آماده شدن معاویه برای جنگ صفین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = امام علی
| موضوع مرتبط = جنگ صفین
| عنوان مدخل  = [[امام علی]]
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[امام علی در قرآن]] - [[امام علی در حدیث]] - [[امام علی در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط =  
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==رهنمودِ [[عمرو بن عاص]] [[پیکار]] دوم: [[جنگ]] صفین‌==
== رهنمودِ [[عمرو بن عاص]] [[پیکار]] دوم: [[جنگ]] صفین‌==
شرح [[نهج البلاغة]]- در شرح گفتار [[امام]]{{ع}} در دومین روز پس از [[بیعت]] با وی در [[مدینه]]، آن‌گاه که [[فرمان]] داد تا هر زمینِ خراج‌داری که [[عثمان]] بخشیده و نیز هر [[مالی]] که وی از [[بیت المال]] بذل کرده، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود-: کلبی گفته است: آن‌گاه [[امام]]{{ع}} [[فرمان]] داد همه سلاح‌های یافت شده در [[خانه]] [[عثمان]] که ضد [[مسلمانان]] از آن بهره گرفته شده بود، ستانده شود؛ و نیز همه شترانِ گُزینه [[زکات]]، و همچنین [[شمشیر]] و [[زره]] وی. و [[فرمان]] داد به سلاحی که از آنِ وی بوده و در [[جنگ]] با [[مسلمانان]] از آن استفاده نشده، دست‌اندازی نشود و نیز به [[اموال]] شخصی او، خواه در خانه‌اش و خواه بیرون از آن. همچنین [[فرمان]] داد همه اموالی که [[عثمان]] هدیه کرده، هر جا که آن [[اموال]] یا صاحبانشان به دست افتند، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود. این خبر به [[عمرو بن عاص]] رسید که ساکن "ایله" در [[سرزمین]] [[شام]] بود- وی آن‌گاه که [[مردم]] بر [[عثمان]] شوریده بودند، به آنجا رفته، در آن ساکن شده بود-. پس به [[معاویه]] نوشت: هرچه می‌خواهی کنی، اکنون بکن که [[فرزند]] [[ابوطالب]]، تو را از هر [[مالی]] که صاحب شده‌ای، جدا خواهد کرد، همان سان که پوستِ چوبْ‌دستی از آن کنده می‌شود<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
شرح [[نهج البلاغة]]- در شرح گفتار [[امام]] {{ع}} در دومین روز پس از [[بیعت]] با وی در [[مدینه]]، آن‌گاه که [[فرمان]] داد تا هر زمینِ خراج‌داری که [[عثمان]] بخشیده و نیز هر [[مالی]] که وی از [[بیت المال]] بذل کرده، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود-: کلبی گفته است: آن‌گاه [[امام]] {{ع}} [[فرمان]] داد همه سلاح‌های یافت شده در [[خانه]] [[عثمان]] که ضد [[مسلمانان]] از آن بهره گرفته شده بود، ستانده شود؛ و نیز همه شترانِ گُزینه [[زکات]]، و همچنین [[شمشیر]] و [[زره]] وی. و [[فرمان]] داد به سلاحی که از آنِ وی بوده و در [[جنگ]] با [[مسلمانان]] از آن استفاده نشده، دست‌اندازی نشود و نیز به [[اموال]] شخصی او، خواه در خانه‌اش و خواه بیرون از آن. همچنین [[فرمان]] داد همه اموالی که [[عثمان]] هدیه کرده، هر جا که آن [[اموال]] یا صاحبانشان به دست افتند، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود. این خبر به [[عمرو بن عاص]] رسید که ساکن "ایله" در [[سرزمین]] [[شام]] بود- وی آن‌گاه که [[مردم]] بر [[عثمان]] شوریده بودند، به آنجا رفته، در آن ساکن شده بود-. پس به [[معاویه]] نوشت: هرچه می‌خواهی کنی، اکنون بکن که [[فرزند]] [[ابوطالب]]، تو را از هر [[مالی]] که صاحب شده‌ای، جدا خواهد کرد، همان سان که پوستِ چوبْ‌دستی از آن کنده می‌شود<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


==[[یاری]] جُستن از عمرو بن عاص‌==
== [[یاری]] جُستن از عمرو بن عاص‌==
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از [[عمر بن سعد]] و [[محمد بن عبید الله]]-: عمرو در [منطقه‌] "بیع" از [[سرزمین]] [[فلسطین]] بود که [[معاویه]] به وی نوشت: اما بعد؛ خبر ماجرای [[علی]] و طلحه‌ و [[زبیر]]، حتماً به تو رسیده است. [[مروان بن حکم]]، در زمره بصریان مخالفِ [علی‌] نزد ما گریخته و [[جریر بن عبد الله]] [نیز] برای پیمان‌خواهی [[علی]] بر ما درآمده است. من دست نگه می‌دارم تا تو نزدم آیی. بیا تا در باب کاری با تو [[مذاکره]] کنم. چون این [[نامه]] بر عمرو خوانده شد، وی با پسرانش، [[عبد الله]] و [[محمد]]، [[رایزنی]] کرد و گفت: پسرانم! [[رأی]] شما چیست؟ [[عبد الله]] گفت: به [[رأی]] من، [[پیامبر خدا]] آن‌گاه که درگذشت، از تو [[خشنود]] بود و [[دو خلیفه]] پس از او [نیز چنین بودند]؛ و [[عثمان]] در حالی کشته شد که تو نزدش نبودی. پس در [[خانه]] خود آرام گیر که تو را برای [[خلیفه]] شدن نیافریده‌اند. نیز تو نمی‌خواهی برای [[دنیایی]] اندک، کناره‌نشینِ [[معاویه]] شوی. آن‌گاه زود است که هلاک گردی و در آن حال، [[تیره‌بخت]] باشی. [[محمد]] گفت: به [[رأی]] من، تو بزرگ و صاحبْ اختیارِ [[قریشی]]. اگر این کار سپری شود و تو بر کناره باشی، [[خوار]] خواهی شد. پس به [[شامیان]] بپیوند و همدست ایشان شو و به [[خونخواهی]] [[عثمان]] برخیز که بدین‌سان، نزد [[بنی امیه]] در [[شام]]، آرام خواهی [[خفت]]. عمرو گفت: [[عبد الله]]! تو مرا به آنچه مایه خیر [[دین]] من است، فرا خواندی. اما تو ای [[محمد]]! مرا به آنچه مایه خیر دنیای من است، [[دعوت]] کردی، و من در این امر، خواهم اندیشید<ref>وقعة صفین، ص ۳۴.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از [[عمر بن سعد]] و [[محمد بن عبید الله]]-: عمرو در [منطقه‌] "بیع" از [[سرزمین]] [[فلسطین]] بود که [[معاویه]] به وی نوشت: اما بعد؛ خبر ماجرای [[علی]] و طلحه‌ و [[زبیر]]، حتماً به تو رسیده است. [[مروان بن حکم]]، در زمره بصریان مخالفِ [علی‌] نزد ما گریخته و [[جریر بن عبد الله]] [نیز] برای پیمان‌خواهی [[علی]] بر ما درآمده است. من دست نگه می‌دارم تا تو نزدم آیی. بیا تا در باب کاری با تو [[مذاکره]] کنم. چون این [[نامه]] بر عمرو خوانده شد، وی با پسرانش، [[عبد الله]] و [[محمد]]، [[رایزنی]] کرد و گفت: پسرانم! [[رأی]] شما چیست؟ [[عبد الله]] گفت: به [[رأی]] من، [[پیامبر خدا]] آن‌گاه که درگذشت، از تو [[خشنود]] بود و [[دو خلیفه]] پس از او [نیز چنین بودند]؛ و [[عثمان]] در حالی کشته شد که تو نزدش نبودی. پس در [[خانه]] خود آرام گیر که تو را برای [[خلیفه]] شدن نیافریده‌اند. نیز تو نمی‌خواهی برای [[دنیایی]] اندک، کناره‌نشینِ [[معاویه]] شوی. آن‌گاه زود است که هلاک گردی و در آن حال، [[تیره‌بخت]] باشی. [[محمد]] گفت: به [[رأی]] من، تو بزرگ و صاحبْ اختیارِ [[قریشی]]. اگر این کار سپری شود و تو بر کناره باشی، [[خوار]] خواهی شد. پس به [[شامیان]] بپیوند و همدست ایشان شو و به [[خونخواهی]] [[عثمان]] برخیز که بدین‌سان، نزد [[بنی امیه]] در [[شام]]، آرام خواهی [[خفت]]. عمرو گفت: [[عبد الله]]! تو مرا به آنچه مایه خیر [[دین]] من است، فرا خواندی. اما تو ای [[محمد]]! مرا به آنچه مایه خیر دنیای من است، [[دعوت]] کردی، و من در این امر، خواهم اندیشید<ref>وقعة صفین، ص ۳۴.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


==[[وعده]] [[یاری]] مشروط==
== [[وعده]] [[یاری]] مشروط ==
[[سیر أعلام النبلاء (کتاب)|سیر أعلام النبلاء]]- به [[نقل]] از [[یزید بن ابی حبیب]] و [[عبد الواحد بن ابی عون]]-: آن‌گاه که [[معاویه]] [[حکومت]] را در دست گرفت، پنداشت که [[حکومت]] مادام العمر [[مصر]]، افزون از [[ارزش]] عمرو است. عمرو نیز پنداشت که کار [[حکومت]]، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است؛ [همچنین‌] [[گمان]] کرده بود که [[معاویه]] [[شام]] را نیز به قلمرو [[حکومت]] او خواهد افزود، اما وی چنین نکرد. بدین‌سان، عمرو از او گله‌مند شد. پس به [[اختلاف]] و [[کین‌ورزی]] درافتادند. [[معاویة]] بن حَدیج به [[آشتی]] دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت: "[[حکومت مصر]]، هفت سال از آنِ عمرو باشد". سپس بر این [[عهد]]، گواهانی گرفت و عمرو در سال ۳۹ [هجری‌] روانه [[مصر]] شد و نزدیک سه سال در آنجا بزیست و آن‌گاه بمرد<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۷۳ ش ۱۵.</ref>.
[[سیر أعلام النبلاء (کتاب)|سیر أعلام النبلاء]]- به [[نقل]] از [[یزید بن ابی حبیب]] و [[عبد الواحد بن ابی عون]]-: آن‌گاه که [[معاویه]] [[حکومت]] را در دست گرفت، پنداشت که [[حکومت]] مادام العمر [[مصر]]، افزون از [[ارزش]] عمرو است. عمرو نیز پنداشت که کار [[حکومت]]، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است؛ [همچنین‌] [[گمان]] کرده بود که [[معاویه]] [[شام]] را نیز به قلمرو [[حکومت]] او خواهد افزود، اما وی چنین نکرد. بدین‌سان، عمرو از او گله‌مند شد. پس به [[اختلاف]] و [[کین‌ورزی]] درافتادند. [[معاویة]] بن حَدیج به [[آشتی]] دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت: "[[حکومت مصر]]، هفت سال از آنِ عمرو باشد". سپس بر این [[عهد]]، گواهانی گرفت و عمرو در سال ۳۹ [هجری‌] روانه [[مصر]] شد و نزدیک سه سال در آنجا بزیست و آن‌گاه بمرد<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۷۳ ش ۱۵.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}}‌- در یاد کرد از [[عمرو بن عاص]]-: همانا او با [[معاویه]] [[بیعت]] نکرد، مگر آن‌گاه که وی شرط کرد در [[آینده]] پاداشی به او دهد و برای دست کشیدن از [[دین]]، او را اندک عطایی بخشد<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- فی ذِکرِ عَمرِو بنِ العاصِ-: إنهُ لم یبایع مُعاوِیةَ حَتی‌ شَرَطَ أن یؤتِیهُ أتِیةً، ویرضَخَ لَهُ عَلی‌ تَرک الدین رَضیخَةً}} (نهج البلاغة، خطبه ۸۴).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
[[امام علی]] {{ع}}‌- در یاد کرد از [[عمرو بن عاص]]-: همانا او با [[معاویه]] [[بیعت]] نکرد، مگر آن‌گاه که وی شرط کرد در [[آینده]] پاداشی به او دهد و برای دست کشیدن از [[دین]]، او را اندک عطایی بخشد<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- فی ذِکرِ عَمرِو بنِ العاصِ-: إنهُ لم یبایع مُعاوِیةَ حَتی‌ شَرَطَ أن یؤتِیهُ أتِیةً، ویرضَخَ لَهُ عَلی‌ تَرک الدین رَضیخَةً}} (نهج البلاغة، خطبه ۸۴).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


==[[سوء]] استفاده از پیراهن عثمان‌==
== [[سوء]] استفاده از پیراهن عثمان‌==
[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]‌- به [[نقل]] از [[محمد]] و [[طلحه]]-: آن‌گاه‌که [[نعمان بن بشیر]]، پیراهن خونین [[عثمان]] را که به گاه کشته شدن در بر داشت، برای [[شامیان]] آورد، [[معاویه]] آن را بر [[منبر]] نهاد و خبر را با [[نوشتن]] [[نامه]] به [[آگاهی]] [[شهرها]] و روستاها رسانید. همراه آن پیراهن، انگشتانِ [[نائله]]، [[همسر]] [[عثمان]] نیز بود؛ دو انگشتِ قطع شده از مفصل و بخشی از [[کف دست]] و دو انگشتِ بریده از بیخ و نیمی از انگشت شست. [[مردم]] [برای دیدن‌] به‌سوی پیراهن‌گسیل‌شدند و چندی گریستند، در حالی که‌پیراهن بر [[منبر]] قرار داشت‌و انگشتان از آن آویزان بود. مردان [[شام]] [[سوگند]] خوردند که هرگز با [[زنان]] خویش درنیامیزند و آبِ [[غسل]]، جز برای [رفعِ‌] احتلام، به‌بدنشان نرسد، و بر بستر نیارامند تا آن‌گاه که یا کشندگان [[عثمان]] و کسی را که از آنان به گونه‌ای [[حمایت]] می‌کند، بکشند و یا جانشان را از کف بدهند. پس یک سال، پیرامون پیراهن ماندند، در حالی که هر روز پیراهن بر [[منبر]] نهاده‌می‌شد و گاه‌آن را فرو می‌پوشاندند و جامه‌ای بر آن‌می‌افکندند، و انگشتانِ [[نائله]] از رشته‌های آن آویزان بود<ref>[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]، ج ۴، ص ۵۶۲.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]‌- به [[نقل]] از [[محمد]] و [[طلحه]]-: آن‌گاه‌که [[نعمان بن بشیر]]، پیراهن خونین [[عثمان]] را که به گاه کشته شدن در بر داشت، برای [[شامیان]] آورد، [[معاویه]] آن را بر [[منبر]] نهاد و خبر را با [[نوشتن]] [[نامه]] به [[آگاهی]] [[شهرها]] و روستاها رسانید. همراه آن پیراهن، انگشتانِ [[نائله]]، [[همسر]] [[عثمان]] نیز بود؛ دو انگشتِ قطع شده از مفصل و بخشی از [[کف دست]] و دو انگشتِ بریده از بیخ و نیمی از انگشت شست. [[مردم]] [برای دیدن‌] به‌سوی پیراهن‌گسیل‌شدند و چندی گریستند، در حالی که‌پیراهن بر [[منبر]] قرار داشت‌و انگشتان از آن آویزان بود. مردان [[شام]] [[سوگند]] خوردند که هرگز با [[زنان]] خویش درنیامیزند و آبِ [[غسل]]، جز برای [رفعِ‌] احتلام، به‌بدنشان نرسد، و بر بستر نیارامند تا آن‌گاه که یا کشندگان [[عثمان]] و کسی را که از آنان به گونه‌ای [[حمایت]] می‌کند، بکشند و یا جانشان را از کف بدهند. پس یک سال، پیرامون پیراهن ماندند، در حالی که هر روز پیراهن بر [[منبر]] نهاده‌می‌شد و گاه‌آن را فرو می‌پوشاندند و جامه‌ای بر آن‌می‌افکندند، و انگشتانِ [[نائله]] از رشته‌های آن آویزان بود<ref>[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]، ج ۴، ص ۵۶۲.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


==[[سازش]] با روم‌==
== [[سازش]] با روم‌==
[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: [[معاویه]] به [[دلیل]] مشغول بودنش به [[علی]]{{ع}}، با امپراتور [[روم]]، با اموالی که به سوی وی روانه کرد، [[پیمان]] [[سازش]] بست<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۳۸۷.</ref>.
[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: [[معاویه]] به [[دلیل]] مشغول بودنش به [[علی]] {{ع}}، با امپراتور [[روم]]، با اموالی که به سوی وی روانه کرد، [[پیمان]] [[سازش]] بست<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۳۸۷.</ref>.


==[[یاری]] جُستن از [[مکه]] و مدینه‌==
== [[یاری]] جُستن از [[مکه]] و مدینه‌==
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از زیاد بن رستم-: [[معاویة]] بن [[ابی سفیان]] برای [[عبد الله بن عمر خطاب]]، به طور ویژه، و نیز به [[سعد بن ابی وقاص]] و [[محمد بن مسلمه]]، جز نامه‌اش به [[مردم]] [[مدینه]]، نامه‌هایی فرستاد. در نامه‌اش به [[فرزند]] [[عمر]] آمده بود: اما بعد؛ پس از [[قتل عثمان]]، در میان [[قریش]]، هیچ کس را به اندازه تو برای [[خلافت]]، خوش نمی‌داشتم. سپس به یاد آوردم که تو او را تنها وا نهادی و بر یاورانش [[طعن]] زدی. پس، از تو ناخرسند شدم؛ اما [[مخالفت]] تو با [[علی]]، کار را بر من آسان کرد و بخشی از لغزش‌هایت را از نظرم محو ساخت. پس- خدایت [[رحمت]] کناد- برای پاس داشتنِ [[حق]] [[خلیفه]] [[مظلوم]]، ما را [[یاری]] کن، که من خواهان [[فرمان]] راندن بر تو نیستم؛ بلکه [[فرمانروایی]] را از آنِ تو می‌خواهم و اگر از آن سر باز زنی، کار به [[شورا]] میان [[مسلمانان]] وا نهاده خواهد شد<ref>وقعة صفین، ص ۷۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از زیاد بن رستم-: [[معاویة بن ابی‌سفیان]] برای [[عبد الله بن عمر خطاب]]، به طور ویژه، و نیز به [[سعد بن ابی وقاص]] و [[محمد بن مسلمه]]، جز نامه‌اش به [[مردم]] [[مدینه]]، نامه‌هایی فرستاد. در نامه‌اش به [[فرزند]] [[عمر]] آمده بود: اما بعد؛ پس از [[قتل عثمان]]، در میان [[قریش]]، هیچ کس را به اندازه تو برای [[خلافت]]، خوش نمی‌داشتم. سپس به یاد آوردم که تو او را تنها وا نهادی و بر یاورانش [[طعن]] زدی. پس، از تو ناخرسند شدم؛ اما [[مخالفت]] تو با [[علی]]، کار را بر من آسان کرد و بخشی از لغزش‌هایت را از نظرم محو ساخت. پس- خدایت [[رحمت]] کناد- برای پاس داشتنِ [[حق]] [[خلیفه]] [[مظلوم]]، ما را [[یاری]] کن، که من خواهان [[فرمان]] راندن بر تو نیستم؛ بلکه [[فرمانروایی]] را از آنِ تو می‌خواهم و اگر از آن سر باز زنی، کار به [[شورا]] میان [[مسلمانان]] وا نهاده خواهد شد<ref>وقعة صفین، ص ۷۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


==اعلانِ جنگ‌==
== اعلانِ جنگ‌==
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از [[محمد]] و [[صالح بن صدقه]]-: از آن پس، [[علی]]{{ع}} به [[جریر]] (پیکش به سوی [[معاویه]]) نوشت: "اما بعد؛ هر گاه این [[نامه]]، تو را رسید، [[معاویه]] را به [پذیرش حقیقتِ‌] روشن وا دار و به امر قطعی [[تسلیم]] گردان! پس او را میان [[جنگی]] که [[دشمن]] را از جایش‌ کوچ دهد یا صلحی [[سعادت‌بخش]]، مختار ساز. اگر [[جنگ]] را برگزید، به او [[اعلان]] [[جنگ]] کن و اگر به صلح‌گرایید، بیعتش را بپذیر". آن‌گاه که [[نامه]] به [[جریر]] رسید، وی نزد [[معاویه]] آمد و آن را بر وی خواند و به او گفت: ای [[معاویه]]! تنها با [[گناه]]، بر [[دل]] [[مُهر]] زده می‌شود و تنها با [[توبه]]، [قفلِ‌] سینه گشوده می‌گردد و من می‌پندارم که بر [[دل]] تو [[مُهر]] زده شده است. می‌بینم میان [[حق]] و [[باطل]] ایستاده‌ای؛ گویا در [[انتظار]] چیزی هستی که در دستانِ کسی جز توست". [[معاویه]] گفت: اگر [[خدا]] خواهد، [[سخن]] قطعی را در نخستین مجلس [پس از این‌] به تو خواهم گفت. چون [[مردم]] [[شام]] با [[معاویه]] [[بیعت]] کردند و او آنان را [به وفاداری‌] آزمود، گفت: ای [[جریر]]! به [[رئیس]] خود بپیوند. سپس‌نامه‌ای حاکی‌از [[اعلان]] [[جنگ]]، برای [[علی]]{{ع}} نوشت و در پایین آن، به سروده کعب بن جعیل استناد ورزید:(...)<ref>وقعة صفین، ص ۵۵.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از [[محمد]] و [[صالح بن صدقه]]-: از آن پس، [[علی]] {{ع}} به [[جریر]] (پیکش به سوی [[معاویه]]) نوشت: "اما بعد؛ هر گاه این [[نامه]]، تو را رسید، [[معاویه]] را به [پذیرش حقیقتِ‌] روشن وا دار و به امر قطعی [[تسلیم]] گردان! پس او را میان [[جنگی]] که [[دشمن]] را از جایش‌ کوچ دهد یا صلحی [[سعادت‌بخش]]، مختار ساز. اگر [[جنگ]] را برگزید، به او [[اعلان]] [[جنگ]] کن و اگر به صلح‌گرایید، بیعتش را بپذیر". آن‌گاه که [[نامه]] به [[جریر]] رسید، وی نزد [[معاویه]] آمد و آن را بر وی خواند و به او گفت: ای [[معاویه]]! تنها با [[گناه]]، بر [[دل]] [[مُهر]] زده می‌شود و تنها با [[توبه]]، [قفلِ‌] سینه گشوده می‌گردد و من می‌پندارم که بر [[دل]] تو [[مُهر]] زده شده است. می‌بینم میان [[حق]] و [[باطل]] ایستاده‌ای؛ گویا در [[انتظار]] چیزی هستی که در دستانِ کسی جز توست". [[معاویه]] گفت: اگر [[خدا]] خواهد، [[سخن]] قطعی را در نخستین مجلس [پس از این‌] به تو خواهم گفت. چون [[مردم]] [[شام]] با [[معاویه]] [[بیعت]] کردند و او آنان را [به وفاداری‌] آزمود، گفت: ای [[جریر]]! به [[رئیس]] خود بپیوند. سپس‌نامه‌ای حاکی‌از [[اعلان]] [[جنگ]]، برای [[علی]] {{ع}} نوشت و در پایین آن، به سروده کعب بن جعیل استناد ورزید:(...)<ref>وقعة صفین، ص ۵۵.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


{{صفین}}
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[سران قاسطین]]
* [[سیاست‌های امام علی در برابر معاویه]]
* [[آماده شدن معاویه برای جنگ صفین]]
* [[حرکت امام علی به سوی صفین]]
* [[حکمیت]]
* [[حوادث جنگ صفین]]
* [[رویارویی دو سپاه در صفین]]
* [[سخت‌ترین روزهای جنگ صفین]]
* [[توقف جنگ صفین]]
* [[بازگشت از صفین]]
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۴۱: خط ۵۳:
{{امام علی}}
{{امام علی}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:جنگ صفین]]
[[رده:جنگ صفین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۳

رهنمودِ عمرو بن عاص پیکار دوم: جنگ صفین‌

شرح نهج البلاغة- در شرح گفتار امام (ع) در دومین روز پس از بیعت با وی در مدینه، آن‌گاه که فرمان داد تا هر زمینِ خراج‌داری که عثمان بخشیده و نیز هر مالی که وی از بیت المال بذل کرده، [به بیت المال‌] بازگردانده شود-: کلبی گفته است: آن‌گاه امام (ع) فرمان داد همه سلاح‌های یافت شده در خانه عثمان که ضد مسلمانان از آن بهره گرفته شده بود، ستانده شود؛ و نیز همه شترانِ گُزینه زکات، و همچنین شمشیر و زره وی. و فرمان داد به سلاحی که از آنِ وی بوده و در جنگ با مسلمانان از آن استفاده نشده، دست‌اندازی نشود و نیز به اموال شخصی او، خواه در خانه‌اش و خواه بیرون از آن. همچنین فرمان داد همه اموالی که عثمان هدیه کرده، هر جا که آن اموال یا صاحبانشان به دست افتند، [به بیت المال‌] بازگردانده شود. این خبر به عمرو بن عاص رسید که ساکن "ایله" در سرزمین شام بود- وی آن‌گاه که مردم بر عثمان شوریده بودند، به آنجا رفته، در آن ساکن شده بود-. پس به معاویه نوشت: هرچه می‌خواهی کنی، اکنون بکن که فرزند ابوطالب، تو را از هر مالی که صاحب شده‌ای، جدا خواهد کرد، همان سان که پوستِ چوبْ‌دستی از آن کنده می‌شود[۱][۲]

یاری جُستن از عمرو بن عاص‌

وقعة صفین‌- به نقل از عمر بن سعد و محمد بن عبید الله-: عمرو در [منطقه‌] "بیع" از سرزمین فلسطین بود که معاویه به وی نوشت: اما بعد؛ خبر ماجرای علی و طلحه‌ و زبیر، حتماً به تو رسیده است. مروان بن حکم، در زمره بصریان مخالفِ [علی‌] نزد ما گریخته و جریر بن عبد الله [نیز] برای پیمان‌خواهی علی بر ما درآمده است. من دست نگه می‌دارم تا تو نزدم آیی. بیا تا در باب کاری با تو مذاکره کنم. چون این نامه بر عمرو خوانده شد، وی با پسرانش، عبد الله و محمد، رایزنی کرد و گفت: پسرانم! رأی شما چیست؟ عبد الله گفت: به رأی من، پیامبر خدا آن‌گاه که درگذشت، از تو خشنود بود و دو خلیفه پس از او [نیز چنین بودند]؛ و عثمان در حالی کشته شد که تو نزدش نبودی. پس در خانه خود آرام گیر که تو را برای خلیفه شدن نیافریده‌اند. نیز تو نمی‌خواهی برای دنیایی اندک، کناره‌نشینِ معاویه شوی. آن‌گاه زود است که هلاک گردی و در آن حال، تیره‌بخت باشی. محمد گفت: به رأی من، تو بزرگ و صاحبْ اختیارِ قریشی. اگر این کار سپری شود و تو بر کناره باشی، خوار خواهی شد. پس به شامیان بپیوند و همدست ایشان شو و به خونخواهی عثمان برخیز که بدین‌سان، نزد بنی امیه در شام، آرام خواهی خفت. عمرو گفت: عبد الله! تو مرا به آنچه مایه خیر دین من است، فرا خواندی. اما تو ای محمد! مرا به آنچه مایه خیر دنیای من است، دعوت کردی، و من در این امر، خواهم اندیشید[۳][۴]

وعده یاری مشروط

سیر أعلام النبلاء- به نقل از یزید بن ابی حبیب و عبد الواحد بن ابی عون-: آن‌گاه که معاویه حکومت را در دست گرفت، پنداشت که حکومت مادام العمر مصر، افزون از ارزش عمرو است. عمرو نیز پنداشت که کار حکومت، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است؛ [همچنین‌] گمان کرده بود که معاویه شام را نیز به قلمرو حکومت او خواهد افزود، اما وی چنین نکرد. بدین‌سان، عمرو از او گله‌مند شد. پس به اختلاف و کین‌ورزی درافتادند. معاویة بن حَدیج به آشتی دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت: "حکومت مصر، هفت سال از آنِ عمرو باشد". سپس بر این عهد، گواهانی گرفت و عمرو در سال ۳۹ [هجری‌] روانه مصر شد و نزدیک سه سال در آنجا بزیست و آن‌گاه بمرد[۵].

امام علی (ع)‌- در یاد کرد از عمرو بن عاص-: همانا او با معاویه بیعت نکرد، مگر آن‌گاه که وی شرط کرد در آینده پاداشی به او دهد و برای دست کشیدن از دین، او را اندک عطایی بخشد[۶][۷]

سوء استفاده از پیراهن عثمان‌

تاریخ الطبری‌- به نقل از محمد و طلحه-: آن‌گاه‌که نعمان بن بشیر، پیراهن خونین عثمان را که به گاه کشته شدن در بر داشت، برای شامیان آورد، معاویه آن را بر منبر نهاد و خبر را با نوشتن نامه به آگاهی شهرها و روستاها رسانید. همراه آن پیراهن، انگشتانِ نائله، همسر عثمان نیز بود؛ دو انگشتِ قطع شده از مفصل و بخشی از کف دست و دو انگشتِ بریده از بیخ و نیمی از انگشت شست. مردم [برای دیدن‌] به‌سوی پیراهن‌گسیل‌شدند و چندی گریستند، در حالی که‌پیراهن بر منبر قرار داشت‌و انگشتان از آن آویزان بود. مردان شام سوگند خوردند که هرگز با زنان خویش درنیامیزند و آبِ غسل، جز برای [رفعِ‌] احتلام، به‌بدنشان نرسد، و بر بستر نیارامند تا آن‌گاه که یا کشندگان عثمان و کسی را که از آنان به گونه‌ای حمایت می‌کند، بکشند و یا جانشان را از کف بدهند. پس یک سال، پیرامون پیراهن ماندند، در حالی که هر روز پیراهن بر منبر نهاده‌می‌شد و گاه‌آن را فرو می‌پوشاندند و جامه‌ای بر آن‌می‌افکندند، و انگشتانِ نائله از رشته‌های آن آویزان بود[۸][۹]

سازش با روم‌

مروج الذهب: معاویه به دلیل مشغول بودنش به علی (ع)، با امپراتور روم، با اموالی که به سوی وی روانه کرد، پیمان سازش بست[۱۰].

یاری جُستن از مکه و مدینه‌

وقعة صفین‌- به نقل از زیاد بن رستم-: معاویة بن ابی‌سفیان برای عبد الله بن عمر خطاب، به طور ویژه، و نیز به سعد بن ابی وقاص و محمد بن مسلمه، جز نامه‌اش به مردم مدینه، نامه‌هایی فرستاد. در نامه‌اش به فرزند عمر آمده بود: اما بعد؛ پس از قتل عثمان، در میان قریش، هیچ کس را به اندازه تو برای خلافت، خوش نمی‌داشتم. سپس به یاد آوردم که تو او را تنها وا نهادی و بر یاورانش طعن زدی. پس، از تو ناخرسند شدم؛ اما مخالفت تو با علی، کار را بر من آسان کرد و بخشی از لغزش‌هایت را از نظرم محو ساخت. پس- خدایت رحمت کناد- برای پاس داشتنِ حق خلیفه مظلوم، ما را یاری کن، که من خواهان فرمان راندن بر تو نیستم؛ بلکه فرمانروایی را از آنِ تو می‌خواهم و اگر از آن سر باز زنی، کار به شورا میان مسلمانان وا نهاده خواهد شد[۱۱][۱۲]

اعلانِ جنگ‌

وقعة صفین‌- به نقل از محمد و صالح بن صدقه-: از آن پس، علی (ع) به جریر (پیکش به سوی معاویه) نوشت: "اما بعد؛ هر گاه این نامه، تو را رسید، معاویه را به [پذیرش حقیقتِ‌] روشن وا دار و به امر قطعی تسلیم گردان! پس او را میان جنگی که دشمن را از جایش‌ کوچ دهد یا صلحی سعادت‌بخش، مختار ساز. اگر جنگ را برگزید، به او اعلان جنگ کن و اگر به صلح‌گرایید، بیعتش را بپذیر". آن‌گاه که نامه به جریر رسید، وی نزد معاویه آمد و آن را بر وی خواند و به او گفت: ای معاویه! تنها با گناه، بر دل مُهر زده می‌شود و تنها با توبه، [قفلِ‌] سینه گشوده می‌گردد و من می‌پندارم که بر دل تو مُهر زده شده است. می‌بینم میان حق و باطل ایستاده‌ای؛ گویا در انتظار چیزی هستی که در دستانِ کسی جز توست". معاویه گفت: اگر خدا خواهد، سخن قطعی را در نخستین مجلس [پس از این‌] به تو خواهم گفت. چون مردم شام با معاویه بیعت کردند و او آنان را [به وفاداری‌] آزمود، گفت: ای جریر! به رئیس خود بپیوند. سپس‌نامه‌ای حاکی‌از اعلان جنگ، برای علی (ع) نوشت و در پایین آن، به سروده کعب بن جعیل استناد ورزید:(...)[۱۳][۱۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۷۰.
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۱۸-۴۲۲.
  3. وقعة صفین، ص ۳۴.
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۱۸-۴۲۲.
  5. سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۷۳ ش ۱۵.
  6. «الإمام علی (ع)- فی ذِکرِ عَمرِو بنِ العاصِ-: إنهُ لم یبایع مُعاوِیةَ حَتی‌ شَرَطَ أن یؤتِیهُ أتِیةً، ویرضَخَ لَهُ عَلی‌ تَرک الدین رَضیخَةً» (نهج البلاغة، خطبه ۸۴).
  7. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۱۸-۴۲۲.
  8. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۵۶۲.
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۱۸-۴۲۲.
  10. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۸۷.
  11. وقعة صفین، ص ۷۱.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۱۸-۴۲۲.
  13. وقعة صفین، ص ۵۵.
  14. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۱۸-۴۲۲.