بحث:آیه ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱: خط ۱:
==مقدمه==
==آیه ولایت==
یکی از آیاتی که علی{{ع}} را «[[مؤمن]]» خوانده و [[ولایت]] او را در طول [[ولایت پیامبر]]{{صل}} دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که [[ولیّ]] و [[رهبر]] شما تنها خداست و [[رسول]] او و آنان که [[ایمان]] آورده‌اند و [[نماز]] را بر پا می‌دارند و در [[رکوع]] [[زکات]] می‌پردازند»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳.</ref>
 
===[[شأن نزول آیه]]===
علمای بزرگ [[اهل سنت]]<ref>شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبی‌طالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.</ref>، همچون [[قاضی]] عبدالعضد [[ایجی]]<ref>شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.</ref>، [[شریف]] [[جرجانی]]<ref>شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.</ref>، [[سعدالدین تفتازانی]]<ref>شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.</ref> و [[علاء]] الدین قوشجی [[سمرقندی]]<ref>شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.</ref>، به [[اجماع]] [[مفسران]] در این‌باره اعتراف کرده‌اند.
 
این خبر نزد [[محدثان]] و [[راویان]] بسیار معروف است. توضیح بیشتر در این‌باره از چارچوب این نوشتار فراتر می‌رود. بنابراین تنها سخن [[آلوسی]] گزارش می‌شود. او می‌گوید: {{عربی|غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه}}<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.</ref>؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این [[آیه]] درباره علی{{ع}} نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان [[راوی]] این رویداد، به معنای [[مخالفت]] برخی از راویان مخالف با این [[شأن نزول]] نیست، بلکه [[اختلاف]] در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها [[استوار]] است؛ یعنی مفسران در [[سیر]] کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و [[اتقان]] و [[قطعی]] بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما [[اهل حدیث]] چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه [[حدیثی]] خود از این رویداد سخن به میان نیاورده‌اند.
 
[[علامه حلی]] از [[علمای شیعه]]، در اشتهار این [[سبب نزول]] میان علمای [[امت]] می‌نویسد:
[[علمای اسلام]] بر [[نزول]] این آیه درباره علی{{ع}} اجماع کرده‌اند و این در [[صحاح]] [[اهل سنت]] نیز مذکور است. هنگامی که علی{{ع}} در [[نماز]] خویش و پیش روی [[صحابه]] [[انگشتر]] خود را به [[مسکین]] [[صدقه]] داد، این آیه فرود آمد<ref>نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.</ref>.
[[سید مرتضی]] می‌نویسد: «[[اهل]] نقل اتفاق کرده‌اند بر اینکه [[زکات]] دهنده در [[رکوع]] نماز، علی{{ع}} است»<ref>الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.</ref>. [[شیخ مفید]] می‌گوید:
ثابت شد که [[ولایت]] یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچ‌کس از اهل [[قبله]]، چنین کاری را جز برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، [[امام علی]]{{ع}} است<ref>المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.</ref>.
[[ابن شهر آشوب]] نیز می‌گوید: «[[امت]] [[اجماع]] کرده‌اند بر اینکه این [[آیه]] درباره علی{{ع}} فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در [[رکوع]] [[صدقه]] داد و در این‌باره خلافی میان [[مفسران]] نیست»<ref>مناقب آل أبی‌طالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.</ref>.
‌راضی می‌نویسد:
[[نزول آیه]] درباره علی{{ع}} از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کرده‌اند و این اجماع را جمعی از اَعلام [[اهل سنت]]، همچون [[امام]] قوشجی، در مبحث [[امامت]] از شرح تجرید آورده‌اند<ref>المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.</ref>.
 
[[امام هادی]]{{ع}} در نامه‌ای به [[اهل]] [[اهواز]] در پاسخ به مسئله [[جبر و تفویض]] فرمود:
اهل [[دانش]] بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی{{ع}} نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس [[خداوند]] این عمل او را [[سپاس]] گزارد و این آیه را نازل فرمود<ref>الاحتجاج، أبی‌منصور أحمد بن علی بن أبی‌طالب الطبرسی، ص۴۵۰.</ref>.
 
[[روایات]] فراوانی در منابع [[فریقین]] بر [[نزول]] [[آیه ولایت]] درباره امام علی{{ع}} دلالت می‌کنند.
 
۱. [[سلمة بن کهیل]] [[روایت]] کرده است: {{متن حدیث|حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>}}<ref>تفسیر ابن أبی‌حاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبی‌حاتم محمد بن إدریس ابن أبی‌حاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.</ref>؛ «علی{{ع}} انگشتری خود را در رکوع [[نماز]] صدقه داد و آن، گاه آیه: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} نازل شد».
#[[ابن ابی‌حاتم]]؛ [[ذهبی]] درباره او می‌گوید: «ابن ابی‌حاتم، [[حافظ]] معروف، ناقد شهیر، صاحب [[تفسیر]]، شیخ [[محدثان]] و در متن و سند [[روایات]] بسیار [[خبره]] و [[آگاه]] بوده است»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.</ref>.
#[[ابوسعید اشج]]؛ [[ذهبی]] می‌گوید: [[ابوحاتم]] درباره او گفته است: «او [[موثق]] و [[امام]] [[اهل]] [[زمان]] خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظه‌تر ندیدم»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.</ref> و [[ابن حجر]] درباره او گفته است: «او موثق است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.</ref>.
#[[فضل بن دکین]]؛ [[ابن ابی‌حاتم]] می‌گوید: «از پدرم درباره [[ابونعیم]]، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»<ref>الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.</ref>. ذهبی می‌گوید: «[[بخاری]] و [[ابوزرعه]] و گروه‌های دیگری از او [[روایت]] نقل کرده‌اند»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.</ref>. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از [[اساتید]] بخاری بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.</ref>.
#[[موسی بن قیس حضرمی]]؛ ابن ابی‌حاتم به نقل از [[یحیی بن معین]] می‌گوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»<ref>الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.</ref>. ذهبی می‌گوید: «او موثق، اما [[شیعه]] است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.</ref>. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... [[انسانی]] راست‌گو و متهم به [[تشیع]] است»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.</ref>.
#[[سلمة بن کهیل]]؛ ذهبی گفته او از علمای موثق [[کوفه]] بوده است...<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.</ref>. ابن حجر: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.</ref>.
 
۲. {{متن حدیث|حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌}}<ref>تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.</ref>؛ «[[عتبة]] بن ابی‌حکیم نقل کرده است: [[آیه]] درباره [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} نازل شده است».
#[[وثاقت]] [[ابن ابی‌حاتم]]، گذشت<ref>تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۴۲۳.</ref>.
#[[ربیع بن سلیمان مرادی]]، [[ذهبی]] می‌گوید: «او [[مؤذن]]، [[فقیه]] و [[حافظ]] بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.</ref>. [[ابن حجر]] نیز می‌گوید: «او [[موثق]] بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.</ref>.
#[[ایوب بن سوید]] را [[ابن حبان]]، [[حاکم نیشابوری]]، [[ابن حجر عسقلانی]] و [[البانی]] [[توثیق]] کرده‌اند<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.</ref>.
#[[عتبه بن ابی‌حکیم همدانی ابوالعباس]]، [[مزی]] گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابی‌حکیم [[ثقه]] است... و [[ابوالقاسم طبرانی]] می‌گوید: «عتبه بن ابی‌حکیم از [[ثقات]] [[مسلمانان]] است»<ref>تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. {{عربی|قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين}}.</ref>. ابن حبان او را در ثقات آورده است<ref>الثقات، ج۷ ص۲۷۱.</ref>.
ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «[[صالح]] است و اشکالی بر او وارد نیست»<ref>الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.</ref>.
[[حاکم]] [[روایت]] عتبه بن ابی‌حکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.</ref>.
 
۳. {{متن حدیث|حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} قال علي بن أبي طالب{{ع}}}}<ref>جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.</ref>؛ [[ابن جریر طبری]] از عتبه ابن ابی‌حکیم روایت کرده است: «[[اسماعیل بن اسرائیل رملی]]، از [[ایوب بن سوید]]، از [[عتبة بن ابی‌حکیم]] درباره آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابی‌طالب{{ع}} نازل شده است».
#[[ابن جریر طبری]]؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، [[حافظ]]، سرشناس در [[تفسیر]] و [[امام]] در [[فقه]] بود.»..<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. {{عربی|كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف...}}.</ref>.
#[[اسماعیل بن اسرائیل رملی]]؛ رازی<ref>الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. {{عربی|كتبنا عنه و هو صدوق}}.</ref>: «ما از او [[روایت]] نمودیم و او راست‌گوست»<ref>الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابی‌حاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راست‌گوست».</ref>.
#[[ایوب بن سوید]] که پیش‌تر درباره او سخن رفت.
#[[عتبه بن ابی‌حکیم]] که شرح حال او گفته شد.
 
۵. {{متن حدیث|حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} فخرج [[رسول الله]] و دخل المسجد و [[الناس]] يصلون بين راكع و [[قائم]] فصلى؛ فإذا [[سائل]]، قال: يا سائل أعطاك [[أحد]] شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً}}<ref>معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.</ref>؛ «[[حاکم]] گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبی‌طالب{{ع}} روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبی‌طالب{{ع}} روایت کرده است: [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}} بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد و آن حضرت به [[مسجد]] رفت؛ در حالی که [[مردم]] مشغول [[نماز]] بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای [[سائل]]! آیا کسی چیزی به تو [[بخشش]] نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال [[رکوع]] است؛ یعنی [[علی بن أبی‌طالب]]{{ع}} و به من انگشتری عطا فرمود».
#[[محمد بن عبدالله صفار]]؛ [[ذهبی]] او را استاد [[امام]]، [[محدث]]، [[اسوه]]، [[زاهد]] خوانده است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. {{عربی|الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد}}.</ref>. [[سمعانی]]: «او زاهد، خوش‌سیرت، با [[ورع]] و خیر بوده است»<ref>الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. {{عربی|كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير...}}.</ref>.
#[[ابویحیی عبد الرحمان بن محمد]]؛ [[ابن حبان]]: «او از [[محدثان]] [[اصفهان]] با احادیثی مقبول، بوده است»<ref>طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: {{عربی|كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث}}.</ref>. ذهبی: «او [[حافظ]] و از ذخایر [[علم]] است»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. {{عربی|الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك}}.</ref>.
#[[محمد بن یحیی بن ضریس]]؛ رازی: «او راست‌گو بوده است»<ref>الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. {{عربی|سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق}}.</ref>.
#[[عیسی بن عبدالله علوی]]؛ ابن حبان او را در [[ثقات]] آورده است<ref>الثقات، ج۸، ص۴۹۲.</ref>.
#عبدالله؛ ذهبی او را [[موثق]] دانسته است<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.</ref>.
#[[محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.</ref>. [[ابن حجر]] درباره او گفته است: «او راست‌گوست»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.</ref>.
#[[عمر بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.</ref>. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.</ref>.
 
'''نتیجه''': بر اساس [[اجماع]] [[مفسران]] و نقل محدثان، علی{{ع}} در رکوع [[انگشتر]] خود را به سائل داد و این [[آیه]] در [[شأن]] وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای [[سرپرست]] عام [[امت]] به کار رفته است و بر [[ولایت کلی]] [[الهی]] دلالت می‌کند و از دید [[تکوینی]] و [[تشریعی]] برای [[رسول]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳-۲۰۰.</ref>
 
===دلالت آیه===
نقطه مهم [[استدلال بر ولایت]] الهی علی{{ع}} در این [[آیه کریمه]]، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما [[مفسران]] درباره‌اش مفاهیمی را چون [[امامت]]، [[دوستی]] یا [[نصرت]] [[گمان]] زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای [[ولایت امر]] و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ [[یتیم]]، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ [[زن]]، آن کسی است که [[اختیار]] [[عقد]] نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون [[اجازه]] او، به این کار بپردازد.»..<ref>لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. {{عربی|و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه...}}.</ref>. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و [[کفالت]] امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند:
به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر [[حصر]] دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: [[ولایت]] اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به [[شأن نزول آیه]] که درباره علی{{ع}} است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: [[یاور]] یا [[دوست]] شما تنها [[خدا]]، [[رسول]] او و [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} است. آن‌گاه این [[پرسش]] مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز [[پیامبر]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} نمی‌توان [[دوست]] و [[یاور]] [[مؤمنان]] دانست؟ با این فرض، [[آیه]] دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور [[اهل]] ایمانند. حتی اگر «انّما» بر [[حصر]] دلالت نکند، به چه دلیلی پس از [[نهی]] مؤمنان از دوست گرفتن و [[یاری خواستن]] از [[کافران]] در آیه پیشین<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ}} «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>، تنها [[خداوند]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی [[بدیهی]] را [[انکار]] کند و [[نزول آیه]] را در [[شأن]] حضرت [[امیران]] نپذیرد و بگوید مقصود این است که [[خدا]] و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند.
باری، [[ولایت]] درباره خداوند، پیامبر{{صل}} و [[امام]]، با یک سبک و [[سیاق]] و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول{{صل}}، همان [[ولایت خداوند]] و [[ولایت امام علی]]{{ع}}، همان ولایت رسول{{صل}} است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به [[جایگاه معنوی]] خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، [[شایستگی]] ندارد که در این [[مقام]] باشد و بر [[مقدرات]] [[بندگان خدا]] ولایت داشته باشد. در [[حقیقت]] فرد باید نخست در [[مقام ولایت]] [[حقیقی]] جای گیرد، تا [[خدای متعال]] [[راضی]] شود [[اختیار]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در [[تقوا]] و [[ملکات نفسانی]] [[برتر]] و کامل‌تر باشد تا [[ولایت عام]] یابد و بر [[سرنوشت]] [[مردم]] مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها [[خداوند]] دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای [[حقیقی]] شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان [[صاحب اختیار]] و [[سرپرست]] است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۰.</ref>
 
==آیه ولایت در کلام امامیه==
*از دیدگاه [[مفسران]] و [[متکلمان امامیه]]، [[آیه ولایت]] یکی از روشن‌ترین [[دلایل امامت]] بلافصل [[علی]]{{ع}} است، زیرا اگر چه ولی در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: [[رب]]، مالک، [[سید]]، [[منعم]]، معتق، [[محب]]، [[ناصر]] و [[متصرف]] در امور دیگران<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.</ref>، ولی به [[دلایل عقلی]] و نیز به [[اجماع]] [[مسلمانان]] غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا می‌تواند در این [[آیه]] مقصود باشد. [[دلایل]] این مطلب بدین قرار است:  
*از دیدگاه [[مفسران]] و [[متکلمان امامیه]]، [[آیه ولایت]] یکی از روشن‌ترین [[دلایل امامت]] بلافصل [[علی]]{{ع}} است، زیرا اگر چه ولی در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: [[رب]]، مالک، [[سید]]، [[منعم]]، معتق، [[محب]]، [[ناصر]] و [[متصرف]] در امور دیگران<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.</ref>، ولی به [[دلایل عقلی]] و نیز به [[اجماع]] [[مسلمانان]] غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا می‌تواند در این [[آیه]] مقصود باشد. [[دلایل]] این مطلب بدین قرار است:  
*۱. کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ادات حصر است و مفاد آن [[اثبات]] و نفی است، زیرا کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} در بردارنده معنای ما و الا (نفی و استثنا) است؛ یعنی [[حکم]] را بر آنچه پس از {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ذکر شده [[اثبات]]، و از آنچه ذکر نشده، نفی می‌کند<ref>تلخیص المفتاح.</ref>. بنابراین کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر [[ولایتی]] خاص دلالت می‌کند؛ [[ولایتی]] که اولاً و بالذات به [[خداوند]] اختصاص دارد و برای دیگران با [[اذن]] و [[مشیت الهی]] [[ثابت]] می‌شود<ref>مجمع البیان، ج۴-۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹- ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>، اما [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] اختصاصی نیست، زیرا [[لزوم]] [[یاری]] کردن و [[محبت]] [[مؤمنان]] به همدیگر، از لوازم [[بدیهی]] [[ایمان]] و مورد [[اجماع]] [[مسلمانان]] است؛ چنان که [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> نیز بر آن دلالت می‌کند.
*۱. کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ادات حصر است و مفاد آن [[اثبات]] و نفی است، زیرا کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} در بردارنده معنای ما و الا (نفی و استثنا) است؛ یعنی [[حکم]] را بر آنچه پس از {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ذکر شده [[اثبات]]، و از آنچه ذکر نشده، نفی می‌کند<ref>تلخیص المفتاح.</ref>. بنابراین کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر [[ولایتی]] خاص دلالت می‌کند؛ [[ولایتی]] که اولاً و بالذات به [[خداوند]] اختصاص دارد و برای دیگران با [[اذن]] و [[مشیت الهی]] [[ثابت]] می‌شود<ref>مجمع البیان، ج۴-۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹- ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>، اما [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] اختصاصی نیست، زیرا [[لزوم]] [[یاری]] کردن و [[محبت]] [[مؤمنان]] به همدیگر، از لوازم [[بدیهی]] [[ایمان]] و مورد [[اجماع]] [[مسلمانان]] است؛ چنان که [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> نیز بر آن دلالت می‌کند.

نسخهٔ ‏۶ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۳

آیه ولایت

یکی از آیاتی که علی(ع) را «مؤمن» خوانده و ولایت او را در طول ولایت پیامبر(ص) دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که ولیّ و رهبر شما تنها خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند و نماز را بر پا می‌دارند و در رکوع زکات می‌پردازند»[۱].[۲]

شأن نزول آیه

علمای بزرگ اهل سنت[۳]، همچون قاضی عبدالعضد ایجی[۴]، شریف جرجانی[۵]، سعدالدین تفتازانی[۶] و علاء الدین قوشجی سمرقندی[۷]، به اجماع مفسران در این‌باره اعتراف کرده‌اند.

این خبر نزد محدثان و راویان بسیار معروف است. توضیح بیشتر در این‌باره از چارچوب این نوشتار فراتر می‌رود. بنابراین تنها سخن آلوسی گزارش می‌شود. او می‌گوید: غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه[۸]؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این آیه درباره علی(ع) نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان راوی این رویداد، به معنای مخالفت برخی از راویان مخالف با این شأن نزول نیست، بلکه اختلاف در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها استوار است؛ یعنی مفسران در سیر کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و اتقان و قطعی بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما اهل حدیث چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه حدیثی خود از این رویداد سخن به میان نیاورده‌اند.

علامه حلی از علمای شیعه، در اشتهار این سبب نزول میان علمای امت می‌نویسد: علمای اسلام بر نزول این آیه درباره علی(ع) اجماع کرده‌اند و این در صحاح اهل سنت نیز مذکور است. هنگامی که علی(ع) در نماز خویش و پیش روی صحابه انگشتر خود را به مسکین صدقه داد، این آیه فرود آمد[۹]. سید مرتضی می‌نویسد: «اهل نقل اتفاق کرده‌اند بر اینکه زکات دهنده در رکوع نماز، علی(ع) است»[۱۰]. شیخ مفید می‌گوید: ثابت شد که ولایت یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچ‌کس از اهل قبله، چنین کاری را جز برای امیرمؤمنان(ع) ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، امام علی(ع) است[۱۱]. ابن شهر آشوب نیز می‌گوید: «امت اجماع کرده‌اند بر اینکه این آیه درباره علی(ع) فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در رکوع صدقه داد و در این‌باره خلافی میان مفسران نیست»[۱۲]. ‌راضی می‌نویسد: نزول آیه درباره علی(ع) از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کرده‌اند و این اجماع را جمعی از اَعلام اهل سنت، همچون امام قوشجی، در مبحث امامت از شرح تجرید آورده‌اند[۱۳].

امام هادی(ع) در نامه‌ای به اهل اهواز در پاسخ به مسئله جبر و تفویض فرمود: اهل دانش بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی(ع) نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس خداوند این عمل او را سپاس گزارد و این آیه را نازل فرمود[۱۴].

روایات فراوانی در منابع فریقین بر نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) دلالت می‌کنند.

۱. سلمة بن کهیل روایت کرده است: «حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...[۱۵]»[۱۶]؛ «علی(ع) انگشتری خود را در رکوع نماز صدقه داد و آن، گاه آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... نازل شد».

  1. ابن ابی‌حاتم؛ ذهبی درباره او می‌گوید: «ابن ابی‌حاتم، حافظ معروف، ناقد شهیر، صاحب تفسیر، شیخ محدثان و در متن و سند روایات بسیار خبره و آگاه بوده است»[۱۷].
  2. ابوسعید اشج؛ ذهبی می‌گوید: ابوحاتم درباره او گفته است: «او موثق و امام اهل زمان خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظه‌تر ندیدم»[۱۸] و ابن حجر درباره او گفته است: «او موثق است»[۱۹].
  3. فضل بن دکین؛ ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره ابونعیم، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»[۲۰]. ذهبی می‌گوید: «بخاری و ابوزرعه و گروه‌های دیگری از او روایت نقل کرده‌اند»[۲۱]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از اساتید بخاری بوده است»[۲۲].
  4. موسی بن قیس حضرمی؛ ابن ابی‌حاتم به نقل از یحیی بن معین می‌گوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»[۲۳]. ذهبی می‌گوید: «او موثق، اما شیعه است»[۲۴]. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... انسانی راست‌گو و متهم به تشیع است»[۲۵].
  5. سلمة بن کهیل؛ ذهبی گفته او از علمای موثق کوفه بوده است...[۲۶]. ابن حجر: «او موثق بوده است»[۲۷].

۲. «حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا[۲۸]، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌»[۲۹]؛ «عتبة بن ابی‌حکیم نقل کرده است: آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. وثاقت ابن ابی‌حاتم، گذشت[۳۰].
  2. ربیع بن سلیمان مرادی، ذهبی می‌گوید: «او مؤذن، فقیه و حافظ بوده است»[۳۱]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق بوده است»[۳۲].
  3. ایوب بن سوید را ابن حبان، حاکم نیشابوری، ابن حجر عسقلانی و البانی توثیق کرده‌اند[۳۳].
  4. عتبه بن ابی‌حکیم همدانی ابوالعباس، مزی گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابی‌حکیم ثقه است... و ابوالقاسم طبرانی می‌گوید: «عتبه بن ابی‌حکیم از ثقات مسلمانان است»[۳۴]. ابن حبان او را در ثقات آورده است[۳۵].

ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «صالح است و اشکالی بر او وارد نیست»[۳۶]. حاکم روایت عتبه بن ابی‌حکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است[۳۷].

۳. «حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا قال علي بن أبي طالب(ع)»[۳۸]؛ ابن جریر طبری از عتبه ابن ابی‌حکیم روایت کرده است: «اسماعیل بن اسرائیل رملی، از ایوب بن سوید، از عتبة بن ابی‌حکیم درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. ابن جریر طبری؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، حافظ، سرشناس در تفسیر و امام در فقه بود.»..[۳۹].
  2. اسماعیل بن اسرائیل رملی؛ رازی[۴۰]: «ما از او روایت نمودیم و او راست‌گوست»[۴۱].
  3. ایوب بن سوید که پیش‌تر درباره او سخن رفت.
  4. عتبه بن ابی‌حکیم که شرح حال او گفته شد.

۵. «حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... فخرج رسول الله و دخل المسجد و الناس يصلون بين راكع و قائم فصلى؛ فإذا سائل، قال: يا سائل أعطاك أحد شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً»[۴۲]؛ «حاکم گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... بر رسول خدا(ص) نازل شد و آن حضرت به مسجد رفت؛ در حالی که مردم مشغول نماز بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای سائل! آیا کسی چیزی به تو بخشش نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال رکوع است؛ یعنی علی بن أبی‌طالب(ع) و به من انگشتری عطا فرمود».

  1. محمد بن عبدالله صفار؛ ذهبی او را استاد امام، محدث، اسوه، زاهد خوانده است[۴۳]. سمعانی: «او زاهد، خوش‌سیرت، با ورع و خیر بوده است»[۴۴].
  2. ابویحیی عبد الرحمان بن محمد؛ ابن حبان: «او از محدثان اصفهان با احادیثی مقبول، بوده است»[۴۵]. ذهبی: «او حافظ و از ذخایر علم است»[۴۶].
  3. محمد بن یحیی بن ضریس؛ رازی: «او راست‌گو بوده است»[۴۷].
  4. عیسی بن عبدالله علوی؛ ابن حبان او را در ثقات آورده است[۴۸].
  5. عبدالله؛ ذهبی او را موثق دانسته است[۴۹].
  6. محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»[۵۰]. ابن حجر درباره او گفته است: «او راست‌گوست»[۵۱].
  7. عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»[۵۲]. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»[۵۳].

نتیجه: بر اساس اجماع مفسران و نقل محدثان، علی(ع) در رکوع انگشتر خود را به سائل داد و این آیه در شأن وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای سرپرست عام امت به کار رفته است و بر ولایت کلی الهی دلالت می‌کند و از دید تکوینی و تشریعی برای رسول(ص) و امام علی(ع) پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.[۵۴]

دلالت آیه

نقطه مهم استدلال بر ولایت الهی علی(ع) در این آیه کریمه، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما مفسران درباره‌اش مفاهیمی را چون امامت، دوستی یا نصرت گمان زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای ولایت امر و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ یتیم، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ زن، آن کسی است که اختیار عقد نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون اجازه او، به این کار بپردازد.»..[۵۵]. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و کفالت امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند: به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر حصر دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: ولایت اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به شأن نزول آیه که درباره علی(ع) است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: یاور یا دوست شما تنها خدا، رسول او و علی بن ابی‌طالب(ع) است. آن‌گاه این پرسش مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز پیامبر(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) نمی‌توان دوست و یاور مؤمنان دانست؟ با این فرض، آیه دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز رسول خدا(ص) و علی(ع) دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور اهل ایمانند. حتی اگر «انّما» بر حصر دلالت نکند، به چه دلیلی پس از نهی مؤمنان از دوست گرفتن و یاری خواستن از کافران در آیه پیشین[۵۶]، تنها خداوند، رسول اکرم(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی بدیهی را انکار کند و نزول آیه را در شأن حضرت امیران نپذیرد و بگوید مقصود این است که خدا و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند. باری، ولایت درباره خداوند، پیامبر(ص) و امام، با یک سبک و سیاق و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول(ص)، همان ولایت خداوند و ولایت امام علی(ع)، همان ولایت رسول(ص) است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به جایگاه معنوی خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، شایستگی ندارد که در این مقام باشد و بر مقدرات بندگان خدا ولایت داشته باشد. در حقیقت فرد باید نخست در مقام ولایت حقیقی جای گیرد، تا خدای متعال راضی شود اختیار دین و دنیای مردم را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در تقوا و ملکات نفسانی برتر و کامل‌تر باشد تا ولایت عام یابد و بر سرنوشت مردم مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها خداوند دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای حقیقی شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان صاحب اختیار و سرپرست است.[۵۷]

آیه ولایت در کلام امامیه

  • از دیدگاه مفسران و متکلمان امامیه، آیه ولایت یکی از روشن‌ترین دلایل امامت بلافصل علی(ع) است، زیرا اگر چه ولی در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: رب، مالک، سید، منعم، معتق، محب، ناصر و متصرف در امور دیگران[۵۸]، ولی به دلایل عقلی و نیز به اجماع مسلمانان غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا می‌تواند در این آیه مقصود باشد. دلایل این مطلب بدین قرار است:
  • ۱. کلمه ﴿إِنَّمَا ادات حصر است و مفاد آن اثبات و نفی است، زیرا کلمه ﴿إِنَّمَا در بردارنده معنای ما و الا (نفی و استثنا) است؛ یعنی حکم را بر آنچه پس از ﴿إِنَّمَا ذکر شده اثبات، و از آنچه ذکر نشده، نفی می‌کند[۵۹]. بنابراین کلمه ﴿إِنَّمَا بر ولایتی خاص دلالت می‌کند؛ ولایتی که اولاً و بالذات به خداوند اختصاص دارد و برای دیگران با اذن و مشیت الهی ثابت می‌شود[۶۰]، اما ولایت به معنای نصرت و محبت اختصاصی نیست، زیرا لزوم یاری کردن و محبت مؤمنان به همدیگر، از لوازم بدیهی ایمان و مورد اجماع مسلمانان است؛ چنان که آیه کریمه ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۶۱] نیز بر آن دلالت می‌کند.
  • برخی معتقدند ﴿إِنَّمَا همیشه بر حصر دلالت نمی‌کند، زیرا در غیر حصر نیز به کار رفته است؛ چنان که در قرآن آمده است ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ[۶۲]. روشن است که لهو و لعب در غیر زندگی دنیا نیز متصور است[۶۳]. در پاسخ می‌توان گفت، ادیبان و زبان‌شناسان معروف عرب به دلالت ﴿إِنَّمَا بر حصر تأکید کرده‌اند، به همین دلیل زمخشری در تفسیر آیه ولایت گفته است: معنای ﴿إِنَّمَا این است که موالات باید به آنان اختصاص یابد[۶۴] اما باید توجه داشت که حصر بر دو نوع است: حصر حقیقی و حصر اضافی. اصل اولی در حصر، معنای حقیقی آن است، چه این که حصر اضافی جنبه ثانوی داشته و نیاز به قرائن دارد، و در آیه مورد بحث نه تنها قرینه‌ای بر حصر اضافی وجود ندارد، بلکه قرائن و شواهد -چنان‌که بعداً می‌آید- حصر حقیقی را تأیید می‌کند.
  • ۲. اگر چه واژه ولی بر معانی یا مصادیق متعددی اطلاق شده است، لکن هرگاه بدون قرینه به کار رود مراد از آن مالک امر بودن خواهد بود. به ویژه اگر به کسی اسناد داده شود که دارای شأن رهبری و فرمانروایی است؛ همان طوری که در آیه مورد بحث چنین است، زیرا کلمه ولی نخست به خداوند و سپس به پیامبر(ص) اسناد داده شده است. حاکمیت خداوند عقلاً ثابت است، و حاکمیت پیامبر(ص) به عنوان این که رسول خداست اثبات می‌شود، حال با توجه به این که ولایت در مورد خدا و رسول(ص) به معنای مالک امر بودن است، و از طرفی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بر خداوند یا پیامبر(ص) عطف شده است، و حکم معطوف با معطوف‌علیه مشترک است، پس ولایت در مورد مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌اند نیز به معنای مالکیت امر تدبیر (امامت) خواهد بود[۶۵].
  • ۳. اگر چه عبارت ﴿الَّذِينَ آمَنُوا همه مؤمنان را شامل می‌شود، ولی مقصود از آن بعضی از مؤمنان است، زیرا اولاً، برای آنان صفت ویژه‌ای (اقامه نماز و دادن زکات در حال رکوع) بیان شده است. ثانیاً، جمله ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بر کلمه ﴿رَسُولُهُ و آن هم بر کلمه ﴿اللَّهُ عطف شده است و مفاد آیه این است که خدا و رسولش و مؤمنانی که توصیف شده‌اند ولی‌اند، و جامعه مؤمنان، مُوَلی‌علیه هستند. نسبت این دو، از قبیل نسبت میان ولایت‌مدار و ولایت‌پذیر است، نه از باب تفاعل که ولایت دو جانبه باشد، در حالی که ولایت به معنای محبت و نصرت دو جانبه بوده و عمومیت دارد[۶۶].
  • در مقابل استدلال مزبور، مفسران و متکلمان اهل سنت، به وحدت سیاق آیه ولایت با آیات قبل و بعد آن استناد نموده و گفته‌اند: مراد از ولایت در آیه، نصرت و محبت است، زیرا در آیات قبل﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۶۷] خداوند مؤمنان را از ولایت یهود و نصارا نهی کرده است. روشن است که مؤمنان هیچ گاه در صدد قبول ولایت یهود و نصارا به معنای امامت نبوده‌اند، بلکه آنچه برخی از مسلمانان انجام می‌دادند برقراری رابطه دوستی و پیمان نصرت با یهود و نصارا بوده است، فلذا در آیه مورد بحث نیز مراد از ولایت نصرت و محبت خواهد بود؛ چنان که در آیه بعد﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۶۸] نیز یادآور شده است که تولی خدا و پیامبر و مؤمنان موجب غلبه و پیروزی حزب خداوند خواهد بود[۶۹].
  • در پاسخ به استدلال فوق چند نکته قابل توجه است: نکته اول، هم‌سیاق بودن آیه ولایت با آیه نهی تولی یهود و نصارا مستلزم آن است که آیات دیگری بین آن دو واقع نشود، در حالی که میان دو آیه یاد شده، سه آیه (۵۲-۵۴) فاصله انداخته است، البته هر چند آیه‌های ۵۲ و ۵۳ به نوعی ناظر به ولایت یهود و نصارا است، لکن آیه ۵۴ ناظر به ارتداد در آینده بوده و ارتباطی با آیه ۵۱ ندارد، مضمون آیه چنین است: ای گروهی که ایمان آورده‌اید هر کس از شما، از دین خود مرتد شود به زودی خدا قومی را که دوست می‌دارد و آنها نیز خدا را دوست می‌دارند، برای نصرت اسلام برمی‌انگیزد؛ بدین جهت، مفسران آن را یکی از پیشگویی‌های قرآن دانسته‌اند[۷۰].
  • نکته دیگر این که آیه بعد از آیه ولایت نیز صراحت یا ظهور در ولایت به معنای نصرت ومحبت ندارد، مضمون آیه چنین است: هر کس ولایت خدا، رسول و مؤمنان خاص را بپذیرد، چنین افرادی حزب الله هست و حزب الله پیوسته غالب و پیروز است (سوره مائده، آیه ۵۶)؛ مضمون این آیه، هم با ولایت به معنای نصرت و محبت سازگاری دارد، و هم با ولایت به معنای تدبیر و نصرت در امور؛ بنابراین، نمی‌توان آن را قرینه و شاهد بر یکی از آن دو به شمار آورد.
  • نکته سوم، بر فرض قبول وحدت سیاق، قرینه سیاق در صورتی قابل احتجاج است که با دلیل و قرینه‌ای روشن‌تر معارض نباشد، در حالی که قراین آشکاری که پیش از این بیان گردید و احادیثی که در‌شان نزول آیه وارد شده مانع از تمسک و استدلال به وحدت سیاق خواهد بود[۷۱].

بررسی اشکالات

شبهات مرتبط با آیه

نخست: عدم احتجاج امام امیر المؤمنین(ع) به این آیه

گفته شده اگر آیه نص در امامت و خلافت است چرا علی(ع) با این دلیل روشن استدلال نکرد؟[۹۷] پاسخ آن حضرت در موارد متعدد، به این آیه تمسّک جسته‌اند که در منابع معتبر نقل شده است و در اینجا فقط به دو مورد اشاره می‌کنیم:

  1. در روز شوری در برابر سعد بن ابی وقاص، عثمان، عبد الرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، به این آیه احتجاج نموده و فرمودند: آیا غیر از من در میان شما کسی هست که در حال رکوع، زکات داده و درباره او این آیه ولایت نازل شده باشد؟ همه گفتند: نه[۹۸].
  2. روایت شده است که حضرت(ع) فضایل خود را برای ابوبکر شمردند از جمله این که فرمودند: تو را به خدا قسم آیا در قضیه زکات انگشتر، ولایت از طرف خدا برای تو مقرر شده یا برای من؟ گفت: بلکه برای تو[۹۹]

شبهه یکم

  1. این شأن نزول را بسیاری از مفسّران بزرگ اهل سنت نقل نموده‌اند، برخی از کسانی که بر نزول این آیه در حق علی(ع) نقل اجماع و با ادّعای اجماع نموده‌اند، عبارت‌اند از:
    1. قاضی عضدالدین ایجی در کتاب المواقف فی علم الکلام می‌نویسد: و اجمع ائمة التفسیر ان المراد علی[۱۰۲].
    2. شریف جرجانی در شرح مواقف آورده است: وقد اجمع ائمة التفسیر علی أن المراد به الذین یقیمون الصلاة الی قوله و هم راکعون علی فانه کان فی الصلاة راکعا فسأله سایل فاعطاه خاتمه فنزلت الآیة[۱۰۳].
    3. سعدالدین تفتازانی نیز در شرح مقاصد می‌نویسد: نزلت باتفاق المفسِّران فی علی بن ابی‌طالب -رضی الله عنه- حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته و کلمه انما للحصر بشهادة النقل و الاستعمال[۱۰۴].
  2. با وجود شواهد و قرائن قطعی که از اهل سنت صادر شده است، چطور ادعا می‌کنند، این آیه در شأن علی(ع) نازل نشده است؟ در حالی که اکثر بزرگان اهل سنت این شأن نزول را پذیرفته‌اند و در کتب خود نیز بیان کرده‌اند.
  3. علّت اینکه علامه حلی در این مسأله ادّعای اجماع نموده‌اند آن است که، درباره شأن نزول این آیه، جز روایت مرسله که درباره ابوبکر است، همه روایات درباره حضرت علی(ع) است و چون آن روایت ضعف سندی دارد، در برابر انبوه روایات دیگر درباره حضرت علی(ع) جایگاهی نداشته و ادّعای اجماع شده است[۱۰۵].

شبهه دوم

  • در آیه ولایت، لفظ جمع، هفت مرتبه آمده است و حمل آیه بر مفرد –علی(ع)- مجاز است نه حقیقت، از این‌رو نمی‌توان آیه را بدون قرینه، بر مفرد حمل نمود. فخر رازی می‌نویسد: أنه تعالی ذکر المؤمنین الموصوفین فی هذه الآیة بصیغة الجمع فی سبعة مواضع و هی قوله: متن قرآن و حمل ألفاظ الجمع و إن جاز علی الواحد علی سبیل التعظیم لکنه مجاز لا حقیقة، و الأصل حمل الکلام علی الحقیقة}}}}[۱۰۶].
  • پاسخ:
  • از این اشکال چند پاسخ داده شده است:
  1. برخی در پاسخ آورده‌اند در مواردی از قرآن کریم، لفظ جمع آمده و قصد مفرد شده است، مرحوم علامه طباطبایی در المیزان[۱۰۷] و مرحوم علامه امینی در الغدیر[۱۰۸] بیست مورد از آیات قرآن کریم را ذکر کرده‌اند که طبق اعتراف اهل سنت، لفظ آیه جمع، ولی مفرد قصد شده است. به دو نمونه اشاره می‌کنیم:
    1. ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ[۱۰۹] برخی از مفسِّران گفته‌اند: ﴿النَّاسُ در آیه شریفه، نعیم بن الاشجعی[۱۱۰] است.
    2. ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۱۱]، دیدگاه برخی از مفسّران، بر این است، آیه درباره جابر بن عبدالله انصاری نازل شده و پرسش‌ کننده اوست[۱۱۲].
  2. روایات شأن نزول، راه حل استفاده از ضمائر جمع است؛ بر فرض که حمل جمع بر مفرد، مجاز باشد، بر این حمل، قراینی وجود دارد و قراین آن، روایات فراوانی است که شأن نزول آیه را، جریان زکات خاتم حضرت بیان کرده است.
  3. کاربرد جمع، برای تشویق مردم به کارهای خیر است. ابوالقاسم جارالله زمخشری حنفی در تفسیر خود می‌گوید: اگر اشکال شود: چگونه درست است، این آیه در شأن علی(ع) باشد و حال آنکه آیه به لفظ جمع وارد شده است؟ در پاسخ می‌گوییم: آیه به لفظ جمع آمده، گرچه مراد از آن فقط یک نفر است -علی(ع)- است و این به خاطر آن است که مردم ترغیب شوند تا مانند چنین کاری انجام دهند و ثواب آن را ببرند [۱۱۳].
  4. استفاده از الفاظ و ضمایر جمع، برای تعظیم و تفخیم است. مرحوم طبرسی می‌نویسد: اطلاق لفظ جمع، بر امیرمؤمنان(ع)، تفخیم و تعظیم آن حضرت است، چه اینکه اهل لغت جمع را بر مفرد برای تعظیم و احترام اطلاق می‌کنند، و این حقیقت به اندازه‌ای مشهور است که احتیاج به استدلال ندارد[۱۱۴].
  5. پاسخ دقیق آن است که در این آیه لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است، بلکه عنوان جمع، بر یکی از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقق) محفوظ مانده است. و بین این دو کیفیّت و دو گونه استعمال، فرق بسیار است و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست، تنها صورت اوّل است[۱۱۵]. و به عبارتی دیگر لفظ در مفهوم خود استعمال می‌شود، نه در مصداق خارجی؛ ولی مصداق لفظ جمع، در بیرون گاهی فرد است و گاهی جمع[۱۱۶].
  6. پاسخ دیگری که از دقت بیشتری برخوردار است این است که، این جمعِ موصولی است و عموم اطلاق علی‌البدل دارد و نشانه این است که ولایت به یک نفر منحصر نمی‌شود. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا که جمع است به آحاد اطلاق می‌شود، مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا مفرد است؛ ولی مفهومش جمع است. یک روز مصداقش علی(ع) و یک زمان امام حسن(ع) و تا امام زمان ادامه دارد، در این آیه، اطلاق جمع بر افراد، در طول یکدیگر است؛ مانند:اولوالامر که نمی‌شود در یک زمان چند اولوالامر باشد، پس، اولوالامر، آحاد افراد در طول یکدیگر است.
  • در روایاتی از اهل بیت(ع) به‌عنوان مصادیق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در آیه ولایت یاد شده است؛ چنان‌که امام صادق در تفسیر آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ولایت را به احق و اولی بودن در تدبیر امور مسلمانان تفسیر کرده و یادآور شده است، مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، علی و امامان از ذریه او تا روز قیامت‌اند؛ سپس داستان گدایی فقیر در مسجد پیامبر و انفاق امام علی(ع) به او در حال رکوع را یادآور شده و افزوده است: "هر یک از فرزندان او که به امامت می‌رسد، از چنین ویژگی برخوردارند، یعنی در حال رکوع انفاق می‌کنند"[۱۱۷]. امام باقر(ع) نیز درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ فرمودند: مراد امامان(ع) است[۱۱۸][۱۱۹].

شبهه سوم

  • آنچه از حالات امیرالمؤمنین علی(ع) در نماز نقل شده است آن است که حضرت دارای حضور قلب خاصی بودند به گونه‌ای که از خود بی‌خود می‌شدند، این حالت علی(ع) با این مطلب که در حال نماز صدای سائل را شنیدند و انگشتر خود را به او دادند، منافات دارد، زیرا حالت نخست، مستلزم توجّه تام به پروردگار؛ ولی حالت دوم، موجب توجّه به غیر خداوند است؛ از این‌رو، نمی‌توان مدلول آیه را درباره آن حضرت پذیرفت. فخر رازی می‌نویسد: و هو أن اللائق بعلی(ع) أن یکون مستغرق القلب بذکر الله حال ما یکون فی الصلاة، و الظاهر أن من کان کذلک فإنه لا یتفرغ لاستماع کلام الغیر و لفهمه، و لهذا قال تعالی: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۱۲۰] و من کان قلبه مستغرقا فی الفکر کیف یتفرغ لاستماع کلام الغیر[۱۲۱].
  • پاسخ:
  • از این اشکال چند پاسخ داده شده است:
  1. بر پایه روایات، پیامبر(ص) نیز گاهی نماز را کوتاه می‌کردند و آن را به سرعت پایان می‌دادند. هنگامی‌ که از ایشان علّت این کار پرسیده شد، فرمودند: "صدای گریه طفلی را شنیدم، گفتم شاید مادرش در مسجد (در حال نماز) باشد و از گریه او ناراحت شود"[۱۲۲]. از این‌رو هر قضاوتی نسبت به عملکرد پیامبر شود همان قضاوت نیز درباره عملکرد علی(ع) قابل جریان است.
  2. حالات اولیاء خدا یکسان نبوده، بلکه گوناگون و متغیر است و این تغییر، تابع جذبه‌های گوناگون پرودگار است و هیچ منافاتی ندارد که انسان کاملی نظیر آن حضرت، گاه مستغرق عالم توحید بوده و از حالات بشری دور و گاه در حالت معمولی و عادی باشند، از این‌رو این اختلاف حالات، به اراده و مشیّت پروردگار باز می‌گردد.
  3. توجّه آن حضرت در حین نماز، به کاری بوده، که مطلوب پروردگار است؛ پس این عمل، عبادتی در ضمن عبادت خواهد بود. عظمت روح ایشان چنان بود که می‌توانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد و این با حضور قلب در پیشگاه پروردگار، تنافی نخواهد داشت. چنین افرادی مظهر اسم جمال «يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»‌اند. به دیگر سخن، "وَلیِّ حق"، در هر شأنی از شئون بندگی، غافل از شئون دیگر نیست. پس اگر بنده خدا در حال نماز مشغول است از شأن دیگر بندگی که ایتاء زکات است غافل نیست.
  4. شنیدن صدای سائل و کمک به او، توجّه به خویشتن نیست، بلکه عین توجّه به خدا است، علی در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا، و روشن است، بیگانگی از خلق خدا بیگانگی از خداست؛ صدقه پیش از آنکه به دست سائل برسد به دست خدا می‌رسد: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۱۲۳]، و حضرت در واقع با خدا در ارتباط بوده است[۱۲۴].

آیه ولایت

یکی از آیاتی که علی(ع) را «مؤمن» خوانده و ولایت او را در طول ولایت پیامبر(ص) دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که ولیّ و رهبر شما تنها خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند و نماز را بر پا می‌دارند و در رکوع زکات می‌پردازند»[۱۲۵].[۱۲۶]

شأن نزول آیه

علمای بزرگ اهل سنت[۱۲۷]، همچون قاضی عبدالعضد ایجی[۱۲۸]، شریف جرجانی[۱۲۹]، سعدالدین تفتازانی[۱۳۰] و علاء الدین قوشجی سمرقندی[۱۳۱]، به اجماع مفسران در این‌باره اعتراف کرده‌اند.

این خبر نزد محدثان و راویان بسیار معروف است. توضیح بیشتر در این‌باره از چارچوب این نوشتار فراتر می‌رود. بنابراین تنها سخن آلوسی گزارش می‌شود. او می‌گوید: غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه[۱۳۲]؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این آیه درباره علی(ع) نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان راوی این رویداد، به معنای مخالفت برخی از راویان مخالف با این شأن نزول نیست، بلکه اختلاف در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها استوار است؛ یعنی مفسران در سیر کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و اتقان و قطعی بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما اهل حدیث چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه حدیثی خود از این رویداد سخن به میان نیاورده‌اند.

علامه حلی از علمای شیعه، در اشتهار این سبب نزول میان علمای امت می‌نویسد: علمای اسلام بر نزول این آیه درباره علی(ع) اجماع کرده‌اند و این در صحاح اهل سنت نیز مذکور است. هنگامی که علی(ع) در نماز خویش و پیش روی صحابه انگشتر خود را به مسکین صدقه داد، این آیه فرود آمد[۱۳۳]. سید مرتضی می‌نویسد: «اهل نقل اتفاق کرده‌اند بر اینکه زکات دهنده در رکوع نماز، علی(ع) است»[۱۳۴]. شیخ مفید می‌گوید: ثابت شد که ولایت یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچ‌کس از اهل قبله، چنین کاری را جز برای امیرمؤمنان(ع) ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، امام علی(ع) است[۱۳۵]. ابن شهر آشوب نیز می‌گوید: «امت اجماع کرده‌اند بر اینکه این آیه درباره علی(ع) فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در رکوع صدقه داد و در این‌باره خلافی میان مفسران نیست»[۱۳۶]. ‌راضی می‌نویسد: نزول آیه درباره علی(ع) از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کرده‌اند و این اجماع را جمعی از اَعلام اهل سنت، همچون امام قوشجی، در مبحث امامت از شرح تجرید آورده‌اند[۱۳۷].

امام هادی(ع) در نامه‌ای به اهل اهواز در پاسخ به مسئله جبر و تفویض فرمود: اهل دانش بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی(ع) نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس خداوند این عمل او را سپاس گزارد و این آیه را نازل فرمود[۱۳۸].

روایات فراوانی در منابع فریقین بر نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) دلالت می‌کنند.

۱. سلمة بن کهیل روایت کرده است: «حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...[۱۳۹]»[۱۴۰]؛ «علی(ع) انگشتری خود را در رکوع نماز صدقه داد و آن، گاه آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... نازل شد».

  1. ابن ابی‌حاتم؛ ذهبی درباره او می‌گوید: «ابن ابی‌حاتم، حافظ معروف، ناقد شهیر، صاحب تفسیر، شیخ محدثان و در متن و سند روایات بسیار خبره و آگاه بوده است»[۱۴۱].
  2. ابوسعید اشج؛ ذهبی می‌گوید: ابوحاتم درباره او گفته است: «او موثق و امام اهل زمان خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظه‌تر ندیدم»[۱۴۲] و ابن حجر درباره او گفته است: «او موثق است»[۱۴۳].
  3. فضل بن دکین؛ ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره ابونعیم، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»[۱۴۴]. ذهبی می‌گوید: «بخاری و ابوزرعه و گروه‌های دیگری از او روایت نقل کرده‌اند»[۱۴۵]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از اساتید بخاری بوده است»[۱۴۶].
  4. موسی بن قیس حضرمی؛ ابن ابی‌حاتم به نقل از یحیی بن معین می‌گوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»[۱۴۷]. ذهبی می‌گوید: «او موثق، اما شیعه است»[۱۴۸]. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... انسانی راست‌گو و متهم به تشیع است»[۱۴۹].
  5. سلمة بن کهیل؛ ذهبی گفته او از علمای موثق کوفه بوده است...[۱۵۰]. ابن حجر: «او موثق بوده است»[۱۵۱].

۲. «حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا[۱۵۲]، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌»[۱۵۳]؛ «عتبة بن ابی‌حکیم نقل کرده است: آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. وثاقت ابن ابی‌حاتم، گذشت[۱۵۴].
  2. ربیع بن سلیمان مرادی، ذهبی می‌گوید: «او مؤذن، فقیه و حافظ بوده است»[۱۵۵]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق بوده است»[۱۵۶].
  3. ایوب بن سوید را ابن حبان، حاکم نیشابوری، ابن حجر عسقلانی و البانی توثیق کرده‌اند[۱۵۷].
  4. عتبه بن ابی‌حکیم همدانی ابوالعباس، مزی گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابی‌حکیم ثقه است... و ابوالقاسم طبرانی می‌گوید: «عتبه بن ابی‌حکیم از ثقات مسلمانان است»[۱۵۸]. ابن حبان او را در ثقات آورده است[۱۵۹].

ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «صالح است و اشکالی بر او وارد نیست»[۱۶۰]. حاکم روایت عتبه بن ابی‌حکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است[۱۶۱].

۳. «حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا قال علي بن أبي طالب(ع)»[۱۶۲]؛ ابن جریر طبری از عتبه ابن ابی‌حکیم روایت کرده است: «اسماعیل بن اسرائیل رملی، از ایوب بن سوید، از عتبة بن ابی‌حکیم درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. ابن جریر طبری؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، حافظ، سرشناس در تفسیر و امام در فقه بود.»..[۱۶۳].
  2. اسماعیل بن اسرائیل رملی؛ رازی[۱۶۴]: «ما از او روایت نمودیم و او راست‌گوست»[۱۶۵].
  3. ایوب بن سوید که پیش‌تر درباره او سخن رفت.
  4. عتبه بن ابی‌حکیم که شرح حال او گفته شد.

۵. «حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... فخرج رسول الله و دخل المسجد و الناس يصلون بين راكع و قائم فصلى؛ فإذا سائل، قال: يا سائل أعطاك أحد شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً»[۱۶۶]؛ «حاکم گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... بر رسول خدا(ص) نازل شد و آن حضرت به مسجد رفت؛ در حالی که مردم مشغول نماز بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای سائل! آیا کسی چیزی به تو بخشش نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال رکوع است؛ یعنی علی بن أبی‌طالب(ع) و به من انگشتری عطا فرمود».

  1. محمد بن عبدالله صفار؛ ذهبی او را استاد امام، محدث، اسوه، زاهد خوانده است[۱۶۷]. سمعانی: «او زاهد، خوش‌سیرت، با ورع و خیر بوده است»[۱۶۸].
  2. ابویحیی عبد الرحمان بن محمد؛ ابن حبان: «او از محدثان اصفهان با احادیثی مقبول، بوده است»[۱۶۹]. ذهبی: «او حافظ و از ذخایر علم است»[۱۷۰].
  3. محمد بن یحیی بن ضریس؛ رازی: «او راست‌گو بوده است»[۱۷۱].
  4. عیسی بن عبدالله علوی؛ ابن حبان او را در ثقات آورده است[۱۷۲].
  5. عبدالله؛ ذهبی او را موثق دانسته است[۱۷۳].
  6. محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»[۱۷۴]. ابن حجر درباره او گفته است: «او راست‌گوست»[۱۷۵].
  7. عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»[۱۷۶]. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»[۱۷۷].

نتیجه: بر اساس اجماع مفسران و نقل محدثان، علی(ع) در رکوع انگشتر خود را به سائل داد و این آیه در شأن وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای سرپرست عام امت به کار رفته است و بر ولایت کلی الهی دلالت می‌کند و از دید تکوینی و تشریعی برای رسول(ص) و امام علی(ع) پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.[۱۷۸]

دلالت آیه

نقطه مهم استدلال بر ولایت الهی علی(ع) در این آیه کریمه، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما مفسران درباره‌اش مفاهیمی را چون امامت، دوستی یا نصرت گمان زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای ولایت امر و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ یتیم، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ زن، آن کسی است که اختیار عقد نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون اجازه او، به این کار بپردازد.»..[۱۷۹]. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و کفالت امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند: به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر حصر دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: ولایت اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به شأن نزول آیه که درباره علی(ع) است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: یاور یا دوست شما تنها خدا، رسول او و علی بن ابی‌طالب(ع) است. آن‌گاه این پرسش مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز پیامبر(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) نمی‌توان دوست و یاور مؤمنان دانست؟ با این فرض، آیه دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز رسول خدا(ص) و علی(ع) دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور اهل ایمانند. حتی اگر «انّما» بر حصر دلالت نکند، به چه دلیلی پس از نهی مؤمنان از دوست گرفتن و یاری خواستن از کافران در آیه پیشین[۱۸۰]، تنها خداوند، رسول اکرم(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی بدیهی را انکار کند و نزول آیه را در شأن حضرت امیران نپذیرد و بگوید مقصود این است که خدا و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند. باری، ولایت درباره خداوند، پیامبر(ص) و امام، با یک سبک و سیاق و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول(ص)، همان ولایت خداوند و ولایت امام علی(ع)، همان ولایت رسول(ص) است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به جایگاه معنوی خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، شایستگی ندارد که در این مقام باشد و بر مقدرات بندگان خدا ولایت داشته باشد. در حقیقت فرد باید نخست در مقام ولایت حقیقی جای گیرد، تا خدای متعال راضی شود اختیار دین و دنیای مردم را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در تقوا و ملکات نفسانی برتر و کامل‌تر باشد تا ولایت عام یابد و بر سرنوشت مردم مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها خداوند دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای حقیقی شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان صاحب اختیار و سرپرست است.[۱۸۱]

ضعف سند شأن نزول آیه

ابن کثیر: «روایت ضعیف است و آیه درباره امام علی(ع) نازل نشده است»[۱۸۲][۱۸۳].

پاسخ این است که ابن کثیر از همه طرق روایت یاد نمی‌کند، اما روایات معتبری در این‌باره وجود دارد که شماری از آنها گزارش شد. آن روایات از دید سندی مشکلی ندارند و اشکال ابن کثیر پذیرفتنی نیست. با فرض ضعف برخی از روایات، مجموعه یادشده یکدیگر را تقویت و پشتیبانی می‌کنند. سیوطی گفته است: «اینها پنج طریق روایت در نزول این آیه کریمه، درباره صدقه دادن علی بن ابی‌طالب(ع) در مسجد به سائلند که برخی از آنها، دسته دیگر را تقویت می‌کنند»[۱۸۴].[۱۸۵]

عدم نزول آیه درباره امام علی(ع)

  1. ابن تیمیه: «نزول آیه ولایت دروغ و جعل است».
  2. ابن قیم جوزیه: «این افترا به خداوند است که با این لفظ عام و فراگیر تنها علی(ع) را اراده کرده است»[۱۸۶].
  3. هیثمی: «ادعای اجماع نزول آیه درباره علی(ع)، واقعیّت ندارد»[۱۸۷].
  4. قفاری: «گمان شیعه در اینکه اهل سنت بر این اجماع دارند که این آیه در شأن علی(ع) نازل گردیده است، از بزرگ‌ترین ادعاهای دروغ روزگار است»[۱۸۸].

پاسخ این است که بسیاری از محدثان و مفسران اهل سنت، نزول آیه ولایت را درباره علی(ع) از طرق گوناگون و با اسناد فراوان از صحابه نقل کرده و در این‌باره اجماعی را ادعا کرده‌اند:

  1. تفتازانی: «نزول آیه در حق علی(ع) مورد اتفاق مفسران است»[۱۸۹].
  2. آلوسی می‌گوید: «از نظر اکثر اخباریین و محدثین، آیه درباره امام علی(ع) نازل شده است»[۱۹۰].

همین تصریحات به تنهایی برای اثبات دعوی، بس است؛ اما روایات منقول در این‌باره نیز از علمای اهل سنت نقل می‌شود:

  1. جصاص می‌نویسد از مجاهد، سدی، ابی جعفر و عتبه روایت کرده‌اند که آیه ولایت درباره امام علی(ع) نازل شد؛ هنگامی که انگشترش را زکات می‌داد»[۱۹۱].
  2. جرجانی بیش از ده سند برای این روایت نقل می‌کند: «... عن علي(ع)، أنه تصدق بخاتمه و هو راكع، فنزلت فيه هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...»[۱۹۲].
  3. قوشجی نیز گفته است: «این آیه به اتفاق مفسران، درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است؛ هنگامی که آن حضرت انگشتری خود را در رکوع به سائل بخشید»[۱۹۳].
  4. سیوطی نیز از چند طریق آیه را درباره امام علی(ع) نقل می‌کند و در پایان می‌نویسد: «این روایت شواهد فراوانی دارد که برخی از آنها دیگری را تقویت می‌کند»؛ ... فهذه شواهد يقوي بعضها بعضا[۱۹۴].[۱۹۵]

نفی ولایت امامان دوازده‌گانه

اگر آیه درباره ولایت افراد خاص باشد، بر امامت دیگر امامان دوازده‌گانه دلالت نمی‌کند؛ زیرا کلمه «انّما» بر انحصار ولایت در مصداق‌های یادشده در آیه دلالت می‌کند[۱۹۶].

پاسخ این است که آیه، ولایت را در مصداق‌های یادشده منحصر کرده و آن را تابع تشریع دانسته و راه‌های دیگری را برای گزینش حاکم نامعتبر دانسته است. اما با امامت امامان دوازده‌گانه ناسازگار نیست؛ زیرا با جعل الهی صورت گرفته و در طول ولایت امام علی(ع) است. بنابراین پیامبر(ص) به نقل روایات بسیار منابع اهل سنت، خلفای خود را دوازده نفر شمرد؛ یعنی نصب امام تابع تشریع و در طول ولایت امام علی(ع) است[۱۹۷].[۱۹۸]

انطباق جمع بر فرد

فخر رازی گفته است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا... کلمه جمع است و اراده مفرد از آن، خلاف ظاهر است[۱۹۹]. آلوسی می‌نویسد: لفظ جمع برای عموم است، نه خصوص سبب (شأن نزول). فریقین بر این مطلب که باید عموم لفظ را پیروی کرد، نه خصوص سبب، اتفاق نظر دارند. پس مفاد آیه حصر ولایت و رهبری برای افراد زیادی خواهد بود که امیر مؤمنان علی(ع) نیز داخل آنان است و حمل عام بر خاص، خلاف اصل است و در غیر ضرورت به کار نمی‌رود[۲۰۰].

پاسخ:

  1. اراده فرد از کلمه جمع از دید علمای لغت و عرف، مشکلی ندارد؛ زیرا این شیوه در محاورات عرفی و گفت‌وگوهای عادی در زبان عرب و دیگر زبان‌ها از آغاز تاکنون بسیار رواج داشته و فراوان دیده شده است که برای تعظیم و تفخیم کسی به جای مفرد، واژه جمع درباره‌اش به کار می‌برند؛ چنان‌که در همین سوره، سه آیه پیش از آیه ولایت آمده است: ﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ[۲۰۱]. «الذین» در این آیه جمع است، اما به اتفاق همه مفسران، آیه درباره عبدالله بن اُبی نازل شد. درباره آیه ولایت نیز جماعتی از اهل سنت چون قوشجی و تفتازانی گفته‌اند به اتفاق مفسران مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا علی(ع) بوده است[۲۰۲].
  2. مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا یا فرد خاصی است یا همه مؤمنان؛ اما همه مؤمنان مقصود آیه نیست؛ زیرا با این فرض معنای آیه چنین خواهد شد «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! ولیّ شما، خدا و رسول و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند». بنابراین همان کسانی ولی خواهند بود که ولی برای ایشان تعیین شده است و به اصطلاح، اتحاد ولی و مولی‌علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست[۲۰۳].
  3. محدثان عرب‌زبان در نزول آیه درباره علی(ع)، هرگز تردید نکرده‌اند و این خود، شاهد قطعی بر صحت نظر کسانی است که می‌گویند مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا امام علی(ع) است[۲۰۴].
  4. لفظ جمع در اینجا در مفرد استعمال نشده، بلکه درباره عنوان به کار رفته که آن عنوان بر یکی از افراد منطبق شده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (با فرض تحققش) محفوظ مانده است. این دو کیفیت و دو گونه استعمال، با یکدیگر بسیار متفاوتند. آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست، تنها استعمال لفظ جمع و اراده فرد است[۲۰۵]. زمخشری علت استعمال لفظ جمع را ترغیب دیگران می‌داند و در این‌باره می‌نویسد:

سبب نزول آیه، یک شخص است؛ ولی آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکی‌ها ترغیب شوند و توجه داده شوند که در نیکی و احسان و رسیدگی به فقیران، تأخیر نورزند و حتی اگر در نماز بودند، این مهم را به تأخیر نیندازند[۲۰۶].

بیضاوی می‌نویسد: بنا بر روایت صحیح آیه درباره علی(ع) نازل شده است و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد، خلاف ظاهر است، شاید آیه به لفظ جمع آمده باشد تا مردم را بر مانند آن عمل احسان و تصدق به فقیر، ترغیب و تشویق کند[۲۰۷].[۲۰۸]

تنافی زکات با خشوع در نماز

  1. دادن زکات مستحبی هنگام نماز، با خشوع و عبادت نمی‌سازد. فخر رازی می‌نویسد: سزاوار به شأن علی(ع) این است که هنگام نماز، غرق به یاد خدا باشد. ظاهراً هر که این وضعیت را داشته باشد، فرصتی برای گوش کردن کلام دیگران و فهماندن او ندارد؛ لذا خداوند متعال فرمود: «همانا خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و کسی که قلبش را یاد خدا تسخیر کرده باشد، چگونه می‌تواند به سخنان اطرافش گوش فرادهد[۲۰۹].
  2. دادن انگشتر از مصادیق فعل کثیر و مبطل نماز است. چگونه ممکن است علی(ع) با این کار، نمازش را باطل کرده باشد[۲۱۰].

پاسخ

۱. شنیدن صدای سائل و کمک کردن به او، توجه به خویشتن نیست. بلکه عین توجه به خداست. علی(ع) در نماز از خود بیگانه بود؛ نه از خدا، و بیگانگی از خلق خدا، بیگانگی از خداست. پرداختن زکات در نماز، عبادتی در عبادت است، نه عملی مباح در عبادت. اگر پرداختن زکات در رکوع، مصداق فعل کثیر بوده باشد، چرا خداوند در این آیه چنین کاری را می‌ستاید؟ اگر این عمل نشانه غفلت و بی‌خبری از ذکر خدا می‌بود، نمی‌بایست رفتار و سلوکی الهی به شمار می‌آمد و از امتیازات مهم الهی ویژه مقام ولایت و امامت، شمرده می‌شد.

۲. بسیاری از علمای اهل سنت این عمل را موجب بطلان نماز ندانسته‌اند؛ مانند زمخشری[۲۱۱] و سبط ابن جوزی که گفته است: «سائل با اشاره امام علی(ع)، انگشتری را از انگشت کوچک او گرفته یا اینکه سخن و فعل در نماز، نخست نزد مسلمانان مباح بود، سپس ممنوع شد»[۲۱۲].

۳. معنای غرق شدن در دریای یاد حق و توجه به خدا این نیست که انسان اختیار خودش را از دست بدهد. بلکه با اراده، توجه خود را از غیر خدا برمی‌گیرد. آلوسی می‌نویسد: در این‌باره از ابن جوزی پرسیدند. او در پاسخ این دو بیت شعر را خواند: يسقى و يشرب لا تلهيه سكرته عن النّديم و لا يلهو عن الناس أطاعه سكره حتى تمكّن من فعل الصحاة فهذا واحد الناس نوشید و می‌نوشاند و مستی، او را از توجه به ساقی بازنمی‌دارد و از مردم غافل نمی‌کند. مستی او در اختیار اوست؛ چنان که توانسته است همانند انسان‌های هوشیار رفتار کند؛ پس او یگانه این مردم است[۲۱۳].

۴. اگر اشاره کردن به سائل برای گرفتن انگشتر، با خشوع و ذکر در نماز ناسازگار باشد، رسول خدا(ص) نیز در برخی از نمازهای خود خشوع و انقطاع کامل نداشته است؛ زیرا برخی از روایات صحیح اهل سنت از طریق عائشه، نقل شده است که «من مقابل رسول خدا(ص) می‌خوابیدم و پاهایم به سوی قبله بود. وقتی که پیامبر(ص) سجده می‌کرد، پایم را می‌فشرد. وقتی که بلند می‌شد، پایم را دوباره دراز می‌کردم»[۲۱۴]. ابی‌قتاده می‌گوید: رسول خدا(ص) را دیدم که امام نماز مردم بود و امامه، فرزند زینب دختر ابوالعاص را بر شانه‌اش گذاشته بود؛ هنگامی که به رکوع می‌رفت، او را به زمین می‌گذاشت و هنگامی که بلند می‌شد دوباره او را بر شانه‌اش می‌نشاند[۲۱۵].

ابوهریره نقل می‌کند: با رسول خدا(ص) مشغول خواندن نماز عشاء بودیم. هنگامی که رسول خدا(ص) به سجده رفت، حسن و حسین(ع) آمدند و بر پشت پیامبر(ص) سوار شدند و چون پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، آن دو را آرام گرفت و روی زمین گذاشت و چون پیامبر(ص) دوباره به سجده رفت، آن دو نیز بر پشت پیامبر(ص) سوار شدند. تا اینکه نماز رسول خدا(ص) تمام شد. سپس آنان را روی زانویش نشاند و دستور داد که آن دو را به مادرشان تحویل دهند[۲۱۶]. حاکم می‌گوید: «سند این حدیث صحیح است».[۲۱۷]

نیآمدن نام علی(ع) در قرآن

نام علی(ع) در جایگاه سرپرست و زمامدار امت اسلامی، به صراحت در قرآن نیامده، بلکه اوصافی در این‌باره به کار رفته است که درباره آنها باید به بحث و ارائه نظر پرداخت[۲۱۸].

پاسخ این است که نام بردن از اشخاص، تهدیدی برای قرآن به شمار می‌رفت و زمینه را برای تبدیل و تغییر فراهم می‌کرد و دیگران را از دید روان‌شناختی برمی‌انگیخت. قرآن کریم می‌بایست از هر تحریف و کم و بیشی مصون باشد. اسم نبردن از افراد در قرآن، از حکمت‌های الهی است.[۲۱۹]

فعلی بودن ولایت

مفهوم آیه، جعل ولایت فعلی است؛ یعنی هم‌اکنون خدا، رسول و مؤمنان ولی شمایند. اما با وجود پیامبر(ص)، علی(ع) زعامت و امامتی ندارد. پس نمی‌توان واژه ولی را در آیه به معنای سرپرست و اولی به تصرف گرفت. اگر مقصود از این واژه دوست یا یاور فرض شود، چنین اشکالی پدید نمی‌آید؛ زیرا این مفهوم را درباره افراد فراوان در یک زمان می‌توان به کار بُرد[۲۲۰].

پاسخ این است که آیه به اصل ولایت اشاره می‌کند. این ولایت، با فرض وجود دلیل درباره ولایت کسی، فعلی می‌شود و درباره دیگری، شأنی خواهد بود؛ یعنی عینیت و تحقق خارجی آن به پس از ولی موجود واگذار می‌شود؛ به تعبیر دیگر، ولایت درباره علی(ع)، ویژگی خلافت دارد؛ یعنی هرگاه رسول خدا(ص) در صحنه نباشد، ولایت علی(ع) به صورت جانشینی برای پیامبر گرامی(ص) قطعی است. از این رو، در ماجرای جنگ تبوک، رسول خدا(ص) علی(ع) را به جانشینی خودش گمارد و به آن بزرگوار فرمود: «آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی(ع) باشی؛ مگر اینکه پیامبری پس از من نیست»[۲۲۱]. نسبت هارون به موسی(ع)، غیر از مقام نبوت، سرپرستی بنی‌اسرائیل نیز بود و این منزلت، با جعل الهی صورت گرفت. بنابراین پیامبر(ص) به همین منزلت - به استثنای مقام نبوت - برای علی(ع) باور داشت؛ چنان‌که هارون همیشه جانشین موسی(ع) بود و در غیاب و فقدان موسی(ع)، سرپرستی قوم خویش را بر عهده می‌گرفت. بنابراین ولایت را در آیه کریمه نمی‌توان به معنای دوستی و الفت دانست و جز مفهوم ولایت، معنایی برایش متصور نیست. مقصود آیه بیان اصل ولایت است؛ نه گونه خاصی از آن.[۲۲۲]

انفاق در رکوع

اگر صدقه دادن در نماز جایز باشد، در دیگر کارهای نماز نیز می‌توان صدقه داد؛ یعنی ویژه رکوع نیست تا گفته شود ولی شما تنها خدا و رسول و کسانی‌اند که در رکوع انفاق می‌کنند. چرا دیگر صفات برجسته آن حضرت مطرح نشده است[۲۲۳]؟

پاسخ این است که آیه در پی بیان شروط امام نیست تا گفته شود صدقه دادن هنگام رکوع از شروط امام نیست. بلکه آیه از روی‌دادی واقعه‌ای سخن می‌کند که در آن ایثار و انفاقی در بهترین حالات رخ داده و عبادتی در عبادت دیگر، صورت پذیرفته و عابد را ولی خوانده است. آیه، مصداق ولی را روشن می‌کند و می‌گوید: «او همان کسی است که چنین کرد».[۲۲۴]

استدلال نکردن علی(ع) به آیه ولایت

امام علی(ع) به تفسیر قرآن از دیگران آگاه‌تر بوده است و اگر این آیه درباره ایشان نازل شده بود، بدان استدلال می‌کرد و چنین چیزی دیده نشده است[۲۲۵].

پاسخ اولاً، استدلال نکردن امام به این آیه، به معنای نازل نشدنش درباره او نیست. ثانیاً، امام علی(ع) بارها به این آیه احتجاج فرموده است؛ برای نمونه در مناظره خود با ابوبکر[۲۲۶] و مناظره‌اش با عثمان[۲۲۷] و مهاجر و انصار[۲۲۸]، به آیه استدلال کرده است.[۲۲۹]

عدم حصر «انّما»

فخر رازی می‌گوید: کلمه «انّما» بر حصر دلالت نمی‌کند؛ زیرا قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا...[۲۳۰]. بی‌گمان نمونه‌های دیگری جز این مثل برای تشبیه زندگی دنیوی، در قرآن هست یا مانند این آیه که می‌فرماید ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ...[۲۳۱]، بی‌شک، لهو و لعب در چیزهایی جز حیات دنیا هم وجود دارد[۲۳۲].

پاسخ این است که خود فخر رازی در تفسیرش بارها کلمه «انّما» را دال بر حصر دانسته است[۲۳۳]. نسفی درباره معنای «انّما» می‌نویسد: إنما يفيد اختصاصهم بالموالاة؛ «بنا بر معنای کلمه «انما»، تنها افراد یاد شده، ولایت دارند»[۲۳۴]. اگر در جایی «انّما» برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته باشد، بی‌گمان، قرینه‌ای آن را همراهی می‌کند. اما آیه ولایت، چنین قرینه‌ای بر حصر اضافی ندارد. بلکه ذکر اوصاف در آیه که بر این انحصار تأکید می‌کنند، از این نکته خبر می‌دهند که ولایت تنها برای کسانی است که در رکوع خود به اعطای زکات می‌پردازند و خداوند عمل آنان را می‌پذیرد.[۲۳۵]

دلالت نکردن «راکعون» بر رکوع در نماز

آلوسی می‌نویسد: «آیه در صدقه دادن در رکوع نماز صریح نیست»[۲۳۶]. فخر رازی نیز می‌نویسد: ﴿هُمْ رَاكِعُونَ[۲۳۷] چند معنا دارد:

  1. ابومسلم گفته است که مراد از رکوع، خضوع است؛ یعنی آنان که نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند و انسان‌های فرمان‌پذیر و خاضعند؛
  2. شأن آنان برپا کردن نماز است. اختصاص رکوع به نماز، از باب شرافت است؛
  3. مقصود این است که مردم هنگام نزول آیه، چند دسته بودند: برخی از آنان نماز را به پایان برده بودند، برخی از آنان در حال قیام بودند و کسانی در رکوع، به فقیر مال می‌دادند و برخی از آنان بعد از نماز در رکوع بودند. مردم در اوضاع گوناگونی بودند. از این رو، خداوند همه آنان را یاد کرده است[۲۳۸].

پاسخ دیدگاه آلوسی با نص قرآن و سنت ناسازگار است؛ زیرا واژه «رکوع» در همان حال انحنا ظهور دارد که نوع خاصی از آن، از ارکان نماز شناخته شده است. سیوطی می‌گوید: «رسول خدا(ص) از فرد مسکین سؤال فرمود: در چه حالی انگشترش را به تو داد؟ گفت: در رکوع آن را به من بخشید»[۲۳۹]. احتمال فخر رازی درباره معنای «رکوع» درست نیست؛ زیرا معنای حقیقی آن، حال انحناست. فراهیدی می‌نویسد: «هر چیزی که با صورت به سوی زمین روی آورد، خواه زانوهایش به زمین برسد یا نرسد، در حالی که سر را به زیر انداخته است، راکع خوانده می‌شود»[۲۴۰]. ابن درید می‌نویسد: «راکع کسی است که با صورت به سوی زمین روی آورد و رکوع در نماز، گونه‌ای از این حالت است»[۲۴۱]. ابن فارس می‌نویسد: «رکوع، اصلی است که بر حالت انحنا و خمیدگی در انسان و غیر انسان دلالت می‌کند»[۲۴۲].[۲۴۳]

عدم نزاع در ولایت پیامبر(ص)

کلمه «انّما» بر حصر دلالت می‌کند؛ پس آیه می‌فرماید: «ولایت اینجاست و جای دیگر نیست». حصر هنگامی صورت می‌گیرد که درباره موضوع اختلاف و ادعای شراکت در کار باشد؛ اما کسی در زمان پیامبر(ص) درباره ولایت ایشان نزاعی نداشت تا آن ادعا با واژه حصر نفی شود[۲۴۴].

پاسخ این است که آیه ولایت تنها به وضع زمان رسول(ص) ناظر نیست. بلکه به ماجرای امامت، حتی پس از پیامبر(ص) نیز می‌پردازد؛ یعنی ولایت پس از پیامبر(ص)، تنها از آن کسی است که در نماز صدقه می‌دهد. افزون بر این، کلمه «انّما» بیشتر به متن حقیقت ناظر است، نه واقعیت موجود. بنابراین اگر هیچ اختلاف و نزاعی نیز در کار نباشد، واژه حصر بی‌فایده نیست.[۲۴۵]

مستحب نبودن صدقه در نماز

خداوند کسی را نمی‌ستاید؛ مگر برای پرداختن او به کاری که نزد او پسندیده (واجب یا مستحب) باشد. صدقه دادن در نماز، به اتفاق عالمان امت، مستحب نیست. اگر مستحب می‌بود، پیامبر(ص) آن را ترک نمی‌کرد[۲۴۶].

پاسخ این است که ستودن این رخداد، از این روی نیست که عنوان خاص مستحب یا واجب دارد. بلکه این ستایش درباره احسان و کمک به نیازمند و شتاب کردن در آن صورت گرفته است. نپرداختن رسول(ص) به چنین کاری، بدان سبب بود که چنین صحنه‌ای برای آن حضرت پیش نیامد؛ وگرنه ایشان نیز چنان می‌کرد. هدف آیه شناساندن ولیّ است و با گزارش از روی‌دادی، اعلام می‌کند که کننده این کار، ولیّ شماست. پس مقصود صدور حکم آن رخداد نیست؛ یعنی اعلام حقیقت با اشاره به روی‌دادی خاص، به واجب یا مستحب بودن آن روی‌داد ارتباطی ندارد.[۲۴۷]

عطف ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ

جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ در آیه ولایت، به جمله گذشته عطف شده و معنای آیه این است: «آنان که نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و رکوع می‌کنند». استناد به این آیه برای اثبات امامت علی(ع)، به حال بودن جمله، وابسته است؛ یعنی ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ به معنای «آنان که در رکوع زکات می‌دهند» باشد، چنین چیزی ثابت می‌شود. ولی چنین احتمالی درست نیست؛ زیرا لازمه این فرض آن است که دادن زکات در رکوع از دادن زکات در غیر رکوع برتر باشد؛ زیرا آیه در مقام ستایش می‌گوید: «آنان در رکوع زکات می‌دهند اما زکات در رکوع، در سنجش با زکات در غیر رکوع، فضیلتی ندارد»[۲۴۸].

پاسخ این است که اگر این جمله بر جمله سابق عطف شده باشد، موجب تکرار است؛ زیرا جمله ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ پیش از این رکوع را نیز دربر دارد. بنابراین، جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ در آیه تکرار غیر مفید خواهد بود[۲۴۹]؛ زیرا معنای آیه چنین می‌شود: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و زکات می‌دهند و رکوع می‌کنند». اگر این جمله حال باشد، مضمون آیه چنین است: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و در حال رکوع زکات می‌دهند». بی‌تردید این صفتی غیر آن است و تکرار نیست. افزون بر این، ستایش خداوند درباره این کار بدان سبب نیست که دادن زکات در رکوع از پرداخت آن در غیر رکوع افضل است. بلکه پسندیده بودن آن به سبب انفاق و شتاب در آن پیش از فوت فرصت است و این کار را هم در رکوع نماز، در بخش دیگری از آن می‌توان اجرا کرد و از این دید با یکدیگر متفاوت نیستند. این رخداد برای امام علی(ع) در رکوع نماز روی داد و آیه از رویدادی ویژه گزارش می‌دهد و می‌گوید کسی که چنین کرد و بی‌درنگ در رکوع انگشترش را به سائل داد، ولیّ شماست. اما درباره حکم این کار، سخنی به میان نیاورده است.[۲۵۰]

منابع

پانویس

  1. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  2. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳.
  3. شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبی‌طالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
  4. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  5. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  6. شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.
  7. شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.
  8. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.
  9. نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.
  10. الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.
  11. المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.
  12. مناقب آل أبی‌طالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.
  13. المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.
  14. الاحتجاج، أبی‌منصور أحمد بن علی بن أبی‌طالب الطبرسی، ص۴۵۰.
  15. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  16. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبی‌حاتم محمد بن إدریس ابن أبی‌حاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.
  17. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.
  18. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.
  19. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.
  20. الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.
  21. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.
  22. تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.
  23. الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.
  24. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.
  25. تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.
  26. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.
  27. تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.
  28. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  29. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.
  30. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۴۲۳.
  31. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.
  32. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.
  33. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.
  34. تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين.
  35. الثقات، ج۷ ص۲۷۱.
  36. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.
  37. المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.
  38. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.
  39. سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف....
  40. الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. كتبنا عنه و هو صدوق.
  41. الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابی‌حاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راست‌گوست».
  42. معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.
  43. سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد.
  44. الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير....
  45. طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث.
  46. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك.
  47. الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق.
  48. الثقات، ج۸، ص۴۹۲.
  49. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.
  50. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.
  51. تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.
  52. تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.
  53. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.
  54. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳-۲۰۰.
  55. لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه....
  56. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
  57. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۰۰.
  58. لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.
  59. تلخیص المفتاح.
  60. مجمع البیان، ج۴-۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹- ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.
  61. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  62. «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است» سوره محمد، آیه ۳۶.
  63. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۳۰.
  64. الکشاف، ج۱، ص۶۴۸.
  65. مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰-۳۲۱.
  66. الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۹؛ تقریب المعارف، ص۱۲۸.
  67. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند و مؤمنان می‌گویند: آیا اینانند که سخت‌ترین سوگندهایشان را به خداوند خورده‌اند که با شمایند؟! کردارهاشان تباه گردید و زیانکار شدند. ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۱-۵۴.
  68. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  69. تفسیر طبری، ج۶، ص۳۴۳؛ المنار، ج۶، ص۴۴۳؛ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۲۷-۲۸؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰.
  70. تفسیر طبری، ج۶، ص۳۳۶؛ الکشاف، ج۱، ص۶۴۴.
  71. ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت ، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱.
  72. المغنی، الإمامه، ج۱، ص۱۳۵.
  73. «و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  74. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۳۰.
  75. بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد؛ سوره اعلی، آیه: ۱۴.
  76. همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود؛ سوره لیل، آیه:۱۸.
  77. همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند؛ سوره فصلت، آیه:۷.
  78. و آنان که دهنده زکاتند؛ سوره مؤمنون، آیه:۴.
  79. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  80. «و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.
  81. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  82. المیزان، ج۶، ص۱۵.
  83. الشافی الامامة، ج۲، ص۲۳۸.
  84. المنار، ج۶، ص۴۴۲.
  85. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۲۸.
  86. (در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۹.
  87. بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
  88. ما نوح را به سوی قوم وی فرستادیم (و گفتیم) که قومت را پیش از آنکه عذابی دردناک به آنان برسد، بیم بده» سوره نوح، آیه ۱.
  89. کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
  90. المیزان، ج۶، ص۱۰.
  91. المغنی، الإمامه، ج۱، ص۱۳۶.
  92. التحفة الإثنا عشریه، ص۱۹۸.
  93. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  94. اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸.
  95. صحیح البخاری، ج۹، ص۸۸، صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  96. ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت ، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱.
  97. ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۲۸.
  98. ر.ک: بحار الأنوار، ج ۳۱، ص۳۷۷ و سایر منابع مانند: غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام، ج۲، ص۲۰.
  99. ر.ک: الإحتجاج، ج۱، ص ۱۱۸.
  100. منهاج الکرامة فی معرفة الأمامة، تألیف علامه حلّی، یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده است این کتاب تا جایی اهمیت یافت که کسی همچون ابن‌تیمیه را بر آن داشت تا کتاب منهاج السنه را در ردّ آن بنگارد.
  101. قد أجمعوا أنّها نزلت في علي من أعظم الدعاوى الكاذبة; بل أجمع أهل العلم بالنقل على أنّها لم تنزل في علي بخصوصه وأنّ عليا لم يتصدق بخاتمه في الصلاة وأجمع أهل العلم بالحديث على أنّ القصة المروية في ذلك من الكذب الموضوع؛ منهاج السنه، ج۷، ص۱۲.
  102. المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۵.
  103. شرح المواقف، ج۴، ص۳۶۰.
  104. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۰.
  105. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۴۹-۱۵۱.
  106. مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۴.
  107. المیزان، ج۶، ص۷.
  108. الغدیر، ج۳، ص۱۵۶.
  109. «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
  110. الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۲۹۷.
  111. «از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
  112. الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۸.
  113. فان قلت کیف صح أن یکون لعلی و اللفظ لفظ جماعه؟ قلت: حی به علی لفظ الجمع، وان کان السبب فیه رجلا واحدا لیرغب الناس فی مثل فعله، فینالوا مثل ثوابه؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۹.
  114. مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.
  115. المیزان، ج۶، ص۹ ٣.
  116. تفسیر تسنیم، ج۲۳، ص۱۲۵.
  117. «إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ(ع) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸؛ غایة‌المرام، ج۲، ص۱۵.
  118. بحارالأنوار، ج۹، ص۳۵.
  119. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۵۱-۱۵۵.
  120. «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  121. مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۶.
  122. سنن النبی، ص۲۷۳.
  123. «آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.
  124. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۵۵-۱۵۷.
  125. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  126. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳.
  127. شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبی‌طالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
  128. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  129. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  130. شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.
  131. شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.
  132. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.
  133. نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.
  134. الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.
  135. المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.
  136. مناقب آل أبی‌طالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.
  137. المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.
  138. الاحتجاج، أبی‌منصور أحمد بن علی بن أبی‌طالب الطبرسی، ص۴۵۰.
  139. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  140. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبی‌حاتم محمد بن إدریس ابن أبی‌حاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.
  141. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.
  142. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.
  143. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.
  144. الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.
  145. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.
  146. تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.
  147. الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.
  148. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.
  149. تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.
  150. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.
  151. تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.
  152. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  153. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.
  154. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۴۲۳.
  155. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.
  156. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.
  157. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.
  158. تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين.
  159. الثقات، ج۷ ص۲۷۱.
  160. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.
  161. المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.
  162. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.
  163. سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف....
  164. الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. كتبنا عنه و هو صدوق.
  165. الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابی‌حاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راست‌گوست».
  166. معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.
  167. سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد.
  168. الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير....
  169. طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث.
  170. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك.
  171. الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق.
  172. الثقات، ج۸، ص۴۹۲.
  173. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.
  174. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.
  175. تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.
  176. تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.
  177. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.
  178. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳-۲۰۰.
  179. لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه....
  180. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
  181. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۰۰.
  182. البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۹۵. و هذا لا يصح بوجه من الوجوه؛ لضعف أسانيده و لم ينزل في علي شيء من القرآن بخصوصه.
  183. أصول مذهب الشیعة الإمامیة الاثنی‌عشریة، ناصر بن عبد الله بن علی الغفاری، ص۸۲۴. و قد ساق ابن كثير الآثار التي تروي في أن هذه الآية نزلت في علي حين تصدق بخاتمه، و عقب عليها بقوله: و ليس يصح شيء منها بالكلية لضعف أسانيدها، و جهالة رجالها.
  184. الحاوی للفتاوی فی الفقه و علوم التفسیر و الحدیث و الاصول و النحو و الاعراب و سائر الفنون، جلال الدین عبد الرحمان بن أبی‌بکر السیوطی، ص۱۰۷. فهذه خمس طرق لنزول الآية الكريمة في التصدق علي السائل في المسجد يشدّ بعضها بعضاً.
  185. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۰۵.
  186. الصواعق المرسلة علی الجهمیة و المعطلة، أبو عبدالله شمس الدین محمد بن أبی‌بکر الزرعی الدمشقی، ج۲، ص۶۹۷. و هذا كذب قطعا على الله أنه أراد عليا وحده بهذا اللفظ العام الشامل لكل من اتصف بهذه الصفة.
  187. الصواعق المحرقة علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة، ج۱، ص۱۰۵. و كذلك زعمهم الإجماع على نزولها في علي باطل أيضا.
  188. أصول مذهب الشیعة الإمامیة الاثنی‌عشریة، ناصر بن عبد الله بن علی الغفاری، ج۲، ص۸۲۴. إن زعمهم بأن أهل السنة أجمعوا على أنها نزلت في علي هو من أعظم الدعاوي الكاذبة.
  189. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۸۸: نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب رضي الله عنه حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته و كلمة إنا للحصر بشهادة النقل و الاستعمال.
  190. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، صص ۱۶۷ و ۹۳. و غالب الأخباريين على أنها نزلت في علي كرم الله تعالى وجهه. و در جای دیگر می‌گوید و الآية عند معظم المحدثين نزلت في علي كرم الله تعالى وجهه.
  191. أحکام القرآن أحمد بن علی الرازی أبوبکر الجصاص، ج۴، ص۱۰۲. «روى عن مجاهد و السدى و أبي جعفر و عتبة ابن أبي حكيم أنها نزلت في علي(ع) حين تصدق بخاتمه و هو راكع».
  192. کتاب الأمالی و هی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الجرجانی، ج۱، ص۱۸۱. «و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عبد الصمد عن أبيه عن ابن عباس: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا نزلت في علي بن أبي طالب(ع). و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عمرو بن خالد عن الإمام الشهيد أبي الحسين زيد بن علي، عن آبائه عن علي(ع) مثل ذلك. و بإسناده عن حصين بن مخارق، عن أبي الجارود، عن محمد و زيد ابني علي عن آبائهما أنها نزلت في علي(ع). و بإسناده قال حدثنا حصين عن هارون بن سعيد عن محمد ابن عبيد الله الرافعي عن أبيه عن جده عن أبي رافع أنها نزلت في علي(ع). و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن سعيد بن طريف عن الأصبغ عن علي(ع) مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق، عن أبي حمزة عن علي ابن الحسين و أبي جعفر مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين، عن عبد الوهاب عن مجاهد، عن أبيه عن ابن عباس مثله. و به قال أخبرنا أبو أحمد محمد بن علي بن محمد المكفوف المؤدب بقراءتي عليه بأصفهان، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله ابن محمد بن جعفر بن حيان، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبي هريرة، قال حدثنا أحمد بن يحيى بن زهير التستري و عبد الرحمن بن أحمد الزهري، قالا حدثنا أحمد بن منصور، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ قال نزلت في علي ابن أبي طالب(ع)».
  193. شرح تجرید الاعتقاد، القوشجی، ص۳۶۸. إنها نزلت باتفاق المفسرين في حق علي بن أبي طالب(ع) حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته.
  194. لباب النقول، عبد الرحمان بن أبی‌بکر جلال الدین السیوطی، ج۱، ص۹۳. قوله تعالى ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ الآية أخرج الطبراني في الأوسط بسند فيه مجاهيل عن عمار بن ياسر قال وقف على علي بن أبي طالب سائل و هو راكع في تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فنزلت ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ الآية و له شاهد قال عبد الرازق حدثنا عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ الآية.... نزلت في علي(ع) و روي ابن مردويه عن وجه آخر عن ابن عباس مثله و أخرج أيضاً عن علي مثله و أخرج ابن جرير عن مجاهد و ابن أبي حاتم عن سلمة ابن كهيل مثله....
  195. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۰۶.
  196. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۱۹.
  197. ر.ک: صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، ح۵ و ۶؛ صحیح البخاری، ص۱۸۱۲؛ مسند أحمد، ج۵، صص ۹۰ – ۹۹.
  198. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۰۸.
  199. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۲۵.
  200. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸. و العبرة لعموم اللفظ لا لخصوص السبب كما اتفق عليه الفريقان فمفاد الآية حينئذ حصر الولاية العامة لرجال متعددين يدخل فيهم الأمير كرم الله تعالى وجهه و حمل العام على الخاص خلاف الأصل لا يصح ارتكابه بغير ضرورة و لا ضرورة؛ ر.ک: أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۴۳۹.
  201. «آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.
  202. شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸. إنها نزلت باتفاق المفسرين في حق علي بن أبي طالب(ع) حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته.
  203. الصوارم المهرقة فی جواب الصواعق المحرقة، السید القاضی نور الله التستری، ص۱۷۵.
  204. الفرقان فی تفسیر القرآن، صادقی، ص۵۱.
  205. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۹.
  206. الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۶۴۹. ليرغب الناس في مثل فعله فينالوا مثل ثوابه، و لينبه على أن سجية المؤمنين يجب أن تكون على هذه الغاية من الحرص على البر و الإحسان و تفقد الفقراء، حتى إن لزهم أمر لا يقبل التأخير و هم في الصلاة، لم يؤخروه إلى الفراغ منها.
  207. أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۴۳۹.
  208. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۰۹.
  209. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۷. أن اللائق بعلي(ع) أن يكون مستغرق القلب بذكر الله حال ما يكون في الصلاة، و الظاهر أن من كان كذلك فإنه لا يتفرغ لاستماع كلام الغير و لفهمه، و لهذا قال تعالى: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ و من كان قلبه مستغرقا في الفكر كيف يتفرغ لاستماع كلام الغير.
  210. أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۲۱، ص۳۰۳۱.
  211. الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۶۴۹.
  212. تذکرة الخواص من الامة بذکر خصائص الائمة، یوسف بن قزغلی سبط ابن جوزی، ص۱۶.
  213. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۹.
  214. صحیح البخاری، ج۱، ص۱۵۰، ح۳۷۵. كنت أنام بين يدي رسول الله(ص) و رجلاي في قبلته فإذا سجد غمزني فقبضت رجلي فإذا قام بسطتهما. صحیح البخاری، ج۱، ص۱۹۲. والله لقد رأيت النبي يصلي و إني على السرير بينه و بين القبلة مضطجعة فتبدو لي الحاجة فأكره أن أجلس فأوذي النبي فأنسل من عند رجليه، «رسول خدا(ص) نماز می‌خواند و من نزدیک پیامبر(ص) میان او و قبله خوابیده بودم، حاجتی برایم پیش آمد، مایل نبودم بنشینم تا رسول خدا(ص) اذیت نشود؛ لذا از کنار پاهایش عبور کردم».
  215. صحیح البخاری؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۷۳، ح۱۰۹۹. أبی‌قتادة می‌گوید: رأيت النبی(ص) يوم الناس و امامة بنت أبي العاص و هي ابنة زينب بنت النبي(ص) على عاتقه فإذا ركع وضعها و إذا رفع من السجود أعادها.
  216. مسند أحمد، ج۲، ص۵۱۳، ح۱۰۶۶۹. كنا نصلي مع رسول الله(ص) العشاء فإذا سجد وثب الحسن و الحسين على ظهره فإذا رفع رأسه أخذهما بيده من خلفه أخذا رفيقا و يضعهما على الأرض فإذا عاد عادا حتى قضي صلاته أقعدهما على فخذيه قال فقمت إليه فقلت يا رسول الله أردهما فبرقت برقة فقال لهما الحقا بأمكما قال فمكث ضوءها حتى دخلا. هذا حديث صحيح الإسناد.
  217. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۱.
  218. منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.
  219. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۴.
  220. تفسیر الرازی، ج۲۱، ص۲۹؛ ج۱۲، ص۲۸. هب أنها دالة على إمامة علي، لكنا توافقنا على أنها عند نزولها ما دلت على حصول الإمامة في الحال: لأن علياً ما كان نافذ التصرف في الأمة حال حياة الرسول(ص)، فلم يبق إلا أن تحمل الآية على أنها تدل على أن علياً سيصير إماماً بعد ذلك، و متى قالوا ذلك فنحن نقول بموجبه و نحمله على إمامته بعد أبي بكر و عمر و عثمان، إذ ليس في الآية ما يدل على تعيين الوقت.
  221. الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ص۳۶۹، ش۳۲۰۶۵.
  222. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۴.
  223. منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.
  224. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۵.
  225. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۲۳: أن علي بن أبي طالب كان أعرف بتفسير القرآن من هؤلاء الروافض، فلو كانت هذه الآية دالة على إمامته لاحتج بها في محفل من المحافل، و ليس للقوم أن يقولوا: إنه تركه للتقية لإنهم ينقلون عنه أنه تمسك يوم الشورى بخبر الغدير، و خبر المباهلة، و جميع فضائله و مناقبه، و لم يتمسك ألبتة بهذه الآية في إثبات امامته، و ذلك يوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله.
  226. الخصال، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (شیخ صدوق)، ج۲، ص۳۲۷؛ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۷؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۱. أنشدك بالله إلى الولاية من الله مع ولاية رسول الله(ص) في آیة زكاة الخاتم أم لك؟ قال: بل لك.
  227. ینابیع المودة لذوی القربی، حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۳۴۶، ب۳۸.
  228. الاحتجاج، ج۱، ص۲۱۳؛ فرائد السمطین، إبراهیم بن محمد بن المؤید، ر.ک: الجوینی، ج۱، باب ۵۸، ص۳۱۲؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۴۱۰.
  229. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۶.
  230. «جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم» سوره یونس، آیه ۲۴.
  231. «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید، (خداوند) پاداش‌هایتان را می‌دهد و دارایی‌هایتان را از شما نمی‌خواهد» سوره محمد، آیه ۳۶.
  232. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲. و لا نسلم أن كلمة «إنما» للحصر و الدليل عليه قوله ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ. و لا شك أن الحياة الدنيا لها أمثال أخرى سوى هذا المثل، و قال: ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ و لا شك أن اللعب و اللهو قد يحصل في غيرها.
  233. از جمله: ج۱، ص۴۶؛ ج۲، ص۲۹۶؛ ج۳، ص۷۸؛ ج۵، ص۴۸۲؛ ج۶، ص۲؛ ج۸، ص۶۸؛ ج۹، ص۱۸۸؛ ج۱۱، ص۱۶۱.
  234. تفسیر النسفی، أبی البرکات عبد الله ابن احمد بن محمود النسفی، ج۱، ص۲۸۸.
  235. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۶.
  236. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸. ليست الآية نصافي كون التصدق واقعاً حال ركوع الصلاة....
  237. «و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  238. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۳. فيه على هذا القول وجوهٌ. الأول: قال أبو مسلم: المراد من الركوع الخضوع، يعني أنهم يصلون و يزكون و هم منقادون خاضعون الجميع أوامر الله و نواهيه و الثاني: أن يكون المراد: من شأنهم إقامة الصلاة، و خص الركوع بالذكر تشريفاً له كما في قوله ﴿وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ و الثالث: قال بعضهم: إن أصحابه كانوا عند نزول هذه الآية مختلفون في هذه الصفات، منهم من قد أتم الصلاة، و منهم من دفع المال إلى الفقير، و منهم من كان بعد في الصلاة و كان راكعا، فلما كانوا مختلفين في هذه الصفات لا جرم ذكر الله تعالى كل هذه الصفات.
  239. الدر المنثور، ج۳ ذیل آیه: «أن النبي(ص) سأل السائل، سأل ذلك المسكين الذي أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً: «على أي حال أعطاكه» - أي الخاتم-؟ قال: أعطاني و هو راكع».
  240. کتاب العین، الخلیل بن أحمد الفراهیدی، ج۱، ص۲۰۰. و كل شيء ينكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا تمسها بعد أن يطأطئ رأسه فهو راكع.
  241. جمهرة اللغة، ابن درید، ج۲، ص۷۷۰. و الراكع: الذي يكبو على وجهه، و منه الركوع في الصلاة.
  242. معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۴۳۴: (ركع) الراء و الكاف و العين أصل واحد يدل على انحناء في الإنسان و غيره يقال ركع الرجل إذا انحنى و كل منحن راكع.
  243. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۷.
  244. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۷.
  245. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۹.
  246. منهاج السنة النبویة تحقیق، ج۴، ص۵.
  247. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۱۹.
  248. تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۱۹.
  249. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، صص ۲۱۱ و ۲۱۲.
  250. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۲۰.