امام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله')
خط ۵۸: خط ۵۸:


==امام مغز متفکر و مرشد [[جامعه]]==
==امام مغز متفکر و مرشد [[جامعه]]==
*هر مجموعه‌ای به یک هماهنگ کننده و یک مغز متفکر نیاز دارد. مجموعه [[اجتماع]] نیز چنین است. روزی [[امام صادق]]{{ع}} به [[هشام بن حکم]] فرمود: "آیا از بحث و گفت‌وگویی که با [[عمرو بن عبید]] داشته‌ای چیزی نمی‌گویی؟ عرض کرد: در حضور شما [[احساس]] خجالت می‌کنم. [[حضرت]] فرمود: آنچه روی داده است بگو. هشام گفت: به من خبر رسید [[عمرو بن عبید]] در [[مسجد]] [[بصره]]، متصدی امور مذهبی شده است. این امر بر من گران آمده، روانه [[مسجد]] شدم. او میان جمعی نشسته بود و به پرسش‌های [[مردم]] پاسخ می‌داد. گفتم: ای دانشمند! من مردی غریبم، آیا اجازه می‌دهی مسئله‌ای بپرسم؟ گفت: آری! گفتم: [[چشم]] داری؟ گفت: پسر [[جان]]! این چه پرسشی است؟ گفتم‌: من این‌گونه می‌پرسم. گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: رنگ‌ها و [[انسان‌ها]] را با آن می‌بینم. گفتم: بینی داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: می‌بویم. گفتم: [[دهان]] داری؟ با آن چه می‌کنی؟ گفت: مزّۀ [[غذا]] را می‌چشم. گفتم: با گوش خود چه کار می‌کنی؟ گفت: صداها را می‌شنوم. گفتم: [[قلب]] داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: [[قلب]] معیار سنجش است و اموری که بر اعضا و جوارح وارد می‌شود، به [[وسیله]] [[قلب]] می‌توان درست آن را از [[نادرست]] تشخیص داد. گفتم: هیچ عضوی بی‌نیاز از [[قلب]] نیست؟ گفت: نه! گفتم: با اینکه همه این اعضا از [[سلامت]] کامل برخوردارند؟ گفت: پسر [[جان]]! وقتی هر یک از حواس در [[درک]] خود [[خطا]] کرد یا به تردید افتاد، به [[قلب]] [[رجوع]] می‌کند تا تردید او را از میان ببرد و [[اطمینان]] و [[یقین]] حاصل کند. گفتم: بنابراین [[مقام]] [[قلب]] به [[امر الهی]] میان انبوه جوارح زایل‌ کننده [[شک و تردید]] و [[حیرت]] و خطای اعضای [[آدمی]] است؟ گفت: آری! گفتم: پس وجود [[قلب]] در [[آدمی]] یک [[ضرورت]] است و بدون آن هیچ عضوی به خوبی [[رهبری]] نخواهد شد؟ گفت: آری! گفتم: [[خداوند]] حواس و اعضایت را بدون [[پیشوا]] نگذاشت تا هنگام [[شک و تردید]] آنها را درست [[راهنمایی]] کند. آیا ممکن است [[جامعه انسانی]] را با همه [[اختلاف]] و جهلی که دامن گیرشان می‌شود، بدون امام و [[پیشوا]] به حال خود رها کند و [[رهبری]] [[شایسته]] که [[حیرت]] و خطایشان را برطرف سازد، به آنها معرفی نکند؟ [[عمرو بن عبید]] خاموش ماند و پس از اندکی [[سکوت]] رو به من کرد و گفت: تو [[هشام بن حکم]] نیستی؟. امام{{ع}} تبسّمی کرد و فرمود: این [[احتجاج]] را از که آموخته‌ای؟ گفت: از محضر شما آموختم. امام فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! این طرز [[استدلال]] در [[صحف]] [[ابراهیم]] و [[موسی]] ذکر شده است"<ref>اصول کافی، ج۱، ص۱۷۰.</ref><ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۹۳-۹۵.</ref>.
*هر مجموعه‌ای به یک هماهنگ کننده و یک مغز متفکر نیاز دارد. مجموعه [[اجتماع]] نیز چنین است. روزی [[امام صادق]]{{ع}} به [[هشام بن حکم]] فرمود: "آیا از بحث و گفت‌وگویی که با [[عمرو بن عبید]] داشته‌ای چیزی نمی‌گویی؟ عرض کرد: در حضور شما [[احساس]] خجالت می‌کنم. [[حضرت]] فرمود: آنچه روی داده است بگو. هشام گفت: به من خبر رسید [[عمرو بن عبید]] در [[مسجد]] [[بصره]]، متصدی امور مذهبی شده است. این امر بر من گران آمده، روانه [[مسجد]] شدم. او میان جمعی نشسته بود و به پرسش‌های [[مردم]] پاسخ می‌داد. گفتم: ای دانشمند! من مردی غریبم، آیا اجازه می‌دهی مسئله‌ای بپرسم؟ گفت: آری! گفتم: [[چشم]] داری؟ گفت: پسر [[جان]]! این چه پرسشی است؟ گفتم‌: من این‌گونه می‌پرسم. گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: رنگ‌ها و [[انسان‌ها]] را با آن می‌بینم. گفتم: بینی داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: می‌بویم. گفتم: [[دهان]] داری؟ با آن چه می‌کنی؟ گفت: مزّۀ [[غذا]] را می‌چشم. گفتم: با گوش خود چه کار می‌کنی؟ گفت: صداها را می‌شنوم. گفتم: [[قلب]] داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: [[قلب]] معیار سنجش است و اموری که بر اعضا و جوارح وارد می‌شود، به وسیله [[قلب]] می‌توان درست آن را از [[نادرست]] تشخیص داد. گفتم: هیچ عضوی بی‌نیاز از [[قلب]] نیست؟ گفت: نه! گفتم: با اینکه همه این اعضا از [[سلامت]] کامل برخوردارند؟ گفت: پسر [[جان]]! وقتی هر یک از حواس در [[درک]] خود [[خطا]] کرد یا به تردید افتاد، به [[قلب]] [[رجوع]] می‌کند تا تردید او را از میان ببرد و [[اطمینان]] و [[یقین]] حاصل کند. گفتم: بنابراین [[مقام]] [[قلب]] به [[امر الهی]] میان انبوه جوارح زایل‌ کننده [[شک و تردید]] و [[حیرت]] و خطای اعضای [[آدمی]] است؟ گفت: آری! گفتم: پس وجود [[قلب]] در [[آدمی]] یک [[ضرورت]] است و بدون آن هیچ عضوی به خوبی [[رهبری]] نخواهد شد؟ گفت: آری! گفتم: [[خداوند]] حواس و اعضایت را بدون [[پیشوا]] نگذاشت تا هنگام [[شک و تردید]] آنها را درست [[راهنمایی]] کند. آیا ممکن است [[جامعه انسانی]] را با همه [[اختلاف]] و جهلی که دامن گیرشان می‌شود، بدون امام و [[پیشوا]] به حال خود رها کند و [[رهبری]] [[شایسته]] که [[حیرت]] و خطایشان را برطرف سازد، به آنها معرفی نکند؟ [[عمرو بن عبید]] خاموش ماند و پس از اندکی [[سکوت]] رو به من کرد و گفت: تو [[هشام بن حکم]] نیستی؟. امام{{ع}} تبسّمی کرد و فرمود: این [[احتجاج]] را از که آموخته‌ای؟ گفت: از محضر شما آموختم. امام فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! این طرز [[استدلال]] در [[صحف]] [[ابراهیم]] و [[موسی]] ذکر شده است"<ref>اصول کافی، ج۱، ص۱۷۰.</ref><ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۹۳-۹۵.</ref>.


==تحقّق نقش امام در [[جامعه]]==
==تحقّق نقش امام در [[جامعه]]==
خط ۶۴: خط ۶۴:
*به طور خلاصه نقش [[ائمه]] [[شیعه]] را در پیشبرد [[دین]] [[حقّ]] ([[اسلام]]) می‌توان در چهار محور زیر خلاصه نمود<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۹۵.</ref>:
*به طور خلاصه نقش [[ائمه]] [[شیعه]] را در پیشبرد [[دین]] [[حقّ]] ([[اسلام]]) می‌توان در چهار محور زیر خلاصه نمود<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۹۵.</ref>:
===[[نشر علم]] و [[نقل حدیث]] برای همه [[مسلمانان]]===
===[[نشر علم]] و [[نقل حدیث]] برای همه [[مسلمانان]]===
* شرح و [[بیان احکام]] کلّی [[اسلام]] و [[تطبیق]] کلیّات آن بر مصادیق موجود در [[جامعه]] یکی از محورهای تلاش ائمّه [[شیعه]] در دوران [[حیات]] آنان بوده است. تمام [[علوم اسلامی]] [[حدیث]] را این [[ستارگان]] درخشان عالم بشریّت پایه‌گذاری کردند. صدها هزار [[حدیث]] از کلمات گوهربار آنان امروزه به عنوان گنجینه‌های نفیس در [[اختیار]] [[علما]] قرار دارد. ده‌ها هزار [[حدیث]] از [[پیامبر]]{{صل}} توسّط این مخبران [[صدیق]] [[نقل]] شده است. بسیاری از [[علما]] بلاواسطه یا با واسطه از آنان کسب [[فیض]] کرده‌اند. به [[وسیله]] این [[وارثان]] تعلیمات [[رسالت]] بود که به مناسبت‌های گوناگون، برای روشن شدن [[ذهن]] [[دینی]] [[جامعه]] و به منظور نشر مبانی [[اعتقادی]] و در ابواب مختلف [[فقه]] و [[اخلاق]] و [[سیر و سلوک]]، هزاران [[حدیث]] در دسترس [[دانشمندان اسلامی]] قرار گرفت و با این سرمایه‌ها توانستند [[علوم اسلامی]] را در سطح بسیار وسیعی گسترش دهند.
* شرح و [[بیان احکام]] کلّی [[اسلام]] و [[تطبیق]] کلیّات آن بر مصادیق موجود در [[جامعه]] یکی از محورهای تلاش ائمّه [[شیعه]] در دوران [[حیات]] آنان بوده است. تمام [[علوم اسلامی]] [[حدیث]] را این [[ستارگان]] درخشان عالم بشریّت پایه‌گذاری کردند. صدها هزار [[حدیث]] از کلمات گوهربار آنان امروزه به عنوان گنجینه‌های نفیس در [[اختیار]] [[علما]] قرار دارد. ده‌ها هزار [[حدیث]] از [[پیامبر]]{{صل}} توسّط این مخبران [[صدیق]] [[نقل]] شده است. بسیاری از [[علما]] بلاواسطه یا با واسطه از آنان کسب [[فیض]] کرده‌اند. به وسیله این [[وارثان]] تعلیمات [[رسالت]] بود که به مناسبت‌های گوناگون، برای روشن شدن [[ذهن]] [[دینی]] [[جامعه]] و به منظور نشر مبانی [[اعتقادی]] و در ابواب مختلف [[فقه]] و [[اخلاق]] و [[سیر و سلوک]]، هزاران [[حدیث]] در دسترس [[دانشمندان اسلامی]] قرار گرفت و با این سرمایه‌ها توانستند [[علوم اسلامی]] را در سطح بسیار وسیعی گسترش دهند.
*وقتی بهتر می‌توانیم به مجاهدات بی‌مانند [[اهل بیت]] در نشر و [[تبیین]] [[فرهنگ اسلامی]] پی ببریم که بین [[احادیث]] [[اهل]] [[سنّت]] و [[روایات]] [[ائمه اطهار]] مقایسه‌ای انجام دهیم، احادیثی که تنها در [[کتاب ]]"کافی"، یکی از [[منابع حدیثی شیعه]]، آمده به [[تنهایی]] بیشتر از تمام احادیثی است که در [[صحاح]] شش‌گانه [[اهل‌سنت]] وارد شده است. از [[خلیفه]] اوّل تنها هشتاد [[حدیث]]<ref>مسند احمد حنبل، ج۱، ص۲- ۱۴</ref>؛ از [[خلیفه دوم]] ۵۰ [[حدیث]] <ref>(اضراء علی السنة المحمدیة، ص۲۰۴.</ref> و از [[عثمان]] در [[صحیح مسلم]] پنج [[حدیث]] و در [[صحیح بخاری]] نُه [[حدیث]]<ref>اضراء علی السنة، ص۲۰۴.</ref>، [[نقل]] شده است. در حالی که از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} تنها در [[کتاب ]]"[[غرر الحکم]] و درر الکلم" بیش از ۱۱ هزار سخن [[نقل]] شده، چنان‌که [[اهل سنت]] در [[منابع حدیثی]] خود صدها [[روایت]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] کرده‌اند. [[ابن ابی الحدید]] یکی از علمای بزرگ [[اهل سنت]]، در مورد [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} می‌نویسد: "چگونه می‌توانم از شخصیتی یاد کنم که همه [[فضایل]] [[انسانی]] را به او نسبت می‌دهند هر گروهی او را از آن خود می‌داند، پس هر فضیلتی از وجود او منشأ می‌گیرد و [[کلیه]] [[علوم]] و [[دانش‌ها]] به او منتهی می‌شود، [[واصل بن عطا]] که خود [[رهبر]] گروه [[معتزله]] است، استادش با دو واسطه از محضر [[علی]]{{ع}} کسب [[فیض]] کرده و [[اشاعره]] نیز هر بهره‌ای از [[علم]] و [[دانش]] دارند، در پایان به [[علی]]{{ع}} می‌رسند.
*وقتی بهتر می‌توانیم به مجاهدات بی‌مانند [[اهل بیت]] در نشر و [[تبیین]] [[فرهنگ اسلامی]] پی ببریم که بین [[احادیث]] [[اهل]] [[سنّت]] و [[روایات]] [[ائمه اطهار]] مقایسه‌ای انجام دهیم، احادیثی که تنها در [[کتاب ]]"کافی"، یکی از [[منابع حدیثی شیعه]]، آمده به [[تنهایی]] بیشتر از تمام احادیثی است که در [[صحاح]] شش‌گانه [[اهل‌سنت]] وارد شده است. از [[خلیفه]] اوّل تنها هشتاد [[حدیث]]<ref>مسند احمد حنبل، ج۱، ص۲- ۱۴</ref>؛ از [[خلیفه دوم]] ۵۰ [[حدیث]] <ref>(اضراء علی السنة المحمدیة، ص۲۰۴.</ref> و از [[عثمان]] در [[صحیح مسلم]] پنج [[حدیث]] و در [[صحیح بخاری]] نُه [[حدیث]]<ref>اضراء علی السنة، ص۲۰۴.</ref>، [[نقل]] شده است. در حالی که از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} تنها در [[کتاب ]]"[[غرر الحکم]] و درر الکلم" بیش از ۱۱ هزار سخن [[نقل]] شده، چنان‌که [[اهل سنت]] در [[منابع حدیثی]] خود صدها [[روایت]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] کرده‌اند. [[ابن ابی الحدید]] یکی از علمای بزرگ [[اهل سنت]]، در مورد [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} می‌نویسد: "چگونه می‌توانم از شخصیتی یاد کنم که همه [[فضایل]] [[انسانی]] را به او نسبت می‌دهند هر گروهی او را از آن خود می‌داند، پس هر فضیلتی از وجود او منشأ می‌گیرد و [[کلیه]] [[علوم]] و [[دانش‌ها]] به او منتهی می‌شود، [[واصل بن عطا]] که خود [[رهبر]] گروه [[معتزله]] است، استادش با دو واسطه از محضر [[علی]]{{ع}} کسب [[فیض]] کرده و [[اشاعره]] نیز هر بهره‌ای از [[علم]] و [[دانش]] دارند، در پایان به [[علی]]{{ع}} می‌رسند.
* [[علم کلام]] و [[فلسفه]] [[شیعه]] و [[زیدیه]] نیز بی‌تردید از منبع [[دانش علی]]{{ع}} جوشیده است. [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} بر همه [[فقها]] استاد است؛ زیرا [[ابوحنیفه]] که [[بانی]] [[فقه]] [[حنفی]] است، [[شاگرد]] [[امام صادق]]{{ع}} بوده که وی نیز از طریق [[پدر]] و جدش از سرچشمه [[دانش علی]]{{ع}} [[سیراب]] شده است، [[مالک بن انس]] که [[فقه]] [[مالکی]] را پایه‌گذاری کرده، استادش از [[شاگردان]] عکرمه بوده و وی [[علم]] خود را از [[عباس]] فراگرفته که او هم به عنوان شاگردی از محضر آن بزرگوار کسب [[فیض]] می‌کرده است. [[عمر بن خطاب]] برای حل مسایل دشوار از [[علی]]{{ع}} [[استمداد]] می‌کرد و مکرّر می‌گفت: "اگر [[علی]] نبود [[عمر]] هلاک می‌شد". اما [[فقه]] [[شیعه]] هم بی‌نیاز از توضیح است که به نخستین پیشوای این [[مذهب]] می‌رسد.
* [[علم کلام]] و [[فلسفه]] [[شیعه]] و [[زیدیه]] نیز بی‌تردید از منبع [[دانش علی]]{{ع}} جوشیده است. [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} بر همه [[فقها]] استاد است؛ زیرا [[ابوحنیفه]] که [[بانی]] [[فقه]] [[حنفی]] است، [[شاگرد]] [[امام صادق]]{{ع}} بوده که وی نیز از طریق [[پدر]] و جدش از سرچشمه [[دانش علی]]{{ع}} [[سیراب]] شده است، [[مالک بن انس]] که [[فقه]] [[مالکی]] را پایه‌گذاری کرده، استادش از [[شاگردان]] عکرمه بوده و وی [[علم]] خود را از [[عباس]] فراگرفته که او هم به عنوان شاگردی از محضر آن بزرگوار کسب [[فیض]] می‌کرده است. [[عمر بن خطاب]] برای حل مسایل دشوار از [[علی]]{{ع}} [[استمداد]] می‌کرد و مکرّر می‌گفت: "اگر [[علی]] نبود [[عمر]] هلاک می‌شد". اما [[فقه]] [[شیعه]] هم بی‌نیاز از توضیح است که به نخستین پیشوای این [[مذهب]] می‌رسد.

نسخهٔ ‏۱۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۰


متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

معنای امام

امام در قرآن و روایات

جایگاه و شأن امامت

فرق میان نبی و امام

امام و هدایت باطنی

موقعیت امام در اجتماع

لزوم تفسیر قرآن

امام مغز متفکر و مرشد جامعه

  • هر مجموعه‌ای به یک هماهنگ کننده و یک مغز متفکر نیاز دارد. مجموعه اجتماع نیز چنین است. روزی امام صادق(ع) به هشام بن حکم فرمود: "آیا از بحث و گفت‌وگویی که با عمرو بن عبید داشته‌ای چیزی نمی‌گویی؟ عرض کرد: در حضور شما احساس خجالت می‌کنم. حضرت فرمود: آنچه روی داده است بگو. هشام گفت: به من خبر رسید عمرو بن عبید در مسجد بصره، متصدی امور مذهبی شده است. این امر بر من گران آمده، روانه مسجد شدم. او میان جمعی نشسته بود و به پرسش‌های مردم پاسخ می‌داد. گفتم: ای دانشمند! من مردی غریبم، آیا اجازه می‌دهی مسئله‌ای بپرسم؟ گفت: آری! گفتم: چشم داری؟ گفت: پسر جان! این چه پرسشی است؟ گفتم‌: من این‌گونه می‌پرسم. گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: رنگ‌ها و انسان‌ها را با آن می‌بینم. گفتم: بینی داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: می‌بویم. گفتم: دهان داری؟ با آن چه می‌کنی؟ گفت: مزّۀ غذا را می‌چشم. گفتم: با گوش خود چه کار می‌کنی؟ گفت: صداها را می‌شنوم. گفتم: قلب داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: قلب معیار سنجش است و اموری که بر اعضا و جوارح وارد می‌شود، به وسیله قلب می‌توان درست آن را از نادرست تشخیص داد. گفتم: هیچ عضوی بی‌نیاز از قلب نیست؟ گفت: نه! گفتم: با اینکه همه این اعضا از سلامت کامل برخوردارند؟ گفت: پسر جان! وقتی هر یک از حواس در درک خود خطا کرد یا به تردید افتاد، به قلب رجوع می‌کند تا تردید او را از میان ببرد و اطمینان و یقین حاصل کند. گفتم: بنابراین مقام قلب به امر الهی میان انبوه جوارح زایل‌ کننده شک و تردید و حیرت و خطای اعضای آدمی است؟ گفت: آری! گفتم: پس وجود قلب در آدمی یک ضرورت است و بدون آن هیچ عضوی به خوبی رهبری نخواهد شد؟ گفت: آری! گفتم: خداوند حواس و اعضایت را بدون پیشوا نگذاشت تا هنگام شک و تردید آنها را درست راهنمایی کند. آیا ممکن است جامعه انسانی را با همه اختلاف و جهلی که دامن گیرشان می‌شود، بدون امام و پیشوا به حال خود رها کند و رهبری شایسته که حیرت و خطایشان را برطرف سازد، به آنها معرفی نکند؟ عمرو بن عبید خاموش ماند و پس از اندکی سکوت رو به من کرد و گفت: تو هشام بن حکم نیستی؟. امام(ع) تبسّمی کرد و فرمود: این احتجاج را از که آموخته‌ای؟ گفت: از محضر شما آموختم. امام فرمود: به خدا سوگند! این طرز استدلال در صحف ابراهیم و موسی ذکر شده است"[۳۰][۳۱].

تحقّق نقش امام در جامعه

نشر علم و نقل حدیث برای همه مسلمانان

تربیت شاگرد

مبارزات سیاسی

ارائه الگوی عملی

امام نعمتی تکوینی

منابع

مصداق‌های امام

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع امام

پانویس

  1. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، «امامت».
  2. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۵، «امم».
  3. مفردات، ص ۸۷، «ام».
  4. المنجد، ص ۱۷، «ام».
  5. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۱۹-۲۲۰؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۳۰-۳۱.
  6. معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.
  7. ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۰، ص۲۱۳ – ۲۱۴؛ دانشنامه کلام اسلامی، ص ۶۹.
  8. ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۲۰.
  9. ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ص ۶۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۱-۹۲.
  10. خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۴۲۸-۴۲۹.
  11. سید مصطفی طباطبائی، فرهنگ نوین، عربی ـ فارسی، ص۳۹، واژه «امام».
  12. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، واژه «ا م م»؛ سعید الخوری اللبنانی، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۲۵، واژه «ا م م»؛ محمد بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴ - ۲۶.
  13. الإمام: المؤتم به إنساناً؛ كأن يقتدي بقوله أو فعله، أو كتاباً أو غير ذلك، محقاً كان أو مبطلاً؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۴.
  14. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۱۵.
  15. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  16. روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد؛ سوره اسراء، آیه:۷۱.
  17. ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۲۰-۲۲۱.
  18. «الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ‏ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول‏‏»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۵۵.
  19. «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ، وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوهُ»؛نهج البلاغه، خطبه ۲۵۲.
  20. «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۸.
  21. ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ص ۶۹.
  22. ر.ک. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۶۹؛ عارفی، اسحاق، امامت‌پژوهی، ص۷۸؛ الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۰۳؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۱-۹۲.
  23. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  24. «إِنَّ الْإِمَامَةَ هِیَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع)وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ(ع)إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ»؛ کافی، ج ۱، ص ۲۰۰.
  25. ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۳۱.
  26. ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۲۵.
  27. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۵۷.
  28. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۲-۹۳.
  29. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۳.
  30. اصول کافی، ج۱، ص۱۷۰.
  31. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۳-۹۵.
  32. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۵.
  33. مسند احمد حنبل، ج۱، ص۲- ۱۴
  34. (اضراء علی السنة المحمدیة، ص۲۰۴.
  35. اضراء علی السنة، ص۲۰۴.
  36. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۶.
  37. امام صادق و مذاهب اربعه.
  38. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۶-۹۸.
  39. مناقب ابن شهر آشوب حنفی، ج۴، ص۳۴۷.
  40. امام صادق و مذاهب چهارگانه، ج۳، ص۲۷-۲۸ و ۴۶.
  41. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۸-۹۹.
  42. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۹-۱۰۰.
  43. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۰۰.
  44. محمد بنی هاشمی، آفتاب در غربت، ص۱۱۰-۱۱۱.
  45. «قَالَ: إِنَّ اللَّهَ كَانَ إِذْ لَا كَانَ فَخَلَقَ الْكَانَ وَ الْمَكَانَ وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ أَجْرَى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ هُوَ النُّورُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً...»؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۲، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج۲، ص۳۲۸.
  46. الکافی، ج۱، ص۱۴۴.
  47. «الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لِرَسُولِهِ وَ لَنَا...»؛ الکافی، ج۱، ص۴۰۸.
  48. جمال الدین حجازی، مقدمه ولایت اهل بیت(ع)، ص۸۴ و ۸۵.
  49. ر.ک: ابراهیم بن سعدالدین شافعی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۶ و شبیه آن: در راوندی، قصص الأنبیاء(ع)، ص۴۴.
  50. شیخ صدوق، الأمالی، ص۱۸۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۱۶۸.
  51. الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۹۶ و ۱۹۸.
  52. «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بَابُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَى اللَّهِ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مِنْ بَعْدِهِ وَ جَرَى فِي الْأَئِمَّةِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا»؛ الکافی، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷.
  53. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۳۷- ۱۴۰.