یزید بن معاویه
یزید بن معاویه خلیفۀ جنایتکار اموی که فاجعۀ کربلا به دستور او پدید آمد. وی در سال ۲۵ هجری تولد یافت. جوانی میگسار، سگباز و اهل بوزینه بازی و عیّاشی بود[۱]. چون معاویه مرد، با او به عنوان خلافت بیعت کردند. معاویه پیش از مرگش از بسیاری بیعت بر ولیعهدی او گرفته بود. یزید اندیشههای الحادی داشت و به مبدأ و معاد بیعقیده بود. بیبندوبار و اهل عیش و طرب بود. در زمان او فسق و فجور به والیان هم گسترش یافت و آوازهخوانی در مکه و مدینه آشکار شد و مردم به شرابخواری علنی پرداختند[۲].
آشنایی اجمالی
نام و نسب
قبیله و خاندان
پدر
ولادت و تربیت
یزید در سال ۲۵ یا ۲۶ هجری زاده شد و مادر وی «میسون» نام داشت؛ معاویه «میسون» را در حالی که یزید را در شکم داشت، طلاق داد و «میسون» وی را در زمانی که همسر معاویه نبود، به دنیا آورد[۳]. برخی از نویسندگان معتقدند: یزید نزد داییهای خود در بادیه پرورش یافت و قبیله مادرش پیش از اسلام مسیحی بودند و هنوز حال و هوای دوران مسیحیت در سر آنان بود و از این رو، یزید بیش از آنکه تربیت او اسلامی باشد، تربیت مسیحی داشت؛ بنابراین، پردهدری وی نسبت به ارزشهای اسلامی امر غریبی نبود[۴].
شاید از این روست که یزید در اشعار خویش- به هنگامی که میخواهد شراب بنوشد- چنین میسراید: وَ إِنْ حَرُمَتْ یَوْماً عَلَی دِینِ أَحْمَدَ فَخُذْهَا عَلَی دِینِ الْمَسِیحِ بْنِ مَرْیَمَ «اگر نوشیدن شراب در دین اسلام حرام است؛ آن را مطابق دین مسیح بنوش!»[۵].
دولت روم در دربار بنیامیه نفوذ داشت و برخی از مسیحیان روم در دربار شام به عنوان مستشار حضور داشتند. مورخان تصریح میکنند که به هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، یزید به توصیه «سَرْجون» رومی «عبیدالله زیاد» را که والی بصره بود (با حفظ سِمَت) به حکومت کوفه نیز منصوب کرد. سرجون این توصیه را به نقل از معاویه به یزید نمود[۶]. «ابوالفرج اصفهانی» درباره همنشینان یزید میگوید: «در طلیعه ندیمان یزید، شاعری مسیحی به نام «اخطل» قرار داشت. این دو تن با هم شراب مینوشیدند و ساز و آواز میشنیدند و یزید وی را در سفرها به همراه خود میبرد. پس از مرگ یزید و انتقال خلافت به مروانیان، اخطل در دوران خلافت عبدالملک مروان، از نزدیکان او قرار گرفت و هر زمان میخواست، نزد او میرفت، در حالی که گردنبند طلا در گردن داشت و قطرات خمر از موی صورتش میچکید»[۷].[۸].
خصوصیات شخصی
نقشآفرینی تاریخی
یزید در بیان معصومین (ع)
سرگذشت زندگی
دوران حکومت معاویه
زمینهسازی معاویه برای خلافت یزید
امام حسین (ع) پیش از یزید، با پدرش معاویه و بنی امیه مخالف بود، آن هم نه نزاعی شخصی، بلکه نزاع مکتبی، وقتی از آن حضرت دربارۀ بنی امیه پرسیدند، فرمود: «إنّا و هم الخصمان اللّذان اختصما في ربّهم»[۹]. و این نزاع، پیوسته در گفتگوها و مجادلات، محسوس بود. خود معاویه هم میدانست که سید الشهدا (ع) هرگز سازش نخواهد کرد و در وصیتی که پیش از مرگ به یزید داشت، به او گفت که از مخالفت چهار نفر از قریش که مهمترین آنان حسین بن علی (ع) است بیم دارد و هشدار داد که اهل عراق، او را وادار به خروج بر ضدّ یزید میکنند و توصیه کرد که: واما الحسين... وإياك والمكاشفة له في محاربة سلّ سيف أو محاربة طعن رمح... وإياك يا بني أن تلقى الله بدمه فتكون من الهالكين[۱۰]. پس از مرگ معاویه در رجب سال ۶۰ هجری و هجرت امام به مکه، کوفیان نامه به آن حضرت نوشتند و ضمن سپاس خداوند بر مرگ دشمن جبار امام حسین (ع) از آن حضرت درخواست کردند به کوفه آید و محور حرکت و تجمع آنان در مبارزه بر ضدّ شامیان شود[۱۱].
معاویه در تحکیم سلطۀ بنی امیه بر مسلمانان و روی کار آمدن یزید و جنایتهای بعدی سهم عمده داشت. در زیارت عاشورا اشاره است به اینکه بنی امیه و پسر هند جگرخوار که به زبان خدا و رسول خدا ملعون است، روز عاشورا را روز شادمانی قرار دادند. آنگاه لعن بر آنان است: «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْيَانَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ» و آنان با کشتن پسر پیامبر در کربلا، به نظر خودشان انتقام کشتههای خود را در بدر و احد گرفتند و این چیزی بود که یزید در اوج قدرت پس از حادثۀ عاشورا، مستانه میخواند: لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا...[۱۲]. امام سجاد (ع) نیز در مجلس یزید، در رسواسازی او به کفر معاویه و ابوسفیان و جنگیدنشان با پیامبر خدا اشاره کرد و فرمود: جدّم علی (ع) در روز بدر و احد و احزاب پرچمدار رسول خدا (ص) بود، اما پدر و جدّ تو، پرچمدار کفر بودند: «وَ أَبُوكَ وَ جَدُّكَ فِي أَيْدِيهِمَا رَايَاتُ الْكُفَّارِ»[۱۳].[۱۴]
تحمیل خلافت یزید
طبق نوشته «ابن عبد ربه» معاویه هفت سال تمام به منظور آمادهسازی افکار عمومی برای بیعت با یزید تلاش کرد[۱۵] و برای رسیدن به این مقصود از همه وسایل فریب و نیرنگ سود جست و از هیچ فرصتی چشمپوشی نکرد. معاویه، از هر کسی بهتر میدانست که مردم بعد از وی هرگز با فرد فرومایهای چون یزید بیعت نخواهند کرد. از این رو لازم دید هر چه از دستش بر میآید پیشاپیش انجام دهد. این بود که با حیله و تزویر مدعیان آینده خلافت، چون امام حسن مجتبی(ع)، سعد بن ابی وقاص و دیگران را یکی پس از دیگری از میان برداشت[۱۶]. وی حتی از عبدالرحمان- فرزند خالد بن ولید، از همسنگران جاهلی خویش- نیز نگذشت و چون از شامیان شنید که او را برای خلافت آینده مناسب میدانند، وی را توسط طبیب مخصوص خویش به قتل رساند[۱۷]. جمعی از مورخان چون یعقوبی و ابن اثیر[۱۸]، بر این باورند که اولین بار طرح ولایتعهدی یزید به صورت رسمی توسط «مغیرة بن شعبه» کلید زده شد. معاویه بنا داشت مغیره را از حکومت کوفه عزل کند و سعید بن عاص را به جایش منصوب نماید، ولی مغیره پس از اطلاع از این تصمیم، به سرعت خود را به شام رساند و برای تحکیم موقعیت خویش، ولایتعهدی یزید را به معاویه پیشنهاد داد و افزود که راضی کردن مردم کوفه با من.
معاویه که مقصود اصلی مغیره را دریافت، گفت، به کوفه بازگرد و به این کار بپرداز! پس از آن معاویه در نامهای به «زیاد» حاکم بصره نوشت: «مغیره مردم کوفه را به بیعت یزید فراخوانده است، تو شایستهتری که نسبت به پسر برادرت! این کار را انجام دهی! هنگامی که نامهام به دست تو رسید مردم بصره را جمع کن و از آنها برای یزید بیعت بگیر!». وقتی که نامه معاویه به زیاد رسید، در شگفتی فرو رفت و به معاویه چنین پیام داد: «یزید مردی است که با سگها و میمونها بازی میکند و جامههای رنگارنگ میپوشد و پیوسته شراب مینوشد و شب را با ساز و آواز میگذراند، اگر مردم را به بیعت وی بخوانم به ما چه خواهند گفت؟ در حالی که هنوز مردانی چون حسین بن علی(ع)، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر در میانشان هستند. یزید را وادار که یکی دو سال به اخلاق اینان در آید! شاید بتوان در آن صورت مردم را به این بیعت راضی کرد».
معاویه از شنیدن این پیام خشمگین شد و گفت: وای بر پسر عبید! شنیدهام در گوشش خواندهاند که وی پس از من امیر است؛ به خدا سوگند! او را به مادرش سمیه و پدرش عبید باز میگردانم[۱۹]. طبیعی بود که «زیاد» در مقابل ابطال هویت و شناسنامه جعلیاش! چارهای جز تسلیم نداشت. بدین ترتیب، معاویه و کارگزاران وی وارد کار سخت و دشواری شده بودند، معاویه با هر زحمتی که بود از گوشه و کنار مملکت، سران و بزرگان قبایل را به دمشق فرا میخواند و با تهدید، یا بخشیدن پولهای هنگفت و گاه با دادن امتیازات دیگر چون فرمانروایی و حکمرانی، آنان را به بیعت با یزید وادار میکرد. سالها طول کشید تا همه بلاد اسلامی- جز مکه و مدینه- به بیعت تحمیلی یزید تن دادند. تنها این دو شهر- مخصوصاً مدینه- همچنان دست نخورده باقی مانده بود. حضور افراد ذی نفوذی چون امام حسین(ع) مانع تحقق این مقصود بود. معاویه در ابتدا به مروان بن حکم - والی وقت مدینه - دستور داد تا از مردم آن شهر بیعت بگیرد؛ ولی مردم مدینه اعتنایی به این امر نکردند، عبدالرحمان - فرزند خلیفه اول - در جمع مردم با صراحت گفت: مروان و معاویه دروغ میگویند، آنها میخواهند حکومت را تبدیل به پادشاهی کنند که هر شاهی مُرد، شاه دیگر (پسرش) جانشین وی گردد[۲۰].
سرانجام اعتراض شدید امام حسین(ع) مروان را در انجام این مأموریت ناکام ساخت. معاویه چارهای ندید جز این که شخصاً به این دو شهر مقدس سفر کند و مردم آن سامان را به بیعت تحمیلی با یزید مجبور نماید. این بود که با تعداد زیادی از نظامیان و گارد مخصوص خویش به حجاز سفر نمود. «ابن قتیبه» در کتاب «الامامة و السیاسة» داستان این سفر و سخنان عتابآمیز معاویه را در مدینه با حسین بن علی(ع) و دیگر سرشناسان به تفصیل نقل کرده است. وی مینویسد: «معاویه فرمان داد مردم را به مسجد فراخوانند و چون مردم جمع شدند برخاست و در مورد شایستگی و لیاقت یزید برای خلافت سخن راند و گفت: تمام مسلمانان در کلیه بلاد اسلامی جز شما مردم مدینه با یزید بیعت کردند، من برای اهمیت این شهر آن را به تأخیر انداختهام و اگر در امت اسلامی کسی را بهتر از یزید میشناختم به خدا سوگند برای او بیعت میگرفتم!». در این لحظه امام حسین(ع) برخاست و سخن وی را قطع کرد و فرمود: «به خدا سوگند! کسی را که پدرش از پدر یزید و مادرش از مادر وی و خودش از خود او بهتر و شایستهتر است کنار نهادی و یزید را مطرح ساختی!». معاویه گفت: «گویا خودت را میگویی؟».
امام(ع) فرمود: آری. گفت: اما سخن تو که مادرت از مادر یزید بهتر است سخن به حقی است. چه این که فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) است و کسی در دین و سابقه به پای وی نخواهد بود، و اما این که میگویی پدرت از پدر یزید بهتر است، خدا پدر یزید را بر پدر تو پیروز کرد!! امام فرمود: «این جهالت و نادانی برای تو بس است که دنیای زودگذر را بر آخرت جاویدان برگزیدهای». معاویه ادامه داد: اما این که میگویی خودت از یزید بهتر هستی به خدا سوگند! یزید برای امت محمد(ص) از تو بهتر و شایستهتر است!! امام(ع) فرمود: این دروغ و بهتانی بیش نیست، آیا یزید شرابخوار و عشرتپیشه از من بهتر است؟![۲۱]. بنابر نقل «ابن اثیر» معاویه مدتی در مدینه ماند تا سرانجام با تهدید صریح در حالی که نظامیان با شمشیرهای آخته و آماده اطراف مردم را در مسجد گرفته بودند، از آنان- غیر از آن چهار تن-بیعت گرفت و سپس به سوی شام رهسپار گردید[۲۲]. با این که معاویه به حسب ظاهر از مردم شهرهای مختلف برای یزید بیعت گرفت و یزید را به عنوان جانشین انتخاب کرد، ولی این عمل به عنوان یکی از کارهای بسیار زشت معاویه در خاطره تاریخ باقی ماند.
زشتی این انتخاب تا آنجا بود که- همچنان که گذشت- حتی در باور فردی چون «زیاد» نمیگنجید و به همین جهت به معاویه گفت، چگونه مردم را به بیعت فرد شرابخوار و میمونباز دعوت کنیم؟ «ابن اثیر» از «حسن بصری» نقل میکند که گفت: معاویه چهار عمل انجام داد که هر یک از آنها برای تباهی او کافی بود، و آنگاه یکی از آنها را چنین میشمارد: وَ اسْتِخْلَافُهُ بَعْدَهُ إِبْنَهُ سَكِّيراً خَمِّیراً يَلْبَسُ الْحَرِيرَ وَ يَضْرِبُ بِالطَّنَابِيرِ؛ «جانشین کردن فرزند بسیار مست و شرابخوار خود را که لباس حریر میپوشید و به ساز و آواز مشغول بود»[۲۳]. به گفته یعقوبی- مورخ مشهور- هنگامی که به عبدالله بن عمر پیشنهاد شد با یزید بیعت کند، گفت: «با کسی که میمونباز و سگباز و شرابخوار و دارای فسق آشکار است، بیعت کنم، در این صورت به خداوند چه پاسخی بدهم؟»[۲۴]. به هرحال، علاقه فردی معاویه به فرزندش یزید و بقای خلافت در خاندان اموی سبب چنین بیعت تحمیلی گردید. در نتیجه ضربت کاری دیگری به جامعه اسلامی و شریعت نبوی(ص) از این طریق وارد شد. سید قطب، نویسنده و دانشمند معروف مصری مینویسد: «تعیین یزید برای خلافت یک ضربه کاری به قلب اسلام و به نظام اسلامی و هدفها و مقاصد آن بود»[۲۵].[۲۶].
موافقان و مخالفان ولایتعهدی یزید
بنا بر پارهای از روایات، وی از حدود سال ۵۰ هجری و پس از شهادت امام حسن (ع) کوششهایی در این راه به عمل آورد. یزید از جهت تمسک به اصول و فروع دین شهرت خوبی نداشت. معاویه در ولایت عهدی یزید بعد از شهادت امام حسن (ع) با دو مشکل عمده روبهرو بود. اول منش و کردار یزید و دوم حضور امام حسین (ع) و فرزندان صحابه بزرگ چون عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس و عبدالرحمان بن ابیبکر. معاویه در وادار ساختن مردم به بیعت با یزید از هیچ چیزی فروگذاری نکرد. او نخست از مردم شام و دیگر متحدان خویش برای یزید بیعت گرفت.[۲۷] اگر چه بیشتر رجال با او بیعت کردند،[۲۸] اما اختلافات درون حاکمیت و وجود افرادی چون زیاد بن ابیه و مروان بن حکم که از ولایت عهدی یزید ناخشنود بودند، باعث میشد که معاویه با احتیاط فراوان حرکت کند و تمام وسایل مخصوص حکمرانی خود را که عبارت بودند از سیاستبازی، بخششِ هدایا، پرداختِ رشوه، تطمیع و سرانجام تهدید و سرکوبی بهکار گیرد. مروان بن حکم که شاید در خلافت طمع بسته بود، موضوع جانشینی یزید را ناخشنودی تلقی کرد.[۲۹] زیاد نیز در نامهای به معاویه چنین نوشت: ای امیر، همانا نامهات با دستوری که در آن بود به من رسید. مردم چه خواهند گفت وقتی که آنان را به بیعت یزید دعوت کنیم، در حالی که او با سگها و میمونها بازی میکند و جامههای رنگین میپوشد و پیوسته شراب مینوشد و شب را با ساز و آواز میگذراند و هنوز حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر در میان مردمند. لکن میشود که او را دستور دهی تا یک سال یا دو سال به اخلاق اینان در آید. شاید بتوانیم امر را بر مردم مشتبه سازیم. معاویه به زیاد پرخاش کرده بود که گمان کرده پس از من امیر میشود. به خدا سوگند که او را به مادرش سمیه و پدرش عبید باز میگردانم.[۳۰] چنانکه اشاره شد معاویه در شام هیچگونه مشکلی نداشت. شام کاملاً در اختیار او بود. در عراق هم از سیاست سرکوب استفاده میکرد. مصر هم در شرایطی نبود که تأثیر چندان مهمی در ولایت عهدی یزید داشته باشد. مشکل اصلی معاویه، حجاز و به ویژه مدینه بود. حجاز محلی بود که در آن نخبگان شرافت اسلامی و فرزندان اصحاب برجسته پیامبر (ص) زندگی میکردند. معاویه از مروان بن حکم حاکم مدینه خواست که زمینهچینی کند و یزید را به عنوان ولیعهد معرفی نماید. مروان این موضوع را در مسجد مطرح کرد اما با مخالفت فرزندان صحابه روبهرو شد. از این رو معاویه تصمیم گرفت خود شخصاً با تعدادی از سربازان شامی، برای رویارویی با مخالفتهای شدید آنان به مدینه برود. او به بهانه سفر حج و در واقع برای گرفتن بیعت از مردم مدینه و مکه در رجب سال ۵۶ به مدینه آمد. در مسجد النبی جلسهای تدارک شد. در آن مجلس و در حالیکه نظامیان در میان مردم با شمشیرهای برهنه پخش شده و موضع گرفته بودند، معاویه گفت: مردم! من با مشورت شما و بزرگان شما، یزید را به عنوان ولیعهد معرفی میکنم. پس با نام خدا با او بیعت کنید و مردم را مجبور به بیعت کرد. اما چهار فرزند صحابه بیعت نکرده بودند. به ظاهر مسأله مدینه حل شده و معاویه به جهت اعمال حج به سوی مکه حرکت کرد.
در مکه معاویه موضعگیری خود را تغییر داد و ابتدا کوشید تا با آن چهار تن رفتاری به غایت دوستانه داشته باشد و آرزوی خود را به حمایت آنان از یزید بیان داشت و این موضوع را توضیح داد که تقاضای زیادی از آنان نداشته و یزید حکمران رسمی خواهد بود و در حقیقت آنان هستند که در زیر نام یزید، تسلط واقعی بر حکومت را دارا خواهند بود. اما آنان مخالفت کردند[۳۱] و تمامی تلاش معاویه از رفتن به حجاز به منظور کوشش به ترغیب این اشخاص بود که با یزید مخالفت نکنند. معاویه در سایه شمشیر شامیان وارد مسجد الحرام شد و طوری وانمود کرد که هر چهار نفر با یزید بیعت کردهاند.[۳۲] سپس به شام برگشت.
معاویه بعد از سفر مکه فرصت زیادی پیدا نکرد، رنجور و بیمار شد. میراث پادشاهی او دگرگونی کامل در خلافت اسلامی بود. او بدون آنکه بتواند همه مخالفان را آرام کند و موافقت آنان را با بیعت فرزندش جلب کند، در نیمه رجب سال ۶۰ هجری از دنیا رفت.
جانشینی یزید
معاویه برای زمامداری شخصی خود و تبدیل حکومت اسلام به حاکمیت موروثی عرب و تبدیل خلافت به سلطنت و انتقال آن به نسلهای پس از خود، از تمسک به هرگونه وسیلهای خودداری نکرد حتی برای بیعت گرفتن برای فرزند خود یزید دست به اسلحه برد و به زورِ شمشیر برای این کار اقدام کرد. شاید مهمترین واقعه در تاریخ [۳۳] تکوین احساسات ضد اموی شیعیان، انتصاب فرزند معاویه، یزید به جانشینی او باشد؛ اگرچه او در اواخر دهه چهل و زمانی که امام حسن (ع) زنده بود، در اندیشه ولایت عهدی یزید بود و امام را مهمترین مانع تداوم سلطنت خود میدید که در حیات امام حسن (ع)، نمیتوانست این نیت را جامه عمل بپوشاند، بر همین اساس توطئه مسموم ساختن امام را اجرا و بلافاصله پس از شهادت امام فعالانه بر روی طرح جانشینی یزید شروع به کار کرد تا به آرزوی خود که استمرار حکمرانی خاندانش بود، برسد. معاویه پس از تمهیدات دقیق از طریق حکام خود، ترتیب جمعآوری نمایندگانی را از اکثر ولایات فراهم کرد و این نمایندگان آنچنان که نقشه بود، باید بیعت خود را با یزید به عنوان وارث مطلق معاویه اعلام میکردند.[۳۴]
اما حوادث بعدی نشان داد که حل مسالمتآمیز این «بدعت» تا حدّ بسیاری به عملکرد شخص یزید بستگی داشت. شاید غالب مخالفان در عراق و حجاز تعیین تکلیف خود با شیوه جانشینی و بهطور کلی با خلافت یزید را به آینده و پس از مرگ معاویه موکول کرده بودند.
معاویه طرفداران یزید را حمایت میکرد و به عنوان کارگزاران اصلی نظام به آنان حکم میداد. او ضحاک بن قیس را والی کوفه و عبدالرحمان بن عثمان ثقفی را والی حجاز کرد. والیان جدید میدانستند که مأموریت اصلی آنان تدارک ولایت عهدی و حکومت یزید است.
بیعت برای ولایتعهدی یزید
بیعت گرفتن معاویه برای خلافت پسرش یزید، بیش از هر مسئله دیگری باعث شد بسیاری در مقابل او بایستند و از او انتقاد کنند. به اعتبار این که وی از شیوه مسلمانان در گزینش خلیفه از دوران خلافت ابوبکر، بیرون رفته بود[۳۵]. او برای بقای نظامی که بنا کرده بود، باید حکومت موروثی پدید میآورد. عملی کردن چنین تصمیمی کار آسانی نبود؛ زیرا عربها از قبل، با حکومت موروثی آشنا نبودند و آشکار است که معاویه از این که ثمره تلاشهای سی سالهاش در تأسیس حکومت اموی از بین برود، میترسید، بهویژه که درگیری خونی میان آنان و بنیهاشم همچنان در اوج بود. از نظر او انتخاب یک نفر از میان بنیهاشم برای خلافت، به معنای از بین رفتن هستی امویانی بود که احتمالا نامزد خلافت میشدند و این مسئلهای بود که امویان آن را نمیپذیرفتند؛ زیرا خود را کلّ ملّت و حاکم بر همه میدانستند[۳۶].
همچنین او عقیده داشت که مرکز خلافت باید در سرزمین شام باشد؛ زیرا مردم آنجا بیش از افراد دیگر شهرهای بزرگ مطیع خلیفه بودند و لازم بود گرایش سیاسی آنان به عنوان سیاست حکومت و خلافت باقی بماند؛ زیرا برتری خود را در اداره عربها و مسلمانان آن روزگار، ثابت کرده بودند. معاویه بر این باور بود که گزینش خلیفه باید در میان بنیامیه باقی بماند و بدین منظور فرزندش یزید را برگزید و وی را از میان همه کسانی که به خلافت شایستهتر بودند، امتیاز ولایتعهدی داد. در این زمان سه گروه وجود داشت: گروهی با گرایش به خلفای نخستین، به حکومت اموی اعتراض داشته در انتظار مرگ معاویه بودند تا موضع منفیشان را آشکار کنند. دلیل آنان این بود که نظام موروثی بر عرف عمومی تحمیل شده و به معنای خروج از سنتهای اسلامی است.
گروه دوم، نیروهای طرفدار حکومت اموی و همپیمانان ایشان بودند. آنان از ادامه سیاست مطرح شده[۳۷]، بهرهمند میشدند.
گروه سوم، شیعیان بودند که احساسات شعلهوری بر ضد امویان داشتند و حکومت را حق سیاسی و دینی اهل بیت (ع) میدانستند....
نمایندگان گروه دوم، با این ادعا که هیچ مخالفی وجود ندارد، و این یک اصل اسلامی است، معاویه را به برقراری نظام موروثی تشویق کردند. موافق روایت مشهوری مغیرة بن شعبه، معاویه را به این فکر واداشت[۳۸]. اندیشه او، معاویه را تشویق میکرد تا خود، برای اجرای آن برنامهریزی کند. اما نظر درستتر آن است که معاویه از پیش تصمیم بر جانشینی یزید داشت؛ زیرا این کار را لازمه وحدت ملت و جلوگیری از اختلافات[۳۹] پس از مرگش میدانست و منتظر بود تا آن را در فرصت مناسب اعلان کند[۴۰].
زیاد بن ابیه، حاکم بصره، موضع متفاوتی داشت و به معاویه گوشزد کرد که در این کار شتاب نکند؛ زیرا قانون سابق برای او کاربرد دارد. دلیل زیاد، وجود نداشتن شرایط لازم برای خلیفه شدن یزید بود؛ زیرا یزید آدم سستی بود که به شکار بیش از خلافت علاقه داشت[۴۱]. افزون برآن اوضاع سیاسی برای این کار آماده نبود؛ زیرا گروه مخالف، همچنان نیرومند بود و ناگزیر برای مقابله، به شورش مسلحانه و عصیان روی میآورد.
معاویه توصیه زیاد را به منظور جلوگیری از قیام امام حسن (ع) و فرزندان صحابه، پذیرفت. و اعلان ولایتعهدی یزید را تا ایجاد اوضاع بهتری به تأخیر انداخت. در سال ۴۹ / ۶۶۹ امام حسن (ع) درگذشت[۴۲] و این حادثه موجب تشویق معاویه در گرفتن بیعت برای فرزندش، یزید، شد. اما اجرای آن را موکول به تصمیم قبایل هم پیمانش در شام و در رأس آنان ضحاک بن قیس فهری و حسان بن بجدل کلبی کرد؛ اما لازم بود برخی موانعی را که با اجرای این فکر مخالف بودند، از میان بردارد. شاید مهمترین موانع عبارت بودند از:
- اقناع شخصیتهای بزرگ حجاز، بهویژه فرزندان صحابه. لازم بود که وی از تأیید امام حسین (ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن ابیبکر و نیز برخی شخصیتهای اموی، نظیر مروان بن حَکَم و سعید بن عاص - که به خلافت چشم دوخته بودند - برخوردار شود[۴۳].
- آماده کردن یزید برای پذیرش این مسئولیت.
- تبدیل نظام شورایی به حکومت موروثی.
معاویه برای اقناع شخصیتهای بزرگ حجاز به مروان بن حَکَم، کارگزار خود در مدینه، نامه نوشت که نظر مردم را برای انتخاب جانشین وی بدون ذکر نام یزید جویا شود. وقتی جواب مثبت دریافت کرد، به مروان نامه نوشت که خبر گزینش یزید را به اطلاع مردم برساند. همچنین در نامهای به کارگزارانش فرمان داد که به ستایش و تعریف از یزید بپردازند و هیئتهایی را از شهرهای بزرگ به سوی او گسیل دارند. در نتیجه، هیئتهایی از عراق و دیگر شهرهای شام برای بیعت با او آمدند[۴۴].
به زودی آشکار شد که مدینه بیش از دیگر شهرهای اسلامی با این بیعت مخالف است، به گونهای که گروهی به رهبری عبدالرحمان بن ابیبکر پدیدار شد. دلیل وی این بود که معاویه از مسیر سیاست خلفای پیشین بیرون رفته و خلافت را موروثی کرده است[۴۵].
همچنین امام حسین (ع)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر زمینه چینی برای خلافت یزید را رد کردند و مروان این مطلب را به معاویه خبر داد[۴۶]. این چهار نفر توافق کردند که اگر خلافت موروثی است، ایشان بیش از یزید استحقاق خلافت دارند و اگر دلیل گزینش خلیفه انتخاب افراد برتر است، یزید از این حق دور خواهد شد؛ زیرا هیچ صفت پسندیدهای در او نیست.
اما بیعت حجازیها ضروری بود؛ زیرا حجاز به مثابه مهد اسلام بود و صحابه و فرزندانشان در آنجا زندگی میکردند. از اینرو معاویه ناچار بود برای فراهم کردن بیعت آنان اقدام کند. بدین منظور نخست به مخالفان نرمش نشان داد؛ لذا در سال ۵۰ / ۶۷۰ به مدینه رفت و با چهار نفر از فرزندان صحابه گفتوگو کرد. ایشان عبارت بودند از: عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، عبدالرحمان بن ابیبکر و عبدالله بن زبیر. معاویه نزد ایشان در گرفتن بیعت برای یزید اظهار تمایل کرد، ولی آنان مخالفت کردند و معاویه در دلجویی از ایشان شکست خورد[۴۷]. وی از ایشان چشم پوشید و به دِمَشق باز گشت و بدون توجه به نظر مخالفان برای فرصتی مناسب لحظه شماری میکرد، بهویژه که مردم شام و عراق با یزید بیعت کرده بودند[۴۸]. معاویه بار دیگر و پیش از اجرای بیعت برای پسرش به این کار اقدام کرد و سعید بن عاص، کارگزار او در مدینه، برای واداشتن مخالفان به بیعت، از روشهای سخت و خشن بهره گرفت. به جز اندکی از مردم همگی، بهویژه بنیهاشم از بیعت سرباز زدند[۴۹].
معاویه در سال ۵۶ / ۶۷۶ بیعت با یزید را رسمآ اعلان کرد. جشنهای انتخاب او در دِمَشق برگزار شد و فقط جای حجاز در این مشارکت خالی بود[۵۰]. معاویه از تبدیل مخالفت به عصیان، وحشت کرده به مدینه رفت تا از طریق شخصیت و جایگاهش، تأیید ساکنان حجاز و تمایل مخالفان را به بیعت با یزید تضمین کند[۵۱]. وقتی معاویه به نزدیک مدینه رسید، مخالفان به مکه رفتند و بقیه مردم مدینه با یزید بیعت کردند. معاویه که شدیداً عصبانی شده بود، تصمیم گرفت به دنبال مخالفان برود. وقتی در مسجدالحرام با آنان صحبت کرد، ابن زبیر به عنوان سخنگوی دوستانش مخالفتشان را اعلام کرد و گفتوگو شکست خورد. معاویه پس از شکستِ وسایل اقناع، به تهدید و مجازات پناه بُرد[۵۲] و با مهارت و خشونت، مخالفان را به استثنای امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر، به بیعت با یزید وادار کرد[۵۳].
اما شخصیتهای اموی که به خلافت چشم داشتند، هیچ مشکل جدّی برای معاویه ایجاد نکردند. این در نتیجه سیاست تفرقهایی بود که معاویه در مقابل آنان بهویژه میان مروان بن حَکَم و سعید بن عاص[۵۴] اتخاذ کرد. او از طریق شخصیت و روش سیاسیاش توانست آنان را پشت سر بگذارد، مخالفان را قانع کند، رخدادها را نادیده بگیرد و آنان را به آرامش ترغیب کند.
اما در آنچه مربوط به یزید برای پذیرش مسئولیت بود: وی یزید را در رأس سپاهی به سرزمین روم فرستاد تا سپاهیان اسلامی را - که در آن زمان به رهبری سفیان بن عوف، قُسْطَنطَنیّه را محاصره کرده بودند - یاری کند. معاویه برخی از شخصیتهای بزرگ اسلامی را مانند ابن عباس، ابن عمر، ابن زبیر و ابوایّوب انصاری و دیگران را به همراه او فرستاد[۵۵]. معاویه قصد داشت که فرزندش را نزد مسلمانان همانند یک مجاهد جلوه دهد. این کار، او را در شایسته شدن برای منصب خلافت یاری میکرد و مسئله سستی او را از ذهنیت مردم، پاک مینمود و به این ترتیب برای او لیاقتی کسب میکرد که مقام او را بالا میبرد.
اما در خصوص آنچه مربوط به تغییر اصل نظام حکومتی بود، معاویه میبایست مردم را در پذیرش حکومت موروثی و تعیین پسرش یزید اقناع میکرد. وی توانایی اجرای آنچه را میخواست، داشت و با بهکارگیری روش سیاسی در اقناع مخالفان در آن کار موفق شد. معاویه به هر شکل که بود، با شروط خلافت مخالفت کرد و آن را به پادشاهی موروثی تبدیل نمود...[۵۶].[۵۷]. معاویه ولایت شهرهای حساس عراق، بصره و کوفه را با توجه به ساختار شکننده قبیلهای آن دو شهر به مردان کارآزمودهای چون مغیرة بن شعبه ثقفی و عبدالله بن عامر اموی واگذاشت[۵۸] پس از مرگ زیاد نیز همچنان برای شهرهای مهم یاد شده افرادی غیر از بنی امیه را برگزید.[۵۹]
تحمیل بیعت با قهر و زور
خلافت، در دوران ابوبکر و عثمان دارای اندکی رنگ و آب اسلامی بود و این خلفا با شعار خلافت و جانشینی رسول خدا (ص) حکومت میکردند. معاویه نیز آنگاه که زمام حکومت را به دست گرفت- با اینکه به اندکی از نیرنگ و فریبکارهای او پی بردیم- هیچگاه به خود جرأت نداد رسول اکرم (ص) و رسالت آن بزرگوار را آشکارا و صریح در آغاز حکومتش به هماوردی بطلبد؛ زیرا معاویه برای تحکیم نمودن حکومت و در جهت اجرای سلطه بیشتر بر مسلمانان، از مظاهر اسلامی بهره میگرفت. از اینجاست که معاویه به حیلهگری و زیرکی فوقالعادهای توصیف شده چون بر بیهودهکاریهای خود، لباس اسلامی میپوشاند.
ولی تحمیل کردن یزید هرزه بر مسلمانان که آشکارا به فسق و فجور و عیاشی میپرداخت، گستاخی صریح نسبت به ارزشهای اسلامی و بیپروایی واضحی نسبت به عرف و آداب مسلمانان به شمار میآمد؛ زیرا مسلمانان همه به خوبی میدانستند که خلافت اسلامی، حکومت پادشاهی و سلطنتی نیست که با وراثت قابل انتقال به دیگری باشد و جز کسانی که کاملا آشنای به کتاب و سنّت بوده و بدان عمل نمایند و توان دستیابی به اهداف رسالت اسلامی و اجرای احکام آن را دارا باشند هیچکس شایستگی چنین منصبی را نخواهد داشت.
افزون بر اینکه تحمیل بیعت یزید بر مسلمانان، جنایتی بزرگ و دارای ابعادی اجتماعی و سیاسی مهمی بود که اگر قیام ابا عبدالله الحسین نواده رسول گرامی اسلام حافظ دین جدش از تباهی و نابودی، وجود نداشت اسلام و مسلمانان را از صفحه گیتی محو میکرد. برای آگاهی بر دامنه عظیم این جنایت هولناک، نخست باید بدانیم یزید کیست؟ و چه سبب شد که وی به خلافت رسید؟ و به چه دلیل بیعت او، دشمنی آشکار با اسلام و برگشت از دین و بازگشت مجدّد به جاهلیتی که اسلام با آن مبارزه کرد، تلقی میشود؟[۶۰]
درخواست بیعت امام حسین (ع) با یزید
سیدالشهدا (ع) وقتی با اصرار ولید و مروان برای بیعت با یزید مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: «يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ مِثْلَهُ»[۶۱]. یزید، مردی فاسق، شرابخوار، آدمکش است که آشکارا گناه میکند و کسی همچون من با کسی مثل او بیعت نخواهد کرد. این شناخت سید الشهدا (ع) از یزید، سابقه داشت. حتی روزی در یک جلسه، آن حضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتیها و مفاسد یزید را بر شمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن برای پسرش یزید، اعتراض کرد[۶۲].
یزید نیز همچون پدرش، به حیف و میل بیت المال و کشتن انسانهای با ایمان و ایجاد فساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت. به والی مدینه نوشت که به زور از سیدالشهدا (ع) بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت، گردن او را بزند. برای سرکوبی هواداران امام حسین (ع) که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند، “ابن زیاد” را به ولایت کوفه گماشت و به کشتن امام فرمان داد. ابن جوزی دربارۀ او گفته است: “چگونه قضاوت میکنید دربارۀ مردی که سه سال حکومت کرد، در سال اول حسین (ع) را به شهادت رساند و در سال دوم مردم مدینه را دچار وحشت ساخت و مدینه را برای لشکریان خود مباح گرداند و در سال سوم، خانۀ خدا را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت”[۶۳]. که اشاره به حادثۀ کربلاست و ”واقعۀ حرّه” که مردم مدینه در سال ۶۳ هجری بر ضدّ والی قیام کردند و او و دیگر امویان را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگی و جنایات یزید بر آنان آشکار شد. یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکری برای قتل عام مردم فرستاد. در سال ۶۴ هجری نیز همان سپاه برای سرکوب قیام عبدالله بن زبیر به مکه هجوم بردند و به مسجد الحرام و حرم خدا با منجنیق حمله کردند. کعبه و مسجد الحرام سوخت و ویران شد و عدّهای کشته شدند[۶۴]. ننگها و آلودگیهای یزید، بیش از آن است که در این مختصر بگنجد[۶۵]. مدت حکومت یزید، سه سال و هشت ماه بود و در سال ۶۴ در “حوارین” از اطراف دمشق مرد[۶۶] و در “باب الصغیر” دمشق دفن شد[۶۷][۶۸].
تسلط بر خلافت مسلمین
آخرین حلقه حوادثی که به ماجرای خونین کربلا ختم شد، به دست گرفتن خلافت توسط یزید بن معاویه بود. حوادثی که از سقیفه شروع شد و هر دورهای بیش از گذشته سبب تقویت «جبهه اموی» و منافقان گردید، در نهایت کار را به آنجا رساند که با نهایت تأسف خلافت مسلمین به دست یزید فاسد، شرابخوار و هوسباز افتاد. او با غرور و خودخواهی در پی بیعت گرفتن و به رسمیت بخشیدن حکومت فاسد خویش برآمد و در مسیر اجرای اهداف خود، دست به هر جنایتی میزد. به گفته «مسعودی» مورخ معروف: «سیره یزید، همان روش فرعون بود؛ بلکه باید گفت فرعون در میان مردم، بیش از یزید به عدالت رفتار میکرد»[۶۹].
مواضع و فعالیتهای تخریبی
عملکرد فرهنگی و رسانهای
عملکرد دینی و مذهبی
اسلامستیزی
هرزگی و اهانت به ارزشهای دینی
آنچه را که تاریخ از افکار و اندیشههای این عامل فساد و تباهی و رفتارهای او نقل میکند، همه حکایت از فسق و فجور و رفتارهای الحادی دارد.
قاضی نعمان مصری مینویسد: روزی رسول خدا(ص) به معاویه نظر افکند و فرمود: «أَیُّ یَوْمٍ لِأُمَّتِي مِنْکَ، وَ أَیُّ یَوْمِ سُوءٍ لِذُرِّیَّتِي مِنْکَ مِنْ جَرْوٍ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ، یَتَّخِذُ آیَاتِ اللهِ هُزُواً وَ یَسْتَحِلُّ مِنْ حُرْمَتِي مَا حَرَّمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ «امت من چه روز (سختی) از تو خواهند داشت؟ و خاندان من از فرزندی که از صلب تو خارج میشود، روز بدی را در پیش دارد! همان فرزندی که آیات خدا را به استهزا میگیرد و آنچه را که خداوند از حریم من حرام کرده، وی حلال میشمارد»[۷۰].
اشعار کفرآمیز یزید و سخن گفتن از انتقام از پیامبر و یادآوری کشتگان مشرک در جنگ بدر و کشتن امام حسین(ع) در برابر آنان، همگی از عدم اعتقاد او به دین اسلام حکایت دارد[۷۱]. وی در زمان خلافت پدرش به میگساری و هوسرانی مشغول بود، معاویه تصمیم گرفت برای ساختن سابقهای دینی، وی را به جهاد بر ضد «رومیان» بفرستد؛ از این رو، او را به فرماندهی لشکری برای جنگ با رومیان اعزام کرد و «سفیان بن عوف غامدی» را نیز در این مسیر با وی همراه ساخت. یزید در این سفر جهادی! معشوقه خود «امّ کلثوم» را نیز به همراه داشت. در این سفر لشکریان یزید که گروهی از لشکرش وارد روم شده بودند، به تب و آبله گرفتار شدند؛ ولی یزید در همان حال در منزلی به نام «دیر مُرّان» (محلی در نزدیک دمشق) در کنار «ام کلثوم» به استراحت و هوسرانی میپرداخت. وقتی از این حادثه باخبر شد (با بیاعتنایی به آنچه بر لشکریانش اتفاق افتاد)، چنین سرود: مَا إِنْ أُبَالِي بِمَا لَاقَتْ جُمُوعُهُمْ بِالْغَذْقَذَوُنَةِ مِنْ حُمَّی وَ مِنْ مُومٍ إِذَا اتَّکَأْتُ عَلَی الْأَنْمَاطِ فِي غُرَفٍ بِدِیر مُرَّانَ عِنْدِي أُمِّ کُلْثُومٍ! «من باکی ندارم از این که آن جمعیت در منطقه غذقذونه (ناحیهای در نزدیک سرزمین روم) دچار تب و آبله شدند؛ آنگاه که من در «دیر مرّان» در میان غرفهها بر بالشها تکیه زدهام و امکلثوم را در کنار خود دارم!»[۷۲].
در زمان خلافت کوتاهش دربار یزید، مرکز فساد و فحشا و گناه بود و آثار آن در جامعه نیز گسترش یافته بود؛ به گونهای که به گفته «مسعودی» در دوران حکومت کوتاه وی، حتی در محیط مقدسی همچون مکه و مدینه جمعی به نوازندگی و استعمال آلات لهو و لعب میپرداختند[۷۳]. هنگامی که گروهی از مردم مدینه به سرپرستی «عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه» برای آگاهی از افکار و عقاید و اعمال یزید به شام سفر کردند و برگشتند، عباراتی در معرفی یزید گفتهاند که از عمق فاجعهای که مسلمین گرفتار آن شده بودند، حکایت میکند. «ابن اثیر» در کتاب خویش نقل میکند، آنان گفتند: «ما از نزد مردی آمدیم که دین ندارد، شراب مینوشد، طنبور مینوازد، نوازندگان به نزد وی به لهو و لعب مشغولند، با سگها بازی میکند، با جمعی از دزدان شبنشینی دارد»[۷۴]. دیگری گفت: «به خدا سوگند! وی شراب مینوشد و به گونهای مست میشود که نماز را نیز ترک میکند!»[۷۵].
«ابن جوزی»، دانشمند معروف اهل سنت از قول «عبدالله بن حنظله» نقل میکند، که گفت: «وَاللهِ مَا خَرَجْنَا عَلَی یَزِیدَ حَتَّی خِفْنَا أَنْ نُرْمَی بِالْحِجَارَةِ مِنَ السَّمَاءِ! إِنَّهُ رَجُلٌ یَنْکِحُ الْأُمُّهَاتِ، وَ الْبَنَاتِ وَ الْأَخَوَاتِ وَ یَشْرِبُ الْخَمْرَ وَ یَدَعُ الصَّلَاةَ»؛ «ما در حالی از نزد یزید بیرون آمدیم که خوف آن داشتیم که (بر اثر گناهان فراوان وی) از آسمان سنگ بر سر ما ببارد، او مردی است با مادران و دختران و خواهران نیز زنا میکند؛ وی شراب مینوشد و نماز نمیخواند»[۷۶]. میگساری وی به طور علنی و سرودن اشعاری در حال مستی و دهنکجی به ارزشهای اسلامی در آن حالت، از صفحات تاریک زندگی یزید است. «سبط بن جوزی» در «تذکرةالخواص» مینویسد، وی در حال مستی چنین میسرود: «یاران هم پیاله من! برخیزید و به نغمههای خوانندگان گوش فرا دهید. پیالههای شراب را پی در پی سر بکشید و بحثهای علمی را کنار بگذارید. نغمههای ساز و آواز (به گونهای مستم میکند که) مرا از شنیدن صدای اذان باز میدارد و من خمرههای شراب را با حوران بهشتی معاوضه کردم. (و لذات مستی را بر وعدههای الهی ترجیح میدهم!)»[۷۷]. در تاریخ آمده است که پس از شهادت امام حسین(ع) یزید برای تشکر از «ابن زیاد» وی را به شام دعوت کرد و بساط بادهنوشی را پهن کرد و در حالی که «ابن زیاد» در کنار وی نشسته بود، خطاب به باده به دستان و ساقیان سرود: إِسْقِنِي شَرْبَةً تُرَوِّي مُشَاشِي ثُمَّ مِلْ فَاسْقِ مِثْلَهَا اِبْنَ زِیَادِ صَاحِبِ السِّرِّ وَالْأَمَانَةِ عِنْدِي وَ لِتَسْدِیدِ مَغْنَمِي وَ جِهَادِي «ای ساقی! به من شرابی بنوشان که جان مرا سیراب کند؛ سپس جامی از شراب پر کن و به ابن زیاد بنوشان. همو که رازدار و امانتدار من است. آن کس که کار جهاد و غنیمت من به دست او استحکام یافت!».
آنگاه به نوازندگان دستور داد که بنوازند[۷۸]. یزید به قدری دلبسته شراب بود که حتی در زمان پدرش در سفر حج هنگامی که وارد مدینه شد، در آنجا نیز بساط شراب را گستراند![۷۹]. امام حسین(ع) در نامه معروف خود به معاویه، به شرابخواری یزید اشاره میکند؛ آن حضرت در شمردن خلافکاریهای وی فرمود: «وَ أَخْذَكَ النَّاسَ بِبَيْعَةِ ابْنِكَ غُلَامٍ مِنَ الْغِلْمَانِ يَشْرَبُ الشَّرَابَ وَ يَلْعَبُ بِالْكِعَابِ»؛ «(از خلافکاریهای دیگرت) بیعت گرفتن از مردم برای پسرک جوانت میباشد، همان که شراب مینوشد و قماربازی میکند»[۸۰]. مجموعه فسادهای اخلاقی و انجام کارهای سبک و جلف توسط- به اصطلاح- خلیفه مسلمین! (یزید بن معاویه) در عبارت کوتاهی از ابن کثیر- مورخ و دانشمند متعصب و معروف اهل سنت- چنین آمده است: وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ یَزِیدَ کَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّیْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِیَانَ وَ الْکِلَابَ وَ النِّطَاحَ بَیْنَ الْکِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ؛ وَ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یُصْبِحُ فِیهِ مَخْمُوراً وَ کَانَ یَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَی الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَالٍ وَ یَسُوقُ بِهِ وَ یَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلَانِسَ الذَّهَبِ وَ کَذَلِکَ الْغِلْمَانَ وَ کَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَیْهِ؛ «یزید به نوازندگی، شرابنوشی، خوانندگی، شکار، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگبازی و به جان هم انداختن قوچها، چهارپایان و بوزینهها شهرت داشت. هر بامدادان مست و میزده برمیخاست. او بوزینهای را بر پشت اسب زین شدهای سوار میکرد و میگرداند و بر بوزینه و غلامان، کلاههای زرین میپوشانید و هنگامی که بوزینهاش مرد، بر او اندوهگین شد»[۸۱]. او را میمونی بود که «ابوقیس» نام داشت و همدم او بود! هنگامی که آن میمون بر اثر حادثهای مرد، یزید در مرگ او بسیار اندوهگین شد و دستور کفن و دفن وی را صادر کرد! و به شامیان فرمان داد که به وی در این مصیبت بزرگ! تغریب بگویند و خود نیز اشعاری در سوگ «ابوقیس» سرود![۸۲].[۸۳].
دشمنی با پیامبر و اهل بیت(ع)
عملکرد سیاسی و اجتماعی
رویه و سیاست اداری
سیاست خارجی
سیاست داخلی
عملکرد مالی و اقتصادی
جرم و جنایتهای کیفری
جستارهای وابسته
- بنی امیه (خاندان)
- ابوسفیان صخر بن حرب (جد)
- معاویة بن ابی سفیان (پدر)
- عتبة بن ابیسفیان (عمو)
- ولید بن عتبة بن ابیسفیان (عموزاده)
منابع
پانویس
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۵۲۸.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۷.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۹.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی(ع)، ج۲، ص۱۸۰. این سخن از استاد عبدالله علائلی نقل شده است.
- ↑ تتمّة المنتهی در تاریخ خلفا، ص۶۶. البته ما معتقدیم شراب در همه ادیان الهی حرام بوده است و از جمله در دین حضرت مسیح(ع) هر چند به این دین نسبت داده شده که آن را جایز میشمارند.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۲۳؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۸. سرجون هم پیاله یزید در بادهنوشی نیز بود (انساب الاشراف، ج۵، ص۳۰۱).
- ↑ الاغانی، ج۷، ص۱۷۰ (مطابق نقل حیاة الامام الحسین(ع)، ج۲، ص۱۸۴).
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها ص ۲۰۷.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۳۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۳۲.
- ↑ مع الحسین فی نهضته، ص۷۶ به نقل از مقتل خوارزمی.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۶۰.
- ↑ عقد الفرید، ج۴، ص۳۶۸ و مراجعه شود به: کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۶.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۷.
- ↑ مراجعه شود به: الغدیر، ج۱۰، ص۲۳۳؛ الاستیعاب، شرح حال عبدالرحمن و تاریخ طبری، ج۴، ص۱۷۱.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۳، حوادث سال ۵۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۰ و تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۰. ابن اثیر در کامل (ج ۳، ص۵۰۳- ۵۰۵) این داستان را به نحو دیگری نقل کرده است.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۶.
- ↑ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۱۱- ۲۱۲؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۵۰.
- ↑ مراجعه شود به: کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۱۱ و عقد الفرید، ج۴، ص۳۷۱- ۳۷۲.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۸۷ و الغدیر، ج۱۰، ص۲۲۵. معاویه خود بهتر از هر کس میدانست که یزید شایسته این جایگاه نیست؛ ولی عشق به فرزند و بقای خلافت در این خاندان، او را از پیروی حق باز داشت. از معاویه نقل شده که میگفت: لَوْ لَا هَوَایَ فِي یَزِیدَ لَأَبْصَرْتُ رُشْدِي؛ «اگر عشق و علاقه به یزید نبود، میتوانستم راه صحیح را تشخیص دهم!» (تذکرة الخواص، ص۲۵۷ و رجوع کنید به: مختصر تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸).
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۰.
- ↑ العدالة الاجتماعیة، ص۱۸۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها ص ۲۰۱.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری. ، ج۱، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۲، ۳۲۲.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۷۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۰۳.
- ↑ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۱۸-۲۱۹.
- ↑ مقدمه مرآة العقول، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۵۰.
- ↑ برای آگاهی بیشتر ر. ک: الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۷۹۹-۸۰۷؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری. ، ج۳، ص۵۰۸-۵۱۱.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.
- ↑ برای آگاهی بیشتر ر. ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ذیل سالهای ۵۶-۶۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۷ به بعد.
- ↑ عبدالطیف، عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۲۱.
- ↑ ابنخلدون از اقدام معاویه دفاع کرده... و افزوده است که بنیامیه در آن روز به حاکمیت دیگران راضی نمیشدند؛ زیرا ایشان تعصب قریشی داشتند و خود را کل ملت و حاکم بر همه میدانستند. ابن خلدون، المقدمه، ج۲، ص۶۱۳.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۵۲؛ بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۱۵۹.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۰۱ - ۳۰۷.
- ↑ روشن است که هدف معاویه از وحدت مسلمانان، بقای حکومت در دست امویان بود (ج).
- ↑ واقعیت این است که معاویه در تمام دوران حکومتش برای چیره کردن سیاست اموی و جلوگیری از اختلافات میان جریانهای درگیر تلاش کرد، اما نتوانست به این کارها پایان دهد. او میدانست تا زمانی که در رأس حکومت است خطر بروز درگیری وجود ندارد. اما او پیشبینی و احساس میکرد که بعد از مرگش این درگیریها رونق خواهد گرفت. از اینرو برخود لازم میدید که زمان را برای جلوگیری از وقوع آن آماده کند. عش، یوسف، الدولة الامویة و الاحداث التی سبقتها و مهدت لها ابتداء من فتنة عثمان، ص۱۶۰.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۰۲ - ۳۰۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۳؛ متأسفانه مؤلف، روش علمی خود را تحت عنوان بیطرفی کنار گذاشته و جنایت معاویه را در به شهادت رساندن حضرت امام حسن مجتبی (ع) ریحانه رسول خدا (ص) یاد نکرده است. در حالی که مورخان کهن مانند ابنسعد، بلاذری، طبری و ابنعساکر خبر به شهادت رساندن امام را با دسیسه معاویه یادآور شدهاند. در واقع امام حسن (ع) جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد. برای مطالعه شرح این منابع ر. ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۱۶۸ (ج).
- ↑ شایان ذکر است که مردم شام هیچگونه مشکلی برای او نیافریدند و متعرض اجرای این اندیشه نشدند.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۰؛ بعد از آشکار شدن موضع مخالفان، مردم مرتب با امام حسین (ع) رفت و شد داشتند. معاویه با شنیدن خبر مخالفتهای امام (ع) و مکاتبات مردم، نامهای نوشت و در آن از امام (ع) خواست تا از اختلافافکنی دست بردارد. امام (ع) در نامهای سخت از وی انتقاد کرده نوشت: آیا تو قاتل حُجْر بن عَدی و اصحاب نمازگزار و عابد او نبودی که با ظلم درافتادند، بدعتها را انکار کردند و در این راه از چیزی نهراسیدند؛ تو بعد از آنکه با قسمهای محکم و عهد و پیمانها آنان را امان دادی، از روی ستم آنان را کشتی. آیا تو قاتل عمرو بن حَمِق خزاعی صحابی رسول الله نبودی که عبادت زیاد او را به سختی درافکنده، رنگ چهرهاش را عوض کرده و جسمش را نحیف و لاغر ساخته بود... آیا تو نبودی که زیاد بن سُمیّه را که در خانه عبید به دنیا آمده بود، به ابوسفیان نسبت دادی... و به این ترتیب سنت رسول الله را ترک کرده، به طور عمدی فرمان او را رها ساختی و هوای نفس خود را به رغم راه هدایت الهی، پیروی کردی. آنگاه او را به عراقَیْن مسلّط ساختی، آنچنان که دست مردم را قطع کرده، چشمانشان را کور ساخته و آنان را به شاخههای نخل میآویخت. آیا تو دو حضرمی را نکشتی، آن دو نفری که زیاد به تو نوشت: آنان بر دین علی هستند و تو پاسخ دادی که هر کسی بر دین علی بود، بکش. او نیز به دستور تو آنان را کشت و مثله کرد؛ آیا جز آن است که دین علی همان دین محمد است؟... من برای خود چیزی را بهتر از جهاد با تو نمیبینم؛ اگر آن را انجام دهم، تقرب به خداوند جستهام و اگر جهاد با تو را ترک کنم، باید به سبب تقصیری که کردهام، استغفار کنم... ای معاویه! تو را به قصاص بشارت میدهم، به حساب یقین کن و بدان که خداوند تو را فراموش نخواهد کرد که مردم را با ظن و گمان دستگیر میکنی و با اندک شبه و تهمتی آنان را به قتل میرسانی و مردم را به بیعت با فرزندت وادار میکنی، بچه سفیهی که شراب میخورد و با سگ بازی میکند. بدان که بر خودت زیان وارد ساختی، دینت را خراب کردی، خیانت در امانت کردی، رعیتت را فریب دادی و جایگاهت را پر از آتش کردی. قوم ستمگر از رحمت خداوند دور باشند. درباره آدرسهای این نامه ر. ک: جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، ص۶۰ - ۶۱ (ج).
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۹۹ - ۲۰۲.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۴۹.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۲۰۲ - ۲۰۴.
- ↑ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۱.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۸۲ - ۱۹۱.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۲۴۹ - ۲۹۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۹؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ص۲۳۲.
- ↑ حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج۱، ص۲۸۴. سالم، السید عبدالعزیز: تاریخ الدولة العربیه، ص۶۱۴ - ۶۱۵. و در مورد عواملی که منجر به انتقال حکومت از نخستین به امویان شد، ر. ک: عش، یوسف، الدولة الامویه والاحداث التی سبقتها ومهدت لها ابتداء من فتنة عثمان، ص۱۲۹ - ۱۴۱.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۳۲.
- ↑ ر. ک: تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۲، ۲۱۲-۲۱۴.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۲.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۵.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۱۶۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۹ تا ۷۲؛ العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۹.
- ↑ از جمله در این باره ر. ک: حیاة الامام الحسین ج۲، ص۱۸۰؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۴۸ تا ۲۵۶؛ تاریخ مفصل اسلام، عمادزاده، ص۲۶۷.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۵۳.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۲.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۵۱۵.
- ↑ وَ سِیَرُهُ سِیرَةٌ فِرْعَوْنَ، بَلْ کَانَ فِرْعَوْنُ أَعْدَلَ مِنْهُ فِي رَعِیَّتِهِ؛ (مروج الذهب، ج۳، ص۶۸).
- ↑ المناقب و المثالب، ص۷۱ (مطابق نقل حیاة الامام الحسین(ع)، ج۲، ص۱۸۰).
- ↑ اشعار و سخنان وی را پیش از این در دومین ریشه از ریشههای قیام عاشورا آوردهایم.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۹؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۳- ۲۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۷.
- ↑ قَدِمْنَا مِنْ عِنْدِ رَجُلٍ لَیْسَ لَهُ دِینٌ، یَشْرِبُ الْخَمْرَ وَ یَضْرِبُ بِالطَّنَابِیرِ وَ یُعْزَفُ عِنْدَهُ الْقِیَانُ وَ یَلْعَبُ بِالْکِلَابِ وَ یَسْمُرُ عِنْدَهُ الْحَرَّابُ وَ هُمُ اللُّصُوصُ؛ (کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۰۳).
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۰۳.
- ↑ المنتظم، ج۴، ص۱۷۹ (حوادث سال ۶۳). شبیه همین جملات را سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص۲۳۳ آورده است.
- ↑ مَعْشَرَ النِّدْمَانِ قُومُوا وَاسْمَعُوا صَوْتَ الْأَغَانِي وَاشْرَبُوا کَأْسَ مُدَامٍ وَاتْرُکُوا ذِکْرَ الْمَعَانِي شَغَلَتْنِي نَغْمَةُ الْعِیدَانِ عَنْ صَوْتِ الْأَذَانِ وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحُورِ خُمُوراً فِی الدِّنَانِ (تذکرة الخواص، ص۲۶۱).
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۷.
- ↑ رجوع کنید به: مختصر تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۴.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج۲، ص۹۲. این جملات با اندکی تفاوت در الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۰۴ نیز آمده است.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۳۹.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی(ع)، ج۲، ص۱۸۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها ص ۲۰۹.