آزادی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل آزادی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
آزادی در شمار لوازم و ضروریات حیات و تکامل آدمی است. موجودات برای تکامل و رشد به سه عنصر تربیت، امنیت و حریت نیازمندند. تربیت عبارت است از عواملی که موجود زنده برای تداوم بقا به آنها محتاج است. برای مثال موجود زنده برای رشد و نمو به عناصری چون نور، آب، غذا، و افزون بر اینها، انسان به تعلیم و تربیت نیازمند است. امنیت یعنی آنچه موجود زنده در اختیار دارد، همانند حیات، ثروت و سلامت از او سلب نشود[۱]. و در نهایت آزادی است که در تعریف آن باید به ابعاد مختلفی اشاره کرد.
سلب و ایجاب
در بحث از مفهوم آزادی میتوان به مفهوم «آزادی منفی» و «آزادی مثبت» اشاره کرد[۲]. آزادی منفی را در فارسی باید «رهایی» یا «آزادی از» ترجمه کنیم. آزادی از، یعنی آزاد بودن از یک رشته منعها و زنجیرها و زورها؛ آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دستوپای آدمی بسته شده است. کسی که در زندان است و طالب آزادی است، طالب «آزادی از» است. طالب آزادی منفی است. میگوید در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون بروم. آزادی مثبت و به تعبیری «آزادی در» پس از آزادی منفی فرا میرسد. وقتی موانع از مقابل افراد برداشته شد؛ وقتی در زندان بازگردید و هنگامی که شر یک ارباب از سر بردهای کوتاه گشت، «آزادی منفی» محقق میشود و از اینجا به بعد نوبت آزادی مثبت یا «آزادی در» فرا میرسد[۳].
بر اساس دو مفهوم آزادی منفی و مفهوم آزادی مثبت تعریفی که میتوان از آزادی ارائه داد به طور دقیق هر دو جنبه مثبت و منفی آزادی را یکجا لحاظ کرده است. از اینرو باید گفت آزادی یعنی نبودن مانع، نبودن جبر و نبودن هیچ قیدی در سر راه انسان. از اینرو انسان آزاد است و میتواند راه کمال را طی کند. نه اینکه چون آزاد هست به کمال رسیده است[۴]. آزادی یعنی فقدان مانع. انسانهای آزاد، انسانهایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکاملشان وجود دارد، مبارزه میکنند. انسانهایی هستند که تن به وجود مانع نمیدهند[۵]. فقدان مانع، که در تعریف آمده است، اشاره به مفهوم منفی آزادی دارد. اما این آزادی منفی، به خودی خود ارزشمند و کامل نیست و از اینرو پای آزادی مثبت نیز به تعریف مذکور گشوده میشود و از اینرو آزادی در رشد و کمال آدمی میبایست مورد توجه و بهرهمندی قرار گیرد. در تعریفی دیگر از آزادی باید گفت انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید آزاد باشد. به این معنا که مانع و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد و سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد[۶].
این تعریف از آزادی، و توجه به ابعاد مثبت و منفی آزادی، میتواند هم درونی و شخصی تلقی شود- چنان که تعریفهای فوق به آن اشاره و تأکید دارد - و هم میتواند جنبه اجتماعی و عمومی بیابد. در واقع در تعریف آزادی نباید تنها به بعد شخصی آزادی توجه کرد، بلکه برای کامل کردن تعریف آزادی بر بُعد جمعی و عمومی آن نیز باید تأکید کرده و ابعاد آزادی مثبت و منفی را یکجا مشاهده کرد. از اینرو بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند[۷]. فقدان حبس و استثمار و استخدام و استعباد و نفی بهکارگیری قوای آدمیان در راه هدفها و خواستههای خود در حوزه عمومی و عرصه اجتماعی، نشاندهنده وجه آزادی منفی و بهکارگیری استعداد و ظرفیت خود در راه رشد و تکامل در حوزه عمومی، نشاندهنده وجه آزادی مثبت است. برای تعریف مفهوم آزادی میتوان به پارهای از آیات قرآن نیز استناد جست. برای مثال آیه ۶۴ سوره آل عمران میگوید: هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خود قرار ندهد و هیچ کس هم فرد دیگری را ارباب و آقای خودش نگیرد، یعنی نظام آقایی و نوکری، استثمار و نابرابری ملغا[۸].
این تعریف از آزادی، در قالب برخی نظریهها[۹] نیز قابل ارائه است. به این معنا که انسان، یعنی فاعل آزادی - اگر خواستار آزادی باشد- با سعی و تلاش، موانع پیش روی خود را از میان میبرد و پس از آن در راستای شدن و رسیدن به هدف خاصی تلاش و استعدادهایش را در آن زمینه هزینه میکند. البته در اینجا افزون بر اینکه فقدان موانع، شرط آزادی شمرده میشود از سوی دیگر هدف نیز به طور مصداقی مشخص و تصریح میشود؛ رسیدن به تکامل و بروز و ظهور استعدادها که دارای بار ارزشی ویژهای در اندیشه دینی است. به هر حال آنچه از مباحث مذکور میتوان استنباط کرد، همراهی دو مفهوم مثبت و منفی آزادی است. اهمیت این همراهی از آن رو است که تا آزادی در بُعد منفی تحقق نیابد نمیتوان از آزادی مثبت سخن گفت. در این صورت، جایی برای دین و اخلاق هم باقی نخواهد ماند. از این وضعیت میتوان تقدم آزادی را بر اخلاق استنباط کرد. در واقع تا آزادی، به عنوان عنصری از فضائل اخلاقی، تحقق نیابد نمیتوان بحثی از سایر فضائل اخلاقی و اخلاقیات به میان آورد. آزادی در بعد منفی گرچه در ابتدا نمود مییابد، اما از سویی آزادی مثبت معطوف تکامل و سعادت است و به منزله مهمترین هدف اخلاق به شمار میآید[۱۰]
ارکان آزادی
آزادی، از دو رکن بسیار مهم تشکیل شده است: نخست، عصیان و تمرد و دیگری تسلیم و انقیاد. آزادی بدون عصیان و تمرد، رکود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، هرج و مرج است[۱۱]. انسان از یکسو در مقابل استبدادورزی و استبدادپذیری عصیان میکند و سعی در رها ساختن خود و جامعه خود از چنین وضعیتی دارد، و از سویی دیگر، این رها شدن را نهادینه میکند و آزادی را در قالب نظمی و به تعبیری تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، سامان میدهد و روشن میسازد که آزادی را برای چه میخواهد و در چه مواردی قصد دارد از آن بهرهمند شود. این دو ویژگی همواره به آدمی این توان را میدهد که از استبداد بگریزد و از دیگر سوی گرفتار هرجومرج نیز نشود و مشی متعادل و متوازنی را طی کند. این به معنای در اختیار گرفتن و بهرهمند شدن از آزادی منفی و آزادی مثبت به طور توأمان است. از این منظر، اسلام، هم شعار آزادی را مطرح و هم اصول آزادی را تبیین کرده است. نخستین شعار اسلام، یعنی ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ متضمن و مشتمل است بر سلب و ایجاب، نفی و اثبات، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، بندگی و آزادی، ولی نه به صورت دو شیء جداگانه، بلکه به صورت دو شیء وابسته به یکدیگر که هیچ کدام بدون دیگری امکانپذیر نیست[۱۲]. نخستین نفخه آزادی اسلام به وسیله همین جمله دمیده شد و روح آزادیخواهی، آزاداندیشی و آزادمنشی را بر جان و دل آدمیان جاری ساخت. آزادی از بتها، از طوق بندگی ابوسفیانها و ابوجهلها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوا و هوس و نفس اماره به وسیله همین جمله با ارزش حاصل شد[۱۳]»[۱۴]
راههای تحقق آزادی
یکی از مؤثرترین راههای تحقق آزادی، ارتقای سطح شعور عمومی و آگاهی مردم است. هر اندازه بر دانایی مردم افزوده شود میتوان بر تحقق و تضمین و حتی تداوم آزادی امیدوارتر بود. اما با این همه صرف آگاهی و دانش و بالا رفتن سطح شعور عمومی برای این مسئله کفایت نمیکند و نیازمندی به ابزارها و ارزشهای دیگری ضرورت مییابد. البته ارتقای سطح ادراک و شعور عمومی طبقه فاقد آزادی نمیتواند در تحقق و تضمین آزادی به تنهایی دخلی داشته باشد اگر چه میتواند مؤثر باشد. به همان نسبت که سطح فکر سلبشوندگان آزادی افزایش یافته است، سطح فکری سلبکنندگان و ابزارهای سلب آزادی نیز افزایش یافته است. بهویژه اینکه در غالب موارد سلب آزادی توسط طبقه حاکمه و اصحاب قدرت صورت میگیرد و آنان ضمن سلب آزادی، جو فروشی و گندمنمایی میکنند. لازمه انسانیت و مختار و آزاد بودن انسان این است که امکان انحراف و ظلم از او گرفته نشود. ایجاد مانع در راه انحراف بشر و مسدود ساختن ظلم صرفاً کار علم و آگاهی نیست. از آنجا که بشر از علم به عنوان ابزاری برای مقاصد استفاده میکند، اگر انسان در پی آزار و سلب امنیت و آزادی دیگران باشد، علم نه تنها او را منصرف نمیکند و نمیتواند بکند، بلکه علم خود ابزاری در دستان او میشود تا به نحو مؤثرتری بر سوءاستفاده خود بیفزاید[۱۵]. با این وضعیت، میبایست با تأکید بر علم و آگاهی به عنوان عنصری مهم، بر عناصر پرنفوذ دیگری نیز در این زمینه تأکید کرد تا بتوان به تحقق آزادی در جامعه امید بست[۱۶]
آزادی
آزادی؛ رفع مانع، نپذیرفتن سلطه و حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر. آزادی معادل واژه "حریت" در عربی و واژه "freedom" و "liberty" در انگلیسی است. مفهوم آزادی از سه عنصر و مؤلفه"فاعل- عامل"، "مانع- رادع" و "هدف غایت" تشکیل شده است. بر این اساس، آزادی عبارت است از، رهایی چیزی یا کسی از چیزی یا مانعی برای انجام دادن کاری و یا برخورداری از چیزی[۱۷]. تأکید بر یک یا چند عنصر از عناصر مذکور، برداشتهای مختلف و متعددی را شکل میدهد. این برداشتها که تحت تأثیر مبانی نظری و پیشداوریهای گوناگون صورت گرفته، موجب تعاریف متعددی از آزادی در مکاتب فکری مختلف میگردند. آزادی به عنوان فقدان مانع و رادع، آزادی به عنوان اختیار و برخورداری از حق انتخاب، آزادی به عنوان قدرت و برخورداری از توان مؤثر و کارا، آزادی به عنوان شأن و منزلت اجتماعی، آزادی به عنوان خودمختاری و استقلال فردی، آزادی به عنوان اباحیت و انجام دادن آنچه که فرد میخواهد و آزادی به عنوان صاحب اختیار و ارباب خود بودن، برخی از مهمترین برداشتها و تعاریفی هستند که تاکنون ارائه شدهاند[۱۸].
آزادی یکی از بنیادهای اسلام[۱۹] و آزادیخواهی از مؤلفههای اساسی اسلام است[۲۰] که از آن، به حق اولیه و فطری و مطلق بشر یاد شده[۲۱] و در تمام ابعاد به ترویج آن پرداخته شده است[۲۲]. "آزادی" در انقلاب اسلامی ایران، به معنای رهایی از سلطه و دخالت زورگویان و بیگانگان[۲۳]، استقلال فکر و بیان و عدم تقلید[۲۴]، و به مثابه حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر، تلقی میگردد[۲۵]. آزادی از مقولات مهم و مؤکد در قرآن کریم و روایات ائمه معصومین(ع) به شمار میرود[۲۶]، که زاییده تفکرو معارف والای پیغمبران است[۲۷]. با نگاهی به تاریخ اسلام، بارقههای آزادی و آزادیخواهی، به عنوان یک ارزش والای انسانی، در قاب قیام عاشورا متجلی است[۲۸]. در اندیشه انقلاب اسلامی؛ اسلام، متضمن آزادی و مردمسالاری است[۲۹] و در پرتو اسلام است که آزادی انسان در محیط اجتماعی، از فشارهای سیاسی و اقتصادی و تعصبات جاهلانه پدیدار میگردد[۳۰]. و بدین جهت اسلام هرگونه استبداد و دیکتاتوری فردی و اجتماعی را نفی میکند و فقدان آزادی را، فاجعهای برای جوامع بشری قلمداد میکند[۳۱]. آزادی و فقدان مانع در رسیدن به رشد و تکامل، یکی از لوازم حیات و از نیازهای موجود زنده است[۳۲]. آزادی دارای جایگاه بس رفیعی است که در شمار بزرگترین نعمتها و موهبتهای الهی برای بشر به شمار میآید[۳۳]. در تعریفی دیگر، آزادی، نبودن مانع و قید و بند در جلوی تجلیات فکری و عملی بشر[۳۴] و مسئولیت انتخاب در عمل است[۳۵].
آیات زیادی در قرآن، مبتنی بر آزادی و اختیار انسان است[۳۶] و اولین دعوت اسلام، نفخه آزادی میباشد: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۳۷]؛ "حریت" در متن ارزشهای اسلامی است و اسلام، دین آزادی، حریت و مخالف با هرگونه تبعیض طبقاتی است[۳۸] آزادی عقیده و مذهب در تاریخ صدر اسلام نیز مشهود میباشد[۳۹]؛ در جایی که آزادی عقیده در هیچ محیط مادیگرایی در جهان، سابقه ندارد[۴۰]. در قرآن کریم از آزادی اجتماعی نیز سخن به میان آمده و حریت را، از مقاصد انبیا در نجات بشریت از چنگال اسارت و بندگی معرفی میکند[۴۱]. در این مورد، دانشمندان اروپایی بر این عقیدهاند که ایمان و اعتقاد به خدا، آزادی فردی را نفی میکند و این در حالی است که اسلام، به حکم "فطرت"، آزادی و اختیار را مساوی با ایمان و اعتقاد به خدا میداند[۴۲]. و همین طور است که هر چه تاریخ، تکامل مییابد؛ آزادیهای غیر منطقی و دیکتاتورها، جای خود را به آزادی میدهند[۴۳].
آزادی در کالبد قوانین اسلام جریان دارد و این در حالی است که در تمدن غرب که مدافع حقوق بشر و طرفدار آزادی میباشند، آزادی به معنای اصیل آن وجود ندارد و مردم در هیچ یک از شئون زندگی خود نه تنها آزادی نداشته، بلکه در باطن امر با دیکتاتوری و استبداد سردمداران حکومت مواجه میشوند[۴۴]. آزادی در کشورهای لیبرال غربی، مبتنی بر انحراف ارزشها و بیبندوباری اخلاقی است و هرگاه نام آزادی به میان آید چنانچه کوچکترین مغایرتی با اصول آنها داشته باشد، به سرکوب شدن میانجامد[۴۵]. و این چنین است که دموکراسی خواهان غرب، انتخابات آزاد در کشورهای اسلامی را، که عاقبت، به متولی شدن مسئولان متدین میانجامد، متناقض با سیاستها و برنامههای خود میدانند[۴۶].[۴۷]
مبانی نظری
مقصود از مبانی نظری آزادی، آن دسته از دیدگاههای کلان و پیشفرضهایی است که آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی بر آنها استوار است. این دیدگاهها و مبانی را میتوان در یک تقسیمبندی کلان به دو دسته مبانی "فلسفی۔ کلامی" و مبانی فقهی- حقوقی" تقسیم کرد.
مبانی فلسفی – کلامی
توحید. در اندیشه انقلاب اسلامی، مهمترین پیشفرض فلسفی۔ کلامی آزادی، توحید و خداباوری است. توحید وخداباوری ابعاد گوناگونی دارد که نزدیکترین بُعد آن به آزادی "توحید عبادی" است. از این دیدگاه نه تنها خداباوری با اصل آزادی انسان منافاتی ندارد[۴۸]؛ بلکه آزادی حقیقی تنها در سایه عبودیت و بندگی خداوند تحقق مییابد. بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی است [۴۹]؛ چرا که در سایه بندگی خدا، انسان از تمامی عوامل دیگر آزاد میگردد. همه انبیای عظام الهی آمدند تا بندهای بندگی غیر خدا را از دست و گردن انسانها باز کنند[۵۰]. بندگی خداوند بیش از هر چیز، رهایی و آزادی انسان از هوی و هوس را به دنبال دارد و به همین دلیل، ممکن است قدرتمندان و صاحبان سلطنتهای ظاهره متعددی وجود داشته باشد که با حریت و آزادی نفس و بزرگواری و بزرگمنشی بیگانهاند و بنده ذلیل و عبد مطیع نفس و هوی باشند[۵۱]. حب نفس، اسارت انسان را در پی دارد و آزادی واقعی در گرو رهایی از هوای نفسانی است[۵۲]؛ از اینرو، اطاعت از هوی و هوس با توحید و خداباوری منافات دارد. اطاعت از هوای نفس به معنی اسارت نفس است که با حصار توحید الهی منافات دارد[۵۳].
افزون بر این، اعتقاد به توحید، آزادی انسان از ستمگران را به همراه دارد. از این دیدگاه، هر چه به سمت توحید و عبودیت الله پیش رویم، شر طواغیت و اندادالله کمتر خواهد شد[۵۴]. لذا، در این دیدگاه، انسان در عمل دو وظیفه دارد: یکی اطاعت از خدای متعال و عبودیت پروردگار عالم و دوم سرپیچی از اطاعت از هر آن چیزی که میخواهد در قبال حکمروایی خدا، بر انسان حکمرانی کند[۵۵]. عبودیت غیر خدا با آزادی و وارستگی انسان منافات دارد[۵۶]؛ در قرآن رها کردن انسان از بندگی و برداشتن زنجیر اسارت از گردن او، یکی از مهمترین اهداف رسالت انبیا ذکر شده است[۵۷]. بر همین اساس قرآن کریم در تبیین مواجهه موسی(ع) و فرعون، وقتی فرعون سرپرستی و احسان به موسی(ع) را به او یادآور میشود تا آن پیامبر الهی را از اهدافش باز دارد، موسی(ع) در مقابل، پاسخ میدهد که وی نمیتواند در برابر بردگی مردمانش، صرفاً به این دلیل که در خانواده فرعون بزرگ شده است، ساکت بماند: ﴿وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[۵۸].
اختیار و اراده. یکی دیگر از مبانی فلسفی - کلامی آزادی، اصل اختیار و اراده است. اراده، قوه متعالی است که در روح انسان وجود دارد[۵۹]. از دیدگاه کلامی، اراده حالتی نفسانی و وجدانی است که از تصمیم و عزم برای به دست آوردن و برآورده ساختن چیزی، پس از تصور آن و تصدیق به فائده آن و حکم به لزوم به دست آوردن آن، حاصل میشود[۶۰]. از اینرو، انسان به دلیل برخورداری از امکان تصمیمگیری بر انجام کارها پس از تصور و تصدیق آنها، برخوردار از اراده است[۶۱]. اما این امر به مفهوم تفویض و واگذاری مطلق امور به انسان نبوده؛ چرا که تمام ارادهها و مشیتها ظل اراده و مشیت ازلی خداوند است[۶۲]. آزادی بشر با قضا و قدر الهی، هیچگونه منافات ندارد[۶۳]. انسان به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، موجودی آزاد است؛ اما آزادی او ذیل اراده خداوند قرار میگیرد. چنین نگرشی، یکی از عناصر اصلی اندیشه انقلاب اسلامی است که به موجب آن به نقش انسان و اراده و قدرت انسانی، ایمان زیادی داشته و در طول دوران انقلاب و در بررسی مسائل اسلامی به چنین نگرشی رسیده است[۶۴]. آزادی در انقلاب و نظام اسلامی برخاسته از اراده مردم آزاده و عبودیت خداوند است[۶۵]. خداوند در قرآن کریم اکراه در دین را نفی کرده است: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۶۶]. این آیه بر این نکته تأکید دارد که دین اسلام، بر اساس شمشیر و خون نیست و اکراه و زور را تجویز نکرده است و نیز سست بودن کلام آنان که اسلام را دین شمشیر معرفی کردهاند، بیان میکند[۶۷].
بر اساس باور به وجود اراده در انسان، در جهانبینی اسلام، انسان شدنی است مستمر و پویشی است خودآگاه، انتخابگر و خودساز[۶۸]. مقصود از "شدن" این است که انسان همواره در حال تغییر و دگرگونی است و این شدن همراه با یک پویش و تلاش است که هم آگاهانه است و هم بر اساس آن دست به انتخاب میزند و از این طریق رشد میکند و به جلو میرود و برخوردار از آزادی میگردد. چنین انسانی از کرامت ذاتی برخوردار است[۶۹]. آزادی به عنوان بزرگترین امتیاز برای انسانی است که خودآگاه، خودساز و محیطساز است و توانسته است خود را از چنگال و جبر طبیعت برهاند و با حاکمیت مطلق در برابر قوانین طبیعت، آن را مهار و رام سازد[۷۰]. قدرت اراده، آزادی و انتخابگری انسان به حدی است که علاوه بر جبر طبیعت توانسته است در برابر جبرهای اجتماعی، تاریخی و اقتصادی و نیز سنتها و مکانیسمهای آن به طور آزادانه رفتار کند. انسان با شناخت قوانین و عوامل اجتماعی توانسته است به طور آگاهانه و آزادی نوعآفرینی کند و به جاذبههای پیروزیآفرینی نائل شود. انقلاب ایران نیز به عنوان یک حماسه تازه و پیروز، نشان از شعور، آگاهی و آزادمنشی ملت ایران و رهایی از چنگال و جبر ایسمهای تاریخی، اقتصادی و اجتماعی بوده است[۷۱].[۷۲]
مبانی فقهی – حقوقی
افزون بر مبانی فلسفی۔ کلامی، آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی، مبتنی بر مبانی فقهی نیز میباشد: نفی سلطه. یکی از مهمترین مبانی فقهی آزادی، عدم جواز سلطه بیگانگان بر جامعه اسلامی است. از این دیدگاه، منطق اسلام این است که سلطه غیر را نمیپذیرد[۷۳]. این نگرش با روش اجتهادی به قرآن کریم مستند میگردد. بر اساس قرآن کریم، هرگز خدای تبارک و تعالی سلطهای برای غیر مسلمان بر مسلمان قرار نداده است[۷۴]؛ به همین دلیل، یکی از اصول اساسی اندیشه انقلاب اسلامی، مبارزه با سلطه در سطح نظام بینالملل است. انقلاب اسلامی، بر این اساس، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، به معنای زورگویی دولتها و پذیرش زورگویی توسط ملتها است[۷۵]. نفی سلطه به عنوان یکی از مبانی فقهی آزادی در عرصه سیاست و روابط خارجی، در عرصه داخلی نیز قابل استناد است. اسلام در رابطه بین دولت و ملت نیز ضوابط و حدودی معین کرده است و برای هریک بر دیگری حقوقی تعیین نموده است که در صورت رعایت آن هرگز چنین رابطهای یعنی رابطه مسلط و زیر سلطه به وجود نمیآید[۷۶].
عدم ولایت. اصل عدم ولایت از جمله مبانی آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی است. در نظام مردمسالاری دینی، رأی مردم بر اساس تقوا و کرامت دینی افراد است. در این نظام، ولایت کسی پذیرفته خواهد شد که مورد تأیید خداوند متعال و مورد قبول شرع قرار گرفته باشد. در منطق اسلام صلاحیت و اهلیت ولایت؛ دارا بودن فقاهت، تقوا و عدالت و پذیرش مردم است. در نظام دینی، هم مردم و هم والی تابع شرع و قانوناند[۷۷]. در این نظام، زور و سلطه معنایی ندارد و رهبری و ولایت میبایستی بر مبنای عدالت و اسلام باشد[۷۸]. عدالت. یکی دیگر از مبانی فقهی آزادی، عدالت است. عدالت، مهمترین ارزش در جامعه است[۷۹] که در پرتو آن، حکومتها به آزادی و استقلال خواهند رسید[۸۰] و حقوق بشر تأمین خواهد شد[۸۱]. مبنای عدالت و برابری انسانها، ایشان را به مبارزه در برابر استعمار و استبداد بر میانگیزد[۸۲].
عدالت، پایه و اساس حکومت دینی و عادل بودن رأس ویژگیهای حاکم و والی است. این اصل در دوران رژیم پهلوی و سلاطین جائر آن مهجور و متروک بوده است[۸۳]. چنانچه دولتی عدالتمحور باشد، تبعیض و شکافهای طبقاتی از بین رفته و توجه به نیازهای محرومان پررنگتر شده و راه برای ایادی زورگو و استعمار بسته و جامعه، تبدیل به جامعه توحیدی خواهد شد[۸۴]. در نظام جمهوری اسلامی ایران، ایجاد عدالت جهت آزادی مردم، از وظایف و مسئولیتهای کارگزاران حکومتی است[۸۵].
مسئولیتپذیری. مسئول بودن انسانها نیز از جمله مبانی نظری آزادی است. انسان موجودی آزاد و مسئول خلق شده و در برابر تأمین نیازهای خود، از جمله آزادی، دارای مسئولیت و تکلیف است. در تفکر اسلامی، مبارزه برای آزادی و نجات مظلومان، یک مسئولیت و تکلیف است که اسلام در کنار آزادی برای انسانها، تکلیف را نیز برشمرده است که به نحو احسن و آزادانه، تکالیف خود را انجام دهند[۸۶]. آزادی در معنای تکلیف، بدین منظور است که انسانها مکلفند علاوه بر تأمین آزادی خویش، آزادی دیگران را نیز حتی با جهاد و مبارزه تأمین کنند[۸۷]. آزادی هم دادنی است و هم گرفتنی است و این بدین معناست که انسان به کمک عقل و شعور و آگاهی میبایستی با حق و حدود خود آشنا و آزادیهای خود را مطالبه نماید و مسئولان و کارگزاران حکومتی هم، حق سلب آزادیها و حقوق طبیعی و قانونی افراد را نداشته بلکه مکلف به ادای آن نیز میباشند[۸۸]. ایجاد حکومت آزاد، تعهد و تکلیف یک انسان اجتماعی است[۸۹]، و بر این اساس کسانی که در عرصههای انتخاب مشارکت میکنند، در حقیقت به پیمان خود، متعهد و مسئول ماندهاند[۹۰]. ظلمستیزی. بشر از دیرباز شاهد ظلم، ستم، رنج و تبعیض بوده و همواره از دست طواغیت و قدرتمندان زورگو سیلی خورده است، به همین دلیل احقاق حقوق انسانی و حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم، یکی از مبانی مؤکد اسلام[۹۱] و نقطه درخشان حکومتهای توحیدمحور است که تبعیت از این الگو، راهی صواب در خوشبختی و سعادت جوامع بشری است. در جامعهای که سلطهگری و ظلم و بیداد، سایه افکنده است، آزادی و عزت از آن جامعه سلب خواهد شد؛ به همین جهت مقابله با ظلم و ایستادگی در برابر آنها برای گرفتن و احقاق حقوق حقه و حمایت از مظلومان و حفظ شأن و کرامت انسانی، از کارویژهها و خصلتهای ذاتی جوامع خواستار آزادی و طرفدار عدالت قرار میگیرد[۹۲].[۹۳].
جستارهای وابسته
- آزادی اجتماعی
- آزادی اخلاقی
- آزادی اسلامی
- آزادی اقتصادی
- آزادی اندیشه
- آزادی انسانی
- آزادی اپیکوری
- آزادی بیان
- آزادی تبلیغات
- آزادی تشریعی
- آزادی تصعید شده
- آزادی تکوینی
- آزادی حیوانی
- آزادی خواهی
- آزادی دینی
- آزادی سیاسی
- آزادی طبیعی محض
- آزادی طبیعی
- آزادی عقیده
- آزادی غربی
- آزادی غیر معقول
- آزادی فردی
- آزادی قلم
- آزادی مثبت
- آزادی مذموم
- آزادی مسئولانه
- آزادی مشروع
- آزادی مطبوعات
- آزادی معقول
- آزادی معنوی
- آزادی منفی
- آزادی نامعقول
- اباحه
- اباحیگری
- حدود آزادی
- حریت
منابع
- لکزایی، شریف، آزادی
- میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی
پانویس
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ بحث آزادی منفی و آزادی مثبت را آیزایا برلین به طور مبسوط در کتاب خود مورد بحث قرار داده است. مشخصات کتابشناختی این اثر عبارت است از: چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، چاپ نخست، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۸.
- ↑ برای توضیح بیشتر بنگرید به: شریف لکزایی، «رابطه آزادی و اخلاق با تأکید بر دیدگاه آیتالله مطهری»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۸۲.
- ↑ انسان کامل، ص۳۴۹.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۱.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۷.
- ↑ در این باره نظریه «مک کالوم» قابل بررسی و ارائه است. ر.ک: شریف لکزایی، «رابطه آزادی و اخلاق با تأکید بر دیدگاه آیتالله مطهری».
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۱۶.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۶۷ و ۱۱۷.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۵۷.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۵۸، ۱۲۲ و ۱۲۳.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۲۱.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۶۰-۶۲.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۶۵.
- ↑ Maccallum, G. C., Negative and Positive Freedom, in Philosophical Review, Vol, ۷۹.۱۹۶۷, p۱۱.
- ↑ Gray, Tim, Freedom, Humanities press International Inc, Atlantic Highlands, n, J, ۱۹۹۱, p۱۷-۸۸؛ ر.ک: آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، ص۸۲-۸۷؛ میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، ص۲۸-۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۱۰؛ ۴، ص۱۱۴؛ ۱۴، ص۶۹؛ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۳/۱۳۸۴.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۹.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۸/۱۳۸۰؛ ۲۵/۱۰/۱۳۸۵؛ همو، مکتوبات، ۱۸/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۸۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۶؛ ۲۵، ص۱۶۸-۱۶۹؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۷، ۷۶-۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۶؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۷؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۷، ص۷۸-۸۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۱۳۶۰؛ ج۳، ص۸۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۵۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۸-۱۲۹، ۱۸۸، ۲۶۷-۲۶۹، ۳۷۵-۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۴۴، ۲۸۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۸ -۴۴۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶ -۵۲۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۲۴۲ -۲۴۴.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۷/۱۲/۱۳۸۰؛ ۲۲/۷/۱۳۸۲؛ ۱۹/۲/۱۳۸۴؛ ۲۰/۷/۱۳۹۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۸/۱۳۶۸؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰؛ همو، مکتوبات، ۲/۹/۱۳۶۸؛ ۲۹/۱۰/۱۳۸۳.
- ↑ خامنهای، سید علی، مکتوبات، ۳/۱۲/۱۳۸۴.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۵۲، ۳۹۵.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۲۴۳؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹، ۱۲؛ ج۱۶، ص۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۳۱.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت مینهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۷۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۵۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷؛ ج۳، ص۹۹؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۷؛ ج۲۲، ص۴۴۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۹/۳/۱۳۶۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۱؛ ۱۴/۱۰/۱۳۸۶.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۵.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد و دیگران، آزادی، هرجومرج، زورمداری، ص۲۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۷؛ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۷۸؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶-۵۲۷؛ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۷۹-۱۸۰.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۸۱-۱۸۴؛ ر.ک: حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲/۸/۱۳۶۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۶-۳۱۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۸/۱۳۶۸؛ ۱۸/۴/۱۳۸۳؛ ۱۱/۶/۱۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۲۳.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، ولایت، رهبری، روحانیت، ص۱۶۱-۱۶۹، ۱۸۵-۱۹۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۶۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۷/۴/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۱۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۱۰/۱۳۷۱.
- ↑ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص۱۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ج۸، ص۴۲۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۷۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۸۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۶۶۴، ۶۷۶-۶۷۷؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۱۴؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۴۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹؛ ۱۱/۸/۱۳۸۲.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، راستقامتان جاودانه تاریخ اسلام، ص۱۳۲.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۵۲۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۸۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۲/۱۳۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۸۸؛ ج۵، ص۱۴۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۶/۹/۱۳۸۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۶.