|
|
خط ۹: |
خط ۹: |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> |
|
| |
|
| ==مقدمه==
| |
| '''[[ازدواج با فاطمه]]'''{{س}} [[پیامبر خدا]]، پس از سیزده سال سختکوشی، تلاش در راه [[ابلاغ]] [[رسالت]] و [[تحمل]] دشواریها، شکنجهها و آزارها به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و [[حکومت اسلامی]] را بنیاد نهاد. [[علی]]{{ع}} از آغازین روزهای [[رسالت پیامبر]]{{صل}}، همگام و همراه [[پیامبر خدا]] بود و در سال اول [[هجرت]]، ۲۴ سال داشت. او باید [[ازدواج]] میکرد و زندگانی مشترک را آغاز میکرد. [[فاطمه]]{{س}} نُه ساله است. او [[دختر پیامبر]] خداست و در جایگاهی بلند از [[فضایل]] [[انسانی]] و ویژگیهای والای ملکوتی، که [[پیامبر خدا]] بارها او را ستوده و "پاره [[قلب]]" خود نامیده است.
| |
| موقعیت [[پیامبر]]{{صل}} در [[جایگاه]] [[زعامت]] [[امت]] از یکسوی، و [[شخصیت]] والای [[فاطمه]]{{س}} از سوی دیگر، زمینهای بود تا کسانِ بسیاری- بهویژه آنانکه از اینگونه پیوندها بیشتر در [[فکر]] رقم زدن [[آینده]] خود هستند-، به خواستگاری بروند.
| |
| [[پیامبر]]{{صل}}، یکسر جواب رد میداد و گاه، تصریح میکرد که [[منتظر]] "[[قضای الهی]]" است.
| |
|
| |
|
| برخی از [[دوستان]] [[علی]]{{ع}} و [[صحابیان]] [[پیامبر خدا]] به وی پیشنهاد کردند که به خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} برود. [[علی]]{{ع}}، [[قلبی]] دارد سرشار از [[ایمان]] و سینهای آکنده از [[عشق]]؛ اما دستانی تهی و پیراسته از درهم و [[دینار]]. [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] [[پیامبر خدا]] رفت، [[شکوه]] و [[عظمت]] [[پیامبر خدا]]، او را از [[سخن گفتن]] باز داشت. با چشمانی آمیخته با [[آزرم]]، نگاهی به [[پیامبر]]{{صل}} داشت و نگاهی دیگر به [[زمین]].
| |
| [[پیامبر]]{{صل}} با تمهیداتی [[علی]]{{ع}} را به [[سخن گفتن]] وا داشت، و چون [[علی]]{{ع}} [[سخن]] گفت، فرمود: "چیزی در [[زندگی]] داری؟".
| |
| جواب، معلوم بود؛ اما مگر [[فاطمه]]{{س}} را همسانی جز [[علی]]{{ع}} و همسری لایق جز او بود؟!
| |
| [[ازدواج]] (و به تعبیر [[پیامبر خدا]]: [[امر الهی]]) تحقق یافت و آن دو بزرگوار، زندگانی مشترک را در اولین سال [[هجرت]]<ref>از منابع تاریخی استفاده میشود که میان عقد و زفاف علی{{ع}} با فاطمه{{س}}، مدتی فاصله شده و عقد، اندکی پس از رسیدن به مدینه و زفاف، پس از جنگ بدر بوده است و توجه به این نکته میتواند تعارض میان روایتهای موجود را حل نماید.</ref>، با مهریهای بسیار اندک و مراسمی بس ساده و جهیزیهای سادهتر آغاز کردند و بدینسان، شکوهمندترین [[خانه]] و نقش آفرینترین زندگانی مشترک در [[تاریخ اسلام]]، رقم خورد.
| |
| در کنار [[خانه]] [[پیامبر]]{{صل}}، خانهای خُرد- که به [[راستی]] از همه [[تاریخ]]، بزرگتر و غبطهآفرین عرشیان و زمینیان بود-، بر پا شد. این [[خانه]]، سرچشمه [[فضیلتها]]، مکرمتها، [[عشق]]، [[ایمان]]، [[ایثار]]، [[جهاد]]، [[ساده زیستی]]،... بود و به [[راستی]] خانهای بود که سر بر [[عرش]] میسایید.
| |
| [[علی]]{{ع}}، این پارسای [[شب]] و زمزمهگر خلوتهای آن، شیر بیشه [[نبرد]] بود و هنوز زخمهای نشسته بر پیکرش التیام نیافته، در [[جنگی]] دیگر حاضر بود و رزم آورترین و بزرگترین هماوردجوی میدان.
| |
| و [[فاطمه]]{{س}}، آرام و پرشکیب، بار [[زندگی]] را بر دوش داشت، با کمترین امکانات میساخت، زخمهای [[همسر]] و [[پدر]] را میشست و افزون بر همسری [[علی]]{{ع}}، به تعبیر لطیف [[پیامبر خدا]]، "برای [[پدر]]، [[مادری]] میکرد"<ref>شاید بدین جهت، یکی از کنیههای ایشان، «ام أبیها» است. ر.ک: تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۲۴۷ ش ۷۸۹۹.</ref>.
| |
|
| |
| اولین ثمر این پیوند [[الهی]]، به [[سال سوم هجری]] دیده به [[جهان]] گشود که [[حسن]]{{ع}} نام گرفت. و دومین آن، [[حسین]]{{ع}} بود که در سال چهارم به [[دنیا]] آمد. [[زینب]] و [[ام کلثوم]]{{عم}} پس از برادرها پای به [[دنیا]] گذاردند و آخرین آنها، [[محسن]]، سقط گردید و شهد [[شهادت]] نوشید.
| |
|
| |
| [[پیامبر خدا]]{{صل}}: من هم [[انسانی]] مانند شما هستم، از شما [[زن]] میگیرم و به شما [[زن]] میدهم، مگر [[فاطمه]] را که ازدواجش از [[آسمان]] نازل شده است<ref>رسول الله{{صل}}: {{متن حدیث|إنما أنَا بَشَرٌ مِثلُکم أتَزَوجُ فیکم وازَوجُکم، إلافاطِمَةَ فَإِن تَزویجَها نَزَلَ مِنَ السماءِ}} (الکافی، ج ۵، ص ۵۶۸، ح ۵۴).</ref>.
| |
|
| |
| [[امام صادق]]{{ع}}: اگر [[خداوند]]- تبارک و تعالی- [[امیر مؤمنان]]{{ع}} را برای [[فاطمه]]{{س}} نیافریده بود، برای او هیچ همسری بر روی [[زمین]] نبود، از [[آدم]] تا کنون<ref>الإمام الصادق{{ع}}: {{متن حدیث|لَولا أن اللهَ- تَبارَک وتَعالی- خَلَقَ أمیرَ المُؤمِنینَ{{ع}} لِفاطِمَةَ، ما کانَ لَها کفوٌ عَلی ظَهرِ الأَرضِ مِن آدَمَ ومَن دونَهُ}} (الکافی، ج ۱، ص ۴۶۱، ح ۱۰).</ref>.
| |
|
| |
| * [[الأمالی (کتاب)|الأمالی]]، [[شیخ طوسی|طوسی]]- به [[نقل]] از [[ضحاک بن مزاحم]]-: شنیدم که [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} میفرمود: [[ابو بکر]] و [[عمر]] به نزد من آمدند و گفتند: چرا نزد [[پیامبر خدا]] نمیروی تا [[فاطمه]]{{س}} را خواستگاری کنی؟
| |
| مننزد [[پیامبر خدا]] رفتم. چون مرا دید، خندید و فرمود: "ای [[ابو الحسن]]! به چه کار آمدهای و حاجتت چیست؟".
| |
| [[خویشاوندی]] و سابقهام در [[اسلام]] و [[یاری]] کردن او و جهادم را ذکر کردم. پس فرمود: "ای [[علی]]! راست گفتی و [[برتر]] از چیزهایی هستی که میگویی".
| |
| من گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! [[فاطمه]] را به [[ازدواج]] من در میآوری؟
| |
| فرمود: "ای [[علی]]! مردانی او را پیش از تو خواستگاری کردند. به [[فاطمه]] گفتم؛ ولی در چهرهاش [[کراهت]] دیدم؛ اما [[منتظر]] باش تا به نزدت باز گردم".
| |
| پیامبرخدا، نزد [[فاطمه]]{{س}} رفت. [[فاطمه]]{{س}} از جا برخاست و ردای [[پدر]] را گرفت و کفشهایش را درآورد و آبْ دست برایش آورد و دست و پای او را شُست و سپس نشست.
| |
| پس [[پیامبر خدا]] به او فرمود: "ای [[فاطمه]]!". پاسخ داد: بلی، چه میخواهی، ای [[پیامبر خدا]]؟ فرمود: "[[علی بن ابی طالب]]، کسی است که [[خویشاوندی]] و [[فضیلت]] و اسلامش را میشناسی و من از [[خدا]] خواستهام که تو را به [[ازدواج]] بهترینِ آفریدگانش و محبوبترینِ آنان در نزدش درآورد و [[علی]] از تو خواستگاری کرده است. چه نظری داری؟". [[فاطمه]]{{س}} ساکت ماند و صورتش را برنگردانْد و [[پیامبر خدا]]، کراهتی در چهرهاش ندید. پس برخاست، در حالی که میگفت: "[[الله اکبر]]! [[سکوت]] او [نشانه] [[رضایت]] اوست".
| |
| پس [[جبرئیل]]{{ع}} نزدش آمد و گفت: ای [[محمد]]! او را به [[ازدواج]] [[علی بن ابی طالب]] درآور که [[خداوند]]، این دو را برای هم [[پسندیده]] است<ref>الأمالی للطوسی عن الضحاک بن مزاحم: {{متن حدیث|سَمِعتُ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ{{ع}} یقولُ: أتانی أبو بَکرٍ وعُمَرُ فَقالا: لَو أتَیتَ رَسولَ اللهِ{{صل}} فَذَکرتَ لَهُ فاطِمَةَ. قالَ: فَأَتَیتُهُ، فَلَما رَآنی رَسولُ اللهِ{{صل}} ضَحِک، ثُم قالَ: ما جاءَ بِک یا أبَا الحَسَنِ؟ وما حاجَتُک؟ قالَ: فَذَکرتُ لَهُ قَرابَتی وقِدَمی فِی الإِسلامِ ونُصرَتی لَهُ وجِهادی، فَقالَ: یا عَلِی صَدَقتَ، فَأَنتَ أفضَلُ مِما تَذکرُ. فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، فاطِمَةُ تُزَوجُنیها؟ فَقالَ: یا عَلِی، إنهُ قَد ذَکرَها قَبلَک رِجالٌ، فَذَکرتُ ذلِک لَها، فَرَأَیتُ الکراهَةَ فی وَجهِها، ولکن عَلی رِسلِک حَتی أخرُجَ إلَیک. فَدَخَلَ عَلَیها فَقامَت إلَیهِ، فَأَخَذَت رِداءَهُ ونَزَعَت نَعلَیهِ، وأتَتهُ بِالوَضوءِ، فَوَضأَتهُ بِیدِها وغَسَلَت رِجلَیهِ، ثُم قَعَدَت، فَقالَ لَها: یا فاطِمَةُ، فَقالَت: لَبیک! حاجَتُک یا رَسولَ اللهِ؟ قالَ: إن عَلِی بنَ أبی طالِبٍ مَن قَد عَرَفتِ قَرابَتَهُ وفَضلَهُ وإسلامَهُ، وإنی قَد سَأَلتُ ربی أن یزَوجَک خَیرَ خَلقِهِ وأحَبهُم إلَیهِ، وقَد ذَکرَ مِن أمرِک شَیئاً، فَما تَرَینَ؟ فَسَکتَت ولَم تُوَل وَجهَها، ولَم یرَ فیهِ رَسولُ اللهِ{{صل}} کراهَةً، فَقامَ وهُوَ یقولُ: اللهُ أکبَرُ! سُکوتُها إقرارُها. فَأَتاهُ جَبرَئیلُ{{ع}} فَقالَ: یا مُحَمدُ، زَوجها عَلِی بنَ أبی طالِبٍ؛ فَإِن اللهَ قَد رَضِیها لَهُ ورَضِیهُ لَها}} (الأمالی، طوسی، ص ۳۹، ح ۴۴).</ref>.
| |
|
| |
| [[سنن ابن ماجة (کتاب)|سنن ابن ماجة]]- به [[نقل]] از [[عایشه]] و [[ام سلمه]]-: [[پیامبر خدا]] به ما [[فرمان]] داد که جهاز [[فاطمه]]{{س}} را آماده کنیم تا او را به [[خانه علی]]{{ع}} بفرستیم. پس به سراغ [[خانه]] رفتیم و کف اتاق را با [[خاک]] نرم اطراف مَسیل، فرش کردیم. سپس دو بالش را از لیف [خرما] که با دست، آن را زده و حلاجی کرده بودیم، پر کردیم. سپس [[پیامبر خدا]] به ما خرما و کشمش خورانْد و [[آب]] گوارایی نوشانْد و چوبی را در گوشه اتاق [[نصب]] کردیم تا بر آن، [[لباس]] و مشک [[آب]] بیاویزند و بهتر از [[عروسی]] [[فاطمه]]{{س}}، عروسیای ندیدیم<ref>سنن ابن ماجة، ج ۱، ص ۶۱۶، ح ۱۹۱۱.
| |
| با مراجعه به [[زندگینامه]] افراد نامبرده در این [[احادیث]]، یعنی [[اسماء بنت عمیس]]، [[ام سلمه]] و [[سلمان فارسی]]، درمییابیم که اسماء در سال اول و دوم [[هجری]] در [[حبشه]] بوده، [[ام سلمه]] هنوز [[همسر پیامبر]]{{صل}} نشده و [[سلمان]] به [[مدینه]] نیامده است. از این رو، [[روایت]] حضور آنان در مراسم [[ازدواج حضرت]] [[زهرا]]{{س}} مورد تردید است.</ref>.
| |
|
| |
| [[امام علی]]{{ع}}- در یادکرد ازدواجش با [[فاطمه]]{{س}}-: سپس [[پیامبر خدا]]، مرا صدا زد: "ای [[علی]]!". گفتم: بلی، ای [[پیامبر خدا]]!
| |
| فرمود: "به خانهات وارد شو و با همسرت لطیف و سازگار باش که [[فاطمه]]، پاره تن من است. هرچه او را [[رنج]] دهد، مرا [[رنج]] میدهد، و هرچه او را شادمان کند، مرا شادمان میکند. شما را در [[پناه]] [[خداوند]] میگذارم و پس از خود، شما را به [[خدا]] میسپارم"<ref>الإمام علی{{ع}}- فی ذِکرِ زَواجِهِ مِن فاطِمَةَ{{س}}-: {{متن حدیث|... ثُم صاحَ بی رَسولُ اللهِ{{صل}}: یا عَلِی، فَقُلتُ: لَبیک یا رَسولَ اللهِ! قالَ: ادخُل بَیتَک وَالطُف بِزَوجَتِک وَارفَق بِها؛ فَإِن فاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنی، یؤلِمُنی ما یؤلِمُها ویسُرنی ما یسُرها، أستَودِعُکمَا اللهَ وأستَخلِفُهُ عَلَیکما}} (المناقب، خوارزمی، ص ۳۵۳، ح ۳۶۴).</ref>.
| |
| ب- [[همسران]] [[علی]]{{ع}} پس از [[فاطمه]]{{س}}
| |
| [[امام علی]]{{ع}}، نُه سال با [[فاطمه]]{{س}} زیست و در [[حیات]] او، [[همسر]] دیگری [[اختیار]] نکرد؛ اما پس از [[وفات]] [[فاطمه]]{{س}}، چند [[همسر]] برگزید که عبارتاند از:
| |
| #امامه دختر [[ابو العاص]]،
| |
| # [[اسماء دختر عمیس]]،
| |
| # [[فاطمه]] [[ام البنین]]،
| |
| #ام سعید، دختر عروة بن مسعود ثقفی،
| |
| #خوله، دختر [[جعفر]] بن [[قیس]]،
| |
| #صهباء، دختر [[ربیعه]]،
| |
| #لیلی، دختر مسعود،
| |
| #محیاه، دختر امرء القیس.
| |
|
| |
| و افزون بر اینها، هفده [[کنیز]] هم داشت که برخی برای وی، [[فرزند]] آوردند.
| |
| [[همسران]] [[امام]]{{ع}} در هنگام شهادتش: امامه، [[ام البنین]]، [[اسماء بنت عمیس]] و لیلی بنت مسعود بودند<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[ازدواج حضرت علی]] با [[فاطمه زهرا]]{{س}} در دایره المعارف صحابه پیامبر==
| |
| *[[رسول خدا]]{{صل}} دو ماه پس از ورود به [[مدینه]]، [[زهرا]]{{س}} را به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد؛ این در حالی بود که گروهی از [[مهاجران]]، [[زهرا]] را از [[رسول خدا]]{{صل}} خواستگاری کرده و جواب رد شنیده بودند و هنگامی که این [[ازدواج]] صورت گرفت، از آن [[حضرت]] [[گله]] کردند و آن [[حضرت]]{{صل}} به آنها فرمود: "من او را به همسری [[علی]] در نیاوردم، بلکه [[خدا]] او را به همسری [[علی]] درآورد"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۴۱.</ref>. [[سعید بن مسیب]] [[نقل]] میکند: به [[علی بن حسین]]{{ع}} گفتم: چه وقت [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه]] را به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد؟ فرمود: "یک سال پس از [[هجرت به مدینه]] و در آن هنگام [[فاطمه]] نُه ساله بود"<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۰.</ref>.
| |
| *[[امام باقر]]{{ع}} در این باره فرموده است: "[[علی بن ابیطالب]]{{ع}} چند [[شب]] باقی مانده از ماه صفر تا شروع [[سال دوم هجری]]، با [[فاطمه]]{{ع}} [[ازدواج]] کرد"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۲۴.</ref>.
| |
| *[[رسول خدا]]{{صل}} در اول ذی الحجه [[سال دوم هجری]] [[فاطمه]]{{س}} را به [[خانه]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} فرستاد. پس فاصله زمان [[عقد]] تا [[عروسی]] تقریباً ده ماه بوده است<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسینعلی عربی)، ج۲، ص۲۵۰.</ref>.
| |
| *وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} مشغول ساختن [[خانه]] خود بود، [[حضرت]] [[زهرا]] نزد ایشان [[زندگی]] میکرد. در این هنگام [[ابوبکر]] از او خواستگاری کرد و آن [[حضرت]]{{صل}} در جواب فرمود: "منتظر امر خدای -عز و جل- هستم". سپس [[عمر]] به خواستگاری آمد که [[پیامبر]]{{صل}} همین جواب را به او داد. آنگاه به [[علی]]{{ع}} گفتند: چرا از [[فاطمه]] خواستگاری نمیکنی؟
| |
| *فرمود: "به [[خدا]] قسم که چیزی ندارم". به ایشان گفتند: [[رسول خدا]]{{صل}} از تو چیزی نمیخواهد. [[علی]]{{ع}} نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد؛ ولی [[حیا]] کرد که خواست خود را مطرح کند و بازگشت. سپس روز دوم نیز آمد ولی باز [[حیا]] کرد و بازگشت. آنگاه در روز سوم آمد که [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: ای [[علی]]! آیا خواستهای داری؟ فرمود: "بله یا [[رسول خدا]]{{صل}}!" [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "شاید برای خواستگاری آمدهای؟" [[علی]]{{ع}} عرض کرد: "بله، یا [[رسول الله]]". [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "آیا چیزی نزد خود داری؟ [[علی]]{{ع}} گفت: "ای [[رسول خدا]]، چیزی جز [[زره]] خود ندارم"<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه]]{{س}} را با [[دوازده]] و نیم أوقیه طلا به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد و زرهاش را به وی بازگردانید. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} به [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} فرمود: "خانهای تهیه کن تا [[فاطمه]] را به خانهات بفرستم". [[امام علی]]{{ع}} عرض کرد: "یا [[رسول الله]]، من خانهای جز [[خانه]] [[حارثة بن نعمان]] ندارم". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "ما در برابر حارثه شرمنده هستیم که همه خانههایش را از او گرفتیم". وقتی این خبر به حارثه رسید، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! من و اموالم برای [[خدا]] و [[رسول]] او هستیم؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، چیزی نزد من محبوبتر از چیزی که شما آن را بگیرید نیست و چیزی که شما آن را میگیرید برای من محبوبترست از چیزی که باقی میگذارید". پس [[رسول خدا]]{{صل}} برای وی [[دعا]] فرمودند <ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>.
| |
| *در این باره از [[ابن عباس]] چنین [[نقل]] شده: در [[شب]] [[عروسی]] [[علی]]{{ع}} با [[زهرا]]{{س}}، [[پیامبر]]{{صل}} رو به [[زنان]] کرد و فرمود: "همانا دخترم را به همسری پسر عمویم درآوردم و شما [[مقام]] و [[منزلت]] دخترم را نزد من میدانید و حال او را به [[علی]] سپردهام؛ پس به حال او بهتر از [[دختران]] خویش رسیدگی کنید". [[زنان]] در اتاق [[فاطمه]] فرشی از لیف و یک بالش و پردهای خیبری و یک تشت لباسشویی گذاشتند و [[ام ایمن]] هم دربان شد. سپس آنها برخاستند و بر [[حضرت]] [[زهرا]] زیورهایی آویخته، و او را خوشبو کردند و [[رسول خدا]]{{صل}} [[بلال]] را فرا خواند و به او فرمود: "حال که [[شب]] [[ازدواج]] دخترم با پسر عمویم است، دوست دارم از سنتهای [[امت]] من این باشد که در هنگام [[ازدواج]]، [[ولیمه]] بدهند. پس برو و گوسفندی و پنج مدّ جو تهیه کن تا [[مهاجران]] و [[انصار]] را برای خوردن [[ولیمه]] [[دعوت]] کنم". [[بلال]] آنها را آماده کرد و نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. سپس [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[بلال]]، [[مردم]] را [[دعوت]] کن که دسته دسته به [[مسجد]] بیایند". [[مردم]] گروه گروه به [[مسجد]] میآمدند و پس از خوردن [[غذا]] میرفتند تا اینکه همگی [[غذا]] خوردند و مقداری [[غذا]] باقی ماند. [[رسول خدا]]{{صل}} مقداری از غذای باقیمانده را به [[بلال]] داد و به او گفت: "اینها را نزد [[زنان]] ببر و به آنها بگو: این [[غذا]] را بخورید و به کسانی که با شما هستند نیز بدهید".
| |
| *[[رسول خدا]]{{صل}} به همراه [[علی]]{{ع}} به خانهاش آمد و [[فاطمه]] را صدا زد. هنگامی که [[فاطمه]] جلو آمد، همسرش را دید که با [[رسول]] خداست. [[پیامبر]]{{صل}} به وی فرمود: "نزدیک بیا". [[فاطمه]] به [[پدر]] نزدیک شد. آن [[حضرت]] [[دست]] [[فاطمه]] و [[علی]]{{ع}} را گرفت و هنگامی که خواست [[دست]] [[فاطمه]]{{س}} را در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار دهد، [[دل]] [[فاطمه]] گرفت و [[اشک]] او جاری شد! [[پیامبر]]{{صل}} احتمال داد که شاید [[گریه]] [[فاطمه]] به این سبب باشد که [[علی]]{{ع}} [[دارایی]] چندانی ندارد. پس آن [[حضرت]] به [[فاطمه]] فرمود: "چه چیز باعث [[گریه]] تو شده است؟! به [[خدا]] قسم، من در [[حق]] تو کوتاهی نکردهام و [[قدر]] تو را گرامی داشته و تو را به [[ازدواج]] [[بهترین]] فرد خاندانم در آوردهام. و به [[خدا]] [[سوگند]]، [[علی]] آقای [[دنیا]] و [[آخرت]] و از [[صالحان]] است". [[فاطمه]] آرام گرفت و دستش را در [[دست]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار داد و آن [[حضرت]] [[دست]] او را در [[دست]] [[علی]]{{ع}} گذاشت و فرمود: "به سوی [[خانه]] خودتان بروید؛ [[خداوند]] این [[ازدواج]] را بر شما [[مبارک]] گرداند و کارهایتان را [[اصلاح]] کند؛ شما هم چنان باشید تا دوباره برگردم". آنها جلو رفتند و در جای مخصوصی نشستند و [[زنان پیامبر]]{{صل}} نیز در پشت پرده بودند. پس از دقایقی [[رسول خدا]]{{صل}} بازگشت و در زد. [[ام ایمن]] گفت: کیست؟ [[پیامبر]]{{صل}} میفرمود: "من [[رسول خدا]] هستم". [[ام ایمن]] در حالی که میگفت: [[پدر]] و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا برادرم این جاست ای [[ام ایمن]]؟ او جواب داد: برادرت کیست یا [[رسول الله]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[علی بن ابی طالب]]". [[ام ایمن]] گفت: "ای [[رسول خدا]] آیا او [[برادر]] توست در حالی که داماد توست؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بله"، آنگاه [[پیامبر]]{{صل}} به [[خانه]] داخل شد و وقتی که [[زنان]] از پشت پرده ایشان را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت از [[خانه]] خارج شدند و وقتی که [[اسماء بنت یزید]] انصاریه ایشان را دید، آماده رفتن شد که [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "تو در این جا چه میکنی؟" او گفت: "من از دخترت [[مراقبت]] میکنم. [[دختران]] [[جوان]] در [[شب]] [[ازدواج]] به [[همراهی]] احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند یا چیزی خواستند برایشان انجام دهند". [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "از [[خدا]] میخواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از [[شرّ]] [[شیطان]] در [[امان]] نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور". [[اسماء]] برخاست و ظرفی را از آب پر کرد و آورد. [[رسول خدا]]{{صل}} صورت و پاهایش را با آن شست و مقداری از آن را مضمضه کرد. سپس [[فاطمه]] را فرا خواند. [[فاطمه]] در حالی که [[لباس]] بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد آن [[حضرت]] آمد. آن [[حضرت]] کفی از آب برداشت و آن را بر سر او پاشید و کف دیگری برداشت و بر دستهایش پاشید. آنگاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود: "خدایا! [[فاطمه]] از من و من از [[فاطمه]] هستم؛ پس همان طور که [[پلیدی]] را از من دور کردی و مرا [[پاک]] ساختی، او را هم [[پاک]] قرار ده". پس از آن به او فرمود: "از آن آب بخور و رویت را با آن بشوی و با آن مضمضه و استنشاق کن". سپس ظرف دیگری از آب [[طلب]] کرد و [[علی]]{{ع}} را فرا خواند و همین [[کارها]] را انجام داد و برای او به همین صورت [[دعا]] کرد و آنگاه فرمود: "خداوند دلهایتان را به هم نزدیک و [[مهربان]] کند و [[نسل]] شما را [[مبارک]] گرداند و کارهای شما را [[اصلاح]] کند. بلند شوید و به خانهتان بروید". سپس از نزد آنها خارج شد و در را بر روی آنها بست و به حجره خود داخل شد و در را بست<ref>رک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی، ج۲، ص۳۴۱.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
| |
|
| |
|
| {{مدخل امام علی}} | | {{مدخل امام علی}} |
خط ۷۵: |
خط ۲۱: |
|
| |
|
| ==پانویس== | | ==پانویس== |
| | {{پانویس2}} |
|
| |
|
| {{پانویس2}}
| |
| {{امام علی}} | | {{امام علی}} |
|
| |
|