نظام سیاسی امامت الهی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نظام سیاسی امامت الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

نظام امامت از نگاه شیعه بالاترین مدل و نمونۀ دولت اسلامی است که رهبری آن بر عهده شخص معصوم است. از‌این‌رو، موضوع امامت یکی از اساسی‌ترین مباحث در فلسفۀ سیاسی شیعه به شمار می‌رود. رهبر در اندیشۀ سیاسی شیعه جایگاهی ویژه دارد که هرکسی شایستۀ احراز آن نیست. امام همۀ وظایف پیامبر، جز وحی را بر عهده دارد؛ چراکه امامت استمرار نبوت است. از‌این‌رو، امام جانشین پیامبر در وظایف و شئون سه‌گانۀ تبلیغ احکام دین، قضاوت و ادارۀ حکومت است[۱]. بنابراین امامت منصبی الهی است که خداوند آن را همانند نبوت به کسانی می‌بخشد که شرایط خاصی داشته باشند[۲]. به همین دلیل، امام افزون بر وظیفۀ زعامت سیاسی، تکلیف هدایت، تفسیر قرآن و تبیین معارف دینی را نیز بر عهده دارد. بی‌شک، چنین فرد کاملی بنابر قاعدۀ لطف از سوی خداوند نصب می‌شود. بر اساس این سخنان، نظام امامت ویژگی‌های منحصربه‌فرد و خاصی دارد که به مهم‌ترین آنها اشاره خواهیم کرد[۳].

نصب الهی

شیعه با اعتقاد به ضرورت و وجوب نصب امام، دربارۀ چگونگی آن نیز نظری خاص دارد. شیعیان بر این مسئله تأکید دارند که انتخاب جانشین پیامبر، تنها در حیطۀ اختیارات الهی است و خداوند حق انتخاب امام را حتی به پیامبر خود نیز واگذار نکرده است. نقش پیامبر در این میان، تنها انجام مأموریت و ابلاغ پیام الهی است. در منابع اسلامی، افزون بر ادلۀ عقلی، آیات و روایات بسیاری مبنی بر امامت و رهبری ائمه اطهار وجود دارد. آیۀ ۵۹ سورۀ نساء بر این امر دلالت دارد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۴]. این آیۀ نورانی اطاعت از خداوند، پیامبر و اولی‌الامر را بر مؤمنان واجب می‌کند. وجوب اطاعت از خداوند امری است که عقل و وجدان بشر، بدان شهادت می‌دهد؛ زیرا خدا آفریدگار و مالک همۀ هستی است. احکام و قوانین الهی با واسطۀ پیامبران به مردم می‌رسد و پیامبر، تنها آن‌چه را بدو وحی شده است ابلاغ می‌کند. افزون بر اطاعت از اوامر الهی، این آیه بر اطاعت از رسول خدا نیز دلالت دارد؛ یعنی پیامبر در امر ادارۀ جامعۀ اسلامی دستورهایی می‌دهد که باید از آنها اطاعت شود. دستۀ سومی که اطاعتشان واجب است، اولی‌الامرند که به باور مفسران شیعه – بر پایۀ روایات بسیاری که در این زمینه هست – مراد ائمۀ اطهارند؛ یعنی کسانی که از سوی خداوند برای زمامداران مسلمانان تعیین شده‌اند، نه کسانی که زمام جامعه را از هر راهی به دست آورند و یا با انتخاب مردم روی کار آیند[۵]. علمای شیعه با استناد به آیۀ ابتلا[۶]، امامت پس از پیامبر اسلام، بلکه از زمانی که پیامبران ظهور کردند را استفاده می‌کنند و باور دارند که امام باید معصوم باشد. پس هر کسی نمی‌تواند در مقام امامت قرار بگیرد[۷]. شهید مطهری دربارۀ مقام امامت می‌نویسد: “امامت تالی تلو نبوت و بلکه از بعضی از درجات نبوت بالاتر است؛ یعنی انبیای اولوالعزم آنهایی هستند که امام هم می‌باشند. خیلی از انبیا اصلاً امام نبوده‌اند. انبیای اولوالعزم در آخر کار به امامت رسیده‌اند”[۸]. پس چنین فردی را همچون پیامبر، بلکه به مفهوم اولویت، باید خدا انتخاب کند، نه مردم. اگر فردی در رأس حکومتی قرار گرفت که چنین ویژگی‌ای نداشت، بر پایۀ آیۀ نورانی ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۹]، مصداق حکومت ظالم و جائر خواهد بود. مقصود از عهد در این آیه همان امامت است که تعیین آن با خداست، نه با مردم، و مراد از ظالم کسی است که به نفس خود یا به دیگری ظلم کند. در واقع کسی که به دیگری ظلم کند، به خود ظلم کرده است[۱۰]. پس اولاً هرکسی حق قرار گرفتن در منصب امامت را ندارد؛ ثانیاً باید چنین فردی معصوم باشد؛ ثالثاً انتخاب چنین فردی با خداست نه با مردم و اگر کسی یا کسانی این حق را غصب کنند، به باور شیعه ظالم و جائرند. همچنین روایات بسیاری دربارۀ نصب الهی امام، نفی اختیار مسلمانان دربارۀ تعیین امام، به ویژه تصریح بر نصب الهی حضرت علی(ع) به امامت و جانشینی پیامبر اکرم(ص) در متون روایی شیعه ثبت شده است. دسته‌ای از احادیث که بر نصب الهی حضرت علی(ع) ناظرند، همچون حدیث غدیر به منابع شیعی منحصر نیست، بلکه در متون روایی اهل سنت نیز به تواتر نقل شده است[۱۱].

پذیرش مردمی

به باور شیعه، مشروعیت نظام امامت به خواست و ارادۀ مردم نیست، اما چنین نظامی هیچ‌گاه بدون خواست و ارادۀ مردم محقق نمی‌شود. تفاوت اساسی حکومت‌های استبدادی در این نکته است که نظام امامت مردمی است و بر پایۀ زور و اجبار استوار نیست. هرچه مردم از اخلاق و معارف دینی بهره‌مندی بیشتری داشته باشند و احکام الهی را بهتر به کار بندند و از هم‌بستگی و الفت الهی بیشتری برخوردار باشند، حکومت اسلامی استوراتر و در نیل به اهدافش موفق‌تر خواهد بود[۱۲]. در چنین نظامی انسان آفریدۀ خداست و به سوی او باز خواهد گشت و زندگی او در سرای دیگر به چگونگی زندگی وی در دنیا بستگی کامل خواهد داشت. چنین انسانی برای اینکه زندگی سعادتمندی داشته باشد، باید قوانینی را که خداوند برای بشر نازل فرموده در زندگی فردی و اجتماعی خود به کار بندد. البته در نظام امامت برای اینکه نظام از هرگونه آسیبی در امان باشد، چنین نیست که تنها مشمول قانون باشند، بلکه مردم به منزلۀ ناظر بر اعمال حکومت می‌توانند ایفای نقش کنند. اسلام مردم را ناظر حسن اجرای قانون دینی و الهی قرار داده و امربه معروف و نهی از منکر را بر همه واجب کرده است. حتی عده‌ای از فقیهان امامیه مانند مرحوم محقق حلی آن را بر همگان واجب عینی دانسته‌اند؛ به گونه‌ای که هنگام قیام برخی برای انجام این واجب، موضوع وجوب از دیگران سلب نمی‌شود[۱۳]. البته میان فقها مشهور است که امر به معروف و نهی از منکر “واجب کفایی” است[۱۴]. بدین ترتیب وظیفۀ مردم در نظام امامت، اطاعت از امام و به‌کارگیری قوانینی است که ایشان به مردم ابلاغ می‌کند. چنین امامی را خداوند بر می‌گزیند و مردم در تعیین او هیچ‌گونه دخالتی ندارند. تنها نقش مردم، نظارت بر عملکرد امام خواهد بود[۱۵].

صفات و شرایط حاکم در نظام امامت

بحث دربارۀ شرایط حاکم اسلامی امری است که اندیشمندان علم سیاست از دیرباز بدان توجه داشته‌اند. در اندیشۀ سیاسی غرب باستان نیز شرایطی برای حاکمان در نظر گرفته می‌شد؛ گرچه در عصر مدرنیته و نظام دموکراسی غرب جدید بدان کمتر توجه شده است. در حکومت اسلامی به تناسب اهداف و وظایف مهمی که بر عهدۀ حاکم اسلامی قرار دارد، شرایط رهبر بیشتر اهمیت پیدا می‌کند. از آنجا که نظام سیاسی اسلام اهدافی فراتر از تأمین منافع و لذات دنیوی جامعه دارد و بر تأمین مصالح اخروی و تثبیت ارزش‌های دینی و الهی می‌کوشد، شرایط مجریان قانون در نظام اسلامی جایگاهی ویژه دارد. دربارۀ صفات و ویژگی‌های حاکم مشروع اسلامی و نایب معصوم، فقها سخن بسیار گفته‌اند و صفاتی را برای وی برشمرده‌اند. در اینجا نخست شرایط حاکم را هنگام حضور امام معصوم به طور خلاصه بررسی می‌کنیم و سپس به این مبحث در عصر غیبت خواهیم پرداخت[۱۶].

ویژگی‌های حاکم در عصر حضور

شیعه بر این باور است که امام و پیشوای امت اسلامی پس از پیامبر اکرم(ص) باید از خطا و گناه معصوم باشد، و به دو دسته دلایل عقلی و نقلی استناد کرده است. محقق طوسی چنین استدلال کرده که عصمت نداشتن امام گمراهی مردم را در پی خواهد داشت: يجب أن يكون الإمام معصوماً لئلّا يضلّ الخلق[۱۷]؛ “امام باید معصوم باشد تا موجب گمراهی مردم نگردد”. البته دلایل عقلی دیگری نیز در این‌باره وجود دارد که در جای خود به تعمق و بررسی نیازمند است. شهید مطهری می‌فرماید: از آنجا که شیعه اعتقاد دارد امام در مقام نبوت است و همه شئون پیامبر را به استثنای وحی داراست، یعنی “حافظ و نگهبان شریعت و مرجع مردم برای شناساندن اسلام است”[۱۸]، پس باید معصوم نیز باشد.

آیت الله جوادی آملی در تقریر دلیل عقلی عصمت می‌نویسد: تنها کسی که بالاصاله حق ولایت و سرپرستی انسان و جامعۀ بشری را دارد، خالق انسان و جهان است، و از میان انسان‌ها، آن کس می‌تواند جانشین باشد و از سوی او بر مردم حکومت کند که در مقام علم و عمل عصمت داشته باشد؛ یعنی هیچ خطا و لغزشی از او در علم و عملش رخ ندهد، و در این صورت، علم و عملش مطابق و تابع علم و عمل خداوند خواهد بود[۱۹]. متکلمان و مفسران امامیه نیز با استناد به برخی آیات از جمله آیۀ نورانی ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۰][۲۱]، بر عصمت امام استدلال کرده‌اند[۲۲]؛ بدین ترتیب که خداوند فرموده است: عهد او، یعنی امامت، نصیب ستمگران نمی‌شود. کسی که گناه مرتکب شود - خواه آشکارا یا پنهان - ظلم کرده است؛ زیرا چنین فرد گناهکاری حدود الهی را نقض کرده و به نص آیۀ قرآن، کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۳]. فاضل مقداد استدلال یادشده را چنین تقریر کرده است: غیرمعصوم ظالم است. ظالم شایستۀ امامت نیست؛ پس غیرمعصوم شایسته امامت نیست. مراد از ظلم که در صغرای استدلال قرار دارد، یعنی چیزی در غیر جایگاه مناسب خود نهاده شود، و غیرمعصوم چنین می‌کند. در کبرای استدلال خداوند فرموده است: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و مقصود از “عهد”، امامت است؛ زیرا پیش از این آیه، جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۲۴] آمده است[۲۵]. پس قرینۀ سیاق گویای این است که مقصود از عهد، امامت است؛ زیرا خداوند مقام امامت را به ابراهیم عطا کرد؛ آن‌گاه ابراهیم آن را برای فرزندان خود درخواست کرد و خداوند در پاسخ فرمود: “عهد من به ظالمان نمی‌رسد”. اگر مقصود از عهد در جملۀ یادشده امامت نباشد، پاسخ با پرسش‌ها هم‌آهنگ نخواهد بود. افزون بر این، اگر عهد را بر معنای عام آن حمل کنیم باز هم شامل امامت خواهد شد، و مفاد آیه این است که عهد الهی - خواه نبوت باشد یا امامت - نصیب ظالمان نمی‌شود[۲۶]. بر فرض اثبات عصمت امام، لوازمی چون علم و ولایت بر آن مترتب می‌شود که گویای مدل خاص حکومتی است و هر کسی سزاوار تصدی آن نخواهد بود، بلکه با وجود آنها حکومت در جوهر وجودی دارندگان ملکۀ عصمت متعین خواهد شد و هیچ‌کس جز آنها حق اعمال حاکمیت نخواهد داشت.

یکی از لوازم عصمت امام، قلمرو و چگونگی دریافت علم اوست که به لحاظ پیشینه، از همان روزهای نخستین پس از رحلت رسول خدا(ص) و غصب خلافت مطرح شد. از نگاه شیعه، امام افزون بر رهبری سیاسی و نظامی، حافظ شریعت پیامبر و مفسر احکام دین و کاشف اسرار آن برای مردم نیز هست. بنابراین شایسته است که علم کافی را در این زمینه داشته باشد. البته این علوم در اختیار دیگر افراد بشر نیست، بلکه علومی متفاوت است و امام به سبب دارا بودن مقام امامت از آن بهره‌مند است. این علم را علم لدنی می‌خوانند. علامه طباطبایی دربارۀ علم لدنی امام می‌نویسد: “علمی است که اسباب عادی مثل حس و تفکر در آن نقشی ندارند تا اکتسابی باشد و دلیل آن هم تعبیر ﴿مِنْ لَدُنَّا است، بلکه علمی موهبتی و غیر اکتسابی است که مخصوص اولیای الهی است”[۲۷]. غزالی علم لدنی را همان علم الهی دانسته است. وی معتقد است که الهام مرتبه‌ای پایین‌تر از وحی است. وحی به انبیا اختصاص دارد و علم حاصل از آن را علم نبوی گویند. الهام نیز به اولیا اختصاص دارد و علم حاصل از آن را علم لدنی گویند. غزالی می‌گوید: “علم لدنی آن است که در حصول آن، واسطه‌ای بین نفس و باری‌تعالی وجود ندارد. همانند نوری که از چراغ غیب بر قلب صاف می‌تابد”[۲۸]. شیخ محمد رضا مظفر نیز دربارۀ چگونگی دریافت علم امام می‌نویسد: “اما علم او، پس او به دست می‌آورد دانش‌ها و احکام الهی و دیگر معلومات را از طریق پیامبر(ص) یا امام قبل از خود، و هرگاه با چیز جدید مواجه شود، ناگزیر علم آن را از طریق الهام به وسیله قوۀ حدسیه‌ای که خداوند در او به ودیعت نهاده کسب می‌کند و نیازمند برهان‌های عقلی یا آموزش معلمان نیست”[۲۹]. پس امام که جانشین رسول خدا(ص) در همه شئون است باید از علمی خاص برخوردار باشد که متکلمان و مفسران شیعه دربارۀ چگونگی کسب آن و کمّ و کیفش و همچنین قلمرو علم امام به طور مفصل بحث کرده‌اند که خود جای بررسی دارد[۳۰][۳۱].

از لوازم انکارناپذیر عصمت و علم الهی امام، حق اعمال ولایت به معنای سرپرستی جامعه است. چنان‌که گذشت، به اعتقاد شیعه امام فردی کامل، مرتبط با عالم غیب، خطاناپذیر و دارای علم لدنی است. در چنین فرضی امام بر دیگر مردم که از چنین مواهبی برخوردار نیستند، برتری دارد و خداوند نقصان مردم را با کمال دیگری جبران کرده است.

ناگفته نماند که ولایت امام بر مردم به اعتبار و جعل نیازمند است؛ زیرا اصل اولی ولایت نداشتن افراد بشر بر یکدیگر است. این جعل و اعتبار نه از سوی مردم، بلکه از جانب خداوند یا کسانی که خود دارای منصب ولایت‌اند صورت می‌گیرد؛ زیرا افرادی که در بسیاری از امور عاجز و ناتوان‌اند، نمی‌توانند چنین امامی را انتخاب کنند[۳۲]. در هندسۀ معرفت سیاسی شیعه، کسی حق ولایت و سرپرستی مردم را خواهد داشت که از نظر داشتن کمالات خاص و مواهب الهی در علم، عمل و عصمت، از دیگران برتر باشد و از سوی خداوند نیز که خالق هستی است انتخاب شده باشد. بنابراین در عصر حضور هیچ‌کس جز امام معصوم که علم لدنی دارد و ملکه عصمت است، حق اعمال حاکمیت بر مردم ندارد و هرگونه حاکمیتی جز این، حاکم جائر و طاغوت شمرده می‌شود. پس اطاعت از امام امری تشریعی است و در پی دو مقام دیگر، یعنی علم و عصمت می‌آید. درحقیقت اعتقاد به امامت از مشخصه‌های شیعه است که در اسلام راستین تبلور یافته و مبدأ پیدایش آن به عصر پیامبر باز می‌گردد[۳۳].

ویژگی‌های حاکم در عصر غیبت

از دیدگاه شیعه، در عصر غیبت بنابر اصل تنزل تدریجی، حاکم مرتبه‌ای نازل‌تر از امام معصوم(ع) دارد. بنابراین باید همۀ شرایط و صفات امام معصوم را که با رهبری جامعۀ اسلامی ارتباط دارد، هرچند در حدی نازل‌تر، داشته باشد. دربارۀ ویژگی‌های حاکم اسلامی در عصر غیبت، اندیشمندان شیعه سخن بسیار گفته‌اند و صفاتی را برای وی برشمرده‌اند، اما از آنجا که پرداختن به همۀ ویژگی‌های حاکم از حوصلۀ این بحث خارج است، ضمن برشمردن ویژگی‌های حاکم، تنها به بررسی صفت عدالت که نظام سیاسی شیعه را از دیگر نظام‌ها متمایز می‌کند خواهیم پرداخت. محقق حلی معتقد است امام افزون بر صفات والیان، باید چهار صفت اختصاصی داشته باشد: معصوم بودن از گناه و خطا، برترین و آگاه‌ترین مردم بودن، شجاع‌ترین بودن در جهاد، و در امر (فرمان دادن) مقدم بودن بر دیگران[۳۴]. بنابراین محقق حلی، صفات حاکم را ایمان، بلوغ، فقاهت، حلال‌زادگی، ذکوریت و عدالت برشمرده و مهم‌ترین صفتی که بر آن تکیه دارد، صفت عدالت است[۳۵]. برخی دیگر، افزون بر شرایط بالا، شرط سلامت جسمانی و عاری بودن از مرض‌های پیسی، نابینایی و جذام را بر آن افزوده‌اند[۳۶]. محقق حلی اغلب شرایط بالا را برای امام جمعه نیز بر می‌شمارد و معتقد است کسی که منصب امامت جمعه را می‌پذیرد باید از صفات عقل، ایمان، بلوغ، حلال‌زادگی، ذکوریت و عدالت بهره‌مند باشد[۳۷]. محقق حلی اشاره می‌کند که این صفات از آنِ امام معصوم است و فرق امام و نایب ایشان، در عصمت امام و معصوم نبودن نایب اوست[۳۸]. آیت الله جوادی آملی سه شرط اساسی “اجتهاد مطلق، عدالت مطلق و قدرت مدیریت و استعداد رهبری” را برای حاکم اسلامی در عصر غیبت برشمرده است. ایشان در توضیح شرط عدالت حاکم می‌نویسد: “فقیه عادل، باید به میل و هوس کاری نکند؛ مطیع هواهای نفسانی نگردد و گناهی از او سر نزند، نه واجبی را ترک کند و نه حرامی را مرتکب شود”[۳۹]. به هر حال، دربارۀ صفات و شرایط حاکم در عصر غیبت میان اندیشمندان شیعه سخن بسیار است، ولی آنچه مسلم است، فقهای شیعه یکی از شرایط عمدۀ امام جمعه، جماعت[۴۰]، شاهد[۴۱] و نیز حاکم اسلامی[۴۲] را صفت عدالت بیان کرده‌اند. پس می‌توان صفات حاکم را در سه شرط اصلی “تدبیر، عدالت و علم” خلاصه کرد که حاکم شیعه در هر حال باید از آنها بهره‌مند باشد. البته هرکدام از این ویژگی‌ها به توضیح مفصل نیازمند است که خود جای بررسی دارد[۴۳].

نظام سیاسی با رهبری پیامبر

پیامبران مستقیماً از جانب خداوند به رسالت مبعوث گردیده‌اند و رسالت آنان آثار و پیامدهای مفید و فراوانی برای انسان‌ها در پی داشته است؛ از جمله: دعوت به توحید[۴۴]، دعوت به معاد[۴۵]، تعلیم کتاب[۴۶]، تعلیم حکمت[۴۷]، ایجاد تزکیه و تقوا[۴۸]، نجات انسان‌ها و آزادی آنان از غل و زنجیر[۴۹]، و برقراری مناسبات عادلانه[۵۰] را می‌توان از مهم‌ترین اهداف رسالت و آثار مترتب بر نبوت آنان دانست.

در میان این اهداف، قرآن کریم مبنای رسالت انبیا و هدف سیاسی بعثت آنان را برقراری مناسبات عادلانه و شرایطی می‌داند که در پرتو آن روابط، قسط و عدل برقرار شده و مردم خود به اقامه این مناسبات اقدام نمایند. امام خمینی در استفاده همین معنا از آیه فوق می‌فرمایند: “خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۵۱] غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند. عدالت اجتماعی در بین مردم باشد. ظلم‌ها از بین برود. ستمگری‌ها از بین برود و ضعفا به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود”[۵۲].

امام از همین هدف (قیام به قسط)، لزوم دخالت انبیا در سیاست و برقراری نظام سالم و جامعه دینی و حکومت را نتیجه می‌گیرند و می‌فرمایند: “این مسأله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن، مگر می‌شود، بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت‌ها کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام بالقسط باشد ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ باشد؟”[۵۳]. از آیات قرآن بر می‌آید که همه انبیا به دنبال اصلاح امور مردم بوده‌اند و برخی موفق به تشکیل حکومت گردیده و برای برخی دیگر، شرایط تأسیس حکومت فراهم نشده است[۵۴]. حضرت سلیمان(ع) از پیامبرانی است که تشکیل حکومت داد و از تمامی امکانات برای حفظ و توسعه دامنه حکومت خویش، بهره برد؛ چنانچه وقتی ملکه سبا را به حضور می‌طلبد او از آمدن به نزد سلیمان خودداری می‌ورزد و به جای آن هدیه‌ای برای سلیمان می‌فرستد. طبق بیان آیه شریفه قرآن سلیمان به نماینده بلقیس می‌گوید: ﴿فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ * ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ[۵۵].

این آیه، به صراحت خاطر نشان می‌سازد که پیامبری، مانند: حضرت سلیمان وقتی شرایط را برای اعمال قدرت دینی و اصلاح جامعه مناسب می‌بیند، برای تحقق آن با قدرت تمام اقدام می‌کند. یوسف(ع) نیز از جمله پیامبرانی است که در موقعیت وزارت دارایی و خزانه‌داری مصر، توانسته بود، منصبی از مقام‌های حکومتی را به عهده بگیرد؛ چنانچه قرآن می‌فرماید: ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ[۵۶]. داود(ع) نیز از پیامبرانی است که خداوند به او ملک و حکومتی عظیم داده بود: ﴿وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ[۵۷] و حکومت او را، استحکام بخشیدیم و به او حکمت و داوری عادلانه را عطا کردیم. و همچنین به حکومت برخی از انبیای ابراهیمی در این آیه اشاره می‌شود: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۵۸] پیامبر عظیم‌الشأن اسلام نیز برای تحقق رسالت خود و اقامه قسط و عدل در جامعه از سلطه و اقتدار دینی و دنیوی بهره می‌جوید و در اولین فرصت مناسب؛ یعنی پس از هجرت از مکه به مدینه، حکومت اسلامی بر پا می‌کند؛ حکومتی با کارکرد فراقبیله‌ای و با سلطه سیاسی منظم که توانست در داخل حیطه نفوذ؛ یعنی شبه جزیره عربستان امنیت ایجاد کند و دشمنان خارجی را نیز مهار نماید.

مؤلف کتاب “حکومت دینی” اقدامات کلی را که آن حضرت انجام دادند و مبین نظام حکومتی تام و تمامی است که تأسیس نمودند؛ چنین بر می‌شمارد:

  1. میان قبایل پراکنده عرب، وحدت ایجاد کرد؛ البته این وحدت صرفاً دینی نبود؛ بلکه در کنار گستراندن اعتقادات و تعالیم مشترک دینی، وحدتی سیاسی نیز به وجود آورد. قبایل مستقل و متخاصم به برکت این وحدت سیاسی، دارای منافع و علایق مشترک شدند؛ بالاترین نمود و جلوه این وحدت سیاسی، هم سرنوشت شدن این قبایل مسلمان در جنگ و صلح با دیگر قبایل غیرمسلمان است.
  2. پیامبر، مدینه را مرکز حکومت خویش قرار داد و از آنجا، حکام و والیانی را به مناطق مسلمان‌نشین می‌فرستاد. طبری در تاریخ خویش، نام عده‌ای از صحابه رسول الله(ص) را که به انجام این امر گماشته شدند، ذکر می‌کند؛ البته برخی از این افراد، عهده‌دار تعلیم واجبات دینی نیز بودند و برخی دیگر تنها در انجام امور اداری و مالی آن مناطق، نمایندگی داشتند و انجام امور مذهبی، نظیر: اقامه جماعت، تعلیم قرآن و آداب شریعت، به عهده شخص دیگری بود. در عهدنامه‌ای که پیامبر(ص) خطاب به عمروبن‌حزم، هنگام فرستادن او به سوی یمن نوشتند از وی خواستند تا در امور حق با مردم به نرمی و مدارا رفتار نماید؛ ولی در مقابل ظالمان، شدت عمل به خرج دهد؛ همچنین خمس غنایم را بگیرد و زکات اموال را به ترتیبی که در متن همین عهدنامه آمده[۵۹]، از آنها وصول نماید؛ بنابراین واضح است که تنها حاکم و والی می‌تواند به انجام چنین اموری مبادرت ورزد.
  3. پیامبر(ص) تنها به عقاب اخروی اکتفا نمی‌کردند؛ بلکه برای متخلفان، بزهکاران و نیز کسانی که برخی قوانین تشریعی اسلام را زیر پا می‌نهادند، کیفرهای جزایی وضع نمودند؛ بنابراین اقامه حدود الهی و اعمال مجازات افراد خاطی از شؤون دولت و حکومت است.
  4. حکومت، تصدی و سلطه سیاسی، در زبان قرآن و نیز مؤمنان صدر اسلام به کلمه “الامر” تعبیر می‌شده است: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۶۰]، ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۶۱] تعبیرات قرآنی است و (الامر) یا زعامت و رهبری رسول خدا(ص) اگر تنها زعامت دینی باشد، دعوت به مشورت و نظرخواهی در امور دینی و ابلاغ رسالت الهی، معنا ندارد. بنابراین به تدبیر و تصمیم سیاسی اشاره دارد. اصحاب رسول نیز علاوه بر پیامبری، شأن امامت و ولایت سیاسی برای او قائل بودند؛ از این روست که پس از وفات پیامبر(ص) ولایت سیاسی او را که از آن به “الامر” تعبیر می‌کردند، قابل نیابت و تصدی می‌دانستند؛ چنانچه اگر زعامت او صرفاً منصبی الهی و دینی بود، دیگر قابل نیابت و منازعه برای تصدی، در سطح صحابه نبود[۶۲].

دلایل و فعالیت‌های فوق، تنها اقامه و برپایی حکومت توسط پیامبر اسلام(ص) را اثبات می‌کنند؛ ولی آیا شأن حکومتی آن حضرت، ناشی از پذیرش و خواست مردم مسلمان آن روز بود یا شأن حاکمیت سیاسی، یکی از شؤون رسالت و نبوت آن حضرت به حساب می‌آمد در فصول بعدی، به این موضوع با تفصیل پرداخته خواهد شد. اما علامه طباطبایی، اهتمام به امور سیاسی و اجتماعی مردم را در متن تعریف نبوت قرار داده است؛ چنانچه می‌نویسد: النبی هو الذی یبین الناس صلاح معاشهم و معادهم من اصول الدین و فروعه علی ما اقتضته عنایة الله من هدایة الناس الی سعادتهم[۶۳]؛ پیامبر کسی است که مصلحت زندگی دنیایی و آخرتی انسان‌ها را در قالب اصول و فروع دین بیان می‌کند؛ به شکلی که مشیت خداوندی، هدایت انسان‌ها به طریق سعادت است، را اجرا نماید.

مقام معظم رهبری فرموده است: “وظیفه اصلی همه انبیا و ائمه و اولیا این بوده است که مردم را به همین وظایف [۱. عبودیت و اطاعت خداوند. ۲. هدف گرفتن تعالی انسان، تعالی خود و دیگران. ۳. ترجیح فلاح و رستگاری اخروی بر سود دنیوی، اگر باهم تعارض پیدا کردند. ۴. اصل مجاهدت و تلاش، مبارزه است. ۵. امید به پیروزی در همه شرایط، به شرط آن‌که جهاد فی سبیل‌الله باشد] آشنا کنند؛ چه در دورانی که می‌توانستند قدرت را کسب کنند، بگویند: بروید، مجاهدت کنید و قدرت را به دست بیاورید و این‌گونه اداره کنید، چه آن وقتی که نمی‌شد، قدرت را به دست بیاورند. همه هم تلاش و مبارزه کرده‌اند، ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ[۶۴]، جنگ و مبارزه سیاسی و معارضه با دشمنان چیزی نیست که اول بار در اسلام آمده باشد؛ نه، مال پیغمبران گذشته [او] انبیای بزرگ الهی [است] [۶۵].[۶۶]

نظام سیاسی با رهبری امام معصوم

اهمیت نقش امام، در نظام سیاسی تا بدان جاست که در بسیاری مواقع نظام‌های سیاسی به نام یا لقب امام مطرح شده‌اند؛ چنانچه در قرآن از نظام اجتماعی با رهبری حضرت ابراهیم(ع) به امت با ملت ابراهیمی یاد می‌شود[۷۴] و نیز دولت‌ها به عنوان رئیس آن نامیده می‌شوند؛ مثلاً گفته می‌شود: حکومت خلفای راشدین، حکومت امیرالمؤمنین؛ علی بن ابی‌طالب، خلافت اموی، خلافت عباسی و خلافت عثمانی[۷۵].

  • ویژگی‌های نظام امامت: نظام امامت، دارای ویژگی‌ها و اختصاصاتی است که در دو مبحث، ویژگی‌های کلی نظام امامت و ویژگی‌های عمومی ائمه(ع) قابل بررسی است.

ویژگی‌های کلی نظام امامت

جهت‌گیری: اولین ویژگی نظام امامت، جهت‌گیری آن در مسیر ولایت الهی، امامت پیامبر خدا و مرتبه‌ای از ربوبیت حضرت حق است؛ چنانچه آیات شریفه قرآن؛ همچون: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷۸] و ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۷۹] و ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۸۰] به آن دلالت دارد. مشروعیّت: مشروعیت نظام سیاسی امامت، ریشه در تعیین و نصب الهی دارد؛ بنابراین امام از ناحیه خداوند سبحان، حق تصرف در همه شؤون و امور را دارد. امام از دیدگاه شیعه، جدای از تحقق یا عدم تحقق حکومتش، دارای مشروعیت است و عدم مقبولیت مردمی در مشروعیت او تأثیری ندارد. تحقق عینی امامت: هر چند تعیین امامت، توسط خداوند انجام می‌گیرد و مشروعیت آن نیز تنها به نصب الهی بر می‌گردد؛ اما فعلیت یافتن ولایت؛ یعنی اعمال سرپرستی اداره امور جامعه و هدایت آن به سوی اهداف تعیین شده، بدون پذیرش و مشارکت مأمومین با مردم امکان‌پذیر نیست؛ چنانچه غیر از یک یا دو مورد، بقیه ائمه معصومین(ع) به دلیل عدم قبول و تمکین مردم، نتوانستند امامت اجتماعی خود را اعمال نمایند.

بنابراین امامت هنگامی عینیت اجتماعی می‌یابد که مردم با قبول و پذیرش خود، دست امام(ع) را برای اداره جامعه فشرده و خود صورت تحققی نظام امامت را با جان و دل بپذیرند. ویژگی دیگر نظام امامت، تناسب آن با مراتب تولی و پذیرش اجتماعی است؛ یعنی ظرفیت تولی و پذیرش مردم هر اندازه باشد، متناسب با همان ظرفیت، ولایت و امامت نیز بر آنها معین می‌شود؛ البته این موضوع اختصاص به نظام امامت ندارد؛ بلکه از سنت‌های الهی است و در هر جامعه و نظامی جاری می‌شود؛ همان‌طور که قرآن کریم عامل اصلی در سرنوشت مردمان را خود ایشان معرفی می‌کند: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۸۱] و پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند: «كما تكونون‏ يولّى عليكم»[۸۲]؛ یعنی هرطور که شما باشید؛ ولایت و سرپرستی شما نیز همان‌گونه رقم خواهد خورد. خداوند تبارک و تعالی فرموده است: “وقتی بندگان من، آگاهانه مرا نافرمانی کنند، کسی که مرا نمی‌شناسد بر آنها مسلط خواهد شد”[۸۳]. بنابراین در نظام امامت، مردم، در هر سطحی که خود را تعریف کنند، امام نیز، ایشان را در همان سطح از اراده اجتماعی، رهبری می‌کند.

ویژگی‌های امام

امام، به عنوان محور و عامل اصلی هدایت و سرپرستی جامعه به سوی سعادت و تکامل، واجد ویژگی‌ها و امتیازات منحصر به فردی است که او را سرآمد و مقتدای جامعه قرار می‌دهد؛ مهم‌ترین ویژگی‌های امام عبارتند از:

  1. عصمت و عدالت: یکی از اختصاصات امام(ع) مصونیت و عصمت اوست که امام علی(ع) در تبیین آن فرموده است: «فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ‏ مَعْصُومٌ‏ مِنَ‏ الذُّنُوبِ‏ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا»[۸۴]؛ یکی از نشانه‌های امام آن است که معلوم شود از گناهان؛ چه کوچک و چه بزرگ، معصوم و مصون است، در فتوا دادن دچار لغزش نمی‌شود؛ در پاسخ گفتن به هرگونه سؤالی خطا نمی‌کند، فراموشی ندارد و به امور دنیا سرگرم نمی‌شود؛ [که او را از خدا و وظیفه‌اش غافل نماید]. عصمت با اصطلاح عدالت نیز بیان می‌شود؛ چون عدل به معنای رعایت جایگاه واقعی امور است؛ چنانچه امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «الْعَدْلُ‏ يَضَعُ‏ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»[۸۵]؛ عدالت، امور را در جایگاه شایسته خود قرار می‌دهد و وقتی میگوییم: “امام، عادل است”؛ یعنی هر فعلی که از او صادر می‌شود، عین صواب است و در نوع خود، بهترین و عالی‌ترین موضع‌گیری است.
  2. علم: یکی دیگر از ویژگی‌های امام معصوم، علم اوست، علاوه بر اینکه امامت تکوینی اقتضا می‌کند که امام دانا به حقایق عالم تکوین باشد، در تشریع و اداره جامعه نیز باید از علم به قوانین الهی و دانش اداره صحیح جامعه به سوی مصالح و اهداف برخوردار باشد؛ در حدی که اولاً: معصوم از خطا و اشتباه در مرتبه علم و شناخت باشد و ثانیاً: از این نظر، بر کلیه افراد زمان خود برتری داشته باشد؛ چنانچه امام علی(ع) در ادامه حدیث فوق می‌فرماید: «وَ الثَّانِي أَنْ يَكُونَ‏ أَعْلَمَ‏ النَّاسِ‏ بِحَلَالِ‏ اللَّهِ‏ وَ حَرَامِهِ وَ ضُرُوبِ أَحْكَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ فَيَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ يَسْتَغْنِي عَنْهُمْ»؛ دومین نشانه امامت آن است که نسبت به حلال و حرام الهی و انواع احکام، اوامر و نواهی خداوند، تمامی آنچه را که انسان‌ها به آن نیاز دارند، داناترین مردم باشد و در علم و دانش از دیگران بی‌نیاز باشد”[۸۶].
  3. کفایت: امام، برای ایفای نقش هدایت‌گری خود، باید علاوه بر علم و عصمت توانایی اداره حکومت را داشته و در این خصوص نیز شایسته‌ترین مردمان؛ به عبارتی، اکفأ الناس، باشد. امام علی(ع) در همان حدیث، «أَشْجَعِ‏ النَّاسِ» و «أَسْخَى‏ النَّاسِ‏» را از صفات امام بر می‌شمارد که این صفات، نشانه‌هایی از کفایت و توانایی امام در اداره امور جامعه و حکومت محصوب می‌شود.[۸۷]

نظام سیاسی با رهبری فقیه (نظام سیاسی ولایت فقیه)

نظامی منصوب

نظام ولایت فقیه در تئوری حکومت خود، حاکمیت بر انسان‌ها را، تنها حق خداوند می‌داند که به پیامبر و امام معصوم، بدون واسطه منتقل شده و در عصر غیبت، تعیین رهبری توسط امام معصوم انجام می‌گیرد. روایات فراوانی دلالت بر نصب فقها و حاملان علوم الهی دارند که باید آنها، زمام رهبری و هدایت جامعه را به عهده بگیرند؛ از جمله: در توقیع شریف امام زمان(ع) به یکی از اصحاب خود به روشنی معین فرموده‌اند که چه کسی مجاز به زمامداری امت و نظام سیاسی است. شیخ صدوق در کتاب “اکمال الدین و اتمام النعمه” از محمد بن عصام و او از محمد بن یعقوب کلینی و وی از اسحق بن یعقوب نقل کرده است که: «سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ(ع): أَمَّا مَا سَأَلْتَ‏ عَنْهُ‏ أَرْشَدَكَ‏ اللَّهُ‏ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ...»[۸۸] حضرت مرقوم فرمودند: اما درباره سؤالاتی که پرسیدی، خدایت ارشاد کرده، ثابت قدم بدارد”، [تا آنجا که فرمودند] و اما در حوادث و مشکلاتی که برایتان پیش می‌آید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خداوند هستم”. بنابراین طبق روایتی که ذکر شد، محل رجوع در مشکلات و مسائل، فقها و راویان حدیث هستند؛ امام خمینی در تبیین این معنا فرموده‌اند: “فقها از طریق امام، حجت بر مرد هستند، همه امور و تمام کارهای مسلمین به آنان واگذار شده است”[۸۹]. و در جای دیگر فرموده‌اند: “این امر [[[تشکیل حکومت]]] اگر برای کسی امکان داشته باشد، واجب عینی است وگرنه واجب کفایی است؛ در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمی‌شود؛ زیرا [ایشان] از جانب خدا منصوبند”[۹۰].

ویژگی‌های نظام ولایت فقیه

اولین ویژگی ولایت فقیه، جهت‌گیری آن است؛ یعنی ولایتی که به دلیل انتصابی بودن آن، در تداوم ولایت ربوبی، ولایت پیامبر و اهل‌بیت است. در روایت ورام از امام صادق(ع) آمده است که حضرت، فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):... وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[۹۱]؛... به درستی که علما، میراث‌بران پیامبران هستند و انبیا الهی، درهم و دینار به ارث نمی‌گذارند؛ بلکه علم و دانش میراث آنهاست؛ پس هرکه از علم و دانش آنان استفاده نماید از بهره فراوانی برخوردار می‌شود. حضرت امام خمینی با استفاده از مفاد این روایت، حکومت و ولایت را از جمله اموری برشمرده‌اند که به علما منتقل می‌شود؛ زیرا به فرموده ایشان: “پیامبرانی که از جمله آنان پیامبر مکرم اسلام(ص) و سایر پیامبرانی هستند که صاحب ولایت عامه بر مردمان بوده‌اند، باید بپذیریم که آنچه در اختیار آنان بوده است به فقها نیز منتقل می‌شود؛ به جز آن چه که ثابت شود، انتقالش به دیگران ممکن نیست؛ اما بی‌شک حق ولایت و حاکمیت قابل انتقال است؛ چنانکه سلطنت نزد پادشاهان ستمگر، امری موروثی است”[۹۲]. ویژگی دوم که آن را مشروعیت می‌خوانیم از لوازم ویژگی اول محسوب می‌شود؛ بدین معنا که ولایت آن، ولایت فردی است که از جانب خداوند اجازه دارد که در تمام شؤون اجتماعی افراد، دخالت نماید و کلیه مسؤولیت‌های ناشی از زمامداری و ولایت را برعهده بگیرد؛ در حقیقت ملاک مشروعیت ولایت فقیه، همان ملاک‌هایی است که به حکومت پیامبر و ائمه معصومین(ع) مشروعیت می‌دهد؛ اما با این تفاوت که ولی‌فقیه با نصب عام از طرف امام معصوم تعیین می‌شود و با توجه به وجود شرایط، در هر دورانی یکی از فقها زعامت و ولایت جامعه را در دست می‌گیرد. سومین ویژگی، مقبولیت و پذیرش اجتماعی است؛ زیرا مردم در عینیت بخشیدن ولایت و جاری شدن قدرت وی، نقش اصلی را ایفا می‌کنند. اگر مردم حکومت فقیه را نپذیرند، عملاً او برای اداره و رهبری، فرصت و امکان پیدا نخواهد کرد. امام خمینی در اصل مشروعیت ولایت فقیه و تأثیر رأی و انتخاب مردم بر تحقق عینی آن می‌فرماید: “اگر هیچ کدام از مردم به یاری فقیه نشتابند و در تشکیل حکومت او را کمک نکنند از منصب خود ساقط نمی‌شود؛ چرا که منصب وی از سوی پروردگار است و اصل ثبوت این منصب ارتباطی با مردم ندارد؛ هرچند، وقتی مردم از ولی فقیه حمایت نکنند، وی از تشکیل حکومت معذور است؛ زیرا قدرت تشکیل حکومت را ندارد”[۹۳].

ویژگی‌های ولی فقیه

هسته مرکزی نظام ولایت فقیه که امر تصدی و تصمیم‌گیری را به عهده دارد، ولی فقیه است. او، به عنوان رهبر و اداره کننده جامعه، دارای ویژگی‌ها و خصوصیات منحصر به فردی است که اولین ویژگی او، فقاهت نام دارد؛ یعنی وی برای تحقق اهداف نظام اسلامی و رهبری جامعه به سوی مقاصدی که پیامبر به آن دعوت نموده و امامان به تبیین آن پرداخته‌اند، باید آگاه به دین و فقیه باشد. ویژگی دوم، عدالت و تقوی است؛ یعنی ولی فقیه باید که از عصیان در مقابل خداوند، ستم به دیگران، خودخواهی و خودمحوری، مبرا باشد. و تنها در صورتی می‌تواند هدف نظام اسلامی را تحقق بخشد که منافع دین خدا، امت اسلامی و جامعه خویش را بر منافع خود، ترجیح دهد. عدالت و تقوای رهبری، به جامعه آرامشی می‌بخشد که مردم با خاطری آسوده، مسؤولیت و سرپرستی امور خود را به وی می‌سپارند و نیز اطمینان دارند که او مطابق مصالح دین و منافع جمعی، بهترین تصمیم را اتخاذ نموده و همواره عدالت را در جامعه برقرار می‌کند. سومین ویژگی، کفایت است که به معنی قدرت و توانایی عینی اداره جامعه و سرپرستی و هدایت آن به سوی اهداف نظام اسلامی می‌باشد. این ویژگی‌ها، سبب می‌شود که بسیاری از فقها که مراتب علمی و تقوایی لازم را کسب نموده‌اند؛ ولی فاقد قدرت اداره جامعه، شناخت سیاست‌ها، رجال سیاسی و توان لازم برای هدایت بحران‌های اجتماعی هستند از دایره شایستگی ولایت فقیه خارج شوند.[۹۴]

جستارهای وابسته

منابع

  1. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام
  2. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت

پانویس

  1. ر.ک: روح‌الله موسوی خمینی، الرسائل، ج۱، ص۵۰-۵۱.
  2. کاشف‌الغطا در این باره می‌نویسد: «شیعه امامت را همانند نبوت منصب الهی می‌داند. پس، همچنان‌که خداوند سبحان کس (یا کسانی) را از میان بندگان خود به نبوت و رسالت برمی‌گزیند و او را با معجزاتی که از جانب خداوند است تأیید می‌نماید، همچنین برای امامت نیز آن‌که را که می‌خواهد برمی‌گزیند و به پیامبرش دستور می‌دهد امامت او را با دلیل خاصی تصریح نماید و او را برای انجام وظایف رهبری مردم پس از پیامبر به امامت منصوب نماید. تفاوت امام با پیامبر تنها در این است که بر امام همانند پیامبر وحی نمی‌شود، بلکه احکام الهی بر او القا و الهام می‌شود. پس پیامبر مبلّغ و پیام‌رسانده از جانب خداست و امام نیز از طرف پیامبر، و سلسلۀ امامت تا دوازده امام ادامه دارد که همواره امام قبلی بر امام بعدی تصریح و توصیه نموده‌اند و شرط و تأکید کرده‌اند که همۀ آنان همچون پیامبر معصوم هستند» (محمدحسین کاشف‌الغطاء اصل الشیعه و اصولها، ص۶۱).
  3. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۵۶.
  4. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  5. آیات دیگری نیز در این باره وجود دارد؛ برای مثال: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳؛ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵؛ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷؛ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳؛ ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
  6. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ... «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود.».. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  7. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه جمعی از مترجمان، ج۲، ص۳۹.
  8. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (امامت و رهبری)، ج۴، ص۷۸۰.
  9. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  10. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (امامت و رهبری)، ج۴، ص۷۸۴.
  11. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۵۷.
  12. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه: ولایت فقاهت و عدالت، ص۸۳.
  13. الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر واجبان إجماعا و وجوبهما على الكفاية يسقط بقيام من فيه غناء و قيل بل على الأعيان و هو أشبه (ر.ک: نجم‌الدین جعفر بن حسن حلی، شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج۱، ص۳۱۰).
  14. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه: ولایت فقاهت و عدالت، ص۸۹.
  15. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۵۹.
  16. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۶۰.
  17. خواجه نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد، ص۱۲۱.
  18. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (امامت و رهبری)، ج۴، ص۷۴۱.
  19. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه: ولایت فقاهت و عدالت، ص۹۷.
  20. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  21. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الإمامه، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۳۲؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۱۱۶؛ به نقل از: گلپایگانی، علی ربانی، «قرآن و عصمت»، سایت حوزه.
  22. ر.ک: أبوجعفر محمد بن حسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح أحمد حبیب قصیر العاملی، ج۱، ص۴۴۸؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۵۸، المکتبة الشاملة.
  23. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  24. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  25. ر.ک: اللوامع الإلهیة، ص۳۳۲-۳۳۳؛ به نقل از: جمعی از فضلا، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۰.
  26. ر.ک: الشافی فی الإمامة، ج۳، حققه و علق علیه: السید عبدالزهرا الحسینی أبی القاسم علی بن الحسین الموسوی (شریف مرتضی)، ص۱۴۱.
  27. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۳۳۷.
  28. ابوحامد الغزالی، الرسالة اللدنیة، تحقیق احمد شوحان، ص۵۰.
  29. محمد رضا مظفر، عقاید الامامیة، تحقیق محمدجواد الطریحی، ص۳۱۴.
  30. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: ناصرالدین اوجاقی، علم امام از دیدگاه کلام امامیه از قرن اول تا هفتم هجری.
  31. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۶۲.
  32. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، پیرامون وحی و رهبری، ص۱۵۹.
  33. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۶۱.
  34. و يختص الإمام زيادة على غيره من الولاة بصفات اربع: كونه معصوماً، و أفضل الرعية، و... (ر.ک: جعفر بن حسن الحلی، المسلک فی اصول الدین و تلیه الرسالة الماتعیة، التحقیق رضا الاستادی، ص، ۱۹۸).
  35. ر.ک: روح‌الله شریعتی، «حکومت در اندیشۀ سیاسی محقق حلی» فصلنامۀ علوم سیاسی، ش۱۴، تابستان ۱۳۸۰، ص۷۱-۷۲.
  36. ر.ک: حسن بن یوسف بن مطهر حلی، نهایة الأحکام فی معرفة الأحکام، ج۲، ص۱۵.
  37. ر.ک: نجم‌الدین جعفر بن حسن حلی، شرائع الإسلام فی مسائل الحلال والحرام، ج۱، ص۸۷.
  38. ر.ک: نجم‌الدین جعفر بن حسن حلی، المسلک فی اصول الدین و تلیه الرسالة المانعیة، ص۲۰۳-۲۰۴.
  39. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه: ولایت، فقاهت عدالت، ص۱۳۸.
  40. لا يجوز أن يكون إمام الجمعة فاسقاً... و أيضا فقد بينا أنه لا يجوز امامة الفاسق في الجماعة، و كل من قال ذلك في الجماعة قال مثله في الجمعة، و ليس في الأمة من فرق بينهما (ر.ک: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، الخلاف، ج۲، ص۱۲۴).
  41. الحاكم إن عرف عدالة الشاهدين حكم... و إن عرف فسقهما اطرح و إن جهل الأمرين بحث عنهما (ر.ک: نجم‌الدین جعفر بن حسن حلی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج۵، ص۴۰۳).
  42. از آنجا بن حسن که حاکم اسلامی مناصب امامت جمعه و قضا را بر عهده دارد و می‌تواند آنها را نصب کند، به طریق اولی باید عادل باشد.
  43. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۶۵.
  44. ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶.
  45. ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ «ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیآمدند که آیات مرا برایتان می‌خواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار می‌دادند؟» سوره انعام، آیه ۱۳۰.
  46. ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  47. ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  48. ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره شعراء، آیه ۱۰۶.
  49. ﴿... وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ «... و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  50. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  51. «تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  52. صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.
  53. صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.
  54. رجوع کنید به: کتاب نقد، شماره ۲ و ۳، ص۳۰۰-۳۰۲.
  55. «پس چون (فرستاده) نزد سلیمان آمد (سلیمان) گفت: آیا به من با مالی (اندک) مدد می‌رسانید؟ آنچه خدا به من ارزانی داشته است از آنچه به شما داده بهتر است بلکه شما به ارمغان خود شادی می‌ورزید * نزد آنان باز گرد (و بگو) بی‌گمان سپاهی به سوی آنان خواهیم آورد که تاب رویارویی با آن را ندارند و آنان را از آنجا با زبونی و خواری بیرون خواهیم راند» سوره نمل، آیه ۳۶-۳۷.
  56. «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
  57. «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.
  58. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  59. متن کامل این عهدنامه را می‌توانید، در کتاب: “مجموعة الوثائق السیاسیة” تألیف محمد حمیدالله ص۱۳۷- ۱۴۳ ملاحظه نمایید.
  60. «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  61. «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
  62. واعظی، احمد، حکومت دینی، ص۱۲۸-۱۳۱.
  63. تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۴۰.
  64. «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
  65. کیهان، ۱۵/۹/۷۹؛ سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان عالی‌رتبه کشور.
  66. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۲.
  67. شأن اجتماعی امام در مقابل شأن تکوینی و معنوی او است.
  68. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  69. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  70. ﴿وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا «و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  71. «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ‏ نَبِيّاً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ‏ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» امام باقر(ع)، اصول کافی، مترجم، ج۱، ص۲۴۷ و امام صادق(ع)، اصول کافی، ج۱، ص۲۴۷.
  72. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  73. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  74. ﴿وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا و ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا.
  75. المحامی، احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۸۹.
  76. ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  77. «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) أَخِي وَ وَصِيِّي وَ مُوَالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهَا عَلَيَّ مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ إِنَّ‏ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ». رسول خدا(ص)، حدیث غدیر، نقل از احتجاج طبرسی. رسول خدا(ص): «إن عدة الخلفاء بعدي عِدَّةَ نُقَبَاءِ بَنِي‏ إِسْرَائِيلَ‏»، کنزالعمال، ج۱۲، حدیث ۱۴۹۷۱.
  78. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  79. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
  80. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  81. «بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
  82. کنز العمال، حدیث ۱۴۹۷۹.
  83. رسول خدا(ص)، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۸۹.
  84. بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
  85. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  86. بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
  87. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۷.
  88. وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۱، حدیت ۹.
  89. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۹۲.
  90. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۷.
  91. اصول کافی، ج۱، ص۳۴.
  92. امام خمینی، شؤون و اختیارات ولی فقیه، ص۵۷.
  93. امام خمینی، کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۹.
  94. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۸۱.