شیطان در قرآن
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل شیطان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- شیطان در زندگی انسان نقش گسترده و حیاتی دارد و بر اساس فلسفهای خاص آفریده شده است. قرآن کریم به صورت گسترده موضوع شیطان را با نقشهای متفاوت توصیف و تعریف کرده و نشان داده است که این موجود نامرئی چه شگردهایی دارد، چگونه خطرناک و ضربه زننده است و نیز نقطههای ضعف و ضربهپذیری شیطان در کجاها است، تا ما با شناخت و روشنبینی، این دشمن نابکار را شناسایی و از ضربههای احتمالی آن پیشگیری کنیم. از آنجا که انسان چه مؤمن و چه کافر، چه پیامبر و چه انسان معمولی، همواره در معرض این دشمنی قرار دارد، برای پیشگیری و مواجهه با آن، در قدم نخست، شناسایی وی است. از نظر قرآن کریم، وسوسههای شیطان فراگیر است و این دشمن اختصاص به گروه و دسته طبقه خاصی ندارد، از همه قشرها و طبقات حتی پیامبران را هم هدف قرار میدهد. البته اینکه پیامبران نیز مانند دیگر انسانها در معرض تهدیدات شیطان قرار گیرند، شگفتانگیز است، اما این عدالت خداوند است که همه را آزمایش کند. «﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ﴾[۱]. و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای جن و انسان برگماشتیم. چنانکه در جایی دیگر میگوید هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هرگاه آرمان و هدفی و آرزویی مینمود، شیطان در طرح آرمان و تلاوت آیاتش القای (شبهه) میکرد «وَ﴿َمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾[۲]. بنابراین طبیعی است که به پیامبر هشدار بدهد، راههای آسیب پذیری را نشان دهد، او را تربیت و هدایت کند.
- ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۳]
- ﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ * وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾[۴]
- ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[۵]
- ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۶]
- ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[۷]
- ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۸]
- ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا﴾[۹]
- ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۱۰]
- ﴿وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ﴾[۱۱]
- ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا * وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾[۱۲]
نکات
در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- پناه خواستن ازخدا به هنگام مواجه شدن با وسوسههای شیطان، فرمان خدا به پیامبر: ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۳]... ﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ * وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾[۱۴]
- ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ﴾[۱۵]
- استعاذه به خدا از وسوسهها و حضور شیاطین از فرمانهای تعلیمی خدا به پیامبر: ﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ * وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾[۱۶]
- پناه بردن پیامبر به خدا، سبب ایمنی و رهائی از وسوسههای شیطان: ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[۱۷].
- نپرداختن حقوق اهل بیت پیامبر و بیچارگان و در راهماندگان، نوعی تبذیر و از اسباب برادری با شیطان: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا﴾[۱۸]
- شبهه افکنی شیطان، هنگام تلاوت آیات قرآن، از سوی پیامبراسلام: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾[۱۹]
- اتهام مشرکان به پیامبر، در باره دریافت قرآن از شیاطین و شیاطین فاقد کمترین توان و شایستگی، برای دخالت در نزول قرآن: ﴿وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ﴾[۲۰]
- شیطان، بازدارنده آدمی از تعالیم قرآن و راه پیامبر: ﴿لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا﴾[۲۱][۲۲].
شیطان در کاربردهای قرآنی
- کلمه "شیطان" در قرآن مجید ۷٠ بار به کار رفته است که ۶۴ مورد آن، به صورت معرفه و ۶ مورد نکره است و ۱۸ بار به صورت جمع آمده که در مجموع ۸۸ مورد میشود. کلمه "ابلیس" نیز در قرآن، ۱۱ بار استعمال شده است.
- با توجه با معنای لغوی آن و صفات مطرح شده برای شیطان در قرآن مجید مخصوصاً امر به استعاذه از او با صفت رجیم، شیطان به معنای دور شده از قرب الهی و طرد شده از پیشگاه الهی است[۲۳].
تحقق خارجی شیطان از منظر قرآن
- ﴿يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ﴾[۲۴].
- آیه مذکور با آیات﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ﴾[۲۵]؛ ﴿إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا * لَعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾[۲۶]؛ ﴿قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا * وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾[۲۷]؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا﴾ [۲۸]؛ ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى﴾[۲۹]؛ ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۳۰] و....، جای هیچ تردیدی را در اصل وجود و تحقق خارجی شیطان باقی نمیگذارند و تعابیر آیات قرآن مجید، شیطان را به صراحت، موجود خارجی حقیقی نَه پنداری و نَه به معنای نَفْس امّاره، معرفی میکند و در مواردی، نشانههایی از اثر وجودی شیطان و اغواگری او در ضمن آیاتی در قرآن مجید تبیین شده است.
- بنابراین، دیگر جایی برای انکار تحقق وجود خارجی شیطان باقی نمیماند و نقل قولهای منکران، با تصریح قرآن مجید، مفید نیست؛ چون کتاب آسمانی محفوظ از تحریف، تصریح به وجود عینی خارجی آن دارد، که برای افراد مؤمن به قرآن و دین مقدس اسلام کفایت میکند؛ لذا مختصراً به آنها اشاره میشود.[۳۱]
ادله منکرین و پاسخ آن
- عدهای منکر وجود خارجی شیطان و جنود او شدهاند و علت انکارشان این است که اگر وجود خارجی دارند، یا دارای جسم طبیعی مثل انسانها هستند و گرنه باید دارای جسم لطیفی باشند؛ و هر دو صورت باطل است؛ چون اگر دارای جسم طبیعی بودند، افراد با حسّ بینایی خود، آنها را میدیدند، در حالی که دیده نمیشوند، پس دارای جسم لطیفی هستند، در این صورت چگونه میتوانند کارهای شاق و سختی را انجام دهند و افراد را به راحتی به سوی کارهای ناشایسته سوق دهند و دیگر اینکه چون جسم لطیفی دارند، پس با یک باد و کمترین ضربه به آنان، باید متلاشی و نابود شوند؟!
- پاسخ اشکال: دارای جسم طبیعی نبوده، بلکه دارای جسم لطیفی غیر قابل دیدن هستند و مراد از لطافت نه به معنای پاکی، بلکه به معنای غیر قابل رؤیت بودن آنهاست. اما انجام کارهای شاق و سنگین توسط شیاطین، هیچ اشکالی ندارد، مگر نَه این است که باد با آن لطافت جسمی که دارد و غیر قابل دیدن نیز است، با شدت وزش، خانههای بزرگی را سرنگون و خراب کرده و درختان تنومند را شکسته یا از ریشه جدا میسازد![۳۲]
- در کتابی که درباره ابلیس نوشته شده، چنان وانمود گردیده که بعضی منکر وجود خارجی او هستند: "عدهای ابلیس (شیطان) را همان نیروی درونی غرایز چون: حسد و غضب که ما را به سوی شر فرا میخواند... دانستهاند"[۳۳]، ولی با مراجعه به اصل متن نشانی داده شده، معلوم شد، که نویسنده مذکور در نحوه برداشت از آن، اشتباه کرده است. منکر، بعد از بیان معنای شیطان مینویسد:فالشيطان مخلوق من النار كما دلّ عليه قوله تعالى: ﴿وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ﴾[۳۴]؛ و لكونه من ذلك اختص بفرط القوة الغضبية و الحمية الذميمة و امتنع من السجود لآدم(ع).
- و در مرحله آخر مینگارد: و سمّي كلّ خلق ذميم للإنسان شَيْطَاناً، فَقَالَ(ع): الْحَسَدُ شَيْطَانٌ وَ الْغَضَبُ شَيْطَانٌ[۳۵].
- پس در ابتدا با ذکر آیه شریفه، اعتراف به تحقق خارجی شیطان و امتناع او از سَجده بر آدم(ع) میکند. سپس با مجهول آوردن کلمه "سُمّی"، مینویسد: هر یک از اخلاق مذموم انسانی شیطان نامگذاری شده است و امام معصوم(ع) نیز فرموده: حسد شیطان است و غضب شیطان[۳۶] است؛ پس به هیج وجه جمله نویسنده مذکور با حدیث منقول، انکار شیطان استفاده نمیشود؛ و آن تمثیل حسد و غضب به شیطان، از باب اینکه آنها مانند شیطان، وجودشان در درون انسانها همچون وجود اعوان و جنود شیطان در درون انسانها است که موجب سوق دادن افراد به کارهای زشت و قبیح میشوند[۳۷]. بنابراین، صاحب مفردات از منکرین وجود تحقق خارجی شیطان نیست.[۳۸]
فلسفه وجودی شیطان
- انسان در نهان خود، دو استعداد خیر و شر توأم با اختیار دارد که هر کدام را خواست با اختیار خود به فعلیت میرساند. و برای هر کدام اعوان و جنودی است و برای شر، اعوانی حیلهگر و فریبکار به نام شیطان و جنود او است که به سوی شر با انواع دسیسهها، وسوسه میکنند.
- لذا در آیهای، فلسفه وجودی آن و تسلطش بر افراد بیان شده است: ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾[۳۹].
- مفسری در علت جدایی بین افراد مؤمن و غیر مؤمن با توجه به علم مطلق و محیط پروردگار متعال مینویسد: چون که ثواب و عقاب متحقق نمیشود، مگر بعد از وقوع آنچه سبب استحقاق هر یک از آن دو شوند[۴۰].
- پس برای پاسخ به ایراد افراد به عِقابشان، لازم است آنان با وسوسههای شیطانی آزمایش شوند و کاری را انجام دهند که مستحقّ عِقاب شوند و گرنَه عِقاب بدون جُرم میشود که از ساحت عدل الهی به دور است.
- کار شیطان مثل افراد بد است، همچنان که آنها با حرفهایشان فرد دیگر را به سوی کار بد سوق میدهند، شیطان نیز در ذهن و خیالات افراد رخنه و تصرف کرده و کار زشت را برای آنان زیبا جلوه داده و به سوی آن میکشاند.
- بنابراین، طبق صریح آیه شریفه، سرّ وجودی شیطان برای تمییز و جدا کردن افراد مؤمن به عالم آخرت و حسابرسی اعمال در آن با افراد غیر مؤمن به آن خواهد بود.[۴۱]
نحوه خلقت و سنخ وجودی شیطان
- بنابر بر تصریح آیات﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾[۴۲]؛ ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ﴾[۴۳]؛ ﴿وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ﴾[۴۴] قرآن مجید، نحوه خلقت شیطان از آتش بوده، چنان که نحوه خلقت ماهیت ابتدای انسان از گِل خاک بوده است: ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾[۴۵][۴۶].
- اما در مورد وجود سنخی شیطان، در بین عالمان دینی اختلاف است که عدهای او را با توجه به ظاهر بعضی آیات و روایات، ملک دانسته و او را یکی از افراد ملائک محسوب کردهاند و عدهای دیگر با توجه به صریح آیهای، او را از جن دانسته و منکر مَلَک بودن او شدهاند[۴۷].
- ادله قرآنی بر نظریه مَلَک بودن: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[۴۸]؛ ﴿فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ﴾[۴۹].
- و دلیل روایی بر آن نظریه: "امیر مؤمنان(ع) درباره شیطان میفرماید: پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید؛ زیرا اعمال فراوان و کوششهای مداوم او را با تکبّر از بین برد. او ۶ هزار سال عبادت کرد که مشخص نیست از سالهای دنیا یا آخرت است! اما با ساعتی تکبر همه را نابود کرد، چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگری همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟ نه، هرگز! خداوند هیچ گاه انسانی را برای عملی وارد بهشت نمیکند که برای همان عمل فرشتهای را محروم سازد. فرمان خدا در آسمان و زمین یکسان است، و بین خدا و خلق، دوستی خاصی وجود ندارد که برای آن، حرامی را که بر جهانیان ابلاغ فرموده حلال بدارد"[۵۰].
- در آیه شریفه، ابلیس از ملائک مستثنا شده که ظاهر آیه حاکی از یک سنخ بودن ابلیس با فرشتگان است و در روایت مذکور نیز تصریح به مَلَک بودن ابلیس شده است؛ لذا طبق مستفاد از ظاهر آیه و روایت مذکور، ابلیس (شیطان)، از ملائک بوده است.
- اما ادله منکرین بر مَلَک بودن ابلیس و اثبات نظریه جن بودن او: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا﴾[۵۱].
- بنابر تصریح آیه شریفه، ابلیس از جن بوده و دارای زاد و وَلَد است؛ در حالی که ملائک نه از جن هستند و نَه مادّی که زاد و ولد داشته باشند. و طبق مستفاد از آیه شریفه که میفرماید: ملائکه به هیچ وجه در برابر امر الهی نافرمانی ندارند و آنچه به آنان امر میشود، به نحو احسن انجام میدهند؛ و با توجه به اینکه ابلیس از دستور الهی نافرمانی کرد، پس معلوم میشود از ملائک نبوده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[۵۲].
- پس بنابر تصریح آیه بر جن بودن شیطان و ظواهر آیات دیگر﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ﴾[۵۳]، حکم به مَلَک بودن شیطان مشکل است و در جایی که روایتی با تصریح آیه تعارض کند، تصریح آیه مقدّم بر روایت میشود و بر فرض یقین به صدور روایت، با توجه به تصریح آیه، باید کلمهای را در تقدیر دانست که عبارت از کلمه "مقام" یا "منزلت" باشد، یعنی دارای مقام و منزلت مَلَک بود؛
- لذا مفسری مینویسد: "مفسران درباره جن یا فرشته بودن شیطان، بر دو نظرند، آنچه به عنوان رأی امامیه شُهرت یافته، جن بودن اوست و شیخ مفید و همفکران وی برای آن چند دلیل آوردهاند:
- تصریح قرآن؛
- آثاری که ویژه فرشتگان است، در جن وجود ندارد، نظیر خصوصیت عصمت..."[۵۴]، و روایات چگونگی حشر او با ملائک را بیان میکنند: «تَفْسِيرُ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله(ع) قَالَ: سُئِلَ عَمَّا نَدَبَ الله الْخَلْقَ إِلَيْهِ أَ دَخَلَ فِيهِ الضُّلَّالُ قَالَ نَعَمْ وَ الْكَافِرُونَ دَخَلُوا فِيهِ لِأَنَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ فَدَخَلَ فِي أَمْرِهِ الْمَلَائِكَةُ وَ إِبْلِيسُ فَإِنَّ إِبْلِيسَ كَانَ مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ يَعْبُدُ الله وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ تَظُنُّ أَنَّهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ مِنْهُمْ فَلَمَّا أَمَرَ الله الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ أَخْرَجَ مَا كَانَ فِي قَلْبِ إِبْلِيسَ مِنَ الْحَسَدِ فَعَلِمَتِ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنْهُمْ فَقِيلَ لَهُ(ع)فَكَيْفَ وَقَعَ الْأَمْرُ عَلَی إِبْلِيسَ وَ إِنَّمَا أَمَرَ الله الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ فَقَالَ كَانَ إِبْلِيسُ مِنْهُمْ بِالْوَلَاءِ وَ لَمْ يَكُنْ مِنْ جِنْسِ الْمَلَائِكَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الله خَلَقَ خَلْقاً قَبْلَ آدَمَ وَ كَانَ إِبْلِيسُ فِيهِمْ حَاكِماً فِي الْأَرْضِ فَعَتَوْا وَ أَفْسَدُوا وَ سَفَكُوا الدِّمَاءَ فَبَعَثَ الله الْمَلَائِكَةَ فَقَتَلُوهُمْ وَ أَسَرُوا إِبْلِيسَ وَ رَفَعُوهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ كَانَ مَعَ الْمَلَائِكَةِ يَعْبُدُ الله إِلَی أَنْ خَلَقَ الله آدَمَ»[۵۵].[۵۶]
علت دیده نشدن شیطان و لشکریانش
- بنابر تصریح آیه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ﴾[۵۷] خدای متعال خلقت شیطان را همچون برخی مخلوقات دیگر، به گونهای قرار داده که قابل رؤیت برای انسانها نیست. یا چشم بینایی انسانها را طوری خَلق کرده که قادر به دیدن مخلوقات لطیف نیستند و چه بسا با ادراکات حسّی دیگری، پی به وجود جسم لطیفی مانند باد ببرند، اما با حسّ بینایی نتوانند آن را ببینند!
- درباره علت عدم رؤیت شیطان و جنود او، نظریههای مختلفی مطرح شده، در تفسیری از ابنعباس نقل شده: "خدای متعال، آنها را طوری قرار داده که مثل جریان خون در رگهای فرزند آدم(ع)، جریان دارند، و سینههای فرزند آدم(ع)، مسکنهای آنها است، همچنان که خدای متعال فرموده: ﴿الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[۵۸]؛ پس آنها بنی آدم(ع) را میبینند، ولی فرزندان آدم(ع) آنها را نمیبینند و علت عدم دیدن، به دلیل اینکه اجسام شیاطین لطیف است که برای دیدنشان، نیاز به فضل (و زیادی دید) شعاع بینایی انسان است"[۵۹].
- بحار الانوار با نقل نظریهها، مینویسد: "فخر رازی گفته که اصحاب ما گفتهاند: شیاطین انسانها را میبینند، برای اینکه خدای متعال در چشمهای آنها، آن ادراک و دیدن را خَلق کرده و اما انسانها آنها را نمیبینند، زیراخدای متعال، آن ادراک و دیدن را در چشمهای انسان خَلق نکرده است... معتزله گفتهاند: علت ندیدن شیاطین به علت رقّت و لطافت اجسام جن است و علت دیده شدن انسانها برای جن، به دلیل عدم لطافت اجسام انسانهاست بنابر رأی معتزله، در صورتی امکان دیدن جن است که لطافت جسم آنها، تبدیل به اجسام کدر شود یا اینکه قّوت و قُدرت دید انسانها زیاد شود بعضی علما گفتهاند: اگر جنها قادر بر تغییر شکل خودشان به هر صورتی که میخواهند، باشند، در آن صورت اطمینان و ثقه به شناخت مردم از بین میرود، چون آنچه آدمی میبیند و حکم به آن میکند که فرزند یا همسرش است، در واقع جن باشد که به شکل آنها درآمده است!"[۶۰].
- بنابراین، سرّ اصلی عدم رؤیت شیطان و جنود او:
- مشیت الهی به آن تعلق گرفته است.
- عدم قدرت و توانایی بینایی انسانهاست.
- بر فرض امکان رؤیت، موجب سلب آرامش یا اطمینان انسانها به یکدیگر میشود، چون در صورت امکان رؤیت، از دو حالت خارج نیست: یا شیاطین به شکل انسانها درمیآیند، که در این صورت هیچکس به دیگری اطمینان نمیکند، یا به شکل حیوانات و اشکال دیگر درمیآیند که در این صورت، موجب وحشت افراد و سلب آرامش و آسایش از آنان خواهد شد.
- با توجه به حدیثی که شیاطین در اطراف افراد میگردند، پس اگر قابل رؤیت باشند، چه اتفاقی میافتد؟! اینکه موجب سلب آسایش و آرامش افراد میشدند: "اگر شیاطین در اطراف قلوب فرزندان آدم دور نمیزدند، آنان میتوانستند ملکوت و باطن آسمانها را ببینند".[۶۱].[۶۲]
حدود تسلط شیطان
- ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۶۳].
- بنابر تصریح آیه شریفه، حدود تسلط شیطان ابتدا تنها در حدّ پیشنهاد و دعوت به گناه است و صرف دعوت، حاکی از تسلط دعوت کننده نیست و جهت دعوت شیطان بیشتر در امور مادّی است. در امر مادّی، لذت آنی آن را برای شخص، جذاب نشان میدهد و در اندیشه او، بر اثر توجه دادن به لذت آنی، ایجاد فراموشی و غفلت میکند، غفلت از لذت آنی بودن و عواقب سوء آن، همچون: قباحت، آبروریزی و رسوایی و عذاب اخروی میشود و فرد نیز بر اثر توجه به آن لذت و تصور بهرهگیری از آن، غافل شده و مرتکب عمل زشت میشود.
- و بنابر مستفاد از آیه شریفه، شیطان نمیتواند بر عقل انسانها تسلط پیدا کند و آن را از بین ببرد، با اینکه در آیاتی، شدت دشمنی شیطان با انسانها بیان شده است، اگر میتوانست، چرا در حقّ بیشتر افراد بشر انجام نمیدهد یا لااقل در حقّ عالمان و مؤمنان حقیقی؟! چون عداوت و دشمنی شیطان با آنان شدیدتر است!
- بنابراین، طبق آیه شریفه، و اعتراف خود شیطان، او تسلط قَوی و شدیدی بر انسانها ندارد؛ بله ابتدای امر، همچون دیگر افراد، تسلط او در حدّ یک دعوت است که در صورت اجابت و استمرار در آن، به صورت مَلَکه و عادت درآمده و ترک آن حالت، مانند اعتیاد به موادّ مخدر بسیار دشوار خواهد بود. در این حالت اگر چه مثل از دست دادن عقل است، عقل نظری باقی است، ولی عقل عملی سست و زایل شده است، لذا شیطان در اصل درک و قوه عقلی بشر تسلطی ندارد و آنچه قدرت بر تسلط دارد اخلال در مقدمات تشخیص صحیح عقل نظری بوده یا سعی و تلاش برای جلوگیری از به اجرا درآمدن آن تشخیص است.
- برخی مفسرین[۶۴]، طبق برداشت از مفهوم آیه شریفه:﴿يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[۶۵]؛ قائل به دخالت و تسلط شیطان در زایل کردن عقل بعضی افراد شدهاند؛ اما تصریح آیه: ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ﴾[۶۶] آن نظریه را رد میکند.
- البته خدای حکیم به شیطان قدرت نفوذ در افکار را داده که با وسوسه در قلب و ذهن انسانها اختلال کند و بدیها را به صورت بهتر درآورد و در آنها جذابیت ایجاد کند و از طرفی دیگر با ارسال پیامبرانش(ع) اعمال شایسته و خوب را توسط آنان به انسانها تبیین میکند و توسط آنان، به افراد بشر، دشمنی و وسوسههای شیطان ابلاغ میشود و فلسفه چنین تسلط و ارسال خلفای الهی(ع)، برای ایجاد نظام عالَمِ انسانی است که بر سنّت اختیار جاری است، پس باید دو داعی متضاد همچون پیامبران(ع) و شیطان باشند تا نظام اختیاری انسان تکمیل و کامل شود.[۶۷]
چگونگی تشخیص الهام مَلَک و وسوسه شیطان
- شناخت و تشخیص الهام مَلَک از وسوسه شیطان، از مسائل مهّم شناخت درونی است که به تَبَع آن، آثار و برکات بیرونی دارد، چون هر عملی یا بیشتر اعمال بر اثر القائات مَلَکی یا شیطانی است و درباره فرق، نحوه شناخت و تمیز بین آن دو، عدهای مطالبی نوشتهاند که مختصراً به آنها اشاره میشود.
- محققی مینویسد: "وجوه کثیری برای فرق بین آن دو ذکر کردهاند که مورد اعتماد نیست مگر برای کسی که به حیلههای نَفْس امّاره و خواهشهای آن، آشنا باشد و آگاهی کافی از مسائل ریز معارف و تقوای الهی داشته باشد. برای فرق بین آن دو، نوشتهاند: خاطری که دعوت به اطاعت و بندگی کند، مَلَکی است و خاطری که دعوت به گناه و معصیت کند، شیطانی. در قِسم اول، اشکال میشود که چه بسا، آن دعوت برای عبادت، برای ریا یا کسب شُهرت و مقام، و در نتیجه بر اثر وسوسه و القایات شیطان باشد، پس فرق مذکور، مورد اعتماد نیست؛ لذا کسی که خودشناسی و معرفت نَفْسش قَوی باشد و نیل به آن نیز خیلی مشکل است، میتواند بین خواطر مَلَکی و شیطانی تمیز بدهد و از همدیگر تشخیص بدهد"[۶۸].
- البته آن اشکال مورد مناقشه است، چون اطاعتی که توأم با ریا و کسب شُهرت و مقام باشد، اصلاً مصداق اطاعت نیست با توجه به اینکه وسوسههای شیطان در مراحل مختلف اطاعت قابل تحقق و تصور است، اولاً: وسوسه میکند تا موجب غفلت از اطاعت و به نحوی مانع انجام آن شود؛ ثانیاً: در صورت عدم کامیابی بر مانعیت، در ایجاد اخلال در آن میکوشد و آن همان وسوسه ریا و کسب شُهرت است. پس، برای هر مرحله از سِیر و سلوک، شیطانی وجود دارد و هر چه فردی به مرحلهای بالاتر قدم بگذارد، شیطانی ماهرتر و حیلهگرتر نیز وجود دارد.
- بنابراین، خاطری که به اطاعت خالصانه دعوت نماید، الهام مَلکی است و خاطری که به اطاعت توأم با ریا و کسب شهرت نماید، وسوسه شیطانی است.
- بعد از آن مینویسد: "همه مشایخ (عرفان) بر این مسأله اتفاق نظر دارند: کسی که خوراکش و آشامیدنش از حرام باشد، نمیتواند بین وسوسه شیطان و الهامِ مَلک، فرق بگذارد (و تشخیص بدهد، خاطره ذهنی که در درونش است، الهامِ مَلک است یا وسوسه شیطان"[۶۹].
- سپس، به نکتهای اشاره میکند که تا حدودی مطابق با معیار قرآنی برای تشخیص است: "بدان کسی که از درک حقایق زهد عاجز است و نمیتواند بین خواطر تمیز بدهد، آنها را با شرع و احکام آن بسنجد، اگر مطابق شرع است، به آن عمل نماید و اگر مخالف شرع است، آن را از خود نفی و طرد کند"[۷۰].
- اگر آیات مربوط به شیطان بررسی شود، موجب شناخت صفات شیطان و اینکه به چه چیزهایی وسوسه و امر میکند و سعی در جلوگیری از انجام چه اموری دارد، میشود و اینکه در صورت عدم توفیق در مانع شدن، آنها را به انحرافهایی مانندِ ریا سوق میدهد؛ همه آن مطالب در آیات مختلف، بیان شده است. و در جمعبندی از آن آیات، اینکه هر چه مخالف با دین مقدس اسلام و سیره و رفتار و گفتار ولی حق و خلیفه الهی باشد، به نحوی شیطان و جنود او، نقش اساسی در زمینهسازی و ایجاد بستر مناسب برای تحقق آن دارند؛ لذا برای شناخت وسوسهها و القائات شیطانی، لازم است همه افراد سعادت خواه و طالب کمال، با مسائل دین و احکام و آداب اخلاقی آن آشنا باشند، تا بتوانند خاطرات درونی خود را با آن بسنجند.
- به یک نکته اشاره میشود که هم دلالت بر تحقق خارجی شیطان دارد و نیز معیار مناسبی برای تشخیص وسوسه شیطان با الهامِ مَلَک است، و آن این که افراد هنگام اقامه نماز، سعی کنند، تمرکز حواس کرده و توجه کافی به معانی کلمات نماز و اینکه مخاطب در آن پروردگار متعال است، داشته باشند. آن هنگام، با کمی دقت متوجه خواهند شد که موجودی در ذهن و درونشان رخنه کرده و آنان را به سوی مسائل زندگی میکشاند که چکار کنند یا به یاد برخوردها با دیگران یا مطالب رد و بدل شده با دیگری میاندازد و اگر اهل علم باشند، ذهنشان را متوجه مسائل علمی و حلّ مشکلات آن میکند و... اگر به خود آیند که در حال نماز و راز و نیاز با پروردگارشان هستند و باید متوجه حضور در پیشگاه او باشند، البته بستگی به افراد دارد، در آن حالت شاید با مقدار مدت کمی تمرکز پیدا کنند، ولی دوباره، با وسوسه دیگر، ذهنها را متوجه مسائل جدید و جذّاب میکند تا افراد به خود آیند، نماز تمام شده است و در آن مدت، اسیر تسویلات و القائات شیطانی بودهاند. البته آن مطالب برای کسانی است که سعی در تحقق شرایط باطنی نماز دارند[۷۱].[۷۲]
روشهای گمراه کردن شیطان
وسوسه کردن
- ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى﴾[۷۳].
- یکی از ویژگیهای مهمّ ولایت شیطان، وسوسه کردن است و تمام اعمال گمراه کنندهاش را از آن طریق انجام میدهد.
- طبق نوشته برخی مفسرین: "وسوسه به معنای دعوت کردن به امری با آهستگی و پنهانی است"[۷۴].
- و دیگری مینویسد: "وسوسه به معنای حدیث نَفْس است، یعنی کلامی که در باطن انسان میشود، خواه از خود انسان باشد یا از شیطان؛... وسوسه، افکار بیفایده و مضری است که به ذهن خطور میکند (افکار باطل)"[۷۵].
- و برای تأیید مطلب به آیه شریفه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾[۷۶]، استناد میکند. پس وسوسه به مطلق افکار بیفایده گفته میشود که گاه موجب آن، خود انسان و گاهی القائات شیطانی است.
- درباره چگونگی وسوسه شیطان، صاحب بحار الانوار، دو نظریه مطرح میکند:
- از راه دور یا کنار افراد، القا به درون آنان میکند؛
- با نفوذ در روح و جسم افراد، در قوه تعقل، تفکر، احساسات و تصورات آنان وسوسه میکند.
- سپس مینویسد: و الأمر في معرفة حقائقها عند الله تعالى[۷۷]؛
- با توجه به روایات«وَ فِي الْحَدِيثِ أَيْضاً إِذَا وُلِدَ الْمَوْلُودُ لِبَنِي آدَمَ قَرَنَ إِبْلِيسُ بِهِ شَيْطَاناً وَ قَرَنَ الله بِهِ مَلَكاً فَالشَّيْطَانُ جَاثِمٌ عَلَی أُذُنِ قَلْبِهِ الْأَيْسَرِ وَ الْمَلَكُ قَائِمٌ عَلَی أُذُنِ قَلْبِهِ الْأَيْمَنِ فَهُمَا يَدْعُوَانِهِ»[۷۸] و آیه شریفه: ﴿مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[۷۹] وسوسه شیطان در بیشتر مواقع درونی است، البته وسوسه بیرونی را نفی نمیکنند.
- بعضی اهل لغت درباره گستردگی وسوسه شیطان مینویسند:قال بعض الأعلام: وَسَاوِسُ الشيطان غير متناهية، فمهما عارضه فيما يُوَسْوِسُ بحجة أتاه من باب آخر بوسوسة و أدنى ما يفيده من الاسترسال في ذلك إضاعة الوقت، و لا تدبير في إبطال ما يأتي به من الفساد أقوى و أحسن من اللجأ إلى الله تعالى و الاعتصام بحوله و قوته[۸۰].
- بنابراین، وسوسه شیطان، بدون نتیجه نخواهد بود و کمترین اثر آن، تضییع اوقات گرانبهای افراد است، و علت شدت و ضعف وسوسه شیطان بستگی به قوه خیالبافی افراد دارد، هر اندازه بهکارگیری آن قوه در افراد بیشتر باشد، وسوسه شیطان زیاد و بیشترین تأثیر را خواهد داشت. و تنها راه نجات از وسوسههای درونی و شیطانی، عاقلانه زندگی کردن و انجام وظیفه و داشتن روحیه بندگی، زهد و تقوای صحیح دینی و دوری از خیالبافیهای بیهوده است.
- فلسفه وسوسه شیطان از جهت این است که انسان از لحاظ فطرت درونی، طالب سعادت و راه سعادتمندی است و آن فطرت به هیچ وجه از بین نمیرود، اما هنگام تطبیق بر مصداق سعادت و راه آن، شیطان نفوذ میکند و با وسوسه و القائات غلط به جای تطبیق آن خواسته اصیل درونی با سعادت واقعی، آن را بر شقاوت واقعی با ظاهرسازی و ایجاد تخیل در افکار انسان، منطبق میکند و اکثر افراد نیز به دلیل جهل یا عدم باور به وجود شریری همچون شیطان و القائات او، گمان میکنند و چه بسا برخی یقین کنند که آن تصمیمات ناشی از درک و فهم خودشان است و واقعاً دارای سعادت حقیقی و در مسیر آن هستند ﴿فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ﴾ [۸۱].
- لذا مفسری مینویسد: "البته القائات [[[شیطانی]]] طوری نیستند که انسان آن را احساس کند و بین آنها و افکار خودش فرق بگذارد و آن را مُستند به کسی غیر از خود بداند، بلکه بیتردید آن را نیز افکار خود میداند و عیناً مانندِ دو دوتا مساوی با چهارتا و سایر احکام قطعی دیگر، از خود و رشحات فکری خویش میداند و هیچ منافاتی ندارد که افکار باطل ما، نیز مُستند به خود ما باشد و هم بگوییم: شیطان آن را در ما القا کرد، همچنان که بسیاری از افکار و تصمیمات ما است که در اثر خبر یا امر دیگری در ما ایجاد شده، و ما در عین حال، آن را از خود نفی نکرده و استقلال و اختیار خود را در آن، انکار نمیکنیم، و اگر آن تصمیم را بر اثر آن خبر گرفتیم و عملی کردیم، و سرزنشی بر آن مترتب شد، تقصیر را به گردن کسی که آن خبر را داده، نمیاندازیم"[۸۲].
- سپس به آیه شریفه: ﴿فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ﴾[۸۳] استناد میکند.[۸۴]
لغزاندن
- ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ﴾[۸۵].
- کلمه "زلّ"، از زلل به معنای لغزید، سقوط کرد، و از حق برکنار شد؛ است: زَلَّتْ قَدَمُهُ یعنی "قدمش لغزید" و زَلَّ في مَقالته در گفتار خود دچار لغزش شد و أَزَلَّهُ الشيطانُ یعنی شیطان او را از حق یا اطاعت اوامر الهی لغزاند و دور کرد.
- محققی درباره مفهوم اصلی آن، مینویسد:"زلّ عبارت از لغزش ظریف در رأی یا گفتار یا عمل یا قدم است... و کاربرد آن در موردی است که لغزش و انحراف بعد از حالت ثبات باشد، و فرقی در لغزش عملی یا گفتاری یا فکری نیست"[۸۶].
- بنابراین، یکی از ویژگیهای ولایتمداری شیطان، ایجاد لغزش ظریف و تدریجی بعد از داشتن حالت ثَبات است و هدف او از آن لغزش، شکستن حالت پایداری است. بنابر مستفاد از آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ﴾ [۸۷]، اخلال شیطان دارای مراحل مختلف ابتدایی و بدون سابقه گناه یا بعد از ارتکاب بعضی گناهان عملی یا گفتاری یا عقیدتی است که شیطان از آن سوء استفاده کرده و افراد را از موقعیت عالی معنوی و ایمانی میلغزاند و آنان را از حالت استقامت معنوی و روحی خارج میسازد. و از جهات مختلفی میلغزاند، برای افراد معنوی از جهت معنوی و برای افراد مادّی از جهت مادّی.[۸۸]
گام به گام و تدریجی
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾[۸۹].
- کلمه ﴿خُطُوَاتِ﴾ جمع خُطْوِه، به معنای "فاصله میان دو پا در راه رفتن است"[۹۰] و برخی اهل لغت مینویسند: "معنای اصلی خطوه، عبارت از راه رفتن به صورت قدم به قدم است، نه مطلق راه رفتن"[۹۱].
- جمله ﴿خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ ۵ بار در ۴ آیه قرآن مجید استعمال و در موارد مختلف و معانی گوناگون مطرح شده است: تبعیت از هوای نَفْس نامشروع و حلال الهی را حرام کردن یا برعکس ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۹۲]؛ ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۹۳] و تفرقه و خودرأیی که حاکی از تکبر و مخالفت با ولایت حقّ خلیفه الهی است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۹۴] و عقاید، افکار و اعمالی، مانندِ نذرهای غیر شرعی است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۹۵]؛ از آن موارد مختلف و معانی گوناگون، استفاده میشود که خطوات شیطان دارای مصادیق فراوان بوده که به چند مورد از آنها اشاره شده است، لذا قاعده کلی این است: هر عقیده و عملی که مخالف دین الهی باشد، از موارد خطوات بوده که شیطان از آن طریق، با تدریج و به صورت قدمهای آهسته، اهداف سوء خود را اجرا میکند.
- بنابراین، یکی دیگر از روشهای ولایت شیطان، این است که به صورت تدریجی و قدم به قدم برای اجرای سیاستهای کینه توزانهاش به سوی انسانها میآید و اولین گام او توجه دادن افراد به خودشان، خودپسندی و خودراضی بودن است و در گام بعدی وسوسه خودبینی و تکبرورزی است و گام بعد از آن، خودرأی بودن و نپذیرفتن سخن حق از دیگری و مخالفت با احکام شرعی است و منشأ گمراهی و پوچگرایی بیشتر افراد نیز بر اثر کبر است، همچنان که تکبر ابلیس موجب طرد و لعن او شد.
- در معنای اتّباع، یک نوع اختیار و اراده نهفته است، یعنی افراد با اختیار خودشان، پای خود را در جای پای متبوع که شیطان باشد، میگذارند، و آن همان متابعت از هواها و خواهشهای نفسانی نامشروع است که شیطان آنها را جذاب نشان میدهد؛ لذا خدای سبحان از آن نهی فرموده و نتیجه آن را بیان کرده که قدمهای شیطان به سوی فحشا و منکر بوده و افراد را به سوی آنها سوق میدهد، تا موجب شقاوت آنان شود.[۹۶]
ایجاد سرگرمی به آرزوها
- شیطان بعد از اعلان اضلال، مواردی را که موجب رسیدن به مقصودش میشود، بیان میکند: ﴿وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾[۹۷]. و در آیهای دیگر، خدای متعال میفرماید: ﴿يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾[۹۸].
- کلمه ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾، از مَنَی مشتق شده به معنای تقدیر و اندازهگیری است، اما در بیشتر اوقات به مفهوم اندازهگیری خیالی و آرزوهای موهومِ دست نیافتنی به کار میرود و اگر به نطفه "منی" گفته میشود، به این دلیل است که اندازهگیری نخستین موجودات زنده از آن آغاز میشود.
- مفسری مینویسد: "مراد از ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾، آرزوهایی باطل، مانندِ داشتن عمر طولانی[۹۹] و نبودن بَعث و عِقاب است"[۱۰۰]؛ و یا اگر بعث و عِقابی باشد، شامل آنان نمیشود؛ زیرا بخشیده خواهند شد.[۱۰۱]
ایجاد خرافیگری
- ﴿وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ﴾[۱۰۲].
- آیه شریفه به یک نمونه از خرافات ابداعی شیطان اشاره میکند، که منحصر در آن نیست؛ بلکه شامل دیگر خرافات رایج در جوامع اسلامی و غیر اسلامی میشود، مانندِ چهارشنبه سوری در آخر سال شمسی که چه عواقبی به دنبال دارد و هر سال موجب کشته و زخمی شدن عدهای میشود.
- یکی از اعمال خرافی زمان جاهلیت که در میان آنان رایج بود، گوش بعضی از چهارپایان (شتر، گاو و گوسفند) را میشکافتند یا قطع میکردند و سوار شدن بر آن را ممنوع یا استفاده از شیر یا گوشت آن را بر خود حرام میکردند و هیچگونه از آن، انتفاع نبرده و آن را برای بتی که میپرستیدند، قرار میدادند! گفتهاند: هرگاه شتری برای یکی از ایشان پنج بچه میزایید و بچّه پنجم آن نَر بود، گوشش را میبرید و سود بردن از آن را بر خود حرام و ناروا میدانست! در نتیجه آنچه را خداوند حکیم حلال کرده بود، بر خودشان حرام میکردند و به جای تسلیم در برابر قوانین شرع، خود با جهل ناشی از خرافیگری، اقدام به جعل قوانین ضد احکام دینی میکردند و آن نیز بر اثر القائات و توجیهات شیطانی بوده که نخست، اصل بتپرستی را به عنوان واسطه در تقرب به خدای متعال، برای آنان توجیه کرد و بعد از آن، با توجیه اهمیت بت و لزوم قربانی برای آن، حلال را به حرام تبدیل کرد!
- بنابراین، هدف شیطان از ایجاد خرافهگری، زمینهسازی برای مخالفت با قوانین حکیمانه توحیدی است.[۱۰۳]
ایجاد تغییر در آفرینش
- ﴿وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾[۱۰۴].
- در اینکه منظور شیطان از تغییر خلقت خدای متعال چیست؟! عدهای از مفسرین[۱۰۵] بر یک تفسیر اتفاق کردهاند که به عنوان نمونه به نقل یک مورد اکتفا میشود: "بعید نیست مراد از تغییر خَلق الهی، خارج شدن از حکم فطرت [[[انسانی]]] و ترک دین ناب [[[اسلامی]]] باشد".
- و خدای سبحان در قرآن فرموده: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۱۰۶][۱۰۷].
- به عبارت دیگر: هدف از خَلق انس و جن، تسلیم محض و بندگی خدای سبحان است: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۰۸]؛ شیطان در مقدمات وصول به آن هدف غایی خلقت، با القائات مرموزش، تلاش گسترده میکند که آنها را مختل کند و مقدمه اصلی وصول به آن هدف عالی، دینداری است؛ لذا شیطان برای رسیدن به مقصدش که مانعیت برای معرفت و بندگی خدای سبحان است، با انواع وسوسههای گوناگون، در دین خلل و تغییر ایجاد میکند تا مانع از وصول به کمال انسانی که همان بندگی است، شود و برای تغییر و ایجاد نقص در دین، به سوی موارد اساسی دین میرود و با تلاش گسترده، عده کثیری را نسبت به آن موارد، سلب اعتقاد عقیدتی و عملی میکند. امروزه شاهدیم عدهای بیشمار از مسلمانان را از رکن اصلی و کمالی دین که امامت ولی حق باشد، به انحراف سوق داده و آن را از مسیر اصلی و مصادیق حقیقی تغییر داده و متوجه عده فاقد صلاحیت امامت و ولایت حق، کرده است یا عده کثیری از معتقدان به امامت ولی حق را نسبت به موارد اساسی دین، همچون: داشتن تقوای صحیح، با القای امید بخشش و شفاعت برای مَحبت به اهل بیت(ع)، به سوی بیتقوایی و لاابالیگری منحرف ساخته است.
- بنابراین، تفسیر "تغییر" شیطانی به تغییر دین الهی، دارای معنای عامی است که شامل کلّ دین و موارد رکنی و اساسی دین و جزئی آن میشود چون تغییر عمدی موارد جزئی دین با تغییر کلی آن، از جهت عقوبت اخروی یکسان خواهند بود. مگر نَه این است که خود ابلیس فقط برای یک مخالفت جزئی، مطرود درگاه الهی شد؟! لذا تغییر چه در موارد مادّی و جسمی، مانندِ: تغییر وضع ظاهری مردان به شکل زنان یا بر عکس باشد، و چه موارد معنوی، مانندِ: تغییر در حلال و حرام و دیگر احکام دینی باشد؛ مشمول آیه شریفه است و بنابر آن نظریه، مفسری مینویسد: أقوى الأقوال من قال: ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾ بمعنى دين الله... و يدخل في ذلك جميع ما قاله المفسرون، لأنه إذا كان ذلك خلاف الدين فالآية تتناوله[۱۰۹].[۱۱۰]
القای مطالب شُبههانگیز برای مجادله با حق
- ﴿وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾[۱۱۱].
- کلمه ﴿لَيُوحُونَ﴾، از مادّه "وحی" به مفهوم القای امری در باطن و ذهن دیگری، و دارای معنایی عام است که شامل الهام نیز میشود و الهام عبارت از القای امری از جانب خدای متعال با واسطه ملک یا بیواسطه و بیشتر در امور معنوی استعمال میشود؛ اما وحی مطلق و اعمّ از الهام و شامل امور معنوی و غیر معنوی میشود.
- در اینکه مراد از ﴿الشَّيَاطِينَ﴾، چه کسانی هستند، چند قول نقل شده که از میان آنها، قول منقول از ابن عباس که ابلیس و جنودش باشد[۱۱۲]، با ظاهر آیه شریفه، مطابقت دارد.
- پس شیطان و جنودش هستند که در اذهان پیروانش، مطالبی را برای جدال با احکام و قوانین اسلامی، القا میکنند تا بدان وسیله در اذهان افراد سادهلوح و ظاهربین شبهه ایجاد کنند و آنان را به سوی ارتکاب منهیات و محرّمات در خوردنیها[۱۱۳] سوق دهند که آیه شریفه به افراد مسلمان، سفارش میکند: مراقب گفتههای مشرکان اعمّ از قوم یهود و... باشید که سخنانشان از خودشان نیست، بلکه مطالبی است که ابلیس و جنودش به آنان القا کرده و آنها نیز برای ایجاد تزلزل و تردید در ایمان به قوانین مترقی الهی، بدان وسیله مجادله میکنند.
- خود شیطان در برابر امر خدای سبحان، اقدام به مجادله کرد که آتش از خاک بهتر است، لذا با آن گفته، امر حکیمانه الهی را رد کرد و نشان داد که مجادلهگری ماهر در برابر دستورهای الهی است، لذا برای کشاندن دیگران به مخالفت با فرمانهای حکیمانه الهی، به طور مرموز و مخفیانه در اذهان پیروانش، القای شبهه میکند و آن القا چنان مخفی است که افراد متوجه آن نشده و میپندارند ناشی از نبوغ فکری خودشان است، در حالی که استعدادی که در مقابل قوانین الهی، اقدام به ایجاد شبهه کند، حاکی از بروز استعداد شیطانی توسط آن افراد خواهد بود. پس یکی دیگر از خصوصیات ولایت باطل شیطان، القای مطالب شبههانگیز و سوق دادن دیگران برای جدال با حق است.[۱۱۴]
ایجاد فراموشی
- ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[۱۱۵].
- کلمه ﴿فَأَنْسَاهُمْ﴾ از مادّه "نسی"، از باب افعال و متعدّی، به معنای ایجاد فراموشی است، "و نیز به مفهوم اهمال و بیاعتنایی است"[۱۱۶]. بنابراین، نسیان مشترک است میان دو معنا، یکی ترک از روی غفلت و دیگری ترک از روی عمدی. و "هر نسیانی که خداوند ذَم کرده، نسیانی است که اصل آن از روی تعمد بوده است"[۱۱۷].
- برخی دیگر درباره فرق آن با غفلت و سهو مینویسند: "غفلت عبارت از عدم توجه به چیزی و تصور نمودن آن، خواه صورت آن در ذهن باشد یا نباشد و اعم از نسیان است، چون نسیان، عبارت است از غفلت کردن از آنچه در گذشته بهیاد داشت، چنان که سهو، غفلت است از آنچه متذکر آن نبود"[۱۱۸].
- "نسیان اعمّ است از آنکه در امور مادّی صورت بگیرد یا در جهت روحانی، و بالاترین نسیان از جهت شدت، فراموش کردن پروردگار متعال است که روشنترین و نیرومندترین وجود و آفریننده زمین و آسمان باشد و چون تمام سعادت و کمال انسان در ارتباط و قرب به خداوند متعال است، نتیجه این نسیان، غفلت از خود و فراموش کردن خوشبختی خویش خواهد بود، و این معنا آخرین مرتبه بدبختی انسان است:
﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[۱۱۹]"[۱۲۰].
- بنابراین، شیطان برای محروم شدن افراد از کسب کمالات انسانی و سعادتمند شدن، به سراغ محور اصلی و اساسی تکامل آنان میرود که غفلت از یاد خدای متعال است. و فراموشی از یاد خدا، موجب خودفراموشی و بهتبع غفلت از کمالطلبی و سعادتخواهی و سلب توفیقات الهی میشود. پس نسیان الهی عبارت از سلب توفیقات و رحمت خاصّه خواهد بود، نَه اینکه بر آنان احاطه علمی نداشته باشد.
- اما اینکه در قرآن مجید مطرح شده که: اعراض از ذکر خدا، در آخرت ظهور میکند و فرد فراموشکار در آن عالَم، کور وارد محشر میشود! ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى﴾[۱۲۱].
- در این باره مفسری میگوید: "در عین حال که کورند، بینا هستند، یعنی اینها جمال، رحمت، فیض خاصّ حق، اولیا، بهشت و فرشتگان رحمت را نمیبینند، فقط عذاب، شعله آتش و دوزخیان را میبینند... همانگونه که در دنیا از دیدن حقایق کور بوده، اما باطل را میدیدند، (باطلنگر و باطلگرا بوده، اما حقنگر و حقگرا نبودند)، همین معنا در جهنم ظهور میکند، جهنمبین و جهنمطلبند، بهشتبین و بهشتخواه نیستند، گرچه خواهش لفظی دارند، سریره آنها که معیار ارزیابی راستین است، خواهان دوزخ است"[۱۲۲].[۱۲۳]
فتنهگری
- ﴿يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ﴾[۱۲۴].
- کلمه ﴿يَفْتِنَنَّكُمُ﴾ از مادّه "فتن" است و در مفهوم اصلی آن اختلاف شده است.
- بعضی نوشتهاند: "به معنای امتحان است و اصل "فتن"، گذاشتن طلا در آتش است تا خوبی آن از ناخوبی آشکار شود... فتنه، امتحان و اختبار نظیر هماند"[۱۲۵].
- برخی دیگر، در معنای آن مینویسند: "معنای اصلی فتن، عبارت از چیزی است که موجب اختلال همراه با اضطراب باشد. پس آنچه موجب اختلال و اضطراب میشود، فتنه است و برای فتنه مصادیق مختلفی است، مانندِ اموال، اولاد، آرای مختلف، غُلوّ در امر، عذاب، کفر، جنون، ابتلا و غیر آن، از مواردی هستند که موجب اختلال و اضطراب میشوند"[۱۲۶].
- یکی از اسمهای دیگر شیطان "فتّان"[۱۲۷] است و کار او ایجاد اختلال و اضطراب در کارهای منظم افراد است که در افکار و تصورات اشخاص نفوذ میکند و در آنها فتنهگری کرده، موجب اختلال و اضطراب اذهان آنان شده و بدان وسیله به سوی شر و فساد سوق میدهد.
- بنابراین، معنای آیه چنین میشود: "ای فرزندان آدم! شیطان در عقیده حق و دینتان با فتنهگریاش موجب اختلال و اضطراب و در نتیجه باعث ایجاد تزلزل در آن نشود و شما را که با داشتن دین حق و عامل به آن، در واقع در بهشت هستید، بیرون نکند، همچنان که با آن فتنهگری، پدر و مادر محترمتان را از بهشت بیرون راند".[۱۲۸]
زیبا نشان دادن کارهای زشت
- ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[۱۲۹].
- کلمه ﴿لَأُزَيِّنَنَّ﴾ از مادّه "زین" و معنای اصلی آن: "عبارت از حُسن ظاهری است که خواه در امور معنوی، مانندِ تزیین ایمان در قلوب افراد ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾[۱۳۰] یا امور مادّی، مانندِ: تزیین آسمان به ستارگان ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[۱۳۱] یا در مقام تخیل باشد، مانند: ﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۳۲][۱۳۳].
- مفسری درباره تفسیر مراد شیطان از تزیین مینویسد: "ابلیس گفت ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾؛ منظورش این است که باطل، یا طبق نزر برخی دیگر گناهان را در نظر بشر زینت میدهم: البته معنای نخست جامعتر است... و مقصود از زینت دادن برای آنان در زمین، این است که آدمیان را در زندگی زمینیشان زندگی دنیا، فریب میدهم"[۱۳۴].
- مفسری در تفسیر آیه شریفه مینویسد: "﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾، کفر و شرک و کلّیه معاصی را بهنظر آنها جلوه و زینت که خوب پندارند در مقابل ایمان و اطاعت که آنها را زشت و قبیح شمارند، چنان که در خبر است که پیغمبر(ص) به اصحاب فرمود: میآید زمانی که ترک امر به معروف و نهی از منکر میکنند. سلمان تعجب کرد! فرمود: بدتر از این هم میشود که امر به منکر میکنند و نهی از معروف؛ تعجبش بیشتر شد! فرمود: بدتر از این هم میشود که منکر در نظر آنها معروف میشود و معروفْ منکر. و امروزه ما مشاهده میکنیم که به گناهانی مثل ساز و آواز، بیحجابی و ظلم افتخار میکنند و خوب میپندارند و عباداتی مثل نماز، روزه، حج و... را پَست و بد میشمارند"[۱۳۵].
- بنابراین، با ملاحظه آیاتی﴿فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۳۶]؛ ﴿وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ﴾[۱۳۷]؛ ﴿وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ﴾[۱۳۸] که در آنها اشاره به تزیین شیطان شده، متوجه میشویم که ایجاد تزیین ظاهری در همه موارد اعتقادی، علمی، اخلاقی و کارهای روزمّره زندگی انسان میشود تا آنان را از حقانیت امور به بطلان آن سوق دهد و از بندگی و اطاعت در آن امور، به سوی مخالفت و معصیت با ایجاد تخیل زیبا در آن امور، بکشاند؛ در صورت عدم توفیق در سوق دادن به مخالفت و معصیت، به سوی تفریط و افراط در امور مباح و حلال سوق میدهد، مانند ایجاد حرص جمعآوری مال حلال و صرف عمر گرانبها در کسب آن و رسیدگی نکردن به خود و خانواده و تربیت صحیح آنان. و هنگامی متوجه میشود که وقت جبران غفلتها گذشته است و بر اثر عادت به جمعآوری و حرص بر مال، آن به صورت ملکه درآمده و دیگر به سختی میتواند، توجه درونی خود را صرف امور معنوی کند و لااقل دو رکعت نماز باتوجه بخواند.[۱۳۹]
هدایت به سوی بدی
- ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۱۴۰].
- کلمه ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ از مادهّ "غوی" و معنای اصلی آن "دلالت و راهنمایی به سوی شر و فساد است که در مقابل آن رشد به معنای هدایت به سوی خیر و صلاح است"[۱۴۱]. *بنابراین، ترجمه و تفسیر آن به معنای گمراه کردن صحیح نیست[۱۴۲] و فرق اضلال، اغوا و تزیین، اینکه اضلال اعم از اغوا و شامل مواردی که حق هستند، میشود که شیطان در آن موارد حق، انحراف ایجاد میکند و به سوی تفریط یا افراط یا برداشت غلط از آن سوق میدهد؛ اما اغوا فقط در موارد شر و فساد است بر خلاف اضلال که مخلوطی از حق و باطل و ممزوجی از صلاح و فساد است. به عبارت دیگر: در اضلال هدف و مقصد به صورت باطل وجود دارد، اما در اغوا، پوچگرایی است به طوری که حتّی هدف باطل نیز وجود ندارد و تزیین، شامل اضلال و اغوا است که به عنوان وسیله آن دو، برای سوق دادن به موارد آن دو، مورد استفاده شیطان قرار میگیرد.
- بنابراین، در آیه سوره حجر که در عنوان قبلی مطرح شد، اغوا بعد از تزیین آمده است که حاکی از اینکه هدف اصلی از تزیین، همان اغوا و دلالت به شر و فساد از طریق معتقدات باطل و اعمال ناپسند است. یعنی علاوه بر زینت دادن به امور باطل، در آنها ایجاد کشش و جذابیت قرار داده، آنسان که به سوی آن امور بیایند و مرتکب آن امور شوند و بر آنها عادت کرده و به صورت مَلَکه و صفتی غیر قابل زوال درآمده و با آن صفات و اعتقادات زشت، وارد عاَلمِ آخرت گردند و دچار عذاب و گرفتار وبال کارهای زشت خود، شوند.[۱۴۳]
جلوگیری از راه راست
- ﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ﴾[۱۴۴].
- معنای ﴿صَدَّ﴾ آن "عبارت از برگردانیدن و منصرف کردن به شدت است"[۱۴۵]. طبق اطلاق ﴿صَدَّ﴾ در آیه شریفه، شامل همه مسائل و مراحل زندگی مادّی و معنوی انسان بوده که در آیات دیگر گاهی با تعبیر ﴿السَّبِيلِ﴾ که الف و لام آن معرفه بوده که عبارت از سبیلالله است، یا با صراحت بیشتر، متعلق صدّ که یاد خدای متعال و اقامه نماز ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ [۱۴۶] بیان شده است.
- بنابراین، یکی دیگر از اهداف شیطان برای انسان، انصراف دادن آنان از رسیدن به سلامت جسمی و کمالات روحی - معنوی است، سلامت جسمی که نقش بسزایی در بهرهگیری از آن برای تقویت روح و روان در پیمودن مسیر کمالات روحی دارد، انصراف در سلامت جسمی به وسیله سوق دادن افراد به مصرف موادی همچون: مشروبات یا دخانیات یا مواد غذایی که برای سلامت جسم مضر، و موجب امراض بدنی میشوند یا وسوسه به مصرف بیشتر و اسراف در غذا خوردن که سلامت افراد را به مخاطره میاندازد و موجب سلب توفیق در شبزندهداری و عبادت میشود.
- و کمالات روحی که در نتیجه پیمودن صراط مستقیم و عمل به احکام دینی حاصل میشود، شیطان با انواع وسوسه و تزیین، میکوشد افراد را از پیمودن آن مسیر، منصرف کند و به سوی راههای انحرافی و گناهانی سوق دهد که مانع اساسی در رسیدن به کمالات انسانی هستند.
- اما مفهوم صدّ، منع نیست، همچنان که برخی مفسرین[۱۴۷] آن را معنا کردهاند، لذا محققی لغتشناس در این باره مینویسد: لا يصحّ تفسير المادّة في الآيات بمفهوم المنع كما في التفاسير[۱۴۸]، فانّ المنع هو إيجاد ما يتعذّر به الفاعل عن العمل، فهو في قبال الفعل و إيجاده، كما في قوله تعالى: ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ﴾؛ ﴿يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ﴾فانّ الشيطان أو الكافر أو المنافق أو من يتّبع هواه أو يحبّ الحياة الدنيا أو غيرهم لا يقدرون أن يمنعوا و يوجدوا مانعا عن العمل و الايمان و الهداية و سلوك سبيل اللّه بالكليّة، بل إنّهم يصرفون عن سبيل الحقّ. و هذا لطف التعبير بالمادّة في موارد استعمالاتها[۱۴۹]؛
- البته شیطان، اذهان و توجه افراد را به سوی عقاید و اعمالی سوق میدهد که وجود آنها، مانع از رسیدن به کمال مطلوب میشوند و تا برطرف نشوند، وصول به کمالات انسانی ممکن نیست، وجود آنها همچون سد، مانع از ترقی و تکامل میشوند. پس عمل شیطان، انصراف است و نتیجه انصراف، به منع منتهی میشود؛ لذا شاید نظر برخی مفسرین، به نتیجه عمل انصراف شیطان که مانعیت باشد، معطوف بوده است.[۱۵۰]
بهکارگیری انواع وسایل برای گمراه کردن
- ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ﴾[۱۵۱].
- کلمه ﴿اسْتَفْزِزْ﴾ از ماّده "فزز"، به معنای راندن[۱۵۲] است و فقط ٣ بار از باب استفعال، در قرآن مجید استعمال شده است؛ ولی معنای آن، اضطراب و تحریک در مقابل تثبیت و اطمینان است، چه در امور مادی یا معنوی باشد، و دلیل بر آن معنا، آیه شریفه ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا﴾[۱۵۳] است که ذکر خروج بعد از استفزاز دلالت میکند که مفهوم آن در مرتبه قبل از خروج است و آن تحریک و ایجاد اضطراب و نفی تثبیت و اطمینان است تا اینکه تزلزل حاصل شود.
- مفسری در ذیل آیه شریفه مینویسد: "معنای آیه شریفه این میشود که با آوازت از نسل آدم هر که را که میتوانی، گمراه و به معصیت وادار کن. و "استفزاز با آواز"، کنایه از خوارکردن آنان با وسوسههای باطل و خالی از حقیقت است، و اینکه وضع شیطان و پیروانش، وضع چوپان و گوسفندان او را دارد که با یک صدا به راه میافتند، و با صدایی دیگر میایستند و معلوم است که این صداها آوازهایی بیمعنا است"[۱۵۴].
- بنابراین، طبق برداشت کلی از آن کلمه و موارد استعمالش، اینکه شیطان: با نفوذ در افکار و اذهان انسانها و وسوسه در آنها، آنان را مضطرب فکری و روانی میکند و به شک و تردید میاندازد و سپس با وسایل به ظاهر فریبنده، همچون: نوشتارها و گفتارهای عوامپسند یا صداها و ترانههای لهو و لعب به سوی لاابالیگری، عقاید باطل و معاصی سوق میدهد، لذا گفتهها و نوشتههای منحرف کننده یا صداها و موسیقیهای غیر مُجاز شرعی، از مصادیق صوت شیطان هستند که توسط حلقوم دیگران ظاهر میشوند.
- کلمه ﴿أَجْلِبْ﴾ از ماّده "جلب"، با توجه به متعلقات آن "علیهم بخیلک و رجلک"، به معنای راندن با صیحه، قهر و تندی است و از آن مادّه، فقط دو بار در قرآن مجید استعمال شده است، یکی: درباره عمل اغوایی شیطان و دیگری: درباره حجاب زنان﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۱۵۵]. و محقق لغتشناسی با نقل قولی مینویسد: "مقاییس اللغة برای کلمه جلب دو معنا لحاظ کرده، یکی به معنای کشاندن چیزی از موضعی به موضع دیگر است و دومی به معنای چیزی که چیز دیگری را بپوشاند، مانندِ جلباب که جمع آن جَلابیب است... اما معنای اصلی آن، عبارت از سوق دادن از جانبی به جانب دیگر و آوردن چیزی از محلی به محلّ دیگر است"[۱۵۶].
- مفسری درباره آن مینویسد: "معنای [[[آیه شریفه]]] این است که برای راهانداختن آنان به سوی معصیت به لشکریانت اعم از سوارهنظام و پیادهنظام دستور بده تا پیوسته بر سر آنان بزنند. و آن اشاره است به اینکه بعضی لشکریان شیطان، تندکار و بعضی کندکارند، چنان که وضع هر لشکری همینگونه است، بعضی سواره و بعضی پیادهاند، پیادهها را به کاری میگمارند که حاجت به سرعت عمل نداشته باشد"[۱۵۷].
- بنابراین، معنای آیه شریفه، کنایه از این است که شیطان به وسیله لشکریانش، عدهای را به سرعت از حق به سوی انحراف سوق میدهد و آنان را از محیط معنوی روحی و ملکوتی به محیط جمود فکری و توجه به مادّیات، منحرف و منتقل میکند و عدهای دیگر را با تدریج و کندی، کشان کشان از صفای روحی و باطنی به گرفتاری و آشفتگی روانی میکشاند.
- بعد از آن تسلط و استیلا بر افراد، نوبت به مشارکت او با آنان در اموال و اولادشان میرسد: ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ﴾؛ کلمه ﴿شَارِكْهُمْ﴾ از مادّه "شرک" و معنای آن عبارت است از تقارن دو فرد یا افرادی در عمل یا امری، به نحوی که برای هر یک نصیبی یا تأثیری در آن باشد.
- هنگامی که شیطان بر افراد سلطه یافت و آنان را به هر طرف باطلی که خواست، سوق داد و به ارتکاب معاصی واداشت، آنها با آن حالت طغیان روحی، در پی کسب مال میروند و اموال را از طریق معصیت و حرام بهدست میآورند و از آن ارتزاق کرده و در نتیجه: نطفهشان با مال نامشروع تشکیل شده و به وسیله آن، فرزندشان متولد میشود. پس شیطان در کسب مال آنان با ترغیب به کسب مال نامشروع مشارکت کرده و اگر در کسب مال نتوانست، در نحوه مصرفکردن مال، مشارکت میکند که در راههای غیر شرعی خرج شود یا حقوق شرعی آن اموال ادا نگردد یا اگر نتوانست در نحوه انعقاد نطفه فرزند از مال حرام، کاری بکند، در تربیت فرزندان مشارکت میکند که به روش غیر صحیح تربیت شوند و دوران جوانی را که پایه و اساس دیگر دوران زندگی است، بر پایه انحراف عقیدتی یا اخلاقی بنا نهاده شود؛ لذا مشارکت شیطان در اموال و اولاد دارای مراحل مختلفی در آن دو مورد خواهد بود که شدت و ضعف آن، بستگی به ضعف و قوّت ایمان افراد و عملکردشان دارد.[۱۵۸]
وعدههای فریبکارانه
- ﴿وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾[۱۵۹].
- کلمه ﴿غُرُورًا﴾ از ماّده "غرر" به معنای فریب و تطمیع به باطل[۱۶۰] است و غرور در اصل به مفهوم اثر آشکار و ظاهر هر چیزی است، ولی بیشتر به آثاری که ظاهری فریبنده و باطن ناپسند دارند، گفته میشود و به هر چیزی اعم از مال، ثروت، قدرت، شُهرت و شیطان که موجب فریب انسان شوند و او را از حق باز دارند، مایه غرور گفته میشود.
- مفسری درباره معنای غرور مینویسد: "غرور، عبارت از اظهار خیرخواهی همراه با غِش و فریبکاری مخفیانه است"[۱۶۱]. پس موجودی که آشکارا با انسانها، اعلان دشمنی کرده، چه نوع وعدهای خواهد داد؟! بیتردید وعدههای او برای فریب دادن خواهد بود و مُحال است که در وعدهها و وسوسههای او، ذرّهای دلسوزی باشد. و اگر در جایی آمده که شیطان، فردی را نصیحت کرده، برای زمینهسازی جهت نفوذ و گمراه کردن بوده است.
- بنابراین، معنای آیه شریفه چنین میشود که آنان را به وعدههای دروغ، مانند ترک هر واجب و انجام هر حرام و امید به توبه و تأخیرانداختن آن و آرزوی دراز، وعده ده و اینکه هنوز فرصت توبه، تزکیه و خودسازی باقی است و هنگام میانسالی بعد از سروسامان دادن فرزندان، فرصت مناسبی برای توجه به خودسازی و عبادت و بندگی است و غافل کردن از اینکه چه بسا قبل از میانسالی اجَل فرا رسد!
- لذا غفلت، نقش اساسی در فریب خوردن دارد.
- محققی درباره غرور مینویسد: "معنای اصلی غرور، عبارت از حاصل شدن غفلت به سبب تأثیر چیز دیگر در او و قید تأثیر، فارِق بین غرور و غفلت است، چون غفلت مطلق است، (اما غرور مقید به غفلت بر اثر تأثیر چیز دیگر است)، و از لوازم و آثار معنای اصلی غرور، جهل، نیرنگ، فریب و نقص است... پس غُرور با ضَمّ غینِ مصدر غِرّه است به معنای اینکه او را به وسیله چیزی غافل کرد و غَرور با فتحِ غین صفت است مانند ظلوم و آن هر چیزی که موجب حصول غفلت و فریب شود، مانندِ گفته شُبههانداز و عمل به ظاهر جذاب و زینتهای جلوهگر"[۱۶۲].
- بنابراین، همه وعدههای شیطان در سوقدادن مردم به غفلت و انصراف از حق و حقیقت و سرگرم و دلخوش کردن آنان به پیروی از برنامههای اوست.[۱۶۳]
در پی تسلط همهجانبه بر افراد
- ﴿قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۶۴].
- کلمه ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ﴾ از مادّه "حنک" به مفهوم چانه[۱۶۵] است و برخی نوشتهاند: "حنک به معنای زیر چانه انسان و غیر انسان است"[۱۶۶]. *و معنای زیر چانه با آیه شریفه مناسبتر از معنای چانه است.
- محققی درباره آن مینویسد: "از مفهوم آن، استیلا، تسلط، احاطه و قراردادن چیزی در تحت اختیار، استفاده میشود و در موارد استعمال آن، یا باید همان معنای عضو (زیر چانه) را ملاحظه کرد یا به مفهوم آن به معنای تسلط و استیلا، چنانکه در فهم و محاوره خاصی از استعمال آن، ملاحظه استیلا و تسلط میشود"[۱۶۷].
- پس مفهوم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ﴾، اینکه زیر چانه انسانها را میگیرم و بر آنان مسلط میشوم و به سوی راههای گمراهی و انحرافی میکشانم و احتناک و سلطه برای گمراهی از جهت افکار و عقاید فاسد و نظریههای گمراهکننده یا از جهت رسوخ دادن رذایل اخلاقی و صفات خبیث نفسانی در بین آنان و روحیاتشان، یا از جهت عادت دادنشان به انجام محرّمات، عادتها و خرافات نهی شده؛ و همه آن جهات گمراهی، زمانی که تثبیت شد و در افراد دوام یافت، آنان را مقهور و مغلوب شیطان میسازد، همچون لُجام که سوارکار به اسبش میزند و به هر طرف و هر راهی که میخواهد، میبرد.
- مفسری در کتاب تفسیرش دو معنا برای "احتناک" بیان کرده است:
- استیلا، یعنی شیطان گفته که بر انسانها مگر عده قلیلی، تسلط و استیلا پیدا میکنم؛
- به معنای قطع از ریشه، از قبیل احتناك الجراد الزرع که ملخها وقتی به مزرعه هجوم میبرند با خوردن ساق و برگ، آن را از ریشه نابود و میخشکانند[۱۶۸]. شاید بشود از معنای دومی، معنای سومی را استخراج کرد که شیطان با گفتن آن کلمه، میخواهد، بگوید: ریشه همه فضایل انسانی را از بیشتر افراد آن، از وجودشان برمیدارم و به جای آنها، رذایل اخلاقی و صفات قبیح نفسانی میکارم و عقیده فطری توحیدی را از ریشه در وجودشان میخشکانم و به جای آن، عقاید و افکار باطل قرار میدهم.[۱۶۹]
ساده جلوه دادن خلاف
- ﴿إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ﴾[۱۷۰].
- کلمه "تسویل" از باب تفعیل و معنای اصلی آن: "قرار دادن چیزی خارج از حق و جایگاهش و قرار دادن آن به عنوان امری سست همراه با تزیین، ظاهرسازی و خوب جلوه دادن آن است. و تسویل یعنی نیکو جلوه دادن و تزیین و خوشآیند کردن آن برای انسان تا انجامش دهد یا بگوید. پس در تسویل، وارونه کردن چیزی بر خلاف آنچه هست و زیباجلوه دادن آن همراه با فریب و غفلت است"[۱۷۱].
- بعضی در تفسیرشان نوشتهاند: "کلمه "تسویل" از مادّه "سؤل" (بر وزن قُفل) به معنای حاجتی است که نفس آدمی به آن حریص است و "تسویل" به مفهوم ترغیب و تشویق به اموری که به آن حریص است. و نسبت این امر به شیطان به دلیل وسوسههایی است که در جان انسان میکند، و مانع هدایت او میشود. جمله "و املی لهم" از مادّه "املاء" به معنای ایجاد طول امَل و آرزوهای دور و دراز است که انسان را به خود مشغول داشته و از حق بازمیدارد"[۱۷۲].
- مفسری درباره تسویل و املا مینویسد: "تسویل، به معنای جلوه دادن چیزی است که نَفْس آدمی حریص بر آن است، به طوری که زشتیهایش نیز در نظر زیبا شود و مراد از املا، امداد، یا طولانی کردن آرزو است"[۱۷۳].
- بنابراین، شیطان، در تسویل دو کار انجام میدهد،
- امور دین و احکام آن را برای افراد، بیاهمیت نشان میدهد؛
- انجام گناهان را که برای ارتکاب آن، جرأت میخواهد، با وسوسههایش سست و بیاهمیت قرار میدهد که به راحتی مرتکب آن شوند[۱۷۴] و از عواقب آن نترسند، لذا در تسویل علاوه بر تزیین، وسوسه سهلانگاری، لاابالیگری و اهمیت ندادن نیز است.[۱۷۵]
دعوت به زشتی و نادانسته بر خدای سبحان سخن گفتن
- ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۷۶].
- کلمه ﴿سُّوءِ﴾ اسم مصدر به معنای بدی، و "سَوء" با فتح سین، مصدر به مفهوم حادثه مکروهآور یا بلای حزنآور[۱۷۷] و ۵٩ بار با فتح و ضَمِ سین در قرآن مجید استعمال شده است.
- کلمه "فحشا"، از مادّه فحش به معنای عمل و قول بسیار زشت است. برخی اهل لغت مینویسند: "معنای اصلی فحش، آنچه قُبحش واضح و معلوم نزدِ عُرف و شرع است، اگر چه در باطن باشد"[۱۷۸].
- مفسری بر خلاف لغتشناسان، مینویسد: قوله تعالى: ﴿إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾، السوء والفحشاء يكونان في الفعل، وفي مقابلة القول، وبذلك يظهر: أن ما يأمر به الشيطان ينحصر في الفعل الذي هو سوء وفحشاء، والقول الذي هو قول بغير علم[۱۷۹].
- به نظر آن مفسر عالی قدر، سوء و فحشا در انجام عمل مصداق پیدا میکند، در مقابل آن دو، قول بدون علم است که مربوط به زبان است. و از این میفهمیم که دعوت شیطان منحصر است در دعوت به عملی که سوء یا فحشا یا سخن گفتن بدون علم و دلیل است.
- اما سوء و فحشا فقط در اعمال نیست، بلکه شامل اقوال نیز میشوند و به دلیل اهمیت آن در قُبح و زشتی بوده که جداگانه ذکر شده است وگرنَه عُموم سوء و فحشا شامل آن نیز میشود.
- مفسری درباره اهمیت نسبت بی دلیل به خدای متعال مینویسد: "چون شیطان پس از آنکه کسی را به سوء و فحشا واداشت (وسوسه و امر کرد)، به او دستور میدهد تا چیزی را که نمیداند به خدواند نسبت دهد... و چنین نسبتی، تشریع و بدعت و از بزرگترین گناهان و با علم و عمد، در حدّ کفر است"[۱۸۰].
- بنابراین آیه شریفه، سه نمونه از تدبیر ولایی شیطان را بعد از تذکر به دشمنی آشکار او، مطرح کرده است و برای افراد عاقل و انسانهای خردمند، بیان میکند که عداوت شیطان چگونه اجرا میشود.
- اما تعبیر از ﴿خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ (گامهای شیطان)، کنایه از اقدام دشمنی او بر افراد، به صورت تدریجی و گام به گام، از مرحله پایین به مرحله بالاتر است. نخست وسوسه به انجام کارهای سوء و بد میکند که مرتبه پایین و ضعیف گناه است و بعد از ارتکاب و عادت به آن، امر به فحشا، گناهی که زشتی و قُبح آن، غیر قابل انکار و، حتّی در جوامع غیر متدین نیز، زشت است، مثل دروغ گفتن، دزدی، خیانت در امانت، خلف وعده و... وقتی عمل به فحشا برای فردی عادی شد، شیطان او را وارد مرحله خطرناکی میکند و آن افترا بستن به خدای متعال و جعل قوانین تشریعی و انتساب آن به خدای سبحان است.
- به عبارت دیگر: تشویق به بدعتگذاری در دین که موجب کفر است و هدف نهایی شیطان نیز رساندن افراد به همان مرحله است تا موجب عذاب جهنم ابدی برای آنان شود. نحوه بدعتگذاری در دین، در آیات مختلفی مطرح شده، مانندِ بتپرستی برای تقرب به خدای متعال﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ﴾[۱۸۱] یا افترا و جعل احکام اسلامی﴿أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ﴾ [۱۸۲] که نتیجه آنها کفر و عدم رستگاری﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ﴾[۱۸۳] است.
- مفسری در ذیل آیه شریفه مینویسد: "یعنی نخست تمرّد عملی ضعیف و سپس تمرّد عملی شدید در برابر احکام و قوانین شرعی. بدی و زشتی، گاهی در انجام گناهان کوچک است و گاهی در انجام محرّمات و زمانی در ترک واجبات است. مرحله دوم، جرأت تشریعی برای قانونگذاری است"[۱۸۴].[۱۸۵]
امر به منکر
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾[۱۸۶].
- منکر در مقابل معروف است، "پس منکر از اموری است که عقل سلیم آن را نمیشناسد، بلکه آن را انکار میکند. و معروف، از اموری است که خدای عزوجل و پیامبر و اولیایش آن را میشناسند و کتاب خدا نیز آن را میشناسد و تثبیت میکند. و در مقابل معروف، منکر است و آن چیزی است که عقل سلیم و کتاب و دین خدا، آن را تثبیت نمیکنند و یک امر مجهول و ناشناخته است. پس انکار و منکر در مقابل معرفت و معروف هستند نَه اینکه به معنای چیز قبیح و بد باشند"[۱۸۷].
- بنابراین، طبق آن معنا برای منکر، معنای آیه چنین میشود: ای کسانی که ایمان آوردهاید! از وسوسهها و گامهای شیطان پیروی نکنید و هر کس از خطوات شیطان پیروی کند، بداند که شیطان به سوی فحشا و چیزی که مورد امضای شارع دین نیست، امر میکند و خصوصیت ولایتمداری شیطان این است که به سوی اموری که دین آنها را امضا نکرده، بلکه رد کرده و عقل سلیم نیز آنها را نمیپذیرد، دعوت و وسوسه میکند.[۱۸۸]
وعده فقر هنگام بخشش
- ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۸۹].
- کلمه الگو:متن عربی عبارت از: "ضعفی است که موجب احتیاج میشود و در مقابل غَنا است، چون غنا عبارت از قوّتی است که احتیاج را برطرف میکند... و از جهاتی به چند قسم تقسیم میشود: فقر مالی یا علمی یا ادبی یا اخلاقی یا غیر آنها"[۱۹۰].
- تقسیم کلی دیگر فقر: فقر ذاتی که شامل همه مخلوقات است و فقر عارضی که همان فقر مالی، عقلی، علمی، اخلاقی و... میشود. بنابراین، فقر به معنای حاجت و فقیر، حاجتمند است و "احتیاج را از آن جهت فقر گفتهاند که به منزله شکسته شدن فِقار ظَهر (ستون فقرات پشت) است در تعذّرِ رسیدن به مراد"[۱۹۱].
- شیطان در مرحله نخست میکوشد مانع از انفاق افراد به دیگران شود و تنها وسیله جلوگیری از آن، وسوسه فقیر شدن در صورت انفاق کردن است و انسان نیز از دچار شدن به آن میترسد، پس وعده میدهد که: اگر انفاق نکنی، از فقر رهایی یافته و غَنی خواهی ماند. لذا آن وسوسه و وعده برای کسانی که همّ و غمّشان دنیا است و تنها آرزویشان، سرمایهدار شدن و ریشهکن کردنِ نداری از حیات دنیویشان است، مؤثر واقع میشود، چون آنان حیات داشتن در دنیا را ثروت میدانند، شیطان نیز از همان راه وارد میشود و به آنها یادآوری میکند: اگر انفاق کنی، آن حیات دلخواهت با ابتلا به فقر، از بین میرود، پس انفاق نکن!
- اگر در مرحله نخست موفق نشد، وارد مرحله دوم شده و آن وسوسه خودنمایی، ریاکاری و منّت گذاشتن در انفاق است و خدای متعال آنها را موجب بطلان پاداش انفاق قرار داده و علاوه بر آن، برای آنها مجازاتی همچون: سلب توفیق هدایت نیز قرار داده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۱۹۲].
- انفاق در دین مقدس اسلام به دو صورت است: انفاق واجب، مثل خُمس، زکات و تأمین نفقه زوجه و افراد تحت تکفّل از اولاد و پدر و مادر؛ انفاق مستحب همچون کمک به فقرا و تأسیس مکانهای عبادی و علمی و....
- بنابراین، جهت عمده مانعیت شیطان طبق مستفاد از آیه شریفه، وعده فقر در صورت انفاق است و در حالی که فلسفه تشریع انفاق در اسلام طبق نوشته محققی، عبارت از: "ضعیف کردن تعلق به دنیا و شکستن [[[بت]]] مَحبت مال است و توجه به خدمتکردن به بندگان فقیر خدای سبحان و نجات دادن فقرا از سختی زندگی، و اصلاح اجتماع است و آن از بزرگترین عبادات برای اغنیا و ثروتمندان است"[۱۹۳].
- و شیطان با وسوسه وعده فقر، مانع از آن عبادت بزرگ میشود و فلسفه دیگر، آزمایش افراد است، وگرنه خدای قادر توانا به راحتی میتواند، فقر افراد را برطرف کرده و دیگر اینکه با توجه به مجهول بودن زمان مرگ و سختی جاندادن و دل کندن از دنیا، انفاق موجب راحتی در جان دادن هنگام مردن میشود، آن در صورتی است که تعلق به دنیا ضعیف شده باشد و انفاق یکی از عوامل ایجاد آن ضعف است.
- نکته آخر، مراد از فقر در آیه شریفه، فقر مالی است نَه فقر در جهات دیگر مانند فقر علمی یا اخلاقی، بله، مگر اینکه با واسطه ترس از فقر مالی، بذل علمی نشود، چرا؟! زیرا اگر دیگری عالِم به حرفه و فنی که او میداند، شود، موجب عدم رونق درآمد و کم شدن مشتریهایش میشود، اگر عدم بذل علمی به دلیل از دست دادن درآمد بیشتر است، آن نیز یکی از وسوسههای شیطان خواهد بود!
- فقر در آیه شریفه، فقر نِسبی است، یعنی اگر کسی دارای دو قرص نان است، نسبت به کسی که هیچ نانی ندارد، غنی است و دیگری فقیر و نیازمند به یکی از نانهای اوست.
- بنابراین، معنای آیه شریفه این است: شیطان شما را هنگام انفاق، به فقر و بیچیزی وعده میدهد و از آن میترساند و وسوسه میکند که اثر انفاق، از دست دادن مال و احتیاج و نیازمندی است.[۱۹۴]
ایجاد ترس و اضطراب
- ﴿إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۹۵].
- یکی دیگر از خصوصیات ولایت شیطان این است که در دل افراد، وسوسه و القای ترس از دشمن میکند و بعضی افراد که ایمان ضعیفی دارند، متأثر از آن شده و در برابر دشمن به ظاهر قوی با امکانات جنگی فراوان، میترسند، غافل از اینکه خدای توانا بر همه چیز سلطه دارد و پیروزی و شکست در برابر دشمن، به دست اوست و آنچه اهمیت دارد، انجام وظیفه شرعی در مقابله با تهدیدها و تهاجم دشمن است.
- البته در تفاسیر، درباره کلمه ﴿الشَّيْطَانُ﴾ در آیه شریفه، نظریههایی مختلف مطرح شده که برخی مینویسند: "ایجاد ترس توسط یکی از افراد مسلمان به نام نعیم بن مسعود بوده که از فعل شیطان و به سبب فریب و وسوسه او در دل آن شخص بوده است"[۱۹۶] و او نیز دیگران را از قدرت دشمن ترسانید و اینکه مراد از آن در آیه شریفه، همان شیطان معروف بوده را به عنوان "قیل" مطرح کرده است.
- برخی دیگر نیز مینویسند: "شیطان در آیه شریفه، یکی از مواردی است که در آن بر انسان اطلاق شده است و اشاره به بعضی اطرافیان پیامبر اسلام(ص) بوده که مردم را از قدرت مشرکان میترسانیدند"[۱۹۷].
- اما با توجه به حدیث معروف خطبه همّام و اعتراض فردی بر امیرمؤمنان(ع) که حضرتش به او میفرمایند: "شیطان آن اعتراض را بر زبانت جاری ساخت و با زبان تو ظاهر کرد". لذا در این مورد نیز باید گفت: شیطان آن گفتار ترسآور از دشمن را بر زبان یکی از اطرافیان پیامبر اسلام(ص) القا کرده و بدان وسیله گفته خودش را به دیگر افراد رساند و با توجه به نوشته خود آن مفسر که همه کارهای ناپسند که یکی از آنها، همین ایجاد ترس از دشمن است، به ابلیس منتهی میشود[۱۹۸] و با توجه به ظاهر آیه شریفه، مراد از آن، همان ابلیس، معروف به شیطان است.[۱۹۹]
ایجاد کینه و دشمنی بین افراد
- ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ﴾[۲۰۰].
- یکی دیگر از خصوصیات ولایتمداری شیطان، این است که میخواهد آرامش و روابط سالم بین انسانها را تبدیل به دشمنی و کینهورزی کند تا بِدان وسیله، امنیت و آرامش را که برای بندگی، ذکر خدا و انجام فرایض دینی از جمله نماز لازم است، از بین ببرد و اوقات گرانبهای افراد را به جای پرداختن آن در کسب کمالات انسانی، صَرف عداوتها کند و از روشهای مختلف و وسایل گوناگون برای هدف شومش استفاده میکند و به دو مورد در آیه شریفه اشاره شده که شراب و قمار هستند، البته منحصر در آن دو نیست و شامل گفتگو بین افراد ﴿وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا﴾[۲۰۱]، تهمت، سوء ظن و برخورد نامناسب را با بدی جواب دادن و... میشود که اکثر آن موارد بر اثر وساوس شیطان برای ایجاد دشمنی بین افراد مسلمان است، افرادی که طبق فرموده قرآن کریم، باید در میانشان عطوفت و مهربانی حاکم باشد ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا﴾ [۲۰۲].
- یکی دیگر از موارد ایجاد دشمنی بین افراد، القا و وسوسه کردن کلمات نامناسب هنگام گفتگو با دیگری است: ﴿وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا﴾[۲۰۳].
- کلمه ﴿نْزَغُ﴾ و مشتقات آن، در ۴ آیه﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲۰۴]؛ ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ﴾[۲۰۵]؛ ﴿وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا﴾[۲۰۶]؛ ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۲۰۷] ذکر شده و معنای اصلی آن، عبارت از: "القای شرّ و فساد در قلب است که به وسیله وسوسه یا کلام یا عملی که از انس یا جن تحقق پیدا میکند؛ و از آثار نزغ، اغوا (فریب) و طعن و به فساد کشاندن و تحریک کردن است"[۲۰۸].
- بنابراین، نزغ شیطان، همان القائات شر و فسادآوری است که در افکار و قلوب مسلمانان خطور میدهد که به همدیگر بگویند تا بِدان وسیله در بین آنان فتنه و عداوت ایجاد کند و آرامش محیط زندگی را مختل سازد که موجب سلب آرامش روحی شده و در نهایت آنچه نیاز عبادت و بندگی به محیط آرام است، از بین ببرد. لذا یکی از ویژگیهای ولایت شیطان، ایجاد درگیری در بین افراد مخصوصاً زن و شوهر است تا محیط سالم و آرام خانه را از بین برده و در نتیجه آرامش روانی که لازمه نیاز یک فرد مسلمان برای انجام وظیفه دینی و تکامل روحی است، از بین ببرد. زن و شوهری که ازدواجشان برای کامل شدن بُعد روحی - دینی آنان است و باید همدیگر را بر دینداری و نیکیها تعاون کنند: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى﴾[۲۰۹]؛ پس رد و بدل شدن کلمات زشت و ناسزا در بین افراد و نداشتن ادب کلامی بین آنها، حاکی از وجود نزغ شیطان و تسلط او بر آنان است که در واقع صحنهگردان نزاعهای لفظی و فیزیکی بین دو فرد مسلمان، شیطان و عداوت اوست که از طریق زبانهای آنان بروز کرده است.[۲۱۰]
راهنمایی به سوی عذاب سوزان جهنم
- ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۲۱۱].
- جمله ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ﴾ بر شیطان نوشته شده و مقرر شده، که مفسری آن را به لوح محفوظ[۲۱۲] تفسیر کرده، یعنی در لوح محفوظ ثابت شده است.
- وقتی فردی از دیگری کینه داشته باشد، نهایت کاری که میکند و بدان وسیله عقده درونی خود را التیام میدهد که البته گذرا است و بهدنبال آن برای بسیاری افراد، پشیمانی است، سوزندان جسم او و جدا کردن بین آن و روح او است که حرارت آن زودگذر است، اما دشمنی شیطان با انسانها در جسم و روحشان است، مخصوصاً روح آنان که سعی و تلاش گستردهای دارد که جان و روح افراد را به سوی آتش سوزان جهنم بکشاند، به حدی سوزان است که فرد مطیع شیطان در جهنم سوزان، حاضر است، همه فرزندان و افراد روی کره خاکی را فدا سازد تا از آن رهایی یابد یا اگر همه زمین پُر از طلا باشد، همه آنها را فدیه آزادی از آتش سوزان جهنم بدهد!﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ﴾ [۲۱۳].
- بنابراین، یکی دیگر از خصوصیتهای ولایتمداری شیطان این است که افراد تحت لوای خودش را با انواع حیلهها و دسیسهها به صورت وسوسه و القای مخفیانه مطالب در قلوب و اذهان، به سوی عقاید باطل و ارتکاب گناهان سوق میدهد تا بدان وسیله جهنمی شوند و در آتش سوزان آن بسوزند.[۲۱۴]
اعلان بیزاری از پیروانش
- ﴿كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ﴾[۲۱۵].
- یکی دیگر از خصوصیتهای بارز ولایت شیطان، این است که از پیروانش در مواقع حسّاس که به هدفش نایل آمد و آن رساندن افراد به آخرین مرحله شقاوت و کفر است، و مراقبت شدید در حفظ آن تا لحظه مرگشان، در آن موقع از آنان اعلام بیزاری میکند و از آنها با حالت نفرت دور میشود، کسی که قرین و همراهشان بود و آنان را در همه مراحل زندگی، جهتدهی فکری و عملی میکرد، در زمان حسّاس مردن، به حال خود رها میکند و دور میشود. بر خلاف ولایت خلیفه الهی که در آن لحظه حسّاس، یاور و همراه دوستان و پیروان حقیقی خود بوده و به جای اعلان بیزاری، با مهربانی و رضامندی از آنان، استقبال میکند.[۲۱۶]
خوارکننده انسان
- ﴿وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا﴾[۲۱۷].
- کلمه ﴿خَذُولًا﴾ از مادّه "خذل" به معنای رها کردن و یاری نکردن[۲۱۸] است. مفسری مینویسد: "خذل و خذلان: ترک کردن یاری و فرو گذاشتن است، یعنی ترک کردن یاری در موردی که محتاج به یاری باشد"[۲۱۹].
- مفسری دیگر در ذیل آیه شریفه مینویسد: "کلمه "خذلان" به ضم خاء به این معنا است: کسی که امید یاریاش را داشتیم، ما را یاری نکند. و خذلان شیطان این است که در دنیا به انسان وعده میدهد اگر به اسباب ظاهری تمسک و پروردگارت را فراموش کنی، تو را از هر حوادثه ناگواری نجات میدهم، و یاریات میکنم، ولی همین که اسباب از کار افتاد، و قهر الهی همه را از اثر انداخت، در روز مرگ و روز قیامت، دست از یاری انسان برداشته، او را تسلیم سرنوشت شوم خود میکند، چنان که قرآن فرموده: ﴿كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ﴾[۲۲۰]؛ و نیز در ضمن حکایت سخنان شیطان در روز قیامت که به پیروانش میگوید: ﴿مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ﴾[۲۲۱]"[۲۲۲].
- اما آنچه مناسب با خذلان شیطان است، با توجه به آیه شریفه: ﴿وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ﴾[۲۲۳] این است که شیطان با وسوسههایش افراد را وادار به سستی و اهمال در دینداری میکند و بعد از تحقق آن، آنان را گمراه کرده و به سوی عقاید باطل سوق میدهد. در نتیجه افراد بر اثر انجام معاصی و انحراف در عقاید حقّه، از عنایت ویژه الهی، توفیقات و نصرت خاصّ پروردگار متعال محروم شده و موجب حقارت و خذلان در پیشگاه کریمانه پروردگارشان میشوند و آن در سلب عنایت و توفیقات الهی بروز میکند و آن در هر دو عالم دنیا و آخرت تحقق مییابد و مخصوص عالم آخرت نیست؛ و چنین فردی مخذول است. و مخذول کسی است که محروم از یاری و نصرت پروردگارش در هر دو عالَم باشد. بنابراین، پیروی انسانها از وساوس شیطان، در نهایت موجب یاری نکردن خدای سبحان در هر دو عالم میشود.[۲۲۴]
کید ضعیف
- ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا﴾[۲۲۵].
- کلمه ﴿كَيْدَ﴾ در صورت مذموم به معنای حیله و مکرکردن است و در صورت ممدوح به مفهوم تدبیر.
- بعضی مفسرین در تفسیر "ضعف کید شیطان" مینویسند: "ظاهر است که ضعف کید شیطان در مقابل سبیل خداست و منافاتی ندارد که در برابر افراد مطیع هوای نَفْس (نامشروع)، توانا باشد"[۲۲۶]؛ "و امّا کید شیطان و اتباع و اولیایش اگر چه بسا بسیار بزرگ است، در قرآن میفرماید: ﴿وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا﴾[۲۲۷]، و نیز: ﴿وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾[۲۲۸]، ولی در مقابل مشیت حق بسیار ضعیف و ناچیز است. باید پناه برد بهخدا و از او نصرتطلبید و با اینها مقاتله کرد؛ بهعلاوه چون مکر و کید اینها بر باطل است و باطل ثَبات و بقا ندارد، بیمغز و پوک است، ضعیف است"[۲۲۹]؛
- انما وصف تعالي كيد الشيطان. بالضعف لامرين: أحدهما: لضعف نصرته، لأوليائه بالاضافة إلي نصرة اللّه المؤمنين- ذكره الجبائي- و قال الحسن: أخبرهم أنهم سيظهرون عليهم، فلذلك کان ضعيفاً؛ الثاني: لضعف دواعي أوليائه إلي القتال بأنها من جهة الباطل إذ لا نصير لهم. و انما يقاتلون بما تدعو إليه الشبهة. و المؤمنون يقاتلون بما تدعو إليه الحجة[۲۳۰].
- اما جای شبهه و انکار نیست که عدهای دارای ایمان قوی و همت عالی هستند و به راحتی در برابر دشمن قوی، ایستادگی کرده و میجنگند و در فدا ساختن جانشان در راه خدا ترسی ندارند، در مقابل دشمن درونیشان نیز قوی هستند و حیلهها و وسوسههای شیطان برای آنان، سست و ضعیف است؛ زیرا با داشتن تقوای حقیقی، خدای متعال پشتوانشان بوده و مسیر پیمودن تکامل را برایشان آسان و موانع را در مقابل آنها هرچند وساوس گوناگون شیطانی باشد، ناچیز و سست میکند:﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا﴾خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ
</ref>
برای برچسب<ref>
پیدا نشد.[۲۳۱]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام میکنند و اگر پروردگار تو میخواست آن (کار) را نمیکردند پس آنان را با دروغی که میبافند واگذار» سوره انعام، آیه ۱۱۲.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم * و به تو پناه میآورم- پروردگارا!- از اینکه آنان نزد من باشند» سوره مؤمنون، آیه ۹۷-۹۸.
- ↑ «بگو: به پروردگار آدمیان پناه میبرم * فرمانفرمای آدمیان، * خدای آدمیان، * از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز، * که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند» سوره ناس، آیه ۱-۶.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش میورزند؛ در درونشان جز خویشبینی نیست که به آن (هم) نمیرسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که اوست که شنوای داناست» سوره فصلت، آیه ۳۶.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز * که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ «و این (قرآن) را شیطانها فرود نیاوردهاند * و سزاوار آنان نیست و یارایی (هم) ندارند» سوره شعراء، آیه ۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم! * ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم! * به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا مینهد * و پیامبر میگوید: پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۲۷-۳۰.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم * و به تو پناه میآورم- پروردگارا!- از اینکه آنان نزد من باشند» سوره مؤمنون، آیه ۹۷-۹۸.
- ↑ «بگو: به پروردگار آدمیان پناه میبرم * فرمانفرمای آدمیان، * خدای آدمیان، * از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز» سوره ناس، آیه ۱-۶.
- ↑ «و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم * و به تو پناه میآورم- پروردگارا!- از اینکه آنان نزد من باشند» سوره مؤمنون، آیه ۹۷-۹۸.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش میورزند؛ در درونشان جز خویشبینی نیست که به آن (هم) نمیرسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز * که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ «و این (قرآن) را شیطانها فرود نیاوردهاند * و سزاوار آنان نیست و یارایی (هم) ندارند» سوره شعراء، آیه ۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ «به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا مینهد» سوره فرقان، آیه ۲۹.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۸۴۰.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۶۰-۶۱.
- ↑ «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر میکند تا شرمگاههایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمیبینید میبینند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
- ↑ «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.
- ↑ «(مشرکان) به جای او جز مادینگانی را (به پرستش) نمیخوانند و جز شیطانی سرکش را نمیخوانند * که خداوند او را لعنت کرد و او گفت: از بندگان تو سهمی معیّن خواهم گرفت» سوره نساء، آیه ۱۱۷-۱۱۸.
- ↑ «فرمود: برو که از آنان هر که از تو پیروی کند بیگمان دوزخ کیفر شماست، کیفری تمام (و کامل) * و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد» سوره اسراء، آیه ۶۳-۶۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
- ↑ «اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! میخواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمیشود راهبر شوم» سوره طه، آیه ۱۲۰.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۱۱.
- ↑ در این برهه وسایلی همانند برق و غیر آن، اختراع شده است که در ظاهر قابل دیدن نیستند، ولی به وسیله آنها، اشیای سنگین را جابهجا میکنند!.
- ↑ ابلیس دشمن قَسَمخورده، ص۳۳.
- ↑ «و پری را از زبانهای از آتش پدید آورد» سوره الرحمن، آیه ۱۵.
- ↑ مفردات راغب، ص۴۵۴، کلمه شطن.
- ↑ بحارالأنوار، ج۶۰، ص۱۴۱، نظریه عدهای از صوفیه و فلاسفه را مطرح میکند که آنان شیطان را قوه شهویه و غضبیه تفسیر کردهاند: و من الصوفية و الفلاسفة من فسر الملك الداعي إلى الخير بالقوة العقلية و فسر الشيطان الداعي إلى الشر بالقوة الشهوانية و الغضبية؛ در صفحه ۱۴۲ همان جلد مینویسد: اختلفوا في الشيطان و بعد از چند نظریه مینویسد: و قيل النفس الأمارة بالسوء.
- ↑ همچنان که اعمال نیک و اخلاق پسندیده هر کدام حالتی همچون فرشته دارند که موجب یاری و نصرت در انجام کارهای خیر و شایسته میشوند و در عالم آخرت و در قبر به صورت افراد جوانی خوشسیما مددکار افراد خواهند بود.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۱۱-۳۱۳.
- ↑ «و او را بر آنان چیرگی نبود مگر برای آنکه: آن کس را که به جهان واپسین ایمان دارد از آن کس که بدان در شک است معلوم داریم. و پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است» سوره سبأ، آیه ۲۱.
- ↑ لانه لا يكون الثواب و العقاب الا بعد وقوع ما يستحقون به ذلك؛ التبیان، ج۸، ص۳۹۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۱۳-۳۱۴.
- ↑ «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:» سوره اعراف، آیه ۱۲.
- ↑ «و پیشتر پری را از آتشباد آفریدیم» سوره حجر، آیه ۲۷.
- ↑ «و پری را از زبانهای از آتش پدید آورد» سوره الرحمن، آیه ۱۵.
- ↑ «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای» سوره اعراف، آیه ۱۲.
- ↑ ناگفته نماند: قیاس و مقایسه شیطان در اینجا باطل و نادرست است، زیرا اگر نورانیت معنوی و روحی حضرت آدم(ع) را ملاحظه میکرد، فضل و برتری آن را میشناخت و از آن قیاس پرهیز میکرد و آنچه موجب عدم توجه به آن شد، همان انانیت بود که در درون داشت که او را از عظمت روحی و معنوی حضرت آدم(ع) غافل و نابینا ساخت.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از آرای مختلف با ادله آن، به کتاب مفاتیح الغیب ملاصدرا، مفتاح الرابع، المشهد السابع العشر، ص۲۲۳، مراجعه شود؛ البته در بحارالانوار، ج۶۰، ص۱۷۹، نظر سومی را مطرح کرده است: و الثالث: قول من قال كان من الملائكة فمسخ و غيّر.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
- ↑ «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند * جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۰-۳۱.
- ↑ «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ الله بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ الله سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَی أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَی الله بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلَّا مَا كَانَ الله سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ الله وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًی حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمِين»؛ نهجالبلاغة، خطبه ۱۹۲، ص۲۸۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند» سوره کهف، آیه ۵۰.
- ↑ «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگهاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمیپیچند و آنچه فرمان یابند بجای میآورند» سوره تحریم، آیه ۶.
- ↑ «فرمود: ای ابلیس! تو را چه میشود که با فروتنان نیستی؟» سوره حجر، آیه ۳۲.
- ↑ تسنیم، ج۳، ص۲۹۶ و ۲۹۷.
- ↑ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۳۴، ح۱۶؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۳۶، عنوان معانی الحیاة؛ بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۳۷، باب ۳، ح۱۶۰ و ج۱۱، ص۱۲۰، باب ۵۱؛ مستدرکالوسائل، ج۱۲، ص۹، باب ۵۳، ح۱۳۳۶۶-۹.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۱۴-۳۱۷.
- ↑ «به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمیبینید میبینند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
- ↑ «که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند» سوره ناس، آیه ۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۴۰۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۶، ص۱۵۷-۱۵۸.
- ↑ «قَالَ(ص): لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَی قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَی مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ»؛ بحارالانوار، ج۵۶، ص۱۶۳، باب ۲۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ «و چون کار به پایان آید شیطان میگوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیشتر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک میپنداشتید انکار کردم، بیگمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ کشف الاسرار، ج۱، ص۷۴۹ و المیزان، ج۲، ص۴۱۲.
- ↑ «کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
- ↑ «و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۲۰-۳۲۱.
- ↑ مفاتیح الغیب، المفتاح الرابع، المشهد الثالث، ص۱۵۹.
- ↑ اتفق المشايخ على أن من كان أكله من الحرام لا يفرق بين الوسوسة و الإلهاممفاتیح الغیب، المفتاح الرابع، المشهد الثالث، ص۱۵۹.
- ↑ مفاتیح الغیب، المفتاح الرابع، المشهد الثالث، ص۱۵۹.
- ↑ یکی از راههای اثبات تحقق خارجی شیطان، خطورات ناخواسته درونی است که در این باره صاحب بحارالانوار مینویسد: و لا يمكن أن يقال إن فاعلها هو العبد لأن العبد قد يكره حصول تلك الخواطر و يحتال في دفعها عن نفسه مع أنها البتة لا يندفع بل ينجر البعض إلى البعض على سبيل الاتصال فإذا لا بد هاهنا من شيء آخر و هو إما الملك و إما الشيطان فلعلهما متكلمان بهذا الكلام في أقصى الدماغ أو في أقصى القلب حتى إن الإنسان و إن كان في غاية الصمم فإنه يسمع هذه الحروف و الأصوات؛ بحارالانوار، ج۶۰، ص۱۴۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۲۱-۳۲۳.
- ↑ «اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! میخواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمیشود راهبر شوم» سوره طه، آیه ۱۲۰.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۲؛ مجمع البیان، ج۴، ص۲۲۹.
- ↑ قاموس قرآن، ج۷، ص۲۱۹-۲۲۰، کلمه وسوس.
- ↑ «و همانا ما انسان را آفریدهایم و آنچه درونش به او وسوسه میکند میدانیم» سوره ق، آیه ۱۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۰، ص۱۴۱؛ صاحب بحار جلد ۶۰ را مخصوص مباحث جن و ابلیس، قرار داده که برای طالب شناخت جن و ابلیس (شیطان) از منظر روایات، کتاب مناسبی است.
- ↑ بحارالأنوار، ج۶۰، ص۱۴۱.
- ↑ «از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز * که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند» سوره ناس، آیه ۴-۵.
- ↑ مجمعالبحرین، ج۴، ص۱۲۳، کلمه وسوس.
- ↑ «دستهای را رهنمایی کرده است و بر دستهای، گمراهی سزاوار است. بیگمان آنها به جای خداوند شیطانها را سرپرستان خویش گزیدند و میپندارند که رهیافتهاند» سوره اعراف، آیه ۳۰.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۹.
- ↑ «پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴۳-۳۴۶.
- ↑ «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند» سوره بقره، آیه ۳۶.
- ↑ التحقیق، ج۴، ص۳۴۰ و ۳۴۱، کلمه زلّ.
- ↑ «بیگمان شیطان آنان را که در روز برخورد آن دو گروه (به دشمن) پشت کردند با برخی کارها که کرده بودند از راه به در برد و البته خداوند از آنان در گذشت؛ به راستی خداوند آمرزندهای بردبار است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۵.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴۶.
- ↑ «ای مؤمنان! گامهای شیطان را پی نگیرید و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد» سوره نور، آیه ۲۱.
- ↑ قاموس قرآن، ج۲، ص۲۶۴، کلمه خطو.
- ↑ التحقیق، ج۳، ص۸۹، کلمه خطو.
- ↑ «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
- ↑ «و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره انعام، آیه ۱۴۲.
- ↑ «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸.
- ↑ «ای مؤمنان! گامهای شیطان را پی نگیرید و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمیماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک میدارد و خداوند شنوایی داناست» سوره نور، آیه ۲۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴۷-۳۴۸.
- ↑ «و به آرزو (های دور و دراز) میافکنم» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
- ↑ «(شیطان) به آنان وعده میدهد و در آرزو (های دور و دراز) میافکند و شیطان به ایشان جز به فریب وعدهای نمیدهد» سوره نساء، آیه ۱۲۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۱۷۳.
- ↑ کنزالدقائق، ج۳، ص۵۴۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴۸.
- ↑ «و به آنان فرمان میدهم آنگاه گوش چارپایان را (به خرافهپرستی) میشکافند» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴۹.
- ↑ «و به آنان فرمان میدهم آنگاه آفرینش خداوند را دگرگونه میسازند» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۳۳۵؛ مجمع البیان، ج۳، ص۱۷۳؛ کنز الدقائق، ج۳، ص۵۴۳.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۸۵.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۳۳۵.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴۹-۳۵۱.
- ↑ «و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطانها بیگمان در یاران خویش میدمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
- ↑ و قوله: ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ يعني بالشياطين علماءهم ورؤساءهم المتمردين في كفرهم يوحون ويشيرون إلى أوليائهم الذين اتبعوهم من الكفار بأن يجادلوا المسلمين في استحلال الميتة. وقال الحسن يجادلونهم بقولهم: ان ماقتل الله أولى بأن يؤكل مما قتله الناس وقال عكرمة: المراد بالشياطين مردة الكفار من مجوس فارس ﴿إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ﴾ من مشركي قريش. وقال ابن عباس: المراد بالشياطين ههنا ابليس وجنوده بأن يوسوسوا اليهم ويوحون إلى أهل الشرك بذلك، وبه قال قتادة. وقال قوم: الذين جادلوا بذلك كانوا قوما من اليهود جادلوا رسول الله(ص) بأن ما قتله الله أولى بالاكل مما قتله الناس. التبیان، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ مفسری در اهمیت تغذیه و تأثیر آن در روح و جان مینویسد: "حقیقت توحید لازم است در تمام امور و احوال و افعال و موضوعات گسترش پیدا کند، و از جمله آنها مأکولات است که خوراک انسان باید با برنامه توجه بهخداوند و با ذکر نام او تهیه گشته، و جزء بدن انسان قرار بگیرد. آری، یکی از شرایط توفیق و پیشرفت و روحانیت انسان: حلال بودن و پاکی و الهی بودن طعام است که موجب حصول نورانیت و توجه به حق خواهد شد، چنانکه یاد کردن نام خداوند متعال در زمان غذا خوردن بسیار در روحانیت انسان موثر است؛ و افراد پاکدل و روحانی، آثار همه اعمال را به اختلاف مراتب، و مخصوصاً از جهت توجّه و إخلاص و ذکر نام خداوند متعال، با چشم ظاهری خودشان مشاهده میکنند؛ و چقدر خوب است که انسان همه أعمال خود را به ذکر نام خداوند متعال آغاز کرده، و از قلب خود نیز متوجه این معنا باشد، تا عمل او نورانیت پیدا کند، و البتّه ذکر به زبان تنها، بدون توجّه به معنا، آن گونه که باید مؤثر نیست"؛ تفسیر روشن، ج۸، ص۱۵۶.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۵۱-۳۵۲.
- ↑ «شیطان بر آنان چیرگی یافت و یادکرد خداوند را از یاد آنان برد» سوره مجادله، آیه ۱۹.
- ↑ قاموس قرآن، ج۷، ص۶۲، کلمه نسی.
- ↑ مفردات راغب، ص۸۰۳، کلمه نسی.
- ↑ التحقیق، ج۱۲، ص۱۱۴، کلمه نسی.
- ↑ «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد» سوره حشر، آیه ۱۹.
- ↑ تفسیر روشن، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ «و هر که از یادکرد من روی برتابد بیگمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت * میگوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا برانگیختی در حالی که من بینا بودم؟ * فرمود: بدینگونه بود که نشانههای ما به تو رسید و تو آنها را فراموش کردی و همانگونه امروز تو فراموش میگردی» سوره طه، آیه ۱۲۴-۱۲۶.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۸، ص۱۵۴-۱۵۵.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۵۳-۳۵۴.
- ↑ «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
- ↑ قاموس قرآن، ج۵، ص۱۴۷، کلمه فتن.
- ↑ التحقیق، ج۹، ص۲۳، کلمه فتن.
- ↑ مقاییس اللغة، ج۴، ص۴۷۲، کلمه فتن.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴۵-۳۵۵.
- ↑ «گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد» سوره حجر، آیه ۳۹.
- ↑ «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی میافتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دلهای شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
- ↑ «ما آسمان نزدیکتر را به آرایه ستارگان، آراستهایم» سوره صافات، آیه ۶.
- ↑ «و شیطان، کاری را که انجام میدادند برای آنان آراست» سوره انعام، آیه ۴۳.
- ↑ التحقیق، ج۴، ص۳۷۵، کلمه زین.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۱۶۴.
- ↑ أطیب البیان، ج۸، ص۳۹.
- ↑ «پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لیکن (در حقیقت) دلهایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام میدادند برای آنان آراست» سوره انعام، آیه ۴۳.
- ↑ «او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده میبرند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافتهاند» سوره نمل، آیه ۲۴.
- ↑ «و عاد و ثمود را (نیز عذاب کردیم) و بیگمان این از (آثار) زیستگاههایشان برای شما پدیدار است. و شیطان کردارهایشان را در چشم آنان آراست بنابراین آنها را از راه (حقّ) باز داشت با آنکه بینادل بودند» سوره عنکبوت، آیه ۳۸.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۵۵-۳۵۷.
- ↑ «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.
- ↑ التحقیق، ج۷، ص۲۸۹، کلمه غوی.
- ↑ کشف الاسرار، ج۵، ص۳۰۸؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۲، ص۴۲۹؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۶۷۱ و تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۷۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۵۷-۳۵۸.
- ↑ «و عاد و ثمود را (نیز عذاب کردیم) و بیگمان این از (آثار) زیستگاههایشان برای شما پدیدار است. و شیطان کردارهایشان را در چشم آنان آراست بنابراین آنها را از راه (حقّ) باز داشت با آنکه بینادل بودند» سوره عنکبوت، آیه ۳۸.
- ↑ تفسیر روشن، ج۶، ص۳۲۳.
- ↑ «شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست میکشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.
- ↑ التبیان، ج۴، ص۱۸ و مجمع البیان، ج۳، ص۴۱۱، ذیل آیه ۹۱ سوره مائده.
- ↑ التبیان، ج۴، ص۱۸.
- ↑ التحقیق، ج۶، ص۲۳۵ و ۲۳۶، کلمه صد.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۵۸-۳۵۹.
- ↑ «و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو» سوره اسراء، آیه ۶۴.
- ↑ قاموس قرآن، ج۵، ص۱۷۲، کلمه فزز.
- ↑ «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند» سوره اسراء، آیه ۷۶.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۱۴۶.
- ↑ «ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو چادرهایشان را بر خویش نیک بپوشند؛ این (کار) برای اینکه (به پاکدامنی) شناخته شوند و آزار نبینند نزدیکتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۹.
- ↑ التحقیق، ج۲، ص۹۷، کلمه جلب.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۱۴۷.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶۰-۳۶۲.
- ↑ «و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد» سوره اسراء، آیه ۶۴.
- ↑ قاموس قرآن، ج۵، ص، ۹۳، کلمه غرر.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۳.
- ↑ التحقیق، ج۷، ص۲۰۷ و ۲۰۸، کلمه غرّ.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶۲-۳۶۳.
- ↑ «گفت: به من بگو آیا این است آن کس که بر من برتر داشتی؟ سوگند (میخورم) که اگر تا روز رستخیز مهلتم دهی، بیگمان بر زادگان او- جز اندکی- لجام خواهم نهاد» سوره اسراء، آیه ۶۲.
- ↑ قاموس قرآن، ج۲، ص۱۸۸، کلمه حنک.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۲۶۳، کلمه حنک.
- ↑ التحقیق، ج۲، ص۳۲۱ و ۳۲۲، کلمه حنک.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۶۵۷.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶۴-۳۶۵.
- ↑ «بیگمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد» سوره محمد، آیه ۲۵.
- ↑ التحقیق، ج۵، ص۳۱۸، کلمه سول.
- ↑ الأمثل، ج۱۶، ص۳۸۱.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۲۴۱.
- ↑ کنزالدقائق، ج۱۲، ص۲۴۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶۵-۳۶۶.
- ↑ «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است * جز این نیست که او شما را به بدی و کار زشت وامیدارد و به اینکه چیزی را که نمیدانید، درباره خداوند، بر زبان آورید» سوره بقره، آیه ۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ قاموس قرآن، ج۳، ص۳۴۶، کلمه سوء؛ با اندکی تصرف.
- ↑ التحقیق، ج۹، ص۳۵، کلمه فحش.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۴۱۹.
- ↑ تسنیم، ج۸، ص۵۲۶.
- ↑ «ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغی بندد کیست یا گوید به من وحی شده است در حالی که هیچچیز به او وحی نشده است و (یا) آن کس که گوید: به زودی مانند آنچه خداوند فرو فرستاده است، فرو خواهم فرستاد؛ و کاش هنگامی را میدیدی که ستمگران در سختیهای مرگند و فرشتگان دست گشودهاند که: جانهایتان را بسپارید! امروز به سبب آنچه ناحق درباره خداوند میگفتید و از آیات او سر برمیتافتید با عذاب خوارساز کیفر داده میشوید» سوره انعام، آیه ۹۳.
- ↑ «آگاه باش که دین ناب، از آن خداوند است و خداوند میان آنان که به جای او سرورانی گرفتهاند (و میگویند) ما اینان را جز برای آنکه ما را به خداوند، نیک نزدیک گردانند نمیپرستیم، در آنچه اختلاف میورزند داوری خواهد کرد؛ خداوند کسی را که دروغگوی بسیار ناسپاس است راهنمایی نمیکند» سوره زمر، آیه ۳.
- ↑ «و بر هر چه زبانتان به دروغ وصف میکند، نگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر خداوند دروغ بندید زیرا آنان که بر خداوند دروغ میبندند رستگار نمیگردند» سوره نحل، آیه ۱۱۶.
- ↑ تسنیم، ج۸، ص۵۲۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶۷-۳۶۸.
- ↑ «ای مؤمنان! گامهای شیطان را پی نگیرید و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد» سوره نور، آیه ۲۱.
- ↑ التحقیق، ج۱۲، ص۲۴۲، کلمه نکر.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶۸-۳۶۹.
- ↑ «شیطان شما را از تنگدستی میهراساند و به کار زشت وا میدارد و خداوند شما را به آمرزش و بخششی از سوی خویش نوید میدهد؛ و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۸.
- ↑ التحقیق، ج۹، ص۱۱۸، کلمه فقر.
- ↑ قاموس قرآن، ۵، ص۱۹۷، کلمه فقر.
- ↑ «ای مؤمنان! صدقههای خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را میبخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد، پس داستان وی چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاک را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان (و بیرویش گیاهی بر آن) وا نهد؛ (اینان نیز) از آنچه انجام میدهند هیچ (بهره) نمیتوانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
- ↑ التحقیق، ج۹، ص۱۲۱، کلمه فقر.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶۹-۳۷۱.
- ↑ «جز این نیست که آن شیطان است که دوستانش را میترساند؛ از آنان نترسید و اگر مؤمنید از من بترسید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۴۵۱.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۶۵.
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۳۴۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۷۱-۳۷۲.
- ↑ «شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست میکشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.
- ↑ «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را میشوراند؛ بیگمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است» سوره اسراء، آیه ۵۳.
- ↑ «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با ویاند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود میبینی که بخشش و خشنودییی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ایمان) آنان در چهرههایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل مانند کشتهای است که جوانهاش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقههایش راست ایستد، به گونهای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد، خداوند به کسانی از آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است» سوره فتح، آیه ۲۹.
- ↑ «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را میشوراند؛ بیگمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است» سوره اسراء، آیه ۵۳.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بیگمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد؛ به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازکبین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۱۰۰
- ↑ «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را میشوراند؛ بیگمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است» سوره اسراء، آیه ۵۳
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که اوست که شنوای داناست» سوره فصلت، آیه ۳۶.
- ↑ التحقیق، ج۱۲، ص۸۳، کلمه نزغ.
- ↑ «و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید» سوره مائده، آیه ۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۷۳-۳۷۴.
- ↑ «بر او مقرّر است که هر کس او را دوست گیرد وی، گمراهش میکند و او را به عذاب آتش رهنمون میشود» سوره حج، آیه ۴.
- ↑ تبیان، ج۷، ص۲۹۰.
- ↑ «کسانی که کافر شدند و در کفر مردند و گر همچند زمین زر به بازخرید خویش دهند از آنان پذیرفته نیست؛ آنها عذابی دردناک (در پیش) دارند و یاوری نخواهند داشت» سوره آل عمران، آیه ۹۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۷۴-۳۷۵.
- ↑ «همچون شیطان که به آدمی گفت: کافر شو و چون کافر شد گفت: من از تو بیزارم که من از خداوند پروردگار جهانیان میهراسم» سوره حشر، آیه ۱۶.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۷۵.
- ↑ «و شیطان آدمی را وا مینهد» سوره فرقان، آیه ۲۹.
- ↑ قاموس قرآن، ج۲، ص۲۳۳، کلمه خذل.
- ↑ تفسیر روشن، ج۵، ص۱۲۱.
- ↑ «همچون شیطان که به آدمی گفت: کافر شو و چون کافر شد گفت: من از تو بیزارم که من از خداوند پروردگار جهانیان میهراسم» سوره حشر، آیه ۱۶.
- ↑ «نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیشتر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک میپنداشتید انکار کردم» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۲۰۴.
- ↑ «و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۷۵-۳۷۷.
- ↑ «مؤمنان در راه خداوند جنگ میکنند و کافران در راه طاغوت پس با یاران شیطان کارزار کنید که نیرنگ شیطان، سست است» سوره نساء، آیه ۷۶.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۴۲۱.
- ↑ «و نیرنگی بزرگ باختند» سوره نوح، آیه ۲۲.
- ↑ «و بیگمان نیرنگ خود را به کار بردند و نیرنگشان نزد خداوند (آشکار) است و نه آنست نیرنگشان که بدان کوهها از میان برود» سوره ابراهیم، آیه ۴۶.
- ↑ أطیب البیان، ج۴، ص۱۳۹.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۷۷-۳۷۸.