بنی‌‌فهر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از طایفه بنی فهر)

مقدمه

«بنی فهر بن مالک» کهن‌ترین شاخه قریش در روزگار اسلام بوده است. آنان در هیچ یک از افراد سلسله نسب خود جز در جد بزرگشان فهر بن مالک بن نضر بن کنانه با دیگر تیره‌های قریش پیوستگی نداشته‌اند. بدین ترتیب باید گفت همه قریش از آل فهر بوده‌اند و به باور نسب‌شناسان هر که نسبش به فهر نمی‌رسیده، قرشی شمرده نمی‌شود.[۱] با این حال افرادی در متون تاریخی صدر اسلام به طور خاص «فهری» خوانده شده‌اند، که نه از طریق لؤی بن غالب، بلکه از طریق دو عموی او «حارث» و «مخارق» - شاخه‌های اصلی آل فهر- به فهر نسب برده‌اند. در پی ظهور اسلام، فهریان همچون سایر تیره‌های قریش و اعراب جزیرة العرب، واکنش‌های متفاوتی در برابر این آیین نوظهور از خود بروز داده‌اند. گروهی از آنان به دشمنی با پیام‌آور این دعوت برخاستند، و برخی نیز دعوت حضرت را پذیرفته، در راه پیشبرد آن تلاش کرده‌اند. از ویژگی‌های مشترک شاخه‌های مختلف فهر –خصوصاً دو شاخه اصلی آن- روحیه جنگاوری است. برخی از نام آورترین فرماندهان نظامی در روزگار خلفای نخستین و حکام بنی امیه، همچون ابوعبیده جراح، حبیب بن مسلمه، عقبة بن نافع و ضحاک بن قیس – فاتحان بزرگ شام، آسیای صغیر، مصر و شمال افریقا - از این تیره معروف بودند. عمده آنان با اهل بیت پیامبر(ص) و آموزه‌های وحیانی ایشان، بیگانه و نسبت به جریان حاکم، همسو و در پشتیبانی از نظریه «حاکمیت قریش» تعصب داشته‌اند.

نسب بنی فهر

بنی فهر از تیره‌های معروف و بنام قریش‌اند که نسب از فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۲] -جد دهم نبی خاتم(ص)- می‌‌برند.[۳] برخی منابع، نام اصلی فهر را «قریش» ذکر کرده، «فهر» را لقبی برای او برشمرده‌اند.[۴] در مقابل، برخی دیگر از مورخان نیز، «قریش» را لقب فهر بن مالک دانسته‌اند.[۵] لکن غالب مورخین و نسابیین این سخن را رد کرده، جد جاهلی قریشی که قبیله قریش بدو منسوب است را، نضر بن کنانة بن خزیمه عنوان کرده‌اند.[۶] آنان بر اثبات این مدعی، به سخنی از نبی مکرم اسلام(ص) که فرمود: «نَحْنُ بَنُو النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ»[۷] استناد کرده‌اند. این امر، برخی از مورخین را بر آن داشت تا به اعتبار این که نضر بن کنانه، «قریش اکبر» است، فهر بن مالک را «قریش اوسط» و قصی بن کلاب را «قریش اصغر» بدانند.[۸]

فهر بن مالک از ازدواجش با لیلی بنت حارث بن تمیم بن سعد بن هذیل بن مدرکه[۹] صاحب فرزندانی به نام‌های «غالب»، «محارب»، «حارث»،[۱۰] «اسد»، «عوف»، «جون» و «ذئب»[۱۱]و دختری به نام «جندله»[۱۲] شد. از میان این فرزندان، «غالب»، «محارب» و «حارث» از شهرت بیشتری نسبت به بقیه برخوردار شدند و فرزندانشان، سه شاخه اصلی این قبیله یعنی بنی‌غالب، بنی حارث و بنی محارب بن فهر را شکل دادند. از هر یک از این تیره‌ها، بطون و شاخه‌های بسیار دیگر متفرع شده است که از جمله آنان می‌‌توان به اسامی تیم (ادرم)، بنی کعب، بنی عامر، بنی سامه،[۱۳] بنی وائله، بنی حبیب، بنی حجوان[۱۴] و.... اشاره کرد.

بنی فهر پیش از ظهور اسلام

آل‌فهر در روزگار پیش از اسلام به همراه شاخه‌های خود حارث، مالک، محارب، تیم ادرم بن غالب و قیس بن فهر در شمار حاشیه‌نشینان یا «قریش ظواهر» بوده‌اند.[۱۵] آنان در کار جنگ و شبیخون بودند؛ در حالی که گروه دیگر، قریشیان معروف به «قریش بطاح»، در کنار حرم و زمین‌های معروف به بطحاء مکه می‌‌ماندند و از همین روی به عنوان «ضَب» نیز شناخته می‌‌شدند.[۱۶] فهر – جد جاهلی این طایفه - را «جمّاع قریش»[۱۷] گفته‌اند و آورده‌اند که وی به روزگار خود، سالار مردم مکه بوده است. [۱۸] فهر بن مالک که در ایام حیات پدر، علامات فضل در او ظهور یافت پس از مرگ پدر، جانشین او در ریاست قوم شد.[۱۹]

نخستین خبر مهمی که درباره زندگی فهر بن مالک در دست است، متعلق است به نبرد خونین او با حسان بن عبد کلال حمیری، که به ادعای نسب‌نویسان با بسیار کس از قبایل یمن از یمن به وادی مکه آمده بود تا سنگ‌های کعبه را با خود ببرد.[۲۰] پس قریش به همراه قبایل کنانه، خزیمه، اسد، جذام و دیگر تیره‌های مضر به فرماندهی فهر بن مالک به مقابله با او برخاستند و پس از جنگی سخت، شکست بزرگی را بر لشکر یمن تحمیل کردند و ضمن کشتن بسیاری از آنان، پادشاه آنان – حسان - را به اسارت گرفتند. حسان بن عبدکلال، سه سال در اسارت مکیان بود تا این که با پرداخت فدیه، خود را از بند آنها رهانید.[۲۱]

از دیگر وقایع تاریخ جاهلی بنی فهر، حضور ایشان در جنگ فجار است. در این جنگ، ضرار فرزند خطاب بن مرداس - رییس طایفه بنی‌فهر - فرماندهی بنی محارب بن فهر را بر عهده داشت.[۲۲] وی همچنین در جاهلیت، گروهی از هم پیمانان قریش و کنانه را گرد آورده بود و به کمک آنها راهزنی می‌‌کرد.[۲۳] ستیزه جویی خاندان فهر در ایام جاهلی، گاه تیره‌هایی از قریش را نیز در بر می‌‌گرفت. چندان که منطقه «رَدم بنی جُمَح» در مکه یادآور نبرد شدیدی است که در عهد جاهلیت میان بنی محارب بن فهر و بنی جمح بن عمرو رخ داد و در آن نبرد محاربیان شمار زیادی از جمحیان را به هلاکت رساندند.[۲۴] حضور در پیمانی موسوم به «مطیبین»[۲۵] و نیز مشارکت در پیمان معروف حلف الفضول نیز از دیگر مواضعی است که تاریخ نام برخی از فرزندان فهر را در خود به ثبت رسانده است.[۲۶]

مواطن بنی فهر سرزمین فرزندان فهر در پیش از اسلام بمانند دیگر شاخه‌های قریش مکه بوده است. پس از اسلام و با آغاز فتوحات اسلامی برخی از ایشان به شام [۲۷] و بسیاری از آنان به سرزمین‌های شمال افریقا رفته در این سرزمین توطّن اختیار کردند.[۲۸] همچنین، حضور تعداد عظیمی از بنی فهر در اندلس و سکونت در آن از سوی برخی منابع گزارش شده است.[۲۹]

بنی فهر و تعامل با آیین اسلام

در سال‌های تیرگی روابط قریش با پیامبر(ص) و مسلمانان، فهریان به دو شیوه نرم و سخت از در مقابله برآمدند. در فاصله بعثت تا هجرت پیامبر(ص) به مدینه، آنان از آزار و اذیت مسلمانان دریغ نداشتند چندان که نام یکی از فهریان به نام قیهلة بن عامر در جمع تمسخرکنندگان رسول خدا(ص) در پیش از هجرت به ثبت رسیده است.[۳۰] در طول آن سال‌ها به خصوص، ضرار بن خطاب محاربی با سروده‌هایش در تقویت قریش می‌‌کوشید. ضرار که بهادری و جنگجویی را با شاعر مسلکی جمع کرده بود، همواره از دشمنان و مخالفان سرسخت دعوت پیامبر(ص) بوده است. ضرار پس از جنگ بدر و شکست قریش شعری در رثای ابوجهل مخزومی سرود.[۳۱] پس از جنگ احد نیز در پاسخ به مرثیه کعب بن مالک بر حمزة بن عبدالمطلب، شعری سرود.[۳۲] او در جنگ احزاب یکی از چهار جنگجوی قریش بود که توانستند از خندق عبور کنند.[۳۳]

تقابل فهریان با اسلام، پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه نیز ادامه یافت. در سال دوم هجری، تنی چند از کفار به فرماندهی کُرز بن جابر فهری، به مزارع پیرامون مدینه هجوم آوردند. پیامبر(ص) و یارانش به مقابله با او برخاستند و تا وادی سَفَوان -در ناحیه بدر- این مهاجمان را تعقیب کردند. این غزوه در تاریخ به «بدر الاولی» شهرت یافت.[۳۴] نافع پسر «عبد قیس» هم در شمار قریشیانی بود که زینب -دختر خوانده بزرگ پیامبر(ص)- را تعقیب کردند تا مانع از هجرت او به مدینه و پیوستنش به حضرت شوند.[۳۵] با این همه، در میان این خاندان کسانی هم بودند که به یاری رسول ختمی مرتبت(ص) برخاستند و حتی تنی چند از آنان در شمار نخستین گروندگان به اسلام قرار گرفتند. چندان که منابع به ذکر نام سی و چهار تن از آنها اشاره کرده‌اند.[۳۶] از جمع سی و چهار مسلمان نخست این طایفه، نسب ۱۸ تن از آنان به بنی حارث بن فهر و خاندان‌های فرعی‌تر آن، همچون بنی ضبه و بنی ظرب و نسبت ۱۳ نفر از آنان به بنی محارب بن فهر می‌‌رسد.[۳۷] از ۱۶ مرد و زن مسلمان شناخته شده بنی محارب نیز، تنها دو نفر از آنان تا زمان هجرت ایمان آورده بودند و سه تن دیگر، پس از هجرت و پیش از فتح مکه به هواداران اسلام پیوستند و ده تن از آنان از جمله مرة بن عمرو وائلی و ضرار بن خطاب پس از فتح مکه مسلمان شده‌اند. با گشوده شدن باب جهاد در سیره نبوی(ص)، جمعی از فهریان در عرصه‌های نظامی وارد شدند و مددکار رسول خدا(ص) در میادین جنگی شدند. به گونه ای که از ۱۸ فرد صحابی شمرده شده بنی حارث بن فهر، ۱۰ تن در زمره شرکت کنندگان در جنگ بدر بوده‌اند. از جمله این افراد، سهیل بن بیضاء بود که برخی، او را از شهدای این جنگ برشمرده‌اند. [۳۸] برادرش صفوان بن بیضاء نیز، از دیگر شرکت کنندگان در جنگ بدر بود.[۳۹] دیگر برادر ایشان، سهل بن بیضاء نیز از شرکت کنندگان در سریه عبدالله بن جحش بود.[۴۰] از دیگر چهره‌های جنگ‌آور فهری، وهب بن ابوسرح است که در جنگ موته در حالی که چهل سال از عمرش گذشته بود به شهادت رسید.[۴۱] او به همراه برادرانش «عمرو» و «معمر» در شمار مسلمانان نخستین و از مهاجران به حبشه و از حاضران در بدر بودند.[۴۲] عمرو بن حارث بن زهیر را نیز از حاضران در بدر حاضر گفته‌اند[۴۳] ضمن این که از «عیاض» پسر زهیر بن ابی‌شداد بن ربیعه و عموی عیاض بن غنم[۴۴] نیز در شمار مهاجران به حبشه[۴۵] و شرکت کنندگان در جنگ بدر و دیگر جنگ‌های دوران رسول خدا(ص) نام برده شده است.[۴۶] عامر بن عبدالله معروف به ابو عبیده جراح از دیگر چهره‌های بنی فهر بود که در بدر و حدیبیه[۴۷] و دیگر جنگ‌های دوران رسول خدا(ص)[۴۸] حضور داشت. وی در جنگ احد بواسطه تلاش برای بیرون کشیدن دو حلقه کلاه‌خود که به گونه پیامبر(ص) فرو رفته بود، دو دندانش را از دست داد.[۴۹] همچنین، نقل است که کرز بن جابر که در ماه‌های نخست پس از هجرت پیامبر(ص) به مزارع مدینه یورش برده بود، پس از پذیرش اسلام در سال شش هجری، توسط رسول خدا(ص) با سپاهی به سوی عَرَنی‌ها -که چوپان حضرت را کشته بودند- فرستاده شد.[۵۰]

فهریان و همسویی با سیاست حاکم

همگرایی با دولت «قریش»

داده‌های منابع حکایت از آن می‌‌کند که فهریان نسبت به قبیله قریش تعصب ویژه‌ای داشته‌اند. خط مشی افراد این قبیله در روزگار صدر اسلام گواهی بر این مطلب است، چنان که ضرار بن خطاب در جنگ بدر با خود عهد کرده بود که هیچ یک از افراد قریش را نکشد.[۵۱] در روزگار چیرگی گفتمان «امامت قریش»، بنی فهر خصوصاً بیشتر چهره‌های برجسته بنی محارب با خلیفگان نخستین و بنی امیه[۵۲] ارتباط نزدیکی داشتند[۵۳] و برخی از آنان در رخدادهای سیاسی آن روزگار ایفای نقش کردند، چنان که ابو عبیده جراح از کسانی بود که در ماجرای سقیفه و دیگر وقایع سیاسی ایام خلفا ایفای نقش کرد.[۵۴] حتی نقل شده که اصحاب شورایی که عمر برای تعیین جانشین خود انتخاب نموده بود، پس از کشته شدن عمر، در منزل یکی از همین فهریان یعنی فاطمه خواهر ضحاک بن قیس -که از مهاجران نخستین و زنی زیبا و خردمند بود، [۵۵] - گرد آمده بودند.[۵۶] علاوه بر آن، رجال بسیاری از این طایفه در شمار عوامل حکومتی خلفای ثلاث و نیز معاویة بن ابی‌سفیان و دیگر حکام اموی قرار گرفتند که از جمله آنان می‌‌توان به نام عیاض بن غنم اشاره کرد. عیاض مدتی از سوی عمر بن خطاب، عهده‌دار امارت قنسرین و جزیره بود[۵۷] و پس از برکناری او، عمر، حبیب بن مسلمه فهری را مدتی کارگزار خود بر این مناطق قرار داد.[۵۸] حبیب پس از انتصاب عثمان به خلافت نیز، به دستور خلیفه و توسط معاویة بن ابوسفیان – فرماندار عمر و عثمان بر شام و جزیره- جهت تصدی‌گری امر کارگزاری خلیفه به ارمنستان فرستاده شد.[۵۹] در هنگام شورش مردمی علیه عثمان و در پی استمداد خلیفه از معاویه، وی، حبیب بن مسلمه را با لشکری، جهت یاری خلیفه به مدینه فرستاد.[۶۰] حبیب در وادی القری خبر کشته شدن عثمان را دریافت کرد و از این رو به شام بازگشت. او پس از کشته شدن عثمان، پیوسته با معاویه همراه بود و وی را در جنگ‌ها از جمله نبرد صفین همراهی نمود.[۶۱] یک بار معاویه او را همراه با گروهی نزد امام علی(ع) فرستاد. او در حضور امام از عثمان به نیکی یاد کرد و یاران حضرت را به قتل او متهم کرد که با پاسخ قاطع و محکم امام مواجه شد.[۶۲] حکایت‌های حبیب بن مسلمه درباره معاویة بن ابوسفیان نشان می‌‌دهد که وی رابطه استواری با معاویه داشته است.[۶۳] وی همچنین در سال ۴۲ هجری، بار دیگر از سوی معاویه، والی ارمنستان گردید و گویا همان سال[۶۴] و ظاهراً در همان جا در گذشت.[۶۵] زیاد بن نعیم فهری هم از دیگر چهره‌های قبیله فهر است که در جریان محاصره اشغال خانه عثمان کشته شد.[۶۶] ابن کثیر او را از یاران برجسته عثمان دانسته است.[۶۷] ضحاک بن قیس فهری هم از رجال معروف بنی فهر است. وی رئیس شرطه معاویه بود و پس از زیاد بن ابیه، از سال ۵۳ تا ۵۷ والی کوفه بود.[۶۸] او در یکی از غاراتی که علیه ولایات تابعه حکومت امام علی(ع) صورت گرفت، فرماندهی جمعی از شامیان را بر عهده داشت.[۶۹] همچنین، معاویه به هنگام حرکت به سوی عراق جهت رویارویی با سپاه امام حسن(ع)، ضحاک بن قیس را جانشین خود در شام قرار داد.[۷۰] ضحاک معاویه را ستون خیمه عرب می‌‌دانست.[۷۱] وی در آستانه مرگ معاویه، به همراه مسلم بن عقبه مری از سوی او مأموریت یافتند تا با طرح موضوع جانشینی یزید، وی را جهت پذیرش منصب خلافت آماده کنند. ضحاک بن قیس در جهت بیعت ستاندن از بزرگان برای یزید سعی بسیار کرد.[۷۲] ضحاک تا مرگ یزید با او بود و پس ازوی با پسرش معاویه دوم همراهی نمود. ضرار بن خطاب هم از مریدان و ارادتمندان خاندان اموی بود چندان که بمانند بسیاری دیگر از هواداران آل امیه رهسپار شام شد و تا پایان عمر در آنجا به سر برد.[۷۳]

فتوحات

از نمودهای بارز رفتارهای سیاسی فهریان، شرکت در فتوحات است؛ چندان که نام بسیاری از آنان در شمار فاتحین بلاد مختلف به ثبت رسیده است. از جمله این افراد عیاض بن غنم فهری است که به ادعای خطیب بغدادی در جریان فتح مدائن، در صف یاران سعد بن ابی وقاص بوده و سپس به جمع سرداران فاتح شام پیوسته است.[۷۴] عیاض یکی از پنج سردار جنگ یرموک بود.[۷۵] او همچنین جلودار سپاه ابوعبیده جراح هنگام فتح حلب بود.[۷۶] ابوعبیده و پس از او، عمر، عیاض را امارت دادند. عیاض بن غنم در این مدت، همه شهرهای جزیره و رقّه، نظیر حرّان و نصیبین را به صلح گشود.[۷۷] سوید بن کلثوم – برادر‌زاده ضحاک بن قیس – هم از فاتحان شام بود و به گفته زبیر بن بکار مدتی از سوی ابوعبیده جراح حکمرانی دمشق را بر عهده داشته است.[۷۸] ابو عبدالرحمن حبیب بن مسلمه فهری نیز از جمله برجسته‌ترین مردان جنگی روزگار خلفای راشدین و سفیانیان است.[۷۹] مسافرت فراوان وی به روم موجب شده بود که به لقب «حبیب الروم» مشهور شود. او که پیشینه شرکت در نبرد یرموک و فتح دمشق را در کارنامه دارد،[۸۰] به قولی در سال ۲۱ هجری با لشکری از شامیان و کوفیان، آذربایجان را گشود.[۸۱] یک بار عیاض بن غنم، او را از سمیساط به ملیطه فرستاد و او آن شهر را گشود.[۸۲] فتح «دژ زبطره» را نیز بدو نسبت داده‌اند.[۸۳] از دیگر رجال فهری -بلکه از بارزترین و بزرگترین چهره‌های آنان در عرصه‌های میادین جنگی- عامر بن عبدالله معروف به ابو عبیده جراح است. او در ایام خلافت عمر بن خطاب، پس از عزل خالد بن ولید، از سوی خلیفه، جهت ادامه فتوحات به شام فرستاده شد.[۸۴] پیش از آن نیز، ابوبکر، وی را به عنوان یکی از فرماندهان اصلی به نبرد در شام گسیل داشته بود.[۸۵] همچنین، برخی منابع، نافع بن عبدالقیس را در شمار شرکت کنندگان در فتح مصر ذکر کرده‌اند[۸۶] نافع بن عبدالقیس برادر مادری عاص بن وائل بود[۸۷] و پسرش عقبه -که در شمار صغار صحابه قرار داشت،[۸۸] - پسر خاله عمرو بن عاص محسوب می‌‌شد.[۸۹] عمرو عاص در زمان امارت خود بر مصر، عقبه را والی مصر و افریقیه کرد.[۹۰] او تا «لُواته» و «مِزانه» پیش رفت.[۹۱] همچنین، معاویه بن ابوسفیان اندکی پس از به‌دست گرفتن زمام مسلمین، عقبة بن نافع را جهت انجام فتوحات به افریقیه فرستاد[۹۲] و عقبه توانست در سال ۴۳ هجری غِدامُس، سرزمین سودان و دیگر بلاد اطراف آن را تصرف کند.[۹۳] او در سال ۵۰ هجری «قیروان» را بنا نهد.[۹۴] پس از مرگ معاویه، یزید بن معاویه، وی را به امارت مغرب منصوب کرد[۹۵] تا این که سرانجام در سال ۶۳ هجری، در جنگ با کلیة بن لِمزَم اَورَی –رهبر قبایل بربر اور به شمال آفریقا- کشته شد.[۹۶] عبدالرحمن بن ابوعبیدة بن عقبة بن نافع[۹۷] و برادرش «الیاس»[۹۸] و نیز حبیب بن عبدالرحمن بن ابوعبیده[۹۹] نیز از دیگر چهره‌های معروف بنی فهرند که نامشان به عنوان یکی از شجاعان و فاتحان افریقا و امرای فهری این منطقه در تاریخ به ثبت و ضبط رسیده است. ضمن این که از یوسف بن عبدالرحمن بن ابوعبیده هم در شمار فاتحان اندلس در دوران بنی امیه[۱۰۰] و از امرای آنان در این منطقه[۱۰۱] نام برده شده است.

مستورد بن شداد فهری هم از دیگر رجال برجسته فهریان و از شاخه بنی محارب است که به نظر می‌‌رسد در نبردهای عراق و شام و مصر شرکت داشته است. او پس از فتح مصر، مدتی در آن سرزمین مقیم شد تا اینکه در سال ۴۵ هجری در اسکندریه در گذشت.[۱۰۲]

بنی فهر و تعامل با اهل بیت(ع)

من حیث مجموع می‌‌توان گفت که فهریان لااقل در سده نخست اسلامی میانه چندان گرم و دوستانه ای با اهل بیت پیامبر(ص) نداشتند. آنان از آغازین روز انتصاب امیرالمؤمنین(ع) به عنوان امامت و پیشوایی امت اسلام از در مخالفت با امامت حضرت بر آمدند چندان که نقل است پس از معرفی علی(ع) به عنوان امامت مسلمین و جانشینی رسول خدا(ص) در غدیر خم، مردی از ایشان به نام حارث بن نعمان فهری[۱۰۳] نزد نبی خاتم(ص) لب به اعتراض گشود و گفت: «خدایا اگر آنچه محمد می‌‌گوید حق است پس سنگی از آسمان بر ما بفرست یا ما را به عذابی دردناک مبتلا ساز» پس سنگی از آسمان فرود آمد و او را به هلاکت رساند. این واقعه شأن نزول آیه شریفه ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ[۱۰۴] گردید.[۱۰۵] آنان با آنکه بر عنصر قریش و ریاست بلامنازع ایشان تأکید داشتند لکن بر اساس مسلک و مرام خاص عقیدتی خود به حکومت علی(ع) – با آنکه از قریش بود - وقعی ننهادند و همراه با معاویه رودرروی حکومت حضرت قرار گرفتند. از جمله این افراد حبیب بن مسلمه بود. مؤرخین وی را از شرکت کنندگان در جنگ صفین گفته‌اند و آورده‌اند که او در این جنگ، عهده دار فرماندهی جناح چپ سپاه معاویه بود.[۱۰۶] رو در رو شدن حبیب بن مسلمه با مالک اشتر در روز نخست جنگ صفین را از جمله وقایع مهم مربوط به این جنگ دانسته‌اند.[۱۰۷] او از کسانی است که امیرالمؤمنین(ع) بعد از نماز صبح و مغرب او را لعن می‌‌کرده است.[۱۰۸] نقل است که او، گفتگویی با امام حسن(ع) داشته است. براساس این خبر، امام حسن(ع)، حبیب را بر راهی غیر از طاعت الهی خوانده، او را به سبب پیروی‌اش از معاویه به طمع متاع دنیا سرزنش کرده است.[۱۰۹] ضحاک بن قیس فهری نیز، در ایام حکومت امام علی(ع) از یاران خاص معاویة بن ابوسفیان بود. او در اواخر عمر شریف امیرالمؤمنین(ع) از سوی معاویه مأموریت یافت تا به قبیله‌های عرب هوادار حضرت شبیخون بزند[۱۱۰] و هر کس از یاران حضرت را یافت از پای درآورد.[۱۱۱] همچنین، از او به عنوان جانشین معاویه در شام، به هنگام عزیمت سپاه شام به سوی عراق جهت رویارویی با سپاه امام حسن(ع) یاد شده است.[۱۱۲]

تعداد اندک فهریان در جمع اصحاب ائمه(ع) نیز حاکی از اقبال کم مردم این طایفه به پسرعموهای علوی‌شان است. در این جمع اندک و انگشت شمار هم، وجود غلاتی مانند فارس بن حاتم فهری -از غالیان زمان امام هادی(ع)- [۱۱۳] و محمد بن حصین فهری از اصحاب لعن شده امام هادی(ع) [۱۱۴] بسیار تأمل برانگیز و قابل توجه است. با این حال، بودند فهریانی که نامشان در ردیف اصحاب ائمه(ع) به ثبت و ضبط رسیده است. چنان که برخی، از مسور بن شداد فهری -که به نظر می‌‌رسد تصحیف واژه مستورد بن شداد فهری باشد- به عنوان یکی از اصحاب و هواداران امام علی(ع) یاد کرده‌اند.[۱۱۵] از عمرو بن ابی عمرو نواده زهیر بن ابی‌شداد -از شاخه بنی حارث بن فهر- نیز، در شمار یاران امام علی(ع) و از شرکت کنندگان جنگ جمل به همراه ایشان یاد شده است.[۱۱۶] برخی منابع هم از حسین بن نضر فهری در شمار روات و راویان یکی از خطبه‌های امیرالمؤمنین(ع) یاد شده است.[۱۱۷] این اخبار بر فرض صحت، از موارد نادر گرایش سیاسی و عقیدتی در میان خاندان فهر است.[۱۱۸]

فهریان و روایتگری اخبار

مایه شگفتی است که در میان آل فهر، بین پیشگامی در پذیرش اسلام و نقل روایت نسبت عکس وجود دارد. بدین ترتیب که در میان بنی حارث با وجود سابقه بیشتر در اسلام، از کسی که شهرتش تنها در روایتگری اخبار یا احادیث باشد در منابع یاد نشده است. حتی ابوعبیده جراح با وجود فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی، برخلاف برخی از صحابی شمردگان، روایات اندکی از پیامبر(ص) نقل کرده است.[۱۱۹] همچنین اهل سنت تنها یک خبر به نقل از عیاض بن غنم در موضوع تکتّف پیامبر(ص) در هنگام نماز نقل کرده‌اند.[۱۲۰] در مقابل، شمار اندکی از فهریان که به طور عمده از محاربیان بوده‌اند به سبب نقل روایت شهرت داشته‌اند. رباح بن معترف که صحبتی با پیامبر(ص) داشته و خبری از آوازخوانی او در سفر تجاری نقل شده[۱۲۱] و نیز مرة بن عمرو فهری که دخترش ام سعد از او روایت کرده[۱۲۲] از آن جمله‌اند. ضحاک بن قیس با وجود شهرتش در جنگاوری و با آنکه گفته‌اند هفت سال پیش از رحلت پیامبر(ص) به دنیا آمده و از او سخنی نشنیده،[۱۲۳] حدیث روایت کرده است. روایاتی که اهل سنت از او نقل کرده‌اند عمدتاً در موضوع فتنه و ضرورت فرمانروایی قریش است[۱۲۴] که قرن‌ها دیدگاه سیاسی غالب، در میان فقهای اهل سنت بوده است.[۱۲۵] همچنین او از قول پیامبر(ص) سخنی درباره لزوم اخلاص در عمل و شرک نورزیدن به خدا نقل کرده است.[۱۲۶]

مستورد بن شداد فهری هم با این که به هنگام رحلت پیامبر(ص) نوجوانی بیش نبود، اما از ایشان سماع حدیث داشته[۱۲۷] و چند حدیث به نقل از او از جمله خبر وی از دیدار پدرش با پیامبر(ص)[۱۲۸] در منابع اهل سنت، نقل شده است.[۱۲۹] همچنین حدیثی از او در باب رابطه دنیا و آخرت، [۱۳۰] حدیثی در استحباب تخلیل انگشتان پا به هنگام وضو،[۱۳۱] حدیثی درباره نقرس[۱۳۲] و حدیثی در خصوص چهار خصلت قریشیان[۱۳۳] از او نقل شده است. من حیث مجموع می‌‌توان گفت، نزدیک به سه درصد فهریان در نقل خبر و روایت شهرتی داشته‌اند که همه آنها از بنی محارب بوده‌اند حتی بیشتر کسانی که شهرتشان در امور دیگر است ولی در منابع حدیثی اهل سنت روایتی از ایشان نقل شده از بنی محارب بوده‌اند. شاید بتوان دلیل آن را شهادت یا از دنیا رفتن چهره‌های بارز و سابقه دار بنی حارث در روزگار پیامبر(ص) دانست.[۱۳۴]

رجال و مشاهیر بنی فهر

علاوه بر رجالی که در متن به نامشان اشاره شد، می‌‌توان از عبدالله بن عتبة بن ابی‌اناس -والی ابن زبیر در مصر-[۱۳۵] شقیق بن عمرو بن سلامان -از شجاعان قریش در جاهلیت و از شعرای آنان-[۱۳۶] ابوبکر محمد بن حارث بن ابیض[۱۳۷] یوسف بن عبدالرحمن بن ابوعبیده[۱۳۸] و عبدالملک بن قطن بن نهشل[۱۳۹] از والیان اندلس، ابن رُشَید فهری عالم به ادب و تفسیر و تاریخ،[۱۴۰] محمد المهدی بن احمد بن علی فاسی فهری از مؤرخین و محدثین اهل سنت،[۱۴۱] ابوبکر محمد بن ولید بن محمد فهری طرطوسی[۱۴۲] و مالک بن علی بن مالک[۱۴۳] از فقهای مالکی مذهب اندلس و زنانی همچون حزمه بنت قیس فهریه از صحابیات و روات حدیث[۱۴۴] و فاطمه بنت محمد بن عبدالله فهریه مؤسس مسجد جامع قرویین در فاس [۱۴۵] نام برد.[۱۴۶]

منابع

پانویس

  1. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۴۶؛ النص، کتاب نسب قریش، ص۵۹۱.
  2. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۸-۲۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۲.
  3. گفتنی است که عنوان فهری را گاهی بر برخی دیگر از افراد قریش اطلاق کرده‌اند که به تیره دیگر از قریش نظیر بنی جُمح منسوبند (نک. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۱۶) و صرفاَ نیای بزرگ‌تر شان، غالب بن فهر بوده است. چنان که در برخی از اشعار عرب، لقب «سید الفهری» بر عبدمناف نیای پیامبر(ص) اطلاق شده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۶۶).
  4. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۳۳.
  5. سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۲۶۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۵۷.
  6. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۷؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص۱۲؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.
  7. ابن حنبل، مسند، ج۵، ص۲۱۱؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۷۱.
  8. ر. ک. موسوعة القبائل الکنانیة المعاصره، مقاله تاریخ قبائل الجزیرة العربیه.
  9. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹.
  10. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۲؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۳۳.
  11. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹.
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۵؛ مصعب زبیری، نسب قریش، ص۱۲.
  13. ر. ک. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲-۲۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۲ و ۴۶۴.
  14. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۱۹-۱۲۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۴۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸-۱۸۰. نیز ر. ک. مصعب زبیری، کتاب نسب قریش، ص۴۴۷.
  15. وتر، الحمس من قبائل العرب، ص۱۵۷، العلی، المعالم العمرانیه..، ص۹.
  16. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۶. «ضب» به معنای سوسمار است. شاید دلیل مانند کردن قریش بطاح به آن، کم تحرکی و ملازمت با آشیانه باشد. قس: زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴.
  17. کسی که قریش را جمع نمود. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۶.
  18. طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۶۳.
  19. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۳۳.
  20. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۶۱؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷.
  21. طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۶۲-۲۶۳؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۶؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷.
  22. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۰۰.
  23. جمحی، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۲۵۰-۲۵۲.
  24. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۴۰، فاکهی، اخبار مکه، ج۳، ص۳۰۵.
  25. بلاذری، انساب الشراف، ج۱، ص۵۶ و ج۱۱، ص۵۴؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۸.
  26. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۷؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۸۸-۱۸۹.
  27. من باب نمونه ر. ک. ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۲۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۲.
  28. ر. ک. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸.
  29. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸.
  30. ابن‌شهرآشوب، المناقب، ج۱، ص۷۴، مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۶۲.
  31. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۹۴.
  32. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۶.
  33. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۴۸، ابن عبدالبر، الدرر، ص۱۷۴.
  34. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۷، طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۰۶، مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴.
  35. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۵۴.
  36. ر. ک. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۵ به بعد.
  37. تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۷-۸.
  38. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵۹۷، ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳،ص۳۲۰، ابن عبدالبر، الدرر، ص۱۰۹.
  39. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱،ص۳۸۴، ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۲۰، عبدالبر، الاستیعاب، ج۲،ص۶۶۷.
  40. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۲۶۸. البته این خبر با خبر اسارت سهل در بدر به دست مسلمانان ناسازگار است مگر آنکه همچون ذهبی این واقعه را مرتبط با سهیل بن بیضاء بدانیم. (ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۹.)
  41. ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۴۸۹.
  42. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۷۶ و ج۴، ص۱۵۶۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۲۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۳۶.
  43. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۸۹، ج۲، ص۱۱۷۱، ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۲۰-۳۲۳.
  44. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۳۵.
  45. ابن عبدالبر، الدرر، ص۵۲.
  46. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۷، ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۱، ص۸۷.
  47. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲،ص۷۹۳.
  48. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۶.
  49. خزاعی، تخریج الدلالات السمعیه...، ص۳۸۱؛ تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۱۵.
  50. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۲؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۲، ص۳۵۶.
  51. جمحی، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۲۵۲.
  52. آنان با بنی امیه ارتباطی بسیار وثیق و محکم داشتند چندان که در ایام حکومت خلفای اموی از مهمترین یاران این حکومت بودند و افراد بسیاری از آنان امارت شهرها و مناطق مختلف خصوصاً در شمال افریقا را عهده دار بودند. آنان حتی پس از انقراض حکومت بنی امیه در خاور اسلامی، با بقایای امویان در اندلس همکاری صمیمانه ای داشتند. (جهت مطالعه ر. ک. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸-۱۸۰)
  53. تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۱۶.
  54. جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۴۹، ۵۱، ۶۱، ۶۳، ۶۴، ۶۶، ۹۳، ۱۶۴.
  55. ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۷۶
  56. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۰-۱۹۱۰.
  57. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۷۴
  58. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۵۵، ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۰.
  59. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۹۶.
  60. ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۴،ص۱۲۸۹،ضبی، الفتنة و وقعة الجمل، ص۶۲.
  61. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۱.
  62. نک: صقوت، جمهرة خطب العرب، ج۱، ص۳۳۵.
  63. نک: ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار، ج۲۴، ص۳۵۴.
  64. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۰۵.
  65. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۸۱، ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۱.
  66. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲،ص۵۳۴، طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۷۱ و ج۴، ص۳۸۳.
  67. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷،ص۱۸۸؛ تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۲۰.
  68. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۱، ص۴۴؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۱۹.
  69. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۳۷.
  70. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱،ص۲۰۷، بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶.
  71. صقوت، جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۲۷۹.
  72. صقوت، جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۸.
  73. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۰.
  74. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۳.
  75. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ۳۵۴.
  76. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۴۸.
  77. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۹. نیز در باب فتح شهر نصیبین در سال ۱۸هجری ر. ک. یعقوبی، البلدان، ص۲۰۴، حمیری، الروض المعطار، ص۵۷۷.
  78. نک: ابن حجر، الاصابه، الاصابه، ج۳، ص۲۲۸.
  79. نک: جاحظ، البیان و التبیین، ج۱،ص۲۹۷.
  80. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳،ص۱۸۸-۱۸۹.
  81. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۵۱، ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳،ص۲۴۱.
  82. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۸۵.
  83. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۹۱؛ تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۱۷.
  84. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲،ص۷۹۳ و ج۴، ص۱۷۱۰.
  85. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۱۲.
  86. ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۲۲.
  87. ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۲۲.
  88. ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۰-۵۱.
  89. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۵.
  90. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۰۴.
  91. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۵.
  92. ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۱۰
  93. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۰۶، ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۱، ص۱۲۵.
  94. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱،ص۲۲۹، قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵،ص۱۱۲.
  95. ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۱.
  96. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۶؛ تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۱۴-۱۷.
  97. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۶۵.
  98. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۹.
  99. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۶۵.
  100. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۸۷.
  101. ذهبی، تاریخ اسلام، ج۸، ص۵۷۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸.
  102. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۷۱، ابن مستوفی، تاریخ اربل، ج۲، ص۳۳۴.
  103. از این شخص در منابع با اسامی نعمان بن حارث، نضر بن حارث و حارث بن عمرو نیز نام برده شده است.
  104. «خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست» سوره معارج، آیه ۱.
  105. ابن بطریق، العمده، ص۱۰۱؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج۲، ص۴۹۲. قاضی نعمان نام او را «نعمان بن حارث فهری» عنوان کرده و ذیل این نام به شرح مفصل این داستان پرداخته است. (قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۱)
  106. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۱۳؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۹۵.
  107. بلاذری، انساب الاشراف،ج۲، ص.۳۰۳
  108. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۰۲.
  109. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۰.
  110. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۳۷.
  111. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ص۱۶، ص۲۸۵.
  112. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱،ص۲۰۷، بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶.
  113. ابن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۲۶۶.
  114. طوسی، رجال، ص۳۹۳؛ ابن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۳۹۳.
  115. امین، اعیان الشیعه، ج۱،ص۲۵.
  116. امینی، اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و الرواة عنه، ج۲، ص۴۵۱.
  117. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۰۹. نیز ر. ک. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۸.
  118. تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۱۹.
  119. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶.
  120. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۳۰۹.
  121. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۴۸۶.
  122. هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸ ص۱۶۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۸۲.
  123. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۴۵.
  124. نک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۸، ص۲۹۸؛ شیبانی، الآحاد و المثانی، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۸.
  125. نک: قادری، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، ص۳۵.
  126. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۴۶ و ج۵، ص۱۸۰؛ مقدسی، الاحادیث المختاره، ج۸، ص۸۹.
  127. ابن مستوفی، تاریخ اربل، ج۲، ص۳۳۴.
  128. ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۲۳.
  129. نک: ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۹۰؛ بزاز، مسند، ج۸، ص۳۸۷-۳۹۱.
  130. شیبانی، الآحاد و المثانی، ج۲، ص۱۲۵؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۶۸۳.
  131. ترمذی، سنن، ج۱، ص۵۶.
  132. هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۵، ص۱۰۰.
  133. هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۱۰، ص۲۶.
  134. ر. ک. تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسه ای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر هملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۲۰-۲۵.
  135. .ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۷.
  136. زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش و اخبارها، ج۲، ص۹۸۵؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۷.
  137. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸.
  138. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸.
  139. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۹.
  140. زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۳۱۴.
  141. زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۱۱۲.
  142. زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۱۳۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۰.
  143. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۸۰.
  144. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۶۴.
  145. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۳۲.
  146. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.