بتریه در فرق و مذاهب
مقدمه
اَبْتَریّه، یا بَتْریّه از فرق زیدیه، به فتح باء بنا بر ضبط "اللباب فی تهذیب الانساب" و به ضم باء بنابر ضبط قاموس[۱]. ابن اثیر در "اللباب فی تهذیب الانساب" بَتری را به فتح باء و سکون تاء ضبط کرده است[۲]. ابن جوزی، این فرقه را از فرق قَدَریه به شمار آورده است با توجه به آنکه به نظر میرسد مقریزی از کتاب "تلبیس ابلیس"، متأثر بوده، میتوان این دو را یکی به حساب آورد[۳].
این فرقه زیدیه که به سبب اعتدال در عقایدشان در میان سایر گروههای شیعه جایگاه ویژهای دارند. زیدیه نیز همچون پیروان مذاهب دیگر به چند فرقه تقسیم شدهاند، چنانکه شمار فرقههای آن را بعضی سه[۴]، برخی چهار[۵] یا پنج[۶] گفتهاند و حتی تا هشت فرقه[۷] نیز برای آن شمردهاند که ابتریه یکی از این چند فرقه است.
ابتریه با آنکه همچون فرق دیگر زیدیه در تشیع استوارند و مخالفان علی (ع) را گمراه و دوزخی میدانند[۸]، از گروههای دیگر شیعی به اهل تسنن نزدیکترند[۹] و این بدان سبب است که خلافت دو خلیفۀ اول را میپذیرند. ابتریه و نیز سلیمانیه[۱۰] از شیخین تبرّی نجستهاند و هر دو جارودیه[۱۱] را که شیخین را تکفیر میکردند، کافر شمردهاند[۱۲]. منتها نزدیکی ابتریه به اهل تسنن از سلیمانیه نیز بیشتر است، زیرا با آنکه هر دو گروه در اغلب موارد نظریات مشابهی داشتهاند، سلیمانیه از عثمان برائت جسته و ابتریه در مورد او سکوت و توقف کردهاند[۱۳].
باید توجه داشت دو جریان بتریه و مقصره[۱۴] در کتابهای فرق و لسان احادیث و به رغم تفاوتهای جزئی، در بسیاری مطالب هم داستاناند و ازجمله هر دو به ولایت بلافصل امام علی(ع) به دیدۀ تردید مینگرند و ارزش و اعتباری برای معارف وحیانی و علم لدنی امام در نظر نمیگیرند[۱۵].
تأسیس و وجه تسمیه
شیخ طوسی حکایتی به این صورت آورده است: روزی کُثَیر النواء و چند تن دیگر نزد امام باقر (ع) رفتند که زید بن علی برادر امام نیز در مجلس حضور داشت. اینان به امام اعلام داشتند که اولاً علی، حسن و حسین(ع) را و ثانیاً ابوبکر و عمر را ولی خود میشناسند. در این هنگام زید رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از فاطمه (ع) تبری میجویید؟ امر ما را خراب و منقطع کردید[۱۶] که خدا کارتان را خراب و منقطع کند[۱۷] "آیا از فاطمه برائت میجویید؟ از امر ما بریدید؛ خدا شما را منقطع کند!"[۱۸] و از آن زمان ایشان "بتریه" نامیده شدند[۱۹]. این حکایت را ظاهراً مخالفان ابتره ساختهاند، زیرا اینان نیز مانند سایر فرق زیدیه، زید بن علی بن حسین را پیشوای خود و امامت را خاص فرزندان علی (ع) از بطن حضرت فاطمه (ع) میدانستند. به عبارت دیگر اگر زید بن علی به ایشان پرخاش و درباره آنها نفرین کرده است آن چنان که نفرین او موجب نامگذاری بتریّه برای این فرقه شده است، پس چگونه میتوان بتریّه را از زیدیّه شمرد؟
چنین به نظر میرسد که ابتریه و مخفف آن "بتریه" منسوب باشد به "ابتر" که لقب کثیرالنواء بوده و این لقب را مغیره بن سعد ـ مؤسس فرقۀ مغیریه ـ به وی داده بوده است[۲۰]. آیت اللّه خوئی[۲۱] از ابن ادریس، مؤلّف کتاب السّرائر [۲۲]، نقل میکند که کثیر نوّاء، یکی از پیشوایان این فرقه، ابترالید، یعنی دست بریده، بوده است و از این رو پیروان او به بُتْریّه معروف شدهاند (بُتْر جمع اَبْتر). این قول بیشتر نزد اهل سنت رایج است[۲۳]. نَشوانِ بن سعید حمیری [۲۴] میگوید که مُغیرة بن سعید به کُثَیْر لقب اَبْتَر داده بود[۲۵]. با اقوال مذکور درباره ضبط نام و وجه نامگذاری این فرقه، معلوم میشود که نام بترّیه یا اَبْتریّه را مخالفان این فرقه به ایشان دادهاند؛ و آنها خود را به این نام نمیخواندهاند.
سعد بن عبدالله اشعری[۲۶]، گروهی از بتریّه را که حضرت علی(ع) را افضل ناس و با اینهمه خلافت ابوبکر و عمر را درست میدانند، "اوائل البتریّه" میخواند و میگوید: این دو فرقه (بتریّه و جارودیّه) امر زید بن علیّ بن حسین و زید بن حسن بن حسن بن علی را برخود بستهاند و فِرَق زیدیّه از ایشان منشعب شده است. عین این مطلب را نوبختی[۲۷] نیز آورده است. معلوم میشود که بتریّه پیش از قیام زید وجود داشتهاند و روایت سدیر این معنی را تأیید میکند. در این روایت، زید بن حسن بن حسن درست نیست و باید زید بن حسن بن علی باشد[۲۸]. زید بن حسن بن علی، به نقل شیخ مفید در ارشاد[۲۹]، مدّعی امامت نبوده و کسی از شیعه هم ادّعای امامت او را نکرده است، بنابراین، این قسمت از روایت سعد بن عبدالله اشعری درست نیست. اما این قول که صاحبان عقیده مذکور (علی(ع) افضل ناس است و خلافت ابوبکر و عمر هم صحیح است) "اوائل البتریه" باشند صحیح به نظر میرسد.
ابتریه را "صالحیه" نیز گفتهاند، زیرا که یکی دیگر از شخصیتهای برجستۀ این گروه "حسن بن صالح بن حیّ" است و لفظ صالحیّه از نام او گرفته شده است[۳۰]. سخن مقریزی دربارۀ نام پیشوای ابتریه آشفته است. وی ابتریه را پیروان حسن بن صالح بن کثیر الابتر پنداشته است[۳۱].[۳۲]
پیشوایان
کثیر النواء
حسن بن صالح بن حی
بزرگان بتریه
پس از رهبران اصلی این طایفه نام چند تن از بزرگان آنان در طبقۀ اول میآید. بعضی از علما نام سالم بن ابیحفصه، ابوالمقدام ثابت الحداد، حکم ابن عتیبه و سلمة بن کُهیل را در کنار آن دو تن میآوردند[۳۳]. در کنار کثیر، از ابوالمقدام، حکم بن عتیبه و سلمة بن کهیل نام میبرند و به این ترتیب طبقۀ اول بزرگان ابتریه شامل این چند تن است. نکتۀ قابل ذکر اینکه چون علمای رجال و حدیث از گروههای مذهبی مخالف زیدیه و ابتریه بودهاند، اغلب اوقات از بزرگان این فرقه به نیکی یاد نکرده و در مخالفت با آنان سخن راندهاند[۳۴].
از بزرگان دیگر این فرقه میتوان از عمر بن ریاح نام برد که کنیۀ وی "ابوحفص" بود[۳۵]. همچنین از مسعدة بن صدقة العبدی[۳۶]، عمرو بن جُمَیع الاسدی[۳۷]، قیس بن ربیع الاسدی کوفی[۳۸] نیز نام برده شده است[۳۹].
به نظر میرسد بتریه تا قرن پنجم باقی بودهاند و منابع زیدی از آراء آنها یاد میکنند[۴۰] اما اکنون هیچ اثری از این فرقه برجا نیست و داوری مادلونگ درست مینماید که بتریه به اهل سنت پیوستند[۴۱].[۴۲]
بتریه زیدی؟ یا شیعی؟
در برخی کتابهای نحل، بتریه به عنوان شاخهای از شاخههای زیدیه ثبت شده است[۴۳]، ولی این پرسش مطرح است که آیا اوائل البتریه با پیوستن به زیدیه هویت تازهای یافتند و از جامعه شیعی متمایز شدند؟
از گزارش کشی برمیآید که انتساب عناصر مشهور بتریه به زیدیه بسیار دشوار است، زیرا آنها به چیزی اعتقاد داشتند که زید بن علی، به سبب چنان اعتقادی، آنان را مورد عتاب قرار داده و نفرین کرده بود. حال آنکه اگر نفرین زید این نامگذاری را برای بتریه به همراه داشت، چگونه میتوان بتریه را به زیدیه منسوب کرد؟ حتی گزارش ابن اثیر درباره گفتوگوی میان زید و سلمة بن کهیل و برداشتن بیعت از سلمة بن کهیل نیز نمیتواند مانع از تردید این انتساب شود[۴۴]. وی از سویی در منابع اهل سنت، به داشتن گرایشهای شیعی متهم شده[۴۵] و از سوی دیگر در منابع شیعی، زیدی بتری خوانده شده است[۴۶]. همچنین شیخ طوسی حکم بن عتیبه -یکی از شخصیتهای مهم بتریه- را در شمار اصحاب امام سجاد(ع) ضبط کرده و برقی نیز وی را در شمار اصحاب امام سجاد و امام باقر(ع) به شمار آورده است و سال وفات وی نیز پیش از قیام زید بوده است. همچنین ثابت بن حداد از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع) ضبط شده است[۴۷].
اشعری میگوید دو فرقه - بتریه و جارودیه -امر زید بن علی بن حسین بن علی را بر خود بستهاند و فرقۀ زیدیه از ایشان منشعب شده است[۴۸]. همین مطلب در فرق الشیعه نوبختی نیز آمده است[۴۹]. شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه با اشاره به دو فرقه زیدیه مینویسد: «جارودیه فرقهای از زیدیهاند و بنا به قولی ایشان مانند بتریه منسوب به زیدیهاند، ولی در حقیقت زیدیه اهل سنتاند»[۵۰].
بر اساس سخن شیخ صدوق دو نکته روشن میشود: اولاً، ممکن است فرقه بتریه جریانی مستقل بوده و تنها منسوب به زیدیه باشند؛ ثانیاً، علت صفآرایی دو جریان بتریه و جارودیه در اعتقاد شیعی بتریه ریشه داشته است و آنان تنها به زیدیه گرایش داشتهاند و بنا بر شواهد تاریخی و مطلب شیخ، جارودیه از اهل سنت وارد زیدیه شده است. نوبختی هم از دو گروه أقویا و ضعفای زیدیه نام میبرد که به نظر میرسد ضعفای دارای گرایش کم رنگ زیدیه همان بتریه باشند[۵۱]. در گزارشی از ماهیت بتریه، کشی هیچ سخنی از زیدیه نمیکند و مینویسد: بتریه در آغاز مردم را به ولایت علی(ع) دعوت میکردند. سپس آن را با ولایت ابوبکر و عمر درآمیخته و به اثبات امامت ایشان میپردازند. آنان بر عثمان، طلحه و زبیر خرده میگیرند و بر قیام با فرزندان علی بن ابی طالب معتقدند[۵۲].
با مقایسه گزارش کشی و قول سعد بن عبدالله اشعری دربارۀ بتریه و مطلبی که در گفتار نوبختی و شیخ صدوق بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که بتریه پیش از قیام زید و پیدایش زیدیه، حیاتی در میان شیعیان داشتهاند که سعد بن عبدالله اشعری آنان را اوائل البتریه میخواند و پس از مدتی با تأثیرپذیری از زیدیه، خلافت ابوبکر و عمر را با وجود افضلیت امام علی(ع) پذیرفته بودند. در کنار نظریۀ اوائل البتریه، پاسخ به این پرسش که آیا اوائل البتریه حق امامت را در قیامکنندهای از فرزندان امام حسن و امام حسین(ع) منحصر میدانستهاند آسان نیست، زیرا نام برجستگان مهم بتریه چه در قیام زید و چه نفس زکیه ثبت نشده است. گفتنی است نام بتریه به جریان مورد بحث اختصاص نداشت، زیرا معتزله را نیز به دلیل آنکه علی(ع) را بر ابوبکر و عمر برتری میدادند، بتریه نام نهادهاند[۵۳] و حتی به برخی از پیشوایان بتریه لقب مرجئی هم داده بودند[۵۴] تا مشخص گردد نامگذاریهای یادشده، تمام هویت یک جریان نمیتوانست باشد.
پیشتر اشاره شد که این گروه خود نخواسته بودند که نام بتریه را برای خود برگزینند و آنان هم انگیزهای نداشتند تا خود را جدا از گروه شیعه بدانند و از دیدگاه سلیمان بن جریر به عنوان یک زیدی مذهب، بتریه جزئی از امامیه بودند[۵۵].[۵۶]
رویکرد بتریه در مواجهه با گروههای غیر شیعی
با توجه به اختلاف رویکرد اعتقادی در میان ائتلاف زیدیه، بتریه به سلیمانیه تمایل داشتهاند[۵۷]. آنان با پذیرش امامت مفضول که گفته میشود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند[۵۸]، در یک موضع سیاسی سرسختانه، به نقادی امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن امام صادق(ع) را رد کردند[۵۹] و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند. شهرستانی هم مینویسد: سلیمانیه امامت مفضول با وجود أفضل را به طریق اجتهاد اثبات میکنند و میگویند بیعت امت با شیخین با وجود امام علی(ع) خطا بود، ولی خطای امت به درجه فسق نمیرسید، چون خطای اجتهادی بوده است. وی بتریه را در قول به امامت موافق سلیمانیه دانسته است، جز آنکه نه به ایمان عثمان تصریح کرده و نه به کفر عثمان تصدیق کردهاند و در شأن او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفتهاند. به گفته وی، ایشان امامت مفضول را اگر به رضایت فاضل باشد با وجود أفضل جایز میشمارند[۶۰]، اما بر پایۀ نقلی از ناشئ اکبر، پیروان واصل بن عطا طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند[۶۱]. به هر حال، کتاب الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول اثر مؤمن طاق فرضیه وجود تفکر امامت مفضول در میان معتزله را تقویت میکند[۶۲]. ملطی در این زمینه آورده است: به زعم فرقه چهارم از زیدیه که معتزله بغداد بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری جنگ ذات السلاسل به عمرو عاص از سوی پیامبر(ص) با وجود فضلا، مهاجران و انصار بود[۶۳]. اگرچه ادعای ملطی به سالها پس از عصر امام صادق(ع) مربوط است، گروهی از معتزله با پیوستن به زیدیه در قیام آنان شرکت کردند. در بررسی انگیزه پیوستن معتزله به زیدیه میتوان به سخن اشعری استناد کرد که گفته است: اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر در صورت امکان و با شمشیر به وقت قدرت داشتن، در میان معتزله جاری بود[۶۴]. بر پایه گزارشهای موجود در اواخر عهد اموی، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله بصره میداند[۶۵]. مسعودی از اینان به عنوان جماعتی از اهل بصره که به قول معتزله بغداد قائل بودند یاد میکند[۶۶].
بنابراین، میان زیدیه پدیدۀ چند فرقهای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک فرقه در نیمه اول سدۀ دوم هجری وجود خارجی نداشته است و اندیشههایی در این جریان حاکم بود که متأثر از فضای فکری کوفه در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی ابوحنیفه که یکی از بزرگترین نظریهپردازان ارجاء بود[۶۷]، میکوشید نظریه رأی و اجتهاد را میان زیدیه گسترش بخشد و فضائل امام علی(ع) را میان امامیه کمرنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش میخواهد تا حدیثی را در فضیلت امام علی(ع) انکار کند[۶۸]. در روایتی عمرو بن قیس ماصر که بتری مذهب به شمار میآمد[۶۹]، همراه ابوحنیفه خدمت امام باقر(ع) رسیده و از حضرت پرسشی با رنگ و بوی تفکر ارجاء کردند و گفتند ما همکیشان و اهل ملت خویش را با ارتکاب گناهان از ایمان خارج نمیدانیم[۷۰]. این روایت افزون بر نشان دادن تأثیر اندیشه ارجاء بر بتریه، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیتهای بتریه را نمایان میکند.
پذیرش رویکرد سیاسی ارجاء از سوی برخی بتریه و شیعیان به دلیل چنین عملکردهایی سبب شد تا امام صادق(ع) این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه ابو حنیفه از ارائه ارجاء سیاسی وحدت بخشی میان مسلمانان بود و در مسیر حل مسئله امامت جامعه به زعم او مؤثر واقع میشد و نزاعهای پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان میبخشید، زیرا هیچ مسلمانی - حتی خلیفه - با ارتکاب گناه کبیرهای غیر مؤمن به شمار نمیآمد[۷۱].[۷۲]
عقاید
امامت علی (ع) و خلافت
ابتریه پس از پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع) را برترین و فاضلترین مردم برای امامت و خلافت میدانستند. به عقیدۀ ایشان علی (ع) به موجب فضل، سبقت، قرابت و علمش و از آن روی که پس از رسول اکرم (ص) سخیترین، پرهیزگارترین، زاهدترین و داناترین مردمان بود، سزاوارترین کس برای جانشینی وی به شمار میرفت[۷۳].
سرسپردگی ابتریه به علی (ع) تا بدانجا بود که به قولی هر کس را که با وی به جنگ برخاسته بود، کافر میشمردند[۷۴]. با اینهمه اینان خلافت ابوبکر و عمر را میپذیرفتند، بدان سبب که علی (ع) از حق خود گذشته و خلافت آن دو را پذیرفته بود[۷۵] و چون آن امام به جانشینی ابوبکر رضا داد، خلافت او متضمن رشد و هدایت گشت و گرنه به خطا میافتاد و هلاک میشد[۷۶]. بدینسان ابتریه حرمت شیخین را نگاه میداشتند و تکفیر آنان را جایز نمیشمردند و حتی کسانی را که آن دو را تکفیر میکردند، کافر میدانستند[۷۷].
درجۀ اخلاص آنان نسبت به شیخین را شاید بتوان از این خبر دریافت که سالم بن ابی حفصه[۷۸] هرگاه میخواست به نقل حدیثی بپردازد، با ذکر فضائل ابوبکر و عمر آغاز میکرد[۷۹]. این نکته نیز از جمله مواردی است که ابتریه را از سلیمانیه جدا میکند، زیرا سلیمانیه بیعت با ابوبکر و عمر را خطا میدانستند، اما خطایی که به نظر آنان فسق نبود، و فقط در این کار اصلح را واگذاشتند[۸۰].
اما در باب عثمان، ابتریه شرط احتیاط را از دست نداده، دربارۀ او سکوت اختیار کردند و از مدح و ذمّش باز ایستادند و کار را به احکمالحاکمین واگذاردند[۸۱]. برعکس، سلیمانیه عثمان را بهسبب بدعتهایی که آورد، تکفیر میکردند[۸۲]؛ لکن سخن به همین جا ختم نمیشد و ابتریه ناچار از بحث در بدعتهای[۸۳] منسوب به عثمان شدند. استبداد عثمان در امور و پر و بال دادن به بنیامیه به اعتقاد ابتریه از جمله بدعتهای اوست. ابتریه چون این اعمال عثمان را میدیدند، بر خود فرض میدانستند حکم به کفر او کنند و از سوی دیگر، چون بنابر احادیث، وی از عَشَرۀ مبشَّره بود، لازم میآمد به صحت ایمانش گواهی دهند؛ بدین سبب به ناچار از اظهار هرگونه حکمی در باب او خودداری میکردند[۸۴]. لکن بنابر قول دیگر برائت حسن بن صالح، از عثمان مربوط به آن دوره از خلافت اوست که وی اینگونه بدعتها را آورد[۸۵]. به گفتۀ ابوالفرج اصفهانی ابتریه ۶ سال اول خلافت عثمان را میپذیرفتند و برای باقی عمرش او را تکفیر میکردند[۸۶]. مؤیّد این قول خبری است مربوط به سالم بن ابیحفصه که از قتل عثمان اظهار خشنودی میکرد و حتی قاتل او را بزرگ میداشت[۸۷]. بدینسان نظر ابتریه در باب سه خلیفه یکسان نبود: از عثمان تبرّی میجستند و یا لااقل دربارۀ او سکوت میکردند، به خلافت ابوبکر و عُمر رضایت داده بودند و حتی آن دو را ستایش میکردند و در عین حال علی(ع) را برتر از همه میدانستند. بدین جهت میتوان پرسید با وجود امامی افضل و اولی، چگونه خلافت آن دو را پذیرفته بودند؟ پاسخ را باید در نظریۀ ایشان مبنی بر جواز امامت مفضول یافت[۸۸].
شرایط امام
همۀ زیدیه ظاهراً به امامت مفضول قائلند و ابتریه از آن جملهاند، اما آنان شرط را بر این گذاشتهاند که افضل به امامت مفضول رضا دهد[۸۹]. به هر حال باید علل و اسبابی در کار باشد تا بتوان مفضولی را با وجود افضل به امامت برداشت، زیرا امامت البته سزاوار کسی است که فاضلتر و مقدمتر باشد. اگر مفضول حائز شرایطی باشد که بتواند میان مردم وحدت ایجاد کند و اختلافاتشان را از میان بردارد، از ریختن خون آنان پیشگیری کند و طمع دشمن به امت را برطرف نماید و یا اگر در افضل کیفیتی موجود باشد که نتواند در صورت لزوم قیام کند[۹۰] مفضول بر افضل برتری مییابد؛ لکن مفضول نباید بیاطلاع از فقه و علوم باشد، یا دربارۀ او گمان بد رود، بلکه باید خیّر، فاضل، شجاع و عالم باشد. تنها در این شرایط امامت منفضول جایز است وگرنه فاضل اصلح است[۹۱]. همچنین باید اضافه کرد که اگر در دو تن شروط امامت جمع باشد و هر دو قیام کنند، میان آن دو، امام کسی است که فاضلتر و زاهدتر باشد و اگر در این شرط هم تساوی برقرار شد، امام آن کسی است که از رأی استورات ری برخوردار است[۹۲]. به هر تقدیر، به عقیدۀ ابتریه و صالحیه، اگر در بخشی از عالم، امامی باشد، لازم است مردم آن بخش مطیع امام خود باشند و اگر فتوای دو امام خلاف یکدیگر بود، هر دو درست میگویند، حتی اگر یکی، ریختن خون دیگری را حلال بداند[۹۳].
ابتریه بیش از این به تدقیق و باریک اندیشی در امر پیشوایی جامعه پرداختند و به اصالت شورا در انتخاب امام قائل شدند. اینان چنین میگفتند که از سوی خداوند تبارک و تعالی و رسول اکرم (ص) کسی به نصّ به امامت برگزیده نشد. بنابراین باید بزرگان و فضلای امت در شورایی شایستهترین کس را از میان خود به امامت برگزینند و با وی بیعت کنند و پیش از این گزینش هیچ کس الزاماً امام شمرده نخواهد شد، چنانکه علی (ع) را نیز تنها پس از بیعت با او امام میدانند[۹۴]. با اینهمه لازم است صالحترین کس برگزیده شود و چون چنین شد، امامت وی ثابت است و بر همه واجب است که از او اطاعت کنند[۹۵].
ابتریه و صالحیه بر این رأی بودند که امام میتواند از قریش یا از غیر آنان باشد[۹۶]، اما غالباً گفتهاند به عقیدۀ ایشان امام باید از اولاد علی (ع) باشد و شرط است که وی در برابر حکام جور قیام به سیف کند و در عین حال عالم، زاهد و شجاع باشد و حتی بعضی وجاهت چهره را نیز از شروط دانستهاند[۹۷].
آنان تقیّه را نیز برای امام صحیح نمیدانستند و میگفتند امام نباید جز به آنچه خدا واجب کرده، فتوا بدهد. به گفتۀ عمر بن ریاح اهوازی، یکی از برجستگان این فرقه، امام نباید فتوای باطل دهد و یا تقیه کند؛ امام نباید درِ خانهاش را به روی مردم ببندد، بلکه بر او واجب است که خروج کند و امر به معروف و نهی از منکر پیشه سازد. راجع به عمر بن ریاح گفتهاند چون از جانب امام باقر (ع) تقیّه مشاهده کرد، از پیروی انصراف جست و به ابتریان پیوست[۹۸]. پس ابتریان نیز مانند دیگر زیدیه برای خروج و قیام اهمیت خاصی قائل بودند و آن را از ارکان پیشوایی میدانستند و حتی در این راه بر کلیّه پیروان این مذهب واجب میدانستند که تا حد ممکن به مخالفت با زعمای جائر برخیزند. شهرستانی میگوید که بیشتر بتریّه در زمان او مقلّد هستند و رأیی از خود ندارند و در اصول دین پیرو معتزلهاند و ائمة معتزله را از ائمه اهل بیت بزرگتر میشمارند. در احکام، پیرو ابوحنیفه هستند و در مسایل کمی از شافعی و شیعیان پیروی میکنند[۹۹].
بیاعتنایی بتریه به شأن و منزلت امام
گفتنی است اعتقاد و جدیت بتریه به محدود بودن علم امام، انگیزۀ تمایل به زیدیه را در ایشان زنده نگه داشت و آموزههایی مانند علم غیب امام، عمل تقیه و رجعت را دستخوش تغییر و تحول کرد. به طور مشخص پذیرش ادبیات سیاسی زیدیه از سوی برخی افراد بتریه رویکرد اعتراضی بتریه را در برابر ائمه(ع) تقویت میکرد و این گروه به این باور رسیدند که امام مرجع واحدی به شمار نمیآید[۱۰۰]. نوبختی دربارۀ اعتقاد زیدیه به علم امام مینویسد: اما دیگر فرقهها امر را توسعه بخشیده و گفتند علم مشترک در همه اینها - ائمه(ع) - و عموم مردم است و باهم مساوی و برابرند. پس اگر علمی که مردم به آن در دینشان احتیاج دارند نزد هیچ یک از ایشان - ائمه(ع) - و نه نزد غیر ایشان پیدا نشد، جایز است مردم به اجتهاد عمل کنند. این قول أقویا و ضعفای آنها (زیدیه) است[۱۰۱].
البته علاوه بر شرایط سیاسی، اعتقاد نداشتن بتریه به علم امام نیز نقش مهمی در مردود شمردن عصمت امام نزد این گروه داشته است، زیرا بتریه علم امام را به گونه تساهل و تسامح نزد خود تثبیت کرده بودند، ولی در طرف مقابل و از نگاه برخی شیعیان امامیه علم ویژه سهم عظیمی در عصمت امام داشت[۱۰۲]. اشعری از قول سلیمان بن جریر با اشاره به دو دیدگاه شیعه در افضلیت امام علی(ع) مینویسد: به زعم فرقهای از امامیه امور مسلمانان پس از پیامبر(ص) به دست علی بن ابی طالب بود تا اگر خواست آن امور به دست گیرد، در غیر این صورت دیگری را عهدهدار کارها کند. از نظر اینها چنین عملی جایز است اگر شخص دیگر عادل باشد.
گروه دیگر امامیه گفتهاند تمام دین نزد علی ابن ابی طالب(ع) است و امامت پس از ایشان در جماعت اهل بیت(ع) خواهد ماند. سپس سلیمان در قول خود میافزاید فرقه دوم با گروه اول در دو چیز مخالفت کرده است: اول آنکه معتقدند علی(ع) ابوبکر و عمر را به درستی ولایت داده و بیعت علی با آن دو صحیح بوده است؛ دوم، عصمت را برای اهل بیت(ع) ثابت نمیدانند[۱۰۳]. شیخ مفید هم شیعه را در مسئله عصمت دو گروه دانسته و با اشاره به تقابل اکثریت شیعه با اقلیت آن مینویسد: «در عقیده قاطبه شیعه، ائمه(ع) در اجرای احکام و... جایگاه انبیا را داشته و مانند آنها معصوماند و سهو در اموری از دین نزد ایشان جایز نیست. امامیه بر این مذهباند، جز گروه قلیلی که به عصمت قائل نیستند»[۱۰۴].
از سویی امام سجاد(ع) در روایتی تصریح میفرماید که عصمت، خاص اهل بیت پیامبر(ص) است و جز با نص –پیامبر(ص) بر امام(ع)- عطا نمیشود[۱۰۵]. بنابر این روایت بتریه با اعتقاد به نصبی نبودن امام توانایی درک عصمت وی را نداشتند، با این همه بتریه در مصداقشناسی به بیراهه نرفته بودند و حتی در حلقه درسی اصحاب امامیه حضور مییافتند. شاهد این ادعا روایتهای فراوانی است که بزرگان بتریه از ائمه(ع) نقل کردهاند. امام باقر(ع) نیز از شیعیانی ابراز شگفتی کرده که با قبول وجوب اطاعت ائمه(ع) به مانند اطاعت رسول(ص)، حق ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده میگیرند. حضرت خطاب به اصحاب میافزاید: شما میپذیرید خدای متعال اطاعت اولیائش را بر بندگان واجب کند و سپس اخبار آسمانها و زمین را از ایشان پوشیده دارد؟[۱۰۶]. اشعری از دو گروه قائل به علم امام در میان شیعیان خبر داده و گفته است گروه دوم امام را تنها دانای به احکام و شریعت میدانند و میگویند علم امام شامل هر چیزی نمیشود[۱۰۷]. گروه دوم افزون بر چنین عقیدهای، جهت اثبات جایگاه و اقبال در میان شیعیان اخباری را جعل کردهاند. امام رضا(ع) به ابراهیم ابی محمود فرمود: سه گروه دربارۀ فضائل ما اخبار جعل میکنند. سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق ائمه(ع) کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار دادهاند. ایشان میافزاید وقتی مردم روایتهای تقصیر را میشنوند، آنها را پذیرفته و بدان معتقد میشوند[۱۰۸].[۱۰۹]
آراء دیگر
حسن بن صالح جهاد زیر لوای خلیفه و نماز جمعه را ترک کرده بود، زیرا نماز به امامت فاسق را درست نمیدانست[۱۱۰]. سالم بن ابی حفصه، از بیم بنیامیه در کوفه با اختفا زندگی میکرد و هنگامی که برای ابوالعباس سفاح بیعت میگرفتند با امید به برافتادن حکومت بنیامیه، مخفیانه کوفه را ترک کرد. او را در حال طواف خانۀ خدا دیده بودند که میگفت "لبيك مهلك بنياميه"» [۱۱۱].
جدا از دیدگاه ابتریه در مورد خلافت و امامت، در سایر زمینهها چندان سخنی از آنان در دست نیست. آنان نیز چون دیگر زیدیه کوشش خود را بیشتر مصروف فعالیتها و مبارزات سیاسی میکردند، اما با شیعۀ امامیه و با امامان و رهبرانشان همراهی نداشتند. ابتریه در نیمۀ اول سدۀ ۶ ق / ۱۲ م از لحاظ اصول اعتقادی پیرو ائمۀ معتزله بودند و در فروع از ابوحنیفه و گاهی هم از شافعی و یا از شیعه پیروی میکردند[۱۱۲].[۱۱۳]
در مجموع عقاید بتریه عبارت است از:
- جواز امامت مفضول: بتریه امام علی(ع) را افضل صحابه و برترین آنها از لحاظ فضل، سبقت در ایمان، قرابت و علم میدانستند[۱۱۴]؛ با این حال مطابق فرمانها و احکام ابوبکر و عمر عمل کرده، امامت مفضول را با وجود فاضل جایز میدانستند[۱۱۵]. از نظر آنان بیعت با ابوبکر و عمر خطا نبوده است؛ زیرا علی(ع) خلافت را به آن دو واگذاشته و خود بدون اجبار با آنها بیعت کرده است؛ از سوی دیگر مسلمانان نیز به این امر راضی شدهاند. ازاینرو بتریه امامت علی(ع) را تنها از هنگامی که مردم با او بیعت کردهاند، میپذیرفتند[۱۱۶]. اندیشهٔ جواز امامت مفضول با وجود افضل، نزد برخی از عالمان و متکلمان معتزلی بغداد نیز رواج داشته است[۱۱۷].
- توقف در امر عثمان و خردهگیری بر او: منابع اهل سنت بیشتر به توقف و سکوت این گروه در برابر عملکرد عثمان و نیز قاتلان عثمان اشاره دارند[۱۱۸]؛ اما منابع شیعی از خردهگیری، انتقاد و حتی تبرّی جستن بتریه از عثمان به سبب عملکردش در شش سال آخر خلافت یاد کردهاند[۱۱۹].
- ادامهٔ امامت: دربارهٔ اینکه بتریه چه ملاکهایی برای دیگر امامان خود داشتهاند، اختلاف نظر است. برای مثال این ملاکها را ذکر کردهاند: امامت در همهٔ فرزندان امام علی(ع) به شرط قیام[۱۲۰]، انحصار امامت در فرزندان حسن و حسین(ع) که با شمشیر قیام کنند و عالم و زاهد و شجاع باشند[۱۲۱]، انتخاب امام توسط شورای زاهدان و عالمان[۱۲۲]. به نظر میرسد بتریه چون خودشان عقایدشان را به شکل مکتوب تبیین نکردهاند، این برداشتهای متفاوت دربارۀ اعتقادات آنها شکل گرفته است.
- احترام به اهل بیت(ع) و انتقاد از برخی صحابه: بتریه به حضرت خدیجه(س) و حضرت فاطمه(س) و دیگر اعضای خاندان پیامبر به دیدهٔ احترام مینگریستند و در فضیلت آنان روایت نقل میکردند. افزون بر این در نگاه آنان برخی صحابه مانند خاندان ابورافع، سلمان، عمار و امسلمه هم شایستهٔ چنین احترام و قداستی بودند[۱۲۳]. در مقابل، صحابهای چون طلحه، زبیر، عایشه و به طور کلی کسانی که با علی(ع) جنگیدند، نکوهش میشدند[۱۲۴]. در مواردی هم گفته شده که بتریه به کفر مخالفان و جنگندگان با علی(ع) حکم دادهاند.
- نفی رجعت: در میان فرقهشناسان تنها اشعری به این موضوع اشاره کرده و انکار بازگشت اموات به دنیا را از باورهای بتریه شمرده است[۱۲۵]. به نظر میرسد چون بیشتر باورهای بتریه مخالف عقاید جارودیه بوده است، این اعتقاد بتریان نیز در مقابل اعتقاد جارودیان به مهدویت نفس زکیه و انتظار برای بازگشت او مطرح شده است؛ زیرا اگر قیامکنندگان حسنی را جارودیانی بدانیم که به اندیشهٔ انتظار مهدی و رجعت دامن میزدند، انتظار میرود که واکنش بتریان مخالفت با این باور بوده باشد[۱۲۶].
دیدگاههای فقهی
- مسح بر خُفَّین: جواز مسح بر پاپوش (خُف) در سفر، از باورهای فقهی اهل سنت است که بتریه نیز آن را پذیرفته بودهاند[۱۲۷].
- جواز خوردن جِرّی: منظور از جِرّی مار ماهی است که فلس ندارد[۱۲۸]. مسعدة بن صدقه، از راویان بتریه، حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که در آن امام خوردن این نوع ماهی را مجاز میشمرد و بدان علاقه و اشتها نشان میدهد[۱۲۹]. فقیهان اهل سنت این ماهی را حلال میدانند[۱۳۰]؛ اما نزد فقهای امامیه خوردن این ماهی جایز نیست و مجازات دارد[۱۳۱].
- شُرب نبیذ مست کننده: نوشیدنی نبیذ به خودی خود حرام نیست؛ بلکه نوع خاصی از آن مُسکر است که گروهی از علویان کوفه، از جمله بتریه، در قول به جواز نوشیدن آن مشهور بودهاند[۱۳۲].
- ترک جهر بسمله: تنها در یکی از منابع چنین اعتقادی به بتریان نسبت دادهاند[۱۳۳]. جهر بسمله (بلند خواندن ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۱۳۴] در نماز) از ویژگیهای فقه امامی است[۱۳۵] که اهل سنت بر ترک آن اصرار دارند[۱۳۶]. ابنعقدة جارودی نیز کتابی دربارهٔ جهر بسمله تألیف کرده است[۱۳۷].
بههر دلیل مشخص نیست بتریان احکام و فتاوای فقهی و گاه اعتقادیشان را در مقابل فقه و اعتقادات جارودیه وضع کردهاند، یا جارودیه در برابر بتریه چنین مواضعی گرفتهاند. هرچه هست رودررو بودن این دو فرقۀ زیدی در این ویژگیهای اعتقادی و فقهی کاملاً روشن است. به نظر میرسد فقه جارودی بیشتر از فقه بتری در میان زیدیان سدههای بعد رواج یافته است؛ برای نمونه محمد بن منصور مرادی دربارهٔ جهر بسمله میگوید: "عالمان خاندان پیامبر(ص) بر جهر بسمله اجماع دارند"[۱۳۸].[۱۳۹]
تعامل ائمه(ع) با بتریه
در مقابل نگرش اصحاب بتریه که در آن برهه به اندیشههای غیر شیعی معطوف گردیده بود، امام باقر(ع) شخصی را نزد زراره فرستاد تا به حکم بن عتیبه بگوید: «أوصیای محمد(ع) محدثاند»[۱۴۰]. آن حضرت خطاب به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه فرمود: «اگر به مشرق یا به مغرب روید، علم درستی جز آنچه نزد ماست، پیدا نخواهید کرد»[۱۴۱]. بر اساس روایت امام باقر(ع) علوم غیبی، خاص أوصیای پیامبر(ع) بوده و لازمۀ تحصیل علم صحیح رجوع به ائمه(ع) است. روایتهایی از این دست کموبیش وجود دارد و گاهی در شأن شخصیتهای تأثیرگذار بتریه و آموزههای آنان وارد شده است و در مواردی نیز امام خود جریان را خطاب قرار داده است؛ برای مثال، امام صادق(ع) میفرماید: «اگر همه بتریه ردیف واحدی از مشرق تا مغرب تشکیل دهند، خداوند در دنیا به ایشان عزت نخواهد بخشید»[۱۴۲].
اما پرسش قابل تأمل این است که چگونه با وجود برائتی که امامان(ع) از بتریه داشتند[۱۴۳]، میتوان جریان بتریه را از گروههای مقصره برشمرد؟ فان. اس. درباره بزرگان بتریه مینویسد: «با توجه به مجموع تصویری از شرح حال اشخاص فوق، سخن گفتن از یک گروه منسجم جسورانه خواهد بود. حتی نمیتوان آنان را به نحوی از انحا تحت تأثیر زید بن علی دانست و نزد مورخان نمیتوان اثبات کرد ارتباط حوادث زیدیه آن ایام - ایام قیام زیدیه - مقصودی به اینان - بتریه - باشد»[۱۴۴].
به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر میرسد، چون بتریه جریانی است که با گرایشها سمتوسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شدهاند[۱۴۵]. به یقین مسلّم حلقۀ مفقوده مقصره در منابع رجالی، برداشتهای متفاوت از شیعه به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به احادیث و روایتهای ائمه(ع) دو گروه بتریه را میتوان از یکدیگر باز شناخت:
- جریان نخست به موازات زیدیه صورت تازهای یافت و با تأکیدهای بدیع، کثیر النوا، حسن بن صالح بن حی، ابومقدام ثابت بن حداد، سالم بن ابی حفصه، حکم بن عتیبه و سلمة بن کهیل بر لزوم بهکارگیری اجتهاد در مقابل نص و نظریه برتری مفضول بر فاضل استحکام یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. امام صادق(ع) برخی از اینها را نفرین کرد[۱۴۶] و کثیرالنوا را دروغگو خوانده، لعنش فرمود[۱۴۷]. گویا او با امام محمد باقر(ع) مخالفتهایی داشته و در انکار امامت آن حضرت میکوشیده است[۱۴۸] و شیخ طوسی او را بتری نامیده است[۱۴۹]. وی احادیث زیادی را تکذیب میکرده و به واسطه او شیعیان گمراه میشدند[۱۵۰]. کثیر النوا به همراه اشخاص پیشگفته به افضل بودن علی(ع) پس از پیامبر(ص) در میان امت اعتقاد داشتند و در حالی مردم را به ولایت او فرامی خواند که آن را با ولایت ابی بکر و عمر خلط میکرد[۱۵۱]. اما نقش تکمیلکننده جریان بتریه را باید در شخصیت حسن بن صالح کوفی (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از پیشوایان بتریه بود[۱۵۲] که بنا به نوشته ابن ندیم فقیه، متکلم و مؤلف چندین کتاب بود[۱۵۳]. آرای بتریه با دیدگاههای وی صورت مستحکمتری یافت[۱۵۴]. ذهبی وی را دارای بدعت تشیع میداند[۱۵۵]. حسن بن صالح افزون بر قبول نظریه امامت مفضول قائل بود که امام علی(ع) خود خواسته تا خلافت را واگذار کند[۱۵۶]. از میان اینان، سالم ابن ابی حفصه (وفات: ١٣٧ق) امام صادق(ع) را متهم کرد به اینکه امام بر هفتاد وجه سخن میگوید. امام هم در شأن سالم فرمود: او قادر به درک عظمت نیست، سپس حضرت در چرایی توجیهپذیر بودن سخنانش با اشاره به قول حضرت ابراهیم(ع) فرمود: همانا ابراهیم نیز وقتی بتپرستان از او خواستند تا همراه آنها برای برگذاری عید به صحرا رود فرمود: ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾[۱۵۷]. در صورتی که بیمار نبود و دروغ هم نگفت. حضرت در ادامه حدیث به مواردی دیگر درباره درستی سخنش، مانند قول حضرت یوسف در اتهام دزدی به برادرانش[۱۵۸] اشاره فرمود[۱۵۹]، پیش از این سالم بن ابی حفصه و سلمه بن کهیل مورد لعن امام باقر(ع) قرار گرفته بودند[۱۶۰] کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است[۱۶۱]. هرچند نظریه شاخص بتریه - مقصره در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، حکم بن عتیبه، سلمه بن کهیل و ابی مقدام ثابت حداد رخ میکند، یکی از تفاوتهای بنیادین این گروه تحریف در ناحیه احکام فقهی شیعه است[۱۶۲]. به دیگر سخن، عنوان مقصره با توجه به کلام معصوم همچون عبارت ألمقصرة شيعتنا[۱۶۳]، مقصره شیعه ما هستند و قبول مقصره به شرط رجوع به عناصر یادشده تعلق نمیگیرد[۱۶۴].
- جریان دوم با تکیه بر مذهب شیعه و در جوار آن، وابستگی وجودی خود را حفظ کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای انحصاری بر امامت نبود و با آگاهی از امر امامت، عقیدهای سست نسبت به امام داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و پیروان گروه نخست بودند. موضع ائمه(ع) در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای عقیده شیعی آنان بود[۱۶۵]. امام صادق(ع) در علت پذیرفتن مقصره میفرماید: برای اینکه غالی بر ترک نماز، زکات، روزه و حج عادت کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن طاعت خداوند عزوجل ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد اطاعت و عمل میکند[۱۶۶]. از سخن امام بر میآید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از رفتار تکلیفپذیری بوده و آثار عملی تکلیفپذیری شناخت امام را در پی داشت. به دیگر سخن، علت توفیق رجوع مقصره، شریعتپذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست بتریه که با اجتهاد در دین، شریعتگریزی در آنها نهادینه میشد[۱۶۷].
نظریه و اندیشه این گروه از آن روی آفت دینی به شمار میرود که افزون بر تعمیق مظلومیت و تضعیف جایگاه ائمه(ع) در مردود شمردن شماری از متون حدیثی که به زعم این گروه بوی غلو میداد، نقش اساسی داشته است و باعث شده عناصر درون مذهبی با دامن زدن به اندیشۀ جریان تقصیر فرصت را غنیمت شمارند و بدین طریق چهره شیعه را غیر واقعبینانه جلوه دهند[۱۶۸].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ قاموس المحیط، فیروزآبادی، ج۱، ص۶۹۰؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸
- ↑ تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص۴۰
- ↑ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸؛ علمالهدی، مرتضی بن داعی، تبصرة العوام، به کوشش عباس اقبال، ص:۱۸۵
- ↑ مقریزی، احمد بن علی، مواعظ و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲
- ↑ خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، ص:۲۸ و ۲۹؛ ابوالمعالی، محمد بن عبیدالله، بیان الادیان، به کوشش هاشم رضی، ص: ۳۵
- ↑ مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹
- ↑ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۶
- ↑ نزدیکترین گروه فکری به ابتریه در بین زیدیه
- ↑ گروه دیگری از زیدیه
- ↑ بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ شمسالدین آملی، محمد بن محمود، نفایس الفنون فی عرایس العیون، ج۲، ص:۲۷۶
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ زریاب خویی، عباس، مقاله «بتریه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص: ۴۷۶؛ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۳۸-۴۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ اهل تقصیر یکی از جریانهای اعتقادی بودند که در زمان ائمه(ع) پدید آمدند و به سبب جهل، در محوریترین کانون اعتقادی شیعه ایدههای فکری جدیدی مطرح ساختند و با رویکردی متفاوت در مسئله جانشینی پیامبر(ص) امامت مفضول را پذیرفتند و اموری مانند عصمت، مناقب و... را در حق ائمه(ع) روا ندانستند
- ↑ کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۷.
- ↑ "بَتَرْتُمْ أَمْرَنَا"
- ↑ "بَتَرَكُمُ اَللَّهُ"
- ↑ "أ تتبرّءون من فاطمة؟! بترتم أمرنا، بتركم اللّه"؛ رجال کشی، ج۲، ص۵۰۴.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص: ۲۳۶
- ↑ حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵
- ↑ ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۱۱۰.
- ↑ ابن ادریس، کتاب السرائر، ج ۳،ص ۵۶۶.
- ↑ ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۸.
- ↑ نشوان بن سعید حمیری، الحُورالعَین، ص ۱۵۵.
- ↑ احمد بن یحیی مهدیِ لدیناللّه، کتاب المنیة والامل فی شرح الملل والنحل، ص ۲۰، ۹۱.
- ↑ سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات والفرق، ص ۱۸.
- ↑ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص ۲۰ـ۲۱.
- ↑ محمد تقی تُستَری، قاموس الرجال، ج ۴،ص ۲۴۶.
- ↑ محمد بن محمد مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۲.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸؛ طوسی، ۲۳۳؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۱۹؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸
- ↑ مقریزی، احمدبن علی، مواعظ و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ زریاب خویی، عباس، مقاله «بتریه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص۴۷۶؛ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۳۸-۴۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱؛ کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۰.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۱۳و ۵۷؛ طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۶، ۲۴۰؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، صص: ۵۶۹، ۵۷۰
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹.
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۱۹۷؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص:۴۴۷
- ↑ نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۴۱۵؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلالالدین حسینی "محدث"، ص:۳۴۴
- ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص:۲۲۸؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۲۵۱
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص:۳۹۱-۳۹۵
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص۱۹.
- ↑ ر.ک: بُستی، کتاب المراتب فی فضائل امیر المؤمنین، ص۱۲۷.
- ↑ ویلفرد مادلونگ، «زیدیه»، ترجمهٔ محمد منافیان، طلوع، ۱۳۸۴ش، شج۱۵، ص۱۷۸.
- ↑ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۳۸-۴۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶.
- ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣.
- ↑ خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠-۲۱.
- ↑ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴٣.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٣.
- ↑ روحانی، مهدی؛ خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج٢، ص٢٣۵.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.
- ↑ جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٠.
- ↑ کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۱.
- ↑ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣.
- ↑ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢.
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶.
- ↑ ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.
- ↑ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.
- ↑ ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٣٠.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٧٩.
- ↑ مسعودی، ابیالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص٨.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص٢٨۵.
- ↑ نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١.
- ↑ کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۵.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة،، ص:۹و۱۳و۲۰؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰
- ↑ حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵
- ↑ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۲۰؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰
- ↑ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸
- ↑ از بزرگان ابتریه
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰
- ↑ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴ و ۱۹۳؛ ابنحزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۱، ص: ۷۸
- ↑ اشعری، علیبن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶
- ↑ اَحداث
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۱۹-۳۲۰
- ↑ اشعری، علیبن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۹
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی ابنالحسین، مقاتل الطابیّین، ص: ۴۶۸
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹.
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۰
- ↑ مثلاً به سبب بیماری و احوالی نظیر آن
- ↑ حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۱-۱۵۲
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱
- ↑ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین بن عبدالحمید، ج۱، ص: ۱۳۷
- ↑ حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۰-۱۵۱
- ↑ مسعودی، علی ابنالحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۲۳.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷ و ۶۱؛ طوسی، ۲۳۳، ۲۳۸؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۱
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص: ۵۹-۶۱، ۶۵، ۶۶؛ طوسی، ۲۳۷، ۲۳۸؛ حلی، ۴۸۹
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ زریاب خویی، عباس، مقاله «بتریه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص: ۴۷۶.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٣٩٩؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٠٩.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.
- ↑ به نقل از: هاشمی تنکابنی، سیدموسی، عصمت ضرورت و آثار، ص٨١.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.
- ↑ مفید، محمد بن محمد نعمانی، الإرشاد، ص۶۵.
- ↑ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ص١٣٢.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢۶٢.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.
- ↑ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج١، ص٣٠۴.
- ↑ کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۳.
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۷؛
- ↑ طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۶؛ نیز نک : ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۴
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحالله بدران، ص:۳۲۲
- ↑ جلالی مقدم، مسعود، مقاله «ابتریه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص: ۱۹.
- ↑ اشعری قمی، کتاب المقالات و الفرق، صص۷، ۱۱، ۱۷، ۷۳.
- ↑ نوبختی، فرق شیعه، ص۹.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۹.
- ↑ ر.ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۹۸.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین؛ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة.
- ↑ کشّی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ص۵۷؛ کشی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.
- ↑ شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ به این مسئله تنها احمد بن یحیی مشهور به ابنالمرتضی (۸۴۰ق) از ائمه و علمای زیدیه اشاره کرده است. او برخی کتب پراکندهاش را در مجموعهای بزرگ به نام «البحر الزخار» گرد آورده که از جملهٔ آنها الملل والنحل در معرفی اجمالی فرق و مذاهب است؛ ر.ک: ابنمرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار، مقدمه، ص۴۰.
- ↑ دربارهٔ فضایل این افراد روایات بسیاری نقل میکنند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
- ↑ کشی، رجال الکشی.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین.
- ↑ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۴۱-۴۲؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۳.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۴، ص۱۲۵.
- ↑ برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۷۸.
- ↑ ر.ک: دمیری، حیاة الحیوان، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ ر.ک: مفید، المقنعه، ص۸۰۱.
- ↑ اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه.
- ↑ ابنمرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ ابنادریس حلی، السرائر، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ ر.ک: عینی، عمدة القاری، ج۵، ص۲۸۲.
- ↑ نجاشی، الرجال، ص۹۴؛ طوسی، الفهرست، ص۷۴.
- ↑ احمد بن عیسی، الامالی (کتاب رأب الصدع)، ج۲، ص۸۵۵.
- ↑ فرجامی، اعظم، زیدیه و حدیث امامیه، ص: ۴۳-۴۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٧٠.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٣٩٩.
- ↑ خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج٣، ص٣٩٩.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢۴١.
- ↑ جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶ و ٢٣۴.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٠.
- ↑ اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص١۴۴.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰-۴۱.
- ↑ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.
- ↑ زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص١٣٠.
- ↑ ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.
- ↑ «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
- ↑ ﴿فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾ «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده میکرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارندهای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بیگمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨، ص١٠٠؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۴ و ٢٣۶.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٢ و ٢٣۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۴٠٠.
- ↑ خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴٩١؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶.
- ↑ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.
- ↑ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.
- ↑ کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۷.
- ↑ کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۴۵.