اصبغ بن نباته در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۳۹: خط ۳۹:
*نظر [[عالمان]] [[دانش]] [[رجال]] و [[حدیث]] درباره [[اصبغ بن نباته]] مختلف است و دیگری، روایتی است که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} هنگام شهادتش به [[اصبغ بن نباته]] فرموده است<ref>رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲.</ref>.
*نظر [[عالمان]] [[دانش]] [[رجال]] و [[حدیث]] درباره [[اصبغ بن نباته]] مختلف است و دیگری، روایتی است که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} هنگام شهادتش به [[اصبغ بن نباته]] فرموده است<ref>رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲.</ref>.
*[[ابن سعد]] در الطبقات الکبری پس از [[نقل]] نام و [[نسب]] [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: [[اصبغ بن نباته]] از [[علی]]{{ع}} [[روایت]] [[نقل]] کرده است و از [[اصحاب]] و همراهان آن [[حضرت]] و از جان‌نثاران [[علی]]{{ع}} و [[لشکریان]] آن [[حضرت]] به شمار می‌رفت. همچنین او، [[شیعه]] و در [[روایت]] ضعیف شمرده شده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.</ref>. [[مزی]] نیز در [[تهذیب الکمال]] این سخنان را [[نقل]] کرده است و در پایان از [[ابواحمد بن عدی]] مطلبی چنین [[نقل]] می‌کند: وقتی فردی [[ثقه]] [[حدیثی]] از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] کند، آن [[حدیث]] نزد من اشکالی ندارد و چه بسا افراد ضعیف از وی [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند<ref>الکامل، خزرجی، ج۲، ص۲۰۷؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۱۰. {{عربی|و قال ابواحمد بن عدی: لما خرج له هاهنا شیئا، لان عامة ما یرویه عن علی لایتابعه احد علیه، و هو بین الضعف، وله عن علی أخبار و روایات، و إذا حدث عن الاصبغ ثقة فهو عندی لا بأس بروایته، و إنما أتی الانکار من جهة من روی عنه، لان الراوی عنه لعله صعیفا}}.</ref>. علاوه بر وی، [[احمد عجلی]]، از [[رجال]] شناسان [[اهل سنت]] [[اصبغ بن نباته]] را از ثقات دانسته است<ref>تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.</ref>. [[خزرجی]] نیز در خلاصة تذهیب [[تهذیب]] الکمال بر [[وثاقت]] [[اصبغ بن نباته]] تأکید کرده است <ref>خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۳۹.</ref>. [[ابن شاهین]] در “[[تاریخ الثقات]]” می‌نویسد: [[اصبغ بن نباته کوفی]]، [[تابعی]] و [[موثق]] است<ref>تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.</ref>. مرحوم [[کراجکی]] هم می‌نویسد: از نظر او کسی [[جایگاه]] بالایی دارد که [[دشمنی]] او با [[علی]]{{ع}} بیشتر باشد<ref>کنز الفوائد، چاپ سنگی (رساله العجب).</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۰۵-۲۰۶.</ref>.
*[[ابن سعد]] در الطبقات الکبری پس از [[نقل]] نام و [[نسب]] [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: [[اصبغ بن نباته]] از [[علی]]{{ع}} [[روایت]] [[نقل]] کرده است و از [[اصحاب]] و همراهان آن [[حضرت]] و از جان‌نثاران [[علی]]{{ع}} و [[لشکریان]] آن [[حضرت]] به شمار می‌رفت. همچنین او، [[شیعه]] و در [[روایت]] ضعیف شمرده شده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.</ref>. [[مزی]] نیز در [[تهذیب الکمال]] این سخنان را [[نقل]] کرده است و در پایان از [[ابواحمد بن عدی]] مطلبی چنین [[نقل]] می‌کند: وقتی فردی [[ثقه]] [[حدیثی]] از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] کند، آن [[حدیث]] نزد من اشکالی ندارد و چه بسا افراد ضعیف از وی [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند<ref>الکامل، خزرجی، ج۲، ص۲۰۷؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۱۰. {{عربی|و قال ابواحمد بن عدی: لما خرج له هاهنا شیئا، لان عامة ما یرویه عن علی لایتابعه احد علیه، و هو بین الضعف، وله عن علی أخبار و روایات، و إذا حدث عن الاصبغ ثقة فهو عندی لا بأس بروایته، و إنما أتی الانکار من جهة من روی عنه، لان الراوی عنه لعله صعیفا}}.</ref>. علاوه بر وی، [[احمد عجلی]]، از [[رجال]] شناسان [[اهل سنت]] [[اصبغ بن نباته]] را از ثقات دانسته است<ref>تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.</ref>. [[خزرجی]] نیز در خلاصة تذهیب [[تهذیب]] الکمال بر [[وثاقت]] [[اصبغ بن نباته]] تأکید کرده است <ref>خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۳۹.</ref>. [[ابن شاهین]] در “[[تاریخ الثقات]]” می‌نویسد: [[اصبغ بن نباته کوفی]]، [[تابعی]] و [[موثق]] است<ref>تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.</ref>. مرحوم [[کراجکی]] هم می‌نویسد: از نظر او کسی [[جایگاه]] بالایی دارد که [[دشمنی]] او با [[علی]]{{ع}} بیشتر باشد<ref>کنز الفوائد، چاپ سنگی (رساله العجب).</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۰۵-۲۰۶.</ref>.
==[[روایات]] [[اصبغ بن نباته]]==
*[[اصبغ بن نباته]] [[روایات]] فراوانی از [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} [[نقل]] کرده است و خود در سلسله [[سند]] [[روایات]] متعددی نیز قرار دارد. [[روایات]] [[نقل]] شده از [[امام علی]]{{ع}} در موضوعات گوناگونی است که در ادامه برخی [[روایات]] را [[نقل]] می‌کنیم:
#'''[[آیین]] [[حکومت‌داری]]:''' از مشهورترین روایاتی که وی از [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} [[نقل]] کرده، [[عهدنامه مالک اشتر]] است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگام فرستادن او به [[مصر]] برای ایشان نگاشتند. این [[نامه]] را [[سید رضی]] در [[نهج البلاغه]] و در قسمت [[نامه‌ها]]، [[نامه]] شماره ۵۳ آورده است<ref>رجال النجاشی، نجاشی، ص۸ – ۹؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷-۳۸.</ref>.
#'''[[موعظه]] و [[پند]]:''' [[روایت]] دیگری که [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] کرده، [[وصیّت]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} به پسرش، [[محمد حنفیه]] است<ref>کافی، کلینی، ج۵، ص۳۳۷-۳۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷- ۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۵۱۰؛ الوافی، فیض کاشانی، ج۲۲، ص۷۹۹؛ وسائل الشیعة، سید محسن امین، ج۲۰، ص۶۴.</ref>.
#'''[[پیامبر]] و [[علی]]{{ع}} [[پدر]] امت‌اند:''' او بعد از ضربت خوردن [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} در [[شب]] بیست و یکم [[ماه مبارک رمضان]]، [[حدیثی]] را از آن [[حضرت]] [[نقل]] کرده که آن [[حضرت]] آن را از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} [[نقل]] فرموده است؛ [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: در [[شب]] [[شهادت]] [[حضرت]] به منزل ایشان رفته، به ایشان گفتم: [[دوست]] داشتم [[حدیثی]] از شما بشنوم؛ [[حضرت]] فرمود: بنشین که پس از این، [[حدیثی]] از من نخواهی شنید؛ بدان ای [[اصبغ بن نباته]]! چنان که تو به [[عیادت]] من [[آمدی]]، من هم به [[عیادت]] [[حضرت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} رفتم؛ پس به من فرمود: ای [[ابوالحسن]]، بیرون برو و در میان [[مردم]] ندا کن: {{متن حدیث| الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ }}<ref>برای گرد آمدن مردم در مسجد از این عبارت استفاده می‌شود.</ref>، پس بالای [[منبر]] برو و از [[مقام]] من یک پله پائین‌تر بنشین و خطاب به [[مردم]] بگو: هر که به [[والدین]] خود [[جفا]] کند، پس [[لعنت خدا]] بر او باد! و هر که از مولای خود بگریزد، پس [[لعنت خدا]] بر او باد! و هر کس به اجیر درباره مزدش [[ظلم]] کند، پس [[لعنت خدا]] بر او باد!<ref>{{متن حدیث| أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ}}.</ref>. من آن‌چه [[حبیب]] من، [[رسول خدا]]{{صل}} [[امر]] فرموده بود، به جای آوردم؛ پس کسی در پائین [[مسجد]]، از میان جمعیت برخاست و گفت: "یا ابا الحسن، [[سخن]] خود را به طور مختصر گفتی؛ آنها را برای ما توضیح بده"! پس به او جواب نگفتم و به [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسیدم و سؤال آن مرد را به [[حضرت]] گفتم"؛ [[اصبغ بن نباته]] گوید: سپس آن [[حضرت]] دست مرا گرفت و فرمود: "دست خود را بگشا!"؛ پس من دستم را گشودم، و آن [[حضرت]] یکی از انگشتان دست مرا گرفت و فرمود: "ای [[اصبغ بن نباته]]! هم چنان که من انگشت دست تو را گرفتم، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز یکی از انگشتان مرا گرفت و فرمود: "ای [[ابوالحسن]]، من و تو دو [[پدر]] این [[امّت]] هستیم؛ هر کس به ما [[جفا]] کند، پس [[لعنت خدا]] بر او! من و تو مولای این [[امّت]] هستیم؛ پس هر کس از ما بگریزد، [[لعنت خدا]] بر او باد! و من و تو اجیران این [[امّت]] هستیم، پس هر کس نسبت به اجرت ما [[ظلم]] کند، پس [[لعنت خدا]] بر او باد! "سپس فرمود: "آمین" من هم گفتم آمین"<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۴۴ - ۴۵.</ref>.
#'''[[علی]]{{ع}} تقسیم کننده [[بهشت و جهنم]]:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند، روزی [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} به من فرمود: "ای [[اصبغ بن نباته]]! روزی [[رسول خدا]]{{صل}} مرا در یکی راه‌های [[مدینه]] دید، در حالی که من [[اندوهگین]] بودم؛ به گونه‌ای که [[غم]] در صورت من ظاهر بود؛ پس آن [[حضرت]] خطاب به من فرمود: ای [[ابوالحسن]]، تو را [[غمگین]] می‌بینم؛ آیا میخواهی [[حدیثی]] برای تو بگویم که پس از آن هرگز [[غمگین]] نشوی؟ گفتم بله؛ فرمود: هنگامی که [[روز قیامت]] شود، [[حقّ]] تعالی منبری را که بلندتر از منبرهای [[پیغمبران]] و [[شهیدان]] است، قرار دهد؛ پس [[حقّ]] تعالی به تو [[دستور]] دهد که بالای آن [[منبر]]، یک پله پائین‌تر از [[جایگاه]] من قرار بگیری؛ پس به دو [[ملک]] [[دستور]] می‌دهد که یک پله پائین‌تر از تو بنشینند و چون بالای [[منبر]] قرار گرفتیم، تمام آفریدگان [[خداوند]] از اولین و آخرین حاضر می‌شوند؛ پس یکی از آن دو ملکی که یک پله پایین‌تر از تو نشسته‌اند، با صدای بلند خطاب به حاضران می‌گوید: "ای [[مردم]]! هر که مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر که مرا نمی‌شناسد، خودم را به او معرفی می‌کنم؛ من "رضوان" [[خازن]] بهشت‌ام؛ همانا [[خداوند]] به منّ و [[کرم]] و [[فضل]] و جلال خود به من [[دستور]] داد کلیدهای [[بهشت]] را به [[محمّد]]{{صل}} تحویل دهم؛ [[حضرت محمد]]{{صل}} نیز [[دستور]] داد آنها را به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} تحویل دهم؛ من شماها را در این باره [[شاهد]] می‌گیرم که چنین کردم". پس از او فرشته‌ای که پایین‌تر از [[رضوان]] نشسته است، بر می‌خیزد و با صدای بلندی که همه [[اهل]] [[محشر]] می‌شنوند، می‌گوید: "ای [[مردم]]! هر که مرا می‌شناسد که می‌شناسد، و هر کس نمی‌شناسد، خودم را معرفی می‌کنم؛ من، "مالک"، [[خازن]] جهنّم هستم؛ همانا [[حقّ]] تعالی به منّ و [[فضل]] و [[کرم]] و جلال خود به من [[دستور]] داد کلیدهای جهنّم را به [[محمد]]{{صل}} تحویل دهم، و [[محمد]]{{صل}} نیز [[دستور]] داد آنها را به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} تحویل دهم؛ اینک شما را [[شاهد]] می‌گیرم که چنین کردم". سپس [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "پس من کلیدهای [[بهشت و دوزخ]] را می‌گیرم". سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "یا [[علی]]! تو بالای دامن مرا می‌گیری و [[اهل بیت]] تو بالای دامن تو را می‌گیرند، و [[شیعیان]] تو بالای دامن [[اهل بیت]] تو را می‌گیرند". سپس [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "پس من دست‌های خود را بر هم زدم و گفتم: به سوی [[بهشت]] می‌رویم یا [[رسول الله]]؟ فرمود: به [[پروردگار]] [[کعبه]] قسم، بله"<ref>الروضه فی فضائل امیرالمؤمنین، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۱۳۲.</ref>.
#'''[[ثواب]] نام [[محمد]] داشتن:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند، [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "هیچ خانه‌ای نیست که اسم [[پیامبر خدا]] در آن [[خانه]] باشد، مگر اینکه [[خداوند متعال]] فرشته‌ای را بر میانگیزاند که [[صبح و شام]] [[اهل]] آن [[خانه]] را [[تقدیس]] و [[تنزیه]] کند"<ref>ذیل تاریخ مدینة السلام، ابن دبیثی، ج۱، ص۲۵۱- ۲۵۲؛ أخبار أصبهان، حافظ اصبهانی، ج۱، ص۲۶۶؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۵- ۳۵۶؛ الموضوعات، ابن الجوزی، ج۱، ص۱۵۴.</ref>.
#'''[[ایمان آوردن]] [[عبدالمطلب]] و [[ابوطالب]]:''' از مسائل مهم و اساسی در [[تاریخ اسلام]] بحث [[ایمان آوردن]] [[پدران]] و اجداد [[رسول گرامی اسلام]] و [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} است؛ طبق نظر محققان و [[اندیشمندان]] [[اسلامی]] که از [[باورهای اساسی]] [[شیعیان]] و بیشتر [[مسلمانان]] است، ایشان یکتاپرست و [[موحد]] بوده‌اند و [[روایات]] فراوانی از [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} در این باره [[نقل]] شده که یکی از آنها را [[اصبغ بن نباته]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] کرده است؛ [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} درباره [[ایمان]] [[پدر]] و اجداد خود فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]! پدرم و جدّم، [[عبدالمطلب]] و [[هاشم]] و [[عبدمناف]] بتی را نپرستیدند"؛ پرسیدند: ای [[امیرمؤمنان]] آنان در دوران [[جاهلی]] چه چیزی را می‌پرستیدند؟! فرمود: "بر [[آیین]] [[ابراهیم]]{{ع}} به سوی بیت‌الله [[نماز]] می‌خواندند و از [[آیین]] او جدا نبودند"<ref>کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ۱، ص۱۷۵.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۱۱

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث اصبغ بن نباته است. "اصبغ بن نباته" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصبغ بن نباته (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

جایگاه اصبغ بن نباته

اصبغ بن نباته در مدائن

فرزندان

  • در کتب رجال و تراجم از خاندان و فرزندان اصبغ بن نباته اثری به چشم نمی‌خورد، ولی در برخی از نقل‌ها به شخصی به نام قاسم اشاره شده که از راویان و عالمان بوده است. طبری از قول قاسم، فرزند اصبغ بن نباته جریان حمله امام حسین(ع) به سوی فرات در کربلا و اصابت تیر به چانه آن حضرت را نقل کرده است [۱۸].
  • شیخ صدوق در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال از قاسم، فرزند اصبغ بن نباته نقل کرده که گفته است، روزی مردی سیاه‌روی از قبیله "بنی دارم " که در ماجرای کربلا حاضر و پیش از آن، زیبا و بسیار سفید روی بود، نزد ما آمد؛ به او گفتم: به خاطر تغییر رنگ چهره‌ات تو را به سختی شناختم؛ آن مرد گفت: "مردی از یاران حسین(ع) را که سفید روی بود و بر پیشانی‌اش اثر سجده بود، کشتم و پسر او را با خود آوردم". قاسم گوید، روزی من آن مرد را سوار بر اسب دیدم که خوشحال بود و آن سر را بر سینه اسبش آویخته بود و آن سر به زانوان اسب می‌خورد؛ پس به پدرم گفتم: ای کاش آن سر را کمی بالاتر می‌برد! نمی‌بینی که زانوان اسب با آن سر چه می‌کند؟! پدرم گفت: "فرزند عزیزم! آنچه بر سرش آورده‌اند، سخت‌تر از این بوده است. آن مرد خود برایم تعریف می‌کرد، از آن هنگام که او را کشته‌ام، شبی به خواب نمی‌روم جز آنکه او به سراغم می‌آید و شانه‌هایم را می‌گیرد و مرا می‌کشد و می‌گوید: "راه بیفت" و مرا به دوزخ می‌کشاند و در آن می‌افکند تا صبح از خواب برخیزم"؛ و نیز گوید: یکی از زنان همسایه که صدایش را در خواب شنیده بود، می‌گفت: "با ناله‌ها و نعره‌هایش نمی‌گذارد یک لحظه از شب را هم به خواب رویم". راوی در ادامه گوید: پس با گروهی از جوانان قبیله نزد همسرش رفتیم و درباره او از همسرش پرسیدیم؛ او گفت: "خود، همه چیز را آشکارا گفته و راست گفته است"[۱۹][۲۰].

احتجاج به حدیث غدیر نزد معاویه

اصبغ بن نباته و مسئله امامت

اصبغ بن نباته و شرطة الخمیس[۲۶]

اصبغ بن نباته از نگاه اندیشوران

روایات اصبغ بن نباته

  1. آیین حکومت‌داری: از مشهورترین روایاتی که وی از امیر المؤمنین علی(ع) نقل کرده، عهدنامه مالک اشتر است که امیرالمؤمنین(ع) هنگام فرستادن او به مصر برای ایشان نگاشتند. این نامه را سید رضی در نهج البلاغه و در قسمت نامه‌ها، نامه شماره ۵۳ آورده است[۳۸].
  2. موعظه و پند: روایت دیگری که اصبغ بن نباته نقل کرده، وصیّت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به پسرش، محمد حنفیه است[۳۹].
  3. پیامبر و علی(ع) پدر امت‌اند: او بعد از ضربت خوردن امیر المؤمنین علی(ع) در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، حدیثی را از آن حضرت نقل کرده که آن حضرت آن را از رسول گرامی اسلام(ص) نقل فرموده است؛ اصبغ بن نباته می‌گوید: در شب شهادت حضرت به منزل ایشان رفته، به ایشان گفتم: دوست داشتم حدیثی از شما بشنوم؛ حضرت فرمود: بنشین که پس از این، حدیثی از من نخواهی شنید؛ بدان ای اصبغ بن نباته! چنان که تو به عیادت من آمدی، من هم به عیادت حضرت رسول اکرم(ص) رفتم؛ پس به من فرمود: ای ابوالحسن، بیرون برو و در میان مردم ندا کن: « الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ »[۴۰]، پس بالای منبر برو و از مقام من یک پله پائین‌تر بنشین و خطاب به مردم بگو: هر که به والدین خود جفا کند، پس لعنت خدا بر او باد! و هر که از مولای خود بگریزد، پس لعنت خدا بر او باد! و هر کس به اجیر درباره مزدش ظلم کند، پس لعنت خدا بر او باد![۴۱]. من آن‌چه حبیب من، رسول خدا(ص) امر فرموده بود، به جای آوردم؛ پس کسی در پائین مسجد، از میان جمعیت برخاست و گفت: "یا ابا الحسن، سخن خود را به طور مختصر گفتی؛ آنها را برای ما توضیح بده"! پس به او جواب نگفتم و به خدمت پیامبر(ص) رسیدم و سؤال آن مرد را به حضرت گفتم"؛ اصبغ بن نباته گوید: سپس آن حضرت دست مرا گرفت و فرمود: "دست خود را بگشا!"؛ پس من دستم را گشودم، و آن حضرت یکی از انگشتان دست مرا گرفت و فرمود: "ای اصبغ بن نباته! هم چنان که من انگشت دست تو را گرفتم، پیامبر اکرم(ص) نیز یکی از انگشتان مرا گرفت و فرمود: "ای ابوالحسن، من و تو دو پدر این امّت هستیم؛ هر کس به ما جفا کند، پس لعنت خدا بر او! من و تو مولای این امّت هستیم؛ پس هر کس از ما بگریزد، لعنت خدا بر او باد! و من و تو اجیران این امّت هستیم، پس هر کس نسبت به اجرت ما ظلم کند، پس لعنت خدا بر او باد! "سپس فرمود: "آمین" من هم گفتم آمین"[۴۲].
  4. علی(ع) تقسیم کننده بهشت و جهنم: اصبغ بن نباته نقل می‌کند، روزی امیر المؤمنین علی(ع) به من فرمود: "ای اصبغ بن نباته! روزی رسول خدا(ص) مرا در یکی راه‌های مدینه دید، در حالی که من اندوهگین بودم؛ به گونه‌ای که غم در صورت من ظاهر بود؛ پس آن حضرت خطاب به من فرمود: ای ابوالحسن، تو را غمگین می‌بینم؛ آیا میخواهی حدیثی برای تو بگویم که پس از آن هرگز غمگین نشوی؟ گفتم بله؛ فرمود: هنگامی که روز قیامت شود، حقّ تعالی منبری را که بلندتر از منبرهای پیغمبران و شهیدان است، قرار دهد؛ پس حقّ تعالی به تو دستور دهد که بالای آن منبر، یک پله پائین‌تر از جایگاه من قرار بگیری؛ پس به دو ملک دستور می‌دهد که یک پله پائین‌تر از تو بنشینند و چون بالای منبر قرار گرفتیم، تمام آفریدگان خداوند از اولین و آخرین حاضر می‌شوند؛ پس یکی از آن دو ملکی که یک پله پایین‌تر از تو نشسته‌اند، با صدای بلند خطاب به حاضران می‌گوید: "ای مردم! هر که مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر که مرا نمی‌شناسد، خودم را به او معرفی می‌کنم؛ من "رضوان" خازن بهشت‌ام؛ همانا خداوند به منّ و کرم و فضل و جلال خود به من دستور داد کلیدهای بهشت را به محمّد(ص) تحویل دهم؛ حضرت محمد(ص) نیز دستور داد آنها را به علی بن ابی طالب(ع) تحویل دهم؛ من شماها را در این باره شاهد می‌گیرم که چنین کردم". پس از او فرشته‌ای که پایین‌تر از رضوان نشسته است، بر می‌خیزد و با صدای بلندی که همه اهل محشر می‌شنوند، می‌گوید: "ای مردم! هر که مرا می‌شناسد که می‌شناسد، و هر کس نمی‌شناسد، خودم را معرفی می‌کنم؛ من، "مالک"، خازن جهنّم هستم؛ همانا حقّ تعالی به منّ و فضل و کرم و جلال خود به من دستور داد کلیدهای جهنّم را به محمد(ص) تحویل دهم، و محمد(ص) نیز دستور داد آنها را به علی بن ابی طالب(ع) تحویل دهم؛ اینک شما را شاهد می‌گیرم که چنین کردم". سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "پس من کلیدهای بهشت و دوزخ را می‌گیرم". سپس پیامبر(ص) فرمود: "یا علی! تو بالای دامن مرا می‌گیری و اهل بیت تو بالای دامن تو را می‌گیرند، و شیعیان تو بالای دامن اهل بیت تو را می‌گیرند". سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "پس من دست‌های خود را بر هم زدم و گفتم: به سوی بهشت می‌رویم یا رسول الله؟ فرمود: به پروردگار کعبه قسم، بله"[۴۳].
  5. ثواب نام محمد داشتن: اصبغ بن نباته نقل می‌کند، امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند: "هیچ خانه‌ای نیست که اسم پیامبر خدا در آن خانه باشد، مگر اینکه خداوند متعال فرشته‌ای را بر میانگیزاند که صبح و شام اهل آن خانه را تقدیس و تنزیه کند"[۴۴].
  6. ایمان آوردن عبدالمطلب و ابوطالب: از مسائل مهم و اساسی در تاریخ اسلام بحث ایمان آوردن پدران و اجداد رسول گرامی اسلام و امیر المؤمنین علی(ع) است؛ طبق نظر محققان و اندیشمندان اسلامی که از باورهای اساسی شیعیان و بیشتر مسلمانان است، ایشان یکتاپرست و موحد بوده‌اند و روایات فراوانی از پیشوایان معصوم(ع) در این باره نقل شده که یکی از آنها را اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است؛ اصبغ بن نباته می‌گوید: امیرمؤمنان علی(ع) درباره ایمان پدر و اجداد خود فرمود: "به خدا سوگند! پدرم و جدّم، عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف بتی را نپرستیدند"؛ پرسیدند: ای امیرمؤمنان آنان در دوران جاهلی چه چیزی را می‌پرستیدند؟! فرمود: "بر آیین ابراهیم(ع) به سوی بیت‌الله نماز می‌خواندند و از آیین او جدا نبودند"[۴۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. اصبغ، به فتح همزه، سکون صاد و فتح باء. نباته: بضم نون، فتح باء، و تاء مفتوحه. ر.ک: تنقیح المقال، ج۱۱ (باب الهمزة، بعدها صاد أو ضاد)، ص۱۲۷- ۱۲۸. أصبغ بن نباته بن حارث (بسام) بن عمرو بن فاتک بن عامر بن مجاشع بن دارم بن مالک حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم.
  2. أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمد هادی امینی، ج۱، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر درباره این شخصیت، نک: رجال نجاشی، ص۶؛ رجال شیخ طوسی، ص۵؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱، ص۱۵۰. و همچنین: إتقان المقال، ص۲۷؛ الاشتقاق، ص۲۴۳؛ الإصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۰۸؛ أخبار أصبهان، ج۲، ص۶۰؛ بهجة الآمال، ج۲، ص۳۴۸؛ تأسیس الشیعة، ص۲۸۱، ۳۵۸؛ تحفة الأحباب، ص۲۴؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۸۱؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۶۲؛ تهذیب المقال، ج۱، ص۱۹۱؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۰۶؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۱۹؛ جمهرة أنساب العرب، ص۲۳۱؛ خلاصة الأقوال، ص۲۴؛ رجال ابن داود، ص۵۲؛ رجال الطوسی، ص۳۴؛ رجال الکشی، ص۱۰۳؛ رجال النجاشی، ص۶؛ رجال البرقی، ص۵؛ سفینة البحار، ج۱، ص۶۹۵ و ج۲، ص۷؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱، ص۲۴۸؛ ج۳، ص۱۹۵؛ ج۵، ص۱۷۶؛ ج۸، ص۸۲؛ ج۱۸، ص۲۲۷؛ العقد الفرید، ج۳، ص۲۶۸؛ الغدیر، ج۱، ص۱۵، ۲۵، ۲۸، ۴۵، ۴۹، ۶۲، ۸۵، ۱۶۷ و ۲۰۲؛ الغارات، ج۱، ص۲۲، ۱۸۳ و ۱۸۹ و ج۲، ص۵۰۱، ۷۱۶ و ۷۴۰؛ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۲۶۶ و ج۲، ص۷۷؛ فهرست الطوسی، ص۶۲ و ۶۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۰۳؛ لسان المیزان، ج۷، ص۱۸۰؛ معجم الثقات، ص۱۹، ۲۴۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۱۸؛ المناقب، ج۳، ص۱۷۳؛ منتهی المقال، ص۶۱؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۷۱؛ نقد الرجال، ص۴۹؛ وقعة صفین، ص۵، ۱۲۶، ۱۴۶، ۱۵۸، ۲۳۱، ۳۲۲، ۴۰۶، ۴۲۲ و ۴۲۳؛ مجالس المؤمنین، ص۳۰۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۰۳؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۶۴-۴۶۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۱۸؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۲۳۳؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۴۶۵؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۹۲۷- ۱۹۳۰.
  3. رجال البرقی، برقی، «و أصحابه من الیمن: الاصبغ بن نباته».
  4. رجال الطوسی، طوسی، ص۳۴.
  5. رجال الطوسی، طوسی، ص۶۶؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۲۴۶.
  6. مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۰؛ او افرادی را نام میبرد و سپس اضافه می‌کند: ... و أصحابه من خواص أبیه مثل حجر و رشید و رفاعة و کمیل و المسیب و قیس و ابن واثلة و ابن واثله و ابن الحمق و ابن أرقم و ابن صرد و ابن عقله و جابر و الدؤلی و عبایة و جعید و سلیم و حبیب قیس و الأحنف و الأصبغ و الأعور مما لا یحصی کثره.
  7. أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمد هادی امینی،ج ۱، ص۶۵.
  8. مصادر نهج البلاغة و اسانیده، سید عبد الزهراء، ج۱، ص۴۹؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۳۵ (پاورقی ۱).
  9. شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۹۹-۲۰۰.
  10. رجال الطوسی، طوسی، ص۵۷، ش۴۰۷؛ و نیز، ص۹۳، ش۹۱۹.
  11. بر اساس روایتی که ابن شهر آشوب در مناقب آورده است، در بخش روایات، از وی نیز نقل خواهیم کرد.
  12. وقعة صفین، ص۴۴۳.
  13. اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمدهادی امینی، ج۱، ص۶۶.
  14. رجال البرقی، برقی، ص۴ (همراه رجال ابی داود حلی چاپ شده است).
  15. رجال ابن داود، ابن داوود، ص۶۰ (ش ۲۰۱).
  16. شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۰-۲۰۱.
  17. تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۱، ص:۱۳۵.
  18. الارشاد، شیخ مفید،ج۲، ص: ۱۰۹-۱۱۰؛ تاریخ طبری، طبری، ج۵، ص: ۴۴۹- ۴۵۰ و نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا، یوسف غروی (مترجم: جواد سلیمانی)، ص:۱۸۳.
  19. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۲۱۹.
  20. شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۲-۲۰۳.
  21. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  22. مناقب الخوارزمی، خوارزمی، ص۲۰۵، ح۲۴۰؛ تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۸۵؛ الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۴.
  23. شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۳-۲۰۴.
  24. رجال الکشی، کشی، ص۳۲۰.
  25. شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۴.
  26. خمیس، به لشکری گفته می‌شود که پنج قسمت دارد: مقدمه، قلب (مرکز فرماندهی)، میمنه، میسره و ساقه؛ پس اگر میگویند که فلان صحابی أمیرالمؤمنین علی(ع) از شرطه الخمیس بوده، به این معنی است که از لشکریان ویژه ایشان بوده است که میان او و آن حضرت شرط یاد شده منعقد شده بود. (سماء المقال، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۷۰۲ (خمس)؛ مصباح المنیر، ج۱، ص۳۰۹، ماده شرط).
  27. رجال الکشی، کشی، ص۳۲۰.
  28. رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲؛ سماء المقال، ج۲، ص۲۴۶- ۲۴۷؛ همچنین ر.ک: اساس البلاغه، ص۳۲۶؛ تعلیقات میرداماد بر رجال کشی، ج۱، ص۱۹-۲۶.
  29. شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۵.
  30. رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲.
  31. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.
  32. الکامل، خزرجی، ج۲، ص۲۰۷؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۱۰. و قال ابواحمد بن عدی: لما خرج له هاهنا شیئا، لان عامة ما یرویه عن علی لایتابعه احد علیه، و هو بین الضعف، وله عن علی أخبار و روایات، و إذا حدث عن الاصبغ ثقة فهو عندی لا بأس بروایته، و إنما أتی الانکار من جهة من روی عنه، لان الراوی عنه لعله صعیفا.
  33. تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.
  34. خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۳۹.
  35. تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.
  36. کنز الفوائد، چاپ سنگی (رساله العجب).
  37. شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۵-۲۰۶.
  38. رجال النجاشی، نجاشی، ص۸ – ۹؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷-۳۸.
  39. کافی، کلینی، ج۵، ص۳۳۷-۳۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷- ۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۵۱۰؛ الوافی، فیض کاشانی، ج۲۲، ص۷۹۹؛ وسائل الشیعة، سید محسن امین، ج۲۰، ص۶۴.
  40. برای گرد آمدن مردم در مسجد از این عبارت استفاده می‌شود.
  41. « أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ».
  42. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۴۴ - ۴۵.
  43. الروضه فی فضائل امیرالمؤمنین، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۱۳۲.
  44. ذیل تاریخ مدینة السلام، ابن دبیثی، ج۱، ص۲۵۱- ۲۵۲؛ أخبار أصبهان، حافظ اصبهانی، ج۱، ص۲۶۶؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۵- ۳۵۶؛ الموضوعات، ابن الجوزی، ج۱، ص۱۵۴.
  45. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ۱، ص۱۷۵.