بحث:ولایت طاغوت در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

طاغوت‌های شیطانی

از نظر قرآن، طاغوت کسی است که علیه خدا و راه الهی طغیان کرده و در طغیان گری به نهایت تمامیت بلوغ رسیده است تا جایی که هیچ راه بازگشتی برای خود نگذاشته است. مهم‌ترین مصداق و اتم و اکمل آن، ابلیس جنی است که بر اساس تکبر و غرور و عجب به جایی رسیده که به فرمان الهی تن نداده و ملعون و رانده از درگاه الهی شده است. خدا وقتی از سبیل طاغوت سخن می‌‌کند، به اولیای شیطان اشاره دارد که خود بیانگر آن است که طاغوت، شیطان است و راه طاغوت همان راه شیطان است.

به سخن دیگر، طاغوت از نظر قرآن در مصداق اتم و اکمل، همان ابلیس جنی شیطانی است، و مراد از اولیای شیطان که راه طاغوت را می‌‌روند، همان کافران هستند که به جای ولایت الهی تابع ولایت شیطان طاغوتی شده‌اند.[۱] از نظر قرآن، اولیای طاغوت و شیطان ابلیسی کسانی هستند که در دام ابلیس گرفتار شده و خود به عنوان ابزار ابلیس طاغوتی از سوی شیطان به کار گرفته می‌‌شود تا مردم دیگر را گمراه سازند.[۲]

بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، ولایت به معنای سرپرستی است و اولیای هر کسی، کسانی هستند که ولایت سرپرستی به محبت پذیرفته‌اند؛ زیرا ولایت به هر نوع سرپرستی گفته نمی‌شود، بلکه سرپرستی را می‌‌گویند با محبت همراه باشد. ولایت الهی، سرپرستی محبت آمیز در میان آنان و ولایت طاغوت سرپرستی محبت آمیز میان آنان است. پس اولیاء کسی تنها دوست دار نیست، بلکه حتی سرپرست نیست، بلکه سرپرستی است که دوستانه و محبانه سرپرستی می‌‌کند و ارتباط ولایی میان آنان دوستانه است. از نظر قرآن همان طوری که رابطه میان خدا و مؤمنان و نیز مؤمنان با هم یک دیگر، سرپرستی محبانه است، همچنین ولایت میان ابلیس جنی شیطانی با کافران از اهل طاغوت نیز رابطه سرپرستی محبانه است؛ یعنی آنان واقعاً یک دیگر را دوست دارند، بلکه اولیای شیطان و طاغوت به جای محبت خدا، محبت شیطان جنی را در دل دارند و محبانه به او عشق می‌‌ورزند و ولایت او را می‌‌پذیرند. از نظر قرآن، همان طوری که ولایت الهی دارای مظاهری است که در ولایت مظاهر خدا از اولیای الهی خود را نشان می‌‌دهد، ولایت طاغوت در مظاهر شیطانی افرادی چون فرعونیان ظهور می‌‌یابد. این گونه است که هماره ولایت طاغوت و طاغوتیان در برابر ولایت الله و اولیای الهی قرار می‌‌گیرد.[۳]

از نظر آموزه‌های قرآنی همان طوری که مؤمنان اولیای الهی هستند، در برابر کافران اولیای طاغوت هستند و در راه او به او خدمت می‌‌کنند و در این امر از هیچ کوشش و تلاشی برای تقویت راه طاغوت ابلیس شیطانی کم نگذارند و کوتاهی نمی‌کنند.[۴].[۵].

اطاعت طاغوت و آثار آن از نظر قرآن

از نظر قرآن، همان طوری که مؤمنان تابع ولایت الهی و مظاهر او هستند و از آنان اطاعت و اتباع می‌‌کنند، کافران با همه اقسام و انواع آن، تابع ولایت طاغوتی شیطان جنی و مظاهر او هستند و به جای اطاعت از خدا، از طاغوت و شیاطین اطاعت می‌‌کنند.[۶]

از نظر آموزه‌های قرآنی، علت جنگ کافران با مؤمنان، پیروی و اطاعت آنان از طاغوت و راه اوست[۷]؛ زیرا آنان محبت طاغوت و سرپرستی او را پذیرفته و از محبت خدا و سرپرستی خدا اعراض می‌‌کنند. البته از نظر قرآن، هر کسی که به هر شکلی با کافران و ولایت آنان ارتباط و رکون و گرایش داشته، و برائت تمام وکمال از آنان نداشته باشد، جزو پیروان طاغوت خواهد بود. بر این اساس فرقی نمی‌کند که شخص مسلمان یا اهل کتاب باشد و خواه کافر رسمی و علنی؛ زیرا از نظر قرآن، ولایت الهی با ولایت طاغوتی قابل جمع نیست؛ پس کسی که به هر شکلی گرایشی به ولایت طاغوت دارد، از خلوص ایمان بهره ای نبرده و محبت خالصانه ای به خدا و راه رشد ندارد که اطاعت از خدا و کراهت از کفر و طاغوت و عصیان در آن شرط اساسی است.[۸]

بر همین اساس است که از نظر قرآن، گرایش اهل کتاب به طاغوت و ولایت طاغوتی عامل ضلالت و گمراهی آنان و خروج از صراط مستقیم عبودیت و اسلام خواهد بود.[۹]

یکی از دلایل نکوهش و سرزنش خدا نسبت به اهل کتاب به سبب همین گرایش آنان به طاغوت بلکه به یک معنا ایمان به آنان است؛ زیرا ایمان و کراهت از یک چیز در دل همزمان جمع نمی‌شود، پس اگر کسی محبت خدا را دارد، در همان حال نمی‌تواند محبت ضد آن را داشته باشد؛ چنان که وقتی شخصی ایمان به خدا دارد، نمی‌تواند ایمان به ضد خدا داشته باشد. کسی که به طاغوت و جبت ایمان دارد، در حقیقت ایمان به خدا ندارد.[۱۰] از نظر قرآن، علت این که گروهی از مسلمانان و اهل کتاب به طاغوت گرایش بلکه حتی ایمان می‌‌آورند، بهره‌مندی ناقص و غیر جامع آنان از علوم وحیانی کتب آسمانی است؛ زیرا کسی که بر کتب آسمانی علم تمام و کامل نداشته و از آن بهره تمام نبرده باشد با علم ناقص خویش گرفتار ایمان به طاغوت می‌‌شود و از راه خدا دور می‌‌گردد.

از نظر قرآن، کسانی که گرفتار ایمان به طاغوت می‌‌شوند و از طاغوت اجتناب نمی‌کنند و تنها به بندگی خدا و ولایت او ایمان نمی‌آورند، فرجام شوم و بد است.[۱۱] این افراد با تکذیب آیات خدا و ورود به گروه تکذیب کنندگان خدا و پیامبران به سرنوشت طاغوت و طاغوتیان گرفتار می‌‌آیند و عاقبت خوبی نخواهند داشت. خدا به اهل کتاب و مسلمانانی که گرایش به طاغوت می‌‌آورند هشدار می‌‌دهد که این گونه گرایش‌ها و ایمان‌های ناقص به خدا و پیامبران موجب می‌‌شود تا مغضوب الهی شده و گرفتار لعنت شوند و خدا حتی در همین دنیا آنان را مجازات کند و به خوک و بوزینه و مانند آنان تبدیل کند.[۱۲]

در حقیقت از نظر قرآن، مسخ شدگان از مسیحیان و یهودیان به سبب عبودیت و اطاعت از طاغوت و ایمان به آن گرفتار بلیه بزرگ مسخ در همین دنیا شدند؛ زیرا حقیقت آنان پس از ابتلاء ارتداد در قالب عبودیت و اطاعت از طاغوت، چیزی جز خوک و بوزینه نبود.[۱۳] از نظر قرآن هر کسی که به طاغوت ایمان آورد حتی اگر در نام مسلمان و اهل کتب آسمانی و وحیانی باشد، از ولایت الهی خارج شده و از نصرت و یاری خدا نیز محروم می‌‌شود و خدا دستگیر آنان نشود.[۱۴]

از نظر آموزه‌های قرآنی، عبادت طاغوت و اطاعت از او از سوی هر کسی از جمله مدعیان اسلام و ایمان، زمینه‌سازی قرار‌گیری آنان در بدترین جایگاه و منزلت در پیشگاه خدا قرار می‌‌دهد.[۱۵].[۱۶].

تقویت طاغوت و جنگ در راه طاغوت

از نظر قرآن، طاغوت کسی است که در برابر خدا قرار گرفته است؛ بنابراین، ولایت طاغوت به معنای خروج از ولایت الهی است.[۱۷] وقتی ولایت الهی در برابر ولایت طاغوت قرار می‌‌گیرد، بنابراین، راه خدا در برابر راه طاغوت است. این گونه است که فلسفه و سبک زندگی الهی با فلسفه و سبک زندگی طاغوتی فرق دارد. این تضاد بارها در قرآن به اشکال گوناگون بیان شده است. پس هماره راه ایمان با راه کفر و راه خدا با راه طاغوت و شیطان در تضاد خواهد بود.[۱۸]

از نظر قرآن، کافران در راه طاغوت قرار می‌‌گیرد و در راه آن جنگ می‌‌کنند؛ زیرا از ولایت الهی خارج شده و از راه خدا بیرون رفته و به ولایت و راه طاغوت در آمده‌اند. بنابراین این کافران هستند که در راه طاغوت به جنگ و مقاتله و کشتار می‌‌پردازند و مؤمنان را می‌‌کشند تا ولایت طاغوت را حاکمیت بخشند و راه او را برای هم کیشان خویش هموار سازند. بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن کافران که تحت ولایت سرپرستی و محبت شیطان طاغوتی هستند، هماره در اندیشه تقویت و تحکیم طاغوت و راه او هستند و از هیچ کاری در این امر دریغ نمی‌ورزند. از همین روست که نقشه‌های بسیاری می‌‌کشند و توطئه و مکر بسیار می‌‌ورزند؛ البته از نظر قرآن با همه این برنامه و توطئه‌های شیطانی راه به جایی نمی‌برند؛ زیرا اصولا خانه کفر و طاغوت بی‌بنیاد و سست بنیاد و به تعبیر قرآنی ضعیف است. از این روست که مکر شیطانی در برابر مکر الهی هیچ است که خدا خیر ماکرین است. بر این اساس، کافران و اولیای شیطان و طاغوت با همه مکر و کید خودشان راه به جایی نمی‌برند و نمی‌تواند مؤمنان و ایمان و ولایت الهی را مغلوب سازند و چیره بر جهان شوند.

از نظر قرآن هر کسی که به طاغوت گرایش داشته باشد و تحت ولایت او از نظر سیاسی و اقتصادی و نظامی یا حتی داوری و قضایی برود، از ولایت الهی خارج شده است؛ زیرا پذیرش قضاوت و داوری آنان به معنای پذیرش ولایت سرپرستی و سیاسی آنان است.[۱۹] پس کسانی که از مسلمانان و اهل کتاب که گرایش به طاغوت و کافران و اولیای طاغوت دارند، در حقیقت از راه خدا به راه شیطان پیوسته‌اند. کسانی که ولایت طاغوت می‌‌پیوندند از ولایت الهی خارج شده‌اند و نصرت و یاری و ولایت الهی را نخواهند داشت. مسلمانان می‌‌بایست این افراد را تحریم کنند و از آنان اعراض کنند؛ زیرا ولایت الهی با ولایت طاغوتی در تضاد است و جمع نمی‌شود.[۲۰].[۲۱].

منافقان و پذیرش ولایت طاغوتی

از نظر قرآن، منافقان مدعی ایمان در ظاهر هستند ولی گرایش باطنی و قلبی به کفر دارند. براین اساس حتی اگر تظاهر به ایمان و اسلام می‌‌کنند، ولی برخی از رفتارها احوالات آنان ایشان را رسوا می‌‌کند. از نظر قرآن، منافقان هر چند که به ظاهر تابعیت امت اسلامی و کشورهای اسلامی را دارند، ولی در باطن تابعیت کشورهای کفر را در دل داشته و بدان گرایش داشته و برای آن تلاش می‌‌کنند و در خدمت جاسوسی آنان هستند تا ولایت طاغوت غلبه کرده و مؤمنان شکست بخورند و ولایت الهی مؤمنان از میان برود.

از آن جایی که ولایت طاغوت ابعاد و اشکالی دارد، خدا از هر گونه رکون و گرایش به ولایت طاغوت نهی کرده و پیامبر(ص) مامور است تا مردمان را از هر گونه رکون و ولایت طاغوتی بازدارد و انذار دهد.[۲۲] پس همان‌گونه که پیامبر(ص) از مراجعه به طاغوت نهی شده، همچنین خدا ایشان را موظف و مامور کرد تا مسلمانان را از مراجعه به طاغوت باز دارد. از همین روست که پیامبر(ص) منافقان را به سبب همین مراجعه به طاغوت در امر داوری و قضاوت سرزنش کرده است.

البته چنان که گفته شد منافقان تمایل قلبی به امر ولایت طاغوت و حکومت و داوری آنان دارند، ولی گاه حتی دست از تظاهر بر می‌‌داشتند و به سوی آنان می‌‌شتافتند که این خود عامل رسوایی آنان می‌‌شود. گاه منافقان این عمل تولی به طاغوت را به بهانه ایجاد رفاقت و الفت و توفیق و وفاق میان پیامبر(ص) و امت اسلام با دیگران انجام می‌‌دهند؛ در حقیقت برای توجیه رفتار خلاف عقل و نقل خود را واسطه صلح و آشتی معرفی می‌‌کنند تا بتوانند تمایل قلبی خویش را بپوشانند.[۲۳]

به هر حال، از نظر قرآن، هر کسی به ولایت طاغوت و راهش گرایش داشته و به آنان مراجعه کند، از دایره مؤمنان و ایمان خارج شده‌اند؛ زیرا ولایت طاغوت و راه طاغوت در تضاد با ولایت الله و راه الهی است. پس این نوع اعمال از سوی هر کسی به معنای خروج از ایمان است.[۲۴] از نظر قرآن، ارجاع به داوری طاغوت از خواسته‌های شیطان، ناسازگار با ایمان و قرآن، داوری به ناصالح، خروج از ایمان به کفر، عامل گمراهی و ضلالت، نشانه سبک‌سازی رحمت پیامبر است و اگر توبه و استغفار نکنند، کافر و طاغوتی از دنیا می‌‌روند.

بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآنی هر کسی به ولایت طاغوت گرایش و برای قضاوت و داوری و حل اختلاف به عنوان حکمیت به آنان مراجعه کند، به خویش ظلم کرده، خود و جامعه اسلامی را دچار مصیبت و مشکلات کرده و به خدا و پیامبرش اهانت کرده است. اصولا از نظر قرآن، پذیرش ولایت طاغوت چیزی جز خروج از نور ایمان به ظلمات کفر و گمراهی و ضلالت نیست.[۲۵].[۲۶].

ضرورت کفر و برائت از طاغوت و آثار آن

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، ایمان به خدا جز با محبت به خدا و اطاعت از او و اولیای او و کراهت و بغض نسبت به کفر و فسوق و عصیان تحقق نمی‌یابد؛ بنابراین لازم است تا ولایت الهی را برائت همراه شود و با کفر به طاغوت عجین شود. از نظر قرآن در همه شرایع اسلامی کفر به طاغوت و موضع‌گیری علیه آن جزو ولایت الهی است.[۲۷] از نظر قرآن، لزوم اعلان کفر به طاغوت با زبان و همراه با تصدیق قلبی نسبت به این کفر[۲۸] باید همراه شود و انسان به حکم اراده و اختیار می‌‌بایست این ایمان به خدا و کفر به طاغوت را به نمایش گذارد.[۲۹]

از آن جایی که ولایت نسبت به طاغوت به هر شکلی عامل سقوط و انحراف جامعه است[۳۰]، برای رهایی از سقوط در دنیا و آخرت و رهایی و رسیدن به صعود و سعادت در دنیا و آخرت لازم است تا نسبت به طاغوت کفر ورزید و این گونه ایمان خویش را تثبیت کرد. از نظر قرآن، کفر به طاغوت و ایمان به خدا موجب استواری انسان در راه مستقیم عبودیت و اطاعت و ولایت الله و راهی محکم و مطمئن برای بشر است.[۳۱] از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، ایمان به خدا و کفر به طاغوت، موجب نیل انسان به ولایت الهی خاص می‌‌شود و خدا توجه و اهتمام خاصی به آنان می‌‌کند.[۳۲] همچنین از نظر قرآن، کفرورزی به طاغوت و ایمان به خدا به معنای تمسک و چنگ زندن به رسیمان محکم الهی است. همچنین تولی و تبری موجب می‌‌شود تا انسان به رشد و هدایت خاص دست یابد.

پس اگر انسان با ولایت طاغوت از نور به ظلمات می‌‌رود، و جامعه انسانی به انحراف سوق داده می‌‌شود، کفر نسبت به ولایت طاغوت و تولی به ولایت الله موجب می‌‌شود که انسان نه تنها در نور باقی بماند، بلکه نور ایمان در حال افزایش و تثبیت است و این گونه جامعه از انحراف و فروپاشی در سایه ولایت الهی به ثبات می‌‌رسد. همچنین از نظر قرآن، کفر به طاغوت موجب می‌‌شود که از دوزخ و جاودانگی در ظلمات دنیا و آخرت به نور در آید و در زمین منور به اشراق نور الهی در قیامت سعادت مند و خوشبخت جاودانه قرار گیرد.[۳۳].

اسلام؛ نفی ولایت طاغوت و اثبات ولایت الهی

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن: «قولوا لا إله إلا الله، تفلحوا»؛ لا اله الا الله بگویید تا رستگار شوید»، شعار رستگاری و اساس فکری و عملی مسلمانی است. این شعار از دو بخش نفی و اثبات تشکیل شده است: الف: نفی هر گونه معبود؛ ب: اثبات معبودی به نام خدا. در حقیقت شعار می‌‌گوید: جز الله معبود و خدایی نیست و خدایی غیر از الله نیست. پذیرش این شعار بدین معناست که اصولا غیر از خدا معبودی نیست تا قابل پرستش و اطاعت باشد و همگی به حکم خالقیت و ربوبیت الله، باید در برابر او تسلیم باشند و تنها بر اساس دستورها و آموزه‌ها و نیز رضایت او عمل کنند. در حقیقت یک طرف معبودی به نام الله و در طرف دیگر آفریده‌هایی به نام بندگان خدا وجود دارند. در این میان بندگی انسان و جن نسبت به خداوند به سبب اصل اراده و اختیار و آزادی انتخاب در مقام تشریع، باید بیش‌تر از هر آفریده ای دیگری باشد؛ زیرا از عقل و اراده ای برخوردار است که او را به مقام دانایی و توانایی ارادی برای بندگی می‌‌رساند.[۳۴] به سخن دیگر، انسان هر چند در مقام تکوین، به سبب اراده و اختیار، آزاد است تا بندگی را در قالب ایمان و شکر برگزیند تا علیه بندگی در قالب کفر و کفران قیام کند[۳۵]؛ اما در مقام تشریع، موظف و مکلف است تا ایمان و شکر را برگزیند تا رستگار شود و خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی را با بندگی اختیاری و ارادی برای خود رقم زند؛ وگرنه باید آماده رفتن به دوزخ فراق و عذاب باشد. خداوند در آیه ۲۹ سوره کهف به دو مقام تکوین وتشریع و تفاوت‌هایی آنها اشاره کرده و می‌‌فرماید: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۳۶]

پس از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، هر انسانی هر چند در مقام تکوین دارای اراده و حق انتخاب است، ولی در مقام تشریع، وظیفه و تکلیف آن است که به اراده و اختیار خویش، آزادانه بندگی را اختیار کرده و به اطاعت خداوند بر اساس شریعت بپردازد و خود را از بندگی و ولایت الهی بیرون نبرد و در ولایت طاغوت قرار ندهد. قرآن عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت را به عنوان دو رکن اساسی تعالیم انبیا معرفی کرده[۳۷] و پرهیز از عبادت و اطاعت طاغوت را از اوصاف اولواالالباب و خردمندان دانسته[۳۸] و بر لزوم اجتناب از عبادت طاغوت دستور داده است.[۳۹] این در حالی است که گروهی از امّت‌ها به اطاعت و عبادت مستمرّ از طاغوت را حتّی پس از دعوت انبیا و فرمان نسبت به اجتناب از آن، پرداخته‌اند و این گونه در گمراهی و ضلالت افتادند.[۴۰]

از نظر قرآن، طاغوت کسی است که علیه ولایت الهی بسیار طغیان ورزیده و به اطاعت از دستورهای الهی نمی‌پردازد و تکالیف خود را به جا نمی‌آورد. از جمله مهم‌ترین طاغوت و طواغیت، ابلیس شیطانی است که خود طغیان کرده و دیگران را به طغیان گری می‌‌خواند.[۴۱] در آیات قرآنی، پیروان و همراهان ابلیس به شیاطین جنی و انسی تعبیر شده‌اند؛ زیرا با شیطینت نمی‌گذارند مردم به وظیفه و تکلیف الهی خود عمل کرده و بندگی نمایند و اطاعت خداوند کنند. البته بر اساس آیه ۲۵۶ سوره نساء و همچنین آیه ۶۰ سوره نساء، انسان مختار است تا به اختیار خویش نسبت به خداوند ایمان آورده و یا نسبت به طاغوت کفر ورزد؛ ولی چنان که بیان شد باید تبعات و پیامدهای این انتخاب خود را نیز بپذیرد؛ زیرا پذیرش اختیاری و انتخابی ولایت الهی موجب تقرب و فلاح و رستگاری و دست یابی به بهشت آرامش و آسایش می‌‌شود؛ در حالی که انتخاب ولایت طاغوت موجب دوری از خداوند و رفتن به دوزخ عذاب خداوندی می‌‌شود. خداوند همچنین در آیه ۶۰ سوره نساء، کفر به طاغوت را به عنوان یک تکلیف عمومی در همه شرایع اسلامی از آدم(ع) تا خاتم(ص) دانسته و بر لزوم آن تاکید دارد؛ زیرا کفر به طاغوت به معنای زمینه‌سازی برای اثبات ایمان به خدا است؛ زیرا کسی به طاغوت ایمان می‌‌آورد که ایمان به خدا را نفی کرده و نسبت به خدا کافر شود. پس کفر به طاغوت یک حکم الهی در همه شرایع الهی و اسلامی است.

از نظر قرآن این کفر به طاغوت باید زبانی همراه با تصدیق قلبی باشد؛ به این معنا که نه تنها در قلب ولایت طاغوت را نپذیرد و با آن مخالفت ورزد، بلکه باید به زبان آن را آشکار کند و دل و زبان علیه طاغوت باشد؛[۴۲] زیرا طاغوت کسی است که زیر بار ولایت الهی نمی‌رود و حاضر نیست تا بندگی و عبودیت نماید و در چارچوب شریعت عمل کند. بر اساس این آیات الهی، هر گاه مسلمانی با کسی یا چیزی مواجه و رو به رو شد که هماره رفتاری بیرون از بندگی داشته و از اطاعت خداوند و شریعت او سرباز می‌‌زند و مردم را به خود و رفتار دور از بندگی و ولایت الهی می‌‌خواند، باید او را به عنوان طاغوت شناخته و با آن مبارزه کند.[۴۳]

خداوند در تبیین علل کفر به طاغوت و ولایت طاغوتی به آثار آن توجه می‌‌دهد تا انسان با شناختی کامل به نفی طاغوت و ولایت او پرداخته و کفر ورزد؛ زیرا آموزه‌های وحیانی قرآن اگر به تزکیه توجه می‌‌دهند، بر اساس تعلیم و ایجاد دانایی است تا انسان دانسته به مخالفت یا موافقت امری بپردازد و هرگز کسی را کورکورانه به انجام یا ترک عملی دعوت نکرده و فرمان نمی‌دهند. خداوند چند علت به عنوان آثار پذیرش کفر به ولایت طاغوت بیان کرده که عبارتند از:

  1. استواری و اطمینان: از نظر قرآن کفر به طاغوت بستری برای پذیرش ولایت الهی و راهی محکم و استوار و اطمینان بخش برای انسان است[۴۴]؛
  2. دست یابی به ولایت خاص الهی: ایمان به خدا و کفر به طاغوت، موجب نیل به ولایت خاص الهی است که در آیات ۲۵۶ و ۲۵۷ سوره بقره به آن توجه داده شده است؛
  3. رشد و هدایت: کفر به طاغوت، همراه با ایمان به خداوند، موجب رشد و هدایت انسان است[۴۵]
  4. تمسک به ریسمان الهی: کفر ورزیدن به طاغوت و ایمان به خدا، باعث چنگ زدن به ریسمان محکم الهی است[۴۶]؛ این ریسمان، الهی همان قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان است که در آیات قرآن به عنوان حبل الله معرفی شده است. این حبل الله آویخته میان خدا و خلق است. هر کسی به این ریسمان بیاویزد بالا می‌‌رود و ترقی پیدا کرده و به مقام قرب منزلت دست می‌‌یابد؛
  5. رهایی از غوایت: از نظر قرآن انسان دو راه بیش‌تر در برابرش ندارد: هدایت و غوایت. هدایت نام دیگری از ایمان، شکر، سعادت، قرب و مانند آنها است؛ چنان که غوایت نام دیگری برای کفر، کفران و شقاوت، بعد و مانند آنها است. کفر به طاغوت در حقیقت نفی کفر و کفران به خداوند و رهایی از شقاوت و بدبختی و عذاب دوزخ است.[۴۷]
  6. گمراهی: خداوند در اطاعت قرآنی، اطاعت از طاغوت را موجب گمراهی و بیرون رفتن از صراط مستقیم الهی دانسته است.[۴۸].[۴۹].

پذیرش ولایت طاغوت

چنان که گفته شد، طاغوت هر کسی است که ولایت الهی را نمی‌پذیرد و نسبت به آن بسیار طغیان می‌‌ورزد؛ طاغوت، بر وزن فعلوت، همانند ملکوت، ولی طاغوت لام الفعل بر عین الفعل مقدّم شده است و چون مصدر است بر مبالغه بسیار دلالت دارد.[۵۰] طاغوت اصطلاحی قرآنی و به معنای هر متجاوز و معبود غیر خداوند است؛ از همین رو، به جادوگر، کافر، کاهن، جنیّان سرکش و بازدارنده از حق، طاغوت اطلاق شده است.[۵۱] خداوند در آیه ۲۵۷ سوره بقره، توجّه به عاقبت و عقوبت اهل کفر را زمینه‌ساز اجتناب آدمی از کفر و پذیرش ولایت طاغوت می‌‌داند و این گونه به مؤمنان نشان می‌‌دهد که چگونه توجه به آثار امری می‌‌تواند به عنوان یک بازدارنده از کاری عمل کند. پس لازم است پیش از آنکه نسبت به کفر و یا ایمان به طاغوت سخن گفته شود، آثار آن بیان شود تا انگیزه برای رویکردی اجتنابی مؤمنان شود.

در آیات قرآنی برای ولایت طاغوت و پذیرش آن نیز آثار و تبعات زشتی بیان شده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. انحراف جامعه: حاکمیّت و ولایت طاغوت، موجب انحراف جامعه، از نور به ظلمت‌ها و تباهی‌های فکری و اخلاقی و رفتاری است.[۵۲]
  2. بیرون رفتن از نور: از نظر قرآن هر کسی تن به ولایت طاغوت سپارد، نور ایمان را از دست داده و در انواع ظلمت‌ها فرو می‌‌رود.[۵۳] این آیه بر این نکته تاکید دارد که حقیقت نوری همراه یکی است؛ اما ظلمت‌ها متفاوت و متضاد هستند و همین نیز انسان را بیش‌تر دچار سرگردانی و تحیر می‌‌کند؛
  3. گرفتاری در ظلمات: انسان با پذیرش طاغوت نه تنها نور را از دست می‌‌دهد بلکه دچار انواع و اقسام ظلمات خواهد شد.[۵۴]
  4. محرومیت از نصرت الهی: همان طوری که ولایت طاغوت به معنای خروج از ولایت الهی است، همچنین کسانی که به ظاهر اهل ایمان و اسلام هستند و به ولایت و حکومت طاغوت از انس و جن را پذیرفته‌اند، از هر گونه نصرت الهی نیز محروم خواهند شد.[۵۵]
  5. لعن الهی: کسی که ولایت طاغوت را پذیرفته، از سوی خداوند ملعون بوده و لعن می‌‌شود.[۵۶]
  6. دوزخ و بدترین مکان ها: پذیرش ولایت طاغوت به معنای گرفتاری در دوزخ خشم الهی و بدترین مکان‌ها است.[۵۷]
  7. جاودانگی در دوزخ: پذیرش طاغوت نه تنها موجب رفتن آدمی به دوزخ است، بلکه موجب بقای جاودانه انسان در دوزخ می‌‌شود به طوری که از آن رهایی نخواهد یافت.[۵۸] همچنین خداوند در آیات ۱۷ تا ۱۹ سوره زمر هشدار می‌‌دهد پیامبر(ص) نیز ناتوان از نجات طاغوت پرستان، از عذاب جهنّم به شفاعت خود است. پس هیچ کسی نمی‌تواند طاغوت پرستان را از عذاب جاودانه دوزخ نجات دهد حتی اگر آن شفاعت کننده پیامبر(ص) باشد؛ همچنین اگر اراده و مشیت الهی نباشد کسی در دنیا مسلمان نمی‌شود، اگر مشیت الهی نباشد کسی از دوزخ نجات نخواهد یافت. خداوند در قرآن به پیامبر(ص) نسبت به هر دو موضوع و مسأله هشدار و توجه می‌‌دهد. در تفاسیر این درباره آمده است: جمله «أفأنت تنقذ…» به این جهت است که پیامبر(ص)علاقه شدیدی به مسلمان شدن مشرکان داشت و معنای آیه این است: تو نمی‌توانی اسلام را بر قلب آنان وارد نمایی چه بخواهند یا امتناع از پذیرش نمایند، عدم پذیرش ایمان از سوی آنان، برای تو مسئولیّت ایجاد نمی‌کند.[۵۹]
  8. گمراه‌ترین راه: در میان راه‌ها برخی از دیگری بدتر و گمراه‌تر است؛ زیرا از صراط مستقیم بسیار دور است. پذیرش ولایت طاغوت، دور‌ترین راه از صراط مستقیم است.[۶۰] پس کسی که ولایت طاغوت را می‌‌پذیرد از صراط مستقیم چنان دور می‌‌افتد که کم‌تر می‌‌توان از او امید بازگشت و قرار گرفتن در راه مستقیم را داشت.
  9. مسخ در دنیا و آخرت: خداوند در آیه ۶۰ سوره مائده بیان می‌‌کند گرفتاری اهل کتاب به لعنت و غضب خداوند و مسخ شدن به میمون و خوک، سزای رفتار زشت آنان، به سبب پرستش طاغوت بوده است. پس مسلمان باید بداند اگر دنیا مسخ ظاهری انجام نمی‌شود ولی در قیامت با چهره مسخ شده در محشر حضور خواهد یافت.
  10. سیطره و ولایت ابلیس و شیطان: رجوع کنندگان به طاغوت برای داوری، تحت سیطره و نفوذ شیطان هستند. بنابراین، اگر بخواهیم کسانی که تحت ولایت شیطان هستند را بشناسیم، می‌‌توانیم به مراجعه کنندگان به طاغوت اشاره کنیم[۶۱]؛
  11. ظلم به خود: از نظر قرآن مراجعه به طاغوت و پذیرش ولایت و حاکمیت و قضاوت او از مصادیق ظلم به نفس و ستم به خویشتن است[۶۲]؛
  12. گرفتاری جامعه به مصیبت و بلا: بر خلاف تصور ساده اندیشانه برخی از مسلمانان، باید توجه داشت مراجعه به طاغوت و امید بستن به او همانند امید به سرابی است که نه تنها تشنگی را برطرف نمی‌کند بلکه فرصت سوز بوده و نیرو و توان جامعه را بر باد می‌‌دهد و جامعه را گرفتار انواع مصیبت‌ها و بلایا می‌‌سازد. خداوند هشدار می‌‌دهد و می‌‌فرماید ارجاع داوری به طاغوت، موجب ابتلای جامعه به مصائب و مشکلات خواهد شد نه درمان مشکلات و برونرفت از آن[۶۳]؛[۶۴].

علل و عوامل پذیرش ولایت طاغوت

به طور طبیعی هیچ انسانی دوست نمی‌دارد به جای ولایت الهی پذیرای ولایت طاغوتی شود که آثار و زیان‌های بسیاری را بر انسان تحمیل می‌‌کند. از این روست که خداوند در آیه ۵۱ سوره نساء پذیرش ولایت طاغوت را از سوی برخی از اهل کتاب شگفت انگیز دانسته است. به سخن دیگر، عاقل و خردمند با نگاهی به اثار و تبعات پذیرش ولایت طاغوت حاضر نمی‌شود تا ولایت طاغوتی را بپذیرد، اما چه علل و عواملی موجب می‌‌شود تا انسان ولایت طاغوت را بپذیرد، مهم‌ترین پرسش در این مرحله است. در پاسخ به این پرسش خداوند در قرآن به علل و عوامل و بسترهای پذیرش ولایت طاغوت اشاره کرده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. بهره‌مندی ناقص از آموزه‌های وحیانی: بهره‌مندی ناقص و غیر جامع از کتاب آسمانی، موجب انحراف اهل کتاب و ایمان آوردن آنان به طاغوت بوده است.[۶۵] بنابراین، باید به مسلمانان نیز هشدار داد که بهره‌مندی ناقص آنان نسبت به آموزه‌های وحیانی قرآن نیز موجب می‌‌شود تا آنان گرفتار طاغوت و پذیرش ولایت آن شوند. البته با نگاهی به سنت الهی بر جان و جامعه و جهان می‌‌توان در یافت که طابق النعل بالنعل، همان‌گونه که اهل کتاب با کفر به برخی از آموزه‌های کتب آسمانی گرفتار طاغوت وولایت آن شدند، مسلمانان با کفر نسبت به برخی از آموزه‌های وحیانی قرآن از جمله ولایت امیرمؤمنان امام علی(ع) گرفتار پذیرش ولایت طاغوت شده‌اند که هنوز نیز آثار و تبعات آن بر جهان اسلام باقی و برقرار است؛
  2. پرسش طاغوت: یکی از تند‌ترین واکنش‌های خداوند در قرآن، پذیرش ولایت طاغوت از سوی پیروان شرایع الهی است. خداوند این دسته از مسلمانان را به عنوان «عبده الطاغوت» یاد می‌‌کند که به جای پرسش و عبادت خداوند به عبادت و پرستش طاغوت پرداخته‌اند. پس آنان بت پرستی و صنم پرستی نداشتند، ولی به جای آن از کسانی پیروی کردند که اهل طغیان علیه شرایع اسلام بوده ‌اند. از این روست که آنان را به عنوان طاغوت و مسلمانان از شرایع اسلام را به عنوان بندگان طاغوت و پرستش کنندگان آن معرفی می‌‌کند. به سخن دیگر، اطاعت از آموزه‌های طاغوت و پذیرش افکار و اندیشه‌های آن در کنار افکار و عقاید اسلامی، چیزی جز پرستش و عبادت طاغوت نیست. بر این اساس، کسانی که سبک زندگی خود را به جای اصول شریعت اسلام، افکار و عقاید و رفتار لیبرالیزم و مانند آن قرار می‌‌دهند، از سبک اسلامی زندگی خارج شده و به عنوان پرستش کنندگان طاغوت معرفی می‌‌شوند. پس از نظر قرآن، تغییر سبک زندگی از اسلامی به سبک زندگی غیر اسلامی، همان پذیرش ولایت طاغوت و خروج از بندگی خدا به بندگی طاغوت است.[۶۶]
  3. کفر: از نظر قرآن مهم‌ترین عامل در گرایش به ولایت طاغوت کفر است. خداوند در ایه ۲۵۷ سوره بقره، کفر به خدا را، زمینه‌ساز پذیرش سرپرستی و حکومت طاغوت دانسته است.
  4. عدم پذیرش ولایت الهی: عدم پذیرش ولایت الهی، منجرّ به انحراف انسان از مسیر حق و پذیرش ولایت طاغوت است.[۶۷].[۶۸].

لزوم مبارزه با طاغوت و سبک زندگی طاغوتی

از نظر اسلام سبک زندگی مسلمان باید بر اساس آموزه‌های وحیانی اسلام و شرایع آن به ویژه شریعت محمدی(ص) باشد. بنابراین، هر مسلمانی از شرایع اسلامی از مسیحی و یهودی و مسلمان باید سبک زندگی خود را بر اساس شریعت تنظیم نماید و سامان دهد. ازنظر قران، مبارزه با طاغوت و طاغوتیان از وظایف و تکالیف هر مسلمانی است[۶۹]؛ زیرا راه خدا در تضادّ کامل با راه طاغوت و شیطان است در حقیقت همان طوری که لازم است تا با طاغوت به عنوان سردمدار کفر و طغیان علیه خدا و ولایت الهی، مبارزه و جهاد کرد، همچنین باید جنگ با دوستان شیطان از کافران و طاغوتی‌ها را در دستور کار قرار داد؛ زیرا جنگ علیه آنان، مصداق بارز جهاد در راه خدا است.[۷۰].[۷۱].

مصادیقی از مفهوم پذیرش ولایت طاغوت

بسیاری از مردم شاید ناتوان از تشخیص مصادیق پذیرش ولایت طاغوت باشند و برخی از اعمال را از مصادیق آن نشمارند؛ زیرا طاغوت و شیطان تلاش می‌‌کند تا مردم را گمراه کرده و از عبادت خدا و اطاعت و ولایت الهی به عبادت و اطاعت و ولایت طاغوت سوق دهند. از این رو، با شبهه افکنی و تشبیه باطل به حق و فریب مردم تلاش می‌‌کنند تا به این مهم و انحراف دست یابند. از نظر قرآن، همان طوری که طاغوت گمراه است، طاغوت پرستان نیز گمراه هستند و در همان مقام ومنزلت طاغوت قرار می‌‌گیرند[۷۲]؛ زیرا اینان نیز همان طاغوت مردمی گمراه هستند.[۷۳] از همین رو، خداوند به مسلمانان هشدار می‌‌دهد تنها به اولیای الهی برای کارها به ویژه قضاوت مراجعه کنند؛ زیرا ولایت الهی انحصاری است و تنها برای کسانی ثابت است که خداوند آنان را نصب می‌‌کند. پس مراجعه به غیر از اولیای الهی یعنی چهارده معصوم(ع) مراجعه به طاغوت است.[۷۴]

خداوند در آیه ۶۰ سوره نساء پس اثبات ولایت اولیای خود، می‌‌فرماید ارجاع داوری به حاکمان طاغوت، به منزله پذیرش حاکمیّت آنان است و همان مجازاتی که برای طاغوت و پیروان طاغوت است، برای مراجعه کنندگان نیز ثابت است. از همین روست که خداوند پیامبر(ص) را مأمور به انذار مراجعه کنندگان به طاغوت، برای داوری می‌‌کند تا مسلمانان از هر گونه مراجعه به غیر اولیای الهی پرهیز کنند.[۷۵] در حقیقت جمله «وعظهم» یعنی با ترساندن آنان از کیفر و عقاب خداوند و… آنان را پند بده.[۷۶] پس همان طوری که پیامبر(ص) موظّف به اعراض از مراجعه کنندگان به طاغوت برای قضاوت است، باید مردم از آن پرهیز کنند.[۷۷].

منافقان پذیرای ولایت طاغوت

افزون بر سست ایمان‌ها، منافقان مهم‌ترین کسانی هستند که هماره پذیرای ولایت طاغوت هستند. آنان با آنکه در جامعه اسلامی زندگی می‌‌کنند، ولی هماره علیه سبک زندگی اسلامی رفتار کرده و مخالفت خویش را به اشکال گوناگون نشان می‌‌دهند. مراجعه به طاغوت در ولایت و سرپرستی و قضاوت از جمله کارهایی است که منافقان انجام می‌‌دهند. خداوند در آیات قرآنی منافقان را به جهت مراجعه آنان به طاغوت برای داوری توبیخ می‌‌کند.[۷۸] البته آنان برای کار خودشان دلایلی عامه پسند می‌‌آورند. خداوند در قرآن بیان می‌‌کند منافقان، با ادّعای سبک کردن زحمت پیامبر(ص) و احسان به دشمنان، مراجعه خود به طاغوت برای داوری را توجیه می‌‌کنند.[۷۹]

آنان گاه در توجیه رفتار ضد ولایی و ضد اسلامی خود با ادّعای قصد ایجاد الفت میان طاغوت و پیامبر(ص) می‌‌کوشند تا در مراجعه به طاغوت، برای قضاوت توجیه کنند[۸۰] اما خداوند آگاه از تمایل قلبی منافقان به مراجعه به طاغوت و توجیه گری آنان است. در حقیقت اهداف آنان غیر آن چیزی است که علنی و آشکار کرده‌اند و خداوند آگاه است که منافقان خواهان قضاوت و داوری طاغوت‌اند و آن چه می‌‌گویند توجیهات ناروا و نادرست است.[۸۱] با آنکه خداوند در قرآن هر گونه مراجعه به طاغوت و به ویژه قضاوت و داوری را منع کرده و آن را مایه گمراهی دانسته است[۸۲] با این همه منافقان با توجیه گری بر آن هستند تا مراجعه را عادی‌سازی و بلکه مطلوب سازند و این گونه خود و دیگران را گمراه سازند. از نظر قرآن، اگر بخواهیم منافق را از مؤمن تشخیص دهیم یکی از نشانه‌های منافق مراجعه وی به طاغوت است. پس مراجعه به طاغوت برای داوری و حل اختلاف، نشانه بی‌ایمانی و نفاق شخص است.[۸۳] چنان که بر اساس همین آیات رجوع کنندگان به طاغوت برای داوری، تحت سیطره و نفوذ شیطان هستند و باید آنان را از اولیای شیطان بر شمرد.

خداوند به مؤمنان هشدار می‌‌دهد حتی تصمیم بر ارجاع داوری به طاغوت، با ایمان به قرآن و دیگر کتب آسمانی ناسازگار است و نباید تصمیمی در این باره اتخاذ شود چه رسد که اقدام وعملی هم باشد. اصولا از نظر قرآن ارجاع داوری به طاغوت، خواسته شیطان و امری شیطانی است و باید از آن اجتناب کرد پس منافقانی که به این کار اقدام یا تصمیم می‌‌گیرند به خواسته‌های شیطانی گردن نهاده‌اند. انسان مؤمن باید زیرک باشد و وقتی نشانه‌های نفاق را دید و شناخت و توجیه گری‌های آنان را دریافت نباید به ظاهر سخنان آنان فریب بخورد؛ زیرا آنان برای رهایی از فشار جامعه و طرد اجتماعی و یا دور زدن مؤمنان و مسلمانان، اظهار ندامت و پشیمانی خواهند کرد. پس تظاهر منافقان به ندامت از مراجعه به طاغوت[۸۴] برای داوری نباید موجب شود تا نفاق آنان نادیده و رفتار ایشان توجیه شود.[۸۵].

برادران و پیروان شیاطین

از نظر قرآن، انسان‌ها و جنیان یا تحت ولایت الله قرار دارند یا در ولایت الشیطان؛ زیرا گزینه سومی وجود ندارد؛ چراکه تقابل میان ولایت الله با ولایت الشیطان، تقابل نقیضین و سلب و ایجاب است تا جایی که اگر کسی ولایت الله داشته باشد، از ولایت الشیطان خارج بوده و بر عکس کسی که تحت ولایت الشیطان قرار می‌‌گیرد از ولایت الله خارج می‌‌شود. از نظر قرآن، شیطنت حالتی از سرکشی و تمرد است که ویژه ابلیس نیست، بلکه هر انسان و جنی و حیوانی بدان گرفتار می‌‌آید.[۸۶] بنابراین، در آیات قرآنی سخن از ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۸۷] است.

البته از نظر قرآن، ابلیس نماد اصلی و نخستین شیطنت در میان موجودات است؛ از همین روست هر گاه به شکل مطلق واژه شیطان به کار می‌‌رود، مراد از آن ابلیس است که اولین بار با شیطنت خویش حضرت آدم و حوا[۸۸] را از بهشت بیرون راند و موجبات هبوط آنان را فراهم آورد و لباس تقوای الهی را از تن ایشان خارج کرده و زشتی‌های انسانی را نمایان ساخت.[۸۹] بر اساس گزارش‌های قرآنی، ابلیس در عمل شیطانی خویش از سوگند دروغ، وسوسه، فریبکاری غرورآمیز، وعده‌های دروغین و مانند آنها بهره برد تا به نتایج دلخواه خویش برسد و انسان را از خلافت الهی و عبودیت دور سازد و موجبات هبوط بلکه سقوط را فراهم سازد.[۹۰]

از نظر قرآن، شیاطین انسی و جنی تلاش می‌‌کنند تا با بهره‌گیری از همه ابزارهای باطل و ناحق و فتنه گری شرایطی را فراهم آورند که انسان‌ها از ولایت الله خارج شوند و به جای اطاعت از خدا و معصومان(ع) از شیاطین جنی و انسی پیروی و اطاعت کرده و سر به آستان بندگی آنان بسایند. آنان در این کار حتی گاه شرایطی را فراهم می‌‌آورند که شخص گمان می‌‌کند که از فرشتگان ماموران الهی پیروی می‌‌کند یا به بندگی آنان می‌‌پردازد، در حالی که در حال بندگی و عبودیت جنیان شیطانی است.[۹۱] خدا در قرآن بیان می‌‌کند افرادی که تحت ولایت طاغوت شیطانی قرار دارند، از ویژگی‌های چندی بهره مند هستند که از جمله آنان می‌‌توان به اسراف اعتقادی و اقتصادی[۹۲]، تبذیر اقتصادی[۹۳]، استکبار سیاسی و اجتماعی[۹۴]، اصرار بر گمراهی[۹۵]، علم بی‌عمل[۹۶]، استضعاف فکری و فرهنگی[۹۷] و مانند آنها اشاره کرد.[۹۸].

پیروان دولت‌های شیطانی

از نظر قرآن، کسانی از شیاطین جنی و انسی و دولت‌های استکباری شیطانی پیروی و اطاعت می‌‌کنند و آنان را معبود خویش قرار می‌‌دهند و برایشان سینه چاک می‌‌کنند، که گرفتار اخلاق و رفتارهای نادرست و زشت هستند. مهم‌ترین ویژگی‌های اخلاقی آنان را می‌‌توان این موارد دانست:

  1. دروغگویی: پیروان دولت‌های استکباری شیطانی، انسان‌های صادقی نیستند و صدق و راستی در آنان وجود ندارد. به سخنان ایشان نمی‌توان اعتماد کرد؛ زیرا قول و قرارها و وعده‌های آنان پوچ و دروغ است. آنان اهل افک و افترا به دیگران هستند و اتهامات ناروایی را به دیگران نسبت می‌‌دهند که باید گفت خود اهل آن هستند. این گونه است که اینان به دنبال شیاطین و دولت‌های شیطانی می‌‌روند و از سخنان افک و باطل آنان پیروی می‌‌کنند و در رسانه‌های خویش بوق تبلیغاتی دولت‌های شیطانی از جمله آمریکا و اسرائیل می‌‌شوند.[۹۹]
  2. دنیاطلبی و جاودانگی در دنیا: از دیگر ویژگی‌های این افراد می‌‌بایست به دنیاطلبی آنان اشاره کرد. این افراد یا اصولا گرایشی به آخرت ندارند، یا در انتخاب میان دنیا و آخرت، نقد دنیا را می‌‌گیرند و نسیه آخرت را رها می‌‌کنند. از همین روست که همه تلاش خویش را می‌‌کنند که نه تنها دنیای بهتری برای خودشان از نظر مالی و شهوانی و مانند آنها فراهم آورند، بلکه برای رهایی از مرگ و دست یابی به زندگی جاودانه دنیوی تلاش می‌‌کنند و از همه امکانات مالی و معنوی برای جاودانگی در دنیا سود می‌‌برند.[۱۰۰] از آن جایی که دنیا طلب هستند، نسبت به جهاد و جنگ واکنش منفی دارند؛ زیرا می‌‌ترسند که جان خویش را از دست بدهند و نتوانند از زندگی دنیوی بهره مند باشند.[۱۰۱]
  3. گناه: این افراد اهل گناه و فسق و فجور هستند و نسبت به شریعت گریزان بوده و دشمنی می‌‌ورزند. رسانه‌های شیطانی برای آنان بسیار باب میل است؛ زیرا همان چیزی را که می‌‌خواهند به ایشان می‌‌گویند و آنان را تشویق و ترغیب می‌‌کنند تا در مسیر باطل و گناه گام بردارند و زندگی آلوده خویش را آلوده‌تر سازند.[۱۰۲] براین اساس هنجارشکنی و مخالفت با ارزش‌های اجتماعی و عرفی پسندیده امری است که در میان این افراد نهادینه شده است؛ چنان که افک و افتراء و دروغ برای آنان ملکه شده است.
  4. هواپرستی: از نظر قرآن کسانی که پیرو هواهای نفسانی هم چون شهوت و غضب هستند، در دام شیاطین انسی و جنی قرار می‌‌گیرند و دولت‌های شیطانی بر آنان مسلط شده و آنان را به کارگزاران و بندگان بی‌جیره و مواجب خویش تبدیل می‌‌کنند. از نظر وحی قرآنی این افراد ممکن است حتی از عالمانی باشند که دارای مراتب علمی و عملی بالایی هستند و از جایگاه ویژه علمی و اجتماعی بلندی برخوردار باشند، اما در دام شیطان و هواهای نفس گرفتار شده و برده و بنده شیاطین و دولت‌های استکباری می‌‌شوند؛ چنان که بلعم باعورا از عالمان دارای کرامت در خدمت دولت استکباری شیطانی فرعون قرار گرفت و علیه موسی(ع) و ولایت الله اقدام کرد.[۱۰۳]
  5. آرزوهای شیطانی: کسانی که به جای امید گرفتار آرزوهای واهی می‌‌شوند، در دام شیاطین جنی و انسی و دولت‌های شیطانی می‌‌افتند؛ زیرا آنها با استفاده از همین آرزوهای واهی و بلند دام پهن می‌‌کنند و به صید آرزومندان اقدام می‌‌نمایند و با فریبکاری و دروغ مردمان را بنده وبرده خویش می‌‌سازند؛ چنان که وعده بهشت‌های دروغین آمریکایی و زندگی بهتر در دولت‌های شیطانی از جمله راهکارهای نفوذ بر مردمان ساده لوح و ساده دل است که شیاطین هماره به کار گرفته و می‌‌گیرند.[۱۰۴]
  6. شرک: از نظر قرآن کسانی که گرفتار شرک هستند و برای خدا شریکی قرار می‌‌دهند، در نهایت در دام شیطان و دولت‌های شیطانی می‌‌افتند و آنان ولایت خویش را جایگزین ولایت الله می‌‌کنند.[۱۰۵].[۱۰۶].

چگونگی رهایی از شیاطین مستکبر

خدا در قرآن، افزون بر این که عوامل گرفتاری آدمی به شیاطین را بیان می‌‌کند، موانع و بلکه عوامل رهایی از دست شیطان را نیز بیان می‌‌کند تا کسانی که گرفتار شیاطین جنی و انسی و دولت‌های استکباری شیطانی هستند بتوانند خود را از شرور آنان رها سازند و به ولایت الله در آیند و تحت حاکمیت نظام سیاسی ولایی قرار گیرند. از مهم‌ترین موانع رهایی از سلطه شیطانی و ابزار رهایی از دولت استکباری شیطانی می‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. ایمان به آخرت و توجه بدان: از نظر قرآن کسانی که به آخرت ایمان داشته باشند و زندگی خویش را بر مدار و محور آخرت ساماندهی کنند، از شیاطین جنی و انسی در امان مانده و از شرور آنان رها می‌‌شوند؛ زیرا اطاعت از خدا نمی‌گذارد کسی گرفتار اطاعت شیطان شود؛ چراکه ولایت الله در تناقض با ولایت شیطان است.[۱۰۷] البته خدا به این نکته توجه می‌‌دهد که تنها ایمان خالی کفایت نمی‌کند، بلکه می‌‌بایست این ایمان به شکلی در آید که انسان در هر کاری متوجه به امر آخرت باشد و هر کاری را که انجام می‌‌دهد نخست آخرت را در محاسبات خویش وارد سازد تا کاری بر خلاف آخرت‌گرایی انجام ندهد.[۱۰۸]
  2. توجه به صفات الهی: از نظر قرآن، برای رهایی از شرور شیاطین جنی و انسی و دولت‌های شیطانی می‌‌بایست انسان متوجه صفات الهی به ویژه علم و قدرت و حکمت و عزت الهی باشد؛ زیرا این صفات به انسان یاد آور می‌‌شود که خدای حکیم با هدف و فلسفه خاصی که دارد خلق را مدیریت و مهار می‌‌کند و عالم به کلیات و جزئیات امور هستی بلکه هر چیزی است؛ همچنین قدرت این را دارد که هر کاری را که حکمت و مشیت اقتضا می‌‌کند انجام دهد و انسان را به عزتی برساند که فراتر از دسترسی شیاطین است. توجه به این صفات است که انسان را از شرور شیطانی در امان قرار می‌‌دهد و هرگز در برابر شیاطین و دولت‌های استکباری و شیطانی تسلیم نمی‌شود بلکه در برابر آنان می‌‌ایستد؛ زیرا خدا را با خود دارد.[۱۰۹]
  3. بهره‌مندی از فضل و رحمت الهی: خدا در قرآن بیان می‌‌کند که مؤمنان از رحمت و فضل خاص الهی برخوردار هستند و همین امر اجازه نمی‌دهد تا شیاطین جنی و انسی بتواند سلطه خویش را تحمیل کنند و مؤمنان را به خواری و ذلت دولت و ولایت شیطانی بکشانند.[۱۱۰]
  4. توجه به دشمنی شیاطین: از مهم‌ترین عواملی که می‌‌تواند سلطه شیطانی را ناکارآمد کرده و به شکست بکشاند و مردمان را نجات دهد، توجه به دشمنی و کینه‌توزی شیاطین جنی و انسی و دولت‌های شیطانی استکباری است؛ زیرا کسی که به دشمنی آنان توجه نداشته باشد، ممکن است در دام فریب و غرور آنان گرفتار شود. بنابراین، باید باور داشت که دولت استکباری چون آمریکا هرگز دست از دشمنی بر نمی‌دارد و نمی‌توان به آنان اعتماد کرد؛ این بدان معناست که توطئه دشمنان شیطانی واقعیتی انکارناپذیر است و نمی‌بایست آن را جزو توهم توطئه یا دشمنی دانست، بلکه توطئه گری و دشمنی جزو ذاتیات دولتهای شیطانی و استکباری است.[۱۱۱]
  5. توفیق الهی: از نظر قرآن، انسان هر کاری بکند نمی‌تواند از شیطنت شیاطین که اهل فریبکاری و غرور هستند رهایی یابد، بنابراین، می‌‌بایست خود را واگذار به خدا کرد و از خدا خواست تا توفیق دهد تا از شرور شیاطین جنی و انسی در امان ماند و دولت‌های شیطانی نتوانند بر آنان مسلط شده و آنان را به اطاعت و بندگی و بردگی خویش در آورند. از نظر قرآن توفیق الهی از جمله مهم‌ترین اموری است که انسان می‌‌بایست به آن توجه یابد و از خدا بخواهد تا شیاطین را از وی دور سازد.[۱۱۲]
  6. رهبری الهی: از نظر قرآن، کسانی می‌‌توانند از شرور شیاطین جنی و انسی و دولت‌های استکباری در امان بمانند که تحت ولایت الله و رهبری الهی قرار گیرند؛ زیرا کسی که تحت ولایت الله و رهبری الهی معصومان(ع) قرار می‌‌گیرد و از نظام سیاسی ولایی بهره می‌‌برد، از ولایت طاغوت تبری می‌‌یابد و این تبری خود موجب می‌‌شود تا از سلطه و ولایت شیاطین و دولت‌های شیطانی استکباری در امان باشد.[۱۱۳].[۱۱۴].

منابع

پانویس

  1. نساء، آیه ۷۶؛ مجمع البیان، ج ۳ و ۴، ص۱۱۸
  2. نساء، آیه ۶۰
  3. نساء، آیه ۶۰
  4. بقره، آیه ۲۵۷؛ نساء، آیات ۶۰ و ۷۶
  5. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  6. بقره، آیه ۲۵۷
  7. نساء، آیه ۷۶
  8. حجرات، آیه ۷
  9. مائده، آیات ۵۹ و ۶۰
  10. نساء، آیه ۵۱
  11. نحل، آیه ۳۶
  12. مائده، آیه ۶۰
  13. مائده، آیه ۶۰
  14. نساء، آیات ۵۱ و ۵۲
  15. مائده، آیه ۶۰
  16. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  17. بقره، آیه ۲۵۷
  18. نساء، آیه ۷۶
  19. نساء، ایه ۶۰
  20. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳
  21. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  22. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳
  23. همان؛ مجمع البیان، ج ۳ و ۴، ص۱۰۳
  24. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۷
  25. بقره، آیه ۲۵۷
  26. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  27. نساء، آیه ۶۰
  28. بقره، آیه ۲۵۶
  29. همان؛ نساء، آیه ۶۰
  30. بقره، آیه ۲۵۷
  31. بقره، آیه ۲۵۶
  32. بقره، آیات ۲۵۶ و ۲۵۷
  33. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  34. ذاریات، آیه ۵۶
  35. انسان، آیه ۳
  36. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است (آن آتش)» سوره کهف، آیه ۲۹.
  37. نحل، آیه ۳۶
  38. زمر، آیات ۱۶ تا ۱۸
  39. نحل، آیه ۳۶
  40. نحل، آیات ۳۶ و ۳۷
  41. نساء، آیه ۷۶
  42. بقره، آیه ۲۵۶
  43. بقره، آیه ۲۵۶؛ نساء، آیه ۶۰
  44. بقره، آیه ۲۵۶
  45. بقره، آیه ۲۵۶
  46. بقره، آیه ۲۵۶
  47. بقره، آیه ۲۵۶
  48. نساء، آیه ۶۰؛ مائده، آیه ۶۰؛ نحل، آیه ۳۶
  49. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  50. الکشاف، ج ۴، ص۱۲۰
  51. مفردات، ص۵۲۰ – ۵۲۱، «طغی»
  52. بقره، آیه ۲۵۷
  53. بقره، آیه ۲۵۷
  54. بقره، آیه ۲۴۷
  55. نساء، آیات ۵۱ و ۵۲
  56. نساء، ایات ۵۱ و ۵۲
  57. مائده، آیه ۶۰
  58. بقره، آیه ۲۵۷
  59. مجمع البیان، ج ۷ – ۸، ص۷۷۰
  60. مائده، آیه ۶۰
  61. نساء، آیه ۶۰
  62. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۴
  63. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۴
  64. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  65. نساء، آیه ۵۱
  66. مائده، آیات ۵۹ و ۶۰
  67. بقره، آیه ۲۵۷
  68. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  69. نساء، آیه ۷۶
  70. نساء، آیه ۷۶
  71. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  72. مائده، آیه ۶۰
  73. همان، نحل، آیه ۳۶
  74. نساء، آیه ۵۹؛ مائده، آیات ۵۵ و ۶۷ و آیات دیگر
  75. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳
  76. جامع البیان، ج ۴، جزء ۵، ص۲۱۶
  77. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  78. نساء، آیات ۶۰ و ۶۱
  79. همان؛ مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۱۰۳
  80. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۳؛ «توفیقاً» یعنی آشتی و الفت میان طاغوتیان و پیامبر؛ مجمع البیان، همان
  81. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۳؛ جامع البیان، ج ۴، جزء ۵، ص۲۱۵
  82. نساء، آیه ۶۰
  83. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۵
  84. و داوران نا صالح
  85. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  86. المصباح، ج ۱ – ۲، ص۳۱۳، «شطن»؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، ص۴۵۴، «شطن».
  87. «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن کار را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار» سوره انعام، آیه 112.
  88. (ع)
  89. اعراف، آیه ۲۷
  90. بقره، آیات ۳۶ تا ۳۸؛ اعراف، آیات ۲۰ و۲۷؛ انعام، آیه ۱۱۲؛ طه، آیات ۱۲۰ تا ۱۲۳
  91. سبأ، آیات ۴۰ و۴۱
  92. یونس، آیه ۶۳؛ دخان، آیه ۳۱؛ انعام، آیه ۱۴۱
  93. اسراء، آیه ۲۷
  94. ابراهیم، آیات ۲۱ و ۲۲
  95. اعراف، آیات ۲۰۱ و۲۰۲؛ الکشّاف، ج ۲، ص۱۹۱؛ مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۷۹۰
  96. اعراف، آیه ۱۷۵
  97. ابراهیم، آیات ۲۱ و ۲۲
  98. منصوری، خلیل، عوامل و موانع شیطان پرستی.
  99. شعراء، آیات ۲۲۱ و ۲۲۲
  100. اعراف، آیات ۱۷۵ و ۱۷۶
  101. آل عمران، آیه ۱۵۵
  102. آل عمران، آیه ۱۵۵؛ شعراء، آیات ۲۲۱ و ۲۲۲
  103. اعراف، آیات ۱۷۵ و ۱۷۶
  104. نساء، آیه ۱۱۹
  105. نحل، آیات ۹۸ و ۱۰۰
  106. منصوری، خلیل، عوامل و موانع شیطان پرستی.
  107. انعام، آیات ۱۱۲ و۱۱۳
  108. بقره، آیات ۲۰۸ و ۲۱۰
  109. نور، آیه ۲۱؛ بقره، آیات ۲۰۸ و ۲۰۹
  110. نساء، آیه ۸۳؛ نور، آیه ۲۱
  111. بقره، آیات ۱۶۸ و ۲۰۸؛ انعام، آیه ۱۴۲؛ یس، آیه ۶۰؛ زخرف، آیه ۶۲
  112. نساء، آیه ۸۳؛ نور، آیه ۲۱؛ الکشّاف، ج ۱، ص۵۴۱ – ۵۴۲
  113. نساء، آیه ۸۳
  114. منصوری، خلیل، عوامل و موانع شیطان پرستی.