حمیر در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

حمیر از قبایل بزرگ عرب قحطانی است که در یمن می‌‌زیسته‌اند. حکومت حمیریان از دولت‌های دیرینه یمن است که دارای حکومتی پادشاهی بودند. این قبیله زبان حمیری و مخصوص به خود داشته و قبل از اسلام، بت پرستی، یهودیت و مسیحیت عمده مذهب رایج میان آنان است. آنان در قرن نهم هجری مسلمان شدند و در فتوحات اسلامی، جنگ جمل و در جنگ صفین در هر دو لشکر حضور فعال داشتند، ولی در جریان عاشورا حضورشان پر رنگ نیست. این قبیله دارای شخصیت‌های مهمی همچون عبدالله بن جعفر حمیری و... بوده است.

مقدمه

حکومت حِمیَر از دولت‌های دیرینه و قدیمی یمن بود. پایتخت این پادشاهی نخست شهر ظَفار و سپس شهر صنعای امروزی بود. حمیری‌ها قلمرو سبایی‌ها را که در همسایگی قرار داشتند (برای نخستین بار) در حدود سال ۲۵ پیش از میلاد تسخیر کردند و پس از آن در حدود ۲۰۰ میلادی پادشاهی قَتَبان و در حدود ۳۰۰ میلادی حضرموت را تصرف کردند.

پادشاهی حمیر با پادشاهی سبأ رقابت و کشمکش داشت تا این که حمیری‌ها سرانجام توانستند در حدود ۲۸۰ میلادی سبایی‌ها را به طور کامل به زانو درآورند. حکومت حمیر پس از آن همچنان دوام داشت تا این که در ۵۲۵ میلادی بر اثر حملات مسیحیان فروپاشید. مردم قبیله حمیر در وقایع و رخدادهای صدر اسلام نقشی بسیار برجسته داشتند که به بخشی از آن در این مقاله پرداخته شده است.

نسب حمیر

حِمْیَر از قبایل بزرگ و کهن عرب است. این قبیله قحطانی[۱] که یونانیان و رومیان آنان را با نام «هومریتای»[۲] می‌شناختند و حبشی‌ها ایشان را «همر» می‌خواندند،[۳] نسب از حمیر بن سَبَأ بن یَشْجُب بن یَعْرُب بن قَحطان بن عابِر می‌برند.[۴] حمیریان را از اعراب عارِبه (اصیل) دانسته‌اند[۵] این در حالی است که ابن‌خلدون، آنان را در شمار اعراب مُستَعرِبه (غیر اصیل) برشمرده ‌است.[۶] نام اصلی حمیر بن سبأ در منابع اسلامی، «العَرَنْجَج» یا «العَرَنج»[۷] و به نقلی «زَید»[۸] عنوان شده است. این منابع، دلیل نامگذاری او بدین نام را پوشیدن جامه‌‌ای سرخ توسط وی عنوان کرده‌اند.[۹] برخی نیز او را نخستین پادشاهی دانستند که تاجی از طلا بر سر گذاشت و چون این تاج دارای یاقوتی سرخ و درخشنده بود، وی را «الملک‌الاحمر» و سپس «حمیر» خوانده‌اند.[۱۰]

حمیر و برادرش کَهلان دو شاخه اصلی از سبأ را تشکیل دادند که قبایل یمن از آنها منشعب شده‌اند.[۱۱] در شمار فرزندان حمیر که طوایف متعدد قبیله حمیر از آنها منشعب شده‌اند اختلاف است. ابن قتیبه آنان را پنج تن به نام‌های مالک، عامر، سعد، وائله و عَمرو دانسته و گفته است بیشترین جمعیت حمیر از وائله و از تیره سَکاسِک بن وائله بود.[۱۲]

در برخی منابع نیز تعداد فرزندان حمیر را نُه تن به نام‌های هَمَیْسَع، مالک، زَید، عَریب، وائل، مَسروح، عمیکَرِب (عَمر کَرب)، اَوْس و مُرّه ذکر کرده‌اند.[۱۳]

از شاخه‌های مشهور حِمْیَر می‌‌توان به نام «بنی یزان» که در نزد نسب‌شناسان با نام «ذویَزَن»[۱۴] شناخته شده است، و «جَدَن» از عشایر پرآوازه حِمْیَری که نام آن در شماری از نبشته‌های عربستان جنوبی آمده است،[۱۵] می‌‌توان اشاره کرد. «ذواَصْبَح» شاخه دیگری از حِمْیَر است که در لَحج سکونت داشتند.[۱۶] ضمن این که «بنوغَیدان» که تعدادی از اقیال از جمله «حارث بن عبدکُلال مُثَوِّب» و «نُعیم بن کُلال» از میان آنها به ریاست رسیدند،[۱۷] «ذورُعَیْن»، «ذوأبین» «یَحْصَب»، «المقرّبون»، «کَلاعیون»، «بنی حَضور»،[۱۸] قُدَمْ، ذی مرّان، ذی لَعْوه[۱۹] از دیگر شاخه‌های حمیر می‌‌باشند. بدین صورت، در هنگام ورود اسلام به یمن، حِمْیَریان به شاخه‌های بسیار تقسیم شده بودند[۲۰].

مواطن حمیر

این قبیله منسوب به سرو حِمْیَر در جنوب شرقی یمن است. آنان در ظفار و دژ پرآوازه آن ریدان می‌‌زیسته‌اند[۲۱] و سپس دسته‌هایی از آنها به سرزمین کوهستانی جنوب یمن بر کرانه دریا آمدند. سکونت‌گاه حِمْیَر در اطراف «لَحْج» «یریم»، «رداع»، نجد حِمْیَر،[۲۲] «شِبام»،[۲۳] «ذِمار»،[۲۴] «جَیشان»،[۲۵] رمغ[۲۶] و جَنَد[۲۷] بود و مدع از دژهای معروفشان.[۲۸] آنان بر «قنا» مهم‌ترین بندر حضرموت، استیلا یافتند[۲۹] و گروهی از آنان نیز به «حیره» مهاجرت کردند.[۳۰]

حمیریان مناطق وسیعی از سواحل دریای سرخ تا حضرموت را در اختیار داشتند.[۳۱] در ابتدا سرزمین‌شان محدود به سرزمین «رشای» و «حبان» در شمال و «حضرموت» در شرق و سرزمین «ذبیب» در غرب بود. رفته رفته سرزمین‌های دیگری همچون «رعین» و «عرش» را نیز تصرف کرده، «ظفار» را به پایتختی برگزیدند[۳۲]و چون «مارب» به تصرفشان درآمد ـ به مانند ملوک سبئی ـ لقب رسمی «ذوریدان» را برگزیدند[۳۳] به طور کلی قلمرو قبیله حِمْیَر «اقلیم حِمْیَر» نامیده می‌‌شد که حد آن از شمال به صنعا و جنوب آن به عدن و شرق آن به شَبوه و غرب آن به ساحل پست دریا منتهی می‌‌شد.[۳۴]

گذری بر تاریخ حمیریان پیش از اسلام

سرزمین حمیر در ابتدا جزیی از سرزمین قتبان به شمار می‌آمد و به آنها جزیه می‌پرداخت. سبئیون به آنها «ولد اله عم» و «ملت عم» می‌گفتند.[۳۵] آنان خویشاوندان سبئیان به شمار می‌رفتند؛ اما چون شاخه کوچک‌تر خاندان بودند وارث فرهنگ و بازرگانی معینی‌ ـ سبئی شدند. زبانشان همان زبان معینی ـ سبئی بود و منبع اصلی درآمدشان از راه تجارت، بخصوص تجارت کندر و بخور تأمین می‌شد.[۳۶]

بر اساس روایات تاریخی، قبایل متفرق حمیری که در قلمرو پادشاهی سبأ و حضرموت بودند در زمان نیای بزرگ تبابعه، «حارث رائش» متحد شده و به فرمان او در آمدند. او با جنگاوری غنائم بسیاری را برای یمنیان به ارمغان آورد.[۳۷]

در اواخر قرن دوم پیش از میلاد، منازعات داخلی و تحولات شدیدی در یمن رخ داد. از طرفی علاوه بر دولت‌های موجود، یعنی سبأ و قتبان و حضرموت، چند عامل جدید در یمن ظهور کرد که یکی از آنها رؤسا یا اُمرای قلعه و قصر ریدان واقع در ظفار و دیگری قوم حمیر در مغرب یمن و سومی حبشه یمن -که ظاهراً در ساحل غربی یمن استقرار داشتند- بودند. گاه برخی از این اقوام با یکی از این دسته‌ها متحد و علیه قبیله دیگر وارد کارزار می‌‌شدند. چندان که گاهی سبأ و حضرموت بر ضد ریدانی‌ها و گاهی حمیر و حضرموت بر ضد سبأ جنگ برخاسته بودند.

جدروت -پادشاه حبشه- گاهی با این دسته و گاهی با آن دسته همکاری می‌‌کرد، داستان این تحولات و جنگ‌ها چنان که از کتیبه‌ها به دست می‌‌آید مفصل و بسیار پیچیده است. پادشاه حبشه «جدروت» که با خانواده سلاطین اصلی سبأ، خصومت داشت با همدانی‌ها اتحاد بست و دولت همدانی سبأ با اتحاد با حبشه و حضرموت بر ضد حمیری‌ها و ریدانی‌ها که برای همه دوَل یمن بزرگ‌ترین خطر شده بودند، جنگ نمود و عاقبت آنها را مغلوب ساخت و خود را پادشاه سبأ و ذوریدان نامید و در واقع سلطنت متحده سبأ، ریدان و حمیر را داشت به طوری که ظاهراً ریدان و حمیر مقهور و تابع سبأ نبوده بلکه این قبائل همه در دولت شرکت داشته‌اند.

کتب جغرافیون اسلامی، ریدان را قلعه و قصری در ظفار شمالی یمن «در علو یحضب» شمرده و ظفار را هم پایتخت حمیریان می‌‌دانند و نیز در کتابی رومی به نام «دریا نوردی دریای اریتره» که مولفش معلوم نیست و درقرن اول میلادی تألیف شده چنین گوید که حمیری‌ها (هومریت) در قسمت اعظم عربستان تسلط داشته و علاوه بر داخل یمن و سواحل غربی و جنوبی آن تا حدود حضرموت ساحل شرقی آفریقا را نیز در تصرف داشته و پادشاه آنها «کریبائل» پادشاه مشروع حمیری‌ها و سبائی‌ها در ظفار مقیم بوده و با رومی‌ها روابط دوستانه داشت و این کریبائل ظاهراً همان کریبائل وتر ینعم (یا یُهنم) است که پادشاه سبأ و ریدان بوده و در کتیبه‌ها ذکر شده است.

«بلین» نویسنده رومی نیز ضمن حکایت لشکرکشی رومیان به یمن می‌‌گوید که شمار حمیری‌ها از همه طوائف یمنی بیشتر بوده و از همه این قرائن می‌‌توان حدس زد که قلعه ریدان امرای محلی داشته و شهرت و اهمیت زیادی کسب کرده و شاید در اواخر مرکز قدرت مملکت قتبان بوده و بعدها طایفه حمیر بدان قلعه دست یافته و در واقع خود ذوریدان شده‌اند. و چون سبأ و قتبان یک مملکت شد و حمیری‌ها بزرگ‌ترین طوائف این مملکت واحد بودند در نزد ملل دیگر چون رومی‌ها و همچنین عربهای شمالی، مملکت حمیری‌ها نامیده شد که ایرانیان نیز آن خطه را «هاماوران» خواندند که در واقع دَوَران فارسی کلمه «حِمیران» است. این در حالی است که حمیریان، خود را موسوم به سبأ و ذوریدان و پادشاهان خود را «ملوک سبأ و ریدان» می‌‌خواندند. به تدریج نه تنها اقتدار سلطنتی از مأرب به ظفار و ریاست از سبائی‌ها به حمیری‌ها انتقال یافت، به حدی که تاریخدانان عرب این دولت را دولت حمیری اسم می‌‌دهند، بلکه در عهد این پادشاهان به مرور پایتخت هم رسماً به ظفار منتقل می‌‌شود. در کتیبه‌های به‌دست آمده از یمن به اسامی ۳۷ نفر از «ملوک سبا و ذوریدان» که سلاطین دوره سوم - یعنی در حدود ۱۱۵ قبل از میلاد تا قریب ۳۰۰ بعد از میلاد مسیح - می‌‌زیستند اشاره شده است.[۳۸]

برخی منابع تاریخی و لغوی از ملوک حمیر با لقب قَیْل (جمع: اَقْیال) یاد کرده‌اند،[۳۹] این در حالی است که در زبان حمیری، قیل به شاه دون‌پایه‌تر از ملک اعظم گفته می‌شد[۴۰] و براساس اطلاعات به‌دست آمده از کتیبه‌های موجود، پادشاهان سبأ و حمیر همواره خود را ملک می‌خواندند.[۴۱] آنان شهر ظفار را که آثار آن اکنون در چند کیلومتری جنوب شهر یَریم، بر روی تپه‌ای صخره‌ای باقی است،[۴۲] به پایتختی برگزیدند. آنان ۱۹۳۸ سال پادشاهی کردند [۴۳] و این مدت طولانی در حکمرانی موجب شد تا تاریخ ملوک حمیر در میان همه تواریخ، از همه مغشوش‌تر باشد.[۴۴]

در نام و ترتیب و مدت پادشاهی ملوک حمیر در منابع اختلاف است.[۴۵] ویسمان، محقق آلمانی، فهرستی از ملوک حمیر را براساس ترتیب تاریخی ارائه داده[۴۶] و معتقد است حاکمان حمیر از یک خانواده سلطنتی و دو شاخه حکومتی بودند.[۴۷] اما به عقیده ریکمانس، ملوک حمیر از دو خاندان یاسر یُهَنْعِم و یاسر یُهَصْدِق بودند که به طور جداگانه و هم‌زمان حکومت کردند.[۴۸] درباره نحوه انتخاب پادشاه در دولت حمیر نیز اخباری در برخی منابع نقل شده است.[۴۹]

از ایام معروف حمیر در جاهلیت می‌‌توان به «یوم البیداء» اشاره کرد. این جنگ که از نخستین ایام العرب به شمار رفته بین قبایل حمیر و کلب درگرفت و اشعار بسیار در باب آن سروده شد.[۵۰] یوم دیگر آنان نبرد «وادی السلان» است که بین حمیر و مذحج و همدان از یک سو و قبایل ربیعه و مضر از منطقه «السلان» –منطقه ای بین حجاز و یمن- و نزار از سرزمین خزاز -که کوهی در موازات السلان بود- از سوی دیگر اتفاق افتاد.[۵۱]

حمیریان و تشکیل حکومت

به گفته برخی مورخان، حمیر نخستین کسی بود که پس از مرگ پدرش، سبأ، به پادشاهی رسید[۵۲] و در شهر مأرب مستقر شد. وی مانند پدرش فتوحاتی کرد و دیگر فرمانروایان را مطیع و مغلوب ساخت.[۵۳] گفته شده است که حمیر فردی شجاع بود و ملقب به مُتَوّج (تاج‌دار). وی پنجاه سال پادشاهی کرد. [۵۴] بنا بر نقل‌های تاریخی پس از حمیر برادرش، کهلان‌ بن سبأ، به پادشاهی رسید و پس از سلطنتی طولانی (۳۰۰سال) درگذشت و پادشاهی به اولاد حمیر بازگشت.[۵۵]

اما غالب تاریخدانان پادشاهی حمیر را به دو دوره پادشاهی تقسیم کردند: دوره اول: ملوک سبأ و ذی ریدان» از ۱۱۵ قبل از میلاد تا۳۰۰ میلادی) و دوره دوم: ملوک ذی ریدان و حضرموت و یمنت» از ۳۰۰تا ۵۲۵ میلادی» که حمیری‌ها در سرزمین‌های جنوبی اعراب حضور پیدا کردند. از این رو این دو دوره را به نام‌های دولت حمیر اول و دولت حمیر دوم نامگذاری کرده‌اند.

۱. حکومت اول حمیریان (پادشاهان سبأ و ذی ریدان، ۱۱۵ قبل میلاد- ۳۰۰ میلادی)

در این دوره -که از ۱۱۵ یا ۱۰۹ پیش از میلاد آغاز و تا ۳۰۰ میلادی ادامه یافت - پادشاهان حمیر را با توجه به قلمروشان، «ملک سبأ و ذورَیْدان» می‌خواندند. با توجه به اخبار موجود، قدیم‌ترین پادشاه حمیری که با لقب ملک سبأ و ذوریدان شناخته شده است، یاسِر یُهَصْدِق می‌‌باشد که در اواخر سده اول یا اوایل سده دوم میلادی حکومت می‌‌کرد.[۵۶]

از ویژگی‌های این دوره، ثبات و شکوفایی اقتصادی و رونق تجاری و تلاش برای گسترش سلطه دولت حمیر بر سراسر یمن و نفوذ آن در خارج، از جمله در حبشه و ساحل شرقی افریقاست.[۵۷] حمیری‌ها در زمانی که تابع قَتَبان (از دولت‌های قدیم عربستان جنوبی در هزاره اول قبل از میلاد) بودند، در سرزمینی به نام یافِع مسکن داشتند. آنان در جنوب تَمْنَع، پایتخت قتبان، بر روی کوه ذورَیْدان، دژی به همین نام ساخته بودند. از این‌رو، حمیری‌ها رَیْدانیون نیز خوانده می‌شدند.[۵۸] ملوک حمیر به یاد دژ قدیم خود در سرزمین قتبان، بعدها در ظفار نیز دژ و قصری به نام ذوریدان ساختند که نماد پادشاهی حمیر بود و پایتخت را از حملات دشمن حفظ می‌کرد. از این‌رو، سرزمین و حکومت حمیری‌ها به ذوریدان معروف شد[۵۹] حمیری‌ها به سرزمین حضرموت حمله می‌کردند و راه‌های تجاری آن را تهدید می‌کردند. حمیریان در سده دوم قبل از میلاد، سرزمین کوچک رُعَین را به قلمرو خود افزودند و سپس بر سرزمین دهس (داهس) و مَعافِر چیره شدند.[۶۰]

از دیدگاه برخی محققان، سال ۱۱۵ یا ۱۰۹ قبل از میلاد که معادل سال اولِ تقویم عربی جنوبی و مبدأ گاه‌شماری حمیر بوده، سال تأسیس و ظهور واقعی دولت حمیر به شمار می‌رود.[۶۱] آنان دولت خود را در سرزمین رعین برپا کردند و ظَفار را به پایتختی برگزیدند و برای بیرون کردن قدرت از دست سبئی‌ها، با دولت سبأ (در جنوب غربی عربستان در هزاره اول قبل از میلاد) به رقابت پرداختند تا این که سرانجام توانستند در حدود ۸۰ میلادی بر کشور سبأ چیره شوند. آنان در سرزمین قَتَبان نیز به توسعه‌ طلبی‌هایی دست زدند.[۶۲] حمیری‌ها در زمان مؤلف ناشناخته کتاب «گردش پیرامون دریای اریتره» در حدود سال ۷۰ میلادی، در زمان، پادشاهی کَرِب ایل به پایتختی شهر ظفار، بر منطقه وسیعی در نواحی جنوب‌ غربی جزیرة‌ العرب، شامل ساحل بحر احمر (دریای سرخ) و ساحل اقیانوس هند تا حضرموت و همچنین سرزمین‌های داخلی، و ساحل عزانیا یعنی بخشی از ساحل افریقای شرقی حکومت داشتند و دارای مناسبات خوبی با روم بودند.[۶۳]

برخی آغازگر حکومت حمیری در دوره اول را «یاسر یهصدق» دانسته‌اند که در حوالی سال ۷۵ میلادی در یمن حکومت داشت.[۶۴] بعضی نیز از اِل شَرح یَحضُب (لِیْشَرِح‌ بن یَحصُب یا ایلی شَریحا) -از ملوک مشهور این دوره- با عنوان بنیانگذار این حکومت، یاد کرده، بنای قصر غُمدان در صنعا -معروفترین قصر یمن-[۶۵] را به او نسبت داده‌اند. حمله رومی‌ها، معروف به حمله «آیلیوس گالیوس» حاکم رومی مصر در سال ۲۴ قبل از میلاد، در روزگار این حکومت رخ داد. گفته شده که عظمت و شکوه تجاری حمیریان در قبل از میلاد به حدی رسیده بود که «اغسطوس» قیصر روم را به حمله به یمن و به دست آوردن اموالشان تحریض کرد؛[۶۶] مقصود رومی‌ها از این حمله تصرف یمن و سیطره بر راه‌های تجاری تحت تسلط پادشاهان سبأ و بهره برداری از ثروت‌های یمن[۶۷] و پاکسازی دریای احمر از وجود «قراصنه» (=دریازنان، دزدان دریایی) بود. آیلیوس گالیوس که در حمله ی خویش به کمک و پشتیبانی عباده ی دوم، پادشاه انباط، متکی بود، حمله خود را از بندر لویکه کومه[۶۸] انباط، که به اعتقاد او همان حوراء است، آغاز کرد. آنان راه خشکی را، که از حجاز می‌‌گذشت، در نوردیدند و با گذر از نجران و نشق، پس از شش ماه، که در خلال آن سپاهیان علاوه بر تحمل رنج بسیار به سبب دشواری راه‌ها مبتلا به انواع بیماری و وبا شده بودند، به مارسیا رسیدند و بعد از آنکه فرمانده این حمله تعداد زیادی از نیروهای خود را بر اثر گرسنگی و بیماری از دست داد.[۶۹] از طریق نجران به مصر بازگشت. بدین ترتیب حمله رومی‌ها ناکام ماند و سربازانشان گرفتار مصیبت بزرگی شدند. حمله ی آیلیوس گالیوس آرزوهای رومیان را در سرزمین عرب با ناکامی مواجه ساخت. آنها که گمان می‌‌کردند از باغ‌های پر میوه و مناطق سراسر آباد عبور خواهند کرد [۷۰]

پس از پیروزی‌های جنگی بیهوده که با رنج و مشقت راه، تناسبی نداشت، به عدول از خط مشی خود درباره ی تصرف جزیرة العرب ناگزیر شدند.[۷۱] بی‌تردید شکست حمله آیلیوس گالیوس عامل اصلی تغییر خط مشی سیاسی رومیان درباره ی سرزمینهای عرب گردید و سرانجام از تصرف نظامی این سرزمین‌ها چشم پوشیدند و به استمرار سلطه خود بر تجارت دریایی بسنده کردند، و از طریق بهبود بخشیدن به روابط سیاسی خود با حکومت‌های عربی و امارت‌های محلی در جنوب عربی، به تحکیم مصالح تجاری خود در این سرزمین‌ها پرداختند. مؤلف کتاب گردش در پیرامون دریای اریتره[۷۲] این نکته را مورد تأکید قرار می‌‌دهد که رومیان با پادشاه حمیر، که بر مناطق گسترده‌ای از سواحل سرزمین‌های عربستان جنوبی متصل به دریای احمر و ساحل اقیانوس هند تا حضرموت و ساحل عزانیا در افریقا[۷۳] حکومت داشت، پیمان بستند.

تا این که ضعف و فتور بر کیان حکومت سبأ و ذی ریدان سرایت کرد و ابتدا بطالسه و پس از آنان رومی‌ها شروع به تصرف راه‌های تجاری دریای احمر کردند. رومیان در اواخر دوران بطلمیوسی موفق شدند با فائق آمدن بر جریانات موسمی دریا، دارچین و فلفل از هند به روم برسانند و بدین وسیله با خاتمه دادن بر سیادت حمیریان بر تجارت، از اتکا به بازرگانان عرب در یمن و حضر موت رهایی یابند.[۷۴] بندر لویکه کومه یا «مدینة البیضاء» در روزگار بطالسه مهمترین مرکز تجاری در سواحل مرکز تجاری در سواحل حجاز بود و از طریق این بندر، کشتیها به ساحل مصر می‌‌رسیدند تا بارهای خود را در آنجا تخلیه کنند. این بارها به وسیله کاروان‌های زمینی یا با کشتی‌هایی که از کانال قدیم میان دریای احمر و نیل عبور می‌‌کرد، به داخل این سرزمین‌ها حمل می‌‌شد.[۷۵] رومی‌ها پس از عدم کامیابی حمله شان به یمن، صلاح را در آن دیدند که به تسلط خود بر این راه تجاری دریایی و ایجاد پیوندهای دوستی با حکومت حبشه اکتفا کنند. این عمل چنان خسارت و آسیبی بر اقتصاد یمن وارد کرد که بمراتب از شکستن سدّ مأرب زیانبارتر بود.[۷۶]

آخرین پادشاه حکومت حمیری در دوره اول، یاسِر یُهَنْعِم بود که در منابع عربی به نام «ناشرالنعم»[۷۷] یا «ناشر ینعم»[۷۸] و به نقلی «یاسر یَنْعُم»[۷۹] نیز شهرت دارد. از وی و دوران حکومت او که بر اساس نوشتار یکی از کتیبه‌ها به سال ۲۷۰ میلادی بود،[۸۰] افسانه‌های بسیار نقل شده است.[۸۱]

۲. حکومت حمیری دوم (پادشاهان سبأ، ذی ریدان، حضرموت، و یمنت)

از این دوره که از سال ۳۰۰ میلادی آغاز و تا ۵۲۵ ادامه می‌‌یابد به دوره تَبابِعه (جمعِ تُبَّع) یاد می‌شود.[۸۲] در حدود سال ۳۰۰ میلادی، حمیریان با خروج از حالت خمودگی و رکود، حکومت جدیدی را طرح‌ریزی کردند. آنها حضرموت و تهامه و شحر و نواحی کوهستانی یَمَنات در شرق یمامه را نیز به قلمرو خود افزودند و امرایشان به «شاه سبا و ذوریدان و حضرموت و یمنات»[۸۳] و «تبع» ملقب گردیدند. [۸۴] از ملوک معروف این دوره، «شَمَّر یُهَرْعِش» یا «یَرْعَش بن ناشر النعم» ملقب به تُبَّع اکبر است[۸۵] که برخی از وی با عنوان مؤسس این حکومت، یاد کرده‌اند.[۸۶] در قرآن کریم نیز در آیه ﴿أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ[۸۷] از او ذکری به میان آمده است. درباره او و کشور گشایی‌هایش افسانه‌های زیادی نقل شده است.[۸۸]

در تاریخ عرب جنوبی، دوره فترتی که از زمان مرگ شمر یهرعش آغاز شده و تا نخستین تعرض حبشی‌ها به یمن و اشغال یمن و ریدان در سال ۳۴۰ میلادی ادامه می‌‌یابد، به عنوان یک دوره ی فترت دشوار و غامض شناخته می‌‌شود. این حمله در زمان نجاشی اعمیدا و در زمان فرمانروایی ذَمَر علی یُهَبِر بر یمن اتفاق افتاد. حبشیها پس از خراب شدن دوباره سد مأرب،[۸۹] فرصت را غنیمت شمردند و به تحریک امپراتور روم‌ شرقی و به انگیزه رسیدن به تفوق تجاری، ترویج آیین مسیحیت و مقابله با نفوذ ساسانیان به یمن حمله کردند.[۹۰] جنگ در روزگار یریم یرحب بن شمر یهرعش پایان یافت و از این زمان پادشاه اکسوم به لقب «پادشاه اکسوم، حمیر، ذی ریدان، حبشه، سبأ و تهامه» ملقب گردید و پادشاه حمیر و فرزندانش به شهر یثرب گریختند.[۹۱] اما تسلط حبشیان بر یمن دوام چندانی نیافت. در روزگار عزانا، پادشاه اکسوم، که در سال ۳۵۰ میلادی مسیحیت را به عنوان دین رسمی حبشه پذیرفت، در برخی از مناطق افریقایی کشورش انقلاباتی روی داد. یمنی‌ها با رهبری مَلکی کَرِب یُهَمِن از این فرصت به دست آمده - یعنی سرگرم شدن عزانا به فرو نشاندن انقلابها - استفاده کردند و توانستند در فاصله سال‌های ۳۷۰ تا ۳۷۸ میلادی حبشی‌ها را از یمن بیرون کرده، سرزمین یمن را باز پس گیرد. مَلکی کَرِب یُهَمِن پس از این پیروزی، بار دیگر بت‌پرستی جانشین مسیحیت کرد.[۹۲] نام این پادشاه به همراه نام دو پسرش، ابی کرب اسعد و روامر ایمن، در کتیبه‌ای که تاریخ آن به سال ۳۷۸ میلادی باز می‌‌گردد، آمده است. در این کتیبه نوشته شده که آنان به اتفاق یکدیگر معبدی را برای خدای ذوسموی، یعنی خدای آسمان یا پروردگار آسمان، بنا کردند.[۹۳]

پس از اسعد تبّع، پسرش حسّان، به پادشاهی یمن رسید. او که در سر، خیال کشورگشایی می‌‌پروراند به تحریک بزرگان قومش به‌دست برادرش عمرو کشته شد و بدین ترتیب، زمام پادشاهی به دست عمرو افتاد. بعد از مرگ عمرو، نظام حمیر از هم پاشید و حمیریان پراکنده شدند. در این هنگام «لَخنیعَه یَنوف ذو شَناتِر» (لَخیعه ذوشناتر)، مرد فاسدی از حمیر که از دودمان پادشاهی نبود، بر حمیر مسلط شد. چندی بعد، ذونواس، پسر دیگر اسعد تبّع، لخنیعه را کشت و حمیریها و دیگر قبایل یمن در حدود ۵۲۱ میلادی او را به پادشاهی برگزیدند.[۹۴]

برخی نیز بر این اعتقادند که پس از کشته شدن عمرو بن اسعد تبّع، برادرش عبد کلال به جای وی نشست که حکومتش دوام چندانی نیافت. در منابع عربی از او با نام عبد کالیل بن ینوف[۹۵] یا عبید کلال بن مثوب یاد شده و او را از معتقدان دین عیسی (ع) در شمار آورده‌اند.[۹۶] بعد از او «تبع بن حسان» به حکومت رسید. پس از تبع، خاندان «عبید کلال» به ریاست «مرثد بن عبید کلال» قدرت یافتند آنها با تفرقه‌افکنی بین امرای حمیری، موجبات به ضعف کشانده شدن این دولت را فراهم آوردند.[۹۷] چندان که در اواخر عمر حکومت حمیریان، سلطنت بین هشت خانواده حِمْیَری که با یکدیگر در نزاع و کشمکش بودند، دست به دست می‌‌شد و این اختلافات موقعیت آنان را به شدت ضعیف کرده بود. تا اینکه لَخنیعَه یَنوف ذو شَناتِر (لَخیعه ذوشناتر)، مرد فاسدی از حمیر که از دودمان پادشاهی نبود، بر حمیر مسلط شد. ذوشناتر نیز به‌دست ذونواس بن ابی کرب اسعد کشته شد و حکومت به وی رسید. گفته شده که ذونواس -که در منابع اسلامی از او با نام یوسف اسار نام برده می‌‌شود- به دین یهود گروید[۹۸]و پس از آن بیشتر حمیریان نیز به دین یهود گرویدند. وی همان کسی است که در نَجران گودالهایی کند و مسیحیان را کُشت و از این‌رو، به صاحب الأُخدود معروف شد.[۹۹]

واقعه‌ای که در آیات ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ [۱۰۰] نیز بدان اشاره شده است. خبر این واقعه تلخ به نجاشی رسید و او را سخت متأثر کرد. وی با کسب اجازه از امپراتور بیزانس،[۱۰۱] ۷۰ هزار تن از حبشیان را به سرداری فردی به نام اریاط به یمن فرستاد.[۱۰۲]

در جنگی که میان ذی نواس و اریاط در گرفت، پادشاه یمن به قتل رسید و یمن به تصرف حبشی‌ها درآمد. بدین‌ ترتیب با کشته شدن «ذونواس» -آخرین شاه حمیری- در سال ۵۲۴ میلادی بساط این حکومت برچیده شد.[۱۰۳] چندی بعد، اَبْرَهه بر یمن حکومت یافت و اعلام فرمان‌برداری از نجاشی کرد. [۱۰۴] وضع بدین منوال بود تا اینکه در ۵۷۰ میلادی، در پی‌استمداد سَیف‌ بن ذی یزَن (امیر یمنی) از خسرو انوشیروان، ایرانیان به فرماندهی وَهْرِز بر یمن مسلط شدند و حبشیان را بیرون راندند.[۱۰۵] از ایرانیان هشت تن بر حمیر حکومت کردند[۱۰۶] اما پس از مرگ سیف بن ذی‌یزن، فرمانروایی ایرانیان به صنعا محدود گردید و ملوک‌الطوایفی حکمفرما شد و مردم هر ناحیه، مردی از حمیر را به شاهی برگزیدند. این وضع تا ظهور اسلام دوام یافت تا آنکه پیامبر اسلام، باذام (باذان) -عامل خسرو پرویز در یمن- را در سال۶۳۲ میلادی (۱۰ هجری) به عنوان عامل خود در یمن تعیین کرد.[۱۰۷]-[۱۰۸]

زبان حمیری

حمیریان از زبانی خاص که ویژه قبیله حمیر و از زبان‌های رایج در عهد باستان بوده است، برخوردار بودند.[۱۰۹]این زبان در مقایسه با زبان عربی شمال جزیرة العرب (زبان عربی اسماعیل (ع) و فرزندان او) که قرآن به آن نازل شده است، زبانی غیر فصیح به شمار می‌‌آمد.[۱۱۰] چندان که اعراب حجاز، زبان حمیری را به دلیل داشتن واژه‌های نامأنوس، به زبان عجم تشبیه کرده‌اند[۱۱۱] در امثال عربی، ظفار به منزله مهد زبان حمیر شهرت داشته است.[۱۱۲] حمیری‌ها خطی به نام «مُسْنَد» داشته‌اند[۱۱۳] که مسعودی آن را شبیه خط سریانی دانسته است.[۱۱۴] بسیاری از نقوش و نوشته‌های حمیری به خط مسند باقی‌ مانده‌ است که برخی محققان به شرح آنها پرداخته‌اند.[۱۱۵]

دین حمیریان

امرای حمیری از جایگاه ویژه‌ای در بین اعراب جاهلی برخوردار بودند. اعراب، دینداری و عزتشان را مرهونشان می‌دانستند.[۱۱۶] آنان در ابتدا بت‌پرست بوده و بتی به نام «نَسْر» را می‌پرستیدند. [۱۱۷]این بت که از آنِ ذوالکلاع، از طوایف حمیر، بود[۱۱۸] در محلی به نام بَلْخَع، نگهداری می‌‌شد[۱۱۹]

همچنین گفته شده که حمیریان در صنعا بت‌خانه‌ای به نام «رئام» داشتند و آن را بزرگش می‌‌داشتند و جهت تقرب بدان، قربانی‌هایشان را نثارش می‌کردند.[۱۲۰] این عبادت‌کده‌ای پس از گرویدن اسعد تبّع به دین یهود ویران شد؛ از این‌رو در اشعار شعرای جاهلی عرب از جمله شعرای حمیری، نامی از آن برده نشده است.[۱۲۱] آنان پیوسته در عبادت بتها زندگی به سر می‌‌کردند تا اینکه در زمان ابوکَرِب تُبان اَسْعَد از پرستش اصنام دست کشیده، به آیین یهود گرویدند.[۱۲۲]

در باب چگونگی یهودی شدن این قوم اخبار حکایت از آن دارد که پس از تصرف یمن در حدود سال ۳۴۰ میلادی به‌دست پادشاه اکسوم، پادشاه حمیر و فرزندانش به شهر یثرب، که از سال ۷۰ میلادی -که تیتوس بیت المقدس را درهم شکست- به صورت مرکز یهودیت در جزیرة العرب در آمده بود، گریختند.[۱۲۳] حضور در یثرب موجب شد تا دو پادشاه حمیری، کرب یهمن بن یریم یرحب حمیری و فرزندش ابوکرب اسعد، تحت تأثیر یهودیت بدان آیین در آیند[۱۲۴] و این آغازی بود بر انتشار دین یهود در یمن.[۱۲۵] چندان که ناقلان اخبار عرب، انتشار آیین یهود را در یمن به دوره ی بعد از باز پس‌گیری یمن از دست حبشیان توسط ابی کرب اسعد مربوط دانسته، معتقدند وقتی ابوکرِب تُبان اَسْعَد (یا اسعد تُبَّع، حک: ح ۳۸۵ـ۴۲۰ میلادی) -پادشاه حمیر- با لشکریان خود و احبار یهود در اواخر سده چهارم میلادی به یمن بازگشت قوم خود را به پذیرش آیین یهود فرا خواند. قومش میان او و پذیرش آیین جدید مانع شدند. اما ابوکرب آیین یهود را بهتر از آیین بت پرستی خواند و بدین ترتیب، حمیریان از او خواستند با آتش، میان آنها و احبار یهود داوری کند. او نیز چنین کرد؛ زمانی که شعله‌های آتش قوم بت پرست حمیر را به کام خود کشید و به احبار که مصحفها را به گردن آویخته بودند، آسیبی نرساند، همه حمیریان به دین او گرویدند[۱۲۶]هر چند دلیلی هم در دست نیست که گرایش همه حمیری‌ها به یهودیت را تأیید کند؛ چراکه از پاره‌ای کتیبه‌ها چنین برمی‌آید که آنان بعد از این واقعه همچنان بت می‌پرستیدند.[۱۲۷]

در منابع اسلامی، به رواج یهودیت در میان حمیریان در روزگار پیش از اسلام اشاره شده است.[۱۲۸]اما همان گونه که گفته شد و پاره‌ای از نویسندگان هم بر آن تأکید دارند، یهودیت در میان طایفه‌ای از این قبیله رواج یافت.[۱۲۹]

گفته شده که پس از گرویدن کرب یهمن بن یریم یرحب حمیری و فرزندش ابوکرب اسعد -پادشاهان حمیری- به آیین یهودیت، حبشیان بر کوشش خود در جهت نشر مسیحیت در یمن افزودند. از این رو مبلّغان مذهبی سوری در منطقه جنوب عربی به دعوت مردم به آیین مسیح برخاستند و فمیون راهب توانست تعداد زیادی از ساکنان آن سرزمین را به دین مسیح در آورده و کلیسایی را در نجران بنا نهد. [۱۳۰]

همچنین برخی از اخبار از مسیحی شدن پادشاه حمیر تحت‌ تأثیر تئوفیلوس هندی، مبشر مسیحی، در عهد قسطنطین دوم (حک: ۳۳۷ـ۳۴۰میلادی) -امپراتور روم- خبر داده، از انتشار مسیحیت در یمن و ساخته شدنکلیساهایی در ظفار و عدن حکایت کرده‌اند.[۱۳۱] با این‌حال بنابه روایتی، حمیری‌ها تا عهد آناستاسیوس اول (حک: ۴۹۱ـ۵۱۸ میلادی)، امپراتور روم‌شرقی به مسیحیت نگرویدند. [۱۳۲] از عبد کلال که در منابع عربی از او به نام عبد کالیل بن[۱۳۳] ینوف یا عبید کلال بن مثوب یاد شده است نیز به عنوان یکی از پادشاهان حمیری معتقد به دین عیسی (ع) نام برده شده است[۱۳۴] از عبد کلال در یکی از متون باستانی نیز ذکری به میان آمده است. این متن متضمن عبارت «بردار حمنن»، یعنی «به یاری رحمان» است که به اعتقاد وی به یگانه پرستی اشاره دارد.

حضور مسیحیان و انتشار آیین مسیحیت در یمن و رابطه‌ای که ملوک حمیر بین افزایش آنان با افزوده شدن نفوذ بیزانس و حبشه در آن سرزمین، می‌‌یافتند -خصوص آنکه حمیریان مسیحی، مطابق روایات حبشی، هدایای خود را برای نجاشی می‌‌فرستادند و بدو مالیات می‌‌پرداختند - حساسیت‌هایی را برای آنان ایجاد می‌‌کرد و پادشاه حمیر را بر آن می‌‌داشت که در مقابل چنین دخالت‌هایی ساکت ننشیند؛[۱۳۵] و این اصطکاک‌هایی را در باب حضور آنان در یمن به همراه داشت که از جمله آن واقعه فجیع اصحاب اخدود و قتل و عام بسیاری از مسیحیان نجران توسط ذی نواس است.[۱۳۶]

علاوه بر ادیان ذکر شده، مستنداتی نیز در دست است که از رواج آیینی توحیدی غیر از مسیحیت و یهودیت در برخی از یمنی‌ها از جمله حمیریان خبر می‌‌دهد. چنانچه که گفته شده که ملک شرحبیل پس از ساخت مجدد سدّ مأرب در سال ۴۵۱ میلادی، اقدامات خود را در لوح بلندی نوشت. در این نوشته عبارت: «بنصر و ردا الهن بعل سمین و ارضن» «به مدد و یاری خدای برتر آسمان و زمین» ذکر شده که علاوه بر آنکه با آموزه‌های دو آیین مسیحیت و یهودیت سازگاری ندارد، به انتشار اندیشه توحید در زمان شرحبیل دلالت دارد.[۱۳۷] از ادیان دیگر این قوم، پرستش خورشید بود که برخی از مردم این قبیله مبادرت به آن کرده بودند.[۱۳۸]

حمیریان در ایام مقارن با ظهور اسلام

در هنگام ورود اسلام به یمن، حِمْیَریان به شاخه‌های بسیار تقسیم شده، رهبران آنها مالکان دره‌های خود بودند. آنان در حالی که رهبران قبیله‌ای بیش نبودند، «پادشاه» خوانده می‌‌شدند. بعضی از آنها عنوان «ذو» داشتند مثل ذو رُعین، ذو ابین و ذو یزن و گروهی هم به نام قَیْل خوانده می‌‌شدند مثل بنی عبد کلال که اَقیال منطقه «المعافیر» بودند. از نامه بزرگان حِمْیَری به رسول خدا (ص) و پاسخ آن حضرت به آنان[۱۳۹] چنین بر می‌‌آید که «رؤسای عمده قبایل حِمْیَری در امور خود از استقلال داخلی برخوردار بودند».[۱۴۰] در ایام مقارن با ظهور اسلام، چندین شاخه حِمْیَری موفق شدند، تحت رهبری «سمیفع بن یعفور بن ناکور(ناقور)» که لقب «ذی الکلاع» داشت، اتحادی بین خود برقرار کنند.[۱۴۱] شایان توجه است که از حوادث این ایام روشن می‌‌گردد، سران حِمْیَری خود را از نزاع قدرت که بین بعضی از قبایل محلی در آن زمان اتفاق می‌‌افتاد، دور نگه می‌‌داشتند. به گونه ای که در هنگام ارتداد قیس بن عبدیغوث، ذوالکلاع و یاران وی، ابناء را یاری ندادند و بی‌طرفی اختیار کردند.[۱۴۲]

پس از اشغال یمن به‌دست حبشیان، رهبران حِمْیَری یمن در دفع حبشیان از ایرانیان کمک گرفتند؛ به همین جهت، آنان با والیان پارسی روابط مستحکمی داشتند و بعضی از مقامات اداری در ایام سلطه، ایرانیان را در اشغال خود داشتند. علی‌رغم این دوستی وقتی بعضی قبایل یمنی علیه باذان متحد شدند، حِمْیَریان بی‌طرفی اختیار کردند.

حِمْیَریان روابط خصمانه‌ای با برخی قبایل یمن داشتند آن سان که به همراهی مَذْحِج و همدان، جنگ‌هایی با ربیعه و مضر در دره «سُلاّن» داشتند. روابط حِمْیَر و کلب نیز تیره بود چندان که پیکار سختی به نام «یوم البَیْدا» بین آنان به وقوع پیوست.[۱۴۳].[۱۴۴]

اسلام حِمْیَر

اولین فرد از بزرگان حِمْیَری که اسلام پذیرفت، «زُرْعة بن ذو یَزَن» بود که در سال نهم به رسول الله (ص) نامه‌ای نوشت و اسلام خود را به ایشان اعلام کرد.[۱۴۵] همچنین پس از گسترش دعوت اسلام در جزیرة‌العرب و در رمضان سال نهم هجری، هنگام بازگشت رسول خدا (ص) از تبوک، «مالک بن مراره رُهاوی» -فرستاده ملوک حمیر- با نامه‌ای از بزرگان حِمْیَر از جمله «حارث بن عبد کلال»، «شُریح بن عبدکُلال»، «نعیم بن عبد کُلال» و «نعمان» قَیْل ذی رُعین و معافر، به مدینه نزد پیامبر (ص) رفت و ایشان را از اسلام بزرگان این قوم آگاه ساخت. رسول خدا (ص) نیز در پاسخ آنان نامه‌ای نوشتند و آنها را به پرستش خدای واحد و جهاد با مشرکین و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات و خمس دعوت کردند.[۱۴۶]

پیامبر (ص) همچنین نامه‌ای جداگانه به زُرعة بن ذو یزَن نوشت و بواسطه این که وی از نخستین مسلمانان حمیر بوده نیز بواسطه نبردهایش با مشرکان بشارت خیر بدو داد. [۱۴۷] همچنین پیامبر اکرم (ص) نامه‌ای به همراه جریر بن عبدالله برای اَسْمَیفَعِ یا سُمَیفَعِ بن باکور -پادشاه حمیر- فرستاد و او بسیاری از غلامانش را آزاد کرد.[۱۴۸]حضرت در این نامه‌ها جهت جذب رهبران حِمْیَری، عنوان و موقعیت سیاسی اَذواء و اَقیال یمن را به رسمیت شناختند و نمایندگانی را از میان یاران خود همچون معاذ بن جبل و مهاجر بن ابی امیه و نمایندگانی را از میان بزرگان یمنی مثل مالک بن مراره و «جَریر بن عبدالله بَجَلیّ» به نزد رهبران حِمْیَری فرستادند.[۱۴۹].[۱۵۰]

همچنین در سال نهم هجری، هیئتی از حمیر به ریاست نافع بن زید حمیری به نزد پیامبر (ص) رفتند.[۱۵۱] و از آن حضرت درباره احکام دین پرسش کردند.[۱۵۲] احادیثی نیز منسوب به پیامبراکرم در ستایش حمیر روایت شده ‌است.[۱۵۳]

حمیریان و نقش آنان در جریان ارتداد قبایل

با خروج اسود عنسی در یمن و سیطره او بر صنعاء، رسول خدا (ص) نامه‌ای به کارگزاران یمن و رؤسای قبایل نوشتند و آنان را بر دفع شورش اسود عنسی مأمور کردند. پس از دریافت این نامه، رؤسای حمیر «ذی زود» و «ذی مرّان» و «ذی الکلاع» و «ذی ظُلَیم» همراه با عامر بن شهر همدانی –عامل حضرت بر همدان- یکصدا به مخالفت با این پیامبر دروغین برخاسته، با نامه‌نگاری به قبایل دیگر، از آنان در دفع این فتنه کمک خواستند.[۱۵۴] با روی گردان شدن قیس بن عبدیغوث مذحجی از اسود و قرار گرفتن او در شمار مخالفان اسود، مقدمات سرکوب شورش اسود فراهم گردید. مخالفان پس از اخذ قول مساعد از «آزاد» -همسر باذان- جهت همکاری با ایشان، هنگامی که قیس بن عبدیغوث از سوی اسود برای کاری نزد وی فرا خوانده شد، نزد او رفتند تا او را به هلاکت برسانند اما موفق به انجام نیت خود نشدند.[۱۵۵] تا اینکه ایرانیان با همکاری همدانیان و حمیریان و به پیشنهاد «آزاد» -همسر باذان- برای کشتن اسود شبانه به خانه اسود نقب زدند[۱۵۶] و بدین ترتیب توانستند با قتل او به قائله این پیامبر دروغین خاتمه دهند.[۱۵۷] پس از کشته شدن اسود، یاران قیس -که جمعی از همدان و حمیر و مراد و ابناء بودند- به سرکوب نیروهای اسود عنسی پرداختند.[۱۵۸]

در نبرد با مسیلمه کذاب هم حمیریان نقش داشتند. ذوالکلاع حمیری از اشراف و بزرگان این قوم، از جمله کسانی است که در مبارزه با این پدیده شوم همراه با دیگر مسلمانان وارد میدان شد. او در جریان یکی از این نبردها نطقی آتشین ایراد کرد و مردم را به جهاد و فداکاری تحریض نمود. او در ضمن سخنانی که عبارت «ايها الناس ان من رحمة الله عليكم، ونعمته فيكم، ان بعث فيكم نبياً، انزل عليه الكتاب، واحسن عنه البلاغ، فعلمكم ما يرشدكم ونهاكم عما يفسدكم حتى عملكم ما لم تكونوا تعلمون، ورغبكم فيما لم تكونوا ترغبون فيه من الخير وقد دعاكم اخوانكم الصالحون الى جهاد المشركين واكتساب الاجر العظيم فلينفر من اراد النفر معي»[۱۵۹] از جمله آن است، عده ای را با خود همراه کرد و به جنگ مسیلمه کذاب و یارانش برد.

نقش حمیریان در فتوحات اسلامی

حمیریان نیز چونان دیگر قبایل یمنی نقش پررنگی در فتوحات اسلامی داشتند. گروه‌هایی از آنان در ایام خلافت عمر در فتوح شام حضور یافتند[۱۶۰] که نبرد «یرموک» (۱۳ هجری) از مهمترین این معارک است. در این نبرد، قبیله حمیر به همراه قبایل همدان، مذحج، خولان، خثعم، کنانه، قضاعه، لخم، جذام و حضرموت در میمنه و میسره سپاه جای داشتند.[۱۶۱]

نقش حمیریان در فتح «حمص» نیز قابل توجه است. بر اساس گزارش واقدی، در این جنگ ۲۳۵ تن از مسلمانان کشته شدند که جز ۳۰ نفر که مکی بودند، سایر آنها از دو قبیله یمنی همدان و حمیر بودند.[۱۶۲] این گزارش، از حضور گسترده حمیریان در این جنگ حکایت دارد. این حضور گسترده موجب شد تا عمر دیوانی برای اداره امور سپاهیان حمیر تشکیل دهد.[۱۶۳]

حمیریان و اسکان در شهرهای اسلامی

کوفه و بصره بعد ار تخطیط به لحاظ موقعیت جغرافیایی، نیازمند میزبانی قبایل بیشتری، بودند تا به تجهیز لشکر اسلام کمک کنند. بنابراین کمتر قبیله عربی را می‌‌توان نام برد که تعدادی از افراد آن به این دو شهر، مهاجرت نکرده باشند. پیش از بنیان نهادن شهر کوفه و در جریان فتوحات اسلامی قبایل مختلفی مشارکت داشتند. این قبایل، در جنگ، تحت نظام اعشار اداره می‌شدند به این معنا که سعد بن ابی‌وقاص امیر لشکر اسلام- سپاه خود را به ده قسمت تقسیم می‌کرد و برای هر قسمت فرماندهی انتخاب می‌نمود. در هر یک از این قسمت‌ها که به نام عشر خوانده می‌شد، دو یا چند قبیله یا تیره‌هایی از قبایل مختلف، فعالیت می‌کردند. پس از تأسیس کوفه در سال ۱۷ هجری و شهرنشین شدن لشکریان، سعد بن وقاص به دستور عمر بن خطاب، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تأسیس کرد. به این ترتیب که از نسب‌شناسان عرب دعوت کرد قبایل و تیره‌هایی را که به هم نزدیک بودند در یک گروه قرار دهند. او کل جمعیت عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمت به نام سبع خوانده می‌شد و برای هر سبع، فرماندهی تعیین شد.[۱۶۴] در این تقسیم‌بندی، هر قبیله، محله‌ای را به خود اختصاص داد و حمیریان همراه با قبایل یمنی مذحج و همدان و دیگر وابستگان آنها،[۱۶۵] در شرق این شهر و در بخش شرقی مسجد کوفه ساکن شدند.[۱۶۶] این تقسیم‌بندی تا سال ۳۶ هجری که علی (ع) به کوفه آمد برقرار بود و در این زمان امام (ع) تغییراتی در ترکیب گروه‌ها به وجود آوردند. بر اساس این گروه‌بندی جدید، حمیر با قبیله یمنی همدان به تنهایی در یک گروه قرار گرفت.[۱۶۷] تا این که در سال ۵۰ هجری زمانی که زیاد بن ابیه –فرماندار معاویه در عراق- نظام ارباع را جایگزین نظام پیشین نمود، گروه‌بندی جدیدی شکل گرفت و نظام ارباع جایگزین نظام اسباع گردید.[۱۶۸]

همچنین پس از فتوحات اسلامی، دسته‌هایی از طوایف حمیر در شهرهای فتح‌ شده شام به‌ویژه شهر حمص، مصر،[۱۶۹] بصره[۱۷۰] و شهرهای اندلس[۱۷۱] سکنی گزیدند.

حمیریان و دوران خلافت علی (ع)

حمیریان در دوران خلافت امام علی (ع) نیز نقش آفرین برخی وقایع بودند که حضور در واقعه جمل از جمله آنهاست. امیرالمؤمنین (ع) پیش از آغاز جنگ لشکر خود را آراست و برای هر قوم پرچمی بست و فرماندهی برای آنان قرار داد. بر قبایل همدان و حمیر نیز، سعید بن قیس سبیعی همدانی امیر گردید و برای آنان پرچمی در نظر گرفته شد.[۱۷۲] در جنگ صفین نیز که در سال ۳۷ هجری به وقوع پیوست هم برخی از حمیریان در کنار علی (ع) و در سپاه ایشان حاضر بودند[۱۷۳] و در مقابل، گروهی بزرگی از حمیریان شام به فرماندهی ذوالکَلاع، با معاویه همراه شدند و به صفین وارد شدند [۱۷۴]

در یکی از مواقع این نبرد، معاویه بر سر سه قبیله بزرگ حاضر در سپاه امیرالمؤمنین (ع) یعنی همدان و مذحج و ربیعه قرعه زد و قرعه حمیر به نام ربیعه در آمد. ذوالاکلاع -رئیس حمیریان در این جنگ- پس از ابراز ناخرسندی از این قرعه، همراه با مردم قوم خود و وابستگان آنها به همراه عبیدالله بن عمر بن خطاب و چهار هزار تن از نیروهایش، از جناح راست لشکر معاویه بر ربیعه که به فرماندهی عبدالله بن عباس در جناح چپ لشکر امام (ع) بودند حمله برد تا اینکه سرانجام حمیریان پس از بر جا گذاشتن تلفات سنگین و کشته شدن ذی الکلاع و عبیدالله بن عمر، شکست خورده، عقب نشستند.[۱۷۵] نقل است که ذوالکلاع در این نبرد، با عمار یاسر مبارزه‌ها داشت، لکن تردیدی هم در خاطرش نسبت به مخالفت معاویه با امیرالمؤمنین (ع) پیدا شد. روزی در حالی که علی (ع) بین جماعتی از قبایل همدان و حمیر و دیگر همرزمان آنها ایستاده بود، نزدیک اردوگاه سپاه امیرالمؤمنین (ع) رفت، ابونوح حمیری را صدا زده و نزد خود خواند. ابونوح گفت: در چنین موقعی من چگونه اطمینان داشته باشم که نزد تو آیم. ذوالکلاع او را امان داد تا به یکدیگر کاملا نزدیک شدند و ذوالکلاع گفت: ای ابونوح، از تو حدیثی را می‌‌پرسم جواب کافی ده. آیا از پیامبر خدا (ص) شنیدی که فرمود: لشکر عراق و شام یکدیگر را ملاقات می‌‌کنند و یکی بر حق و دیگری باطل است و حق با آن است که عمار در میان آن هاست و عمار را فرقه و گروه ستمکاران می‌‌کشند؟ ابونوح گفت: آری. من این حدیث را از پیامبر اکرم (ص) شنیدم. گفت: اکنون عمار در میان شماست؟ گفت: آری. پرسید: آیا با یاران معاویه هم می‌‌جنگد؟ گفت: از تمام ما شدیدتر و حریص‌تر بر کشتن اصحاب معاویه است. ذوالکلاع پس از استماع این حدیث از ابونوح برگشت و تصمیم گرفت که مردم را علیه معاویه بشوراند؛ زیرا که علی بن ابی طالب (ع) را از خون عثمان بری و معاویه را یاغی تشخیص داد و لکن در همان اثناء کشته شد. معاویة بن ابی سفیان از کشته شدن ذوالکلاع بسیار خوشحال و خرسند شد و پس از شهادت عمار یاسر می‌‌گفت: «اگر فتح کشور مصر به دست من می‌‌شد آن اندازه خرسند نمی‌شدم که از کشته شدن ذوالکلاع خرسند هستم؛ زیرا که اگر زنده می‌‌بود و کشته شدن عمار را می‌‌دید، نصف لشکر مرا به طرف علی بن ابی طالب (ع) سوق می‌‌داد».[۱۷۶] به گفته سید مرتضی علم الهدی(ره)، مخالفت با حضرت علی (ع) در میان حمیریان شایع بود.[۱۷۷]

نقش قبیله حمیر در قیام امام حسین (ع)

از نقش قبیله حمیر در قیام امام حسین (ع) چه در مقدمه این قیام و حضور مسلم در کوفه و چه اصل واقعه کربلا خبر چندانی در دست نیست. شاید بتوان تنها خبر در باب نقش حمیریان پیش از رخداد واقعه عظیم عاشورا را، خبر اجتماع رؤسای قبایل حمیر، نخع، انصار و ربیعه در مسجد کوفه دانست. آنان در این اجتماع از عمر بن سعد – فرمانده سپاه کوفه - پیش از رفتنش به کربلا در خواست کردند تا از مواجهه با فرزند رسول خدا (ص) امتناع ورزد. [۱۷۸]

در جریان واقعه کربلا هم آنچه مشهود است این است که حمیریان در هر دو سوی میدان، نقشی بیشتر و پر رنگ‌تر از دیگر قبایل ایفا نکردند. به طوری که در میان شهدای کربلا، تنها نام یک تن از آنها دیده می‌‌شود و آن هم، انیس بن معقل اصبحی است.[۱۷۹] در آن سوی میدان شاید بتوان چهره بارز این قبیله را خولی بن یزید اصبحی و برادرش شبل دانست. از خولی به عنوان یکی از قاتلین عثمان بن علی (ع) یاد شده است.[۱۸۰] برخی دیگر از منابع نیز او را قاتل جعفر بن علی دانسته و آورده‌اند: «خولی بن یزید اصبحی تیری به شقیقه یا چشم جعفر زد و او را به شهادت رساند».[۱۸۱] برخی از منابع خولی را قاتل سیدالشهداء (ع) معرفی کرده و گفته‌اند کسی که سر امام (ع) را از بدنش جدا کرد خولی بوده است.[۱۸۲] اما برخی دیگر از منابع، او را از اقدام کنندگان به بریدن سر امام حسین (ع) دانسته‌اند و گفته‌اند وی بدین کار اقدام نمود اما چون وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و کنار رفت. در این هنگام شمر بن ذی‌الجوشن یا سنان بن انس[۱۸۳] و به نقلی برادر خولی- شبل بن یزید - پیاده شد و سر امام (ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[۱۸۴] وی همچنین پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش در عصر عاشورا، از سوی عمرو بن سعد فرمان یافت تا همراه با حمید بن مسلم ازدی سر امام حسین (ع) را نزد عبیدالله بن زیاد در کوفه ببرد.[۱۸۵] برادرش شبل هم در کربلا حضور یافت و همان گونه که گفته شد، برخی او را از قاتلان امام حسین (ع) گفته‌اند.[۱۸۶]

حمیریان و قیام توابین

قوم حمیر در قیام توابین نقش عمده ای ایفا نمودند. در واپسین مواقع این قیام و پس از کشته شدن بسیاری از فرماندهان قیام و در شبی که بازماندگان قیام، قصد عزیمت شبانه به کوفه گرفتند، کریب بن زید حمیری در حالی که پرچم بلقا در دست داشت، با جمعی کمتر از صد نفر سوی برخی از توابیان رفته کسانی از حمیر و همدان را که متفرق شده بودند را نزد خود فراهم آورد و ضمن سخنانی از عزم خود در ایستادگی در برابر دشمن گفت تا به مانند برادرانش کشته شود. اطرافیان او نیز اجابتش کردند و با او همراه شدند. او و همراهانش با پرچم خود رفت تا به قوم خود رسید و با پسر ذوالکلاع مواجه شد. آنان با رد امان پسر ذی الکلاع با او وارد جنگ شدند و همگی کشته شدند.[۱۸۷]

أعلام و رجال برجسته حمیر

علاوه بر امرا و پادشاهان این قوم همچون زرعة بن ذی یزن حمیری[۱۸۸] و بسیاری دیگر از ملوک این قوم که در بخش‌های گذشته به نام برخی از آنان پرداخته شد، علما، ادبا، شعرا و امرای بسیاری نیز به قوم حمیر منسوبند که از جمله آنان می‌‌توان به نام: کعب‌ الاحبار،[۱۸۹] ثَور بن یزید کَلاعی، یزید بن منصور، مالک بن اَنس،[۱۹۰] سمیفع بن ناکور بن عمرو معروف به ذوالکلاع حمیری بزرگ حمیریان شام و از همراهان معاویه،[۱۹۱] حوشب بن طخیه حمیری از سران حمیر و از اصحاب رسول خدا (ص)،[۱۹۲] جریر بن عبدالله حمیری فرستاده رسول خدا (ص) به یمن،[۱۹۳] محرز بن شریک بن ذی الکلاع حمیری از شعرای بنام حمیر،[۱۹۴] اسماعیل‌ بن محمد (معروف به سید حمیری از شعرای بزرگ اهل بیت، [۱۹۵]، عبدالله بن یوسف کَلاعی دمشقی، محمد بن وُهَیْب (از شعرا)، مُفضَّل بن ابی‌البرکات، نَشوان بن سعید، احمد بن محمد، سلیمان بن موسی کَلاعی[۱۹۶] اشاره کرد.

از شخصیت‌های بارز و برجسته شیعی حمیر هم می‌‌توان از عبدالله بن جعفر حمیری از روات موثق شیعه و مؤلف کتاب قرب الاسناد،[۱۹۷]محمد بن عبدلله بن جعفر حمیری از محدثان بزرگ شیعی در عصر غیبت صغری[۱۹۸] و برادران محدث او جعفر، حسین و احمد،[۱۹۹] خطاب بن سعید حمیری از اصحاب امام صادق (ع)،[۲۰۰] اسماعیل بن محمد حمیری مکنی به ابوعامر از شعرا و از اصحاب امام صادق (ع)[۲۰۱] و... نام برد.

منابع

پانویس

  1. ابن دُرَید، کتاب الاشتقاق، ج ۲، ص۳۶۱؛ ابن عبدربه، العقدالفرید، ج۳، ص۲۸۵؛ ابی عبیدقاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۳۳۹.
  2. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۰ـ۵۱۱.
  3. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۰ـ۵۱۱.
  4. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۲۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص۲۱۱.
  5. رجوع کنید به حمزه اصفهانی، تاریخ سنی‌ ملوک‌ الارض، ص۱۰۵؛ ابن‌ندیم، الفهرست، ص۸.
  6. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج ۲، ص۱۸، ۵۲.
  7. رجوع کنید به ابن‌درید، کتاب الاشتقاق، ج ۲، ص۳۶۲؛ مسعودی، تنبیه الاشراف، ص۱۵۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۲۹.
  8. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۹۵؛ مسعودی، تنبیه الاشراف، ص۱۵۷.
  9. ابن‌درید، کتاب الاشتقاق، ج ۲، ص۵۲۳؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ذیل «حمر.
  10. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۹۵.
  11. ابن‌درید، کتاب الاشتقاق، ج ۲، ص۳۶۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۲۹.
  12. . ابن قتیبه، المعارف، ص۱۰۳ـ۱۰۴.
  13. رجوع کنید به ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۳۴؛ ابن‌حائک، کتاب الأکلیل، ج ۱، ص۲۰۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۲؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج ۲، ص۵۴،۲۹۰؛ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۰ش.
  14. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۷۸.
  15. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۹۸.
  16. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۵ و ۱۷۷؛ یکی از مخلاف‌های یمن در شمال غربی عَدن قرار دارد. ر. ک محمد بن علی الاکواع، الیمن الخضراء مهد الحضاره، ص۱۱۹.
  17. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، صص ۲۶۴ و ۳۵۶.
  18. ر. ک ابی عبیدقاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۳۴۰؛ ابن عبدربّه، العقد الفرید، ج۳، ص۲۸۶؛ ابن دُرید، کتاب الاشتقاق، ج ۲، ص۵۲۳؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۲، ص۲۷۸.
  19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱،ص ۳۴۱.
  20. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع).
  21. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۶.
  22. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۷.
  23. عمر رضا کَحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۵ ذیل کلمه حمیر.
  24. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۰۰ و ۱۶۸.
  25. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۰۰.
  26. عمر رضا کَحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶ ذیل کلمه حمیر.
  27. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۲۰.
  28. عمر رضا کَحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶ ذیل کلمه حمیر.
  29. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۲۰.
  30. عمررضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع).
  31. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۱۷.
  32. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۱۷.
  33. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۱۷.
  34. Abdal-Muhsin Madaj،M.al-Mad،aj،op.cit،P۶.
  35. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۱۷.
  36. حتی، فلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۱.
  37. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۴۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۶۴۳.
  38. پایگاه اطلاع رسانی حوزه، مقاله پیامبر (ص) و زمامداران حمیر.
  39. برای نمونه رجوع کنید به حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک‌الارض، ص۱۱۴؛ جوهری، الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح العربیة، ذیل «قول»؛ بغدادی، ج ۹، ص۵۶۲
  40. شیخ طوسی، التبیان، ج۴، ص۴۵۲. (ذیل آیه ۷۶ سوره اعراف)
  41. د. اسلام، چاپ اول، ذیل مادّه.
  42. الموسوعة‌الیمنیة، تألیف یوسف محمد عبداللّه، ذیل کلمه «حمیر».
  43. حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک‌الارض، ص۱۱۳ـ۱۱۴، به نقل از محمد بن موسی خوارزمی.
  44. مسعودی تنبیه الاشراف، ص۱۸۶.
  45. رجوع کنید به ابن‌هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۶۰ به بعد؛ ابن‌حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۶۴ـ۳۶۸؛ ابن‌قتیبه، المعارف، ص۶۲۶؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۹۵ـ۲۰۰.
  46. ویسمان، تاریخ باستانی حمیر، ص۴۹۵ و ۴۹۸ (Hermann von Wissmann، «Himyar: ancient history» ،)
  47. ویسمان، تاریخ باستانی حمیر، ص۴۹۴ (Hermann von Wissmann، «Himyar: ancient history» ،)
  48. رجوع کنید به جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۲۶؛ نیز رجوع کنید به الموسوعة‌الیمنیة، تألیف یوسف محمد عبداللّه، ذیل کلمه «حمیر».
  49. سمعانی، الانساب، ج ۵، ص۱۹۷؛ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۰ش.
  50. عمر رضا کَحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶ ذیل کلمه حمیر.
  51. عمر رضا کَحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶ ذیل کلمه حمیر.
  52. رجوع کنید به ابن‌قتیبه، المعارف، ص۶۲۶؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۱۰؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۹۵.
  53. ابن‌سعید مغربی، نشوة‌الطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، ج ۱، ص۹۷ـ۹۸.
  54. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص۴۸.
  55. مسعودی، مروج، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص۴۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۹۵.
  56. الموسوعة‌الیمنیة، تألیف یوسف محمد عبداللّه، ذیل کلمه «حمیر».
  57. برّو، تاریخ‌العرب القدیم، ص۷۹ـ۸۰؛ سید عبدالعزیز سالم، تاریخ‌العرب فی عصر الجاهلیة، ص۱۴۰ـ۱۴۱.
  58. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۷ـ۵۱۸.
  59. ویسمان، تاریخ باستانی حمیر، ص۴۴۸ (Hermann von Wissmann، «Himyar: ancient history» ،)؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۶ـ ۵۱۷.
  60. ویسمان، تاریخ باستانی حمیر، ص۴۴۹ (Hermann von Wissmann، «Himyar: ancient history» ،)؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۸ـ۵۱۹.
  61. رجوع کنید به جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۸؛ صالح احمدعلی، تاریخ‌العرب القدیم و البعثة النبویة، ص۲۹.
  62. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۱۹.
  63. د. اسلام، چاپ اول، ذیل مادّه؛ مؤلف مجهول، الطواف حول‌البحر الاحمر، ص۱۱۰ـ۱۱۵؛ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۰ش.
  64. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۳۵.
  65. ابن‌حائک، کتاب الأکلیل، ج ۸، ص۱۹ـ۲۱؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل «غُمدان»؛ نیز رجوع کنید به حتّی، تاریخ عرب، ص۵۷.
  66. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۶۶.
  67. حِتّی، تاریخ عرب، ص۵۶؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲،ص ۳۸۴.
  68. Lucke Kome
  69. Ibid،p.۱۰۱
  70. D.G.Hogarth،Arabia،Oxford،۱۹۲۲،p.۵
  71. سیدیو، تاریخ العرب العام، ترجمه ی استاد عادل زعیتر، قاهره، ۱۹۴۸،ص۳۸. از میان جنگ‌هایی که میان رومیان و عربها در گرفت، جنگی در محلی که شش روز راه از نجران فاصله داشت رخ داد که ضمن آن تنها به دو لشکر رومیان خسارت وارد آمد. (نک: جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۳۸۸).
  72. Periplus Maris Erythraei
  73. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۱۳۸.
  74. حتی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۴-۷۶.
  75. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۳۷۸.
  76. I.Guidi،L'Arabie anteislamique،p.۶۷
  77. وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۱۹ و ۴۲۶؛ حسن بن احمد همدانی، الأکلیل، ج۸، ص۲۰۷.
  78. حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الأرض و الأنبیاء، ص۸۳.
  79. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۵۹.
  80. فریتس هومل، «التاریخ العام لبلاد العرب الجنوبیه» از کتاب التاریخ العربی القدیم ص۹۸؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۱۴۱.
  81. رجوع کنید به ابن‌هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۴۳۹؛ابن‌حائک، کتاب الأکلیل، ج ۸، ص۲۰۷ـ۲۰۸؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک‌الارض، ص۱۰۸. ناقلان اخبار، فتوحات عظیمی را به او نسبت داده‌اند و چنین پنداشته‌اند که او حمیریان و قبایل قحطان را گرد آورد و به عزم تحقق مقاصد پدران خود و تبایعه ی بزرگ، به لشکرکشی پرداخت و بخش وسیعی از زمین را در نوردید، قدرتش فزونی گرفت، به سوی مغرب یورش برد، و تا دریای مدیترانه پیش رفت. وی در آنجا پسرش، شمر را که به سبب شرابخواری دچار لرزش و رعشه شده بود، «شمر یرعش» نامیده می‌‌شد، از طریق دریا به جانب فرنگ و ساکس [سرزمین قوم ساکسون] گسیل داشت. (وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۲۰) راویان اخبار همچنین گمان کرده‌اند که ناشر النعم با حبشه جنگیده و بر آنها غلبه یافته است (وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۲۰.) و سرزمین ترک، طبرستان، کوههای سغد (وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۲۱) تا سرزمین اقوام کرد، زط، خزر، و فرغان را به تصرف خود در آورده و در دینور چشم از دنیا فرو بسته است. (حسن بن احمد همدانی، الأکلیل، ج۸، ص۲۰۸)؛ پایگاه راسخون، مقاله «حکومت حِمیَریان در یمن»؛ عبدالعزیز سالم، ترجمه باقر صدری نیا.
  82. رجوع کنید به حتّی، تاریخ عرب، ص۶۰؛ برّو، تاریخ‌العرب القدیم، ص۸۲؛ نیز رجوع کنید به تُبَّع.
  83. حتّی، تاریخ عرب، ص۶۰؛ صالح احمدعلی، تاریخ‌العرب القدیم و البعثة النبویة، ص۲۹؛ عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۶۷.
  84. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۷۲؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۴۷۱.
  85. سید عبدالعزیز سالم، تاریخ‌العرب فی عصر الجاهلیة، ص۱۴۴.
  86. وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۲۲؛ حسن بن احمد همدانی، الأکلیل، ج۸، ص۲۱۰. از این رو بدو «اکبر» گفته‌اند که در میان عربها کسی چون او به محافظت آنان برنخاسته است. او خردمندترین و بلندنظرترین و مکارترین پادشاهان در جنگ بود که آنها دیده بودند.
  87. «آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟ نابودشان کردیم که آنان گناهکار بودند» سوره دخان، آیه ۳۷.
  88. رجوع کنید به ابن‌هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۳۲ـ۲۴۸. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۶۴۴؛ قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۵۳۵.
  89. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۲۶.
  90. د. اسلام، چاپ اول، ذیل مادّه. نیز رجوع کنید به حتّی، تاریخ عرب، ص۶۰؛ برخی این حمله را در واقع عکس‌العملی در مقابل حمله پادشاهان حمیر به سواحل شرقی حبشه به شمار آورده و عوامل دینی را در آن دخالتی ندادند.
  91. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۶۰.
  92. سید عبدالعزیز سالم، تاریخ‌العرب فی عصر الجاهلیة، ص۱۴۸. صالح احمدعلی، تاریخ‌العرب القدیم و البعثة النبویة، ص۳۰.
  93. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۱۵۳؛ پایگاه راسخون، مقاله «حکومت حِمیَریان در یمن»؛ عبدالعزیز سالم، ترجمه باقر صدری نیا.
  94. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۲۸ـ۳۱؛ تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص۱۱۷ـ۱۱۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص۵۱-۵۲؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض، ص۱۱۰ـ۱۱۳.
  95. وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۹۹.
  96. حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض، ص۸۷.
  97. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۴۳۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۳۵،؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸۱.
  98. برخی نیز بر این اعتقادند که برخلاف پندار ناقلان اخبار، ذی نواس یهودی نبود بلکه بت پرست بود و اگر تنها بر مسیحیان سخت می‌‌گرفت، و نه بر یهودیان، از این رو بود که او میان انتشار مسیحیت در یمن و افزایش نفوذ بیزانس و حبشه در آن سرزمین، رابطه ای می‌‌یافت. تعداد زیادی از حمیریان بت پرست بودند، آنان در برابر تئوفیلوس راهب، که از جانب امپراتور کنستانتین جهت تبلیغ مسیحیت به یمن اعزام شده بود، به مخالفت برخاستند. اما حمیریان مسیحی، مطابق روایات حبشی، هدایای خود را برای نجاشی می‌‌فرستادند و بدو مالیات می‌‌پرداختند، از این رو طبیعی بود که پادشاه حمیر در مقابل چنین دخالتهایی ساکت ننشیند. (جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳،ص ۱۷۹.) از آنچه در قرآن کریم درباره ی «اصحاب اخدود» آمده است، چنین استنباط می‌‌کنیم که ذی نواس مسیحیان نجران را نه به پذیرش دین یهود بلکه به بازگشت به آیین بت پرستی فرا خواند. برای اینکه مسیحیت و یهودیت در عصر نزول قرآن دو آیین آسمانی بودند و دلیلی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود نداشت. (عمر فروخ، تاریخ الجاهلیة، ص۷۴.) بی‌تردید «اصحاب اخدود» بت پرست بودند و کینه ورزی آنان نسبت به اهل نجران تنها به این علت بود که آنها به خدای یگانه ایمان داشتند. واین نکته در کلام خداوند تعالی بوضوح بیان شده است: «وَ مَا نَقَموا مِنهُم اِلّا أن یُؤمِنُونَ بِاللهِ العزیزِ الحَمیدِ، الّذی لَهُ مُلکُ السَماواتِ وِ الأرضِ، وَ اللهُ عَلی کُلِ شَیٍ شَهید؛ و خشم نگرفتند بر آنان مگر از آن رو که آنها به خداوند عزیز و ستوده ایمان آوردند. خداوندی که پادشاهی آسمانها و زمین از آن اوست، و خداوند بر همه چیز گواه است». (بروج/ ۹)
  99. رجوع کنید به ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۴۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۳۲، ۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص۱۱۹، ۱۲۳.
  100. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق، آن آتش پرهیزم، آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند، و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند» سوره بروج، آیه ۴-۸.
  101. وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۳۰۱. و با اندکی اختلاف: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص۱۲۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۹؛ دینوری، الأخبار الطّوال، ص۶۲.
  102. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۹۲۷.
  103. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸.
  104. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۳۸ـ۳۹، ۴۳ـ۴۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص۵۲-۵۳؛ نیز رجوع کنید به برّو، تاریخ‌العرب القدیم، ص۸۴ـ۸۵.
  105. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۶۴ـ۷۱؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص۵۵-۵۶.
  106. حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک‌الارض، ص۱۱۳.
  107. رجوع کنید به ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۷۱ـ۷۲.
  108. دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۰ش.
  109. حمزه اصفهانی، کتاب‌التنبیه علی حدوث التصحیف، ص۲۰.
  110. رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، فتح‌الباری: شرح صحیح‌البخاری، ج ۶، ص۲۸۶؛ صالحی شامی، سبل‌الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج ۱، ص۴۸۹.
  111. زمخشری، الفائق فی غریب‌الحدیث، ج ۳، ص۱۹۸؛ ابن‌اثیر، النهایة فی غریب‌الحدیث و الاثر، ذیل «طمطم».
  112. رجوع کنید به سمعانی، الانساب، ج ۲، ص۲۷۰.
  113. ابن‌ندیم، الفهرست، ص۸؛ زمخشری، الفائق فی غریب‌الحدیث، ج ۱، ص۱۸۵.
  114. مسعودی، تنبیه الاشراف، ص۸۱.
  115. برای نمونه رجوع کنید به مطهرعلی اریانی، نقوش مسندیة و تعلیقات، ۱۹۹۰؛ نیز رجوع کنید به خطّ؛ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۰ش.
  116. همدانی، تاریخ همدانی، ص۵۹.
  117. ابن کلبی، الاصنام، ترجمه محمد رضا جلالی نایینی، ص۱۱.
  118. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۸۲؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۹، ص۱۲۲. (ذیل آیه ۲۳ سوره نوح)
  119. ابن‌کلبی، الاصنام، ص۱۱، ۵۷ـ۵۸؛ ابن‌حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۳۲۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۸۰ و ج۵، ص۲۸۴ ذیل «بلخع» و «نسر».
  120. عمر رضا کَحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶ ذیل کلمه حمیر.
  121. ابن کلبی، الاصنام، ترجمه محمدرضا جلالی نایینی، ص۱۱-۱۲.
  122. نیز ر. ک. ابن کلبی، الاصنام، ترجمه محمدرضا جلالی نایینی، ص۱۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۴۲.
  123. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۶۰.
  124. فؤاد حسنین، استکمال لکتاب التاریخ العربی القدیم، ص۳۰۲.
  125. البته برخی از منابع هم گرایش پادشاه حمیر به یهودیت را به لشکرکشی او به یثرب و اقامت در آنجا مربوط دانسته‌اند. براساس این روایات، آغاز گرایش حمیر به دین یهود و کنار گذاشتن بت‌پرستی، به دعوت اسعد تبّع و دو عالم یهودی‌ای صورت گرفت که وی آنها را از یثرب به یمن برده بود. (ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹ـ۲۰، ۲۷ـ۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۰۷ـ ۱۰۹؛مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص۵۱)؛
  126. وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۹۶-۲۹۷؛ پایگاه راسخون، مقاله «حکومت حِمیَریان در یمن»؛ عبدالعزیز سالم، ترجمه باقر صدری نیا.
  127. صالح احمد علی، تاریخ‌العرب القدیم و البعثة النبویة، ص۲۹
  128. برای نمونه رجوع کنید به ابن‌قتیبه، المعارف، ص۶۲۱؛ علامه حلّی، تذکرة‌الفقهاء، ج ۹، ص۲۷۶
  129. رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، فتح‌الباری: شرح صحیح‌البخاری، ج ۶، ص۲۵۴؛ شوکانی، نیل‌الاوطار من احادیث سیدالاخیار: شرح منتقی الاخبار، ج ۷، ص۱۴۴
  130. فؤاد حسنین، استکمال لکتاب التاریخ العربی القدیم، ص۳۰۲.
  131. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۲۶؛ صالح احمدعلی، تاریخ‌العرب القدیم و البعثة النبویة، ص۳۰.
  132. رجوع کنید به د. اسلام، چاپ اول، ذیل مادّه.
  133. وهب بن منبه، التیجان من ملوک حمیر، ص۲۹۹.
  134. حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض، ص۸۷.
  135. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳،ص ۱۷۹.
  136. رجوع کنید به ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۴۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۳۲، ۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص۱۱۹، ۱۲۳؛ پایگاه راسخون، مقاله «حکومت حِمیَریان در یمن»؛ عبدالعزیز سالم، ترجمه باقر صدری نیا.
  137. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۱۵۸.
  138. عمر رضا کَحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶ ذیل کلمه حمیر.
  139. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص۳۸۱
  140. Abdal-Muhsin Mad،aj m.al-Mad،aj،op.cit.p۶
  141. Abdal-Muhsin Mad،aj m.al-Mad،aj،op.cit.p۷
  142. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ۵۳۶
  143. عمررضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶.
  144. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع).
  145. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص۳۸۱.
  146. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۶ و ۲۶۴.
  147. رجوع کنید به ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۴، ص۲۳۵ـ ۲۳۷؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۶۴ـ۲۶۵، ۲۸۲، ۳۵۶، ج ۵، ص۵۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص۱۲۰ـ۱۲۲
  148. رجوع کنید به ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۴۰ـ ۵۴۱
  149. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، جلد اول، ص۴۴۴.
  150. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع).
  151. ابن‌حجر عسقلانی، فتح‌الباری: شرح صحیح‌البخاری، ج ۸، ص۷۵ـ۷۶
  152. رجوع کنید به محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲، ص۵۴۰. (ذیل آیه ۲۲۳ سوره بقره)
  153. رجوع کنید به ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ج ۲، ص۲۷۸، ج ۵، ص۲۷۲؛ شریف رضی، المجازات النبویة، ص۳۳۹ـ۳۴۰.
  154. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۴۰.
  155. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲.
  156. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۴.
  157. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۴، ص۵۱.
  158. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۱۵۵؛ معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۶۳-۶۴.
  159. ابن‌عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۱۷، ص۳۸۹.
  160. رجوع کنید به مروزی، کتاب الفتن، ص۲۵۹؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۲، ص۱۴۸، ۱۵۱ـ۱۵۲
  161. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۹۸.
  162. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۴۸.
  163. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص۲۹۸.
  164. این نظام در زمان امارت زیاد بن ابیه به نظام ارباع تغییر یافت به گونه‌ای که کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم شدند و فرماندهانی برای ارباع گردید. ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.
  165. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸.
  166. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.
  167. محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱.
  168. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸.
  169. رجوع کنید به ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۳۶، ۵۴۱، ۵۴۳ـ۵۴۵؛ خلیفة‌ بن خیاط، کتاب الطبقات، ص۲۶۷؛ ابن‌درید، کتاب الاشتقاق، ج ۲، ص۳۶۳؛ سمعانی، الانساب، ج ۲، ص۱۹۳، ج ۳، ص۵۲۸.
  170. ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۴۵.
  171. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۳ـ۴۳۶.
  172. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۳.
  173. رجوع کنید به ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۴۳؛ نصربن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۱۷.
  174. رجوع کنید به ابن‌کلبی، نسب مَعَدّ والیمن‌الکبیر، ج ۲، ص۵۴۰ـ۵۴۱، ۵۴۳؛ نصربن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۲۷، ۲۹۰ـ۲۹۱، ۲۹۷؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۲۸، ج ۵، ص۲۲۷ـ۲۲۸، ۲۳۷.
  175. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۴.
  176. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۱، ص۴۷۴؛ ابن‌عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۱۷، ص۳۹۴؛ پایگاه اطلاع رسانی حوزه، مقاله پیامبر (ص) و زمامداران حمیر.
  177. سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج ۴، ص۶۱.
  178. شمس الدین، انصار الحسین (ع)، ص۱۹۸-۱۹۹.
  179. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۳؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، ص۱۰۸؛ الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین (ع)، ج۲، ص۱۹.
  180. - ابن‌سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۷۶؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۹.
  181. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۷؛ عبدالله البحرانی، العوالم الامام الحسین (ع)، ص۲۸۱.
  182. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۱۹.
  183. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۳؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲؛ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۲۶.
  184. ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۸.
  185. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸.
  186. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۸.
  187. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۰۴.
  188. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه ج۲، ص۵۲۳.
  189. ابن‌قتیبه، المعارف، ص۴۳۰
  190. ابن‌قتیبه، المعارف، ص۴۹۸؛ ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۵۱
  191. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۴.
  192. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۴۱.
  193. ابن‌اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۳۲.
  194. مرزبانی، معجم الشعرا، ص۳۹۱.
  195. سید رضی، المجازات النبویة، ص۴۳.
  196. حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن و قبائلها، ج ۱، جزء۲، ص۸۳ـ۲۸۴؛ خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج ۲، ص۲۸۵
  197. نجاشی، رجال، ص۲۱۹.
  198. نجاشی، رجال، ص۳۵۴-۳۵۵.
  199. نجاشی، رجال، ص۳۵۵.
  200. شیخ طوسی، رجال، ص۲۰۰.
  201. شیخ طوسی، رجال، ص۱۶۱؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۱، ص۲۳۰.