غیبت امام مهدی در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مهدویت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = امام مهدی
| موضوع مرتبط = غیبت امام مهدی
| عنوان مدخل  = غیبت امام مهدی
| عنوان مدخل  = غیبت امام مهدی
| مداخل مرتبط = [[غیبت امام مهدی در حدیث]] - [[غیبت امام مهدی در کلام اسلامی]] - [[غیبت امام مهدی در معارف مهدوی]]
| مداخل مرتبط = [[غیبت امام مهدی در حدیث]] - [[غیبت امام مهدی در کلام اسلامی]] - [[غیبت امام مهدی در معارف مهدویت]]
| پرسش مرتبط  = امام مهدی
| پرسش مرتبط  = امام مهدی
}}
}}
== معناشناسی [[غیبت]] ==
== معناشناسی [[غیبت]] ==
غیبت در لغت، به معنای ناپدید شدن و پنهان شدن از دیدگان است. ابن [[فارس]] در مورد غیبت می‌گوید: [[غیب]] کلمه‌ای است که بر مستور بودن و مخفی بودن چیزی از چشم‌ها دلالت دارد که کسی جز [[خدا]] از آن خبر ندارد<ref>{{عربی|اصل صحیح یدل علی تستّر الشیء عن العیون ثم یقاس. من ذلک الغیب ما غاب مما لایعمله الا الله}}؛ رازی، احمد بن فارس، مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۴۰۳.</ref>. این کلمه درباره کسی به کار می‏‌رود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن، از دیدگان رفته و دیگر دیده نشده است<ref>عسکری، ابو هلال، الفروق اللغویة، ص ۶۳.</ref>؛ در واقع [[غایب]] به کسی گفته می‏‌شود که حاضر و ظاهر نیست. این کلمه در اصل، برای پنهان شدن [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] به کار می‌‏رود<ref>جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج ۱، ص ۱۹۶</ref>.  
غیبت در لغت، به معنای ناپدید شدن و پنهان شدن از دیدگان است. ابن [[فارس]] در مورد غیبت می‌گوید: [[غیب]] کلمه‌ای است که بر مستور بودن و مخفی بودن چیزی از چشم‌ها دلالت دارد که کسی جز [[خدا]] از آن خبر ندارد<ref>{{عربی|اصل صحیح یدل علی تستّر الشیء عن العیون ثم یقاس. من ذلک الغیب ما غاب مما لایعمله الا الله}}؛ رازی، احمد بن فارس، مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۴۰۳.</ref>. این کلمه درباره کسی به کار می‏‌رود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن، از دیدگان رفته و دیگر دیده نشده است<ref>عسکری، ابو هلال، الفروق اللغویة، ص ۶۳.</ref>؛ در واقع [[غایب]] به کسی گفته می‏‌شود که حاضر و ظاهر نیست. این کلمه در اصل، برای پنهان شدن [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] به کار می‌‏رود<ref>جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج ۱، ص ۱۹۶</ref>.  

نسخهٔ ‏۱۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۳

معناشناسی غیبت

غیبت در لغت، به معنای ناپدید شدن و پنهان شدن از دیدگان است. ابن فارس در مورد غیبت می‌گوید: غیب کلمه‌ای است که بر مستور بودن و مخفی بودن چیزی از چشم‌ها دلالت دارد که کسی جز خدا از آن خبر ندارد[۱]. این کلمه درباره کسی به کار می‏‌رود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن، از دیدگان رفته و دیگر دیده نشده است[۲]؛ در واقع غایب به کسی گفته می‏‌شود که حاضر و ظاهر نیست. این کلمه در اصل، برای پنهان شدن خورشید، ماه و ستارگان به کار می‌‏رود[۳].

غیبت در اصطلاح مهدویت، به معنای پنهان‌‏زیستی حضرت مهدی (ع)‏ است. باید توجه داشت از آنجایی که معنای غیبت "پوشیده بودن از دیدگان" است، نه حاضر نبودن؛ امام مهدی (ع) تنها از چشمان مردمان غایب است و این انسان‌ها هستند که او را نمی‌بینند و یا می‌بینند، اما او را نمی‌شناسند؛ بنابراین آن بزرگوار، میان مردم حضور دارد و در کنار ایشان زندگی می‌کند[۴].

چگونگی غیبت

دربارۀ چگونگی غیبت حضرت مهدی (ع) سه دیدگاه وجود دارد:

  1. پنهان بودن جسم (ناپیدایی): پنهان بودن جسم در دوران غیبت به دو گونه قابل تفسیر است:
    1. جسمی نامرئی دارد؛ مانند فرشتگان، ارواح و جنّ، یعنی با وجود اینکه در میان جوامع بشری حضور دارد قابل دیدن نیست.
    2. جسمی مرئی دارد؛ امّا به قدرت الهی می‌‌تواند در چشمان مردم تصرّف نماید و ناپیدا باشد. این کار از اولیای الهی که از سوی خدا دارای قدرت در جهان آفرینش هستند، بعید نیست. از قرآن کریم نیز می‏توان امکان استتار و اختفای انسان از چشم‌ها را ـ به صورت کوتاه ‏مدت یا دراز مدت ـ دریافت کرد[۵]. به‌نظر می‌‌رسد حالت اول، غیرقابل پذیرش است؛ زیرا دلیلی وجود ندارد که حضرت دارای جسم نامرئی باشد؛ اما برای حالت دوم قرائن زیادی وجود دارد، چنانکه امام علی (ع) در این ‏باره فرمود: «تا آن‏گاه که از فرزندان من از دیدگان مردمان پنهان شود... پس به پروردگار علی سوگند! حجّت حق، بر زمین استوار است، در جاده‏‌ها حرکت می‌‏کند، در خانه‌‏ها و قصرها وارد می‌‏شود و در شرق و غرب زمین به گردش می‌‏پردازد، سخن مردم را می‌‏شنود و بر مردم سلام می‌‏کند، می‏‌بیند و دیده نمی‌‏شود، تا زمان ظهور وعده الهی و ندای آسمانی. هان! آن ‏روز، روز شادی فرزندان علی و پیروان او است»[۶]. همینطور وقتی درباره امام مهدی (ع) از امام رضا (ع) پرسیدند، فرمود: «جسمش دیده نمی‌‏شود»[۷]. شبیه به این روایت، روایت دیگری از امام هادی (ع) نقل شده است: «به درستی که شما نمی‌بینید شخص او را و روا نیست بر شما او را به نامش یاد کنید»[۸]. امام صادق (ع) نیز فرمود: «مردم امام خویش را گم می‏‌کنند؛ پس آن امام در موسم حج حضور می‌‏یابد و مردم را می‌‏بیند؛ ولی مردم او را نمی‌‏بینند»[۹]. بنابراین روشن است که این روایات و روایاتی مانند آن، بر "دیده نشدن" آن حضرت دلالت دارد و قابل تأویل بر "شناخته نشدن"، نخواهد بود؛ چرا که به معنای دیده نشدن تاکید دارد[۱۰].
  2. پنهان بودن عنوان (ناشناسی): امام صادق (ع) به سدیر صیرفی فرمود: «...به درستی که یوسف به پادشاهی مصر رسید و فاصله میان او و پدرش به اندازه هیجده روز مسافرت بود و یوسف می‌توانست پدرش را از موقعیت خود آگاه کند. زمانی که یعقوب و فرزندانش از یوسف با خبر شدند، مسیر کنعان تا مصر را در نه روز از بیابان‌ها پیمودند. (اما این مردم با اینکه داستان حضرت یوسف را می‌دانند و بدان ایمان هم دارند) چگونه غیب حضرت مهدی (ع) را انکار می‌کنند و قبول ندارند که خداوند می‌تواند ولی خود را از میان مردم غایب نماید، به گونه‌ای که حجت او در بازارهایشان رفت و آمد می‌کند و بر فرش‌های آنان پای می‌نهد ولی کسی او را نمی‌شناسد و فقط زمانی او را خواهند شناخت که خداوند اجازه معرفی خویش و ظهور به او بدهد؛ آن گونه که پس از مدت‌ها به یوسف اجازه داد که خود را به برادرانش معرفی کند و پیش از آنکه یوسف خود را معرفی کند، برادرانش او را می‌دیدند ولی نمی‌شناختند»[۱۱].[۱۲] همچنین امام صادق (ع) فرمود: «به خدا سوگند! صاحب الامر، حضرت مهدی (ع) (در زمان غیبت) همه ساله در مراسم حج شرکت می‌کند. او مردم را می‌بیند و آنان را می‌شناسد و مردم نیز او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند (و نمی‌دانند که او همان حجت قائم (ع) است)»[۱۳].
  3. ناپیدایی و ناشناسی حضرت بنا به صلاح دید ایشان: دیدگاه سوم در این بحث بیان مصلحت حضرت مهدی (ع) است؛ چنانکه در مواردی که حضرت صلاح بداند از دیدگان مردم پنهان است ـ البته با تصرّفی که به قدرت الهی در دیدگان افراد می‏‌نماید. نه نامرئی کردن جسم خویش ـ و در مواردی که آن حضرت مصلحت بداند، به صورت آشکار در جامعه حرکت می‌‏کند و مردم او را می‏‌بینند؛ ولی نمی‌‏شناسند[۱۴].[۱۵] با اینکه برای اثبات دو دیدگاه اول دلایل روایی فراوانی وجود دارد، امّا از مجموع روایات می‏‌توان به دیدگاه سوم رسید.

توجه به این نکته ضروری است که در هیچ یک از دیدگاه‌های فوق، غیبت امام عصر (ع) به معنی قطع شدن کامل ارتباط و نزول فیوضات الهی به دست آن جناب نیست، بلکه در هر حالتی، بنابر فرمایش خود آن حضرت، لطف ایشان جاری است. توصیف وجود مبارک امام عصر (ع) به وصف غائب، با نگاه به محرومیت جامعه از درک کردن وجود مبارک اوست. پس باید گفت، مردم از محضر ایشان غائب‌اند، نه آن حضرت؛ زیرا او ولی حق و شاهد بر خلق است و هرگز از خود و غیر خود غائب نبوده و نیست[۱۶].[۱۷] امیر المؤمنین (ع) در این باره فرمود: «خداوند زمین را هیچگاه از حجت خود خالی نمی‌کند، چه آن حجت امام ظاهر و آشکار باشد، یا حجتی در پرده غیبت و نهان»[۱۸].[۱۹]

طولانی بودن غیبت

در بعضی از روایات پس از تصریح به اصل غیبت، به طولانی بودن آن نیز تأکید شده است. امام جواد (ع) در پاسخ به دلیل نام‏گذاری حضرت مهدی (ع)‏ به "منتظر"، فرمود: «همانا برای او غیبتی است که روزهای آن، فراوان و مدت آن، طولانی خواهد شد، پس افرادی که دارای اخلاص باشند، منتظر ظهور او خواهند بود»[۲۰]. در نامه مبارک حضرت ولی عصر (ع) به شیخ مفید نیز علت غیبت و طولانی شدن آن چنین آمده است: «باید بدانند که جز برخی رفتارهای ناشایسته آنان که ناخوشایند ماست و ما آن عملکرد را زیبنده شیعیان نمی‌دانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمی‌دارد»[۲۱]. از آنجایی که طبق گفته روایات، حقیقت اعمال شیعیان به امام راستین عصرشان ارائه می‌شود، آلودگی به گناه، توفیق دیدار امام معصوم را از انسان‌ها سلب و سعادت دیدار ایشان را به تاخیر می‌‌اندازد. در همان نامه آمده است که: «اگر پیروان و شیعیان ما ـ که خدا آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی‌شان دارد ـ به راستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یک‌صدا بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمی‌افتاد»[۲۲].[۲۳]

پیشینه غیبت وزمینه سازی‌های ائمه اطهار (ع)

توجّه به پیشینه غیبت و اطلاع از وقوع آن برای برخی از پیامبران گذشته، باعث می‌شود نگاه روشنی نسبت به مسئله غیبت امام مهدی (ع) پیدا کنیم. در ابتدا باید توجه داشت که طرح مسأله غیبت از همان دهه‌های اول تاریخ اسلام چنان شایع و معمول شده بود که بسیاری از فرقه‌هایی که از شیعه منشعب می‌شدند، به‌گونه‌ای به مسأله غیبت معتقد می‌گردیدند. "کیسانیه" اولین فرقه‌ای که از شیعه جدا شدند قائل به امامت "محمد حنفیه" و معتقد بودند که وی از میان آنها غایب شده و در کوه رضوی مخفی گردیده و روزی ظهور خواهد کرد. همچنین فرقه "ابو مسلمیّه" همین عقیده را درباره "ابومسلم" داشتند. به‌طور کلی هریک از فرقه‌های شیعی که در امامت یکی از ائمه (ع) توقف کردند و مسیر خود را از شیعه اثنی عشری جدا کردند، به شکلی از "غیبت" درباره امام خود معتقد شدند. این امر حاکی از آن است که مسأله غیبت امام مهدی (ع) در بین مسلمانان و شیعیان شناخته شده و شایع بوده است. آنچه این مطلب را تأیید و تأکید می‌کند، تألیف کتاب‌هایی در موضوع غیبت، پیش از آغاز غیبت صغری و در زمان حضور ائمه (ع) است[۲۴].[۲۵]

معرفی و زمینه‌سازی پیرامون مسئله غیبت همچنین در سخنان معصومین (ع) به خوبی پیداست. در روایاتی که از نبی اکرم (ص) نقل شده است، حضرت ضمن بیان خصوصیات امام مهدی (ع) به مسأله غیبت ایشان نیز اشاره کرده است: «مهدی از فرزندان من است نام او نام من و کنیه او کنیه من است و شبیه‌ترین مردم به من از حیث آفرینش و خلق و خوی است. او غیبت و دوران حیرتی دارد که مردمان در آن به گمراهی می‌افتند، سپس همانند ستاره درخشان می‌آید و زمین را از عدل و داد پر می‌کند، همان‌طور که از ظلم و جور پر شده باشد»[۲۶].[۲۷]

از طرفی دیگر ائمه اطهار (ع) به این نکته توجه داشتند که با وجود همه اطلاع رسانی‌ و آگاهی‌ها، غیبت امام و عدم دسترسی به محضر ایشان، برای مردمی که در طول امامت ائمه هدی (ع)، به دیدن امام و رجوع به محضر آنان عادت کرده‌اند، بسیار سخت و غریب خواهد بود؛ به همین جهت بود که از زمان امام جواد (ع) به تدریج مردم از دیدن امام کمتر بهره‌مند می‌شدند و در زمان امامت حضرت امام هادی و امام عسکری ((ع)) این امر شدت یافت؛ به گونه‌ای که امام در مواردی از پشت پرده با مردم صحبت می‌کردند تا آنان به ندیدن امام عادت کنند[۲۸].

البته علّت اصلی کمرنگ شدن ارتباط، سخت‌گیری و ایجاد محدودیّت حکومت ستمگر عباسی بود، چراکه این دو امام در سامرا در یک منطقه نظامی تحت نظر بودند. از این رو مردم به دشواری می‌توانستند آنان را ببینند و از ترس حکومت مجبور بودند با راهکارهایی مختلف و پنهانی خدمت حضرت برسند، ولی ائمه از این محدودیّت برای آمادگی مردم برای دوران غیبت استفاده کردند[۲۹]. از سوی دیگر نیز امام حسن عسکری (ع) در سن ۲۷ سالگی رحلت کرد و تنها فرزند او که پنج سال از عمرش می‌گذشت از جانب خدای متعال به امامت منصوب گردید، اما بنا به دلایلی امام دوازدهم (ع) از همان زمان از دیدگان پنهان شد و دوران غیبتش آغاز گردید؛ لذا غیبت صغری که در سال ۲۶۰ هجری قمری آغاز شد و پس از ۶۹ سال در سال ۳۲۹ هجری قمری با درگذشت چهارمین و آخرین نائب خاص امام (ع) پایان یافت، علاوه بر موارد گذشته، مقدمه و آغازی برای درک غیبت طولانی بود، تا شرایط‍‌ پذیرش موقعیت جدید برای مردمان فراهم گردد و شیعیان آمادگی درک دورانی را داشته باشند که در آن از حضور امام معصوم به‌طور مستقیم بی‌بهره‌اند[۳۰].

انواع غیبت

غیبت امام زمان (ع) در دو مرحله به اجرا درآمد:

  1. غیبت کوتاه مدّت (صغرا): این نوع از غیبت زمینه‌ای بود تا شیعیان برای غیبت کبری آماده گردند و در این دوره، امام (ع) از طریق چهار نماینده با مردم در ارتباط بود و به نیازهای علمی و معنوی آنان پاسخ می‌گفت.
  2. غیبت بلند مدّت (کبرا): در این دوران عالمان دینی با داشتن شرایطی که امام آنها را بیان فرموده به صورت عام (نه با معرفی خاص) به عنوان نایب امام زمان (ع) عهده‌دار امور شیعیان هستند[۳۱].

امام صادق (ع) در مسافرتی به کوه رضوی رسیدند. به آن کوه اشاره نموده و فرمودند: «... این کوه جای خوبی برای آن خائف (یعنی حضرت مهدی (ع)) خواهد بود و صاحب الامر (ع) در این کوه دو غیبت خواهد داشت، یکی کوتاه و دیگری طولانی»[۳۲].

فلسفه و علل غیبت

پیش از آنکه به برخی حکمت‏‌ها و علت‏‌های ظاهری غیبت حضرت اشاره شود، لازم به یادآوری است که در روایات اشاره شده، پنهان‌‏زیستی آخرین ذخیره الهی، به طور قطع از اسرار خداوند است. حقیقت سرّ بودن این امر را رسول گرامی اسلام (ص) چنین بیان فرموده است: «ای جابر! همانا این امر، امری است از امر خداوند سبحانه و تعالی و سرّی است از سرّ خدا که بر بندگان او پوشیده است؛ پس برحذر باش که دچار تردید نشوی. همانا شک درباره خدا کفر است»[۳۳]. بی‌‏گمان این حکمت، اساسی‌‏ترین دلیل بر این رخداد بزرگ است؛ امّا از آنجا که پرسش پیرامون علل غیبت همواره دغدغه برخی شیعیان بوده است، در سخنان پیشوایان معصوم (ع) به برخی حکمت‏‌های ظاهری غیبت آن حضرت نیز اشاره شده است؛ از این رو بدان‏‌ها نیز اشاره‏‌ای گذرا می‏‌کنیم:

  1. حفظ جان امام: از طرفی باتوجه به اتفاقاتی که برای پیامبران و ائمه (ع) افتاده بود مبنی بر برخورد حکومت‌های ستمگر با ایشان و در مواردی به شهادت رساندن معصومین و از طرفی دیگر باتوجه به وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه از وعده ظهور حضرت مهدی (ع) به عنوان منجی و مصلح، که باعث شده بود خلفای معاصر حضرت به شدت امام عسکری (ع) را تحت نظر داشته باشند، تا وقتی فرزند ایشان به دنیا می‌آید، او را در همان ابتدای زندگی به شهادت برسانند؛ بنابراین بسیار طبیعی است که خداوند آخرین حجت خود را در پرده غیبت قرار دهد تا جان او حفظ شود و در موعد مقرر و زمانی که مردم آمادگی ظهور داشتند، ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد نماید. زراره از امام باقر (ع) نقل کرده است: «برای قائم قبل از قیام غیبتی خواهد بود». گفتم: چرا؟ فرمود: «می‌ترسد و با دست به شکمش اشاره کرد». زراره می‌گوید: یعنی قتل (مفهوم سخن امام آن است که علّت غبیت ترس از مرگ، که در واقع ترس از به انجام نرسیدن رسالت ایشان است، خواهد بود)[۳۴].
  2. اجرای سنّت انبیاء: از آنجایی که وظیفه انبیای الهی، هدایت مردم به‌وسیله ابلاغ دین الهی است و از طرفی دشمنان خدا از گذشته‌های دور برای نابودی دین حقّ از هیچ عملی حتّی کشتن پیامبران روی گردان نبوده‌اند، لذا انبیاء به امر الهی در مواردی از حالت غیبت استفاده می‌کردند. امامت امام مهدی (ع) نیز در راستای رسالت پیام آوران الهی بوده و طبیعی است که خداوند در جهت انجام هرچه بهتر رسالت حضرت مهدی (ع)، برای ایشان نیز چنین راهکاری (به علت مشابهت) در نظر بگیرد. چنین غیبت‌هایی درباره حضرت صالح، موسی، یونس، یوسف و برخی دیگر از پیامبران دیگر نیز ذکر شده است. بنابراین مسأله غیبت به مانند سنتی تلقی شده که درباره امت امام مهدی (ع) نیز مصداق پیدا می‌کند. سدیر صیرفی از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: «حتما برای قائم ما غیبتی است که مدّت آن طول می‌کشد. گفتم: یا بن رسول الله! این مطلب برای چیست؟ فرمود: "زیرا خدای عز ّو جل ابا دارد از اینکه سنّت‌های پیامبران را در مورد غیبت‌هایشان جاری نکند و ناگزیر ای سدیر! او غیبت‌های آنها را تمدید خواهد کرد. (این سنّت را در موارد دیگر نیز ادامه می‌دهد)، خدای تعالی می‌فرماید: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»[۳۵]؛ سنّت‌های کسانی که قبل از شما بوده‌اند، بر شما نیز همان سنّت‌ها منطبق می‌شود»[۳۶].
  3. آزادی از بیعت با ظالمان: در توقیعی (نامه) از امام زمان (ع) آمده است: «هیچ‌ کدام از پدران من نبوده، مگر اینکه بیعت طاغوت زمانشان به عهده آنها بوده است (به جهت اینکه ایشان به تقیه مأمور بوده‌اند)، ولی من وقتی قیام کنم، بیعت هیچ یک از طواغیت به عهده‌ام نیست»[۳۷]. لذا امام عصر (ع) که برنامه گسترش عدالت در سراسر جهان را دارد، از هر گونه بیعتی با حاکمان ظالم آزاد است[۳۸]. ابوبصیر نیز از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «صاحب این امر و ولادتش بر این خلق پنهان است تا چون ظهور کند بیعت احدی در گردنش نباشد»[۳۹].
  4. تأدیب مردم: کوتاهی و ناسپاسی مردم نسبت به نعمت الهی و کفران آن در مواردی باعث محروم شدن از آن می‌شود. نعمت ولایت و امامت امام نیز نعمت بی بدیلی است که قدرنشناسی نسبت به آن موجب خسران بشریت می‌‌شود. از امام باقر (ع) روایت شده است: «وقتی خداوند همراهی و همنشینی ما را برای قومی خوش ندارد ما را از میان آنها برگیرد»[۴۰]. همچنین فرمود: «هرگاه خداوند بر مردم غضب نماید، امام معصوم را از میان آنان غایب گرداند»[۴۱]. باید توجه داشت برای تحقق یک انقلاب همه‌جانبه در سطح جهان، علاوه بر وجود رهبری شایسته، آمادگی عمومی نیز لازم است، لذا به‌دلیل عدم وجود این آمادگی در جامعه توفیق حضور امام از مردم سلب شد[۴۲].[۴۳] امام زمان (ع) به علی بن مهزیار فرمود: «شما دچار شدید به غیبت امام‌تان زیرا به ثروت‌اندوزی روی آورید و مال دنیا را جمع نمودید و بر مؤمنانی که ضعیف بودند تکبر ورزیدید و صله رحم بجا نیاوردید. پس چگونه می‌خواهید که به غیبت دچار نشوید.».. و در نامه‌ای که حضرت مهدی (ع) به شیخ مفید نوشتند می‌فرماید: «اگر شیعیان ـ که خداوند آنان را به اطاعت خود موفق کند ـ به خوبی عهد خود را وفا می‌نمودند و با یک دیگر یکدل بودند، خوشبختی دیدار ما از آنان ستانده نمی‌شد و با شناختی درست و ایمانی راستین به سعادت دیدار ما می‌رسیدند. پس یقینا آنچه که باعث شده از میان آنان غایب شوم و مرا نبینند، همانا اعمال ناشایستی است که از آنها سر می‌زند و ما آن اعمال را دوست نداریم و شیعیان را سزاوار انجام چنین کرداری نمی‌دانیم.»..[۴۴].[۴۵]
  5. امتحان و غربال انسان‌ها: یکی از سنّت‌های الهی، امتحان و آزمایش مردم در فراز و نشیب زندگی است تا مقدار پایداری و استواری آنها در مسیر صحیح زندگی انسانی روشن شود و افراد شایسته به پاداش نیک نایل آیند. غیبت امام زمان (ع) یکی از آزمون‌های دشوار است تا دین داران شناخته شده و به آنچه سزاوار آنند برسند. امام صادق (ع) فرمود: «یکی از اسرار غیبت، امتحان مردم است تا باطل از حق جدا گردد و سبب غیبت در حقیقت وقتی آشکار می‌شود که ایشان ظهور نمایند. همان گونه که کارهای حضرت خضر (ع) برای حضرت موسی مجهول بود، تا زمانی که خود حضرت خضر (ع) سرّ آنها را برای موسی گفت. در روایتی از امام صادق (ع) در مورد غیبت آمده است: «بر خداوند لازم است که بندگانش را بدین گونه؛ امتحان کند و در آن موقع است که اهل باطل تردید خواهند کرد»[۴۶]. از امام کاظم (ع) نیز نقل شده است: «هنگامی که پنجمین (امام) از اولاد هفتمین (امام) مفقود گردد، در خصوص دین خود پناه به خدا برید، مبادا کسی شما را از عقیده صحیح خود برگرداند! ای فرزند صاحب الامر ناگریز از غیبتی است که آنها که ایمان به او داشتند (از طولانی شدن غیبتش گمراه گشته) از آن عقیده برمی‌گردند. غیبت او امتحانی است از جانب خداوند که خواسته است بندگان خود را به وسیله آن امتحان کند»[۴۷].

افزون بر آنچه گفته شد، مواردی همچون: تربیت انسان‏‌های مناسب برای قیام و حکومت جهانی و ایجاد اشتیاق جهانی برای حکومت جهانی حضرت مهدی (ع)‏ را نیز می‌‌توان برشمرد[۴۸].

شبهات غیبت

اکنون که علل غیبت تبیین شد می‌‌توان به شبهاتی در این موضوع پرداخت که مخالفان شیعه، از آغاز غیبت تاکنون، درباره غیبت ساخته و پرداخته‌اند[۴۹] و در مقابل، دانشمندان شیعه کوشیده‌اند به آنها پاسخ دهند. امام صادق (ع) در توضیح شبهات آخرالزمان به زراره فرمود: «...او همان (منجی آخرالزمان) است که همگان انتظار آمدنش را می‌کشند. (درباره او اختلاف نظر شدیدی رخ می‌دهد) گروهی در ولایت او شک خواهند کرد، و برخی گمان خواهند کرد که اصلاً به دنیا نیامده و پدرش فرزندی نداشته است و عده‌ای می‌گویند او هنوز در شکم مادر است و برخی نیز می‌گویند او دو سال پیش از شهادت پدرش به دنیا آمده است. او از دیده‌ها پنهان شده زیرا خداوند اراده کرده شیعیان را در زمان غیبت امامشان آزمایش نماید، و کسانی که در حقیقت پیرو حق نیستند دچار شک و تردید خواهند شد. زراره پرسید: اگر چنین زمانی را درک کردیم چه باید بکنیم؟ حضرت فرمود: دعای «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ...» را بخوان»[۵۰].

برخی از مهم‌ترین شبهه‌ها عبارت‌اند از:

  1. شیعیان معتقدند امام معصوم، نقشی بسیار حیاتی در هدایت جامعه اسلامی و مسلمانان دارد. حال چگونه ممکن است چنین کسی غایب شود؟[۵۱] برای یافتن پاسخ این مسئله، باید به عقیده شیعه درباره جایگاه امام معصوم در جهان بنگریم. شیعیان معتقدند امامت مراتبی دارد و حکومت، قضاوت و بیان معارف و تعالیم الهی، تنها از مراتب ظاهری امامت است. امامت دارای مرتبه‌ای باطنی نیز هست. امام (ع) بر اساس ولایت باطنی است که سبب بقای جهان و نزول برکات الهی می‌شود و هدایت معنوی و باطنی مؤمنین را برعهده می‌گیرد[۵۲]؛ همچنین در روایات آمده است اگر زمین از حجت خدا خالی باشد، ساکنانش را فرو می‌برد[۵۳]؛ پس امام (ع) هنگام غیبت نیز زنده است و زندگی می‌کند؛ اما وجود او همچون خورشید در پس ابر پنهان است. هر چند دیده نمی‌شود، اهل جهان را نور و گرما می‌بخشد[۵۴].
  2. اگر علت غیبت، خطری است که جان امام (ع) را تهدید می‌کند، چرا امامان معصوم (ع) دیگر غیبت نکردند؟ باید دانست امام زمان (ع) مأمور است که دادگری و یکتاپرستی را در زمین استقرار بخشد. چنین نیست که او همانند پدرانش از روی تقیه با ستمگران بیعت کند. ظهور آن حضرت، پیش از آماده شدن شرایط، موجب می‌شود که نتواند به وظایف خویش عمل کند و به اهداف الهی دست یابد. امامان پیشین چنین وظایفی برعهده نداشته‌اند[۵۵].[۵۶]

راه‌های ارتباط مردم با امام عصر (ع) در زمان غیبت ایشان

  1. نایب خاص: با رحلت امام عسکری (ع) در سال ۲۶۰ هجری قمری و آغاز امامت امام مهدی (ع) و شروع غیبت ایشان، چهار نفر از بزرگان شیعه یکی پس از دیگری به عنوان نایبان خاص امام زمان (ع) معرفی شدند و به مدت ۷۰ سال رابط بین امام و مردم بودند. به‌کارگیری این شیوه که در ادامه برقراری نهاد وکالت مورد توجّه واقع می‌شود، این امکان را فراهم می‌آورد تا شیعیان بتوانند با مرجعیّت نایب امام زمان (ع) أنس بگیرند و او را تنها مرجع مستقیم خود در حل مسائل و معارف دانسته و بتوانند با اعتماد به او دوران عدم حضور ظاهری امام را پشت سر بگذارند.
  2. نایب عام: از زمان امام باقر و امام صادق ((ع)) و به دنبال گسترده شدن مملکت اسلامی، وجود نهاد وکالت امری اجتناب ناپذیر بود، زیرا مردم از طرفی به راهنمایی امام در مسائل دینی و امور مالی نیازمند بودند و از طرف دیگر برای عموم آنان حضور در مدینه و مراجعه مستقیم به امام مقدور نبود. با تأسیس این نهاد و وجود وکیلان امام در مناطق مختلف، امکان ارتباط مردم با پیشوایان بزرگوار فراهم شد. ائمه (ع) با این شیوه رفتاری خود به مردم یاد می‌دادند که برای حلّ مسائل خود می‌تواند به وکلا اعتماد کرده و نزد آنان بروند. در این باره امام عسکری (ع) فرمود: «مردم باید از فقیهانی که پرهیزگارند و به دین خود پایبند هستند و از هوای نفس خود پیروی نمی‌کنند و اوامر الهی را اطاعت می‌کنند، فرمانبری کنند»[۵۷]. به فقها و علمایی که مردم در زمان غیبت به آنها رجوع می‌نمایند و احکام الهی و روایات را از آنان می‌آموزند، نواب عام گفته می‌شود[۵۸].

شبهه وهابیان در قاعده لطف و غیبت امام

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان از سویی با تکیه بر قاعده لطف، تعیین امام را از جانب خدا لطف الهی می‌دانند و از سوی دیگر معتقدند دوازدهمین امام‌شان غایب است، در غیبت امام چه لطفی نسبت به مسلمانان است؟! اساساً امام غایب چه سودی می‌تواند داشته باشد و این غیبت طولانی چه فایده‌ای دارد؟!

پاسخ

در این باره تذکر چند نکته ضروری است:

نکته نخست: از لطف تکوینی وجود معصوم که بگذریم، خداوند همواره لطفش بر بندگانش گسترده است؛ ولی گاه مصالحی اقتضا می‌کند اولیایش را از باب لطف، از دیدگاه امتش پنهان کند. این هم خودش لطف دیگری است و منافاتی با لطف مطلق خدا ندارد، چنان‌که در برهه‌ای از زمان‌های گذشته در فرستادن پیامبران، فترت و انقطاعی حاصل می‌شد، ولی این کار مانع لطف خداوند نبود. قرآن می‌فرماید: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ[۵۹]. برابر نقل قرآن، عیسی مسیح(ع) از دیدگاه امتش پنهان شد[۶۰]. این غیبت، بر اساس قول مشهور علمای اسلام، تا آخر الزمان هم ادامه دارد، موسی(ع) نیز پیامبر خداست، ده سال از امت خویش فاصله می‌گیرد و در مدین نزد شعیب(ع) به سر می‌برد[۶۱]. امام کاظم(ع) هم امام است؛ ولی سال‌ها در زندان به سر می‌برد[۶۲]. هیچ یک از اینها خلاف قاعده لطف نیست؛ مثال امام عصر(ع) نیز از همین دست است. اگر آن حضرت بنابر مصالحی، تا فراهم شدن شرایط، از نظرها پنهان بماند، این به معنای تعطیلی لطف خداوند نیست، چنان که درباره دیگر اولیای الهی چنین نبود.

نکته دوم: ظهور لطف الهی، نیاز به زمینه مساعد دارد. اگر شرایط آماده باشد لطف الهی به صورت آشکار به خلائق می‌رسد؛ ولی اگر چنین شرایطی مهیا نباشد، لطف الهی تعطیل نمی‌شود بلکه به صورت پنهان به خلایق می‌رسد. از این رو، قرآن دو نوع ولیّ الهی را معرفی می‌کند؛ ولیّ ظاهر که میان مردم زندگی می‌کند و مردم وی را می‌شناسند و ولیّ غایب که از چشم‌ها پنهان است و مردم وی را نمی‌شناسند. قرآن در سوره کهف از وجود چنین ولیّ غایبی پرده برداشته است. قرآن تعریف می‌کند که مصاحب موسی، کشتی سالم را برای حفظ آن سوراخ می‌کند، دیوار مخروبه را برای حفظ گنج و رساندن آن به صاحبانش تعمیر می‌کند و جان بچه‌ای را برای کمک به پدر و مادرش می‌گیرد، او نمونه‌ای از ولیّ غایب خدا بود که حتی موسی(ع) صاحب شریعت هم وی را نمی‌شناخت و از رمز و راز کارش اطلاع نداشت[۶۳]. بیان قرآن نشان می‌دهد ولیّ غایب با اینکه میان مردم به کارهای سودمندی اشتغال دارد، کسی از وجود وی خبر ندارد؛ بنابراین غایب از نظر بودن به معنی عدم لطف نیست بلکه همچنان لطف الهی از طریق ولیّ غایبش بر سر امت جریان دارد.

شبیه این مطلب را در داستان یوسف نبی(ع) نیز می‌خوانیم، وی به برادرانش از سر لطف کمک می‌کند؛ ولی آنان وی را نمی‌شناختند[۶۴]. از این روست که در روایات هم، فایده امام غایب به مثابه خورشید پشت ابر تشبیه شده است؛ یعنی با اینکه خورشید پشت ابر، به صورت مستقیم دیده نمی‌شود به اهل زمین، گرما، حرارت و نورش را ارزانی می‌دارد. برابر نقل، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَابٌ»؛ «آری! به خدایی که مرا به نبوت برگزید سوگند! مردم از او (امام غایب) سود خواهند برد و از نور ولایتش در زمان غیبت، بهره خواهند گرفت، به سان بهره بردن از خورشید آن‌گاه که پشت ابرها قرار گیرد»[۶۵]. ممکن است ما نحوه بهره‌مندی از لطف امام را نفهمیم؛ ولی این به این معنی نیست که لطفی از او به ما نمی‌رسد. آیا در داستان موسی(ع) و خضر، آن دو یتیم هیچ وقت توانستند بفهمند چه لطفی از طرف مصاحب موسی(ع) (خضر) نصیب آنها شده است؟! آیا صاحبان کشتی هیچ وقت توانستند بفهمند که چه کسی چنین لطفی در حقشان روا داشت که باعث شد کشتی آنها از غصب در امان بماند؟! آیا آن پدر و مادر که فرزندشان را از دست دادند هیچ وقت فهمیدند که چه خیر بزرگی از سوی خضر نصیب آنها شد؟! بنابراین، اینکه گفته می‌شود امام عصر، غایب است، این به این معنی نیست که امام، منفصل از جوامع انسانی است، بلکه آن حضرت به صورت ناشناس در جمع امت زندگی می‌کند و در لباس ناشناس مشکلات امت را بدون آن‌که شناخته شود، تا جایی که مصلحت اقتضا کند، حل و فصل می‌نماید.

نکته سوم: غیبت امام دارای مصالح و فوائد گوناگونی است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. امام مهدی(ع) مأموریت دارد تمام آموزه‌های اسلام را در همه جهان پیاده کند، عدالت و حق را در جوامع بشری گسترش دهد. پیاده کردن چنین برنامه جهانی بدون فراهم شدن شرایط و مقدمات آن عملاً امکان ندارد. یکی از مهم‌ترین مقدمات، پیدا شدن حالت یأس و خستگی جهانیان از نظام‌های مادی و بشری است. آن قدر باید این نظامات دنیوی بیایند و بروند تا بر همگان روشن شود که بشر با دست خود قادر به تأمین عدالت و امنیت خویش نیست. این یأس و سرخوردگی، جهانیان را برای یک انقلاب جهانی و بنیادین آماده می‌سازد، آن‌گاه امام، نقاب از چهره بر می‌کشد و جهان را پر از عدل و داد می‌کند. روشن است رسیدن به چنین نقطه‌ای به گذشت زمان نیاز دارد.
  2. از سوی دیگر چنین حکومتی، به پیشرفت علوم و فناوری‌های وسیعی نیاز دارد. وسایل ارتباط جمعی باید به قدری گسترش یابد که همه جهانیان با هر زبان و فرهنگی که باشند؛ پیام عدالت بخش اسلام را از امام بشنوند و بر اساس آن عمل کنند. رسیدن به این نقطه نیز نیازمند گذشت زمان طولانی است.
  3. یکی از دلایل و فوائد غیبت امام، فراهم شدن نیروهای انسانی مناسب برای چنین حکومت پهناوری است. بدیهی است برای پیشبرد چنین هدف بزرگی، به انسان‌های بسیار کامل و فداکاری نیاز است که بتوانند روی شانه‌های نیرومند خویش این بار گران را حمل کنند.

اینها بخش‌های کوتاهی از اسرار غیبت امام زمان(ع) است تا جهان و جهانیان به این ظرفیت و استعداد نرسند، ظهوری تحقق نخواهد یافت.

غیبت امام، نه تنها خلاف قاعده لطف نیست بلکه خداوند گاه از طریق اولیای غایبش لطفش را به بندگانش می‌رساند. مسئله غیبت تنها مختص امت اسلامی نیست بلکه در امت‌های پیشین نیز نظایری داشته است. اعتقاد به غیبت عیسی مسیح(ع) و ظهورش در آخرالزمان از جمله باورهای رایج و مشهور در میان امت اسلام است. قضیه مصاحِب موسی(ع) در سوره کهف بیانگر این است که خداوند، اولیای غایبی دارد که به کارهای سودمند و مؤثری بین امت اشتغال دارند. سود رسانی و لطف، همواره به صورت آشکار و ظاهر، نبوده و نیست؛ بنابراین انکار مسئله غیبت و قاعده لطف نه عقلا و نه نقلا وجهی ندارد.[۶۶]

غیبت چگونه توجیه می‌شود؟

برخی می‌پندارند با پذیرش غیبت، عملاً امامت بی‌خاصیت می‌شود زیرا اگر امامت برای جلوگیری از خطای انسان‌ها در فهم دین پس از پیامبر(ص) است، همه مشکلاتی را که اهل‌سنت پس از رحلت پیامبر(ص) با آن روبه‌رو می‌شوند، شیعه پس از غیبت آخرین امام مواجه می‌شود. پس اگر امامت برای فهم معصومانه دین، پس از پیامبر ضرورت دارد، نمی‌تواند غیبتی پیش آید و اگر غیبت پیش آمده، معلوم است که اصلا امامت لازم نبوده است.

در پاسخ می‌گوییم که از بیان گذشته معلوم شد وظیفه اصلی امام از حیث فهم دین، مرجع بودن برای حل اختلاف مجتهدان است و این مرجعیت با مرجعیت مجتهدان برای فتوا دادن فرق دارد. لازمه این نوع مرجعیت، آموزش و تثبیت روش‌های صحیح فهم دین و اجتهاد است، نه ضرورتاً آموزش تمامی فتواهای دین تا ابد[۶۷]. اگر چنین باشد، آنگاه دوره حضور ملموس و دست‌یافتنی امام در جامعه برای حل مشکلات فهم دین، می‌تواند یک دوره محدود باشد[۶۸]. یعنی در حدی که روش‌های صحیح فهم دین، آموزش داده و تثبیت شود و اجمالاً روش‌های نادرست مورد نقد ائمه(ع) واقع شود. بنابراین، غیبت به معنای رها کردن آدمیان نیست،؛ چراکه اولاً، غیبت از زمانی می‌تواند رخ دهد که کلیات روش‌های صحیح فهم، در جریان اصیل اسلام‌شناسی (که امامان را پذیرفته و براساس آموزش‌های آنها به فهم دین پرداخته) تثبیت شده باشد. ثانیاً، یکی دیگر از شئون امام که فرصت پرداختن تفصیلی بدان نیست، شأن ولایت معنوی است که مهم‌ترین فلسفه وجودی امام در تمامی اعصار (حتی در عصر غیبت) است و سبب می‌شود مردم در عصر غیبت همچون خورشید پشت ابر از فواید وجود امام بهره‌مند شوند. البته این ولایت معنوی تنها ناظر به بهره‌رسانی فردی نمی‌شود، بلکه از ابعاد اجتماعی نیز، امام مراقبت کلی از جریان اصیل دین و دین‌داری در جامعه را برای تحقق آیه شریفه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۶۹] برعهده دارد[۷۰]؛ از این حیث نیز معلوم می‌شود که شیعیان به خود وانهاده شده نیستند و این همان مطلبی است که امام عصر(ع) در توقیعی صریحاً بر آن تأکید کرده‌اند: «إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِأَمْرِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ»[۷۱][۷۲].[۷۳][۷۴]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. اصل صحیح یدل علی تستّر الشیء عن العیون ثم یقاس. من ذلک الغیب ما غاب مما لایعمله الا الله؛ رازی، احمد بن فارس، مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۴۰۳.
  2. عسکری، ابو هلال، الفروق اللغویة، ص ۶۳.
  3. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج ۱، ص ۱۹۶
  4. ر. ک. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص ۱۹۸.
  5. سوره یس، آیه ۹؛ سوره اسراء، آیه ۴۵.
  6. «حَتَّی إِذَا غَابَ الْمُتَغَیِّبُ مِنْ وُلْدِی عَنْ عُیُونِ النَّاسِ... فَوَ رَبِّ عَلِیٍّ إِنَّ حُجَّتَهَا عَلَیْهَا قَائِمَةٌ مَاشِیَةٌ فِی طُرُقِهَا دَاخِلَةٌ فِی دُورِهَا وَ قُصُورِهَا جَوَّالَةٌ فِی شَرْقِ هَذِهِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا تَسْمَعُ الْکَلَامَ وَ تُسَلِّمَ عَلَی الْجَمَاعَةِ تَرَی وَ لَا تُرَی إِلَی الْوَقْتِ وَ الْوَعْدِ وَ نِدَاءِ الْمُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ أَلَا ذَلِکَ یَوْمٌ فِیهِ سُرُورُ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ»؛ نعمانی، محمد بن جعفر، الغیبة، ص ۱۴۴.
  7. «عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع)یَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ لَا یُرَی جِسْمُهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۳۳.
  8. «إِنَّکُمْ لاَ تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لاَ یَحِلُّ لَکُمْ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۲۸ و ۳۳۲.
  9. «یَفْقِدُ النَّاسُ‏ إِمَامَهُمْ‏ یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ‏ فَیَرَاهُمْ‏ وَ لَا یَرَوْنَهُ‏‏‏‏‏‏‏»؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۱۶۱، ح ۱۱۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱ ص ۳۳۷، ح ۶؛ نعمانی، محمد بن جعفر، الغیبة، ص ۱۷۵ ح ۱۴؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، باب ۳۳، ص ۳۴۶، ح ۳۳.
  10. ر. ک. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۱۴ ـ ۳۲۳.
  11. «عن سدیر، قال: سمعت ابا عبد الله (ع) یقول:... فما تنکر هذه الامه ان یکون الله ـ عز و جل ـ یفعل بحجته ما فعل بیوسف (ع): ان یکون یسیر فی اسواقهم، و یطا بسطهم، و هم لا یعرفونه حتی یاذن الله ـ عز و جل ـ ان یعرفهم بنفسه کما اذن لیوسف (ع) حتی قال لهم: (هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون قالوا ا انک لانت یوسف قال انا یوسف.)»؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ص ۳۴۱؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۲.
  12. یاتی علی الناس الزمان، موسوی دهسرخی اصفهانی، محمود، ص ۴۱۷.
  13. یاتی علی الناس الزمان، موسوی دهسرخی اصفهانی، محمود، ص ۴۱۷.
  14. طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة، ص ۳۶۲؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۲۰.
  15. ر. ک. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۱۴ ـ ۳۲۳.
  16. جوادی آملی، عبدالله، امام مهدی موجود موعود، ص۱۳۶.
  17. ر. ک. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۹۸.
  18. «اللَّهُمَّ إِنَّکَ لَا تُخْلِی الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً»؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص ۲۲۱.
  19. ر. ک. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۴۳۶.
  20. «إِنَ‏ لَهُ‏ غَیْبَةً یَکْثُرُ أَیَّامُهَا وَ یَطُولُ‏ أَمَدُهَا فَیَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ‏ الْمُخْلِصُونَ‏»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۷۸.
  21. «فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۶.
  22. «فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ»؛ احتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۹۹.
  23. ر. ک. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۵۰۰.
  24. نشریه موعود، شماره ۲۷، ص ۴۲.
  25. ر. ک. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۵۱۹.
  26. «الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً تَکُونُ لَهُ غَیْبَةٌ وَ حَیْرَةٌ حَتَّی تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْیَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُقْبِلُ کَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَیَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۸۷.
  27. ر. ک. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج ۲، ص ۱۷۹-۱۸۸.
  28. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ص ۲۳۱.
  29. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، ص ۲۶۲؛ صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۲۲۲.
  30. ر. ک. سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۴۷-۵۵.
  31. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۵۲.
  32. «خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع)فَلَمَّا نَزَلْنَا الرَّوْحَاءَ نَظَرَ إِلَی جَبَلِهَا مُطِلًّا عَلَیْهَا فَقَالَ لِی تَرَی هَذَا الْجَبَلَ هَذَا جَبَلٌ یُدْعَی رَضْوَی مِنْ جِبَالِ فَارِسَ أَحَبَّنَا فَنَقَلَهُ اللَّهُ إِلَیْنَا أَمَا إِنَّ فِیهِ کُلَّ شَجَرَةِ مَطْعَمٍ وَ نِعْمَ أَمَانٌ لِلْخَائِفِ مَرَّتَیْنِ أَمَا إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ فِیهِ غَیْبَتَیْنِ وَاحِدَةٌ قَصِیرَةٌ وَ الْأُخْرَی طَوِیلَة»؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۳.
  33. «یَا جَابِرُ إِنَ‏ هَذَا أَمْرٌ مِنْ‏ أَمْرِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ سِرٌّ مِنْ‏ سِرِّ اللَّهِ‏ عِلْمُهُ‏ مَطْوِیٌ‏ عَنْ‏ عِبَادِ اللَّهِ‏ إِیَّاکَ‏ وَ الشَّکَ‏ فِیهِ‏ فَإِنَ‏ الشَّکَ‏ فِی‏ أَمْرِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ کُفْرٌ‏‏»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۲۸۷.
  34. «إِنَّ لِلْقَائِمِ غَیْبَةً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ إِنَّهُ یَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی بَطْنِهِ یَعْنِی الْقَتْلَ»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۴۰.
  35. سوره انشقاق آیه ۱۹.
  36. «إِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَیْبَةً یَطُولُ أَمَدُهَا فَقُلْتُ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ لِمَ ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَی إِلاَّ أَنْ تَجْرِیَ فِیهِ سُنَنُ اَلْأَنْبِیَاءِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ فِی غَیْبَاتِهِمْ»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۴۳۷، ح۶.
  37. «إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵۲، ص۹۲.
  38. ر. ک. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص ۲۰۳.
  39. «صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ تَعْمَی وِلاَدَتُهُ عَلَی هَذَا اَلْخَلْقِ لِئَلاَّ یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَجَ»؛ شیخ صدوق، کمال الدین ج ۲، ص ۴۷۹، ح ۱.
  40. «إِنَّ اَللَّهَ إِذَا کَرِهَ لَنَا جِوَارَ قَوْمٍ نَزَعَنَا مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِم»؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۴.
  41. «إِذَا غَضِبَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی خَلْقِهِ نَحَّانَا عَنْ جِوَارِهِمْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۴۳.
  42. مکارم شیرازی، ناصر، مهدی انقلابی بزرگ، ص ۲۴۰.
  43. ر. ک. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۵۴۶.
  44. «وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم‏»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷.
  45. ر. ک. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۴۳۶.
  46. «لأن الله عزوجل یجب أن یمتحن خلقه فعنی ذلک یرتاب المبطلون»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۹۵، ح ۱۰.
  47. «إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ مِنَ اَلْأَئِمَّةِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ لاَ یُزِیلَنَّکُمْ عَنْهَا أَحَدٌ یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ حَتَّی یَرْجِعَ عَنْ هَذَا اَلْأَمْرِ مَنْ کَانَ یَقُولُ بِهِ إِنَّمَا هِیَ مِحْنَةٌ مِنَ اَللَّهِ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ بِهَا خَلْقَهُ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۱۱۳، ح ۲۶.
  48. ر. ک. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج ۲، ص ۱۷۹-۱۸۸.
  49. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۵۴.
  50. «وَ هُوَ الَّذِی یُشَکُّ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَةَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ یَا زُرَارَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَکْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک‏»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۳۷.
  51. مصنفات الشیخ المفید، ج۳، ص۱۱۵- ۱۱۳.
  52. مجموعه آثار شهید مطهری‌، ج۴، ص۸۴۹- ۸۴۵؛ طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام‌، ص۱۵۲.
  53. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من کافی‌، ج۱، ص۱۳۷.
  54. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، ۲۷۱ و ۲۷۲.
  55. صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویت‌، ج۲، ص۳۴۹.
  56. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۵۵.
  57. «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»؛ طبرسی، احمد بن علی، احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۶۲؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱.
  58. ر. ک. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج ۲، ص ۱۷۹-۱۸۸.
  59. «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیآمدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن می‌گرداند تا نگویید نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.
  60. سوره نساء، آیه ۱۵۸.
  61. سوره قصص، آیات ۲۱ - ۲۵.
  62. المناقب، ج۴، ص۳۲۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۴۱۷.
  63. ر.ک: ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.
  64. سوره یوسف، آیات ۵۸ - ۶۲.
  65. کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳.
  66. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۳۵۳.
  67. مهم‌ترین شاهد ما بر این مدعا رفتار خود ائمه(ع) در شاگرد پروراندن و ارجاع مردم به این شاگردان است.
  68. البته توجه شود که بحث بر سر ضرورت و عدم ضرورت است، نه بر سر فایده‌رسانی‌های متعددی که بر حضور ملموس امام در جامعه مترتب است. تردیدی نیست که با غیبت امام دستمان از بسیاری از معارف اسلامی کوتاه شده و راهی را که با حضور امام می‌توانستیم در مدت کوتاهی طی کنیم اکنون باید افتان و خیزان و در طی مدتی بس طولانی‌تر طی کنیم. اما سخن ما بر سر ضرورت حضور بود که وظیفه‌ای را بر دوش امام می‌گذارد و اگر آن وظیفه در حداقل خود انجام شود ضرورت منتفی می‌شود و از آن پس حضور امام از باب تفضلی است که به جامعه می‌شود و همچنین، غیبتش به معنای بر زمین ماندن وظیفه‌ای که ضرورتاً بر عهده امام بوده، نیست.
  69. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  70. در این آیه تعبیر جمع به‌کار برده شده است و اگر در نظایر این‌گونه تعبیرها دقت شود، مواقعی فعل خدا با تعبیر جمع به‌کار برده می‌شود که فعل او از طریق واسطه‌هایی نظیر فرشتگان یا اولیاءالله انجام شود؛ پس این محافظت از ذکر (= قرآن) قطعاً فعل مستقیم خدا نیست؛ بلکه با توجه به جایگاه هدایتی ائمه(ع)، کاری است که خداوند تعالی از طریق ائمه انجام می‌دهد.
  71. چنین نیست که ما به امور شما بی‌اعتنا باشیم و شما را از یاد برده باشیم که اگر چنین شود اثری از شما و دین حق باقی نمی‌ماند.
  72. در پایان این بحث یادآوری می‌کنم که بحث ما فقط ناظر به ضرورت حضور ملموس امام برای تبیین دین پس از پیامبر خاتم(ص) بود، نه تبیین تمامی اموری که ضرورت امامت را اثبات می‌کند؛ چراکه وجود امام لااقل از دو جنبه دیگر نیز ضرورت دارد نخست از جنبه ولایت معنوی که اشاره بسیار مختصری به برخی از فواید آن کردیم و دوم، از جنبه حکومت و هدایت ظاهری جمعی انسان‌ها که البته مشروط به آماده شدن زمینه‌های مقبولیت مردمی است و ظاهراً مهم‌ترین فلسفه ظهور پس از غیبت آن امام شریف است و تفصیل این دو شأن مجال دیگری می‌طلبد.
  73. ایمانی، احد، اسلام و دنیای متجدد ص ۳۷.
  74. ایمانی، احد، اسلام و دنیای متجدد ص ۶۶.