عدالت اجتماعی در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'امکان پذیر' به 'امکانپذیر') |
(←پانویس) |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = عدالت اجتماعی | | موضوع مرتبط = عدالت اجتماعی | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = عدالت اجتماعی | ||
| مداخل مرتبط = [[عدالت اجتماعی در قرآن]] - [[عدالت اجتماعی در کلام اسلامی]] - [[عدالت اجتماعی در سیره معصومان]] - [[عدالت اجتماعی در | | مداخل مرتبط = [[عدالت اجتماعی در قرآن]] - [[عدالت اجتماعی در کلام اسلامی]] - [[عدالت اجتماعی در سیره معصومان]] - [[عدالت اجتماعی در معارف و سیره نبوی]] - [[عدالت اجتماعی در معارف و سیره علوی]] - [[عدالت اجتماعی در فقه اسلامی]] - [[عدالت اجتماعی در فقه سیاسی]] - [[عدالت اجتماعی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = عدالت (پرسش) | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۲: | ||
بنابراین در سایه عدالت است که امنیت همگان و رفاهت مردمان تأمین میشود و زمینه [[تربیت]] آنان [[تدارک]] میگردد، و [[دین]] و [[دینداری]] به [[درستی]] برپا میشود و رونق [[حقیقی]] مییابد. امام صادق {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|أَنَّ فِي وِلَايَةِ وَالِي الْعَدْلِ وَ وُلَاتِهِ إِحْيَاءَ كُلِّ حَقٍّ وَ كُلِّ عَدْلٍ وَ إِمَاتَةَ كُلِّ ظُلْمٍ وَ جَوْرٍ وَ فَسَادٍ فَلِذَلِكَ كَانَ السَّاعِي فِي تَقْوِيَةِ سُلْطَانِه وَ الْمُعِينُ لَهُ عَلَى وِلَايَتِهِ سَاعِياً إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ مُقَوِّياً لِدِينِهِ}}<ref>«در ولایت والی عادل و کارگزارانش هر حق و عدلی زنده میشود و هر ستم و جور و فسادی کشته میشود، و به همین جهت هر کس که در تقویت حکومت او بکوشد و در اداره امور به او مدد رساند، کوشنده در راه طاعت خدا و نیروبخش دین اوست». تحف العقول، ص۲۴۶.</ref>. [[فرمان]] بردن از [[خدا]] و مدد رساندن به [[دین خدا]]، در [[اجرای عدالت]] است؛ و اینگونه است که [[مردمان]] به [[صلاح]] و سامان میآیند و [[وحدت]] و [[یکپارچگی]] تحقق مییابد. [[حضرت زهرا]] {{س}} فرمود: {{متن حدیث|فَفَرَضَ اللهُ... الْأحْکَامَ الْعَدْلَ إِینَاسَاً لِلرَّعِیَّةِ}}<ref>«خداوند عدالت در قضاوت را سبب انس یافتن مردمان [با هم و با حکومت] قرار داده است». دلائل الامامة، ص۳۲-۳۳.</ref>. | بنابراین در سایه عدالت است که امنیت همگان و رفاهت مردمان تأمین میشود و زمینه [[تربیت]] آنان [[تدارک]] میگردد، و [[دین]] و [[دینداری]] به [[درستی]] برپا میشود و رونق [[حقیقی]] مییابد. امام صادق {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|أَنَّ فِي وِلَايَةِ وَالِي الْعَدْلِ وَ وُلَاتِهِ إِحْيَاءَ كُلِّ حَقٍّ وَ كُلِّ عَدْلٍ وَ إِمَاتَةَ كُلِّ ظُلْمٍ وَ جَوْرٍ وَ فَسَادٍ فَلِذَلِكَ كَانَ السَّاعِي فِي تَقْوِيَةِ سُلْطَانِه وَ الْمُعِينُ لَهُ عَلَى وِلَايَتِهِ سَاعِياً إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ مُقَوِّياً لِدِينِهِ}}<ref>«در ولایت والی عادل و کارگزارانش هر حق و عدلی زنده میشود و هر ستم و جور و فسادی کشته میشود، و به همین جهت هر کس که در تقویت حکومت او بکوشد و در اداره امور به او مدد رساند، کوشنده در راه طاعت خدا و نیروبخش دین اوست». تحف العقول، ص۲۴۶.</ref>. [[فرمان]] بردن از [[خدا]] و مدد رساندن به [[دین خدا]]، در [[اجرای عدالت]] است؛ و اینگونه است که [[مردمان]] به [[صلاح]] و سامان میآیند و [[وحدت]] و [[یکپارچگی]] تحقق مییابد. [[حضرت زهرا]] {{س}} فرمود: {{متن حدیث|فَفَرَضَ اللهُ... الْأحْکَامَ الْعَدْلَ إِینَاسَاً لِلرَّعِیَّةِ}}<ref>«خداوند عدالت در قضاوت را سبب انس یافتن مردمان [با هم و با حکومت] قرار داده است». دلائل الامامة، ص۳۲-۳۳.</ref>. | ||
[[جامعه انسانی]] به معنای [[واقعی]] در پرتو [[دادگری]] جلوه مییابد. [[شیخ صدوق]] و شیخ [[ابن فتال نیشابوری]] در خبری [[زیبا]] این [[حقیقت]] را بازگو کردهاند. آوردهاند که [[ذو القرنین]] [[نبی]] {{ع}} پس از پایان بردن سد | [[جامعه انسانی]] به معنای [[واقعی]] در پرتو [[دادگری]] جلوه مییابد. [[شیخ صدوق]] و شیخ [[ابن فتال نیشابوری]] در خبری [[زیبا]] این [[حقیقت]] را بازگو کردهاند. آوردهاند که [[ذو القرنین]] [[نبی]] {{ع}} پس از پایان بردن سد به شهری وارد شد که [[مردم]] آنجا در [[امنیت]] و [[رفاهت]] و [[عزت]] کامل به سر میبردند. در قرآن کریم، سوره کهف، آیات {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا * إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا * فَأَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا * قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا * وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا * ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا * كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا * ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا * قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا * قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا * آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا * فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا}} <ref>«و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند * ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم * پس، راهی را پی گرفت * تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری* گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد * و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت * سپس راهی را پی گرفت * تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم * چنین بود؛ و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهی چیرگی داشتیم * سپس راهی را پی گرفت * تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند * گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ * گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم * پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم * و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۸۳-۹۷.</ref> درباره ذوالقرنین و ساختن سد آمده است. | ||
[[ذوالقرنین]] در شگفت شد و علت را جویا گردید. آنان از [[حکومت]] [[عدالت]] در میان خود سخن گفتند و در پاسخ پرسشهای او آثار و نتایج عدالت را برشمردند: همچنان که میرفت به مردمانی عالم از [[قوم موسی]] رسید که به [[حق]] [[هدایت]] میکردند و بر مبنای عدالت عمل مینمودند. پس چون آنان را دید، بدیشان فرمود: ای مردم، مرا از وضع خود [[آگاه]] کنید که من تمام خاور و باختر، و خشکی و دریا، و [[پستی]] و بلندی، و [[روشنایی]] و [[تاریکی]] [[زمین]] را پیمودهام و با جامعهای مانند شما روبهرو نشدهام. چرا [[گور]] مردگانتان بر در خانههایتان است؟ گفتند: برای این که [[مرگ]] را فراموش نکنیم و یادش را از دلهایمان بیرون نبریم. فرمود: چرا خانههایتان در ندارد؟ گفتند: در میان ما دزد و مشکوکی نیست و جز انسانهای [[امین]] در میان ما کسی نیست. فرمود: چرا فرماندهانی ندارید؟ گفتند: ما به یکدیگر [[ستم]] روا نمیداریم. فرمود: چرا حاکمانی در میانتان نیست؟ گفتند: ما با یکدیگر [[دشمنی]] نمیورزیم. فرمود: چرا [[پادشاه]] ندارید؟ گفتند: ما [[ثروت اندوزی]] نمیکنیم. فرمود: چرا بر یکدیگر [[برتری]] ندارید و متفاوت نیستید؟ گفتند: زیرا با یکدیگر [[مواسات]] و [[مهربانی]] میکنیم. فرمود: چرا با یکدیگر [[نزاع]] نمیکنید و [[اختلاف]] ندارید؟ گفتند: به سبب نزدیک و [[الفت]] قلبهایمان و [[اصلاح]] میان خودمان. فرمود: چرا [[زیادهروی]] و [[کشتار]] میان شما نیست؟ گفتند: زیرا [[اراده]] خود را بر طبیعتمان و [[بردباری]] را بر هوسهایمان چیره کردهایم. فرمود: چرا [[وحدت]] دارید و بر [[راه مستقیم]] [[سیر]] میکنید؟ گفتند: زیرا به یکدیگر [[دروغ]] نمیگوییم و [[نیرنگ]] نمیزنیم و پشت سر یکدیگر [[بدگویی]] نمیکنیم. فرمود: مرا خبر دهید که چرا میان شما نادار و کمبودداری یافت نمیشود؟ گفتند: زیرا ما به طوری مساوی تقسیم میکنیم. فرمود: چرا میان شما [[انسان]] [[خشن]] و [[تندخویی]] وجود ندارد؟ گفتند: زیرا خود را به افتادگی و [[فروتنی]] پروردهایم. فرمود: چرا [[خداوند]] طولانیترین عمرها را به شما داده است؟ گفتند: چون به [[حق]] [[رفتار]] مینماییم و به [[عدالت]] [[حکم]] میکنیم.<ref>{{متن حدیث|فَبَيْنَا هُوَ يَسِيرُ إِذْ وَقَعَ عَلَى الْأُمَّةِ الْعَالِمَةِ مِنْ قَوْمِ مُوسَى الَّذِينَ {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹. فَلَمَّا رَآهُمْ قَالَ لَهُمْ أَيُّهَا الْقَوْمُ أَخْبِرُونِي بِخَبَرِكُمْ فَإِنِّي قَدْ دُرْتُ الْأَرْضَ شَرْقَهَا وَ غَرْبَهَا وَ بَرَّهَا وَ بَحْرَهَا وَ سَهْلَهَا وَ جَبَلَهَا وَ نُورَهَا وَ ظُلْمَتَهَا فَلَمْ أَلْقَ مِثْلَكُمْ فَأَخْبِرُونِي مَا بَالُ قُبُورِ مَوْتَاكُمْ عَلَى أَبْوَابِ بُيُوتِكُمْ قَالُوا فَعَلْنَا ذَلِكَ لِئَلَّا نَنْسَى الْمَوْتَ وَ لَا يَخْرُجَ ذِكْرُهُ مِنْ قُلُوبِنَا قَالَ فَمَا بَالُ بُيُوتِكُمْ لَيْسَ عَلَيْهَا أَبْوَابٌ قَالُوا لَيْسَ فِينَا لِصٌّ وَ لَا ظَنِينٌ وَ لَيْسَ فِينَا إِلَّا أَمِينٌ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ قَالُوا لَا نَتَظَالَمُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ بَيْنَكُمْ حُكَّامٌ قَالُوا لَا نَخْتَصِمُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ فِيكُمْ مُلُوكٌ قَالُوا لَا نَتَكَاثَرُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَتَفَاضَلُونَ وَ لَا تَتَفَاوَتُونَ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا مُتَوَاسُونَ مُتَرَاحِمُونَ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَتَنَازَعُونَ وَ لَا تَخْتَلِفُونَ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أُلْفَةِ قُلُوبِنَا وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِنَا قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَسْتَبُونَ وَ لَا تَقْتُلُونَ [تُقْتَلُونَ] قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا غَلَبْنَا طَبَائِعَنَا بِالْعَزْمِ وَ سَبَيْنَا [سُسْنَا] أَنْفُسَنَا بِالْحِلْمِ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ كَلِمَتُكُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَرِيقَتُكُمْ مُسْتَقِيمَةٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا لَا نَتَكَاذَبُ وَ لَا نَتَخَادَعُ وَ لَا يَغْتَابُ بَعْضُنَا بَعْضاً قَالَ فَأَخْبِرُونِي لِمَ لَيْسَ فِيكُمْ مِسْكِينٌ وَ لَا فَقِيرٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا نَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ فِيكُمْ فَظٌّ وَ لَا غَلِيظٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ الذُّلِّ وَ التَّوَاضُعِ قَالَ فَلِمَ جَعَلَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَطْوَلَ النَّاسِ أَعْمَاراً قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا نَتَعَاطَى الْحَقَّ وَ نَحْكُمُ بِالْعَدْلِ...}} امالی الصدوق، ص۱۴۵-۱۴۶؛ [[علل الشرایع]]، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۴؛ أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، [[کمال الدین و تمام النعمة]]، مکتبة الصدوق، طهران، ۱۳۹۵ ق. ص۴۰۴-۴۰۶؛ [[روضة الواعظین]]، ص۴۷۸؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۷۶-۱۷۷.</ref>. | [[ذوالقرنین]] در شگفت شد و علت را جویا گردید. آنان از [[حکومت]] [[عدالت]] در میان خود سخن گفتند و در پاسخ پرسشهای او آثار و نتایج عدالت را برشمردند: همچنان که میرفت به مردمانی عالم از [[قوم موسی]] رسید که به [[حق]] [[هدایت]] میکردند و بر مبنای عدالت عمل مینمودند. پس چون آنان را دید، بدیشان فرمود: ای مردم، مرا از وضع خود [[آگاه]] کنید که من تمام خاور و باختر، و خشکی و دریا، و [[پستی]] و بلندی، و [[روشنایی]] و [[تاریکی]] [[زمین]] را پیمودهام و با جامعهای مانند شما روبهرو نشدهام. چرا [[گور]] مردگانتان بر در خانههایتان است؟ گفتند: برای این که [[مرگ]] را فراموش نکنیم و یادش را از دلهایمان بیرون نبریم. فرمود: چرا خانههایتان در ندارد؟ گفتند: در میان ما دزد و مشکوکی نیست و جز انسانهای [[امین]] در میان ما کسی نیست. فرمود: چرا فرماندهانی ندارید؟ گفتند: ما به یکدیگر [[ستم]] روا نمیداریم. فرمود: چرا حاکمانی در میانتان نیست؟ گفتند: ما با یکدیگر [[دشمنی]] نمیورزیم. فرمود: چرا [[پادشاه]] ندارید؟ گفتند: ما [[ثروت اندوزی]] نمیکنیم. فرمود: چرا بر یکدیگر [[برتری]] ندارید و متفاوت نیستید؟ گفتند: زیرا با یکدیگر [[مواسات]] و [[مهربانی]] میکنیم. فرمود: چرا با یکدیگر [[نزاع]] نمیکنید و [[اختلاف]] ندارید؟ گفتند: به سبب نزدیک و [[الفت]] قلبهایمان و [[اصلاح]] میان خودمان. فرمود: چرا [[زیادهروی]] و [[کشتار]] میان شما نیست؟ گفتند: زیرا [[اراده]] خود را بر طبیعتمان و [[بردباری]] را بر هوسهایمان چیره کردهایم. فرمود: چرا [[وحدت]] دارید و بر [[راه مستقیم]] [[سیر]] میکنید؟ گفتند: زیرا به یکدیگر [[دروغ]] نمیگوییم و [[نیرنگ]] نمیزنیم و پشت سر یکدیگر [[بدگویی]] نمیکنیم. فرمود: مرا خبر دهید که چرا میان شما نادار و کمبودداری یافت نمیشود؟ گفتند: زیرا ما به طوری مساوی تقسیم میکنیم. فرمود: چرا میان شما [[انسان]] [[خشن]] و [[تندخویی]] وجود ندارد؟ گفتند: زیرا خود را به افتادگی و [[فروتنی]] پروردهایم. فرمود: چرا [[خداوند]] طولانیترین عمرها را به شما داده است؟ گفتند: چون به [[حق]] [[رفتار]] مینماییم و به [[عدالت]] [[حکم]] میکنیم.<ref>{{متن حدیث|فَبَيْنَا هُوَ يَسِيرُ إِذْ وَقَعَ عَلَى الْأُمَّةِ الْعَالِمَةِ مِنْ قَوْمِ مُوسَى الَّذِينَ {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹. فَلَمَّا رَآهُمْ قَالَ لَهُمْ أَيُّهَا الْقَوْمُ أَخْبِرُونِي بِخَبَرِكُمْ فَإِنِّي قَدْ دُرْتُ الْأَرْضَ شَرْقَهَا وَ غَرْبَهَا وَ بَرَّهَا وَ بَحْرَهَا وَ سَهْلَهَا وَ جَبَلَهَا وَ نُورَهَا وَ ظُلْمَتَهَا فَلَمْ أَلْقَ مِثْلَكُمْ فَأَخْبِرُونِي مَا بَالُ قُبُورِ مَوْتَاكُمْ عَلَى أَبْوَابِ بُيُوتِكُمْ قَالُوا فَعَلْنَا ذَلِكَ لِئَلَّا نَنْسَى الْمَوْتَ وَ لَا يَخْرُجَ ذِكْرُهُ مِنْ قُلُوبِنَا قَالَ فَمَا بَالُ بُيُوتِكُمْ لَيْسَ عَلَيْهَا أَبْوَابٌ قَالُوا لَيْسَ فِينَا لِصٌّ وَ لَا ظَنِينٌ وَ لَيْسَ فِينَا إِلَّا أَمِينٌ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ قَالُوا لَا نَتَظَالَمُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ بَيْنَكُمْ حُكَّامٌ قَالُوا لَا نَخْتَصِمُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ فِيكُمْ مُلُوكٌ قَالُوا لَا نَتَكَاثَرُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَتَفَاضَلُونَ وَ لَا تَتَفَاوَتُونَ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا مُتَوَاسُونَ مُتَرَاحِمُونَ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَتَنَازَعُونَ وَ لَا تَخْتَلِفُونَ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أُلْفَةِ قُلُوبِنَا وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِنَا قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَسْتَبُونَ وَ لَا تَقْتُلُونَ [تُقْتَلُونَ] قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا غَلَبْنَا طَبَائِعَنَا بِالْعَزْمِ وَ سَبَيْنَا [سُسْنَا] أَنْفُسَنَا بِالْحِلْمِ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ كَلِمَتُكُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَرِيقَتُكُمْ مُسْتَقِيمَةٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا لَا نَتَكَاذَبُ وَ لَا نَتَخَادَعُ وَ لَا يَغْتَابُ بَعْضُنَا بَعْضاً قَالَ فَأَخْبِرُونِي لِمَ لَيْسَ فِيكُمْ مِسْكِينٌ وَ لَا فَقِيرٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا نَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ فِيكُمْ فَظٌّ وَ لَا غَلِيظٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ الذُّلِّ وَ التَّوَاضُعِ قَالَ فَلِمَ جَعَلَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَطْوَلَ النَّاسِ أَعْمَاراً قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا نَتَعَاطَى الْحَقَّ وَ نَحْكُمُ بِالْعَدْلِ...}} امالی الصدوق، ص۱۴۵-۱۴۶؛ [[علل الشرایع]]، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۴؛ أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، [[کمال الدین و تمام النعمة]]، مکتبة الصدوق، طهران، ۱۳۹۵ ق. ص۴۰۴-۴۰۶؛ [[روضة الواعظین]]، ص۴۷۸؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۷۶-۱۷۷.</ref>. | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۰: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:عدالت]] | [[رده:عدالت اجتماعی]] | ||
[[رده:اهداف اسلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۳
مقدمه
عدالت اجتماعی در اندیشه دینی از چنان جایگاه ویژهای برخوردار است که هیچ امر دیگری با آن قابل مقایسه نیست. این عدالت برخاسته از عدلی کلی است که حاکم بر همه چیز است. عدل به معنای قرار دادن هر چیز در جای خود[۱]، مبنای همه امور است و خداوند همه چیز را بر عدل استوار کرده است. برپایی همه امور به عدل، و استواری همه چیز به آن است، چنان که در حدیث نبوی آمده است: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»[۲].
در نظام دین نه تنها همه چیز بر عدل استوار است، بلکه عدل مقیاس همه چیز است. استاد شهید، مرتضی مطهری دراینباره مینویسد: «در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط میشود، به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص میدهد و به عبارت دیگر نوعی جهانبینی است. آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط میشود، یک مقیاس و معیار قانونشناسی است؛ و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط میشود یک شایستگی است. آنجا که پای اخلاق به میان میآید، آرمانی انسانی است. و آنجا که به اجتماع کشیده میشود یک مسئولیت است»[۳].
عدل چنین جایگاهی دارد، رکن و هدف و معیار و مقیاس است. همه چیز با عدل سنجیده میشود. عدالت، اصلی اساسی است که ارسال رسل و انزال کتب برای آن است. راز مبارزه رسولان و هدف اجتماعی - سیاسی پیامبران و مصلحان با آن محقق میشود. جان رسالت آنان عدالت بوده است که دین و احکام آن به عدالت زنده است. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است: «الْعَدْلُ حَيَاةُ الْأَحْكَامِ»[۴].
دین و احکام دین و شریعت بدون عدالت فاقد روح است. عدالت جان شریعت است، جان دین است. دین فارغ از عدالت، دین نیست. دین منهای عدالت، وسیلهای است برای به بند کشیدن انسانها در رفتنشان به سوی حق. عدالت اصلی بنیادین است که ملاک تشخیص حق و باطل، و مقیاس سنجش همه چیز، از جمله «دین» است.
«اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است، که باید دید چه چیز بر او منطبق میشود. عدالت در سلسله علل احکام است، نه در سلسله معلولات. نه این است که آن چه دین گفت عدل است، بلکه آن چه عدل است دین میگوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین. پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین. مقدسی اقتضا میکند که بگوییم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این طور نیست؛ این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شد و شیعه و معتزله عدلیه شدند، یعنی عدل را مقیاس دین شمردند، نه دین را مقیاس عدل. به همین دلیل، عقل یکی از ادله شرعیه قرار گرفت تا آنجا که گفتند: «الْعَدْلُ وَ التَّوْحِيدُ عَلَوِیَّان وَالْجَبْرُ وَ التَّشْبِیهُ أُمَوِیَّان».
قسط به معنای عدالت است[۵]، به معنای میانهروی و اعتدال در امور و از افراط و تفریط دور بودن است[۶]. قسط به معنای نصف و انصاف آمده است که بهره عادلانه را گویند[۷]، و این است که سهم و بهره هر صاحب حقی داده شود و هر کس به حق خویش برسد.
خداوند به دادگری و قسط فرمان داده است و این رسم را که به نام دین، فحشا و ستم کنند، و دین وسیله توجیه بیعدالتیها باشد، منکوب کرده است. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾[۸]. عدالت ارزش ذاتی دارد و سلامت همه چیز به آن است. از این روست که خداوند فرمان میدهد که برپا کننده قسط و عدالت اجتماعی باشید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ﴾[۹].
مفسر بزرگ قرآن، شیخ طبرسی، در ذیل این آیه و در معنای آن مینویسد: «یعنی پیوسته برپا دارندگان عدالت باشید، و معنای این سخن آن است که باید عادت و سنت شما برپا داشتن عدالت در گفتار و کردار باشد»[۱۰]. خداوند به برپا داشتن عدالت همهجانبه و همیشگی فرمان داده است؛ قیام برای عدالت در همه وجوه آن و به طور پیوسته. عدالت اجتماعی، عدالتی است فراگیر و در این بحث نیز مراد از اصل عدالت اجتماعی، عدالتی است فراگیر که کلیه وجوه اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در بر میگیرد. خداوند به چنین عدالتی فرا خوانده که این عدالت راه نجات و سعادت آدمیان است و خداوند فرموده است: ﴿وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۱۱].
بیگمان کسانی میتوانند مصداق این محبت الهی باشند که برای او قیام کنند و عدالتخواهیشان از سر حق خواهی باشد. خداوند به قیام برای حق فرا خوانده است؛ و یگانه راه برپایی قسط و عدالت و اصلاح همه امور، همین است. امام خمینی در مکتوبی به تاریخ یازدهم جمادی الاولی ۱۳۶۳ هجری قمری که تاریخیترین سند مبارزاتی آن وجود بیبدیل است، به همین امر فرا خوانده است؛ به عدالت خواهی و به برپا داشتن عدالت از جایگاه قیام برای خدا: «قال الله تعالی: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى﴾[۱۲] خدای تعالی در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظههایی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوههای گوناگون طبیعت رهانده.
قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند[۱۳]. قیام برای خداست که خاتم النبیین (ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت، و نیز آن ذات مقدس را به مقام ﴿قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾[۱۴] رساند»[۱۵].
قیام و مبارزه و حکومت انبیا برای خدا و تحقق عدالت و حق بوده است، چنان که خداوند به داوود (ع) فرمود: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾[۱۶].
و خداوند همگان را به امانتداری و عدالتورزی فرمان میدهد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾[۱۷]
خداوند مردمان را به عدالت اجتماعی فرمان داده است تا سلامت و سعادت آنان در دو جهان تأمین شود؛ و این همان عدالت فراگیر و پوشاننده همگان است، چنان که امیر بیان، علی (ع) درباره آن فرمود: «وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌ»[۱۸].
زنده بودن و سلامت همگان، بلکه زمین و زمان در گرو عدالت است. «الْعَدْلُ حَيَاةٌ»[۱۹].
جامعه فاقد عدالت، جامعهای مرده است. سرزمین بیعدالت چون زمین خشک و کشتزار بیحاصل است. با عدالت است که زمین زنده، سرزمینها آباد، و مردمان و جامعهها به درستی برپا میشوند. محمد حلبی از امام صادق (ع) درباره معنای این آیه پرسش کرد که خداوند فرموده است: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾[۲۰]. بدانید که خدا زمین را پس از مردن آن زنده میکند. حضرت فرمود: «الْعَدْلَ بَعْدَ الْجَوْرِ»[۲۱].
بر اساس همین نگاه به عدالت است که شهید عدالت، علی (ع) فرموده است: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ»[۲۲].
بقای جامعه به عدالت است و آنجا که عدالت نیست، انتظار پاکی و سلامت اجتماعی، انتظاری بیهوده است. بدون اجرای عدالت، دین و احکام آن بیجان است. روشنی اسلام به عدالت است، و با خاموش شدن عدالت، اسلام چون چراغی خواهد بود خاموش که با آن راه نمیتوان یافت و مردمان را به سامان نمیتوان رساند، زیرا عدالت است که جامعه و مردمان را به صلاح و سامان میرساند. به بیان پیشوای عدالتگرایان، علی (ع): «الْعَدْلُ قِوَامُ الرَّعِيَّةِ»[۲۳]. «الرَّعِيَّةُ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا الْعَدْلُ»[۲۴].
با این جهتگیری است که پیامآور عدالت و رسول هدایت فرموده است: «عَدْلُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ صِيَامٍ نَهَارُهَا»[۲۵].
در اندیشه پرورش یافتگان مدرسه نبوی، عدالت محور همه امور و اصل و اساس همه چیز است، چنان که علی (ع) فرموده است: «الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ»[۲۶].
برترین مراتب ایمان اجرای عدالت است که در پرتو آن خوبی و نیکی در جامعه و مردمان سریان میکند و دین و دینداری معنا مییابد. اینگونه است که جامعه دینی برپا میگردد و مردمان راست میشوند. امیر مؤمنان و پیشوای عدالتگستران علی (ع) فرمود: «اجْعَلِ الدِّينَ كَهْفَكَ وَ الْعَدْلَ سَيْفَكَ تَنْجُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ تَظْهَرْ عَلَى كُلِّ عَدُوٍّ»[۲۷].
دیانت و عدالت از هم گسست ندارند و از این روست که قرآن کتاب عدالت است و به بیان فرزند قرآن، علی (ع): «هُوَ النَّاطِقُ بِالسُّنَّةِ الْعَدْلِ»[۲۸].
قرآن کتاب فطرت است و آدمیان به فطرت خویش عاشق عدالت و منزجر از هرگونه ستماند، و چیزی جز عدالت آنان را سیراب نمیکند و جامعه جز با عدالت به آرامش و آسایش حقیقی نمیرسد. دخت گرامی رسول خاتم در خطبه مشهور خویش در روز دهم رحلت پیامبر، یعنی در اوج قیام خویش برای عدالت، فرمود: «فَفَرَضَ اللَّهُ... الْعَدْلَ تَسْكِيناً لِلْقُلُوبِ»[۲۹].
انسان تشنه عدالت است و فطرت او خواهان آن و وجودش با آن آشنا است. حلبی از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «الْعَدْلُ أَحْلى مِنَ الْمَاءِ يُصِيبُهُ الظَّمْآنُ»[۳۰]. قرآن فرو فرستاده شده است تا کام آدمیان را از عدالت شیرین و زندگیشان را از آن لبریز سازد و پیامبر اکرم (ص) پیامآور این شیرینی و رستگاری است.[۳۱]
سیره عملی پیامبر خاتم در عدالت اجتماعی
حضرت پیامبر عدالت و دعوتکننده به عبودیت بود. عدالت برای عبودیت. خداوند به صراحت این نسبت را روشن فرموده و آن حضرت را مأمور برپایی عدالت معرفی کرده است. ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾[۳۲].
پیامبر اکرم (ص) فرمان یافت تا به برپایی قسط بپردازد: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ﴾[۳۳].
آن حضرت در عمل به تمام معنا برپا دارنده قسط و عدالت بود و از همین روست که در زیارت آن حضرت میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا قَائِماً بِالْقِسْطِ»[۳۴].
رسول خدا (ص)، نمونه اعلای قرآن، جلوه جامع اسمالله و مظهر کامل عدالت بود؛ و خود میفرمود: «أَوْصَانِي رَبِّي بِتِسْعٍ... وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ»[۳۵].
پیامبر اکرم (ص) در هر شرایطی بر قسط و عدالت پایداری ورزید و هیچ مرزی از مرزهای آن را ندرید. از ابو سعید خدری نقل شده است که در یکی از روزها که پیامبر (ص) مشغول تقسیم مالی میان ما بود، ذُو الْخُوَیْصَره[۳۶] که مردی از بنیتمیم بود گفت: ای رسول خدا! به عدالت تقسیم کن! حضرت فرمود: وای بر تو، اگر من عدالت نداشته باشم، چه کسی به عدالت رفتار میکند؟ اگر من عادل نباشم تو زیان بردهای[۳۷].
تمام دوران رسالت پیامبر اکرم (ص) به مبارزه در راه برپایی عدالت و گسترش آن گذشت.
حساسیت آن حضرت در برپایی عدالت چنان بود که میفرمود: «أَيَّهَا النَّاسُ إِنَّهُ وَاللهِ مَا فِيكُمْ أَحَدٌ أَقْوَى عِنْدِي مِنَ الضَّعِيفِ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ لَا أَضْعَفَ عِنْدِي مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ»[۳۸].
رسول خدا (ص) جلوه جامع خداوند بود. خداوندی که از او جز قسط و عدالت صدور نمییابد و عدل مطلق است. امیر مؤمنان علی (ع) خداوند را چنین وصف کرده است: «وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ»[۳۹]. «وَ عَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى»[۴۰]. «وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ»[۴۱].
و پیامبر اکرم (ص) جلوهگر عدالت همه جانبه بود، چنانکه امیر بیان، علی (ع) در وصف آن حضرت فرمود: «سِيرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ كَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ»[۴۲].
رسول خدا (ص) چون به هدایت مردمان برانگیخته شد، به عدالت برخاست و زمینه برپایی مردمان به قسط را فراهم ساخت؛ باطل را در هم کوبید و زدود و دین حق را که عدالتش فراگیر بود آشکار نمود، چنانکه امیر مؤمنان علی (ع) در وصف آن حضرت فرمود: «وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ وَ الدَّافِعِ جَيْشَاتِ الْأَبَاطِيلِ وَ الدَّامِغِ صَوْلَاتِ الْأَضَالِيلِ كَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ بِأَمْرِكَ لِطَاعَتِكَ مُسْتَوْفِزاً فِي مَرْضَاتِكَ غَيْرَ نَكِلٍ عَنْ قُدُمٍ وَ لَا وَاهٍ فِي عَزْمٍ وَاعِياً لِوَحْيِكَ حَافِظاً لِعَهْدِكَ مَاضِياً عَلَى نَفَاذِ أَمْرِكَ حَتَّى أَوْرَى قَبَسَ الْقَابِسِ وَ أَضَاءَ الطَّرِيقَ لِلْخَابِطِ وَ هُدِيَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الْآثَامِ وَ أَنَارَ مُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَيِّرَاتِ الْأَحْكَامِ»[۴۳].
پیامبر اکرم (ص) با سیره عدالت محور خود جاهلیت را از رنگ و رو انداخت و جامعه را به سوی حق متحول ساخت. آن حضرت در همه وجوه میزان عدالت بود، چنان که در بیان علی (ع) بدین اشارت شده است: «ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ وَ خُطْبَةٍ فَصْلٍ»[۴۴].
بیست و سه سال رسالت پیامبر در این جهت گذشت که عدالت در همه وجوهش آشکار شود. سیره همه پیشوایان حق از خاتم (ص) تا قائم (ع) بر این مبناست: برپایی عدالت و حق و محو همه آثار ستم و باطل. محمد بن مسلم گوید از امام باقر (ع) درباره سیره قائم - عجل الله فرجه - پرسش کردم که چون قیام کند به کدام سیره با مردم رفتار میکند. فرمود: «بِسِيرَةِ مَا سَارَ بِهِ- رَسُولُ اللَّهِ (ص) حَتَّى يُظْهِرَ الْإِسْلَامَ»[۴۵].
محمد بن مسلم گوید: پرسیدم: سیره رسول خدا (ص) چگونه بود؟ فرمود: «أَبْطَلَ مَا كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ (ع) إِذَا قَامَ يُبْطِلُ مَا كَانَ فِي الْهُدْنَةِ مِمَّا كَانَ فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ يَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ»[۴۶].[۴۷]
رابطه عدالت اجتماعی با عدالت اقتصادی
عدالت اجتماعی، عدالتی فراگیر در همه وجوه زندگی آدمیان است که از مهمترین وجوه آن، عدالت اقتصادی است. عدالت مطلوب دین، بریده از عدالت اقتصادی و فارغ از تحقق مناسبات سالم اقتصادی معنا نمییابد. در سیره اقتصادی به تفصیل به اصول اقتصادی در راه و رسم نبوی پرداخته خواهد شد و در اینجا تنها به پیوند محکم و جداییناپذیر عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی اشاره میشود. به اعتقاد پیامآور عدالت، وجود فقر و مسکنت نشانه بیعدالتی اقتصادی است و از اینرو فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ أَرْزَاقَ الْفُقَرَاءِ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ فَإِنْ جَاعُوا وَ عَرُوا فَبِذَنْبِ الْأَغْنِيَاءِ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكِبَّهُمْ فِي نَارِ جَهَنَّمَ»[۴۸].
آنان که خداترسند و پروای الهی دارند، آگاهند که در اموال و داراییشان حق بینوایان مستتر است و باید آن حق را ادا کنند: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾[۴۹]. اگر این حقوق ادا شود، بیگمان جامعه در تنگنای کمبودداری و ناداری رنج نمیبرد و تباهیهای اجتماعی ناشی از آن، مردمان را به نابودی نمیکشد؛ و اگر نکبت ناداری و کمبودداری زندگی مردمان را ننگین میسازد، به سبب ادا نشدن این حقوق است، چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «إِنَّ النَّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا بِذُنُوبِ الْأَغْنِيَاءِ»[۵۰].
روابط ظالمانه اقتصادی منشأ اقسام تباهیهای اجتماعی است، و بهرهکشی توانگران از بینوایان است که آنان را در کمبودداری و ناداری فرو میبرد، و در ادامه این بیعدالتی است که تباهیها و فسادها رخ مینماید، و آنان باید پاسخگوی این همه ستمگری باشند. به بیان پیشوای ظلمستیزان علی (ع): «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ»[۵۱].
همیشه وجود فقیر و محروم در یک جامعه دلیل بر جنایت و بهرهکشی توانگران آن جامعه است. به همین سبب است که در منطق قرآن کریم، تکاثر، کنز و اتراف آن چنان با شدت منکوب شده است و این که لازم است با شمشیر آخته این غدههای چرکین را شکافت و با نصیحت و پند و اندرز نمیتوان به مبارزه با تکاثر و کنز و اتراف پرداخت. از این روست که لازمه اقامه قسط به کار گرفتن درست «حدید» است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾[۵۲]. در منطق الهی، زر اندوزان و بهرهکشان از بینوایان با شدیدترین تهدیدها، و سختترین مجازاتها، و بدترین فرجامها روبهرو هستند.
﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾[۵۳].
معنای این حقیقت آن است که باطن ستمگری و بهرهکشی و زراندوزی جز آتش نیست و هر که زر اندوزد در آتش ظلم خویش بسوزد. احمد بن فارس[۵۴] از پدرش نقل کرده است که گروهی از اهل خراسان نزد امام صادق (ع) آمدند و حضرت فرمود: «مَنْ جَمَعَ مَالًا يَحْرُسُهُ عَذَّبَهُ اللَّهُ عَلَى مِقْدَارِهِ». گفتند: به فارسی بفرمایید که ما عربی نمیفهمیم. فرمود: «هر که درم اندوزد جزایش دوزخ باشد»[۵۵].
آنان که با بهرهکشی و ستمگری، زراندوزی میکنند و شادخواری مینمایند تن به عدالت اجتماعی نمیدهند. بقای زراندوزانه و شادخوارانه آنان در ستمگری اقتصادی است؛ و آن عدالت اجتماعی که ریشه بیعدالتی اقتصادی را میکند با چنین بقایی در تزاحم است. از همین روست که آنان در همه ادوار تاریخ برابر نهضت پیامبران و اصلاح طلبان ایستادهاند و به صراحت مخالفت خود را ابراز داشتهاند و همه قدرت و امکانات خود را در نابود ساختن و منحرف کردن حرکتهای اصلاحی مُنذران به کار بردهاند. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ﴾[۵۶].
پیامآوران عدالت و دعوت کنند به عبودیت، در گام نخست مبارزه خود با چنین موانعی روبهرو بودهاند و در رفع آن کوشیدهاند. آنان به جراحی اجتماعی میپرداختند تا با بریدن دست سارقان زاد و توشه فقیران زمینه عدالت اجتماعی را فراهم کنند. وجود فقیر در جامعه نشانه ستم اقتصادی است که از جانب گروهی بر گروه دیگر روا میشود؛ نشانه وجود زالوصفتانی است که خون محرومان را میمکند و با شیره جان آنان سفره رنگین میکنند. امام حسن عسکری (ع) به ابوهاشم جعفری[۵۷] این حقیقت را گوشزد کرد و فرمود: «أَغْنِيَاؤُهُمْ يَسْرِقُونَ زَادَ الْفُقَرَاءِ»[۵۸].
این توانگران هستند که فقر را به جامعه تحمیل و امنیت اقتصادی را از آن سلب میکنند. ثروتها و داراییهای جامعه از آن همگان است و باید مانند خون در پیکر جامعه در گردش باشد که جمع شدن آن در یک گوشه و یا توقف آن در یک جا و دست به دست شدن آن میان توانگران حیات جامعه را سلب میکند، به همین سبب خداوند اعلام فرمود: ﴿كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾[۵۹].
جامعهای که در آن عدالت اقتصادی نباشد، فاقد حیات است و بیگمان سایر وجوه عدالت اجتماعی نیز در آن رخ نمینماید. نشانه جامعهای که عدالت اجتماعی بر آن حاکم باشد آن است که مردمان در امنیت اقتصادی به سر برند و دغدغه معاش نداشته باشند و از اسارت مشکلات اقتصادی آزاد شده باشند. اینگونه است که مردمان از بندگی اقتصاد خارج میشوند و از بردگی مترفان رهایی مییابند و راه بندگی خدا برایشان هموار میگردد. حقیقت آن است که اگر عدالت اجتماعی در وجه اقتصادی آن ظهور یابد قطعا نیازمندی، گرسنهای و درماندهای پیدا نخواهد شد. عبد صالح خدا، امام موسی بن جعفر (ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَمَهُ وَ أَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ الْخَاصَّةَ وَ الْعَامَّةَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْمَسَاكِينَ وَ كُلَّ صِنْفٍ مِنْ صُنُوفِ النَّاسِ فَقَالَ لَوْ عُدِلَ فِي النَّاسِ لَاسْتَغْنَوْا ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْعَدْلَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَ لَا يَعْدِلُ إِلَّا مَنْ يُحْسِنُ الْعَدْلَ»[۶۰].
اگر حقوقمداری میدان عمل یابد، عدالت چنان که باید جاری شود، همان طور که علی (ع) پیشوای حقوقمداران در خطبه طالوتیه خویش این حقیقت را یادآور شده است که در صورت تحقق حکومت عدالت و یاری مردمان و جلوه یافتن حقوق مداری، دیگر نیازمند و گرفتاری پیدا نخواهد شد: «مَا عَالَ فِيكُمْ عَائِلٌ»[۶۱].[۶۲]
آثار عدالت اجتماعی
برای عدالت اجتماعی آثار و نتایج شگفت فردی، اجتماعی و تکوینی است که هیچ امری چون آن از چنین پیامدهایی برخوردار نیست. با عدالت است که رحمتهای الهی سرزمینها را به وفور دربر میگیرد، چنان که از قول امیرمؤمنان علی (ع) وارد شده است: «مَنْ عَدَلَ فِي الْبِلَادِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ»[۶۳].
در آموزههای پیشوایان دین چون به عدالت عمل شود، رحمت الهی در لباس ریزش نعمت، جهش برکت، گسترش امنیت و زایش رفاهت جلوه مییابد و زندگی مردمان به سامان درست میرسد و همه چیز در مجرای خودش قرار میگیرد. برخی سخنان پیشوای عدالتگرایان، علی (ع) گویای این آثار و نتایج است: «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَاتُ»[۶۴]. «مَا عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ»[۶۵]. «الْعَدْلُ يُصْلِحُ الْبَرِيَّةَ»[۶۶]. «بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ»[۶۷].
و در پرتو عدالت مردمان به بینیازی میرسند، چنان که امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ النَّاسَ يَسْتَغْنُونَ إِذَا عُدِلَ بَيْنَهُمْ»[۶۸].
بنابراین در سایه عدالت است که امنیت همگان و رفاهت مردمان تأمین میشود و زمینه تربیت آنان تدارک میگردد، و دین و دینداری به درستی برپا میشود و رونق حقیقی مییابد. امام صادق (ع) فرمود: «أَنَّ فِي وِلَايَةِ وَالِي الْعَدْلِ وَ وُلَاتِهِ إِحْيَاءَ كُلِّ حَقٍّ وَ كُلِّ عَدْلٍ وَ إِمَاتَةَ كُلِّ ظُلْمٍ وَ جَوْرٍ وَ فَسَادٍ فَلِذَلِكَ كَانَ السَّاعِي فِي تَقْوِيَةِ سُلْطَانِه وَ الْمُعِينُ لَهُ عَلَى وِلَايَتِهِ سَاعِياً إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ مُقَوِّياً لِدِينِهِ»[۶۹]. فرمان بردن از خدا و مدد رساندن به دین خدا، در اجرای عدالت است؛ و اینگونه است که مردمان به صلاح و سامان میآیند و وحدت و یکپارچگی تحقق مییابد. حضرت زهرا (س) فرمود: «فَفَرَضَ اللهُ... الْأحْکَامَ الْعَدْلَ إِینَاسَاً لِلرَّعِیَّةِ»[۷۰].
جامعه انسانی به معنای واقعی در پرتو دادگری جلوه مییابد. شیخ صدوق و شیخ ابن فتال نیشابوری در خبری زیبا این حقیقت را بازگو کردهاند. آوردهاند که ذو القرنین نبی (ع) پس از پایان بردن سد به شهری وارد شد که مردم آنجا در امنیت و رفاهت و عزت کامل به سر میبردند. در قرآن کریم، سوره کهف، آیات ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا * إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا * فَأَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا * قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا * وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا * ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا * كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا * ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا * قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا * قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا * آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا * فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾ [۷۱] درباره ذوالقرنین و ساختن سد آمده است.
ذوالقرنین در شگفت شد و علت را جویا گردید. آنان از حکومت عدالت در میان خود سخن گفتند و در پاسخ پرسشهای او آثار و نتایج عدالت را برشمردند: همچنان که میرفت به مردمانی عالم از قوم موسی رسید که به حق هدایت میکردند و بر مبنای عدالت عمل مینمودند. پس چون آنان را دید، بدیشان فرمود: ای مردم، مرا از وضع خود آگاه کنید که من تمام خاور و باختر، و خشکی و دریا، و پستی و بلندی، و روشنایی و تاریکی زمین را پیمودهام و با جامعهای مانند شما روبهرو نشدهام. چرا گور مردگانتان بر در خانههایتان است؟ گفتند: برای این که مرگ را فراموش نکنیم و یادش را از دلهایمان بیرون نبریم. فرمود: چرا خانههایتان در ندارد؟ گفتند: در میان ما دزد و مشکوکی نیست و جز انسانهای امین در میان ما کسی نیست. فرمود: چرا فرماندهانی ندارید؟ گفتند: ما به یکدیگر ستم روا نمیداریم. فرمود: چرا حاکمانی در میانتان نیست؟ گفتند: ما با یکدیگر دشمنی نمیورزیم. فرمود: چرا پادشاه ندارید؟ گفتند: ما ثروت اندوزی نمیکنیم. فرمود: چرا بر یکدیگر برتری ندارید و متفاوت نیستید؟ گفتند: زیرا با یکدیگر مواسات و مهربانی میکنیم. فرمود: چرا با یکدیگر نزاع نمیکنید و اختلاف ندارید؟ گفتند: به سبب نزدیک و الفت قلبهایمان و اصلاح میان خودمان. فرمود: چرا زیادهروی و کشتار میان شما نیست؟ گفتند: زیرا اراده خود را بر طبیعتمان و بردباری را بر هوسهایمان چیره کردهایم. فرمود: چرا وحدت دارید و بر راه مستقیم سیر میکنید؟ گفتند: زیرا به یکدیگر دروغ نمیگوییم و نیرنگ نمیزنیم و پشت سر یکدیگر بدگویی نمیکنیم. فرمود: مرا خبر دهید که چرا میان شما نادار و کمبودداری یافت نمیشود؟ گفتند: زیرا ما به طوری مساوی تقسیم میکنیم. فرمود: چرا میان شما انسان خشن و تندخویی وجود ندارد؟ گفتند: زیرا خود را به افتادگی و فروتنی پروردهایم. فرمود: چرا خداوند طولانیترین عمرها را به شما داده است؟ گفتند: چون به حق رفتار مینماییم و به عدالت حکم میکنیم.[۷۲].
همه اخلاقیات در پرتو عدالت شکوفا میشود و تا زمانی که عدالت در همه وجوهش چهره نگشاید این زیباییها جلوه نمینماید که والاترین و برترین پدیده انسانی، عدالت اجتماعی است؛ و به بیان رساترین سخنگوی عدالت انسانی، علی (ع): «أَسْنَى الْمَوَاهِبِ الْعَدْلُ»[۷۳].[۷۴]
عدالت اجتماعی در سیره سیاسی پیامبر اعظم
عدالت و قسط در معنای عامّ آن، یکی از اساسیترین ارکان نظام اسلامی به شمار میرفت. از زاویه نگرش پیامبر به ساخت مجموعه هستی و نظام آفرینش، پایههای آسمان و زمین بر عدالت بنا شده است. در رویکرد اجتماعی نیز، خدای محمد (ص) در بیان فلسفه ارسال انبیای خود تصریح دارد که وظیفه تمام رسولان الهی که همراه بینات و کتاب و میزان به سوی بشر فرستاده شدهاند، این بوده است که چنان شرایط ذهنی و عینی فراهم کنند که مردم، عدالت را برپا دارند. توجهی به مناسبات اجتماعی، اقتصادی و حقوقی در عصر ظهور اسلام، آشکارا از فقدان قسط و عدل در بنیاد آن مناسبات حکایت دارد. اشراف و طبقه حاکم، علاوه بر اختصاص منابع اصلی ثروت به خود و ایجاد شدیدترین فاصلههای طبقاتی و اجتماعی، به دلیل برخورداری از نفوذ سیاسی و اقتدار اقتصادی، محاکم قضایی را نیز تحت کنترل خود داشتند[۷۵].
تحقق عدل و قسط شالوده مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی درون مدینة الرسول است. توزیع عادلانه امکانات و ثروت، مبنای سیستم اقتصاد اسلامی در این دوران است. همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، پیامبر برای ساماندهی و بهسازی مناسبات اقتصادی در نظام سیاسی جدید، دست به اقداماتی مانند وجوب خمس و زکات و تأسیس بیت المال زد که سرانجام آنها به تقویت کارکردهای توزیعی نظام مدینه بر پایه عدالت اجتماعی میانجامید. از سوی دیگر، تقسیم غنایم در پیروزیهای لشکر اسلام بود که برخلاف گذشته، به دستور پیامبر همه مسلمانان موظف بودند غنایمی که به دست میآوردند را در جایی گرد آورند و سپس میان مسلمانان به مساوات تقسیم میشد. این روش اولاً، جنگیدن برای دستیابی به غنایم را که پیشتر از اهداف اساسی تلقی میشد، بیارزش میکرد، ثانیاً، توزیع ثروت در جامعه را عادلانه میساخت. مورخان و سیرهنویسان و مفسران گزارشهای فراوانی از تقسیم غنایم بر اساس مساوات را ثبت کردهاند[۷۶].
پیامبر در راستای تحقق عدالت در کارکردهای توزیعی خود، نه تنها به توزیع امکانات و ثروت بلکه به توزیع عادلانه ارزشهای اجتماعی نیز همت گمارد. ارزشهای طبقاتی بر جای مانده از نظام جاهلی را فرو ریخت و جامعهای بر مبنای دستور الهی ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۷۷] بنا نهاد و سلمان فارسی که روزی برده اشراف بود، «سلمان الخیر» لقب گرفت و جایگاه ویژهای نزد بالاترین مقام جامعه اسلامی یافت.
نمونههای تاریخی بسیاری از عدالت خواهی نظام سیاسی در مدینة الرسول در مناسبات با غیر مسلمانان به ویژه در حوزه داوری و قضاوت و حتی جنگ با مشرکان ثبت شده است. سیره عدالتخواهانه پیامبر یکی از مهمترین عوامل گسترش اسلام و امت اسلامی و تقویت بنیانهای اندیشه اسلامی بوده است.[۷۸]
تحقق عدالت اجتماعی
عدالت، از شاخصههای اساسی تمدن نبوی و از امور محوری در حکومت دینی و از ارکان رسالت پیامبران الهی است؛ زیرا در پرتو آن، دیگر ارزشهای معنوی دینی و اخلاقی جلوه گر میشود. خداوند در قرآن کریم، یکی از هدفهای مهم رسالت پیامبران را برقراری عدالت میداند و میفرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۷۹][۸۰].
با توجه به این آیه و دیگر آیات قرآن کریم، همه پیامبران الهی برای برقراری قسط و عدل برانگیخته شدهاند. البته رسولان الهی هنگامی میتوانند این هدف والا را با استفاده از دلایل روشن و کتابهای آسمانی که معیار سنجش حق از باطل و خوب از بد است، تحقق بخشند که از ضمانت اجرایی و قدرت لازم برخوردار باشند. رسول گرامی اسلام در موارد گوناگون به اجرای عدالت اجتماعی تأکید میکرد. برای مثال، در کلامی گهربار میفرماید: «بد مردمی هستند کسانی که برای خدا و به منظور اقامه عدل و داد قیام نمیکنند»[۸۱].
پیامبران الهی برای برقراری عدالت اجتماعی به مبارزه با استبداد، ستم و زورگویی میپرداختند؛ زیرا تحقق عدالت اجتماعی جز از طریق مبارزه بیامان با مفاسد اجتماعی و ستم امکانپذیر نیست. خداوند در قرآن میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ﴾[۸۲]. این آیه نشاندهنده توجه و تأکید بسیار اسلام به تحقق امنیت و عدالت اجتماعی در همه زمینههاست و انواع تأکیدات لفظی و معنوی گویای توجه ویژه اسلام به این امر حیاتی است. امام علی (ع) نیز در این باره میفرماید: «بر دسته شمشیری از شمشیرهای رسول خدا (ص) چنین نوشته شده بود: حق را بگو هرچند علیه خودت باشد»[۸۳].
و نیز فرمود: «هر کس داد ستم دیده را از ستمگر بگیرد، در بهشت یار و همنشین من است»[۸۴]. روحیه عدالت گستری پیامبر خدا خاص زمان رسالت او نبود. آن حضرت پیش از بعثت، با عدهای از جوان مردان قریش پیمان حلف الفضول را بست. بر اساس این پیمان آنها موظف بودند از ستم دیدگان دفاع کنند. پیامبر بعدها از خاطرات خوش آن پیمان به نیکی و عظمت یاد میکرد و میفرمود: «در خانه عبدالله جدعان شاهد پیمانی بودم که اگر اکنون نیز (پس از بعثت) مرا به آن بخوانند، اجابت میکنم»[۸۵].
رسول اکرم (ص) در اهمیت مسئله عدالتورزی در جامعه اسلامی میفرماید: «هرگاه مردم، ستمگری را ببینند و او را از ستم باز ندارند، انتظار میرود خداوند همه را به عذاب خود گرفتار سازد»[۸۶]. خدای عزوجل نیز در حدیثی قدسی میفرماید: «به عزت و جلالم سوگند، در دنیا و آخرت از ستمگر انتقام میگیرم و از کسی که ستم دیدهای را ببیند و توان یاریاش را داشته باشد، ولی او را یاری نکند، بیگمان انتقام میگیرم.»..[۸۷].
مفاسد و بحرانهای اجتماعی، در نتیجه نبود عدالت در جامعه و رواج ستم به قشر ضعیف جامعه به وجود میآید. ازاین رو، پیامبر اسلام برای اصلاح جامعه انسانی و برقراری امنیت اجتماعی، مسلمانان را به مبارزه با مفاسد اجتماعی مانند: رشوهخواری، تبعیض، بیعدالتی، رانت خواری و استفادههای شخصی از بیت المال سفارش و با این مفاسد به شدت مبارزه میکرد. پس از آن حضرت نیز جانشینان برحق ایشان، ائمه اطهار (ع) بر این امر تأکید فراوان داشتند، به گونهای که زندگی امیر مؤمنان، علی (ع) آکنده از مبارزه با مفاسد اجتماعی بود و سرانجام در راه تحقق این هدف والا به شهادت رسید.[۸۸].
پرسشهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است: «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا». (عدالت کارها را در جای خودش مینهد). نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷. ملای روم در بیان این که عدل عبارت است از وَضْعُ الشَّیءِ فِی مَوْضِعِهِ سروده است: عدل چه بُوَد؟ وضع اندر موضعش ظلم چه بوَد؟ وضع در ناموقعش مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۶. و نیز با تمثیل این تعریف را تبیین کرده است: عدل چه بوَد؟ آب دِه اشجار را ظلم چه بوَد؟ آب دادن خار را عدل وضع نعمتی در موضعش نه بهر بیخی که باشد آبکَش ظلم چه بوَد؟ وضع در ناموضعی که نباشد جز بلا را منبعی مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات ۱۰۸۹-۱۰۹۱.
- ↑ «آسمانها و زمین به عدل برپاست». المفردات، ص۳۲۵؛ تفسیر الصافی، ج۲، ص۶۳۸.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، چاپ دهم، انتشارات حکمت، ۱۳۵۷ شص۳۸.
- ↑ «اجرای عدالت باعث زنده ماندن احکام دین است». غررالحکم، ج۱، ص۲۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
- ↑ لسان العرب، ج۱۱، ص۱۵۹.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۸، ص۷۳.
- ↑ المفردات، ص۴۰۳.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ «و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ «بگو: تنها شما را به (سخن) یگانهای اندرز میدهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید سپس بیندیشید، در همنشین شما دیوانگی نیست؛ او برای شما جز بیمدهندهای پیش از (رسیدن) عذابی سخت نیست» سوره سبأ، آیه ۴۶.
- ↑ صعق رعد شدید و بیهوشی را گویند و در اصطلاح اهل معرفت فنای بنده در هنگام تجلی حق است و نیز وصول به فنا در حق در مقام تجلی ذاتی است. ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا﴾ و صحو هوشیاری را گویند که در اصطلاح اهل معرفت رجوع به احساس است بعد از غیبت. و صعق و صحو، و صحو بعد از محو رسیدن به مقام جمع الجمع و شهود خلق است قائم به حق، یعنی انسان به مرتبهای رسد که در جمیع موجودات و مخلوقات حق را مشاهده کند. ر. ک: الشریف علی بن محمد الجرجانی، التعریفات، الطبعة الثالثة. دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۸ ق. ص۱۳۲-۱۳۳؛ شمس الدین محمد اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، با مقدمه کیوان سمیعی، انتشارات کتابفروشی محمودی، ص۲۷؛ سید جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، چاپ دوم، انتشارات طهوری، ۱۳۵۴ ش. ص۳۰۰-۳۰۱ و ۳۰۴-۳۰۵.
- ↑ «آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید» سوره نجم، آیه ۹.
- ↑ امام روحالله موسوی خمینی، صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱-۱۳۷۱ ش. ج۱، ص۳.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ «عدالت تدبیر کنندهای است به سود همگان». نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.
- ↑ «عدالت باعث زنده ماندن [همه چیز] است». غررالحکم، ج۱، ص۲۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
- ↑ «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور میکند» سوره حدید، آیه ۱۷.
- ↑ «[مراد] عدات پس از ستم است». الکافی، ج۸، ص۲۶۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۲۴۳؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۳.
- ↑ «خدای سبحان عدالت را مایه برپایی آدمیان و ستون زندگی آنان و سبب پاکی از ستمکاریها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داده است». غررالحکم، ج۱، ص۳۳۵؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.
- ↑ «عدالت برپا دارنده جامعه و مردمان است». غررالحکم، ج۱، ص۳۳۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
- ↑ «جامعه و مردمان را چیزی جز اجرای عدالت اصلاح نمیکند». شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۵۴.
- ↑ «ساعتی اجرای عدالت از هفتاد سال عبادتی که شبهایش به نماز شب و روزهایش به روز بگذرد برتر و بهتر است». جامع الاخبار، ص۱۸۰؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۷.
- ↑ «عدالت سر ایمان و گردآورنده نیکی است». شرح غررالحکم، ج۲، ص۳۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ «دین را پناهگاه و عدالت را شمشیر گیر، از هر بدی میرهی و بر هر دشمنی پیروزی میشوی». غررالحکم، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ «قرآن است که به روش و سنّت عدل گویاست». غررالحکم، ج۲، ص۳۱۴.
- ↑ «خداوند عدالت را وسیله آرامش دلها قرار داده است». أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق)، علل الشرایع، قدم له السید محمد صادق بحر العلوم، الطبعة الثانیة، المکتبة الحیدریة، النجف، ۱۳۸۵-۱۳۸۶ ق. افست دار احیاء التراث العربی، بیروت، ص۲۴۸؛ این طیفور این عبارت را چنین نقل کرده است: «فَفَرَضَ اللَّهُ... الْعَدْلَ تَنَسُّكاً لِلْقُلُوبِ» أبوالفضل احمد بن أبی طاهر (ابن طیفور)، بلاغات النساء، فهرسة و تحقیق یوسف البقاعی، الطبعة الاولی، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۲۰ ق. ص۲۵؛ علامه اربلی نیز در کشف الغمة، ج۱، ص۴۸۳ همین عبارت را آورده است؛ و طبری امامی بدین صورت آورده است: «فَفَرَضَ اللَّهُ... الْأَحْکَامَ الْعَدْلَ إِینَاساً لِلرَّعِیَّةِ» أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری الامامی، دلائل الامامة، المطبعة الحیدریة، النجف، ۱۳۸۳ ق. الطبعة الثالثة، افست منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ ش. ص۳۲-۳۳؛ و ابو منصور طبرسی اینگونه آورده است: «فَجَعَلَ اللهُ... الْعَدْلَ تَنْسِیقَاً لِلْقُلُوبِ»؛ الاحتجاج، ج۱، ص۹۹.
- ↑ «عدالت شیرینتر از آبی است که به لب تشنه رسد». الکافی، ج۲، ص۱۴۶؛ الاختصاص، ص۲۶۱؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۷.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۲۴۹-۲۵۹.
- ↑ «پس به همین (یگانگی مردم را) فرا خوان و چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است ایمان دارم و فرمان یافتهام که میان شما دادگری کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۹.
- ↑ «سلام بر تو ای برپا دارنده قسط و عدالت». عباس بن محمد رضا قمی، مفاتیح الجنان، ترجمه مهدی الهی قمشهای، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۴ ش. ص۵۷۶.
- ↑ «پروردگارم مرا به نُه چیز سفارش کرد:... و عدالت در خرسندی و خشم». تحف العقول، ص۲۵.
- ↑ این مرد حرقوص بن زهیر ملقب به ذوالخویصره یا ذو الثدیه بود. او شخصیتی مقدّسمآب و متظاهر و روحیهای سرکش و گردنفراز داشت. وی از بنیانگذاران خوارج و سرکرده آنان بود که در جنگ نهروان کشته شد. ر. ک: مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۵؛ العقد الفرید، ج۲، ص۱۴۵-۱۴۶؛ الاصابة، ج۱، ص۴۷۲؛ عبد الحسین بن یوسف شرف الدین الموسوی العاملی، النص و الاجتهاد، الطبعة الرابعة، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۸۶ ق. ص۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۴، ص۱۴۴؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۹۲؛ تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۱۰۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص۴۰؛ الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، ص۴۲۲، ۷۰۶؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۶۶؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۴۱۶، ج۶، ص۲۴۱؛ شمائل الرسول، ص۴۵۸.
- ↑ «مردم، به خدا سوگند که بیگمان کسی از شما نزد من قویتر از ضعیف نیست تا حقش را بگیرم، و کسی نزد من ضعیفتر از قوی نیست تا حق [دیگران] را از او بستانم». الکامل فی اللغة و الادب، ج۱، ص۸.
- ↑ «[خداوند] با آفریدگانش به داد کار کند، و در حکم خود بر آنان با عدل رفتار کند». نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵.
- ↑ «او در آن چه حکم رانده دادگری کرده است». نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱.
- ↑ «گواهی میدهم که او دادگری است عادل». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۴.
- ↑ «سیرت او میانهروی در کار است و شریعت او راه حق را نمودار است. سخنش حق را از باطل جدا سازد و داوری او عدالت است [و ستم را براندازد]». نهج البلاغه، خطبه ۹۴.
- ↑ «آشکار کننده حق با برهان، فرونشاننده طغیان، و درهم کوبنده شوکت گمراهان. چنانکه او بار رسالت را نیرومندانه برداشت [و حقّ آن را چنان که باید گذاشت]. در انجام دادن فرمانت بربا، و در طلب خشنودیات پویا. نه از اقدامی روگردان و نه در عزمی سست و ناتوان. وحی تو را به گوش جان شنوا و عهد تو را نگهبان، و در راه اجرای فرمان تو روان. چندان که چراغ جویندگان حق را فروغ بخشید، و بر سر راه گمراهان چون خورشیدی بدرخشید، و دلهای فرو رفته در موجهای شبهت، به راهنمایی او رخت به کنار کشید. نشانههای روشن را برپا داشت و احکام را [چون موکلانی] بر مردمان گماشت». نهج البلاغه، خطبه ۷۲.
- ↑ «گفته او میزان عدل و فرموده او قول فصل باشد». نهج البلاغه، خطبه ۷۲.
- ↑ «به سیرهای عمل میکند که رسول خدا (ص) عمل کرد تا اسلام را آشکار [و حاکم] ساخت»
- ↑ «آنچه را که در جاهلیت بود باطل کرد، و با اجرای عدالت با مردم رو به رو شد. و همینگونه است قائم (ع) که چون قیام کند آن چه را که در دوره فترت در دست مردم بوده است باطل میکند و با عدالت با ایشان روبهرو میشود». تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۵۴؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۵۷؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۸۱؛ جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳۳۶.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۲۷۲.
- ↑ «بیگمان خداوند روزی بینوایان و کمبودداران را در اموال و دارایی توانگران قرار داده است، پس اگر گرسنه و برهنه ماندند در اثر گناه توانگران است، و حقی است بر خدا که آنان را در آتش جهنم سرنگون سازد» مستدرک الوسائل، ج۷، ص۲۴؛ و نیز ر. ک: الدرالمنثور، ج۳، ص۲۳۳.
- ↑ «و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
- ↑ «بیگمان مردمان فقیر، محتاج، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه توانگران» من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۴.
- ↑ «خدای سبحان روزی نیازمندان را در اموال و داراییهای توانگران واجب داشته. پس هیچ نیازمندی گرسنه نماند جز آنکه توانگری از حق او خود را به نوایی رساند. و کردگار، توانگران را بازخواست کند از این کار» نهج البلاغه، حکمت ۳۲۸.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، داراییهای مردم را به نادرستی میخورند و (مردم را) از راه خداوند باز میدارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده! * روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند و با آن بر پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ نهند (و به ایشان گویند:) این همان چیزی است که برای خود میانباشتید اکنون آنچه را میانباشتید بچشید!» سوره توبه، آیه ۳۴-۳۵.
- ↑ ابوالحسن احمد بن فارس بن زکریا در علوم مختلف تبحر داشت و در علم لغت پیشوا شمرده میشد. او دارای تألیفات بسیاری بوده و بنابر قول مشهور در سال ۳۹۰ یا ۳۹۵ هجری در ری درگذشته است. ر. ک: أبومنصور عبد الملک بن محمد بن اسماعیل الثعالبی النیسابوری، یتیمة الدهر فی محاسن أهل العصر، شرح و تحقیق مفید محمد القمیحة، الطبعة الثانیة، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۳ ق. ج۳، ص۴۶۳-۴۷۰؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۱۸-۱۲۰؛ جامع الرواة، ج۱، ص۵۷؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۶۰-۶۳؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۱۸۶.
- ↑ قطبالدین أبوالحسن سعید بن هبة الله الراوندی، الخرائج و الجرائح، الطبعة الثانیة، مؤسسة النور للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۱ ق. ج۲، ص۷۵۳؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۱۹.
- ↑ «و ما در هیچ شهری، بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.
- ↑ وی داوود بن قاسم مشهور به ابو هاشم جعفری است که از شخصیتهای برجسته و از اصحاب والامقام حضرات رضا و جواد و هادی و عسکری (ع) و مورد اطمینان و وثوق آنان بوده است. ر. ک: رجال النجاشی، ص۱۵۶؛ أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۱ ش. ص۱۳۱؛ جامع الرواة، ج۲، ص۴۲۲-۴۲۳؛ معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۱۱۸-۱۲۲، ج۲۲، ص۷۵-۷۶.
- ↑ «ثروتمندان و توانگران جامعهاند که ثروت و روزی نیازمندان و ناتوانان را میربایند». مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۸۰.
- ↑ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «بیگمان خداوند هر نوع از اموال را تقسیم کرده و حق هر مستحقی از خاصه و عامه و فقیران و مسکینان و دیگر مردمان را به آنان داده است. [سپس فرمود:] اگر در میان مردمان عدالت حکمفرما باشد، همگان بینیاز شوند. [و باز فرمود:] عدالت از عسل شیرینتر است؛ و به عدالت عمل نکند جز کسی که آن را خوب میداند». الکافی، ج۱، ص۵۴۲؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۳۰ [با مختصر اختلاف در لفظ].
- ↑ «[آنگاه دیگر] عائلهمند گرفتاری در میان شما نخواهد بود» الکافی، ج۸، ص۳۲؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۴۰.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۲۹۹-۳۰.
- ↑ «هر که در شهرها عدالت را اجرا کند، خداوند رحمت خویش را بر او بگسترد». شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۳۷.
- ↑ «با اجرای عدالت برکتها چند برابر میشود». شرح غررالحکم، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ «هیچ چیز مانند داد شهرها را آباد نمیسازد». غررالحکم، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ «آفریدگان را اجرای عدالت اصلاح میکند و بس». غرر الحکم، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «جامعه و مردمان فقط با اجرای عدالت اصلاح میشوند و سامان مییابند». غررالحکم، ص۲۹۲.
- ↑ «اگر عدالت در میان مردمان حکمفرما شود، همگان بینیاز گردند». الکافی، ج۳، ص۵۶۸؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۸۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۳؛ المقنعة، ص۲۸۰؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۳۶.
- ↑ «در ولایت والی عادل و کارگزارانش هر حق و عدلی زنده میشود و هر ستم و جور و فسادی کشته میشود، و به همین جهت هر کس که در تقویت حکومت او بکوشد و در اداره امور به او مدد رساند، کوشنده در راه طاعت خدا و نیروبخش دین اوست». تحف العقول، ص۲۴۶.
- ↑ «خداوند عدالت در قضاوت را سبب انس یافتن مردمان [با هم و با حکومت] قرار داده است». دلائل الامامة، ص۳۲-۳۳.
- ↑ «و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند * ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم * پس، راهی را پی گرفت * تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمهای پرلوش و لای غروب میکند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری* گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد * و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایستهای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت * سپس راهی را پی گرفت * تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی میتافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم * چنین بود؛ و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهی چیرگی داشتیم * سپس راهی را پی گرفت * تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمییافتند * گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری میورزند، آیا میخواهی برای تو هزینهای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ * گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم * پارههای (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کورههای آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پارههای آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم * و (بدینگونه یأجوج و مأجوج) نه میتوانستند از آن بالا روند و نه میتوانستند بدان رخنه کنند» سوره کهف، آیه ۸۳-۹۷.
- ↑ «فَبَيْنَا هُوَ يَسِيرُ إِذْ وَقَعَ عَلَى الْأُمَّةِ الْعَالِمَةِ مِنْ قَوْمِ مُوسَى الَّذِينَ ﴿يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹. فَلَمَّا رَآهُمْ قَالَ لَهُمْ أَيُّهَا الْقَوْمُ أَخْبِرُونِي بِخَبَرِكُمْ فَإِنِّي قَدْ دُرْتُ الْأَرْضَ شَرْقَهَا وَ غَرْبَهَا وَ بَرَّهَا وَ بَحْرَهَا وَ سَهْلَهَا وَ جَبَلَهَا وَ نُورَهَا وَ ظُلْمَتَهَا فَلَمْ أَلْقَ مِثْلَكُمْ فَأَخْبِرُونِي مَا بَالُ قُبُورِ مَوْتَاكُمْ عَلَى أَبْوَابِ بُيُوتِكُمْ قَالُوا فَعَلْنَا ذَلِكَ لِئَلَّا نَنْسَى الْمَوْتَ وَ لَا يَخْرُجَ ذِكْرُهُ مِنْ قُلُوبِنَا قَالَ فَمَا بَالُ بُيُوتِكُمْ لَيْسَ عَلَيْهَا أَبْوَابٌ قَالُوا لَيْسَ فِينَا لِصٌّ وَ لَا ظَنِينٌ وَ لَيْسَ فِينَا إِلَّا أَمِينٌ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ قَالُوا لَا نَتَظَالَمُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ بَيْنَكُمْ حُكَّامٌ قَالُوا لَا نَخْتَصِمُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ فِيكُمْ مُلُوكٌ قَالُوا لَا نَتَكَاثَرُ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَتَفَاضَلُونَ وَ لَا تَتَفَاوَتُونَ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا مُتَوَاسُونَ مُتَرَاحِمُونَ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَتَنَازَعُونَ وَ لَا تَخْتَلِفُونَ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أُلْفَةِ قُلُوبِنَا وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِنَا قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَا تَسْتَبُونَ وَ لَا تَقْتُلُونَ [تُقْتَلُونَ] قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا غَلَبْنَا طَبَائِعَنَا بِالْعَزْمِ وَ سَبَيْنَا [سُسْنَا] أَنْفُسَنَا بِالْحِلْمِ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ كَلِمَتُكُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَرِيقَتُكُمْ مُسْتَقِيمَةٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا لَا نَتَكَاذَبُ وَ لَا نَتَخَادَعُ وَ لَا يَغْتَابُ بَعْضُنَا بَعْضاً قَالَ فَأَخْبِرُونِي لِمَ لَيْسَ فِيكُمْ مِسْكِينٌ وَ لَا فَقِيرٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا نَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ قَالَ فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ فِيكُمْ فَظٌّ وَ لَا غَلِيظٌ قَالُوا مِنْ قِبَلِ الذُّلِّ وَ التَّوَاضُعِ قَالَ فَلِمَ جَعَلَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَطْوَلَ النَّاسِ أَعْمَاراً قَالُوا مِنْ قِبَلِ أَنَّا نَتَعَاطَى الْحَقَّ وَ نَحْكُمُ بِالْعَدْلِ...» امالی الصدوق، ص۱۴۵-۱۴۶؛ علل الشرایع، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۴؛ أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، کمال الدین و تمام النعمة، مکتبة الصدوق، طهران، ۱۳۹۵ ق. ص۴۰۴-۴۰۶؛ روضة الواعظین، ص۴۷۸؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ «گرانبهاترین موهبتها عدالت است». شرح غررالحکم، ج۲، ص۳۷۷.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۳۱۶.
- ↑ غلامحسین زرگرینژاد، تاریخ صدر اسلام «عصر نبوت»، ص۳۳۳.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۹، ص۱۱، ۲۱ و ۲۲.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ زهیری، علی رضا، مقاله «کارویژههای دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۴۵۸.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ برای تفصیل بیشتر نک: برگزیده تفسیر نمونه، ج۵، ص۱۰۹.
- ↑ الحیاة، ج۵، ص۱۶۸.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۹.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۱۵۷؛ به نقل از: فروغ ابدیت، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ نهج الفصاحه، ح۸۳۳.
- ↑ نهج الفصاحه، ح۲۴۲۲.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اصول و شاخصههای تمدن نبوی، ص ۱۱۶.