عدل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۷۲: خط ۷۲:
*اگر مقصود از [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] آن مفهومی باشد که [[محدثان]] [[اهل سنت]] گفته‌اند؛ یعنی [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] در [[نقل روایت]]؛ با ادعای ایشان درباره همه [[صحابه]] ناسازگار است. آنچه [[مقام]] همه [[صحابه]] را نزد [[اهل سنت]] بالا برده و آنان را الگوی [[مسلمانان]] قرار داده، [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از هر [[گناه]] و [[فسق]] است و نه [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی در [[نقل روایت]] [[پیامبر]]{{صل}}؛ زیرا [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی نمی‌تواند شخص را الگوی [[مردم]] کند. و [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی، در بسیاری از [[راویان احادیث]] وجود دارد (از این جهت [[روایت‌ها]] به صحیح، [[حسن]]، موثّق و... دسته‌بندی شده است) و برای [[الگو]] شدن، افزون بر [[دروغ]] نگفتن، شرایط دیگری نیز لازم است.
*اگر مقصود از [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] آن مفهومی باشد که [[محدثان]] [[اهل سنت]] گفته‌اند؛ یعنی [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] در [[نقل روایت]]؛ با ادعای ایشان درباره همه [[صحابه]] ناسازگار است. آنچه [[مقام]] همه [[صحابه]] را نزد [[اهل سنت]] بالا برده و آنان را الگوی [[مسلمانان]] قرار داده، [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از هر [[گناه]] و [[فسق]] است و نه [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی در [[نقل روایت]] [[پیامبر]]{{صل}}؛ زیرا [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی نمی‌تواند شخص را الگوی [[مردم]] کند. و [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی، در بسیاری از [[راویان احادیث]] وجود دارد (از این جهت [[روایت‌ها]] به صحیح، [[حسن]]، موثّق و... دسته‌بندی شده است) و برای [[الگو]] شدن، افزون بر [[دروغ]] نگفتن، شرایط دیگری نیز لازم است.
*و اگر مقصود از [[عدالت]]، افزون بر [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی، [[پرهیز]] از دیگر [[گناهان]] نیز باشد، در این صورت، واژه [[عدالت]] با واقعیت [[تاریخی]] و [[سیره]] و روش همه [[صحابه]] مطابقت ندارد؛ زیرا جمعی از [[صحابه]] نه [[عدالت]] به معنای رعایت [[انصاف]] و رساندن [[حقوق]] به اهلش را داشتند و نه [[پرهیز از گناه]] و نه از [[ملکه]] و نیرویی برخوردار بودند که خود را [[حفظ]] کنند و حوادث تلخ [[تاریخی]] و [[گناهان]] گروهی از [[صحابه]]، [[گواه]] بر مطلب بیان شده است که در [[قرآن]] و [[روایات]] و [[تاریخ]] آمده است. البته برخی از آنان [[توبه]] کردند ولی [[توبه]] گروهی از آنان ثابت نشده است. افزون بر این، [[توبه]] [[دلیل]] [[عدالت]] دائمی آنان نیست؛ چرا که برخی از [[صحابه]] پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} [[اعمال]] ناپسندی داشته‌اند و [[توبه]] آنان ثابت نشده است.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵-۲۸.</ref>
*و اگر مقصود از [[عدالت]]، افزون بر [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی، [[پرهیز]] از دیگر [[گناهان]] نیز باشد، در این صورت، واژه [[عدالت]] با واقعیت [[تاریخی]] و [[سیره]] و روش همه [[صحابه]] مطابقت ندارد؛ زیرا جمعی از [[صحابه]] نه [[عدالت]] به معنای رعایت [[انصاف]] و رساندن [[حقوق]] به اهلش را داشتند و نه [[پرهیز از گناه]] و نه از [[ملکه]] و نیرویی برخوردار بودند که خود را [[حفظ]] کنند و حوادث تلخ [[تاریخی]] و [[گناهان]] گروهی از [[صحابه]]، [[گواه]] بر مطلب بیان شده است که در [[قرآن]] و [[روایات]] و [[تاریخ]] آمده است. البته برخی از آنان [[توبه]] کردند ولی [[توبه]] گروهی از آنان ثابت نشده است. افزون بر این، [[توبه]] [[دلیل]] [[عدالت]] دائمی آنان نیست؛ چرا که برخی از [[صحابه]] پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} [[اعمال]] ناپسندی داشته‌اند و [[توبه]] آنان ثابت نشده است.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵-۲۸.</ref>
==دیدگاه‌ها درباره [[عدالت صحابه]]==
#[[یاران پیامبر]]{{صل}} را هم‌چون شخص [[پیامبر]]{{صل}}، [[معصوم]] از [[گناه]] بدانیم و [[معتقد]] باشیم که آنان از هرگونه لغزشی [[پاک]] بوده‌اند. چنین دیدگاهی با [[آیات قرآن]] و [[کردار]] [[صحابه]] در تضاد است و در واقع، [[معصوم]] دانستن [[مسلمانان]] پس از [[پیامبر خاتم]] است.
#شمار اندکی از [[اصحاب]] را [[عادل]] دانسته و [[معتقد]] باشیم که بقیه [[اصحاب]] در زندگی‌شان بر خلاف [[احکام اسلامی]] [[رفتار]] کرده و گناهانی داشته‌اند؛ تا آنجا که بتوان آنان را [[مرتد]]، [[منافق]] یا [[فاسق]] خواند!
#[[عدالت]] [[اصحاب]] را به دو بخش [[عدالت]] [[روایی]] و [[عدالت]] [[اخلاقی]] تقسیم کنیم.
#[[اصحاب]] از نظر [[ایمان]] و [[رفتار]] بر دیگر [[مسلمانان]] [[برتری]] داشته‌اند؛ زیرا آنان نخستین کسانی بودند که [[دعوت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را پذیرفتند و در سخت‌ترین شرایط در [[یاری]] [[دین اسلام]] کوشیدند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۸.</ref>
==پیشینه [[نظریه]] "[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]"==
*از پایه‌های [[مذهب]] [[اهل سنت]]، موضوع "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" است و باید بررسی شود که آیا این نظریه در زمان [[پیامبر]]{{صل}}، [[خلفا]] و [[صحابه]] بوده یا در روزگار بعد شکل گرفته است و آیا [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]] این نظریه را [[تأیید]] می‌کنند؟ در پاسخ باید گفت: از [[آیات]] و [[روایات]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" آن هم به عنوان مبنای [[اعتقاد]] [[اهل سنت]] به [[دست]] نمی‌آید، تا گفته شود که در روزگار [[پیامبر]]{{صل}} همه [[اصحاب]]، [[عادل]] بوده‌اند.
*در [[سیره]] [[صحابه]] نیز جایی برای این نظریه وجود ندارد؛ زیرا اگر چنین نظریه‌ای در میان [[صحابه]] مطرح بود، در [[اختلافات]] و [[اجرای حدود الهی]]، در بین [[صحابه]] از این نظر استفاده می‌شد تا [[مشکلات]] و [[فتنه‌ها]] برطرف شود. در جریان [[قتل عثمان]]، [[جنگ جمل]]، [[صفین]]، [[نهروان]]، [[قتل]] [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عمار یاسر]] و [[اجرای حدود الهی]] بر برخی [[صحابه]] نیز نشانی از این نظریه وجود ندارد. چنانکه در [[سیره پیامبر]]{{صل}} نیز این نظریه جایگاهی ندارد. بنابراین، اگر این نظریه در زمان [[پیامبر]]{{صل}} و [[صحابه]] وجود داشت، [[نقل]] می‌شد. روزی [[همسر پیامبر]]{{صل}} - [[عایشه]] - درباره فراوانی حدیث‌های [[ابو هریره]] اشکال کرد و گفت: ای [[ابو هریره]]! این [[حدیث‌ها]] چیست که از [[رسول خدا]]{{صل}} برای ما [[روایت]] می‌کنی؟ آیا تو بیشتر از آنچه ما شنیده‌ایم شنیده‌ای و آیا جز آنچه ما دیده‌ایم، تو دیده‌ای؟<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۶۴؛ الصحبة و الصحابه، حسن بن فرحان مالکی، ص۲۳۲.</ref>
*این [[روایت]]، روشن می‌سازد که [[عایشه]] از [[آیات قرآن]]، [[عدالت صحابه]] را استفاده نکرده است و اگر چنین بود [[عایشه]] بر او اشکال نمی‌کرد و خود [[ابوهریره]] نیز در [[دفاع]] از خود [[استدلال]] نکرد که [[قرآن]] و یا [[سنت]] او را [[عادل]] قرار داده است. همچنین هنگامی که [[عبیدالله بن زیاد]] - از جنایت‌کاران در [[کربلا]] - [[زید بن ارقم]] [[صحابی]] را به [[دروغ‌گویی]] متهم کرد، [[زید]] نیز به "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" [[استدلال]] نکرد، بلکه تنها به این [[حدیث]] استناد کرد که [[پیامبر]] فرمود: هر کس از روی عمد بر من نسبت [[دروغ]] بدهد مقعدش را از [[آتش]] پر خواهند کرد. سپس گفت: من نسبت دروغی به [[رسول خدا]] نداده‌ام<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ص۷۷۱؛ ذهبی نیز این حدیث را صحیح دانسته است.</ref>.
*بنابراین، مسئله [[عدالت]] از زمانی به صورت عقیده‌ای مهم در [[تاریخ]] مطرح می‌شود که [[مذاهب]] و گروه‌های [[اسلامی]] پدید آمد و هر چه بر [[قدرت]] آنها افزوده می‌شد، دیدگاه‌ها نیز بیشتر شکل می‌گرفت. مسائلی مانند [[جبر و اختیار]]؛ اینکه آیا [[ایمان]] جزو [[عمل صالح]] است؛ آیا فردی که [[گناه کبیره]] کند، [[کافر]] است و [[حدوث و قدم]] [[کلام الهی]] در این عصر مطرح شد. یکی از مسائل مطرح شده در این عصر، [[نظریه]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" است که از [[اختلافات]] مهم بین [[معتزله]] و [[اهل حدیث]] بوده است. بنابراین، این نظریه مانند [[برتری]] [[خلفاء]] براساس خلافتی که به ظاهر اتفاق افتاد، دست‌آورد [[اختلاف]] [[مذاهب]] [[اهل سنت]] در آن عصر بود و در [[عصر رسالت]] و اندکی پس از [[رحلت رسول خدا]] مطرح نبوده است. از شواهد این مطلب، آن است که برخی از [[اهل سنت]] نوشته‌اند [[منکران]] [[عدالت]] همه [[صحابه]]، [[زندیق]] یا کافرند. در حالی که برخی [[صحابه]]، [[عقیده]] و [[رفتار]] برخی دیگر را قبول نداشتند و گاهی علیه یکدیگر سخنان [[تندی]] گفته، بلکه یکدیگر را به [[قتل]] می‌رساندند و در هیچ [[تاریخ]] و سیره‌ای نیامده است که از سوی سایر [[صحابه]] به طور صریح [[کافر]] دانسته شوند.
*باید از صاحبان [[فتوا]] بپرسد که چرا منکر [[عدالت صحابه]]، [[کافر]] یا [[زندیق]] است و آیا چنین فتوایی خود [[صحابه]] را نیز شامل می‌شود؟ زیرا برخی از آنان، برخی دیگر را [[عادل]] نمی‌دانستند. برای نمونه، [[خلیفه دوم]] درباره [[حاطب بن ابی بلتعه]] گفته است: ای [[رسول خدا]] اجازه بده تا گردن این [[منافق]] را بزنم!<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب فضائل اهل بدر و قصة حاطب بن ابی بلتعه.</ref> در حالی که [[حاطب بن ابی بلتعه]] از [[صحابه]] بدری بود. همچنین [[خلیفه دوم]] بر برخی [[صحابه]] حد [[شرعی]] جاری کرد. اگر [[عمر بن خطاب]] آنان را [[عادل]] می‌دانست، چرا بر آنان حدّ [[الهی]] جاری کرد؟ برای نمونه، [[خلیفه دوم]] درباره [[خالد بن ولید]] گفت: ای [[دشمن خدا]]! تو [[مسلمانی]] را کشتی و با [[همسر]] او هم بستر شدی! من تو را سنگسار خواهم کرد <ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۲۹۵. ابن اثیر در شرح حال مالک مینویسد: هیچ نشانه‌ای درباره ارتداد وی یافت نمی‌شد، بلکه نشانه‌ها بر مسلمان بودن وی گواه بوده است؛ مانند نماز خواندن در شبی که به قتل رسید. سخن عمر درباره خالد که مسلمانی را به قتل رساندی! اقرار مالک و همراهان بر اینکه ما مسلمان هستیم و چهارمین نشانه، پرداخت دیه مالک از بیت المال است. نکته دیگر در اسدالغابه این است که خالد پس از کشتن مالک با همسر وی ازدواج کرد!</ref>. اگر این نظریه در روزگار [[صحابه]] مطرح بود، بایستی خود [[اصحاب]] یکدیگر را به خاطر چنین ناسزاهایی [[کیفر]] دهند و به تعبیر ابوزرعه باید [[حکم]] [[زندیق]] را [[اجرا]] می‌کردند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲، فصل سوم مقدمه.</ref>.
*نکته مهم آنکه نمی‌توان نقش [[حکام]] [[بنی‌امیه]]، به ویژه [[معاویه]] را در پیدایش این دیدگاه‌ها نادیده گرفت. پس [[خلیفه]] شدن [[عثمان]]، [[نفوذ]] [[مروانیان]] در اطراف [[خلیفه]]، [[نفوذ]] [[بنی امیه]] در [[سرزمین]] [[شام]]، [[قتل عثمان]]، جنگ‌های [[مروانیان]] و [[امویان]] در [[صفین]] و [[جمال]] و [[نهروان]] علیه{{ع}} و بسیاری از [[صحابه]] پیرامون آن [[حضرت]] و [[شهادت امام علی]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}} را می‌توان نقطه شروع این نظریه دانست که به مرور زمان به عنوان یک [[عقیده]] مطرح شد.
*یکی از ویژگی‌های این دوره که به [[سلطنت]] [[بنی‌امیه]] انجامید، این بود که [[بنی‌امیه]] و طرفداران آنان از این [[تفکر]] بهره می‌گرفتند تا در برابر [[مخالفان]] خود پایه‌های [[سلطنت]] خویش را [[استوار]] کنند. چنانکه معتقدان به [[عدالت]] همه [[صحابه]]، رفتارهای [[معاویه]]، مانند [[مسموم]] کردن [[امام حسن]]{{ع}} و [[مالک اشتر]]، و کشتن [[حجر بن عدی]]، [[محمد بن ابی‌بکر]] و ده‌ها تن دیگر، جنگ‌های او با [[امام علی]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}} را با [[توسل]] به [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] توجیه کردند و [[معاویه]] نیز در این رهگذر در مقابل [[انتقاد]] برای [[بنی‌امیه]] برای خویش نوعی [[مصونیت]] قائل بود. هیچ نقشه‌ای همچون این نظریه نمی‌توانست چنین مصونیتی را برای [[صحابه]] ایجاد کند، هم‌چنانکه هیچ نظریه‌ای مانند این نظریه نمی‌توانست [[جایگاه]] [[صحابه]] را هم‌طراز [[جایگاه اهل‌بیت]]{{عم}} قرار دهد. به طور مثال اگر [[خاندان پیامبر]] اکرم{{صل}} بگویند، ما افرادی هستیم که [[خدا]] [[پلیدی]] و [[آلودگی]] را از ما زدوده است، لذا [[انکار]] و [[دروغ]] شمردن ما جایز نیست، آنان – [[بنی‌امیه]] - می‌گویند ما نیز [[یاران پیامبر]] هستیم که [[عدالت]] پیشه‌ایم و همگی [[مردمان]] بهشتی هستیم؛ بنابراین، [[دروغ]] شمردن ما جایز نیست. اگر [[خاندان پیامبر]]{{صل}} بگویند هر کسی با ما [[دشمنی]] کند با [[خدا]] [[دشمنی]] کرده است، [[معاویه]] و پیروانش نیز مدعی می‌شوند که [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[صحابه]] فرموده است: هر کس به فردی از [[صحابه]] [[آزار]] رساند، به من [[آزار]] رسانده است. به این صورت، [[حق و باطل]]، درست کار و نابکار و [[سرکش]] و [[فرمان]] بردار با هم برابر می‌شوند. برخی [[محدثان]] و مؤرخان مانند ابن [[عرفه]] مشهور به نَفطَویه (از بزرگان [[اهل سنت]]) مطلب مذکور را [[تأیید]] می‌کند؛ او می‌گوید: بیشتر [[احادیث]] درباره [[فضایل]] [[صحابه]]، در روزگار [[بنی‌امیه]] به منظور دل‌بسته کردن [[مردم]] به [[بنی‌امیه]] و برای ضربه زدن به [[بنی‌هاشم]] گفته شده است<ref>آراء علما المسلمین فی الشیعة و الصحابه، سید مرتضی رضوی، ص۸۵.</ref>.
*[[محمد عبده]] درباره کارهای [[معاویه]] برای [[پیشرفت]] امور خود می‌گوید: او گروهی از [[صحابه]] و [[تابعان]] را وادار کرد [[اخبار]] [[زشت]] و ناپسندی را درباره [[علی]]{{ع}} [[جعل]] کنند تا به وسیله این [[احادیث]] [[شخصیت علی]]{{ع}} را خدشه‌دار کند و خود را منزه جلوه دهد. [[معاویه]] برای این کار [[پاداش]] بسیار مناسبی در نظر گرفت که باعث [[طمع]] و روی آوردن جعل‌کنندگان [[حدیث]] به سوی او شد و جعل‌کنندگان [[حدیث]] برای کسب [[خشنودی]] او یکی پس از دیگری به نزد او می‌رفتند که یکی از آنان [[ابوهریره]] بود<ref>رسالة التوحید، ص۷-۸؛ و ر.ک: شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۲۰.</ref>. مانند این سخن را [[احمد]] أمین [[مصری]] بیان می‌کند<ref>ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۳.</ref>.
*[[عباس محمود عقاد مصری]] در [[کتاب]] "[[معاویة بن ابی‌سفیان]] فی [[المیزان]]" می‌نویسد: اگر از [[اخبار]] این روزگار چیزی جز آن خبری که [[درستی]] آن مسلّم است، یعنی اینکه [[معاویه]] [[دستور]] [[لعن علی]] را بر فراز [[منبرها]] داده است، [[ثابت]] نشود، برای ترجیح [[علی]]{{ع}} بر [[معاویه]] کافی است<ref>بررسی نظریه عدالت صحابه، احمد حسین یعقوب أردنی (ترجمه: مالک محمودی)، ص۱۱۸.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹-۳۳.</ref>


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۸:۲۹


این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

عدالت و دادگری به معنای رفتار برابر نسبت به حقوق دیگران است، چه از سوی یک حاکم نسبت به مردم، یا از سوی قاضی نسبت به دو طرف نزاع و دعوا، یا از سوی داور در یک مسابقه یا آزمون. خداوند در قرآن فرمان به عدالت می‌‌دهد. عدالت، به معنای پرهیز از ظلم و تعدی به حقوق دیگران نیز به کار می‌‌رود. در بعضی موارد، مثل قاضی، پیشنماز، شاهد، "عدالت" شرط است و در اینگونه امور به معنای نداشتن هوای نفس و اهل گناه و معصیبت نبودن و رعایت تقوا است و حالتی است که کمال نفس انسان را می‌رساند و از والاترین فضایل است.در مباحث اعتقادی، "عدل" یکی از اصول دین و مذهب است، یعنی خدا را عادل دانستن و اینکه خداوند، براساس بدی‌ها و خوبی‌های بندگان و استحقاق آنان کیفر و پاداش می‌دهد و در حکم و حساب و پاداش او کم‌ترین ظلمی به بندگان انجام نمی‌شود. بر اساس این بحث‌ها فرقه‌هایی به نام معتزله و اشاعره پدید آمد. به پیروان عقیده به عدل خدا "عدلیه" هم می‌گویند. عدل و قسط گاهی با هم به کار برده می‌شود. در حکومت جهانی امام زمان(ع) عدالت اجتماعی در عالم تحقق کامل خواهد یافت و در آن دوران به کسی ظلم نخواهد شد[۱].

مقدمه

  1. نخستین وظیفه مردم نسبت به حق تعالی و آنچه بین آنها و خالق آنهاست که واهب الخیرات و منشأ فیوضات است و عدالت اقتضاء می‌کند که هر فردی به قدر طاقت و وسع بین خود و مولای خود با آنچه وظیفه بندگی است، عمل نماید.
  2. حقوقی که بعضی افراد نسبت به یکدیگر دارند که بایستی مراعات گردد.
  3. حقوقی که بایستی نسبت به آباء و گذشتگان مراعات کرد[۹].

واژه‌شناسی لغوی

  1. عدالت در برابر ستم؛ به معنای رعایت انصاف و ادای حقوق کسانی که شایستگی آن حقوق را دارند.
  2. عدالت در برابر سرکشی و فسق؛ به معنای پرهیز از گناه و به سخن دیگر، رعایت تقوای الهی در ابعاد گوناگون است.
  3. عدالت به معنای وجود ملکه و نیرویی که پرهیز از سرکشی و نابهنجاری را در پی دارد.
  4. عدالت به معنای پرهیز از دروغ‌گویی در نقل روایت و ایجاد انحراف در آن است؛ به عبارت دیگر، پرهیز از آنچه که موجب نپذیرفتن نقل روایت می‌شود[۲۳].

دیدگاه‌ها درباره عدالت صحابه

  1. یاران پیامبر(ص) را هم‌چون شخص پیامبر(ص)، معصوم از گناه بدانیم و معتقد باشیم که آنان از هرگونه لغزشی پاک بوده‌اند. چنین دیدگاهی با آیات قرآن و کردار صحابه در تضاد است و در واقع، معصوم دانستن مسلمانان پس از پیامبر خاتم است.
  2. شمار اندکی از اصحاب را عادل دانسته و معتقد باشیم که بقیه اصحاب در زندگی‌شان بر خلاف احکام اسلامی رفتار کرده و گناهانی داشته‌اند؛ تا آنجا که بتوان آنان را مرتد، منافق یا فاسق خواند!
  3. عدالت اصحاب را به دو بخش عدالت روایی و عدالت اخلاقی تقسیم کنیم.
  4. اصحاب از نظر ایمان و رفتار بر دیگر مسلمانان برتری داشته‌اند؛ زیرا آنان نخستین کسانی بودند که دعوت پیامبر اسلام(ص) را پذیرفتند و در سخت‌ترین شرایط در یاری دین اسلام کوشیدند.[۳۳]

پیشینه نظریه "عادل بودن همه صحابه"

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۷-۱۴۸.
  2. راغب اصفهانی، المفردات، ماده عدل.
  3. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  4. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۴۹.
  5. ر.ک: اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  6. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  7. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  8. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
  9. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  10. ر.ک: نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸.
  11. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۱.
  12. السدیر مک اینتایر، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، ترجمه حمید شهریاری، ص۸۷ – ۸۸.
  13. ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  14. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  15. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹
  16. غرر الحکم، ج ۲ ص ۵۰۸
  17. میزان الحکمه، ج ۶ ص ۸۱
  18. غرر الحکم، ج ۶ ص ۶۸، مستدرک الوسائل، باب جهاد النفس، باب ۳۷ ح ۸
  19. «الْمُلْكُ يَبْقَى مَعَ الْكُفْرِ وَ لَا يَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ»
  20. تعبیر از مرحوم نراقی در «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  21. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  22. النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰؛ و ر.ک: لسان العرب، ابن‌منظور، ج۹ (واژه عدل).
  23. پاورقی تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، جلال‌الدین سیوطی، ص۳۷۸.
  24. المستصفی، ج۱، ص۱۵۷؛ و ر.ک: الاحکام، آمدی، ج۲، ص۲۴۵.
  25. تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸.
  26. تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸.
  27. تحقیق مواقف الصحابة الفتنه، ج۱، ص۱۲۹.
  28. التقریب (مقدمه ج۱).
  29. مقصود از عدل و ضابط، عادل بودن راوی است و اینکه او اگر از حفظ حدیث را میگوید، آن را فراموش نکند و یا کتابش را مصون از تحریف و تصحیف و غلط بدارد و بداند که چه عواملی موجب اخلال به معنا می‌شود و از آنها پرهیز کند. (مقباس الهدایه، مامقانی، ج۲، ص۴۳)
  30. نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ص۳۲.
  31. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۲۴ (باب ۱۷ العداله، ح۱)؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۲؛ التهذیب، همو، ج۶، ص۲۴۱؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج۲۷، ص۳۹۱.
  32. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵-۲۸.
  33. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۸.
  34. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۶۴؛ الصحبة و الصحابه، حسن بن فرحان مالکی، ص۲۳۲.
  35. المستدرک، حاکم نیشابوری، ص۷۷۱؛ ذهبی نیز این حدیث را صحیح دانسته است.
  36. صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب فضائل اهل بدر و قصة حاطب بن ابی بلتعه.
  37. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۲۹۵. ابن اثیر در شرح حال مالک مینویسد: هیچ نشانه‌ای درباره ارتداد وی یافت نمی‌شد، بلکه نشانه‌ها بر مسلمان بودن وی گواه بوده است؛ مانند نماز خواندن در شبی که به قتل رسید. سخن عمر درباره خالد که مسلمانی را به قتل رساندی! اقرار مالک و همراهان بر اینکه ما مسلمان هستیم و چهارمین نشانه، پرداخت دیه مالک از بیت المال است. نکته دیگر در اسدالغابه این است که خالد پس از کشتن مالک با همسر وی ازدواج کرد!
  38. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲، فصل سوم مقدمه.
  39. آراء علما المسلمین فی الشیعة و الصحابه، سید مرتضی رضوی، ص۸۵.
  40. رسالة التوحید، ص۷-۸؛ و ر.ک: شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۲۰.
  41. ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۳.
  42. بررسی نظریه عدالت صحابه، احمد حسین یعقوب أردنی (ترجمه: مالک محمودی)، ص۱۱۸.
  43. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹-۳۳.