آثار امام باقر: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۸۹: خط ۸۹:
#'''اسماعیل اوّلین کسی بود که به [[زبان عربی]] سخن گفت‌''': امام باقر{{ع}} به [[اصحاب]] خود این‌گونه فرموده است که: [[پیامبر خدا]] [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} اوّلین کسی است که [[خداوند]] زبانش را به لغت [[عربی]] باز نموده است. امام باقر{{ع}} در این رابطه فرموده‌اند: اوّلین کسی که زبانش به زبان عربی آشکار باز شده است، اسماعیل و در سنّ ۱۰ سالگی بوده است‌<ref>البیان و التّبیین، ج۳، ص۲۹۰.</ref>.
#'''اسماعیل اوّلین کسی بود که به [[زبان عربی]] سخن گفت‌''': امام باقر{{ع}} به [[اصحاب]] خود این‌گونه فرموده است که: [[پیامبر خدا]] [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} اوّلین کسی است که [[خداوند]] زبانش را به لغت [[عربی]] باز نموده است. امام باقر{{ع}} در این رابطه فرموده‌اند: اوّلین کسی که زبانش به زبان عربی آشکار باز شده است، اسماعیل و در سنّ ۱۰ سالگی بوده است‌<ref>البیان و التّبیین، ج۳، ص۲۹۰.</ref>.
#'''[[نفی]] بی‌سواد بودن از [[پیامبر اکرم]]{{صل}}‌''': [[علی بن اسباط]] [[روایت]] می‌کند که: به امام باقر{{ع}} عرض کردم: [[مردم]] [[گمان]] دارند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[توانایی]] [[خواندن و نوشتن]] نداشته است! امام باقر{{ع}} گفته او را [[انکار]] کرده و فرمود: {{متن حدیث|أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ؟! وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref> كَيْفَ يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ لَيْسَ يُحْسِنُ أَنْ يَقْرَأَ وَ يَكْتُبَ}}؛ چگونه چنین چیزی ممکن است؟! در حالی که خداوند متعال می‌فرماید: «اوست آن کس که در میان بی‌سوادان فرستاده‌ای از خودشان برانگیخت، تا [[آیات]] او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و [[حکمت]] به ایشان بیاموزد، و [آنان‌] قطعا پیش از آن در [[گمراهی]] آشکاری بودند». چگونه [[پیامبر]] می‌توانسته است به [[مردم]] کتاب و حکمت را [[آموزش]] بدهد در حالی‌که نتواند بخواند و بنویسد؟!. [[علی بن اسباط]] با [[شگفتی]] به [[امام]]{{ع}} عرض کرد: پس چرا [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} را [[نبی]] [[امّی]] خوانده‌اند؟ [[امام باقر]]{{ع}} در پاسخ او فرمودند: {{متن قرآن|لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref> به‌خاطر اینکه آن حضرت به [[مکه]] منسوب بوده است و چون مکه در قول [[خداوند متعال]]: تا [مردم امّ القری‌] مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی [[امّ القری]] نامیده شده است، به آن حضرت امّی گفته‌اند<ref>علل الشرایع، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۰.</ref>.
#'''[[نفی]] بی‌سواد بودن از [[پیامبر اکرم]]{{صل}}‌''': [[علی بن اسباط]] [[روایت]] می‌کند که: به امام باقر{{ع}} عرض کردم: [[مردم]] [[گمان]] دارند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[توانایی]] [[خواندن و نوشتن]] نداشته است! امام باقر{{ع}} گفته او را [[انکار]] کرده و فرمود: {{متن حدیث|أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ؟! وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref> كَيْفَ يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ لَيْسَ يُحْسِنُ أَنْ يَقْرَأَ وَ يَكْتُبَ}}؛ چگونه چنین چیزی ممکن است؟! در حالی که خداوند متعال می‌فرماید: «اوست آن کس که در میان بی‌سوادان فرستاده‌ای از خودشان برانگیخت، تا [[آیات]] او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و [[حکمت]] به ایشان بیاموزد، و [آنان‌] قطعا پیش از آن در [[گمراهی]] آشکاری بودند». چگونه [[پیامبر]] می‌توانسته است به [[مردم]] کتاب و حکمت را [[آموزش]] بدهد در حالی‌که نتواند بخواند و بنویسد؟!. [[علی بن اسباط]] با [[شگفتی]] به [[امام]]{{ع}} عرض کرد: پس چرا [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} را [[نبی]] [[امّی]] خوانده‌اند؟ [[امام باقر]]{{ع}} در پاسخ او فرمودند: {{متن قرآن|لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref> به‌خاطر اینکه آن حضرت به [[مکه]] منسوب بوده است و چون مکه در قول [[خداوند متعال]]: تا [مردم امّ القری‌] مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی [[امّ القری]] نامیده شده است، به آن حضرت امّی گفته‌اند<ref>علل الشرایع، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۰.</ref>.
==[[امام باقر]]{{ع}} و نقل [[سیره]] [[مبارک]] نبوی‌==
۱. '''عاریه گرفتن [[سلاح]] توسّط [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از صفوان‌''': [[طبری]] به سند خود از امام باقر{{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: «هنگامی که [[رسول خدا]] تصمیم به [[حرکت]] برای [[جنگ]] با [[قبیله هوازن]] گرفتند، به آن حضرت گفته شد که در نزد [[صفوان بن امیه]] -که در آن‌زمان [[مشرک]] بود- مقداری [[زره]] و سلاح وجود دارد، پیامبر اکرم{{صل}} کسی را به نزد او فرستاده و فرمودند: ای [[ابو امیه]]، سلاح‌هایی که داری به ما عاریه بده‌ تا ما فردا به‌وسیله این سلاح‌ها به جنگ [[دشمن]] خود برویم. صفوان به آن حضرت عرض کرد:
آیا این سلاح‌ها را به [[غصب]] از من می‌گیری؟ پیامبر اکرم{{صل}} پاسخ دادند: خیر، بلکه به صورت عاریه مضمونه از تو می‌گیریم و سپس سالم به تو باز می‌گردانیم، صفوان عرض کرد: در این صورت اشکالی ندارد، او به [[پیغمبر]] صد زره با سایر متعلّقات و سلاح آن عاریه داد، و بعضی [[گمان]] کرده‌اند که پیامبر اکرم{{صل}} از صفوان خواست تا حمل این سلاح‌ها را نیز به عهده بگیرد و او این کار را انجام داد.
امام باقر{{ع}} اضافه فرموده‌اند که: از آن پس [[سنّت]] عاریه مضمونه در میان [[مسلمانان]] رایج گردید<ref>تاریخ طبرى، ج۳، ص۷۳، چاپ دار المعارف.</ref>.
امام باقر{{ع}} به این نکته ظریف اشاره کرده‌اند که از این واقعه [[تاریخی]] [[قاعده فقهی]] عاریه مضمونه استفاده می‌شود و آن قاعده این است که اگر شخصی چیزی را از کسی به عاریه گرفت و در نگهداری آن بی‌احتیاطی و [[تفریط]] روا داشت، ضامن آن چیز می‌باشد. پس همیشه عاریه‌کننده تا هنگامی که [[مال]] عاریه‌شده را به [[سلامت]] به صاحبش بازگرداند ضامن آن است.
۲. '''حرکت خالد به سمت [[قبیله]] [[بنی جذیمه]]''': [[ابن هشام]] با سند خود از امام باقر{{ع}} روایت می‌کند که: پیامبر اکرم{{صل}} [[خالد بن ولید]] را در هنگام [[فتح مکه]] برای [[دعوت]] قبیله بنی جذیمه به [[اسلام]] به سوی آنها فرستاد و او را برای [[جنگ]] با آنها نفرستاد، امّا خالد بر آنان تاخت. آنان از [[ترس]] [[حمله]] خالد به سمت اسلحه‌های خود رفته و با سازوبرگ به سمت او آمدند. هنگامی که خالد آنها را دید به آنها گفت: سلاح‌های خود را به زمین‌ بگذارید؛ چراکه [[مردم]] [مراد مردم [[مکه]] است‌] [[اسلام]] آورده‌اند. آنان به [[اطمینان]] قول خالد سلاح‌های خود را [[زمین]] گذاشتند. امّا خالد با آنان [[مکر]] کرد و دستور داد تا آنها را طناب‌پیچ کرده و همه آنها را از دم [[شمشیر]] گذراند. هنگامی که این خبر به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید به‌شدّت [[اندوهگین]] گردید و دستان مبارکش را به [[دعا]] برداشت و فرمود:
خداوندا، من به درگاه تو از کاری که خالد کرد [[بیزاری]] می‌جویم. سپس پیامبر اکرم{{صل}} [[امام امیر المؤمنین]]{{ع}} را فراخواند و به او فرمود: به سمت این [[قوم]] برو و ماجرایی که آنجا اتّفاق افتاده بررسی کن و این نکته را رعایت کن که [[قوانین]] [[جاهلی]] را زیر پا گذاری.
علی{{ع}} از [[مدینه]] خارج شد تا به آنها رسید. آن حضرت از [[مالی]] که به همراه آورده بود [[دیه]] خون‌هایی که خالد ریخته بود را پرداخت کرد و خسارت آنچه را که خالد از [[اموال]] آن مردم برداشته بود به آنان داد، تا جایی که گفته‌اند حتّی ظرف آب‌خوری سگ را هم از قلم نیانداخته و خسارت آن را به آنان پرداخت می‌نمود. هنگامی که دیه تمام [[خون‌ها]] و خسارت تمام اموال را پرداخت کرد، از اموالی که به همراه آورده بود مقداری باقی‌مانده بود. [[حضرت علی]]{{ع}} به آنها فرمود: «آیا در نزد شما دیه خونی یا خسارت مالی باقی‌مانده است که پرداخت نشده باشد؟ گفتند: نه، چیزی باقی نمانده. حضرت علی{{ع}} فرمودند:
من بقیه این [[مال]] را بنابر [[احتیاط]]، از جانب پیامبر اکرم{{صل}} به شما می‌بخشم؛ زیرا پیامبر اکرم{{صل}} [برای این کار این مبلغ [[پول]] داده است‌] یقیناً چیزهایی می‌داند که شما نمی‌دانید، سپس آن مال را به آنان داده و به سمت [[رسول خدا]]{{صل}} برگشت و گزارش آنچه را که انجام داده بود به آن حضرت داد، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به او فرمودند: بسیار کار خوب و صحیحی انجام داده‌ای، سپس رسول خدا{{صل}} برخاسته و رو به [[قبله]] دستان خود را آنقدر بلند کردند که زیر بغل‌های آن حضرت دیده می‌شد، و در این حال سه‌بار فرمودند: «خداوندا، من به درگاه تو از آنچه [[خالد بن ولید]] انجام داده است [[بیزاری]] می‌جویم»<ref>ابن هشام، السّیرة النّبویه، ج۲، ص۴۲۹- ۴۳۰.</ref>.
این بعضی از [[روایات امام باقر]]{{ع}} در رابطه با [[سیره]] [[مبارک]] [[نبوی]] بود که ما به جهت ایجاز از آن [[انتخاب]] کرده بودیم.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۴.</ref>.
==[[امام باقر]]{{ع}} و [[سیره حضرت علی]]{{ع}}‌==
امام باقر{{ع}} در بسیاری از [[احادیث]] خود از سیره و روش جدّ [[بزرگوار]] خود حضرت [[امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} که پس از پیامبر اکرم{{صل}} پیشوای [[حقّ]] و [[عدالت]] بوده است سخن رانده است. حال به نمونه‌هائی از این [[روایات]] توجّه کنید:
[[زرارة بن اعین]] از پدرش از امام باقر{{ع}} نقل می‌کند که فرمود:
«[[حضرت علی]]{{ع}} همواره پس از [[نماز صبح]] تا هنگام [[طلوع]] [[خورشید]] به [[تعقیب نماز]] صبح می‌پرداختند، هنگامی که خورشید طلوع می‌کرد، [[فقرا]] و [[مساکین]] و سایر طبقات [[مردم]] گرداگرد آن حضرت حلقه زده و آن حضرت به آنها [[فقه]] و [[قرآن]] می‌آموخت و در [[ساعت]] معینی از این جلسه برمی‌خاست. روزی پس از این جلسه برخاست تا برود، ناگاه مردی سخن [[زشتی]] به آن حضرت گفت- امام باقر{{ع}} نام آن مرد را نبردند- [[امام]]{{ع}} به [[منبر]] بازگشتند و دستور دادند تا در میان [[جمعیت]] ندا شود که الصّلاة [[جامعة]] (این کلمه‌ای بود که برای احضار مردم به [[مسجد]] به‌کار می‌رفت)، هنگامی که مردم در مسجد جمع شدند، آن حضرت [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] را به‌جای آورده، بر [[پیامبر]] [[درود]] فرستاد و سپس فرمود: ای مردم، هیچ چیزی در نزد [[خداوند متعال]] محبوب‌تر و برای [[بندگان]] پرسودتر از [[بردباری]] امام و فقه و [[دانش]] او نیست، و هیچ‌چیز در نزد [[خداوند متعال]] مبغوض‌تر و برای [[بندگان]] زیان‌آمیزتر از [[جهل]] و تندی [[امام]] و [[رهبر]] نمی‌باشد، بدانید که هرکس در درون نفس خود واعظی نداشته باشد تا او را در مواقع حسّاس [[پند]] دهد، در واقع از جانب خداوند متعال محافظی ندارد، بدانید که هرکس در طول [[زندگی]] [[انصاف]] را بر خود [[حاکم]] کند، خداوند متعال [[عزّت]] او را زیاد می‌کند، بدانید که [[ذلّت]] و [[خواری]] در راه [[طاعت]] و [[فرمانبرداری]] [[خداوند]] [[انسان]] را به خداوند نزدیک می‌کند و از آن عزّت و [[سربلندی]] که از راه [[معصیت خدا]] به دست بیاید بهتر است، سپس فرمود: کسی که چند لحظه پیش صحبت کرد کجاست؟ آن مرد نتوانست [[انکار]] کند و گفت: ای [[امیر مؤمنان]]، آن من بودم، امام{{ع}} فرمودند: بدان‌که من اگر می‌خواستم، می‌گفتم. آن مرد گفت: امّا اگر [[عفو]] کنی و بگذری کاری را کرده‌ای که شایسته آنی. امام به او فرمودند: من تو را عفو نمودم و از تو درگذشتم‌<ref>شرح نهج، ج۴، ص۱۰۹- ۱۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۷.</ref>.
==[[اخبار غیبی]] که [[امام باقر]]{{ع}} بیان داشته‌اند==
۱. [[منصور دوانیقی]] گوید: در [[زمان]] [[بنی امیه]] من و برادرم ابو العبّاس سفّاح در حال [[فرار]] بودیم. روزی به [[مسجد پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} رفتیم. امام باقر{{ع}} در آنجا نشسته بود. چون ما را دید به مردی که در کنارش بود گفت: گویا می‌بینم که [[خلافت]] این [[امّت]] به این دو مرد می‌رسد و به ما اشاره کرد. آن مرد به نزد ما آمد و ما را از [[کلام]] آن حضرت خبر داد، ما به نزد آن حضرت رفته و به او گفتیم: ای فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} چه گفتید؟ آن حضرت فرمودند: این امر به‌زودی به شما خواهد رسید، امّا شما با [[فرزندان]] و [[خاندان]] من [[رفتار]] خوبی نخواهید داشت، پس وای بر شما<ref>دلائل الامامه، ص۹۶.</ref>. و همچنان‌که آن حضرت فرموده و خبر داده بود، وقتی منصور دوانیقی به خلافت رسید، بدترین رفتار را با ذرّیه [[رسول خدا]]{{صل}} و [[عترت]] آن حضرت انجام داد. وی آنان را به بدترین وجه مورد [[شکنجه]] و [[آزار]] قرار داد. [[خاندان پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} در [[عهد]] این [[حاکم ستمگر]] عذاب‌ها و شکنجه‌هایی را دیدند که هیچ چشمی در [[زمان]] [[بنی امیه]] مثل آن را ندیده بود، و ایام [[خلافت]] [[منصور دوانیقی]] تماما برای [[آل پیامبر]] آکنده از [[محنت]] و [[درد]] و [[رنج]] بود.
۲. از دیگر [[اخبار غیبی]] [[امام باقر]]{{ع}} این بود که آن حضرت خبر دادند که [[حجر الاسود]] در [[مسجد جامع کوفه]] آویخته خواهد شد<ref>مقریزى، اتعاض الحنفاء، ص۲۴۵.</ref>، و این امر در زمان [[قرامطه]] به انجام رسید. آنان حجر الاسود را از [[کعبه]] کنده و آن را در مسجد جامع کوفه قرار دادند و [[معتقد]] بودند که هرجا حجر الاسود باشد [[حجّ]] باید در آنجا انجام شود، و آنها می‌خواستند که [[مراسم]] حجّ را در [[کوفه]] به انجام برسانند.
حجر الاسود مدّتی نزدیک به بیست سال در [[مسجد کوفه]] باقی ماند و سپس به جای خود بازگردانده شد.
۳. از دیگر اخبار غیبی که امام باقر{{ع}} از آن خبر دادند، [[حمله]] نافع بن ازرق به [[مدینه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مباح]] کردن آن [[شهر]] برای [[سربازان]] او بوده است، [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید:
«پدرم در [[مجلسی]] عام در مدینه نشسته بود، ناگاه سر به زیر افکند و پس از مدّتی سر برداشت و گفت: ای [[قوم]]، حال شما چگونه است هنگامی که مردی بر شهر شما داخل شود با چهار هزار [[سپاه]] و سه [[روز]] پیاپی [[شمشیر]] در میان شما گذارد و افراد زیادی از شما کشته و شما از ناحیه او با [[بلا]] و مصیبتی روبه‌رو شوید که نتوانید آن‌ را دفع نمائید، این مسأله در سال [[آینده]] به وقوع خواهد پیوست. پس از همین الآن در [[فکر]] چاره باشید و بدانید اینکه به شما گفتم حتما به وقوع خواهد پیوست».
امّا [[مردم مدینه]] توجّهی به [[کلام]] آن حضرت نکردند و گفتند هرگز چنین چیزی نخواهد شد، چون سال [[آینده]] رسید، [[امام باقر]]{{ع}} همه [[خاندان]] خود و گروهی از [[بنی‌هاشم]] را با خود برداشت و از [[مدینه]] خارج شد. در همان‌سال [[نافع بن ازرق]] به مدینه داخل شد و سه [[روز]] تمام آن [[شهر]] را بر [[سربازان]] خود [[مباح]] کرد و عدّه زیادی در آن شهر کشته شدند<ref>نور الابصار، ص۱۳۰؛ جوهرة الکلام فى مدح السّادة الاعلام، ص۱۳۴؛ الخرائج و الجرائح، ص۸۰ از نسخه‌هاى خطّى کتابخانه حکیم.</ref>، و چنین بود که [[مردم مدینه]] به درجه [[درستی]] [[اخبار]] امام باقر{{ع}} [[آگاهی]] یافتند.
۴. امام باقر{{ع}} همچنین از [[شهادت]] [[برادر]] بزرگوارش [[زید بن علی]]{{ع}} خبر داده است. [[زید بن حازم]] گوید: با امام باقر{{ع}} بودم که زید بن علی از کنار ما گذشت. امام باقر{{ع}} به من فرمودند: آیا این شخص را دیدی؟ او حتما در [[کوفه]] [[قیام]] خواهد کرد و کشته خواهد شد و سر او را شهربه‌شهر خواهند گرداند»<ref>نور الابصار، ص۱۳۱.</ref>، روزگاری نگذشت که زید در کوفه کشته شد و سر مبارکش در شهرهای مختلف گردانده گردید.
۵. از دیگر حوادثی که امام باقر{{ع}} از آن خبر داده بود، ویران شدن [[خانه]] [[هشام بن عبدالملک]] بود که یکی از بزرگترین خانه‌های مدینه بود. [[عبدالملک]] این خانه را با سنگ‌های «زیت» که ظاهرا از [[کوه]] [[زیتون]] [[فلسطین]] آورده می‌شد ساخته بود. امام باقر{{ع}} فرمود: «بدانید به [[خدا]] [[سوگند]] این خانه ویران خواهد شد و به خدا سوگند سنگ «زیت» در مدینه کمیاب خواهد شد»، [[ابو حازم]] گوید: هنگامی که این [[کلام]] را از آن حضرت شنیدم، متعجّب شدم و گفتم: چه کسی می‌تواند آن را خراب کند؟ در حالی‌که [[امیر المؤمنین]] هشام این خانه را بنا کرده است!! امّا هنگامی که هشام از [[دنیا]] رفت و پس از او برادرش ولید امر [[خلافت]] را برعهده گرفت، دستور داد تا آن خانه را ویران کرده و آن سنگ‌ها را هم از آنجا بردند و سنگ زیت در مدینه کمیاب شد<ref>دلائل الامامه، ص۱۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۳ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۷

مقدمه

پیامبر اکرم از قبل خبر داده بود که نواده آن حضرت محمد بن علی بن الحسین در آینده‌ای نزدیک دل دریای دانش را خواهد شکافت و علم و دانش از سرچشمه او فوران خواهد نمود. همه هم‌عصران امام باقر(ع) نیز به این مسأله شهادت دادند. خصوصیتی که آنچنان برای همگان جلب‌توجّه کرد که مورّخان نسل بعد از نسل آن را نقل نمودند. امّا بهترین دلیل بر صحّت آنچه این مورّخان در طول قرن‌ها و نسل‌ها به آن شهادت داده‌اند و خود دلیلی از دلایل نبوّت جدّ بزرگوارش رسول خدا(ص) می‌باشد، همان میراث علم و دانش و کلمات گهرباری است که آن بزرگوار برای ما به‌جا گذاشته است. برهه زمانی که امام باقر(ع) در آن می‌زیسته زمانه‌ای بوده که بیشترین نیاز را به قیام آن حضرت در راه استوار کردن بنیان‌های تمدّن اسلامی و تقویت امّت مسلمان با معارف ناب اسلامی داشته است تا امّت توانایی ایستادن در برابر امواج فرهنگی که به‌واسطه فتوحات انجام‌شده و گشودگی فرهنگی که از رابطه امّت اسلامی با امّت‌های دیگری که در مملکت اسلامی بزرگ آن روزگار وارد می‌شدند به سمت او می‌آمد و چندی نمانده بود تا حیات اسلامی امّت را از هم متلاشی سازد، داشته باشند.

از همین‌جاست که می‌توانیم بگوییم رسالت ائمّه بعد از امام حسین(ع) دارای دو خصوصیت اصلی بوده که در مقاوم‌سازی معرفتی و فرهنگی امّت مسلمان عموما و شیعیان خصوصا خلاصه می‌گردید. اگر به میراث فرهنگی که ائمّه اطهار(ع) از نیمه دوّم قرن اوّل هجری تا اوائل قرن سوّم هجری برای امّت اسلام به یادگار گذاشتند دقّت کنیم، عظمت این میراث بزرگ، منحصربه‌فرد بودن آن و برتری‌اش نسبت به میراثی که در نزد جمیع فرق اسلامی وجود دارد بر ما آشکار می‌شود؛ چراکه میراث علمی اهل بیت(ع) دربرگیرنده همه عرصه‌های شناخت و معرفت بوده، از نظر منبع و مصدر دارای سلامت کامل و از نظر مضمون و محتوا بسیار سنجیده و حساب‌شده است. این میراث به صورتی روشن و آشکار با منابع معرفت ربّانی که در کتاب خدا و سنّت رسول خدا(ص) نمود پیدا می‌کند، ارتباطی تنگاتنگ دارد. اگرچه در این مجموعه بنای ما بر اختصار می‌باشد و نمی‌توانیم همه میراث فرهنگی امام باقر(ع) را در اینجا منعکس نماییم، امّا لازم است تا قدری از آن را در اینجا بیاوریم تا میزان غنای فرهنگی و معرفتی این میراث آشکار گردد. ما در این کتاب نمونه‌هایی در عرصه‌های مختلف دانش و معرفت اسلامی و البتّه به مقدار اقتضای صفحاتی از این جلد مجموعه که مخصوص به امام باقر(ع) می‌باشد انتخاب نموده‌ایم و از خداوند متعال طلب توفیق می‌نماییم.[۱].

میراث تفسیری امام محمد باقر(ع)‌

شک نیست که قرآن کریم اوّلین منبع تشریع اسلامی و مهمترین منبع فرهنگ اسلامی است که به امّت اسلام و رسالت الهی هویت بخشیده و امّت را به سمت کمال انسانی رهنمون می‌گردد. امام باقر(ع) همچون سایر اهل بیت(ع) اهمیت ویژه‌ای به تلاوت، حفظ و تفسیر قرآن و حفاظت از آن در برابر دست‌اندازی‌های متجاوزان و ادّعاهای دروغین دروغگویان می‌داده‌اند. جلسات تفسیر قرآن آن حضرت به دلیل فعّالیت معرفتی و جهاد علمی که در خود امام باقر(ع) وجود داشت زمینه پرباری بود که هویت خاصّ امّت اسلام را به آنها عرضه می‌داشت. از همین جا بود که امام باقر(ع) قسمتی از وقت خود را در شبانه‌روز به تفسیر اختصاص داده و در آن ساعت به همه زمینه‌های آن می‌پرداخت. دانشمندان زیادی از علمای تفسیر باوجود همه اختلاف‌نظر و گرایشاتی که داشتند به نزد آن حضرت آمده و چیزهای زیادی از آن حضرت آموخته‌اند[۲]. بنابراین امام باقر(ع) از درخشانترین مفسّران قرآن کریم در جهان اسلام می‌باشد.

امام باقر(ع) در تفسیر قرآن راهی علمی و مخصوص به خود داشت که با اهداف رسالت و اصول آن سازگاری داشته و برهم‌زننده بساط اهل رأی، استحسان، تأویل و ظنّ و گمان بود. به‌عنوان مثال می‌توان به برخورد اعتراض‌آمیز آن حضرت با قتاده اشاره کرد که به او فرمودند: به من خبر رسیده است که تو قرآن را تفسیر می‌کنی!. قتاده عرض کرد: آری. امام(ع) این کار او را صحیح ندانسته و به او گفتند: ای قتاده، اگر تو قرآن را از پیش خود تفسیر می‌کنی، بدان‌که هلاک شدی و دیگران را نیز به هلاکت انداخته‌ای. و اگر قرآن را از کلمات و یافته‌های عقلی دیگر مردمان که مانند تو هستند تفسیر می‌کنی بدان‌که هلاک شدی و دیگران را به هلاکت انداخته‌ای. ای قتاده، وای بر تو. تنها کسانی قرآن را می‌شناسند که از جانب خداوند مخاطب قرآن بوده‌اند[۳]. امام باقر(ع) معرفت و شناخت قرآن را منحصر در اهل بیت(ع) می‌دانسته‌اند؛ چراکه آنان‌اند که می‌توانند محکمات قرآن را از متشابهات و ناسخ آن را از منسوخ تشخیص دهند، و چنین علمی در نزد هیچ‌کس غیر از اهل بیت(ع) وجود ندارد. به همین دلیل است که از همان بزرگواران روایت شده است که فرموده‌اند: «هیچ چیزی به اندازه تفسیر قرآن از عقل مردمان دور نیست.

چراکه یک آیه که کلامی متّصل است اوّل آن درباره یک مسأله و آخر آن درباره مسأله دیگر، و این کلام متّصل به چند وجه برگشت داده می‌شود»[۴]. البتّه عمل کردن به ظاهر قرآن کریم به‌عنوان تفسیر به رأی که از آن نهی شده است به حساب نمی‌آید. امام باقر(ع) کتابی در تفسیر قرآن نوشته است که محمد بن اسحاق ندیم در کتاب خود الفهرست، آنجا که کتاب‌های تألیف‌شده در تفسیر قرآن را برمی‌شمارد، از آن نام برده است. ابن ندیم می‌نویسد: «کتاب باقر، محمّد بن علی بن الحسین که این کتاب را ابو الجارود زیاد بن منذر رئیس فرقه جارودیه از او روایت نموده است». سید حسن صدر گوید: این کتاب تفسیر را ابو الجارود در ایامی که هنوز بر اعتقادات حقّه پابرجا بود از گروهی از راستگویان شیعه که در میان آنها می‌توان به «ابو بصیر یحیی بن قاسم اسدی» اشاره نمود نقل کرده است، همچنین این کتاب تفسیر را علی بن ابراهیم بن هاشم قمی در کتاب تفسیر خود از طریق ابو بصیر نیز نقل نموده است‌[۵].[۶].

نمونه‌هایی از تفسیر امام باقر(ع)‌

  1. امام باقر(ع) هدایت را در آیه شریف قرآن: ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى[۷] به ولایت ائمّه اهل بیت تفسیر نموده است. آنجا که می‌فرماید: به خدا سوگند اگر مردی تمام عمر خود را در بین رکن و مقام به عبادت بگذارد امّا ولایت ما را با خود به قیامت نیاورد، خداوند او را به رو به آتش جهنّم درمی‌افکند[۸].
  2. آن حضرت کلام خداوند متعال را که می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۹] این‌گونه تفسیر نموده است که: خداوند به پیامبر خود وحی فرستاد تا علی(ع) را به خلافت پس از خود برگزیند و نصب نماید. پیامبر اکرم بیم آن داشت که این مسأله بر گروهی از یارانش گران آید. اینجا بود که خداوند این آیه را برای دلداری دادن و تشجیع پیغمبر بر این عمل و قیام به دستور الهی نازل نمود[۱۰].
  3. آن حضرت در تفسیر قول خداوند متعال: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا[۱۱] فرموده است: ملائکه و نویسندگان به آسمان دنیا می‌آیند و آنچه را که در طول این سال بر بندگان خدا می‌گذرد می‌نویسند. امّا هر چه در آنجا می‌نویسند موقوف بر مشیت الهی می‌نمایند. پس خداوند متعال آنچه را که بخواهد مقدّم می‌دارد و آنچه را که بخواهد به تأخیر می‌اندازد، و آنچه را که بخواهد ثابت می‌کند و امّ الکتاب در نزد اوست‌[۱۲].
  4. و در تفسیر قول خداوند متعال: ﴿فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ[۱۳] فرموده است: این آیه درباره قومی نازل شده است که به زبان اقرار به عدالت کسی نمودند، امّا در عمل با او مخالفت کرده و به دیگری گرویدند[۱۴].
  5. و در تفسیر قول خداوند متعال: ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۵] محمد بن مسلم روایت می‌کند که: به امام باقر(ع) عرض کردم: کسانی در نزد ما هستند که گمان می‌کنند مراد آیه [از اهل ذکر و دانائی‌] یهود و نصاری می‌باشد. امام باقر(ع) فرمودند: اگر این‌چنین باشد، آنها شما را به دین خود خواهند خواند! سپس امام(ع) اشاره به سینه خود نموده و فرمود: «نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ»؛ ما اهل ذکر، و آن کسانی هستیم که باید از آنان سؤال شود[۱۶].
  6. و در تفسیر کلام خداوند متعال: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۱۷] جابر بن یزید جعفی از امام باقر(ع) روایت می‌کند که فرمود: هنگامی که این آیه نازل شد، مسلمانان به پیامبر اکرم‌ عرضه داشتند: ای رسول خدا، آیا تو امام همه مردم نیستی؟ پیامبر اکرم(ص) در پاسخ فرمودند: من فرستاده خدا به سمت همه مردم هستم، امّا پس از من پیشوایانی از اهل بیت من برای مردم خواهند آمد که در میان مردم به‌پا خواهند خواست، امّا مردم آنها را تکذیب نموده و پیشوایان کفر و ظلال و طرفداران آنها بر آنان ستم روا خواهند داشت. پس هرکس به ولایت آنان درآمده، از آنان پیروی کند و آنها را تصدیق نماید، او از من است و با من است و به‌زودی مرا ملاقات خواهد کرد. امّا آگاه باشید که هرکس به آنها ستم روا دارد و آنان را تکذیب نماید از من نیست و با من نخواهد بود و من از وی بیزارم‌[۱۸].
  7. از امام باقر(ع) در رابطه با تفسیر این آیه قرآن مجید: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ[۱۹] سؤال شد. آن حضرت پاسخ دادند: «مراد از آنان که در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند یا «سابق بالخیرات» امام، مراد از میانه‌رو یا «مقتصد» کسی است که امام را بشناسد، و مراد از کسی که به نفس خود ستم می‌کند، کسی است که امام را نمی‌شناسد[۲۰].
  8. از حضرت باقر(ع) از معنای کلمه ﴿مُتَوَسِّمِينَ در کلام خداوند متعال: ﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ[۲۱] سؤال شد. آن حضرت پاسخ دادند: امیر المؤمنین حضرت علی بن ابی طالب(ع) فرمود: پیامبر اکرم سرسلسله این گروه بوده و من پس از او و ائمّه‌ای که از نسل من هستند همه جزو گروه هوشیاران یا ﴿مُتَوَسِّمِينَ می‌باشند[۲۲].
  9. در تفسیر کلام خداوند متعال: ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا[۲۳] فرموده است: یعنی اگر مردم بر ولایت علی بن ابی طالب امیر المؤمنین(ع) و فرزندانش که اوصیا او هستند پایداری ورزند و طاعت آنها را در امر و نهی‌شان قبول نمایند، دل‌هایشان را از آب زلال ایمان سیراب می‌کنیم، و امّا کلمه «طریقه» در این آیه به‌معنای ایمان به ولایت حضرت علی(ع) و امامان پس از او می‌باشد[۲۴].
  10. در رابطه با آیه شریف: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۲۵]، یزید بن معاویه از امام باقر(ع) سؤال کرد که مراد از کلام خداوند متعال: ﴿وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (و آن‌کس که نزد او علم کتاب است) چیست؟ امام(ع) پاسخ دادند: «إِيَّانَا عَنَى وَ عَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَيْرُنَا بَعْدَ النَّبِيِّ»؛ منظور آیه شریف ما هستیم و علی اوّلین ما و برترین ما بعد از پیامبر(ص) می‌باشد[۲۶].[۲۷].

میراث حدیثی امام باقر(ع)‌

حدیث شریف نبوی دوّمین منبع از منابع تشریع اسلامی بعد از قرآن کریم می‌باشد، و اهمیت زیاد و نقش بزرگی در پایه‌ریزی بنای مستحکم فرهنگ امّت اسلام به صورت عام و ساختن بنای استوار فقهی و تشریع عملی برای حیات انسانی به شکل خاصّ دارد. البتّه مصیبتی در جهان اسلام پیش‌آمد و آن تحریف، تزویر، جعل و ضایع‌ کردن احادیث نبوی در طول برهه‌ای از زمان بود که خلفای آن زمان، تدوین و نوشتن و بلکه گفتن احادیث نبوی را ممنوع نموده بودند و این امر باعث شد تا اهل بیت(ع) همّت بیشتری در نشر سنّت رسول خدا و تبلیغ آن به کار بندند. امام باقر(ع) به شکلی خاصّ حدیث رسول اکرم(ص) را مورد اعتنا و اهمیت قرار داده بود، تا جایی که جابر بن یزید جعفی هفتاد هزار حدیث از آن حضرت از پیغمبر اکرم(ص) نقل نموده است‌[۲۸]، همچنان‌که ابان بن تغلب و سایر شاگردان آن حضرت مجموعه بسیار بزرگی از این میراث عظیم را از آن حضرت روایت نموده‌اند.

امام باقر(ع) تنها به نقل حدیث و انتشار آن اکتفا نکرده، بلکه اصحاب خود را به همّت گماشتن در فهم حدیث و آشنایی پیدا کردن با معانی آن فرا می‌خوانده‌اند، تا آنجا که مقیاس و معیار فضیلت راوی را این دانسته‌اند که چه اندازه حدیث را می‌فهمد و به معانی و اسرار آن آگاهی پیدا می‌نماید. یزید رزّاز از پدرش از امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) روایتی نقل کرده که آن حضرت فرمودند: مراتب شیعیان ما را به میزان روایت کردن آنها از احادیث اهل بیت و معرفت آنها به آن احادیث بشناسید، و معرفت همان شناخت روایت و درایة الحدیث است و با درایت و فهم روایت است که مؤمن به بالاترین درجات ایمان می‌رسد[۲۹]. ما نیز در بخش‌های گذشته نمونه‌هایی از روایاتی که امام باقر(ع) از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم(ص) نقل فرموده‌اند عرضه داشته‌ایم و برای یادآوری مجدّد می‌توانید به همان بحث‌ها مراجعه کنید[۳۰].[۳۱].

میراث کلامی امام باقر(ع)‌

امام باقر(ع) در بسیاری از درس‌های خود مسائل کلامی را مورد بحث قرار داده‌اند. همچنین از مشکل‌ترین مسائل کلامی و دقیق‌ترین مباحث این علم از آن حضرت سؤال می‌شده و آن حضرت به نحو احسن به آنها جواب می‌داده‌اند. شایسته است این مطلب را ذکر کنیم که عصر امام باقر(ع) در میان دیگر دوره‌های تاریخ اسلام از حسّاسیت فوق العاده‌ای نسبت به مسائل اعتقادی و کلامی برخوردار بوده است؛ چراکه در آن عصر امتداد فتوحات اسلامی به اغلب مناطق جهان و کشورها و ملّت‌های روی کره زمین رسیده و این مطلب باعث جوشش کینه در دل‌وجان دشمنان اسلام خصوصا در میان ملّت‌هایی که توسّط اسلام شکست خورده بودند شده بود. آنها به عکس العمل این شکست دست به حملات تبلیغاتی بر ضدّ عقاید اسلامی زده و شک و شبهه را در بین فرزندان مسلمانان رواج دادند. البتّه حکومت‌های اموی که در آن عصر به حکومت می‌رسیدند، جریاناتی را که دارای افکار ضدّ اسلامی بودند نه‌تنها مورد مبارزه قرار نداده، بلکه آنها را تقویت نیز می‌نمودند، و اگر یکی از پادشاهان سلسله بنی امیه در مقابل یکی از این جریان‌ها مقاومتی از خود نشان داده بود، حتما تاریخ آن را ثبت می‌کرد، امّا از ورق زدن صفحات تاریخ هرگز اثری از چنین مقاومت و مبارزه‌ای دیده نمی‌شود. در چنین بحبوحه‌ای که هیچ کس برای نجات اعتقادات مسلمین سر بلند نمی‌کرد، امام باقر(ع) به این امر مهمّ همّت گماشت و جریانات انحرافی و دشمن اسلام را رسوا کرده و به دلایل و براهین رسا و بلیغ، عقاید آنها و شک و شبهه‌هایی که آنها ایجاد می‌کرده‌اند باطل و ردّ نموده است. اینک نمونه‌هایی از بحث‌های کلامی امام باقر(ع):

عجز عقل انسان از درک حقیقت خداوند متعال‌

از امام باقر(ع) درباره قول خداوند متعال در قرآن: ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ[۳۲] سؤال شد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: تصوّرات عقلی همواره دقیق‌تر و گسترده‌تر از آن است که چشم انسان می‌بیند؛ چراکه تو می‌توانی به‌وسیله قدرت تخیل هم‌اکنون مملکت سند و هند را ببینی، همچنین شهرهایی را تصوّر کنی که تاکنون به آنها داخل نشده و با چشم سر آنها را ندیده‌ای. با این وصف، تصوّرات عقلی و خیالی قادر به درک کنه ذات خداوند متعال نیستند.

پس چگونه دید چشمان سر بتواند خدا را درک کند؟![۳۳]. عبدالرحمان بن ابی النجران از امام باقر(ع) درباره خداوند متعال سؤالی کرد و گفت: من چیزی را [از خدا] در ذهن خود توهّم می‌کنم. امام باقر(ع) به او فرمودند: آری، غیرمعقول و نامحدود، بدین‌ترتیب آنچه را که وهم و خیال تو ایجاد می‌کند خلاف حقیقت ذات او خواهد بود. هیچ چیزی به او شبیه نیست و هرگز تصوّرات و اوهام و خیالات او را درک نمی‌کنند، و چگونه اوهام می‌توانند او را به دایره خیال بکشانند در حالی‌که خداوند از جنس معقول نیست و برخلاف آنچه است که در وهم انسانی به تصوّر درمی‌آید. ذهن تنها می‌تواند چیزی غیرمعقول و نامحدود را [به صورت کلی‌] تصوّر کند[۳۴].[۳۵].

ازلی بودن واجب الوجود

مردی از امام باقر(ع) سؤال کرد: مرا از پروردگار خود خبر بده که از چه زمانی وجود داشته است؟ امام باقر(ع) در پاسخ او فرمودند: وای بر تو، سؤال تو درباره چیزهایی صحیح است که نبوده و به‌وجود آمده و می‌گویند چه‌وقت به‌وجود آمده. امّا خداوند من تبارک و تعالی از ازل بوده و همواره حیات داشته و حیات او مقید به چگونگی [یا مقوله کیف‌] نبوده و نیست (چراکه کیفیات خود حادث و مخلوق هستند و خداوند که موجود بسیط است ترکیبی ندارد تا چگونگی داشته باشد). پروردگار من در حالتی بوده که بودنش از مقوله «کون کیف» یا بودن مقید به چگونگی نبوده است، او مکانی ندارد و در مقوله «این» نیز درنمی‌گنجد، در چیزی نیست [چراکه حلول باطل است‌] و بر چیزی قرار ندارد [چراکه محتاج چیزی نیست‌] و برای بودن خود مکانی پدید نیاورده است.

او پس از آفرینش مخلوقات نیرومند نگشت [چون اصلا ضعیف نبود] و پیش از آفرینش موجودات ناتوان نبود [تا آفرینش آنان سبب رفع ناتوانی او باشد]، پیش از آفرینش بیمناک نیز نبوده است [تا برای انس گرفتن با موجودات آنان را بیافریند] به هیچ‌چیز که در لفظ آید یا به‌خاطر درگذرد شبیه نیست [چراکه از مشابهت به مخلوقات خود منزه است‌] نه پیش از آفرینش موجودات، نه پس از آفرینش آنان و نه پس از زوال و نابودی آنها هیچگاه از پادشاهی و سلطنت جدا نبوده است [چرا که سلطنت او منوط به‌وجود آنان در جهان خارج نیست‌] او از ازل زنده بوده است بدون زندگی [جدای از ذات‌]، پیش از آنکه چیزی بیافریند پادشاه توانا بود و پس از آفرینش جهان هستی نیز پادشاه مقتدر است. برای او چگونگی و مکان و حدّی نیست و به‌وسیله شباهت به چیزی شناخته‌ نشود، هرچه بماند پیر نشود، او از چیزی نمی‌ترسد بلکه تمام چیزها از ترس او قالب تهی می‌کنند، زنده است اما نه زندگی که از عدم به‌وجود آمده باشد و بوده است اما نه بودنی که به وصف درآید [یعنی صفت زاید بر ذات باشد یا موصوف به زمان و مکان باشد] و چگونگی آن محدود نیست مکانی که در آن بایستد یا در جوار چیز دیگری قرار گیرد ندارد بلکه زنده‌ایست شناخته شده و پادشاهی است که همواره دارای قدرت و پادشاهی است هرچه را خواسته به مجرد خواستن [بدون هیچ وسیله، دیدن، ماده یا حرکتی‌] پدید آورد.

نه محدود است و نه دارای اجزا و هرگز زوال نپذیرد و فانی نگردد او بدون کیفیت سرآغاز هستی است (چون جز ذات مقدس خداوند متعال هرچیزی‌که سرآغاز چیز دیگری باشد از همین آغاز شدن برایش کیفیتی حاصل می‌شود)، و پایان هستی است بدون اینکه مکانی داشته باشد (چون هرچیز که در رتبه پایان قرار گیرد با آن چیز نسبت تأخّر دارد جز خداوند متعال که اوّلیت و آخریتش عین ذات او است)، جز ذات او همه‌چیز نابود است، آفرینش و فرمان به دست او است، تبارک الله ربّ العالمین. وای بر تو ای سؤال‌کننده، تصورات پروردگار مرا فرانگیرند و شبهات در ساحت او فرود نیایند و هرگز در امری متحیر و سرگردان نشود، چیزی به نزدیکی او نرسد و حوادث و روی‌دادها بر او واقع نگردند (چون او مافوق زمان و روی‌دادهای زمانی است) هرگز درباره چیزی مورد سؤال واقع نمی‌گردد و از انجام کاری پشیمان نمی‌شود، چرت و خواب او را فرا نمی‌گیرد و هرچه در آسمان‌ها و زمین و میان آنها و زیر خاک است از آن او است‌[۳۶].[۳۷].

وجوب اطاعت امام(ع)‌

اطاعت و پیروی از امام یک واجب دینی است که قرآن کریم در آیه: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳۸] آن را به صراحت اعلام نموده و اخبار و احادیث نیز در این رابطه به حدّ تواتر رسیده است، زراره از امام باقر(ع) روایت کرده که آن حضرت فرموده‌اند: پس از معرفت و شناخت امام هرزمان، اطاعت و پیروی کامل از او به منزله اوج و قلّه کار یعنی ایمان، و کلید آن و در هرچیز و موجب رضایت خداوند رحمان، تبارک و تعالی می‌باشد... خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۳۹][۴۰].[۴۱].

میراث تاریخی امام باقر(ع)‌

امام باقر(ع) بسیاری از حکمت‌ها و سنّت‌های انبیا به خصوص تاریخ و سیره جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم(ص) و مسائل تاریخی عصر نبوی را در ضمن احادیث خود آورده است. کسانی که در این سری بحث‌ها دارای تخصّص هستند، روایات زیادی در این رابطه از آن حضرت نقل نموده‌اند. اینک به بعضی از این روایات توجّه کنید:

  1. وحی خداوند به حضرت آدم(ع)‌: امام باقر(ع) برای اصحاب خود آنچه را که خداوند متعال به آدم وحی نمود و متضمّن مسائل حکمی و اخلاقی است، بیان داشته است. آن حضرت فرموده‌اند: «خداوند تبارک و تعالی به آدم وحی کرد که: من تمام خیر را برای تو در چهارکلمه خلاصه و جمع می‌نمایم: یکی از آنها برای من، یکی از آنها برای تو، یکی از آنها میان من و تو و یکی دیگر از آنها میان تو و مردم. امّا آن کلمه که مربوط به من است، این است که مرا عبادت کنی و به من شرک نورزی، و امّا آن کلمه که مربوط به تو است، آن است که من جزای اعمال تو را در وقتی که بسیار به آن احتیاج داری به تو خواهم داد، و امّا آنچه بین من و تو می‌باشد، این است که تو دعا کنی و من را بخوانی و بر من است که تو را اجابت کنم، و امّا آنچه در میان تو و مردم واقع می‌شود، این است که برای مردم همان‌چیز را بخواهی که برای خود خواسته‌ای»[۴۲].
  2. حکمت سلیمان‌: امام باقر(ع) یکی از حکمت‌های والای پیامبر خدا سلیمان بن داود(ع) را برای اصحاب خود حکایت نموده است. آن حضرت فرموده است: سلیمان بن داوود گفت: هرآنچه به مردم داده شده و آنچه به آنها داده نشده به ما داده شده است، و آنچه را مردم می‌دانند و آنچه را آنها نمی‌دانند به ما تعلیم داده شده است، و ما [با چنین حالتی‌] می‌گوییم: هیچ‌چیز را بافضیلت‌تر از خوف و خشیت از خداوند در نهان و آشکار، همچنین رعایت اقتصاد و میانه‌روی چه در حالت‌ بی‌نیازی و چه در حالت فقر، همچنین پایبندی به حقّ در حالت رضایت و ناراحتی و تضرّع در هرحال به درگاه خداوند عزّ و جلّ نیافته‌ایم‌[۴۳].
  3. حکمتی از تورات‌: امام باقر(ع) یکی از حکمت‌هایی که در تورات نوشته شده است را برای اصحاب خود این‌گونه بیان فرموده‌اند که: در تورات نوشته شده است: ای موسی، من تو را آفریدم و تو را برگزیدم. من نیرؤیت داده تو را دستور دادم تا مرا اطاعت کنی و تو را از نافرمانی خود بازداشتم. پس اگر مرا اطاعت کنی تو را بر طاعت خود یاری و کمک خواهم کرد، امّا اگر مرا نافرمانی کنی تو را بر نافرمانی یاری نخواهم نمود، ای موسی بدین‌ترتیب در هر فرمانبرداری و طاعتی که برای من می‌کنی من بر تو منّت دارم و در هر معصیتی که انجام بدهی، حجّت من بر تو تمام است‌[۴۴].
  4. نامگذاری نوح به عبدشکور: محمد بن مسلم از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود: دلیل اینکه نوح به نام بنده شکرگزار یا «عبد شکور» نامگذاری شده، این است که او در هر صبح و شام می‌گفت: خداوندا من تو را به شهادت می‌گیرم که هر نعمتی که در این روز به من رسیده و یا هر سلامتی که در امر دین و یا دنیای من ایجاد شده است از تو است که به تنهایی خدایی و هیچ شریکی نداری. پس حمد و شکر همه این نعمت‌ها بر من واجب است تا آنجا که تو راضی شوی‌[۴۵].
  5. نفرین کردن نوح به قومش‌: سدیر از امام باقر(ع) درباره نفرین نوح بر قومش سؤال کرد و بر آن حضرت عرضه داشت: هنگامی که نوح قوم خود را نفرین کرد و گفت: ﴿رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا[۴۶]، آیا به حال قوم خود عالم بود؟ امام باقر(ع) در پاسخ او فرمودند: خداوند متعال به او وحی نمود که جز این کسان از قوم تو که ایمان آورده‌اند، دیگر کسی به تو ایمان نخواهد آورد. در این زمان بود که نوح آنان را این‌گونه نفرین کرد[۴۷].
  6. اسماعیل اوّلین کسی بود که به زبان عربی سخن گفت‌: امام باقر(ع) به اصحاب خود این‌گونه فرموده است که: پیامبر خدا حضرت اسماعیل(ع) اوّلین کسی است که خداوند زبانش را به لغت عربی باز نموده است. امام باقر(ع) در این رابطه فرموده‌اند: اوّلین کسی که زبانش به زبان عربی آشکار باز شده است، اسماعیل و در سنّ ۱۰ سالگی بوده است‌[۴۸].
  7. نفی بی‌سواد بودن از پیامبر اکرم(ص)‌: علی بن اسباط روایت می‌کند که: به امام باقر(ع) عرض کردم: مردم گمان دارند که رسول خدا(ص) توانایی خواندن و نوشتن نداشته است! امام باقر(ع) گفته او را انکار کرده و فرمود: «أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ؟! وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۴۹] كَيْفَ يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ لَيْسَ يُحْسِنُ أَنْ يَقْرَأَ وَ يَكْتُبَ»؛ چگونه چنین چیزی ممکن است؟! در حالی که خداوند متعال می‌فرماید: «اوست آن کس که در میان بی‌سوادان فرستاده‌ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد، و [آنان‌] قطعا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند». چگونه پیامبر می‌توانسته است به مردم کتاب و حکمت را آموزش بدهد در حالی‌که نتواند بخواند و بنویسد؟!. علی بن اسباط با شگفتی به امام(ع) عرض کرد: پس چرا پیغمبر اکرم(ص) را نبی امّی خوانده‌اند؟ امام باقر(ع) در پاسخ او فرمودند: ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا[۵۰] به‌خاطر اینکه آن حضرت به مکه منسوب بوده است و چون مکه در قول خداوند متعال: تا [مردم امّ القری‌] مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی امّ القری نامیده شده است، به آن حضرت امّی گفته‌اند[۵۱].[۵۲].

امام باقر(ع) و نقل سیره مبارک نبوی‌

۱. عاریه گرفتن سلاح توسّط پیامبر اکرم(ص) از صفوان‌: طبری به سند خود از امام باقر(ع) روایت می‌کند که فرمود: «هنگامی که رسول خدا تصمیم به حرکت برای جنگ با قبیله هوازن گرفتند، به آن حضرت گفته شد که در نزد صفوان بن امیه -که در آن‌زمان مشرک بود- مقداری زره و سلاح وجود دارد، پیامبر اکرم(ص) کسی را به نزد او فرستاده و فرمودند: ای ابو امیه، سلاح‌هایی که داری به ما عاریه بده‌ تا ما فردا به‌وسیله این سلاح‌ها به جنگ دشمن خود برویم. صفوان به آن حضرت عرض کرد: آیا این سلاح‌ها را به غصب از من می‌گیری؟ پیامبر اکرم(ص) پاسخ دادند: خیر، بلکه به صورت عاریه مضمونه از تو می‌گیریم و سپس سالم به تو باز می‌گردانیم، صفوان عرض کرد: در این صورت اشکالی ندارد، او به پیغمبر صد زره با سایر متعلّقات و سلاح آن عاریه داد، و بعضی گمان کرده‌اند که پیامبر اکرم(ص) از صفوان خواست تا حمل این سلاح‌ها را نیز به عهده بگیرد و او این کار را انجام داد. امام باقر(ع) اضافه فرموده‌اند که: از آن پس سنّت عاریه مضمونه در میان مسلمانان رایج گردید[۵۳]. امام باقر(ع) به این نکته ظریف اشاره کرده‌اند که از این واقعه تاریخی قاعده فقهی عاریه مضمونه استفاده می‌شود و آن قاعده این است که اگر شخصی چیزی را از کسی به عاریه گرفت و در نگهداری آن بی‌احتیاطی و تفریط روا داشت، ضامن آن چیز می‌باشد. پس همیشه عاریه‌کننده تا هنگامی که مال عاریه‌شده را به سلامت به صاحبش بازگرداند ضامن آن است.

۲. حرکت خالد به سمت قبیله بنی جذیمه: ابن هشام با سند خود از امام باقر(ع) روایت می‌کند که: پیامبر اکرم(ص) خالد بن ولید را در هنگام فتح مکه برای دعوت قبیله بنی جذیمه به اسلام به سوی آنها فرستاد و او را برای جنگ با آنها نفرستاد، امّا خالد بر آنان تاخت. آنان از ترس حمله خالد به سمت اسلحه‌های خود رفته و با سازوبرگ به سمت او آمدند. هنگامی که خالد آنها را دید به آنها گفت: سلاح‌های خود را به زمین‌ بگذارید؛ چراکه مردم [مراد مردم مکه است‌] اسلام آورده‌اند. آنان به اطمینان قول خالد سلاح‌های خود را زمین گذاشتند. امّا خالد با آنان مکر کرد و دستور داد تا آنها را طناب‌پیچ کرده و همه آنها را از دم شمشیر گذراند. هنگامی که این خبر به پیامبر اکرم(ص) رسید به‌شدّت اندوهگین گردید و دستان مبارکش را به دعا برداشت و فرمود: خداوندا، من به درگاه تو از کاری که خالد کرد بیزاری می‌جویم. سپس پیامبر اکرم(ص) امام امیر المؤمنین(ع) را فراخواند و به او فرمود: به سمت این قوم برو و ماجرایی که آنجا اتّفاق افتاده بررسی کن و این نکته را رعایت کن که قوانین جاهلی را زیر پا گذاری.

علی(ع) از مدینه خارج شد تا به آنها رسید. آن حضرت از مالی که به همراه آورده بود دیه خون‌هایی که خالد ریخته بود را پرداخت کرد و خسارت آنچه را که خالد از اموال آن مردم برداشته بود به آنان داد، تا جایی که گفته‌اند حتّی ظرف آب‌خوری سگ را هم از قلم نیانداخته و خسارت آن را به آنان پرداخت می‌نمود. هنگامی که دیه تمام خون‌ها و خسارت تمام اموال را پرداخت کرد، از اموالی که به همراه آورده بود مقداری باقی‌مانده بود. حضرت علی(ع) به آنها فرمود: «آیا در نزد شما دیه خونی یا خسارت مالی باقی‌مانده است که پرداخت نشده باشد؟ گفتند: نه، چیزی باقی نمانده. حضرت علی(ع) فرمودند: من بقیه این مال را بنابر احتیاط، از جانب پیامبر اکرم(ص) به شما می‌بخشم؛ زیرا پیامبر اکرم(ص) [برای این کار این مبلغ پول داده است‌] یقیناً چیزهایی می‌داند که شما نمی‌دانید، سپس آن مال را به آنان داده و به سمت رسول خدا(ص) برگشت و گزارش آنچه را که انجام داده بود به آن حضرت داد، پیامبر اکرم(ص) به او فرمودند: بسیار کار خوب و صحیحی انجام داده‌ای، سپس رسول خدا(ص) برخاسته و رو به قبله دستان خود را آنقدر بلند کردند که زیر بغل‌های آن حضرت دیده می‌شد، و در این حال سه‌بار فرمودند: «خداوندا، من به درگاه تو از آنچه خالد بن ولید انجام داده است بیزاری می‌جویم»[۵۴]. این بعضی از روایات امام باقر(ع) در رابطه با سیره مبارک نبوی بود که ما به جهت ایجاز از آن انتخاب کرده بودیم.[۵۵].

امام باقر(ع) و سیره حضرت علی(ع)‌

امام باقر(ع) در بسیاری از احادیث خود از سیره و روش جدّ بزرگوار خود حضرت امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع) که پس از پیامبر اکرم(ص) پیشوای حقّ و عدالت بوده است سخن رانده است. حال به نمونه‌هائی از این روایات توجّه کنید: زرارة بن اعین از پدرش از امام باقر(ع) نقل می‌کند که فرمود: «حضرت علی(ع) همواره پس از نماز صبح تا هنگام طلوع خورشید به تعقیب نماز صبح می‌پرداختند، هنگامی که خورشید طلوع می‌کرد، فقرا و مساکین و سایر طبقات مردم گرداگرد آن حضرت حلقه زده و آن حضرت به آنها فقه و قرآن می‌آموخت و در ساعت معینی از این جلسه برمی‌خاست. روزی پس از این جلسه برخاست تا برود، ناگاه مردی سخن زشتی به آن حضرت گفت- امام باقر(ع) نام آن مرد را نبردند- امام(ع) به منبر بازگشتند و دستور دادند تا در میان جمعیت ندا شود که الصّلاة جامعة (این کلمه‌ای بود که برای احضار مردم به مسجد به‌کار می‌رفت)، هنگامی که مردم در مسجد جمع شدند، آن حضرت حمد و ثنای خداوند را به‌جای آورده، بر پیامبر درود فرستاد و سپس فرمود: ای مردم، هیچ چیزی در نزد خداوند متعال محبوب‌تر و برای بندگان پرسودتر از بردباری امام و فقه و دانش او نیست، و هیچ‌چیز در نزد خداوند متعال مبغوض‌تر و برای بندگان زیان‌آمیزتر از جهل و تندی امام و رهبر نمی‌باشد، بدانید که هرکس در درون نفس خود واعظی نداشته باشد تا او را در مواقع حسّاس پند دهد، در واقع از جانب خداوند متعال محافظی ندارد، بدانید که هرکس در طول زندگی انصاف را بر خود حاکم کند، خداوند متعال عزّت او را زیاد می‌کند، بدانید که ذلّت و خواری در راه طاعت و فرمانبرداری خداوند انسان را به خداوند نزدیک می‌کند و از آن عزّت و سربلندی که از راه معصیت خدا به دست بیاید بهتر است، سپس فرمود: کسی که چند لحظه پیش صحبت کرد کجاست؟ آن مرد نتوانست انکار کند و گفت: ای امیر مؤمنان، آن من بودم، امام(ع) فرمودند: بدان‌که من اگر می‌خواستم، می‌گفتم. آن مرد گفت: امّا اگر عفو کنی و بگذری کاری را کرده‌ای که شایسته آنی. امام به او فرمودند: من تو را عفو نمودم و از تو درگذشتم‌[۵۶].[۵۷].

اخبار غیبی که امام باقر(ع) بیان داشته‌اند

۱. منصور دوانیقی گوید: در زمان بنی امیه من و برادرم ابو العبّاس سفّاح در حال فرار بودیم. روزی به مسجد پیامبر اکرم(ص) رفتیم. امام باقر(ع) در آنجا نشسته بود. چون ما را دید به مردی که در کنارش بود گفت: گویا می‌بینم که خلافت این امّت به این دو مرد می‌رسد و به ما اشاره کرد. آن مرد به نزد ما آمد و ما را از کلام آن حضرت خبر داد، ما به نزد آن حضرت رفته و به او گفتیم: ای فرزند رسول خدا(ص) چه گفتید؟ آن حضرت فرمودند: این امر به‌زودی به شما خواهد رسید، امّا شما با فرزندان و خاندان من رفتار خوبی نخواهید داشت، پس وای بر شما[۵۸]. و همچنان‌که آن حضرت فرموده و خبر داده بود، وقتی منصور دوانیقی به خلافت رسید، بدترین رفتار را با ذرّیه رسول خدا(ص) و عترت آن حضرت انجام داد. وی آنان را به بدترین وجه مورد شکنجه و آزار قرار داد. خاندان پیامبر اکرم(ص) در عهد این حاکم ستمگر عذاب‌ها و شکنجه‌هایی را دیدند که هیچ چشمی در زمان بنی امیه مثل آن را ندیده بود، و ایام خلافت منصور دوانیقی تماما برای آل پیامبر آکنده از محنت و درد و رنج بود.

۲. از دیگر اخبار غیبی امام باقر(ع) این بود که آن حضرت خبر دادند که حجر الاسود در مسجد جامع کوفه آویخته خواهد شد[۵۹]، و این امر در زمان قرامطه به انجام رسید. آنان حجر الاسود را از کعبه کنده و آن را در مسجد جامع کوفه قرار دادند و معتقد بودند که هرجا حجر الاسود باشد حجّ باید در آنجا انجام شود، و آنها می‌خواستند که مراسم حجّ را در کوفه به انجام برسانند. حجر الاسود مدّتی نزدیک به بیست سال در مسجد کوفه باقی ماند و سپس به جای خود بازگردانده شد.

۳. از دیگر اخبار غیبی که امام باقر(ع) از آن خبر دادند، حمله نافع بن ازرق به مدینه پیامبر اکرم(ص) و مباح کردن آن شهر برای سربازان او بوده است، امام صادق(ع) می‌فرماید: «پدرم در مجلسی عام در مدینه نشسته بود، ناگاه سر به زیر افکند و پس از مدّتی سر برداشت و گفت: ای قوم، حال شما چگونه است هنگامی که مردی بر شهر شما داخل شود با چهار هزار سپاه و سه روز پیاپی شمشیر در میان شما گذارد و افراد زیادی از شما کشته و شما از ناحیه او با بلا و مصیبتی روبه‌رو شوید که نتوانید آن‌ را دفع نمائید، این مسأله در سال آینده به وقوع خواهد پیوست. پس از همین الآن در فکر چاره باشید و بدانید اینکه به شما گفتم حتما به وقوع خواهد پیوست». امّا مردم مدینه توجّهی به کلام آن حضرت نکردند و گفتند هرگز چنین چیزی نخواهد شد، چون سال آینده رسید، امام باقر(ع) همه خاندان خود و گروهی از بنی‌هاشم را با خود برداشت و از مدینه خارج شد. در همان‌سال نافع بن ازرق به مدینه داخل شد و سه روز تمام آن شهر را بر سربازان خود مباح کرد و عدّه زیادی در آن شهر کشته شدند[۶۰]، و چنین بود که مردم مدینه به درجه درستی اخبار امام باقر(ع) آگاهی یافتند.

۴. امام باقر(ع) همچنین از شهادت برادر بزرگوارش زید بن علی(ع) خبر داده است. زید بن حازم گوید: با امام باقر(ع) بودم که زید بن علی از کنار ما گذشت. امام باقر(ع) به من فرمودند: آیا این شخص را دیدی؟ او حتما در کوفه قیام خواهد کرد و کشته خواهد شد و سر او را شهربه‌شهر خواهند گرداند»[۶۱]، روزگاری نگذشت که زید در کوفه کشته شد و سر مبارکش در شهرهای مختلف گردانده گردید.

۵. از دیگر حوادثی که امام باقر(ع) از آن خبر داده بود، ویران شدن خانه هشام بن عبدالملک بود که یکی از بزرگترین خانه‌های مدینه بود. عبدالملک این خانه را با سنگ‌های «زیت» که ظاهرا از کوه زیتون فلسطین آورده می‌شد ساخته بود. امام باقر(ع) فرمود: «بدانید به خدا سوگند این خانه ویران خواهد شد و به خدا سوگند سنگ «زیت» در مدینه کمیاب خواهد شد»، ابو حازم گوید: هنگامی که این کلام را از آن حضرت شنیدم، متعجّب شدم و گفتم: چه کسی می‌تواند آن را خراب کند؟ در حالی‌که امیر المؤمنین هشام این خانه را بنا کرده است!! امّا هنگامی که هشام از دنیا رفت و پس از او برادرش ولید امر خلافت را برعهده گرفت، دستور داد تا آن خانه را ویران کرده و آن سنگ‌ها را هم از آنجا بردند و سنگ زیت در مدینه کمیاب شد[۶۲].[۶۳].

منابع

پانویس

  1. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۱۷.
  2. باقر شریف القرشى، حیاة الامام المحمّد الباقر، ج۱، ص۱۷۴.
  3. البیان فى تفسیر القرآن، ص۲۶۷.
  4. فرائد الاصول، ص۲۸.
  5. تأسیس الشّیعه لعلوم الاسلام، ص۳۳۷؛ شیخ طوسى، الفهرست، ص۹۸؛ این تفسیر را سید شاکر قرباغى تحریر کرده، امّا آن را منتشر نکرده است.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۱۹.
  7. «و به راستی من آمرزنده آن کسم که توبه کند و ایمان آورد و کاری شایسته کند سپس به راه آید» سوره طه، آیه ۸۲.
  8. مجمع البیان، ج۷، ص۲۳، چاپ بیروت.
  9. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷.
  10. مجمع البیان، ج۴، ص۲۲۳.
  11. «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  12. دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۳۴.
  13. «و آنان و گمرهان را سرنگون در آن (دوزخ) می‌افکنند» سوره شعراء، آیه ۹۴.
  14. اصول کافى، ج۱، ص۴۷.
  15. «اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
  16. اصول کافى، ج۱، ص۲۱۱.
  17. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  18. اصول کافى، ج۱، ص۲۱۵.
  19. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند» سوره فاطر، آیه ۳۲.
  20. اصول کافى، ج۱، ص۲۱۴.
  21. «همانا در این (داستان) برای نشانه‌شناسان نشانه‌هاست» سوره حجر، آیه ۷۵.
  22. اصول کافى، ج۱، ص۲۱۹.
  23. «و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب می‌کنیم» سوره جن، آیه ۱۶.
  24. اصول کافى، ج۱، ص۲۲۰.
  25. «بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  26. اصول کافى، ج۱، ص۲۲۹؛ مجمع البیان، ج۶، ص۳۰۱، که در آن از امام باقر(ع) روایت نقل شده که این آیه در رابطه با اهل بیت(ع) نازل شده است.
  27. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۲۱.
  28. اصول کافى، ج۱، ص۱۴۰، ر.ک: مقدّمه صحیح مسلم.
  29. استاد باقر شریف القرشى، حیاة الامام محمّد باقر(ع)، ص۱۴۰- ۱۴۱، به نقل از ناسخ التّواریخ، ج۲، ص۲۱۹.
  30. خصال، ص۴.
  31. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۲۴.
  32. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  33. این حدیث به امام جواد(ع) نیز نسبت داده شده است.
  34. اصول کافى، ج۱، ص۸۲.
  35. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۲۷.
  36. اصول کافى، ج۱، ص۸۸- ۸۹، خوانندگان محترم توجه دارند که این روایت شریف متضمن اصطلاحات فلسفى است و چون در این کتاب تنها ترجمه آن در نظر بوده است از شرح و بسط مطالب خوددارى شده و کسانى که مایل به تحقیق بیشتر باشند باید به کتاب‌هایى که در شرح اصول کافى نوشته شده است مراجعه نمایند.
  37. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۲۸.
  38. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  39. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  40. اصول کافى، ج۱، ص۱۸۵.
  41. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۳۰.
  42. امالى صدوق، ص۵۴۴.
  43. خصال، ص۲۱۹.
  44. امالى صدوق، ص۲۷۴.
  45. علل الشرایع، ص۲۹.
  46. «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار * که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه می‌کنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمی‌آورند» سوره نوح، آیه ۲۶-۲۷.
  47. علل الشرایع، ص۳۱.
  48. البیان و التّبیین، ج۳، ص۲۹۰.
  49. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  50. «تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.
  51. علل الشرایع، ص۱۲۵.
  52. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۳۰.
  53. تاریخ طبرى، ج۳، ص۷۳، چاپ دار المعارف.
  54. ابن هشام، السّیرة النّبویه، ج۲، ص۴۲۹- ۴۳۰.
  55. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۳۴.
  56. شرح نهج، ج۴، ص۱۰۹- ۱۱۰.
  57. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۳۷.
  58. دلائل الامامه، ص۹۶.
  59. مقریزى، اتعاض الحنفاء، ص۲۴۵.
  60. نور الابصار، ص۱۳۰؛ جوهرة الکلام فى مدح السّادة الاعلام، ص۱۳۴؛ الخرائج و الجرائح، ص۸۰ از نسخه‌هاى خطّى کتابخانه حکیم.
  61. نور الابصار، ص۱۳۱.
  62. دلائل الامامه، ص۱۱۰.
  63. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۳۸.