آمرزش در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'بنی المصطلق' به 'بنی‌المصطلق')
جز (جایگزینی متن - '[[[[' به '[[')
خط ۳۳: خط ۳۳:
[[پیامبر]] {{صل}} با اینکه در مسائل شخصی فردی بسیار ملایم و [[مهربان]] و با گذشت بود؛ اما در مسائل اصولی بسیار پرصلابت و انعطاف ناپذیر بود؛ مثلاً [[نقل]] شده است، زمانی که حقی یا حدی از [[حدود الهی]]، خدشه‌دار می‌شد، ایشان به پاس حفظ [[حرمت الهی]]، چنان [[خشم]] می‌گرفت که کسی او را نمی‌شناخت و تا [[حق]] از کف رفته را باز نمی‌گرداند، غضبش فرو نمی‌نشست<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۸۸؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۲۵ و یعقوب بن سفیان البسوی، المعرفة و التاریخ، ج ۳، ص ۲۸۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵.</ref>.
[[پیامبر]] {{صل}} با اینکه در مسائل شخصی فردی بسیار ملایم و [[مهربان]] و با گذشت بود؛ اما در مسائل اصولی بسیار پرصلابت و انعطاف ناپذیر بود؛ مثلاً [[نقل]] شده است، زمانی که حقی یا حدی از [[حدود الهی]]، خدشه‌دار می‌شد، ایشان به پاس حفظ [[حرمت الهی]]، چنان [[خشم]] می‌گرفت که کسی او را نمی‌شناخت و تا [[حق]] از کف رفته را باز نمی‌گرداند، غضبش فرو نمی‌نشست<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۸۸؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۲۵ و یعقوب بن سفیان البسوی، المعرفة و التاریخ، ج ۳، ص ۲۸۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵.</ref>.


[[روایت]] کرده‌اند، پس از [[فتح مکه]]، زنی از اشراف [[قریش]] چیزی را دزدید و جرمش نیز ثابت شد. [[خاندان]] او به جنب و جوش افتادند تا [[رسول خدا]] {{صل}} را از اجرای این [[حکم]] منصرف کنند؛ پس با [[اسامة بن زید]] که نزد [[حضرت]]، [[محبوبیت]] خاصی داشت، [[گفتگو]] کردند تا درباره آن [[زن]] [[شفاعت]] کند و [[عفو]] او را از [[پیامبر]] {{صل}} بخواهد. [[اسامه]] نیز چنین کرد؛ وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} این حرف را شنید و تلاش [[خاندان]] [[بنی‌مخزوم]] را برای متوقف کردن [[حکم]] [[الهی]] دید، رنگش از [[خشم]] برافروخته شد و به [[اسامه]] فرمود: "آیا برای [[اجرا]] نشدن حدی از حدود [[خداوند]] وساطت می‌کنی؟"<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶.</ref> سپس برای روشن کردن افکار عمومی [[سخنرانی]] کرد و پس از [[حمد]] و [[[[ثنای الهی]]]]، فرمود: "اما بعد؛ همانا ملت‌های پیشین به این [[دلیل]] نابود شدند که چون شخص [[صاحب]] [[نسب]] و بانفوذی از میان آنان جرمی انجام می‌داد، او را رها کرده، مجازات نمی‌کردند؛ اما چون شخص ضعیفی، جرمی انجام می‌داد، بر او حد جاری می‌ساختند. به [[خدا]] [[سوگند]]! در [[اجرای قانون]] [[خدا]] درباره هیچ کس، [[سستی]] و کوتاهی نمی‌کنم و اگر [[فاطمه]] {{س}} دختر [[محمد]] {{صل}} هم دزدی کرده بود، دست او را می‌بریدم"<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۱؛ دلائل النبوة، ج ۵، ص ۸۸، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵.</ref>.
[[روایت]] کرده‌اند، پس از [[فتح مکه]]، زنی از اشراف [[قریش]] چیزی را دزدید و جرمش نیز ثابت شد. [[خاندان]] او به جنب و جوش افتادند تا [[رسول خدا]] {{صل}} را از اجرای این [[حکم]] منصرف کنند؛ پس با [[اسامة بن زید]] که نزد [[حضرت]]، [[محبوبیت]] خاصی داشت، [[گفتگو]] کردند تا درباره آن [[زن]] [[شفاعت]] کند و [[عفو]] او را از [[پیامبر]] {{صل}} بخواهد. [[اسامه]] نیز چنین کرد؛ وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} این حرف را شنید و تلاش [[خاندان]] [[بنی‌مخزوم]] را برای متوقف کردن [[حکم]] [[الهی]] دید، رنگش از [[خشم]] برافروخته شد و به [[اسامه]] فرمود: "آیا برای [[اجرا]] نشدن حدی از حدود [[خداوند]] وساطت می‌کنی؟"<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶.</ref> سپس برای روشن کردن افکار عمومی [[سخنرانی]] کرد و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]]]]، فرمود: "اما بعد؛ همانا ملت‌های پیشین به این [[دلیل]] نابود شدند که چون شخص [[صاحب]] [[نسب]] و بانفوذی از میان آنان جرمی انجام می‌داد، او را رها کرده، مجازات نمی‌کردند؛ اما چون شخص ضعیفی، جرمی انجام می‌داد، بر او حد جاری می‌ساختند. به [[خدا]] [[سوگند]]! در [[اجرای قانون]] [[خدا]] درباره هیچ کس، [[سستی]] و کوتاهی نمی‌کنم و اگر [[فاطمه]] {{س}} دختر [[محمد]] {{صل}} هم دزدی کرده بود، دست او را می‌بریدم"<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۱؛ دلائل النبوة، ج ۵، ص ۸۸، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵.</ref>.


از دیگر موارد در این باره کشتن [[یهودیان]] [[بنی‌قریظه]] است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از [[هجرت]] به [[مدینه]]، پیمانی را با [[اقوام]] و ساکنان [[مدینه]] مانند [[یهودیان]] [[مدینه]] به [[امضا]] رساند که بر پایه آن، [[یهودیان]] [[مدینه]] از [[پیمان‌شکنی]] و [[همراهی]] با [[دشمنان اسلام]] منع شده بودند<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴ و عیون الأثر، ج ۱، ص ۲۲۷ - ۲۲۹.</ref>؛ اما آنان اندکی بعد، [[پیمان‌شکنی]] کرده، علیه [[مسلمانان]] به [[مبارزه]] برخاستند. [[رسول خدا]] {{صل}} نیز با آنان به مقابله پرداخته، دژ آنان را به محاصره خود در آورد<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵-۳۳۶.</ref>.
از دیگر موارد در این باره کشتن [[یهودیان]] [[بنی‌قریظه]] است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از [[هجرت]] به [[مدینه]]، پیمانی را با [[اقوام]] و ساکنان [[مدینه]] مانند [[یهودیان]] [[مدینه]] به [[امضا]] رساند که بر پایه آن، [[یهودیان]] [[مدینه]] از [[پیمان‌شکنی]] و [[همراهی]] با [[دشمنان اسلام]] منع شده بودند<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴ و عیون الأثر، ج ۱، ص ۲۲۷ - ۲۲۹.</ref>؛ اما آنان اندکی بعد، [[پیمان‌شکنی]] کرده، علیه [[مسلمانان]] به [[مبارزه]] برخاستند. [[رسول خدا]] {{صل}} نیز با آنان به مقابله پرداخته، دژ آنان را به محاصره خود در آورد<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵-۳۳۶.</ref>.

نسخهٔ ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۲۸

مقدمه

گذشت و بخشش، از صفات ارزشمند انسانی و از ویژگی‌های بارز اخلاقی یک انسان خودساخته و با ایمان شمرده شده است که نتیجه داشتن روحی بزرگ و صبری عظیم و درکی عمیق است و بی‌تردید، می‌توان گفت، اوج این صفت اخلاقی و کمال نفسانی در وجود نازنین رسول خدا (ص) گرد آمده بود. بخشش‌ها و گذشت‌های بسیار ایشان بر اساس روشی اسلامی و بر مبنای شناخت درست انسان و جامعه، صورت می‌گرفت. و همین گذشت‌ها، همراه نرم‌خویی پیغمبرانه ایشان، زمینه‌ساز تحولی عظیم در انسان‌های عصر ایشان شد[۱].

بخشش و گذشت در سیره نبی خاتم (ص) ‌

پیامبر اکرم (ص) در تمام دوران رسالتش، با همه مدارا و از بسیاری خطاها گذشت کرد و هرگز درشتی و خشونت نورزید؛ زیرا بر قله کمالات انسانی ایستاده بود و از چنین جایگاهی مردم را هدایت و راهبری می‌کرد. گذشت و بخشش ایشان آن قدر فراگیر بود که حتی با آنان که سال‌ها با او دشمنی کرده و کینه ورزیده بودند نیز مدارا می‌کرد[۲].

رسول خدا (ص) حلیم‌ترین و بخشنده‌ترین مردم بود و با اینکه هیچ کس مانند او در راه خدا آزار ندید[۳]، با این حال، کسی صبورتر، حلیم‌تر و بخشنده‌تر از او بر اذیت‌های مردم نبود. گرچه ایشان از قومش بسیار آزار دید؛ اما هرگز برای هلاکت قومش تعجیل نکرد؛ بلکه امید داشت که خدا آنها را هدایت کند. نقل شده است، چون در جنگ احد، دندان‌های میانی ایشان شکست و صورت ایشان شکافته شد، واقعه بر یارانش سخت، گران آمد؛ پس، به آن حضرت گفتند: "کاش آنها را نفرین کنی!" اما آن حضرت فرمود: من برای لعن و نفرین مبعوث نشده‌ام، بلکه برای دعوت به حق و از سر مهر برانگیخته شده‌ام؛ خدایا! قوم مرا هدایت فرما که آنان سخت نادان‌اند!"[۴]؛ و می‌فرمود: "جوانمردی و مردانگی ما اهل بیت (ع) در گذشتن از کسانی است که به ما ستم کرده‌اند و بخشش به کسانی است که ما را محروم ساخته‌اند"[۵][۶].

ایشان هیچ گاه بدی را با بدی پاسخ نداد و در امور شخصی، انتقام‌جویی نکرد؛ بلکه همواره عفو می‌کرد و از خود، بخشش نشان می‌داد؛ مگر زمانی که حریم الهی، خدشه‌دار می‌شد که در آن صورت، به پاس حفظ حرمت الهی انتقام می‌گرفت[۷]. پیامبر (ص) حتی از اموری که برای آنها در شرع حدی معین نشده بود، گذشت می‌فرمود [۸][۹].

قبیله قریش پس از بعثت نبی اکرم (ص) و آغاز رسالت الهی ایشان، حضرت را می‌آزردند و با مرگ ابوطالب، بی‌باکانه بر شدت این آزارها افزودند. برخی وقتی به آن حضرت می‌رسیدند، زبان به ناسزا گشوده، به طرف آن حضرت، شکمبه و خونابه پرتاب می‌کردند و در مسیرش خار و خاشاک می‌ریختند و به سر و صورت مبارکش، خاک و خاکستر می‌پاشیدند[۱۰] و او را ساحر، مجنون و دیوانه می‌خواندند[۱۱]؛ با این حال، در فتح مکه آن حضرت فرمود که کسی از مردم را نکشید؛ مگر چهار نفر را که گناهان کبیره کرده بودند. در حالی که مکه از دشمنانش پر بود؛ دشمنانی که او را از خانه و دیارش بیرون کردند و بین او، خویشاوندان و وطنش فاصله انداختند و در راه کشتن او از هیچ حیله و مکری دریغ نورزیدند[۱۲].

همچنین، آن حضرت در گرماگرم نبرد فتح مکه ندا داد: هر کس داخل خانه ابوسفیان شود، یا در خانه‌اش بماند، در امان است[۱۳] و وقتی مکه فتح شد، در جمع مردم مکه به سخنرانی پرداخت و پس از حمد و سپاس الهی فرمود: "شما چه می‌گویید و چه تصور می‌کنید؟"‌ گفتند: "خیر و نیکی می‌گوییم و گمانی جز نیکی نداریم که تو برادری بزرگوار و برادرزاده‌ای گرامی هستی و اکنون به قدرت رسیده‌ای"؛ ‌ پس، اشک در چشمان آن حضرت، حلقه زد و فرمود: "من اکنون همان سخنی را با شما می‌گویم که برادرم یوسف گفت: ﴿قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[۱۴][۱۵]. ‌ او حتی ابوسفیان را هم بخشید؛ ابوسفیانی که از بزرگترین دشمنان او و از تحریک کنندگان مردم بر قتل حضرت، پیش از هجرت و در جنگ‌های پس از هجرت بود؛ کسی که دشمنان را در روز احد و دیگر غزوات پیش از فتح مکه علیه رسول خدا (ص) جمع کرده بود و از کسانی بود که اموالش را در راه جنگ با رسول اکرم (ص) خرج می‌کرد[۱۶].

همچنین آن حضرت، هند بنت عتبه، همسر ابوسفیان را بخشید، با اینکه او جنازه عمویش، حمزه سیدالشهداء را مثله کرده بود[۱۷]؛ کسی که حتی ابوسفیان، او را به علت کار زشتش توبیخ کرد. همچنین آن حضرت از وحشی، غلام جبیر بن مطعم، که حمزه را کشت، در گذشت‌[۱۸]. آن حضرت در فتح مکه، صفوان بن امیه را نیز بخشید؛ کسی که شدیدترین دشمنی‌ها را نسبت به آن حضرت (ص) داشت. در آن زمان، عمیر بن وهب گفت: "ای نبی خدا (ص) همانا صفوان بن امیه فرار کرده تا خودش را در دریا غرق کند؛ به او امان بده!"[۱۹]حضرت رسول به وی امان داد و عمامه خود را برایش فرستاد تا با آن به مکه داخل شود. همچنین رسول خدا (ص) شاعرانی را بخشید که ایشان را هجو کرده، مردم را با شعرشان علیه ایشان برانگیخته بودند[۲۰]؛ شاعرانی چون عبداللّه بن زبعری[۲۱]، کعب بن زهیره[۲۲] و بسیاری دیگر[۲۳] آن حضرت نه تنها آنان، بلکه بسیاری از دشمنانش را - که اعمال پلیدی انجام داده بودند، بخشید-؛ گذشت و عطوفت ایشان چندان ابوسفیان را شگفت زده کرد که به آن حضرت (ص) گفت: مَا رَأَيْنَا احْلُمْ مِنْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) [۲۴][۲۵].

در مدینه هم رسول خدا (ص) دشواری‌های بسیاری سرکردگی را تحمل کرد و دشمنی‌ها و خیانت‌های قوم یهود و کارشکنی‌های منافقان مدینه به سرکردگی عبداللّه بن أبی به شدت آن حضرت را آزرده خاطر می‌ساخت، با این حال، تا زمانی که آنها علیه دولت تازه تأسیس نبوی (ص)، به جنگ برنخاسته بودند، همواره با اغماض به اعمالشان می‌نگریست و بر توهین‌ها و آزارهایشان صبر کرده، بزرگوارانه آنها را می‌بخشید. چشم‌پوشی از کارشکنی‌های منافقان در غزوه احد، واقعه إفک و ده‌ها مورد دیگر، از موارد بخشش ایشان است[۲۶].

از جابر بن عبداللّه انصاری نیز نقل شده است که روزی پیامبر اکرم (ص) برای استراحت زیر درختی رفت و شمشیرش را به کناری نهاد و خوابید. در این زمان، یک نفر اعرابی آمد و شمشیر حضرت را برداشت و گفت: "ای محمد (ص) اکنون چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟" آن حضرت فرمود: "خدا"؛ پس آن اعرابی لرزید و شمشیر از دستش افتاد[۲۹]. در خبرهای دیگر آمده است که رسول خاتم (ص) او را رها کرد تا اینکه او از آن جا دور شد[۳۰][۳۱].

تازه‌ واردان به مدینه هم از کسانی بودند که با اخلاق تند و زننده خود نبی اکرم (ص) را آزار می‌دادند؛ اما حضرت با صبوری و گذشت ویژه‌ای با آنها رفتار می‌کرد. آن حضرت در برخورد با آنها به قدری صبر و تحمل از خود نشان می‌داد که طبق نقل امام علی (ع) برخی اصحاب تصمیم می‌گرفتند خود، آن افراد را توبیخ کنند تا اسباب آزار حضرت را فراهم نیاورند[۳۲].

اسحاق بن عبداللّه از انس بن مالک، خادم پیامبر (ص) نقل می‌کند که روزی با رسول خدا (ص) قدم می‌زدیم، در حالی که ایشان بردی با حاشیه‌های ضخیم به تن کرده بود. پس یک نفر اعرابی به آن حضرت نزدیک شد و برد ایشان را چنان کشید که اثر حاشیه هایش بر گردن آن حضرت باقی ماند و سپس گفت: "ای محمد (ص) از که نزد خدا که نزد توست به من بده"، پس، رسول خدا (ص) خندید و آن را به او بخشید"[۳۳][۳۴].

گذشت نکردن پیامبر اکرم (ص) درباره مسائل اصولی‌

پیامبر (ص) با اینکه در مسائل شخصی فردی بسیار ملایم و مهربان و با گذشت بود؛ اما در مسائل اصولی بسیار پرصلابت و انعطاف ناپذیر بود؛ مثلاً نقل شده است، زمانی که حقی یا حدی از حدود الهی، خدشه‌دار می‌شد، ایشان به پاس حفظ حرمت الهی، چنان خشم می‌گرفت که کسی او را نمی‌شناخت و تا حق از کف رفته را باز نمی‌گرداند، غضبش فرو نمی‌نشست[۳۵][۳۶].

روایت کرده‌اند، پس از فتح مکه، زنی از اشراف قریش چیزی را دزدید و جرمش نیز ثابت شد. خاندان او به جنب و جوش افتادند تا رسول خدا (ص) را از اجرای این حکم منصرف کنند؛ پس با اسامة بن زید که نزد حضرت، محبوبیت خاصی داشت، گفتگو کردند تا درباره آن زن شفاعت کند و عفو او را از پیامبر (ص) بخواهد. اسامه نیز چنین کرد؛ وقتی رسول خدا (ص) این حرف را شنید و تلاش خاندان بنی‌مخزوم را برای متوقف کردن حکم الهی دید، رنگش از خشم برافروخته شد و به اسامه فرمود: "آیا برای اجرا نشدن حدی از حدود خداوند وساطت می‌کنی؟"[۳۷] سپس برای روشن کردن افکار عمومی سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی]]، فرمود: "اما بعد؛ همانا ملت‌های پیشین به این دلیل نابود شدند که چون شخص صاحب نسب و بانفوذی از میان آنان جرمی انجام می‌داد، او را رها کرده، مجازات نمی‌کردند؛ اما چون شخص ضعیفی، جرمی انجام می‌داد، بر او حد جاری می‌ساختند. به خدا سوگند! در اجرای قانون خدا درباره هیچ کس، سستی و کوتاهی نمی‌کنم و اگر فاطمه (س) دختر محمد (ص) هم دزدی کرده بود، دست او را می‌بریدم"[۳۸][۳۹].

از دیگر موارد در این باره کشتن یهودیان بنی‌قریظه است. پیامبر اکرم (ص) پس از هجرت به مدینه، پیمانی را با اقوام و ساکنان مدینه مانند یهودیان مدینه به امضا رساند که بر پایه آن، یهودیان مدینه از پیمان‌شکنی و همراهی با دشمنان اسلام منع شده بودند[۴۰]؛ اما آنان اندکی بعد، پیمان‌شکنی کرده، علیه مسلمانان به مبارزه برخاستند. رسول خدا (ص) نیز با آنان به مقابله پرداخته، دژ آنان را به محاصره خود در آورد[۴۱].

سرانجام، یهودیان بنی‌قریظه تسلیم شده، بر حکم پیامبر اکرم (ص) گردن نهادند. دو طرف درگیر به حکمیت "سعد بن معاذ" بزرگ اوسیان، رضایت دادند و سرنوشت یهودیان بنی‌قریظه به دستان سعد بن معاذ سپرده شد. پس، سعد بن معاذ را در حالی که مجروح بود، آوردند. او به کشتن جنگجویان بنی‌قریظه و اسارت زنان و تقسیم اموال آنان حکم داد[۴۲]. پس برخی از یهودیان بنی‌قریظه که مورخان، تعداد آنان را بین پانصد تا نهصد نفر نوشته‌اند، به جرم خیانتشان گردن زده شدند[۴۳][۴۴].

مورد دیگر سختگیری رسول خدا (ص) بر سه نفر از یاران خود پس از واقعه تبوک است. وقتی پیامبر (ص) برای جنگ با رومیان به سوی تبوک رفت، سه نفر از مسلمانان به نام‌های "کعب بن مالک"، "مرارة بن ربیع" و "هلال بن أمیه واقفی" که از نیکان صحابه رسول خدا (ص) بودند، به سبب سستی و دنیاطلبی از شرکت در جنگ سر باز زدند؛ آنها به هنگام بازگشت پیامبر (ص) از جنگ تبوک، برای عذرخواهی، خدمت آن حضرت رسیدند؛ اما برخلاف انتظار، با غضب و بی‌مهری رسول خدا (ص) روبرو شدند و پیامبر (ص)، حتی یک کلمه با آنان سخن نگفت و به مسلمانان دستور فرمود که هیچ کس با آنان سخن نگوید؛ به گونه‌ای که حتی زنان و فرزندان آنان به محضر پیامبر (ص) آمدند و اجازه جدایی از آنها را خواستند. متخلفان در محاصره شدید اجتماعی قرار گرفته بودند و فضای شهر مدینه با آن وسعت برای آنان تنگ شده بود؛ به گونه‌ای که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوایی، مدینه را ترک گفته، به کوه‌های اطراف پناه برند. آنها مدتی طولانی در کوه‌ها به سر بردند و به دعا و نیایش و توبه به درگاه خدا پرداختند تا اینکه سرانجام این آیه شریفه نازل شد: ﴿وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۴۵][۴۶][۴۷].

کشتن تعدادی از مشرکان مکه در جریان فتح مکه هم از دیگر مواردی است که صلابت و پیامبر اکرم (ص) را به خوبی می‌دهد پیامبر گرامی اسلام (ص) پیش از فتح مکه، مسلمانان را از قتل و خونریزی نهی کرده، به آنها دستور داده بود جز چند نفر که دارای سوابق دشمنی و هجو رسول خدا (ص) و تبلیغ علیه اسلام بودند، به فرد دیگری از مردمان مکه کاری نداشته باشند. برخی مورخان، تعداد این افراد محکوم به مرگ را شش مرد و چهار زن نقل کرده‌اند که از مردان: عکرمة بن ابی جهل، هبار بن اسود، عبداللّه بن سعد بن ابی سرح، مقیس بن صبابه لیثی، حویرث بن نفیذ و عبداللّه بن هلال بن خطل آدرمی و از زنان: هند دختر عتبه، و ساره و دو نفر از مغنیان مکه بودند که با سرودن اشعاری پیامبر خدا (ص) را هجو کرده بودند[۴۸]. برخی از این افراد در جریان فتح مکه کشته شدند؛ اما برخی دیگر نیز از بخشش رسول خدا (ص) بهره‌مند شده، از مرگ رهایی یافتند[۴۹].

سیره پیامبر خاتم در آمرزش

در راه و رسم نبوی، بخشش و گذشت در خانواده، قاعده‌ای حاکم و راسخ بوده و شخص رسول خدا (ص) در تمام دوران زندگی خانوادگی‌اش از بخشش و گذشت دور نشده است. ابوعبدالله جَدَلی[۵۰] از عایشه پرسید: اخلاق رسول خدا (ص) نسبت به خانواده‌اش چگونه بود؟ عایشه چنین گفت: «كَانَ أَحْسَنَ النَّاسِ خُلُقًا لَمْ يَكُنْ فَاحِشَاً وَ لَا مُتَفَحِّشَاً وَلَا صَخَّابّاً فِي الْأَسْوَاقِ، وَلَا يَجْزِي بِالسَّيِّئَةِ مِثْلَهَا، وَ لكِنْ يعْفُو وَ يَصْفَحُ»[۵۱].

پیامبری که با سرسخت‌ترین دشمنان و بدرفتارترین نامردمان، با بخشش و گذشت رفتار کرد، مگر ممکن است که با دوستان و نزدیکان خود جز با بخششی فراگیر و گذشتی دلپذیر رفتار نماید! عبد الله بن مسعود گوید: «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ (ص) يَحْكِي نَبِيًّا مِنَ الأَنْبِيَاءِ، ضَرَبَهُ قَوْمُهُ فَأَدْمَوْهُ، وَ هُوَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ، وَيَقُولُ: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[۵۲].

این میزان بخشش و گذشت باورکردنی نیست، ولی آن پیام‌آور رحمت، چنین بود، و در برابر زشت‌کرداری‌ها و دشمنی‌ها جز نیک‌رفتاری و دلسوزی نشان نمی‌داد.

رسول خدا (ص) در زندگی خانوادگی، آن‌قدر با همسران خود از سر بخشش و گذشت رفتار می‌کرد که برخی از آنان به خود جرئت می‌دادند که با آن حضرت بدرفتاری کنند. پیامبر (ص) هیچ‌وقت در امور خانه برای همسرانش تعیین تکلیف نمی‌کرد و کار خانه را یکسر به آنان واگذاشته بود و در بسیاری امور به میل آنان عمل می‌کرد. گاه نزد زینب دختر جحش - یکی از همسرانش - می‌رفت. زینب او را نگاه می‌داشت و از [شربت]عسلی که تهیه کرده بود برای پیامبر (ص) می‌آورد. این مطلب به گوش عایشه رسید و بر او گران آمد. خود گوید: من با حفصه - همسر دیگر پیامبر - قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر (ص) نزد یکی از ما آمد، فوراً بگوییم آیا صمغ مغافیر خورده‌ای؟ [مغافیر صمغی بود که از نوعی از درختان حجاز به نام عرفط تراوش می‌کرد و بوی نامناسبی داشت]. و پیامبر (ص) مقید بود که هرگز بوی نامناسبی از دهان یا لباسش شنیده نشود، بلکه اصرار داشت همیشه خوشبو و معطر باشد.

بدین ترتیب روزی پیامبر (ص) نزد حفصه آمد، و او این سخن را به پیامبر (ص) گفت. حضرت فرمود: من مغافیر نخورده‌ام، بلکه [شربت]عسلی نزد زینب دختر جحش نوشیده‌ام، و سوگند یاد می‌کنم که دیگر از آن عسل ننوشم [نکند زنبور آن عسل روی گیاه نامناسبی و احتمالاً مغافیر نشسته باشد]، ولی این سخن را به کسی مگو [مبادا به گوش مردم برسد، و بگویند چرا پیامبر خوراک حلالی را بر خود تحریم کرده است، و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن پیروی کنند، و یا به گوش زینب برسد و او دل‌آزرده شود]. ولی سرانجام حفصه این راز را افشا کرد و بعداً معلوم شد اصل این قضیه توطئه‌ای بوده است. پیامبر (ص) سخت ناراحت شد ولی هیچ به روی آنان نیاورد تا چنین نازل شد[۵۳]: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ * إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ * عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا[۵۴].

جالب آن است که وقتی حفصه راز پیامبر (ص) را، یعنی نوشیدن [شربت]عسل نزد همسر دیگرش، زینب دختر جَحْشْ، و تحریم نوشیدن آن بر خود در آینده، را فاش کرد و رسول خدا (ص) از طریق وحی، از این افشای راز آگاه شد، قسمتی از آن را به حفصه گفت، و برای اینکه او زیاد شرمنده و خجل نشود از بیان قسمت دیگر خودداری کرد[۵۵]. آن حضرت پس از نزول این آیات، حقانیت خود را به رخ همسرانش نکشید و هیچ‌گونه نکوهشی نشان نداد و زبان به ملامت آنان نگشود[۵۶].

از این آیات برمی‌آید که برخی از همسران پیامبر (ص) نه تنها با سخنان خود آن حضرت را می‌آزردند و ناراحت می‌ساختند، بلکه موضوع رازداری را که از مهم‌ترین شرایط یک همسر باوفا است رعایت نمی‌کردند؛ و برخلاف رفتار آنان، پیامبر (ص) با بخشش و گذشت تمام با ایشان رفتار می‌کرد، چنان‌که در این ماجرا حتی حاضر نشد تمام رازی را که حفصه افشا کرده بود، به رخ او بکشد[۵۷]. بر همین اساس امیر مؤمنان علی (ع) فرموده است: «مَا اِسْتَقْصَى كَرِيمٌ قَطُّ، لِأَنَّ اللهَ تَعَالَى يَقُولُ: [قَالَ‏ اللَّهُ‏ تَعَالَى]‏ ﴿عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ»[۵۸].

رسول خدا (ص) به پیروان خود سفارش می‌فرمود که بنای رفتارشان در خانواده بر بخشش و گذشت باشد، چنان‌که روایت شده است مردی به نام جزء[۵۹] نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: “ای رسول خدا، خانواده‌ام مرا عصبانی می‌کنند، چگونه مجازاتشان کنم؟ ” پیامبر (ص) فرمود: «تَعْفُو» ببخش و درگذر! جزء دوباره پرسید و پیامبر (ص) همان پاسخ را داد. بار سوم که پرسید پیامبر (ص) فرمود: «فإِنْ عاقَبْتَ فَعاقِبْ بِقَدْرِ الذَّنْبِ واتَّقِ الوَجْهَ»[۶۰]

در همین جهت از عبدالله بن عمر چنین نقل شده است: «إِنَّ رَجُلاً أَتَى رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِى خَادِمًا يُسِىءُ وَيَظْلِمُ أَفَأَضْرِبُهُ قَالَ تَعْفُو عَنْهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً»[۶۱].

پیامبر اکرم (ص) خود در زندگی خانواده والاترین سرمشق بخشش و گذشت را در رفتار و سلوکش ارائه نمود تا پیروانش راه و رسم او را دریابند و در همان مسیر سلوک کنند. وقتی از عایشه درباره اخلاق خانوادگی رسول خدا (ص) پرسش شد. چنین گفت: «كَانَ أَحْسَنَ النَّاسِ خُلُقًا... وَ لَا یَجْزِي‏ بِالسَّيِّئَةَ بِالسَّيِّئَةِ وَ لَكِنْ‏ يَعْفُو وَ يَصْفَحُ‏»[۶۲].

اوصیای پیامبر (ص) نیز راه و رسم آن حضرت را در بخشش و گذشت در خانواده به تمام معنا پاس می‌داشتند و بدان سفارش می‌نمودند. اسحاق بن عمار[۶۳] گوید: به امام صادق (ع) گفتم: “حق زن بر شوهر چیست که هرگاه شوهر آن را به جای آورد، نیکوکار شمرده خواهد شد؟ ” حضرت حقوق زن را برشمرد و از جمله فرمود: «وَ إِنْ‏ جَهِلَتْ‏ غَفَرَ لَهَا»[۶۴] و اگر خطایی مرتکب شد و نادانی و جسارتی کرد او را ببخشد.

یونس بن عمار[۶۵] نیز گوید: امام صادق (ع) دختر اسماعیل را به همسر من درآورد، و به من فرمود: “با او به نیکی رفتار کن” عرض کردم: “نیک‌رفتاری با همسر چیست؟ ” حضرت نکاتی را به یونس بن عمار فرمود، از جمله: «وَ اغْفِرْ ذَنْبَهَا»[۶۶].

پیشوایان دین آموخته‌اند که در زندگی خانوادگی، حتی آنجا که همسری بدخلقی می‌نماید، باید با بخشش و گذشت با او روبه‌رو شد، و با وی مدارا نمود. حضرت رضا (ع) فرموده است: «اعْلَمْ أَنَّ النِّسَاءَ شَتَّى... فَمَنْ‏ ظَفِرَ بِصَالِحَتِهِنَّ يَسْعَدُ وَ مَنْ وَقَعَ فِي طَالِحَتِهِنَّ فَقَدِ ابْتُلِيَ وَ لَيْسَ لَهُ انْتِقَامٌ»[۶۷].

آن پیشوایان که برترین تربیت‌یافتگان مدرسه نبوی بودند، در زندگی خانوادگی نیز همچون رسول خدا (ص) رفتار می‌کردند و هرگز از بخشش و گذشت دوری نگزیدند. امام صادق (ع) فرموده است که پدرم، حضرت باقر (ع) همسری داشت که او را آزار می‌داد و اذیت می‌کرد، و پدرم در مقابل او را می‌بخشید و با گذشت با او رفتار می‌نمود[۶۸]. زندگی جز بر پایه بخشش و گذشت، استواری نمی‌یابد و به درستی پیش نمی‌رود، که راه و رسم نبوی به همین فراخوانده است؛ و پیروان پیام‌آور رحمت جز بر این مسیر نرفته‌اند.[۶۹]

عفو در سیره پیامبر اعظم

داستان‌های زیادی از سیره عفو و گذشت پیامبر در تاریخ به ثبت رسیده است. حضرت در برابر انسان‌های نادان، و حتی یهود و نصاری همواره با عفو و گذشت رفتار می‌کرد. رسول خدا هنگام فتح مکه، آزار‌های بی‌شمار مشرکان را عفو نمود و آنها نیز اسلام را پذیرفتند. پیامبر حتی وحشی، قاتل حضرت حمزه، را نیز عفو کرد و او را پذیرفت و این گذشت، باعث شد تا وی اسلام آورد. وی سرانجام بزرگ‌ترین اشقیا (مسیلمه کذاب) را که سد راه اسلام و مسلمین بود، کشت[۷۰].

در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده است: زن یهودی که گوشت گوسفند را مسموم کرده بود تا پیامبر اسلام را مسموم کند، خدمت پیامبر آوردند، حضرت فرمود: چه چیزی باعث انجام دادن این کار شد؟ آن زن عرض کرد: گفتم اگر این شخص پیامبر باشد، زهر به او ضرری نمی‌رساند و اگر پادشاه باشد، مردم از دست او راحت می‌شوند. آن‌گاه حضرت وی را بخشید[۷۱].

در حدیثی از امام باقر (ع) آمده است که حضرت فرمود: سه چیز است که اگر آن را شخص مسلمان انجام دهد، باعث افزایش عزت او در جامعه می‌گردد: گذشت از کسی که به او ستم کرده، بخشش به کسی که از او دریغ کرده و پیوند با کسی که از او بریده است[۷۲]. بخش اول این حدیث دلالت دارد بر اینکه به هر کسی ظلم شود و او به جای انتقام، از ظالم بگذرد، این کار وی باعث می‌شود تا خداوند بر عزتش بیفزاید البته نباید فراموش کرد که در برخی موارد لازم است از ستمکار انتقام گرفته شود، تا درس عبرتی برای او و سایر افراد جامعه باشد[۷۳]

پی‌آمدهای اجتماعی عفو

  • از بین رفتن کینه: پیامبر اعظم فرمود: همدیگر را ببخشید تا کینه‌هایتان از میان برود: «تعافوا يسقط الضّغائن بينكم»[۷۴].
  • موجب عزت: در حدیث نبوی آمده است: بخشش مایه عزت است، ببخشید تا خدا شما را عزیز سازد: «وَ الْعَفْوُ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَاعْفُوا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ»[۷۵].
  • موجب اصلاح و تربیت: در حدیث نبوی آمده است، روزی مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و از خادمان خود شکایت کرد. حضرت فرمود: آنها را مورد عفو و گذشت قرار بده که این کار موجب می‌شود تا قلوبشان اصلاح گردد: «قَالَ رسولُ اللّه (ص) لِرَجُلٍ شَكا إلَيهِ خَدَمَهُ: اُعفُ عَنهُم تَستَصلِحْ بهِ قُلوبَهُم»[۷۶].
  • شایسته‌ترین عمل: در حدیث نبوی، عفو و گذشت شایسته‌ترین عمل معرفی شده است: «العفو أحقّ ما عمل به»[۷۷]؛ «عفو، شایسته‌ترین عملی است که انجام می‌شود».
  • فرو بردن خشم: چنان‌که ذکر شد، زندگی اجتماعی آمیخته با تضادها و تعارض‌هاست و انسان در جامعه با افراد گوناگونی مواجه می‌شود و در روابط اجتماعی برخوردهای مختلف صورت می‌گیرد، گاه انسان با کسانی برخورد می‌کند که بی‌جهت به انسان توهین می‌کنند و او را به باد مسخره می‌گیرند، در چنین شرایطی عنان صبر از دست می‌رود و خشم بر انسان غلبه می‌کند، اما باید متوجه باشیم، خشم خود را فرو بریم و عاقلانه رفتار کنیم، تا خدای نخواسته مرتکب عمل بدی نشویم. در این مواقع بهترین راه پیشگیری فروبردن خشم است. خداوند در قرآن کریم پرهیزگاران را ستوده و یکی از صفات مهم آنها را فروبردن خشم بیان داشته است: ﴿وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ[۷۸][۷۹]

تعلیم زیبایی پیامبر اعظم (ص)

مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول الله! مرا تعلیم ده. حضرت فرمود: برو خشم مکن. آن مرد گفت: همین مرا بس است. میان قبیله و خاندان خود برگشت و دید جنگی برپاست، همه صف بسته و سلاح جنگ برداشته بودند. او نیز سلاح خود را برداشت و با آنها در صف ایستاد آن‌گاه به یاد فرمایش رسول خدا افتاد که فرمود: خشم مکن. وی به سرعت سلاح جنگ را زمین انداخت و نزد آن قبیله‌ای رفت که دشمن تیره و تبارش بودند. آن‌گاه گفت: ای حاضران هرچه زخم و کشتار و زدن بی‌جهت بر شما وارد شده است به عهده من باشد، از مال خودم غرامت می‌دهم. آن مردم هم در پاسخ گفتند: هر چه از این بابت است؛ از آن شما، ما خودمان سزاوارتریم که آن را تلافی کنیم. بدین ترتیب آنها با هم سازش کردند و خشم از میان رفت[۸۰]. آن مرد با این کار خود مانع ریختن خون بسیاری از انسان‌های بی‌گناه گردید.[۸۱]

قهرمان واقعی

روزی پیامبر اعظم (ص) از جایی می‌گذشت، عده‌ای را دید که توان و نیروی خود را آزمایش می‌کردند و برای نشان دادن قدرتشان، سنگ‌های بزرگی برمی‌داشتند. حضرت فرمود: آیا گمان می‌کنید نیرومندی و قهرمانی در برداشتن سنگ است؟ نیرومند واقعی آن است که خشمگین شود و بر خشم خود غالب گردد: «أ تَحْسِبُونَ الشِّدَّة في حَمْل الحجارة؟ إنما الشدة أن يمتلى‌ء أحدُكم غيظاً ثم يغلبَه»[۸۲]. فرو بردن خشم دوست‌داشتنی‌ترین راه به سوی خدا: در حدیث نبوی آمده است دو جرعه هست که سر کشیدن آن از محبوب‌ترین راه به سوی خداوند است: یکی فروبردن خشم و تبدیل آن به حلم و بردباری و دیگری، جرعه مصیبت و تبدیل آن به صبر[۸۳][۸۴]

شرح صدر و گذشت

در فضایل پیامبر اعظم (ص) آمده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) لَمْ يَنْتَقِمْ لِنَفْسِهِ مِنْ أَحَدٍ قَطُّ بَلْ كَانَ يَعْفُو وَ يَصْفَحُ»[۸۵].

پیامبر گرامی اسلام افزون بر اینکه خود اهل عفو و گذشت بود، دیگران را نیز متوجه این ارزش والای الهی و انسانی می‌کرد و می‌فرمود: «عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ الْعَفْوَ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ»[۸۶].

ایشان در کلام ارزشمند دیگری می‌فرماید: «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ خَلَائِقِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَكَ»[۸۷].

پذیرش مسئولیت‌های بزرگ، ظرفیت روحی والایی می‌خواهد. از آنجا که رسول الله (ص)، رهبری جامعه دینی را برعهده داشت، باید از ظرفیت و بلندنظری والایی برخوردار می‌بود تا بتواند از عهده این مسئولیت سنگین برآید. در این راه، برخورداری از سعه صدر بسیار ضروری است. به همین دلیل، خدای سبحان که مسئولیت تدبیر جامعه را به رسول الله (ص) واگذاشته بود، از ظرفیت بالا و شرح صدر وی سخن می‌گوید؛ شرح صدر و ظرفیت بالایی که توان تحمل معارف وحی را نیز داشته باشد: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ[۸۸]. رسول الله (ص) چون از شرح صدر و ظرفیت کامل بهره‌مند بود، توانست در مدیریت جامعه، موضع گیری‌های متناسب داشته باشد. سیره ایشان در همه ابعاد آموزنده است. حضرت بر اساس رهنمودهای خداوند سبحان، عفو و گذشت را در رأس کار خود قرار داد؛ چون خداوند فرموده بود: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ[۸۹]. در جای دیگر خداوند می‌فرماید: ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[۹۰]. ایشان در مقابل حقوق فردی خود، کسانی را که حقش را تضییع کرده یا ایشان را آزار داده بودند، سرزنش و تنبیه نمی‌کرد. گفته‌اند که هیچ گاه از کسی به خاطر حقِ شخصیِ خود انتقام نگرفت. او خطاکاران را همواره عفو می‌کرد[۹۱].

خوب است به یاد آوریم که ابوسفیان از آغاز آشکار شدن دعوت پیامبر خدا به اسلام، با رسول الله (ص) ستیزه کرد و جنگ‌های خونینی چون احد و احزاب را در کنار دیگر توطئه‌ها بر علیه پیامبر به راه انداخت. بی‌گمان، بیست سال توطئه و ترفند و جنگ علیه مسلمانان، خصومت کمی نیست. وقتی مکه در سال هشتم هجری فتح شد و شوکت بت‌پرستان درهم شکست، مسلمانان همه منتظر انتقام گرفتن از سران کفر و الحاد و به ویژه ابوسفیان بودند. از همین‌رو، شعار «الْيَوْمُ يَوْمُ الْمَلْحَمَةِ»[۹۲] (امروز روز جنگ و انتقام است) سر می‌دادند. در این میان، برخلاف باور تمام آنان، رسول الله (ص) فرمان عفو عمومی را صادر کرد و شعار «الْيَوْمُ يَوْمُ الرَّحْمَةِ» (امروز روز رحمت است) را جایگزین شعار پیشین ساخت و فرمود: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»[۹۳].

رسول الله (ص) در شرایطی این عفو را صادر کرد که از جانب ابوسفیان دیگر خطری اسلام را تهدید نمی‌کرد و این عفو و گذشت مایه تألیف قلوب و جذب عده بسیاری به سوی توحید و ارزش‌های الهی می‌گردید. هوشمندی پیامبر می‌طلبید که در این شرایط بخشاینده باشد: «إِنَّ الْعَفْوَ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً»[۹۴].

رسول خدا (ص)، وحشی، قاتل حمزه سیدالشهدا را پس از مدتی از فتح مکه بخشید و به او فرمود خویشتن را از من پنهان کن که تو را نبینم[۹۵]. همچنین ایشان شش هزار نفر از اسیران جنگ طائف را یک باره عفو کرد. این گذشت‌های به هنگام، همواره موجب تألیف قلوب و جذب انسان‌های پاک به اسلام و پیامبر می‌شد و این رویه می‌تواند الگوی مناسبی برای مدیران سیاسی و اجتماعی ما باشد. همسر یکی از اشراف یهود به نام زینب، دختر حارث، به تحریک یهودیان تصمیم گرفت با زهر، پیامبر را به قتل برساند. او می‌دانست که پیامبر به خوردن دست گوسفند علاقه مند است. پس دست گوسفندی را تهیه کرد و پخت و به زهر آغشت و به عنوان هدیه به حضور پیامبر آورد. پیامبر رد احسان نکرد و هدیه را پذیرفت. حضرت تا لقمه اول از آن غذا را به دهان گذاشت، احساس مسمومیت کرد و آن را از دهان بیرون ریخت. آن گاه دستور داد آن زن را احضار کردند. پس از گفت‌وگویی، پیامبر با کمال بزرگواری، آن زن را بخشید[۹۶].

پس از فتح خیبر، جمعی از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایی مسموم برای پیامبر فرستادند. پیامبر از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، ولی آنان را به حال خودشان رها کرد[۹۷]. بار دیگر، زنی از یهود دست به چنین کاری زد و خواست به پیامبر زهر بخوراند که او را نیز عفو کرد[۹۸].

عبدالله بن ابی، سردسته منافقان که با ادای کلمه شهادت مصونیت یافته بود، با هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه، بساط ریاست او برچیده شد. وی همواره دشمنی حضرت را در دل می‌پرورانید و با یهودیان مخالف نیز سر و سرّی داشت. ازاین رو، از کارشکنی و کینه‌توزی و شایعه‌سازی برضد رسول اکرم (ص) دست برنمی‌داشت. او در غزوه بنی‌المصطلق می‌گفت: «چنانچه به مدینه برگشتیم، این طفیلی‌های زبون را (مقصودش مهاجران بود) از خانه بیرون می‌رانیم». یاران رسول اکرم (ص) که دل پرخونی از او داشتند، بارها اجازه خواستند تا او را به سزایش برسانند. آن حضرت نه تنها اجازه نمی‌داد، بلکه با کمال مدارا با او رفتار می‌کرد و در حال بیماری به عیادتش رفت و بر سر جنازه‌اش حاضر شد و بر او نماز گزارد[۹۹].

در بازگشت از غزوه تبوک نیز جمعی از منافقان توطئه کردند تا هنگام عبور از گردنه، مرکب پیامبر را رم دهند تا در پرتگاه سقوط کند. با اینکه همگی صورت خود را پوشانده بودند، پیامبر آنها را شناخت و با وجود اصرار فراوان یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف‌نظر کرد[۱۰۰][۱۰۱]

عفو و گذشت

در سال ششم هجری، قراردادی ده ساله میان سران قریش و پیامبر اعظم بسته شد که به پیمان حدیبیه شهرت یافت. آرامش حاصل از این پیمان بیش از دو سال به طول نینجامید و با حمله شبانه گروهی از جنگ‌جویان قریش به قبیله خزاعه که هم‌پیمان مسلمانان بودند، قرارداد یاد شده نقض گردید. پس از پیمان‌شکنی قریش، رسول خدا (ص) تصمیم گرفت خانه خدا را از دست مشرکان آزاد کند. ازاین رو، بسیج عمومی اعلام کرد که بی‌درنگ سپاهی نیرومند در مدینه گرد آورد. آنگاه روز دهم رمضان سال هشتم هجرت، مدینه را به سوی مکه ترک کرد.

لشکر اسلام در کرانه‌های مکه اردو زد و جنگ‌جویان به دستور پیامبر، با افروختن آتش در نقاط مرتفع و ایجاد رعب و وحشت، روحیه دفاعی قریش را تضعیف کردند و بدین وسیله، مقدمه فتح بدون خون ریزی مکه فراهم شد. مکه، بزرگ‌ترین دژ کفر و بت‌پرستی فرو ریخت و خدایانش به دست نبی خدا (ص) نابود شد. آن روز پیامبر بر مردمی که او را ساحر و مجنون خوانده، در دره ابوطالب محاصره کرده، به انواع شکنجه‌ها آزرده، برای قتلش نقشه کشیده، از زادگاهش بیرون رانده، آتش جنگ علیه او افروخته و یارانش را به شهادت رسانده بودند، پیروز شد. پس به طور طبیعی انتظار می‌رفت که انتقام سختی در میان باشد. با این حال، محمد (ص) که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[۱۰۲] بود، در برابر فکر انتقام که افکار عمومی را هراسان کرده بود، فرمود: «چه می‌گویید و درباره من چگونه فکر می‌کنید؟» مردم بهت زده و بیمناک، با صدای لرزان و شکسته، با توجه به بزرگ‌منشی پیامبر گفتند: ما جز خوبی و نیکی چیزی درباره تو نمی‌اندیشیم. تو را برادر بزرگوار خویش و فرزند برادر بزرگوار خود می‌دانیم. پیامبر نیز در برابر این سخنان فرمود: من نیز همان جمله‌ای را به شما می‌گویم که برادرم، یوسف به برادران ستمگر خود گفت. ﴿لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[۱۰۳]. بروید دنبال زندگی خود. همه شما آزادید[۱۰۴].

پیامبر خدا انتقام نگرفت و به کسی نیز اجازه نداد انتقام بگیرد، بلکه با اعلام عفو عمومی، چون بارانی بر دل تفتیده و وحشت‌زده مردم مکه بارید و آنها را به رویشی دوباره در پرتو اسلام واداشت؛ رویشی که هویتی جدید و سرشار از فضیلت‌های الهی و انسانی به مردم جزیرة العرب بخشید.

پیامبر اسلام، اسوه عفو و الگوی گذشت بود، به گونه‌ای که امام صادق (ع) در تبیین نمونه‌ای از این خصلت پسندیده می‌فرماید: «در جنگ ذات الرقاع، رسول خدا (ص) زیر درختی فرود آمد. در همین هنگام سیلی آمد و میان آن حضرت و یارانش که در طرف دیگر وادی منتظر بند آمدن سیل بودند، فاصله انداخت. مردی از مشرکان متوجه شد پیامبر تنهاست. پس به هم‌رزمان خود گفت: من محمد (ص) را می‌کشم. او نزدیک پیامبر آمد و به روی ایشان شمشیر کشید. آنگاه گفت: ای محمد! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر فرمود: آنکه پروردگار من و توست. در این هنگام، جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت روی زمین افتاد. رسول خدا (ص) برخاست و فرمود: ای غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ عرض کرد: بخشندگی و آقایی تو ای محمد. پیامبر او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که می‌گفت: به خدا سوگند که تو از من بهتر و آقاتری»[۱۰۵].

عفو و گذشت به عنوان یک ارزش اسلامی در سیره رسول اعظم (ص) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ازاین رو، مسلمانان باید به پیروی از ایشان، این خصلت پسندیده را در زندگی اجتماعی و سیاسی خویش زنده سازند تا افزون بر چشیدن شیرینی زندگی جمعی، بر نورانیت درون بیفزایند و پیام‌آور محبت گردند[۱۰۶]. حضرت ختمی مرتبت می‌فرماید: «ارْحَمُوا تُرْحَمُوا وَ اغْفِرُوا يُغْفَرْ لَكُمْ»؛ «به مردم رحم کنید تا به شما رحم کنند. دیگران را ببخشایید تا بخشوده شوید»[۱۰۷]. رسول گرامی اسلام در کلامی دیگر فرمود: «مَنْ عَفَا عِنْدَ القُدْرَةِ عَفَا اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْعُسْرَةِ»؛ «هر کس در زمانی که قدرت انتقام دارد، گذشت کند، خداوند در روز دشواری از او می‌گذرد»[۱۰۸].

آراسته شدن به صفت عفو و بخشش، به نوعی خداگونگی است؛ چراکه رسول رحمت فرمود: «إِنَّ اللّهَ عَفُوٌّ يُحِبُّ العَفْوَ»؛ «خداوند، بسیار با گذشت است و گذشت را دوست دارد»[۱۰۹]. از نگاهی دیگر، گذشت را مایه افزایش عمر نیز دانسته و فرموده است: «مَنْ كَثُرَ عَفْوُهُ مُدَّ فِي عُمُرِهِ»؛ «هرکه پرگذشت باشد، عمرش دراز می‌شود»[۱۱۰][۱۱۱].

گذشت و چشم‌پوشی، زمینه بهبود روابط اجتماعی

گذشت و چشم‌پوشی از اشتباه دیگران، از ویژگی‌های برجسته پیامبر اعظم (ص) است. عبدالله بن عباس نقل می‌کند: رسول خدا (ص) هنگام فتح مکه خطاب به مکیان فرمود: «ای اهل مکه که مرا رنجانده و تکذیب کرده و از خانه و کاشانه‌ام بیرون رانده‌اید! گمان می‌برید که من با شما چه خواهم کرد؟» گفتند: «ما از تو انتظار بزرگواری و رحمت داریم». پس پیامبر آیات شریفه سوره یوسف درباره چگونگی برخورد آن حضرت با برادران خطاکارش را تلاوت و رفتار خود را رفتار سراسر رحمت و آمرزش اعلام کرد[۱۱۲] و فرمود: «بروید که شما آزادشدگانید»[۱۱۳]

وجود رسول اعظم (ص) برای جهانیان رحمت و برکت بود. سعه صدر و رفتار بزرگوارانه با مردم جاهل آن زمان، در سیره آن حضرت و در همه زمینه‌ها جلوه گر است. امام حسین (ع) به نقل از پدرش، امیرمؤمنان علی (ع) می‌‌فرماید: «خلق‌وخوی پیامبر اکرم (ص) چنان خوش و گشاده بود که مردم وی را چون پدری مهربان برای خود می‌دانستند»[۱۱۴]. آن بزرگوار هرگز به خاطر خود بر کسی خشم نگرفت و زبان به سرزنش کسی نگشود. هیچ‌گاه وقار، آرامش و متانت خود را از دست نداد. هرگز در برابر حق به سبب سختی‌ها و مشکلاتش بی‌تابی نکرد. از خطاها و رفتارهای ناپسند دیگران با گذشت و بزرگواری چشم پوشید. نامردمی‌ها را با خشونت و انتقام پاسخ نداد و هرگز در پی آشکار ساختن لغزش‌ها و عیب‌های مردم نبود.

انس بن مالک می‌گوید: نه سال خدمت گزار رسول خدا (ص) بودم و هرگز یاد ندارم در این مدت، به من گفته باشد چرا فلان کار را انجام ندادی. آن حضرت هرگز در کارها بر من سخت‌گیری و عیب‌جویی نمی‌کرد[۱۱۵]. حضرت امام حسین (ع) به نقل از پدر بزرگوارش، امام علی (ع) می‌فرماید: رسول خدا (ص) در برخورد با مردم از سه چیز پرهیز می‌کرد: هرگز کسی را سرزنش نمی‌کرد، از او عیب نمی‌گرفت و در پی شناخت عیب‌های مردم نبود[۱۱۶].

حضرت محمد (ص) نه تنها با مسلمانان به نیکی رفتار می‌کرد، بلکه با مشرکان و منافقان نیز رفتاری کریمانه داشت. آن حضرت همه سختی‌ها، فشارها و شکنجه‌های مشرکان مکه را با صبر و سعه صدر تحمل کرد و آن گاه که مکه دیگر گنجایش وجود آن حضرت را نداشت، به یثرب هجرت کرد. برای پایه‌گذاری نظامی اسلامی و تمدنی دینی در یثرب نیز به صبر و شرح صدری بسیار نیاز بود. حسین بن حمزه، از امام صادق (ع) روایت می‌کند: وقتی رسول خدا (ص) در جنگ احد وضع اسف بار شهادت عمویش حمزه و بدن پاره پاره او را دید، دگرگون شد و فرمود: «خدایا! ستایش شایسته توست و من به سوی تو شکایت نیز دارم. در آنچه می‌بینم، تو یاور و مددکارم هستی». آن‌گاه فرمود: «اگر بر آنان چیره شوم، هفتاد نفر از آنها را در عوض عمویم، مثله می‌کنم». در این هنگام، آیه ۱۲۶ سوره نحل نازل شد.

خداوند در این آیه به پیامبرش فرمود: «هرگاه خواستید مجازات کنید، تنها به مقداری که بر شما ستم شده است، کیفر دهید و اگر شکیبایی پیشه کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است». آن گاه پیامبر پس از نزول این آیه فرمود: «صبر می‌کنم، صبر می‌کنم»[۱۱۷].

نقل است رسول اکرم (ص) در غزوه حنین سهمی از غنایم را به صلاح دید خویش به تازه مسلمانان بخشید. سعد بن عباده و جمعی از انصار که از پیش‌گامان و مجاهدان بودند، بر این کار اعتراض کردند. ازاین رو، پیامبر همه اصحابش را جمع کرد و با لحنی بسیار روشن و شیوا آنان را به حکمت این رفتار آگاه ساخت. به گونه‌ای که همه از اعتراض خود پشیمان شدند و از آن حضرت عذر خواستند[۱۱۸]. اخلاق آن حضرت نمونه تمام عیار اخلاق الهی بود. ایشان از هم نشینان خود دل جویی می‌کرد و برای همه آنان احترام قائل بود[۱۱۹]. رفتار و سیره رسول خدا (ص) الگویی کامل و شایسته برای رهبران جامعه اسلامی است.

بیشتر مشکلات جوامع انسانی که به انحطاط جوامع می‌انجامد، پیامد زعامت کسانی است که صلاحیت رهبری و مدیریت جامعه را ندارند و در طول تاریخ به این دلیل، ضربه‌های جبران ناپذیری به جوامع وارد شده است.

از این‌رو، رسول اکرم (ص) گذشت و چشم‌پوشی از اشتباه دیگران و رفتار کریمانه را از مهم‌ترین اصول رفتاری خود برای پایه‌گذاری تمدن الهی می‌دانست و بر آن تأکید داشت. امام علی (ع) در این باره می‌فرماید: «رسول خدا (ص) از همه مردم بخشنده‌تر و در معاشرت از همه بزرگوارتر بود[۱۲۰]... و عذر کسی را که از ایشان معذرت می‌خواست، می‌پذیرفت»[۱۲۱][۱۲۲].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۰.
  2. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۰.
  3. متقی هندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۱۳۰ و نهج الفصاحه، ص ۶۹۷.
  4. « إِنِّي‌ لَمْ‌ أَبْعَثْ‌ لعّانا و لكنّي‌ بعثت‌ داعياً و رَحْمَةً، اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي‌ فَإِنَّهُمْ‌ لَا يَعْلَمُونَ‌»؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۹۸؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۲۱؛ نویری، نهایة الأرب، ج ۱۸، ص ۲۵۱ و ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۹۲.
  5. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۴۳ و حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۸.
  6. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۱.
  7. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۷۳؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۲۱ و البخاری، صحیح، ج ۸، ص ۳۳.
  8. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۷.
  9. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۱.
  10. همان، ص ۱۵۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۲ - ۱۲۳؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵ و ابن‌جوزی، المنتظم، ج ۲، ص ۳۶۵.
  11. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۳۳۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۷۸ و المنتظم، ج ۲، ص ۳۷۸.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۱-۳۳۲.
  13. ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۰۵ ۴۰۶؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۲۲۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۵؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۵۴؛ ابن‌حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۱۸۲ و احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۲۹۲.
  14. «(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربان‌ترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۵؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۱۴۱ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۲۴۲.
  16. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۲.
  17. ابوحاتم رازی، اعلام النبوه، ص ۷۸.
  18. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۶۳؛ السیرة النبویة، ج ۲، ص ۷۲ و المغازی، ج ۲، ص ۸۶۳.
  19. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۳۰۸؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۱۸ - ۴۱۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف، ج ۷، ص ۱۱۵؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۶۳ و المغازی، ج ۲، ص ۸۵۳.
  20. اعلام النبوه (رازی)، ص ۷۹.
  21. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۰۲، حمیری کلاعی، الاکتفاء، ج ۱، ص ۵۴۶ - ۵۴۷؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۷۳ - ۲۷۴؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۶۴ و دلائل النبوه، ج ۵، ص ۹۹.
  22. الاستیعاب، ص ۱۳۱۳ - ۱۳۱۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج ۵، ص ۴۴۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۴، ص ۱۷۶؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۸۸؛ جوامع السیره، ص ۱۹۸ و دلائل النبوه، ج ۵، ص ۲۰۷ - ۲۰۸.
  23. اعلام النبوه (رازی)، ص ۸۰ و الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۲، ص۴۹۸-۴۹۹.
  24. اعلام النبوه (رازی)، ص ۷۹.
  25. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۳.
  26. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۳.
  27. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۵؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۲۹۲؛ ابن بن عبدالبر اندلسی، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص ۲۱۷ و السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۳۷ - ۳۳۸.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۳.
  29. المناقب، ج ۱، ص ۷۰ و شیخ حسین دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۴۱۵ و با اندکی اختلاف در: دلائل النبوه، ج ۳، ص ۱۶۸ - ۱۶۹؛ شرف المصطفی، ج ۳، ص ۳۷۲، المغازی، ج ۱، ص ۱۹۵؛ اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۷۳ - ۱۷۴ و مسند احمد، ج ۳، ص ۳۶۵.
  30. المناقب، ص ۷۰؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۶۲ و صحیح البخاری، ج ۵، ص ۵۴.
  31. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۴.
  32. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۴.
  33. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۵؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۱۷؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۱۸؛ صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۰۳ و صحیح البخاری، ج ۷، ص ۴۰.
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۴.
  35. دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۸۸؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۲۵ و یعقوب بن سفیان البسوی، المعرفة و التاریخ، ج ۳، ص ۲۸۵.
  36. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۵.
  37. صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶.
  38. صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۱؛ دلائل النبوة، ج ۵، ص ۸۸، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۶.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۵.
  40. السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴ و عیون الأثر، ج ۱، ص ۲۲۷ - ۲۲۹.
  41. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۵-۳۳۶.
  42. الانساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص ۵۲ و السیرة النبویه، ص ۲۴۰.
  43. تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۸۷، المغازی، ج ۲، ص ۵۱۲ - ۵۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ص ۵۳ و السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۴۰ – ۲۴۱.
  44. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۶.
  45. «و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۸.
  46. المغازی، ج ۲، ص ۹۹۶ - ۹۹۹؛ السیرة النبوه، ج ۲، ص ۵۳۱ - ۵۳۶؛ دلائل النبوه، ج ۵، ص ۲۷۴ - ۲۷۸ و عیون الاثر، ج ۲، ص ۲۷۶ - ۲۷۹.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۶-۳۳۷.
  48. الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۳؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۰؛ السیرة النبویة، ج ۲، ص ۴۰۹ - ۴۱۱ و الأنساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۷.
  49. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۳۷.
  50. أبوعبدالله عبید یا عبدالرحمن بن عبد جدلی کوفی از تابعین و راویان ثقه است. وی از اصحاب امیرمؤمنان علی (ع) بوده و در قیام مختار در صف یاران او بوده است. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۵۴-۵۵؛ عبدالغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، موسوعة رجال الکتب التسعة، الطبعة الاولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۳ ق. ج۴، ص۴۱۹.
  51. «[رسول خدا (ص)]خوش‌اخلاق‌ترین مردمان بود، نه دشنام می‌داد و نه بدزبانی می‌کرد، و نه در کوچه و بازار هیاهو به راه می‌انداخت، و نه بدی را به بدی جبران می‌کرد، بلکه می‌بخشید و گذشت می‌کرد». الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۵؛ کتاب الصمت و آداب اللسان، ص۱۷۷؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۳۵۵؛ تاریخ بغداد، ج۶، ص۱۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۳۸۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۹، ص۷۰؛ کنز العمال، ج۷، ص۲۲۲.
  52. «گویا رسول خدا (ص) را می‌بینم که داستان پیامبری از پیامبران را به نمایش می‌گذارد که قومش او را زدند و خونین کردند و او خون از چهره‌اش پاک می‌کرد و می‌گفت: بار خدایا! قوم مرا بیامرز، زیرا که آنان نادانند». مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۸۰؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۰، ج۹، ص۶۲۶؛ صحیح مسلم، ج۱۲، ص۱۵۰؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۳۳۵؛ مسند أبی یعلی الموصلی، ج۹، ص۷؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۵۳۸؛ المحلی، ج۱۱، ص۴۱۱؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۱۹۹، ج۸، ص۲۷۳؛ البدایة و النهایة، ج۲، ص۱۸۴.
  53. تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۱-۲۷۲.
  54. «ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت حرام می‌داری؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است * خداوند، برای شما گشودن سوگندهایتان را (با دادن کفّاره) اجازه داده است و خداوند سرور شماست و او دانای فرزانه است * و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را (به همسر دیگر) خبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که (پیامبر) آن (همسر رازگشا) را از این (* اگر شما دو زن به درگاه خداوند توبه کنید (بسی شایسته است) چرا که به راستی دلتان برگشته است و اگر از هم در برابر پیامبر پشتیبانی کنید بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند و فرشتگان هم پس از آن پشتیبان وی‌اند * بسا اگر شما را طلاق دهد پروردگار وی برای او همسرانی به از شما- چه بیوه چه دوشیزه- جایگزین فرماید که مسلمان، مؤمن، فرمانبردار، اهل توبه، اهل عبادت و روزه‌گیر باشند» سوره تحریم، آیه ۱-۵.
  55. تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۵.
  56. تفسیر الکشاف، ج۴، ص۵۶۶.
  57. تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۵-۲۷۶.
  58. «انسان بزرگوار [در مقام احقاق حق خویش] تا آخرین مرحله پیش نمی‌رود، زیرا خدای متعال [در مورد پیامبرش] می‌فرماید: “او بخشی از آن را اظهار کرد و از بخشی [دیگر] اعراض نمود”». احکام القرآن الجصاص، ج۱، ص۶۱۲؛ شرح ابن أبی‌الحدید، ج۲۰، ص۲۶۴؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۲۴۱؛ کنزالعمال، ج۲، ص۵۳۹؛ تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۳۸.
  59. جزء بن مالک بن عامر انصاری از اصحاب پیامبر (ص) است که احتمالاً در نبرد یمامه به شهادت رسیده است. البته طبری او را از جمله شهدای احد دانسته است. ر. ک: المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۶۹؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۶؛ اسدالغابة، ج۱، ص۳۳۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۸۴.
  60. «اگر هم [به ناچار]مجازات کردی، به اندازه گناه و جرم مجازات کن، و از زدن به صورت پرهیز کن». المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۶۹.
  61. «مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، خدمتگزاری دارم که بدی می‌کند و ستم می‌نماید، آیا او را بزنم؟ پیامبر (ص) فرمود: هر روز هفتاد بار از او گذشت کن». مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۹۸؛ مسند أبی یعلی الموصلی، ج۵، ص۲۹۷؛ المنتخب من مسند عبد بن حمید، ص۲۶۱؛ السنن الکبری، ج۸، ص۱۸.
  62. «خوشخوترین مردمان بود... و بدی را به بدی جبران نمی‌کرد، بلکه می‌بخشید و گذشت می‌نمود». الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۵.
  63. اسحاق بن عمار صیرفی از شخصیت‌های برجسته و گرانقدر شیعه و از اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع) و از راویان ثقه است. ر. ک: رجال النجاشی، ص۷۱؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۵۲-۶۳؛ معجم الثقات، ص۱۵؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۷۵۷-۷۷۰.
  64. الکافی، ج۵، ص۵۱۱؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۴۴۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۱۲۱؛ الحدائق الناضرة، ج۲۳، ص۱۲۲، ج۲۵، ص۹۸؛ جواهر الکلام، ج۳۱، ص۱۵۳.
  65. یونس بن عمار صیرفی برادر اسحاق بن عمار از اصحاب امام صادق (ع) و از راویان ثقه است. ر. ک: رجال البرقی، ص۲۹؛ رجال النجاشی، ص۷۱؛ معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۲۲۵-۲۲۶؛ معجم الثقات، ص۱۳۴؛ قاموس الرجال، ج۱۱، ص۱۸۷-۱۸۸.
  66. «خطا و جسارتش را ببخش». الکافی، ج۵، ص۵۱۱؛ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۱۲۱.
  67. «زنان چند گروهند:... پس هر مردی که همسر صالح نصیبش شود، سعادتمند گردیده است، و هرکس گرفتار زن بدی شود، بی‌گمان آزمایش شده است، و حق ندارد انتقام بگیرد». فقه الرضا، ص۳۰؛ بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۲۳۴؛ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۶۱.
  68. الکافی، ج۵، ص۵۱۱؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۴۴۱؛ مکارم الاخلاق، ص۲۱۶؛ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۱۲۱؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۲۱، ص۴۵۱.
  69. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۴۱۵-۴۲۱.
  70. قلب سلیم، ص۶۳۱.
  71. أصول کافی، باب العفو، ح۹.
  72. أصول کافی، باب العفو، ح۱۰.
  73. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم ص ۷۱.
  74. نهج الفصاحه، حدیث ۱۱۵۵.
  75. نهج الفصاحه، حدیث ۱۲۰۷.
  76. منتخب میزان الحکمه، حدیث ۴۳۳۷.
  77. نهج الفصاحه، حدیث ۲۰۰۹.
  78. «و فروخورندگان خشم» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.
  79. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم ص ۷۳.
  80. قلب سلیم، ص۶۶۰ (به نقل از: أصول کافی).
  81. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم ص ۷۴.
  82. نهج الفصاحه، حدیث ۲۸.
  83. أصول کافی، باب کظم الغیظ، ح۹.
  84. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم ص ۷۵.
  85. «رسول خدا (ص) هرگز برای خود از کسی انتقام نگرفت، بلکه (از آنان که آزارش می‌دادند،) گذشت می‌کرد». مستدرک الوسائل، ج۲، ص۸۷.
  86. «عفو و گذشت را پیشه کنید؛ زیرا گذشت جز بر عزّت انسان نمی‌افزاید. پس گذشت داشته باشید تا خدا شما را عزیز سازد». محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۸، ص۱۹۴.
  87. «آیا شما را آگاه نکنم از بهترین خصلت‌های دنیا و آخرت؟ گذشت کردن از کسی که به تو ستم کرده؛ رابطه برقرار کردن با کسی که از تو بریده؛ نیکی کردن به کسی که در حق تو بدی روا داشته و بخشیدن به کسی که تو را محروم کرده است». کافی، ج۲، ص۱۰۷.
  88. «آیا به دلت گشایش ندادیم؟» سوره انشراح، آیه ۱.
  89. «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
  90. «آنان را ببخشای و درگذر! بی‌گمان خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۱۳.
  91. بحارالانوار، ج۶۶، ص۲۹۵.
  92. سیرة ابن هشام، ج۵، ص۶۵.
  93. «بروید همه آزاد هستید» بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۰۹. البته در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۲۷۲ «بَلِ الْيَوْمُ يَوْمُ الْمَرْحَمَةِ» نیز آمده است.
  94. «عفو همواره بر عزت انسان می‌افزاید»اصول کافی، ج۱، ص۸۸.
  95. اصول کافی، ج۴، ص۲۰.
  96. اصول کافی، ج۳، ص۳۵۲.
  97. صحیح بخاری، ج۴، ص۱۰۰.
  98. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴.
  99. مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۹۶.
  100. مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۷۹.
  101. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۳۴.
  102. «رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  103. «امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربان‌ترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.
  104. جعفر سبحانی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص۴۴۸ و ۴۴۹.
  105. محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخی، ج۱۳، ص۶۱۹۹، ح۱۹۹۶۸.
  106. اکبر مظفری، مقاله «خلق و خوی پیامبر اعظم (ص)»، فصل‌نامه پویا، شهریور ۱۳۸۵، ص۴۴.
  107. نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۵۱، ح۲۶۳.
  108. متقی هندی، کنز العمال، تصحیح: صفوه السقا، ص۷۰۰۷.
  109. میزان الحکمه، ج۸، ص۳۸۳۲.
  110. میزان الحکمه، ج۸، ص۳۸۳۴.
  111. اسحاقی، سید حسین، رسول مهربانی ص ۷۳.
  112. تفسیر روح الجنان، ج۳، ص۱۶۰؛ تفسیر منهج الصادقین، ج۵، ص۷۵.
  113. سیره ابن هشام، ج۴، ص۷۳.
  114. احمد بن محمد بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: محمدباقر محمودی، ج۱، ص۳۸۸.
  115. ابن کثیر دمشقی، شمائل الرسول، شرح مصطفی عبدالواحد، ص۷۷؛ مکارم الاخلاق، ص۱۶.
  116. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۹؛ شمائل الرسول، ص۶۸.
  117. ابی نصر السمرقندی، تفسیر عیاشی، تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۲۷۵.
  118. حسن بن یعقوب، امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۳۱.
  119. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۵.
  120. محمدحسین طباطبایی، سنن النبی، تحقیق: محمدهادی فقیهی، ص۷۵.
  121. مکارم الاخلاق، ص۱۷.
  122. صمیمی، سید رشید، اصول و شاخصه‌های تمدن نبوی، ص ۱۱۲.