اباضیه در کلام اسلامی
اباضیه فرقه ای از "خوارج" که منسوب به "عبدالله بن اباض تمیمی" است.
مقدمه
- پیدایش این فرقه هنگامی صورت گرفت که "عبدالله بن اباض" از خوارج افراطی کناره گرفت و راه اعتدال را برگزید. اولین پیشوای این فرقه "مرداس بن أدیه تمیمی" است که در سال ۶۲ هجری کشته شد و عبدالله بن اباض پس از او ریاست این فرقه را به عهده گرفت. وی در سال ۶۵ هجری از "ازارقه" جدا شد و در بصره بر ضد زبیریان خروج کرد او در میان فرقه خود به خاطر ابعاد فقهیاش "امام اهل تحقیق"، "امام القوم" و "امام المسلمین" خوانده میشود.
- پس از عبدالله بن اباض "ابو الشعثاء" جابر بن زید ازدی که عمانی الاصل بود به زعامت این فرقه منسوب شد. البته بعضی از خوارج انتساب این فرقه را به "ابو شعثاء" ترجیح میدهند و معتقدند "عبدالله بن اباض" در آرا و اعمال خود طبق فتوای "جابر" تصمیم میگرفت.
- وی شاگردی ایرانی الاصل به نام "ابو عبیده مسلم بن کریمه تمیمی" داشت که پس از مرگ او جانشین وی شد. مهمترین گروههای اباضی در میان شهرهای "صحار" و "توأم"، و بیشتر در ناحیه "باطنه" وحوالی "رستاق" زندگی میکردند و پایتخت سابق ایشانشهر "نزوی" "مرکز حکومت عمان" بود.
- اباضی به افریقای شرقی و خلیج فارس از جمله قشم و سواحل کرمان نیز گسترش یافت.
- مبلغان فرقه اباضیه در این مناطق معروف به "حملة العلم" بودند. از جمله آنها "هلال بن عطیه خراسانی" است که با تبلیغات خود توانست مذهب اباضیه را در بعضی از آن مناطق رواج دهد. از دیگر بزرگان اباضی در خراسان "ابو غانم بشر بن غانم خراسانی" صاحب کتاب "المدونه" است او از دانشمندان این فرقه در قرن سوم هجری بود.
- مهمترین شاخههای اباضیه "وهبیه" مغرب و "حارثیه" و "طریفیه" است.
- فرقههای دیگر آنها عبارت انداز: "عسنیه"، "حفصیه"، "خلفیه"، "رستمیه"، "سکاکیه"، "عمدیه"، "نفاسیه"، "نکار" و "یزیدیه".
- برخی از نویسندگان معاصر اباضی بر این عقیدهاند که فرقه اباضی فقط در دو مسئله یعنی تخطئه حکمیت و شرط ندانستن قرشی بودن امام، با سایر فرق اسلامی اختلاف نظر دارند؛ ولی در سایر مسائل با یکی از مذاهب مشهور کلامی هم عقیدهاند؛ چنان که در مسئله صفات خدا، رؤیت، تنزیه، تأویل و حدوث قرآن با معتزله و شیعه توافق دارند و در مسئله شفاعت با معتزله هم عقیدهاند و در مسئله قدر و خلق افعال با اشاعره هم رأیاند[۱]
اباضیه یکی از فرقههای معتدل خوارج و پیروان عبدالله بن اباض مقاعسی تمیمی (متوفی۸۶ﻫ). اباضیه تنها فرقه باقی مانده از فرقههای خوارج است که در حال حاضر پیروانی در کشورهای عمان، زنگبار و شمال آفریقا، الجزایر، لیبی و تونس دارد، چنان که مذهب رسمی کشور عمان، اباضی است[۲]. اباضیه به فتح و کسر همزه خوانده شده است و به ضم همزه (أُباض) قریه واقع در یمامه، سرزمینی در عربستان امروزی است[۳].
اندکی پس از مرگ یزید بن معاویه، بنابر عواملی در پیکره خوارج انشعاباتی پدید آمد و گروهی پیرامون عبدالله بن اباض از ذریّه مرة بن عبید مقاعسی تمیمی گرد آمدند که ابتدا قاعدین خوانده و بعدها به اباضیه مشهور شدند[۴].
گفته شده که عبدالله بن اباض در زمان حکومت مروان بن محمد (مروان حمار) خروج کرده است[۵]. ولی این سخن با ادعای اباضیه که او چهل سال پیش از عصر مروان درگذشته است، سازگار نیست[۶].
شاید منشأ اشتباه، جریانی باشد که از طرف اباضیه در اواخر حکومت مروان بن محمد به رهبری عبدالله بن یحیی (طالب حق) که اباضی بود، رخ داد و این عبدالله با عبدالله بن اباض اشتباه شده باشد[۷].
گفته شده است عبدالله بن اباض حدود سالهای ۶۳ه- مانند سایر خوارج، دور عبدالله بن زبیر گرد آمد و در سالهای ۶۴ و ۶۵ با دیدگاههای افراطی ابن ازرق (پیشوای ازارقه) مخالفت کرد و وقتی عقیده ابن زبیر را مبنی بر تبرئه عثمان و زبیر، مخالف عقیده خود یافت از او جدا شد و به سوی بصره حرکت کرد[۸].
از این گزارش معلوم میشود که عبدالله بن اباض در این ایام مرد سالخورده ای بوده که از رهبران سایر گروهها سن کمتری نداشته است و شاید در آن روزگار دست کم چهل سال داشته است و میتوان گفت متولد سالهای ۲۴ه- بوده است[۹].
مشهور دانشمندان ملل و نحل و محققان اباضیه بر این هستند که پیشوای نخستین و بنیانگذار فرقه اباضیه، عبدالله بن اباض است[۱۰]. اما برخی از اباضیه، هر چند نسبت خود را به عبدالله بن اباض نفی نمیکنند ولی پیشوای اباضیه را فردی به نام ابوشعثاء جابر بن زید میدانند[۱۱].
معمّر میگوید: پس از وفات جابر بن زید، عبدالله بن اباض با تمام مظاهر غیرت دینی ظهور کرد... در جلسه درس جابر بن زید، قتاده، ایوب... و عبدالله بن اباض حاضر میشدند[۱۲]. این گروه معتقدند که عبدالله بن اباض در کلیه امور به فتاوی جابر اتکا داشته و در کارها با او مشورت و از آراء او متابعت میکرده و در حقیقت سخنگوی جابر بوده است و جابر در خفاء به رهبری میپرداخته است، ولی این بیانات در تاریخ ثبت نشده چون به گمان غالب عبدالله بن اباض قبل از جابر مرده است[۱۳].
برخی دیگر از صاحب نظران اباضی، راهی جمعی را مطرح کردهاند و گفتهاند: این دو نفر هم عصر بوده اما شرایط زمانی سبب شده که جابر خود را مخفی کند و ابن اباض در میدان حاضر شود[۱۴]. بر این اساس فرقه اباضیه دو مؤسس داشته است و بر همین اساس عبدالله بن اباض را رهبر سیاسی و جابر بن زید را رهبر فکری دانستهاند[۱۵].
این سخن نیز صحیح به نظر نمیرسد، چون جابر بن زید از علما و محدثان مشهور و سرشناس نبوده تا بیم و ترسی از به خطر افتادن جانش برود[۱۶] و ثابت نشده که جابر، اباضی بوده باشد، چون پشت سر حجاج نماز میخوانده و از او جایزه دریافت میکرد[۱۷]. چنان که خودش از انتساب به اباضیه برائت میجست[۱۸].
منابع مهم نیز انتساب جابر به اباضیه را انکار میکنند[۱۹].
منابع، آغاز فعالیت و پیدایش اباضیه را، شوال سال ۳۷هجری، و پس از جنگ صفین با انتخاب عبدالله بن وهب راسبی به عنوان امام یا خلیفه و با شعار حکمی جز حکم خدا نیست اعلام میدارند[۲۰]. این گروه به نام محکّمة الاولی یا شراة یا خوارج نامیده میشدند. عبدالله بن وهب راسبی و دیگر همدستانش در نهروان کشته شدند، در سال ۶۳ هجری سران خوارج به دنبال جنایات مسلم بن عقبه (واقعه حرّه) برای دفاع از مکه، در مدینه گرد هم آمدند ولی به زودی دچار اختلاف شدند، گروهی اطراف نافع بن ازرق جمع شدند و خوارج افراطی و خشن را تشکیل دادند، عده ای گرد نجدة بن عامر حنفی جمع شدند و با اعتدال گروه نجدات راتشکیل دادند، گروهی به رهبری شیبان فرقه میان روی صفریه را به وجود آوردند، اما گروهی اطراف عبدالله بن اباض گرد آمدند و از قیام علیه خلیفه وقت خودداری کردند و در بصره باقی ماندند[۲۱].
پس از عبدالله بن اباض و جابر بن زید عمانی ازدی یحمدی معروف به ابوشعثاء، ابوعبیده مسلم بن ابو کریمه تمیمی سومین پیشوا و از شخصیتهای بارز اباضی است، برخی منابع او را از متروکین و ضعفاء[۲۲] و برخی دیگر او را مجهول به حساب آوردهاند[۲۳] شمار زیادی از او کسب علم کردهاند. ربیع بن حبیب پیشوای بعدی اباضیه از شاگردان او بود. از ابوعبیده چنین نقل شده است: کسی که استادی از صحابه نداشته باشد چیزی از دین ندارد و خداوند با [استادی] عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن سلام بر ما منّت گذارد[۲۴].
چهارمین پیشوای اباضیه ابوعمرو ربیع بن حبیب فراهیدی ازدی بصری از پیشوایان اباضیه و صاحب مسند مطبوع به نام الجامع الصحیح یا المسند الاباضی میباشد، وی شرح حال مناسبی در کتابهای رجالی ندارد، ابوعبیده وصیت کرده بود که وی نیابت او را در هدایت قوم عهدهدار شود[۲۵].
اعتقاد اباضیه به مسند ربیع تا آن جاست که شیخ عبدالله بن حمید سالمی ادعا کرده که صحیحترین کتاب حدیثی از لحاظ روایت و با فضیلتترین کتاب حدیثی از لحاظ سند است و بعد از قرآن کریم صحیحترین کتابها است[۲۶].
ثلاثیات ربیع بن حبیب در مسندش جمع شده و رجال سلسله سهگانه آن ابوعبیده تمیمی و جابر بن زید ازدی و عبدالله بن عباس و سایر صحابهاند، در این مسند روایاتی بسیار عالی از امیرالمؤمنین علی بن ابو طالب نقل کرده که معلوم میشود این مرد با انصاف و با ثبات و استوار است. در این مقام به آنچه که استاد تنوخی در مقدمهاش بر شرح جامع الصحیح آورده بسنده میشود:... لطف باری تعالی شامل حال من شده که مسند ربیع بن حبیب را برای من باقی گذارده و از نعمات او خواهد بود که توفیقم دهد تا آن را با شرح علامه عمان عبدالله بن حمید سالمی منتشر سازم، علمای مصر و شام و عراق جز عده قلیلی از آنها بر این مسند و شرح آن دست نیافتهاند[۲۷].
در دوران ربیع، حرکت اباضیه در بصره رو به سستی نهاد و با پیش آمدن موقعیتهای بهتر رو به عمان و مغرب نهادند و در سال ۱۷۷ق دومین دوره امامت اباضی در عمان شکل گرفت[۲۸].
ابویحیی عبدالله بن یحیی بن عمر بن الاسود... ابن الحارث الکندی (طالب الحق) از دیگر رهبران اباضیه است، اهل حضر موت بود از طرف ابراهیم بن جبله کارگزار مروان در یمن، قاضی آنجا بود[۲۹]. طی نامه ای از اباضیه بصره درباره قیام نظرخواهی کرد به او نوشتند اگر توانایی بر قیام داری حتی یک روز هم درنگ نکن، یارانش با او بیعت کردند و بدین ترتیب اولین امامت [علنی] اباضیه تأسیس شد. به دارالعماره حمله کردند و حکومت حضرموت را گرفتند پیروان او زیاد شد و او را طالب الحق لقب دادند. در سال ۱۲۸ه- بر صنعا و یمن دست یافت خطاب به مردم گفت اسلام دین ماست و محمد پیامبر ماست کعبه قبله و قرآن پیشوای ماست... هر کس زنا کند، دزدی کند، شراب بخورد کافر است و هر کسی در اینها شک کند کافر است[۳۰]. در زمانی که شورش بنی عباس از خراسان آغاز شده بود و دولت مرکزی مروان سرگرم جنگ با آنها بود طالب الحق از این فرصت استفاده و مکه و مدینه و تمام حجاز را تصرف کرد. در سال ۱۳۰ه- مروان بن محمد، سپاهی برای سرکوبی آنها فرستاد که تا یمن پیش رفت. طالب الحق از صنعا برای مقابله بیرون آمد طی یک نبرد خونین طالب الحق و همراهانش کشته شدند و بقیه به حضرموت پناه بردند، مسعودی میگوید: هم اکنون که سال ۳۳۲ است بیشتر مردم آنجا اباضیاند و با خوارج عمان تفاوتی ندارند[۳۱].
به هر حال اباضیه در قرن دوم هجری در یمن، حضرموت و حجاز منتشر گردید، عنصر فعال در نشر این مذهب قیام عبدالله بن یحیی (طالب الحق) در زمان مروان آخرین خلیفه اموی بود، اباضیه در چهار نقطه از سرزمین اسلامی دولتهایی به وجود آوردند، در عمان از سال ۱۳۲هجری دولتی مستقل از دولت ابوالعباس سفاح تشکیل دادند که امروزه نیز اباضیان آنجا حاکم هستند، در لیبی در سال ۱۴۰هجری دولتی به وجود آوردند که پس از سه سال سقوط کرد که امروزه نیز در کوه نفوسه حضور دارند، در الجزایر در سال ۱۶۰هجری دولت اباضی به رهبری عبدالله بن رستم با مرکزیت تاهرت روی کار آمد که تا حوالی سال ۱۹۰ دوام یافت و امروزه در منطقه میزاب حضور دارند، در اندلس مخصوصاً در دو جزیره میورقه و مینورقه دولت اباضی روی کار آمد که با سقوط اندلس برافتاد و امروزه در جزیره جربه حضور دارند[۳۲].
تاریخ عمان حاکی از مقابله مستمر سلاطین و امامان اباضی است، اقتصاد نیرومند عمان در گذشته و موقعیت دریایی آن زمینه مساعدی برای انتشار اباضیان در افریقا و خاور دور بوده است[۳۳].
امامت اباضیان در عمان یک بار دیگر در آغاز قرن بیستم قدرت و اعتبار گرفت در سال ۱۹۱۳م سالم بن راشد به عنوان امام انتخاب گردید و اباضیان در صدد براندازی سلطنت مسقط برآمدند ولی سلطنت مورد حمایت دولت انگلیس، پس از ترور امام سالم در ۱۹۲۰م با محمد بن عبدالله خلیلی که به جای او به امامت رسیده بود موافقت نامه معروف به سیب را امضا کرد که ۳۵سال آرامش نسبی را به دنبال داشت.
امام محمد بن عبدالله خلیلی به تحکیم قدرت داخلی در عمان پرداخت و در جهت کسب استقلال توانست عضویت در اتحادیه عرب و سازمان ملل را به دست آورد. در سال ۱۹۵۴م خلیلی درگذشت و غالب بن علی هنائی به جای او نشست که در این دوره اباضیان با سلطان عمان به جنگ پرداختند و در سال ۱۹۵۹م غالب شکت خورد و در عربستان به مبارزه خود علیه سلطان ادامه داد و با روی کار آمدن سلطان قابوس ۱۹۷۰م مبارزه با اباضیه کم رنگ و مسئله امامت اباضیان به فراموشی سپرده شد. امام غالب بن علی، اکنون (سال ۱۳۷۰) پیرمرد زمینگیر و مقیم شهر دمام عربستان است، برادرش طالب فرماندهی نیروهای جنگی اباضی را عهده دار است و فرزندانش در رأس قدرتاند، خاندان سلطنتی عمان خود را معتقد به مذهب اباضی میدانند، یکی ازعلمای جوان اباضی به نام شیخ احمد بن حمد خلیلی به عنوان مفتی اعظم با درجه وزیری در دولت عمان حضور دارد[۳۴].
اباضیه امروز که در عمان و مغرب عربی (لیبی، الجزایر، تونس و مصر) به سر میبرند، در کتابهایشان، غیر از تخطئه تحکیم و تصویب محکمه اولی چیز دیگری نمیگویند و با امام علی (ع) اظهار عداوت نمیکنند، پس ما در حق آنان جز آنچه آشکار است نمیگوییم و از طرفی به اظهارات آنان نیز اتکا نمیشود چون تقیه و کتمان یکی از مسالک چهارگانه آنان است[۳۵].
بررسی سرگذشت اباضیه و سران آن در منابع معتبر نشان میدهد که این فرقه از انشعابات خوارج است، ولی دانشمندان اباضی از این که خوارج و یا شعبه ای از آن نامیده شوند اکراه دارند[۳۶] و مخالفت سران فرقه اباضیه با امامت حضرت امیر (ع) را به مخالفتهای چون اهل ردّه در عصر ابوبکر و مخالفتهای اصحاب با عثمان و مخالفت اهل جمل با علی (ع) تشبیه میکنند که هیچ کدام از مخالفتهای مذکور موجب خروج علیه اسلام و اطلاق خارجی نشد[۳۷].
میگویند اتفاق نظر اباضیه با خوارج در مورد امامت (عدم انحصار خلافت در خاندان یا قبیله معین) موجب نمیشود اباضیه از فرقه خوارج باشد و گرنه اباضیه بااشاعره در مسئله قدر و با معتزله در خلق قرآن و با شیعه در مسائل توحید و ایمان و خلود در دوزخ هم عقیده است و مع ذلک هر کدام فرقههای جدایی هستند[۳۸].
نویسندگان اباضی میگویند مذهب اباضیه در اواخر قرن اوّل پایهگذاری شد و خوارج تنها افراطیهایی چون ازارقه هستند که مسلمانان را مشرک و مال شان را مباح میدانستند و اینان از دین خارجند، اما اباضیه به جماعت مسلمین، اهل حق و استقامت و دعوت معروفاند، هر چند دشمنان افراطی همچون خوارج و ازارقه این مذهب را به قعده و قاعدین خواندهاند، چون پنداشته بودند که اباضیه از جهاد در برابر ستمگران دست کشیدهاند[۳۹].
و نیز میگویند: اباضیه علیرغم آنکه ولایت محکمه اولی و در رأس آن عبدالله بن وهب راسبی و ردّ حکمیت علی (ع) و معاویه را پذیرفتهاند (همچون تمام فرقههای خوارج) امّا با ازارقه و کسانی که ولایت اشخاصی پس از راسبی را پذیرفتهاند، موافق نیستند بنابراین اباضیه غیر از خوارجاند[۴۰]. در ابتدا نام خوارج در بین اصحاب علی (ع) شناخته شده نبود و شاید پس از بالا گرفتن کار ازارقه و استقرار خلافت معاویه این اصطلاح ظهور کرد و آنان در این اطلاق بین منحرفان (ازارقه) و دیگران (اباضیه) فرقی نگذاشتند[۴۱]. پس، اصطلاحِ خوارج از طرف حزب معاویه بر ازارقه وضع شده است. شیخ جانفی میگوید: آرای اباضیه پیش از ظهور سخنان و عقاید خوارج و معتزله و جهمیه تبلور یافته است[۴۲].
ناصر سابحی میگوید: اصطلاح خوارج مخصوص کسانی است که مخالفان خود از سایر فرقههای اسلامی را مشرک میدانند، اما اباضیه آنان را کافر نعمت ولی موحد میدانند[۴۳].
بازخوانی تاریخ و شواهد تحلیلی، جداانگاری اباضیه از خوارج را مورد تردید قرار میدهد[۴۴]. بلکه در مواردی شمول خوارج بر اباضیه را تأیید میکند، این جا برخی از شواهد یادآوری میشود:
- اصطلاح خوارج به هیچ وجه ابتکار عوامل معاویه نبوده است، رسول اکرم (ص) درباره ذوالخویصره از سران خوارج اصطلاح خارجی را به کار برده و فرموده است: به زودی او پیروانی خواهد داشت که دین را با ا فکار خام خود میسنجد و از دین خارج میشود مانند تیری که بر صید نشیند و از آن بیرون رود[۴۵].
- عنوان خارجی در عصر امام علی (ع) بر عبدالله راسبی و ذوالخویصره و همراهانشان در جنگ نهروان اطلاق میشده است، امام (ع) پس از پیروزی در نهروان فرمودند: پس از من خوارج را نکشید...[۴۶].
- از اشعار خوارج به دست میآید که اسم خارجی پیش از فتنه ازارقه و... بر آنها اطلاق میشده است، عیسی بن فاتک تمیمی در تأیید موضع ابوهلال مرداس، که اباضیها او را از ائمه خود میدانند (مقتول ۶۰ﻫ) میگوید: کذبتم لیس ذاک کما زعمتم *** ولکن الخوارج مؤمنونا[۴۷]
- محکمه اولی و در رأس آنان عبدالله بن وهب راسبی بر افراط و تعدی تأکید داشت، آنان هنگام خروج به سوی نهروان به یارانشان خطاب کردند... ربّنا اخرج من هذه القریة الظالم أهلها[۴۸] که مراد از قریه کوفه و اهل، امام علی (ع) بود، در حالی که این آیه در حق مشرکان نازل شده و امام علی (ع) به اتفاق اهل سنت و شیعه کسی است که دوستی او نشانه ایمان و دشمنی با او مایه نفاق است (صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب۳۳، حدیث ۱۳۱، ص۵۷، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۲۵، حدیث ۵۷۷ و ص۱۵۳، حدیث ۷۳۳).
- جنایات محکمه اولی و وهب راسبی از مسلمات تاریخ است و این جنایات پیش از قیام نافع بن ازرق(پیشوای ازارقه) است و فتنه ازارقه و صفریه و نجدیه از گروههای خوارج به زمان تسلط معاویه بر کوفه برمی گردد.
بنابراین اعتراض بر تحکیم و شیوه امام علی (ع)، پذیرش امامت راسبی و رضایت به جنایات او، گواه محکمی بر انشعاب اباضیه از خوارج است، پدید آمدن اصطلاح خوارج در عصر معاویه و از طرف عمال او و نیز متوجه ساختن جنایتها به ازارقه و صفریه و... ادعای بیدلیل بلکه دلیل بر خلاف آن است.
افزون بر این شواهد، ارباب ملل و نحل و تاریخ و کلام، اباضیه را از فرقههای انشعاب و خوارج میدانند[۴۹].
به هر حال اباضیه از نظر مشهور دانشمندان ملل و نحل، نزدیکترین فرقهها به اهل سنت[۵۰] و از فرقههای معتدل خوارجاند که به دلیل همین اعتدال و دوری از افراط تا امروز باقی ماندهاند، اباضیه در آغاز به صورت یک مکتب منسجم فقهی و کلامی نبوده بلکه مانند خوارج صرفاً یک حرکت سیاسی بوده است[۵۱].
اباضیه در اموری با دیگر فرقههای خوارج مشترک است، از جمله:
- تخطئه تحکیم یعنی همه کسانی که در جنگ صفین به حکمیّت رأی دادند معصیت کرده و واجب است توبه کنند، از جمله خود امام علی (ع) بر همین اساس محکمه اولی را قبول دارند،
- عدم لزوم قریشی بودن در امامت و خلیفه شدن، از همین روی امامت عبدالله بن وهب راسبی را قبول دارند[۵۲].
- لزوم قیام بر ضد حاکم ستمگر[۵۳].
- اعتراض بر عثمان بن عفان و امام علی بن ابو طالب (ع)[۵۴].
گزیده ای از عقاید و احکام اباضیه به قرار ذیل است: مسلمانان غیر اباضی پس از اتمام حجت، خونشان حلال و مالشان حرام است ولی مشرک نیستند بلکه تنها کافر نعمت هستند[۵۵].
به خلاف عقیده ازارقه که مسلمانان غیر ازرقی مذهب را مشرک میدانستند.
اموال مسلمانان غیر اباضی نظیر سلاح و آذوقه، اگر در جنگ گرفته شود غنیمت و حلال است، ارثیه آنان و ازدواج با آنان حلال است، ترور و آدم ربایی حرام است مگر ترور کسی که در بلاد تقیه دیگران را به شرک دعوت کند و خود نیز مشرک باشد، سرزمین فرقههای مخالف، سرزمین توحید و تنها اردوگاه نظامی سلطان سرزمین کفر محسوب میشود، به سبب همین عقاید اعتدالی، دیگر فرقههای خوارج از اباضیه تبری جستهاند[۵۶].
تولی یعنی وجوب محبت هر اباضی نسبت به مؤمنی که مشتاق به انجام فرایض و دوری از محرمات است و تبری یعنی دوری جستن از هر فاسقی مشرک و یا کافر نعمت یکی دیگر از اصول اباضیه است[۵۷].
نزد ارباب ملل و نحل مشهور و در متون اباضی مستند است که اباضیه، شیخین (ابوبکر و عمر) را دوست و صهرین (عثمان و امام علی (ع)) را دشمن میدارند[۵۸]. اباضیان بر آنند که اگر مرتکبان کبایر بدون توبه از دنیا روند، برای همیشه در آتش دوزخاند با این حال به شفاعت هم قایلند و آن را به معنای دخول سریع مؤمنان به بهشت تفسیر کردهاند. بر خلاف اهل حدیث و مشهور اشاعره، اباضیه دیدار حسی خداوند را در دنیا و آخرت ممتنع میدانند و بر خلاف اشاعره قایلند صفات خدا زاید بر ذاتش نیست بلکه صفات نه قایم به ذاتند و نه جدای از آن، از این روی وجود مستقل از ذات ندارند[۵۹].
می گویند مسالک دین چهارتاست:
- ظهور: این بهترین حالت برای جامعه اسلامی است که مسلمانان در سرزمین خود آزاد و مستقل به کتاب و سنت عمل میکنند و باید متحد باشند.
- دفاع: اگر این نعمت را ازدست دادند و دشمن خارجی بر آنها مسلط شد یا سرپرست آنها به بیراهه رفت مسلمانان باید امر به معروف و نهی از منکر کنند اگر اصلاح نشد باید دفاع کنند و رهبری آنها به عهده امیر دفاع است، وقتی امور اصلاح شد امیر دفاع حقی بر مردم ندارد مگر آنکه مردم با رعایت شرایطی که در انتخاب امیرمؤمنان لازم است او را انتخاب کنند.
- شراء: اما اگر مسلمانان آماده دفاع نشدند و مسلک آسایش و آرامش را پیش گرفتند نوبت مسلک شراء میرسد، شراء وظیفه کسانی است که تعدادشان اندک است همین که به چهل نفر برسند باید علیه فساد قیام کنند، گرچه احتمال پیروزی هم نرود.
- کتمان: اگر عافیتطلبی و عیاشی فراگیر شد و کسی برای کرامت و عزّت اسلام قیام نکرد و گروه فدایی تشکیل نشد نوبت مسلک کتمان میرسد یعنی مؤمنان از پذیرش مسئولیتهای ظالمانه و همکاری با ظالمان امتناع ورزند، خودشان به طور دسته جمعی امورشان را عهدهدار شوند تا بتوانند دین خدا را تبلیغ کنند، این همان جمعیات یا حلقه عزّابه است[۶۰].
در مسلک الظهور که شرایط برای تشکیل حکومت وجود دارد، اباضیان برای خود امام انتخاب میکنند، امامت نزد ایشان خلافت و جانشینی حضرت رسول (ص) در اقامه دین و حفظ اسلام است. اباضیان نصب امام عادل را واجب دانسته؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، اقامه حدود الهی و قیام به عدل و انصاف و دفع تجاوز، به آن بستگی دارد، میگویند امامت نباید بر اساس نظام موروثی باشد، در امام، کفایت دینی و علم و عقل لازم است، قرشی و عدم قرشی بودن لازم نیست. با وجود فرد شایستهتر، فرد شایسته میتواند امام باشد، هرگاه پیمان امامت با کسی بسته شد وی مجاز به ترک آن نیست و بر مؤمنان مساعدت و پیروی از او واجب است[۶۱].
در متون اباضیه معمولاً برای حالت ظهور دوران ابوبکر و عمر مثال زده میشود ولی در نوشتههای اخیرشان گاه دوران صدر اسلام تا پایان خلافت امام علی (ع) نمونه ظهور معرفی شود[۶۲].
برخی از احکام و عقاید مهم اباضیه از زبان مفتی اعظم و معاصر (احمد بن حمد خلیلی) و علی یحیی معمر از نویسندگان معاصر اباضیه به شرح ذیل است: هرگاه اهل بغی (مسلمانانی که علیه امام حق میجنگند) کشته شود، اموال آنها حلال نیست [بر سربازان امام][۶۳]. قرآن مجید کتابی است که برای فهم و تفسیرش نیاز به چیز دیگری نیست[۶۴]. عصمت تنها از آن پیامبر اکرم (ص) است و هیچ کس پس از او معصوم نیست[۶۵].
رؤیة الله به هیچ عنوان درست نیست[۶۶]. قرآن مجید مانند دیگر مخلوقات خدا، حادث است، اگر قدیم باشد تعدد قدماء لازم میآید[۶۷]. اصحاب کبایر (کسانی که مرتکب گناه کبیره شدهاند) خالد در جهنماند و مدعیاند این عقیده برگرفته از قرآن و آیات است[۶۸].
سرزمین مخالفین اباضیه از دیگر فرقههای اسلامی، سرزمین توحید محسوب میشود جز لشکرگاه سلطان که سرزمین بغی است، کسی که مرتکب زنا، دزدی و... میشود حدّ شرعی بر او اقامه و توبه داده میشود و اگر توبه نکرد کشته میشود، کسانی که مرتد شوند مانند مشبهه محکوم به قتلاند، همانطور که ابوبکر چنین کرد[۶۹].
نسبت به هیچ یک از صحابه دشمنی ندارند همه عادل، طاهر، منزه و مورد توصیفاند[۷۰]. همه از اولیاء الهیاند[۷۱].
امیرالمؤمنین ابوالحسن علی بن ابو طالب، احتیاجی به ذکر فضایل او مانند زهد و عقل و علم و شجاعت و عدل نیست چون مشهورتر از آن است که نیاز به بیان باشد[۷۲].
اباضیها با وهابیون اختلافات عمیق و دشمنانه ای دارند به ویژه در مقوله عدم رؤیت خداوند در قیامت، اباضیها بر عقاید غلاة ایراداتی دارند، در مباحث امامت مسائلی را مطرح ساختهاند که با بحث ولایت فقیه مشابهاتی دارد[۷۳].
خصومت اباضیه با وهابیت در جدیدترین اثر اباضی که توسط مفتی اعظم آنان نگارش یافته است به خوبی روشن است که در چندین جا به ابن تیمیه و سران وهابی تاخته است[۷۴].
اباضیه به فرقههایی تقسیم شده که از اعتدال و میانهروی به دور و به تندروی و خشونت نزدیکترند[۷۵] حفصیه، حارثیه، یزیدیه و اصحاب طاعت از اسامی فرقههای انشعابو اباضیه است[۷۶].
وهبیه که خود را اهل المذهب و اهل الدعوة میخوانند از مهمترین فرقههای اباضی است طریقیّه، نکار، نفاثیه، خلفیه، عمریّه، حسنیّه، سکاکیه نیز از فرقههای اباضیه نام برده شدهاند[۷۷].
اباضیه امروز این فرقهها را مستقل و یا جزء اباضیه نمیدانند، میگویند: نکار فرقه مستقل است مانند فرقههای دیگر غیر اباضی، حسینیه و سکاکیه جزء نحلههای خارج از اسلاماند چون منکر سنت و اجماع و وجوب ایمان به رسل و ملائکه و بهشت و جهنماند، فرثیه و نفاثیه نیز فرقه جدا از اباضیه نیستند بلکه پیرو دو دانشمند اباضیاند[۷۸][۷۹]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ فرهنگ فرق اسلامی، ج۱، ص۶-۹؛ فرق و مذاهب کلامی، ج۱، ص۲۸۵؛ معجم الفرق الاسلامیة، ج۱، ص۱۳؛ الفروق اللغویه، ج۱، ص۳۳؛ تلبیس ابلیس، ج۱، ص۱۴؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۵۵؛ آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ج۱، ص۳۰؛ الملل و النحل، ج۱، ص۱۳۴؛ تاریخ بغداد، ج۳، ص۱۲۵۸، ۱۲۶۲.
- ↑ نامی عمرو خلیفه، دراسات عن الاباضیه، ص۳۳ و ۳۵؛ طعیمه صابر، الاباضیة عقیدة ومذهباً، ص۲۲ و ۲۳.
- ↑ مقریزی، تقیالدین، الخطط، ج۲، ص۳۵۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۸؛ أعوشت، بکیر بن سعید، دراسات فی الاصول الاباضیة، ص۱۹- ۲۲؛ طعیمه صابر، الاباضیة عقیدة ومذهباً، ص۲۲ و ۲۳.
- ↑ شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۳۴؛ مقریزی، تقیالدین، الخطط، ج۲، ص۳۵۵؛ زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، ماده ابض؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۶۲.
- ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۶۲؛ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۲۰ و ۲۲۱.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۲۱.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۸؛ مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۳؛ طعیمه صابر، الاباضیة عقیدة ومذهباً، ص۲۹.
- ↑ حارقی، سالم بن حمید، العقود الفضیة فی اصول الاباضیة، ص۱۲۲.
- ↑ حارقی، سالم بن حمید، العقود الفضیة فی اصول الاباضیة، ص۱۲۲؛ عبدالحلیم، رجب محمد، الاباضیة فی مصر والمغرب وعلاقتهم، ص۳۳ و ۵۴ و ۲۰۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص۲۸۵.
- ↑ معمر، علی یحیی، الاباضیة فی موکب التاریخ، ص۱۵۱؛ الاباضیة بین الفرق الاسلامیه، ج۲، ص۱۳۵.
- ↑ شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۵، ص۳۱۷.
- ↑ صوافی، صالح بن احمد، الامام جابر بن زید العمانی، ص۱۵۳.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۱۹۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۳۱۹.
- ↑ عبدالحلیم، رجب محمد، الاباضیة فی مصر والمغرب وعلاقتهم، ص۱۶و ۳۲.
- ↑ رازی، ابوحاتم، الجرح والتعدیل، ج۲، ص۴۹۵؛ عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۸.
- ↑ اصفهانی، حافظ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۸۹؛ فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، ج۲، ص۸.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۲.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۵.
- ↑ ابن جوزی، جمالالدین، کتاب الضعفاء والمتروکین، ج۳، ص۱۱۸، مسلسل۳۳۱۱.
- ↑ رازی، ابوحاتم، الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۹۳.
- ↑ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۶۷.
- ↑ درجینی، ابوالعباس، طبقات المشایخ بالمغرب، ج۲، ص۲۴۵؛ ابن سلام اباضی، بدء الاسلام وشرایع الدین، ص۱۱۰؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۳، ص۱۳.
- ↑ طعیمه صابر، الاباضیة عقیدة ومذهباً، ص۱۰۶.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۳۳۰ تا ۳۳۲.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۷.
- ↑ صوافی، صالح بن احمد، الامام جابر بن زید العمانی، ص۱۷۶؛ حارقی، سالم بن حمید، العقود الفضیة فی اصول الاباضیة، ص۱۸۷.
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۲۳، ص۲۲۴.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۴۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۴۱؛ ج۷، ص۳۹۴.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۸، ۱۰ و ۱۱؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص۹۲.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۹.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۷-۱۱.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۴۲.
- ↑ اباضیه یکی از فرقههای میانهرو، مجله مشکوة، ج۳۳، ص۶۷؛ خلیلی، احمد بن حمد بن سلیمان، وسقط القناع، ص۴۲.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۲-۳.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۲۰.
- ↑ عبدالحلیم، رجب محمد، الاباضیة فی مصر والمغرب وعلاقتهم، ص۱۲ و ۵۴؛ صوافی، صالح بن احمد، الامام جابر بن زید العمانی، ص۲۱۲.
- ↑ صوافی، صالح بن احمد، الامام جابر بن زید العمانی، ص۲۱۲.
- ↑ صوافی، صالح بن احمد، الامام جابر بن زید العمانی، ص۲۱۳.
- ↑ اباضیه یکی از مذاهب میانهرو، مجله مشکوة، شماره ۳۳، ص۶۷.
- ↑ سابعی، ناصر بن سلیمان، الخوارج والحقیقة الغائیة، ص۱۸۶.
- ↑ طعیمه صابر، الاباضیة عقیدة ومذهباً، ص۲۹ و ۳۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۱۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۱؛ مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۲.
- ↑ شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه ۶۰.
- ↑ مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۸۶.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۴؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۵۶.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ص۱۸ و ۱۰۱؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۴۹؛ شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۴ و ۱۳۸؛ مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۵۰ تا ۲۵۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۴۹؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة فی موکب التاریخ، حلقه اول، ص۲۷.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ص۱۸۹.
- ↑ الکرمی، محمد بن سعید، المعتبر، ج۲، ص۴۱؛ ابن سلام اباضی، بدء الاسلام وشرایع الدین، ص۱۰۶.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۸ تا ۴۴۰؛ مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۳؛ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۲۳.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ص۱۰۴؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۷۰.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۲۹ تا ۲۳۵.
- ↑ کاشف، سیده اسماعیل، السیر والجوابات لعلماء و أئمة عمان، ج۱، ص۳۷۰؛ نزدانی، ابوبکر، الاهتداء والمنتخب، ص۲۳۷؛ شیخ مفید، الفصول المختاره، ج۱، ص۱۷.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۱۳، ۲۱۵، ۲۲۱ و ۲۵۱.
- ↑ معمر، علی یحیی، الاباضیة فی موکب التاریخ، حلقة الاولی، ص۹۳ و ۹۶؛ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۱۸ و ۱۹.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، ج۵، ص۲۵۱.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۱۹.
- ↑ خلیلی، احمد بن حمد، وسقط القناع، ص۵۹.
- ↑ خلیلی، احمد بن حمد، وسقط القناع، ص۷۹ و ۱۴۸.
- ↑ خلیلی، احمد بن حمد، وسقط القناع، ص۱۵۳؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص۳۲۶.
- ↑ خلیلی، احمد بن حمد، وسقط القناع، ص۱۴۲ و ۱۴۰؛ همو، الحق الدامغ، ص۹۵.
- ↑ خلیلی، احمد بن حمد، الحق الدامغ، ص۱۸۰.
- ↑ خلیلی، احمد بن حمد، الحق الدامغ، ص۲۲۶.
- ↑ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص۱۲۲.
- ↑ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص۳۲۷.
- ↑ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص۳۲۵.
- ↑ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص۳۲۶.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۱۰.
- ↑ خلیلی، احمد بن حمد، وسقط القناع، ص۱۰۲، ۱۴۲ و ۱۵۲.
- ↑ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ص۱۰۴؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۴۹-۵۰، ۷۶ و ۷۷.
- ↑ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۱۰۳.
- ↑ مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص۸؛ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۲۷-۳۰؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص۲۹۲- ۳۱۸.
- ↑ عرب، محمد، آشنایی با مذهب اباضی، ص۳۳.
- ↑ لطیفی، رحیم، مقاله «اباضیه»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۱۱۵-۱۲۴.