فلسفه بعثت
فلسفه بعثت یا همان اهداف بعثت انبیا به معنای اهداف و دلایلی است که خدای متعال از فرستادن پیامبران و رسولان میخواهد. این اهداف میتواند فردی باشد مانند: بیدارگری و بازخواست پیمان فطری؛ شناساندن راه بندگی؛ برانگیختن عقلهای مردم؛ بیان مصالح و مفاسد و یا اجتماعی باشد مانند: بیان حق از باطل؛ بشارت و انذار؛ برقراری عدل؛ تعلیم و تربیت و یا سیاسی باشد مانند: تشکیل حکومت و حاکمیت خدا؛ آزادی اجتماعی و رفع اختلاف مردم.
فلسفه بعثت
متکلمان، فیلسوفان و دیگر اندیشمندان مسلمان، از راههای گوناگون به تبیین اهداف بعثت پرداختهاند[۱]. برخی از آنان با پافشاری بر موضوعات اخروی و رستگاری ابدی از برنامهریزی دین برای دنیا غفلت ورزیده و گروهی دیگر برهان اصلی نبوت را بر نیاز بشر به زندگی اجتماعی استوار ساخته و زندگی جاوید پس از مرگ را نادیده گرفتهاند[۲]. در این میان، کم نبودهاند اندیشمندانی که با بهرهگیری از آیات و روایات، دنیا و آخرت را درهم تنیده انگاشته و قلمرو نبوت را تنها به یکی از آن دو منحصر نساختهاند. با این همه، از آنجا که زندگی این جهانی، مقدمهای برای زندگی اخروی است، پیامبران بیش از هر چیز بر نمایاندن راه رستگاری جاودانی پای فشردهاند؛ هرچند برنامهریزی برای دنیای آدمیان را نیز نادیده نگرفتهاند[۳].[۴] در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
فلسفه فردی بعثت
بیدارگری و بازخواست پیمان فطری (دعوت به خدا)
«فطرت» در لغت به معنای آفرینش است[۵] و آنچه از آغاز در سرشت انسان نهاده شده، آدمی با آن زاده میشود، «امر فطری» نام میگیرد. قرآن کریم، دین را یکی از فطریات انسان میداند و مردمان را به پاسخگویی به این نیاز درونی میخواند: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۶].
امام علی(ع) در حدیث پرآوازۀ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۷]، خداشناسی را با خودشناسی پیوند میزند و فرزند گرامیاش، امام حسین(ع) همین حقیقت را چنین با خدا نجوا میکند: جلوه کدام موجود از تو بیشتر است تا تو را نمایان سازد و کی از ما نهان بودهای تا به دلیل و رهنما نیاز افتد و یکی از ما دور بودهای تا آفریدگانت ما را به تو نزدیک سازند؟ کور است چشمی که تو را نبیند! [۸].
به فرموده امام علی(ع)، این رابطه یک سویه نیست؛ بلکه خداوند با کسانی که همواره در یاد اویند، به نجوا میپردازد و با آنان سخن میگوید: همواره خدا را - که بخششهای او بیشمار است و نعمتهایش بسیار - در پارهای از روزگار پس از پارهای دیگر، و در زمانی میان آمدن دو پیامبر، بندگانی است که از راه اندیشه با آنان در راز است و از طریق خرد دمساز[۹].
اما از آنجا که آدمی، موجودی مختار است و از عنصر «انتخاب» سود میبرد، این گرایش فطری - بر خلاف غرایز طبیعی و حیوانی - به خودی خود شکوفا نمیگردد و بسیار مورد غفلت قرار میگیرد. از این رو، پیامبران همواره این پیمان فطری را به یاد انسانها میآورند و از آنان میخواهند تا حق آن عهد و میثاق را بگزارند و به ندای درونی خویش گوش بسپارند. بر این اساس، امام صادق(ع) کسی را که از بحث و گفتوگو درباره خدا راه به جایی نبرده و در حیرت افتاده بود، به یاد حالتی فرا میخواند که امیدش را از همه اسباب مادی بریده است، ولی همچنان به فریادرسی والاتر چشم دوخته است[۱۰]. آری، آنگاه که حوادث روزگار، کشتی توانمندیهای انسان را به تلاطم میاندازند و کاستیها و ناتوانیهایش را آشکار میسازند، نیرویی دیگر رخ مینماید و حجاب از چهره بر میگیرد. در آن هنگام، هر کسی با خلوص نیت خدا را میخواند: و چون موجی کوه آسا آنان را فراگیرد، خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را برای او خالص گردانند، و[لی] چون نجاتشان داد و به خشکی رساند، [تنها] برخی از آنان راه میانه گیرند[۱۱].[۱۲].
شناساندن راه بندگی
عبادت به معنای خضوع و خشوع و اطاعت و پرستش و عبودیّت به معنای بندگی کردن است. عبادت از شئون و وظایف عبد در مقابل مولا و مالک خویش است. یکی از اهداف اصلی خلقت انسان و جنّ نیز به تصریح قرآن کریم عبادت خداوند متعال است: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۳]، منظور از عبادت در اینجا عبادت اختیاری است نه عبادت و خضوع تکوینی که همه موجودات در مقابل عظمت خدای سبحان تکوینآ خاضع و خاشعاند. عبادت و عبودیّت اختیاری انسان در صورتی تحقّق پیدا میکند که او متوجّه خدای خویش شده و بداند خالق و مالک او و همه موجودات، خداوند است و همه انسانها علاوه بر اینکه در شناخت خدا به تذکّرات و تعالیم پیامبران الهی نیازمندند؛ در کیفیّت عبادت او نیز به آنان سخت محتاجاند؛ زیرا انسان وقتی متوجّه عظمت خدای سبحان میشود درست است قلباً و با تمام وجود در مقابل آن عظمت احساس کوچکی و افتادگی میکند و درمییابد چقدر ناتوان و ضعیف و نیازمند است؛ ولی با این همه نمیداند چگونه نعمتهای او را سپاس گوید و خضوع و فروتنی خود را به او ابراز نماید. پس انسان با وجود شناخت خدای خویش باز هم برای بندگی کردن و عبادت او نیاز به پیامبران و رسولان دارد. و به همین جهت است که بیشتر امّتها با اندکی دوری از پیامبران و اوصیای الهی و تعالیم آنها، دچار شرک و بتپرستی میگردند.
نگاهی گذرا به سرگذشت پیامبران الهی در قرآن کریم این امر را آشکارا روشن میکند. در بتپرستی اعراب جاهلی در زمان پیامبر تردیدی نیست. خانه کعبه به بتکدهای تبدیل شده بود و امیرمؤمنان (ع) در روز فتح مکّه به دستور پیامبر همه آنها را شکست و آنجا را از آلودگی بتها پاک گردانید. به همین دلیل امیرمؤمنان (ع) یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص) را بیرون آوردن بندگان خدا از پرستش و بیعت و فرمانبری بندگان دیگر به پرستش و بیعت و فرمانبری خدای یگانه ذکر میکنند: "همانا خداوند متعال محمد (ص) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از عبادت بندگانش به عبادت خودش، و از عهد و پیمان با بندگانش به عهد و پیمان خودش و از پیروی بندگانش به پیروی خودش و از ولایت بندگانش به ولایت خویش بیرون آورد"[۱۴]. خدای متعال توحید و عبادت خود را دو امر مشترک میان همه انبیا یاد میکند: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾[۱۵].[۱۶]
برانگیختن عقلهای مردم
قرآن کریم در آیات فراوانی مردم را به تعقّل و خردمندی دعوت میکند و آنان را که عقل و خرد خویش را بهکار نمیگیرند سرزنش میکند. در قرآن، خداوند با مردمان با تعبیرهایی همچون: ﴿لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[۱۷]، ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾[۱۸] و... سخن میگوید و این نشان میدهد یکی از اهداف مهم وحی و نبوت و رسالت این است، مردمان را به نور عقل و خردشان متوجّه و متذکّر کنند؛ تا آنان با پرتو افشانی عقل، راه حق را از باطل بشناسند. مطلب دیگری که از این سخنان الهی میتوان استفاده کرد این است، آموزههای نبی و رسول اموری هستند که مخالفتی با عقل و خرد انسانی ندارند؛ اگر چه انسان عاقل پیش از یادآوری و تنبیه پیامبران به آن نمیرسد. پس در حقیقت کار پیامبران به طور معمول این است که احکام عقل و خرد انسان را که به واسطه جهل و نادانی و پیروی از هوای نفس و اموری دیگر، محجوب شده است بیرون آورند.
امیر مؤمنان (ع) از این امر به "إثاره گنجهای عقول" تعبیر میفرماید: "پس در میان آنها رسولانش را مبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی به سوی آنها گسیل داشت تا پیمان فطرتش را از آنها طلب کنند... و گنجهای خردهایشان را برایشان بیرون آورن"[۱۹] و در سخن امام کاظم (ع) از این مطلب با «لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ» تعبیر شده است ایشان هدف از بعثت پیامبران و رسولان را خرد ورزی از سوی خدا بیان کرده و فرموده است: "خداوند پیامبران و رسولانش را به سوی بندگانش مبعوث نکرد جز اینکه از ناحیه خدا به عقل دریابند پس کسی که اجابتش به نیکویی باشد معرفتش نیز به نیکویی خواهد بود و کسی که به امر الهی داناتر باشد عقل و خردش هم نیکوتر خواهد بود و کسی که خردش کاملتر باشد درجهاش در دنیا و آخرت بالاتر خواهد بود. ای هشام، همانا برای خدا بر خلق دو حجّت وجود دارد: حجّت ظاهری و حجّت باطنی امّا حجّت ظاهر، رسولان و پیامبران و امامان: هستند و امّا حجّت باطنی عقول است[۲۰].
پس یکی از کارهای مهمّ پیامبران و رسولان الهی به کار انداختن و به کمال رساندن خردها و عقول بندگان الهی است. به همین جهت است که حجّت میان خدا و بندگان تنها عقل شمرده شده است. امام صادق (ع) میفرمایند: "حجّت خدا بر بندگان پیامبر (ص) است و حجّت در میان بندگان و خدا عقل است[۲۱]؛ زیرا وقتی گنجهای عقل و خرد انسانی به واسطه پیامبران الهی اثاره شد (= بیرون آمد) و پردههای جهل و نادانی کنار رفت و او با نور عقل خویش حق را یافت و باطل را شناخت؛ راه همه عذرها و بهانهها برای او بسته میشود و چارهای جز تسلیم در مقابل امر الهی و پذیرش دستور عقل و خرد خویش ندارد[۲۲].
بیان مصالح و مفاسد
بر اساس تعالیم وحی الهی انسان موجودی است که پیش از این دنیا جهانهایی را سپری کرده و در مسیر زندگی و حیات خویش به این دنیا گام نهاده است و روزی از این دنیا کوچ کرده، به دنیای دیگری خواهد رفت. پس انسان با مردن از بین نمیرود بلکه به دنیایی دیگر با شرایطی تازه درمیآید. بنابراین هیچ انسانی بدون ارتباط با خالق و به وجود آورنده خویش، از کنه ساختمان وجودی خود اطلاع کافی ندارد. به همین جهت نمیتواند اموری را که به مصلحت یا ضرر اوست تشخیص دهد؛ پس چارهای ندارد جز اینکه با خالق خود ارتباط برقرار کرده و مصالح و ضررهایی را که متوجّه اوست از او جویا شود و برای این امر راهی جز ارتباط با رسولان الهی ندارد. به علاوه همین انسان با اندکی تذکّر و یادآوری از سوی رسولان الهی متوجّه میشود او و همه موجودات دیگری که دائمآ با آنها برای ادامه حیات خود در تعامل است، خالق و مالکی دارند که کار بیهوده انجام نمیدهد و خلق خویش را به حال خود رها نکرده است و همیشه رفتار و کردار آنها را زیر نظر دارد و از این جهت نیز لازم است با خالق و صانع خود و سایر موجودات که با او در تعاملند ارتباط برقرار کند؛ تا از حکمت خلقت خود و آنان آگاه شود و بتواند در جهت حکمت خلقت خود سیر کند و رضایت و خشنودی خالق خویش را جلب کند و وظایف خود را در برابر او به خوبی انجام دهد و چون نمیتواند با خالق خویش ارتباط برقرار کند پس لازم است به کسی که با او ارتباط دارد بپیوندد و وظایف خویش را از او جویا شود. روشن است کسی جز پیامبران الهی با خدا ارتباط ندارد.
امام صادق (ع) در جواب زندیقی که درباره پیامبران و رسولان سؤال کرده بود فرمودند: "ما آنگاه که اثبات کردیم برای ما صانعی است برتر از ما و از همه خلق و معلوم شد صانع، حکیم و متعالی است و ممکن نیست خلق او را مشاهده کنند و او را لمس نمایند و با او رو در رو شوند و او با آنها رو در رو گردد و با آنان احتجاج کند و آنان نیز با او احتجاج کنند پس ثابت میشود او سفیرانی در میان خلق دارد که از سوی او به خلق و بندگانش تعبیر میکنند و آنها را به مصالح و منافع و اسباب بقا و فنایشان، راهنمایی کنند"[۲۳] و در حدیثی دیگر منصور بن حازم میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: "همانا کسی که شناخت او را پروردگاری هست، سزاوار است بشناسد که پروردگارش خشنودی و غضبی دارد و باید بداند که خشنودی و غضب او هم جز به وحی یا رسول شناخته نمیشود، پس کسی که به او وحی نمیشود لازم است دنبال رسولان بگردد... حضرت فرمود: خدای رحمتت کند[۲۴].
پس یکی از اهداف و آثار و فواید وجود پیامبران و رسولان این است که مردم به واسطه آنها مصالح و مفاسد خویش را شناخته و ادامه حیات خویش را با عمل به وظایف و دستورهایی که آنان از ناحیه خدای تعالی برای بشر میآورند تأمین کنند[۲۵].
نمایاندن راه رستگاری
آدمی به گونهای فطری در پی سعادت خویش است و چرخ زندگیاش به گرد محور کمالخواهی میگردد. از سوی دیگر، ابزاری که برای شناخت در اختیار او قرار گرفته است، در پیریزی برنامهای همه جانبه برای زندگی این جهانی نیز ناکارآمد است، تا چه رسد به اینکه بتواند زندگی آن جهانی او را باز نماید. از این رو، توجه به حکمت الهی ما را به منبعی دیگر از معرفت رهنمون میگردد که منابع دینی آن را با نام «وحی» یاد کردهاند[۲۶]. پیامبران الهی با برخورداری از این موهبت ویژه، هدایت آدمیان را به عهده گرفتند. پیشوایان معصوم، این برهان را با بیانهای گوناگون پرورانده و خردمندان و حقجویان را وامدار خویش ساختهاند[۲۷]؛ چنان که امام رضا(ع) در این باره میفرماید: «از آنجا که در آفرینش مردمان و نیروها [و استعدادها]ی آنان، آنچه به گونه کامل به مصالحشان رساند، وجود نداشت و آفریدگار برتر از آن بود که [به چشم ظاهر] دیده شود [و ارتباط مستقیم با وی برقرار گردد]... چارهای جز این نبود که فرستادهای معصوم میان او و آدمیان میانجیگری کند و امر و نهی الهی را به ایشان رساند»[۲۸].
امام علی(ع) نیز در بیان فلسفه بعثت بر این نکته پای میفشارد که بیوجود پیامبران، مردم از سود و زیان خود آگاه نمیشدند و حق بندگی را به جای نمیآوردند. پیامبران با آوردن شریعت و آگاه ساختن مردمان از امر و نهی خداوند، راه رستگاری و خوشبختی را آنان نشان دادند و با اشاره به پاداش و عقوبت اخروی، راه رسیدن به این مقصود را هموار ساختند: «چون خداوند - تبارک و تعالی - آدمیان را بیافرید، از آنان رفتار پسندیده و خلق و خوی شایسته میخواست و میدانست که این مقصود، جز با شناساندن سود و زیانشان برآورده نمیگردد و این شناخت تنها از راه امر و نهی تحقق میپذیرد و امر و نهی با وعده [به بهشت] و ترساندن [از دوزخ] کامل میگردد»[۲۹].
قرآن کریم با اشاره به این دلیل عقلی، باز شدن راه وحی را موجب بسته شدن راه عذر مردمان میداند و بر این حقیقت پای میفشارد که اگر پیامبران الهی نبودند، توده مردم میتوانستند نارسایی حس و عقل را سبب گمراهی خود بخوانند و برای بیایمانی خویش دلیلی روشن فراهم آورند: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[۳۰]. امیر مؤمنان نیز - که همتای قرآن و سرآمد مفسران وحی است - با اشاره به اینکه هیچگاه زمین خالی از حجت نخواهد بود[۳۱]، بارها بر این حقیقت که با آمدن پیامبران جایی برای بهانهجویی مردمان باقی نمیماند، تأکید میورزد: «و پیامبر خویش را روزگاری میان شما زندگی داد و... به زبان او به شما خبر داد که چه را میپسندد و چه او را خوش نیاید، از چه باز میدارد و کردن چکار را فرماید؛ چندان که راه عذر را بر شما ببست، و حجتی گرفت که از آن نتوانید رست»[۳۲].
به بیانی دیگر، غرض از آفرینش انسان چیزی جز پرستش خدای یگانه نیست[۳۳]: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۳۴]. اما مردمی که از آموزههای پیامبران بهره نبردهاند، از این هدف روی میگردانند و در برابر خدایان دروغین سر به سجده میسایند؛ به فرموده امیرمؤمنان: «پیامبر را به سوی مردمان نادانی فرستاد که مقصود از آفرینش را نمیدانستند و بتها را میپرستیدند»[۳۵]. از این رو، انسانها را به خود وانهادن، به معنای نادیده گرفتن هدف آفرینش است و با حکمت خداوندی، سازگاری ندارد.
کوتاه سخن آنکه، خدای حکیم را نشاید که مردم را به خود واگذارد و سود و زیانشان را به آنان ننماید، بنابراین، با توجه به کاستیهای معارف، بشری، میان حکمت خداوند و بعثت پیامبران، رابطهای تنگاتنگ برقرار است و جدایی ناپذیری آن دو از یکدیگر حتی میتواند دلیلی برای اثبات توحید باشد؛ زیرا اگر خدای دیگری میبود، او نیز از فرستادن پیامبران دست فرو نمیگذارد[۳۶]: «لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ»[۳۷].[۳۸]
پشتیبانی از فضایل اخلاقی
قرآن کریم در بیان فلسفه بعثت، همواره «تزکیه» را با «تعلیم» همراه میسازد و با مقدم داشتن آن، اهمیت پرورش معنوی و اخلاقی را دو چندان میکند[۳۹]. در سوره آل عمران، در این باره آمده است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۴۰].
پیامبر اکرم(ص) نیز در حدیث مشهور «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۴۱] یکی از هدفهای اصلی بحثت را به کمال رساندن فضایل اخلاقی میداند و امیر مؤمنان علی(ع)، همین را یکی از هدفهای همه پیامبران، بلکه مقصود از آفرینش میشمارد و میفرماید: چون خداوند - تبارک و تعالی- آدمیان را بیافرید، از آنان رفتار پسندیده و خلق و خوی شایسته میخواست و میدانست که این مقصود جز با شناساندن سود و زیانشان برآورده نمیگردد و این شناخت تنها از راه امر و نهی تحقق میپذیرد و امر و نهی با وعده [به بهشت] و ترساندن [از دوزخ] کامل میگردد[۴۲].
بیگمان، آدمیان نیکی و زشتی برخی کارها را با بهرهگیری از وحی در مییابند و خدا[۴۳] و پیامبرش[۴۴] نیز جز به آنچه نیک است فرمان نمیدهند و جز از کارهایی که زشت و ناپسند است، باز نمیدارند. با این همه، شمار کسانی که به این حکم عقلی گردن مینهند، بسیار اندک است؛ کسی که به دین پشت میکند و رفتار اخلاقی خود را دارای سرانجام اخروی نمیبیند، به آسانی از جوانمردی و فتوت نیز میگذرد[۴۵] و به عهد و پیمانش نیز دل نمیتوان بست[۴۶]. از این رو، چنانکه پیش از این، در حدیث امام علی(ع) گذشت، آدمیان در قلمرو اخلاق فردی و اجتماعی نیز به کسانی نیازمندند که آنان را به پاداش کارهای نیک بشارت دهند و از عقوبت کردار زشت بترسانند.
رسول گرامی اسلام(ص) که به تأیید الهی همه خویهای پسندیده[۴۷] را در خود گرد آورده بود، اصلاح وضعیت اخلاقی و معنوی جامعه جاهلی را در سرلوحه اهداف خویش قرار داد؛ جامعهای که نادانان را گرامی میداشت و دانشمندان را خوار میانگاشت[۴۸] و دامنه جنگ و خونریزی را تا آنجا میگسترانید که پیوندهای خویشاوندی از هم میگسست[۴۹] و فرزند تازه به دنیا آمده، زنده به گور میگشت[۵۰].
او را هنگامی فرستاد که پیامبران نبودند و مردمان در خوابی دراز میغنودند. اسب فتنه در جولان، کارها پریشان، آتش جنگها فروزان، جهان تیره، فریب دنیا بر همه چیره، باغ آن افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، میوهاش نومید، آبش در دل زمین ناپدید، نشانههای رستگاری، ناپیدا، علامتهای گمراهی هویدا، دنیا با مردم خود ناخوشروی، و با خواهنده خویش ترشروی، بارش محنت و آزار، خوردنی آن مردار، درونش بیم، برونش تیغ مرگبار[۵۱].[۵۲]
غفلتزدایی و بیدارگری
در خطبه آغازین نهج البلاغه، درباره انگیزه بعثت پیامبران چنین آمده است: «پس رسولانش را در میانشان گمارد، و پیمبرانش را پیاپی فرستاد، تا از آنان بخواهند حق میثاق فطرت را بگزارند، و نعمتی را که فراموششان شده به یادشان آرند و با رساندن حکم خدا، جای عذری برایشان نگذارند و گنجینههای خرد را بر ایشان بگشایند و آیتهای به اندازه را بر آنان بنمایند»[۵۳].
پیامبران الهی در کنار معارفی که به آدمیان میآموزند، در پارهای از امور، همچون خداشناسی، تنها آنان را به فطرت و خردشان فرا میخوانند و جز یادآوری، کاری دیگر نمیکنند. از این رو، قرآن کریم، انبیا را گاه «معلم» میداند و گاه «مُذَکر» میخواند. چنانکه یادآور شدیم، هدف نهایی و بنیادین پیامبران آن است که آدمی را از بندگی شیطان برهانند و به پرستش خدا بکشانند «لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ»[۵۴]. سرسپردگی در برابر انسانهای دیگر، پیروی از خواهشهای نفسانی و کرنش در برابر بتهای سنگی و چوبی، همگی گونهای از پرستش شیطانند و مایه تباهی انسان. هدف اصلی پیامبران این است که انسان را به پاسخگویی به ندای عقل و فطرت فرا خوانند[۵۵] و از او بخواهند که پیمان فراموش شده الهی را به یاد آورد؛ همان پیمانی که قرآن کریم چنین از آن سخن میگوید: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۵۶].
امیرمؤمنان(ع)، پیامبر اکرم(ص) را طبیبی میداند که به درمان بیماری غفلت میپردازد: «با داروی خود دلهایی را جوید که در غفلتند»[۵۷] در خطبه آغازین نهج البلاغه نیز پس از بیان این نکته که بیشتر مردم پیمان خود را با خدا گسستند و از شناخت او بازماندند و دست از پرستش و بندگی کشیدند، بر این حقیقت تأکید میرود که پیامبران آمدهاند نیاز درونی انسان انگشت بگذارند و پردههای غفلت را از برابر دیدگان عقل و فطرتش بزدایند. بدینسان، طینت آدمی را با معرفت خدا و گرایش به او سرشتهاند و توجه به نعمتهای الهی نیز او را به سوی پروردگار میخواند و عقل و خرد نیز به چیزی جز این فرمان نمیراند. این سه نکته را در سه بخش از این خطبه پی میگیریم[۵۸].
یادآوری نعمتهای الهی
یکی دیگر از کارهای پیامبران، یادآوری نعمتهای الهی است؛ نعمتهایی که اگر نیک در آنها بنگریم، سر تعظیم در برابر آفریدگار فرو میآوریم و برای سپاس از او جز در راهی که وی میپسندد، به کارشان نمیگیریم. پیامبران همواره بر این حقیقت پای میفشارند که سپاسگزاری از آفریدگار آدمی را به خداشناسی فرامیخواند و با این همه نعمت، راهی برای عذر و بهانه بر جای نمیماند. امام علی(ع) - که رهرو راه پیامبران و راهنمای مردمان است - خود نیز با یادآوری نعمتهای الهی، سرسپردگی در برابر خدا را با شکرگزاری نعمتها پیوند زده، میفرماید: «اگر [حتی] خداوند از نافرمانی خود بیم نمیداد، واجب بود به شکرانه نعمتهایش نافرمانی نشود»[۵۹]. آنچه اولیای الهی را به پرستش خدا میکشاند، انگیزه سپاسگزاری از نعمتهای او است[۶۰]، نه شوق رسیدن به بهشت و نه ترس از فرو غلتیدن در دوزخ. پیامبر گرامی اسلام(ص)، چندان به نماز پرداخت که پاهایش ورم کرد و رنگ رخسارش به زردیگرایید و چنان میگریست که گاه به بیحالی میانجامید و آنگاه که درباره این همه عبادت، از او سؤال میکردند، در پاسخ میفرمود: «أَ فَلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً»[۶۱] و پیشوای پرهیزگاران علی(ع)، تنها چنین عبادتی را سزاوار آزادمردان میشمارد و میفرماید: «مردمی خدا را به امید بخشش پرستیدند، این پرستش بازرگانان است، و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند و این عبادت بردگان است، و گروهی وی را برای سپاس پرستیدند و این پرستش آزادگان است»[۶۲].[۶۳]
فلسفه اجتماعی بعثت
بیان حق از باطل
انسانها به اقتضای زندگی اجتماعیشان ـ که به تعامل میان آنها استوار است ـ و به جهت داشتن هوای نفس و جلب منفعت و دفع ضرر از نفس خویش ـ در طول تاریخ همیشه از وجود اختلاف در رنج بوده و هستند. این اختلاف امری طبیعی و مربوط به زندگی اجتماعی آنهاست و به نظر نمیرسد هیچ جامعهای از این اختلاف خالی باشد. رفع چنین اختلافی نیازمند ارتقای فرهنگ عمومی جامعه و ایجاد رفاه و آسایش برای همه و برقراری عدل و داد و تنظیم قوانینی است که حقوق همه افراد جامعه در آن به خوبی لحاظ شده باشد و به دقت اجرا شود. آداب و اخلاق زندگی اجتماعی رعایت گردد و بشارت و انذار و توبیخ و سرزنش و تشویق و قدردانی و اموری از این دست وجود داشته باشد.
اجرای کامل ادیان الهی در جامعه قطعاً امور یاد شده را برآورده میکند و انسان را رستگار و جامعه را سالم و از هرگونه بدی و زشتی پاک میسازد. اما اختلافی که در اینجا مورد نظر است، اختلاف عقیدتی و فکری است که موجب پیدایش گروهها و نحلهها و کفر و ایمان میشود. خداوند متعال امّتهایی را که رسولان و پیامبران بر آنها مبعوث میشوند امّتهای واحد میداند: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾[۶۴] آیه شریفه دلالت دارد، مردمان پیش از آنکه آفریدگارشان پیامبرانش را بر آنان مبعوث کند، امّتی یکدست و واحد بودند و اختلافی در میان آنها وجود نداشت. منظور از یکدست و واحد بودن آنها با توجّه به روایاتی که در تفسیر آیه وارد شده، آن است که آنان به جهت اینکه پیامبری نداشتند تا آنها را متذکّر و متوجّه خدای تعالی ـ که معروف فطری آنهاست ـ بکند؛ پس آنان نه ایمان به خدا داشتند و نه کفر و جحود میورزیدند؛ زیرا کفر و ایمان فرع معرفت است. کفر و ایمان، انکار و اقرار به خداوند متعال است؛ پس کسی که خدا را نمیشناسد نمیتواند او را انکار کرده یا به او اقرار نماید؛ بلکه چنین انسانهایی از نظر روایات اهل بیت (ع) "ضُلّال" نامیده شدهاند و ضُلّال به معنای گمراهان نیست؛ زیرا گمراه کسی است که راهی را که داشته گم کرده باشد. پس باید گفت منظور از "ضُلّال" کسانی هستند که گماند و از خدا غافل.
امام صادق (ع) تصریح میکند خدای تعالی مردمان را با معرفت فطری خلق فرمود و با وجود آن نه ایمان به شریعتی داشتند و نه انکار. سپس پیامبرانش را در میان آنان مبعوث نمود و آنها را به ایمان فراخواند؛ آنگاه برخی هدایت یافتند و برخی گمراه شدند [۶۵]. امّا از آنجا که همه جوامعی که پیامبران برایشان مبعوث شدند چنین وضعی نداشتند، بلکه بیشتر آنها در جوامعی مبعوث شدند که آثار انبیا و تعالیم آنها در میانشان وجود داشت؛ آنان شناخت درستی از خدا نداشتند و فطرتشان محجوب مانده بود به همین جهت در روایات اهل بیت، امّت واحد بودن به زمان بعثت حضرت نوح اختصاص داده شده است. به طور کلّی این امر یکی از ویژگیهای زمان فترت ـ که پیامبری در جامعه نیست ـ عنوان شده است. امام صادق (ع) میفرماید: "این امر پیش از نوح بود. گفته شد: آیا آنها هدایت یافته بودند؟ فرمود: بلکه گم بودند... هدایت یافته نبودند، بر فطرتی بودند که خدای تعالی آنان را بر آن مفطور کرده است خلق خدای را هیچگونه تغییری نیست. آنها هدایت نمییافتند تا اینکه خداوند هدایتشان کند. آیا نشنیدی که ابراهیم میگوید: اگر پروردگارم هدایتم نمیکرد قطعاً از گروه گم شدگان میبودم. یعنی از فراموش کنندگان میثاق بودم"[۶۶].
بنابراین پیش از آمدن پیامبران و بدون بهرهمندی از تعالیم آنان اختلافی از جهت کفر و ایمان و شرک در میان مردم وجود نداشت و با آمدن پیامبران و توجّه دادن مردم به خدا، اختلاف در میانشان پدید آمد. وجود اختلاف در حقّ و باطل و به طور کلی در همه حقوق و قوانین مربوط به پیامبران، حاصل بعثت پیامبران و روشنگری آنان است. در آیات دیگری هم که از اختلاف بشر در حقّ و باطل سخن میرود، حکم خداوند متعال به پیروان حقّ و باطل بر اساس بعثت پیامبران و روشنگری آنها باید باشد[۶۷].
اتمام حجت
عذاب و کیفر بدون اتمام حجّت و بیان ـ از نظر عقل ـ امری ناپسند و ناپذیرفتنی است و قبیح هرگز از خداوند صادر نمیشود. پس اگر آفریدگار بخواهد کسی را کیفر دهد نخست باید او را آگاه کند و فرمانها و دستورهای خویش را به او برساند و بعد از آن اگر مخالفتی از او سرزد او را کیفر دهد یا عفو نماید. خداوند متعال در قرآن کریم این امر را بیان کرده و حکم عقل را تأیید فرموده است که اگر ما بدون فرستادن پیامبر گروهی را هلاک میکردیم آنها میتوانستند بگویند: پروردگارا اگر پیامبری به سوی ما میفرستادی ما از فرمودههایت پیروی میکردیم و این گونه خوار و گرفتار نمیشدیم: ﴿وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى﴾[۶۸] و در جای دیگر آشکارا بیان میکند ما تا رسول نفرستیم عذاب نمیکنیم: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ﴾[۶۹]. در جای دیگر تصریح دارد هدف از بعثت پیامبران و بشارت و انذار این است که حجّت بر خلق تمام گردد و جلوی عذرها و بهانههای آنان گرفته شود: ﴿رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۷۰].
پس پیامبران الهی با تبلیغ و رساندن فرمانهای خداوند بی همتا و خواندن مردم به عبادت او و دوری از شرک و کفر و بتپرستی و اجتناب از معاصی و کارهای زشت حجّت را بر خلق تمام میکنند. امیرمؤمنان (ع) میفرمایند: پس در میان آنها رسولانش را مبعوث ساخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی آنها گسیل داشت... با تبلیغ بر آنها احتجاج کنند[۷۱]. امام صادق (ع) میفرماید: "در میان آنان پیامبران را بشارت دهنده و ترساننده مبعوث کرد تا کسی که هلاک میشود با داشتن دلیل روشن هلاک گردد و کسی که حیات مییابد با دلیل روشن حیات پیدا کند"[۷۲]. در نتیجه یکی از آثار و فواید مهم بعثت پیامبران، اتمام حجّت خداوند سبحان بر بندگان است. به همین جهت است که رسولان حجّت ظاهری خداوند متعال خوانده شدهاند[۷۳].
بشارت و انذار
هدف از خلقت انسان و جنّ این است که آن دو به اختیار، خدای خویش را عبادت کنند و روشن است بعثت پیامبران و رسولان هم برای ایجاد شرایط لازم و زمینههای این هدف مهمّ صورت گرفته است و برای تکمیل این امر، بهشت و جهنّم را آفریده و در کتب آسمانی که بر پیامبرانش نازل فرموده آن دو را به خوبی توصیف و بیان کرده است؛ بلکه در موارد لازم پیامبرانش را به نظاره آن دو فراخوانده است که در این میان دیدار پیامبر گرامی اسلام از بهشت و دوزخ در شب معراج معروف و مشهور است و آن دو را جزای اعمال بندگانش قرار داده و ثواب و عقابش را بر آن دو مترتّب کرده است. جهت ترغیب بندگانش به عبادت خویش، ثواب اعمال آنها را چندین برابر کرده ولی عقاب را تنها به اندازه کردار آنها تعیین فرموده است و هیچ پیامبری را برای بشر مبعوث نکرده است جز اینکه بعد از دعوت به خدا و هدایت خلق و بیان دستورها و فرمانهای الهی آنها را به بهشت الهی بشارت داده و نعمتهای آن را برایشان بیان کرده و از جهنّم و عذابهای آن بر حذر داشته و انذار نمودهاند. خدای تعالی میفرماید: ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴾[۷۴]، با وجود اینکه اخلاص در عبادت مطلوب اوست ولی عبادت برای رسیدن به بهشت و دوری از آتش جهنّم هم پذیرفته شده و عبادت به شمار آمده است. پس بشارتها و انذارهای پیامبران الهی موجب میشود تعداد زیادی از بندگان الهی راه احتیاط را پیش گرفته و به خاطر رسیدن به بهشت و اجتناب از عذاب به عبادت خدای تعالی روی آورند و از دستورهای حق سر پیچی نکنند[۷۵].
برقراری عدل
بر قراری عدل و داد یکی از خواستههای الهی است که در آیاتی از قرآن کریم به آن تصریح شده است: ﴿اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾[۷۶]، ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ﴾[۷۷]. عدل به معنای نهادن هر چیزی در جای خود؛ شامل همه وظایف فردی و اجتماعی و سیاسی افراد جامعه بشری است، زیرا عدل به این معنا یعنی حفظ حقوق و شئون فردی و اجتماعی اشخاص نسبت به خود و دیگران و عدم تجاوز و تعدّی از آن. پس اگر همه بندگان الهی حقوق خود و دیگران را مراعات کنند و در حقّ خود و دیگران ستم روا ندارند، همه انسانها اصلاح شده و جامعه شاداب و پرتوان در مسیر تکامل و وحدت پیش میرود و اگر زندگی فردی و اجتماعی اشخاص دچار ستم و پایمال شدن حقوق شود جامعه از هم میپاشد و الفت و دوستی و همکاری و تعاون از میان میرود و اختلاف و پراکندگی پدید میآید و جامعه رو به انحطاط و سقوط میرود.
در سایه عدل و داد جامعه سالم و پر نشاط میگردد و با ظلم و ستم اختلاف و پراکندگی و ضعف و ناتوانی پدید میآید. یکی از وظایف و اهداف مهمّ بعثت پیامبران دعوت بندگان الهی به عدل و داد است. آنان از مردم میخواهند عدل را در میان خود به خوبی برقرار کنند. امّا از آنجا که برقراری عدل به شناخت کافی همه شئون و ویژگیهای ظاهری و باطنی اشخاص نیاز دارد و این امر بدون ارتباط با خدای تعالی برای هیچ کدام از انسانها امکان ندارد؛ بنابراین لازم است خدای سبحان زمینهها و مقدّمات قیام به عدل را برای بندگانش مهیّا کند؛ یکی از این مقدّمات معرفت و آگاهی کامل است. از طرفی چون همه انسانها در کارهایشان مختار و آزادند و هوای نفس و شهوت و میل به معصیت و خلاف هم در آنها وجود دارد و شیطان نیز در کمین آنهاست؛ علاوه بر شناخت، قدرت در مقابل ستمگران و تنبیه خطاکاران نیز لازم میآید.
خداوند با فرستادن پیامبران، انزال کتب، بیان تعالیم آسمانی، آفرینش بهشت و جهنّم، قرار دادن عقوبتهای دنیوی و اخروی برای عاصیان و ستمگران و تشویق و بشارت مؤمنان و فرمانبران و دادگران با نعمتهای دنیوی و اخروی زمینههای لازم را برای بر قراری عدل و داد فراهم آورده است و میفرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۷۸]، ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾[۷۹]. بنابراین خدای تعالی با فرستادن کتاب و دادن میزان به دست بندگان از آنان میخواهد بر اساس آن دو در میان خود عدل و داد بر قرار سازند و در برابر نافرمانی و ستم شمشیر را قرار داده تا آنان را به زور به عدل و داد پایبند کنند[۸۰].
تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت پایه همه کمالات انسانی است؛ و هیچ انسانی بدون آگاهی و معرفت و تربیت صحیح به هیچ کمالی نمیرسد. البتّه برای رسیدن به هر نوع کمالی لازم است انسان علاوه بر شناخت تواناییهای خود آنها را در جهت هدف خاص خویش قرار دهد و از هدر رفتن آنها جلوگیری کند. منظور از تربیت، هدفمند کردن تواناییهای جسم و روح و متمرکز کردن در جهت و هدفی است که موجب کمال و سعادت انسان است. هدف از خلقت انسان عبادت و بندگی خداوند متعال است. پس باید تعلیم و تربیت او نیز دور این محور بچرخد. انسان باید بداند دوری از آن موجب تباهی و تیره روزی اوست و چون این امر اهمیّت فراوانی دارد و ممکن است انسان به خاطر عدم تعلیم و تربیت درست از راهِ بندگی و عبادت خداوند متعال منحرف گردد؛ خداوند متعال پیامبرانش را پی در پی به سوی بندگانش گسیل داشته تا آنان را از دشواریها و مشکلات این راه آگاه سازند، اسباب لازم برای رسیدن به اوج کمال انسانی را به او یاد آوری کنند و شیوههای تربیت و تزکیه نفس را به او بیاموزند. تا او با رام کردن نفس خویش و قرار دادن آن در مسیر هدف انسانیاش، به سوی آیندهای روشن در حرکت باشد. خدای تعالی میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ﴾[۸۱]، ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۸۲]. هرچند این آیات درباره پیامبر گرامی اسلام (ص) نازل شده اما روشن است این امر اختصاص به ایشان ندارد و در مورد همه پیامبران و رسولان الهی صادق است. و شکّی نیست که یکی از وظایف مهمّ همه آنها تعلیم و تربیت بوده است[۸۳].
فلسفه سیاسی بعثت
برخی از اندیشمندان ناهماهنگ با معارف قرآن و عترت معتقدند فلسفه بعثت به تبلیغ آموزههای فردی دینی منحصر شده و آنان در قبال مسائل اجتماعی و دنیوی هیچ مسئولیت و شأنی ندارند. سکولارها مدعیاند پیامبران در عرصههای سیاسی و اجتماعی وارد نشدهاند. اما با بررسی دقیقه اهداف و حکمتهای بعثت روشن میشود یکی از مهمترین فلسفههای بعثت انبیا و خصوصاً رسول اکرم (ص)، فلسفه سیاسی بوده است.
حکومت و حاکمیت خدا
قرآن مجید به مشروعیت حکومت پیامبران پرداخته و از جهت تعیین حاکم و نیز از جهت منشور حکومت، مبطل نظریه سکولاریسم است. خداوند، حکم و حکمرانی را به خود اختصاص داده و از غیر خود ـ مانند قیصرها ـ نفی میکند و برخی آیات حتی مردم را از مراجعه به چنین مراکزی منع کرده است: ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ﴾[۸۴] آیات دیگری وجود دارد که امر میکند بر الزام به حکمرانی، مطابق دین الهی: ﴿وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۸۵].
این آیات، منشور حکومت را مشخص میکند. خداوند متعال انسان را از نیستی، جامه وجود پوشاند و بستر مناسب حیات و رشد مادی و معنوی را در اختیار او قرار داد و انسان علاوه بر اصل خلقت، در ادامه حیاتش نیز به خداوند محتاج است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾[۸۶]. پس انسان مملوک مطلق خداوند است و عقل تصدیق میکند اختیار مملوک از آنِ مالک و فیاض است و مملوک باید فرمانبردار مالک خویش باشد و در تمام تصرفات محتاج اذن و تأیید مالک است چه در عرصه تصرف در خود یا در طبیعت. انسانی که برای تصرف در اعضای خود و استفاده از نعمتهای طبیعت به اذن تأیید خالق نیازمند است چگونه در ایجاد یک حکومت که تصرف و تسخیر در منابع طبیعی و ایجاد محدودیت برای مخلوقات خداوند است نیازمند اذن نباشد؟ در حالی که عقل هر نوع ایجاد محدودیت در زندگی دیگران را برنمیتابد.
پس حاکمیت، هم عقلاً و هم از جهت قرآن به خداوند تعلق دارد: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[۸۷]. بله از آنجا که حکومت از مقام قدسی خداوند دور است، لذا در مواردی، انجام آن را به انسانهای شایسته واگذار میکند مانند حضرت داوود (ع). نظریه سکولارها که میگویند خداوند حق مشروعیت و حاکمیت خویش را به مردم تفویض کرده است، اگر بهگونهای باشد که مشروعیت حکومت پیامبران را خارج کند، "برخلاف آیات"، به سکولاریسم منجر میشود، اما اگر فقط منکر مشروعیت، الهی حاکم، غیر معصوم باشد، مثبِت سکولاریسم نیست[۸۸].
آزادی اجتماعی
در طول تاریخ، چهبسا متفکران و فیلسوفانی که از سلطه و استثمار قشر اقلیت حاکم، پشتیبانی کردهاند. اما پیامبران در برابر چنین حکومتهایی به مقابله برخاستند: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ﴾[۸۹]
رفع اختلاف مردم
یکی از شئون اصلی حکومتها، رفع اختلافهاست و برای الزامآور بودن حکم قاضی نیز باید راهکارهای عملی اتخاذ شود. نگاه قرآن کریم به نبوت اینچنین است: ﴿وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ﴾[۹۰]. آیه دیگری مردم را برای رفع اختلاف به انبیا و دین رجوع داده: ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۹۱]. در ادامه ین آیه، اینرا شرط ایمان میانگارد: ﴿إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ...﴾. آیات فوق، نظر سکولاریستها را رد میکند که برای حفظ قداست و اعتبار دین، دین نباید وارد صحنه سیاست و حکومت گردد. اما باید گفت این امر نهتنها دون شأن الهی انبیا نیست، بلکه بهعنوان غایت انزال کتب آسمانی توصیف شده است. مثلاً امام رضا (ع)، تعلیم منافع و مضرات بعضی از اشیای طبیعت را یکی از ضروریات وجود رسول بیان میکند[۹۲]. علامه طباطبائی در تعریف نبی مینویسد: "النبی هو الذی یتبین الناس صلاح معاشهم و معادهم". بله! وضع قانون و حکومت، به منظور نیل انسان به قرب الهی که شریعت، نقش مقدمه موصله را ایفا میکند. امام خمینی: "تمام چیزهایی که انبیا آوردند، مقصود بالذات نبوده است، تشکیل حکومت مقصود بالذات نیست. لکن محل اختلاف، در منشأ مشروعیت حکومت است که عدهای آن را آرای عمومی میداند حتی حکومت پیامبر گرامی اسلام را". سکولاریستها اصرار دارند با تمسک به تعریف اصطلاحی نبوت، حکومت را خارج از ماهیت آن نشان دهند، چراکه ماهیت نبوت، همان ابلاغ پیام الهی است اما باید گفت ادعا این است که حکومت و اجرای عدالت یکی از اهداف پیامبر است و اگر اکثریت پیامبران به تشکیل حکومت دینی، موفق نشدهاند عمده دلیل آن، عدم زمینه لازم بوده است[۹۳].
جستارهای وابسته
- احیای انسان
- برپا داشتن حجت (اتمام حجت)
- برانگیختن فطرت و عقل
- خارج ساختن مردم از تاریکیها به نور
- دعوت به مصالح دین و دنیا
- دعوت به ایمان آوردن به غیب
- دعوت به ایمان آوردن به توحید
- دعوت به ایمان آوردن به نبوت
- دعوت به ایمان اوردن به معاد
- دعوت به الفت و پرهیز از تفرقه
- دعوت به برپا داشتن قسط
- دعوت به رهبری امام عادل
- دعوت به آزادی هدفمند
- دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق
- دعوت به پروامندی و پرهیزگاری
- دعوت به ارزشهای اخلاقی
- دعوت به کارهای نیکو
- دعوت به پرستش خداوند
- دعوت به دوست داشتن خداوند
- یادآوری کردن روزهای خدا
- تعلیم و تزکیه
- امر به معروف و نهی از منکر
- مبارزه با بدعتها
- نوید و بیم دادن
- فراخواندن نزدیکان پیش از دعوت دیگران
منابع
پانویس
- ↑ برای نمونه، ر.ک: ابن سینا، الشفاء (قسم الالهیات)، ص۴۴۲ - ۴۴۱؛ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۴۸ - ۳۴۶؛ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر، مراد، ص۲۵۶ - ۲۵۱، سبزواری، ملا، هادی اسرار الحکم، ج۱ و ۲ ص۳۷۹ - ۳۷۵؛ سبحانی، جعفر الالهیات، ج۳، ص۵۸ - ۲۲.
- ↑ برای نقد و بررسی این دیدگاه ر.ک: فرامرز قراملکی، احد، مبانی کلامی جهتگیری دعوت انبیاء ص۱۰۴ - ۲۵.
- ↑ ر.ک: رازی، فخرالدین، المطالب العالیة من العلم الالهی، ج۸، ص۱۱۵؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۷، ص۳۷۴.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۱.
- ↑ برای آشنایی با معنای دقیق این واژه و تفاوت آن با «طبیعت» و «غریزه» ر.ک: مطهری، مرتضی، فطرت، ص۱۸-۳۴.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰ ص۲۹۲؛ آمدی، عبدالواحد غرر الحکم شرح خوانساری، ح۷۹۴۶. این حدیث از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است. ر.ک: عوالی اللآلی، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۵، ص۲۲۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲، ص۲۵۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۳، ص۴۱.
- ↑ ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾ «آیا ندیدهای که کشتیها در دریا به نعمت خداوند روانند تا (خداوند) برخی از نشانههای خود را به شما نشان دهد؛ بیگمان در این، نشانههایی برای هر شکیب پیشه سپاسمندی است» سوره لقمان، آیه ۳۱؛ ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ «و چون در کشتی سوار میشوند خداوند را میخوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میگردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک میورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۵.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۷۰ - ۷۲؛ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۵.
- ↑ و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند؛ سوره ذاریات، آیه۵۶.
- ↑ «فَإِنَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَى عُهُودِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ وَ مِنْ وَلَايَةِ عِبَادِهِ إِلَى وَلَايَتِهِ»؛ کافی، ج۸، ص۳۸۶.
- ↑ و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید؛ سوره انبیاء، آیه۲۵.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۷۲ - ۷۷.
- ↑ سوره بقره، آیه۱۶۴.
- ↑ سوره بقره، آیه۴۴.
- ↑ «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ... وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
- ↑ «مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛ کافی، ج۱، ص۱۶.
- ↑ «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُ وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْل»؛ کافی، ج۱، ص۲۵.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۸۱ - ۸۴؛ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۸.
- ↑ «إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ»؛ کافی، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ «إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَيَنْبَغِي لَه أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ الرَّبِ رِضًا وَ سَخَطاً وَ أَنَّهُ لَا يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ الْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ الرُّسُلَ... فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّه»؛ کافی، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۹۳ - ۹۵.
- ↑ برای آشنایی با پیش نیازهای این برهان، ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راهنماشناسی، ص۳۸ - ۲۷.
- ↑ برای نمونه، دو بیان گویا از امام صادق(ع) و امام عصر(ع) به ترتیب در این دو منبع آمده است: صدوق، التوحید، ص۲۵۰ - ۲۴۹؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۷۴ - ۲۷۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص۴۰.
- ↑ محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص١٠١.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ ج۸، ص۳۶؛ نهج البلاغه تصحیح صبحی صالح و ترجمه شهیدی، حکمت ۱۴۷، ص۳۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۶، ص۶۸؛ و ر.ک: خطبه ۹۱، ص۸۲؛ خطبه ۱۴۴، ص۱۳۹.
- ↑ البته پرستش هدف نهایی نیست و خود به منظور رسیدن به قرب الهی است. (ر.ک: مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۵۹).
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ «أرسله... إلی أهل جاهلیة جهلاء، جاهلین لما خلقوا له، یعبدون الأصنام»، محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰.
- ↑ علامه طباطبایی اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، ج۵، ص۱۲۰ - ۱۱۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۳۰۰.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۱.
- ↑ در سه آیه (سوره بقره، آیه ۱۵۱؛ سوره آل عمران، آیه ۱۶۴ و سوره جمعه، آیه ۲) تزکیه پیش از تعلیم قرار گرفته و در یک آیه (سوره بقره، آیه ۱۲۹) تعلیم، پیش افتاده است. برای آگاهی از دلایل این تقدیم و تأخیر، ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص۲۶۵؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۲۰ – ۱۸.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ این حدیث با اندکی تفاوت، در منابع زیر نیز آمده است: بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۸۷ و ج۶۸، ص۳۷۳؛ متقی هندی، علاءالدین بن حسام الدین، کنز العمال، ج۱۱، ص۴۲۰، ح۳۱۹۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۳ - ۱۹۲.
- ↑ محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰۱.
- ↑ «فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ يَنْهَكَ إِلَّا عَنْ قَبِيحٍ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۳۰۰).
- ↑ «وَ يُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ يُقَوِّيهِ وَ يُقَبِّحُ الْقَبِيحَ وَ يُوهِنُهُ»؛ (نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۹).
- ↑ «مَنْ لَا دِينَ لَهُ لَا مُرُوَّةَ لَهُ»؛ (آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۸۶).
- ↑ «لَا تَثِقَنَّ بِعَهْدِ مَنْ لَا دِينَ لَهُ»؛ (آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۸۷).
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۲. عبارت حضرت در این توصیف، «محاسن اخلاق العالم» است.
- ↑ «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹).
- ↑ «تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲۶، ص۲۶).
- ↑ «بنات مؤودة»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۰).
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۹، ص۷۲.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۹.
- ↑ «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ»، نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷، ص۱۴۲.
- ↑ برخی از دانشمندان بر آنند که فطرت ندایی از خود ندارد و آدمی را به هیچ سو نمیخواند؛ بلکه مانند صفحه سفیدی است که هر نقشی را میپذیرد، و چه نیکوتر که رنگ خدایی گیرد. (ر.ک: مغنیه، محمد جواد، فی ظلال نهج البلاغه، ج۱، ص۵۹ - ۵۸) ناگفته پیدا است که این تفسیر با چگونگی کاربرد این واژه در آیات و روایات، به ویژه تعبیر «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ» سازگاری ندارد؛ زیرا بر اساس این برداشت، نمیتوان از پیمان فطری و وفاکردن به آن پیمان سخن گفت.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه، ۱۰۸، ص۱۰۱. نیز، ر.ک: محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۱۶۴.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۴.
- ↑ «لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ لَكَانَ يَجِبُ أَنْ لَا يُعْصَى شُكْراً لِنِعْمَتِهِ»، نهج البلاغه، حکمت ۲۹۰، ص۴۱۵.
- ↑ بر این اساس خداوند از پیامبران خود میخواهد که با یادآوری نعمتهای الهی، بذر محبت خدا را در دل مردم بنشانند. ر.ک: بحار الانوار، ج۶۷، ص۲۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۰، ص۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷، ص۴۰۰.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۷.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود»؛ سوره بقره، آیه۲۱۳.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّاسَ عَلَى الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَهُمُ اللَّهُ عَلَيْهَا لَا يَعْرِفُونَ إِيمَاناً بِشَرِيعَةٍ وَ لَا كُفْراً بِجُحُودٍ ثُمَّ ابْتَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ إِلَيْهِمْ يَدْعُونَهُمْ إِلَى الْإِيمَانِ بِاللَّهِ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَيْهِمْ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَاهُ اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يَهْدِه»؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ «کان ذلک قبل نوح. قیل: فعلی هدی کانوا؟ قال: بل کانوا ضلالاً... لم یکونوا علی هدیً. کانوا علی فطرة الله الّتی فطرهم علیها لا تبدیل لخلق الله. و لم یکونوا لیهتدوا حتّی یهدیهم الله. أما تسمع یقول إبراهیم: «لئن لم یهدنی ربی لأکونن من القوم الضالّین»؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۹۳ - ۹۵.
- ↑ و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود میکردیم میگفتند: پروردگارا! چرا فرستادهای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه۱۳۴.
- ↑ و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم؛ سوره اسراء، آیه:۱۵.
- ↑ پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره نساء، آیه۱۶۵.
- ↑ «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ... وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ»؛ نهج البلاغه، خطبه۱.
- ↑ «ابْتَعَثَ فِيهِمُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَ عَنْ بَيِّنَةٍ »؛ توحید صدوق، ص۴۵.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۹۵ - ۹۸.
- ↑ و ما پیامبران را جز نویدبخش و بیمدهنده نمیفرستیم پس کسانی که ایمان آورند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند؛ سوره انعام، آیه:۴۸.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۹۸.
- ↑ دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است؛ سوره مائده، آیه۸.
- ↑ به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد؛ سوره نحل، آیه:۹۰.
- ↑ ما پیامبرانمان را با برهانهای روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند؛ سوره حدید، آیه۲۵.
- ↑ و هر امّتی را پیامبری است که چون پیامبرشان بیاید میان آنان به دادگری داوری میشود و به آنان ستم نخواهد رفت؛ سوره یونس، آیه۴۷.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۹۹ - ۱۰۲؛ اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۴۲-۴۹.
- ↑ اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره جمعه، آیه۲.
- ↑ پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای؛ سوره بقره، آیه۱۲۹.
- ↑ محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۱۰۷.
- ↑ سوره نساء، آیه۶۰.
- ↑ سوره مائده، آیه۴۴.
- ↑ سوره فاطر، آیه۱۵.
- ↑ سوره انعام، آیه۵۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۶۷-۲۷۰؛ اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۴۲-۴۹.
- ↑ سوره نحل، آیه۳۶.
- ↑ سوره بقره، آیه۲۱۳.
- ↑ سوره نساء، آیه۵۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص ۴۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۷۵-۲۷۷.