین(ع) و از شیعیان آن حضرت و کارگزار وی بر مصر، و از برگزیدگان مسلمانان بود[۸۱]. در اسد الغابه و الاستیعاب[۸۲] از خلیفة بن خیاط نقل شده که: علی بن ابی طالب(ع) او را بر مصر امارت داد سپس او را برکنار و قیس بن سعد بن عباده را بر مصر گمارد. آنگاه وی را برکنار و اشتر را گمارد که پیش از رسیدن به مصر مرد. سپس محمد بن ابی بکر را والی مصر نمود[۸۳]. ابن اثیر گوید: قول صحیح آن است که محمد بن ابی حذیفه به هنگام مرگ عثمان، در مصر بود و بر شهر مصر مسلط گردید و با اعزام قیس بن سعد از جانب علی(ع) وی برکنار گردید[۸۴].
از آنچه نقل شد استفاده میشود که ابن ابی حذیفه کارگزار علی(ع) بر مصر بوده است ولی همان گونه که ابن اثیر ذکر کرد شواهد تاریخی نشان میدهد که علی(ع) در نصب وی نقش نداشته است. از این رو علامه حلی به کارگزاری وی اشاره نکرده است و فقط او را مشکور دانسته است[۸۵]. ابن حبان او را کارگزار عثمان بر مصر در هنگام مرگ وی ذکر کرده است[۸۶].
از قول کسانی که معتقدند حضرت امیر(ع) بعد از جنگ جمل، قیس بن سعد را به مصر اعزام کرده است، میتوان استنباط کرد که تا آن زمان محمد، کارگزار علی(ع) بر مصر بوده، ولی اگر پذیرفتیم که امیرالمؤمنین(ع) قیس بن سعد را در ماه صفر سال سی و شش هجری، قبل از جنگ جمل، به مصر فرستاده و او، در ابتدای ربیع الأول همان سال به مصر رسیده است، برای کارگزاری محمد بر مصر شاهدی باقی نمیماند. افزون بر اینکه شواهد تاریخی نیز این قول را تأیید میکند. اما آنچه مسلم است، این است که محمد بن ابی حذیفه، یکی از شیعیان علی(ع) و از دشمنان عثمان بوده است.
در استیعاب نقل شده که شدیدترین دشمنان عثمان سه محمد بودند: محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه و محمد بن عمرو بن حزم انصاری[۸۷].
در مقام و شأن وی از امام رضا(ع) روایت شده که علی(ع) فرمود: «محمدها از معصیت خدا امتناع میورزیدند»[۸۸]. راوی سؤال کرد آنها کیانند؟ فرمود: محمد بن جعفر بن ابی طالب، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه و محمد بن امیرالمؤمنین[۸۹].
شاید مقام و موقعیت محمد، نزد شیعه و قول کسانی که عقیده دارند، قیس بن سعد بعد از جنگ جمل به مصر رفته است، باعث شده که او را به عنوان کارگزار مصر معرفی کنند. حتی مقریزی در کتاب خطط خود که دربارۀ تاریخ مصر است، این نظر را پذیرفته و معتقد است که محمد بن ابی حذیفه حدود یک سال در دوران خلافت علی(ع) کارگزار مصر بوده است. وی ورود قیس بن سعد را به مصر، در ابتدای ربیع الأولسال سی و هفت هجری دانسته است[۹۰].
بیتردید، آن چه مقریزی نقل کرده برگرفته از کتاب ولاة مصر کندی است[۹۱] و راوی آن شخصی است به نام یزید بن ابی حبیب[۹۲]. کندی در این زمینه نقلهای دیگر را نادیده گرفته[۹۳] و آن چه ذکر کرده است با واقعیتهای تاریخی هماهنگی ندارد.
وی در ادامه معرفی کارگزاران مصر مینویسد: قیس بن سعد چهار ماه و پنج روز کارگزار مصر بوده و در رجب سال سی و هفت برکنار شده است. بعد از او مالک اشتر به مصر اعزام شد. وی در اول رجب سال سی و هفت به قلزم رسید و توسط شخصی با عسل مسموم گردید. کندی، اضافه میکند که مالک اشتر ابو اکدر بن حمام بن عامر لخمی را، جانشین خود در مصر قرار داد. وی و پدرش از شیعیان علی(ع) بودند که در محاصره خانۀ عثمان شرکت داشتند. و میافزاید: در نیمۀ رمضان سال سی و هفت محمد بن ابی بکر وارد مصر گردید، محمد، عبدالله بن ابی حرملۀ بلوی را مسئول امنیت شهر قرار داد. وی شهادت محمد را در چهاردهم صفر سال سی و هشت دانسته که در حدود پنج ماه در مصر بوده است و حکومت عمرو عاص را بر مصر در ربیع الاول سال سی و هشت ذکر کرده است[۹۴].
همان گونه که اشاره شد، گفتار کندی و مقریزی با برخی واقعیتهای تاریخی هماهنگی ندارد. در شرح حال قیس بن سعد خواهد آمد که وی جزو اولین گروه از کارگزاران امام علی(ع) بود که در ماه صفر به مصر اعزام گردید و از نامهای که حضرت به مردم مصر نوشته است، میتوان دریافت که در گذشته کسی را به عنوان کارگزار مصر انتخاب نکرده است؛ زیرا قیس از مردم مصر برای علی بیعت گرفت. و تنها گروهی اندک، حاضر به بیعت با حضرت نشدند.
با توجه به اهمیت مصر بعید است که امیرالمؤمنین(ع) حدود یک سال مردم مصر را رها کرده و از آنان بیعت نگیرد، با این که مصر، هم از لحاظ سیاسی و هم از جهت اقتصادی مهم بود. اهمیت و حساسیت مصر برای علی(ع) بیشتر از آن جهت بود که با شام مرکز حکومت حزب اموی، به رهبری معاویه هم مرز بود و معاویه کسی بود که با علی(ع) بیعت نکرده و علیه آن حضرت توطئه میکرد.
مصر از جهت سیاسی برای معاویه نیز مهم بود؛ زیرا وی نمیخواست نیروی قدرتمندی در همسایگی، او را تهدید کند. از این رو از چهار کارگزاری که بعد از عثمان به حکومت مصر رسیدند، سه تن را به شهادت رساند و چهارمی را با توطئه و نیرنگ مجبور به ترک این منطقه کرد. اما از جهت اقتصادی مصر بدان حد اهمیت داشت که عمرو عاص درباره آن گفته است: «ولایت مصر به طور کامل (یعنی در صورتی که امارت و جمع خراج با هم باشد) معادل خلافت است».
خراج مصر در زمان عمرو عاص دوازده میلیون دینار بود. در حالی که خراج عراق در بهترین موقعیتش، به بیش از هفده میلیون درهم نرسیده بود[۹۵]. همچنین اهمیت اقتصادی آن باعث شد که عمرو عاص آن را، بهای همکاری خود با معاویه، علیه علی(ع)، قرار دهد.
در عین این که کندی سعی کرده است در تاریخ اعزام کارگزاران علی(ع) دقت کند، برابر آنچه مورخان نوشتهاند، اعزام مالک اشتر در زمانی بوده که محمد بن ابی بکر در مصر بوده است و بنابر قولی وی به شهادت رسیده است. برابر آنچه ذکر خواهد شد، کم هستند تاریخ نگارانی که اعزام مالک را به مصر پیش از اعزام محمد بن ابی بکر بدانند. حقیقت این است که تاریخ مصر به ویژه آنچه مربوط به ابن ابی حذیفه است آشفته و غیر منقح است و علت آن اعمال نفوذ حزب اموی در جریانهای تاریخی و تحریف آن است.[۹۶]
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۶۹.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۵۱.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۶۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۱۲.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۹.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۵۰.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۳.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «محمد بن ابی حذیفه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۹، ص۳۷۱؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۵.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۹، ص۳۷۱.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۹.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۵۰.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۹، ص۳۷۱؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۶. این کلام نادرست، ضمن بیان نگاه زمامدار عثمان به امر حکومت، اشاره به آن دارد که امام علی (ع) در آن زمان محمد بن ابی حذیفه را به طور مستقیم به ولایت مصر نگماشته ولی اینکه سعد بن عباده یا محمد بن ابی بکر، فرمانداری برخی مناطق مصر را به او سپرده باشند یا اینکه در کنار آنان، مسئولیتهای نظامی و اداری داشته، نفی نمیشود، بلکه حیله عمرو عاص با وی و دستگیری او پیش یا پس از شهادت محمد بن ابی بکر، این مطلب را تأیید میکند.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «محمد بن ابی حذیفه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۸۲-۱۸۴.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰.
- ↑ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۵.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۵۰.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «محمد بن ابی حذیفه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۸۴-۱۸۵.
- ↑ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ الغارات، ثفی کوفی، ج۲، ص۷۵۱.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «محمد بن ابی حذیفه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۸۵-۱۸۷.
- ↑ الغارات، ثفی کوفی، ج۲، ص۷۵۱.
- ↑ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۹۶؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۱۰.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۳.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۵۱.
- ↑ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۶.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: گنابادی)، ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۳۲۷؛ تاریخ طبری (ترجمه: پاینده)، ج۶، ص۲۶۳۶.
- ↑ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۱۷. همانگونه که معلوم نیست آیا ابتدا ابن ابی حذیفه با لشکر عمروعاص روبرو شده و پس فریب خورده، دستگیر میشود و در پی آن، مصریان شکست خورده، محمد بن ابی بکر شهید میشود، با آنکه بعد از شکست لشکر مصر و شهادت ابن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه با جمعی از یاران خود دستگیر میشوند.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «محمد بن ابی حذیفه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۸۷-۱۸۸.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۵۱.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۵۰.
- ↑ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۷؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۳۲۸؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۶، ص۲۶۳۶.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۱.
- ↑ «یقتل بجبل الخلیل و القطران من اصحابی او من امتی ناس»؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۱.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «محمد بن ابی حذیفه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۸۸-۱۸۹.
- ↑ فرهنگ معین، ج۶، ص۱۹۸۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۹۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۲، ص 13 - 14.
- ↑ «بدانید که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۰۹.
- ↑ کلینی، روضه الکافی، ص۲۰۱، حدیث ۲۴۲؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۵۵.
- ↑ «و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد یا آیات او را دروغ شمارد، کیست؟» سوره انعام، آیه ۲۱.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۶۵.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۲۵-۸۲۶.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۵۵؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۱۸۸.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۲، ص 14 - 16.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۸.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۹۲.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۲، ص 16 - 18.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۷۰.
- ↑ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۵۷.
- ↑ از تاریخ یعقوبی استفاده میشود که ابن ابی حذیفه به مدینه رفته و جزو قاتلان عثمان بوده است. (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۵).
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۴۳؛ ج۶، ص۵۷؛ الکامل فی التاریخ، مترجم، ج۳، ص۳۷۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۱۰.
- ↑ کندی، ولاة مصر، ص۳۸؛ مقریزی، الخطط المقریزیه، ج۲، ص۶۷.
- ↑ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۹۵. مقریزی و کندی قیام محمد را در ماه شوال ذکر کردهاند.
- ↑ اگر اعزام سعد به مصر صحیح باشد، باید قیام ابن ابی حذیفه در ماه رجب اتفاق افتاده باشد که عثمان فرصت تصمیمگیری در چنین مسائلی را داشته است و شاید همین امر باعث شده که قاضی نعمان مصری مینویسد: محمد بن ابی حذیفه کارگزار عثمان بر مصر بوده است. قاضی نعمان. (شرح الأخبار، ج۲، ص۱۸).
- ↑ کندی، ولاة مصر، ص۳۹، مقریزی، الخطط المقریزیه، ج۲، ص۶۷؛ سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت علی(ع)، ج۱، ص۴۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۰.
- ↑ ولاة مصر، ص۴۵؛ الخطط المقریزیه، ج۲، ص۶۷؛ سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت علی(ع)، ج۱، ص۵۰؛ حسن ابراهیم، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۲، ص 18 - 21.
- ↑ قمی، سفینة البحار، ج۱، ص٣١٣.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۶؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۰۹.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۴ و دو جلدی، ج۱، ص۲۱۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۹۰.
- ↑ الاصابه، ج۶، ص۱۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۸۰.
- ↑ وقعة صفین، ص۳۷، ۴۴؛ دینوری، أخبار الطوال، ص۱۵۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲؛ امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۴۲؛ ج۱۰، ص۲۹۳؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۲۹۴؛ امین، أعیان الشیعه، ج۹، ص۶۱.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۰۷؛ ابن الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۰۱.
- ↑ أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۰۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۶.
- ↑ أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۰۸.
- ↑ از این فراز سخنان محمد بن ابی حذیفه استفاده میشود که این گفت و گو به احتمال، بعد از جنگ صفین بوده است.
- ↑ « پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ رجال کشی، (اختیار معرفة الرجال)، ص۷۲.
- ↑ حوارین؛ یکی از قریههای حلب یا ناحیهای در حمص است.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۰۱، ابن ابی الحدید این جریان را بعد از فتح مصر توسط عمرو عاص و دستگیری ابن ابی حذیفه را از مدائنی نقل کرده است.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۲، ص 21 - 26.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۸۷؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۵۹.
- ↑ رجال طوسی، ص۵۹؛ رجال ابن داوود، (چاپ دانشگاه تهران) ص۲۸۵.
- ↑ قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۱۳؛ رجال کشی، ص۷۰.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب (دو جلدی)، ج۲، ص۲۰۰.
- ↑ ابن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۲.
- ↑ اسد الغابة، ج۵، ص۸۷، ۸۸.
- ↑ حلی، خلاصة الأقوال، ص۲۵۶.
- ↑ ابن حبان، ثقات، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ الاستیعاب (دو جلدی)، ج۲، ص۲۱۴، شرح حال محمد بن عمرو بن حزم؛ امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۲۹.
- ↑ «إِنَّ الْمَحَامِدَةَ تَأْبَى أَنْ يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»
- ↑ رجال کشی، ص۷۰.
- ↑ مقریزی، الخطط المقریزیه، ج۲، ص۶۸.
- ↑ کندی، ولاة مصر، ص۴۴.
- ↑ وی مفتی مصر بوده که در سال ۵۳ متولد و در سال ۱۲۸ از دنیا رفت. برابر نقل کندی او جریانات مصر را به طور مستقیم و بلا واسطه نقل میکند در حالی که در آن زمان نبوده است، دیدگاه سیاسی او را از سخنی که سیوطی نقل کرده میتوان دریافت. وی معتقد بود: کسانی که از مصر برای مخالفت با عثمان رفتند همه جن زده بودند. (ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۳۱۹؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء ص۱۶۲).
- ↑ طبری دو قول در این باره نقل کرده و به نظر میرسد که قول به اعزام قیس را در آغاز خلافت علی(ع) ترجیح داده است. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۴۸.
- ↑ ولاة مصر، ص۵۴-۴۶.
- ↑ الخطط المقریزیه، ج۱، ص۴۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۲، ص ۲۶ - ۳۱.