آیه ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==))
خط ۲۵۸: خط ۲۵۸:
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:آیه ولایت]]
[[رده:آیه ولایت]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]

نسخهٔ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۱۲

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث آیه ولایت است. "آیه ولایت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

شأن نزول آیه ولایت

آیۀ ۵۵ سورۀ مائده به "آیۀ ولایت" شهرت یافته است[۱] و متن آیه چنین است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲]. علت نامگذاری به آیۀ ولایت وجود واژۀ ﴿وَلِيُّكُمُ است. بر اساس روایات فراوانی که در منابع شیعه و اهل سنت آمده، آیه در شأن امام علی(ع) نازل شده است[۳]. البته در برخی موارد، آیه را "زکات به خاتم" هم نامگذاری کرده‌اند، چنانکه این نام از فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) در یکی از احتجاج‌های آن حضرت استفاده شده است[۴].

آیۀ ولایت یکی از روشن‌ترین دلایل ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) است[۵]. ابوذر غفاری در شأن نزول آیه گفته است: "روزی با رسول خدا(ص) در مسجد نماز می‎خواندم که سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد، ولی کسی چیزی به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی جواب نداد در همین حال علی(ع) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر(ص) که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد؛ پس از فراغت از نماز سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت: «خداوندا برادرم موسی از تو تقاضا کرد که سینه او را فراخ گردانی و کارها را بر او آسان‎سازی و گره از زبان او بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند و نیز موسی درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیلۀ او نیرویش را زیاد کنی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینۀ مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز از خاندانم علی(ع) را وزیر من گردان تا به وسیلۀ او پشتم قوی و محکم گردد هنوز دعای پیامبر(ص) پایان نیافته بود که جبرئیل آیۀ ولایت را نازل کرد"[۶].[۷]

این شأن نزول از طرق گوناگون در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است و از جمله اصحابی‌ که این حادثه را نقل‌ کرده‌اند: امام علی(ع)، عبداللّه بن عبّاس، ابو رافع مدنی، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، انس‌ بن مالک و مقداد بن اسود هستند و از تابعان نیز مسلمة بن کهیل، عتبة‌ بن ابی حکیم، سُدّی و مجاهد به نقل این حادثه پرداخته‎اند و در کتاب غایة المرام تعداد ۲۴ حدیث در این باره از اهل تسنّن و ۱۹ حدیث از شیعه نقل شده است، در هر صورت از نظر شیعه تردیدی نیست این آیه دربارۀ امام علی(ع) نازل شده و از نظر اهل سنّت نیز شهرت این روایات به حدّی است که متکلّم معروف اهل سنت، قاضی ایجی در کتاب مواقف تصریح کرده که مفسّران بر نزول این آیه در شأن علی(ع) اجماع دارند و جرجانی در شرح مواقف، سعدالدین تفتازانی در شرح مقاصد و قوشچی در شرح تجرید نیز بر این اجماع اعتراف دارند[۸].

امیرالمؤمنین(ع) شأن نزول آیه

تمام مسلمانان در اینکه آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) نازل شده اتفاق نظر دارند، مگر ابن تیمیه از علمای اهل سنت که معتقد است انتساب آیه به امیرالمؤمنین (ع)، انتساب غلط و از جعلیات اسلام است[۹]. این شخص اعتقاد علامه حلی مبنی بر اجماع مسلمین نسبت به نزول آیه در شأن امام علی(ع) را ادعای کذب و دروغ دانسته و معتقد است اهل حدیث بر این نظریه اجماع دارند که آیه به هیچ عنوان در حق امیرالمؤمنین(ع) نازل نشده است و حضرت در نماز هیچ انگشتری را به سائل صدقه نداده است. آنان (اهل حدیث) اجماع دارند بر اینکه قصه روایت شده در شأن نزول آیه، یکی از دروغ‌های بافته‌ شده است[۱۰].

در پاسخ این شبهه گفته شده است: این شأن نزول را بسیاری از مفسّران بزرگ اهل سنت نقل کرده‌اند، برخی از کسانی که بر نزول این آیه در حق امیرالمؤمنین نقل اجماع و یا ادّعای اجماع کرده‌اند، عبارت‌اند از: حافظ عبدالرزاق صنعانی، حافظ عبدبن حمید، حافظ رزین بن معاویه، حافظ نسائی "مؤلف صحیح"، حافظ محمد بن جریر طبری، ابن‌ ابی‌ حاتم، ابن‌ عساکر، ابوبکر بن‌ مردویه، ابوالقاسم طبرانی، خطیب بغدادی، هیثمی، ابن‌ جوزی، محب طبری، جلال الدین سیوطی و متّقی هندی[۱۱].

دلالت آیه بر ولایت علی(ع)

آیه ولایت یکی از روشن‌ترین دلایل امامت بلافصل علی(ع) است: زیرا واژ‌‌‎ۀ‎ "ولی" اگر چه در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: رب، مالک، سید، منعم، معتق، محب، ناصر و متصرف در امور دیگران[۱۲]، ولی به دلایل عقلی و نقلی و نیز به اجماع مسلمانان غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا می‎تواند در این آیه مقصود باشد. برخی از دلایل این مطلب عبارت‎‎اند از:

  1. حصر انما: کلمۀ ﴿إِنَّمَا از ادات حصر است و بر ولایتی خاص که به خداوند اختصاص دارد و برای دیگران با اذن و مشیت الهی ثابت می‎شود[۱۳].[۱۴] ولایت در آیه به معنای نصرت و محبت نیست؛ زیرا لزوم یاری کردن و محبت مؤمنان به همدیگر از لوازم بدیهی ایمان و مورد اجماع مسلمانان است چنانکه آیۀ ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۱۵] نیز بر آن دلالت می‌‎کند[۱۶].
  2. کلمه ولی مشتق از "ولی" و "ولایت" به معنای سرپرستی و صاحب اختیار است: اگر چه واژۀ "ولی" بر معانی یا مصادیق متعددی اطلاق شده است، ولی هرگاه واژۀ "ولی" بدون قرینه به کار رود مراد از آن مالک امر بودن خواهد بود، به ویژه اگر به کسی اسناد داده شود که دارای شأن رهبری و فرمانروایی است؛ همان طوری که در آیۀ مورد بحث چنین است؛ زیرا کلمه «ولی» نخست به خداوند و سپس به پیامبر(ص) اسناد داده شده است. البتّه این ولایت برای خداوند بالاصاله و برای پیامبر و ﴿الَّذِينَ آمَنُوا تبعی و با اذن پروردگار است. حال با توجه به اینکه ولایت در مورد خدا و رسول(ص) به معنای مالک امر بودن است و از طرفی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بر خداوند و پیامبر(ص) عطف شده و حکم معطوف با معطوف علیه مشترک است، پس ولایت در مورد مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌‎اند نیز به معنای مالکیت امر تدبیر (امامت) خواهد بود[۱۷].
  3. مراد از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا حضرت علی(ع) است: عبارت ﴿الَّذِينَ آمَنُوا هرچند همۀ مؤمنان را شامل می‎‎شود ولی مقصود بعضی از مؤمنان است؛ زیرا برای آنان صفت ویژه‎ای ـ اقامۀ نماز و دادن زکات در حال رکوع ـ بیان شده که شأن نزول آن دربارۀ حضرت است[۱۸]. در روایات متعدد از شیعه و اهل سنت وارد شده است که آیه فوق درباره حضرت علی نازل شده است[۱۹]. چنانکه در روایتی امام باقر(ع) فرمودند: «خداوند پیامبرش را به ولایت امام علی(ع) فرمان داد واین آیه را براو نازل کرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۰] اهل سنت هم روایات فراوانی مبنی بر نزول آیه بر ولایت امیرالمؤمنین(ع) دارند، چنانکه مؤلف کتاب مواقف تصریح کرده است مفسّران بر نزول این آیه در شأن امام علی(ع) اجماع دارند همچنین جرجانی در شرح مواقف، سعدالدین تفتازانی در شرح مقاصد و قوشچی در شرح تجرید نیز بر این اجماع اعتراف دارند[۲۱].

آیۀ ولایت دلیلی بر ولایت تشریعی

آیۀ ولایت یکی از ادله‎ای است که می‎تواند دلیلی بر ولایت تشریعی امام باشد[۲۲]؛ بدین صورت که ولایت و سرپرستی که در آیه برای خداوند بیان شده عام بوده و شامل حوزه‌‎های تکوین و تشریع می‌‌شود[۲۳] و از آنجا که ولایت خداوند و پیامبر و ﴿الَّذِينَ آمَنُوا یعنی امامان(ع) در یک سیاق بیان شده، نشان می‌‌دهد قلمرو ولایت نیز همسان باشد. بنابراین می‎توان گفت براساس این آیه، امامان(ع) شأن تشریع احکام یعنی ولایت تشریعی را دارند[۲۴].

اشکال شده است که اطلاق آیۀ ولایت زمانی می‌‌تواند ولایت تشریعی و امامت امیرالمؤمنین(ع) و ائمه(ع) را ثابت کند که قیدی برای آن نیامده باشد در حالی که آیۀ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۲۵] آیه ولایت را قید می‌‌زند، زیرا با وجود اکمال دین به ولی و ولایت احتیاجی نیست.

در پاسخ باید گفت مقصود از اکمال دین در آیه با چند فرضیه قابل تصور است:

  1. تمام معارف اصیل دین اعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی؛ خواه کلی و خواه جزئی نازل شده است، در نتیجه دین ظرفیت معارفی بیش از این را ندارد
  2. تمام معارف کلی به همراه برخی جزئیات آنها بیان شده و به اعتبار همان معارف کلی، اکمال دین تحقق یافته است؛
  3. تنها معارف کلی دین بیان شده؛ اما تفصیل آنها بیان نشده است؛ به گونه‌ای که اگر کسی به آن معارف کلی مراجعه کند، می‌تواند حقیقت را یافته و هدایت شود.

فرضیه سوم پذیرفتنی نیست؛ زیرا با جستجو در آیات و سنت نبوی می‌توان دریافت بیان دین، به کلیات محدود نبوده است. قرآن کریم از برخی مسائل جزئی وضو، ارث، روزه، انواع طلاق و عدّه، مسائل زنان، مهریه، چگونگی قرض دادن به دیگران و... سخن گفته است. پیامبر اکرم(ص) نیز خود وضو گرفته، نماز خوانده، غسل کرده، اقدام به گرفتن زکات و نیز جزیه از اهل کتاب کرده، حدود شرعی را بر مجرمان پیاده، و مسئله ارث را با جزئیات آن بیان کرده است. معاملات فراوانی نیز در عصر نبوی انجام می‌شد، متنجسات بی‌شماری تطهیر می‌شد و... در حوزه عقاید و اخلاق نیز آیات و روایاتی پرشمار وجود دارند که بیانگر تبیین معارف جزئی در این دو حوزه ‌اند، بنابراین نمی‌توان گفت قرآن کریم یا سنت نبوی تنها به بیان کلیات بسنده کرده است. اثبات فرضیۀ نخست نیز کاری بس دشوار است؛ زیرا به لحاظ آنچه اکنون در اختیار داریم، نمی‌توان گفت تمام احکام و معارف دین ـ اعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی؛ خواه کلی و خواه جزئی ـ در عصر نبوی بیان شده است. اما فرضیه دوم صحیح و قابل اثبات است؛ زیرا قرآن و سنت نبوی مؤید این فرضیه‌اند. به بیان دیگر می‌توان گفت قرآن کریم، اصول و کلیات معارف را همراه با برخی جزئیات بیان کرده است. اما سخن در این است که چگونه می‌توان دینی را که بخشی از معارف آن گفته نشده، دینی کمال یافته دانست؟ آیا اکمال دین با این فرضیه سازگار است؟ در پاسخ باید گفت روزی که آیه اکمال نازل شد، مصادف با واقعه غدیر خم و انتصاب امام علی(ع) به عنوان امام و پیشوای مسلمانان پس از رسول خدا بود. بنابراین، آنچه موجب اکمال دین شد، به خاطر چنین انتصابی بود و این انتصاب به این معناست، معارفی که در عصر نبوی گفته نشده بود به وسیله امامت امیرالمؤمنین(ع) تشریع، تفسیر و تبیین شد بنابراین داشتنِ حق تشریع امامان(ع) با اکمال دین ناسازگار نیست. بلکه اکمال دین را معنادار می‎کند ضمن آنکه باید توجه داشت، اکمال دین، غیر از ختم دین است و آیۀ یادشده از اکمال دین سخن گفته از ‌‎این‎رو ناسازگاری میان اکمال دین و حق تشریع برای امام وجود ندارد بنابراین مقصود از اکمال دین، لزوماً این نیست که تمام کلیات و جزئیات دین بیان شده باشد؛ بلکه اگر برای اکمال دین چاره‎ای اندیشیده شده که از طریق آن، دین به کمال خود برسد، باز هم می‎توان از اکمال دین سخن گفت؛ پس آیۀ اکمال دین نمی‌‎تواند مقید آیۀ ولایت باشد و اگر دلیل دیگری بر تقیید پیدا نشود باید پذیرفت که امام(ع) حق تشریع حکم را دارد[۲۶].

پاسخ به شبهات دربارۀ آیه

اختلافاتی میان شیعیان و اهل سنت دربارۀ آیه وجود دارد، شیعیان معتقدند به واسطۀ آیه، ولایت امیرالمؤمنین(ع) ثابت می‌‌شود، اما اهل سنت به واسطۀ اشکالات متعدد منکر این امر هستند. برخی از اشکالات آنها عبارت است از:

شبهه اول: ولی یعنی محب نه سرپرست

مفسران و متکلمان اهل سنت، با استفاده از وحدت سیاق میان آیات قبل و بعد گفته‌اند: مراد از ولایت در آیه، نصرت و محبت است، زیرا در آیات قبل از آیۀ ولایت ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۲۷] خداوند مؤمنان را از ولایت یهود و نصارا نهی کرده است. روشن است مؤمنان هیچ گاه درصدد قبول ولایت یهود و نصارا به معنای امامت نبوده‌اند، بلکه آنچه برخی از مسلمانان انجام می‌دادند برقراری رابطه دوستی و پیمان نصرت با یهود و نصارا بوده است، در نتیجه در آیه مورد بحث نیز مراد از ولایت نصرت و محبت خواهد بود؛ چنانکه در آیه بعد: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲۸] نیز دوستی و تولی خدا و پیامبر و مؤمنان موجب غلبه و پیروزی حزب خداوند خواهد بود[۲۹].

به این شبهه جواب‌های مختلفی داده شده است از جمله:

  1. هم سیاق بودن آیه ولایت با آیه نهی تولّی از یهود و نصارا زمانی است که آیات دیگری بین آن دو واقع نشده باشند در حالی که میان دو آیه یاد شده، سه آیه[۳۰] فاصله افتاده است، البته هر چند آیه‌های ۵۲ و ۵۳ به نوعی ناظر به ولایت یهود و نصارا است، لکن آیه ۵۴ ناظر به ارتداد در آینده بوده و ارتباطی با آیه ۵۱ ندارد.
  2. آیۀ بعد از آیۀ ولایت نیز صراحت یا ظهور در ولایت به معنای نصرت و محبت ندارد، مضمون آیه، هم با ولایت به معنای نصرت و محبت سازگاری دارد و هم با ولایت به معنای تدبیر وسرپرستی و نصرت در امور؛ بنابراین، نمی‌توان هیچکدام را قرینه بر دیگری گرفت[۳۱].
  3. قرینه سیاق در صورتی قابل احتجاج است که با دلیل و قرینه‌ای روشن‌تر معارض نباشد، در حالی که احادیث وارد شده در شأن نزول آیه مانع از تمسک و استدلال به وحدت سیاق خواهد شد.
  4. کلمۀ "ولی" در آیه ابتدا به خداوند و سپس به پیامبر اسناد داده شده است. تمامی مسلمین اتفاق نظر دارند ولایت خداوند و پیامبر(ص) به معنای مالک امر بودن است و چون این دو کلمه از آیه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بر ولایت خداوند و پیامبر عطف شده است، کلمۀ ولایت نسبت به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا نیز به معنای مالکیت امر است.
  5. اگر ولایت به معنای محبت و نصرت باشد، مخاطب دچار سرگردانی می‌‌شود، چراکه نمی‌تواند تشخیص دهد متکلم کدام معنا از ولی را اراده کرده است[۳۲].
  6. دلایل مختلفی مانند "حصر ﴿إنّما و احادیثی که در ‌شأن نزول آیه وارد شده اثبات کنندۀ معنای ولایت و سرپرستی است[۳۳].

شبهه دوم: ارزشمند نبودن پرداخت زکات واجب

مراد از زکات صدقه واجب است زیرا قرآن می‌فرماید: ﴿وَآتُوا الزَّكَاةَ[۳۴] و امر ظهور در وجوب دارد و اکثر علما تأخیر در پرداخت زکات را معصیت می‌دانند، بنابراین نمی‌توان گفت امیرمؤمنان(ع) انگشتر را به عنوان زکات واجب به فقیر داده است چراکه اگر انگشترش به عنوان زکات بوده باشد باید آن را زودتر به فقیر می‌‌داد نه هنگام نماز.

در جواب گفته شده است این ادعا قابل دفاع نیست چراکه کلمه زکات در بسیاری از آیات مکی وارد شده است: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى[۳۵]، ﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى[۳۶]، ﴿الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۳۷] در حالی که زکات واجب در مدینه تشریع شده است بنابراین زکات نمی‌تواند فقط به معنای صدقۀ واجب باشد[۳۸].

از تأمل در آیات قرآن مخصوصاً آیاتی که در آنها از زکات درباره پیامبران سخن گفته است مانند ابراهیم، اسحاق و یعقوب: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ[۳۹] و عیسی ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۴۰] چنین به دست می‌آید که واژۀ زکات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق یا همراه با نماز استفاده می‌‌شود دلالت بر انفاق مال در راه خدا دارد، چراکه در شریعت پیشین، زکات به معنای مصطلح در اسلام رایج نبوده است؛ از طرفی می‌توان صدقه دادن حضرت به سائل را به عنوان زکات واجب دانست و اینکه ادعا شده حضرت در دادن زکات تاخیر کرده است ادعای بی دلیل است چراکه حضرت منتظر اولین فقیری بود که اگر مشاهده کرد زکات مالش را به او بدهد[۴۱].

شبهه سوم: برداشت اشتباه از حقیقت ولایت خداوند

ولایت در مورد خداوند نمی‌تواند به معنای اقامه حدود و اجرای احکام الهی باشد، چراکه خداوند فقط در مقام جعل احکام است و اجرای حدود توسط بندگان او اجرایی می‌‌شود؛ لذا نمی‌توان معنای اجرای حدود که یکی از ارکان معنای ولایت است را در معنای ﴿الَّذِينَ آمَنُوا تطبیق داد.

در پاسخ باید گفت: در این اشکال، میان حقیقت ولایت و چگونگی إعمال آن از جمله اجرا و اقامۀ حدود آن خلط شده است. حقیقت ولایت یعنی رهبری امور دینی و دنیوی مسلمانان و آیه فقط به همین معنا اشاره می‌‌کند که شامل خدا، پیامبر، و امام می‌‌شود[۴۲].

شبهه چهارم: انحصار ولایت امام علی متضاد با مبانی شیعی

لازمه دیدگاه شیعه درباره ولایت در آیه مزبور این است که امامت فقط مخصوص امیرالمؤمنین(ع) باشد در حالی که این مطلب با اعتقاد مسلم شیعیان مبنی بر اینکه امامان شیعه دوازده نفر هستند منافات دارد.

در پاسخ باید گفت: براهین عقلی و نقلی بر وجوب امامت در هر عصر و زمانی دلالت می‌کند. بر این اساس، طبق نصوص قرآنی و روایی، امامت پس از پیامبر به امامان دوازده‌گانه شیعه اختصاص می‌‌یابد، چنانکه قرآن از آنان به عنوان صادقین یاد کرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرا خوانده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۴۳]. همچنین امام صادق(ع) در تفسیر آیه مورد بحث، ولایت را به احق و اولی بودن در تدبیر امور تفسیر کرده و فرموده است: «مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا علی(ع) و امامان از ذریه او تا روز قیامت است»[۴۴]. علاوه بر این در صحاح اهل سنت نیز از آنان به عنوان خلفای دوازده‌گانه یاد شده است.

بنابراین می‌‌توان میان روایات با حصر امامت امام علی(ع) در آیه را چنین جمع کرد: تا زمانی که آن حضرت در حال حیات باشد امامت مخصوص اوست اما بعد از شهادتشان طبق روایات متواتر، ولایت شامل امامان بعد از ایشان خواهد شد [۴۵].

شبهه پنجم: عدم احتجاج امیرالمؤمنین(ع) به آیه ولایت

اگر آیه دلالت صریح بر ولایت و خلافت امام علی(ع) دارد چرا حضرت هیچگاه در مقام احتجاج، از این آیه استفاده نکردند.

این اشکال پذیرفتی نیست چرا که حضرت در موارد متعدد، به این آیه تمسّک کرده‌اند از جمله:

  1. در روز شورا در برابر سعد بن ابی وقاص، عثمان، عبد الرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، به این آیه احتجاج کرده و فرمودند: آیا غیر از من در میان شما کسی هست که در حال رکوع، زکات داده و درباره او این آیه نازل شده باشد؟ در این حال همۀ جمع پاسخ منفی دادند[۴۶].
  2. در روایتی آمده است امیرالمؤمنین(ع) روزی فضایل خود را به ابوبکر یادآوری کردند، از جمله این فضایل یاد آوری ابوبکر به آیه ولایت با این بیان مظلومانۀ حضرت بود: «تو را به خدا قسم آیا در قضیه زکات انگشتر، ولایت از طرف خدا برای تو مقرر شده یا برای من»[۴۷]؟ ابوبکر جواب داد، البته برای تو[۴۸].

شبهه ششم: شبهه ابن تیمیه

شیعه و اهل سنت نسبت به نزول آیۀ ولایت در شأن امیرالمؤمنین اتفاق نظر دارند، اما افرادی مانند ابن تیمیه معتقدند آیه در وصف حضرت نازل نشده است، از جمله دلایل منکرین آیه ولایت عبارت است از:

  1. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در آیه بر جمع دلالت می‌کند و اطلاق آن بر فرد با فصاحت و بلاغت قرآن تطابق ندارد: به اشکال پاسخ‌هایی متفاوتی داده شده از جمله:
    1. اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معین در کلام عرب و غیر آن به انگیزه تعظیم و مانند تعظیم، امری شایع است؛ چنانکه در قرآن درباره نشان دادن عظمت خداوند از ضمایر جمع استفاده شده است ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ[۴۹]. در این آیه هم بی‌تردید، به کار بردن تعبیر ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در مورد امام علی بیانگر تکریم و تعظیم شخصیت ایشان است، به این دلیل که از نظر کمالات ایمان در عالی‌ترین درجه بوده و همین ویژگی سبب شده است پس از پیامبر اکرم(ص) ولایت و رهبری جامعۀ اسلامی به ایشان سپرده شود. گذشته از این، با توجه به روایات شأن نزول آیه، اطلاق در آیه ولایت صورت گرفته است، حال اگر چنین کاربردی در زبان عرب در عصر رسالت رایج نبود، صحابه‌ای که حدیث مربوط به شأن نزول آیه را نقل می‌‌کردند باید معترض چنین نقلی می‌‌شدند در حالی که هیچکدام اعتراضی نکردند[۵۰].
    2. کاربرد جمع، در بعضی اوقات برای تشویق مردم به کارهای خیر صورت می‌‌گیرد چنانکه عده ای گفته‌اند اگر چه آیه با لفظ جمع آورده شد، ولی مراد از آن فقط امام علی(ع) است و جمع آوردن آیه دلیلش این بود که مردم ترغیب شوند و چنین عملی را انجام دهند[۵۱].
    3. در این آیه لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است، بلکه عنوان جمع، بر یکی از افراد تحقق یافتۀ آن، منطبق شده و این امکان وجود دارد که بر دیگر افراد نیز منطبق گردد. به عبارتی دیگر لفظ در اینجا در مفهوم خود استعمال شده است، نه در مصداق خارجی؛ اما مصداق لفظ جمع، گاهی می‌‌تواند فرد است و گاهی جمع، چنانکه در مورد امیرالمؤمنین و فرزندانش مصداق آن به صورت فردی است، یعنی در زمان نزول، مصداقش امام علی ((ع) و در زمان بعد، امام حسن(ع) و به ترتیب تا امامت امام عصر(ع) این مصادیق ادامه خواهد داشت[۵۲].
  2. شنیدین صدای سائل و تقدیم انگشتر به آن توسط حضرت با حضور قلب ایشان در نماز منافات دارد. به این اشکال نیز جواب‌های مختلفی داده شده از جمله:
    1. در روایات آمده است، پیامبر گاهی نماز خود را کوتاه می‌کردند. هنگامی‌ که علّت این کار از ایشان پرسیده می‌‌شد می‌‌فرمودند: صدای گریه طفلی را شنیدم، گفتم شاید مادرش در مسجد (در حال نماز) باشد و از گریه او ناراحت شود. هر قضاوتی نسبت به عملکرد پیامبر شود همان قضاوت نیز درباره عملکرد علی(ع) قابل جریان است.
    2. حالات اولیاء خدا یکسان نبوده، بلکه گوناگون و متغیر است و این تغییر، تابع جذبه‌های گوناگون پرودگار است و هیچ منافاتی ندارد که انسان کاملی نظیر آن حضرت، گاه مستغرق عالم توحید بوده و از حالات بشری دور و گاه در حالت معمولی و عادی باشند، از این‌رو اختلاف حالات، به اراده و مشیّت پروردگار باز می‌گردد.
    3. توجّه آن حضرت در حین نماز، به کاری عبادی یعنی دادن زکات به انسان فقیر امری مطلوب پروردگار است؛ پس این عمل عبادی، منافاتی با عمل عبادی دیگر مثل نماز خواندن ندارد چراکه این دو عمل در طول یکدیگرند و با هم تعارض نمی‌کنند[۵۳].

شبهه هفتم: آیه در شأن علی(ع) نازل نشده است

برخی از اهل سنت بر این باورند که این آیه در شأن علی(ع) نازل نشده است.

ابن‌ تیمیه می‌نویسد: گفته او (علامه حلی)[۵۴] بر اینکه آیه درباره علی نازل شده اجماع وجود دارد» یکی از بزرگ‌ترین ادّعاهای دروغ است. اتفاقاً اهل علم حدیث اجماع کرده‌اند که این آگهی ویژه درباره علی فرود نیامده و علی در نماز انگشتر خود را صدقه نداده است. عالمان حدیث اجماع دارند بر اینکه قصه روایت شده در شأن نزول آیه، یکی از دروغ‌های بافته شده است[۵۵].

پاسخ به این شبهه:

  1. این شأن نزول را بسیاری از مفسِّران بزرگ اهل سنت نقل نموده‌اند. برخی از کسانی که بر نزول این آیه در حق علی(ع) نقل اجماع و یا ادّعای اجماع نموده‌اند، عبارت‌اند از:
    1. قاضی عضدالدین ایجی در کتاب المواقف فی علم الکلام می‎نویسد: و اجمع ائمة التفسير ان المراد علي[۵۶].
    2. شریف جرجانی در شرح مواقف آورده است: و قد اجمع ائمة التفسير على أن المراد به الذين يقيمون الصلاة الى قوله و هم راكعون على فأنه كان في الصلاة راكعاً فسأله سایل فاعطاه خاتمه فنزلت الآیة[۵۷].
    3. سعد الدین تفتازانی نیز در شرح مقاصد می‌نویسد: نزلت باتفاق المفسِّران في علي بن ابي‌طالب - رضی الله عنه - حین اعطی السائل خاتمه و هو راكع في صلاته و كلمه انما للحصر بشهادة النقل و الاستعمال[۵۸].
  2. با وجود شواهد و قرائن قطعی که از اهل سنت صادر شده است، چطور ادعا می‌کنند، این آیه در شأن علی(ع) نازل نشده است؟ در حالی که بیشتر بزرگان اهل سنت این شأن نزول را پذیرفته‌اند و در کتب خود نیز بیان کرده‌اند.
  3. علّت اینکه علامه حلی در این مسأله ادّعای اجماع نموده‌اند آن است که، درباره شأن نزول این آیه، جز روایت مرسله که درباره ابوبکر است، همه روایات درباره حضرت علی(ع) است و چون آن روایت ضعف سندی دارد، در برابر انبوه روایات دیگر درباره حضرت علی(ع) جایگاهی نداشته و ادّعای اجماع شده است[۵۹].

شبهه هشتم: حمل لفظ جمع بر مفرد، مجاز است

در آیه ولایت، لفظ جمع هفت بار آمده و حمل آیه بر مفرد علی(ع)، مجاز است نه حقیقت، از این‌رو، نمی‌توان آیه را بدون قرینه، بر مفرد حمل نمود.

فخر رازی می‌نویسد: أنه تعالى ذكر المؤمنين الموصوفين في هذه الآية بصيغة الجمع في سبعة مواضع و هي قوله ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۶۰] وحمل الفاظ الجمع وإن جاز على الواحد على سبيل التعظيم لكنه مجاز لا حقيقة، والأصل حمل الكلام على الحقيقة[۶۱].

پاسخ به این شبهه:

  1. روایات شأن نزول، راه حل استفاده از ضمائر جمع است. بر فرض که حمل جمع بر مفرد، مجاز باشد، این حمل قراینی دارد و آن، روایات فراوانی است که شأن نزول آیه را، جریان زکات خاتم حضرت علی(ع) را بیان کرده است.
  2. کاربرد جمع، برای تشویق مردم به کارهای خیر است. ابوالقاسم جارالله زمخشری حنفی در تفسیر خود می‌گوید: اگر اشکال شود: چگونه این آیه در شأن علی(ع) است و حال آنکه آیه به لفظ جمع وارد شده است؟ در پاسخ می‌گوییم: آیه به لفظ جمع آمده، گرچه مراد از آن فقط یک نفر است - علی(ع) - است و این به خاطر آن است که مردم ترغیب شوند تا مانند چنین کاری انجام دهند و ثواب آن را ببرند[۶۲].
  3. استفاده از الفاظ و ضمایر جمع، برای تعظیم و تفخیم است. مرحوم طبرسی می‌نویسد: اطلاق لفظ جمع، بر امیرمؤمنان(ع)، تفخیم و تعظیم آن حضرت است، چه اینکه اهل لغت جمع را بر مفرد برای تعظیم و احترام اطلاق میکنند، و این حقیقت به اندازه‌ای مشهور است، که به استدلال نیاز ندارد[۶۳].
  4. پاسخ دقیق آن است که در این آیه لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است، بلکه عنوان جمع، بر یکی از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقق شرایط و ویژگی‌ها) محفوظ مانده است. میان این دو کیفیّت و دو گونه استعمال نیز، فرق بسیاری است و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست، تنها گونه نخست است[۶۴]. به دیگر سخن، لفظ در مفهوم خود استعمال می‌شود، نه در مصداق خارجی، ولی در بیرون، مصداق لفظ گاهی فرد است و گاهی جمع[۶۵].
  5. پاسخ دیگری که از دقّت بیشتری برخوردار است این است که، جمع به کار رفته در این آیه، جمع طولی است یعنی اطلاق جمع بر افراد، در طول یکدیگر است از این‌رو در آیه، یکی از مصادیق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا و مهمترین آنها علی(ع) است و تا امام زمان ادامه دارد. مانند: اولوالامر که نمی‌شود در یک زمان چند اولوالامر باشد پس، اولوالامر، آحاد افراد در طول یکدیگر است.

در روایاتی، اهل بیت(ع) به عنوان مصادیق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در آیه ولایت یاد شده‌اند. چنان‌که امام صادق(ع) در تفسیر آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ولایت را به احق و اولی بودن در تدبیر امور مسلمانان تفسیر کرده و یادآور شده است، مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا علی و امامان از ذریه او تا روز قیامت‌اند؛ سپس داستان گدایی فقیر در مسجد پیامبر و انفاق امام علی(ع) به او در حال رکوع را یادآور شده و افزوده است: "هر یک از فرزندان او که به امامت می‌رسد، از چنین ویژگی برخوردارند و در حال رکوع انفاق می‌کنند"[۶۶]. امام باقر(ع) نیز درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ فرمودند: مراد امامان(ع) است[۶۷][۶۸].

شبهه نهم: حضور قلب علی(ع) در نماز با خاتم بخشی او، منافات دارد

آنچه از حالات امیرالمؤمنان علی(ع) در نماز نقل شده آن است که حضرت دارای حضور قلب خاصی بودند به گونه‌ای که از خود بی‌خود می‌شدند. این حالت علی(ع) با این مطلب که در حال نماز صدای سائل را شنیدند و انگشتر خود را به او دادند، منافات دارد؛ زیرا حالت نخست، مستلزم توجّه تام به پروردگار، ولی حالت دوّم موجب توجّه به غیر خداوند است؛ از این‌رو، نمی‌توان مدلول آیه را درباره آن حضرت پذیرفت.

فخر رازی می‌نویسد: وهو أن اللائق بعلي أن یكون مستغرق القلب بذکر الله حال ما يكون في الصلاة، والظاهر أن من كان كذلك فإنه لا یتفرغ لاستماع كلام الغير و لفهمه، و لهذا قال تعالى: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۶۹] ومن كان قلبه مستغرقا في الفكر كيف يتفرغ لاستماع كلام الغير[۷۰][۷۱].

پاسخ به این شبهه:

  1. بر پایه روایات، پیامبر(ص) نیز گاهی نماز را کوتاه می‌کردند و آن را به سرعت پایان می‌دادند. هنگامی که از ایشان علّت این کار پرسیده شد، فرمودند: "صدای گریه طفلی را شنیدم، گفتم شاید مادرش در مسجد (در حال نماز) باشد و از گریه او ناراحت شود"[۷۲]. از این‌رو هر قضاوتی درباره عملکرد پیامبر شود، همان قضاوت نیز درباره عملکرد علی(ع) خواهد شد.
  2. توجّه آن حضرت هنگام نماز به کاری بوده که مطلوب پروردگار است؛ پس این عمل، عبادتی در ضمن عبادت خواهد بود. عظمت روح ایشان چنان بود که می‌توانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد و این با حضور قلب در پیشگاه پروردگار تنافی نخواهد داشت. چنین افرادی مظهر اسم جمال «يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»‌اند. به دیگر سخن، "ولیِّ حق"، در هر شأنی از شئون بندگی، غافل از شئون دیگر نیست؛ پس اگر بنده خدا به نماز مشغول است، از شأن دیگر بندگی، که ایتاء زکات است، غافل نیست.
  3. شنیدن صدای سائل و کمک آن به او، توجّه به خویشتن نیست، بلکه عین توجّه به خدا است. علی در حال نماز از خود بیگانه بود، نه از خدا. روشن است، بیگانگی از خلق خدا بیگانگی از خداست. صدقه پیش از آنکه به دست سائل برسد، به دست خدا می‌رسد: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۷۳] و در واقع با خدا در ارتباط بوده است[۷۴].

طریقه دیگر در استدلال به آیه

یکی از روشن‌ترین دلایل قرآنی امامت بلافصل علی(ع) آیه ولایت است. خداوند سبحان خطاب به مؤمنان فرموده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۷۵].

استدلال به این آیه بر امامت امیرالمؤمنین(ع) از مقدمات زیر تشکیل می‌شود:

  1. یکی از معانی یا کاربردهای ولایت، حق تدبیر و تصرف در امور دیگران است.
  2. معنای یاد شده بر امامت مورد بحث در کلام اسلامی منطبق است.
  3. ولایت در این آیه به معنای ولایت تدبیری است.
  4. مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در میان صحابه پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) بوده است.

نتیجه: امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر(ص) بر مؤمنان ولایت تدبیری (امامت) داشته است. مقدمات مزبور در گفتارهای این فصل تبیین خواهد شد[۷۶].

گفتار اول: واژه‌شناسی ولی و ولایت

واژه “ولی” همانند کلمه “مولی” در معانی یا موارد گوناگونی به کار رفته است؛ مانند: رب، مالک، سید، منعم، معتق، ناصر، محبّ، تابع، جار (همسایه)، ابن‌عم، حلیف (هم‌سوگند)، عقید (هم‌پیمان)، صهر (داماد)، عبد، معتَق (آزاد شده)، منعم علیه (کسی که مورد انعام قرار گرفته است)، متصرف در امور دیگران[۷۷].

یکی از کاربردهای ولی و مولی سرپرستی و عهده‌دار بودن امور دیگران است، یعنی ولی و مولی نسبت به فرد یا افراد دیگر حق تصمیم‌گیری و دخالت در امور آنان را دارد، از باب مثال کسی که حق تصمیم‌گیری درباره ازدواج زنی را دارد، ولیّ آن زن نامیده می‌شود. در حدیث نبوی آمده است: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ نَكَحَتْ بِغَيْرِ إِذْنِ وَلِيِّهَا (مولاها) فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ»؛ هر زنی که بدون اذن ولی یا مولایش ازدواج کند، ازدواجش باطل است”. مقصود از ولی یا مولی در این حدیث، فردی است که ولایت زن در ازدواج با اوست[۷۸]. همچنین به کسی که سرپرستی یتیم را بر عهده دارد، ولیّ یتیم، و به کسی که می‌تواند قاتل را ببخشد یا قصاص کند ولیّ دم گفته می‌شود.

بنابراین، هر کسی بر امری ولایت داشته باشد یا بر انجام آن اقدام کند، ولی و مولای آن خواهد بود[۷۹].

ابوالعباس مبرد گفته است: اصل تأویل الولی الذی هو أولی أی أحق و مثله المولی[۸۰]؛ ولی در اصل، عبارت است از کسی که نسبت به کاری یا امری اولویت دارد، یعنی نسبت به کاری یا چیزی سزاوارتر از دیگران است و همین‌گونه است مولی”.

ریشه واژگان ولی و مولی، ولایت است. اصل این ماده بر قرب و نزدیکی دلالت می‌کند، یعنی دو چیز چنان به یکدیگر نزدیک‌اند که چیز دیگری میان آنها فاصله نیست. ابن‌فارس گفته است: “واو، لام و یاء (و ۔ ل- ی) بر قرب و نزدیکی دلالت می‌کند، و واژه ولی به معنای قرب و نزدیکی است، و کلمه مولی نیز از همین باب است و بر معتِق، معتَق، صاحب، حلیف، ابن‌عم، ناصر و جار اطلاق می‌شود. ریشه همه آنها ولی به معنای قرب است”[۸۱].

راغب اصفهانی گفته است: “ولاء و توالی آن است که دو یا چند چیز به گونه‌ای باشند که غیر آنها میان آنها نباشد. این معنا برای قرب مکانی و قرب به لحاظ نسبت، دین، صداقت، نصرت و اعتقاد، استعاره آورده می‌شود. واژه ولایت (بر وزن هدایت) به معنای نصرت، و واژه ولایت (بر وزن شهادت) به معنای تولی امر است. همچنین گفته شده است هر دو واژه یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولی امر است”[۸۲].

با توجه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ و اینکه معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار می‌برد می‌توان گفت: واژه ولایت در آغاز برای قرب و نزدیکی خاص در محسوسات (قرب حسی) به کار رفته است؛ آن‌گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بنابراین، هر گاه این واژه در امور معنوی به کار رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت می‌کند و لازمه آن این است که “ولی” نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد، و او می‌تواند تصرفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن وی نمی‌تواند، مثلاً ولی میت می‌تواند در اموال او تصرف کند، این ولایت او ناشی از حق وراثت است. کسی که بر صغیر ولایت دارد حق تصرف در امور وی را دارد، و کسی که ولایت نصرت دارد می‌تواند در امور منصور (کسی که نصرتش را عهده‌دار شده است) تصرف کند. خداوند ولی امر بندگان خویش است، یعنی آنان را در امور دنیوی و اخروی هدایت می‌کند و از توفیق و نصرت خاص خود بهره‌مندشان می‌سازد. پیامبر(ص) ولیّ مؤمنان است، از این نظر که می‌تواند در حوزه تشریع و قضا درباره آنان حکم کند. حکمران بر مردم، ولایت دارد، یعنی به مقدار گستره حکومتش حق حکومت و تصرف در امور آنان را دارد. همین‌گونه است دیگر موارد ولایت، مانند ولایت آزادسازی برده، ولایت سوگند، و ولایت مجاورت (همسایگی)، ولایت بر طلاق، ولایت محبت، ولایت عهد و... .

بنابراین، حاصل معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه‌ای از قرابت است که منشأ نوعی تصرف و مالک بودن تدبیر است[۸۳]؛ به عبارت دیگر، ولایت، نوعی اقتراب و نزدیکی نسبت به چیزی است به گونه‌ای که موانع و حجاب‌ها از میان برداشته می‌شود. هرگاه این قرابت از نظر حفظ و نصرت باشد، ولیّ یاری‌دهنده‌ای است که چیزی او را از یاری دادن آن کس که نسبت به او قرابت و ولایت دارد منع نمی‌کند، و اگر قرابت از جهت محبت باشد که نوعی جذب و انجذاب روحی است، ولیّ آن محبوبی است که انسان به او عشق می‌ورزد و اراده خود را تابع اراده او قرار می‌دهد، و اگر اقتراب و نزدیکی به لحاظ خویشاوندی باشد، ولیّ کسی است که فی‌المثل از او ارث می‌برد و در این جهت، چیزی مانع وی نمی‌شود، و اگر قرابت و ولایت به لحاظ اطاعت باشد، ولیّ کسی است که درباره او آن‌گونه که مصلحت بداند، حکم می‌کند[۸۴].

از آنچه گفته شد به دست آمد که اطلاق واژگان ولایت، ولی و مولی بر مصادیق مختلف، از قبیل اشتراک معنوی است نه اشتراک لفظی، زیرا در همه مصادیق، یک جامع معنوی وجود دارد که عبارت است از: قرابت خاص میان آن کس که دارای ولایت است و آن کس یا آن چیزی که متعلّق ولایت است[۸۵].

و نیز روشن شد که یکی از مصادیق یا کاربردهای ولایت، ولایت تدبیر و سرپرستی و زعامت است، و با توجه به اینکه امامت نیز همین معنا را دارد، امامت و رهبری از جمله کابردهای ولایت به شمار می‌آید.[۸۶]

گفتار دوم: مقصود از ولایت در آیه ولایت

طرح دو دیدگاه بحث پیشین درباره مفاد و مدلول استعمالی واژه ولی بود، و اکنون بحث درباره مفاد و مدلول جدّی آن است، یعنی خداوند در این آیه چه معنا یا مصداقی از ولایت و ولی را اراده کرده است؟ مفسران و متکلمان امامیه معتقدند که مقصود از ولایت در این آیه، رهبری و تدبیر امور مؤمنان در حیات فردی و اجتماعی آنان است که تعیّن و تبلور آن، پس از نبوت، در امامت است؛ ولی مفسران و متکلمان اهل‌سنت معتقدند که مقصود از ولایت در آیه، نصرت و محبت است. برخی از آنان فقط نصرت را گفته‌اند و برخی دیگر هر دو را بیان کرده‌اند.

در تفسیر طبری، المنار و المراغی ولایت به نصرت تفسیر شده است[۸۷]. عضدالدین ایجی و فضل بن روزبهان نیز ولایت را در این آیه به نصرت تفسیر کرده‌اند[۸۸].

برخی از علمای اهل‌سنت، محبت و نصرت را با هم ذکر کرده‌اند. فخرالدین رازی، سعدالدین تفتازانی و ملاعلی قوشچی از این دسته‌اند[۸۹]. این مطلب از کلام زمخشری در تفسیر “الکشاف” نیز به دست می‌آید، زیرا وی آیه مورد بحث را ناظر به آیاتی دانسته است که پیش از آن از ولایت مؤمنان با اهل کتاب نهی کرده است. به گفته وی، در آن آیات نهی شده که مؤمنان با اهل کتاب به گونه‌ای رابطه داشته باشند که مؤمنان با یکدیگر دارند[۹۰]. سپس در آیه مورد بحث گفته است: به دنبال نهی از موالات کسانی که باید با آنان عداوت ورزید، ذکر کسانی را آورده است که باید با آنان موالات داشت[۹۱]. بیضاوی در تفسیر آیه ۵۱ که مؤمنان را از ولایت یهود و نصاری نهی کرده و گفته است: “بر یهود و نصاری اعتماد نکنید و با آنان مانند دوستان معاشرت نکنید”. سپس در ذیل آیه ۵۵ (آیه ولایت) گفته است: “چون از موالات کافران نهی کرده، به دنبال آن کسانی را ذکر کرده است که سزاوار ولایت‌اند”[۹۲].

بدون شک، نمی‌توان محبت برخی از مؤمنان با اهل کتاب را محبت دینی و ایمانی دانست، زیرا در آن صورت آنان مؤمن نخواهند بود، بلکه محبت مفروض، محبت در امور دنیوی است که روشن‌ترین مورد آن همان یاری دادن به یکدیگر در جنگ با دشمنان است. بنابراین، محبت مطرح شده در عبارت‌های یاد شده در حقیقت به نصرت باز می‌گردد، چنان‌که رازی در ادامه گفته است: “چون ولایتی که از آن نهی شده ولایت نصرت است، ولایتی که به آن امر شده است نیز ولایت نصرت است”[۹۳].

بنابراین، درباره مقصود از ولایت در آیه مورد بحث دو دیدگاه مطرح شده است: یکی دیدگاه شیعه که آن را ولایت تدبیر و رهبری می‌دانند، و دیگر دیدگاه اهل سنت که آن را ولایت نصرت دانسته‌اند.[۹۴]

دلایل دیدگاه شیعه

دلیل اول

مخاطب در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... عموم مؤمنان‌اند، یعنی آنان مولّی علیه‌اند و خدا و رسول خدا(ص) و مؤمنانی که در حال رکوع در نماز زکات داده‌اند، بر آنان ولایت دارند. بنابراین مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوابرخی از مؤمنان است نه عموم مؤمنان. بر این اساس، ولایت در آیه به معنای نصرت یا محبت نخواهد بود، زیرا ولایت به معنای مزبور، عموم مؤمنان را شامل می‌شود و همه مؤمنان نسبت به یکدیگر ولایت محبت و نصرت دارند، چون ولایت محبت و نصرت، دایر مدار ایمان است، و ایمان، شرط لازم و کافی آن است، یعنی هر مؤمنی به مقتضای اینکه ایمان دارد باید به مؤمنان دیگر محبت بورزد و آنان را یاری دهد، اما ولایت تدبیر و رهبری عمومیت ندارد و به برخی از مؤمنان اختصاص دارد، و آن کسی است که شرایط لازم رهبری را دارا باشد و رهبری‌اش با دلیل معتبر ثابت شده باشد[۹۵].

تقریر دیگر این استدلال آن است که اگر مؤمنانی که در آیه، مخاطب واقع شده‌اند، همان کسانی باشند که ولایت برای آنان اثبات شده است، دو اشکال لازم خواهد آمد: یکی اینکه مضاف عین مضاف‌الیه خواهد بود، و دیگر اینکه هرکسی بر خودش ولایت خواهد داشت، و این دو محال است[۹۶].

مقصود از محال بودن دو مطلب مزبور، محال عرفی و عقلایی است، نه محال عقلی، زیرا از نظر عقل می‌توان تصور کرد که مرتبه عقلانی و متعالی وجود انسان بر مرتبه حیوانی و دانی وجود او ولایت داشته باشد. در نتیجه، مضاف و مضاف‌الیه نیز دو چیز خواهد بود، ولی چون خطاب‌های قرآنی متوجه عموم عقلای بشر است، از نظر فهم عرفی و عقلایی ولایت انسان بر خودش نامعقول است[۹۷].

دلیل دوم

هرگاه واژه ولی به کسی نسبت داده شود که از مقام امامت و رهبری سیاسی برخوردار است، آنچه به ذهن خطور می‌کند، همان ولایت تدبیر و رهبری است، و ولایت محبت و نصرت نیز لازمه آن خواهد بود، یعنی ولایت تدبیر و رهبری، مدلول مطابقی کلام، و ولایت محبت و نصرت، مدلول التزامی آن است، زیرا در جهان‌بینی الهی، کسی که عهده‌دار امر ولایت رهبری و سیاسی است، باید کسانی که بر آنان ولایت دارد را دوست بدارد و پاور و مددکارشان باشد، مثلاً هر گاه گفته شود: السلطان ولیّ الرعیة؛ فرمانروا ولیّ مردم است مقصود، ولایت زعامت و رهبری است.

در آیه ولایت نیز، قبل از آنکه ولایت به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا نسبت داده شود، به خدا و رسول خدا(ص) نسبت داده شده است. خداوند بالذات بر مردم ولایت تدبیری دارد و پیامبر نیز از آن جهت که رسول خدا و اطاعت از او واجب است بر مردم ولایت دارد: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۹۸]. بنابراین مقصود از ولایت درباره مؤمنانی که با صفات ویژه‌ای معرفی شده و بر رسول عطف شده‌اند، ولایت تدبیری خواهد بود[۹۹].

دلیل سوم

پیش از این بیان کردیم که استعمال کلمه ولیّ و مولی در موارد و مصادیق آن از باب اشتراک معنوی است نه اشتراک لفظی، و معنای جامعِ همه موارد و مصادیق عبارت است از: قرب خاصی که مصحّح و مجوّز نوعی تصرّف ولی در امور مربوط به کسی است که متعلّق ولایت است، و به عبارت دیگر، معنای جامع در همه موارد و مصادیق ولی و مولی، اولویت است که متناسب با موارد ومصادیق آن، ویژگی خاصی خواهد داشت، مانند اولویت هم‌پیمان نسبت به هم‌پیمان خود که او را یاری دهد، و اولویت همسایه نسبت به همسایه در حل مشکلات او، و اولویت ولی مقتول در تصمیم‌گیری نسبت به خون‌بهای او، و دیگر موارد.

بنابراین، کاربردهای ولایت رهبری، نصرت و محبت می‌تواند در آیه ولایت، مقصود باشد، به این صورت که واژه ولی در معنای جامع و مشترک میان آنها به کار رفته است و استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا لازم نخواهد آمد، و از طرفی هر سه معنای ولایت تدبیری، محبت و نصرت درباره خداوند و پیامبر تحقق دارد و چون مؤمنانی که با اوصاف ویژه‌ای معرفی شده‌اند بدون تکرار لفظ ولی بر “رسول” عطف شده‌اند، هر سه کاربرد ولایت تدبیری، محبت و نصرت برای آنان نیز ثابت خواهد بود. مطلب مزبور را برخی از عالمان اهل‌سنت درباره معنای “مولی” در حدیث غدیر گفته‌اند، چنان‌که محمد بن طلحه شافعی گفته است: “هر معنایی که لفظ مولی درباره پیامبر(ص) بر آن دلالت می‌کند، پیامبر(ص) آن را برای علی اثبات کرده است، پیامبر(ص) هم نسبت به مؤمنان اولویت داشت و هم ناصر و محب آنان بود”، با توجه به یکسانی واژه “ولی” و واژه “مولی” از نظر معنا و کاربرد، مطلب یاد شده درباره آیه ولایت نیز صادق است.[۱۰۰]

گفتار سوم: احادیث شأن نزول

تا اینجا ثابت شد که مقصود از ولایت در آیه، رهبری و تدبیر امور مسلمانان است و این منصب و مقام به برخی از آنان اختصاص دارد. اکنون بحث در این است که با توجه به احادیث شأن نزولِ آیه ثابت می‌شود مقصود از کسی که پس از پیامبر(ص) بر مسلمانان ولایت دارد امیرالمؤمنین(ع) است. احادیثی که درباره شأن نزول آیه ولایت روایت شده، سه دسته‌اند:

  1. عبادة بن صامت: طبری در این باره روایتی را نقل کرده است که ترجمه آن چنین است: آن‌گاه که یهود بنی‌قینقاع با پیامبر(ص) جنگ کردند، عباده بن صامت از آنان تبری جست و گفت من ولایت خدا و پیامبر او و مؤمنان را برمی‌گزینم و از ولایت کفار و هم‌پیمانی با آنان تبری می‌جویم. پس آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا[۱۰۱] درباره وی نازل شد[۱۰۲]. آنچه از این حدیث به دست می‌آید آن است که آیه ولایت (مائده / ۵۵) قول و عمل عباده بن صامت را تأیید می‌کند که به جای ولایت کافران باید ولایت خدا، پیامبر و مؤمنان را برگزید، و آیه پس از آن وی را تسلّی می‌دهد که او در این جهت، چیزی را از دست نداده است، زیرا کسانی که ولایت خدا، پیامبر و مؤمنان را برگزینند، پیروز خواهند بود.
  2. عبدالله بن سلام و یاران او: سیوطی از ابن‌مردویه از طریق کلبی، از ابی‌صالح از ابن‌عباس روایت کرده است که عبدالله بن سلام با عده‌ای از اهل کتاب - که اسلام آورده بودند- هنگام ظهر نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند منزل ما دور است و ما جز در این مسجد، کسی را نمی‌یابیم که با آنان معاشرت و مجالست داشته باشیم، زیرا قوم ما پس از اینکه اسلام را برگزیدیم و دین آنها را رها کرده‌ایم با ما دشمنی می‌ورزند، و سوگند خورده‌اند که با ما معاشرت نکنند و این کار بر ما سخت و ناگوار است. در این هنگام آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... بر پیامبر اکرم(ص) نازل، و از طرفی، برپایی نماز ظهر اعلان شد. پیامبر(ص) به سوی مسجد رفت و فقیری را دید، به او فرمود: “آیا کسی به تو چیزی عطا کرد؟” فقیر گفت: “آری” و به علی(ع) اشاره کرد. پیامبر(ص) گفت: “در چه حالتی بود؟” گفت: “در حال رکوع”. در این هنگام پیامبر(ص) تکبیر گفت و آیه ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۱۰۳] را قرائت کرد[۱۰۴]. این روایت، در کتاب الجمع بین الصحاح السته از سنن نسائی نقل شده است[۱۰۵]، چنان‌که خطیب خوارزمی نیز در کتاب المناقب به صورت مسند از ابن‌عباس روایت کرده است. در این نقل آمده است که وقتی عبدالله بن سلام، سخن خود را به پیامبر(ص) نقل کرد، پیامبر(ص) آیه﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ را برای آنان قرائت کرد[۱۰۶] در پایان آمده است که حسان بن ثابت، این واقعه را به نظم در آورد[۱۰۷]. شیخ ابراهیم بن محمد الحموینی در فرائد السمطین[۱۰۸]، و ابونعیم اصفهانی در نزول القرآن فی امیرالمؤمنین علی(ع)[۱۰۹] نیز حدیث مزبور را نقل کرده‌اند.
  3. علی بن ابی طالب(ع): بیشتر احادیثی که درباره شأن نزول آیه ولایت روایت شده است، نزول آن را مربوط به امیرالمؤمنین(ع) و دادن انگشتر خود به سائل به هنگام نماز و در حال رکوع دانسته‌اند. طبری در دو حدیث، یکی از عتبه بن حکیم و دیگری از مجاهد، این شأن نزول را روایت کرده است[۱۱۰]. سیوطی، علاوه بر دو حدیث مزبور که از طبری نقل کرده است، در پنج حدیث دیگر از خطیب خوارزمی، طبرانی و ابن‌مردویه به نقل از ابن‌عباس، عمار یاسر، سلمه بن کهیل، علی بن ابی‌طالب و ابورافد، نزول آیه ولایت را در شأن علی(ع) روایت کرده است[۱۱۱]. وی در اسباب النزول نیز شش روایت را از ابن‌عباس، علی بن ابی‌طالب، عمار بن یاسر و سلمه بن کهیل درباره این شأن نزول نقل کرده و گفته است: “این نقل‌ها شواهد گوناگونی هستند که یکدیگر را تقویت می‌کنند”[۱۱۲].

مؤلف غایة المرام در بیش از بیست حدیث که از کتاب‌های حدیث و تفسیر اهل‌سنت نقل کرده، نزول آیه ولایت را درباره امام علی(ع) روایت کرده است. عالمانی که وی احادیث مزبور را از آنان نقل کرده عبارت‌اند از: ثعلبی مؤلف تفسیر معروف، ابن‌مغازلی شافعی مؤلف المناقب، خطیب خوارزمی مؤلف المناقب، شیخ ابراهیم حموینی مؤلف فرائد السمطین، واحدی نیشابوری مؤلف اسباب النزول و ابونعیم اصفهانی مؤلف نزول القرآن فی امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع). صحابه‌ای که در این احادیث از آنان یاد شده که این شأن نزول را روایت کرده‌اند عبارت‌اند از: عبایه بن ربعی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن سلام، علی بن ابی‌طالب(ع)، عمرو بن العاص، انس بن مالک، عمار بن یاسر، جابر بن عبدالله انصاری و ابورافع.

علامه امینی نام عده‌ای از دانشمندان اهل سنت را که نزول آیه ولایت در شأن امیرالمؤمنین علی(ع) را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند با ذکر نام صحابه‌ای که آن را روایت کرده‌اند، بازگو کرده است. آنان عبارت‌اند از: ابن‌جریر طبری، واحدی، فخرالدین رازی، الخازن، ابوالبرکات، نیشابوری، ابن‌صباغ مالکی، ابن‌طلحه شافعی، سبط ابن الجوزی، شبلنجی و آلوسی. و صحابه‌ای که این حدیث را روایت کرده‌اند عبارت‌اند از: ابن‌عباس، عتبه بن ابی‌حکیم، عبدالله بن سلام، ابوذر، غالب بن عبدالله، انس بن مالک، عمار بن یاسر، سلمه بن کهیل، ابورافع، عبدالله بن سلام و امیرالمؤمنین علی(ع)[۱۱۳].[۱۱۴]

تحقیق و بررسی

درباره احادیث شأن نزول دو نکته در خور دقت و تأمل است:

  1. احادیث یاد شده با یکدیگر تعارض ندارند، زیرا در این احادیث دو مطلب بیان شده است: یکی اینکه خدا و پیامبر(ص) و مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌اند، نسبت به عبدالله بن سلام و دوستان وی و عباده بن صامت ولایت دارند، و از این رو آنان نباید از این جهت که یهود با آنان قطع رابطه کرده‌اند، ناراحت باشند، و دیگر اینکه مقصود از مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌اند، امیرالمؤمنین(ع) است. روشن است که دو مطلب یاد شده هیچ‌گونه تعارضی با یکدیگر ندارند، زیرا یکی مربوط به متعلق و مورد ولایت است، و دیگر مربوط به دارنده ولایت؛ یکی مُوَلّی علیه است و دیگری ولیّ. اگر احادیث مربوط به عباده بن صامت و عبدالله بن سلام هم نبود، آنان از آن نظر که در زمره مخاطبان آیه‌اند، متعلق ولایت خدا و پیامبر خدا و مؤمنانی بوده که توصیف شده‌اند و مطابق احادیث شأن نزول بر علی(ع) منطبق شده است.
  2. احادیث مربوط به نزول آیه در شأن علی(ع) و تطبیق مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌اند بر آن حضرت بسیار است. اگر مجموع احادیث از اهل‌سنت و شیعه را در این باره در نظر آوریم، در حد تواتر بوده و مفید اطمینان و یقین است. اگر روایات هر یک از شیعه و اهل‌سنت را جداگانه در نظر آوریم، در حد تضافر است، و احتمال جعلی بودن آنها بسیار ضعیف است و در خور اعتنا نیست، به ویژه آنکه در بین این احادیث، روایاتی یافت می‌شود که از نظر سند خدشه‌ناپذیر است. بدین سبب است که این احادیث مورد اعتنا و استناد محدثان، مفسران، متکلمان و فقیهان قرار گرفته است تا آنجا که فقیهان در دو مسئله به آن استناد کرده‌اند: یکی اینکه انجام فعل قلیل مبطل نماز نیست، و دیگر درباره اینکه صدقه و انفاق مستحبی، زکات نامیده می‌شود[۱۱۵].

بنابراین به سخن برخی که این حدیث را جعلی پنداشته‌اند، اعتنایی نخواهد شد.[۱۱۶]

تشکیک در شأن نزول آیه

یکی از تشکیک‌هایی که در دلالت آیه بر امامت امیر المؤمنین(ع) وارد شده تردید در نزول آیه در شأن آن حضرت است. این تردید به صورت‌های مختلف اظهار شده است.

  1. ابوعلی جبایی گفته است: “آیه در شأن جماعتی از صحابه نازل گردیده که فریضه نماز و زکات را پیوسته به جای می‌آوردند، و در زمان نزول آیه در حال رکوع بودند، و امیرالمؤمنین(ع) از نظر مالی در شرایطی نبود که زکات بر او واجب باشد”[۱۱۷].
  2. ابوهاشم جبایی گفته است: “نمی‌توان زکات در آیه را به صدقه مستحبی تفسیر کرد، زیرا مفاد آیه این است که ندادن زکات همچون انجام ندادن نماز، با مؤمن بودن انسان منافات دارد، یعنی او را از ایمان خارج می‌سازد، در حالی که ترک فعل مستحب چنین اثری را ندارد”[۱۱۸].
  3. فخرالدین رازی گفته است: “استدلال شیعه به آیه بر امامت علی(ع) به اینکه آیه در شأن او نازل شده است، پذیرفته نیست، زیرا به اعتقاد اکثر مفسران آیه در حق عموم امت نازل شده است”[۱۱۹].
  4. وی همچنین گفته است: “زکات اسم است برای صدقه واجب نه صدقه مستحبی، زیرا قرآن می‌فرماید: ﴿وَآتُوا الزَّكَاةَ[۱۲۰] و امر ظاهر در وجوب است، و از طرفی تأخیر ادای زکات از اولین اوقات وجوب از نظر بیشتر علما معصیت است، بنابراین، نمی‌توان گفت امیرالمؤمنین(ع) انگشتر را به عنوان زکات واجب به فقیر داده است، زیرا در این صورت تأخیر در پرداخت آن لازم می‌آید که شایسته مقام آن حضرت نیست، و حمل آن بر صدقه مستحبی نیز خلاف اصل است[۱۲۱].

پاسخ

  1. آنچه ابوعلی جبّایی به عنوان شأن نزول آیه گفته است مستند به هیچ حدیث و نقل تاریخی نیست، بنابراین، فاقد اعتبار است.
  2. سخن ابوهاشم نیز کاملاً بی‌پایه است، زیرا اولاً: آیه در مقام بیان ارکان ایمان نیست، و صرفاً بیانگر اوصافی است که مؤمنان صاحب ولایت را از دیگران باز می‌شناساند. و ثانیاً: این سخن که ترک نماز و زکات واجب موجب خارج شدن انسان از جرگه مؤمنان است، مبتنی بر نظریه معتزله در باب حقیقت ایمان است که فعل واجبات و ترک محرمات را داخل در حقیقت ایمان می‌دانند. این مبنا مورد قبول امامیه، اشاعره، اهل حدیث و ماتریدیه نیست. حقیقت ایمان تصدیق قلبی است. کسی که به توحید و نبوت، تصدیق قلبی دارد مؤمن است، و با اقرار زبانی و مانند آن احکام ظاهری اسلام نیز بر وی مترتب می‌شود. ترک واجبات و فعل محرمات، مایه فسق خواهد بود، و او مؤمن فاسق است[۱۲۲].
  3. سخن رازی که گفته است: “اکثر مفسران معتقدند آیه در حق عموم مؤمنان است” بی‌اساس است، زیرا نزول آیه در شأن حضرت علی(ع) مورد قبول اکثر مفسران است[۱۲۳]. سعدالدین تفتازانی، آن‌گاه که دلالت آیه بر امامت علی(ع) را مطابق نظریه شیعه تقریر کرده گفته است: “به اتفاق مفسران این آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) هنگامی نازل شده است که انگشترش را در حال رکوع به سائل داد”[۱۲۴]. وی، در دلالت آیه بر عقیده شیعه، خدشه وارد کرده است، ولی بر ادعای اتفاق مفسران بر نزول آن در شأن علی(ع) اشکالی وارد نکرده است. همین‌گونه است کلام مؤلف و شارح المواقف فی علم الکلام[۱۲۵]. ملاعلی قوشچی اشعری نیز در تقریر استدلال، یادآور شده است که آیه به اتفاق مفسران در شأن علی(ع) نازل شده است؛ آن‌گاه که نماز گزارد و در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر داد، سپس در نقد گفته است: “این سخن مفسران بر اختصاص ولایت به علی(ع) دلالت نمی‌کند”[۱۲۶]. ظاهر آن سخن این است که وی اتفاق مفسران را درباره نزول آیه در شأن علی(ع) پذیرفته است، ولی در اختصاص ولایت در حق آن حضرت خدشه کرده است که در این باره پس از این، سخن خواهیم گفت. فضل بن روزبهان اشعری نیز بر این سخن علامه حلّی که گفته است: “نزول آیه درباره علی(ع) مورد اجماع است” هیچ‌گونه ایرادی وارد نکرده است، هر چند در استدلال به آیه بر امامت علی(ع) از جهت دیگر خدشه کرده است. بنابراین، در نزول آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) در ارتباط با دادن انگشتر به فقیر در حال نماز جای هیچ‌گونه تردیدی وجود ندارد و چنان‌که پیش از این یادآور شدیم این مطلب در احادیث بسیاری، از عده‌ای از صحابه پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. اگرچه برخی از این احادیث از نظر سند معتبر نیستند، ولی احادیث معتبر هم در بین آنها یافت می‌شود، و حتی کسانی چون ابن‌کثیر که این احادیث را با نگاه نقادی نقل کرده، برخی را مصون از نقد دانسته و خدشه‌ای بر آنها وارد نساخته است[۱۲۷]. بدین علت است که آلوسی در در روح المعانی گفته است: “نزول آیه در شأن علی(ع) مورد قبول غالب اخباریین (محدثین) است”[۱۲۸].
  4. سخن رازی درباره اینکه واژه زکات در اصل بر زکات واجب دلالت می‌کند، موجه و مقبول نیست، زیرا این کلمه در بسیاری از آیات مکی وارد شده است، در حالی که زکات واجب در مدینه تشریع شد. مانند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى[۱۲۹]. ﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى[۱۳۰]. ﴿الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۱۳۱]. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[۱۳۲].

از تأمل در آیات قرآن به دست می‌آید که واژه زکات در عرف قرآن، هر گاه به صورت مطلق یا همراه نماز به کار رفته باشد، بر انفاق مال در راه خدا دلالت می‌کند. گذشته از این، می‌توان زکات در آیه را به زکات واجب هم حمل کرد، و این شبهه که برخی گفته‌اند، علی(ع) از کسانی نبود که زکات بر او واجب باشد، یعنی از ثروتمندان نبود، و اینکه زکات بودن انگشتر، امری بعید است[۱۳۳]، همگی استبعادهایی است بی‌دلیل، و احتمال اینکه حداقل نصاب زکات برای علی(ع) حاصل شده باشد، و اینکه او در نظر داشت در اولین فرصت مناسب، آن را به عنوان زکات به فقیر بدهد، کاملاً موجه است، و دلیلی بر نادرستی آن در دست نیست. سید مرتضی در پاسخ شبهه یاد شده که عبدالجبار نقل کرده گفته است: “بعید شمردن وجوب زکات بر علی(ع) وجهی ندارد، زیرا وجوب آن در پاره‌ای از اوقات بر آن حضرت محال نبوده است. آنچه در حق امام(ع) بعید است آن است که وی را در آن زمان از ثروتمندان به شمار آوریم، اما داشتن دویست درهم سبب نمی‌شود که فرد از ثروتمندان به شمار آید، چنان که دادن انگشتر به عنوان زکات نیز هیچ‌گونه بُعدی ندارد، زیرا انگشتر مانند دیگر چیزهایی است که فقرا می‌توانند از آن نفع ببرند و می‌توان آن را به عنوان پرداخت زکات به فقیر داد”[۱۳۴].

از آنچه گفته شد، نادرستی سخن مؤلف المنار نیز روشن شد که گفته است: “از دادن انگشتر در راه خدا، در کلام فصحای عرب به عنوان دادن زکات تعبیر نشده است، تا چه رسد به کلام خداوند متعال که معجزه است”[۱۳۵]. وی هیچ‌گونه دلیلی بر این مدعا اقامه نکرده است و ادعای فاقد دلیل، ارزش علمی ندارد[۱۳۶].

استدلال به قیاس در اثبات ولایت امام

با توجه به آنکه آیه صراحت در ولایت خداوند و رسولش(ص) و مؤمنین خاص دارد، استدلال به امامت این گروه خاص را می‌توان با تبیین مسئله ولایت در آیه بر اساس دو قیاس استثنائی و اقترانی به این صورت ارائه نمود:

قیاس استثنایی

اولاً، اگر ولایت در این آیه به معنای حکومت و حق تصرف و تدبیر امور امت باشد، مؤمنین مذکور در آیه صاحب چنین ولایتی می‌باشند.

ثانیاً، ولایت خدا و رسولش(ص) در آیه، به معنای حکومت و حق تصرف و تدبیر امور امت است.

نتیجه آنکه: فقط مؤمنین واجد صفات مذکور در آیه، دارای ولایت الهی بر سایرین هستند.

قیاس اقترانی

عکس نتیجه قیاس اول را کبرای قیاسی اقترانی قرار داده و می‌گوییم:

اولاً، صاحبان ولایت الهی بر سایرین، فقط مؤمنین مذکور در آیه می‌باشند.

ثانیاً، مؤمنین مذکور در آیه، (بنابر نصوص وارده) منحصراً حضرت علی(ع) و امامان معصوم(ع) هستند.

نتیجه آنکه: صاحبان ولایت بر سایرین، سنحصر در امامان معصوم(ع) است[۱۳۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المراجعات، ص‌۲۲۶، ۲۲۹.
  2. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  3. ر.ک: خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  4. غایة المرام، ص۱۰۸؛ الاحتجاج، ص۱۱۸.
  5. لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.
  6. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۴ ـ ۳۲۵؛ احقاق الحق، ج۲، ص۳۹۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص‌۲۰۹‌ـ ‌۲۳۹.
  7. ر.ک: خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۴۳۰ ـ ۴۳۶؛ مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص ۱۴۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴.
  8. ر.ک: خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۴۳۰ ـ ۴۳۶؛ مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص ۱۴۹.
  9. ر.ک: خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  10. قد أجمعوا أنّها نزلت فی علی من أعظم الدعاوی الکاذبة; بل أجمع أهل العلم بالنقل علی أنّها لم تنزل فی علی بخصوصه وأنّ علیا لم یتصدق بخاتمه فی الصلاة وأجمع أهل العلم بالحدیث علی أنّ القصة المرویة فی ذلک من الکذب الموضوع؛ منهاج السنه، ج۷، ص۱۲.
  11. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۴۹-۱۵۱.
  12. لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱ـ۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.
  13. مجمع البیان، ج۴ـ۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹ـ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲ـ۳۰۳.
  14. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی.
  15. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  16. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۳۰؛ مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰ـ۳۲۱.
  17. مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰ـ۳۲۱.
  18. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی.
  19. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۱۳ - ۲۲۲.
  20. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  21. ر.ک: خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  22. این آیه از دیرباز مورد بحث میان عالمان شیعه و سنی بوده است و متکلمان شیعی از این آیه برای اثبات ولایت امام علی(ع) بهره جسته‌اند. برای نمونه، ر.ک: نیشابوری، فضل بن شاذان، الایضاح، ص۱۹۹؛ حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۸۴؛ کراجکی، ابوالفتح، التعجب، ص۱۱۹؛ لاهیجی، ملاعبدالرزاق، سرمایه ایمان، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴. متکلمان زیدی نیز از این آیه برای اثبات امامت امام علی(ع) استفاده کرده‌اند؛ ر.ک: شرفی، احمد بن محمد بن صلاح، شرح الاساس الکبیر، ج۱، ص۵۲۵؛ زیدی، قاسم بن محمد بن علی، الاساس لعقائد الاکیاس، ص۱۴۹ـ ۱۵۰.
  23. ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا«آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
  24. ر.ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۸۵ تا ۱۸۸.
  25. «امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم» سوره مائده، آیه ۳.
  26. ر.ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۸۵ تا ۱۸۸.
  27. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند» سوره مائده، آیه ۵۱.
  28. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  29. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی، ص۱۳.
  30. سوره مائده، آیه: ۵۲ - ۵۴.
  31. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی، ص۱۳.
  32. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۴۶.
  33. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی، ص۱۳.
  34. «و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  35. «بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد،» سوره اعلی، آیه ۱۴.
  36. «همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود،» سوره لیل، آیه ۱۸.
  37. «همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند» سوره فصلت، آیه ۷.
  38. الشافی الامامة، ج۲، ص۲۳۸.
  39. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  40. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  41. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی.
  42. التحفة الإثنا عشریه، ص۱۹۸.
  43. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  44. آدرس؟؟؟
  45. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی.
  46. «قَالَ: فَهَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ آتَی الزَّکَاةَ وَ هُوَ رَاکِعٌ، فَنَزَلَتْ فِیهِ: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، غَیْرِی؟!. قَالُوا: لَا»؛ بحار الأنوار، ج ۳۱، ص۳۷۷.
  47. «قَالَ فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ أَ لِیَ الْوَلَایَةُ مِنَ اللَّهِ مَعَ رَسُولِهِ فِی آیَةِ الزَّکَاةِ بِالْخَاتَمِ أَمْ لَکَ؟ قَالَ بَلْ لَک»؛‏ الإحتجاج، ج۱، ص ۱۱۸.
  48. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۴۹-۱۵۱.
  49. «ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
  50. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی؛ مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۵۱-۱۵۵.
  51. فان قلت کیف صح أن یکون لعلی و اللفظ لفظ جماعه؟ قلت: حی به علی لفظ الجمع، وان کان السبب فیه رجلا واحدا لیرغب الناس فی مثل فعله، فینالوا مثل ثوابه؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۹.
  52. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی.
  53. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۵۵-۱۵۷.
  54. منهاج الکرامة فی معرفة الامامة، تألیف علامه حلّی، یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده است این کتاب تا جایی اهمیت یافت که کسی همچون ابن تیمیه را بر آن داشت تا کتاب منهاج‌السنه را در رد آن بنگارد
  55. الثاني قوله علامه حلّی قد اجمعوا أنها نزلت في علي من اعظم الدعاوي الكاذبه بل اجمع اهل العلم بالنقل على انها لم تنزل في علي بخصوصه و ان علياً لم يتصدق بخاتمه في الصلاة و اجمع أهل العلم بالحديث على أن القصه المرويه في ذلك من الكذب الموضوعمنهاج السنه، ج۷، ص۱۲.
  56. المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۵.
  57. شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰.
  58. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۰.
  59. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص:۲۸-۳۰.
  60. «آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  61. مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۴.
  62. فان قلت كیف صح أن يكون لعلي و اللفظ لفظ جماعه؟ قلت: حي به علي لفظ الجمع، و ان کان السبب فیه رجلاً واحداً ليرغب الناس في مثل فعله، فينالوا مثل ثوابهالکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۹:
  63. مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.
  64. المیزان، ج۶، ص۹.
  65. تفسیر تسنیم، ج۲۳، ص۱۲۵.
  66. اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸؛ غایة المرام، ج۲، ص۱۵. انما یعنی أولی بکم أی أحق بکم و بأمورکم و أنفسکم أموالکم، الله و رسوله، والذین امنوا، یعنی علیّاً و أولاده الأئمة إلی یوم القیامه.
  67. بحارالأنوار، ج۹، ص۳۵.
  68. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص:۳۲-۳۵.
  69. «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  70. مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۶.
  71. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص:۳۵-۳۶.
  72. سنن النبی، ص۲۷۳.
  73. «آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.
  74. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص:۳۶-۳۷.
  75. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  76. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۴۳.
  77. ر.ک: لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ اقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.
  78. النهایة، ج۵، ص۲۲۹.
  79. کل من ولی أمرا أو قام به فهو مولاه و ولیه. النهایة، ج۵، ص۲۲۸.
  80. الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۱۹.
  81. معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴.
  82. المفردات فی غریب القرآن، ۵۳۳.
  83. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۲.
  84. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸.
  85. این مطلب که اطلاق ولایت، ولی و مولی بر مصادیق مختلف از قبیل مشترک معنوی است نه مشترک لفظی را علامه امینی در الغدیر، ج۱، ص۶۴۹-۶۵۱ بررسی و تبیین کرده است. وی جامع و مشترکی که وی بیان کرده عبارت است از: “اولی بالشیء”، یعنی اولویت و رجحان نسبت به چیزی. وی افزوده است که قبل از او این تحقیق توسط شمس‌الدین بن بطریق حتی در کتاب “العمدة، ص۱۲” انجام گرفته است.
  86. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۴۴.
  87. تفسیر طبری، ج۶، ص۳۴۳؛ تفسیر المنار، ج۶، ص۴۴۳؛ تفسیر المراغی، ج۶، ص۱۴۳.
  88. شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۰؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۷۴.
  89. التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰؛ شرح التجرید، ص۳۶۸.
  90. میان مؤمنان رابطه مؤاخات و برادری برقرار است، و یکدیگر را یاری می‌دهند.
  91. الکشاف، ج۱، ص۶۴۲ و ۶۴۸.
  92. تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۴۳۵.
  93. التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۷-۲۸.
  94. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۴۸.
  95. أن الآیة تتضمن ذکر ولی و متول، و ذلک یقتضی اختصاصها بالبعض، وکونها خطابا لبعض المؤمنین یمنع من حمل الولایة علی المودة و النصرة، لعموم فرضها للجمیع. تقریب المعارف، ص۱۲۸؛ نیز ر.ک: الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹.
  96. وجب أن یکون الذی خوطب بالآیة غیر الذی جعلت له الولایة، و الا لزم أن یکون المضاف هو المضاف الیه، و أن یکون کل واحدة من المؤمنین ولی نفسه، و ذلک محال، مجمع البیان، ج۳-۴، ص۲۱۲.
  97. ولایت کسی بر نفسش ثابت نباشد، لاعتبار الرتبة بین المولی والمولی علیه. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۷، ص۲۶.
  98. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  99. حق تعالی گفت: ولی شما که مکلفانید و مخاطبید به خطاب من، خداست تعالی و اولی‌تر است به شما از شما که فرمان او برید و طاعت او را انقیاد کنید و از او برگرفته به “واو عطف” که معنی او اشتراک الثانی فی حکم الاول باشد، و رسول خدا به شما اولی‌تر است، و در باب ولایت و اولی‌ترین حکم او حکم خداست - عزوجل- در افتراض طاعت، و از او هم فرو دهم به واو عطف مؤمنانی که وصف ایشان آن است که نماز کنند و زکات دهند، و در آن حال که راکع باشند (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۷، ص۲۶).
  100. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۴۸-۱۵۱.
  101. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  102. تفسیر طبری، ج۱، ص۳۴۳.
  103. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  104. الدر المنثور، ج۳، ص۹۹.
  105. غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۸.
  106. در حدیث قبل، از نزول آیه بر پیامبر(ص) یاد شده بود نه از قرائت آن برای عبدالله بن سلام و دوستان وی، روشن است که این دو تعبیر با یکدیگر منافات ندارد.
  107. المناقب، ص۲۶۴، حدیث ۲۴۶. أَبَا حَسَنٍ تَفْدِيكَ نَفْسِي وَ مُهْجَتِي *** وَ كُلُّ بَطِي‌ءٍ فِي الْهَوَى وَ مُسَارِعٌ أَ يَذْهَبُ مَدْحِي وَ الْمُحَبَّرُ ضَائِعاً *** وَ مَا الْمَدْحُ فِي جَنْبِ الْإِلَهِ بِضَائِعٍ‌ فَأَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْتَ إِذْ كُنْتُ رَاكِعاً *** فَدَتْكَ نُفُوسُ الْقَوْمِ يَا خَيْرَ رَاكِعٍ فَأَنْزَلَ فِيكَ اللَّهُ خَيْرَ وَلَايَةٍ *** وَ بَيَّنَهَا فِي مُحْكَمَاتِ الشَّرَائِع‌.
  108. فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۳، باب ۳۹، حدیث ۱۵۲.
  109. غایة المرام، ج۲، ص۱۲.
  110. الدر المنثور، ج۳، ص۹۸-۹۹.
  111. تفسیر طبری، ج۱، ص۳۴۴.
  112. لباب النقول فی اسباب النزول، ص۹۸.
  113. الغدیر، ج۲، ص۵۳. وی مصادر این اقوال را به صورت دقیق نقل کرده است. برای آگاهی از روایات شیعه درباره نزول آیه ولایت در شأن حضرت علی(ع) ر.ک: غایة المرام، ج۲، ص۱۵-۲۲؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹- ۴۸۴؛ نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷.
  114. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۵۳.
  115. ر.ک: احکام القرآن، تألیف جصّاص، ج۲، ص۶۲۵-۶۲۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱، ص۲۰۸؛ نفحات الأزهار، ج۲۰، ص۴۶؛ المیزان، ج۶، ص۲۵.
  116. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۵۶.
  117. المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۷.
  118. المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۹.
  119. التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.
  120. «و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  121. التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.
  122. ر.ک: الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۲۴۲.
  123. آری، مفسران اهل سنت غالباً به عمومیت حکم مذکور در آیه قائل‌اند، نه از آن جهت که نزول آیه را در شأن علی(ع) منکرند، بلکه بدین سبب که ولایت را به معنای نصرت می‌دانند، و به حکم اینکه مورد مخصص نیست، به عمومیت آن قائل‌اند. آنان در این باره روایاتی را نقل کرده‌اند که طبق آنها آیه کریمه اگر چه در شأن علی(ع) است، ولی شامل عموم مؤمنان است. تفسیر ابن‌کثیر، ج۲، ص۵۹۸.
  124. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰.
  125. شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰.
  126. شرح التجرید، ص۳۶۸-۳۶۹.
  127. تفسیر ابن‌کثیر، ج۲، ص۵۹۷.
  128. روح المعانی، ج۱، ص۱۶۸.
  129. «بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد * و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد» سوره اعلی، آیه ۱۴-۱۵.
  130. «همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود،» سوره لیل، آیه ۱۸.
  131. «همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند» سوره فصلت، آیه ۷.
  132. «و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.
  133. المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۷.
  134. الشافی، ج۲، ص۲۳۸.
  135. المنار، ج۶، ص۴۴۲.
  136. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۵۷.
  137. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۶۰.