شخصیت امام کاظم: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام کاظم | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==امام کاظم{{ع}} در یک نگاه== امام موسی بن جعفر{{ع}} معروف به «کاظم الغیظ» (فروبرنده خشم) هفتمین پیشوای مسلمانان پس از پیامبر{{صل}}، یکی از پرچمها و...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
# «[[محمود بن وهیب قراغولی بغدادی حنفی]]» درباره [[امام کاظم]]{{ع}} میگوید: «او [امام] [[موسی]] فرزند جعفر صادق فرزند [[محمد باقر]]، فرزند [[علی بن الحسین زین العابدین]] فرزند [[علی بن ابی طالب]]- که [[خدا]] از آنان [[خشنود]] باشد- است. کنیهاش [[ابو الحسن]] و به چهار [[لقب]] خوانده شده است: کاظم، [[صابر]]، [[صالح]] و [[امین]] که لقب نخست او مشهورتر است. اندام موزون و [[معتدل]] و بشره گندمگون، از اوصاف [ظاهری] اوست. او [[وارث علم]] و [[معرفت]] و کمال و فضل پدرش -که [[خداوند]] از آنان خشنود باد- است. به دلیل [[فرو بردن خشم]] و گذشت از کسانی که به او [[ستم]] میکردند و بردباریاش، «کاظم» خوانده شده است. نزد [[مردم عراق]] به [[باب الحوائج]] الی [[اللّه]] معروف است. او [[عابدترین]]، عالمترین و [[بخشندهترین]] [[مردم]] [[روزگار]] خود بود»<ref>جوهرة الکلام، ص۱۳۹.</ref>. | # «[[محمود بن وهیب قراغولی بغدادی حنفی]]» درباره [[امام کاظم]]{{ع}} میگوید: «او [امام] [[موسی]] فرزند جعفر صادق فرزند [[محمد باقر]]، فرزند [[علی بن الحسین زین العابدین]] فرزند [[علی بن ابی طالب]]- که [[خدا]] از آنان [[خشنود]] باشد- است. کنیهاش [[ابو الحسن]] و به چهار [[لقب]] خوانده شده است: کاظم، [[صابر]]، [[صالح]] و [[امین]] که لقب نخست او مشهورتر است. اندام موزون و [[معتدل]] و بشره گندمگون، از اوصاف [ظاهری] اوست. او [[وارث علم]] و [[معرفت]] و کمال و فضل پدرش -که [[خداوند]] از آنان خشنود باد- است. به دلیل [[فرو بردن خشم]] و گذشت از کسانی که به او [[ستم]] میکردند و بردباریاش، «کاظم» خوانده شده است. نزد [[مردم عراق]] به [[باب الحوائج]] الی [[اللّه]] معروف است. او [[عابدترین]]، عالمترین و [[بخشندهترین]] [[مردم]] [[روزگار]] خود بود»<ref>جوهرة الکلام، ص۱۳۹.</ref>. | ||
# «[[محمد أمین غالب الطویل]]» در معرفی [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} میگوید: «و [[علویان]] به مرد بزرگ، امام [[موسی کاظم]]{{ع}} همو که به [[پرهیزگاری]]، بسیاری [[عبادت]] مشهور بود، [[اقتدا]] میکردند و [به دلیل همین دو خصوصیت] [[مسلمانان]] او را «[[عبد صالح]]» میخواندند. او همچنین به «[[مرد]] صالح» ملقب بود؛ نامی که براساس بیان [[قرآن]]، [[همنشین]] [[موسی بن عمران]]{{ع}} بدان خوانده میشد. [[امام کاظم]] [[کریم]] و [[بخشنده]] بود»<ref>تاریخ العلویین، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۳.</ref> | # «[[محمد أمین غالب الطویل]]» در معرفی [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} میگوید: «و [[علویان]] به مرد بزرگ، امام [[موسی کاظم]]{{ع}} همو که به [[پرهیزگاری]]، بسیاری [[عبادت]] مشهور بود، [[اقتدا]] میکردند و [به دلیل همین دو خصوصیت] [[مسلمانان]] او را «[[عبد صالح]]» میخواندند. او همچنین به «[[مرد]] صالح» ملقب بود؛ نامی که براساس بیان [[قرآن]]، [[همنشین]] [[موسی بن عمران]]{{ع}} بدان خوانده میشد. [[امام کاظم]] [[کریم]] و [[بخشنده]] بود»<ref>تاریخ العلویین، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۳.</ref> | ||
==جلوهای از [[شخصیت امام کاظم]]{{ع}}== | |||
===[[دانش]] سرشار [[امام]]{{ع}}=== | |||
امام [[جعفر صادق]]{{ع}}، بر [[علم]] سرشار امام موسای کاظم{{ع}} [[گواهی]] داده و فرموده است: «اگر از این پسرم درباره آنچه در این [[مصحف]] ([[قرآن]]) وجود دارد بپرسی به [[یقین]]، عالمانه و آگاهانه پاسخت میدهد. | |||
و نیز فرموده است: [[حکمت]]، [[فهم]]، [[سخاوت]] و دانش [[امور دینی]] [[مردم]] که در آن گرفتار [[اختلاف]] و سردرگمی شدهاند نزد اوست. | |||
[[عالمان]]، دانشهای فراوانی و گوناگونی در عرصه [[دین]] و جز آن از آن حضرت نقل کرده و کتابهای فراوانی از دانش آن حضرت نوشتهاند تا آنجا که [[امام کاظم]]{{ع}} در میان [[محدثان]] به «عالم» شهره شد و همین برای [[شناخت]] مرتبه و فراوانی دانش او بسنده است. [[شیخ مفید]] میگوید: مردم [[روایات]] بسیاری از [[ابو الحسن موسی]] نقل کردهاند. او فقیهترین مردم [[زمان]] خود بود»<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۱.</ref> | |||
===[[عبادت]] و تقوای حضرت=== | |||
امام [[موسی کاظم]]{{ع}} در [[بیت]] [[قداست]] و [[تقوا]] پرورش یافت و در کانون [[بندگی]] و [[فرمانبرداری]] بزرگ شد. حضرتش [[خدادوستی]] و [[ایمان]] به او را از [[پدران]] خود به [[ارث]] برد؛ دو اصلی که آنان را واداشت تا [[جان]] خود را در راه [[محبوب]] و [[معبود]] خود قربان کنند و آنچه در توان دارند در راه [[نشر]] [[آیین الهی]] و [[سرکوب]] [[آیین]] دوگانهپرستی و [[گمراهی]] به کار گیرند. بنابراین [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} اساس تقوا و [[معدن]] ایمان و [[عقیده]] هستند و اگر آنان نبودند هیچ بندهای [[خدا]] را بندگی نمیکرد، و هیچ کسی او را به [[وحدانیت]] و یکتایی نمیخواند، هیچ [[فریضه]] و واجبی به کار بسته نمیشد و هیچ سنتی به پا داشته نمیشد و به یک سخن، هیچ [[قانون]] و حکمی در [[اسلام]] و بر [[پیروان]] آن هموار و قابل [[تحمل]] نبود. | |||
امام کاظم{{ع}} تمام گونههای [[پرهیزگاری]] را در خانهای که پرورشیافته بود میدید و از اینرو پرهیزگاری با تمام صورتهای آن، گوهر و [[شخصیت]] او را شکل میداد. [[تاریخنگاران]] او را [[عابدترین]] مردم [[روزگار]] خود خواندهاند<ref>جوهرة الکلام، ص۱۳۹.</ref>، تا آنجا که «[[عبد صالح]]» و «[[زین المجتهدین]]» ([[زیور]] کوشندگان در [[عبادت]]) [[لقب]] گرفت و هرگز کسی، همانند او در [[بندگی]] و [[فرمانبرداری]] دیده نشده. در اینجا به چند نمونه از فرمانبرداری و بندگی [[حضرت کاظم]]{{ع}} اشاره میکنیم: | |||
====[[نماز]] آن حضرت==== | |||
[[زیباترین]] و پربهاترین ساعتها و لحظهها از نظر [[امام کاظم]]{{ع}} زمانی بود که با خدای خویش [[خلوت]] میکرد. آن حضرت با تمام وجود و [[حضور قلب]] به درگاه [[خدا]] میرفت. درباره [[عبادت امام]] آمده است: «چون به [[درگاه الهی]] به نماز میایستاد یا [[مناجات]] و [[راز و نیاز]] میکرد، اشکش جاری میشد و قلبش به تپش درمیآمد و از [[شوق]] و [[خوف]]، لرزه بر اندامش میافتاد؛ بیشتر اوقات خود را به نماز میگذراند. «شب را تا هنگام [[فجر]] صادق [[نمازهای مستحبی]] و نوافل میگزارد و آنها را با [[نماز صبح]] پیوند میداد. آنگاه تا برآمدن [[خورشید]] به تعقیبات میپرداخت و چون خورشید طلوع میکرد، حضرت سر به [[سجده]] میگذارده و پیوسته به [[دعا]] و [[ستایش خداوند]] مشغول بود تا اینکه ظهر فرا میرسید»<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۳۱؛ کشف الغمه، ج۳، ص۱۸ (به نقل از الارشاد، ج۲، ص۲۳۱).</ref>. | |||
از دیگر جلوههای فرمانبرداری و بندگی امام کاظم{{ع}} این بود که در ابتدای شب وارد [[مسجد پیامبر]]{{صل}} میشد سر به سجده مینهاد و در یک سجده با صدای بلند که [[اخلاص]] و [[ترس از خدا]] از آن مشهود بود میگفت: | |||
{{متن حدیث|عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ}}<ref>وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹۳؛ کنز اللغه، ص۷۶۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷؛ انوار البهیه، ص۱۹۰ (به نقل از تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷).</ref>؛ | |||
«[[گناه]] بندهات چه بسیار بزرگ است، اما [[عفو]] و [[بخشش]] از حضرتت چه بسیار و چه نیکوست». | |||
آن هنگام که [[طاغوت]] [[زمان]]، [[هارون الرشید]]، [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} را در سیاهچالها به بند کشید، [[امام]] فرصتی به دست آورد تا به عبادت بپردازد، به گونهای که خردها را مبهوت کرد. حضرت از اینکه چنین فرصتی برای بندگی به دست آورده بود به [[درگاه الهی]] عرض [[سپاس]] داشته میگفت: | |||
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي كُنْتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُفَرِّغَنِي لِعِبَادَتِكَ اللَّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ}}<ref>حیاة الامام موسى بن جعفر{{ع}}، ج۱، ص۱۴۰ (به نقل از بحار الانوار).</ref>؛ | |||
بار خداوندا، از تو میخواستم فرصتی [[عنایت]] کنی تا به [[بندگی]] و عبادتت بپردازم. | |||
خداوندا، آنچه خواستم فراهم نمودی، پس [[ستایش]] تو را سزاست. | |||
[[امام کاظم]]{{ع}} نمونه عالی بندگی بود و در بندگی و [[عبادت]] و توجه به [[خداوند]] کسی را یارای [[رقابت]] با حضرت نبود. وجود و [[جان]] حضرت شیفته خداوند و دلش آکنده از [[ایمانی]] ژرف و [[راسخ]] بود. «[[شیبانی]]» درباره ابعاد و گستره عبادت [[حضرت کاظم]]{{ع}} میگوید: [[ابو الحسن]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} حدود هفت سال همه [[روزه]] هنگام برآمدن [[خورشید]] سر بر [[سجده]] مینهاد و ظهر سر از سجده برمیداشت<ref>شیبانى ابو عبد الله محمد بن حسن (مولاى بنى شیبان) سالها در محفل درس ابو حنیفه حضور یافت و نزد ابو یوسف دانش اندوخت. کتابهاى فراوانى نگاشت و دانش ابو حنیفه را گستراند. شافعى مىگوید دانش فراوانى از محمد بن حسن اندوختم. او همچنین مىگوید «هرکس که درباره مسأله اختلافى مورد سؤال قرار مىگرفت ناخشنودى در چهرهاش پدیدار مىشد مگر محمد بن حسن». | |||
شیبانى به سال ۱۸۷ ق. در ۵۸ سالگى زندگى را وداع گفت (نک: طبقات الفقهاء، ص۱۱۴).</ref>. | |||
[[هارون الرشید]]، [[دشمن]] سرسخت [[امام]] موسی بن جعفر{{ع}}، حضرت را نمونه اعلا در بندگی و [[ایمان]] معرفی میکرد؛ زیرا خود توجه فوق العاده امام را به بندگی خداوند دیده بود. آن هنگام که امام را در [[زندان]] «ربیع»<ref>ربیع بن [[یونس]] [[حاجب]] منصور بود و پس از [[ابو ایوب]] [[وزیر]] منصور شد و مورد علاقه و [[اعتماد]] کامل او قرار گرفت. روزى منصور به ربیع گفت «[[خدا]] تو را [[رحمت]] کند اى ربیع اگر [[مرگ]] نبود [[دنیا]] چه دلپذیر و چه گوارا مىبود! | |||
ربیع به او گفت دنیاى بدون مرگ دلپذیر نیست. | |||
منصور پرسید چرا چنین است؟ | |||
ربیع پاسخ داد اگر مرگ نبود تو بر این تخت نمىنشستى. | |||
منصور گفت راست گفتى. | |||
هنگامى که [[مرگ]] منصور فرارسید به ربیع گفت [[آخرت]] را به یک خواب خوش فروختیم». | |||
گفته مىشود که ربیع پدرى شناخته شده نداشت. روزى یکى از [[بنى هاشم]] بر منصور وارد شد و لا به لاى [[گفتوگو]] مىگفت «پدرم -که خدایش [[رحمت]] کند-» و مرتب از پدر خود یاد کرده و بسیار براى او [[طلب رحمت]] مىکرد. ربیع به مرد هاشمى گفت در محضر [[امیر المؤمنین]] چقدر براى پدرت طلب رحمت مىکنى؟ مرد هاشمى گفت تو را از این بابت معذور مىدارم زیرا قدر و [[منزلت]] پدر را نمىدانى. | |||
ربیع از این پیشامد شرمگین شد. ربیع به [[سال ۱۷۰ ق]]. از [[دنیا]] رفت (نک: [[وفیات الاعیان]]، ج۱، ص۲۳۱- ۲۳۳ چاپ بولاق).</ref> به بند کشیده بود، از فراز کاخ خود [[خانه]] ([[زندان]]) را میکاوید. او در جای مخصوصی از آن خانه جامهای بر [[زمین]] میدید که هرگز جابهجا نمیشود و حرکتی ندارد. از این موضوع در شگفت شده، از ربیع پرسید: «این پیراهن چیست که همه [[روزه]] آن را در همینجا میبینم؟ | |||
ربیع پاسخ میدهد: ای [[امیر مؤمنان]]، آنچه میبینی پیراهن نیست، بلکه [[موسی بن جعفر]] است که همه روزه هنگام برآمدن [[خورشید]] سر به [[سجده]] مینهد و ظهر هنگام سر از سجده برمیدارد. | |||
[[هارون الرشید]] مبهوت شده، نتوانست [[شگفتی]] خود را پنهان کند و گفت: اما او ([[امام کاظم]]{{ع}}) از [[زاهدان]] [[بنی هاشم]] است. | |||
چون ربیع اعتراف [[هارون]] را در مورد [[زهد]] و بیتوجهی امام کاظم{{ع}} به دنیا شنید، به این انگیزه که هارون [[امام]] را [[آزاد]] کند گفت: ای امیر مؤمنان، تو را چه شده که با [[زندانی]] کردن او، بر او سخت گرفتهای؟ | |||
هارون پاسخی داد که نشانه [[سنگدلی]] و فقدان [[عطوفت]] وی بود. او گفت: | |||
هیهات، جز اینکه دربند باشد چارهای نیست»<ref>عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۹۵، حدیث ۱۴؛ انوار البهیه، ص۱۸۹ (به نقل از عیون اخبار الرضا).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۲.</ref> | |||
====[[روزهداری]] حضرت==== | |||
[[حضرت کاظم]]{{ع}} روزها روزه داشت و شبها را به [[عبادت]] زنده میداشت، به ویژه زمانی که به دستور [[هارون]] در [[زندان]] به سر میبرد. در این دوره هرگز عبادتهای مستحبی را وانمیگذاشت و به [[روزه]] و [[اعمال]] مستحبی دیگر مشغول بود و خدای را بر [[نعمت]] فرصتی که به دست آورده بود تا [[بندگی]] حضرتش کند [[سپاس]] میگفت.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۵.</ref> | |||
====[[حج]] امام==== | |||
هرآنچه [[محبوب خدا]] و مطلوب درگاهش بود از نظر [[امام کاظم]]{{ع}} دور نمیماند و حضرتش با [[اخلاص]] و [[رغبت]] بیحد بدان میپرداخت، از آن جمله [[سفر حج]] و [[مناسک]] آن بود. آن حضرت در حالیکه اسبان راهوار و اصیل را در مسیر [[سفر]] [[آزاد]] گذاشته بود، مسافت میان [[مدینه]] و [[مکه]] را پیاده طی میکرد. تمام افراد [[خانواده]] حضرت و نیز برادرش «[[علی بن جعفر]]{{ع}}» چهار بار در سفر مکه با حضرت همراه بودند. علی بن جعفر{{ع}} درباره مدت زمانی که در راه بودند میگوید: «نخستین سفر ۲۶ [[روز]]، دومین آن ۲۵ روز، سفر سوم ۲۴ روز و چهارمین سفر ۲۱ روز به درازا کشید»<ref>بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۰۰، حدیث ۲ (به نقل از قرب الاسناد).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۶.</ref> | |||
====[[تلاوت]] قرآن==== | |||
[[قرآن کریم]] هماره همدم تنهاییها و مونس [[خلوت]] امام کاظم{{ع}} بود. | |||
حضرت [[قرآن]] را بادقت و [[تدبّر]] و بهتر و خوشنواتر از هرکس دیگر میخواند و چون به [[خواندن قرآن]] میپرداخت [[اندوهگین]] میشد، آنگونه که هرکس تلاوت حضرت را میشنید میگریست<ref>مناقب، ج۴، ص۳۴۸.</ref>. | |||
«حفص» چگونگی [[تلاوت قرآن]] را توسط [[حضرت کاظم]]{{ع}} چنین بیان میکند: «او قرآن را با آهنگی [[حزین]] میخواند و چون به تلاوت میپرداخت گویی که با مخاطبی [[گفتوگو]] میکند»<ref>بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۱۱ (به نقل از اصول کافى، ج۲، ص۶۰۶).</ref>. | |||
حضرت با اینگونه تلاوت قرآن، در آموزهها، [[آداب]]، [[اوامر]]، [[نواهی]] و [[احکام]] آن [[تأمل]] میکرد.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۶.</ref> | |||
===آزاد کردن بردگان=== | |||
از دیگر مظاهر و نشانههای [[فرمانبرداری]] [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} [[مهربانی]] و [[احسان]] در [[حق بردگان]] بود تا آنجا که حضرت، هزار برده<ref>یوسف بن حاتم شامى، الدر النظیم فی مناقب الائمة{{عم}} (نسخه خطى موجود در کتابخانه امام سید محسن حکیم نجف اشرف).</ref> را به انگیزه جلب [[خشنودی خدا]] و [[تقرب]] به درگاهش آزاد کرد.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۷.</ref> | |||
===[[زهد]] امام=== | |||
امام کاظم{{ع}} طلایهدار زاهدانی بود که از نعمتهای فانی و آرایههای [[دنیوی]] سر برتافته و به درگاه [[خدا]] روی آورده و به نعمتهایی که [[خداوند]] در سرای باقی برای آنان فراهم آورده بود دلبسته بودند. | |||
«[[ابراهیم بن عبد الحمید]]» ابعاد و دامنه [[زهد]] [[حضرت کاظم]]{{ع}} را چنین بیان میکند: «وارد خانهای شدم که حضرت در آن [[نماز]] میگزارد. در آنجا جز یک زنبیل که از برگ خرما بافته شده بود و شمشیری آویخته و یک [[قرآن]] چیزی دیگر نبود»<ref>بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۰۰ (به نقل از قرب الاسناد).</ref>. | |||
در [[روایت]] ابراهیم، [[زندگی امام کاظم]]{{ع}} آنچنان ساده و زاهدانه توصیف شده بود که حداقل نیازها و وسایل [[زندگی]] که طبقه [[ضعیف]] [[جامعه]] آن [[روز]] نیز از آن برخوردار بود، نداشت و این خود دلیل روشنی بر روگردانی آن حضرت از [[دنیا]] و لوازم آن است. البته [[امام]] در حالی چنین زاهدانه میزیست که اموال فراوان و [[حقوق]] [[شرعی]] از سوی [[شیعیان]] برای امام فرستاده میشد. از سوی دیگر حضرت کاظم{{ع}} نخلستان و زمینهای [[کشاورزی]] داشت که منبع درآمد سرشاری برای حضرت بود، اما تمام آن را در [[راه خدا]] و برای خشنودیاش به بینوایان و [[محرومان]] میداد. او [[سیره]] و زندگی [[ابو ذر غفاری]]، آن [[صحابی]] گرانقدر را برای [[یاران]] خود باز میگفت؛ همو که هیچ انگاشتن خود، [[دوری از دنیا]] و زهدش ضرب المثل بود. | |||
[[امام کاظم]]{{ع}} درباره [[ابو ذر]] فرمود: «خدای [[رحمت]] کند ابو ذر را که میگفت: پس از داشتن دو قرص نان [[جوین]] که چاشت به یکی و [[شام]] به دیگری خود را [[سیر]] کنم و دو پشمینه که خود را بدان پوشانم دنیا و آنچه بدان تعلق دارد [[نکوهیده]] باد»<ref>اصول کافى، ج۲، ص۱۳۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۷.</ref> | |||
===[[بخشندگی]] امام=== | |||
حضرت کاظم{{ع}} به تمام معنای کلمه تجلیگاه [[بخشش]] و در [[کرم]] و [[نیکی]] ضرب المثل بود. بینوایان و محرومان به او [[پناه]] میبردند تا از کابوس [[فقر]] و [[دوزخ]] [[بینوایی]] نجاتشان دهد. [[مورخان]] متفقاً گفتهاند که او هرآنچه داشت، بدون چشمداشت [[پاداش]] یا سپاسگویی در راه خدا به آنان داد. او آنچه به [[مستمندان]] میداد، مخفیانه و بهطور ناشناس بود تا مبادا [[ذلت]] خواهش را در چهره درخواستکننده ببیند. به همین جهت در [[تاریکی]] شب سراغ [[مستمندان]] و طبقه [[محروم]] میرفت و بدون اینکه آن نیازمند بداند این [[دهش]] از کیست و از کجا میآید، مورد [[عنایت]] [[امام]]{{ع}} قرار میگرفتند و حضرت از کمک و [[نیکی]] خود بهرهمندشان میکرد و کیسههایی حاوی دویست تا چهارصد دینار<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۸.</ref> به آنان میداد. این کیسهها در زیادی و گرانی ضرب المثل بودند. [[خاندان]] حضرت میگفتند: «شگفتانگیز است کسی که از کیسههای حاوی دینار [[موسی]] برخوردار شود و از کمبود و [[فقر]] [[شکایت]] کند»<ref>عمدة الطالب، ص۱۸۵.</ref>. | |||
عنایت سرشار امام به جایی رسیده بود که اگر میشنید کسی نسبت به حضرتش [[جفا]] و [[ستم]] میکند، کیسهای حاوی هزار دینار برای او میفرستاد<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷.</ref>. دهشهای پنهانی حضرت آنچنان بود که [[زندگی]] [[فقیران]] [[مدینه]] را تأمین میکرد و آنان در [[سایه]] عطای حضرت متنعم بودند. | |||
«[[عیسی بن محمد قرطی]]» از جمله کسانی است که از [[عنایات]] [[حضرت کاظم]]{{ع}} بهره برد و از [[درماندگی]] وارهید. او میگوید: «در نزدیکی «جوانیه» (در حوالی مدینه) در کنار چاهی که «ام عضام» خوانده میشود، مزرعه خربزه، خیار و کدو داشتم که با ۱۲۰ دینار (قیمت دو شتر) آن را سامان داده بودم. | |||
زمانی که بوتهها به مرحله باردهی رسیدند، مزرعه مورد [[هجوم]] ملخها قرار گرفت و نابود شد. پس از این حادثه امام [[موسی بن جعفر]]{{ع}} سراغ من آمد و [[سلام]] کرد و گفت: «چگونهای؟ گفتم: خاکسترنشین شدهام. ملخها مزرعهام را تباه کردهاند. | |||
امام{{ع}} فرمود: چقدر [[هزینه]] مزرعه کردهای؟ | |||
گفتم: ۱۲۰ دینار، قیمت دو شتر. | |||
حضرت کاظم{{ع}} رو به «[[عرفه]]» کرد و فرمود: ۱۵۰ دینار برای «ابن المغیث» وزن کن. آنگاه رو به من کرد و دینارها را به من داد و فرمود: پس [[سود]] تو سی دینار و دو شتر است»<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۸.</ref> | |||
===[[بردباری]] حضرت=== | |||
بردباری از بارزترین [[صفات امام]] کاظم{{ع}} بود تا جایی که در بردباری و [[فروخوردن خشم]] ضرب المثل شد. او نسبت به کسانی که به ساحتش [[بدی]] و [[تعدی]] میکردند راه گذشت و [[چشمپوشی]] پیش میگرفت، بلکه پا را فراتر نهاده، با آنان از در [[نیکی]] در میآمد و [[احسان]] سرشار خود را بر آنان ارزانی میداشت تا بدان وسیله، [[روح]] [[شرارت]] و [[خودخواهی]] را از نهانخانه [[جان]] آنان بزداید. [[مورخان]] موارد زیادی از بردباری آن حضرت را نقل کردهاند، از جمله: | |||
«یکی از [[نوادگان]] [[عمر بن خطاب]] [[رفتار]] بد و نکوهیدهای با [[امام]] داشت، پیوسته [[امیر المؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} را [[ناسزا]] میگفت و [[دشنام]] میداد. عدهای از [[دوستان امام]] کاظم{{ع}} بر آن شدند تا او را بکشند، اما حضرت آنان را از این کار بازداشت و بر آن شد تا مشکل را به صورتی دیگر حل کند. از اینرو محل او را جویا شد، به حضرت گفتند: در اطراف [[مدینه]] به [[زراعت]] مشغول است. | |||
حضرت سوار استر خود شد و بیخبر به سوی او روانه گردید. او را در مزرعه مشغول کار دید و به سمت او رفت. آن مرد خطاب به حضرت فریاد برآورد: کشت ما را پایمال مکن. | |||
حضرت همچنان به راه خود ادامه داد تا اینکه به وی نزدیک شده، بنای [[مهربانی]] با او گذاشت و با لطیفترین گفتار با او سخن گفت، سپس به [[نرمی]] از او پرسید: چقدر به مزرعه تو [[زیان]] رسیده است؟ | |||
گفت: صد دینار. | |||
امام{{ع}} فرمود: [[امید]] داری از این مزرعه چه مقدار [[سود]] عایدت شود؟ | |||
گفت: از [[غیب]] [[آگاه]] نیستم. امام{{ع}} فرمود: گفتم چه مقدار امید داری که از مزرعهای به دست آوری؟ | |||
گفت: امید دارم که دویست دینار عایدم شود. | |||
[[امام کاظم]]{{ع}} سیصد دینار به او داد و فرمود: این برای توست و کشت تو نیز باقی است. | |||
[[مرد]] عمری منفعل شد و از اینکه پیشتر [[رفتاری]] [[ناشایست]] با امام داشت شرمنده گردید. امام او را به حال خود ترک کرد و به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} بازگشت، اما [[مرد]] عمری را در [[مسجد]] دید که پیش از حضرت خود را به آنجا رسانده بود. چون مرد عمری [[امام]] را دید به [[احترام]] حضرتش برخاست و امام را چنین مورد خطاب قرار داد: {{عربی|{{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref> في من یشاء}}؛ [[خدا]] بهتر میداند رسالتش را کجا و در چه کسی قرار دهد. | |||
[[دوستان]] مرد عمری گرد او جمع شده و این [[دگرگونی]] او را بر او خرده گرفتند. او با آنان به [[جدال]] و [[مخاصمه]] پرداخته، [[مناقب]] و نیکیهای آن حضرت را برشمرده، برای حضرتش [[دعا]] میکرد. امام{{ع}} رو به [[یاران]] خود کرد و فرمود: | |||
کدام راه و برخورد بهتر بود؟ آن کاری که شما درصدد آن بودید یا این روش که این مقدار او را [[اصلاح]] کرد؟»<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۸- ۲۹؛ الارشاد، ج۲، ص۲۳۳؛ اعلام الورى، ج۲، ص۲۶ و ۲۷ (به نقل از الارشاد، ج۲، ص۲۳۳)؛ کشف الغمه، ج۳، ص۱۸ و ۱۹؛ مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۳۴۴ (به اختصار نقل شده است).</ref>. | |||
از دیگر موارد و نشانههای [[بردباری]] حضرت این است که روزی از جایی که [[دشمنان]] و رشکورزان نشسته بودند میگذشت. «[[ابن هیاج]]» که در میان آنان بود، به یکی از یاران خود دستور داد تا لگام استر امام{{ع}} را گرفته و مدعی [[مالکیت]] آن شود، او نیز چنین کرد. امام{{ع}} که به [[هدف]] او پی برده بود از استر خود به زیر آمد و آن را بدو داد<ref>بحار الانوار، ج۴۸، ص۴۸۱ (به نقل از فروع کافى، ج۸، ص۸۶).</ref>. و بدینترتیب عالیترین و بیبدیلترین نمونههای [[انسانیت]] و اوج بردباری را به نمایش گذارد. | |||
امام [[موسی بن جعفر]]{{ع}} همیشه [[فرزندان]] خود را سفارش میکرد تا به صفت والای بردباری آراسته شوند و از آنان میخواست تا نسبت به کسی که نسبت به ایشان [[بدرفتاری]] کند گذشت داشته باشند. [[امام کاظم]]{{ع}} به آنان چنین سفارش فرمود: [[فرزندان]] من، به شما سفارش میکنم که هرکس بدان پایبند باشد از آن [[سود]] برد. هرگاه کسی در گوش راست شما سخن ناپسندی گفت، سپس در گوش چپ شما عذر خواسته، گفت: من چیزی [[ناپسند]] نگفتهام، عذر او را بپذیرید<ref>کشف الغمه، ج۳، ص۸ (به نقل از الجنابذى)؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۴۰.</ref> | |||
===[[هدایتگری امام]]{{ع}}=== | |||
از مهمترین امور در عرصه [[اصلاح]] و پالایش [[جامعه]] از نابسامانیها [[راهنمایی]] [[مردم]] به راه [[حق]] و مسیر صحیح میباشد. امام کاظم{{ع}} [[عنایت]] فراوانی به این مسأله داشت و بر همین اساس نقش مهمی در [[نجات]] شمار زیادی از مردم که فریفته [[دنیا]] و غوطهور در گرداب آن بودند، ایفا کرد. روشی که [[امام]]{{ع}} برای [[ارشاد]] و [[پند]] دادن به کار میبست چنان با [[نرمی]] و [[ملاطفت]]، اما آمیخته با [[حکمت]] بود که افرادی را بر آن داشت تا از [[وادی]] [[گمراهی]] برآمده، مسیر مستقیم در پیش گیرند و به [[برکت]] دم مسیحایی امام{{ع}} در شمار [[مؤمنان]] پاکسیرت درآیند. [[تاریخنگاران]] موارد فراوانی را از نجات یافتن [[گمراهان]] به وسیله امام{{ع}} برشمردهاند، از جمله این موارد، داستان برخورد حضرت با «[[بشر حافی]]» است؛ همو که -بنا به نقل [[راویان]]- [[میگساری]] میکرد و شب و [[روز]] خود را به [[هرزگی]] و بیبندوباری میگذراند، اما به برکت [[هدایت]] و ارشاد امام به دامان [[پاکی]] و [[بندگی خدا]] بازگشت<ref>مفصل این داستان در جاى خود خواهد آمد.</ref>. | |||
از دیگر کسانی که به وسیله امام کاظم{{ع}} راه حق را بازشناخته و بدان رهنمون شدند، «[[حسن بن عبد الله]]» بود. او موقعیت ممتازی نزد شاهان داشت، اما زاهدانه میزیست و [[امر به معروف]] میکرد و از منکر بازمیداشت و در راه [[انجام وظیفه]] و [[فرمان خداوند]] از ملامتگران باکی نداشت. روزی به [[دیدار امام]] کاظم{{ع}} رفت. حضرت به او فرمود: «ای [[ابو علی]]، هیچ چیزی از آنچه در آن هستی ([[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[زهد]] در [[دنیا]]) نزدم محبوبتر نیست و مرا خوشحال نمیکند، اما یک [[کاستی]] داری و آن این است که [[معرفت]] نداری، پس درصدد کسب آن باش. | |||
حسن گفت: معرفت موردنظر شما چیست؟. | |||
[[امام]]{{ع}} فرمود: در پی اندوختن [[دانش]] و در جستوجوی [[حدیث]] باش. | |||
[[حسن بن عبد الله]] از [[حضور امام]] رفت و از «مالک» و [[فقیهان]] [[مدینه]] حدیث نوشت و آن را بر [[امام کاظم]] عرضه داشت. امام آن را نپسندیده، بدو فرمود تا [[فقه]] و [[احکام]] را از [[اهل بیت]]{{عم}} کسب کرده، [[امامت]] آنان را بپذیرد و بدان تن در دهد و حسن رهنمود امام را به [[جان]] پذیرفت و مسیر درست را برگزید»<ref>المناقب، ج۴، ص۳۱۲.</ref>. | |||
امام کاظم{{ع}} پیوسته [[مردم]] را به انجام [[کارهای نیک]] فرا میخواند و از [[روز قیامت]] و قرار گرفتن در محضر [[عدل الهی]] بیمشان میداد. روزی مردی را دید که آرزوی [[مرگ]] میکرد. حضرت به او فرمود: آیا میان تو و [[خدا]] رشته [[خویشاوندی]] وجود دارد که به جهت آن، تو را گرامی داشته و از گزند [[کیفر]] و [[روز]] قیامت حمایتت کند؟ آن مرد گفت: نه. | |||
امام{{ع}} فرمود: بنابراین تو [[هلاکت]] و [[تباهی]] [[جاودانه]] میخواهی<ref>ابن شهر آشوب المناقب، ج۴، ص۳۱۲.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۴۲.</ref> | |||
===[[نیکی]] به مردم=== | |||
امام کاظم{{ع}} نسبت به [[مسلمانان]] [[احسان]] و نیکی فراوانی میکرد و هرکس با هرحاجت و خواستهای آهنگ امام میکرد با [[آرامش]] [[فکر]] و دلی تهی از داغ و [[اندوه]] نیاز بازمیگشت. حضرت، [[شاد کردن]] و برآوردن نیاز مردم را از بالاترین و والاترین کارهای نیک میدانست و از همینرو در برآوردن نیاز [[درماندگان]] و دور کردن دست [[تطاول]] [[ستم]] از ستمدیده هرگز کوتاهی نمیکرد. حضرتش با همین دیدگاه به «[[علی بن یقطین]]» [[اجازه]] داد تا وارد دستگاه [[هارون الرشید]] شود. | |||
آن حضرت [[خدمت به مردم]] و [[برادران دینی]] را [[کفاره]] [[خدمت]] در دستگاه [[سلطان]] میخواند. جماعتی بلازده و گرفتار [[مصیبت]] شده نزد امام{{ع}} رفتند و حضرت اندوه آنان را زدود و دلهایشان را سرشار از [[امید]] و [[مهربانی]] کرد. داستان زیر ماجرای یکی از آن بلازدگان است که به حضرت [[پناه]] برد و مورد [[عنایت]] [[امام]]{{ع}} قرار گرفت: | |||
او<ref>آنگونه که در مأخذ آمده على بن طاهر صورى نام داشت.</ref> از [[مردم ری]] بود که بدهی سنگینی به [[حکومت ری]] داشت، اما از پرداخت آن [[ناتوان]] بود و [[بیم]] آن داشت که [[حاکم ری]] داراییاش را به جای بدهی از او بستانند. در [[اندیشه]] شد که چه باید بکند؟ لذا، درصدد یافتن راه حلی برآمد. او به تحقیق درباره [[حاکم]] و [[هویت]] او برآمد و دریافت که حاکم از [[شیعیان]] است. به همین جهت آهنگ [[سفر]] [[مدینه]] و [[دیدار امام]] کاظم{{ع}} کرد، خدمت امام رسید و عرض حال نمود. امام نامهای خطاب به حاکم ری نوشت و بدو داد تا به حاکم برساند. حضرت پس از یاد کرد [[خدا]] نوشت: [[خداوند]] زیر [[عرش]] خود سایهای دارد. این [[سایه]] مخصوص کسی است که به [[برادر]] خود خیری و سودی رساند یا اندوهی از او بزداید یا [[دل]] او را شاد کند و این برادر توست. | |||
آن [[مرد]] [[نامه]] را گرفت و از نزد امام{{ع}} خارج شد و پس از گزاردن [[حج]] روانه [[دیار]] خود شد و شبانه سراغ حاکم رفت و کوبه درب را به صدا درآورد. | |||
[[خادم]] حاکم نشان او را پرسید، مرد پاسخ داد: پیک [[موسی]] ملقب به [[صابر]] هستم. | |||
خادم سراسیمه نزد آقای خود رفت و ماجرا را بازگفت. حاکم با پای برهنه به سوی در شتافت و پیک امام{{ع}} را در آغوش کشید و چندین بار میان چشمان او را بوسیده، از سر [[اشتیاق]] پیاپی جویای حال حضرت میشد. آن مرد [[نامه امام]]{{ع}} را بدو داد و حاکم به [[احترام]] آن نامه برخاست و نامه را گرفته، بوسید و چون نامه را خواند هرچه داشت با وی تقسیم کرد و آنچه که قابل تقسیم نبود بهای آن را به او داد و در این حال میگفت: ای برادر، آیا تو را [[خشنود]] کردم؟ | |||
[[مرد]] پاسخ داد: آری به [[خدا]]، و بسیار خشنودم کردی. | |||
آنگاه [[حاکم]]، [[دیوان محاسبات]] و مطالبات را خواست و بدهی او را قلم گرفت و سندی مبنی بر بدهکار نبودن به وی داد. آن مرد شادمانه [[خانه]] حاکم را ترک کرد. برای جبران [[نیکی]] حاکم، بر آن شد تا به [[زیارت]] [[خانه خدا]] برود و حاکم را [[دعا]] کرده، [[امام]]{{ع}} را از [[لطف]] و نیکی حاکم [[آگاه]] کند. [[موسم حج]] فرا رسید و او بدان سو روانه شد، سپس به [[مدینه]] رفت و ماجرا را به [[امام کاظم]]{{ع}} گفت و حضرت بسیار [[خرسند]] شد. | |||
� | |||
آن مرد گفت: آیا کار حاکم شما را خشنود کرد؟ | |||
حضرت فرمود: آری به خدا، مرا و [[امیر المؤمنین]] را خشنود کرد. | |||
به خدا، جدم [[پیامبر خدا]] را خشنود کرد و به [[یقین]] [[خداوند]] را خشنود کرده است»<ref>در نگارش این فصل نوشته استاد باقر شریف القرشى را مبنا قرار دادیم (نک: حیاة الامام موسى بن جعفر{{ع}}، ج۱، ص۱۳۸- ۱۶۲). داستان على بن طاهر صورى از کتاب «قضاء حقوق المؤمنین» نشریه تراثنا، ش۳۴، ص۱۸۶ (به نقل از بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۷۴، حدیث ۲۴).</ref>. | |||
این داستان و داستانهایی از این قبیل توجه فوق العاده امام به امور [[مسلمانان]] و پافشاری ایشان به بر رفع [[نیازهای مردم]] را نشان میدهد.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۴۴.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۲
امام کاظم(ع) در یک نگاه
امام موسی بن جعفر(ع) معروف به «کاظم الغیظ» (فروبرنده خشم) هفتمین پیشوای مسلمانان پس از پیامبر(ص)، یکی از پرچمها و نشانههای هدایت الهی در جهان اسلام و خورشیدی فروزنده از خورشیدهای معرفت در میان بشریت است که هماره در این خاکدان پرتوفشانی میکند. او از خاندان پاکی است که پیامبر عظیم اسلام آنان را همسنگ قرآن خوانده و راهبران خردورز کشتی هدایت، مأمن و پناهگاه الهی و ارکان مستحکم جهان دانسته است. امام موسی(ع) از درخت بلند و تناور رسالت، ثمره بوستان پر خیر و برکت علوی جایگاه و خزانه دانش حضرت ختمی مرتبت، دری از درهای وحی و ایمان و معدنی از معادن علم خداوند است. حضرتش در سال ۱۲۸ ق. روزگار پایانی حکومت امویان زاده شد و با روزگار فروپاشی این خاندان که به نام خلافت رسول الله در سرزمین اسلام به تباهی پرداختند و نیز آغاز پیدایش حکومت عباسیان که با شعار الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص)؛ «حاکم مورد رضایت از آل محمد» بر مرکز حکومت و رهبری جهان اسلام سلطه یافتند، معاصر بود. دو دهه از عمر مبارک خود را در سایه پدرش حضرت جعفر بن محمد الصادق(ع) زیست و از سایهسار دانش پدر گرامی و مدرسه و مکتبی ربانی که با پرتو فراگیر خود، جهان اسلام، بلکه تمام بشریت را دربرگرفته بود بهرهمند شد.
آن حضرت(ع)، دوران حکمرانی سفاح و منصور عباسی را- که در ۲۵ شوال ۱۴۸ ق پدر بزرگوار آن جناب به شهادت رسانده بود- درک نمود و در حالی که خطر مرگ وجود مبارکش را تهدید میکرد و جامعه دستخوش بحران بود، به جای پدر عهدهدار منصب امامت شد. حضرت صادق(ع) برای حفاظت از جان فرزندش موسی، تدابیری اندیشید تا در بدترین شرایط سیاسی، جنبش رسالت الهی تداوم یابد. بدین ترتیب این درخت تناور و پر شاخ و برگ و سر به آسمان کشیده به ثمر نشست و در سه دهه از عمر مالامال از هدایت، از آزادی نسبی روزگار مهدی عباسی و حدود یک دهه در روزگار هارون برخوردار شد. پایههای حکومت عباسی در سه دهه نخستی که امام کاظم(ع) با آنان هم عصر بود، هنوز بهطور کامل قدرت نگرفته بود، اما امام در دهه چهارم زندگی خود با فشارها و تنگناهایی روبهرو شد که هیچ یک از امامان(ع) در روزگار امویان و در عهد خلفای پیشین عباسی با آن روبهرو نبودند. زندانهای طولانی، طرحهای پیاپی برای از میان برداشتن امام و سرانجام کشته شدن به دست کارگزاران حکومتی که به نام خدا و پیامبر(ص) فرمانروایی میکرد، تنگناهایی بود که حضرت کاظم(ع) با آن روبهرو شد. نقل شده است: «آنگاه که هارون الرشید، امام کاظم(ع) را دستگیر کرد، خطاب به پیامبر اسلام(ص) و درحالیکه عذرخواهی میکرد گفت: از آنرو نواده تو را بازداشت میکنم که وجودش در میان امت، باعث تفرقه و پراکندگی است.».. بدین ترتیب میبینیم که شمشیر بر گردن مسلمانان و حتی امامان و پیشوایان حقیقی ایشان سایه افکنده بود. ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾. امام کاظم(ع) در اهمیت دادن به رسالت الهی و مصون داشتن آن از تباهی و تحریف، جدیت در حفظ و بازداشتن امت از فروپاشی و نابودی، نبرد با ستمگران و تأیید و حمایت از آمران به معروف و بازدارندگان از ارتکاب منکر، راه و روش جدش رسول خدا و پدران معصوم خود از حضرت امیر المؤمنین(ع) تا حضرت امام صادق(ع) را در پیش گرفت تا حاکمان را از گستراندن دامنه ستم و خودکامگی بازدارد.
مکتب و محفل علمی آن حضرت مالامال از عالمان و جویندگان معرفت و دانش بود که جریانی اسلامی- فرهنگی پدید آورد و در برابر میراث تمام تمدنها و فرهنگهای وارداتی هماورد میطلبید. این مکتب علمی، همچنان عالمان و مجتهدانی برجسته پرورش داده و روش و اسلوب شناخت دانشهای اسلامی (الهیات) و علوم پایه را به جهانیان عرضه داشت. فعالیتهای پژوهشی و تشکیلاتی آن حضرت نشاندهنده توجه فوق العاده ایشان به جماعت صالحان و برنامهریزی برای آینده درخشان و آکنده از طلایهداران هشیار و بیدار امت اسلامی بود؛ که میراث عصری طلایی را- که معارف و علوم مکتب پیشرو اهل بیت(ع) جانی تازه گرفته بود- از گزند حوادث حفظ کرده، به ما ارزانی داشتند و همچنان تا به امروز شکوفا و درخشان است. امام موسی بن جعفر(ع) به «عابد»، «تقی»، «باب الحوائج الی الله» و به دلیل بردباری بیش از حدّ به «کاظم» شهرت یافت. او هرگز تسلیم فشار و ستم حاکمان عباسی که محدود کردن فعالیت الهی آن حضرت را میخواستند نشد و هماره برای حفظ و صیانت از رسالت الهی و دولت اسلامی از فروپاشی در تلاش بود تا به امت اسلامی هویت بخشیده و مؤمنان را از گزند فشارها و معارضه پیاپی و روزافزون حاکمان عباسی مصونیت بخشد. امام کاظم(ع) همچنان در امر رسالت و عقیده پاک خود ثابتقدم بود و مقاومت ورزید، از ملامت هیچ ملامتگری نهراسید و هرچه داشت در راه خدا و برای اعتلای کلمه خدا و آیین جدش پیامبر(ص) داد و سرانجام جان خود را در این راه نهاد و در سال ۱۸۳ یا ۱۸۴ ق. به زهر جفای هارون الرشید دعوت پروردگارش را پاسخ گفت. پس درود بر او باد آن روز که زاده شد و آن زمان که در راه خدا جهاد کرده و آن روز که از جام شهادت نوشید و آن روز که برانگیخته میشود.[۱]
شخصیت امام کاظم(ع)
مسلمانان، علیرغم اختلاف مذهب و گرایشها یکصدا برتری، اعلمیت، مقام والا، منزلت رفیع، قدسیت گوهر وجود و نزدیکی جایگاه و خویشاوندی اهل بیت عصمت و طهارت را- که درود بر آنان باد- به پیامبر(ص) پذیرفتهاند، تا آنجا که در نوشتن و نقل احادیث حضرت رسول(ص) درباره آنان و نیز بیان سیره، اخلاق و ذکر آموزهها و حکم آنان، گام به میدان رقابت نهادند و بر یکدیگر پیشی گرفتند. زمانی که میبینیم پیامبر اکرم(ص) اهل بیت را- آنگونه که در حدیث ثقلین آمده- همگن قرآن خوانده و به سان کشتی نوح دانسته که هرکس از آن روی گرداند غرق میشود و چونان «باب حطّه» (دروازه فرو ریخته شدن گناهان) شمرده که هرکس از آن وارد شود ایمن باشد و دیگر روایاتی که از پیامبر(ص) در بیان برتری و عظمت مقام و منزلت آنان آمده، دیگر شگفتزده نخواهیم شد که چرا مسلمانان، از هر مذهب و گرایش، درباره آنان بنویسند و بگویند و در این زمینه بر یکدیگر سبقت گیرند. در این بخش به برخی از گفتههایی که معاصران آن حضرت و آنان که پس از حضرت کاظم(ع) درباره ایشان داشتهاند میپردازیم:
- امام صادق(ع) درباره فرزند و امام پس از خویش میفرماید: او دانش قضا، فهم، بخشندگی، دانش آنچه را که مردم در امر دین دچار سرگردانی و اختلاف شدهاند، خوی نیکو و نیکرفتاری با همسایگان دارد و دری از درهای رحمت و برکت خداوند است»[۲].
- «هارون الرشید»، در پاسخ فرزندش «مأمون» که میپرسد او (امام کاظم(ع)) کیست؟ میگوید:[۳] «او امام و پیشوای مردم، حجت حق بر خلق و خلیفه خدا بر بندگان اوست». دیگر گفته هارون به مأمون درباره حضرت این است: «ای فرزندم، این وارث علم پیامبران است. این موسی بن جعفر است. اگر علم درست [پیراسته از هر نادرستی] بخواهی به یقین نزد اوست»[۴].
- «مأمون عباسی» حضرت را چنین توصیف کرده است: «عبادت [زیاد] او را فرسوده، گویی که نی پوسیده است و سجود فراوان چهره و بینیاش را زخمی نموده است»[۵].
- «عیسی بن جعفر» در نامهای به هارون الرشید مینویسد: «وضعیت موسی بن جعفر و مدت بازداشتش در زندان من به درازا کشیده است. در این مدت او را آزمودم و جاسوسانی بر او گماردم [تا کارهای او را به اطلاع من رسانند]، اما او فقط به عبادت خداوند مشغول بود و دمی از آن غافل نمیشد. کسانی را گماردم تا ذکر و دعای او را گزارش کنند اما او تو و مرا نفرین نکرده و به بدی یاد نمیکند، بلکه برای خویش طلب آمرزش و رحمت میکند. حال اگر کسی را برای تحویل گرفتن او بفرستی [مشکل مرا حل کردهای] و در غیر این صورت او را آزاد میکنم؛ زیرا از نگاه داشتن او در رنجم»[۶].
- «ابو علی خلال» (پیشوای حنبلیان) میگوید: «هرگاه مشکل و گرفتاری مرا فراگیرد، آهنگ قبر موسی بن جعفر کرده، بدو متوسل میشوم و خدا- آن گونه که دوست دارم- مشکل مرا برطرف میکند»[۷].
- «ابو حاتم» درباره امام کاظم(ع) میگوید: «مورد وثوق، راستگو و یکی از امامان مسلمین است»[۸].
- «خطیب بغدادی» حضرت را چنین توصیف میکند: «او بخشنده و بزرگوار بود به او خبر میرسید که شخصی او را [با زبان] آزار میدهد. حضرت کیسهای حاوی هزار دینار برای او میفرستاد. گاهی میشد که کیسههای سیصد و چهارصد و دویست دیناری را در [میان مردم] مدینه توزیع میکرد. هرگاه مانند کیسههای موسی بن جعفر (ع) به کسی میرسید او را بینیاز میکرد»[۹].
- توصیف حضرت کاظم(ع) را در بیان «ابن صبّاغ مالکی» چنین میخوانیم: «مناقب و کرامات آشکار و فضایل و صفتهای خیرهکننده او گواهی میدهند که او از آسمان شرافت برآمد و از آن فراتر رفت، اوج شایستگیها را درنوردید و به ستیغ آن رسید، سروری در برابر او قد خم کرد و او آن را مرکب خود گرداند و در بهرههای بزرگواری به داوری نشست و برگزیده آن را انتخاب کرد و نیک برگزید»[۱۰].
- «سبط ابن الجوزی» حضرت موسی بن جعفر(ع) را چنین توصیف میکند: «موسی فرزند جعفر، فرزند محمد (باقر)، فرزند علی بن الحسین، فرزند علی بن ابی طالب، کنیهاش «ابو الحسن» و به کاظم، مأمون (به امانت شناخته شده)، پاکیزه و سرور ملقب بود و به دلیل عبادت و شبزندهداریاش، بنده صالح خدا خوانده میشد»[۱۱].
- «کمال الدین محمد بن طلحه شافعی» درباره امام کاظم(ع) میگوید: «او امام گرانقدر، عظیم الشأن، بزرگ و کوشا در اجتهاد، به عبادت و بندگی خداوند بلند آوازه، بر امر بندگی مواظب و در کرامتها مشهور است. شب را به نماز و عبادت و سجده به درگاه خدا سپری میکرد و روز را به صدقه دادن و روزهداری به شام میرساند. به سبب بردباری فوق العاده و چشمپوشی از آنان که در حق وی ستم روا داشته و دست تطاول به سوی او دراز میکردند «کاظم» خوانده شده است. او بدکرداری نسبت به خود را با نیکی به بدکردار و ظلم ظالم در حق خود را باگذشت از او جبران میکرد. «عبد صالح» خوانده میشد؛ زیرا بسیار عبادت میکرد. مردم عراق او را «باب الحوائج الی الله» (دروازه برآمدن حاجات در درگاه الهی) میخوانند؛ چراکه نیازهای خود را با وسیله قرار دادن او به درگاه الهی برآورده میدیدند. کرامتهای او حیرتانگیز است و گویای این است که او نزد خداوند از جایگاهی راستین و فناناپذیر برخوردار است»[۱۲].
- «احمد بن یوسف دمشقی قرمانی» امام را چنین تعریف کرده است: «او امام گرانقدر، یگانه عصر و حجت [بر مردم] است. شب را به نماز و بندگی صبح نموده و روز را به روزه شام میکرد. از آنرو «کاظم» خوانده میشود که بیحد و حساب بردبار بوده و با کسی که به حضرتش بدی میکرد، راه گذشت در پیش میگرفت. نزد مردم عراق به «باب الحوائج» معروف است؛ زیرا هر نیازمندی که به درگاه او عرض نیاز برده، نومید بازنگشته است... کرامات آشکاری از او دیده میشود و مناقب خیرهکنندهای دارد. از آسمان شرافت برآمد و از آن فراتر رفت و اوج شایستگیها را در نوردید و به ستیغ آن رسید»[۱۳].
- «محمد بن احمد ذهبی» در توصیف امام موسی بن جعفر(ع) مینویسد: «[امام] موسی از بهترین حکیمان و از بندگان پرهیزگار خدا بود. مرقد او در بغداد (کاظمین امروز) شناخته شده است. در سال ۱۸۳ ق. در ۵۵ سالگی زندگی را وداع گفت»[۱۴].
- توصیف امام موسی بن جعفر(ع) را از زبان «ابن الساعی» چنین میخوانیم: «او دارای مقامی والا و افتخاری سترگ است. تهجّد او بسیار و در عبادت بسیار کوشنده بود. کرامات او را [همگان] گواه باشند. عبادت و بندگیاش زبانزد است و بر [حدود] طاعات و بندگی مواظبت داشت. شب را به شبزندهداری و گزاردن نماز به صبح و روز را به صدقه دادن و روزهداری به شام میرساند»[۱۵].
- «عبد المؤمن شبلنجی»، امام کاظم را چنین توصیف میکند: «موسی کاظم -رضی اللّه عنه- عابدترین اهل زمان خود، دانشمندترین، بخشندهترین و بزرگوارترین آنان بود. جویای احوال فقیران و بینوایان مدینه میشد و شبانه درهم و دینار و دیگر نیازمندیهای زندگی را برای آنان میبرد و آنان منبع این بخششها را نمیشناختند. پس از وفات آن حضرت بود که از خاستگاه این کمکها آگاه شدند. او بسیار این دعا را میخواند: بار خدایا، راحتی هنگام جان دادن و بخشش هنگام حساب [در روز قیامت] را از تو میخواهم»[۱۶].
- «عبد الوهاب شعرانی» در توصیف امام کاظم(ع) میگوید: «[موسی بن جعفر(ع)] یکی از امامان دوازدهگانه است. او فرزند جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب- که خداوند از همه آنان خشنود باد- است. از آنرو که بسیار عبادت میکرد و بسیار میکوشید و شبزندهدار بود «عبد صالح» خوانده میشد. چون میشنید کسی او را [با زبان یا...] میآزارد مالی برای او میفرستاد»[۱۷].
- «عبدالله شبراوی شافعی» میگوید: «موسی از سرآمد بخشندگان بود. [امام] جعفر [صادق(ع)] او را بسیار دوست میداشت. از او پرسیدند: چقدر او را دوست میداری؟ فرمود: دوست میداشتم فرزندی جز او نمیداشتم تا کسی در محبوب بودن شریک او نباشد». آنگاه درباره امام مطالبی گفته و برخی از گفتههای آن حضرت را نقل کرده است[۱۸].
- «محمد خواجه بخاری» درباره حضرت موسی بن جعفر(ع) آورده است: «و از امامان اهل بیت (ع) یکی ابو الحسن، موسی کاظم، فرزند [امام] جعفر صادق -که خداوند از هر دوی آنان خشنود باد- است. او- که صالح، عابد، بخشنده، بردبار، گرانقدر و سرشار از علم بود و «عبد صالح» خوانده میشد. هر روز پس از برآمدن روز تا ظهر را به یک سجده برای خدا میگذراند. برای شخصی که او را میآزرد، کیسهای حاوی هزار دینار فرستاد. مهدی پسر منصور او را از مدینه به بغداد فراخواند و زندانیاش کرد. در عالم خواب علی بن ابی طالب(ع) را دید که [با این آیه] او را مورد خطاب قرار داد، گفت: پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از خدا] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی]زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟[۱۹] مهدی از خواب برخاست و او را آزاد کرد»[۲۰].
- «محمد امین سویدی» در توصیف امام آورده است: «او امام گرانقدر و [منشأ]خیر بسیار است. شب را به عبادت صبح کرده و روز را به شام میرساند. به دلیل چشمپوشی بسیار او از متجاوزان به حقوق و حریمش، «کاظم» خوانده شد... کرامات آشکار و مناقب [فراوانی] دارد که مجال بیان آنها در این گفتار نیست»[۲۱].
- «محمود بن وهیب قراغولی بغدادی حنفی» درباره امام کاظم(ع) میگوید: «او [امام] موسی فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر، فرزند علی بن الحسین زین العابدین فرزند علی بن ابی طالب- که خدا از آنان خشنود باشد- است. کنیهاش ابو الحسن و به چهار لقب خوانده شده است: کاظم، صابر، صالح و امین که لقب نخست او مشهورتر است. اندام موزون و معتدل و بشره گندمگون، از اوصاف [ظاهری] اوست. او وارث علم و معرفت و کمال و فضل پدرش -که خداوند از آنان خشنود باد- است. به دلیل فرو بردن خشم و گذشت از کسانی که به او ستم میکردند و بردباریاش، «کاظم» خوانده شده است. نزد مردم عراق به باب الحوائج الی اللّه معروف است. او عابدترین، عالمترین و بخشندهترین مردم روزگار خود بود»[۲۲].
- «محمد أمین غالب الطویل» در معرفی امام موسی بن جعفر(ع) میگوید: «و علویان به مرد بزرگ، امام موسی کاظم(ع) همو که به پرهیزگاری، بسیاری عبادت مشهور بود، اقتدا میکردند و [به دلیل همین دو خصوصیت] مسلمانان او را «عبد صالح» میخواندند. او همچنین به «مرد صالح» ملقب بود؛ نامی که براساس بیان قرآن، همنشین موسی بن عمران(ع) بدان خوانده میشد. امام کاظم کریم و بخشنده بود»[۲۳].[۲۴]
جلوهای از شخصیت امام کاظم(ع)
دانش سرشار امام(ع)
امام جعفر صادق(ع)، بر علم سرشار امام موسای کاظم(ع) گواهی داده و فرموده است: «اگر از این پسرم درباره آنچه در این مصحف (قرآن) وجود دارد بپرسی به یقین، عالمانه و آگاهانه پاسخت میدهد. و نیز فرموده است: حکمت، فهم، سخاوت و دانش امور دینی مردم که در آن گرفتار اختلاف و سردرگمی شدهاند نزد اوست. عالمان، دانشهای فراوانی و گوناگونی در عرصه دین و جز آن از آن حضرت نقل کرده و کتابهای فراوانی از دانش آن حضرت نوشتهاند تا آنجا که امام کاظم(ع) در میان محدثان به «عالم» شهره شد و همین برای شناخت مرتبه و فراوانی دانش او بسنده است. شیخ مفید میگوید: مردم روایات بسیاری از ابو الحسن موسی نقل کردهاند. او فقیهترین مردم زمان خود بود»[۲۵].[۲۶]
عبادت و تقوای حضرت
امام موسی کاظم(ع) در بیت قداست و تقوا پرورش یافت و در کانون بندگی و فرمانبرداری بزرگ شد. حضرتش خدادوستی و ایمان به او را از پدران خود به ارث برد؛ دو اصلی که آنان را واداشت تا جان خود را در راه محبوب و معبود خود قربان کنند و آنچه در توان دارند در راه نشر آیین الهی و سرکوب آیین دوگانهپرستی و گمراهی به کار گیرند. بنابراین اهل بیت پیامبر(ص) اساس تقوا و معدن ایمان و عقیده هستند و اگر آنان نبودند هیچ بندهای خدا را بندگی نمیکرد، و هیچ کسی او را به وحدانیت و یکتایی نمیخواند، هیچ فریضه و واجبی به کار بسته نمیشد و هیچ سنتی به پا داشته نمیشد و به یک سخن، هیچ قانون و حکمی در اسلام و بر پیروان آن هموار و قابل تحمل نبود. امام کاظم(ع) تمام گونههای پرهیزگاری را در خانهای که پرورشیافته بود میدید و از اینرو پرهیزگاری با تمام صورتهای آن، گوهر و شخصیت او را شکل میداد. تاریخنگاران او را عابدترین مردم روزگار خود خواندهاند[۲۷]، تا آنجا که «عبد صالح» و «زین المجتهدین» (زیور کوشندگان در عبادت) لقب گرفت و هرگز کسی، همانند او در بندگی و فرمانبرداری دیده نشده. در اینجا به چند نمونه از فرمانبرداری و بندگی حضرت کاظم(ع) اشاره میکنیم:
نماز آن حضرت
زیباترین و پربهاترین ساعتها و لحظهها از نظر امام کاظم(ع) زمانی بود که با خدای خویش خلوت میکرد. آن حضرت با تمام وجود و حضور قلب به درگاه خدا میرفت. درباره عبادت امام آمده است: «چون به درگاه الهی به نماز میایستاد یا مناجات و راز و نیاز میکرد، اشکش جاری میشد و قلبش به تپش درمیآمد و از شوق و خوف، لرزه بر اندامش میافتاد؛ بیشتر اوقات خود را به نماز میگذراند. «شب را تا هنگام فجر صادق نمازهای مستحبی و نوافل میگزارد و آنها را با نماز صبح پیوند میداد. آنگاه تا برآمدن خورشید به تعقیبات میپرداخت و چون خورشید طلوع میکرد، حضرت سر به سجده میگذارده و پیوسته به دعا و ستایش خداوند مشغول بود تا اینکه ظهر فرا میرسید»[۲۸]. از دیگر جلوههای فرمانبرداری و بندگی امام کاظم(ع) این بود که در ابتدای شب وارد مسجد پیامبر(ص) میشد سر به سجده مینهاد و در یک سجده با صدای بلند که اخلاص و ترس از خدا از آن مشهود بود میگفت: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ»[۲۹]؛ «گناه بندهات چه بسیار بزرگ است، اما عفو و بخشش از حضرتت چه بسیار و چه نیکوست».
آن هنگام که طاغوت زمان، هارون الرشید، حضرت موسی بن جعفر(ع) را در سیاهچالها به بند کشید، امام فرصتی به دست آورد تا به عبادت بپردازد، به گونهای که خردها را مبهوت کرد. حضرت از اینکه چنین فرصتی برای بندگی به دست آورده بود به درگاه الهی عرض سپاس داشته میگفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي كُنْتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُفَرِّغَنِي لِعِبَادَتِكَ اللَّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ»[۳۰]؛ بار خداوندا، از تو میخواستم فرصتی عنایت کنی تا به بندگی و عبادتت بپردازم. خداوندا، آنچه خواستم فراهم نمودی، پس ستایش تو را سزاست. امام کاظم(ع) نمونه عالی بندگی بود و در بندگی و عبادت و توجه به خداوند کسی را یارای رقابت با حضرت نبود. وجود و جان حضرت شیفته خداوند و دلش آکنده از ایمانی ژرف و راسخ بود. «شیبانی» درباره ابعاد و گستره عبادت حضرت کاظم(ع) میگوید: ابو الحسن، موسی بن جعفر(ع) حدود هفت سال همه روزه هنگام برآمدن خورشید سر بر سجده مینهاد و ظهر سر از سجده برمیداشت[۳۱]. هارون الرشید، دشمن سرسخت امام موسی بن جعفر(ع)، حضرت را نمونه اعلا در بندگی و ایمان معرفی میکرد؛ زیرا خود توجه فوق العاده امام را به بندگی خداوند دیده بود. آن هنگام که امام را در زندان «ربیع»[۳۲] به بند کشیده بود، از فراز کاخ خود خانه (زندان) را میکاوید. او در جای مخصوصی از آن خانه جامهای بر زمین میدید که هرگز جابهجا نمیشود و حرکتی ندارد. از این موضوع در شگفت شده، از ربیع پرسید: «این پیراهن چیست که همه روزه آن را در همینجا میبینم؟ ربیع پاسخ میدهد: ای امیر مؤمنان، آنچه میبینی پیراهن نیست، بلکه موسی بن جعفر است که همه روزه هنگام برآمدن خورشید سر به سجده مینهد و ظهر هنگام سر از سجده برمیدارد. هارون الرشید مبهوت شده، نتوانست شگفتی خود را پنهان کند و گفت: اما او (امام کاظم(ع)) از زاهدان بنی هاشم است. چون ربیع اعتراف هارون را در مورد زهد و بیتوجهی امام کاظم(ع) به دنیا شنید، به این انگیزه که هارون امام را آزاد کند گفت: ای امیر مؤمنان، تو را چه شده که با زندانی کردن او، بر او سخت گرفتهای؟ هارون پاسخی داد که نشانه سنگدلی و فقدان عطوفت وی بود. او گفت: هیهات، جز اینکه دربند باشد چارهای نیست»[۳۳].[۳۴]
روزهداری حضرت
حضرت کاظم(ع) روزها روزه داشت و شبها را به عبادت زنده میداشت، به ویژه زمانی که به دستور هارون در زندان به سر میبرد. در این دوره هرگز عبادتهای مستحبی را وانمیگذاشت و به روزه و اعمال مستحبی دیگر مشغول بود و خدای را بر نعمت فرصتی که به دست آورده بود تا بندگی حضرتش کند سپاس میگفت.[۳۵]
حج امام
هرآنچه محبوب خدا و مطلوب درگاهش بود از نظر امام کاظم(ع) دور نمیماند و حضرتش با اخلاص و رغبت بیحد بدان میپرداخت، از آن جمله سفر حج و مناسک آن بود. آن حضرت در حالیکه اسبان راهوار و اصیل را در مسیر سفر آزاد گذاشته بود، مسافت میان مدینه و مکه را پیاده طی میکرد. تمام افراد خانواده حضرت و نیز برادرش «علی بن جعفر(ع)» چهار بار در سفر مکه با حضرت همراه بودند. علی بن جعفر(ع) درباره مدت زمانی که در راه بودند میگوید: «نخستین سفر ۲۶ روز، دومین آن ۲۵ روز، سفر سوم ۲۴ روز و چهارمین سفر ۲۱ روز به درازا کشید»[۳۶].[۳۷]
تلاوت قرآن
قرآن کریم هماره همدم تنهاییها و مونس خلوت امام کاظم(ع) بود. حضرت قرآن را بادقت و تدبّر و بهتر و خوشنواتر از هرکس دیگر میخواند و چون به خواندن قرآن میپرداخت اندوهگین میشد، آنگونه که هرکس تلاوت حضرت را میشنید میگریست[۳۸]. «حفص» چگونگی تلاوت قرآن را توسط حضرت کاظم(ع) چنین بیان میکند: «او قرآن را با آهنگی حزین میخواند و چون به تلاوت میپرداخت گویی که با مخاطبی گفتوگو میکند»[۳۹].
حضرت با اینگونه تلاوت قرآن، در آموزهها، آداب، اوامر، نواهی و احکام آن تأمل میکرد.[۴۰]
آزاد کردن بردگان
از دیگر مظاهر و نشانههای فرمانبرداری حضرت موسی بن جعفر(ع) مهربانی و احسان در حق بردگان بود تا آنجا که حضرت، هزار برده[۴۱] را به انگیزه جلب خشنودی خدا و تقرب به درگاهش آزاد کرد.[۴۲]
زهد امام
امام کاظم(ع) طلایهدار زاهدانی بود که از نعمتهای فانی و آرایههای دنیوی سر برتافته و به درگاه خدا روی آورده و به نعمتهایی که خداوند در سرای باقی برای آنان فراهم آورده بود دلبسته بودند. «ابراهیم بن عبد الحمید» ابعاد و دامنه زهد حضرت کاظم(ع) را چنین بیان میکند: «وارد خانهای شدم که حضرت در آن نماز میگزارد. در آنجا جز یک زنبیل که از برگ خرما بافته شده بود و شمشیری آویخته و یک قرآن چیزی دیگر نبود»[۴۳]. در روایت ابراهیم، زندگی امام کاظم(ع) آنچنان ساده و زاهدانه توصیف شده بود که حداقل نیازها و وسایل زندگی که طبقه ضعیف جامعه آن روز نیز از آن برخوردار بود، نداشت و این خود دلیل روشنی بر روگردانی آن حضرت از دنیا و لوازم آن است. البته امام در حالی چنین زاهدانه میزیست که اموال فراوان و حقوق شرعی از سوی شیعیان برای امام فرستاده میشد. از سوی دیگر حضرت کاظم(ع) نخلستان و زمینهای کشاورزی داشت که منبع درآمد سرشاری برای حضرت بود، اما تمام آن را در راه خدا و برای خشنودیاش به بینوایان و محرومان میداد. او سیره و زندگی ابو ذر غفاری، آن صحابی گرانقدر را برای یاران خود باز میگفت؛ همو که هیچ انگاشتن خود، دوری از دنیا و زهدش ضرب المثل بود. امام کاظم(ع) درباره ابو ذر فرمود: «خدای رحمت کند ابو ذر را که میگفت: پس از داشتن دو قرص نان جوین که چاشت به یکی و شام به دیگری خود را سیر کنم و دو پشمینه که خود را بدان پوشانم دنیا و آنچه بدان تعلق دارد نکوهیده باد»[۴۴].[۴۵]
بخشندگی امام
حضرت کاظم(ع) به تمام معنای کلمه تجلیگاه بخشش و در کرم و نیکی ضرب المثل بود. بینوایان و محرومان به او پناه میبردند تا از کابوس فقر و دوزخ بینوایی نجاتشان دهد. مورخان متفقاً گفتهاند که او هرآنچه داشت، بدون چشمداشت پاداش یا سپاسگویی در راه خدا به آنان داد. او آنچه به مستمندان میداد، مخفیانه و بهطور ناشناس بود تا مبادا ذلت خواهش را در چهره درخواستکننده ببیند. به همین جهت در تاریکی شب سراغ مستمندان و طبقه محروم میرفت و بدون اینکه آن نیازمند بداند این دهش از کیست و از کجا میآید، مورد عنایت امام(ع) قرار میگرفتند و حضرت از کمک و نیکی خود بهرهمندشان میکرد و کیسههایی حاوی دویست تا چهارصد دینار[۴۶] به آنان میداد. این کیسهها در زیادی و گرانی ضرب المثل بودند. خاندان حضرت میگفتند: «شگفتانگیز است کسی که از کیسههای حاوی دینار موسی برخوردار شود و از کمبود و فقر شکایت کند»[۴۷]. عنایت سرشار امام به جایی رسیده بود که اگر میشنید کسی نسبت به حضرتش جفا و ستم میکند، کیسهای حاوی هزار دینار برای او میفرستاد[۴۸]. دهشهای پنهانی حضرت آنچنان بود که زندگی فقیران مدینه را تأمین میکرد و آنان در سایه عطای حضرت متنعم بودند.
«عیسی بن محمد قرطی» از جمله کسانی است که از عنایات حضرت کاظم(ع) بهره برد و از درماندگی وارهید. او میگوید: «در نزدیکی «جوانیه» (در حوالی مدینه) در کنار چاهی که «ام عضام» خوانده میشود، مزرعه خربزه، خیار و کدو داشتم که با ۱۲۰ دینار (قیمت دو شتر) آن را سامان داده بودم. زمانی که بوتهها به مرحله باردهی رسیدند، مزرعه مورد هجوم ملخها قرار گرفت و نابود شد. پس از این حادثه امام موسی بن جعفر(ع) سراغ من آمد و سلام کرد و گفت: «چگونهای؟ گفتم: خاکسترنشین شدهام. ملخها مزرعهام را تباه کردهاند. امام(ع) فرمود: چقدر هزینه مزرعه کردهای؟ گفتم: ۱۲۰ دینار، قیمت دو شتر. حضرت کاظم(ع) رو به «عرفه» کرد و فرمود: ۱۵۰ دینار برای «ابن المغیث» وزن کن. آنگاه رو به من کرد و دینارها را به من داد و فرمود: پس سود تو سی دینار و دو شتر است»[۴۹].[۵۰]
بردباری حضرت
بردباری از بارزترین صفات امام کاظم(ع) بود تا جایی که در بردباری و فروخوردن خشم ضرب المثل شد. او نسبت به کسانی که به ساحتش بدی و تعدی میکردند راه گذشت و چشمپوشی پیش میگرفت، بلکه پا را فراتر نهاده، با آنان از در نیکی در میآمد و احسان سرشار خود را بر آنان ارزانی میداشت تا بدان وسیله، روح شرارت و خودخواهی را از نهانخانه جان آنان بزداید. مورخان موارد زیادی از بردباری آن حضرت را نقل کردهاند، از جمله: «یکی از نوادگان عمر بن خطاب رفتار بد و نکوهیدهای با امام داشت، پیوسته امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع) را ناسزا میگفت و دشنام میداد. عدهای از دوستان امام کاظم(ع) بر آن شدند تا او را بکشند، اما حضرت آنان را از این کار بازداشت و بر آن شد تا مشکل را به صورتی دیگر حل کند. از اینرو محل او را جویا شد، به حضرت گفتند: در اطراف مدینه به زراعت مشغول است.
حضرت سوار استر خود شد و بیخبر به سوی او روانه گردید. او را در مزرعه مشغول کار دید و به سمت او رفت. آن مرد خطاب به حضرت فریاد برآورد: کشت ما را پایمال مکن. حضرت همچنان به راه خود ادامه داد تا اینکه به وی نزدیک شده، بنای مهربانی با او گذاشت و با لطیفترین گفتار با او سخن گفت، سپس به نرمی از او پرسید: چقدر به مزرعه تو زیان رسیده است؟ گفت: صد دینار. امام(ع) فرمود: امید داری از این مزرعه چه مقدار سود عایدت شود؟ گفت: از غیب آگاه نیستم. امام(ع) فرمود: گفتم چه مقدار امید داری که از مزرعهای به دست آوری؟ گفت: امید دارم که دویست دینار عایدم شود. امام کاظم(ع) سیصد دینار به او داد و فرمود: این برای توست و کشت تو نیز باقی است.
مرد عمری منفعل شد و از اینکه پیشتر رفتاری ناشایست با امام داشت شرمنده گردید. امام او را به حال خود ترک کرد و به مسجد پیامبر(ص) بازگشت، اما مرد عمری را در مسجد دید که پیش از حضرت خود را به آنجا رسانده بود. چون مرد عمری امام را دید به احترام حضرتش برخاست و امام را چنین مورد خطاب قرار داد: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[۵۱] في من یشاء؛ خدا بهتر میداند رسالتش را کجا و در چه کسی قرار دهد. دوستان مرد عمری گرد او جمع شده و این دگرگونی او را بر او خرده گرفتند. او با آنان به جدال و مخاصمه پرداخته، مناقب و نیکیهای آن حضرت را برشمرده، برای حضرتش دعا میکرد. امام(ع) رو به یاران خود کرد و فرمود: کدام راه و برخورد بهتر بود؟ آن کاری که شما درصدد آن بودید یا این روش که این مقدار او را اصلاح کرد؟»[۵۲].
از دیگر موارد و نشانههای بردباری حضرت این است که روزی از جایی که دشمنان و رشکورزان نشسته بودند میگذشت. «ابن هیاج» که در میان آنان بود، به یکی از یاران خود دستور داد تا لگام استر امام(ع) را گرفته و مدعی مالکیت آن شود، او نیز چنین کرد. امام(ع) که به هدف او پی برده بود از استر خود به زیر آمد و آن را بدو داد[۵۳]. و بدینترتیب عالیترین و بیبدیلترین نمونههای انسانیت و اوج بردباری را به نمایش گذارد. امام موسی بن جعفر(ع) همیشه فرزندان خود را سفارش میکرد تا به صفت والای بردباری آراسته شوند و از آنان میخواست تا نسبت به کسی که نسبت به ایشان بدرفتاری کند گذشت داشته باشند. امام کاظم(ع) به آنان چنین سفارش فرمود: فرزندان من، به شما سفارش میکنم که هرکس بدان پایبند باشد از آن سود برد. هرگاه کسی در گوش راست شما سخن ناپسندی گفت، سپس در گوش چپ شما عذر خواسته، گفت: من چیزی ناپسند نگفتهام، عذر او را بپذیرید[۵۴].[۵۵]
هدایتگری امام(ع)
از مهمترین امور در عرصه اصلاح و پالایش جامعه از نابسامانیها راهنمایی مردم به راه حق و مسیر صحیح میباشد. امام کاظم(ع) عنایت فراوانی به این مسأله داشت و بر همین اساس نقش مهمی در نجات شمار زیادی از مردم که فریفته دنیا و غوطهور در گرداب آن بودند، ایفا کرد. روشی که امام(ع) برای ارشاد و پند دادن به کار میبست چنان با نرمی و ملاطفت، اما آمیخته با حکمت بود که افرادی را بر آن داشت تا از وادی گمراهی برآمده، مسیر مستقیم در پیش گیرند و به برکت دم مسیحایی امام(ع) در شمار مؤمنان پاکسیرت درآیند. تاریخنگاران موارد فراوانی را از نجات یافتن گمراهان به وسیله امام(ع) برشمردهاند، از جمله این موارد، داستان برخورد حضرت با «بشر حافی» است؛ همو که -بنا به نقل راویان- میگساری میکرد و شب و روز خود را به هرزگی و بیبندوباری میگذراند، اما به برکت هدایت و ارشاد امام به دامان پاکی و بندگی خدا بازگشت[۵۶]. از دیگر کسانی که به وسیله امام کاظم(ع) راه حق را بازشناخته و بدان رهنمون شدند، «حسن بن عبد الله» بود. او موقعیت ممتازی نزد شاهان داشت، اما زاهدانه میزیست و امر به معروف میکرد و از منکر بازمیداشت و در راه انجام وظیفه و فرمان خداوند از ملامتگران باکی نداشت. روزی به دیدار امام کاظم(ع) رفت. حضرت به او فرمود: «ای ابو علی، هیچ چیزی از آنچه در آن هستی (امر به معروف و نهی از منکر و زهد در دنیا) نزدم محبوبتر نیست و مرا خوشحال نمیکند، اما یک کاستی داری و آن این است که معرفت نداری، پس درصدد کسب آن باش. حسن گفت: معرفت موردنظر شما چیست؟.
امام(ع) فرمود: در پی اندوختن دانش و در جستوجوی حدیث باش. حسن بن عبد الله از حضور امام رفت و از «مالک» و فقیهان مدینه حدیث نوشت و آن را بر امام کاظم عرضه داشت. امام آن را نپسندیده، بدو فرمود تا فقه و احکام را از اهل بیت(ع) کسب کرده، امامت آنان را بپذیرد و بدان تن در دهد و حسن رهنمود امام را به جان پذیرفت و مسیر درست را برگزید»[۵۷]. امام کاظم(ع) پیوسته مردم را به انجام کارهای نیک فرا میخواند و از روز قیامت و قرار گرفتن در محضر عدل الهی بیمشان میداد. روزی مردی را دید که آرزوی مرگ میکرد. حضرت به او فرمود: آیا میان تو و خدا رشته خویشاوندی وجود دارد که به جهت آن، تو را گرامی داشته و از گزند کیفر و روز قیامت حمایتت کند؟ آن مرد گفت: نه. امام(ع) فرمود: بنابراین تو هلاکت و تباهی جاودانه میخواهی[۵۸].[۵۹]
نیکی به مردم
امام کاظم(ع) نسبت به مسلمانان احسان و نیکی فراوانی میکرد و هرکس با هرحاجت و خواستهای آهنگ امام میکرد با آرامش فکر و دلی تهی از داغ و اندوه نیاز بازمیگشت. حضرت، شاد کردن و برآوردن نیاز مردم را از بالاترین و والاترین کارهای نیک میدانست و از همینرو در برآوردن نیاز درماندگان و دور کردن دست تطاول ستم از ستمدیده هرگز کوتاهی نمیکرد. حضرتش با همین دیدگاه به «علی بن یقطین» اجازه داد تا وارد دستگاه هارون الرشید شود. آن حضرت خدمت به مردم و برادران دینی را کفاره خدمت در دستگاه سلطان میخواند. جماعتی بلازده و گرفتار مصیبت شده نزد امام(ع) رفتند و حضرت اندوه آنان را زدود و دلهایشان را سرشار از امید و مهربانی کرد. داستان زیر ماجرای یکی از آن بلازدگان است که به حضرت پناه برد و مورد عنایت امام(ع) قرار گرفت: او[۶۰] از مردم ری بود که بدهی سنگینی به حکومت ری داشت، اما از پرداخت آن ناتوان بود و بیم آن داشت که حاکم ری داراییاش را به جای بدهی از او بستانند. در اندیشه شد که چه باید بکند؟ لذا، درصدد یافتن راه حلی برآمد. او به تحقیق درباره حاکم و هویت او برآمد و دریافت که حاکم از شیعیان است. به همین جهت آهنگ سفر مدینه و دیدار امام کاظم(ع) کرد، خدمت امام رسید و عرض حال نمود. امام نامهای خطاب به حاکم ری نوشت و بدو داد تا به حاکم برساند. حضرت پس از یاد کرد خدا نوشت: خداوند زیر عرش خود سایهای دارد. این سایه مخصوص کسی است که به برادر خود خیری و سودی رساند یا اندوهی از او بزداید یا دل او را شاد کند و این برادر توست.
آن مرد نامه را گرفت و از نزد امام(ع) خارج شد و پس از گزاردن حج روانه دیار خود شد و شبانه سراغ حاکم رفت و کوبه درب را به صدا درآورد. خادم حاکم نشان او را پرسید، مرد پاسخ داد: پیک موسی ملقب به صابر هستم. خادم سراسیمه نزد آقای خود رفت و ماجرا را بازگفت. حاکم با پای برهنه به سوی در شتافت و پیک امام(ع) را در آغوش کشید و چندین بار میان چشمان او را بوسیده، از سر اشتیاق پیاپی جویای حال حضرت میشد. آن مرد نامه امام(ع) را بدو داد و حاکم به احترام آن نامه برخاست و نامه را گرفته، بوسید و چون نامه را خواند هرچه داشت با وی تقسیم کرد و آنچه که قابل تقسیم نبود بهای آن را به او داد و در این حال میگفت: ای برادر، آیا تو را خشنود کردم؟ مرد پاسخ داد: آری به خدا، و بسیار خشنودم کردی. آنگاه حاکم، دیوان محاسبات و مطالبات را خواست و بدهی او را قلم گرفت و سندی مبنی بر بدهکار نبودن به وی داد. آن مرد شادمانه خانه حاکم را ترک کرد. برای جبران نیکی حاکم، بر آن شد تا به زیارت خانه خدا برود و حاکم را دعا کرده، امام(ع) را از لطف و نیکی حاکم آگاه کند. موسم حج فرا رسید و او بدان سو روانه شد، سپس به مدینه رفت و ماجرا را به امام کاظم(ع) گفت و حضرت بسیار خرسند شد. � آن مرد گفت: آیا کار حاکم شما را خشنود کرد؟ حضرت فرمود: آری به خدا، مرا و امیر المؤمنین را خشنود کرد. به خدا، جدم پیامبر خدا را خشنود کرد و به یقین خداوند را خشنود کرده است»[۶۱]. این داستان و داستانهایی از این قبیل توجه فوق العاده امام به امور مسلمانان و پافشاری ایشان به بر رفع نیازهای مردم را نشان میدهد.[۶۲]
منابع
پانویس
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۱۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۲ (به نقل از: عیون اخبار الرضا).
- ↑ ائمتنا، ج۲، ص۶۵ (به نقل از اعیان الشیعه).
- ↑ امالى، ص۳۰۷؛ المناقب، ج۴، ص۳۱۰.
- ↑ انوار البهیة، ص۱۹۳ (به نقل از عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۸۸، حدیث ۱۱، باب ۷).
- ↑ المناقب، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۲۰.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۴۰.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۹۹.
- ↑ الفصول المهمه، ص۲۱۷؛ کشف الغمه، ج۳، ص۴۶.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۳۱۲.
- ↑ مطالب السؤول، ص۸۳.
- ↑ اخبار الدول، ص۱۱۲.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۰۹.
- ↑ مختصر تاریخ الخلفاء، ص۳۹.
- ↑ نور الابصار، ص۲۱۸.
- ↑ الکامل فى التاریخ، ج۶، ص۱۶۴؛ تذکرة الخواص، ص۳۴۸.
- ↑ الإتحاف بحث الأشراف، ص۵۴.
- ↑ ﴿متن﴾ محمد، ص۲۲.
- ↑ ینابیع المودة، ص۴۵۹.
- ↑ سبائک الذهب، ص۷۳.
- ↑ جوهرة الکلام، ص۱۳۹.
- ↑ تاریخ العلویین، ص۱۵۸.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۲۳.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۱.
- ↑ جوهرة الکلام، ص۱۳۹.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۲۳۱؛ کشف الغمه، ج۳، ص۱۸ (به نقل از الارشاد، ج۲، ص۲۳۱).
- ↑ وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۹۳؛ کنز اللغه، ص۷۶۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷؛ انوار البهیه، ص۱۹۰ (به نقل از تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷).
- ↑ حیاة الامام موسى بن جعفر(ع)، ج۱، ص۱۴۰ (به نقل از بحار الانوار).
- ↑ شیبانى ابو عبد الله محمد بن حسن (مولاى بنى شیبان) سالها در محفل درس ابو حنیفه حضور یافت و نزد ابو یوسف دانش اندوخت. کتابهاى فراوانى نگاشت و دانش ابو حنیفه را گستراند. شافعى مىگوید دانش فراوانى از محمد بن حسن اندوختم. او همچنین مىگوید «هرکس که درباره مسأله اختلافى مورد سؤال قرار مىگرفت ناخشنودى در چهرهاش پدیدار مىشد مگر محمد بن حسن». شیبانى به سال ۱۸۷ ق. در ۵۸ سالگى زندگى را وداع گفت (نک: طبقات الفقهاء، ص۱۱۴).
- ↑ ربیع بن یونس حاجب منصور بود و پس از ابو ایوب وزیر منصور شد و مورد علاقه و اعتماد کامل او قرار گرفت. روزى منصور به ربیع گفت «خدا تو را رحمت کند اى ربیع اگر مرگ نبود دنیا چه دلپذیر و چه گوارا مىبود! ربیع به او گفت دنیاى بدون مرگ دلپذیر نیست. منصور پرسید چرا چنین است؟ ربیع پاسخ داد اگر مرگ نبود تو بر این تخت نمىنشستى. منصور گفت راست گفتى. هنگامى که مرگ منصور فرارسید به ربیع گفت آخرت را به یک خواب خوش فروختیم». گفته مىشود که ربیع پدرى شناخته شده نداشت. روزى یکى از بنى هاشم بر منصور وارد شد و لا به لاى گفتوگو مىگفت «پدرم -که خدایش رحمت کند-» و مرتب از پدر خود یاد کرده و بسیار براى او طلب رحمت مىکرد. ربیع به مرد هاشمى گفت در محضر امیر المؤمنین چقدر براى پدرت طلب رحمت مىکنى؟ مرد هاشمى گفت تو را از این بابت معذور مىدارم زیرا قدر و منزلت پدر را نمىدانى. ربیع از این پیشامد شرمگین شد. ربیع به سال ۱۷۰ ق. از دنیا رفت (نک: وفیات الاعیان، ج۱، ص۲۳۱- ۲۳۳ چاپ بولاق).
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۹۵، حدیث ۱۴؛ انوار البهیه، ص۱۸۹ (به نقل از عیون اخبار الرضا).
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۲.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۰۰، حدیث ۲ (به نقل از قرب الاسناد).
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۶.
- ↑ مناقب، ج۴، ص۳۴۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۱۱ (به نقل از اصول کافى، ج۲، ص۶۰۶).
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۶.
- ↑ یوسف بن حاتم شامى، الدر النظیم فی مناقب الائمة(ع) (نسخه خطى موجود در کتابخانه امام سید محسن حکیم نجف اشرف).
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۰۰ (به نقل از قرب الاسناد).
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۱۳۴.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۷.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۸.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۸۵.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۸.
- ↑ «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۸- ۲۹؛ الارشاد، ج۲، ص۲۳۳؛ اعلام الورى، ج۲، ص۲۶ و ۲۷ (به نقل از الارشاد، ج۲، ص۲۳۳)؛ کشف الغمه، ج۳، ص۱۸ و ۱۹؛ مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۳۴۴ (به اختصار نقل شده است).
- ↑ بحار الانوار، ج۴۸، ص۴۸۱ (به نقل از فروع کافى، ج۸، ص۸۶).
- ↑ کشف الغمه، ج۳، ص۸ (به نقل از الجنابذى)؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۲۳۵.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۴۰.
- ↑ مفصل این داستان در جاى خود خواهد آمد.
- ↑ المناقب، ج۴، ص۳۱۲.
- ↑ ابن شهر آشوب المناقب، ج۴، ص۳۱۲.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۴۲.
- ↑ آنگونه که در مأخذ آمده على بن طاهر صورى نام داشت.
- ↑ در نگارش این فصل نوشته استاد باقر شریف القرشى را مبنا قرار دادیم (نک: حیاة الامام موسى بن جعفر(ع)، ج۱، ص۱۳۸- ۱۶۲). داستان على بن طاهر صورى از کتاب «قضاء حقوق المؤمنین» نشریه تراثنا، ش۳۴، ص۱۸۶ (به نقل از بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۷۴، حدیث ۲۴).
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۴۴.