کاربر:Heydari/تمرین/2: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جز (تراگنجانش صفحه ایمان)
برچسب: جایگزین شد
خط ۱: خط ۱:
__NOTOC__
{{:ایمان}}
یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث [[مهدویت (پرسش)|مهدویت]] است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی [[مهدویت]] مراجعه شود.
 
==عبارت‌های دیگری از این پرسش==
* تعریف لغوی و اصطلاحی «[[انتظار]]» چیست؟
* مقصود از [[انتظار]] چیست؟
* مفهوم حقیقی [[انتظار]] چیست؟
* [[انتظار فرج]] به چه معناست؟ و [[جایگاه]] آن در [[فرهنگ]] [[شیعه]] و ویژگی‌های آن کدامند؟
 
== پاسخ جامع اجمالی ==
<gallery mode="packed" widths=90px heights=90px perrow=10 caption="پاسخ جامع به این پرسش، برگرفته از تمامی پاسخ‌ها ودیدگاه‌های متفرقه اندیشمندان و نویسندگانی است که تصویر آنان در ذیل دیده می‌شود">
{{ستون-شروع|2}}
پرونده:304464.jpg|''[[سید محمد تقی موسوی اصفهانی|موسوی اصفهانی]]''
پرونده:11760.jpg|''[[سید علی حسینی خامنه‌ای|خامنه‌ای]]''
پرونده:1368171.jpg|''[[سید محمد صدر|صدر]]''
{{پایان}}
</gallery>
===چیستی انتظار===
*یکی از مهم ترین و پرارزش ترین [[وظایف]] و [[تکالیف]] [[شیعه]] در [[عصر غیبت]] [[موعود]] [[جهان]] مسألۀ [[انتظار]] است<ref>ر.ک. [[علی رضا رجالی تهرانی|رجالی تهرانی، علی رضا]]، [[یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (کتاب)|یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان]]، ص ۲۴۰ ـ ۲۴۲.</ref>. کلمه "[[انتظار]]" مصدر ثلاثی مزید از ماده "نظر" است<ref>ر.ک. [[قنبر علی صمدی|صمدی، قنبر علی]]، [[آخرین منجی (کتاب)|آخرین منجی]]، ص۱۱۷.</ref>. این واژه و مشتقات آن در منابع لغت به معنای چشم‌ داشت پیدا کردن<ref>المنجد، ج ۲، ص ۱۹۵۸؛ دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، کلمه انتظار؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۵، ص ۲۱۹؛ فرهنگ فارسی معین، کلمه انتظار؛ ر.ک. [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]] ۵، ج۲، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲؛ [[سید جعفر موسوی‌نسب|موسوی‌نسب، سید جعفر]]، [[دویست پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (کتاب)|دویست پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان]]، ص۳۲۱؛ [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[امام مهدی (کتاب)|امام مهدی]]، ص ۱۰۰ـ ۱۰۱؛ [[محمد صادق ربانی‌ خوراسگانی|ربانی‌ خوراسگانی، محمد صادق]]، [[بررسی کارکردهای اجتماعی انتظار حضرت مهدی در ایران معاصر (کتاب)|بررسی کارکردهای اجتماعی انتظار حضرت مهدی در ایران معاصر]]، ص ۱۹؛ [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[پرسمان مهدویت (کتاب)|پرسمان مهدویت]]، ص ۱۸۸ـ ۱۸۹؛ پژوهشگران مؤسسه آینده روشن، [[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۵۲۷؛ [[حسین الهی‌نژاد|الهی‌نژاد، حسین]]، [[بررسی و تحلیل انتظار در اهل‌سنت (کتاب)|بررسی و تحلیل انتظار در اهل‌سنت]]، ص ۲۲؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۳۰؛ [[ابراهیم شفیعی سروستانی|شفیعی سروستانی، ابراهیم]]، [[چشم به راه (کتاب)|چشم به راه]]، ص۴۳؛ [[علی قائمی|قائمی، علی]]، [[نگاهی به مسأله انتظار (کتاب)|نگاهی به مسأله انتظار]]، ص۱۳ـ ۱۴؛ صالح‌نیا، یحیی؛ تنها بر فراز، ص ۸۳؛ فروهی، ناصر، انتظار فرج، صفحه؟؟؟</ref> و چشم ‌به راه بودن آینده‌ای مطلوب است<ref>ر.ک. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ذیل کلمه انتظار؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، ذیل کلمه انتظار؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۵، ص ۲۱۹؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج۹، ص۳۵۵، ۳۵۷؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]] ۵، ج۲، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲؛ [[سید جعفر موسوی‌نسب|موسوی‌نسب، سید جعفر]]، [[دویست پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (کتاب)|دویست پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان]]، ص۳۲۱؛ [[سید محمد بنی‌هاشمی|بنی‌هاشمی، سید محمد]]، [[سلسله درس‌های مهدویت ج۱۰ (کتاب)|انتظار فرج]]، ص ۲۷؛ [[محمد صادق ربانی‌ خوراسگانی|ربانی‌ خوراسگانی، محمد صادق]]، [[بررسی کارکردهای اجتماعی انتظار حضرت مهدی در ایران معاصر (کتاب)|بررسی کارکردهای اجتماعی انتظار حضرت مهدی در ایران معاصر]]، ص ۱۹؛ [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[پرسمان مهدویت (کتاب)|پرسمان مهدویت]]، ص ۱۸۸ـ ۱۸۹؛ [[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائری‌‎پور|حائری‌‎پور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۱، ص ۱۳۶ ـ ۱۳۷؛ پژوهشگران مؤسسه آینده روشن، [[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۵۲۷؛ پژوهشگران مسجد مقدس جمکران، آیین انتظار، ص ۱۹۹ـ۲۰۰؛ [[مجید حیدری‌نیک|حیدری‌نیک، مجید]]، [[نگاهی دوباره به انتظار (کتاب)|نگاهی دوباره به انتظار]]، ص ۱۶، ۲۲؛ [[محبوب شفائی|شفائی، محبوب]]، [[موعود حق (کتاب)|موعود حق]]، ص ۴۵؛ [[حسین الهی‌نژاد|الهی‌نژاد، حسین]]، [[بررسی و تحلیل انتظار در اهل‌سنت (کتاب)|بررسی و تحلیل انتظار در اهل‌سنت]]، ص ۲۲؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۳۰؛ [[ابراهیم شفیعی سروستانی|شفیعی سروستانی، ابراهیم]]، [[چشم به راه (کتاب)|چشم به راه]]، ص۴۳؛ [[علی قائمی|قائمی، علی]]، [[نگاهی به مسأله انتظار (کتاب)|نگاهی به مسأله انتظار]]، ص۱۳ـ ۱۴. </ref>. عصارۀ عنوان [[انتظار]] که به صورت صفت مشبهه است یعنی [[ثبات]] و دوام داشتن در هر موضوعی<ref>ر.ک جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج۹، ص۳۵۵، ۳۵۷.</ref>.
*اما در اصطلاح، [[علما]] و محققینِ [[شیعه]]، [[انتظار]] را به معانی مختلفی معنا کرده‌اند منتها باید توجه داشت معنای [[انتظار]] با توصیف حاصل نمی‌شود؛ اگر کسی هیچ گاه حالت [[انتظار]] را نچشیده باشد، با توصیف و توضیح، نمی‌توان معنای [[انتظار]] را برایش روشن کرد. حتی ممکن است توضیحات زیاد، باعث ابهام بیشتر در مفهوم آن شود.  در واقع معنای [[انتظار]] یک حالت وجدانی است مثل مسافر عزیزی که شخص برای آمدنش  [[انتظار]] وی را می‌‌کشد، بدین ترتیب برای یادآوری مفهوم [[انتظار]]، یک [[سری ]] [[نشانه‌ها]] به مخاطب می‌دهیم تا حال [[انتظار]] خود را به یاد آورد و یا اگر در حال [[انتظار]] است آن حالت را به او تذکر می‌‌دهیم تا معنای [[انتظار]] برایش روشن شود<ref>ر.ک. [[سید محمد بنی‌هاشمی|بنی‌هاشمی، سید محمد]]، [[سلسله درس‌های مهدویت ج۱۰ (کتاب)|انتظار فرج]]، ص ۲۷.</ref>.
 
===معانی اصطلاحی انتظار===
*برخی از معانی [[انتظار]] عبارتند از
====[[انتظار]] یعنی [[وجوب]] [[آماده‌سازی]]====
*[[انتظار]] یعنی [[وجوب]] [[آماده‌سازی]] و [[زمینه‌سازی برای ظهور]] [[امام]] [[منتظر]]<ref>ر.ک. [[عباس رحیمی|رحیمی، عباس]]، [[امید فردا (کتاب)|امید فردا]]، ص۳۰؛ [[عبدالهادی فضلی|فضلی، عبدالهادی]]، [[در انتظار مهدی موعود (کتاب)|در انتظار مهدی موعود]]، ص ۷۴-۷۶.</ref> و این [[آماده‌سازی]] می‌‌تواند از راه [[سیاسی]] و حتی [[قیام]] مسلحانه باشد<ref>ر.ک. [[عبدالهادی فضلی|فضلی، عبدالهادی]]، [[در انتظار مهدی موعود (کتاب)|در انتظار مهدی موعود]]، ص ۷۴-۷۶.</ref>.
====[[انتظار]] یعنی حرکت برای هدفی ارزشمند====
*[[انتظار]]، یعنی حرکت و عمل کردن برای هدفی ارزشمند و یقیناً با بی‌هدفی و سکون و [[انزوا]] و تن پروری [[سازگاری]] ندارد و عمل جزء لا ینفک معنای [[انتظار]] است؛ چنانکه در [[روایات]]<ref>{{متن حدیث|"أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، انْتِظَارُ الْفَرْجِ مِنْ أَعْظَمِ الْعَمَلِ"}} (کمال الدین، ج ۲، باب ۵۵، ح۱؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۲.</ref>، [[انتظار]] را [[برترین]] [[اعمال]] نامیده اند<ref>ر.ک. [[مجید حیدری‌نیک|حیدری‌نیک، مجید]]، [[نگاهی دوباره به انتظار (کتاب)|نگاهی دوباره به انتظار]]، ص ۱۶و۲۲؛ [[محبوب شفائی|شفائی، محبوب]]، [[موعود حق (کتاب)|موعود حق]]، ص ۴۵؛[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[انتظار پویا (کتاب)|انتظار پویا]]، ص ۲۵.</ref>. حتی [[پیامبران]] هم با تلاش عملی خودشان به نوعی مقدمۀ [[انتظار ظهور]] را معنا کرده‌اند. به عنوان مثال [[پیامبر]]{{صل}} در این باره فرموده‌اند<ref> کشف الغمة، إربلی، ج۳، ص۲۷۱: {{متن حدیث|"لَا یذْهَبُ‌ الدنْیا حَتی‌ یبْعَثَ‌ اللهُ‌ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیتِی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمَ أَبِی یمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً"}}</ref>: «عمر دنیا به پایان نمی‌رسد تا این که خداوند مردی از اهل بیت من برانگیزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است. او دنیا را پر از عدل و داد نماید چنان که از ظلم و جور پر شده باشد.»<ref>ر.ک. [[محمد جواد فاضل لنکرانی|فاضل لنکرانی، محمد جواد]]، [[گفتارهای مهدوی (کتاب)|گفتارهای مهدوی]]، ص ۱۱۷.</ref>
 
====انتظار یعنی ایجاد حالت آمادگی برای منتظر====
*[[انتظار]] کیفیتی روحی است که موجب به وجود آمدن حالت [[آمادگی]] برای [[انسان‌ها]] به آنچه [[انتظار]] دارند می‌شود و [[انسان]] را از یاس و [[ناامیدی]] که مایۀ ممات [[انسان]] است [[نجات]] می‌‌دهد<ref>ر.ک. [[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[موعودشناسی و پاسخ به شبهات (کتاب)|موعودشناسی و پاسخ به شبهات]]، ص۸۳؛ قنبری، معصوم علی، بررسی مسالۀ انتظار ادله فوائد و نقش آن، ص ۸۴ و ۸۵؛ [[محمد باقری‌زاده اشعری|باقری‌زاده اشعری، محمد]]، [[از امام مهدی بیشتر بدانیم (کتاب)|از امام مهدی بیشتر بدانیم]]، ص۶۳، ۶۴؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۳۰؛[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۵۲۷؛ پژوهشگران مسجد جمکران آیین انتظار، ص ۱۹۹-۲۰۰؛ فروهی، ناصر، انتظار فرج، صفحه؟؟؟</ref>. زیرا مفهوم اصلی [[انتظار]]، از یک اصل کلی [[اسلامی]] و [[قرآنی]]، یعنی "[[حرمت]] [[یأس از روح الله]]" گرفته می‌شود. بدین‌سان که [[مؤمن]] به وسیلۀ مفهوم [[انتظار]] هرگز و در هیچ شرایطی [[امید]] خویش را از دست نداده و [[تسلیم]] [[یأس]] و [[ناامیدی]] و بیهوده‌گرایی نمی‌شود<ref>ر.ک. [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ (کتاب)|قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ]] ، ص ۱۴؛ [[چلچراغ حکمت ج۱۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت ج۱۰]]، ص۳۶، ۳۷؛ محمدی منفرد، بهروز، چلچراغ حکمت ج۱۰، ص۳۶، ۳۷</ref>. به عبارتی دیگر [[انتظار]] حالتی است نفسانی که [[آمادگی]] برای آنچه انتظارش را می‌کشیم، از آن بر می‌آید و ضد آن [[یأس]] و [[ناامیدی]] است، پس هر [[قدر]] [[انتظار]] شدیدتر باشد، [[آمادگی]] و مهیا شدن قوی‌تر خواهد بود<ref>ر.ک. موسوی اصفهانی، سید محمد تقی، تکالیف بندگان نسبت به امام زمان، ص ۹۳ ـ ۹۴.</ref>.
 
====انتظار یعنی حاکمیت قرآن و اسلام====
*[[انتظار فرج]] یعنی، [[انتظار]] [[حاکمیت قرآن]] و [[اسلام]]<ref>ر.ک. [[سید علی حسینی خامنه‌ای|حسینی خامنه‌ای، سید علی]]، [[ما منتظریم (کتاب)|ما منتظریم]]، ص۹۵-۹۶.</ref>، یعنی [[انتظار]] برای برآورده شدن [[هدف]] و مقصود نهایی و خدایی، یعنی رسیدن [[انسان]] به یک [[زندگی]] عادلانه تحت [[رهبری]] و [[زعامت]] [[حضرت مهدی]]{{ع}}<ref>ر.ک. [[سید محمد صدر|صدر، سید محمد]]، [[تاریخ غیبت کبری (کتاب)|تاریخ غیبت کبری]]، ص۳۵۴، ۳۵۵.</ref>، یعنی  [[راضی]] و قانع نبودن [[انسان]] به وضع موجود<ref>ر.ک. [[سید علی حسینی خامنه‌ای|حسینی خامنه‌ای، سید علی]]، [[ما منتظریم (کتاب)|ما منتظریم]]، ص۹۵-۹۶؛ [[عباس رحیمی|رحیمی، عباس]]، [[امید فردا (کتاب)|امید فردا]]، ص۳۰.</ref>. البته معنای [[انتظار فرج]] فقط در [[انتظار]] برای [[ظهور]] [[حضرت]] خلاصه نمی‌شود، بلکه مصادیق مختلفی دارد. به طور کلی می‌‌توان گفت [[انتظار فرج]] یعنی باز شدن تمام بن بست ها، چرا که وقتی [[عاقبت]] زندگیِ [[انسان]]، در مقابله با این همه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، ختم به [[گشایش]] می‌‌شود، در بن‌بست‌های جاری [[زندگی]] هم همین [[گشایش]] وجود دارد<ref>ر.ک. [[سید علی حسینی خامنه‌ای|حسینی خامنه‌ای، سید علی]]، [[ما منتظریم (کتاب)|ما منتظریم]]، ص۹۵-۹۶.</ref>.
====انتظار، تمنا و آرزوی صرف نیست====
*[[انتظار]]، تمنا و [[آرزو]] نیست، به طوری که روشی برای رسیدن به آن وجود نداشته باشد و در حد یک [[آرزو]] [[باقی]] بماند؛ مثلا یک کشاورز بدون تلاش و کشت و کار، [[آرزو]] می‌‌کند محصول فراوانی به دست بیاورد. اینرا [[انتظار]] نمی‌گویند. چنانکه در مسئلۀ [[انتظار ظهور]] [[حضرت]] با اعراض از [[کتاب خدا]] و [[سنت انبیا]] نمی‌توان به محصولی رسید و این امر در [[حد ]] [[آرزو]] [[باقی]] می‌‌ماند<ref>ر.ک. خرازی، سید محسن، انتظار ریشه اصلاحات فردی و اجتماعی.</ref>.
 
====انتظار مثبت و منفی====
*[[انتظار]] دو معنا دارد مثبت و منفی: معنای مثبت [[انتظار]] آن است که نظام‌‌های بشری را نپذیریم. چون این نظام‌ها برگرفته از [[قوانین]] ظالمانه است<ref>ر.ک.[[محسن قرائتی|قرائتی، محسن]]، [[جهت‌نما (کتاب)|جهت‌نما]]، ص ۶۱ ـ ۶۲.</ref>. اما [[انتظار منفی]] یعنی در برابر هر [[ضعف]]، [[عیب]] و ستمی‌ [[سکوت]] کنیم تا خود [[حضرت]] [[ظهور]] کند و آن را [[اصلاح]] نماید<ref>ر.ک. [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[حکومت جهانی مهدی (کتاب)|حکومت جهانی مهدی]]، ص ۸۵؛[[محسن قرائتی|قرائتی، محسن]]، [[جهت‌نما (کتاب)|جهت‌نما]]، ص ۶۱ ـ ۶۲؛[[محمد جواد مروجی طبسی|مروجی طبسی، محمد جواد]]، [[بامداد بشریت (کتاب)|بامداد بشریت]]، ص ۶۵-۶۸.</ref>.
====اقسام انتظار بر اساس معنای آن====
*معنای [[انتظار]] را می‌‌توان بر چهار نوع تقسیم کرد، [[انتظار]] [[اعتقادی]]، [[انتظار]] [[اجتماعی]]، [[انتظار]] مطلق، [[انتظار]] [[مقید]].
#[[انتظار]] [[اعتقادی]]: یعنی [[معرفت]] به [[امام]]؛ در واقع می‌‌توان [[معرفت]] به [[امام]] را جزئی از معنای [[انتظار]] دانست<ref>ر.ک. [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، نویسدگان کتاب افتاب مهر، ج۱، ص ۸۱ – ۸۲؛[[میرتقی حسینی گرگانی|حسینی گرگانی؛میرتقی]]، [[ نزول مسیح و ظهور موعود (کتاب)|نزول مسیح و ظهور موعود]]، ص ۳۵-۳۸؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۷.</ref>.
#[[انتظار]] [[اجتماعی]]: معنایش همان [[انتظار]] عملی است که محصول و نتیجۀ [[انتظار]] [[اعتقادی]] است<ref>ر.ک [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۷.</ref>.
#[[انتظار]] مطلق: یعنی دمیدن [[روح]] [[امید]] در [[مردم]] و القای روحیۀ [[پایداری]] و [[صبر]] در برابر تمامی مشکلات در همۀ زمینه‌ها<ref>ر.ک. [[محمد م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌|م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد]]، [[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]، ج۵، ص۳۰۵-۳۰۸.</ref>.
#[[انتظار]] [[مقید]]: یعنی [[انتظار]] برای [[انقلاب مهدوی]]. این دسته از [[احادیث]]، با عبارات متفاوتی، بیان شده مانند<ref>دانشنامه امام مهدی، ج ۵، ص ۳۴۴، ح ۹۳۳: «هر کس در حال انتظار این امر بمیرد، مانند کسی است که همراه قائم و در خیمه اوست».</ref>: {{متن حدیث|"مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا اَلْأَمْرِ کَانَ کَمَنْ کَانَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ"}}<ref>ر.ک. [[محمد م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌|م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد]]، [[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]، ج۵، ص۳۰۵-۳۰۸.</ref>
 
==پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه==
{{پاسخ پرسش
| پاسخ‌دهنده = سید محمد تقی موسوی اصفهانی
| عنوان پاسخ‌دهنده = آیت الله موسوی اصفهانی
| تصویر = 304464.jpg
| پاسخ = آیت الله '''[[سید محمد تقی موسوی اصفهانی]]'''، در کتاب ''«[[تکالیف بندگان نسبت به امام زمان‌ (کتاب)|تکالیف بندگان نسبت به امام زمان‌]]»'' در این‌باره گفته است:
 
«[[انتظار]] حالتی است نفسانی که [[آمادگی]] برای آنچه انتظارش را می‌کشیم، از آن بر می‌آید و ضد آن [[یأس]] و [[ناامیدی]] است، پس هر [[قدر]] که [[انتظار]] شدیدتر باشد، [[آمادگی]] و مهیا شدن قوی‌تر خواهد بود، نمی‌بینی اگر مسافری داشته باشی که در [[انتظار]] مقدمش به سر می‌بری، هرچه هنگام آمدنش نزدیک‌تر شود، مهیا شدنت فزونی می‌یابد، بلکه احیاناً خوابت به [[بیداری]] مبدل می‌گردد، چون انتظارت شدید است. و همان طور که مراتب [[انتظار]] از این جهت متفاوت است از جهت [[محبت]] نسبت به کسی که در انتظارش هستی، نیز مراتب متفاوتی دارد، پس هر چه [[محبت]] شدیدتر و [[دوستی]] بیشتر باشد، مهیا شدن برای [[محبوب]] زیادتر می‌شود و فراقش دردناک‌تر می‌گردد، به گونه‌ای که [[منتظِر]]، از تمام اموری که مربوط به حفظ خودش هست، غافل می‌ماند و دردهای بزرگ و محنت‌های شدید را احساس نمی‌کند.
 
بنابراین مؤمنی که [[منتظر]] آمدن مولایش می‌باشد، هر [[قدر]] که انتظارش شدیدتر است، تلاشش در [[آمادگی]] برای آن به وسیله [[پرهیز از گناه]] و کوشش در راه [[تهذیب نفس]] و [[پاکیزه]] کردن درون از [[صفات نکوهیده]] و به دست آوردن [[خوی‌های پسندیده]] بیشتر می‌گردد، تا به [[فیض]] [[دیدار]] مولای خویش و مشاهده [[جمال]] انورش در زمان غیبتش [[رستگار]] شود، همچنان که برای عده بسیاری از [[نیکان]] اتفاق افتاده است. لذا [[امامان معصوم]]{{عم}} - در روایاتی که خواندی و غیر آنها - به پاکیزگی صفات و [[مقید]] بودن به انجام [[طاعات]] امر فرموده‌اند. بلکه [[روایت]] پیشین [[ابوبصیر]] اشارت یا دلالت دارد بر این که [[رستگاری]] به [[مقام]] [[انتظار]] و نایل شدن به [[پاداش]] [[منتظران]]، به پرهیز و [[پروا]] از [[گناه]] و [[آراستگی]] به [[خوی‌های پسندیده]] بستگی دارد، چنان که [[حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: هر آن کس که خواسته باشد از [[یاران قائم]]{{ع}} شود، باید که [[منتظر]] باشد و باید در حال [[انتظار]] به [[پرهیزکاری]] و [[خوی‌های پسندیده]] عمل نماید، که هرگاه بمیرد و [[قائم]] پس از مردنش بپاخیزد، [[پاداش]] او همچون کسی خواهد بود که دوران [[حکومت]] آن [[حضرت]] را [[درک]] کرده باشد»<ref>[[سید محمد تقی موسوی اصفهانی|موسوی اصفهانی، سید محمد تقی]]، [[تکالیف بندگان نسبت به امام زمان‌ (کتاب)|تکالیف بندگان نسبت به امام زمان‌]]، ص ۹۳-۹۴.</ref>.
}}
{{پاسخ پرسش
| پاسخ‌دهنده = سید علی حسینی خامنه‌ای
| عنوان پاسخ‌دهنده = آیت‌الله خامنه‌ای
| تصویر = 11760.jpg
| پاسخ = [[آیت‌الله]]  '''[[سید علی حسینی خامنه‌ای]]'''، در دو کتاب  ''«[[ما منتظریم (کتاب)|ما منتظریم]]»'' و ''«[[انتظار فرج امام زمان (کتاب)|انتظار فرج امام زمان]]»'' در این‌باره گفته است:
«[[انتظار ظهور امام زمان]] {{ع}} به معنای [[انتظار]] برای پر شدن [[جهان]] از [[عدل و داد]] و [[عدالت]] برای همه [[انسان‌ها]] [و] [[انتظار]] [[رفع ظلم]] از صحنه زندگی [[بشر]] و [[انتظار]] فرا رسیدن دنیایی [[برتر]] از لحاظ معنوی و مادی است<ref>سخنرانی مقام معظم رهبری، ۸/۱۰/۱۳۷۵.</ref>.
 
[[انتظار فرج]]... یعنی، [[انتظار]] [[حاکمیت قرآن]] و [[اسلام]]. شما به آنچه فعلاً [[جهان]] در آن قرار دارد، قانع نیستید. حتی به همین پیشرفتی هم که با [[انقلاب اسلامی]] به دست آوردید، قانع نیستید. می‌خواهید باز هم به [[حاکمیت قرآن]] و [[اسلام]]، نزدیک‌تر بشوید. این [[انتظار فرج]] است<ref>در مکتب جمعه، ج ۳، ص ۲۵۰.</ref>. [[انتظار فرج]]، یعنی، [[انتظار]] [[گشایش]] از کار [[انسانیت]]. امروز کار [[انسانیت]]، در گره‌های سخت، پیچیده و گره خورده است...، امروز [[فرهنگ مادی]]، به [[زور]] به [[انسان‌ها]] تحمیل شده است؛ این یک گره است. امروز در سطح [[دنیا]]، [[تبعیض]] [[انسان‌ها]] را می‌آزارد؛ این گره بزرگی است. امروز کارِ ذهنیتِ غلط، [[مردم]] [[دنیا]] را به آنجا رسانده است که فریاد عدالت‌خواه یک [[ملت]] انقلابی، در میان عربده‌های مستانه قدرت‌گرایان و قدرتمندان گم می‌شود؛ این یک گره است. امروز [[مستضعفان]] آفریقا و آمریکای لاتین، میلیون‌ها [[انسان]] گرسنه آسیا و آسیای دور، میلیون‌ها [[انسان]] رنگین‌پوستی که از [[ستم]] [[تبعیض]] نژادی [[رنج]] می‌برند؛ چشم امیدشان به یک فریادرس و [[نجات]] بخش است و قدرت‌های بزرگ نمی‌گذارند، ندای این [[نجات]] بخش به گوش آنها برسد؛ این یک گره است. [[فرج]]؛ یعنی، باز شدن این گره‌ها. دید را وسیع کنیم؛ به داخل خانه خودمان و زندگی معمولی خودمان محدود نشویم<ref>در مکتب جمعه، ج ۳، ص ۲۵۰.</ref>.
 
معنای [[انتظار فرج]] به عنوان عبارة اخرای [[انتظار ظهور]]، این است که [[مؤمن]] به [[اسلام]]، [[مؤمن]] به [[مذهب اهل بیت]] {{عم}} وضعیتی را که در دنیای واقعی وجود دارد، عقده و گره در زندگی [[بشر]] می‌شناسد. واقع قضیه هم همین است. [[منتظر]] است که این فروبستگی کار [[بشر]]، این گرفتاری عمومی [[انسانیت]] [[گشایش]] پیدا بکند<ref>دیدار اقشار مختلف مردم در روز نیمه شعبان، ۲۷/۵/۱۳۸۷.</ref>. در آثار اسلامی، در آثار [[شیعی]] می‌بینید که از [[انتظار ظهور حضرت مهدی]] تعبیر شده است به [[انتظار فرج]]. [[فرج]] یعنی چه؟ یعنی [[گشایش]]. کِی [[انسان]] [[انتظار فرج]] دارد؟ [[انتظار]] [[گشایش]] دارد؟ وقتی یک فروبستگی‌ای وجود داشته باشد، وقتی گرهی هست، وقتی مشکلی هست. در زمینه وجود مشکل، [[انسان]] احتیاج پیدا می‌کند به [[فرج]]؛ یعنی سرانگشتِ گره‌گشا؛ بازکننده عقده‌های فروبسته. این نکته مهمی است.
 
مسئله، مسئله گره در کار شخص من و شخص شما نیست. [[امام زمان]] {{ع}} برای اینکه [[فرج]] برای همه [[بشریت]] به وجود بیاورد، [[ظهور]] می‌کند که [[انسان]] را از فروبستگی [[نجات]] بدهد؛ [[جامعه بشریت]] را [[نجات]] بدهد؛ بلکه [[تاریخ]] آینده [[بشر]] را [[نجات]] بدهد. امروز ما [[انتظار فرج]] داریم. یعنی منتظریم که دست قدرتمند عدالت‌گستری بیاید و این [[غلبه]] [[ظلم و جور]] را که همه [[بشریت]] را تقریباً مقهور خود کرده است، بشکند و این فضای [[ظلم و جور]] را دگرگون کند و [[نسیم]] [[عدل]] را بر زندگی [[انسان‌ها]] بوزاند، تا [[انسان‌ها]] احساس [[عدالت]] کنند<ref>دیدار اقشار مختلق در روز نیمه شعبان، ۲۷/۵/۱۳۷۸.</ref>»<ref>[[سید علی حسینی خامنه‌ای|حسینی خامنه‌ای، سید علی]]، [[ما منتظریم (کتاب)|ما منتظریم]]، ص۱۵۸-۱۶۰.</ref>.
«[[انتظار فرج]] یک مفهوم بسیار وسیع و گسترده‌یی است. یک [[انتظار]]، [[انتظار فرج]] نهایی است؛ یعنی اینکه [[بشریت]] اگر می‌بیند که طواغیت عالم ترک‌تازی می‌کنند و چپاولگری می‌کنند و افسارگسیخته به [[حق]] [[انسان‌ها]] [[تعدی]] می‌کنند، نباید خیال کند که [[سرنوشت]] [[دنیا]] همین است؛ نباید تصور کند که بالاخره چاره‌یی نیست و بایستی به همین وضعیت تن داد؛ نه، بداند که این وضعیت یک وضعیت گذراست -{{عربی|"لِلْبَاطِلِ جَوْلَةٌ"}}- و آن چیزی که متعلق به این عالم و طبیعت این عالم است، عبارت است از استقرار [[حکومت]] [[عدل]]؛ و او خواهد آمد. [[انتظار فرج]] و [[گشایش]]، در نهایت دورانی که ما در آن قرار داریم و [[بشریت]] دچار [[ستم‌ها]] و آزارهاست، یک مصداق از [[انتظار فرج]] است، لکن [[انتظار فرج]] مصداق‌های دیگر هم دارد. وقتی به ما می‌گویند [[منتظر فرج]] باشید، فقط این نیست که [[منتظر فرج]] نهایی باشید، بلکه معنایش این است که هر بن‌بستی قابل گشوده شدن است. [[فرج]]، یعنی این؛ [[فرج]]، یعنی [[گشایش]]. [[مسلمان]] با درسِ [[انتظار]]، [[فرج]] می‌آموزد و [[تعلیم]] میگیرد که هیچ بن‌بستی در زندگی [[بشر]] وجود ندارد که نشود آن را باز کرد و لازم باشد که [[انسان]] [[ناامید]] دست روی دست بگذارد و بنشیند و بگوید دیگر کاری نمی‌شود کرد؛ نه، وقتی در نهایتِ زندگیِ [[انسان]]، در مقابله با این همه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، خورشیدِ [[فرج]] [[ظهور]] خواهد کرد، پس در بن‌بست‌های جاری زندگی هم همین [[فرج]] متوقع و مورد [[انتظار]] است. این، درس [[امید]] به همه انسان‌هاست؛ این، درس [[انتظار]] واقعی به همه انسان‌هاست؛ لذا [[انتظار فرج]] را [[افضل]] اعمال دانسته‌اند؛ معلوم می‌شود [[انتظار]]، یک عمل است، بی‌عملی نیست. نباید اشتباه کرد، خیال کرد که [[انتظار]] یعنی اینکه دست روی دست بگذاریم و [[منتظر]] بمانیم تا یک کاری بشود. [[انتظار]] یک عمل است، یک [[آماده‌سازی]] است، یک تقویت انگیزه در [[دل]] و درون است، یک [[نشاط]] و تحرک و [[پویایی]] است در همه زمینه‌ها. این، در واقع [[تفسیر]] این [[آیات]] کریمه قرآنی است که: {{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}}<ref>و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم؛ سوره قصص، آیه:۵.</ref> یا {{متن قرآن|إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بخواهید و شکیبا باشید، بی‌گمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث می‌دهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است؛ سوره اعراف، آیه:۱۲۸.</ref>. یعنی هیچ وقت ملت‌ها و [[امت‌ها]] نباید از [[گشایش]] مأیوس شوند<ref>بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه شعبان ۲۹/۰۶/۱۳۸۴</ref>»<ref>[[سید علی حسینی خامنه‌ای|حسینی خامنه‌ای، سید علی]]؛ [[انتظار فرج امام زمان (کتاب)|انتظار فرج امام زمان]]، ص95-96.</ref>.
}}
{{پاسخ پرسش
| پاسخ‌دهنده = سید محمد صدر
| عنوان پاسخ‌دهنده = آیت‌الله شهید صدر
| تصویر = 1368171.jpg
| پاسخ = [[آیت‌ الله]] [[شهید]] '''[[سید محمد صدر]]''' در کتاب ''«[[تاریخ غیبت کبری (کتاب)|تاریخ غیبت کبری]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
 
«مفهوم اسلامی گسترده و درست [[انتظار]]، عبارت است از اینکه [[انسان]] پیوسته چشم به راه روزی باشد که [[هدف]] و مقصود نهایی خدایی برآورده شود، و روزی فرا رسد که [[انسانیت]] از یک زندگانی عادلانه کامل، تحت [[رهبری]] و [[زعامت]] [[حضرت مهدی]] {{ع}} برخوردار باشد.
 
در این مفهوم گسترده تمامی [[مذاهب اسلامی]] شریک‌اند؛ زیرا بعد از آنکه دانستیم که غرض و [[هدف]] [[خداوند]] از [[آفرینش انسان]] چیست و [[روایات]] [[متواتر]] یقین‏آور را از [[رسول خدا]] درباره [[حضرت مهدی]] {{ع}} دانستیم و دیگر برای [[انکار]] وجود [[مقدس]] آن [[حضرت]] عذری و بهانه‌‏ای در پیشگاه [[خداوند متعال]] نداشتیم؛ و بعد از آنکه دانستیم که برآورده شدن این [[هدف]] فقط وابسته به [[اراده]] و خواست [[خداوند]] است و جز [[خداوند]] دیگران [[رأی]] و خواسته‌‏ای نمی‏‌توانند داشته باشند؛ بنابراین هر روز احتمال [[قیام]] شکوهمند [[حضرت مهدی]] {{ع}} و برپایی و تحقق بخشیدن به [[هدف]] بزرگ خدایی، مطرح می‌‏باشد، زیرا در هر لحظه احتمال آن می‌‏رود که [[خداوند]] [[اراده]] فرماید و [[دستور]] [[ظهور]] و [[قیام]] به آن [[حضرت]] بدهد.
 
در این مسأله، [[امامیه]] با دیگران اختلافی ندارند؛ زیرا بنا به [[عقیده]] آنان، [[خداوند متعال]] [[دستور]] [[ظهور]] به آن [[حضرت]] را بعد از [[اختفاء]] می‌‏دهد، و بر طبق نظر دیگران که گفته بودند [[حضرت]] در آینده متولد خواهد شد و با [[شمشیر]] [[قیام]] خواهد کرد، احتمال آن هست که [[حضرت]] متولد شده باشد و [[خداوند]] به او [[دستور]] [[خروج]] و [[ظهور]] بدهد و این احتمال در هر لحظه و ساعتی وجود دارد. بلکه می‌‏توان گفت [[انتظار]]، مفهومی کلی‏تر و قدیمی‌‏تر از مفهوم اسلامی دارد. اما قدمت آن، بدین جهت که قبلا گفتیم [[پیامبران]] پیشین همگی نوید و [[بشارت]] [[ظهور]] آن [[حضرت]] را به [[پیروان]] خود داده‌‏اند، و [[انسانیت]]، پیوسته در [[انتظار]] او به سر می‏برده - گرچه شخصیت و عنوان او بنابر آنچه ذکر کردیم مورد [[تحریف]] واقع شده است - و در آینده نیز تا وقتی که [[ستم]] و [[بیدادگری]] وجود داشته باشد، در حال [[انتظار]] به سر خواهد برد.
 
و اما اینکه گفتیم مفهوم [[انتظار]]، اعم و کلی‏تر از مفهوم اسلامی است؛ از این رواست که [[پیروان]] دیگر [[ادیان]] آسمانی نیز با صرف‏نظر از نام و عنوان، به [[پیشوایی]] جهانی که برپا دارنده [[عدل]] و داد است معتقدند، و ملتزم به [[انتظار]] [[ظهور]] او می‌‏باشند. این [[عقیده]] به خودی خود، [[بهترین]] انگیزه برای [[تربیت]] و [[تهذیب]] [[نفوس]] تمامی [[پیروان]] و معتقدان به این [[ادیان]] است، که باعث رشد و [[تربیت]] و [[تهذیب]] [[اخلاق]] آنان و تکمیل درجه [[اخلاص]] و نیروی [[اراده]] و [[ایمان]] اشخاص می‌‏شود تا مقدمات [[ظهور]] را در خود و دیگر [[برادران دینی]] و انسانی خود فراهم آورن.
}}
==پانویس==
{{پانویس}}
 
[[رده:پرسش]]

نسخهٔ ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۳۱

ایمان باور قلبی و تصدیق به تمام فرموده‌های پیامبر اکرم (ص) و امامان دوازده گانه بعد از اوست. فقهای شیعه ایمان را شرط قبولی تمام اعمال عبادی می‌دانند و معتقدند تقلید در ایمان راه ندارد. اندیشمندان و متکلمین شیعه، بنابر آموزه‌های قرآن، ایمان را در مقابل اسلام قرار داده و اسلام را مرحلۀ اقرار به معتقدات و ایمان را مرحلۀ عمل همراه با عقیده می‌‌دانند.

معنا‌‌‌‌شناسی ایمان و مؤمن

«ایمان» در لغت به معنای آرامش و اطمینان قلب و نبود ترس است، همچنین به معنای تصدیق کردن هم آمده است[۱][۲] و در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در قلب او جای گیرد و در آن شک و تردید وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد. به عبارت دیگر ایمان به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است[۳]. ایمان نیز در اصطلاح علوم اسلامی، به معنای باور و اعتقاد به تمام آنچه که پیامبر خاتم (ص) از طرف خدا برای مردم آورده است[۴] و در اصطلاحی رایج در روایات اهل بیت، ایمان به معنای عقیده به امامت و ولایت امیر المؤمنین (ع) و ائمه (ع) است و مؤمن به معنای شیعه به کار می‌رود و در روایات بسیاری، آیاتی از قرآن که به ایمان اشاره دارد، به ایمان به امامت اهل بیت (ع) تفسیر و تأویل شده و ایمان واقعی مرادف با ولایت عترت به شمار رفته است. حتی در اصطلاح فقهی اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل نماز، حج، زکات، خمس، روزه، امام جماعت، قاضی، مجتهد، ذابح در قربانی و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمن هستند، مسلمانند، امّا هرکس مسلمان باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که مودّت اهل بیت و اطاعت از آنان فرمان الهی است و امامت ائمه (ع)، براساس نصب و وصیّت و امر رسول خدا (ص) است؛ لذا مؤمن واقعی کسی است که مطیع امر خدا و رسول و پیرو امامان شیعه باشد.

در اصطلاح متکلمین و اندیشمندان اسلامی برای ایمان ارکان مختلفی نقل شده است؛ از جمله: علم، عمل، تصدیق قلبی و اقرار زبانی[۵]، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و یا به معنای تصدیق قلبی؛ به تمام آموزه‌های حضرت محمد (ص) و جانشینان آن حضرت از امامان معصوم (ع)[۶] در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم (ع) از ارکان ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمی‌یابد هر چند اسلام تحقق می‌یابد[۷].

رابطه‌ اسلام و ایمان

ایمان و اسلام به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا ایمان در لغت به معنای تصدیق است[۸] و اسلام به معنای انقیاد و خشوع[۹]، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو اختلاف وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از:

  1. برخی از دانشمندان همچون شیخ طوسی(ره) قائلند اسلام و ایمان یکی است، ادله‌ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از:
    1. اسلام و ایمان هر دو در شرع اسلام، اسم برای کسانی قرار داده شده‌اند که شایسته مدح‌اند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این دلیل درست نیست، زیرا صرف برای مدح بودن دو واژه دلیل بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب مدح، امور متعددی می‌تواند باشد.
    2. بر اساس آیۀ ﴿فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۱۰] اگر ایمان و اسلام به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: آیه و استدلال مرتبط با آن تساوی کلی ایمان و اسلام را ثابت نمی‌کند بلکه حداکثر اجتماع اسلام و ایمان در برخی موارد اثبات می‌‌شود[۱۱].
  2. شیخ مفید(ره) و برخی دیگر قائلند اسلام و ایمان با هم تغایر دارند: اسلام اعم از ایمان است و هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست، ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
    1. لفظ ایمان از تصدیق آنچه خداوند از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر می‌دهد و اسلام از تسلیم و انقیاد، متعلق تصدیق با اخبار سازگاری دارد و تسلیم با امر و نهی.
    2. آیۀ ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۱۲] دال بر تغایر بین ایمان و اسلام است چرا که اعراب، به زبان، بر یگانگی خدا و نبوت و معاد گواهی می‌دادند؛ ولی خداوند با صراحت به آنها می‌گوید که شما مؤمن نیستید، شما فقط مسلمانید.
    3. آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف شده است مانند آیه: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ[۱۳] که دلالت دارد ایمان غیر از اسلام است.
    4. در روایات هم به تغایر بین ایمان و اسلام اشاره شده است از جمله حدیثی از امام صادق (ع) که می‌فرمایند: «الْإِیمَانَ‏ یُشَارِکُ‏ الْإِسْلَامَ‏ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ»، در این حدیث حضرت به طور واضح ابراز می‌دارند فرق است میان ایمان و اسلام و این‌دو باهم جمع نمی‌شوند[۱۴].[۱۵]
  3. گروهی هم می‌‌گویند: ایمان و اسلام واقعی یکی است امّا اسلام ظاهری با ایمان متفاوت و اعم از آن است، امّا در حقیقت و واقع، اسلام و ایمان یکی است. به دلیل آیه: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۱۶].
  4. برخی هم برای اسلام و ایمان مراتبی قائل شده اند:
    1. نخستین مرتبۀ اسلام، پذیرش ظاهر اوامر و نواهی الهی با ذکر شهادتین است و به دنبال آن اوّلین مرتبه ایمان قرار می‌گیرد که اعتقاد قلبی اجمالی به شهادتین و عمل به بیشتر احکام اسلام است.
    2. مرتبه دوم اسلام پس از مرتبه اوّل ایمان قرار دارد که تسلیم و انقیاد قلبی در برابر بیشتر اعتقادات به صورت تفصیلی است. مرتبه دوم ایمان پس از این مرتبه اسلام است و آن اعتقاد تفصیلی به تمام حقایق دینی است.
    3. پس از مرتبه دوم ایمان، مرتبه سوم اسلام است که سایر قوای حیوانی تسلیم می‌شود و انسان به جایگاهی می‌رسد که چنان خدا را عبادت می‌کند، گویا او را می‌بیند. به دنبال این مرتبۀ اسلام، مرتب، سوم ایمان قرار دارد، چنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۱۷].
    4. بعد از مرتبۀ سوم ایمان، مرتب، چهارم اسلام قرار دارد که عنایت و موهبت الهی این حقیقت را به او نشان می‌دهد که مالکیت فقط برای مال خداست و بعد از آن مرتبه چهارم ایمان قرار دارد که تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و افعال بنده مؤمن است: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۱۸].[۱۹]
  5. عده ای دیگر قائل‌اند که گاهی ایمان در مقابل اسلام به کار رفته است و اسلام را مرحلۀ اقرار به معتقدات و ایمان را مرحلۀ عمل همراه با عقیده می‌‌دانند: «اَلْإِيمَانُ إِقْرَارٌ وَ عَمَلٌ وَ اَلْإِسْلاَمُ إِقْرَارٌ بِلاَ عَمَلٍ»[۲۰].[۲۱]

رابطه‌ کفر و ایمان

با توجه به آموزه‌های قرآنی، ایمان در برابر کفر قرار دارد که گونه‌ای از ظلم است: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۲۲] زیرا کافر با محروم نمودن خود از حقیقت، ستم می‌کند. بنابراین ایمان یعنی دور نمودن از ظلم به خود، همراه با جدیت در طلب حقیقت و صداقت در پذیرش آن (در صورت روشن شدن آن).

از تقابل کفر و تقوا ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ [۲۳] و با توجه به معنای تقوا (دور نگه داشتن خود از رذائل اخلاقی)، فهمیده می‌شود کفر گونه‌ای از آلوده بودن به رذائل اخلاقی است و در نتیجه ایمان که در مقابل کفر است به معنای دور نگه داشتن خود از رذائل اخلاقی است.

از نگاه قرآن، کافران کسانی هستند که تنها دنبال متنعم شدن از دنیا و خوردن در دنیا مانند چارپایان هستند: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ[۲۴]؛ یعنی هیچ‌گونه مسئولیت اخلاقی اعم از اخلاق معرفت‌شناسی و یا اخلاق رفتاری احساس نمی‌کنند. بنابراین مؤمن کسی است که مسؤلیت‌های اخلاقی خود را به خوبی انجام می‌دهد. به این معنا که در بُعد اخلاق معرفت‌شناسی، خود را موظف می‌بیند حق را بشناسد و طالب آن باشد و هر جا حق برایش روشن شد آن را بپذیرد و بر طبق آن رفتار خود را تنظیم کند[۲۵].

پیشینه بحث

مسئله ایمان و کفر از مهم‌ترین و اساسی‌ترین مسائلی است که در ادیان الهی مطرح بوده و ادیان الهی بنابر آموزه‌ها و دستاوردهای خود، انسان‌ها را به دو دسته تقسیم کرده‌اند: گروهی ایمان آورده و در زمره مؤمنان درآمده‌اند و گروهی کفر ورزیده و در زمره کافران جای گرفته‌اند[۲۶]. ایمان در اسلام از مفاهیم محوری به شمار می‌رود ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۲۷]، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ[۲۸]، ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۲۹] و در روایات به مباحث متعددی مانند درجات ایمان[۳۰] و خصوصیات مؤمن[۳۱] اشاره شده و در کتاب کافی بابی به ایمان و کفر اختصاص یافته است[۳۲]. قرآن کریم ایمان را محبوب مؤمنان و آراسته در قلب‌ها و کفر را ناخوشایند خداوند معرفی کرده ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ[۳۳] و در آیات متعددی کفار را به قبول ایمان دعوت کرده ﴿وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ[۳۴]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ[۳۵] و ایمان را برتر از اسلام دانسته که باید در قلب مستقر شود ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۶].

خوارج نخستین فرقه‌ای بودند که به مسئله ایمان و تعیین مرز آن با کفر پرداختند[۳۷] و در برابر تندروی‌های خوارج، فرقه مرجئه ظهور کرد[۳۸]. اینان معتقد بودند ایمان تنها مبتنی بر قول است بدون عمل و معصیت نیز به ایمان آسیبی نمی‌رساند[۳۹]. علمای اخلاق با استفاده از متون دینی، در کنار بحث از درمان رذایل اخلاقی، به برخی از اموری که ناسازگار با ایمان کامل است مانند دروغ و حسد اشاره کرده‌اند[۴۰]. فقها نیز در آثار خود به تعریف ایمان و کفر و فرق آن با اسلام[۴۱] و همچنین اقسام کافر و احکام آن پرداخته‌اند[۴۲].

از دیدگاه اجتماعی ایمان نقش تعیین‌کننده‌ای در بهبود روابط اجتماعی دارد[۴۳]. باور به خداوند و عالم غیب در زندگی انسان پایه و اساس جهان‌بینی اسلامی است[۴۴]. در جهان امروز که ارزش‌های اخلاقی افول کرده، ایمان به خداوند که باید اساس فلسفه زندگی را تشکیل دهد، متزلزل شده و انسان به موجودی منفعت‌طلب و سودجو تبدیل شده است[۴۵].[۴۶]

ارکان ایمان

در این باره که ایمان دینی بر چه پایه یا پایه‌هایی بنا می‌شود، متکلمان شیعه چند نظریه مطرح ساخته‌اند.

  1. برخی قائلند ایمان تنها یک رکن دارد و آن، همان باور قلبی است. براساس این نظر، ایمان، تصدیق به قلب است و اقرار زبان و عمل به ارکان در تحقق آن نقشی ندارند[۴۷][۴۸]
  2. اما برخی متکلمان شیعه، ایمان را دارای دو رکن دانسته‌اند: باور قلبی و اقرار زبانی. اینان معتقدند ایمان، عبارت از تصدیق به قلب و زبان است و تصدیق قلبی هر چند لازم است، ولی کافی نیست؛ زیرا خداوند فرموده است: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[۴۹]. اقرار زبانی نیز به تنهایی کافی نیست؛ زیرا خداوند فرموده است: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۵۰]. اینها به زبان بر یگانگی خدا و نبوت و معاد گواهی می‌دادند؛ ولی خداوند با صراحت، آنان را بی‌ایمان می‌خواند چرا که اقرارشان فقط زبانی بود. پس می‌توان دریافت که ایمان بر دو پایه باور و اقرار بنا شده است و هیچ یک به تنهایی کافی نیست[۵۱].

اگر چه از مجموع آیات، روایات و نیز دیدگاه‌های دانشمندان شیعه بر می‌آید که ایمان سه پایه دارد: باور قلبی، اقرار زبانی و عمل به ارکان بدنی، اما با این حال باید دانست برای ایمان ارکان دیگری هم ذکر شده، از جمله در روایتی از امام علی (ع) آمده است ایمان بر چهار رکن استوار است: صبر و یقین و عدل و جهاد[۵۲]. برخی متکلمان نیز پنج رکن برای ایمان برشمرده‌اند: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد[۵۳]. برخی دیگر بر آن‌اند که ایمان افزون بر باور، اقرار و عمل، رکنی دیگر نیز دارد و آن عبارت است از تبلیغ و نشر آیین حق و اقامه دلیل بر مبانی دین و زدودن شک و تردید از قلب بندگان[۵۴].[۵۵]

متعلقات ایمان

متکلمین امامیه به طور کلی ایمان به اصول مذهب شیعه یعنی توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت امامان دوازده گانه (ع) را از لوازم و متعلقات ایمان می‌‌دانند که هر مؤمنی باید به آنها ایمان داشته باشد. البته برای ایمان مصادیق و لوازم دیگری هم وجود دارد که در آیات و روایات بدان اشاره شده است؛ از جمله مصادیق ایمان در قرآن کریم: ایمان به خدا﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ [۵۶]، ایمان به همه پیامبران ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ[۵۷]، ایمان به آنچه از سوی خداوند بر پیامبران نازل شده است؛ مانند کتاب‌های آسمانی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ [۵۸]، ایمان به روز قیامت﴿مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا[۵۹]، ایمان به فرشتگان﴿وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ[۶۰] و ایمان به غیب﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۶۱] است. در روایات نیز محبت و ولایت اهل بیت (ع) از لوازم ایمان به شمار آمده است[۶۲].

شاید کامل‌ترین تعریف برای مصادیق ایمان که تمام آنچه گفته شد را در بربگیرد، تعریفی باشد که جناب طبرسی در تفسیر مجمع البیان فرموده‌اند: "ایمان تصدیق جمیع آن چیزهایی است که خداوند تصدیق آنها را واجب نموده است[۶۳].

متعلقات ایمان تفکیک ناپذیر هستند و مؤمن باید به همه آنها ایمان بیاورد چرا که در غیر این صورت مؤمن نخواهد بود، گرچه به برخی هم ایمان داشته باشد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا[۶۴]. امام صادق (ع) می‌فرماید: «اگر شخصی فقط یک پیامبر مانند عیسی بن مریم (ع) را انکار کند و همه پیامبران دیگر را بپذیرد، آن شخص ایمان نیاورده است»[۶۵].[۶۶]

اقسام و مراتب ایمان

ایمان از جهات گوناگون دارای اقسامی است:

  1. از حیث دوام و بقا به ثابت و عاریتی تقسیم می‌‌شود: نوعی از ایمان، ایمانی است مستقرّ که در عمق دل‌ها ثابت و برقرار است و نوع دیگر ایمانی که به صورت عاریه تا زمان معیّنی میان دل‌ها و سینه‌ها در نوسان است[۶۷]. ایمان ثابت، ایمانی است که به حد ملکات نفسانی رسیده و در اعماق جان ریشه دوانده، اما ایمان عاریتی به این درجه از ثبوت نرسیده است.
  2. از حیث رتبه و مقام، ایمان به قلبی، زبانی و عملی تقسیم شده است[۶۸].[۶۹]
  3. ایمان در یک تقسیم دیگر به عقلی و قلبی تقسیم شده است: ایمان عقلی، عبارت از مجموعه معارفی است که عقل انسان به آن یقین پیدا می‌‌کند. معارف مربوط به مبدأ، معاد، نبوّت، امامت و... در این شمار است. قرآن کریم به طور کلی به این مجموعه عناوین، "اسلام" می‌گوید ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۷۰] و ایمان‌های عموم مردم از همین نوع است. اینگونه از ایمان نیز بدون تردید آدمی را از مخالفت اوامر الهی باز می‌‌دارد. ایمان قلبی، نوری الهی و هدایتی ویژه است که برای احیاء قلب انسان و جلا دادن او، از سوی خداوند گسیل و در نفوس مؤمن مستقر می‌‌شود. این ایمان، با اجتناب از مراتب ضعیف محرّمات و انجام مراحل پائین‌تر واجبات، در قلب آغاز و اندک اندک رشد می‌‌نماید؛ تا سرانجام با حصول "ایمان قلبیآدمی از تمامی محرّمات و مکروهات و حتّی مباحات اجتناب ورزد[۷۱].

ویژگی‌های ایمان

مطلع ایمان

درجه‌پذیری ایمان

تقویت و کاستی‌پذیری ایمان

بسیاری از آیات و روایات بر این حقیقت که ایمان دارای درجاتی است و قابلیت افزایش و کاهش دارد؛ گواهی می‌دهند.

ادله قرآنی

از جمله آیاتی که علما برای اینکه ایمان قابلیت افزایش و کاهش دارد؛ به آن استدلال کرده‌اند، آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا[۷۲] است، با توجه به واژه‌﴿ازْدَادُوا و معنای آیه مشخص می‌شود که امکان کم و زیاد شدن و از بین رفتن ایمان وجود دارد.

در جای دیگری خداوند می‌فرماید: ﴿لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ[۷۳]، ﴿وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا[۷۴]، با توجه به دو واژه‌ ﴿لِيَزْدَادُو و ﴿زَادَتْهُمْ و معنای هر دو آیه مشخص می‌شود ایمان قابل افزایش است[۷۵].

ادله روایی

در احادیث اهل البیت (ع) هم به افزایش و کاهش ایمان اشاره شده است، مثلا در روایتی آمده است: "خداوند، ایمان را بر هفت بخش تقسیم کرده است: نیکی، صدق، یقین، رضا، وفا، علم و بردباری، آنگاه سهم هر کس را به آنها داده است و هر کس همه آنها را در خود گرد آورد، مؤمن کامل است[۷۶] و در روایت دیگری چنین آمده که ایمان دارای ده درجه است مانند نردبان که مؤمن یک به یک آنها را طی می‌کند[۷۷]. بنابراین، مراتب ایمان نزد علمای شیعه، حقیقتی است پذیرفته شده که قابلیت زیادت و نقصان دارد و همین امر سبب می‌‌شود هر یک از مؤمنین در درجه و مرتبه ای از ایمان قرار بگیرند. در نتیجه باید گفت فرد مؤمن هرگز نباید در یک مرحله از ایمان توقف کند و باید دائماً به سوی درجات بالاتر ایمان پیش برود[۷۸].

اختیار‌ی‌بودن ایمان

آزمون‌پذیری ایمان

فوائد و آثار ایمان

در قرآن و حدیث، آثار و فواید زیادی برای ایمان ذکر شده که برخی از آنها عبارت‌اند از:

فواید ایمان در قرآن

برخی فواید ایمان در قرآن کریم عبارت‌اند از:

  1. سرمایه رستگاری، رهایی از عذاب دوزخ، موجب آمرزش گناهان و ورود به بهشت: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۷۹].
  2. بهره‌مند شدن از رحمت الهی و هدایت: ﴿فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا[۸۰] و ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا[۸۱].
  3. نورانیت مؤمن در قیامت: ﴿يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۸۲].
  4. عدم ورود ترس، هراس و اندوه به دل مومن: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ.... وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۸۳].
  5. بخشش الهی و رزق فراوان: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ[۸۴].

فواید ایمان در روایات

در روایات اسلامی، آثار دنیوی و اخروی فراوانی برای ایمان ذکر شده است:

  1. برتری دعای مؤمن: امام زین العابدین (ع) در خصوص دعا کردن مؤمن می‌فرمایند: «مؤمن کسی است که دعای او بدون یکی از این سه اثر نیست، یا برایش ذخیره می‌گردد، یا در دنیا برآورده می‌شود و یا بلائی از او (به واسطه دعا کردنش) که می‌‌خواست به او برسد رفع می‌شود»[۸۵].
  2. صلابت: از ویژگی‌های فردی که نور ایمان در وجودش تجلی یافته، صلابت است، در این خصوص امام کاظم (ع) می‌‍فرمایند: «مؤمن از کوه سخت‌تر است چرا که کوه با ضربات تیشه شکاف بر می‌دارد اما دین مؤمن با هیچ چیز شکاف نمی‌خورد»[۸۶].
  3. دفع بلایا: با توجه به روایات معصومین (ع) یکی از بزرگترین آثار اجتماعی ایمان، دفع بلایا از جامعه به واسطه ایمان است، چرا که در روایات متعدد از معصومین (ع) چنین آمده، خداوند جامعه‌ای را که در آن افراد با ایمان حضور داشته باشند عذاب نمی‌کند و یا در برخی روایات آمده که گاهی خداوند شهری را به واسطه وجود یک مؤمن از نابودی نگه می‌دارد[۸۷].
  4. نجات در دنیا و آخرت: امام صادق (ع) فرمودند: «خداوند مؤمن را از فتنه‌ها و حوادث دنیا در امان قرار نداده است، ولی او را از گمراهی در دنیا و بدبختی در آخرت نجات می‌دهد»[۸۸].
  5. آرامش و امنیت: نتیجه نهایی داشتن ایمان، آرامش و امنیت در جامعه است. جامعه‌ای که همه افراد آن با یکدیگر روابط صحیح و به‌دور از گناه و ظلم دارند چطور ممکن است امنیت و آرامش نداشته باشند، در اینباره امام صادق (ع) می‌فرمایند: «برای هر کس، چیزی است که با او آرامش می‌یابد و مؤمن به برادر مؤمنش آرامش می‌یابد، همانطور که پرنده به هم‌نوع خود آرامش می‌‌یابد[۸۹].

همچنین، در نهج البلاغه آثار و کارکردهایی همچون شهود غیب و خدابینی برای ایمان ذکر شده است. سخن از آن است که چشم‌ها خدا را همچون اجسام درنمی‌یابند، امّا دل‌ها در پرتو ایمان راستین او را درخواهند یافت[۹۰]. از دیگر کارکردهای ایمان، شرک‌زدایی و شک‌زدایی است. امام می‌فرماید: به او ایمان داریم، ایمان کسی که غیب‌ها را به چشم دیده است و بر آنچه وعده داده‌اند، آگاه شده؛ ایمانی که اخلاص آن شرک را زدوده است و یقین ان شک را زایل کرده است[۹۱].[۹۲]

اندیشمندان اسلامی آثار ایمان را از جهت فردی و اجتماعی بررسی کرده‌اند و آثار چندی برای آن برشمرده‌اند؛ از جمله:

  1. روشندلی و امیدواری درونی[۹۳]؛
  2. خوش‌بینی به جهان و خلقت[۹۴]؛
  3. کاهش ناراحتی‌ها و نهراسیدن از مرگ[۹۵]؛
  4. تسلط بر نفس و هوای نفس[۹۶]؛
  5. اخوت و مهرورزی[۹۷]؛
  6. شیوع اخلاق نیکو[۹۸].

مؤمن حقیقی دارای صفاتی است از جمله اینکه قلب او از نورانیت و معنویت خاصی برخوردار است[۹۹] و مؤمن در عطایا شاکر و در بلایا صابر است. این دو صفت از اصول صفات پسندیده به شمار می‌روند که از صفات جمال و جلال و لطف و قهر حق‌تعالی نشئت می‌گیرند و مؤمن پیوسته میان این دو صفت، وظیفه عبودیت خود را انجام می‌دهد[۱۰۰]. قلب مؤمن بر راه مستقیم است و در جاده مستقیم انسانیت، براساس فطرت الهی گام برمی دارد[۱۰۱] [۱۰۲].[۱۰۳]

نشانه‌های ایمان

در کلام معصومین نشانه‌ها و شاخصه‌هایی برای شخص با ایمان ذکر شده است به عنوان نمونه امام امیرالمؤمنین (ع) این نشانه ها را در چهار چیز بیان فرموده است:

  1. ظاهر عمومی و چهره: شادمانی مؤمن در رخسار اوست و اندوه وی در دلش: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ»[۱۰۴].
  2. قلب: ایمان هیچ بنده‌ای راستین نخواهد بود مگر آنکه اطمینانش به آنچه نزد خداست بیش از آن باشد که نزد (خود) اوست[۱۰۵]، به بیان دیگر اعتماد او به قدرت الهی همواره بیش از داشته‌های خود باشد.
  3. عقل: شرط ایمان و نشانه بارز مؤمن، عقلانیت اوست. در واقع تا کسی خردمند نباشد، مؤمن نمی‌شود.
  4. عمل(شامل گفتار و کردار): در حوزه عمل (گفتار و کردار) از جمله‌ نشانه‌های مؤمن آن است که زبان او ورای قلبش باشد و سخن او از روی تدبیر[۱۰۶].[۱۰۷]

البته با توجه به روایات، ایمان شاخصه‌های دیگری هم دارد، همچون حدیثی که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «انسان مؤمن نیست مگر آنکه دلش با زبانش و زبانش با دلش یکی باشد و گفتارش با کردارش ناسازگار نباشد»[۱۰۸]. و مثل روایتی که از امام عسکری (ع) نقل شده که انجام برخی از اعمال همچون خواندن زیارت اربعین، انگشتر در دست راست کردن، بسم الله را بلند گفتن و ... را از نشانه های مومن برشمرده اند.

اصناف مؤمنین

در حدیثی از امام صادق (ع) در مورد اقسام مؤمنین اینچنین آمده: «مؤمنان دو دسته‌اند، یکی مؤمنی که به عهد خدا عمل کرده و به شرط خدا وفا کرده است که خداوند کریم در موردش می‌فرماید: ﴿مِّنَ المُؤمِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عَهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهِم مَن قَضَی نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظرُ وَما بَدَّلُوا تَبدیلا[۱۰۹]، ایشان همان دسته هستند که نه هراس‌های دنیا و نه هراس‌های آخرت به آنها نمی‌رسد و شفاعت می‌کنند و خودشان نیازی به شفاعت دیگری ندارند و مؤمنان دیگر، چون زراعت تازه روئیده و لطیف هستند، گاهی کج می‌شوند و گاهی راست و اینها هستند که دچار هراس از آخرت می‌شوند و از مؤمنانی نیستند که مورد شفاعت قرار بگیرد و یا دیگری را شفاعت کند»[۱۱۰].

اقسام ایمان و کفر

اندیشمندان اسلامی برای ایمان از حیثیت‌های مختلف، مانند منشأ تحقق آن یا چگونگی آن، تقسیماتی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:

  1. ایمان زبانی و قلبی: و این خود بر سه گونه است: ایمان تقلیدی مانند ایمان بیشتر مردم؛ ایمان برهانی، مانند ایمان اهل علم و استدلال و ایمان شهودی که به عیان حقیقت را مشاهده می‌کنند[۱۱۱]؛
  2. ایمان حقیقی و ظاهری[۱۱۲]؛
  3. ایمان کسبی و وهبی (بخششی و فطری)[۱۱۳].

برای کفر نیز اقسامی ذکر شده است که عبارت‌اند از:

  1. کفر انکاری: کفری که با قلب و زبان است. در این قسم، کفر به حدی می‌رسد که شخص خدا و رسول خدا را انکار می‌کند؛
  2. کفر جحود: کفر کسی است که در قلب باور و اذعان دارد و به زبان اقرار و اعتراف نمی‌کند ؛
  3. کفر عناد: در این قسم شخص با قلب می‌شناسد و به زبان هم اقرار می‌کند؛ ولی از روی عناد و حسد مسلمان نمی‌شود؛
  4. کفر نفاق: کفر کسی است که به زبان اقرار و اعتراف دارد؛ ولی در قلبش باوری وجود ندارد[۱۱۴].

برخی نیز تقسیماتی برای ایمان ذکر کرده است:

  1. حقیقی و صوری: ایمان صوری و ظاهری، همان اعتقاد به شریعت پیامبر اسلام(ص) است؛ اما ایمان حقیقی ملازم با نوعی خشوع است[۱۱۵]؛
  2. مستقر و مستودع (موقت): اگر ایمان در قلب به گونه‌ای جایگزین شود که در امتحان‌های الهی زایل نشود، چنین ایمانی، ایمان مستقر است ؛ اما ایمان مستودع با اندک فشار و ترسی زایل می‌شود و انسان به فراموشی دچار می‌گردد[۱۱۶]؛
  3. برهانی و قلبی: ایمانی که بر اساس علوم عقلی و استدلال حاصل شده باشد، ایمانی برهانی است و در حد علم است[۱۱۷]؛ اما اگر با ریاضت، توجه و خلوت، حقایق ایمانی به قلب رسید، قلب نورانی و از تصرف شیطان خارج می‌شود[۱۱۸].

همچنین به برخی اقسام کفر نیز اشاره کرده است:

  1. کفر شرعی: انکار خداوند با پیامبر اوست[۱۱۹]؛
  2. کفر انکاری: به این معنا که انسان چیزی را که نزد او مجهول است و نمی‌تواند درک کند، انکار می‌کند که این ناشی از خودخواهی و خودبینی است[۱۲۰].[۱۲۱]

مراتب ایمان و کفر

در آیات قرآن[۱۲۲] و روایات[۱۲۳] برای ایمان درجات و مراتبی ذکر شده است. بعضی برای ایمان مراتب چهارگانه‌ای ذکر کرده‌اند:

  1. اذعان و باور قلبی اجمالی به مضمون شهادتین که لازمه‌اش عمل به غالب فروع است؛
  2. اعتقاد تفصیلی به حقایق دینی؛
  3. ایمانی که لازمه آن عمل و اخلاق نیک است؛
  4. ایمانی که در آن انسان همه احوال و اعمالش را ملک خداوند ببیند[۱۲۴]. برخی نیز برترین مرتبه ایمان را یقین دانسته‌اند[۱۲۵].

راه تحصیل ایمان

اندیشمندان اسلامی راه‌های تحصیل ایمان را طهارت و صفای نفس برای اشراق نور حق بر قلب[۱۲۶] و آمادگی فطرت انسانی و توجه به هشدارهای شریعت[۱۲۷] می‌دانند و این امور اصل ایمان را برای انسان محقق می‌کنند. راه‌ها و مقدماتی را برای تحصیل اصل ایمان و درجات آن عبارت‌اند از:

  1. خلوص نیت:[۱۲۸]؛
  2. تفکر در صنع: برخی از راه‌های رسیدن به ایمان را معرفت نفس، تفکر در خلق بدن و نظم و حکمت در ترتیب اعضای بدن و کارکرد هر یک از این اعضا است که انسان را به صانع این دستگاهِ با عظمت رهنمون می‌کنند[۱۲۹].
  3. ریاضت قلبی: ایمان به معارف الهی و اصول حق جسورت نمی‌گیرد، مگر آنکه شخص نخست آن حقایق را به قدم تفکر در معارف و حقایق، ریاضت عقلی و تمسک به آیات و براهین عقلی، ادراک کند و این مرحله، به منزله مقدمه ایمان است[۱۳۰]؛
  4. تسلیم: یکی از راه‌های چشیدن طعم ایمان در ذائقه روح انسانی طبق بعضی آیات الهی﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۱۳۱]، تسلیم مقابل احکام الهی است[۱۳۲]؛
  5. عبادت و اذکار: انسان با عبادات و اذکار به همراه خضوع و طمأنینه می‌تواند مراحل ایمان را در درجات عالی بپیماید[۱۳۳].[۱۳۴]

آفات ایمان

با برررسی روایات به این مطلب می‌رسیم که امکان زوال ایمان وجود دارد؛ روایاتی پرشماری اشاره دارند که برخی از رذیلت‌های اخلاقی از بین برنده‌ ایمان است از جمله:

  1. دروغگویی: «إِنَّ اَلْكَذِبَ هُوَ خَرَابُ اَلْإِيمَانِ»[۱۳۵]، در این روایت امام معصوم (ع) به طور صریح می‌فرمایند که دروغ، از بین برنده‌ ایمان است.
  2. حسد: «إِنَّ اَلْحَسَدَ يَأْكُلُ اَلْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ »[۱۳۶]، امیرالمؤمنین (ع) در این حدیث با ذکر یک مثال می‌فرمایند: همانطوری که آتش هیزم را از بین می‌برد، حسد هم ایمان را نابود می‌کند.
  3. غضب: «اَلْغَضَبُ يُفْسِدُ اَلْإِيمَانَ كَمَا يُفْسِدُ اَلْخَلُّ اَلْعَسَلَ أَوْ كَمَا يُفْسِدُ اَلصَّبِرُ اَلْعَسَلَ»[۱۳۷]، این روایت هم با ذکر مثال زوال پذیری ایمان را می‌رساند که چطور سرکه عسل را تباه می‌کند، غضب هم همانطور ایمان را از بین می‌برد.

در روایات دیگری از امام صادق (ع) بعضی از مواردی که باعث تباهی ایمان می‌شود اینطور بیان شده است: "بی‌گمان بنده به سبب یکی از پنج کاری که، همگی مانند هم و شناخته شده هستند، از ایمان خارج می‌شود: کفر، شرک، گمراهی، فسق و ارتکاب گناهان کبیره"[۱۳۸].

گناهان و موارد متعدد دیگری نیز در کلام معصومین(ع) به عنوان آفت ایمان شمرده شده است، از جمله: دوروئی: «ایمان از دوروئی به دور است»[۱۳۹]، مکر: «مکر و کینه از ایمان به دورند»[۱۴۰]، سوءظن[۱۴۱]، بداخلاقی[۱۴۲] و موارد متعدد دیگر[۱۴۳].

تقلید در ایمان

طبق نظر اندیشمندان شیعه، ایمان برای تمام اعمال عبادی از جمله: نماز، حج، زکات، خمس، روزه، اجتهاد، امام جماعت، قضاوت و... لازم و شرط صحت و قبولی این اعمال است و براین باورند که تقلید در ایمان، کافی نیست و باید قلبا به آن برسند و اجبار در آن راه ندارد[۱۴۴]. معتزله و اشاعره، همچون امامیه تقلید در ایمان را صحیح نمی‌دانند[۱۴۵]، اما در مقابل، فقهای اهل سنت، تقلید در ایمان را درست می‌دانند[۱۴۶].

احکام فقهی ایمان

فقها[۱۴۷]، ایمان مترادف با اسلام و کفر را دارای احکامی می‌دانند؛ چنان‌که بنابر بعضی از روایات[۱۴۸] مجرد اقرار زبانی به ایمان، سبب حفظ خون و مال و آبروی شخص می‌شود[۱۴۹]. مؤمن و کافر در اصل توجه تکلیف مشترک‌اند و لکن کافر مادامی که ایمان نیاورد، اعمال او صحیح نیست؛ زیرا اسلام شرط صحت عبادات است[۱۵۰].

کافر به دو قسم اصلی و مرتد و مرتد نیز به دو قسم مرتد ملی و فطری تقسیم می‌شوند و هر یک به حسب طهارت و نجاست و قبول توبه و عدم آن و ارث و مانند آن، احکامی دارند[۱۵۱].[۱۵۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. کتاب العین، ص۵۶.
  2. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  3. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۱۴۶-۱۴۷؛ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۱۵۷.
  4. شاید کامل‌ترین تعریف برای مصادیق ایمان که تمام آنچه گفته شد را در بربگیرد، تعریفی باشد که طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته است: «ایمان، تصدیق جمیع آن چیزهایی است که خداوند تصدیق آنها را واجب کرده است». ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۲۳۸.
  5. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷
  6. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴؛ ابراهیم زاده آملی، عبدالله، فصلنامه کلام اسلامی
  7. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۳۴
  8. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۹
  9. لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵؛ مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷؛ مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، "سلم"
  10. «آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶
  11. شیخ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۱۸
  12. آن اعراب بادیه‏ نشین گفتند: ما ایمان آورده ‏ایم، به آنان بگو: شما هنوز ایمان نیاورده‏ اید، بلکه بگوئید: اسلام آورده‏ ایم، سوره حجرات، آیه ۱۴.
  13. همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ایمان و زنان با ایمان، سوره احزاب، آیه: ۳۵
  14. ایمان شریک اسلام می‌شود ولی اسلام شریک ایمان نمی‌شود، کافی، ج۲، ص ۲۵
  15. شیخ مفید، اوائل المقالات، انتشارات داوری، ص۵۴
  16. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  17. «بی‌گمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱ ـ۳
  18. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲ ـ ۶۳
  19. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  20. اصول کافی، ج ۲ ص ۲۴.
  21. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴
  22. «چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند» سوره آل عمران، آیه ۸۶.
  23. «زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند می‌گیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بی‌شمار روزی می‌رساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.
  24. «و کافران (از زندگی دنیا) برخوردار می‌شوند و همچون چارپایان می‌خورند و آتش (دوزخ) جایگاه آنهاست» سوره محمد، آیه ۱۲.
  25. عصیانی، علی رضا، مقاله «ایمان»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  26. کتاب مقدس، لاویان، ب۲۴، ص۱۰ ـ ۱۶؛ کتاب مکاشفه یوحنا، ب۱۶، ص۲۱.
  27. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.
  28. «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  29. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  30. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۲ ـ ۴۵.
  31. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲۲۶ ـ ۲۴۱.
  32. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲ ـ ۴۶۶.
  33. «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  34. «و به آنچه فرو فرستاده‌ام ، که کتاب نزد شما را راست می‌شمارد، ایمان آورید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید» سوره بقره، آیه ۴۱.
  35. «به کافران ندا می‌دهند که دشمنی خداوند، بزرگ‌تر از دشمنی شما با خودتان است که به ایمان فرا خوانده می‌شدید امّا شما کفر می‌ورزیدید» سوره غافر، آیه ۱۰.
  36. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  37. ایزوتسو، توشیهیکو، مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ص۳۴.
  38. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۳۲ و ۱۶۱ - ۱۶۲؛ سبحانی، بحوث، ج۱، ص۵۷ ـ ۵۹.
  39. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۶۱ ـ ۱۶۲؛ جرجانی، سید شریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، ج۸، ص۳۹۶.
  40. نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، ج۲، ص۳۳۳؛ شبّر، ص۱۴۹.
  41. شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج۵، ص۳۳۸ – ۳۳۹.
  42. کاشف الغطاء، جعفربن خضر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج۴، ص۳۳۰ (مقاله کافر).
  43. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، ص۴۹.
  44. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۶، ص۲۰۹ ـ ۲۱۰.
  45. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۵، ص۱۳۶.
  46. مرادی، عزت‌الله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۵۱۹.
  47. تمهید الاصول‌، ۲۹۳؛ ضمیمه تفسیر ابوالفتوح رازی‌، ۱۱؛ نثر طوبی فی الفاظ القرآن‌، ۴۲.
  48. فرهنگ شیعه، ص ۷۲
  49. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  50. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  51. تجرید الاعتقاد، ۳۰۹؛ دائرة المعارف تشیع‌، ۲/ ۶۵۴.
  52. «وَ سُئِلَ (ع) عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ الْإِیمَانُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَی الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۱؛ اصول کافی‌، ج۳، ص۸۳.
  53. دائرة المعارف تشیع‌، ۲/ ۶۵۴.
  54. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ج۲۰، ص۲۷۸.
  55. فرهنگ شیعه، ص ۷۲-۷۳.
  56. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او» سوره نساء، آیه ۱۳۶
  57. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده» سوره نساء، آیه ۱۳۶
  58. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده» سوره نساء، آیه ۱۳۶
  59. «کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند» سوره بقره، آیه ۶۲
  60. «و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵
  61. «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳
  62. «قَضاءٌ قَضاهُ اللَّهُ تَعالی عَلَی لِسانَ النَّبِی (ص)، اِنَّهُ قالَ: لا یحِبُّنی اِلاّ مُؤمِنٌّ وَ لا یبغِضُنی اِلاَّ مُنافِقٌ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری»، «خواسته خدا بود که بر زبان پیامبر (ص) جاری شد که فرمود: مرا دوست نمی‌دارد مگر مؤمن و مرا دشمن نمی‌دارد مگر منافق، و دروغ گفت آنکس که ادّعای باطل کرد»، ارشاد مفید ص۱۸؛ بحارالانوار ج۳۹ ص۳۱۰ -۳۴۶؛ صحیح مسلم ج۱، ص۴۸ «باب الدّلیل علی حبّ الانصار»؛ صواعق محرقه ابن حجر، ص۱۲۰، حدیث «هشتم از فضایل آن حضرت».
  63. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۲۳۸.
  64. «کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند» سوره نساء، آیه ۱۵۰.
  65. «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ- عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ (ع)وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِن‏»؛ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.
  66. ر.ک: روحی، ابوالفضل، ایمان، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص ۱۹۸؛ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  67. «فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ»، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
  68. «الایمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأرکانِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ٢٢٧
  69. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۱۵۸.
  70. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴
  71. ر.ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص ۴۳۱-۴۳۲.
  72. «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.
  73. «تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» سوره فتح، آیه ۴.
  74. «و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان می‌افزاید» سوره انفال، آیه ۲
  75. ر.ک: تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۲۹؛ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  76. بحار الانوار، ج۶۶، ص۱۷۵ ـ ۱۵۴.
  77. «إِنَ‏ الْإِیمَانَ‏ عَشْرُ دَرَجَاتٍ‏ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ‏ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیْ‏ءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِر»؛ کافی، ج۲، ص۴۵۵؛ بحار الانوار، ج۶۶، ص۱۶۵.
  78. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵؛ فرهنگ شیعه، ص۴۰۶ ـ ۴۰۷.
  79. «ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمائی کنم که شما را از عذاب دردناک رهائی می‌‌بخشد؟ به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جان‌هایتان در راه خدا جهاد کنید; این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید! (اگر چنین کنید) گناهانتان را می‌‌بخشد و شما را در باغ هائی از بهشت داخل می‌‌کند که نهرها از زیر درختانش جاری است و در مسکن‌های پاکیزه در بهشت جاویدان جای می‌‌دهد; و این پیروزی عظیم است»؛ سوره صف، آیه ۱۰ ـ ۱۲.
  80. «پس اگر آنها هم به آنچه شما بدان ایمان آورده اید ایمان آوردند مسلما هدایت یافته اند»؛ سوره بقره، آیه ۱۳۷.
  81. «اما کسانی که به خدا ایمان آوردند و به اومتمسک شدند، پس بزودی آنها را در رحمت و فضل خود داخل می‌‌گرداند وآنها را بسوی صراط مستقیم هدایت می‌‌کند»؛ سوره نساء، آیه ۱۷۵.
  82. «روزی که مردان و زنان مؤمن شعشعه نور ایمانشان پیش رو و سمت راست آنها بشتابد (و آنان را مژده دهند که) امروز شما را به بهشتی که نهرها زیر درختانش جاری است بشارت باد که در آن بهشت جاودان خواهید بود. این همان سعادت و پیروزی بزرگ است»؛ سوره حدید، آیه، ۵۷.
  83. «آنان که اهل ایمان و نیکوکارند و... آنان را نزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود و هرگز ترس (از آینده) و اندوه (از گذشته) نخواهند داشت»؛ سوره بقره، آیه۲۷۷.
  84. «پس آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آمرزش و روزی نیکو برای ایشان خواهد بود»؛ سوره حج، آیه ۵۰.
  85. «اَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعَائِهِ عَلَى ثَلاَثٍ إِمَّا أَنْ يُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ يُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ يُدْفَعَ عَنْهُ بَلاَءٌ يُرِيدُ أَنْ يُصِيبَهُ»، حسین بن شعبه الحرانی، تحف العقول، ص ۲۸۷
  86. «إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ أَعَزُّ مِنَ اَلْجَبَلِ إِنَّ اَلْجَبَلَ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْمَعَاوِلِ وَ اَلْمُؤْمِنُ لاَ يُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِهِ بِشَيْءٍ»؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ج ۱، ص ۸۹
  87. امام باقر (ع)، فرمود: راستی که خدا به یک مؤمن یک شهری و دهی را از فنا نگهداری می‌‌کند، محمد، کلینی، اصول کافی، ج ۵، ص ۶۹
  88. «لَمْ یؤمِنْ اللهُ مؤمنٌ مِنْ هزاهِزِ الدُّنیا، وَلکنِّهُ آمَنَهُ مِنْ العُمی فیها وَالشّقاءٍ فِی الآخرةِ»، اصول کافی، ج ۵، ص ۸۹.
  89. محمد حکیمی، الحیاه، ج۱،ص۲۶۸
  90. «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷٩
  91. «وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِیمَانَ مَنْ عَایَنَ الْغُیُوبَ وَ وَقَفَ عَلَی الْمَوْعُودِ إِیمَاناً نَفَی إِخْلَاصُهُ الشِّرْکَ وَ یَقِینُهُ الشَّکَّ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴
  92. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ج۱، ص ۱۵۹.
  93. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، ص۴۷.
  94. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، ص۴۶.
  95. همان، ج۲، ص۵۰ – ۵۱.
  96. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۳، ص۷۶۹.
  97. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۳، ص۳۷۱؛ ج۱۸، ص۴۴، ۳۱۵ - ۳۱۷، ۳۱۹.
  98. همان، ج۱۱، ص۱۵۵.
  99. امام خمینی، چهل حدیث، ص۵۳۰ و ۵۵۳.
  100. امام خمینی، چهل حدیث، ص۵۳۵.
  101. چهل حدیث، ص۵۳۰.
  102. امام خمینی، چهل حدیث، ص۵۳۱ ـ ۵۳۲.
  103. مرادی، عزت‌الله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۵۲۶.
  104. مؤمن را شادمانی در چهره است و اندوه او در دل اوست؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۳۳
  105. «لَا یَصْدُقُ إِیمَانُ عَبْدٍ، حَتَّی یَکُونَ بِمَا فِی یَدِ اللَّهِ، أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِه»، ایمان بنده خدا صادق نباشد تا آن گاه که، به آنچه در دست خداوند است، اعتمادش بیشتر باشد، از آنچه در دست خود اوست، نهج البلاغه، حکمت ۳۱۰
  106. «لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإِنْ کَانَ خَیْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶
  107. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ج۱، ص ۱۵۷
  108. «إنّ الرّجُلَ لا يكونُ مؤمنا حتّى يكونَ قلبُهُ مَع لِسانِهِ سَواءً، ويكونَ لِسانُهُ مَع قلبِهِ سَواءً، ولا يُخالِفَ قولُهُ عمَلَهُ، وَيأمَنَ جارُهُ بَوائقَهُ»، محمد، محمدی ری شهری، همان، ص ۳۶۵.
  109. احزاب/۲۳
  110. محمد، کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۷۱ ۱۶
  111. سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، ج۵، ص۳۶۷.
  112. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ج۴، ص۳۹۰.
  113. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج۹، ص۴۱۳.
  114. سبحانی، جعفر، الایمان والکفر فی الکتاب والسنة، ص۵۵ - ۵۷؛ ورد، ص۲۵ ـ ۲۶.
  115. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۵.
  116. امام خمینی، چهل حدیث، ص۴۹۶.
  117. امام خمینی، چهل حدیث، ص۱۶۰.
  118. آداب الصلاة، ص۲۲۶.
  119. الطهاره، ج۳، ص۴۵۹؛ کشف اسرار، ص۲۰۰.
  120. امام خمینی، تفسیر حمد، ص۱۶۸؛ صحیفه، ج۱۶، ص۲۱۶.
  121. مرادی، عزت‌الله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۵۲۴.
  122. آل عمران/ ۱۷۳؛ انفال/ ۲؛ توبه/ ۱۲۴.
  123. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۳۷ و ۴۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۶۶، ص۲۸ و ۱۷۱.
  124. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱، ص۳۰۱ ـ ۳۰۲.
  125. فاضل مقداد، الانوار الجلالیه، ص۱۰۳؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۷، ص۳۴۸.
  126. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۹، ص۱۳۹.
  127. شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۷۵.
  128. حدیث جنود، ص۱۰۴ ـ ۱۰۶.
  129. امام خمینی، حدیث جنود، ص۱۱۸ ـ ۱۲۱.
  130. امام خمینی، حدیث جنود، ص۸۹.
  131. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  132. حدیث جنود، ص۴۰۴.
  133. آداب الصلاة، ص۱۷ ـ ۱۸؛ سرّ الصلاة، ص۲۲.
  134. مرادی، عزت‌الله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۵۲۵.
  135. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۲۴۷
  136. ؛ حسد ایمان را می‌خورد همان‌گونه که آتش هیزم را از بین می‌برد، اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۶
  137. مجمع الفائده، محقق اردبیلی، ج ۱۲، ص ۳۶۸؛ إرشاد القلوب، ج۱، ص ۱۷۷
  138. «وقَد يَخرُجُ مِنَ الإِيمانِ بِخَمسِ جِهاتٍ مِنَ الفِعلِ، كُلُّها مُتَشابِهاتٌ مَعروفاتٌ: الكُفرُ، وَالشِّركُ، وَالضَّلالُ، وَالفِسقُ، ورُكوبُ الكَبائِرِ»؛ محمد، محمدی ری شهری، ‌ میزان الحکمه، ج۱، ص ۳۸۵
  139. عبدالواحد، امدی، غررالحکم، ص ۷۵، «اَلْإِيمَانُ بَرِيءٌ مِنَ اَلنِّفَاقِ»
  140. عبدالواحد، امدی، غررالحکم، ص ۹۷، «اَلْمَكْرُ وَ اَلْغُلُّ مُجَانِبَا اَلْإِيمَانِ»
  141. حسین جلالی، مجموعه الاخبار، ص ۲۱۵
  142. محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار، ج ۶۴، ص ۳۰۱
  143. عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
  144. شهید ثانی، حقایق الإیمان، ۱۴۰۹ق، ص۵۹
  145. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۸۸.
  146. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۱۸
  147. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۳۰، ص۹۶ ـ ۹۹؛ انصاری، ج۳، ص۵۹۰ ـ ۵۹۱.
  148. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲۶.
  149. الطهاره، ج۳، ص۴۳۷ و ۴۵۱.
  150. امام خمینی، تعلیقه عروه، ص۷۳۰.
  151. امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۲، ص۴۶۹ - ۴۷۰؛ تعلیقه عروه، ص۷۳ (مقاله‌های کافر؛ ارتداد).
  152. مرادی، عزت‌الله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۵۲۵.