علم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
علم در آموزههای اسلامی اهمیت و جایگاه مهمی دارد، بحث از علم در فلسفه مشاء در طبیعیات و در رابطه با قوای نفس مطرح شده است. اما در حکمت متعالیه بحث از علم و لواحق آن، از مسائل حکمت الهی و فلسفه اولی است. از ابتکارات ملاصدرا آن بود که علم را زیر پوشش ماهیت و مقولات قرار نداده و مساوق بودن آن با وجود را از قبیل مسئله اصالت وجود دانسته است.
امام خمینی در تبیین حقیقت علم، دو روش را در پیش گرفته است:
- روش و تقریر مشهور، در این روش به تقریر ماهوی بودن علم پرداخته است
- روش حکمت متعالیه: امام خمینی در این روش و وجود بودن علم تأکید میکند و آن را از سنخ وجود میداند. ایشان همسو با حکما برای آن به اعتبارات مختلفی اقسامی ذکر کرده است از جمله: علم حصولی و حضوری، علم اجمالی و تفصیلی، علم فعلی و انفعالی.
امام خمینی انطباق علم بر معلوم و وجود ذهنی را با دو مسلک و طریق بررسی میکند:
معناشناسی
علم به معنای ادراک حقیقت شیء[۲] و یقین و معرفت به چیزی[۳] است و نقیض آن جهل است.[۴] واژه علم نظیر وجود، مفهومی بدیهی دارد؛ به همین جهت، تعریف حدّی یا رسم تامّ برای آن ضروری نیست و بلکه دشوار و غیرممکن است[۵]؛ اما برخی با توجه به تقسیم آن به علم حصولی و حضوری آن را در علم حصولی، آگاهی به واسطه صورتهای علمی، به معلوم خارجی[۶] و در علم حضوری، حضور مجرد نزد مجرد تعریف کردهاند.[۷] امام خمینی نیز علم را مفهومی عام و بدیهی میداند که بینیاز از تعریف است و تعریفهای موجود را شرحالاسمی میداند؛ با این حال، خاطرنشان کرده است علم، نور است که برای خود در ذاتش ظهور دارد و غیر خود را نیز ظاهر میکند.[۸]
از واژگان مرتبط با علم، ادراک و معرفت است. ادراک و علم مترادف و به یک معنا هستند. ادراک در آثار فیلسوفان به معانی مختلفی بهکار رفته است، مانند اطلاق ادراک بر ادراک حسی، عقلی و مطلق علم.[۹] میان معرفت و علم فرق است. معرفت ادراک جزئی و علم ادراک کلی است و معرفت در تصورات و علم در تصدیقات به کار میرود.[۱۰]
امام خمینی نیز میان علم و معرفت دو تفاوت قائل است؛
- علم در اصل لغت مخصوص به کلیات است و معرفت مخصوص به جزئیات و شخصیات؛ از اینرو گفته شده عارف بالله کسی است که حق را به مشاهده حضوری میشناسد و عالم بالله کسی است که به براهین فلسفی علم به حق پیدا میکند[۱۱]
- در معرفت، سابقه فراموشی وجود دارد؛ پس چیزی که در ابتدا، ادراک به آن تعلق میگیرد، گفته میشود علم به آن حاصل شده است و چیزی را که معلوم بوده و فراموش شده و سپس ادراک شده، گفته میشود معرفت به آن حاصل شده است.[۱۲].[۱۳]
پیشینه
علم در آموزههای اسلامی اهمیت و جایگاه مهمی دارد و در متون دینی به آن توجه شده و در قرآن کریم﴿قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا﴾[۱۴]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[۱۵]، ﴿وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾[۱۶] و روایات[۱۷] به این موضوع اشاره شده است. علم و ادراک ازجمله مسائلی است که فلاسفه در آثار خود به آن پرداختهاند.[۱۸] بحث از علم در فلسفه مشاء در طبیعیات و در رابطه با قوای نفس مطرح شده است.[۱۹] در مکتب اشراق نیز به بحث از علم توجه شده است و شیخ اشراق به توسعه علم حضوری حتی در محسوسات پرداخت و از آن به صورت یک مسئله فلسفی بحث کرد و پایه و اساس مباحث معرفتشناسی خود برگزید، شیخ اشراق بود[۲۰]؛ اما در حکمت متعالیه بحث از علم و لواحق آن، از مسائل حکمت الهی و فلسفه اولی است.[۲۱] از ابتکارات ملاصدرا در مطرح کردن مسئله علم این است که علم را زیر پوشش ماهیت و مقولات قرار نداده و مساوقبودن آن با وجود را از قبیل مسئله اصالت و بساطت وجود دانسته است.[۲۲] امام خمینی نیز در بحث علم به موضوعاتی چون حقیقت، اقسام، انطباق علم بر معلوم و سریان علم بر اساس اصالت و تشکیک در وجود پرداخته است.[۲۳].[۲۴]
حقیقت علم
اندیشمندان در بیان حقیقت علم، آرای مختلفی دارند. برخی علم را از مقوله کیف[۲۵] و برخی از مقوله انفعال[۲۶] و برخی دیگر آن را از مقوله اضافه[۲۷] دانستهاند؛ اما ملاصدرا علم را از سنخ وجود میدانست[۲۸]؛ البته شیخ اشراق اثبات کرد که علم از سنخ نور است؛ بر این اساس او برخلاف مشائیان که ملاک ادراک را تجرید میدانستند، ملاک ادراک را نوریت میداند[۲۹]؛ اما ملاصدرا مبانی شیخ اشراق را برای اثبات این معنا ناتمام شمرده و علم را هویتی حضوری و وجودی دانسته است.[۳۰]
در تبیین حقیقت علم سه مطلب دارای اهمیت است:
- واقعیت علم که مناط و ملاک کشف معلوم است.
- مفهوم علم که حاکی از این واقعیت علم است.
- ماهیتی از نوع کیف نفسانی که آن نیز از همین واقعیت حاکی است.
نزاع در این است که مفهوم علم همان مفهوم ماهوی منتزع از واقعیت علم است و اینکه مفهوم علم، امری ماهوی است یا غیر ماهوی. اگر امر غیر ماهوی باشد، چون بر واقعیت خارجی صادق است و اتصاف آن در خارج است، از مفاهیم فلسفی است نه منطقی؛ از اینرو نزاع ملاصدرا با فلاسفه پیشین در این است که فلاسفه پیشین مفهوم علم را وصف و امر ماهوی و ملاصدرا وصف فلسفی و وجودی میداند.[۳۱] این نزاع به چگونگی واقعیتِ علم بازمیگردد؛ زیرا اگر مفهوم علم ماهوی باشد، یعنی وجودی خاص و ما بإزا دارد و در قبال دیگر اشیاست، به طوری که با انضمام این شیء به دیگر اشیا آنها عالم میشوند و در غیر این صورت جاهلاند[۳۲]؛ اما اگر این مفهوم وصف فلسفی باشد، تنها منشأ انتزاع دارد نه ما بإزا. در این صورت علم، شیئی در قبال دیگر اشیا نیست، بلکه با وجود شیء دیگری (مثلاً کیف نفسانی) موجود است[۳۳]؛ یعنی بنابر تشکیک در وجود، علم شیء خاصی از اشیای جهان نیست، بلکه در میان اشیائی که موجودند و ماهیات گوناگونی دارند، است؛ به گونهای که برخی از اشیا وجودشان به نحوی است که برای خود یا برای شیء دیگر مکشوفاند. چنین واقعیاتی به اعتبار این نحوه وجود، معلوماند و نحوه وجود آنها را که مناط انکشاف خود یا دیگری است، علم گویند. بنابر نظر ملاصدرا علم از حقایقی نیست که واقعیتی دارد و ماهیتی مغایر آنکه حاکی از آن باشد، بلکه از حقایقی است که ماهیت آن همان واقعیت اوست[۳۴]؛ پس علم از سنخ ماهیت نیست؛ هرچند در ممکنات همواره با وجود خاص و ماهیتی موجود است.[۳۵]
امام خمینی در تبیین و تقریر حقیقت علم، دو روش را در پیش گرفته است[۳۶]:
روش و تقریر مشهور
امام خمینی در این روش به تقریر ماهویبودن علم پرداخته است؛ یعنی علم را از سنخ ماهیت، مقولات و کیف نفسانی میداند[۳۷]؛ از اینرو سخن کسانی را که علم را از مقوله انفعال یا اضافه میدانند،[۳۸] نقد کرده و بر این باور است این سخن از باب اشتباه امر بالعرض به جای امر بالذات است؛ زیرا آنچه نخست بر ذهن و نفس عارض میشود، صورت است و سپس به سبب همین صورت، انفعال و اضافه محقق میشود،[۳۹].[۴۰]
روش حکمت متعالیه
امام خمینی در این روش بر وجودیبودن علم تأکید میکند و علم را از سنخ وجود میداند.[۴۱] ایشان علم را مفهومی عام میداند که به تساوی، قابل صدق بر افراد است؛ از اینرو مفهومی متواطی است. ایشان مفهوم علم را غیر ماهوی و از مفاهیم فلسفی میداند که تنها منشأ انتزاع دارد؛ یعنی وجودی خاص و ما بإزا ندارد که در برابر دیگر اشیا باشد و شیء خاصی از اشیای خارجی نیست، بلکه با وجود شیء دیگری موجود است[۴۲]؛ اما حقیقت علم را مانند حقیقت وجود، یک حقیقت مشکک میداند؛ یعنی اختلاف میان مصادیق آن بهشدت و ضعف است[۴۳]؛ بر این اساس علم از حقایقی است که در خارج مساوق وجود است و از سنخ ماهیت نیست و آنچه از آن فهمیده میشود، مفهوم آن است[۴۴] که هم بر کشف ناقصی که در یک موجود است، صادق است و هم بر کشف تام و تمام به نحو حقیقی[۴۵] و آنچه در واقعیت و خارجیت کشف است، به حمل شایع از مصادیق این مفهوم عام است.[۴۶] پس در صدق مفهوم، هیچ فردی بر فرد دیگر مزیت ندارد، بلکه فرق از جهت شدت و کمال و ضعف و نقصان در حقایق خارجی است که یک کشف به حمل شایع، ظهوری تام دارد و دیگری ضعیف است[۴۷]؛ بنابراین علم از جهت مفهوم مانند مفهوم وجود است که بر همه افراد خود به نحو یکسان قابل حمل است؛ اما حقیقت خارجی علم، هویتی است که به تمام حقیقت و یکپارچه علم است؛ یعنی به ذات خویش عین حقیقت علم است و کاربرد و اطلاق عالم بر او مانند کاربرد و اطلاق عالم بر زید نیست، بلکه زید عالم، ظل آن حقیقت علم است[۴۸]؛ بر این اساس علم از مقوله جوهر و اعراض نیست، بلکه فوق مقوله است.[۴۹]
از نکات مهمی که امام خمینی به آن توجه کرده، آن است که علم به ماهیت تعلق نمیگیرد؛ زیرا ماهیتْ لاشیء و باطل است و معنا ندارد امر عدمی، مکشوف و معلوم باشد، بلکه علم، به امر حقیقی یعنی وجود که اصالت دارد، تحقق میگیرد،[۵۰] نه چیزی که از اوهام و تخیلات است و تحققی ندارد؛ چنانکه علم به اجتماع نقیضین، شریکالباری، علمی کاذب و غلط است؛ زیرا آنها امر عدمیاند و متعلق علم حقیقی واقع نمیشوند و این اشتباه ناشی از قوه متخیله است که گمان میشود اینگونه قضایا در خارج منکشف و نفسالامر دارند؛ در حالیکه اگر قوه عقل از قوه خیال رهایی یابد، خواهند یافت که کاشف بیش از یک منکشف ندارد[۵۱]؛ بنابراین تنها علمی مطابَق و منکشف دارد که به وجود تعلق بگیرد و اگر به غیر وجود تعلق بگیرد، مطابَق ندارد و جهل و نقصان است.[۵۲]
امام خمینی بر اساس تشکیک در وجود و مساوقت علم در مفهوم و مصداق با وجود، حقیقت علم را دارای مراتب میداند[۵۳] و بر این باور است که با اینکه علم ماهیت نیست، اما همواره در ممکنات با وجود خاص و ماهیتی خاص موجود است؛ یعنی همانگونه که برای جلوههای وجود مراتبی است، همچنین برای جلوههای علم مراتبی است؛ به این معنا که برخی مراتب علم، مانند علم واجب، فوق مقوله و خارج مقولهاند و بعضی از افراد و مراتب علم، جوهری و برخی عرضی و برخی اضافیاند و مرتبه پایین آن، دانستن است که به معنای مصدری انتزاعی یعنی مفهوم است.[۵۴].[۵۵]
اقسام علم
حکما برای علم به اعتبارهای مختلف، اقسامی ذکر کردهاند:[۵۶]
علم حصولی و حضوری
در اصطلاح فلسفی علم بر دو گونه است:
- علم حصولی که صورت حاصل از شیء نزد عقل است،[۵۷]
- علم حضوری علمی است که عین واقعیت معلوم، نزد عالم حاضر است.[۵۸]
بحث از علم حضوری در سخن فیلسوفان اسلامی وجود داشته است[۵۹]؛ اما شیخ اشراق به صورت صریح از تعبیر معرفت حضوری در برابر معرفت حصولی بهره جسته است.[۶۰] ملاصدرا نیز علم حضوری را به تبع شیخ اشراق پذیرفته و افزون بر علم حضوریِ عقلی به علم حضوری حسی و خیالی نیز قائل شده است.[۶۱]
آنچه در دیدگاه ملاصدرا قابل توجه است، سخن ویژه وی در باب بازگشت همه علوم حصولی به حضوری است.[۶۲] اگرچه علم در نگاه نخستین به حصولی و حضوری تقسیم میشود، اما در نگاه دقیق غیر از علم حضوری، علمی نیست.[۶۳] از نگاه ملاصدرا آنچه در حقیقت معلوم و مکشوف عالم است، خود علم یعنی صورت ذهنی است و معلوم خارجی، بالعرض معلوم است. در علم حضوری نیز معلوم، وجودی است که مکشوف و نزد عالِم حضور دارد؛ بنابراین در هر دو قسم علم حصولی و حضوری، آنچه برای عالِم کشف میشود، وجودی صوری و نورانی است که مرتبهای از تجرد را داراست.[۶۴] از طرفی تجرد نزد ملاصدرا دارای مراتب تشکیکی است[۶۵]؛ از اینرو حضور وجود مجرد و نورانی دارای مراتبی است که از حضور صورتهای حسی آغاز میشود و با حضور صورتهای عقلانی پایان میپذیرد[۶۶]؛ به این معنا که علم حضوری، یا ادراک و تجرد حسی است یا خیالی یا عقلی و همانطور که مجردات معلوم بالذاتاند و معلوم به علم حضوریاند، بهترتیب از ناقص به کامل، در سه مرتبه قرار دارند[۶۷]؛ البته مدرَک که به نحو حسی درک میشود، همواره به گونه حسی قابل درک است و هرگز ممکن نیست متخیل یا معقول باشد.[۶۸]
امام خمینی نیز علم را به دو قسم حصولی و حضوری تقسیم کرده و علم حصولی را آن علمی میداند که حصول آن نیازمند به واسطه است و علم حضوری آن علمی است که نیازمند به واسطه نیست.[۶۹] ایشان علم حضوری را همان حضور خود شیء برای شیء میداند و به همین جهت، علم حضوری همان علمی است که عین معلوم خارجی است.[۷۰]
ایشان در بیان این تقسیم بر این باور است که عالم ضرورتاً با دو معلوم مواجه است:
- معلوم با واسطه، یعنی معلومی که به سبب معلوم بودن صورت علمی مغایر خود، معلوم است (معلوم بالعرض)؛
- معلوم بیواسطه یا همان واقعیت علم که خود به خود و بدون وساطت علمِ دیگری، معلوم است (معلوم بالذات).[۷۱]
امام خمینی ملاک علم را حضور میداند[۷۲]؛ به این معنا که علم حضور شیء برای شیء است، نه اینکه چیزی با چیز دیگر باشد و نه به معنای اضافی است تا مضاف و مضافالیه پیش آید و علم و عالم و معلوم غیر هم باشند، بلکه به معنای نبود غیبت است[۷۳]؛ یعنی ذات شیء از شیء غایب نیست[۷۴]؛ البته در قضیه علم به ذات، اطلاق حضور نیز مسامحه است؛ زیرا آنجا از باب وحدت است.[۷۵] بر اساس این معیار، معلوم بالذات خود معلوم به علم حضوری است، نه حصولی؛ زیرا معلوم بالذات صورت قائم به نفس است[۷۶] و چون بیواسطه است، پس معلوم بالذات، ملاک انکشاف و مناط عالم بودن به خود است؛ بنابراین معلوم به علم حضوری است؛ زیرا ملاک علم به چیزی حضور آن چیز نزد عالم است و چون صورتهایی که معلول نفساند، نزد نفس حضور دارند، معلوم نفساند و حضور آنها، حضور معلول نزد علت است؛ زیرا تمام ملاک و شرط علمبودن که همان حضور شیء نزد عالم است، محقق است[۷۷] و با توجه به اینکه صورتهای ذهنی معلول نفساند، ملاک کشف آنها و خود وجود آنها، علم نفس است و چیز دیگری سبب کشف آن برای نفس نیست؛ اما چون میان نفس و صورتها، نوعی علیت و معلولیت وجود دارد، صورتها، علم نفس و معلوم نفساند و اینگونه نیست که علمی ورای آنها باشد تا صورتها به واسطه آن علم، معلوم نفس باشند[۷۸] و از آنجاکه ملاک علم، حضور است، هرچه این حضور بیشتر باشد، علم قویتر میشود و شدیدترین مرتبه حضور، حضور معلول نزد علت است.[۷۹] در حضور لازم نیست میان ذات و چیزی که نزد او حضور دارد، تغایر باشد، بلکه حضور عین ملاک علم است و حضور معلول نزد علت، همان ربط به علت است.[۸۰]
بنابر نظر امام خمینی با توجه به اینکه علم مساوق حضور است، از اینرو مقصود از حصولی بودن علم، همان انطباق بر واقعیت خارجی است که معلوم بالعرض است.[۸۱] ایشان سخن مشائیان که علم حضوری را در علم مجرد به ذات خود محصور میدانند، نادرست میداند[۸۲] و بر این باور است همه علوم به علم حضوری بر میگردند[۸۳]؛ زیرا ملاک علم و ادراک همان حضور شیء نزد مدرِک است[۸۴] و علم به یک صورت ذهنی نیز حضوری است[۸۵]؛ به این معنا که وجود این صورتها به خلاقیت نفس است و اگر به خلاقیت نفس نباشد، تسلسل لازم میآید؛ زیرا اگر علم به صورت حضوری نباشد، بلکه حصولی باشد، در این صورت نیازمند به واسطه است و دوباره از این صورت، صورتی دیگر در نفس حاصل میشود و همینطور تا بینهایت صورت باید در نفس حاصل شود و این تسلسل محال است.[۸۶] بنابر نظر امام خمینی نفس نمیتواند وجودهای عینی خارجی را نزد خود ببیند؛ زیرا نسبت به آنها علیتی ندارد و میان او و آنها رابطه طولی در کار نیست، بلکه در عرض آنهاست؛ بنابراین نمیتواند بالذات عالم به آنها باشد؛ زیرا حضوری که ملاک علم است، برای نفس در رابطه با آنها نیست.[۸۷]
امام خمینی همسو با حکما[۸۸] برای علم حضوری اقسامی بیان کرده است ازجمله:
- علم مجرد به خود: مانند علم نفس به ذات خود، بدون اینکه صورتی از نفس در نفس تولید شود تا آن صورت کیف نفسانی باشد و نه از آن منفعل شود یا میان نفس و آن صورت اضافهای محقق شود، بلکه نفس به وجود ذات خود عالم است و دو چیز نیست یکی صورت و مدرَک و یکی مدرِک، بلکه یک حقیقت بسیط مجرد است[۸۹]؛ پس تمام حقیقت علم نفس به ذات خود، عین خود اوست و حضور نفس به تمام حقیقت، علم اوست و ورای علم، عالمی که علم به او قائم باشد و ذاتی که علم برای او ثابت باشد، نیست؛ بلکه علم عین عالم و عالم عین علم است[۹۰].
- علم مجرد به مجرد: علم هر مجردی به هر مجردی اعم از اینکه مجرد از معلولهای مجرد باشد یا نباشد، در صورتی که مجرد در سلسله معلولهای مجرد دیگر باشد، معلول مجرد هم به علتِ مجرد خود عالم است؛ ولی به اندازه سعه وجودی خودش.[۹۱]
- علم علت به معلول خویش: علت به صورت احاطه به وجود معلول خویش علم دارد؛ برخلاف معلول که به اندازه خود و در حیطه وجودی خود به علت خویش عالم است[۹۲] و دلیل اینکه هر علتی علم حضوری به معلول خود دارد، آن است که وجود معلول نسبت به وجود علتش، یک وجود رابط است و هیچگونه استقلالی ندارد؛ پس معلول با تمام وجود خود نزد علت حضور دارد و چون علت تقدم زمانی و بُعد مکانی بر معلول خود ندارد و معلول ظل وجود علت است و علت به وجود معلول خود احاطه دارد، معلول در حضور اوست.[۹۳].[۹۴]
علم اجمالی و تفصیلی
برخی بر این باورند که علم نفس به اشیا، بر دو قسم است: علم تفصیلی که هنگام اندیشه صورتها به شکل منظم پشت سر یکدیگر پدید میآیند. دیگری علم اجمالی بسیط که در آن کثرت نیست و در حقیقت یک قوه عقلیه بسیط در باطن نفس است که صورتها را از باطن به ظاهر افاضه میکند[۹۵]؛ بر همین اساس فیلسوفان معتقد بودند خداوند از طریق علم به ذات که علمی اجمالی است، به موجودات علم پیدا میکند.[۹۶]
امام خمینی نیز علم را به دو قسم اجمالی و تفصیلی تقسیم کرده است؛
- علم در مرتبه ذات که علم بسیط اجمالی است و متحد با نفس است. در این مرتبه تکثر راه ندارد و به اعتبار اتحاد با نفس، به شخص عالِم گفته میشود؛ در حالیکه هیچ یک از صورتهای مفصل قضایا در آن نیست و بلکه به آنها غفلت دارد.[۹۷]
- علم تفصیلی که به اضافه اشراقی نفس است و قضایا در آن مرتبه به شکل تفصیل از یکدیگر ممتازند. این مرتبه از نفس همان معلولهای نفساند که به خلاقیت نفس مخلوقاند و معیار علم در این قسم، حضور معلول نزد علت است.[۹۸] بنابر نظر ایشان در قسم اول یعنی علم به ذات، اطلاق حضور مسامحه است؛ چون آنجا باب وحدت است.[۹۹].[۱۰۰]
علم فعلی و انفعالی
علم فعلی همان علت ایجاد وجود خارجی اشیاست. این علم در حقتعالی نظام وجود از عقل اول تا مرتبه هیولای اولی است[۱۰۱] و علم انفعالی علمی است که صورت خارجی باعث تولید آن میشود[۱۰۲].[۱۰۳]
مراتب علم و ادراک
از مسائل مورد توجه فیلسوفان ادراکات نفس است.[۱۰۴] امام خمینی با توجه به عوالم سهگانه وجود، مدرکات نفس را سه قسم مدرکات (حسی) طبیعی، برزخی و عقلی میداند[۱۰۵]؛ از اینرو انسان دارای سه نوع ادراک است:
- ادراک حسی: احساس نخستین مرحله پیدایش ادراک است و حواس ظاهری از قوای ادراک حسی نفساند. حواس ظاهری قواییاند که امور خارجی و مادی را درک میکنند و عبارتاند از: حس لامسه، حس چشایی، حس بینایی، حس شنوایی و حس بویایی.[۱۰۶]
- ادراک خیالی: یکی از قوای ادراکی درونی و باطنی انسان، ادراک خیالی است که با استفاده از صورتهای برگرفته از امور جسمانی یا صورتهای دریافتی از عالم روحانی (عالم مثال) به صورت صدوری به ایجاد صورتهای خیالی میپردازد. مرتبه خیالی انسان مرتبه میانی است؛ یعنی مرتبه چشم، گوش و لمس شهودی و غیبی نیست، بلکه چشم، گوش، ذوق و لمس برزخی است.[۱۰۷]
- ادراک عقلی: سومین مرحله ادراک، ادراک عقلی است که چگونگی پیدایش آن با دو ادراک حسی و خیالی متفاوت است؛ زیرا دو ادراک حسی و خیالی مشروط به شرطی مثل محل مخصوصاند؛ یعنی شروطی که زمینه فعالیت نفس را فراهم میسازند[۱۰۸]؛ اما ادراک عقلی اینگونه نیست، بلکه ادراک عقلی ادراک کلیات است و مدرکات عقلی، در مرتبه عقلی و تجرد ذاتی است[۱۰۹] و در آن مقام ادراک حسی و خیالی راه ندارد، بلکه باید چشم غیبی به چشم شهادتی تنزل پیدا کند.[۱۱۰] به باور امام خمینی در همه مراتب ادراکی نفس در هر مرتبهای که باشند، نوعی تجرد لازم است؛ زیرا بدون تجرد ادراک ممکن نیست.[۱۱۱].[۱۱۲]
انطباق علم بر معلوم
در علم حصولی هر علمی با معلوم خود از جهت ماهیت یکی است؛ از اینرو انطباق علم به معلوم از خواص ضروری علم است[۱۱۳]؛ زیرا واقعیت علم، واقعیتی بیروننما و کاشف از خارج است که لازمه آن داشتن یک مکشوف بیرونی است.[۱۱۴] بر این اساس هر صورت ذهنی (علم) با واقعیتی (معلوم) از واقعیتهای هستی انطباق ذاتی دارد؛ پس علم عین آگاهی و اطلاع و انکشاف معلوم است[۱۱۵]؛ بنابراین در علم حصولی هرچند علم و معلوم دو واقعیت مغایرند، نه دو واقعیت غیر مرتبط، اما دو واقعیتی که یکی از آنها (علم) بر دیگری (معلوم) منطبق است[۱۱۶] و قوام علم حصولی همانطور که به حضور واقعیت علم نزد عالم است، به انطباق آن بر معلوم نیز است. فلاسفه پیشین انطباق را همان وحدت ماهوی ذهن و خارج میدانستند؛ یعنی افزون بر وحدت ماهیت آن دو، ضروری است که منطبق شونده، وجود ذهنی ماهیت باشد؛ اما ملاصدرا بنابر اصالت وجود، انطباق را به واقعیت علم ارجاع میدهد؛ یعنی منشأ انطباق را در نحوه وجود علم میداند، نه در ماهیت ذهنی معلوم. انطباق در حقیقت وصف واقعیات خارجی است و به چگونگی وجود و واقعیتِ منطبقشونده بازمیگردد و وحدت ماهوی صرفاً حکایتی از آن دارد.[۱۱۷]
به موجب انطباق علم (حصولی) بر معلوم، واقعیت علم، وجود ذهنی ماهیت معلوم است. هر مفهومی که ناظر بر مفهوم دیگر و حاکی از آن باشد، نسبت به آن امر، ذهنی نامیده میشود[۱۱۸]؛ البته میان ذهن و ذهنی وحدت برقرار است؛ یعنی ذهن همان واقعیتهای ذهنی است، نه ظرفی مغایر آنها و حاوی آنها؛ پس آن واقعیتی که وجود ذهنیِ ماهیت است، خود ذهن نیز است.[۱۱۹] وجود ذهنی را وجود ظلی نیز مینامند؛ یعنی ماهیت معلوم در ظل وجود علم موجود است.[۱۲۰] بنابر تشکیک در وجود، هر ماهیتی دارای گونههایی از وجودهای خارجی است که در طول یکدیگرند؛ به گونهای که هر یک از دیگری کاملتر است، به طوری که ناقصترین آنها همان وجود خاص ماهیت است و بقیه وجودهای برترند. وجود برتر ماهیت وجودی است که واجد اصل و مبدأ آثار ماهیت است نه واجد خود آثار. به موجب این معیار وجود برتر ماهیت، وجود خارجی آن است و به حمل حقیقت و رقیقت میتوان ماهیت را بر آن حمل کرد.[۱۲۱]
در باب وجود ذهنی، دربارهٔ مسائل مربوط به علم بحث میشود[۱۲۲]؛ به این معنا که رابطه میان صورت ذهنی و شیء درک شده تبیین میشود[۱۲۳]؛ از اینرو وجود ذهنی با مبحث ماهیت علم ارتباط نزدیکی دارد. همچنین دربارهٔ اینکه ادراک بشر به چه اندازه با واقعیت منطبق است[۱۲۴] و اینکه رابطه انطباق ماهوی است یا وجودی مورد بررسی قرار میگیرد.[۱۲۵] فلاسفه برای واقعیت علم بیش از یک ماهیت قائلاند؛ زیرا آنان از یک طرف در مقام بیان ماهیت علم، آن را نوعی کیف نفسانی معرفی کردهاند و از سوی دیگر، با تحلیل انطباق به این نتیجه رسیدهاند که علم به هر شیء همان ماهیت آن شیء است[۱۲۶]؛ بنابراین لازم میآید موجودی (علم) دو ماهیت داشته باشد و در بیش از یک مقوله مندرج باشد؛ در حالیکه این امر محال است. دراینباره حکما بر این باورند که محال آن است که واقعیت وجود خارجی بیش از یک ماهیت داشته باشد اما در این موضوع وجود خارجی ماهیتی دارد و وجود ذهنی ماهیتی دیگر دارد؛ در نتیجه محال لازم نمیآید.[۱۲۷]
از اینرو دربارهٔ وجود ذهنی اشکالهای فراوانی مطرح شده است؛ از جمله آنها لزوم اجتماع جوهر و عرض و لزوم اندراج همه مقولات در مقوله کیف است.[۱۲۸]
دشواری پاسخ به این اشکالها موجب شده آرای متنوعی در باب وجود ذهنی پدید آید:[۱۲۹]
- آنچه در نفس در هنگام ادراک اشیا حاصل میشود، ماهیت معلوم نیست تا در مقوله معلوم مندرج باشد، بلکه تنها نوعی کیف نفسانی است و تنها در مقوله کیف نفسانی مندرج است.[۱۳۰]
- علم و صورت معلوم متحد نیستند، بلکه دو واقعیت متغایرند[۱۳۱]
- علم همان ماهیت معلوم است، نه اینکه نوعی کیف نفسانی باشد؛ یعنی علم در مقوله معلوم مندرج است نه مقوله کیف.[۱۳۲] ملاصدرا معتقد است تمام این آرا باطلاند.[۱۳۳]
امام خمینی انطباق علم بر معلوم و وجود ذهنی را با دو مسلک و طریق بررسی میکند:
- حلولی: مشهور حکما قائل به حلول صورتها در نفس و ذهناند و علم را کیف نفسانی میدانند،[۱۳۴]
- قیام صدوری: ملاک علم حضور است و قیام صدوری به نفس دارد.[۱۳۵]
ایشان بر این باور است که صورتهای ذهنی نزد نفس، معلوم بالذاتاند و نفس به واسطه مطابقت و تطابق صورتهای ذهنی با صورتهای خارجی، به خارج بالعرض علم پیدا میکند[۱۳۶]؛ ولی چون صورتهای ذهنی مخلوق و معلول نفساند، خود بدون وساطت چیزی معلوم بالذات نفس و عین علم نفساند.[۱۳۷]
امام خمینی به پیروی از حکمت متعالیه مشکل فلسفه مشاء در ارتسام اشباح خیالیه را حلول آنها در نفس میداند؛ اما اگر به نحو قیام صدوری به نفس قائل بودند، مشکلی در کار نبود.[۱۳۸] در نظر ایشان صورت ذهنی، کاشف از واقع و فانی در واقع است، نه خود واقع؛ یعنی معلوم بالذات نه معلوم بالعرض و شیء خارجی.[۱۳۹] ایشان به موجب این معیار که ماهیت برتر، وجودی است که واجد اصل و مبدأ آثار ماهیت است، بر این باور است که صورت معقول، لازم نیست عوارض آن را تجرید و تقشیر کند، بلکه عقل و ذهن، ماهیت معلوم را با توجه به یک نحوه وجودی اعلی و اشرف با تمام عوارض و صفات تصور میکند؛ یعنی در همان عالم و ماهیت برتر عوارض و صفات را بهطور تجردی دارد؛ همچنانکه اصل وجودش تجرد دارد. این وجود برتر و اعلی اگر به عالم طبیعت تنزل کند، همین انسانی میشود که دست و پا و چشم و کم و کیف دارد[۱۴۰]؛ بر این اساس معقول هر شیء همان ماهیت آن شیء است که با این وجود مجرد متحقق است[۱۴۱]؛ پس صورت معقوله، تجرید و تقشیر نیست، بلکه ارتقا و ترقی وجودی است.[۱۴۲] امام خمینی به برخی اشکالهای وجود ذهنی پرداخته و با بررسی اقوال و آرا به این محذور که حکما تصورات را کیف نفسانی و در عین جوهر بودن، عرض نیز میدانند، پاسخ داده است.[۱۴۳] ایشان بر این باور است که برخی تسلیم اشکال شده و علم را از مقوله اضافه دانستهاند و منکر وجود ذهنی شدهاند[۱۴۴] و برخی متکلمان نیز برای حل این مشکل با انکار وجود ذهنی، بر این اعتقادند که آنچه در هنگام ادراک اشیا در نفس موجود میشود، صورت آنها نیست، بلکه شبح آنهاست.[۱۴۵] برخی فلاسفه نیز وجود ذهنی را به نحو ارتسام دانستهاند و گروهی بر این باورند که حقایق اشیا در ذهناند؛ اما میان وجود ذهنی و خارجی فرق است. در وجود ذهنی تنها ذاتیات و ماهیت روشن و معلوم میشوند و دیگر آثار و خواص خارجی، ظاهر نمیشوند.[۱۴۶]
امام خمینی بنابر حکمت متعالیه، مشکل وجود ذهنی را از طریق ربالنوع و مُثل افلاطونی حل میکند؛ یعنی ربالنوع وحدتش جامع تمام کمالات افراد است و به همه افراد به صورت کلیت و قیّومیت احاطه دارد و بر این اساس بر هر فردی از آنچه که تحت آن وجود محیط است، انطباق دارد.[۱۴۷] ایشان در بیان چگونگی انطباق، بر این باور است که انسان به عنوان عالم صغیر، عالم کبیر در سراسر قامت وجودی اوست، به طوری که اگر انسان باز و بسط داده شود، به صورت کامل با عالم کبیر منطبق است؛ پس هرچه در عالم کبیر هست، نمونه آن در انسان و عالم صغیر نیز هست و انسان هرچه میداند، آن را از مطالعه ذات و وجود خود میفهمد، بدون اینکه به خارج از عالم کبیر راهی داشته باشد و از طرفی چون خارج مثل اوست، از اینرو خارج به وسیله او کشف میشود؛ یعنی نفس انسان با خلاقیت خود مثل آنچه در خارج است، در خود خلق میکند[۱۴۸] و چون نفس آن صورت خلقشده را در خود میبیند، گویا خارج را دیده است؛ پس نفس انسانی (عالم صغیر) مقابل مادیات عالم طبیعت، صورتهای مادیاتی است که نفس، آنها را ایجاد میکند و در مقابل عالم برزخ و موجودات برزخی، برزخی است که همان مرتبه خیال و صورتهای خیالی است که در نفس ایجاد میشوند[۱۴۹]؛ اما در عالم تجرد تام، به ایجاد نفس نیست، بلکه به واسطه اتصال نفس به موجودات تام مجرد است؛ یعنی برای هر یک از عالم مادی یک ربّالنوع و موجود عقلانی نورانی است و چون این فرد و ربالنوع برای تمام افراد موجود در عالم طبیعت علیت دارد، دارای کمال تمام افراد است؛ پس در او به جهت اتصال به علت، کمالات معلولها که افراد عالم مادهاند، کشف میشود؛ بنابراین علم به ربّالنوع مستلزم علم به افراد است[۱۵۰].[۱۵۱]
سریان علم در همه موجودات
برخی از فیلسوفان بر این باورند که مادیات و اجسام فاقد علم حضوری به خود و دیگریاند؛ یعنی آنها نه نزد خود حضور دارند و نه ممکن است نزد واقعیت دیگری حضور یابند و نه ممکن است واقعیت دیگری نزد آنها حضور یابد،[۱۵۲] بلکه تنها از طریق صورتهای حاکی از آنها، میتوان به آنها علم داشت، آن هم علم حصولی[۱۵۳]؛ اما حکمت متعالیه در مواضع متعددی برای همه موجودات ادراک و شعور قائل است و با توجه به اینکه علم مساوق وجود است، ملاصدرا بر این باور است که وجودداشتن مستلزم شعور و ادراک است[۱۵۴] و مقصود از این ادراک نوعی علم حضوری ضعیف به خود و فاعل خود است که به موجب آن، امور جسمانی نیز دارای نوعی علم حضوریاند.[۱۵۵]
امام خمینی همسو با حکمت متعالیه و بر مبنای اصالت و تشکیک در وجود، از یک طرف و با توجه به اینکه حیات را همان مدرکبودن، فعالیت و ادراک میداند[۱۵۶]؛ بر این باور است که علم ساری در تمام موجودات است[۱۵۷]؛ به گونهای که هر ذرهای از موجودات حتی جمادات و نباتات خالی از علم نیستند[۱۵۸] و هر جا شعاع هستی باشد، به همان اندازه شعاع نور علم است و از همینرو خالی بودن از تمام حقیقت علم، خالی بودن از تمام حقیقت وجود است که همان معدوم مطلق است.[۱۵۹] ایشان سخن فیلسوفان مشاء را دربارهٔ اینکه اجسام و مادیات علم حضوری به خود ندارند، نقد کرده[۱۶۰] و بر این باور است که همه موجودات حیات، شعور و علم دارند و بلکه همه معرفت به ذات مقدس حقتعالی دارند و به همین جهت تسبیح موجودات که در آیات الهی آمده، خود دلیل بر علم و ادراک و حیات آنهاست.[۱۶۱] بر این اساس تسبیح ذکر شده در قرآن[۱۶۲] در نظر امام خمینیتسبیح نطقی، شعوری ارادی است نه تسبیح تکوینی ذاتی[۱۶۳] از اینرو، عرفا[۱۶۴] برای همه ذرات عالم ادراک قائلاند و همه چیز را زنده و مدرِک و ناطق میدانند؛ ولی از نظر حکما مشاء، موجودات تنها از مرتبه حیوانیت به بعد ادراک دارند و نبات و جمادات ادراک ندارند.[۱۶۵] بر اساس نظریه عرفا تمام موجودات بهرهای از عالم غیب و حیات و علم دارند و این مطلب علاوه بر اینکه نزد ارباب فلسفه متعالیه برهانی است، نزد اصحاب قلوب و معرفت نیز به مشاهده عینی ثابت است.[۱۶۶].[۱۶۷]
چیستی علم و علمی
واژه علمی با یای نسبتی، برگرفته از ماده «علم»، به معنای دانش و ادراک است[۱۶۸]، فراهیدی، علم را به نقیض جهل تعریف کرده است[۱۶۹]. برخی علم را به معنای حضور و احاطه بر چیزی (معلوم) اطلاق کردهاند[۱۷۰]. راغب در مفردات، علم را به معنای ادراک الشیء بحقیقته معنا کرده است[۱۷۱]. امام خمینی، نیز شبیه همین معنای اخیر را معتقد است؛ به نظر امام، الفاظ برای روح و حقیقت معانی وضع شده است[۱۷۲] که تمامی زوایای معانی در نظر بوده و در جای خود درخور دقت بسیار است. علم به معنای (Science) و واژه علمی با یای نسبتی به معنای (scientific) استعمال میشود، بنابراین، نظام علمی به معنای (scientific system) به کار میرود[۱۷۳] که مسائل علمی به طور نظاممند و سیستماتیک و موافق اصول علمی (scientfically) ارائه میگردد. علم در اصطلاح فلسفه و منطق، به قوه درککننده آمده است که به عنوان فصل جداکننده انسان از سایر حیوانات، تعریف شده است[۱۷۴]. در اصطلاح قرآنی علم، در مقابل جهل و به معنای دانایی و به عنوان برترین حجت الهی مطرح گردیده است ﴿قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ [۱۷۵]؛ ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ [۱۷۶]؛ ﴿وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ «و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.</ref>. ارائه و بهکارگیری دانش، به شکل نظاممند و در قالب یک سیستم منطقی، بهرهگیری بهتری را سبب خواهد شد.
امام، به پدیده «علم» با اتقان و دقت وارد گردیده و نگاه توحید محور داشته است، ایشان که منشأ تمامی کمالات را از آن خداوند میداند، علم را نیز به عنوان کمال حقیقی یکبار با عالِم مطلق میسنجد که صرف واقعیت است، از این منظر حقیقت علم، نسبت به عالم مطلق، متحقق است و عینیت دارد، نه یک مفهوم صرف باشد[۱۷۷]. در همین راستا، امام بودن اصل علم از مقولات عشر را خلاف واقع و از قبیل اشتباه معروض به عارض میداند؛ ولی در مراتب علم انسانی و ممکنات، ترجیح میدهد که علم را از مقوله کیف محسوب نماید[۱۷۸]. به اعتقاد امام، علم، یک حقیقت عام است. هم بر کشف ناقص و دانش یک انسان، صادق است و هم بر کشف تام و تمام، به صدق حقیقی صادق است، منتهی فرق از جهت شدت و کمال و ضعف و نقصان است که تعبیری است از صدق تشکیکی. امام علم را یک مفهوم عام میداند که معنای شرحالاسمی آن همانند نور، ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره میباشد[۱۷۹]. البته امام تشکیک در مفهوم را قبول ندارد[۱۸۰] بلکه تشکیک را در واقعیت و خارجیت کشف و علم میداند که به حمل شایع صناعی از مصادیق آن مفهوم عام است[۱۸۱]. بنابراین، علم از منظر امام همانند وجود بر افرادش بالتشکیک صادق میباشد[۱۸۲].
از نظر امام به ذات حق که علیم یا عالم گفته میشود، بدین معناست که کل وجودش علم است؛ اما اگر به زید، عالم گفته شود به این معنی است که علمش ظل و سایه علم حق است. ایشان پس از این بیان نتیجه میگیرد که پس حقیقت «علم»، عَرض، کیف، انفعال و اضافه نیست، بلکه فوق جوهر و فوق عرض است؛ زیرا جوهر و عرض ماهیت است، ماهیت امر اعتباری است و علم از سنخ وجود است[۱۸۳]. علم از نظر امام هم از نظر مفهوم و هم از نظر مصداق همانند وجود است؛ همانگونه که فرد حقیقی وجود واجبالوجود من جمیعالجهات بوده و جوهر و عرض و فعل و انفعال نیست. همچنین فرد حقیقی علم، فرد واجبالعلم بوده که عبارت از ذات حق است و در این مرتبه، علم فوق جوهر و عرض و فوق مقولات عشر است[۱۸۴]. همانگونه که یادشد، وجود مراتب تشکیکی دارد، علم نیز مراتب تشکیکی دارد که برخی مراتب آن جوهر و برخی مراتبش عرض است، همانگونه که وجود ممکنات، سایه وجود حق است، علم ممکنات نیز با اختلاف مراتب، سایه علم حق است[۱۸۵].[۱۸۶]
ویژگیهای علم
امام خمینی چند ویژگی برای علم بیان کرده است. یکی اینکه قوه علمی در انسان را دارای سه نقطه مرکزی و متعادل، نقطه بعید از مرکز در طرف افراط و نقطه بعید از مرکز در طرف تفریط، ترسیم مینماید. به اعتقاد امام، اگر انسان جانب افراط را بگیرد و سراغ هر علمی برود، به کشکولی تبدیل میشود که نمونههای از هر دانش را دارد و متبحر در هیچ کدام نمیشود، چنین عالمی نه خود از علمش بهره درست میبرد و نه به دیگران میتواند بهره برساند. اگر قوه علمیه در طرف تفریط و تعطیل قرار بگیرد نیز، عمل بدون آگاهی خواهد بود که فایده نخواهد داشت. اما اگر قوه علمی در انسان به صورت اعتدال قرار بگیرد، و به اندازه توان، علمی را بیاموزد که دین و دنیایش را اصلاح نماید، هرچه در این مسیر پیش برود، به منبع حکمت و خیر کثیر اشاره به آیه: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ [۱۸۷] نزدیکتر میشود[۱۸۸]. امام معتقد است، نباید از نافع بودن علم غفلت شود و معیار نافع بودن علم از نگاه امام، این است: هر علمی که انسان را از هوا و سرکشی نفس و صفات شیطانی دور و به خدا نزدیک کند، علم نافع است[۱۸۹].
ویژگی دیگر اینکه امام توصیه میکند که در بالابردن سطح علمی خود و جامعه، نباید دچار توهم شده و به اندازهای از دانش بسنده کنیم. ایشان، ریشه توهم غنای علمی را به خاطر بیخبری نسبت به ماهیت علم میداند؛ زیرا علم به لحاظ ماهیت و حقیقت، غیرمتناهی است. ایشان با توجه به پایانناپذیری حقیقت علم نتیجه میگیرد انسان باید در تمام عمر، در ارتقای علمی خود و جامعه پیرامونش تلاش کند[۱۹۰]. امام، بزرگپنداری درجه علمی را ناشی از گرفتاری انسان در حجاب غلیظ اصطلاحات میداند و از حضرت موسی کلیم یاد مینماید که به علم نبوت خود اکتفا نکرده با تواضع و فروتنی، از حضرت خضر، درخواست آموزش علم بیشتر نمود ﴿قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا﴾[۱۹۱]. یا حضرت ابراهیم (ع) از خداوند درخواست علم بیشتر در چگونگی زنده کردن مردهها نمود ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۱۹۲] تا از اطمینان قلبی به اطمینان شهودی ارتقا یابد، همچنین حضرت رسول اکرم (ص) مأموریت یافت، از خدای متعال، درخواست علم بیشتر نماید ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾ [۱۹۳].
امام پس از ذکر الگوهای مقدس (انبیای الهی) نتیجه میگیرد این دستورات کتاب الهی برای بیداری ما از خواب غفلت است[۱۹۴]. از نظر امام فلسفه برتری انسان ملائک الهی، همان تعلیم اسماء ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ [۱۹۵] است که بالاترین درجه آن تحقق دانش به اسمای حق میباشد[۱۹۶].
کبر و غرور علمی و تنافی آن با جوهره علم، یکی دیگر از ویژگیهای علم نزد امام خمینی است. به نظر امام، عالم باید خود را از صفت شیطانی کبر دور کند. در این منظر، عالم غیر متواضعی که توقع کرنش از طرف دیگران نسبت به خود را داشته باشد، عالم به معنای واقعی نیست، بلکه انبار مفاهیم و اصطلاحات پلید شیطانی است؛ زیرا اگر صرف اندوختن مفاهیم علمی مایه سعادت میشد، شیطان باید به سعادت میرسید. از نظر امام، اگر علم، خاصیت سازندگی نداشته باشد، به حجاب غلیظی تبدیل میگردد که رهایی از آن از هر قیدی مشکلتر است[۱۹۷]. ایشان در جای دیگر نیز، بن مایه کبر برخی علما را توهم داشتن کمال دانسته و سبب اصلی کبرآوری علم در هر رشتهای را در آن میداند که علم، عالم را وارد عمل نکرده و معارف حقه وارد قلبشان نگردیده است[۱۹۸].
ویژگی دیگر علم این است که علم، زیربنای ارتقای معنوی است. علم از نظر امام مایۀ ارتقای معنوی و یکی از مراتب سیر و سلوک إلی الله است[۱۹۹]. اما ارزشگذاری امام برای علم، مطلق نیست بلکه ایشان، علم بدون ایمان را حجاب میداند و آن را حجاب اکبر قلمداد مینماید[۲۰۰]. امام معتقد است، صرف علم مایۀ سعادت نیست[۲۰۱] بلکه بر انسان سالک طریق آخرت، ضرورت دارد قلب خود را «با نور علم و ایمان» خاشع کند[۲۰۲]. امام در این راستا، از کسانی یاد مینماید که علم در آنان تأثیر سوء بخشیده و به مفاسد اخلاقی آنان افزوده و باعث هلاکتشان شده است[۲۰۳]. توجه خاص امام به ارتقای معنوی در برازندگی ایشان نیز تأثیر ویژه داشته است و آنچه که موجب تمایز و برجستگی وجهه علمی و استنباط دینی حضرت امام، در مقایسه با دیگر بزرگان و عالمان دینشناس بوده است، نظام معرفتی و دینی ایشان است که به نحو ممتازی از سه حوزه معرفتی عرفان، فلسفه و علوم نقلی متأثر گشته و ترکیب ویژه این سه منشأ در هویتبخشی به نظام معرفتی آن حضرت نقش مؤثر داشته است. بخش عمده صلابت و کارآمدی فهم دینی حضرت امام مرهون این نظام معرفتی است و کوشش در فهم درست آن، رافع بسیاری از تنگنظریها، کجاندیشیها و یکسونگریها خواهد بود»[۲۰۴]. از نظر امام، عالم هستی، تجلی حق است، همانگونه که وجود ممکن، مظهر و تجلی وجود حق است، علوم ممکن نیز مظهر و تجلی عالمیت حق است[۲۰۵]. بنابراین هر اندازه شالوده نظام علمی، در مسیر حق باشد و با آن مبدأ سنخیت بیشتری داشته باشد، نابتر و ارزشمندتر خواهد بود. امام معتقد است، علم بهره عقل است و ایمان بهره قلب، علم باید وارد قلب گردد تا مایه سعادت انسان شود[۲۰۶].[۲۰۷]
اقسام علم
امام خمینی در آثار خود اقسام متعدد علم را ذکر مینماید که مجال ورود تفصیلی آن نیست، فقط فهرستی از اقسام علوم را از نگاه ایشان میآوریم، امام از علومی با پسوندهای ذیل یاد مینماید: علم توحید[۲۰۸]، علم تهذیب نفس[۲۰۹]، علم عاشقی[۲۱۰]، علم الهی[۲۱۱]، علم کلی[۲۱۲]، علم جزئی[۲۱۳]، علم حضوری[۲۱۴]، علم حصولی[۲۱۵]، علم فعلی[۲۱۶]، علم انفعالی[۲۱۷]، علم نافع[۲۱۸]، علم غیر نافع[۲۱۹]، علم حجاب[۲۲۰]. امام از همه اقسام علم، فقط به علمی ارزش قائل میشود که توأم با عمل در راستای توحید و معرفت حق علیم باشد.[۲۲۱]
اقسام علم در اسلام
امام، در شرح چهل حدیث، از اقسام علم با عناوین ذیل نام میبرد: علوم دنیایی، که هدف از تحصیل آن رسیدن به مقاصد دنیایی است. علوم اخروی، که غرض از تحصیل آن رسیدن به مقامات اخروی و درجات ملکوتی است[۲۲۲]. از نظر امام علوم اخروی خود بر سه قسم است:
امام در شرح حدیثی از پیامبر اکرم (ص) که در آن از سه نوع علم به «آیه محکمه، او فریضه عادله او سنة قائمه»[۲۲۴] تعبیر گردیده است، هر سه تعبیر را بهترتیب، به اقسام سهگانه فوق تطبیق میکند[۲۲۵]. نکته این است که امام معتقد است، علوم کاربردی چون طب و تشریح و نجوم و هیأت و امثال آن نیز اگر به دیده نشانه و علامت، نگریسته شود، زیر مجموعه علم سهگانه فوق قرار میگیرد؛ زیرا با این دید، علوم فوق نیز انسان را به معارف حق هدایت میکند[۲۲۶]. از همین منظر است که امام تأکید دارد، علم در صورتی ارزشمند و مایه کمال است که در مسیر قرب الهی و باعث قوت معرفت توحیدی شخص عالِم شود والا گاهی علم عرفان، علم فقه و علم توحید، نیز انسان را به جهنم میفرستد[۲۲۷].[۲۲۸]
اقسام علم در فلسفه
امام خمینی، در تقریرات فلسفه، علم را به حضوری و حصولی تقسیم کرده است. علم حضوری؛ علمی است بینیاز از واسطه و به اعتقاد امام، بر سه مورد صادق میباشد: الف. علم مجرد، مانند علم نفس به ذات خودش، که این جا علم عین عالم است. ب. علم علت به معلول، در این صورت نیز معلول پیش علت حاضر است. ج. علم هر مجردی به مجرد دیگر[۲۲۹]. علم حصولی، علمی است که حصولش محتاج به واسطه است[۲۳۰].
علم تفصیلی و علم اجمالی، تقسیم دیگری از علم فلسفی است[۲۳۱]. علم فعلی و علم انفعالی، دستهبندی دیگر در فلسفه است. علم فعلی، علمی است که علت ایجاد وجود خارجی میشود. علم انفعالی، علمی است که صورت خارج باعث تولید صورت علمیه میگردد[۲۳۲]. با توجه به نگاه کاربردی امام، به مسائل و اعتقاد ایشان به برگشت عقل نظری به عقل عملی[۲۳۳] بزرگترین مقسم در تقسیمات برآمده از آثار امام، علم نافع و غیرنافع است، که اکثر اقسام یاد شده، مانند علم توحید، علم تهذیب نفس، علم عاشقی، علم الهی، علم اخروی از اقسام علم نافع به حساب میآید. اما علم حجاب از مصادیق و اقسام بارز علم غیر نافع میباشد. اما علم کلی، علم جزئی، علم حضوری، علم حصولی، علم فعلی، علم انفعالی، علم دنیوی، دو وجهی است؛ از نظر امام، اگر در تحصیل این علوم، هدف الهی و توحیدی باشد، از اقسام علم نافع، محسوب میشود، ولو علم تشریح و طب باشد و اگر هدف غیرالهی باشد از اقسام علم غیر نافع، محسوب میشود، ولو علم توحید و عرفان باشد.[۲۳۴]
چیستی علم و نظام علمی
علم و نظام علمی از مهمترین عناصر اساسی در زندگی انسان معاصر به شمار میآید به گونهای که تصور پیشبرد زندگی در جهات مختلف آن بدون مدد علم، تصویری اگر نه محال، دست کم بسیار بعید به نظر میرسد. این معنا هم در وجوه مثبت و حیات بخش آن صادق است و هم – معالأسف- در جنبههای مرگبار و زندگیسوز آن مثل ساخت سلاحهای اتمی. در نظام فکری اسلام نیز علم جایگاه ویژه و ارزشمندی دارد. در مکتب اهل بیت(ع) همواره بر ارزش علم و تحصیل و ترویج آن تأکید شده است و با دقت در آن هیچ تخالفی بین این دو دیده نمیشود. اما ویژگی دنیای معاصر در توانمندی آن برای نظامسازی در حوزههای مختلف به خصوص در عرصه علمی است. به عبارت بهتر، جامعه مدرن به خوبی درک کرده برای بهرهگیری بهتر از مواهب زندگی باید نظامسازی کند و نظام علمی در این فرآیند جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا در حقیقت نظامی است نظامساز و ساختاری است ساختاردهنده. رهبر معظم انقلاب اسلامی با تسلط درست بر مبانی اندیشه دینی و با اشراف بر جریانهای علمی و فرهنگی معاصر به خوبی اهمیت این موضوع را درک کرده و در راستای آن تلاش کردهاند. تأکید مکرر ایشان بر ضرورت تولید علم و ایجاد تحول در علوم انسانی را در همین راستا میتوان تعریف کرد. اندیشه ایشان دارای عناصر و ابعاد مختلفی است که در اینجا بخشهای محوری آن مورد تحلیل قرار میگیرد.
علم در لغت به معنی یقین، معرفت و دانش است و در مفهوم کلی خود بر هر نوع آگاهی نسبت به اشیاء، پدیدهها، روابط و... اطلاق میشود. گاهی به علم در مفهوم کلی و عام آن knowledge اطلاق میشود. همچنین از واژه علم مفهوم خاصی نیز تعبیر شده است و آن science است که مقصود از آن بخشی از دانستنیها و آگاهیهای نوع بشر است که به روشهای تجربی قابل اثبات و تأیید باشد. کرلینجر معتقد است: دو نوع تفکر ایستا و پویا در خصوص علم وجود دارد. دیدگاه ایستا، دیدگاهی است که ظاهراً اکثر افراد عادی و دانشجویان از آن متأثرند و بیانگر این است که علم فعالیتی است که اطلاعات نظامیافتهای را در ارتباط با جهان فراهم میسازد. کار دانشمند کشف حقایق جدید و افزودن آن بر پیکره اطلاعات موجود است، حتی علم به عنوان مجموعهای از واقعیتها دیده میشود. در این دیدگاه، علم به عنوان روشی برای تبیین پدیدههای مشاهده شده تلقی میشود. در این حالت، تأکید بر وضعیت فعلی دانش و افزودن بر آن بر مجموعه قوانین، نظریهها، فرضیهها و اصول موجود است. از طرف دیگر، دیدگاه پویا علم را بیشتر به عنوان فعالیت یا آنچه که دانشمندان انجام میدهند در نظر میگیرد»[۲۳۵]. برخی از محققان، علم را نوعی شناخت میدانند اما نوعی شناخت مطمئن که درباره یک مسأله بر پایه تفکر و تعقل عمیق، بر اساس روشهای قیاسی یا تجربی صحیح به دست آمده است، این علم باید در یک مجموعهای از روابط علت و معلولی به طور نظام یافته و به هم پیوسته و متقن بر اساس ضوابط قابل قبول برای دانشمندان به طور بین ذهنی ارائه شود[۲۳۶].
پس نظام علمی را میتوان مجموعهای از عناصر و ساختارهای فعال در عرصه کسب، تولید و ترویج دانش و آگاهی دانست که ارتباطی پویا و فعال بین اجزای گوناگون آن وجود دارد. در درون نظام علمی عناصر و اجزاء متعددی وجود دارند که غالب این عناصر، انسانی و اجتماعی بوده و مبتنی بر تعاملات چند سویه میباشد. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین عناصر حیاتی نظام علمی، کنش متقابل بین عناصر دخیل در آن است، حتی بین عناصر طبیعی و بیجان آن. با این وصف نظام علمی را میتوان نوعی نظام اجتماعی دانست. اما در خصوص این دو مفهوم، مقام معظم رهبری، تعریف روشنی ارائه نکردهاند و شواهد متعدد در کلام ایشان حاکی از پذیرش برداشت متداول و مرسوم از این دو مفهوم است. به عبارت روشنتر وقتی ایشان به این دو مقوله میپردازند درک عام موجود از آن را میپذیرند. بنابراین، بیش از آنکه در خصوص اصل مفهوم بحثی داشته باشند در خصوص ضرورت و اهمیت، شرایط ارتقا و موانع تولید علم اظهار نظر میکنند. نظام علمی در ایران در نظرگاه مقام معظم رهبری، نظامی است کلان با اجزاء متعدد که از عوامل و بخشهای گوناگونی تشکیل شده و نهادهای مختلفی در آن دخیلاند؛ آموزش و پرورش، آموزش عالی و حوزههای علمیه، مهمترین دستگاههای پژوهشی و آموزشی از منظر ایشان به حساب میآیند. نکته مهمی که در اینجا باید قبل از ورود به متن به آن توجه کنیم این است که حجم مطالب و نوع توجه معظمله به مسائل آموزشی و پژوهشی در هر کدام از این نهادهای علمی متفاوت است. به عنوان مثال ایشان، ابعاد، وظایف و تکالیف مختلفی برای حوزه برمیشمرند که متفاوت با دانشگاه است. بنابراین لازم است هرکدام از این نهادها در متنی متمایز مورد بحث قرار گیرند. در این مقاله تا حد ممکن تلاش شده موارد مشترک و قابل جمع در یک نظام آموزشی و پژوهشی کلان مورد بحث قرار گیرد. در نظر مقام معظم رهبری، همه این عناصر، نهادها و سازمانهای آموزشی و پژوهشی، ساختار واحد و منسجمی را تشکیل میدهند که برای نیل به اهدافی مشترک و مشخص فعالیت میکنند. این اهداف کلان، خود تابع اهداف اصلی نظام اسلامی است. به بیان دیگر، از منظر معظمله، نظام علمی، خرده ساختاری است مهم ذیل ساختار کلان نظام اسلامی. بر این اساس، ادبیات ایشان در خصوص این نهادها و سازمانهای مختلف در بسیاری از موارد مشترک است. به این معنا که ایشان با وجود اینکه کارکردها و وظایف این نهادهای علمی را متفاوت میدانند اما غالباً از مفاهیم مشابهی برای توصیف و تبیین وضعیت آنها استفاده میکنند. به عنوان مثال معظمله در بسیاری از موارد وقتی از تعلیم و تربیت و یا معلم و مربی استفاده میکنند الزاماً مقصودشان افراد مرتبط با حوزه آموزش و پرورش نیست؛ بلکه میتواند اساتید مربوط به آموزش عالی و حوزههای علمی باشد.
نظام علمی، از جمله مهمترین ابزار و عوامل پیشبرد اهداف گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. در دنیای کنونی عرصهای نیست که نیل به اهداف مورد نظر و ارتقاء عناصر مؤثر در آن بدون توجه به آموزش و پژوهش تعریف شده باشد. نظام آموزش و پژوهش در نظر ایشان دارای جایگاهی ویژه و بسیار اساسی است. به باور مقام معظم رهبری، مسأله فرهنگ و تعلیم و تربیت، مسأله اول در نظام ماست. در بلند مدت، هیچ چیز به اندازه تعلیم و تربیت اهمیت ندارد. نقش معلم و مربی در جامعه ما، نقشی است طراز اول. در حقیقت، سنگر مبارزه با کفر و ظلم و استکبار جهانی و قلدری شیاطین سیاسی عالم، همین سنگر مدرسه و تعلیم و تربیت و فرهنگ است[۲۳۷].[۲۳۸]
ارزش و فضیلت علم
شأن و منزلت علم و تحقیق در دنیای مدرن امری روشن است. آنچه در تقابل بین دنیای مدرن و ارزشهای دینی مورد مناقشه قرار گرفته است، ارزش علم در دین است. حتی کسی که اطلاعات اجمالی از دین مبین اسلام داشته باشد به راحتی در خواهد یافت علم از چه جایگاه والا و ویژهای در اسلام برخوردار است. پیامبر خدا(ص)، علم را سرآمد همه خوبیها و جهل را سرآمد همه بدیها میدانند[۲۳۹]. امیرالمؤمنین علی(ع) سرآمد و نقطه پایان فضیلتها را دانش میدانند[۲۴۰]. همچنین حضرتش در جای دیگری میفرمایند: در ارجمندی دانش، همین بس که کسی هم که آن را نیکو نمیداند دم از داشتن آن میزند و هرگاه نسبت علم و دانایی به او داده شود، خوشحال میگردد و در نکوهندگی نادانی، همین بس که حتی آدم نادان و بیبهره از دانش از آن بیزاری میجوید[۲۴۱]. از این دست توصیفات در متون دینی فراوان دیده میشود. مقام معظم رهبری بر پایه روایات و احادیث، ارزش و شاخص اصلی دستهبندی انسانها را در نسبت آنها با علم و دانش میدانند و معتقدند اصولاً انسانها سه دسته بیشتر نیستند: انسانهایی که دانشمندند؛ انسانهایی که در طریق دانستن هستند؛ و بقیه انسانها که همج رعاع هستند. یعنی انسانهای سرگردان، بیارزش و بیوزن[۲۴۲]. از نظر ایشان به عنوان یک مسلمان و مؤمنِ به آئین اسلام، وظیفه است کار علمی و رسیدن به اوج علمی، هم در حرکت فردی و هم در برنامهریزی جمعی کشور دنبال بشود[۲۴۳].
مقام معظم رهبری معتقدند بر تمام اجزای جهان هستی قانونی حکمفرماست و ما از طرف دین مأموریم که این قانون را کشف کنیم، تا بتوانیم این جهان را اداره کنیم. از نظر ایشان، بشر برای اداره این هستی قانونمند آمده است. بشر آمده که بر سنگ و چوب و درخت و روی زمین و زیر زمین حکومت کند؛ نیامده که محکوم اینها باشد. این حاکمیت بر روی زمین- که فلسفه وجودی و وظیفه اصلی بشر است- محقق نمیشود، مگر آن وقتی که این قوانین شناخته شوند. این قوانین را با علم میشود شناخت. بر همین پایه ایشان ترویج روح علمی در جامعه را یک هدف میدانند[۲۴۴]. از نظر معظمله، علم برای یک جامعه انسانی، یک موهبت الهی است: هم علوم ارزشی و علوم معرفتی و هم علومی که به انسان کمک میکند تا در طبیعت عظیم و خلقت شگفتآور، از گنجینههایی که خدا برای انسان در این طبیعت قرار داده، بیشتر و بهتر استفاده کند. ایشان بر این باورند از اول پیدایش انسان، حرکت انسان به سمت پیدا کردن رموز طبیعت و کشف کردن کوچه پس کوچههای تو در توی این ساخت عظیم و بافت بزرگ به کار گرفته شده و اسلام و همه ادیان این را تأیید میکنند. معظمله معتقدند نمیتوان در هیچ دینی- به خصوص دین اسلام- تعبیر و جملهای پیدا کرد که نشاندهنده این باشد که این علوم دنیوی فایدهای ندارد یا مضر است یا نباید دنبالش رفت[۲۴۵]. ایشان، خود علم را یک ارزش میدانند، اما این ارزش را کسانی میتوانند به ضد ارزش تبدیل کنند که از او علیه منافع بشریت استفاده کنند؛ اما خود دانش یک ارزش است که به برکت آن، معرفت خدا هم آسان میشود. از نظر ایشان، کسانی که دارای علماند، بیشتر میتوانند حقانیت پیام پیغمبران و حقانیت پیام راستین اسلام را بفهمند؛ به همین دلیل، علم را با شهوات، با غرضها و با چیزهایی که در عالم مادی و گرایشهای مادی وجود دارد، نباید مخلوط کرد. به نظر ایشان آنچه که بد است، ضد ارزش حرکت کردن و بهرهگیری شهوانی و نفسانی از علم است، نه خود علم. ایشان هم علوم معرفتی، علوم ارزشی، علوم حقیقی یا اعتباری را خیلی باارزش میدانند و هم علومی را که وسیله کشف دنیای موجود در اختیار بشر و کشف رازهای آن و توانا شدن بر استفاده بهتر از این گنجینه عظیم است[۲۴۶].
حضرت آیتالله العظمی خامنهای، وجه ممیزه اصلی علم نافع و غیرنافع را ملازمت یا عدم ملازمت آن با اخلاق و معنویت میدانند. از نظر ایشان، علم بدون تزکیه، علم غیر نافع بلکه مضر است. اگر رشد علمی صورت بگیرد، اما افراد، از لحاظ انسانی و اخلاقی و تربیتی، انسانهای منحرف و معوجی بار بیایند و بیاعتقاد و بیاعتنا به همه موازین اخلاقی باشند، میزان علم هرچه بیشتر شد، ضربه و ضررش هم بیشتر خواهد بود[۲۴۷]. به نظر ایشان، عالمی که شریف نباشد، حمیت و غیرت دفاع از کشور و ملت و آرمانها و ارزشهای ملّی و دینی خود را نداشته باشد، و عالمی که دشمن را بر خودی ترجیح بدهد و خود را در اختیار دشمن ملّت قرار بدهد، از هر جاهلی بدتر است؛ همان دزدی است که با چراغ به دزدی میرود و بیشتر صدمه میزند[۲۴۸]. مقام معظم رهبری معتقدند در دنیا برای اینکه ثابت کنند که علم، ذات سکولار دارد و دانش با ارزشها کاری ندارد، خیلی سعی شده و برای آن فلسفه درست کردند؛ برای اینکه مفهوم دانش را یک مفهوم مجرد از ارزشها معرفی کنند؛ اما حقیقت مطلب این است که علم و عقل ابزار دو جنبهای است؛ میتواند در خدمت ارزشها قرار بگیرد، میتواند در خدمت حیوانیت و سبعیت قرار بگیرد. بستگی به این دارد که مدیریت علم با چه کسی است. اگر مدیریت علم به دست انسانهای دنیاطلب، قدرتطلب و زراندوز بود، این علم ابزاری برای استعمار، استثمار، تحقیر ملتها، اشغالگری و برای ترویج فحشا خواهد شد. اما اگر علم به وسیله بندگان صالح مدیریت شد، آن وقت خدمت میکند و زیان نمیرساند. اگر کسانی که انرژی هستهای را کشف کردند و یا کسانی که آن را به کار گرفتند، اهل فضیلت و تقوا بودند و بندگان صالح؛ هرگز حادثه هیروشیما پیش نمیآمد. به طور کلی از نظر معظمله، اگر مدیریت علم، دست انسانهای صالح باشد، این مسائل پیش نمیآید و علم در خدمت بشریت قرار خواهد گرفت؛ چون این ظرفیت را دارد و میتواند اینطور باشد. بنابراین، از منظر ایشان اینکه ما بیاییم علم را سکولاریزه کنیم؛ ثابت کنیم که علم نمیتواند با ارزش همراه باشد، یک مغالطه بسیار بزرگ و فریب بزرگ برای ذهن انسانهاست. معنویت اسلامی با حیوانیت، فساد و سوءاستفاده از علم مشکل دارد، نه با دانش، فناوری و تحقیق[۲۴۹].
مقام معظم رهبری، صراحتاً ذات علم را سکولار نمیدانند؛ بلکه از نظر ایشان علم بما هو علم، جهتگیری خاصی ندارد. به عبارت روشنتر، علم اگر علم است، شرقی و غربی، ایرانی و آمریکایی و... ندارد. البته ممکن است هر فرد یا مکتبی مرام و روش خود را علم بداند و یافتههای دیگران را غیر علمی ببیند؛ همچنان که غربیان این دیدگاه را داشته و دیگران غیرغربی را جدای از علم و تلاشهای تحقیقی مستقل و مبتنی بر مبانی متفاوت را غیرعلمی میدانند. این مسألهای است که در خصوص آن مجادلات فراوانی صورت گرفته است. فیالجمله اینکه در بینش مقام معظم رهبری، علم اگر علم است ماهیت واحدی دارد و منافع و مضار آن تابع رفتار و نیات به کار گیرندگان آن است. بر همین اساس، ایشان معتقدند اصول ثابت و معلومی در علم وجود دارد که باید آن را مد نظر داشت.[۲۵۰]
رابطه علم و دین
از نظر مقام معظم، درست بر عکس مسیحیت خرافی، در اسلام ضدیت دین با علم و ضدیت دین با عقل، اصلاً معنا ندارد. از نظر ایشان در اسلام یکی از منابع حجت برای یافتن اصول و فروع دینی، عقل است؛ اصول اعتقادات را با عقل بایستی به دست آورد؛ در احکام فرعی هم عقل یکی از حجتهاست. اسلام همواره نسبت به علم، مهمترین حرکت و مهمترین تحریک و تحریص را داشته و تمدن اسلامی به برکت حرکت علمی که از روز اول در اسلام شروع شد، به وجود آمده است[۲۵۱]. به همین دلیل، از نظر ایشان هر چه علم پیشرفت کند، پایههای ایمان دینی مستحکمتر خواهد شد. از نظر ایشان، نگاه انسان به یک ذره خاک یا سنگ به صورت یک جسم بسیط، نوعی ایمان را مبین است که متفاوت است با وقتی که انسان تمام ملکولها و تمام ذرات و عناصر اتمی موجود در این جسم را مشاهده میکند - نظم آن را، حرکت آن را، مهندسی پیچیده آن را، تأثیرات آن را و... - هر چه علم بیشتر پیشرفت کند، هرچه کهکشانها بیشتر شناخته شود، هرچه دریاها و صحراها و ذرات، بیشتر زیر دقت علم قرار گیرد، هرچه نیروهای فشرده در وجود انسان بیشتر شناخته شود، ایمان به خدایی که آفریننده و فراهم کنده این دستگاه عظیم و پیچیده است، پایگاه مستحکمتری پیدا خواهد کرد. به باور ایشان، امروز قوای عظیمی را که در وجود محدود انسان هست، علم کشف میکند؛ در سلسله اعصاب، در ذرّات وجود، در تمام مولکولهای سرتاپای اعضاء و در مغز. مقام معظم رهبری معتقدند وقتی انسان به این یافتههای علمی نگاه میکند، ایمانش قویتر میشود[۲۵۲].[۲۵۳]
ارزش معرفتشناختی علم
مقام معظم رهبری معتقدند اصولی وجود دارد که باید از این اصول تخطی نشود. یعنی به نام فکرپردازی و اندیشهورزی، از اصول انحراف پیدا نشود. اصول، شاخصهای راه صحیح و صراط مستقیم است و نباید اصول را به دیوارههایی تشبیه بکنیم که انسان از وسط این دیوارهها حرکت کند؛ بلکه اصول شاخصاند. یک راه و صراط مستقیمی هست که این، انسان را به هدف میرساند. این صراط مستقیم را باید شناخت و کشف کرد. به باور معظمله، هیچ کس در محدوده صراط مستقیم زندانی نشده و اجبار به پیمودن صراط مستقیم در هیچ کس نیست. این اصول کسی را اجبار، الزام و محدود نمیکند، بلکه انسان را هدایت میکند و به او میگوید اگر بر طبق این اصول حرکت کند، به نتیجه مطلوب خواهد رسید و اگر از آن تخطی کند، به هدف نخواهد رسید[۲۵۴]. خدشه در همین نقطه است که ایشان مهمترین اصل معرفت شناختی را در علم و غیر آن نتیجهگیری میکنند و آن رد نسبیگرایی در همه حوزه هاست. ایشان بر این باورند که در غرب به غلط علم و عقل را مطلق کردند و گفتند. دین کنار برود و علم و عقل بیاید. اما در چهل - پنجاه سال اخیر در عقل هم دارند خدشه میکنند و با صدای بلند محکمات عقلی را انکار میکنند و به نسبیگرایی و شکاکیت در همه اصول- اصول اخلاقی، اصول عقلانی و حتی اصول علمی کشانده شدهاند. از نظر ایشان این تجربه، تجربهای نیست که کسی از آن تقلید کند. ما نباید راه طی شده به منزل نرسیده غرب را دنبال کنیم[۲۵۵]. مقام معظم رهبری معتقدند هیچ انسانی نیست که در مجموعه تفکراتش، یک حرف غلط یا یک فکر باطل- ولو نادانسته نباشد. آن کسی هم که فرض تصور غلط یا ایده باطلی را دنبال میکند، لابد چیزهایی در کلماتش هست که آنها حق است. اما این را نمیتوان به صورت یک مبنای فکری و فلسفی در آورد و ادعا کرد اصلاً حق مطلق و باطل مطلقی وجود ندارد. از نظر ایشان، حق مطلق وجود دارد، باطل مطلق هم وجود دارد. بنابراین، نظریه نسبیگرایی در حق و باطل را رد میکنند[۲۵۶].[۲۵۷]
حرمتشناسی علما
به اعتقاد امام، اهل علم، امانت الهی و حفظ حرمت ایشان لازم و هتک آن حرام الهی است[۲۵۸]. به همین لحاظ، ایشان تأکید میورزد که دانستن دقایق علوم لازم است اما کافی نیست. باید تهذیب و ریاضت در کار باشد و نفس عالم در سحرگاهان مورد محاسبه قرار گیرد و گناهانی که کرده است، مورد دقت قرار دهد. ایشان از جمله گناهان بزرگ را اهانت به عالِم میداند و تأکید میکند که اگر یک کلمه به یکی از مراجع اسلام اهانت شود، شخص اهانت کننده آشکارا با خدا به جنگ بر خاسته است؛ زیرا مراجع، از اولیای الهی هستند[۲۵۹]. ایشان حرمتشناسی را در قدم اول از علما نسبت به هم و بزرگان اهل علم، بسیار ضروریتر میداند و در همین راستا، طلاب علوم را به لحاظ پایگاه اجتماعیشان در آینده، از جوانی توصیه به تهذیب و اخلاق نموده و آن کهنسالی بسیار دشوار میداند[۲۶۰].[۲۶۱]
اثرگذاری در جامعه
عالمِ عامل از نظر امام، ارزش بسیار بالایی دارد؛ به گونهای که برخی از اهل علم، صرف وجودش موعظهگر و تأثیرگذار است[۲۶۲]. از نظر امام برای عالمان، همانگونه که اوصاف و مراتب بسیاری در قرآن و سنت ذکر گردیده است وظایف سنگینی نیز بر عهدۀ آنان گذاشته شده است. ایشان در این راستا خوش بودن به اندوختن یکسری اصطلاحات را بار سنگین و مایۀ گرفتاری اهل علم میداند، اگر علم ولو علم توحید، همراه با صفای نفس نباشد، همان علم توحید نیز مایۀ گرفتاری انسان خواهد شد. به اعتقاد امام، بسیارند عالمانی به علم توحید، که مایه انحراف جامعه گشتهاند[۲۶۳]. در نقطه نظر امام انحراف عالم از آن جهت خطرناکتر میشود که این انحراف مایۀ انحراف یک ملت و یک جامعه میگردد، اسلام و دین ضربه میبیند برخلاف انحراف یک انسان عادی که چنین پیامد اجتماعی ندارد[۲۶۴]. وی، با الهام از روایات[۲۶۵]، یادآوری مینماید همانگونه که فساد عالم! مایۀ فساد جامعه است، در آخرت نیز گند عالم فاسد همه را اذیت میکند و توصیه میکند که علما در ایام جوانی و از بدو ورود به وادی اهل علم، از قرآن امانتداری کرده و با الهام از کتاب الهی اگر یک گام برای علم برمیدارد، گام دیگر برای تقوا و تهذیب نفس بردارد[۲۶۶].[۲۶۷]
آداب رفتاری
ایشان در پی اعتراض به تشکیل سپاه دین از سوی رژیم پهلوی و تأسیس آن به غرض محو احکام اسلام و کنار زدن وعاظ و مروجین دین، علما را به نادیده گرفتن گلایهها و وحدت کلمه دعوت مینماید و از علمای جوان، حفظ احترام بزرگان را اکیداً میخواهد و همچنین بزرگان را به مهر و عطوفت با جوانان فرامیخواند[۲۶۸].[۲۶۹]
رسالتشناسی
امام، رسالت عالمان دینی را انسانسازی معرفی میکند. ایشان معتقد است رسالت آدمسازی و هدایت انسانها بهخصوص آدمهای زورگو، در راستای رسالت انبیای الهی است[۲۷۰]. از نظر امام رسالت انبیاء و علم انبیاء، رسالت و علم آدمسازی است، همانگونه که قرآن کتاب آدمسازی است. به باور ایشان، تلاش انبیاء و کتاب الهی متوجه کردن انسان به سوی خداست، عالم و دانشمند در فضای جامعه اسلامی باید در راستای این رسالت حرکت نماید[۲۷۱].[۲۷۲]
تأسی به پیشوایان دینی
امام با یادآوری زحمات طاقتفرسای پیامبر اسلام (ص) در راه توحید و هدایت انسانها در آن مسیر، وظیفۀ علمای اسلام را سنگین و به تبع از رسول خدا (ص) و ائمۀ اطهار (ع) آنان را موظَف به معرفی اسلام میداند و بر تهذیب و تقوای ایشان در کنار دانش و علم، تأکید میورزد و از سلوک امام علی (ع) به عنوان الگو یاد مینماید[۲۷۳].[۲۷۴]
حراست از حوزههای علمیه
امام بر حفظ و پایداری حوزههای علمیه بسیار تأکید میورزد، از جمله در تاریخ (۱۰/۱۰/۱۳۵۰) در نجف اشرف، ضمن برشمردن زحمات پیامبر (ص) در مکه و مدینه و نمونه قرار دادن آن بزرگوار، وظیفۀ طلاب را تنها تحصیل مشتی الفاظ و مفاهیم ندانسته؛ بلکه حفظ اسلام و احکام آن را از وظایف مهم آنان معرفی مینماید و همه را به پایداری در این مسیر فرامیخواند. ایشان حوزههای علمیه را با پشتوانه مردمی و ملتها غیر قابل زوال معرفی مینماید و به طلاب غیرایرانی توصیه مینماید که در صورت اخراج طلاب ایران از نجف اشرف، سنگر خود (حوزه علمیه) را حفظ کنند؛ زیرا پیروزی از آن مظلومین است[۲۷۵].[۲۷۶]
اختلاف گریزی
امام خمینی، اختلاف و نزاع بین برخی از دانشمندان را بسیار بیاساس و واهی قلمداد کرده و آن را از بزرگترین گناهان علما و مایۀ تباهی جامعۀ اسلامی میداند[۲۷۷]. از همین رو ایشان از اختلاف موجود بین علمای نجف به شدت ابراز ناراحتی مینماید. ایشان معتقد است ساقط شدن نجف، مایۀ سقوط جامعۀ اسلامی است. امام، خطر نفوذ دشمنان را در حوزه علمیه، گوشزد نموده و برنامههای اخلاقی و ترک حب دنیا، حب نفس و حب جاه و مقام را به عنوان یک ضرورت برای طلاب علوم دینی یادآور میشود[۲۷۸]. ایشان در نامهای به یکی از معاصران از اختلاف در حوزه علمیۀ قم و اختلاف بین اهل منبر و اختلاف علمای تهران نیز به شدت ابراز تأسف مینماید و آن را با اختلاف علمای مسیحی مقایسه مینماید[۲۷۹]. امام به الگوسازی برای علما، از عدم اختلاف پیامبران الهی در فرض جمع شدن همزمان آنان، یاد مینماید و سر عدم اختلاف آنان را در عدم وابستگی آن بزرگواران به دنیا میداند. به اعتقاد ایشان، سرِّ اختلاف علما در عدم تجرد کامل آنان میباشد، و سرِّ عدم اختلاف پیامبران و انبیاء، در این است که آنان، از بند طبیعت رسته و به حق پیوستهاند؛ آن بزرگان، مجرد از هر نقصی و مزین به کمال انسانی هستند. از اینرو هیچگاه دچار اختلاف نگردیده و هرگز مطالب همدیگر را تکذیب نمیکنند. امام تکذیب پیامبران توسط یکدیگر را محال میداند؛ برای اینکه آنان، در درک حقایق با هم هماهنگ بودهاند. از نظر امام، همانگونه که در مسأله یک نصف دو است، اختلافی در کار نیست، درک حقایق و عدم اختلاف انبیاء نیز بدیهی است[۲۸۰]. امام، پس از بیان دلیل عدم اختلاف انبیاء در درک حقایق و وجود و بروز اختلاف علمی زیاد در بین علما، یادآور میشود که درک مفهومی صرف کافی نیست، بلکه عالِم باید با مبادی عالیه، اُنس اتحادی پیدا نماید تا به وحدت برسد[۲۸۱].[۲۸۲]
پیامدهای حضور عالم بیعمل
وقتی عالم بیعمل در جامعه ظاهر گردد؛ پیامدهای منفی و جبرانناپذیری به همراه خواهد داشت. برخی از این ضرر و زیانها از دیدگاه امام خمینی به شرح ذیل است:
زیانهای فردی عالم بیعمل
امام در کتاب آداب الصلاة، با ذکر روایتی از امام صادق (ع)، هفت دسته از علما را ذکر مینماید که علم را برای غیر رضایت حق میخواهند و همه از اهل جهنم محسوب میشوند. آنان در عناوین ذیل قابل دستهبندی هستند: عالم بخیل، مغرور، ثروتپرست، خودخواه، حریص، گرفتار عُجب و پوچ، نخوتگر و فضل فروش، امام این دسته از عالمان را فریب خورده شیطان و شبیه کسانی میداند که پیش طبیب رفته و به جای عمل به دستور پزشک، در نگهداری آن کوشیده و در نتیجه هلاک گردیده است، از نظر امام، عاقبت عالم بیعمل نیز هلاکت و تباهی خواهد بود[۲۸۳]. ایشان، تمامی علوم، حتی علم توحید را در سایه عمل قابل ارزش میداند و معتقد است ریشه مرض مهلک عالمان یاد شده در ضعف توحید افعالی آنان نهفته است. درد عالمان یادشده در این است که علم از ذهن آنها وارد قلبشان نگردیده است[۲۸۴].[۲۸۵]
ضررهای اجتماعی عالم بیعمل
عالمان فاسد از نظر امام، بسیار خطرناک بوده و پیرو شیطان هستند. آنان با ریاکاری وارد جامعه گردیده و باعث فساد آن میشوند[۲۸۶]. به اعتقاد ایشان، عالمان یاد شده، یاد گرفتن اصطلاحات را به دور از تهذیب نفس وجهه همت خویش قرار دادهاند. به اعتقاد امام، علماندوزی با این نگاه، گرچه علم توحید باشد، هم بار سنگین بر شخص عالم است و هم باعث انحراف دیگران خواهد شد[۲۸۷].[۲۸۸]
ضررهای دینی عالم بیعمل
به باور امام، انحراف عالم باعث لطمه به اسلام و مراکز دیانت میشود[۲۸۹] از همین رو، امام از تحصیل بدون تهذیب تأسف شدید خویش را ابراز مینماید و دستهای ناپاک را در پی ساقط کردن اخلاق در حوزههای علمی از همین راه، یادآور میشود[۲۹۰]. امام در توضیح عبارت معروف العلم هو الحجاب الأكبر فرو غلطیدن در فروعات علمی را باعث غفلت دانسته و کثرت فروع را باعث غلظت حجاب از حقیقت معرفی میکند. ایشان اشتغال به کثرت علم را از بسترهای افتادن در دام شیطان و مایۀ غفلت میداند و توصیه میکند که هرآنچه را عقل با قوت برهان و سلوک علمی ادراک کرده، با قلم عقل بر صفحه قلب بنگارد و ذلِّ عبودیت و عِزِّ ربوبیِّت را به قلب برساند[۲۹۱].
امام با اصالت دادن به ایمان، بین علم و ایمان تمایز قائل میگردد و نتیجه و حاصل تحصیل علم و سلوک علمی را وارد شدن در سلک مؤمنین دانسته و به خشوع قلب در برابر حق تأکید میورزد[۲۹۲]. ایشان فرق عالم به علوم رسمی را با عوام در بلد بودن اصطلاحات میداند ورنه هردو (عالم و عامی) حقیقةالوجود را نمیدانند. به اعتقاد امام چنین عالمی از حقیقت علم محروم بوده فقط از قیل و قال بیکیفیت بهره برده است[۲۹۳]. ایشان علما را به تأسی از پیامبر اسلام (ص) و ائمۀ اطهار (ع) دعوت میکند و از آنان مشارکت جدی در امر دعوت به اسلام و دعوت به وحدت و مسائل سیاسی مربوط به جامعۀ اسلامی را میطلبد[۲۹۴]. امام خمینی، تعهد علما به اسلام و همراهی مردم با آنان را دو عامل مهم قدرت و قوت عالمان دینی میداند[۲۹۵]. امام خطاب به حوزویان و دانشگاهیان برای نجات قرآن از شر جاهلان متنسک و عالمان متهتک و تأکید بر توجه حوزهها و دانشگاهها به شئونات و ابعاد مختلف قرآن، از شکایت پیامبر اسلام (ص) از این دو قشر خبر میدهد و خطر عالم متهتک را جدیتر و خطرناکتر قلمداد مینماید[۲۹۶].[۲۹۷]
ابعاد ناپسند عصبیت اهل علم
امام با تکیه بر آموزههای دینی[۲۹۸]، عصبیت را باعث خروج از دایره ایمان و از بدترین اخلاق شیطانی میداند[۲۹۹]. ایشان معتقد است، عصبیت اهل علم و ایستادگی و [[حمایت مطلق از نظر خود یا استادش، نه به خاطر اظهار حق و ابطال باطل، بدتر و زشتتر از سایر عصبیتهاست. از نظر امام زشتی بیشتر آن یکی به خاطر جایگاه عالم است که شاخهای از شجره نبوت و ولایت است و نباید عصبیت جاهلانه داشته باشد؛ دوم به خاطر بیحرمتی به علم و دانش است؛ سوم به خاطر بیحرمتی به طرف مقابل است که از اهل علم بوده و احترامش واجب است[۳۰۰]. امام تقوا را شرط مفید بودن عالم میداند. ایشان معتقد است صدمه عالم بیتقوا به اسلام، به مراتب بیشتر از دیگر اقشار جامعه است[۳۰۱].[۳۰۲]
منابع
پانویس
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ راغب، مفردات، ۵۸۰.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ۴۲۷.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۲/۱۵۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۸.
- ↑ ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۷–۳۰۸.
- ↑ طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۸۸–۲۸۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۵؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۳۸؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۰۸.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۹۳.
- ↑ صلیبا، فرهنگ فلسفی، ۴۵۵.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۲۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۲۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ «بگو: چه بدان (آیات) ایمان آورید چه ایمان نیاورید؛ بیگمان چون بر کسانی که پیش از این (به آنان) دانش دادهاند خوانده شود به سجده با روی بر زمین میافتند» سوره اسراء، آیه ۱۰۷.
- ↑ «ای مؤمنان! چون در نشستها به شما گویند جا باز کنید، باز کنید تا خداوند برایتان (در بهشت) جا باز کند و چون گویند: برخیزید، برخیزید تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ «و کسانی که آنان را از دانش بهره دادهاند میبینند که آنچه از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده، راستین است و به راه (خداوند) پیروز ستوده، رهنمون میگردد» سوره سبأ، آیه ۶.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۳۰؛ شهید ثانی، منیة المرید، ۱۶۷.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۱۴۰؛ ابنسینا، التعلیقات، ۶۹؛ بهمنیار، التحصیل، ۴۸۹؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۰۸.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۰۸.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۲؛ یزدانپناه، حکمت اشراق، ۲/۲۶۶–۲۷۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۸.
- ↑ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۹۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۲، ۳۸۴ و ۳۸۵؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۳۸ و ۱۰۷؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ بهمنیار، التحصیل، ۴۰۱–۴۰۲؛ حلی، الجوهر النضید، ۲۸.
- ↑ حلی، کشف المراد، ۲۲۶.
- ↑ فخر رازی، المباحث المشرقیة، ۲/۴۶۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۶۳.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۹۷–۲۹۸؛ ملاصدرا، المشاعر، ۵۰.
- ↑ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۲/۱۹۵ و ۴/۹۷–۱۰۰، ۳۲۶؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۳۹.
- ↑ ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۸؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۳۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۹۰–۲۹۱؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۳۹–۴۰.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۸؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۴۰.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۹۰؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۴۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۰۱؛ حلی، کشف المراد، ۲۲۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.
- ↑ باقر صاحبی|صاحبی، باقر، علم (مقاله)| مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۵–۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۶–۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷–۳۷۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸ و ۳۸۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۷–۲۳۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۲ و ۲/۲۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۲؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۷.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۳۰؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۲۲؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۱۳۴.
- ↑ ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۷–۳۰۸.
- ↑ ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۷–۳۰۸.
- ↑ ابنسینا، التعلیقات، ۴۸–۴۹ و ۷۸؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۳۸–۴۰.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۴ و ۴۸۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۰۲–۳۰۴ و ۶/۱۷۴؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۲–۸۳.
- ↑ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۳.
- ↑ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۵۱؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۷۱–۷۲.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۳۷.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۳۷–۱۳۸.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۳۷–۱۳۸.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۸۰–۵۸۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۶۴؛ ۲/۱۶۸–۱۶۹ و ۳/۵۰۷؛ امام خمینی، البیع، ۴/۵۲۹؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۳۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۰۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵–۱۴۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵–۱۷۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴–۱۷۵.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۸ و ۲/۱۴۵، ۱۵۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷–۳۸۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴ و ۳۸۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۸۰–۱۸۱.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۵۹–۱۶۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۴–۳۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۵–۳۸۷.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۱۴۰.
- ↑ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۳۰؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۲۲؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
- ↑ باقر صاحبی|صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۹۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ ابنسینا، التعلیقات، ۱۹۲؛ ابنسینا، النجاة، ۵۹۱؛ ابنسینا، مجموعه رسائل التسعه، ۱۲۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۸۸–۲۸۹؛ ۳/۳۱۲ و ۹/۹۴–۱۰۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۷، ۶۰۰، ۶۱۰ و ۳/۲۷۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۹ و ۵۷۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۰۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۶/۱۹۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۶/۱۹۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۶/۵۳۵.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۰۵؛ ملاصدرا، المشاعر، ۷.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۱، ۱۰۸–۱۱۲ و ۲۶۳؛ مطهری، مجموعه آثار، ۶/۱۹۷، ۵۳۵ و ۱۳/۶۹۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۶/۲۹۵ و ۹/۱۳۵، ۲۰۹–۲۱۴، ۶۰۷–۶۰۹.
- ↑ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۵۰.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۶۶؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۴۲، ۹۶–۹۸ و ۱۵۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۶۹؛ سبزواری، تعلیقات، ۳/۳۰۴–۳۰۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۳۱۴–۳۲۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۲۰۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۲۱۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۲۱۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲/۳۱۲–۲۱۳.
- ↑ ملاصدرا، سه رسائل فلسفی، ۲۲۰.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۱۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۴/۲۵۱–۲۵۴؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۷–۱۳۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۷۷؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۰؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۱–۱۰۲؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۳۰–۱۳۴.
- ↑ خواجهنصیر، تلخیص المحصل، ۱۵۵–۱۵۷؛ ملاصدرا، شرح الهدایة الاثیریه، ۳۰۷؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۱۴–۳۱۵؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۳۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۱۵–۳۲۳؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۶؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۶؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۳۴.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۵–۱۰۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۸۲–۲۸۷.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۶؛ ۲/۱۳۴.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۶؛ ۲/۱۳۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۹۱–۹۲؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۰۹–۳۱۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۶۱۴.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷؛ امام خمینی، البیع، ۴/۵۹۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۴–۲۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۴–۲۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۸ و ۳/۱۱–۱۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۲–۱۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۳.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۲۴؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۲۵–۲۸.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۹۷–۲۹۸.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۶۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۶۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹.
- ↑ امام خمینی، دعاء السحر، ۳۸؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹–۲۶۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹–۲۶۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۶۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۸۳.
- ↑ اسراء، ۴۴؛ جمعه، ۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵–۲۵۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات، ۱/۱۲۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۵۰–۴۵۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵–۲۵۶.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «علم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۸۷–۳۹۸.
- ↑ قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۳۲.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۸، ص۲۰۷.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ص۵۸۰.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۳۹.
- ↑ حییم، سلیمان، فرهنگ معاصر انگلیسی – فارسی (یک جلدی)؛ امامی، کریم، فرهنگ معاصر کیمیا، ذیل واژه.
- ↑ تهاونی، محمدعلی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج۳، ص۱۲۱۹؛ خوانساری، محمد، منطق صوری، ج۱، ص۳.
- ↑ «گفتند: خداوند فرزندی برگزیده است، پاکاکه اوست، او بینیاز است؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست شما را در این (گفته) برهانی نیست؛ آیا چیزی که نمیدانید درباره خداوند میگویید؟» سوره یونس، آیه ۶۸
- ↑ «بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید و اینکه درباره خداوند چیزی بگویید که نمیدانید» سوره اعراف، آیه ۳۳
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۴۳ – ۴۴.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۷۶.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۷.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، صص ۳۸۰ - ۳۸۲.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، صص ۳۸۱ – ۳۸۲.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۸۷.
- ↑ «به هر که خواهد فرزانگی میبخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان دادهاند؛ و جز خردمندان در یاد نمیگیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، صص ۲۵۷ – ۲۵۸.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۳۳۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۹۶.
- ↑ «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموختهاند به من بیاموزی؟» سوره کهف، آیه 66.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده میسازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پارهای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه 114.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۹۶.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۰۶ - ۲۰۷ و ۲۱۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۴۸؛ نیز: دیوان امام، ص۳۶۱.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، صص ۸۲ - ۸۴، ۸۹ - ۹۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱؛ شرح چهل حدیث، صص ۴۱۱ - ۴۲۰.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۱.
- ↑ طرح نظام اندیشه و آرای امام خمینی، ص۸.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۲؛ شرح دعای سحر، ص۱۸۶.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۸۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۲۰، ۵۱۰؛ ج۱۶، ص۲۱۹؛ ج۱۷، ص۱۸۸؛ ج۱۹، ص۱۳۴؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۵۱؛ جهاد اکبر، ص۱۸ – ۱۹؛ شرح دعای سحر، ص۱۷۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۱۲؛ شرح دعای سحر، ص۱۷۲.
- ↑ شرح دعاء السحر، ص۶۱، ۱۹۲، ۹۷، ۲۵۲.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۸، ۲۲۶، ۲۳۷؛ ج۲، ۴۱۶ - ۴۱۹؛ ج۳، ص۴۴۴، ۴۴۵؛ صحیفه امام، ج۱۳، ص۵۱؛ ج۸، ص۴۳۵؛ ج۱۹، ص۶۳.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۲۸۹، ۳۴۹؛ ج۲، ص۲۷۰؛ شرح چهل حدیث، ص۴۵۵، ۶۱۶.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۹۵، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۲۷۰، ۵۵۳.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۴ – ۳۸۹.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۴ – ۳۸۹.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۹۱ - ۳۹۲؛ ج۲، ص۲۴۱ - ۲۴۸.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۹۱ - ۳۹۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۴۸، ۵۷، ۹۳؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۱۸، ۳۳۹؛ شرح چهل حدیث، ص۲۲۹، ۳۱۱، ۳۶۴، ۴۰۵؛ صحیفه امام، ج۲، ص۵۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۴۸.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۴۹۹؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸؛ جهاد اکبر، ص۱۸، ۶۹. برای اطلاع بیشتر از اقسام علم ر. ک: شرح چهل حدیث، ص۹۰، ۳۶۸ - ۳۹۶؛ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۴ - ۳۹۱.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۱۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۸۶ – ۳۸۷.
- ↑ کلینی، اصول کافی، کتاب العقل والجهل، حدیث ۱۰.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۹۱ – ۳۹۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۹۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۳۴.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۳.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۴ – ۳۸۶.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۴.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۹۰؛ بابت پرهیز از تطویل، از توضیح برخی اقسام خودداری شد.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۳۴۶.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۴.
- ↑ کر لینجر. فرد. ان، مبانی پژوهش در علوم رفتاری، ترجمه حسن پاشاشرینی و حسن جعفریزند، ج۱، ص۲۷.
- ↑ رفیع پور، فرامرز، موانع رشد علمی ایران و راه حلهای آن، ص۲۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم بیعت وزیر آموزش و پرورش، معلمان و جمعی از دانش آموزان استان تهران، ۲۶/۳/۱۳۶۸.
- ↑ سیاهپوش، امیر، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۶۵۹.
- ↑ «الْعِلْمُ رَأْسُ الْخَيْرِ كُلِّهِ وَ الْجَهْلُ رَأْسُ الشَّرِّ كُلِّهِ»، بحار الأنوار، ج۷۷، ص۱۷۵، ح۹؛ منتخب میزان الحکمة، ص۳۹۶.
- ↑ «رَأْسُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ، غَايَةُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ»، غرر الحکم: ۵۲۳۴ ۶۳۷۹. منتخب میزان الحکمة، ص۳۹۶.
- ↑ «كَفَى بِالْعِلْمِ شَرَفاً أَنْ يَدَّعِيَهُ مَنْ لَا يُحْسِنُهُ وَ يَفْرَحَ بِهِ إِذَا نُسِبَ إِلَيْهِ وَ كَفَى بِالْجَهْلِ ذَمّاً أَنْ يَبْرَأَ مِنْهُ مَنْ هُوَ فِيهِ»، منیة المرید، ص۱۱۰؛ منتخب میزان الحکمة، ص۳۹۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان، ۵/۷/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان، ۵/۷/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای «گروه دانش» صدای جمهوری اسلامی ایران، ۱۵/۱۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با نخبگان جوان دانشگاهی، ۵/۶/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با نخبگان جوان دانشگاهی، ۵/۶/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از مدیران و مسئولان وزارت آموزش و پرورش، ۲۶/۴/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرزندان ممتاز شاهد و مدیران و معلمان نمونه مدارس شاهد به همراه مسئولان بنیاد شهید انقلاب اسلامی، گروهی از خانوادههای معظم شهدا و جانبازان استانهای تهران و مازندران، مردم و مسئولان شهرهای نور و محمودآباد، و اساتید و دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳/۶/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای هیأت علمی و کارشناسان جهاد دانشگاهی، ۱/۴/۱۳۸۳.
- ↑ سیاهپوش، امیر، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۶۶۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان، ۵/۷/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از جوانان استان اردبیل، ۵/۵/۱۳۷۹.
- ↑ سیاهپوش، امیر، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۶۶۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان سراسر کشور، ۷/۷/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاههای استان کرمان، ۱۹/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران، ۲۲/۲/۱۳۷۷.
- ↑ سیاهپوش، امیر، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۶۶۸.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۵۱ - ۱۵۲؛ برای اطلاع بیشتر ر.ک: صص ۴۱۱ – ۴۲۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۳۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۴۰.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۶ – ۱۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۹.
- ↑ مجلسی، بحار الأنوار، ج۷۴، ص۱۳۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، صص ۲۳ – ۲۴.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۹۸ و ۳۹۷.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۴۳۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۴۳۸.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، صص ۳۲ – ۴۰.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، صص ۴۱۰ – ۴۱۳.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، صص ۲۴- ۲۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، صص ۲۶ – ۲۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۳۴۱.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، صص ۴۹۶ - ۴۹۷؛ نبوت از دیدگاه امام خمینی، صص ۸۷ – ۸۸.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، صص ۴۹۶ - ۴۹۷.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۷۰ - ۱۷۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، صص ۱۷۱ – ۱۷۲.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۹۹.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۷۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۸؛ برای اطلاعات بیشتر ر. ک: امام خمینی، آداب الصلاة، صص ۲۱، ۱۶۸ – ۱۷۱ و ۹۶۱.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۰۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۸ - ۱۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۲۰.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱ – ۱۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۴.
- ↑ اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۲۳۷؛ نیز: صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۳۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، صص ۴۲۴ - ۴۲۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، صص ۴۲۵ – ۴۲۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۱، صص ۳۱۴ - ۳۱۵؛ ج۱۷، صص ۱۵۸ – ۱۸۶؛ ج۱۸، ص۴۱۰.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۰۰.
- ↑ احسائی، عوالی اللئالی، ج۴، ص۹۷.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۴۶.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، صص ۱۵۱ – ۱۵۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۰۰.
- ↑ صالحی مالستانی، حسین، مقاله «نظام علمی اسلام»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۰۱.