ثروت‌اندوزی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۶۱: خط ۲۶۱:
به سخن دیگر، [[مؤمنان]] هماره می‌‌بایست توجه داشته باشند که کارهای [[افراطی]] همانند ثروت اندوزی می‌‌تواند آنان را به دام [[غرور]] و غفلت افکند و اندک اندک آنان را به سوی کفر و شرک براند. این همان معنای دقیق [[آیه]] نخست [[سوره تکاثر]] است که هشدار می‌‌دهد که [[تکاثر]] و ثروت اندوزی [[انسان]] را از مهماتی چون خدا، [[آخرت]]، اطاعت، [[حساب و کتاب]] باز می‌‌دارد و سرگرم [[زندگی دنیوی]] می‌‌کند.
به سخن دیگر، [[مؤمنان]] هماره می‌‌بایست توجه داشته باشند که کارهای [[افراطی]] همانند ثروت اندوزی می‌‌تواند آنان را به دام [[غرور]] و غفلت افکند و اندک اندک آنان را به سوی کفر و شرک براند. این همان معنای دقیق [[آیه]] نخست [[سوره تکاثر]] است که هشدار می‌‌دهد که [[تکاثر]] و ثروت اندوزی [[انسان]] را از مهماتی چون خدا، [[آخرت]]، اطاعت، [[حساب و کتاب]] باز می‌‌دارد و سرگرم [[زندگی دنیوی]] می‌‌کند.
باشد با [[هوشیاری]] در دام ثروت اندوزی نیافتیم و سرانجامی چون [[طلحه]] وزیبر نیابیم که به سبب [[ثروت]] و [[قدرت]] خویش از [[اطاعت امام]] خارج شدند و در ششمیر بر روی [[امام]] به [[حق]] خویش کشیدند و از [[دین اسلام]] و [[اطاعت خداوند]] بیرون رفتند.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی (مقاله)|غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی]].</ref>
باشد با [[هوشیاری]] در دام ثروت اندوزی نیافتیم و سرانجامی چون [[طلحه]] وزیبر نیابیم که به سبب [[ثروت]] و [[قدرت]] خویش از [[اطاعت امام]] خارج شدند و در ششمیر بر روی [[امام]] به [[حق]] خویش کشیدند و از [[دین اسلام]] و [[اطاعت خداوند]] بیرون رفتند.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی (مقاله)|غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی]].</ref>
==تفاوت [[زهدورزی]] و [[تنبلی]]==
برخی از [[مردم]] [[عادت]] کرده‌اند که دست از کار و [[تولید]] بشویند و تنبلی را به عنوان زهدورزی تعریف کنند. زهدورزی با تنبلی فرق دارد. [[زاهد]] کسی است که با آنکه داراست ولی از [[دارایی]] خویش کمترین استفاده را می‌‌کند و با [[احسان]] و [[ایثار]] [[اجازه]] می‌‌دهد تا دیگرانی که نیازمند هستند از آن بهره مند شوند. این [[نیازمندان]] [[ناتوانان]] و [[مساکین]] و فقیرانی هستند که به هر دلیلی چون [[ناتوانی]] جسمی یا فقدان [[سرمایه]] نمی‌توانند [[مال]] و ثروتی را داشته باشند و از [[نفقه]] سالانه خود و عیال خویش عاجز و [[ناتوان]] هستند.
اما کسانی که تنبلی را زهدورزی دانسته‌اند، هم از نظر مفهومی و هم از نظر مصداقی به [[بیراهه]] رفته‌اند. [[اسلام]] به شدت با هرگونه تنبلی [[مبارزه]] می‌‌کند؛ زیرا [[خلیفه الهی]] یعنی [[جانشین]] او در [[مسئولیت‌ها]] می‌‌بایست به [[وظایف الهی]] خود [[قیام]] کند که سعی و تلاش برای [[آبادانی زمین]] با کار و [[کوشش]] از جمله این مأموریت‌ها در راستای ادای [[وظیفه]] [[خلافت]] است.<ref>{{متن قرآن|وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ}} «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱.</ref>
اسلام همه چیز را در [[دنیا]] و [[آخرت]] در گرو [[کسب و کار]] و سعی می‌‌داند و از [[انسان]] می‌‌خواهد که برای دست یابی به [[کمالات معنوی]] و مادی و [[دنیایی]] و [[اخروی]] [[کار و تلاش]] کند.<ref>نجم، آیات ۳۹ و ۴۰؛ مدثر، آیه ۳۶</ref>
اسلام همان‌گونه که خواهان کار و [[تولید ثروت]] و سرمایه برای دستیابی به [[حکمت]] و [[فلسفه آفرینش]] است، همان اندازه از [[مال]] اندوزی [[بیزاری]] می‌‌جوید و هرگونه [[کنزاندوزی]] را [[حرام]] و [[گناه]] برمی شمارد؛ زیرا چنین رویکرد و حرکتی موجب می‌‌شود تا [[ثروت]] در دست یک عده انباشته شود و دیگران از [[نعمت]] و [[مواهب الهی]] [[محروم]] شده و نتوانند از آن برای [[رشد]] و تعالی خویش استفاده کنند و به [[کمالات]] [[شایسته]] و بایسته خود برسند و از [[آسایش]] و [[آرامش]] بهره مند شوند.<ref>{{متن قرآن|مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}} «آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[مال اندوزی تفاخرگران (مقاله)|مال اندوزی تفاخرگران]].</ref>
==هماز و لماز مال اندوز==
[[خداوند]] در [[آیات]] زیادی از [[قرآن]] بر [[تولید ثروت]] و [[سرمایه]] تاکید می‌‌کند و کار و [[تولید اقتصادی]] را به عنوان قوام [[جامعه]] موردتوجه قرار می‌‌دهد و به عنوان یک [[ارزش]] مهم [[تشویق]] و [[ترغیب]] می‌‌کند.<ref>{{متن قرآن|وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا}} «و دارایی‌هایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کم‌خردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.</ref> اما از [[انسان]] می‌‌خواهد که ثروت را به [[درستی]] در مورد خود و دیگران به کار ببرد. [[شکر نعمت]] آن است که از آن نعمت برای تعالی خود و جامعه استفاده شود. از این رو [[انفاق]] یعنی بخشیدن بخشی از [[مال]] و [[ثروت]] تولیدشده را در دستور کار قرار می‌‌دهد و به عنوان [[زکات]] و [[خمس]] از [[مردم]] می‌‌خواهد تا آن را به مجموعه [[نیازمندان]] با خصوصیات خاصی ببخشند.<ref>{{متن قرآن|ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ}} «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است * همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۲-۳ و آیات دیگر</ref> در [[سوره همزه]] [[خداوند]] به [[مال اندوزان]] اشاره می‌‌کند و وضعیت [[ملکوتی]] و [[باطنی]] آنان را در [[قیامت]] تبیین می‌‌کند و نشان می‌‌دهد که چگونه هماز و لماز با مال اندوزی خود [[آتش دوزخ]] را در [[دل]] و [[جان]] خویش ذخیره می‌‌کنند؛ چون اگر چشم برزخی و ملکوتی داشتند می‌‌توانستند آتشی را در دل‌های خود ببینند که چگونه از درون این حطام مادی [[دنیا]]، شعله می‌‌کشد و گر می‌‌گیرد و فروزان است.
همز و لمز در لغت به معنای زدن است. تفاوت همز و لمز را می‌‌توان در نوع و شکل آن دانست؛ زیرا همز زدن آهسته و نهانی همراه با فشار است هنگامی که مهمیز به شکم اسب زده می‌‌شود تا اسب سرعت گیرد و [[شتاب]] ورزد. این واژه درباره کسی که [[عیب جویی]] نهانی دارد و [[غیبت]] می‌‌کند به شکل مجاز به کار رفته است؛ زیرا غیبت کننده با عیب جویی در [[نهان]]، ضربه ای به حیثیت شخص وارد می‌‌سازد.
اما لمز به ضربه ای آشکار و ظاهر گفته می‌‌شود، مانند ضربه ای که با تازیانه به اسب زده می‌‌شود تا سریع‌تر حرکت کند و شتاب بگیرد. این واژه نیز درباره کسانی که آشکارا به عیب جویی از دیگران می‌‌پردازند به کار رفته است.
اما [[پرسش]] این است که در سوره همزه چه ربطی میان هماز و لماز با [[مال]] اندوز است؟ هماز و لماز که با چشم و زبان یا اشاره و بیان، [[غیبت]] یا [[عیب جویی]] می‌‌کند با مال اندوزی چه ارتباطی دارد؟
باید دانست که میان این دو اصطلاح یعنی غیبت کننده و [[عیب]] جو با بقیه [[سوره]] هیچ ارتباطی نیست؛ زیرا [[خداوند]] ویل و [[دوزخ]] را به هماز و لماز [[وعده]] می‌‌دهد و ایشان را می‌‌ترساند ولی غیبت کننده و عیب جو مگر چه کرده‌اند که سزاوار دوزخ هستند؟ هرچند که آنان [[گناهان]] بزرگی را مرتکب شده‌اند ولی هرگز منظور سوره بیان این معنا نیست؛ زیرا واژه الذی که [[صله]] است برای [[بیان حقیقت]] هماز و لماز آمده است.
به نظر می‌‌رسد که کاربرد مجازی این دو واژه در غیبت کننده و عیب جو دراین سوره رهزن شده و [[مفسران]] را از [[حقیقت]] اصطلاح و [[هدف]] سوره بازداشته است.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[مال اندوزی تفاخرگران (مقاله)|مال اندوزی تفاخرگران]].</ref>
==وای بر [[مال اندوزان]] عیب جو==
با توجه به اینکه دو واژه هماز و لماز از سوی خداوند در [[آیات]] دیگر سوره [[تفسیر]] شده می‌‌توان گفت که مراد هر عیب جویی نیست، بلکه مراد از آن، مال اندوزانی است که دارای دو خصوصیت و ویژگی همز و لمز هستند. خداوند می‌‌فرماید: هماز و لماز کسی است که مال را جمع‌آوری می‌‌کند و سپس به شمارش آن می‌‌پردازد و [[گمان]] می‌‌کند که این [[ثروت]] و مال موجب [[جاودانگی]] اوست.درحالی که چنین [[تصوری]] نادرست است و هماز و لماز [[بینش]] و نگرشی نادرست دارند،؛ چراکه این مال چیزی جز حطمه نیست که [[آتش]] فروزان است که در سینه‌ها شعله می‌‌کشد.
هماز، مال اندوزی است که در [[نهان]] [[ثروت‌ها]] را گرد آورده و در جایی کنز می‌‌کند و آن را تبدیل به سکه‌های زر و سیم کرده و با این کارش به دیگران عیب می‌‌زند.چنین شخصی همچون [[قارون]]، گنج هایش را در بانکی گذاشته و با [[تکاثر]] و نمایش تفاخری گنجینه‌های خود، [[مردم]] را [[خوار]] می‌‌شمارد و آنان را به مال اندوزی [[تشویق]] می‌‌کند.
لماز نیز [[مال]] اندوزی است که آشکار مال خود را به شکل کاخ‌ها، ماشین‌های شیک، هواپیماهای شخصی و مانند آن درمی آورد و با نمایش آن، به [[عیب جویی]] [[مردم]] ندار می‌‌پردازد و آنان را به [[پیروی]] از مسلک خود [[دعوت]] می‌‌کند. در [[حقیقت]] هماز و لماز [[سرمایه]] داران و ثروتمندانی هستند که با مال اندوزی به دو شکل سکه و [[اموال منقول]] یا کاخ و [[اموال غیرمنقول]] به نمایش تفاخری از [[ثروت]] خود می‌‌پردازند و مردم ندار را بدان عیب جویی می‌‌کنند. از این رو [[خداوند]] به تصویرگری وضعیت آنان می‌‌پردازد که برخلاف آنچه که به ظاهر در [[تفاخر]] سکه‌ها و کاخ‌های آنان به چشم می‌‌آید، آنان سوخت [[آتش دوزخ]] [[جان]] خویش را فراهم می‌‌آورند.
به سخن دیگر، دو اصطلاح همزه و لمزه را می‌‌بایست با توجه به توصیفاتی مورد ملاحظه و [[تفسیر]] [[قرارداد]] که در ادامه [[آیه]] آمده است. یعنی اینکه [[مال اندوزان]] سکه اندوز و کاخ نما که ثروت خویش را به نمایش می‌‌گذارند و تنها در [[فکر]] گردآوری و شمارش آن برمی آیند و در [[راه خدا]] [[انفاق]] نمی‌کنند، جز [[بدبختی]] برای خود چیزی نمی‌اندوزند و این ثروت نه تنها آنان را جاودان نخواهد ساخت و موجب [[آسایش]] و [[آرامش روح]] و [[جسم]] شان نخواهد بود بلکه [[روح]] و جسم شان را از درون می‌‌سوزاند و آسایش و [[آرامش]] [[ابدی]] را از آنها سلب می‌‌کند.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[مال اندوزی تفاخرگران (مقاله)|مال اندوزی تفاخرگران]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۶۹: خط ۲۹۴:
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[باده سرمستی در سر ثروتمندان(مقاله)|'''باده سرمستی در سر ثروتمندان''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[باده سرمستی در سر ثروتمندان(مقاله)|'''باده سرمستی در سر ثروتمندان''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی (مقاله)|'''غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی (مقاله)|'''غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[مال اندوزی تفاخرگران (مقاله)|'''مال اندوزی تفاخرگران''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۰

تکاثرگرایان علیه تنافس گرایان

خدا از مردمان می‌‌خواهد تا در کارهای نیک و خیر شتاب کنند و با کندی و کم کاری و پشت گوش انداختن، کار خیر را به تاخیر نیاندازند؛ چراکه شیطان در کمین انسان است تا با تکاهل و تسامح انسان در کارهای خیر و نیک، او را وسوسه کرده و از انجام یا ادامه کار نیک باز دارد. از همین روست که یکی از مهم‌ترین دستورهای اخلاقی قرآن که در قالب حکم فقهی «مستحب» بیان شده است، مسارعت و شتاب در کار خیر و نیک است؛ خدا به صراحت می‌‌فرماید: ﴿وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ[۱] در این آیه بیان شده که «هدف» در مسارعت می‌‌بایست آمرزش الهی و بهشتی باشد که برای متقین فراهم شده است؛ اما بیان نشده است که این هدف با چه ابزاری برای «متقین» فراهم می‌‌شود و متقین چگونه می‌‌توانند به این «هدف» با شتاب دست یابند و برسند؛ اما در آیات پس از این بیان شده است که چگونه می‌‌توان با چه کارهایی به این «هدف» والا دست یافت؛ زیرا خدا در ادامه به بیان صفات متقین می‌‌پردازد تا معلوم دارد که چگونه و با چه کاری می‌‌توان به این «هدف» دست یافت؛ خدا می‌‌فرماید: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ * وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ[۲]

البته خدا تنها به همین بسنده نمی‌کند و از متقین می‌‌خواهد تا افزون بر «شتاب و سرعت» در یک «مسابقه سالم و سازنده» از یک دیگر در کار نیک «سبقت» گیرند: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ[۳] یا می‌‌فرماید: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ[۴] هر چند در این آیات همانند آیات سوره آل عمران، نتیجه و آثار این «مسابقه» بیان نشده بلکه تنها «جهت» و سمت و سوی مسابقه مشخص شده است؛ اما خدا در جایی دیگر به صراحت مشخص می‌‌کند که نتیجه این «مسابقه» با یک دیگر چه خواهد بود: ﴿سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۵]

از نظر قرآن، سرعت در مسابقه سالم و سازنده میان متقین می‌‌بایست به گونه ای باشد که مسابقه دهندگان همانند اسبان مسابقه به «نفس نفس» بیافتند. هدف‌گذاری که برای این مسابقه قرار داده شده در دنیا نیست، بلکه «بهشت الهی» است که همه چیز به عالی‌ترین وجه فراهم شده است؛ خدا پس از بیان برخی از ویژگی‌های بهشت جهت تشویق «مسابقه دهندگان» می‌‌فرماید: ﴿وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ[۶] از نظر قرآن، کسانی که در کارهای خیر و نیک سرعت و شتاب گرفته و با نفس نفس زدن بر آن هستند تا «سبقت» بگیرند و برنده مسابقه باشند، «متقیان»، «مقربان و سابقان» هستند که «زندگی اخروی» را بر زندگی «دنیوی» ترجیح داده و به «ایثار» پرداخته‌اند در حالی که به آن چیز به شدت نیاز اختصاصی داشتند: ﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ[۷]

در برابر این افراد کسانی هستند که دقیقا بر خلاف این افراد، دنیا را بر آخرت ترجیح داده اند: ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا[۸] این گروه از افراد که از آنان با عناوینی چون «اصحاب الشمال» و «اصحاب المشئمه» یاد می‌‌شود، به جای «تنافس» برای آخرت به «تکاثر» برای دنیا می‌‌پردازند، ایثاری را انتخاب می‌‌کنند که دقیقا در تقابل با ایثار متقین است.

تکاثر از نظر فرهنگ قرآنی، به معنای مسابقه دو طرف در فزونی مال و مقام اعتباری دنیوی است.[۹] پس برای افزایش جایگاه ثروت و قدرت و مقامات اجتماعی به انواع ابزارها و وسایل حتی غیر معقول و غیر معمول بهره می‌‌گیرند تا افزایش قدرت و ثروت خویش را به نمایش گذارند، چنان که به شمار مردگان خویش به عنوان ابزار تکاثر توجه پیدا می‌‌کنند؛ زیرا «جمعیت» به عنوان یک عامل قدرت همیشه مطرح بوده است و برای تحقق این «شاخص قدرت» ناچار دست به دامن مردگان در گورستان شده و آنان را در شمار «جمعیت» خویش در می‌‌آورند تا این گونه قدرت نمایی کرده[۱۰] و طرف مقابل را به تسلیم وادار سازند و «تفاخر» نمایند. در حقیقت از نظر قرآن، تکاثر گرایان، قدرت اجتماعی از جهت «جمعیت» و قدرت اقتصادی از نظر میزان ثروت را دو شاخص اصلی برای «تفاخر» دانسته و به آن اهتمام می‌‌ورزند. بر همین اساس دنبال افزایش «جمعیت و ثروت» هستند؛ چنان که به صراحت در رقابت‌های ناسالم خویش به این امر اشاره داشته و می‌‌گویند: ﴿وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ[۱۱]

شگفت این که تکاثرگرایان حتی ممکن است به قیامت و معاد اعتقاد داشته باشند، ولی از آن جایی که بر این باورند چون شاخصه «کرامت» انسان از سوی خدا همان دو عنصر «جمعیت و ثروت» است، در حالی که چنین نیست[۱۲]، در مسابقه تکاثر و تفاخر برای ضربه فنی کردن رقیب، به میزان ثروت و جمعیت اشاره کرده و با تاکید بر آن می‌‌گویند که ما در قیامت وضعیت خوبی خواهیم داشت و عذاب نخواهیم شد.[۱۳] به هر حال، تکاثر گرایان هماره دنبال «جمعیت و ثروت» هستند تا بدان در دنیا تفاخر کرده و قدرت و مناقب اجتماعی و سیاسی را در دست گیرند[۱۴]؛ این در حالی است که از نظر قرآن، چنین چیزی نه تنها سودی برای آخرت آنان ندارد، بلکه حتی مانع نابودی و هلاکت آنان در دنیا نمی‌شود.[۱۵].[۱۶]

تکاثرگرایان فخرفروش

چنان که گفته شد، مهم‌ترین جلوه تکاثرگرایی، تفاخر‌گرایی است؛ زیرا تکاثرگرایان با «جمعیت و ثروت» بر آن هستند تا «تفاخر» اجتماعی پیدا کنند؛ زیرا جمعیت و ثروت را عامل برتری و شاخص اصلی انسانیت می‌‌دادند. البته این اختصاص به تکاثرگرایان کافر ندارد، بلکه از نظر قرآن، حتی کسانی که معتقد به آخرت هستند، ممکن است که به این شاخص‌های دنیوی به عنوان ملاک «کرامت» و برتری بیاندیشند و حتی بگویند که «فقر» نماد «اهانت» از سوی خدا، و «ثروت» نماد کرامت از سوی اوست، به طوری که اگر کسی مال و ثروتی نداشت گمان کند که مورد «اهانت» خدا قرار گرفته و اگر «ثروت» داشته باشد، خدا او را کریم داشته است.[۱۷] بر اساس همین «میزان» و «معیار» داوری است که حتی معتقدان به قیامت ممکن است، برتری خویش را در قیامت اثبات کنند و با تفاخر به فقیران به آنان بفهمانند که می‌‌بایست «تابع» و «مطیع» افکار و رفتار آنان باشند که برخاسته از «فضل الهی» و تکریم او نسبت به ایشان است. پس همان طوری که در دنیا بهره مند از همه امکانات و سعادتمند هستند، در آخرت نیز آنان سعادتمند خواهند بود و هیچ عذاب و رنجی را تحمل نخواهند کرد.[۱۸]

خدا در قرآن از دو باغداری سخن به میان می‌‌آورد که تفاوتی از نظر «جمعیت و ثروت» داشتند؛ در محاوره میان این دو مطالبی مطرح می‌‌شود که شخص بر این باور است که «شاخص» در دنیا و آخرت همین جمعیت و ثروت است؛ چنان که اهل تکاثر می‌‌گوید: ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۱۹] طرف مقابل تأیید می‌‌کند که وضعیت جمعیت و ثروت متفاوت است؛ زیرا می‌‌گوید: ﴿إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا[۲۰] البته قرآن تاکید دارد که اهل تکاثر در حقیقت اعتقادی به قیامت ندارد، از همین روست که با شک و تردید نسبت به آن سخن می‌‌گوید. با این همه می‌‌گوید که حتی اگر قیامتی باشد او در آنجا نیز سعادتمند خواهد بود؛ زیرا ملاک هماره «جمعیت و ثروت» است؛ او می‌‌گوید: ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا[۲۱]

باید توجه داشت که «باور و اعتقاد» نادرست و باطل به این که «ثروت و جمعیت» شاخص «کرامت الهی» و فقدان آن شاخص «اهانت الهی» است، ممکن است حتی مؤمنان را دچار توهم کند و اسباب «تفاخر» اجتماعی را فراهم آورده و خواهان «مناصب» دنیوی بر همین اساس باشند. به این معنا که خود را «ژن برتر» و اهل کرامت الهی دانسته و خواهان «سهم اصلی در قدرت» اجتماعی و سیاسی و نظامی باشند و برای دیگران «حق و حقوقی» در این امر قایل نبوده و حتی اسباب و ابزارهایی را به کار گیرند تا دیگران به مناصب بر اساس شایسته‌سالاری نرسند. از همین روست که اهل کتاب از یهود با چنین اعتقاد و باوری به مخالفت با انتخاب پیامبرشان می‌‌پردازند و به جای شاخص‌های شایسته‌سالاری در مناصب و مقامات اجتماعی، شاخص ثروت و جمعیت را مطرح می‌‌کنند و می‌‌گویند: ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ[۲۲] در امت اسلام نیز برخی از مسلمانان بر اساس همین «شاخص ها» قایل به طبیعی بودن حق خویش در قدرت و مناصب اجتماعی هستند و مال و ثروت خویش به «تفاخر» می‌‌پردازند و دیگران را «ناحق» و خود را همانند یهودیان «احق» برای مناصب اجتماعی می‌‌دانند.[۲۳]

خوشگذرانی و بدمستی تکاثرگرایان

از نظر قرآن، تکاثرگرایان، اعتقادی به آخرت ندارند و اگر هر از گاهی از آخرت سخن می‌‌گویند با «شک»، «ظن» و گمان همراه است.[۲۴] همچنین آنان، شاخص‌های کرامت را «جمعیت و ثروت» می‌‌دانند و برای «تقوای الهی» به عنوان شاخص اصلی کرامت[۲۵] ارزشی قایل نیستند؛ از همین روست که دنبال «لهو» می‌‌روند، که رفتاری بی‌هدف است به طوری که از کارهای اصلی و مهم غافل می‌‌شوند.[۲۶] یکی از جلوه‌های مهم «تکاثرگرایی» و ثروت زیاد آن است که شخص اهل تکاثر، گرفتار «اتراف» می‌‌شود که نوعی رفتار اجتماعی در حوزه اقتصادی است که می‌‌توان از آن به عنوان «خوشگذرانی» و «بدمستی» یاد کرد. رفاه زدگان خوشگذران چون نمی‌دانند چگونه از ثروت و قدرت خویش سود برند، به خوشگذرانی و بدمستی و هنجارشکنی رو می‌‌آورند و «فسق» می‌‌ورزند و کارهایی را انجام می‌‌دهند که رسواساز و زشت و زننده است.

بر همین اساس تکاثرگرایان مترف و خوشگذران نه اعتقادی به خدا و قیامت داشته[۲۷] و نه قوانین و هنجارهای اجتماعی را مراعات می‌‌کنند، بلکه گرایش به فسق دارند و با همین فسق خویش جامعه را به تباهی و نابودی می‌‌کشانند.[۲۸] در چشمان متکاثران مترف، دنیا بسیار زیبا و لذت آفرین است و همه همت خویش را برای بهره‌برداری از انواع لذات مصروف می‌‌دارند؛ بنابراین، هیچ خط قرمز و حدود عرفی و شرعی وقانونی را نمی‌پذیرند و گرفتار لهو و لعب یعنی خوشگذرانی و بازیگری هستند و این گونه فریب دنیا را خورده و از آخرت غافل می‌‌شوند.[۲۹]

تکاثر گرایان هماره با خوشگذرانی خویش از حقایق و آخرت غافل هستند[۳۰] و به کارهای پوچ و بیهوده خویش تا دم مرگ ادامه می‌‌دهند و هنگامی که چشمان خویش را باز می‌‌کنند دیگر فرصت از دست رفته و دوزخ را در برابر خویش می‌‌یابند.[۳۱] آنان زشتی عمل خویش را نمی‌بینند و بدان کور هستند و حتی بر اساس شاخص‌های لذت و لذت‌طلبی، چنان غرق لذات دنیوی می‌‌شوند که هیچ چیزی آنان را بیدار نمی‌کند، مگر مرگ و دیدن دوزخ که دیگر دیر شده است. در اوج جهالت عقلی و علمی زندگی را خویش را تباه می‌‌سازند و گرفتار خسران بزرگ می‌‌شوند.[۳۲]

نسبت انسان و ثروت

ثروت به معنای دارایی‌های مادی که در اختیار بشر قرار می‌گیرد و موجبات آسایش وی را فراهم می‌آورد، همان‌اندازه که می‌تواند به عنوان عامل مهم کمال و نعمت و خیر برای انسان باشد‌، می‌تواند عامل سقوط و هبوط و نقمت برای وی محسوب شود. از این رو می‌توان ثروت را در تحلیل سنجشی و ارزشی، امری خنثی تلقی کرد و از آن به عنوان چاقویی با دو کارکرد متضاد یاد نمود. با این همه به نظر می‌رسد که ثروت به عنوان نعمت و خیر به علل گوناگون دارای وزنه‌ای بیشتر است و کفه آن بیشتر به سوی امری مثبت بودن سنگینی می‌کند؛ زیرا اگر چه به عنوان مهم‌ترین و سخت‌ترین آزمون برای بشر شناخته شده‌، ولی ثروت به سبب آنکه فرآیند تکامل بشری را رقم می‌زند و زمینه بروز کمال و فعلیت بخشی استعدادها را فراهم می‌آورد‌، باید امری مثبت ارزیابی شود هر چند که نمی‌تواند ارزشی بودن را برای شخص به ارمغان آورد.

در این میان نوعی گرایش در انسان موجب می‌شود که حتی ثروت به عنوان امری ضد ارزشی تلقی شود چه رسد که جنبه مثبت بودن خود را حفظ کند. در حقیقت زمانی که نسبت انسان با اموری که نیازهای بشر را از نظر آسایشی بر‌آورده می‌سازد، سنجیده می‌شود‌، مفهوم ثروت شکل می‌گیرد. به این معنا که اگر گرایش انسان به نعمت و امکانات آسایشی یعنی همان ثروت به شکل گرایش کنزی و تکاثری باشد، نه تنها عامل بالندگی و رشد انسان و جامعه نخواهد بود، بلکه به عنوان عامل سقوط و هبوط انسان شمرده می‌شود و از چنین گرایش و تمایل قلبی و باطنی به‌شدت نهی می‌شود؛ زیرا هر چیزی که کرامت و شرافت انسانی را از میان بردارد به عنوان عامل منفی و زیانبار تلقی شده و نزدیکی و عمل بدان حرام، گناه‌، جرم و ضد اخلاقی و هنجاری از نظر عقل و عقلا و شریعت می‌باشد.[۳۳]

مذمت ثروت‌اندوزی

چنان‌که گفته شد ثروت به معنای دارایی و امکانات مادی است که انسان برای دستیابی به کمال و نیز سعادت یعنی آسایش و آرامش بدان نیازدارد. هر چند که نقش ثروت برای رسیدن به آرامش بسیار سست و کم اهمیت است ولی نمی‌توان از نقش آن در تحقق بخشی به آسایش چشم پوشی کرد؛ زیرا مفهوم آسایش با ثروت و دارایی رقم می‌خورد و نیازهای آسایشی و مادی بشر با آن بر آورده می‌شود‌، چنان‌که نیازهای آرامشی و روحی بشر نیز با معنویت بر‌آورده می‌گردد و نقش مادیات و ثروت در آن کم رنگ است. انسان برای اینکه بتواند در مسیر کمالی قرار گیرد و به وظایف خود به عنوان خلیفه خدا عمل کند نیازمند ثروت و دارایی‌های مادی است.[۳۴]

دنیا؛ عامل کمال یا سقوط؟

خداوند در آیاتی چند زمین را به عنوان قرارگاه رشد و بالندگی بشر و مرکز خلافت وی معرفی کرده؛ زیرا انسان در چنین محیطی است که می‌تواند خود را بسازد و به کمالات واقعی و حقیقی‌اش دست یابد. زمین و مادیات، به نفس انسانی فرصت رشد و بالندگی را می‌دهد. در همین آیات این معنا مورد تاکید قرار می‌گیرد که همه آنچه انسان برای رشد و بالندگی و دستیابی به خلافت الهی نیاز دارد در زمین برای وی فراهم شده است. زمین به سبب شرایط خاص خود می‌تواند برای انسان دو نقش متضاد را ایفا کند. به این معنا که هم می‌تواند او را به کمال برساند و یا به سمت هبوط و سقوط سوق دهد. از آنجا که انسان موجود مختار و با اراده‌ای است می‌تواند هر یک از دو راه را انتخاب کند و سر از بهشت و یا دوزخ در آورد.

اینجاست که نسبت انسان به دنیا با توجه به گرایش و انتخاب او سنجیده می‌شود و به عنوان ارزشی و یا ضد ارزشی در می‌آید. به این معنا که اگر انسان از دنیا و نعمت‌های آن برای دستیابی به کمال و بهشت تقرب و رضوان و جنت ذات استفاده کند‌، دنیا نه تنها ضد ارزشی و پست نخواهد بود بلکه مزرعه‌ای بزرگ با همه امکانات برای انسان می‌شود که نتیجه رشد و بالندگی را در آخرت درو خواهد کرد. اما اگر انسان نعمت‌های دنیا را اصالت بخشد و نگاهی ابزاری به آنها نداشته باشد، در دام آن اسیر شده و در آن هبوط و سقوط می‌کند و دوزخ فراق از کمالات جمالی خدا را تجربه خواهد کرد.

در این نگرش به دنیا مسئله تکاثر و ثروت‌اندوزی شکل می‌گیرد و مفهوم ضد ارزشی و هنجاری دنیا‌طلبی و تکاثر خواهی معنا می‌یابد. تکاثر در حقیقت نسبت انسان به دنیا را نشان می‌دهد که در آن شخص به جای آنکه به نعمت‌ها و امکانات مادی دنیا به عنوان ابزار تکامل و بالندگی بنگرد به عنوان امری اصیل توجه می‌یابد و حتی در مقام‌پرستش آن بر می‌آید و آن را خدا و مقصد و معبود خود قرار می‌دهد. البته در مفهوم تکاثر نسبت دیگری نیز نهفته است؛ زیرا این واژه بیانگر این معناست که شخص با دیگری برای ثروت‌اندوزی به رقابت می‌پردازد و می‌کوشد تا در جمع واندوختن ثروت گوی سبقت را از دیگری برباید. از این رو می‌توان گفت کسی که اهل تکاثر و ثروت‌اندوزی است، همانند کسی است که تفاخر می‌جوید و می‌کوشد تا فخر و بزرگی را به دیگری بفروشد و خود را در میدان بزرگی پیشتاز نشان دهد. به هر حال تکاثر در فرهنگ قرآنی به معنای مسابقه دو طرف برای افزایش مال و ثروت و ‌اندوختن دارایی است.[۳۵] از نظر قرآن تکاثر به سبب آنکه به مادیات اصالت می‌بخشد و دنیا را به عنوان مقصد و معبود قرار می‌دهد و از خدا و آخرت غافل می‌گرداند‌، امری ناپسند و گناه است. به این معنا که اگر این مسئله جز همین نتیجه و اثر‌، نتایج و آثار دیگری نداشت در دایره امور مذموم و گناه قرار می‌گرفت؛ این در حالی است که تکاثر آثار زیانبار و نتایج بدتری نیز در حوزه‌ها و ابعاد دیگر زندگی بشر به جا می‌گذارد.[۳۶]

غفلت، برآیند تکاثر

نگرش انسان اگر به مادیات و دنیا و امور دنیوی‌، نگرش اصالت بخشی باشد می‌تواند موجب شود که از خدا و آخرت غافل شود؛ زیرا شخص تحت تاثیر نگرش مادیگرایانه خود‌، برای خداوند اگر نقش آفریدگاری نیز قائل شود و خدا را خالق هستی بداند از نقش پروردگاری او غافل می‌شود و برای جهان فلسفه وجودی و هدفی قائل نمی‌شود و از نقش آخرت و حسابرسی به سبب عدم باور به نقش پروردگاری خداوند آفریدگار غفلت می‌ورزد. شخصی که به دنیا اصالت می‌بخشد، می‌کوشد تا به عناصر اساسی خوشبختی در همین دنیا دست یابد؛ از این رو به جمع‌آوری هر آنچه خوشبختی وی را تأمین می‌کند، می‌پردازد. این‌گونه است که به ثروت و دارایی‌های دنیا به عنوان اصلی‌ترین عامل خوشبختی توجه می‌کند؛ چون بر این باور است که تنها در سایه ثروت است که می‌تواند آسایش و آرامش را به دست آورد و سعادت خود را تضمین کند. نتیجه طبیعی چنین تفکر و نگرشی چیزی جز غفلت از طاعت خداوند و آموزه‌های وحیانی، دین‌، قیامت و رستاخیز، حسابرسی آخرت و مانند آن نمی‌شود. از این رو خداوند اهل تکاثر را انسان‌هایی معرفی می‌کند که از همه این امور تا زمان مرگ که چشمانشان به حقیقت جهان و ربوبیت خداوند باز می‌شود، غافل می‌باشند. قرآن در آیات ۱ و ۲ سوره تکاثر می‌فرماید که تکاثر، شما را از اطاعت خدا و یاد قیامت باز داشته است. در این آیه خداوند با بهره‌گیری از واژه لهو به معنای چیزی که انسان را از مسائل مهم باز می‌دارد می‌کوشد تا این معنا را به انسان گوشزد کند که امور دنیوی و لهوی مهم‌ترین عامل بازدارنده انسان از سرگرم شدن به امور مهم واصلی یعنی خداوند و عبادت و اطاعت از وی می‌باشد.

شیخ طبرسی با توجه به آیه «حتی زرتم المقابر» به این معنا توجه می‌دهد که این غفلتی که انسان به سبب تکاثر‌طلبی بدان گرفتار می‌شود تا زمان مرگ و دیدار گور بیشتر به درازا نمی‌کشد و انسان در هنگام مرگ است که درمی‌یابد که از حقیقت زندگی‌،بسیار دور بوده و از آن غافل بوده است.[۳۷] بی‌گمان غفلت از خداوند و آخرت در رفتارهای انسان تاثیر شگرفی به جا می‌گذارد که از مهم‌ترین آنها می‌توان به بی‌توجهی به قوانین عقلی و عقلایی و شرعی اشاره کرد. انسانی که از خداوند غافل است‌، زیر پا گذاشتن قانون حتی قوانینی که عقل و عقلا برای مدیریت جامعه تصویب و تعیین کرده‌اند برای وی امری عادی و طبیعی می‌شود؛ زیرا شخص می‌خواهد به هر شکلی که شده خوشبختی خود را که در سایه ثروت و قدرت می‌یابد تأمین کند؛ از این رو، تجاوز به حقوق دیگران و زیرپا گذاشتن اصول هنجاری و قوانین اجتماعی به دور از حضور هر عامل بازدارنده ای‌، امری طبیعی برای او قلمداد می‌شود.[۳۸]

نقش تکاثر در غرور و تفاخر

تکاثر و ثروت‌اندوزی که با چنین نگرشی پدید آمده باشد، مهم‌ترین عامل برای تفاخر‌طلبی و غرور انسانی است. بسیاری از مردمان به سبب دارایی و ثروت خویش نسبت به دیگران تفاخر می‌فروشند و خود را بزرگ‌تر و ارزشمندتر از دیگران بر می‌شمارند و دیگرانی راکه از ثروت کمتر برخوردارند و یا در فقر به سر می‌برند انسان‌های بی‌ارزشی می‌دانند. خداوند درآیات ۳۴ و ۳۵ سوره کهف و نیز ۳۴ و ۳۵ سوره سبا تبیین می‌کند که چگونه ثروت‌اندوزی مترفان موجب می‌شود تا برای خود ارزش‌های دروغینی خلق کنند و ثروت و قدرت را معیار سنجش کرامت و شرافت انسانی بر شمارند. بسیاری از اهل تکاثر و مترفان بر این باورند که شرافت و کرامت انسانی در دارایی‌ها و قدرت نهفته است؛ از این رو رفتارهای خود با دیگران را بر اساس همین معیار تنظیم می‌کنند، نسبت به کسانی که دارایی کمتر دارند و یا از دارایی برخوردار نمی‌باشند فخر می‌فروشند و دچار نوعی خود بزرگ بینی و خود پسندی می‌شوند.[۳۹]

ریشه فزون‌طلبی

اگر به آیات قرآن و تحلیل آن درباره خاستگاه ثروت‌اندوزی توجه شود، دو خاستگاه و ریشه مهم می‌توان برای آن یافت. هر چند که سر منشا هر دو از یک نظر عین هم است و می‌توان آن را به بینش‌ها و نگرش‌های انسان نسبت به هستی و جهان و خداوند و ربوبیت وی ربط داد ولی تفاوت‌هایی نیز در این میان می‌توان یافت که بررسی آن مفید و سازنده و راهگشا است. قرآن تحلیل می‌کند که بیشتر کسانی که به تکاثر و ثروت‌اندوزی روی می‌آورند آنهایی هستند که خداوند را منکر می‌باشند و یا آنکه پروردگاری خداوند را به طور مطلق قبول نداشته و برای هستی هدف و آخرت و حساب و کتابی قائل نمی‌شوند. این افراد به طور طبیعی جهان را اصالت می‌بخشند و برای دستیابی به خوشبختی یعنی آسایش و آرامش به کنزاندوزی و تکاثر روی می‌آورند. اما کسانی نیز هستند که با پذیرش ربوبیت و حتی آخرت و حساب و کتاب به دام تکاثر می‌افتند. شما بسیاری از مؤمنان و مسلمانان را دیده اید که با پذیرش اسلام گرفتار تکاثر و ثروت‌اندوزی هستند. علت این امر را باید در شناخت نادرست و نگرش باطل آنان نسب به پروردگاری و مالکیت و ربوبیت و قدرت و علم خداوند جست. بسیاری از مردم علم خداوند به جزئیات زندگی و لحظه به لحظه آن و نیز اراده و قدرت و توانایی او را در هستی به شکلی منکر می‌باشند و یا فراموش می‌کنند هر چند که به زبان و گفتار نمی‌آورند.

از این رو به ثروت‌اندوزی برای تأمین زندگی و امنیت بخشی به خود توجه جدی دارند. همین تفکر و نگرش است که آنان را از حقیقت خداوند و ربوبیت غافل می‌کند و عبادت و اطاعت خداوند را به درستی انجام نمی‌دهند. البته قرآن تحلیل دیگری نیز ارائه می‌دهد که بیانگر تاثیر و تاثر متقابل تکاثر و غفلت در یکدیگر دارد. به این معنا که غفلت از خداوند و حقیقت هستی گاه موجب تکاثر‌طلبی انسان می‌شود و گاه دیگر این تکاثر‌طلبی و ثروت‌اندوزی است که موجب غفلت انسان از خدا و در نتیجه انکار قیامت و کفر و شرک می‌شود. به سخن دیگر، انسان‌های مؤمنی را می‌توان یافت که به خداوند و پروردگاری وی ایمان دارند ولی سرگرم شدن به دنیا و ثروت‌اندوزی‌، آنان را از مسیر اصلی بیرون می‌کند و ‌اندک‌اندک دنیا و ثروت و قدرت برای آنان اصل می‌شود. این همان معنای واقعی الهیکم التکاثر است؛ زیرا این ثروت‌اندوزی است که مردمان را به غفلت از مسائل مهم هستی می‌کشد و بینش آدمی را دگرگون می‌کند و او را به سوی کفر و شرک سوق می‌دهد.

مؤمنان باید توجه داشته باشند که کارهای افراطی همانند ثروت‌اندوزی می‌تواند آنان را به دام غرور و غفلت بیندازد و ‌اندک‌اندک آنان را به سوی کفر و شرک براند. این همان معنای دقیق آیه نخست سوره تکاثر است که هشدار می‌دهد که تکاثر و ثروت‌اندوزی، انسان را از امور مهمی چون خدا، آخرت‌، اطاعت‌، حساب و کتاب باز می‌دارد و سرگرم زندگی دنیوی می‌کند. گروهی از مسلمانان و مؤمنان این‌گونه در دام دنیا و وسوسه‌های شیطانی می‌افتند. خداوند در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره کهف این معنا را روشن می‌کند که چگونه تکاثر به فزونی مال و فرزند موجب می‌شود تا اشخاصی حتی منکر معاد و رستاخیز و حساب و کتاب آن شوند و یا گرفتار غرور و تفاخر شده و رفتارهای ضد هنجاری و اخلاقی را در پیش گیرند. یا در آیه ۳۴ و ۳۷ و ۴۲ سوره کهف و نیز ۳۴ و ۳۵ سوره سبا تبیین می‌کند که چگونه تکاثر به فزونی مال و فرزند و دلبستگی به آنها انسان را به سوی کفر و شرک به پروردگار سوق می‌دهد.

این بدان معناست که همان‌گونه که بینش‌ها و نگرش‌ها در انسان تاثیر می‌گذارد و رفتارها و کردارها را دگرگون می‌کند، همچنین رفتارها و کردارهای نادرست و ناهنجار و افراطی می‌تواند ‌اندک‌اندک در یک فرآیند نگرش و بینش انسانی را نسبت به هستی دگرگون کند. این‌گونه است که در آیات قرآن گاه تکاثر و ثروت‌اندوزی به سبب نوع بینش و نگرش نادرست انسان به هستی و نادیده گرفتن ربوبیت و پروردگاری خداوند است و گاه دیگر تکاثر را عامل تغییر نگرش و بینش انسان بر می‌شمارد تا این‌گونه، از تاثیر و تاثر بینش‌ها در نگرش‌ها‌، و نگرش‌ها در بینش‌ها خبر دهد.[۴۰]

تکاثرگرایی به جای کوثرگرایی

انسان به اموری به عنوان نیازهای طبیعی و ابتدایی نیازمند است. غذا و امنیت و همسر و مانند آنها از ابتدایی‌ترین نیازهای بشر است. اصولا انسان در معنای خوشبختی و سعادت تنها به دو مولفه و عنصر اصلی آسایش و آرامش توجه دارد و اگر این دو امر تأمین شود، خود را خوشبخت عالم می‌‌داند.

آسایش به معنای تأمین مواد غذایی، مسکن و خانه، ابزارهای کار و آسان کردن آن، چون انواع ماشین‌های حمل و نقل، رختشویی، پخت و پز، گرمایشی و سرمایشی، ارتباطی و مانند آنها است. از آن جایی که تأمین این امور نیازمند پول و ثروت است، انسان گرایشی به ثروت اندوزی و کسب مال و ثروت پیدا می‌‌کند تا در تأمین این ابزارهای آسایشی ناتوان و درمانده نباشد. اما این گرایش گاه چنان شدید می‌‌شود که به یک بیماری به عنوان بیماری کنز و تکاثر تبدیل می‌‌شود.[۴۱] و کنز اندوزی و تکاثرگرایی به عنوان یک بیماری به این معناست که خود داشتن ثروت و گردآوری و شمارش اعداد ثروت و مال به یک امر محبوب و هدف اصلی تبدیل شده و حتی شخص نه تنها حاضر به بخشش آن به دیگری نیست، بلکه حاضر نیست تا به خودش هزینه کند. خداوند بیان می‌‌کند که برخی از انسان‌ها چنان به اموری علاقه مند می‌‌شوند که محبت به آن چیز حتی از محبت به خدا نیز فراتر می‌‌رود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ[۴۲]

از جمله مواردی که انسان بسیار دوست می‌‌دارد، دوستی مال و ثروت است. همین محبت زیادی به مال و اموری غیر از محبت خدا موجب می‌‌شود که مسیر زندگی انسان به طور کامل تغییر کند،[۴۳] اینان به جای آنکه خداوند را هدف و محبوب خود قرار دهند و در مسیر خدایی شدن گام بردارند،[۴۴] به سمت این امور می‌‌روند و پشت به خدا به سمت این محبوب‌های می‌‌روند تا جایی که نفس خودشان را خدا و معبود خویش قرار می‌‌دهند.[۴۵] اینان در مال دوستی افراط می‌‌کنند، چنان که دیگر آخرت را در همین دنیا و آسایش ابدی را در همین جا می‌‌جویند. از همین روست که به جای کوثر که زیادی در خیر است، در تکاثر یعنی زیاد در دنیاگرایی سرمایه‌گذاری می‌‌کنند؛ شکی نیست که دنیا خود مزرعه و کشتزار و مقدمه ای برای آخرت است و این کشت و کار ما در آخرت درو می‌‌شود و اگر بخواهیم در دنیا آن را درو کنیم مانند محصول نارس را درو کردن است. از این روست که اهل تکاثر میوه خام و نارس دنیا را می‌‌خورند و با هر لذتی که می‌‌برند یک تلخی نیز نوش جان می‌‌کنند.[۴۶]

تقسیم روزی در دنیا

بر اساس آموزه‌های قرآنی روزی هر آفریده ای از جمله هر انسانی تقسیم شده است. خداوند برای هر چیزی از جمله رزق خزائنی قرار داده و به میزانی که حکمت الهی و مصحلت مخلوق است به او می‌‌دهد.[۴۷] بنابراین، هر انسانی آن چه روزی‌اش باشد به او خواهد رسید و تلاش بیش‌تر او نتیجه بیش تری نخواهد داشت. افزون بر این باید توجه داشت که خیر هر کسی آن است که به او می‌‌رسد و از آن برای تعالی و تکامل خویش بهره می‌‌برد. ممکن است کسی بسیار بیاندوزد ولی هیچ بهره ای نبرد؛ زیرا هزار درد و بیماری دارد و یا ناتوان است که از ثروت میلیاردی خود بهره برد. این گونه است که تنها تکاثرگری است که نه خود می‌‌تواند بخورد و بهره گیرد بلکه یا دزدی به غارت برد یا وارث بخورد بی‌آنکه از سود دنیوی آن بی‌بهره بوده و هیچ بهره ای نیز در آخرت برای خود نیاندوخته است.

اگر انسان بداند که خداوند به هر کسی به میزانی که حکمت و مصحلت اقتضا می‌‌کند می‌‌دهد، دیگر نمی‌بایست خود را به رنج افکند و بیش از اندازه حرص زند. خداوند براساس همان حکمت و مصلحت گاهی به شخص بیش‌تر یا کم‌تر می‌‌دهد، یا حتی گاهی به دیگری بیش از اندازه می‌‌دهد و درباره دیگری خیلی کم‌تر می‌‌دهد، تا آزمونی برای دو طرف باشد؛ یعنی ببیند که آیا دارنده بیش‌تر به کم‌تر از خود کمک می‌‌کند و اطعام می‌‌نماید یا آنکه آن را کنز می‌‌کند بی‌آنکه خود استفاده ای برد؛ زیرا احسان و انفاق و اطعام در مکتب الهی به معنای بهره‌مندی شخص از آن مال است؛ زیرا این گونه در بانک الهی برای آخرت خود ذخیره می‌‌کند؛ اما آن چه که خود در این دنیا خورد که بر باد رفت و چیزی نماند مگر آنکه با آن خوردن به عبادتی پرداخته و کاری برای خلق انجام داده باشد، و اما آن چیزی که خیرات و مبرات کرد برای او در نزد خداوند ذخیره می‌‌شود و باقی می‌‌ماند.[۴۸] خداوند می‌‌فرماید که انسان باید به این نکته توجه کند که دارایی و نداریی به معنای اکرام و اهانت نیست؛ پس آنکه دارد به مفهوم اکرام خدا نیست و آنکه ندارد در نزد خداوند خوار نیست.[۴۹]پس انسان نمی‌بایست به داشته‌ها و دارایی‌های خود بیش از اندازه سرمست و فرح و شاد شود؛ چنان که نمی‌بایست در پس نداری اندوهگین و نومید شود.

البته از آیاتی از جمله آیه ۳۶ سوره روم[۵۰] به دست می‌‌آید که انسان گاه به نداری و مصیبتی دچار می‌‌شود که ریشه در رفتارهای باطل و غلط خود دارد؛ زیرا یکی از عوامل کاهش و افزایش روزی بی‌تقوایی است.[۵۱] پس اگر دچار نداری شد باید نگاه کند و به درمان بی‌تقوایی خود بپردازد؛ زیرا چنان که گفته شد یکی از علل دارا و نداری افراد به مسأله حکمت باز می‌‌گردد که از جمله حکمت‌ها این است که انسان را بیدار کند و زمینه توبه و استغفار را فراهم آورد. از این روست که با کارهایی که انسان انجام می‌‌دهد از جمله بی‌تقوایی، فسادی در زمین و آسمان و دریا و خشکی و از جمله زندگی شخص و یا جامعه ایجاد می‌‌شود که تا مردم توبه و استغفار کنند و راه درست را بیابند و به سوی حق بازگردند.[۵۲] از آیات قرآنی از جمله آیه ۳۸ سوره روم به دست می‌‌آید که انسان اگر حقوق مالی خود را به ویژه درباره خویشان و مساکین و در راه ماندگان انجام ندهد، گرفتار تنگ روزی می‌‌شود و خداوند او را این گونه تنبیه می‌‌کند. البته خداوند بسیار رحمان و رحیم است که انسان را در این دنیا تنبیه می‌‌کند تا بیدار شود؛ چنان که رحمان و رحیم است؛ چراکه تنها بخشی کوچک از بازتاب زشت اعمالش را به او نشان می‌‌دهد و او را تنبیه می‌‌کند و اگر می‌‌خواست هم آن چه می‌‌کند را به عنوان واکنش کنش او نشان دهد که وضعیت فلاکت باری پیدا می‌‌کرد.[۵۳].[۵۴]

رباخواری عامل کاهش روزی

یکی از عللی که موجب کاهش روزی می‌‌شود، ربا خواری است. رباخوار با نزول خواری خود نه تنها به مال خویش نمی‌افزاید بلکه مال خویش را در یک فرآیندی از دست می‌‌دهد و در همین دنیا به انواع مصیبت‌ها و بلایای سخت درمان مبتلا می‌‌شود. خداوند رباخوار را دشمن خود معرفی می‌‌کند که به جنگ خدا آمده است.[۵۵] چنین شخصی به دلیل اعلان رسمی جنگ با خدا، می‌‌بایست خود را آماده همه بلایا و مصیبت‌ها کند؛ زیرا سلامتی جسم و روح عنایت الهی است و چون رباخوار به جنگ رسمی خداوند رفته، نخستین پاتک خداوند به او این است که سلامت جسم و روح را از او می‌‌گیرد و او را به جنون و دیوانگی مبتلا می‌‌کند که نخستین علائم و نشانه‌های آن افسردگی و دلمردگی است.

از نظر قرآن بر اساس آیه ۴۱ سوره روم که درسیاق مسأله ربا مطرح شده می‌‌توان گفت که بسیاری از بلایای اجتماعی و فساد در زمین به دلیل، همین رویه شوم رباخواری است؛ زیرا این عمل زشت در جایی ریشه می‌‌داوند که مردم در مسیر باطل قرار گرفته‌اند و حاضر به احسان و انفاق و پرداخت زکات مال خود نیستند. همچنین هر ربادهنده ای یک ربا گیرنده ای دارد که هر دو با این کار خود و خانواده را به بلا و مصیبت دچار می‌‌کنند. این گونه است که باید گفت که بسیاری از بیماری‌ها و مشکلات و دردها و مصیبت‌های جامعه به دلیل همین فرهنگ رباخواری پدیدار می‌‌شود. رباخوار گمان می‌‌کند که با رباخواری سود و بهره ای گرفته و به مال و ثروت خویش افزوده است، در حالی که چنین نیست و در حقیقت سوراخ دعا گم کرده است؛ زیرا او با این کارش هرگز به ثروت خود در واقع نیافزوده است؛ چراکه داشتن مال و ثروت و تکاثر آن به معنایی بهره‌مندی از آن نیست. از این روست که خداوند در باره این مال و ثروت تعبیر به خیر نمی‌کند، بلکه آن را شر می‌‌داند؛ یعنی نعمتی است که خودش بلای جان شخص می‌‌شود و شخص هیچ خیری از آن نمی‌برد؛ چراکه خیر به معنای امری است که انسان از آن سود می‌‌برد و برای رشد و آسایش و آرامش خویش بهره می‌‌گیرد. رباخوار تنها بر ثروت خود می‌‌اندوزد و هیچ خیری در دنیا و آخرت از آن نمی‌بیند؛ زیرا با ابزار باطل و مال حرام خیری نمی‌توان کسب کرد.[۵۶]

زکات راه افزایش ثروت

خداوند هر گاه از امری نهی می‌‌کند و آن را به عنوان منکر معرفی می‌‌کند، جایگزینی نیز معرفی می‌‌نماید؛ زیرا اگر یک امر طبیعی و برای برآورد یک نیاز طبیعی باشد، لازم است که جایگزینی در همان حد یا حتی آسان‌تر و بهتر معرفی کند که هم قابل دسترسی همگانی باشد و هم برکات و اثار آن بیش‌تر باشد. به عنوان نمونه حضرت لوط(ع) مردم را از هم جنس بازی باز می‌‌داشت و در همان حال جایگزین عینی معرفی کرده و فرموده است که این دختران من.[۵۷] از آن جایی که انسان نیازمند مال و ثروت برای آسایش است و حتی فقدان آن نیز موجب آرامش‌زدایی می‌‌شود، خداوند وقتی از ربا به عنوان راه باطل و نادرست برای ثروت اندوزی یاد می‌‌کند، جایگزین مناسبی نیز قرار می‌‌دهد که همان زکات است؛ زکات در لغت به معنای نمو و رشد است؛ چنان که واژه ربا به عنوان پرورش دادن است. پس اگر رشد و نموی را در ثروت بخواهیم می‌‌بایست زکات پرداخت کرده و واجبات مالی خود را ادا کنیم نه این که با دادن پول به دیگری و رباخواری و نزول خواری آن را افزایش دهیم که در اصل کاهش دادن است.

شگفت این که ظاهر هر دو کار یعنی زکات و ربا خلاف یک دیگر است؛ یعنی ظاهر زکات دادن بخشی از مال بی‌هیچ سودی به دیگری است، در حالی که دادن ربا در ظاهر دادن پول و گرفتن زیادتر در هنگام پس گرفتن است. اما از نظر قرآن، زکات با آنکه ظاهر از دست دادن مال است، در باطن افزایش ثروت و مال است؛ و ربا با آنکه ظاهرش افزایش مال است، در باطن کاهش مال وثروت است؛ زیرا برکت و افزایش را خداوند می‌‌دهد نه دیگری.

خداوند می‌‌فرماید: ﴿وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ رِبًا لِيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ[۵۸] پس بر اساس این آیه، افراد سطحی و کوته‌بین، ثروت حاصل از ربا را افزایش مال می‌پندارند، اما در پیشگاه خدا چیزی بر مال آنها افزوده نمی‌شود، بلکه، زکات، در راه خداست که ثروت را افزایش می‌دهد. امام باقر(ع) فرموده اند: «وَ الزَّكَاه تَزِيدُ فِي الرِّزْق»؛ زکات موجب افزایش روزی می‌‌شود.[۵۹] این همان مفهوم برکت است که در آیات و روایات بیان شده است.

امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «عَلَي كُلِّ جُزْءٍ مِنْ اَجْزَائِكَ زَكَاةٌ وَاجِبَةٌ للهِ عزَّوجلَّ بَلْ عَلَي كُلِّ شَعْرَةٍ، بَلْ عَلَي كُلِّ لَحْظَةٍ! فَزَكَاةُ الْعَيْنِ النَّظَرُ بِالْعِبرَةِ وَ الْغَضُّ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَا يُضَاهِيهَا وَ زَكاةُ الْاُذُنِ اسْتِماعُ الْعِلْمِ وَ الْحِكمَةِ وَ الْقُرْآنِ و فوائد الدين من الحكمة و الموعظة و النصيحة و ما فيه نجاتك بالاعراض عما هو ضده من الكذب و الغيبة و اشباهها...»؛ بر هر جزئی از اجزای بدن تو دادن زکاتی در راه خدای بزرگ واجب است، بلکه بر هر تار مویی، پس زکات چشم، نگریستن برای عبرت گرفتن است، و چشم پوشیدن از نامحرم و شهوات‏، زکات گوش، شنیدن علم و حکمت و قرآن است، و حکمتهای مفید دینی و پند و اندرز نجاتبخش، بهمراه دوری گزیدن از آنچه بر ضد اینهاست، یعنی دروغ و غیبت و نظایر آنها، زکات زبان، اندرز دادن به مسلمانان و بیدار کردن غافلان است، و ذکر و تسبیح بسیار گفتن، زکات دست، بخشندگی و سخاوت است از آنچه خدا به تو انعام کرده است، و بکار گرفتن آن در نوشتن علوم، و رهنمودهایی که مسلمانان در طاعت خدای متعال از آنها بهره‏مند شوند؛ و همچنین به کار نبردن آن در هر کار بد و هر اقدام شر، زکات پا، کوشش در انجام دادن حقوق خدای متعال است، یعنی رفتن به دیدن صالحان، و حضور در مجالس ذکر، و کوشش در اصلاح امور مردمان، و صله رحم، و جهاد، و هر چه صلاح قلب و سلامت دین تو در آن باشد».[۶۰].[۶۱]

کارکردهای متضاد ثروت

امور مادی و دنیوی، کارکردهای متضادی دارند. از این رو، می‌‌تواند عامل عروج یا سقوط آدمی شود. همان چیزی که بستری برای تحقق خدایی و متاله شدن بشر است،‌ همان چیز می‌‌تواند موجب تباهی و نابودی وی شود. این که آیات قرآنی، به دنیا با دو رویکرد متضاد نگاه می‌‌کنند و در همان حال که آن را فرصت استثنایی برای بشر جهت رسیدن به مقام خلافت الهی بر می‌‌شمارد، مهم‌ترین مانع در سر راه این هدف می‌‌داند، به این معناست که در هر امر دنیوی برای انسان مسیر تقوا و فجور وجود دارد.[۶۲]

از نظر قرآن، ثروت و اقتصاد نیز کارکردهای متضادی با توجه به نوع تعامل و بهره‌برداری انسان از آن دارد. همین اقتصاد و ثروت مهم‌ترین عامل برای انجام تکالیف و مأموریت‌های بشری در زمین و در همان حال مهم‌ترین موانع در سر راه کمال یابی بشر می‌‌باشد. دنیا و ثروت زمانی که در مسیر شکرگزاری یعنی رسیدن به کمال مطلق، متاله، خدایی و ربانی شدن مورد استفاده قرار گیرد، بهترین ابزار در دست انسان است؛ اما اگر موجبات سرمستی و سرگرم شدن به آن و گمراهی از هدف و یا دور شدن از آن را فراهم آورد،‌ بدترین دشمن انسان و انسانیت خواهد بود.[۶۳]

ثروت،‌ به عنوان هدف

نگره انسان به هر چیزی به آن معنای خاصی را می‌‌بخشد. زاویه نگرش انسان به هر چیزی همان نیت و انگیزه وی را نیز شکل می‌‌دهد. بر این اساس، نیت انسان به امور دینوی می‌‌تواند ابزاری یا اصیل باشد. به این معنا که هر چیزی می‌‌تواند برای انسان به عنوان اصل و هدف غایی مطرح باشد یا به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار گیرد. بر پایه آموزه‌های وحیانی قرآن، هدف از آفرینش انسان، رسیدن به مقام خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت است. بر این اساس، دنیا و زندگی دنیوی برای انسان تنها یک فرصت استثنایی برای شدن است و هدف اصلی در دنیا تحقق نخواهد یافت؛‌ بلکه دنیا گذرگاه و ابزار رسیدن است. آن چه اصالت دارد و می‌‌بایست به عنوان غایت مورد نظر قرار گیرد، خدایی شدن و ظهور در مظهریت و رسیدن به کمال مطلق در آخرت است.

بر اساس این نگره قرآنی، ثروت و اقتصاد هر چند که ابزاری بسیار مهم و کار آمد و حتی به عنوان قوام جامعه[۶۴] می‌‌باشد، ولی هرگز اصیل و هدف غایی شمرده نمی‌شود و نگاه انسان می‌‌بایست به آن، نگاه ابزاری باشد. با این همه برخی از انسان‌ها بر خلاف فلسفه آفرینش فکر و عمل می‌‌کنند. این گونه است که دنیا و ثروت برای آنان اصالت می‌‌یابد و به عنوان هدف غایی شناسایی می‌‌شود و تمام تلاش انسان مصروف این می‌‌گردد تا به آن دست یابد؛ زیرا کمال خود را در آسایش و آرامشی می‌‌داند که در سایه ثروت و اقتصاد شکوفا به دست می‌‌آید.[۶۵]

ثروت، مایه لهو و بیهودگی

ثروت برای کسانی که دنیا و زندگی آن اصل می‌‌باشد، هدف غایی شناخته می‌‌شود و تمام تلاش این کسان مصروف آن می‌‌گردد تا ثروتی را جمع آورند و با آن سعادت و خوشبختی خود را در دنیا تضمین کنند. این گونه است که تمام توانایی‌ها و استعدادهای سرشته در ذات خویش را برای تولید بیش‌تر ثروت و انباشت آن مصروف می‌‌دارند. از آن جایی که برای آخرت اصالتی قایل نیستند و هدف دیگری را در نظر ندارند، به هر چیزی تمسک می‌‌جویند تا به انباشت ثروت و در حقیقت تضمین سعادت و خوشبختی خود کمک کنند. این گونه است که تجاوز به حقوق دیگران و مصادره ثروت آنان از راه‌های ستمگرانه و بیدادگرایانه امری طبیعی جلوه گر می‌‌شود.

البته برای این که به نوعی از امنیت برسند، برخی از قوانین را مراعات می‌‌کنند. اما تدوین این قوانین و عمل و اجرای آن تنها تا زمانی است که مصلحت اقتضا می‌‌کند و هر گاه شرایط را به گونه ای تحلیل کنند که تجاوز وتعدی به حقوق دیگران، حریم امنیت آنان را مخدوش نمی‌سازد، به این کار ادامه می‌‌دهند و تنها زمانی به قانون پای بندی خود را اعلام می‌‌دارند که تنها در این چارچوب می‌‌توانند سعادت خویش را تأمین و تضمین کنند. کسانی که به ثروت دست یافتند، با تکاثر وانباشت آن می‌‌کوشند تا سعادت خود را تضمین کنند. اما هر گاه این ثروت به اندازه ای باشد که غرق در آن باشند و هیچ گونه احساس کمبود و یا خطری وجود نداشته باشد؛ به گونه ای که هر چه هزینه کنند، این ثروت انبوه آنان را پایانی نیست، در آن زمان سرمست از ثروت به لودگی و بیهودگی گرفتار می‌‌شوند و به لهو و لعب مشغول می‌‌شوند.[۶۶]

باده سرمستی

ثروت برای متنعمان و سرمایه داران بزرگ، همانند زیاده روی در شراب خواری، مستی می‌‌آورد و آنان را به چنان سرمستی می‌‌کشاند که هیچ کس را بنده نیستند و به هیچ قانونی محدود نمی‌شوند. این گونه است که هنجارهای قانونی و ارزشی جامعه را به سخریه می‌‌گیرند. خداوند در آیاتی از این افراد به عنوان مترف یاد می‌‌کند. ترف به معنای تنعم برخورداری از نعمت است و مترف کسی است که از نعمت فراوان و رفاه بسیار برخوردار باشد به گونه ای که او را سرمست سازد و به طغیان کشاند.[۶۷] صاحب مجمع البحرین می‌‌گوید: مترف به کسی گفته می‌‌شود که در استفاده از لذائذ و خوشیها زیاده روی کند و وقتی می‌‌گویند فلانی را نعمت مترف کرده یعنی: او را به طغیان و عیاشی واداشت.

البته مترفان در بسیاری از موارد فرزندان ثروتمندان هستند؛ زیرا جمع‌آوری ثروت نیازمند فعالیت‌های اقتصادی و همت بسیار عالی است. از این رو، بسیاری از ثروتمندان همواره دغدغه جمع‌آوری و شمارش را دارند؛ چراکه آسایش و آرامش و جاودانگی را در آن می‌‌جوید.[۶۸] اما فرزندان ثروتمندان، در آسایش و آرامش رشد می‌‌کنند و رنج و سختی جمع‌آوری ثروت را تحمل نکرده‌اند. اینان چون در ناز و نعمت و بهره‌مندی از لذت‌های بسیار پرورش یافته‌اند و بی‌رنج و درد زندگی را گذرانده‌اند، به عنوان مترف شناخته می‌‌شوند. از این روست که مفسران در تعریف مترف به پرورش شخص در ناز و نعمت و لذت توجه می‌‌دهند.[۶۹] این در حالی است که بسیاری از ثروتمندان در چنین تنعم و لذتی رشد نکرده‌اند؛‌ مگر آنکه ثروتی از گذشتگان به ارث برده باشند.

به هر حال، مترف، به هر سرمایه دار و ثروتمندی گفته نمی‌شود، بلکه مترف کسی است که در ناز و نعمت و لذت پرورش و رشد یافته است،‌ یا مترف کسی است که در نعمت‌های مادی و لذت‌های دنیوی فرو رفته و سرمست از ثروت و لذت از معنویات غافل می‌‌باشد.[۷۰] از تعریفی که بیان شد این معنا به دست می‌‌آید که مترف، کسی است که ثروت او را سرمست کرده و لذت‌های مادی او را از معنویات غافل ساخته است. بر این اساس می‌‌توان گفت مترف کسی است که باده سرمستی در سرش افتاده و لذت دنیا او را از همه چیز به ویژه معنویات و اهداف انسانی و الهی غافل ساخته است.

بنابراین،‌ باده گساران مست ثروت، چیزی جز لذت را نمی‌فهمند و تجربه ای از درد و رنج ندارند و می‌‌توان آنان را انسان‌های بی‌دردی دانست که از انسانیت چیزی جز لذت نمی‌شناسند. از سوی دیگر، بر اساس آن چه گفته شد باید گفت که مترفان، دارای فرهنگ خاص خود هستند؛ زیرا سخن از پرورش یافتن در محیط و فضایی است که جز لذت نمی‌شناسند و تجربه ای ندارد. اینان معنایی که از زندگی و مفهوم آن می‌‌شناسند، لذت و سرمستی است. از این روست که به مال و ثروت‌های خداداد و منشای آن بی‌توجه هستند.[۷۱].[۷۲]

فرهنگ مترفان سرمست از باده لذت

اگر بخواهیم فرهنگ مترفان را بشناسیم می‌‌بایست به این نکته توجه دهیم که آنان قایل به اصالت لذت هستند. آنان از ثروت جز لذت آن نمی‌شناسند و هر چیزی را برای لذت بیش‌تر می‌‌جویند. این گونه است که تنها به هوس‌ها و تمایلات نفسانی خویش پاسخ می‌‌دهند و در اطاعت از هواهای نفسانی تلاش می‌‌کنند. خوشگذرانی به عنوان هدف نهایی و غایی در زندگی آنان مطرح می‌‌باشد.[۷۳] از این روست که دور زدن قانون و هنجارها در میان ایشان یک روش و اصل است؛ زیرا نمی‌توانند در چارچوب قانون و هنجارها به همه خواسته‌های نفسانی و لذت‌های خویش پاسخ دهند. پس روحیه تجاوزگری و تجاوز به قانون و حقوق دیگران و هنجارها در اینان وجود دارد.

از دیگر روحیات ایشان می‌‌توان به روحیه تفاخر و فخر فروشی به دیگران[۷۴]، تکبر و خوبرتربینی و استکبار نسبت به دیگران[۷۵]،‌ مخالفت با آخرت‌گرایی و تاصیل آخرت بر دنیا و قوانین و احکام عقلانی و وحیانی[۷۶]، ستمگری و ظلم به مردمان[۷۷]، غرور و خودپسندی[۷۸] و بدتر از همه فسق و فجور است. به این معنا که در هنجارشکنی چنان بی‌پروا هستند که حتی مراعات ظاهر نمی‌کنند و با پوست اندازی چهره کریه و زشت خویش را به نمایش می‌‌گذارند و به طور علنی و هویدا گناه و بدکاری پیشه می‌‌گیرند.[۷۹] این گونه است سرمستان باده ثروت و رفاه زدگان وادی هوس و قدرت، نه تنها اهل فساد و افساد هستند و زمین و جامعه و محیط زیست و اجتماع را به تباهی برای هوس‌های خویش به تباهی می‌‌کشند.[۸۰] بلکه با رفتارهای زشت و نمایش بدکاری در جامعه،‌هرزگی را دامن زده و ارزش‌های اجتماعی جامعه را به سخریه می‌‌گیرند و فاسقانه رفتار می‌‌کنند.[۸۱]

اگر بخواهیم بر اساس آیات قرآنی و کاربرد واژه اتراف در آیات هشت گانه به یک جمع‌بندی در حوزه فرهنگ و شخصیت مترفان برسیم، باید آنان را عیاشان طغیانگر بدانیم که ثروت آنان را مست کرده و پرورش نادرست و زیاده روی در لذت‌طلبی، عنان اختیار از ایشان بریده است. به تعبیر امیرمؤمنان علی(ع) مترف کسی است که پهلوهایش از پرخوری باد کرده و تنها کارش پر کردن و خالی کردن شکم است. اینان به هیچ چیز رحم نمی‌کنند و حتی مال خدا "بیت المال" را همانند شتری که با ولع، علف‌های بهاری را می‌‌چرد، می‌‌چرند تا آنکه آنچه تابیده بود باز شده و کردارش بر او پیشی می‌‌گیرد و شکم پرستی او آشکار می‌‌گردد.[۸۲]

ابن خلدون در فصل هیجدهم باب دوم از مقدمه تاریخ خود تحت عنوان «فراخی معیشت و تجمل و فرورفتن در ناز نعمت» می‌‌نویسد که چگونه خداوندان ناز و نعمت و توانگران در آسایش و فراخی معیشت، با روحیه تن پروری عادات می‌‌کنند و شیوه‌های پادشاهی در ساختمانها و پوشیدنی‌های نیکو را در پیش می‌‌گیرند و به عیاشی و طغیانگری مشغول می‌‌شوند و خوی و طبیعت دیگری می‌‌گیرند و این گونه راه تباهی و نیستی را می‌‌پیمایند. در حقیقت انسان‌هایی که تن پروری و عیاشی و تلذذ دنیوی را پیشه خود می‌‌کنند، از انسانیت خارج و بیرون می‌‌روند و همانند حیوانات تنها به تلذذ رو می‌‌آورند و از معنویات و انسانیت غافل می‌‌شوند.

لذت جویی لجام گسیخته و تجمل‌گرایی در زندگی، روحیه مسئولیت‌پذیری و عواطف انسانی را سخت تضعیف یا نابود می‌سازد و در نتیجه مترفان نه توجهی به محرومان و نیازمندان خواهند داشت و نه مشارکتی در کارهای خیر از خود نشان می‌‌دهند. از این روست که خداوند آنان را انسان‌های بخیل[۸۳] معرفی می‌‌کند که تنها در اندیشه تکاثر و جمع ثروت هستند.[۸۴] همچنین شادمانی غرورآمیز آنان در زندگی دنیا به سبب رفاه زدگی و ثروت بی‌شمار که فکر و جانشان را در برگرفته است[۸۵] نمی‌گذارد تا غم و درد دیگران را به خود راه دهند و از روحیه همدردی به دیگران برخوردار نیستند. قرآن کریم در آیه ۷۶ سوره قصص، با اشاره به شادمانی همراه غرور قارون به هنگام رفاه زدگی اش، چنین روحیه ای را مانع کمک قارون به هموطنان خویش و رفع نیازهای اقتصادی آنان می‌داند.‌

زندگی اترافی و اشرافی، از چند جهت فساد اخلاقی و رفتاری در پی دارد. از یک سو غرق شدن در شهوتها و هوسها و زیاده روی در لذات جسمانی، مجالی برای اندیشه در کمالات معنوی و انسانی و توجه به بعد روحی باقی نمی‌گذارد و راه را برای تهذیب اخلاقی می‌بندد.[۸۶] به ویژه آنکه افتادن در دام هوسها و لذت جوییها، نور و نیروی خرد را سخت ناتوان می‌کند و پذیرش دعوت ادیان و مصلحان را دشوار می‌سازد. از این روست که قرآن کریم، یکی از ویژگی مترفان را، انکار حق و اعراض از آن[۸۷] و مقابله با پیامبران و مصلحان اجتماعی بیان می‌دارد[۸۸]. از سوی دیگر، حفظ این موقعیت و تداوم بیشترآن مستلزم یا همراه رذیلتهای اخلاقی همچون آزمندی، طمع و بخل است[۸۹]. از جنبه‌های دیگر، پرداختن به تجملات و کامجوییها نیز غالباً همراه با ناشایستهای اخلاقی و رفتاری همچون فخرفروشی، خودبرتربینی و بی‌بندوباری خواهد بود و از این رو، قرآن کریم، مترفان را مفسد و فاسق معرفی می‌کند.

هنگامی که زرق و برقهای مادّی، پرخرجیها و گرایش به زندگی‌های تجملی گسترش یافت، هزینه‌های مصرف بالامی‌رود و دخل و خرج ناهماهنگ می‌‌شود. این افراد برای همگامی با زندگی و تأمین مخارج متنوع و سنگین آن، خود را ملزم به رعایت ضوابط و ارزشها نمی‌بینند. اینجاست که تجمل و زندگی اشرافی، آشیانه فساد می‌‌شود و در سایه خود، انواع کژیها و مفاسد را پرورش می‌دهد. به هر حال،‌ مترفان در هر جامعه ای منشا غالب مفاسد اجتماعی هستند؛ چراکه در ناز و نعمت و عیش و نوش و هوس غرق هستند. از این روست که هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوش آنها ناهنجار است‌ و به همین دلیل همیشه در صف اول در مقابل پیامبران ایستاده بودند و دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده همیشه بر ضد خود می‌بینند. روی این اصل در آیه ۱۶ سوره اسراء از آنان به خصوص یاد شده است؛ زیرا که ریشه اصلی فساد همین گروه از اجتماع هستند.[۹۰]

به سخن دیگر، باده سرمستی که این گروه از ثروتمندان بی‌درد و رفاه زده سر می‌‌کشند، جز طغیان، فساد، نابهنجاری، بدکاری، زشت کاری، فسق و فجور آشکار و تباهی مطلق برای جامعه ثمری ندارد. از این روست که خداوند به مردمان هشدار می‌‌دهد که از ثروت به درستی بهره گیرند و اجازه ندهند تا ثروت ایشان را به روحیه و فرهنگی سوق دهد که جز تباهی بهره ای ندارد. فرهنگی که در مناطق اعیانی و به تعبیر امروزی بالاشهری رواج می‌‌یابد، برخاسته از فرهنگ اشرافی اترافی است که فرزندان عیاش و طغیانگر تحویل جامعه می‌‌دهد و اسباب زحمت خود و جامعه می‌‌شوند. بیش‌ترین جرم، بدترین، زشت‌ترین و بزرگ‌ترین مجرمان، بزهکاران و هنجارشکنان را می‌‌توان در این طبقه اجتماعی عیاش رفاه زده و طغیان گر یافت که جز اختلال در اصول ارزشی جامعه و هنجارهای اجتماعی و دینی و فرهنگی رفتاری دیگری ندارند. بنابراین، مقابله با رفاه زدگی و اتراف می‌‌بایست در دستور همه مسئولان جامعه به ویژه رهبران و ثروت مندان قرار گیرد تا اجازه داده نشود نسلی پرورش یابند که بیت المال را مانند سبزه بهاری می‌‌چرند و به عیاشی با پول خود و دیگران مشغول می‌‌شوند و طغیان را پیشه خود می‌‌سازند.[۹۱]

نسبت انسان و ثروت

ثروت به معنای دارایی‌های مادی که در اختیار بشر قرار می‌‌گیرد و موجبات آسایش وی را فراهم می‌‌آورد، همان اندازه که می‌‌تواند به عنوان عامل مهم کمال و نعمت و خیر برای انسان باشد می‌‌تواند عامل سقوط و هبوط و نقمت برای وی باشد. از این روست که می‌‌توان ثروت را در تحلیل سنجشی و ارزشی، امری خنثی تلقی کرد و از آن به عنوان چاقویی با دو کارکرد متضاد یاد نمود. با این همه به نظر می‌‌رسد که ثروت به عنوان نعمت و خیر به علل گوناگون دارای وزنه ای بیش‌تر است و کفه آن به سوی امری مثبت بودن بیش‌تر می‌‌چربد؛ زیرا اگر چه به عنوان مهم‌ترین و سخت‌ترین آزمون برای بشر شناخته شده، ولی ثروت به سبب آنکه فرایند تکامل بشری را رقم می‌‌زند و زمینه بروز کمال و فعلیت بخشی استعدادها را فراهم می‌‌آورد، می‌‌بایست امری مثبت ارزیابی شود هر چند که نمی‌تواند ارزشی بودن را برای شخص به ارمغان آورد. در این میان نوعی گرایش در انسان موجب می‌‌شود که حتی ثروت به عنوان امری ضد ارزشی تلقی شود چه رسد که جنبه مثبت بودن خود را حفظ کند. در حقیقت زمانی که نسبت انسان با اموری که نیازهای بشر را از نظر آسایشی بر آورده می‌‌سازد، سنجیده می‌‌شود، مفهوم ثروت شکل می‌‌گیرد؛ در همین نسبت سنجی انسان و نعمت هاست که نوع و کیفیت گرایش خود را به عنوان مهم‌ترین عامل سنجش مطرح می‌‌سازد.

به این معنا که اگر گرایش انسان به نعمت و امکانات آسایشی یعنی همان ثروت به شکل گرایش کنزی و تکاثری باشد، نه تنها عامل بالندگی و رشد انسان و جامعه نخواهد بود، بلکه به عنوان عامل سقوط و هبوط انسان شناسایی و معرفی می‌‌شود و از چنین گرایش و تمایل قلبی و باطنی به شدت نهی و باز داشته می‌‌شود؛ زیرا هر چیزی که کرامت و شرافت انسانی را از میان بردارد به عنوان عامل منفی و زیانبار تلقی شده و نزدیکی و عمل بدان حرام، گناه، جرم و ضد اخلاقی و هنجاری از نظر عقل و عقلا و شریعت می‌‌باشد.[۹۲]

تکاثر‌طلبی و ثروت اندوزی

چنان که گفته شد ثروت به معنای دارایی و امکانات مادیی است که انسان برای دست یابی به کمال و نیز سعادت یعنی اسایش و آرامش بدان نیازدارد. هر چند که نقش ثروت برای دست یابی به ارامش بسیار سست و کم اهمیت است ولی نمی‌توان از نقش آن در تحقق بخشی به اسایش چشم پوشی کرد؛ زیرا مفهوم اسایش با ثروت و دارایی رقم می‌‌خورد و نیازهای اسایشی و مادی بشر با آن بر آورده می‌‌شود، چنان که نیازهای آرامشی و روحی بشر نیز با معنویت بر اورده می‌‌گردد و نقش مادیات و ثروت در آن کم رنگ می‌‌باشد. انسان برای این که بتواند در مسیر کمالی قرار گیرد و همه داشته‌های خویش را فعلیت بخشد و به عنوان عبد ربوبی عمل کند و در مقام خلافت جلوس نماید، نیازمند ثروت و دارایی‌های مادی است.

خداوند در ایاتی بسیار زمین را به عنوان مستقر و قرارگاه رشد و بالندگی بشر و مرکز خلافت وی شمرده است؛ زیرا انسان در چنین محیطی است که می‌‌تواند خود را بسازد و به کمالات واقعی و حقیقی خویش دست یابد. زمین و مادیات به نفس انسانی فرصت رشد و بالندگی را می‌‌دهد. در همین ایات این معنا مورد تاکید قرار می‌‌گیرد که همه آن چه انسان برای رشد و بالندگی و دست یابی به خلافت الهی نیاز دارد در زمین برای وی فراهم آمده است. زمین به سبب شرایط خاص خود می‌‌تواند برای انسان دو نقش متضاد را ایفا کند. به این معنا که می‌‌تواند او را به کمال جمالی برساند و یا به سمت کمال جلالی سوق دهد. از آن جایی که انسان موجود مختار و با اراده ای است می‌‌تواند هر یک از دو راه را انتخاب کند و سر از بهشت و یا دوزخ در آورد. این جاست که نسبت انسان به دنیا با توجه به گرایش و انتخاب انسان سنجیده می‌‌شود و به عنوان ارزشی و یا ضد ارزشی در می‌‌اید. به این معنا که اگر انسان از دنیا و نعمت‌های آن برای دست یابی به کمال جمالی و بهشت تقرب و رضوان و جنت ذات استفاده کند، دنیا نه تنها ضد ارزشی و پست نخواهد بود بلکه مزرعه ای بزرگ با همه امکانات برای انسان می‌‌شود که نتیجه رشد و بالندگی را در آخرت درو خواهد کرد. اما اگر انسان نعمت‌های دنیا را اصالت بخشد و نگاهی ابزاری به آنها نداشته باشد، در دام آن اسیر شده و اخلد فی الارض شده و در آن هبوط و سقوط می‌‌کند و دوزخ فراق از کمالات جمالی خدا را تجربه خواهد کرد.

در این نگرش به دنیاست که مسأله تکاثر و ثروت اندوزی شکل می‌‌گیرد و مفهوم ضد ارزشی و هنجاری دنیا‌طلبی و تکاثر خواهی معنا ومفهوم می‌‌یابد. تکاثر در حقیقت نسبت انسان به دنیا را نشان می‌‌دهد که در آن شخص به جای آنکه به نعمت‌ها و امکانات مادی دنیا به عنوان ابزار تکامل و بالندگی بنگرد به عنوان امری اصیل توجه می‌‌یابد و حتی در مقام پرسش آن بر می‌‌اید و آن را خدا و مقصد و معبود خود قرار می‌‌دهد. البته در مفهوم تکاثر نسبت دیگری نیز نهفته است؛ زیرا این واژه بیانگر این معناست که شخص با دیگری برای ثروت اندوزی به رقابت می‌‌پردارد و می‌‌کوشد تا در جمع ثروت و اندوختن آن گوی سبقت را از دیگری برباید. از این رو می‌‌توان گفت کسی که اهل تکاثر و ثروت اندوزی است، همانند کسی است که تفاخر می‌‌جوید و می‌‌کوشد تا فخر و بزرگی را به دیگری بفروشد و خود را در میدان بزرگی پیشتاز نشان دهد. به هر حال تکاثر در فرهنگ قرآنی به معنای مسابقه دو طرف برای افزایش و فزونی مال وثروت و اندوختن دارایی و گرد آوری آن است.[۹۳] از نظر قرآن تکاثر به سبب آنکه به مادیات اصالت می‌‌بخشد و دنیا را به عنوان مقصد و معبود قرار می‌‌دهد و از خدا و آخرت غافل می‌‌گرداند، امری ناپسند و گناه است. به این معنا که اگر این مسأله جز همین نتیجه و اثر، نتایج و آثار دیگری نداشت در دایره امور مذموم و گناه قرار می‌‌گرفت؛ این در حالی است که تکاثر اثار زیانبار و نتایج بدتری نیز در حوزه‌ها و ابعاد دیگر زندگی بشر به جا می‌‌گذارد.[۹۴]

غفلت برآیند تکاثر

نگرش انسان اگر به مادیات و دنیا و امور دنیوی، نگرش اصالت بخشی باشد می‌‌تواند موجب شود تا از خدا و آخرت غافل شود؛ زیرا شخص تحت تاثیر نگرش مادیگرایانه خود، برای خداوند اگر نقش آفریدگاری و خالقیت نیز قایل شود و خداوند را به عنوان آفریدگار هستی بپذیرد از نقش پروردگاری وی غافل می‌‌شود و برای جهان فلسفه وجودی و هدفی قایل نمی‌شود و از نقش آخرت و حسابرسی به سبب عدم باور به نقش پروردگاری خداوند آفریدگار غافل می‌‌شود. شخصی که به دنیا اصالت می‌‌بخشد، می‌‌کوشد تا به عناصر اساسی خوشبختی و سعادت و مولفه‌های آن در همین دنیا دست یابد؛ از این روست که به جمع‌آوری هر ان چه خوشبختی و سعادت وی را تأمین می‌‌کند، بپردازد. این گونه است که به ثروت و دارایی‌ها دنیا به عنوان اصلی‌ترین عامل خوشبختی توجه می‌‌یابد؛ زیرا بر این باور است که تنها در سایه ثروت است که می‌‌تواند آسایش و ارامش را به دست آورد و سعادت و خوشبختی خود را تضمین کند. اندیشه دست یابی به خوشبختی از طریق ثروت اندوزی و تکاثر موجب می‌‌شود تا شخص از آخرت و جهانی دیگر غافل شود و خدا را نیز به عنوان پروردگار و معبودی شایسته پرستش فراموش کند.

البته ناگفته نماند که این معانی در یک فرآیندی شکل می‌‌گیرد. به این معنا که انسان زمانی که جهان مادی و دنیا را به عنوان تنها جهان واقعی بپذیرد و باوری به جهان دیگر نداشته باشد، از نقش پروردگاری خداوند غافل می‌‌شود، هر چند که ممکن است که برای جهان مادی آفریدگاری را بپذیرد؛ زیرا پذیرش آفریدگار زمانی در رفتار انسانی و نگرش وی نقش ایفا می‌‌کند که خداوند را به عنوان پروردگار بپذیرد و به ربوبیت وی توجه کند. زمانی که انسان پروردگاری خداوند را بپذیرد در می‌‌یابد که جهان دارای هدف و غایتی است که خداوند آفریدگار می‌‌کوشد تا از طریق ربوبیت و پروردگاری خویش آن را تحقق بخشد. در این جاست که آخرت و حسابرسی و پاداش و کیفر معنا و مفهوم می‌‌یابد و عبادت شکل و معنای دیگری به خود می‌‌گیرد. اما اگر شخصی برای جهان مادی خداوند آفریدگاری را در نظر نگیرد و یا برای آفریدگار نقش ربوبیت و پروردگاری قایل نشود؛ در این زمان است که جهان مادی برای وی اصالت می‌‌یابد و ثروت و تکاثر اندوزی برای دست یابی به خوشبختی اصالت و نقش اساسی می‌‌گیرد و انسان را از خداوند و ربوبیت وی غافل می‌‌کند و آخرت جویی و آخرت‌طلبی را از وی سلب می‌‌نماید. نتیجه و برایند طبیعی چنین تفکر و نگرشی چیزی جز غفلت از طاعت خداوند و آموزه‌های وحیانی، دین، قیامت و رستاخیز، حسابرسی آخرت و مانند آن نمی‌شود. از این روست که خداوند اهل تکاثر را انسان‌هایی معرفی می‌‌کند که از همه این امور تا زمان مرگ که چشمانشان به حقیقت جهان و ربوبیت و پروردگاری خداوند باز می‌‌شود، غافل می‌‌باشند. خداوند در آیات ۱ و ۲ سوره تکاثر می‌‌فرماید که تکاثر شما را از اطاعت خدا و یاد قیامت باز داشته است. در این آیه خداوند با بهره‌گیری از واژه لهو که به معنای چیزی که انسان را از مهمات و مسایل مهم باز می‌‌دارد می‌‌کوشد تا این معنا را به انسان گوشزد که کند که امور دنیوی و لهوی مهم‌ترین عامل بازدارنده انسان از سرگرم شدن به امور مهم واصلی یعنی خداوند و عبادت و اطاعت از وی می‌‌باشد.

شیخ طبرسی با توجه به ایه " حتی زرتم المقابر" به این معنا توجه می‌‌دهد که این غفلتی که انسان به سبب تکاثر‌طلبی بدان گرفتار می‌‌شود تا زمان مرگ و دیدار گور بیش‌تر به درازا نمی‌کشد وانسان در هنگام مرگ است که در می‌‌یابد که از حقیقت زندگی بسیار دور بوده واز آن غافل بوده است.[۹۵] بی‌گمان غفلت از خداوند و آخرت در رفتارهای انسان تاثیر شگرفی به جا می‌‌گذارد که از مهم‌ترین آنها می‌‌توان بی‌توجهی به قوانین عقلی و عقلایی و شرعی اشاره کرد. انسانی که از خداوند غافل است و هیچ توجه و التفاتی به آن ندارد، زیر پا گذاشتن قانون حتی قوانینی که عقل و عقلا برای مدیریت جامعه تصویب و تعیین کرده‌اند برای وی امری عادی و طبیعی می‌‌شود؛ زیرا شخص می‌‌خواهد به هر شکلی که شده خوشبختی خود را که در سایه ثروت و قدرت می‌‌یابد تأمین کند؛ از این رو، تجاوز به حقوق دیگران و زیرپا گذاشتن اصول هنجاری و قوانین اجتماعی به دور از حضور هر عامل بازدارنده‌ای، امری طبیعی قلمداد می‌‌شود.[۹۶]

نقش تکاثر در غرور و تفاخر

تکاثر و ثروت اندوزی که با چنین نگرشی پدید امده باشد خود مهم‌ترین عامل برای تفاخر‌طلبی و غرور انسانی است. بسیاری از مردمان به سبب دارایی و ثروت خویش نسبت به دیگران تفاخر می‌‌فروشند و خود را بزرگ‌تر و ارزشمند از دیگران بر می‌‌شمارند و دیگرانی که از ثروت کم‌تر و یا در فقر به سر می‌‌برند انسان‌های بی‌ارزشی می‌‌دانند. خداوند در آیاتی چند از جمله آیات ۳۴ و ۳۵ سوره کهف و نیز ۳۴ و ۳۵ سوره سبا تبیین می‌‌کند که چگونه ثروت اندوزی مترفان موجب می‌‌شود تا برای خود ارزش‌هایی دروغینی خلق کنند و ثروت و قدرت را معیار سنجش کرامت و شرافت انسانی بر شمارند. بسیاری از اهل تکاثر و مترفان بر این باورند که شرافت و کرامت انسانی در دارایی‌ها و قدرت نهفته است؛ از این رو رفتارهای خود با دیگران را بر اساس همین معیار تنظیم و سامان می‌‌دهند. نسبت به کسانی که دارایی کم‌تر دارندو یا از دارایی برخوردار نمی‌باشند فخر می‌‌فروشند و دچار نوعی خود بزرگ بینی و خود پسندی می‌‌شوند. خودبزرگ بینی و خودپسندی و همچنین غرور و تفاخر اثاری در رفتارشناسی اجتماعی از خود به جا می‌‌گذارد که تبیین و تحلیل آن در حوصله این مقاله نیست و امید است که آثار و برایند آن در مقاله دیگر ردگیری و تبیین و تحلیل شود.[۹۷]

ریشه‌ها و برآیند‌ها

اگر به ایات قرآنی و تحلیل آن درباره ریشه‌ها و خاستگاه تکاثر‌طلبی و ثروت اندوزی توجه شود، دو خاستگاه و ریشه مهم می‌‌توان برای آن یافت. هر چند که سر منشا و خاستگاه هر دو از یک نظر همانند ویگانه است ومی توان آن را به بینش‌ها و نگرش‌های انسان نسبت به هستی و جهان و خداوند و ربوبیت وی ربط داد ولی تفاوت‌هایی نیز در این میان می‌‌توان یافت که بررسی آن می‌‌تواند بسیار مفید و سازنده و راهگشا باشد. قرآن تحلیل می‌‌کند که ریشه تکاثر و ثروت اندوزی را می‌‌بایست در بینش و نگرش نادرست انسان به هستی و خدا جست که دو به شکل بروز و ظهور می‌‌کند. گاه انسان چنان که گفته شد اصولا به خداوندی برای هستی باور ندارد و یا اگر دارد پروردگاری و ربوبیت خداوند را منکر می‌‌شود. انکار ربوبیت و پروردگاری خداوند خود به دو شکل می‌‌باشد، گاه اصولا نقشی برای پروردگاری خداوند آفریدگار قایل نیست و گاه دیگر اگر پروردگاری را قایل می‌‌شود یا آن را محدود می‌‌کند و یا دیگران را در این امر شریک می‌‌گیرد. این گونه است که رفتارهای متفاوت و گوناگونی با توجه به بینش و نگرش انسانی شکل می‌‌گیرد.

اصولا بیش‌تر کسانی که به تکاثر و ثروت اندوزی روی می‌‌اورند کسانی هستند که خداوند را منکر می‌‌باشند و یا آنکه پروردگاری خداوند را به طور مطلق قبول نداشته و برای هستی هدف و آخرت و حساب و کتابی قایل نمی‌شوند. این افراد به طور طبیعی جهان را اصالت می‌‌بخشند و برای دست یابی به خوشبختی یعنی آسایش و ارامش به کنزاندوزی و تکاثر‌طلبی روی می‌‌اورند. اما کسانی نیز هستند که با پذیرش ربوبیت و حتی آخرت و حساب و کتاب به دام تکاثر می‌‌افتند. شما بسیاری از مؤمنان و مسلمانان را می‌‌توان بیابی که با پذیرش اسلام گرفتار تکاثر و ثروت اندوزی هستند. علت این امر را می‌‌بایست در شناخت نادرست و نگرش باطل آنان نسب به پروردگاری و مالکیت و ربوبیت و قدرت و علم خداوند جست. بسیاری از مردم علم خداوند به جزئیات زندگی و لحظه به لحظه آن و نیز اراده و قدرت و توانایی او را در هستی به شکلی منکر می‌‌باشند هر چند که به زبان و گفتار نمی‌آورند. از این روست که به ثروت اندوزی برای تأمین زندگی و امنیت بخشی به خود توجه جدی دارند. همین تفکر و نگرش است که آنان را از حقیقت خداوند و ربوبیت غافل می‌‌کند و عبادت و اطاعت خداوند را به درستی انجام نمی‌دهند. البته قرآن تحلیل دیگری نیز ارایه می‌‌دهد که بیانگر تاثیر و تاثر متقابل تکاثر و غفلت در یک دیگر دارد. به این معنا که غفلت از خداوند و حقیقت هستی گاه موجب تکاثر‌طلبی انسان می‌‌شود و گاه دیگر این تکاثر‌طلبی و ثروت اندوزی است که موجب غفلت انسان از خدا و در نتیجه انکار قیامت و کفر و شرک می‌‌شود. به سخن دیگر، انسان‌های مؤمنی را می‌‌توان یافت که به خداوند و پروردگاری وی ایمان دارند ولی سرگرم شدن به دنیا و ثروت اندوزی آنان را از مسیر اصلی بیرون می‌‌راند و اندک اندک دنیا و ثروت و قدرت برای آنان اصالت می‌‌یابد. بسیاری از مسلمانان و مؤمنان این گونه در دام دنیا و وسوسه‌های شیطانی گرفتار می‌‌ایند. خداوند در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره کهف این معنا را روشن می‌‌کند که چگونه تکاثر به فزونی مال و فرزند موجب می‌‌شود تا اشخاصی حتی منکر معاد و رستاخیز و حساب و کتاب آن شوند و یا گرفتار غرور و تفاخر شده و رفتارهای ضد هنجاری و اخلاقی را در پیش گیرند. یا در آیه ۳۴ و ۳۷ و ۴۲ سوره کهف و نیز ۳۴ و ۳۵ سوره سبا تبیین می‌‌کند که چگونه تکاثر به فزونی مال و فرزند و دلبستگی به آنها انسان را به سوی کفر و شرک به پروردگار سوق می‌‌دهد.

این بدان معناست که همان‌گونه که بینش‌ها و نگرش‌ها در انسان تاثیر می‌‌گذارد و رفتار و کردارها را دگرگون می‌‌کند همچنین رفتارها و کردارهای نادرست و نا به هنجار وافراطی می‌‌ تواند اندک اندک در یک فرآیند نگرش و بینش انسانی را نسبت به هستی دگرگون کند. این گونه است که در ایات قرآنی گاه تکاثر‌طلبی و ثروت اندوزی به سبب نوع بینش و نگرش نادرست انسان به هستی و نادیده گرفتن ربوبیت و پروردگاری خداوند است و گاه دیگر تکاثر‌طلبی و ثروت اندوزی را عامل تغییر نگرش و بینش انسان بر می‌‌شمارد تا این گونه از تاثیر و تاثر بینش‌ها در نگرش‌ها و نگرش‌ها در بینش‌ها خبر دهد.

در جوامع اسلامی بسیاری از مردم گرفتار نوع دوم هستند به این معنا که نگرش‌ها و رفتارهای نادرست و افراطی مردم است که موجب می‌‌شود تا بینش‌های آنان نسبت به خداوند و پروردگاری وی دگرگون شود و در یک فرایند در دام شرک و کفر به سبب غفلت از خدا و اطاعت او بیافتند. این همان معنای واقعی الهیکم التکاثر است؛ زیرا این ثروت اندوزی است که مردمان را به غفلت از مسایل مهم و مهمات هستی می‌‌اندازد و نگرش است که بینش آدمی را دگرگون می‌‌کند و او را به سوی کفر و شرک می‌‌کشاند. به سخن دیگر، مؤمنان هماره می‌‌بایست توجه داشته باشند که کارهای افراطی همانند ثروت اندوزی می‌‌تواند آنان را به دام غرور و غفلت افکند و اندک اندک آنان را به سوی کفر و شرک براند. این همان معنای دقیق آیه نخست سوره تکاثر است که هشدار می‌‌دهد که تکاثر و ثروت اندوزی انسان را از مهماتی چون خدا، آخرت، اطاعت، حساب و کتاب باز می‌‌دارد و سرگرم زندگی دنیوی می‌‌کند. باشد با هوشیاری در دام ثروت اندوزی نیافتیم و سرانجامی چون طلحه وزیبر نیابیم که به سبب ثروت و قدرت خویش از اطاعت امام خارج شدند و در ششمیر بر روی امام به حق خویش کشیدند و از دین اسلام و اطاعت خداوند بیرون رفتند.[۹۸]

تفاوت زهدورزی و تنبلی

برخی از مردم عادت کرده‌اند که دست از کار و تولید بشویند و تنبلی را به عنوان زهدورزی تعریف کنند. زهدورزی با تنبلی فرق دارد. زاهد کسی است که با آنکه داراست ولی از دارایی خویش کمترین استفاده را می‌‌کند و با احسان و ایثار اجازه می‌‌دهد تا دیگرانی که نیازمند هستند از آن بهره مند شوند. این نیازمندان ناتوانان و مساکین و فقیرانی هستند که به هر دلیلی چون ناتوانی جسمی یا فقدان سرمایه نمی‌توانند مال و ثروتی را داشته باشند و از نفقه سالانه خود و عیال خویش عاجز و ناتوان هستند. اما کسانی که تنبلی را زهدورزی دانسته‌اند، هم از نظر مفهومی و هم از نظر مصداقی به بیراهه رفته‌اند. اسلام به شدت با هرگونه تنبلی مبارزه می‌‌کند؛ زیرا خلیفه الهی یعنی جانشین او در مسئولیت‌ها می‌‌بایست به وظایف الهی خود قیام کند که سعی و تلاش برای آبادانی زمین با کار و کوشش از جمله این مأموریت‌ها در راستای ادای وظیفه خلافت است.[۹۹]

اسلام همه چیز را در دنیا و آخرت در گرو کسب و کار و سعی می‌‌داند و از انسان می‌‌خواهد که برای دست یابی به کمالات معنوی و مادی و دنیایی و اخروی کار و تلاش کند.[۱۰۰] اسلام همان‌گونه که خواهان کار و تولید ثروت و سرمایه برای دستیابی به حکمت و فلسفه آفرینش است، همان اندازه از مال اندوزی بیزاری می‌‌جوید و هرگونه کنزاندوزی را حرام و گناه برمی شمارد؛ زیرا چنین رویکرد و حرکتی موجب می‌‌شود تا ثروت در دست یک عده انباشته شود و دیگران از نعمت و مواهب الهی محروم شده و نتوانند از آن برای رشد و تعالی خویش استفاده کنند و به کمالات شایسته و بایسته خود برسند و از آسایش و آرامش بهره مند شوند.[۱۰۱].[۱۰۲]

هماز و لماز مال اندوز

خداوند در آیات زیادی از قرآن بر تولید ثروت و سرمایه تاکید می‌‌کند و کار و تولید اقتصادی را به عنوان قوام جامعه موردتوجه قرار می‌‌دهد و به عنوان یک ارزش مهم تشویق و ترغیب می‌‌کند.[۱۰۳] اما از انسان می‌‌خواهد که ثروت را به درستی در مورد خود و دیگران به کار ببرد. شکر نعمت آن است که از آن نعمت برای تعالی خود و جامعه استفاده شود. از این رو انفاق یعنی بخشیدن بخشی از مال و ثروت تولیدشده را در دستور کار قرار می‌‌دهد و به عنوان زکات و خمس از مردم می‌‌خواهد تا آن را به مجموعه نیازمندان با خصوصیات خاصی ببخشند.[۱۰۴] در سوره همزه خداوند به مال اندوزان اشاره می‌‌کند و وضعیت ملکوتی و باطنی آنان را در قیامت تبیین می‌‌کند و نشان می‌‌دهد که چگونه هماز و لماز با مال اندوزی خود آتش دوزخ را در دل و جان خویش ذخیره می‌‌کنند؛ چون اگر چشم برزخی و ملکوتی داشتند می‌‌توانستند آتشی را در دل‌های خود ببینند که چگونه از درون این حطام مادی دنیا، شعله می‌‌کشد و گر می‌‌گیرد و فروزان است.

همز و لمز در لغت به معنای زدن است. تفاوت همز و لمز را می‌‌توان در نوع و شکل آن دانست؛ زیرا همز زدن آهسته و نهانی همراه با فشار است هنگامی که مهمیز به شکم اسب زده می‌‌شود تا اسب سرعت گیرد و شتاب ورزد. این واژه درباره کسی که عیب جویی نهانی دارد و غیبت می‌‌کند به شکل مجاز به کار رفته است؛ زیرا غیبت کننده با عیب جویی در نهان، ضربه ای به حیثیت شخص وارد می‌‌سازد. اما لمز به ضربه ای آشکار و ظاهر گفته می‌‌شود، مانند ضربه ای که با تازیانه به اسب زده می‌‌شود تا سریع‌تر حرکت کند و شتاب بگیرد. این واژه نیز درباره کسانی که آشکارا به عیب جویی از دیگران می‌‌پردازند به کار رفته است.

اما پرسش این است که در سوره همزه چه ربطی میان هماز و لماز با مال اندوز است؟ هماز و لماز که با چشم و زبان یا اشاره و بیان، غیبت یا عیب جویی می‌‌کند با مال اندوزی چه ارتباطی دارد؟ باید دانست که میان این دو اصطلاح یعنی غیبت کننده و عیب جو با بقیه سوره هیچ ارتباطی نیست؛ زیرا خداوند ویل و دوزخ را به هماز و لماز وعده می‌‌دهد و ایشان را می‌‌ترساند ولی غیبت کننده و عیب جو مگر چه کرده‌اند که سزاوار دوزخ هستند؟ هرچند که آنان گناهان بزرگی را مرتکب شده‌اند ولی هرگز منظور سوره بیان این معنا نیست؛ زیرا واژه الذی که صله است برای بیان حقیقت هماز و لماز آمده است.

به نظر می‌‌رسد که کاربرد مجازی این دو واژه در غیبت کننده و عیب جو دراین سوره رهزن شده و مفسران را از حقیقت اصطلاح و هدف سوره بازداشته است.[۱۰۵]

وای بر مال اندوزان عیب جو

با توجه به اینکه دو واژه هماز و لماز از سوی خداوند در آیات دیگر سوره تفسیر شده می‌‌توان گفت که مراد هر عیب جویی نیست، بلکه مراد از آن، مال اندوزانی است که دارای دو خصوصیت و ویژگی همز و لمز هستند. خداوند می‌‌فرماید: هماز و لماز کسی است که مال را جمع‌آوری می‌‌کند و سپس به شمارش آن می‌‌پردازد و گمان می‌‌کند که این ثروت و مال موجب جاودانگی اوست.درحالی که چنین تصوری نادرست است و هماز و لماز بینش و نگرشی نادرست دارند،؛ چراکه این مال چیزی جز حطمه نیست که آتش فروزان است که در سینه‌ها شعله می‌‌کشد. هماز، مال اندوزی است که در نهان ثروت‌ها را گرد آورده و در جایی کنز می‌‌کند و آن را تبدیل به سکه‌های زر و سیم کرده و با این کارش به دیگران عیب می‌‌زند.چنین شخصی همچون قارون، گنج هایش را در بانکی گذاشته و با تکاثر و نمایش تفاخری گنجینه‌های خود، مردم را خوار می‌‌شمارد و آنان را به مال اندوزی تشویق می‌‌کند.

لماز نیز مال اندوزی است که آشکار مال خود را به شکل کاخ‌ها، ماشین‌های شیک، هواپیماهای شخصی و مانند آن درمی آورد و با نمایش آن، به عیب جویی مردم ندار می‌‌پردازد و آنان را به پیروی از مسلک خود دعوت می‌‌کند. در حقیقت هماز و لماز سرمایه داران و ثروتمندانی هستند که با مال اندوزی به دو شکل سکه و اموال منقول یا کاخ و اموال غیرمنقول به نمایش تفاخری از ثروت خود می‌‌پردازند و مردم ندار را بدان عیب جویی می‌‌کنند. از این رو خداوند به تصویرگری وضعیت آنان می‌‌پردازد که برخلاف آنچه که به ظاهر در تفاخر سکه‌ها و کاخ‌های آنان به چشم می‌‌آید، آنان سوخت آتش دوزخ جان خویش را فراهم می‌‌آورند. به سخن دیگر، دو اصطلاح همزه و لمزه را می‌‌بایست با توجه به توصیفاتی مورد ملاحظه و تفسیر قرارداد که در ادامه آیه آمده است. یعنی اینکه مال اندوزان سکه اندوز و کاخ نما که ثروت خویش را به نمایش می‌‌گذارند و تنها در فکر گردآوری و شمارش آن برمی آیند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند، جز بدبختی برای خود چیزی نمی‌اندوزند و این ثروت نه تنها آنان را جاودان نخواهد ساخت و موجب آسایش و آرامش روح و جسم شان نخواهد بود بلکه روح و جسم شان را از درون می‌‌سوزاند و آسایش و آرامش ابدی را از آنها سلب می‌‌کند.[۱۰۶]

منابع

پانویس

  1. «و برای (رسیدن به) آمرزش پروردگارتان و بهشتی به پهنای آسمان‌ها و زمین که برای پرهیزگاران آماده شده است شتاب کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۳.
  2. «همان کسان که در شادی و رنج می‌بخشند و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم‌اند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد * و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟- و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند * پاداش اینان آمرزش پروردگارشان و بوستان‌هایی است که از بن آن جویباران روان است؛ در آنها جاودانند و پاداش اهل کردار، نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴-۱۳۶.
  3. «پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است» سوره مائده، آیه ۴۸.
  4. «در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید» سوره بقره، آیه ۱۴۸.
  5. «به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی پیشگام شوید که پهنای آن به پهنای آسمان‌ها و زمین است، برای کسانی آماده شده است که به خداوند و پیامبرانش ایمان دارند، این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد می‌بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره حدید، آیه ۲۱.
  6. «که مهر آن، مشک است و در چنین چیزی رغبت‌کنندگان باید رغبت کنند» سوره مطففین، آیه ۲۶.
  7. حشر، آیات ۸ و ۹؛ انسان، آیات ۵ تا ۱۰ و آیات دیگر
  8. «بلکه، شما زندگی این جهان را برمی‌گزینید» سوره اعلی، آیه ۱۶.
  9. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۷۰۳، «کثر».
  10. تکاثر، آیات ۱ و ۲
  11. «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد» سوره سبأ، آیه ۳۵.
  12. فجر، آیات ۱۵ تا ۱۷
  13. سبأ، آیه ۳۵
  14. مجمع‌البیان، ج‌۹‌-‌۱۰، ص‌۸۱۱‌-‌۸۱۲‌
  15. توبه، آیه ۶۹
  16. منصوری، خلیل، تکاثر مسابقه برای زراندوزی.
  17. فجر، آیات ۱۵ تا ۱۷
  18. سبأ، آیه ۳۵
  19. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  20. «اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود می‌یابی» سوره کهف، آیه ۳۹.
  21. «و گمان ندارم که رستخیز برپا شود و اگر مرا به سوی پروردگارم باز گردانند جایگاهی از آن بهتر خواهم یافت» سوره کهف، آیه ۳۶.
  22. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  23. منصوری، خلیل، تکاثر مسابقه برای زراندوزی.
  24. کهف، آیه ۳۶
  25. حجرات، آیه ۱۳
  26. مفردات الفاظ قرآن کریم، ص‌۷۴۸، «لهی»؛ مجمع‌البیان، ج‌۹‌-‌۱۰، ص‌۸۱۲
  27. سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
  28. اسراء، آیه ۱۶
  29. حدید، آیه ۲۰
  30. حدید، آیه ۲۰
  31. تکاثر، آیات ۱ تا ۷
  32. منصوری، خلیل، تکاثر مسابقه برای زراندوزی.
  33. منصوری، خلیل، تکاثر و ثروت‌اندوزی و زیان‌هـای آن.
  34. منصوری، خلیل، تکاثر و ثروت‌اندوزی و زیان‌هـای آن.
  35. مفردات الفاظ قرآن کریم‌، راغب اصفهانی، ص۷۰۳ ذیل واژه کثر
  36. منصوری، خلیل، تکاثر و ثروت‌اندوزی و زیان‌هـای آن.
  37. مجمع البیان‌، ج ۹ و ۱۰‌، ص۸۱۲
  38. منصوری، خلیل، تکاثر و ثروت‌اندوزی و زیان‌هـای آن.
  39. منصوری، خلیل، تکاثر و ثروت‌اندوزی و زیان‌هـای آن.
  40. منصوری، خلیل، تکاثر و ثروت‌اندوزی و زیان‌هـای آن.
  41. سوره‌های تکاثر و همزه؛ توبه، آیه ۳۴
  42. «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی می‌گزینند و آنها را چنان دوست می‌دارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بت‌ها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) می‌نگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
  43. آل عمران، آیه ۱۴ و آیات دیگر
  44. آل عمران، آیات ۳۱ و ۳۲؛ بقره، آیه ۱۶۵
  45. فرقان، آیه ۴۳؛ جاثیه، آیه ۲۳
  46. منصوری، خلیل، چگونه ثروت خود را افزایش دهیم.
  47. حجر، آیه ۲۱؛ منافقون، آیه ۷
  48. ﴿مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «آنچه نزد شماست پایان می‌یابد و آنچه نزد خداوند است پایاست و البته ما پاداش شکیبایان را نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۶.
  49. فجر، آیات ۱۵ و ۱۶
  50. ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ «و چون به مردم بخشایشی بچشانیم بدان شادمان می‌گردند و اگر برای کارهایی که کرده‌اند بلایی به آنان برسد ناگاه نومید می‌گردند» سوره روم، آیه ۳۶.
  51. اعراف، آیه ۹۶؛ نحل، آیه ۱۱۲
  52. ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
  53. روم، ایه ۴۱
  54. منصوری، خلیل، چگونه ثروت خود را افزایش دهیم.
  55. ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ «و اگر (رها) نکردید پس، از پیکاری از سوی خداوند و فرستاده وی (با خویش) آگاه باشید و اگر توبه کنید سرمایه‌هایتان از آن شماست، نه ستم می‌ورزید و نه بر شما ستم می‌رود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.
  56. منصوری، خلیل، چگونه ثروت خود را افزایش دهیم.
  57. هود، آیه ۷۸؛ حجر، آیات ۷۰ و ۷۱
  58. «و هر آنچه ربا بدهید تا (بهره شما را) در دارایی‌های مردم بیفزاید نزد خدا نمی‌افزاید و آنچه زکات بدهید که خشنودی خداوند را بخواهید؛ چنین کسان دو چندان (پاداش) دارند» سوره روم، آیه ۳۹.
  59. أمالی‏ شیخ طوسی، ص۲۹
  60. بحار الانوار، ج ۹۶، ص۱۰
  61. منصوری، خلیل، چگونه ثروت خود را افزایش دهیم.
  62. شمس، آیات ۷ و ۸
  63. منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
  64. ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا «و دارایی‌هایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کم‌خردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.
  65. منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
  66. منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
  67. لسان العرب، ابن منظور، ج ۲،‌ص ۳۰، ذیل واژه ترف
  68. ﴿الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ «آنکه مالی اندوخت و آن را شمار کرد * گمان دارد که دارایی‌اش او را جاودان خواهد کرد» سوره همزه، آیه ۲-۳.
  69. جامع البیان،‌ج ۷،‌جزء ۱۲، ص۱۸۲
  70. التحقیق، مصطفوی، ج ۱، ص۳۸۵
  71. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ * وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم * و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد * بگو: بی‌گمان پروردگارم برای هر کس که بخواهد روزی را فراخ یا تنگ می‌گرداند اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۳۴-۳۶.
  72. منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
  73. قصص، ایات ۷۶ و ۷۸
  74. کهف، آیات ۳۲ و ۳۴؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
  75. مؤمنون،‌آیات ۶۴ و ۶۷
  76. زخرف، آیات ۲۳ و ۲۴
  77. انعام، آیات ۴۴ و ۴۵؛ انبیاء، آیات ۱۱ تا ۱۳
  78. کهف، آیات ۳۴ تا ۳۶
  79. اسراء، آیه ۱۶
  80. قصص، ایات ۷۶ و ۷۷
  81. اسراء، آیه ۱۶
  82. نگاه کنید: نهج البلاغه، خطبه ۳
  83. توبه، ایات ۷۶ و ۷۷
  84. کهف، ایات ۳۲ و ۳۴؛‌ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
  85. انعام، آیه۴۴؛ هود، آیات ۹ و ۱۰؛ رعد، آیه ۲۶
  86. انبیاء، آیات ۱۳ و ۱۴؛‌مؤمنون، آیات ۶۲ تا ۶۴
  87. مؤمنون، آیات ۶۴ تا ۶۷
  88. سبا، آیه۳۴
  89. مدثر، آیات ۱۲ تا ۱۵
  90. سبأ، آیه ۳۴
  91. منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
  92. منصوری، خلیل، غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی.
  93. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۷۰۳ ذیل واژه کثر
  94. منصوری، خلیل، غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی.
  95. مجمع البیان، ج ۹ و ۱۰، ص۸۱۲
  96. منصوری، خلیل، غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی.
  97. منصوری، خلیل، غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی.
  98. منصوری، خلیل، غفلت و غرور برآیند ثروت اندوزی.
  99. ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱.
  100. نجم، آیات ۳۹ و ۴۰؛ مدثر، آیه ۳۶
  101. ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ «آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
  102. منصوری، خلیل، مال اندوزی تفاخرگران.
  103. ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا «و دارایی‌هایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کم‌خردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.
  104. ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است * همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۲-۳ و آیات دیگر
  105. منصوری، خلیل، مال اندوزی تفاخرگران.
  106. منصوری، خلیل، مال اندوزی تفاخرگران.