عدل در اخلاق اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی

عدل یعنی قرار دادن هر چیز به جای خود و اعطای حق هرکسی به او آن‌طور که باید[۱]. راغب اصفهانی در معنای لغوی عدل می‌گوید: «العدالة و المعادلة، لفظی است که در حکم و معنی نزدیک مساوات است و به اعتبار نزدیک بودن معنی عدل به مساوات در آن مورد هم به کار می‌رود. عَدل و عِدل در معنی به هم نزدیکند، ولی عدل، در چیزهایی است که با بصیرت و آگاهی درک می‌شود و به کار می‌رود، مثل احکام. ولی واژه‌های ـ عِدل و عدیل ـ در چیزهایی است که با حواس درک می‌شوند، مثل اوزان، اعداد و پیمانه‌ها، پس عدل، تقسیط براساس راستی و کمال است[۲]. از جمله مهم‌ترین مفاهیم در زمینه اخلاق اجتماعی و قطعی‌ترین ارزش‌های اخلاق اجتماعی، مفهوم و ارزش «عدل» است که در نقطه مقابل، «ظلم» قرار دارد و مشابه این دو، مفاهیم «صلاح» و «افساد» خواهد بود[۳]. همچنان‌که امام صادق (ع) در تبیین جنود عقل و جهل می‌فرمایند: «عدالت که ضد آن جور است». در واقع آن حضرت عدالت را از جنود عقل و جور را از جنود جهل برشمرده‌اند[۴].[۵]

محمد جواد مغنیه درباره معنای عدالت می‌گوید: «از جمله معانی‌ عدل «ضد ستم» است و ضرب‌المثل شده که «هر کس خودش را جای تو بگذارد به تو ستم نمی‌کند». غزالی هم در کتاب«المقصد الاسنی» گفتاری دارد که چکیده‌اش این است: دادگر کسی است، کاری که عادلانه و خلاف ستمگری است از او صادر شود و دادگری خداوند متعال به این است که به هر چیزی حقش را داده و در جایگاه خودش نشانده و برای هدفش مسخر گردانیده است. ولی عدالت بنده خدا به این است که هر عضوی از اعضایش را در وظیفه‌ای که شرع آن را اجازه داده است، به کار ببرد و نفس اماره خود را در بند دین و عقل قرار دهد و اگر آن دو را در خدمت هوا و هوسش بگیرد، ستم نموده است. انسان عادل کسی است که با تمام ابزار و امکاناتش به دنبال حق باشد و از هوا، هوس و غرض‌ورزی دوری کند. عدالت، قانونی اخلاقی و طبیعی است[۶]. به نظر می‌رسد حُسنِ عدالت و لزوم رعایت آن، در ادراکات عملی، از جمله قضایای تحلیلی است و راز بدیهی بودنش نیز در تحلیلی بودن آن نهفته است. این قضیه که عدالت واجب است و کسی نباید ظلم کند، هیچ اختلاف یا ابهامی در اصل قضیه وجود ندارد. آنچه ابهام دارد و مورد اختلاف است، تعیین مصادیق عدل و ظلم است[۷].[۸]

عدالت به معنای عام یک اصطلاح اخلاقی است، ولی علمای اخلاق وقتی از عدالت سخن میگویند، به یک نهاد نفسانی نظر دارند که باعث می‌شود انسان با جان و مال و آبروی مردم، منصفانه و در محدوده شرع مقدس رفتار کند؛ بنابراین، اگر چه عدالت را به معنی یک صفت نفسانی به کار میبرند، به آثار عملی و رفتاری آن توجه دارند[۹]

عدالت عام و عدالت خاص

عدالت... دارای دو معنی است: معنی عام و معنی خاص.

  1. عدالت به معنی عام (عدالت نفسانی): عدالت به معنی عام، حکومت عقل عملی بر سایر قوای نفسانی مثل وهم، خیال، غضب و شهوت است. نتیجه حکومت عقل بر قوای نفسانی، اعتدال قواست. کسی که عقل بر وجودش حکومت کند غضب و شهوت و وهمش متعادل می‌شود، چنان‌که نه راه افراط می‌روند، نه راه تفریط و جز به فرمان عقل و شرع حرکت نمی‌کنند. اعتدال این سه نیرو بهترین صورت نفسانی انسان است؛ از این رو گفته‌اند: بهترین چیز در این جهان، «اجتماع اوساط ثلاثه» است؛ یعنی سه نیروی معتدل که در حد وسط قرار دارند، در نفس آدمی اجتماع کنند. با اجتماع اوساط ثلاثه، یعنی اعتدال ارکان تشکیل دهنده صورت باطنی، عدالت به معنای عام برای نفس حاصل می‌شود. عدل درونی نفس انسان را تحت فرمان خدا نگه می‌دارد و از خودسری باز می‌دارد. این عدالت همان حسن خلق است که کامل‌ترین نمونه آن در وجود مقدس رسول خدا (ص) تحقق داشته و قرآن کریم از آن به خُلق عظیم تعبیر کرده، در خطاب به آن حضرت می‌فرماید: ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۰]. تا زمانی که عدل به معنای عام حاصل نشود در وجود انسان زمینه‌ای برای امور ربانی مهیا نمی‌شود؛ چون امور متعالی ربانی با روح الاهی صورت می‌گیرد و با حکومت غضب و شهوت بر وجود آدمی، آن روح خدایی رخت برمی‌بندد. کسی که در شهوت و غضب غوطه می‌خورد و مشمول خطاب ﴿وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۱۱]، قرار می‌گیرد، از تشریف ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[۱۲] محروم است. دسّ به معنی پنهان کردن اجباری چیزی در چیزی دیگر است. قرآن کریم از این واژه برای اشاره به زنده به گور کردن دختران استفاده کرده است؛ بنابراین کسی که از غضب و شهوت پیروی می‌کند، در حقیقت روح الاهی خود را با آنها دفن کرده است و در نتیجه هرگز برای امور معنوی و تعالی و تکامل زمینه‌ای ندارد و از نظر باطنی انسان شمرده نمی‌شود؛ اما کسی که عدالت را در وجود خویش محقق می‌کند و غضب و شهوت را تحت فرمان عقل به کار می‌گیرد، انسان کامل و اشرف مخلوقات است؛ چون ارزش انسان به همان روح ربانی است. هموست که در عالم ماده همه مظاهر نفسانی و جسمانی برایش کرنش می‌کنند و در عالم ملکوت فرشتگان به سجده‌اش مأمور می‌شوند. ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۱۳]. چون کار او را به پایان رساندم و از روح خودم در او دمیدم (به احترام آن روح) همه بر او سجده کنید. همه بر او سجده می‌کنند ﴿فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ[۱۴] و فرشتگان همگی بر او سجده کردند. این انسان همان انسانی است که مرگش شهادت است؛ یعنی شهود حق است. وقتی کشته می‌شود پرده‌ای دیگر را کنار میزند. همان کسی است که خونش، خون خدا می‌شود و خودش لقب ثارالله می‌گیرد و هر کس به سوی مزارش حرکت کند، برای هر گامش ثواب یک حج و یک عمره می‌گیرد.
  2. عدالت به معنای خاص (عدالت رفتاری): عدالت عام صفت نفس انسان است، ولی عدالت خاص صفت فعل است و به رفتار آدمی نظارت دارد. عدالت در محاورات عرفی و شرعی به همین معنی به کار می‌رود. عدالت خاص یا رفتاری دارای چهار کاربرد است.

کاربردهای عدالت رفتاری

  1. مراعات حدود: یکی از معانی عدالت در محاورات عرفی و شرعی، مراعات حدود است، به این معنی که اگر کسی در گفتار و کردار خود حدود عقلی و شرعی را مراعات کند و بر خلاف عقل و شرع چیزی نگوید و کاری نکند، عادل نامیده می‌شود.
  2. رعایت تساوی و اجتناب از تبعیض: یکی از معانی عدالت این است که اگر انسان با گروهی کوچک یا بزرگ مواجه است بین آنها جز به استحقاق تفاوتی نگذارد و با همه یکسان رفتار کند؛ برای نمونه، معلمی که یکی از شاگردان را بدون شایستگی و استحقاق بر دیگران مقدم می‌کند، ستم کرده است.
  3. رعایت حقوق دیگران: به این معنی که هیچ‌کس و هیچ‌چیز را از حق خود محروم نسازی. طبق این تعریف، ظلم آن است که حق کسی ضایع شود و نتواند حق خود را به دست آورد.
  4. قراردادن هر چیز در جای خود: در جهان آفرینش هر چیز جایگاهی دارد. در صورتی که هر چیز در جای اصلی خود قرار گیرد، جهان زیبا و متناسب خواهد بود و اگر جایگاه موجودات تغییر کند، صورت ظاهری عالم زشت و نامتناسب جلوه می‌کند. جهان چون زلف و خط وخال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست[۱۵] در منطق عقل سلیم و میزان شرع مقدس نیز برای هر کاری جایگاهی مقرر شده است. اگر انسان جایگاه کارها را بشناسد و در رفتار خود به آن ملتزم باشد و هر کاری را در جای خود و چنان‌که شایسته است به جا آورد، رفتاری زیبا خواهد داشت، وگرنه زشتکار شمرده می‌شود. یکی از معانی عدالت، رعایت این تناسب و قراردادن هر چیز در جای مناسب خویش است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»[۱۶]؛ عدالت هر چیز را در جای خودش می‌گذارد. کسی که کارهای خود را طبق میزان شریعت انجام می‌دهد، عادل است و آنکه با ترک واجب و ارتکاب حرام از حدود شریعت خارج می‌شود، ظالم است و جائر و به همین معنی است که قرآن کریم گناه‌کاران را ظالم و شرک[۱۷]، شهادت ناحق[۱۸]، سرپیچی از فرمان خدا[۱۹]، و خرده‌گیری به آیات الاهی[۲۰] را ظلم می‌نامد و درباره شهر لوط می‌فرماید: ﴿إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ[۲۱].عدالت عام را نیز می‌توان بر این تعریف منطبق کرد؛ چراکه عقل در وجود انسان برای رهبری آفریده شده و شهوت و غضب برای اطاعت و فرمان‌بری. کسی که حکومت و رهبری وجود خویش را به عقل می‌سپارد و غضب و شهوت را تحت فرمان او به کار می‌گیرد، همه قوای نفسانی خویش را در جایگاه مناسبشان قرار داده و عادل است و کسی که عقل را از جایگاه رهبری به زیر می‌کشد و غضب و شهوتش را در جایگاه فرماندهی می‌نشاند، ظالم است[۲۲]

جایگاه عدالت عام بین فضایل اخلاقی

فضایل و رذایل نفسانی بسیارند. طبق حدیثی که از امام صادق (ع) نقل شده[۲۳]، خداوند متعال برای عقل هفتاد و پنج سپاهی آفریده است که در اصطلاح روایی به جنود عقل شهرت دارند. جنود عقل همان فضایل نفسانی هستند. مثل صبر ر، تقوا، رضا، توکل، قناعت، زهد، سخاوت و شجاعت. در مقابل برای جهل نیز هفتاد و پنج سپاهی آفریده که به جنود جهل مشهورند. جنود جهل همان رذایل نفسانی انسانند. مثل کبر، عجب حسد و کینه. واضح است که همه جنود عقل (فضایل نفسانی) در یک رتبه نیستند. برخی از آنها اصل و ریشه برخی دیگرند. رذایل هم به همین صورت دارای مقدم و مؤخر و اصل و فرع هستند؛ بنابراین هر فضیلت یا رذیلتی در نفس آدمی جایگاهی دارد. عدالت به معنای عام یعنی همان حُسن خُلق که مایه جمال و زیبایی صورت باطنی انسان است، اصل و ریشه سایر فضایل نفسانی است و نسبت به آنها دارای سمت پدری است. همه فضایل نفسانی جز ایمان، با واسطه یا بی‌واسطه از عدالت نشئت می‌گیرد. در مقابل، همه رذایل نفسانی، جز کفر با واسطه یا بی‌واسطه از ظلم و جور نشئت می‌گیرد؛ بنابراین نه فضیلتی زیباتر از عدالت پیدا می‌شود و نه رذیلتی زشت‌تر از ظلم و جور[۲۴]

عدالت، مهم‌ترین صفت هر انسان مؤمن و بارزترین ویژگی حکومت دینی و مردمی است. عدالت گمشده آدمی در تمام قرون و اعصار است. انسان در پرتو عدالت، به کمال اخلاقی و بلوغ معنوی دست می‌یابد و نظام اجتماعی بر پایه عدالت، به والاترین اهداف رشد و توسعه نایل می‌شود. در کتب اخلاقی اندیشمندان مسلمان نیز بیشتر به عدالت فردی که همان تعادل در قواست تأکید شده تا عدالت اجتماعی، لکن در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر است؛ به‌گونه‌ای که در حال حاضر بسیاری از کشورها همانند آمریکا و انگلیس براساس انصاف اداره می‌شوند و به نظر می‌رسد انصاف بیشتر به عدالت اجتماعی نزدیک است تا عدالت فردی. شاید حق این است که اگر آحاد جامعه به عدالت فردی دست یابند در بسیاری از موارد، «عدالت اجتماعی» خود به خود حاصل خواهد شد، هرچند که اگر عدالت اجتماعی حاصل شود دلیل بر وجود عدالت فردی نخواهد بود و صحیح‌تر آن است که هم به عدالت فردی و هم به عدالت اجتماعی توجه شود. درهرحال، اسلام، عدالت اجتماعی و دادن حق به حق‌دار را قبول دارد و تساوی را در موارد زیادی عین ظلم می‌داند. اسلام تساوی ریاضی‌وار میان کافر و مسلمان، کودک و بالغ و عالم وجاهل را قبول ندارد[۲۵].

قلمرو عدل

اصل عدالت یک اصل عقلایی و فرادینی است که در تمام ادیان الهی به آن تأکید شده و بر کل حیات آدمی و تمام افعال او سریان دارد. عدالت امری انسانی است و منظور از انسانی بودن، به این معناست که عدالت ارزش ذاتی دارد و شمول‌پذیر است. در قالب و قلمرو خاصی قرار نمی‌گیرد و به این معنا نیست که به دین و مذهب خاصی محدود شود، بی‌عدالتی بد است برای هرکس باشد، هر چند او مجرم باشد، مجرم در محدودۀ جرمش مجرم است، اما دلیل بر این نمی‌شود که به او ظلم شود، یا بیشتر از جرم او مجازات شود، یا چون مجرم است بشود با او هر کاری کرد، تهمت زد، شکنجه کرد، یا وقتی که او اسیر شده، بدرفتاری کرد، به همین دلیل هم فرادینی است. ارزش ذاتی داشتن، این است که نفس کار، در ذات خودش زیبا یا زشت است و تابع جعل و قرارداد مذهب و عقیده خاصی نیست. به عبارت دیگر زیبایی عدالت در حق خدا و یا بندگانش به این معناست که اگر او هم نمی‌گفت زیبا بود. درباره ظلم هم، زشت بودن آن را اگر خداوند می‌گفت یا نمی‌گفت درک آن برای انسان ممکن بود. چنانکه استبداد و اجبار کردن دیگران زشت است و رعایت حق انتخاب دیگران، به ذات خود خوب و قابل احترام است. اما این پرسش مطرح است، پس اگر چنین است چرا ادیان و پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام (ص) بر اصل عدالت تأکید کرده و تحقق و اقامۀ آن را بارها خواستار شده‌اند: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۲۶]؟ در پاسخ به این پرسش باید یادآوری شود که این نکته به دلیل اهمیت و خطرزایی آن از سوی انسان‌هاست. دین چنان برای عدالت ارزش قائل است که به جز عقل لازم دارد که به آن جنبه قداست و معنویت بدهد و برای تحقق آن پاداش اخروی تعیین کند[۲۷].

عدالت، شیواترین و دلکش‌ترین لفظی است که تاکنون گوش بشریت آنها را شنیده است و برای انسان متعهد و با احساس، چیزی گواراتر از اجرای عدالت و برقراری آزادی‌های انسانی نیست. یکی از مفاهیمی که از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده مفهوم "عدالت و ظلم" است. در اینکه همه انسان‌ها برای عدالت، جایگاه ویژه و ارزش والایی قائل‌اند، شکی نیست و تنها سوفسطائیان، در این زمینه شبهه‌ای القا کرده، کلیت آن را نپذیرفته‌اند[۲۸]. عدالت و ظلم از مفاهیمی هستند که اندیشمندان مسلمان و غربی از زوایای مختلف و از جنبه‌های گوناگون درباره آن بررسی و تحقیق کرده‌اند. عدل در وسیع‌ترین مفهوم، شامل "حقوق خدا بر انسان"، "حقوق انسان بر انسان"، "حق انسان بر خودش" و حتی "حق اعضا و جوارح انسان بر او" هم می‌شود؛ یعنی در این صورت، مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزش‌های مثبت است[۲۹]. همچنان که نقطه مقابل آن ظلم به معنی کار بی‌جا و تعدی کردن از حد وسط است و به این معنای جامع، همه رذایل و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است و این ظلم به معنی اعم است. ظلم به معنی اخص این است که ضرر و اذیت رسانیدن، به غیر از کشتن و یا زدن و یا دشنام و فحش دادن یا غیبت کردن یا مال را به غیر حق تصرف کردن و گرفتن یا غیر اینها از کردار یا گفتاری که باعث اذیت غیر باشد[۳۰].[۳۱]

عدالت هم از صفات خداوند است، هم در شاهد و قاضی و امام، شرط است، هم در پیشوا و رهبر باید باشد، تا بتواند قسط و عدالت را در جامعه تحقّق بخشد[۳۲].[۳۳] امام علی (ع) عدالت‌خواهی را از هر کار نیک و هر تلاش در راه خدا، برتر و والاتر می‌داند. بی‌گمان اگر کسی چنین به عدالت و عدالت‌خواهی بنگرد، بیشترین تلاش را در راه عدالت و تحقق همه‌جانبۀ آن خواهد کرد. امام عدالت را بنیاد اصلی زندگی آدمیان می‌دید که بدون آن همه چیز بی‌بنیاد است. در آموزه‌های آن حضرت آمده است عدالت، محکم‌ترین بنیاد و مایه سلامت و بهروزی مردمان است. نزد امام، عدالت به‌مثابه زندگی است و برپادارنده مردمان. خدای پاک از هر کاستی، عدالت را برپادارنده مردمان، مایه دوری آنان از ستم‌ها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داده است. عدالت نزد امام علی (ع) جایگاه والایی دارد. گویا امام بر هیچ چیز مانند عدالت ایستادگی نشان نداده و بر هیچ امری چون آن اصرار نورزیده است[۳۴].

عدل یا عدالت از مهم‌ترین ویژگی‌های حکومت علوی بود. عدالت در اندیشۀ سیاسی اسلام و شیوۀ حکومت، جایگاه مهمّی دارد و قلمرو آن در حکومت، قضاوت، بیت‌المال و... گسترده است و نام علی (ع) هم در تاریخ، قرین با عدالت است. گستره عدالت، چنان است که همه‌کس و همه‌چیز را دربر می‌گیرد و آباد می‌سازد. رعایت عدالت، در جامعه تعادل و امید و خلاقیّت می‌آفریند و ریشۀ فساد را قطع می‌کند. خداوند به عدالت فرمان داده است. آن حضرت هم به فرمان خدا، مجری قاطع عدل در جامعه بود و قضات و ولات را به عدل دستور می‌داد و مردم را به گردن نهادن به عدالت فرامی‌خواند و عدالت را میزان و ترازوی الهی در میان مردم می‌دانست[۳۵]. حضرت، عدالت را در رأس دینداری و ایمان و نیکی دانسته، می‌فرماید: «عدل رأس ایمان و گردآورنده نیکی‌ها‌ و بالاترین مرتبه از مراتب ایمان است»[۳۶] و نقطه مقابل آن، استبداد، حق‌کشی، تبعیض و خودکامگی و تن ندادن به انصاف و حق است که ریشه در غرور و خودپسندی و تکبّر دارد و حکایت از سلطۀ نفسانیات بر انسان می‌کند. در کلمات امیر المؤمنین (ع)، تعابیر و توصیف‌های گوناگون و فراوان و نغزی دربارۀ عدالت است، از جمله اینکه آن را مایۀ آبادانی کشور می‌داند: «سرزمین‌ها به چیزی همچون عدالت، آباد نمی‌گردد»[۳۷] این حقیقت ناب از کلام پیامبر (ص) باقی است که حکومت با کفر می‌ماند، ولی با ستم، برجا نمی‌ماند[۳۸].[۳۹] از این مفاهیم دریافت می‌شود که رشد و سامان جامعه، سلامت روابط و مناسبات آن در حوزه‌های گوناگون، پیشرفت و تعالی فردی و اجتماعی و... همه در گرو عدالت است. حتی دین و دین‌داری، منهای عدالت و عدالت‌ورزی، راه به جایی نمی‌برد. امیرالمؤمنین (ع) بر اساس آموزه‌های قرآنی و نبوی، عدالت را تراز حیات، ملاک سلامت و معیار تعالی انسانیت و مدنیت دیده و درباره آن سخن گفته و برای تحقق آن تلاش کرده است. در فرمان به مالک اشتر نیز فرموده: «من از رسول خدا (ص) بارها شنیدم که می‌فرمود: جامعه‌ای که در آن بدون ترس و لکنت (درماندگی در گفتار)، حق ناتوان از نیرومند گرفته نشود، هرگز جامعه‌ای پاک و ارزشمند نخواهد شد»[۴۰]. با چنین نگرشی حیات همه امور وابسته به عدالت است. جامعه بدون عدالت، جامعه‌ای مرده و سرزمین بی‌عدالت، سرزمینی خشک و کشتزاری بی‌حاصل است[۴۱].

عدالت در اندیشه دانشمندان

یکی از مفاهیمی که از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده است، مفهوم "عدالت و ظلم" است. در اینکه همه انسان‌ها برای عدالت، جایگاه ویژه و ارزش والایی قائل‌اند، شکی نیست و تنها سوفسطائیان، در این زمینه شبهه‌ای القا کرده، کلیت آن را نپذیرفته‌اند[۴۲]. ارسطو عدالت را سه قسم دانسته است:

  1. نخستین وظیفه مردم نسبت به خداوند و آنچه بین آنها و خالق آنهاست که واهب الخیرات و منشأ فیوضات است و عدالت اقتضاء می‌کند هر فردی به قدر طاقت و وسع بین خود و مولای خود با آنچه وظیفه بندگی است، عمل نماید.
  2. حقوقی که بعضی افراد نسبت به یکدیگر دارند که بایستی مراعات گردد.
  3. حقوقی که بایستی نسبت به پدران و گذشتگان مراعات کرد[۴۳].

ملا احمد نراقی میان عدالت فردی و شخصی تفاوت قائل شده است. وی در یک تقسیم‌بندی این دو نوع عدالت را از هم متمایز می‌سازد که عبارتند از: عدالت به معنای اخص و عدالت به معنای اعم. عدالت به معنای اعم شرکت در طریقه میانه و حد وسط است، اما عدالت به معنای اخص، بازداشتن خود از ستم به مردم و دفع ظلم از دیگران در حد امکان و نگه‌داشتن هرکسی بر حق شایسته اوست. در اینجا میان عدالت شخصی و عدالت فردی تفکیک شده است. در نوع اول شخص به دنبال برقراری عدالت میان قوای موجود در خود است، اما در عدالت فردی و انواع بالاتر آن، یعنی عدالت گروهی و اجتماعی، شخص سعی می‌کند تا این عدالت را در مورد دیگران نیز به کار ببندد. این مسئله یکی از مفروضات اغلب دانشمندان و علمای اسلامی است که عدالت شخصی را بر عدالت اجتماعی اولویت می‌دهند و بر این اعتقادند که عدالت، زمانی در جامعه تحقق می‌یابد که نخست در وجود اشخاص، به ویژه شخص حاکم تحقق یابد[۴۴]. نظریه عدالت یکی از مهم‌ترین مباحث در فلسفه اخلاق و سیاست است. دانشمندان بر این عقیده‌اند که هر فرد لازم است در معاشرت خود با دیگران دارای این فضیلت باشد و نهادهای اجتماعی نیز در ارتباط خود نیازمند این فضیلت‌اند. بنابراین، عدالت فضیلتی فردی و اجتماعی است[۴۵].

عدالت از مباحث و اصول بسیار مهم در شریعت مقدس اسلام است و گستره آن از آفرینش زمین و آسمان و دیگر پدیده‌ها گرفته تا رابطه خدا و مردم، مردم با خدا و مردم با مردم را دربرمی‌گیرد. دو نوع نخست به عنوان عدل تکوینی و تشریعی از اصول عقاید اسلامی است و نوع سوم عدالت فردی نام گرفته و بخش چهارم که "عدالت اجتماعی" است[۴۶].

عدل در نهج البلاغه

امام علی (ع) در نهج البلاغه فراوان از عدالت و مشتقات آن سخن به‌میان آورده است. در نگاه امام هیچ چیز چون عدالت و عدالت‌خواهی قدر و قیمت ندارد و در جایگاه و اهمیت با آن برابری نمی‌کند، چنان‌که فرمود: «همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منکر، چون آب دهانی است در برابر دریایی پرموج و پهناور. همانا امر به معروف و نهی از منکر نه اجلی را نزدیک کنند و نه از مقدار روزی بکاهند. برتر از همه اینها سخن عدالت (خواهانه) است که پیش روی حاکمی ستمگر گویند»[۴۷]. ایشان بر اساس آموزه‌های قرآنی و نبوی، عدالت را تراز حیات، ملاک سلامت و معیار تعالی انسانیت و مدنیت دیده و درباره آن سخن گفته و برای تحقق آن تلاش کرده است. در فرمان به مالک اشتر نیز فرموده: «من از رسول خدا (ص) بارها شنیدم که می‌فرمود: «جامعه‌ای که در آن بدون ترس و لکنت (درماندگی در گفتار)، حق ناتوان از نیرومند گرفته نشود، هرگز جامعه‌ای پاک و ارزشمند نخواهد شد»[۴۸]. با چنین نگرشی حیات همه امور وابسته به عدالت است. جامعه بدون عدالت، جامعه‌ای مرده و سرزمین بی‌عدالت، سرزمینی خشک و کشتزاری بی‌حاصل است[۴۹]. در اندیشه امام علی (ع) عدالت تدبیرکننده‌ای عمومی و فراگیر است که همه‌چیز را زیر پوشش خود به سامان می‌آورد و در سایه آن همگان به درستی بهره‌مند می‌شوند و به حقوق شایسته خویش می‌رسند. به بیان امام (ع) عدالت تدبیر کننده‌ای فراگیر است[۵۰]. در پرتو عدالتِ فراگیر، همه مردمان از سامانِ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و فرهنگی برخوردار می‌شوند و برکت‌های فراگیر و کار شهروندان اصلاح خواهد شد. گسترۀ عدالت، چنان است که همه‌کس و همه‌چیز را دربر می‌گیرد و آباد می‌سازد. به بیان امام علی (ع): «با هیچ چیز چون عدالت، شهرها آباد نشده‌اند»[۵۱].

امام علی (ع) بر هیچ چیز چون عدالت ایستادگی نشان نداد و بر هیچ امری چون آن اصرار نورزید، به‌گونه‌ای که درباره هر کوتاهی نسبت به عدالت سخت برمی‌آشفت و هیچ‌چیز چون ستم و بیداد بر مردمان او را آزرده خاطر نمی‌ساخت و به ‌واکنش وانمی‌داشت. امام (ع) برای حفظ دین و ایمان و مسلمانی و جلوگیری از تشتت و تفرقه و جدایی، به مدارا و همراهی با کسانی که پس از پیامبر (ص) بر سر کار آمدند روی آورد، اما زمانی که بر مسند زمام‌داری نشست و این امکان را یافت که ستم را پایان دهد و عدالتِ همه‌جانبه را آشکار سازد، با عوامل ستم‌ساز همراهی نکرد و در برابر قاسطین سخت ایستاد و با این سخن به صراحت آموخت که اگر آن ستمگران همه زمین را پر کرده باشند، از رویارویی با آنان و تلاش برای برپایی عدالت، بیمی در او راه نمی‌یابد و برای تحقق عدالت به تمامی می‌ایستد. به شهادت تاریخ، ایستادگی علی (ع) بر عدالت چنان بود که حاضر نشد سرپرستی معاویه را یک شب ظلمانی که چشم، چشم را نمی‌بیند، بر دو نفر از مردمان تأیید کند. امام حتی در برابر پیشنهاد برخی که سفارش می‌کردند مقداری بیشتر از بیت المال به اشراف عرب و قریش و آنان که بیم مخالفت و جدایی‌شان می‌رفت ببخشد تا اوضاع روبه‌راه شود، فرمود: «آیا مرا فرمان می‌دهید تا پیروزی بجویم به ستم کردن درباره آنان که سرپرست ایشانم؟! سوگند به خدا که به چنین چیزی نزدیک نشوم تا آنگاه که شبانه‌روزان از پی یکدیگر آیند و تا هنگامی که ستاره‌ای در آسمان به دنبال ستاره دیگر برآید! اگر دارای از آنِ خود من بود، همگان را برابر می‌داشتم [که چنین تقسیم سزاست] تا چه رسد که دارایی از آن خودشان دارایی خدایی است». علی (ع) هرجا که بر سر دو راهی حفظ حکومت و پاس‌داشتِ عدالت قرار می‌گرفت و میان آن دو می‌بایست یکی را برمی‌گزید، هرگز در پاس‌داشتِ عدالت تردید روا نداشت و به قیمت از بین رفتن عدالت، حکومت خویش پابرجا نخواست و با زیر پا گذاشتن ملازمات عدالت (آزادی، اخلاق، حقوق و قانون) راه پیشبرد کاری را هموار نساخت. امام علی (ع) در پاس‌داشت عدالت و ایستادگی بر آن چنان استوار بود که حاضر نبود در ازای همه عالم، ذره‌ای بی‌عدالتی کند و از ملازمات عدالت دور شود، چنان‌که فرمود: «به خدا، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان‌هاست به من بدهند، برای من اینکه در حق مورچه‌ای خدا را نافرمانی کنم و پوست جُوی را از دهانش بربایم، چنین نخواهم کرد»[۵۲].

عدالت مقوله‌ای جدا از دیگر مقولات نیست، بلکه در مفهوم و مصداق و اجرا و تحقق، به مقولاتی پیوند دارد؛ پیوندی که در هم تنیده که بدون لحاظ و پاس‌داشت آنها، معنا نمی‌یابد. ملازمات اساسی عدالت و ضروریات آن چهار مقوله است: آزادی، اخلاق، حقوق و قانون. این چهار ملازمۀ عدالت در همه وجوه در هر حرکت و اقدام و برنامه عدالت‌خواهانه، شرط معنا یافتنِ درستِ آن هستند. عدالت فارغ از هر یک از این چهار مقوله، بی‌عدالتی است، زیرا به‌راحتی تحت عنوان عدالت، آزادی‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تحدید می‌شود و به نام عدالت به حریم انسان و انسانیت تجاوز صورت می‌گیرد و مرزهای اخلاق و قانون دریده می‌شود. آنچه در اندیشه و سیره امام علی (ع) به وضوح دیده می‌شود این است که آن حضرت هرگز در پی تحقق عدالت، اموری همچون آزادی، اخلاق، حقوق و قانون را زیر پا نگذاشته، بلکه برای اجرای عدالت، آنها را به تمام معنا پاس داشته است[۵۳].[۵۴]

امام علی (ع) درباره مفهوم عدالت، به طور مستقیم و غیرمستقیم، سخنانی دارد مانند:

  1. قرار دادن و قرار یافتن هر چیز در جای خود: این مفهوم از عدالت بدین‌معناست که هر چیز و هر کس، در هر حوزه و جایگاهی، آنجا قرار گیرد که بایسته و شایسته آن است، چنان‌که امام علی (ع) در این‌باره فرمود: عدالت کارها را بدان‌جا می‌نهد که باید[۵۵]. این مفهوم در تمام سخنان و عملکرد عدالت‌خواهانه امیرمؤمنان علی (ع) لحاظ شده است. تلاش امام (ع) در حکومت خود بر این بوده است که همه چیز در جای خود قرار گیرد[۵۶].
  2. انصاف و داد: واژه «انصاف» به معنای چیزی را نصف کردن یا به نیمه رساندن است. «انصاف» در روابط و مناسبات اجتماعی و امور سیاسی و اداری به مفهوم نصف کردن سود و زیان میان خود و دیگران و پاس داشتن «داد» و حفظ حقوق دیگران همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوری حقوق طرفین را یکسان و برابر رعایت کردن است. از این‌رو هر کس حقوق دیگران را رعایت می‌کند و آن را چون حقوق خود می‌داند. هم‌چنین به معنای دادخواهی و گرفتن حق و دادن آن است. در آموزه‌های علی (ع) آمده است: «عدالت یعنی انصاف»[۵۷].
  3. مساوات: عدالت در آنجا که سخن از حقوق عمومی و قرار گرفتن در برابر قانون و بهره‌مندی از فرصت‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باشد، به مفهوم مساوات و برابری است و آنجا که سخن از حقوق شخصی و مراتب و ملاحظه توانمندی‌های گوناگون باشد، به مفهوم تفاوت و تناسب حق‌هاست. امام (ع) فرمود: «پس باید کار مردم در آنچه حق است، نزد تو یکسان باشد، که ستم را با عدل عوض ندهند»[۵۸].
  4. رعایت حقوق و رساندن هر ذی‌حقی به حقش: از مفاهیم اساسی و کلیدی عدالت، رعایت حقوق و به‌جا آوردن آن است و اینکه حق هر ذی حقی به تناسب میزان آن، هرچه باشد، ادا شود. امام علی (ع) فرموده است: «پس چون مردمان حق زمام‌دار را بگزارند و زمام‌دار حق مردمان را به‌جای آرد، حق در آن جامعه عزت یابد»[۵۹].
  5. اعتدال و میانه‌روی: عدالت به مفهوم اعتدال و میانه‌روی در آموزه‌های امام علی (ع) و در روابط و مناسبات شخصی، اجتماعی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی مورد توجه و تأکید قرار گرفته، چنان‌که در سخنان آن حضرت آمده است: «بر تو باد به میانه‌روی در کارها، زیرا هر که از میانه‌روی روی برگرداند، ستم کند و هر که بدان پای‌بند شود، به عدالت رفتار کند»[۶۰].[۶۱]

بنابر آنچه گذشت می‌توان گفت: عدالت یعنی مساوات، انصاف، میانه‌روی، رعایت حد اعتدال و در هر امری حد وسط آن را عدالت گویند، و عادل کسی است که نسبت به مردم از روی انصاف عمل کند، و با نفس خود نیز انصاف کند[۶۲].

عدل در صحیفه سجادیه

امام سجاد (ع) توفیق گسترش عدل در عرصه‌های مختلف را از خداوند مسئلت می‌کنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن ظلم و جور به دست فرزندشان، حضرت مهدی (ع) کاملاً نابود شود بیان می‌نماید. ایشان در جای جای صحیفه سجادیه به موضوع عدل پرداخته است که به چند نمونه از آنها اشاره می‎‌شود:

  1. «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانه‌روی بهره‌مند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درست‌کاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزی‌ام فرما»[۶۳].
  2. «و آن (قرآن) را نوری قرار داده‌ای که ما با پیروی از آن از تاریکی‌های گمراهی و نادانی راه می‌یابیم، و شفا و بهبودی برای کسی که فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانه‌اش از حق و درستی برنمی‌گردد؛ و نور هدایت و راهنمایی که حجت و دلیل آن از گواهان خاموش نمی‌شود و نشانه رهایی (از بدبختی‌ها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمی‌گردد؛ و به هر که خود را به دست‌آویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهی‌ها بر او دست نیابد»[۶۴].
  3. ایشان علت عدالت خداوند را قدرت بی‌انتهای خدا ذکر می‌داند و می‌فرمایند: «و به فراهم شدن اسباب کار و راهنمایی‌ات به راه حق کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاری‌ام کن؛ و بی‌آنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار»[۶۵].[۶۶]
  4. «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به زینت صالحین و شایستگان (انجام حقوق خدا و مردم) آراسته فرما؛ و زیور پرهیزکاران (عمل به واجبات و ترک محرمات) را به من بپوشان، با (توفیق برای) گستردن عدل و داد (تا از افراط و تفریط در حق دوری گزینم) و فرو نشاندن خشم و خاموش کردن آتش دشمنی (اختلاف بین مردم) و گردآوردن پراکندگان (دل‌های از هم رنجیده) و اصلاح فساد بین مردم؛ و فاش کردن خیر و نیکی؛ و پنهان نمودن عیب و زشتی و نرم‌خویی و فروتنی و نیکوروشی؛ و سنگینی؛ و خوش‌خویی (با مردم) و پیشی گرفتن نیکی؛ و برگزیدن احسان بی‌آنکه جزای احسانی باشد؛ و سرزنش نکردن و همراهی نکردن به غیر مستحق و گفتن حق اگرچه سخت (یا اندک) باشد؛ و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم اگرچه بسیار باشد؛ و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد و آنچه را بیان شد برای من به وسیله هموارگی طاعت و فرمانبری؛ و همیشه بودن با جماعت و واگذاشتن بدعت‌گزاران و آنکه رأی و اندیشه اختراع شده به کار برد، کامل گردان»[۶۷]. [۶۸]
  5. «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانه‌روی بهره‌مند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درست‌کاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزی‌ام فرما»[۶۹] امام (ع) در این عبارت از واژه «اقتصاد» استفاده نموده، و یکی از واژه‌های نزدیک به عدل در صحیفه همین واژه است[۷۰].
  6. «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا در پناه رحمت خود حفظ فرما تا ستم‌دیده نشوم، زیرا تو بر دفع ستم از من توانایی، و نه من (به دیگری) ستم نمایم، زیرا تو می‌توانی مرا (از ستم نمودن) باز داری؛ و هرگز گمراه نشوم، زیرا راهنمایی من برای تو آسان است؛ و بی‌چیز و نیازمند نگردم که گشایش (زندگی) من از توست؛ و(در بین مردم) سرکشی ننمایم که توانگری من از توست»[۷۱] از این عبارت می‌توان استنباط کرد که ظالم یا مظلوم بودن در فرهنگ اسلامی مذموم است. به‌گونه‌ای که مسلمان حق ندارد بر دشمن خود ظلم کند[۷۲].

عدالت در اخلاق

عدالت در اخلاق به معنای ملکۀ نفسانی است که نتیجۀ تهذیب نفس و پاکسازی و ایجاد تعادل بین قوای عقل و شهوت و غضب است. به بیان دیگر عدالت انقیاد و فرمانبرداری عقل عملی در برابر خرد و عقل نظری است[۷۳].[۷۴] هر نیرو در مقام و مرتبۀ خود حفظ شود، مقامی که سازمان آفرینش به او داده، از او گرفته نشود و بیش از آن هم به او داده نشود؛ بنابراین، منظور از برقراری عدالت، تعطیلی قوا نیست. عقل که در مقام رهبر است بر کرسی هدایت و رهبری بنشیند و غضب و شهوت و وهم از او پیروی کنند؛ بنابراین عدالت مراعات استحقاق است. همانطور که برقراری عدالت در بیرون از وجود آدمی یعنی جامعه با موانعی روبه رو می‌شود و افراد و گروه‌هایی در برابر آن مقاومت می‌کنند، در درون انسان هم نیروها مقاومت می‌کنند؛ چون عدالت، آنها را محدود می‌کند و از رسیدن به لذایذ بی‌مرز بازشان می‌دارد[۷۵].

با بررسی کتب اخلاقی اندیشمندان مسلمان این نکته به دست می‌آید که آنها بیشتر به عدالت فردی که همان تعادل در قواست نظر داشتند تا عدالت اجتماعی. ولی در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر است؛ به‌گونه‌ای که در حال حاضر بسیاری از کشورها همانند آمریکا و انگلیس براساس انصاف اداره می‌شوند و به نظر می‌رسد که انصاف بیشتر به عدالت اجتماعی نزدیک است تا عدالت فردی. شاید حق این است که اگر آحاد جامعه به عدالت فردی دست یابند در بسیاری از موارد، "عدالت اجتماعی" خود به خود حاصل خواهد شد، هرچند که اگر "عدالت اجتماعی" حاصل شود دلیل بر وجود عدالت فردی نخواهد بود و صحیح‌تر آن است که هم به عدالت فردی و هم به عدالت اجتماعی توجه شود[۷۶].

منابع

پانویس

  1. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
  2. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.
  3. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  4. حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  5. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  6. فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ – ۳۱۸.
  7. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۰.
  8. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶.
  9. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۵۲.
  10. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  11. «و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.
  12. «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.
  13. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  14. «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛» سوره حجر، آیه ۳۰.
  15. شیخ محمود شبستری، گلشن راز.
  16. شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۱۰۲.
  17. ﴿وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ «و به جای خداوند چیزی را (به پرستش) مخوان که نه تو را سودی می‌رساند و نه زیانی، اگر چنین کنی آنگاه بی‌گمان از ستمگرانی» سوره یونس، آیه ۱۰۶.
  18. ﴿فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِنْ شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ «پس اگر دانسته شود که آن دو گواه خیانت کرده‌اند، دو تن دیگر از میان همان کسانی که آن دو شاهد سزاوارتر در حق آنان خیانت کردند، جای آن دو را می‌گیرند و به خداوند سوگند می‌خورند که: گواهی ما درست‌تر از گواهی آن دو تن است و ما (از راستی) تجاوز نکرده‌ایم که اگر کنیم بی‌گمان از ستمکاران خواهیم بود» سوره مائده، آیه ۱۰۷.
  19. ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵؛ ﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ «و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد» سوره اعراف، آیه ۱۹.
  20. ﴿وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.
  21. «بی‌گمان مردم آن ستمگرند» سوره عنکبوت، آیه ۳۱.
  22. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۴۸-۵۲.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱.
  24. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۴۹.
  25. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.
  26. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  27. ر. ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  28. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  29. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  30. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  31. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص ۳۴۹ و ۳۵۰.
  32. نراقی «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  33. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  34. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.
  35. «إِنَّ الْعَدْلَ مِیزَانُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ الَّذِی وَضَعَهُ فِی الْخَلْقِ وَ نَصَبَهُ لِإِقَامَةِ الْحَقِّ فَلَا تُخَالِفْهُ فِی مِیزَانِهِ وَ لَا تُعَارِضْهُ فِی سُلْطَانِه»؛ غرر الحکم، ج ۲ ص ۵۰۸
  36. «الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِیمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ وَ أَعْلَی مَرَاتِبِ الْإِیمَان‏»؛ میزان الحکمه، ج ۶ ص ۸۱
  37. «مَا عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ»؛ غرر الحکم، ج ۶ ص ۶۸، مستدرک الوسائل، باب جهاد النفس، باب ۳۷ ح ۸
  38. «الْمُلْکُ یَبْقَی مَعَ الْکُفْرِ وَ لَا یَبْقَی مَعَ الظُّلْمِ»
  39. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  40. «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  41. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
  42. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  43. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  44. نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸.
  45. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۱.
  46. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  47. «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ، إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ؛ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ؛ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۱
  48. «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  49. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.
  50. «وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷
  51. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶ ـ ۵۵۷.
  52. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۷ ـ ۵۵۸.
  53. نهج البلاغه، خطبه‌های «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»؛ ۵۵؛ «وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»؛ ۹۲ و «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»؛ ۲۱۶، کلام‌های ۱۲۶، ۲۰۶ و «وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ»؛ ۲۲۴ و نامه‌های ۱؛ «و یشرع أمثلة العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»؛ ۲۵؛ «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ ۵۳ و ۵۴
  54. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۸.
  55. «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷
  56. نهج البلاغه کلام ۱۶ و خطبه‌های ۱۴۷ و ۱۷۳
  57. «الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱؛ نیز نک: کلام ۱۳۶ و نامه‌های ۵۱ و ۵۹
  58. «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۹؛ نیز نک: کلام ۱۲۶ و نامه‌های «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ»؛ ۲۷؛ «أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْه»؛ ۴۳ و «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ»؛ ۴۶
  59. «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶؛ نیز نک: کلام ۳۷ و حکمت ۱۶۶
  60. «عَلیکَ بِالْقَصدِ فِیالاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَوَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»؛ غررالحکم، ۲ / ۳۱۵
  61. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶.
  62. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
  63. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
  64. «وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لَا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای چهل و دوم:
  65. «وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ‌، وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّةِ، وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ»؛ صحیفه سجادیه، دعای ششم:
  66. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.
  67. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ‌، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کَظْمِ الغَیْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَیْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِینِ الْعَرِیکَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّیرَةِ، وَ سُکُونِ الرِّیحِ، وَ طِیبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَةِ، وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَی غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْیِ الْمُخْتَرَعِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
  68. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۶۰-۳۶۱.
  69. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
  70. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۶۱.
  71. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنَ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی‌، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی الْقَبْضِ مِنِّی، وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی، وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی، وَ لَا أَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
  72. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.
  73. تعبیر از مرحوم نراقی در «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  74. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  75. ر. ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.
  76. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.