بنی سکون بن اشرس

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نسب بنی سکون

این طایفه - که از افراد آن با نسبت «السَّکُونی» (بفتح السین و ضم الکاف) یاد می‌‌شود، - [۱] در شمار اعراب کهلانی[۲] و از شاخه‌های بنی اشرس بن کنده هستند که نسب از سکون بن اشرس بن کندة بن عفیر می‌‌برند[۳]. سکون بن اشرس از همسرش که او را أسماء بنت مرتع می‌‌خواندند[۴]، دارای پسرانی به نام‌های سعد[۵]، عقبه و شبیب[۶] شد. از شبیب، اشرس و شکامه و از اشرس بن شبیب هم، عدی و سعد معروف به «بنی تجیب»[۷] زاده شدند[۸] و بدین ترتیب، بر پایه این فرزندان و دیگر فرزندان سکون بن اشرس، طایفه بزرگ «بنی سکون» شکل گرفت. از این طایفه فروعات و شعب بسیاری متفرع شده است که از جمله آنها می‌‌توان به اسامی طوایفی چون بنی تجیب[۹] بنی سوم[۱۰]، بنی عامر[۱۱]، بنی أداة[۱۲] بنی أندی[۱۳]، بنی أعجم[۱۴]، بنی أیدعان[۱۵]، بنی أواب[۱۶] بنی بذی[۱۷]، بنی زمیل (زمیله)[۱۸]، بنی سعد[۱۹]، بنی عباد[۲۰] بنی عقبة بن سکون[۲۱]، بنی سلمة بن شکامه[۲۲]، بنی فردم[۲۳]، بنی قتیره[۲۴]، بنی قَرناء[۲۵]، بنی قرناء[۲۶]، بنی فهم بن اداة[۲۷]، بنی‌صمادح[۲۸]، بنی‌ذی النون[۲۹]، بنی‌الأفطس[۳۰]، بنی أسد بن مره[۳۱]، بنی سلمة بن مره معروف به «بنی درمکه»[۳۲] بنی مهاجر[۳۳]، بنی حمی بن عامر[۳۴]، بنی خلاوة بن معاویه[۳۵]، بنی فصال[۳۶]، بریح بن معاویه[۳۷]، تدول بن عامر[۳۸]، تراغم بن معاویه[۳۹]، زمان بن معاویه[۴۰] زنکبیل بن عامر[۴۱]، عباد بن عیاض[۴۲]، بنی عتاهیه[۴۳] و بنی دحیم[۴۴] اشاره کرد.[۴۵]

منازل و مساکن بنی سکون

مردم طایفه بنی سکون اصالتی یمنی داشتند. آنان نیز همراه با دیگر کندیان، در حضرموت و در قسمت مرکزی آن و در شمال غربی دره حضرموت، در کنار قبیله بنی صدف - از تیره‌های قبیله کِنده - و شاخه‌هایی از قبایل حِمیَر و همدان سکونت داشتند[۴۶]. جمعی از ایشان نیز، در ابتدای دره حضرموت در دهر ساکن بودند[۴۷]. همچنین از منطقه الکسر - در وسط حضرموت که شامل روستاهای زیاد از جمله روستای بزرگ هَینَن - می‌شد هم، به عنوان یکی از سکونتگاه‌های شاخه تُجیب بنی سکون یاد شده است. روستای هینن محل سکونت دو شاخه از طایفه بنی تجیب به نام‌های بنی سهل و بنی بدّا - که در زمان همدانی بالغ بر ۲۰۰ سواره آماده رزم داشت - بود[۴۸]. قریه حَوره نیز دیگر روستای این منطقه بود که حضور دو شاخه بنی حارثه و بنی محریه[۴۹] از تجیب در آن گزارش شده است[۵۰]. قرای قُشاقِش - در بلندای کوه - صوران، سَدیَة الرأس و منوب نیز از دیگر روستاهای الکسر بودند که مردمانی از طوایف تجیب در آن سکونت داشتند[۵۱]. دره‌های رخیه و دهر و نیز دره‌های دیگر این منطقه، با روستاهای بسیارش هم، از دیگر منازل تجیب در منطقه به شمار می‌‌آمدند که در آن، همراه با دیگر طوایف کنده - چونان صدف - زندگی به سر می‌‌کردند[۵۲]. غمر ذی کنده نیز از دیگر مناطق یمن بود که پیوسته به نام کندیان مشهور و معروف بود و چهار قبیله صدف، تجیب، عباد و بنی معاویه کنده در آن سکونت داشتند[۵۳]. ضمن این که از بلاد رِیدَة اَرَضین - که با روستاهای زیادش، مسکن بنی‌عباد کنده بود - می‌توان به عنوان دیگر منزلگاه‌های قبیله بنی سکون نام برد[۵۴]. منطقه دومة الجندل در جوف نجد هم از دیگر منازل بنی سکون بود که در آن جمعی از مردم بنی شکامة بن شبیب منزل داشتند[۵۵]. پس از پذیرش اسلام و در پی فتوحات اسلامی، علاوه بر یمن، بسیاری از آنان به ایران[۵۶]، عراق، مصر، لیبی، اندلس[۵۷]، شام[۵۸] و عمان[۵۹] مهاجرت کردند. در عمان، جمع کثیری از مردم طوایف بنی سکون ساکن بودند[۶۰]. عراق و به‌ویژه کوفه نیز، وطن جمعی از مردم بنی سکون از جمله شمار اندکی از بنی زمان بن معاویه[۶۱]، بنی عقبة بن سکون[۶۲] و جمع زیادی از بنی بریح بن معاویه[۶۳] بود. بنی بریح در این شهر، مسجدی مختص خود داشتند که نشان از جمعیت قابل توجه آنان در این شهر دارد[۶۴]. بصره را هم موطن اسلامی برخی دیگر از مردم این قوم گفته‌اند[۶۵]. بلاد جزیره نیز از دیگر مناطق عراق بود که منزل و مأوای جمع زیادی از مردم بنی سکون از جمله بنی زمّان بن معاویه[۶۶] و بنی تراغم[۶۷] قرار گرفت. شام[۶۸] به‌ویژه حمص[۶۹] و دمشق[۷۰] هم، از دیگر سکونتگاه‌های این قوم از جمله تیره بنی تراغم بود؛ به علاوه این که از بین طوایف متعدد تجیب - از شاخه‌های اصلی بنی سکون - هم، بنی دحیم در حلب سوریه[۷۱] و جمعی از بنی عامر در شرق حمص[۷۲]منزل گزیدند؛ ضمن این که جمع زیادی از بنی عیاض بن عقبة بن سکون، اردن را منزل و مأوای خود قرار داده بودند[۷۳]. مصر نیز از دیگر مساکن عمده جمع کثیری از مردم بنی سکون در دوران اسلامی قلمداد گردیده است. اقوام بسیاری از مردم این قوم، مصر را محل سکونت خود برگزیدند که از جمله آنان می‌‌توان به طوایف بنی ایدعان[۷۴]، بنی قرناء[۷۵]، بنی فهم[۷۶]، بنی فصال[۷۷]، بنی سعد[۷۸]، بنی زمیل(زمیله)[۷۹]، بنی عتاهیه[۸۰]بنی عباد[۸۱]، و نیز جمعی از مردم طوایف بنی عامر[۸۲] و بنی قتیر[۸۳] اشاره کرد. علاوه بر آن، بنی سَوم[۸۴] و بنی خلاوه در فسطاط[۸۵]، و طایفه فردم نیز در صعید[۸۶]سکونت داشتند. این جمعیت انبوه، دارای خطه ای در مصر بودند که به نامشان «تجیب» خوانده می‌‌شد[۸۷]. این خطه که در فسطاط و در محله الرایه قرار داشت، پذیرای جمع زیادی از بنی سکونی‌ها از تیره بنی تجیب بود[۸۸]. با آغاز فتوحات افریقا و در پی آن فتح اندلس جمعی از سکونی‌ها از مصر به نقاط غربی‌تر از جمله جبل برقه غربی رفتند و همراه با برخی دیگر از قبایل یمنی در آنجا ساکن شدند[۸۹]. بنی قتیر از جمله این طوایف بودند که طرابلس و مغرب را به عنوان محل زندگی خود برگزیده بودند[۹۰]. اندلس هم، شاهد مهاجرت جمع کثیری از بنی تجیبی‌ها پس از فتحش بود[۹۱]. مردمان این طایفه بزرگ، در دوران ملوک الطوایفی، نفوذ زیادی در شبه جزیره ایبری پیدا کردند و در شهرها و مناطق بسیاری از جمله سرقسطه، دروقه و قلعه ایوب سکونت یافتند[۹۲] از جمله این طوایف بنی مهاجر بودند که ابتدا در دروقه و قلعه ایوب سکونت گزیدند اما به مرور سرقسطه و... را نیز بر بلاد سرزمینی خود افزودند[۹۳]. علاوه بر آل مهاجر، بنی افطس نیز از دیگر سکونی‌هایی بودند که در اندلس و در بطلیوس، یابره و غرب اندلس سکونت داشتند[۹۴]. ضمن این که بنی صمادح از ساکنان المریه اندلس[۹۵] و از بنی‌ذی النون هم به عنوان ساکنان دیگر مناطق اندلس[۹۶] یاد شده است. جمع زیادی از بنی عتاهیه نیز در اندلس زندگی می‌‌کردند. آنان با تسلط بر برخی قلعه‌های این مناطق در آن به زندگی پرداختند[۹۷]. مرسیه اندلس[۹۸] و برشانه[۹۹] نیز، پذیرای جمعی دیگر از مردم این قوم بود.[۱۰۰]

تاریخ جاهلی این قوم

از معدود اخبار جاهلی این قوم می‌‌توان به خبر اسارت عمرو بن قیسبه - رییس بنی سوم در ایام جاهلی - به‌دست بنی حارث بن کعب و اطلاع دادن زیرکانه او به قومش از اسارت خود، اشاره کرد[۱۰۱]. ضمن این که غارت حسان بن منذر بن ضرار ضبی و اسارت جمعی از مردم بنی سوم از جمله دختر ربیعة بن عبداللّه (سلمة) بن ربیعة بن سلمة بن حارث بن سوم نیز، از دیگر اخبار این قوم در ایام جاهلیت برشمرده شده است[۱۰۲]. قتل جفنة بن قتیره - جد معاویة بن حدیج - به دست بنی نهد نیز، از دیگر اخبار جاهلی این طایفه است. جفنه که به اسارت بنی نهد در آمده بود پس از یک روز اسارت، از نهدی‌ها آب طلب کرد. آنها جهت تحقیر او، در بغلیه ای (ظاهرا ظرفی شبیه کتری یا آفتابه) مقداری آب برای وی بردند. او قسم خورد که اگر بمیرد از آب داخل بغلیه نخواهد نوشید. نهدی‌ها نیز تعمداً بغلیه را هر روز پر آب می‌‌کردند و کنارش می‌‌گذاشتند، جفنه از آن آب ننوشید تا این که بعد از چند روز هلاک شد[۱۰۳]. این واقعه در اشعار شعرا و نوحه گران آن روز بازتابی خاص یافت[۱۰۴]. زیاد بن حارثة بن عوف بن قتیره معروف به «ابن هندابه» نیز از دیگر رجال جاهلی بنی سکون و بنی تجیب است که نامی از او در حوادث ایام جاهلی به میان آمده است. زیاد از شجاعان و تک سواران این قوم بود که موفق شد دو بار حصین ذی الغصه حارثی - رییس بنی حارث بن کعب از طوایف مذحج - را به اسارت در آورد؛ چندان که در مقام تحقیر و استهزاء حصین ذی الغصه می‌‌گفت: «اگر اسبم را هم فرستاده بودم، حصین را به اسارت می‌‌گرفت»[۱۰۵]. حضور حارثة بن سلمه رییس سکون در «یوم محیّاة» که در آن معاویة بن کنده کشته شد[۱۰۶]، و نیز مشارکت عوف بن قتیره در نبرد مشهور جاهلی «یوم نجباه» هم از دیگر اخبار جاهلی است که نامی از بنی سکون و افراد طوایفش در آن به ثبت و ضبط رسیده است. در این جنگ داخلی، که بین بنی سکون و بنی معاویه - هر دو از شاخه‌های فروتر کنده - اتفاق افتاد، عوف بن قتیره فرماندهی بنی سکون را بر عهده داشت. این جنگ خونین، با کشته شدن بسیاری از افراد دو طرف خاتمه یافت[۱۰۷].

نبرد با بنی عامر بن عقیل - از شاخه‌های قبیله بنی عقیل - نیز از دیگر نبردهای جاهلی بنی سکون شمرده شده است. قیسبة بن کلثوم سکونی رییس قبیله بنی سکون در راه انجام مناسک حج از دیار بنی عامر عبور کرد. عامری‌ها از این فرصت بهره جستند و بر او حمله کرده وی را به اسارت گرفتند و زندانی کردند. مدتی بعد قیسبه موفق شد قوم خود را از اسارت خود باخبر سازد. جون بن کلثوم - برادر مادری قیسبه - در تکاپو برای آزادی برادر، علی‌رغم میلش، به ناچار با قیس بن معدیکرب کندی متحد شد. ثمره این اتحاد که نخستین اتحاد طایفه بنی سکون و بنی کنده در زمان قیس بن معدیکرب بود، پیروزی آنان بر بنی عقیل و آزادی قیسبة بن کلثوم بود[۱۰۸].

چنین به نظر می‌‌رسد که در جریان مهاجرت کندی‌ها به مناطق شمالی‌تر شبه جزیره عربستان در اواسط قرن پنجم میلادی، جمع زیادی از مردم بنی سکون نیز در این کوچ حضور داشتند. به احتمال، آنان نیز در کنار دیگر کندیان، به خاندان آکل المرار در تأسیس و استمرار دولت کنده و وقایع و رخدادهای آن ایام سهیم بودند[۱۰۹]. آنها همچنان با این دولت همراه بودند تا این که پس از آغاز جنگ داخلی بین فرزندان حارث بن عمرو و کشتاری که منذر از بازماندگان آنان به راه انداخت[۱۱۰]، فرمانروایی از کندیان و آل آکل المرار منقرض شد[۱۱۱]. و باقیمانده کِندیان به مساکن نخستین خود در حَضرموت بازگشتند[۱۱۲] اما با توجه به حاکمیت اکیدر بن عبدالملک سکونی بر دومة الجندل تا زمان اسارتش به دست خالد بن ولید در جریان جنگ تبوک (در سال نهم هجری)[۱۱۳]، چنین برمی‌آید که برخی از سکونی‌ها در شمال، باقی ماندند و در دومة‌الجندل حکومتی مبتنی بر رفتارهای قبیله‌ای برپا کردند. از متن ابن‌هشام[۱۱۴] و واقدی[۱۱۵] برمی‌آید برادران اُکَیدر بن عبدالملک سکُونی از کنده که پادشاه دومة الجندل بود در امر حکومت با وی شریک بودند و اکیدر تنها عنوان پادشاهی داشته است[۱۱۶]. از معدود اخباری که از این دسته از سکونی‌های ساکن حیره گزارش شده است می‌‌توان به حضور ایشان در نبرد ذی قار به فرماندهی یزید بن حِمار سکونی در دوران حکومت خسرو پرویز اشاره کرد[۱۱۷]. بعد از مرگ نعمان، کسری، ایاس بن قبیصه طایی را به پادشاهی دولت حیره برگزید و جای نعمان به حیره فرستاد. ایاس، فرستاده ای نزد هانی بن مسعود بن عامر فرستاد و از او سلاح‌های نعمان را خواستار شد. اما هانی، از تحویل این سلاح‌ها امتناع کرد و با این کار، خشم کسری را بر انگیخت. پس، وی سپاهی به سوی قبیله بنی بکر فرستاد. در جنگی که بین این سپاه ایرانی و متحدان عربش با بنی شیبان بن بکر بن وائل و همپیمانانش در گرفت، پیروزی از آن بنی بکر شد. در این نبرد، بنی سکون در کنار بنی بکر می‌‌جنگیدند. آنان با پذیرش مسئولیت بخشی از جنگ از جمله انجام عملیات کمین بر نیروهای متخاصم، نقشی فعال در این نبرد ایفا نمودند[۱۱۸].[۱۱۹]

مناسبات سیاسی - اجتماعی جاهلی بنی سکون

علاوه بر نبردهای جاهلی، پیمان‌ها و احلاف نیز بخشی از برنامه‌های قبایل از جمله بنی سکون در حفظ بقاء و صیانت از منافع خود بود. سکونی‌ها در راستای تحکیم قدرت خود در یمن، پیمان‌های حلفی با برخی قبایل برقرار نمودند که از جمله آن می‌توان به حلف جون بن یزید بن حمار با بنی شیبان و پیمان عمرو بن مرثد با بنی وائل اشاره کرد. این پیمانها، نخستین بار در تاریخ مناسبات سیاسی - اجتماعی این قبایل انجام گرفته بود[۱۲۰]. هر چند از احلاف مستقل بنی سکون با دیگر قبایل همجوار خبری به دست ما نرسیده است اما می‌‌توان به دیگر مؤلفه‌های مهم اجتماعی نظیر ازدواج‌های جاهلی که در واقع کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی داشتند و پشتوانه ای برای استحکام روابط فیما بین قبائل، محسوب می‌‌شدند، به عنوان عاملی مهم در فراهم‌سازی زمینه‌های امنیت و آسایش خاطر آنان، در دست یافتن به اهداف مورد نظر، مورد توجه قرار داد. بنی سکون در کنار دیگر طوایف بنی کنده، در جهت رفع تهدیدها و خطرات و نیز پشتوانه‌سازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل ساکن یمن و عراق، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. از جمله این ازدواج‌ها می‌‌توان به پیمان‌های سببی عبدالله بن ربیعة بن سلمه با غزاله بنت قنان از بنی ایاد[۱۲۱]، مره بن مرثد با درمکه بنت عبدالله بن سعد بن مرة بن ذهل بن شیبان از بنی شیبان[۱۲۲] شکامة بن شبیب با غاضره بنت مالک بن ثعلبة بن دودان بن اسد از بنی خزیمه[۱۲۳]، ربیعة بن شکامه با دره بنت نصر بن ربیعة بن لخم از بنی لخم[۱۲۴]، عقبة بن سکون با سهله بنت افصی بن دعمی بن جدیلة بن اسد از بنی ربیعه[۱۲۵]، ثعلبة بن عقبه با بکره بنت وائل بن قاسط از بنی ربیعه[۱۲۶] اشاره کرد. ازدواج اشرس بن شبیب بن سکون با تجیب بنت ثوبان بن سلیم بن ذهل (رهاء)[۱۲۷] هم از دیگر ازدواج‌ها بود. بر اساس این ازدواج، تجیبی‌ها روابط مسالت آمیز و نزدیکی با مذحج برقرار نموده بودند. پیمان زناشویی صهباء دختر حرب بن امیه - خواهر ابوسفیان - با بشر بن عبدالملک - برادر اکیدر - هم از دیگر ازدواج‌هایی بود که بین طوایف بنی سکون و قریش انجام گرفت. بشر بن عبدالملک که، تجارت‌هایی با مکه و به‌ویژه با ابوسفیان و ابوقیس بن عبدمناف انجام می‌‌داد[۱۲۸]، با این ازدواج جایگاه خود را در حجاز مستحکم‌تر کرد و قریش هم در سایه این پیمان، امنیت کاروان‌های تجاری خود را به حیره و شام تأمین می‌‌کردند. بشر از این ازدواج، صاحب دو دختر شد که یکی از آنان بعدها به ازدواج حارث بن عمرو بن حرجه فزاری در آمد[۱۲۹]. روابط دوستانه بنی امیه با این خاندان در دوره‌های اسلامی نیز ادامه یافت؛ چندان که از یزید بن معاویه، به عنوان یکی از دامادهای حریث بن عبدالملک - برادر دیگر بشر بن عبدالملک - یاد شده است[۱۳۰]. علاوه بر یزید، از اشراف بنی‌کلب هم به عنوان دامادهای حریث نام برده شده است[۱۳۱]. گذشته از ارتباطات سیاسی، بشر بن عبدالملک اعلم خطباء یمن و الانبار به شمار می‌‌رفت. او این فن را از خطباء حرم آموخته بود[۱۳۲]. بشر، را همچنین انتقال دهنده خط عربی شمالی موسوم به«الجَزم»[۱۳۳] به شبه جزیره عربستان از جمله حجاز و مکه گفته‌اند. او به بزرگان حجاز که تا آن زمان با خط عربی جنوبی موسوم به مسند مکاتبه می‌‌کردند، این خط را آموزش داد. وی این نوع کتابت را نزد مرامر بن مره (مروه) و اسلم بن جدره (جَزَره) آموخت[۱۳۴] و سپس به مکه رفت و ضمن ازدواج با صهباء بنت حرب - خواهر ابوسفیان - آن را به ابوسفیان و برخی از رجال مکه آموخت[۱۳۵]. او این خط عربی[۱۳۶] را که نخستین بار توسط قومی از قبیله طی در بقّه - موضعی در شام بر کرانه فرات - ابداع گردید[۱۳۷]، به مردم الانبار نیز آموزش داد[۱۳۸]. او همچنین به اهل حیره نیز کتابت آموخت[۱۳۹]و سپس به طائف رفت و آن را به غیلان بن سلمه ثقفی نیز آموزش داد[۱۴۰]. وی با سفر به بادیه مضر عروة بن زرارة کاتب را نیز از نعمت نوشتن این خط برخوردار کرد و پس آن گاه در سفر به شام، این خط را به آنها هم آموخت[۱۴۱].[۱۴۲]

ادیان جاهلی بنی سکون

در این که در میان قبایل یمنی از جمله قبیله کنده چه دینی وجود داشته، گزارش دقیقی وجود ندارد. اما آنچه که مسلم است این است که در زمان دولت حمیریان، مردم یمن بت پرست بودند؛[۱۴۳] چندان که از «الْجَلسند» به عنوان یکی از بت‌های معروف کندیان در منطقه حضرموت[۱۴۴] و معبود بنی شکامة بن شبیب بن سکون[۱۴۵] یاد شده است. پس از مسیحی شدن پادشاهان روم و تلاش آنان در گسترش مسیحیت، آیین مسیحیت نیز در بین کندیان - بخصوص کندیان حاضر در حیره و نجد- نفوذ و گسترش یافت تا آنجا که در اوایل ظهور اسلام، تعداد قابل ملاحظه ای از کندیان و طوایف آن، از جمله برخی شخصیتهای برجسته کندی مسیحی شده بودند[۱۴۶]. بنا بر نقل گزارشات تاریخی، زمانی که پیامبر خدا(ص) در سال نهم قمری، خالد بن ولید را سراغ اکیدر بن عبدالملک در دومة الجندل فرستاد، اکیدر، پادشاه کندیان در این منطقه، فردی مسیحی بوده است[۱۴۷] - [۱۴۸] بشر بن عبدالملک - برادر اکیدر - هم از دیگر نصرانیان بود[۱۴۹].[۱۵۰]

بنی سکون و پیامبر(ص)

اسلام بنی سکون

از اسلام مردم این قوم تا پیش از سال نهم هجرت اطلاعی در دست نیست؛ اما در این سال، نمایندگانی از تجیب یا همان بنی سکون - که سیزده مرد بودند و زکات اموال خود را نیز همراه آورده بودند، - به حضور پیامبر(ص) آمدندو با ایشان دیدار کردند. پیامبر(ص) از دیدارشان شاد شد و به بلال دستور داد از ایشان به خوبی پذیرایی کند و جوایز بهتری [در قیاس با دیگر قبایل] به ایشان بپردازد. بلال همچنین کرد و به آنها بیشتر از آنچه به نمایندگان دیگر جایزه داده می‌‌شد، جایزه داد. پس از اهداء هدایا، پیامبر(ص) از آنها پرسید: «آیا کسی از شما باقی مانده است که جایزه نگرفته باشد؟» گفتند: «آری؛ نوجوانی که از همه کوچکتر است و او را کنار بارهای خود گذاشته ایم». فرمود: «او را پیش ما بفرستید». نوجوان پیش نبی خاتم(ص) آمد و گفت: «من هم یکی از افراد همین گروه ام که هم اکنون حضور شما بودند و حوائج ایشان را برآوردی، لطفاً حاجت مرا هم برآور». رسول خدا(ص) فرمود: «حاجت تو چیست؟» گفت: «از خداوند بخواه که مرا بیامرزد و رحمت فرماید و بی‌نیازی مرا در دلم قرار دهد». پیامبر(ص) عرض کرد: «پروردگارا او را بیامرز و غریق رحمت فرما و دلش را بی‌نیاز گردان». سپس دستور فرمود جایزه او را هم به اندازه دیگران پرداختند. و ایشان همگی به سرزمین خود برگشتند، آنان در مراسم حج سال دهم هجرت در منی به حضور پیامبر(ص) آمدند و آن حضرت، از ایشان درباره آن نوجوان سؤال فرمود گفتند: «هیچ کس را چون او ندیده ایم؛ چراکه هر چه خداوند روزیش می‌‌کند، قانع و خشنود است»[۱۵۱]. از جمله وفود کنندگان بنی سکون که نامی از ایشان در برخی منابع آمده می‌‌توان به نام افرادی چون مرثد بن عبداللّه بن مجالد[۱۵۲] قیسبة بن کلثوم بن حباشه[۱۵۳] شریک بن ابی الأعقل بن سلمة بن عمیره تجیبی سومی[۱۵۴] و معاویة بن حدیج بن جفنه[۱۵۵] اشاره کرد.[۱۵۶]

سریه اکیدر بن عبدالملک

تجار عرب، از ظلم و ستم اکیدر بن عبدالملک به رسول خدا(ص) شکایت داشتند؛[۱۵۷] از این رو رسول خدا(ص) پس از بازگشت از نبرد طائف، از ذی الحجه تا رجب سال نهم هجری در مدینه ماند، سپس عازم تبوک شد[۱۵۸]. پس از رسیدن به تبوک، ایشان ابتدا با یحنة بن رؤبه - فرمانروای ایله، - و سپس اهالی جُربا و أذرُح با قرار گرفتن جزیه صلح کرد. پس از آن خالد بن ولید را همراه چهارصد و بیست سوار به سوی اکیدر بن عبدالملک فرستاد[۱۵۹]. خالد گفت: یا رسول الله من چگونه می‌توانم با این عده کم تا وسط سرزمین‌های کلب بروم؟ حضرت فرمود: تو او را در حال شکار گاو خواهی یافت و او را خواهی گرفت[۱۶۰]. خالد، شبانگاه نزدیک قلعه‌های اکیدر رسید و اکیدر را همراه برادرش «حسان» در حال شکار یافت که به تعقیب گاوان بودند، اکیدر اسیر و برادرش حسان کشته شد[۱۶۱]. خالد بن ولید، اکیدر را امان داد و با او عهد کرد که او را نکشد و نزد رسول خدا(ص) بفرستد، به شرط آنکه دومة الجندل را بر او بگشاید. اکیدر چنان کرد و خالد نیز بر سر دو هزار شتر، هفتصد اسب، چهارصد زره و چهارصد نیزه با او صلح کرد[۱۶۲].

خالد، قبای حسان - برادر اکیدر - [۱۶۳] را پس از قتلش از تنش بیرون آورد و به عنوان غنیمت جنگی، نزد رسول خدا(ص) فرستاد. این قبا، مسلمانان را متعجب کرد؛ از این رو با دست کشیدن روی آن و لمس کردنش، از لطافت آن اظهار تعجب می‌کردند. اما رسول خدا(ص) با یادآوری نعمات بهشتی، دستمال‌های سعد در بهشت را از آن بهترتر و لطیف‌تر معرفی کردند[۱۶۴]. چندی بعد، خالد نیز همراه با اکیدر به مدینه آمد. حضرت، با او براساس دادن جزیه، قرارداد صلحی بست و او را به محل حکومت خویش برگرداند[۱۶۵]. اما در اینکه اکیدر در این دیدار، مسلمان شد یا نه، اختلاف است. برخی بر این باورند که او مسلمان شد[۱۶۶]، و نامه رسول خدا(ص)[۱۶۷] به اکیدر که در آن، او را به نماز و دادن زکات سفارش کرده، شاهدی بر این مدعا عنوان کردند[۱۶۸]. دلیل دیگر هم، نقل ارتداد او بعد از رحلت رسول خدا(ص)، است؛[۱۶۹]؛ چراکه اگر مسلمان نبود، ذکر کلمه ارتداد برای او معنا نداشت. در مقابل برخی هم گفته‌اند: او بر کیش خود باقی ماند و جزیه را پذیرفت[۱۷۰].[۱۷۱]

بنی سکون و دیگر وقایع ایام نبوی(ص)

نقل است که پیامبر(ص) بین طوایف سکاسک و بنی سکون عقد اخوت بست[۱۷۲] و عکاشة بن ثور را کارگزار خود در بین مردم سکاسک و سکون قرار داد[۱۷۳]. همچنین، گفته شده که رسول خدا(ص)، ضمن روایتی، برخی قبایل یمن از جمله سکون، کنده، سکاسک، خولان العالیه و ملوک رَدمان را ستوده‌اند[۱۷۴]. برخی منابع با تعابیری مشابه، از ستایش بنی تجیب - از تیره‌های بنی سکون - توسط نبی اکرم(ص) خبر داده، حدیث: «أسلمُ سالَمها اللهُ وغِفارُ غفَر اللهُ لها وتُجِيبُ أجابَتِ اللهَ ورسولَه»[۱۷۵]، را به نقل از ایشان، در وصف بنی تجیب و بعضی دیگر از قبایل روایت کرده‌اند.[۱۷۶]

منابع

پانویس

  1. سمعانی، الأنساب، ج‌۷، ص۱۶۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۵.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۶.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۵. این نسب در برخی منابع به نقلی «سکن بن أشرس بن کنده» نیز ذکر شده است. (ر.ک: عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۰)
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱.
  5. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۰.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۰.
  7. عدی و سعد را بواسطه تولد یافتن از مادری از قبیله مذحج به نام تجیب بنت ثوبان بن سلیم بن ذهل (رهاء) بدین نام خوانده‌اند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۵۵.)
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱.
  9. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۱، ص۲۴.
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۵۵.
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ سمعانی، الأنساب، ج۹، ص۱۵۲؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۳۰۶.
  12. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱.
  13. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ سمعانی، الأنساب، ج‌۱، ص۳۵۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۸۷.
  14. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۷۴؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۱۹۶.
  15. سمعانی، الأنساب، ج‌۱، ص۴۰۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۹۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۵۶.
  16. سمعانی، الأنساب، ج‌۱، ص۳۸۰؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۹۲.
  17. سمعانی، الأنساب، ج‌۱، ص۸۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۲۴.
  18. سمعانی، الأنساب، ج‌۶، ص۳۱۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۷۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۸۰.
  19. سمعانی، الأنساب، ج‌۷، ص۱۴۲؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۱۷.
  20. سمعانی، الأنساب، ج‌۹، ص۱۷۷ - ۱۷۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۳۱۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۱۹.
  21. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۶۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۹۶.
  22. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۲۹۳؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۳۷.
  23. سمعانی، الأنساب، ج‌۱۰، ص۱۷۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۴۲۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۱۴.
  24. سمعانی، الأنساب، ج‌۱۰، ص۳۴۲؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۱۵. مردان بنی قتیرة بن حارثه، اشراف کنده بودند.(عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۰)
  25. سمعانی، الأنساب، ج‌۱۰، ص۳۹۰ - ۳۹۱. برخی منابع از ایشان با عنوان «بنی قَرنان» یاد کرده‌اند. (ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۲۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۴۶)
  26. سمعانی، الأنساب، ج‌۱۰، ص۳۹۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۲۹.
  27. المزی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۱۷۴؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۹۰.
  28. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۵۰.
  29. ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
  30. ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۱۹۷.
  31. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۹.
  32. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۹. آنها را بواسطه نام مادرشان «درمکه بنت عبد اللّه بن سعد بن مرّه» بدین نام خوانده‌اند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۶؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۹.)
  33. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۵۰۰؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۵۳۱..
  34. زبیدی، تاج العروس، ج۱۹، ص۳۴۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۳.
  35. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۴۷۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۵۳.
  36. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۸۴.
  37. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. نیز ر.ک: ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۴۵.
  38. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  39. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. نیز ر.ک: سمعانی، الانساب، ج۳، ص۳۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۸۳.
  40. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  41. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  42. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲. نیز ر.ک: دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۴، ص۲۱۷۹؛ سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۴۲۷.
  43. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۸؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۱.
  44. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۴۳۶.
  45. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  46. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵ - ۸۸.
  47. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۴.
  48. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۸.
  49. بنی محریه از أبناء أعجم بن سعد اشرس به شمار می‌‌رفتند. (حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۸)
  50. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۸.
  51. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۸.
  52. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۸.
  53. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵.
  54. محمد بن احمد بن عمر، ادوار تاریخ الحضری، ص۵۸.
  55. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۸۲.
  56. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۵۰.
  57. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۴۸. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج‌۳، ص۱۵۶.
  58. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۴۳۶ و ۶۴۰.
  59. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۹.
  60. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۹.
  61. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  62. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۴۵.
  63. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۴۸.
  64. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  65. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  66. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  67. ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  68. ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۷۱؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۸۸؛ سمعانی، الانساب، ج۳، ص۳۳.
  69. ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۸۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۵۱۱.
  70. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۳۶۰.
  71. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۴۳۶. بنی دحیم در حلب سوریه به عدل و امانت معروف بودند چندان که مثل عرب قرار گرفته بودند: «کانّه ابن دحیم» (بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۴۳۶)
  72. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۶۴۰.
  73. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۵۴.
  74. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۱۱.
  75. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۰۴.
  76. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۹۰.
  77. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۸۴.
  78. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۰۱.
  79. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۴۷۶.
  80. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۱.
  81. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۶۴۴.
  82. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۶۴۰.
  83. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۰۴.
  84. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۵۶.
  85. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۴۲۲.
  86. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۸۱.
  87. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۲۰۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۱۶.
  88. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۶۵. نیز ر.ک: سمعانی، الانساب، ج‌۳، ص۲۰.
  89. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۴۸.
  90. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۰۴.
  91. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۰ - ۴۳۱.
  92. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۰؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۴۸.
  93. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۵۰۰. نیز ر.ک: بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۵۳۱.
  94. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۱۹۷. نیز ر.ک: ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
  95. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۵۰.
  96. ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۱.
  97. عوتبی صحاری، الانساب، ج‌۱، ص۴۵۸.
  98. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۱۵۳.
  99. ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۲۰۸.
  100. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  101. او پس از اسارت، در حالی که بر روی تپه ای نگهداری می‌‌شد، سواری از کنارش رد شد. پس او بر آخر زین اسب آن مرد - که از کنار طایفه عمرو می‌‌گذشت - پیغامی نوشت و بدین ترتیب قومش را از اسارت خود با خبر کرد. (عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۶)
  102. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۸.
  103. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۳.
  104. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۳.
  105. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۴.
  106. ابن عبد ربه، الغقد الفرید، ج۳، ص۳۴۱.
  107. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۴.
  108. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۳، ص۵ - ۷.
  109. کندی‌ها در قرن پنجم میلادی با مهاجرت به نجد و یمامه در شمال و مرکز شبه جزیره عربستان، دولت عربی جوانی را شکل دادند، که میان دو دولت دست نشاندۀ ایران و روم یعنی لخمیان و غسانیان قرار داشت. (ر.ک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۳۱۹)
  110. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۵.
  111. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸
  112. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثالث، ص۳۱۹ و ۳۷۸؛ ابن حبیب بغدادی، المُحَبِّر، ص۳۷۰؛ ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ص۶۵؛ فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۱۰۷.
  113. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۶.
  114. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۶.
  115. واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۲۰.
  116. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۹۷ - ۱۰۱.
  117. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۰۹؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۱، ص۲۴۰ - ۲۴۳؛ ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۲۰ - ۳۲۱.
  118. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۱، ص۲۴۰ - ۲۴۳؛ ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۲۰ - ۳۲۱.
  119. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  120. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۵.
  121. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۸.
  122. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۶.
  123. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۶.
  124. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۹.
  125. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  126. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳.
  127. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۰۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۶.
  128. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱.
  129. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱ - ۱۹۲.
  130. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  131. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰.
  132. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  133. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲ - ۴۵۳.
  134. ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  135. ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲. نیز ر.ک: ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹. ابن حزم و ابن درید از خواهر ابوسفیان با نام «ضهیاء بنت حرب» یاد کرده‌اند.
  136. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰.
  137. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰ - ۱۹۱.
  138. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۰ - ۱۹۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۲.
  139. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹.
  140. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  141. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  142. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  143. عبدالرحمن عبدالواحد، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۹.
  144. یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۰۰.
  145. اسامه اختیار، مقاله کنده، الموسوعة العربیه.
  146. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۸.
  147. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۲۵؛ ابن سعد، ج۲، ص۱۲۶؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۵۰.
  148. رمضان محمدی، قبیله کِنْدِه و نقش آن در مهمترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام، سال شانزدهم، شماره سوم، پاییز ۱۳۹۴، شماره مسلسل ۶۳، ص۱۱۴ - ۱۱۵.
  149. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۱.
  150. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  151. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳. نیز ر.ک: ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۰۸ - ۳۰۹.
  152. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۲.
  153. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۵۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۸۸.
  154. ابن یونس، تاریخ ابن یونس المصری، ص۲۳۴؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۶، ص۲۸۰؛ سیوطی، در السحابه فی من دخل مصر من الصحابه، ص۶۹.
  155. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۱۹.
  156. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  157. ابن حبیب بغدادی، محبر، ص۱۱۳.
  158. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۱؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۷.
  159. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۳۳.
  160. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۲۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۲۰۲.
  161. ابن هشام، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۹۵۲؛ ابن ابی شیبه، المصنّف، ج۸، ص۴۹۶.
  162. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۶.
  163. و به قولی قبای اکیدر، بنگرید: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۵۳.
  164. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۵۳؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۲۷.
  165. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۱۱ و ج۲، ص۱۲۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۰۸.
  166. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۶۳؛ صفدی، وفیات الاعیان، ج۹، ص۳۵۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۱۹۸.
  167. برای متن نامه، پنگرید: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۸۸.
  168. احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۱۳.
  169. بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۷۳.
  170. نووی، شرح مسلم، ج۱۴، ص۵۰.
  171. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  172. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۹۶
  173. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۸؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۸۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۲۵.
  174. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۲۶۶ - ۲۶۷؛ المتقی الهندی، کنز العمال، ج۱۲، ص۹۰.
  175. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۱، ص۲۴۴؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۳۸؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۹۷.
  176. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت